قواعد فلسفی: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۷ دی ۱۴۰۱
خط ۱۴: خط ۱۴:
امام‌خمینی در برخی آثار خود به این قواعد فلسفی پرداخته‌است و در بسیاری از مباحث فلسفی از آنها استفاده کرده‌است و در اینجا برخی از مهم‌ترین آنها با توجه به اهمیت، جایگاه و کاربرد آنها، بررسی می‌شود.
امام‌خمینی در برخی آثار خود به این قواعد فلسفی پرداخته‌است و در بسیاری از مباحث فلسفی از آنها استفاده کرده‌است و در اینجا برخی از مهم‌ترین آنها با توجه به اهمیت، جایگاه و کاربرد آنها، بررسی می‌شود.


==== قاعده الواحد ====
=== قاعده الواحد ===
یکی از مهم‌ترین قواعد فلسفی، [[قاعده الواحد]] است که در تبیین بسیاری از اصول و مسائل فلسفی نقش مهمی دارد؛ به گونه‌ای که بیشتر مسائل فلسفی به‌طور مستقیم و غیر مستقیم بر آن مترتب است.<ref>دینانی، قواعد فلسفی، ۱/۴۵۱.</ref> این قاعده در امور عامه در مباحث [[علیت|علت و معلول]] مطرح می‌شود و به لحاظ ثمره علمی در [[الهیات]]، به معنای اخص در بحث [[فیض اقدس و مقدس|فیض واجب‌تعالی]] نیز مطرح می‌گردد.<ref>خواجه‌نصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۱۲۲؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۸/۶۴؛ لاهیجی، شوارق الالهام فی شرح تجرید الکلام، ۲/۲۹۵.</ref> ازجمله کاربردهای این قاعده، تبیین مسائلی نظیر فاعلیت خداوند به عالم، [[علم الهی|علم واجب‌تعالی]] به غیر خود و ابطال [[تفویض]] است. امام‌خمینی نیز از این قاعده در تبیین چگونگی کثرت عالم استفاده کرده، بر اساس آن اثبات می‌کند [[جسم]]، [[نفس]]، صورت و هیولی و عرض نمی‌تواند صادر نخستین باشند.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۳۶۷–۳۶۸؛ امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۶۴–۶۵.</ref> ایشان با صراحت مجرای قاعده را واحد حقیقی به معنای اخص آن می‌داند.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۸۴؛ امام‌خمینی، جواهر الاصول، ۴/۲۴۹.</ref>
یکی از مهم‌ترین قواعد فلسفی، [[قاعده الواحد]] است که در تبیین بسیاری از اصول و مسائل فلسفی نقش مهمی دارد؛ به گونه‌ای که بیشتر مسائل فلسفی به‌طور مستقیم و غیر مستقیم بر آن مترتب است.<ref>دینانی، قواعد فلسفی، ۱/۴۵۱.</ref> این قاعده در امور عامه در مباحث [[علیت|علت و معلول]] مطرح می‌شود و به لحاظ ثمره علمی در [[الهیات]]، به معنای اخص در بحث [[فیض اقدس و مقدس|فیض واجب‌تعالی]] نیز مطرح می‌گردد.<ref>خواجه‌نصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۱۲۲؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۸/۶۴؛ لاهیجی، شوارق الالهام فی شرح تجرید الکلام، ۲/۲۹۵.</ref> ازجمله کاربردهای این قاعده، تبیین مسائلی نظیر فاعلیت خداوند به عالم، [[علم الهی|علم واجب‌تعالی]] به غیر خود و ابطال [[تفویض]] است. امام‌خمینی نیز از این قاعده در تبیین چگونگی کثرت عالم استفاده کرده، بر اساس آن اثبات می‌کند [[جسم]]، [[نفس]]، صورت و هیولی و عرض نمی‌تواند صادر نخستین باشند.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۳۶۷–۳۶۸؛ امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۶۴–۶۵.</ref> ایشان با صراحت مجرای قاعده را واحد حقیقی به معنای اخص آن می‌داند.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۸۴؛ امام‌خمینی، جواهر الاصول، ۴/۲۴۹.</ref>


خط ۴۱: خط ۴۱:


=== معطی الشی ===
=== معطی الشی ===
این قاعده در کلمات اندیشمندان به گونه‌های مختلفی آمده‌است؛ ازجمله «معطی الکمال لایقصر عنه بل یزید علیه»،<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۳۰۷.</ref> «مبدأ کل فضیلة أولی بتلک الفضیلة من ذی‌المبدأ»،<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۱۶.</ref> «معطی الکمال لیس فاقدا له و لایشذّ عن حیطة وجوده و سعة نوره».<ref>سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، ۲/۴۸۸؛ سبزواری، سیدعلی‌رضا، بررسی قاعده «معطی الشیء…» و کارکرد آن در خداشناسی، ۳۹–۴۰.</ref> مصداق این قاعده در علت فاعلی است؛ زیرا اعطا و ایجاد پیوسته در مورد وجود اشیا صادق است؛<ref>دینانی، قواعد فلسفی، ۱/۳۶۸.</ref> بنابراین کسانی که وجود علت فاعلی را در قانون علیت می‌پذیرند، مفاد این قاعده را پذیرفته‌اند.<ref>دینانی، قواعد فلسفی، ۱/۳۶۸.</ref> برخی فلاسفه اسلامی در بیان کیفیت حصول معرفت اولیای الهی به این قاعده اشاره کرده‌اند.<ref>اخوان‌الصفاء، رسائل اخوان الصفاء و خلان الوفاء، ۳/۳۴۲؛ سبزواری، سیدعلی‌رضا، بررسی قاعده «معطی الشیء…» و کارکرد آن در خداشناسی، ۳۹.</ref> در [[مکتب اشراق]] نیز [[شهاب‌الدین سهروردی]] با نظر به مبنای اضافه اشراقیه، معتقد است مبدأ عالم نور الانوار است؛ زیرا او معطی هر نور و حیاتی در عالم است.<ref>شیخ اشراق، سهروردی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۴/۹۰؛ سبزواری، سیدعلی‌رضا، بررسی قاعده «معطی الشیء…» و کارکرد آن در خداشناسی، ۳۹.</ref> ملاصدرا از این قاعده در حل بسیاری از مسائل فلسفی بهره برده‌است.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۱۶.</ref> این قاعده برگرفته از سریان وجودی [[خداوند]] در هستی تلقی شده<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۱۶–۱۱۷.</ref> که مستلزم واجدیت علت فاعلی به کمالات معلول است و این نشان از اهمیت کارکرد قاعده در شناخت خداوند دارد.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۷۶؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۸۹؛ دینانی، قواعد فلسفی، ۱/۳۶۸–۳۶۹؛ سبزواری، سیدعلی‌رضا، بررسی قاعده «معطی الشیء…» و کارکرد آن در خداشناسی، ۳۸.</ref> این قاعده از اصول قطعی تلقی شده که گاهی از آن به فطرت عقل<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۷۶.</ref> و گاه به فطرت سالم<ref>دینانی، قواعد فلسفی، ۱/۳۶۸.</ref> یا بدیهی<ref>سبزواری، ملاهادی، تعلیقه بر اسفار، ۳/۲۳۶؛ سبزواری، سیدعلی‌رضا، بررسی قاعده «معطی الشیء…» و کارکرد آن در خداشناسی، ۳۸.</ref> وصف شده‌است. ملاصدرا دربارهٔ [[قاعده بسیط الحقیقه]] و اثبات اینکه حق‌تعالی همه اشیاست، مطابق اصطلاح [[عرفا]] به [[اطلاق و تقیید]]، تمسک کرده، مطلق را فاعل وجود مقید دانسته‌است؛ سپس نتیجه گرفته‌است چون مطلق، مبدأ هر گونه فضیلت و کمالی است که در موجودات مقیده وجود دارد، خود مطلق به داشتن جمیع فضایل و کمالات سزاوارتر است. ایشان برای اثبات مقصود خویش از قاعده «معطی الشیء لایکون فاقداً له» استفاده کرده‌است؛<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۱۶؛ سبزواری، سیدعلی‌رضا، بررسی قاعده «معطی الشیء…» و کارکرد آن در خداشناسی، ۴۱.</ref> همچنین وی دربارهٔ صفات واجب الوجود و اثبات علم حق‌تعالی به ذات خویش از این قاعده بهره برده‌است.<ref>← دینانی، قواعد فلسفی، ۱/۳۷۰–۳۷۱.</ref>
این قاعده در کلمات اندیشمندان به گونه‌های مختلفی آمده‌است؛ ازجمله «معطی الکمال لایقصر عنه بل یزید علیه»،<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۳۰۷.</ref> «مبدأ کل فضیلة أولی بتلک الفضیلة من ذی‌المبدأ»،<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۱۶.</ref> «معطی الکمال لیس فاقدا له و لایشذّ عن حیطة وجوده و سعة نوره».<ref>سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، ۲/۴۸۸؛ سبزواری، سیدعلی‌رضا، بررسی قاعده «معطی الشیء…» و کارکرد آن در خداشناسی، ۳۹–۴۰.</ref> مصداق این قاعده در علت فاعلی است؛ زیرا اعطا و ایجاد پیوسته در مورد وجود اشیا صادق است؛<ref>دینانی، قواعد فلسفی، ۱/۳۶۸.</ref> بنابراین کسانی که وجود علت فاعلی را در قانون علیت می‌پذیرند، مفاد این قاعده را پذیرفته‌اند.<ref>دینانی، قواعد فلسفی، ۱/۳۶۸.</ref> برخی فلاسفه اسلامی در بیان کیفیت حصول معرفت اولیای الهی به این قاعده اشاره کرده‌اند.<ref>اخوان‌الصفاء، رسائل اخوان الصفاء و خلان الوفاء، ۳/۳۴۲؛ سبزواری، سیدعلی‌رضا، بررسی قاعده «معطی الشیء…» و کارکرد آن در خداشناسی، ۳۹.</ref>  
 
در [[مکتب اشراق]] نیز [[شهاب‌الدین سهروردی]] با نظر به مبنای اضافه اشراقیه، معتقد است مبدأ عالم نور الانوار است؛ زیرا او معطی هر نور و حیاتی در عالم است.<ref>شیخ اشراق، سهروردی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۴/۹۰؛ سبزواری، سیدعلی‌رضا، بررسی قاعده «معطی الشیء…» و کارکرد آن در خداشناسی، ۳۹.</ref> ملاصدرا از این قاعده در حل بسیاری از مسائل فلسفی بهره برده‌است.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۱۶.</ref> این قاعده برگرفته از سریان وجودی [[خداوند]] در هستی تلقی شده<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۱۶–۱۱۷.</ref> که مستلزم واجدیت علت فاعلی به کمالات معلول است و این نشان از اهمیت کارکرد قاعده در شناخت خداوند دارد.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۷۶؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۸۹؛ دینانی، قواعد فلسفی، ۱/۳۶۸–۳۶۹؛ سبزواری، سیدعلی‌رضا، بررسی قاعده «معطی الشیء…» و کارکرد آن در خداشناسی، ۳۸.</ref> این قاعده از اصول قطعی تلقی شده که گاهی از آن به فطرت عقل<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۷۶.</ref> و گاه به فطرت سالم<ref>دینانی، قواعد فلسفی، ۱/۳۶۸.</ref> یا بدیهی<ref>سبزواری، ملاهادی، تعلیقه بر اسفار، ۳/۲۳۶؛ سبزواری، سیدعلی‌رضا، بررسی قاعده «معطی الشیء…» و کارکرد آن در خداشناسی، ۳۸.</ref> وصف شده‌است. ملاصدرا دربارهٔ [[قاعده بسیط الحقیقه]] و اثبات اینکه حق‌تعالی همه اشیاست، مطابق اصطلاح [[عرفا]] به [[اطلاق و تقیید]]، تمسک کرده، مطلق را فاعل وجود مقید دانسته‌است؛ سپس نتیجه گرفته‌است چون مطلق، مبدأ هر گونه فضیلت و کمالی است که در موجودات مقیده وجود دارد، خود مطلق به داشتن جمیع فضایل و کمالات سزاوارتر است. ایشان برای اثبات مقصود خویش از قاعده «معطی الشیء لایکون فاقداً له» استفاده کرده‌است؛<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۱۶؛ سبزواری، سیدعلی‌رضا، بررسی قاعده «معطی الشیء…» و کارکرد آن در خداشناسی، ۴۱.</ref> همچنین وی دربارهٔ صفات واجب الوجود و اثبات علم حق‌تعالی به ذات خویش از این قاعده بهره برده‌است.<ref>← دینانی، قواعد فلسفی، ۱/۳۷۰–۳۷۱.</ref>


'''مفاد و کارکرد قاعده'''
'''مفاد و کارکرد قاعده'''
Image-reviewer، emailconfirmed، مدیران
۴٬۵۲۶

ویرایش