Image-reviewer، emailconfirmed، مدیران
۴٬۵۲۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: برگرداندهشده |
بدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: برگرداندهشده ویرایشگر دیداری |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''قرب نوافل و فرایض'''، اصطلاحی عرفانی برگرفته از حدیثی مشهور درباره تأثیر واجبات و مستحبّات. | '''قرب نوافل و فرایض'''، اصطلاحی [[عرفان|عرفانی]] برگرفته از حدیثی مشهور درباره تأثیر واجبات و مستحبّات. | ||
«قرب» به معنای نزدیکی و ضد آن بُعد است<ref>(فراهیدی، کتاب العین، ۵/۱۵۳ ـ ۱۵۴؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۱/۶۶۲.)</ref> و در اصطلاح عارفان، فنای بنده در تمام صفات خود<ref>(کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ۴۱۷.)</ref> و محو تعینات<ref>(تلمسانی، شرح منازل السائرین، ۲/۵۶۶.)</ref> است. «نوافل» جمع «نافله»، به معنای زیاده بر اصل است<ref>(ابنمنظور، لسان العرب، ۱۱/۶۷۱ ـ ۶۷۲؛ طریحی، مجمع البحرین، ۵/۴۸۵.)</ref> و در اصطلاح به تمام اعمال عبادی غیر واجب گفته میشود.<ref>(کلینی، الکافی، ۳/۲۶۹ ـ ۲۷۰؛ طریحی، مجمع البحرین، ۵/۴۸۵.)</ref> «فرایض» جمع فریضه به معنای اعمالی است که شرع آن را واجب و مقرر کرده است.<ref>(کلینی، الکافی، ۲/۳۸۳؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۷/۲۰۲.)</ref> | «قرب» به معنای نزدیکی و ضد آن بُعد است<ref>(فراهیدی، کتاب العین، ۵/۱۵۳ ـ ۱۵۴؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۱/۶۶۲.)</ref> و در اصطلاح عارفان، فنای بنده در تمام صفات خود<ref>(کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ۴۱۷.)</ref> و محو [[تعینات]]<ref>(تلمسانی، شرح منازل السائرین، ۲/۵۶۶.)</ref> است. «نوافل» جمع «نافله»، به معنای زیاده بر اصل است<ref>(ابنمنظور، لسان العرب، ۱۱/۶۷۱ ـ ۶۷۲؛ طریحی، مجمع البحرین، ۵/۴۸۵.)</ref> و در اصطلاح به تمام اعمال عبادی غیر واجب گفته میشود.<ref>(کلینی، الکافی، ۳/۲۶۹ ـ ۲۷۰؛ طریحی، مجمع البحرین، ۵/۴۸۵.)</ref> «فرایض» جمع فریضه به معنای اعمالی است که شرع آن را واجب و مقرر کرده است.<ref>(کلینی، الکافی، ۲/۳۸۳؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۷/۲۰۲.)</ref> | ||
در اصطلاح عرفانی، قرب نوافل، زوال و فنای صفات بشری و ظهور صفات خداوند در انسان است که حقتعالی در صفات و فاعلیت، قائممقام بنده میگردد، چنانکه در آیه «ما رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَ لکنَّ اللَّهَ رَمی»<ref>(انفال، ۱۷.)</ref> به آن اشاره دارد<ref>(کاشانی، عبدالرزاق، شرح فصوص الحکم، ۱۱۴.)</ref> تا به اذن خداوند زنده کند و بمیراند و این معنای فنای صفات بنده در صفات خداوند است.<ref>(تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۳۱۳.)</ref> قرب فرایض قربی است که از ایفای واجبات حاصل میشود و در آن حقتعالی در تعیّن بنده ظهور مییابد و بنده گوش و چشم حق میشود.<ref>(ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۲۰۳ و ۴/۴۴۹؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۳۵۰ و ۸۹۳.)</ref> امامخمینی نیز مانند دیگر عارفان، قرب نوافل را رسیدن به مقام فنا میداند که در سایه آن، سالک همه کارهای ادراکی و تحریکی را به فعل خداوند انجام میدهد؛<ref>(امامخمینی، سرّ الصلاة، ۶۰.)</ref> اما در قرب فرایض حق به قوای بنده کار انجام میدهد.<ref>(امامخمینی، چهل حدیث، ۵۹۲؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۸۹ ـ ۹۰.)</ref> | در اصطلاح عرفانی، قرب نوافل، زوال و فنای صفات بشری و ظهور صفات خداوند در انسان است که حقتعالی در صفات و فاعلیت، [[قائممقام بنده]] میگردد، چنانکه در آیه «ما رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَ لکنَّ اللَّهَ رَمی»<ref>(انفال، ۱۷.)</ref> به آن اشاره دارد<ref>(کاشانی، عبدالرزاق، شرح فصوص الحکم، ۱۱۴.)</ref> تا به اذن خداوند زنده کند و بمیراند و این معنای فنای صفات بنده در صفات خداوند است.<ref>(تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۳۱۳.)</ref> قرب فرایض قربی است که از ایفای واجبات حاصل میشود و در آن حقتعالی در تعیّن بنده ظهور مییابد و بنده گوش و چشم حق میشود.<ref>(ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۲۰۳ و ۴/۴۴۹؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۳۵۰ و ۸۹۳.)</ref> [[امامخمینی]] نیز مانند دیگر عارفان، قرب نوافل را رسیدن به مقام [[فنا]] میداند که در سایه آن، سالک همه کارهای ادراکی و تحریکی را به فعل خداوند انجام میدهد؛<ref>(امامخمینی، سرّ الصلاة، ۶۰.)</ref> اما در قرب فرایض حق به قوای بنده کار انجام میدهد.<ref>(امامخمینی، چهل حدیث، ۵۹۲؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۸۹ ـ ۹۰.)</ref> | ||
==پیشینه== | ==پیشینه== | ||
موضوع قرب نوافل و فرایض از مباحث مهم عرفانی و برگرفته از حدیثی قدسی است، از طریق شیعه و | موضوع قرب نوافل و فرایض از مباحث مهم عرفانی و برگرفته از [[حدیثی قدسی]] است، از طریق [[شیعه]] و [[سنی]]، که «بنده به چیزی محبوبتر از فرایض، به من تقرب نجسته است. بنده به وسیله نافله، به من تقرب میجوید تا آنجاکه او را دوست میدارم و وقتی او را دوست داشتم، گوش او میشوم که با آن میشنود و چشم او میشوم که با آن میبیند».<ref>(کلینی، الکافی، ۲/۳۵۲؛ بخاری، صحیح البخاری، ۷/۱۹۰.)</ref> طبق این روایت، شخص با به جا آوردن نوافل و فرایض محبوب حق میشود. در آموزههای اسلامی، نوافل تکالیفی اضافی خوانده شدهاند که بنده آن را انجام میدهد و بیانگر معیّنبودن [[نماز نافله]] است؛<ref>(کلینی، الکافی، ۳/۴۴۳.)</ref> از اینرو نوافل در [[نماز]] نقش مهمی دارند و جبرانکننده آن غفلتی هستند که هنگام فرایض و نمازهای واجب عارض انسان میشود.<ref>(کلینی، الکافی، ۳/۳۶۳.)</ref> [[اندیشمندان اسلامی]] بر اساس مبانی خود تفاسیر گوناگونی از این روایت به دست دادهاند.<ref>(ابنحجر عسقلانی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ۱۱/۲۹۴ ـ ۲۹۶؛ فیض کاشانی، کلمات مکنونة من علوم اهل الحکمة و المعرفه، ۱۱۲ ـ ۱۱۴؛ نراقی، اللمعات العرشیه، ۲۷۴ ـ ۲۷۶.)</ref> [[ابنعربی]] از نخستین کسانی است که دو اصطلاح قرب نوافل و فرایض را به صورت اصطلاح به کار برده است.<ref>(ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۲۰۳.)</ref> پس از وی در کلمات شاگردان و پیروان او نیز رواج یافته است.<ref>(قونوی، اعجاز البیان فی تفسیر امّ القرآن، ۳۳ و ۲۷۱؛ جندی، شرح فصوص الحکم، ۳۶۳ ـ ۳۶۴؛ فرغانی، منتهی المدارک فی شرح تائیة ابنفارض، ۱/۲۰ ـ ۲۱.)</ref> عارفان از حدیث قرب نوافل در مباحث دیگری نیز بهره بردهاند؛ چنانکه ابنعربی از این تعبیر به عنوان یکی از مهمترین شاهدها بر نفی [[جبر و اختیار|جبر]] و اثبات [[جبر و اختیار|اختیار]] استفاده کرد.<ref>(ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۳۶۷ و ۵۵۹.)</ref> برخی نیز بر مبنای [[وحدت وجود]]، حدیث قرب نوافل را شاهدی بر [[توحید افعالی]] میدانند.<ref>(جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۵۱ ـ ۱۵۴.)</ref> امامخمینی نیز در آثار خود به این بحث توجه ویژهای کرده و مراتب، اقسام، [[حقیقت و شریعت|حقیقت]] و راه تحصیل قرب نوافل و فرایض را ذکر کرده است<ref>(امامخمینی، چهل حدیث، ۵۹۱؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۰۳ ـ ۱۰۵؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۳۹ ـ ۴۰، ۸۹ ـ ۹۰، ۱۱۲ ـ ۱۱۵ و ۲۸۱ ـ ۲۸۳.)</ref> و به آثار آن در فنا، بقا، حالات سالک در عبادات و راه تحصیل آن اشاره و درباره مشکل جبر و [[تفویض]] و حقیقت [[امر بینالامرین]] از این طریق بحث کرده است.<ref>(امامخمینی، چهل حدیث، ۵۹۱ ـ ۵۹۲؛ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۷۳، ۱۱۲؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۰۳ ـ ۱۰۵.)</ref> | ||
:{{ببینید|جبر و اختیار}} | :{{ببینید|جبر و اختیار}} | ||
==حقیقت و اقسام قرب== | ==حقیقت و اقسام قرب== | ||
قرب به معنای نزدیکی، اعم از قرب مادی (مکانی) و معنوی است. قرب مادی نزدیکی دو جسم با یکدیگر است؛ اما قرب معنوی پیوند و اتصال عقلی و غیر مادی است.<ref>(غازانی، فصوص الحکمة و شرحه، ۲۱۵ ـ ۲۱۶.)</ref> برخی معیت حقتعالی را نسبت به موجودات یکسان میدانند و معتقدند قرب حق به خلق، با همه مراتبش، یکسان است؛ به گونهایکه نسبت پایینترین مراتب با عالیترین مراتب یکسان خواهد بود؛ همچنانکه نسبت حق با موجودات نسبت محیط با محاط و نسبت ظاهر با مظهر است که نسبتی یکسان است. این قرب، قرب وجودی است و ازلاً و ابداً نسبت به همه یکسان است و کسی از این جهت مزیتی بر دیگری ندارد؛<ref>(آملی، تفسیر المحیط، ۶/۱۹۳؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۸۵ ـ ۱۸۶.)</ref> البته قرب حق به موجودات، غیر از قرب موجودات به حق است؛ زیرا اولی از حیث وجود و احاطه و دومی از حیث سلوک و کسب است؛ یعنی طریق و قرب آنها به حق جز با ریاضت و سلوک حقیقی صورت نمیپذیرد.<ref>(آملی، تفسیر المحیط، ۶/۱۹۳.)</ref> | قرب به معنای نزدیکی، اعم از قرب مادی (مکانی) و معنوی است. قرب مادی نزدیکی دو جسم با یکدیگر است؛ اما قرب معنوی پیوند و اتصال عقلی و غیر مادی است.<ref>(غازانی، فصوص الحکمة و شرحه، ۲۱۵ ـ ۲۱۶.)</ref> برخی معیت حقتعالی را نسبت به موجودات یکسان میدانند و معتقدند قرب حق به خلق، با همه مراتبش، یکسان است؛ به گونهایکه نسبت پایینترین مراتب با عالیترین مراتب یکسان خواهد بود؛ همچنانکه نسبت حق با موجودات نسبت محیط با محاط و نسبت ظاهر با مظهر است که نسبتی یکسان است. این قرب، [[قرب وجودی]] است و ازلاً و ابداً نسبت به همه یکسان است و کسی از این جهت مزیتی بر دیگری ندارد؛<ref>(آملی، تفسیر المحیط، ۶/۱۹۳؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۸۵ ـ ۱۸۶.)</ref> البته قرب حق به موجودات، غیر از قرب موجودات به حق است؛ زیرا اولی از حیث وجود و احاطه و دومی از حیث [[سیر و سلوک|سلوک]] و کسب است؛ یعنی طریق و قرب آنها به حق جز با [[ریاضت]] و سلوک حقیقی صورت نمیپذیرد.<ref>(آملی، تفسیر المحیط، ۶/۱۹۳.)</ref> | ||
از این جهت اهل معرفت برای قرب دو قسم قائل شدهاند: | از این جهت اهل معرفت برای قرب دو قسم قائل شدهاند: | ||
# قرب وجودی: حقیقت بینهایت حقتعالی با خلق معیت دارد و چنان سریان و احاطه وجودی به ظاهر و باطن آنها دارد که ارتباط او را با خلق بیواسطه میسازد. شدت این ارتباط و قرب به گونهای است که سبب خفا و حجاب حق میشود. از این نوع قرب به قرب وجودی<ref>(ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۳/۳۲۵.)</ref> و قرب وریدی<ref>(ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۳/۵۳۰ ـ ۵۳۲؛ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۱۸۴ و ۲۹۴.)</ref> و گاهی به وجه خاص و سرّ وجودی<ref>(قیصری، شرح فصوص الحکم، ۶۱۱؛ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۹۳ و ۳۱۰.)</ref> تعبیر میکنند.امامخمینی نیز از این قرب وجودی به وجه خاص تعبیر کرده است که آن، جهت غیبی احدی اشیاست به حقتعالی. اشیا از این طریق ارتباطی خاص و بیواسطه با حق دارند. ایشان با استناد به بعضی آیات الهی<ref>(هود، ۵۶.)</ref> از ارتباط حضرت احدیت و اشیا به سرّ وجودی تعبیر میکند.(امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۶، ۳۲ و ۲۶۰.) | # قرب وجودی: حقیقت بینهایت حقتعالی با خلق معیت دارد و چنان سریان و احاطه وجودی به ظاهر و باطن آنها دارد که ارتباط او را با خلق بیواسطه میسازد. شدت این ارتباط و قرب به گونهای است که سبب خفا و [[حجب|حجاب]] حق میشود. از این نوع قرب به قرب وجودی<ref>(ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۳/۳۲۵.)</ref> و قرب وریدی<ref>(ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۳/۵۳۰ ـ ۵۳۲؛ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۱۸۴ و ۲۹۴.)</ref> و گاهی به وجه خاص و سرّ وجودی<ref>(قیصری، شرح فصوص الحکم، ۶۱۱؛ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۹۳ و ۳۱۰.)</ref> تعبیر میکنند.[[امامخمینی]] نیز از این قرب وجودی به وجه خاص تعبیر کرده است که آن، جهت غیبی احدی اشیاست به حقتعالی. اشیا از این طریق ارتباطی خاص و بیواسطه با حق دارند. ایشان با استناد به بعضی آیات الهی<ref>(هود، ۵۶.)</ref> از ارتباط حضرت احدیت و اشیا به سرّ وجودی تعبیر میکند.(امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۶، ۳۲ و ۲۶۰.) | ||
# قرب سلوکی: بنده به واسطه سلوک راه حقتعالی به او نزدیک میشود.<ref>(عینالقضات، نامههای عینالقضات، ۲/۳۳۴.)</ref> این قرب در قوس صعود تصور میشود.<ref>(قیصری، شرح فصوص الحکم، ۷۱۱ و ۷۱۹؛ آملی، جامع الاسرار، ۹۶ ـ ۹۷.)</ref>امامخمینی بر این باور است که نزول انسان از نشئه غیبی و تنزل آن به اسفل سافلین، برای سلوک اختیاری و قرب وصول به جناب ربوبیت است.<ref>(امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۰۲.)</ref> در این قرب، رسیدن به لقای الهی از بزرگترین مقاصد اهلالله است.<ref>(امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۸۴ ـ ۱۸۵.)</ref> به باور ایشان، برای سفر معنوی و معراج قرب حقیقی، به دو رکن نیاز است: یکی خروج از منزلگاه نفس و دیگری حرکت به سوی خداوند که نتیجه آن رسیدن به باب الهی و فنای فیالله است.<ref>(امامخمینی، سرّ الصلاة، ۵۴.)</ref> به باور امامخمینی، تا این انانیت و انّیت باقی است، شخص بنده خود است و «عبداللّه» نشده است و سالک طریق «الیاللّه» نیست و راه نجات او این است که صراط مستقیم سلوکی را با عبودیتش طی کند. در غیر این صورت به کفر و الحاد کشیده خواهد شد؛<ref>(امامخمینی، آداب الصلاة، ۷ ـ ۸، ۵۸ و ۷۶؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۴۰.)</ref> مگر اینکه جذبه الهی دست او را بگیرد که به این وادی نیفتد.<ref>(امامخمینی، چهل حدیث، ۵۹۱.)</ref> | # قرب سلوکی: بنده به واسطه سلوک راه حقتعالی به او نزدیک میشود.<ref>(عینالقضات، نامههای عینالقضات، ۲/۳۳۴.)</ref> این قرب در [[قوس صعود]] تصور میشود.<ref>(قیصری، شرح فصوص الحکم، ۷۱۱ و ۷۱۹؛ آملی، جامع الاسرار، ۹۶ ـ ۹۷.)</ref>امامخمینی بر این باور است که نزول انسان از نشئه غیبی و تنزل آن به اسفل سافلین، برای سلوک اختیاری و قرب وصول به جناب ربوبیت است.<ref>(امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۰۲.)</ref> در این قرب، رسیدن به [[لقای الهی]] از بزرگترین مقاصد اهلالله است.<ref>(امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۸۴ ـ ۱۸۵.)</ref> به باور ایشان، برای سفر معنوی و [[معراج]] قرب حقیقی، به دو رکن نیاز است: یکی خروج از منزلگاه [[نفس]] و دیگری حرکت به سوی خداوند که نتیجه آن رسیدن به باب الهی و فنای فیالله است.<ref>(امامخمینی، سرّ الصلاة، ۵۴.)</ref> به باور امامخمینی، تا این انانیت و انّیت باقی است، شخص بنده خود است و «عبداللّه» نشده است و سالک طریق «الیاللّه» نیست و راه نجات او این است که [[صراط مستقیم]] سلوکی را با عبودیتش طی کند. در غیر این صورت به [[ایمان و کفر|کفر]] و الحاد کشیده خواهد شد؛<ref>(امامخمینی، آداب الصلاة، ۷ ـ ۸، ۵۸ و ۷۶؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۴۰.)</ref> مگر اینکه جذبه الهی دست او را بگیرد که به این وادی نیفتد.<ref>(امامخمینی، چهل حدیث، ۵۹۱.)</ref> | ||
==ماهیت قرب نوافل و فرایض== | ==ماهیت قرب نوافل و فرایض== | ||
قرب نوافل و فرایض ازجمله موارد قرب سلوکی به شمار میرود که بنده به واسطه اعمال عبادی به حقتعالی تقرب مییابد.<ref>(ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۸۳؛ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۵۵۹.)</ref> به باور عارفان، سالک در قرب نوافل با سیر محبی و در قرب فرایض با سیر محبوبی به حقتعالی تقرب میجوید.<ref>(فرغانی، منتهی المدارک فی شرح تائیة ابنفارض، ۱/۲۱.)</ref> (← مقاله محبت و عشق). برخی عارفان در وجه نامگذاری قرب نوافل و فرایض به نفل و فرعبودن بنده و فرض و اصلبودن وجود حق استناد کردهاند.<ref>(ابنترکه، شرح فصوص الحکم، ۱/۳۱۸ ـ ۳۲۰؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۵۲.)</ref> | قرب نوافل و فرایض ازجمله موارد قرب سلوکی به شمار میرود که بنده به واسطه اعمال عبادی به حقتعالی تقرب مییابد.<ref>(ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۸۳؛ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۵۵۹.)</ref> به باور عارفان، سالک در قرب نوافل با [[سیر محبی]] و در قرب فرایض با [[سیر محبوبی]] به حقتعالی تقرب میجوید.<ref>(فرغانی، منتهی المدارک فی شرح تائیة ابنفارض، ۱/۲۱.)</ref> (← مقاله محبت و عشق). برخی عارفان در وجه نامگذاری قرب نوافل و فرایض به نفل و فرعبودن بنده و فرض و اصلبودن وجود حق استناد کردهاند.<ref>(ابنترکه، شرح فصوص الحکم، ۱/۳۱۸ ـ ۳۲۰؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۵۲.)</ref> | ||
اعمال عبادی یا از قبیل نوافلاند که بر بندگان واجب نیست، بلکه ایفای آن نیکو و سبب قرب به حقتعالی است و چون در این عمل، التزام وجود بنده در میان است، [[فنا|فنای]] ذات فایده نمیدهد، بلکه نتیجه آن همین است که قوا و اعضا و جوارح وی عین حق میشود.<ref>(جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۵۲.)</ref> در این قرب سالک، مدرک است و حقتعالی گوش و چشم اوست؛<ref>(جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۵۲.)</ref> یا این اعمال عبادی از قبیل فرایضاند که نتیجه آن فنای ذات سالک و استهلاک جهت خلقیت آن در جهت حقیت است. در این قرب، حضرت حق مدرک است و سالک به همراه قوا و اعضا و جوارح خود به منزله قوای اوست.<ref>(جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۵۲.)</ref> بنابراین عارفان حقیقت قرب نوافل را تجلی حق بر بنده میدانند که در آن حقتعالی واسطه و وسیله ادراک بنده میشود و بنده با چشم حق مشاهده میکند؛ اما در قرب فرایض، بنده واسطه ادراک حق میشود و حق با چشم بنده مشاهده میکند.<ref>(قونوی، اعجاز البیان فی تفسیر امّ القرآن، ۳۳، ۴۲، ۸۳ و ۸۶؛ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۴۴۲.)</ref> [[اهل معرفت]] با استناد به برخی آیات<ref>(انفال، ۱۷.)</ref> و روایات<ref>(کلینی، الکافی، ۲/۳۵۲.)</ref> قرب نوافل را همان [[قیامت کبرای معنوی]] میدانند و [[فنای صفاتی]] و قرب فرایض را [[فنای ذاتی]] در حق میدانند.<ref>(آملی، تفسیر المحیط، ۳/۳۲۴؛ آملی، انوار الحقیقه، ۳۵۵؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۵۲.)</ref> | |||
به باور [[امامخمینی]]، وقتی سالک انانیت خود را کنار گذاشت، در طلب مقصود اصلی [[سیر و سلوک|سیر]] کرد، هر یک از [[حجب|حجب ظلمانی]] و [[حجب|نورانی]] را کنار زد و قلبش از غیر حق خالی شد، [[جذبات الهی]] او را به سوی خود میکشاند، [[تعینات نفسی]] را رها میسازد، حقتعالی بر او تجلی فعلی میکند و با گذر از [[مقامات|مقام تلوین]] و رسیدن به [[مقامات|مقام تمکین]] (← مقاله مقامات)، در حقیقت با سیر در مراحل عبودیت هر آنچه از انّیت و انانیت در عبودیت مفقود شود در سایه حمایت ربوبیت، آن را مییابد و حقتعالی متصرف در امور او میگردد<ref>(امامخمینی، آداب الصلاة، ۹.)</ref> و به مرحلهای میرسد که حقتعالی چشم و گوش او میشود و وی در اسما و صفات حق فانی میگردد که این مقام قرب نوافل است؛<ref>(امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۳۹ ـ ۴۰؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۵۹۰ ـ ۵۹۱.)</ref> اما در قرب فرایض که پس از قرب نوافل است، اگر سالک از انّیت خود بهکلی پاک شود<ref>(امامخمینی، آداب الصلاة، ۷۶.)</ref> و خودی در میان نباشد، اعضا و جوارح، ظاهر و باطن و اسم و رسمی از او بهجا نمیماند و عابد و معبود، حق میشود<ref>(امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۳۹۰.)</ref> و فعل و عبادت او حقانی شده و [[تسبیح و تحمید|حمد]] او حمد حقتعالی است و سالک حقتعالی را حامد و محمود میبیند و در این جا سالک به مقام حامدیت میرسد و پیش از این مقام سالک در [[حجب|حجاب انیت]] است و حمد او حمد حقتعالی نیست بلکه حمد خود است؛ زیرا همراه با دعوای انانیت و ملازم با اثبات محدودیت خود است.<ref>(امامخمینی، سرّ الصلاة، ۹۰.)</ref> در این مرحله، فنای کلی ذاتی و صفاتی رخ میدهد و بنده گوش و چشم حق میشود.<ref>(امامخمینی، چهل حدیث، ۵۹۰ ـ ۵۹۱.)</ref> | |||
[[امامخمینی]] سه نظر عمده درباره تطبیق قرب نوافل و فرایض با مقامات و منازل عرفانی به دست میدهد؛ | |||
# تطبیق قرب نوافل بر فناء تام و کلی و تطبیق قرب فرایض بر بقای پس از [[فنا|فناء]].<ref>(امامخمینی، چهل حدیث، ۵۹۲؛ مظفری، قرب نوافل و قرب فرائض و تطبیق آنها برمقامات عرفانی، ۱۱.)</ref> ایشان مقام قرب نوافل به صورت کامل را از آن سالکی میداند که تمام مراحل فنای افعالی، صفاتی و ذاتی را پشت سر گذاشته است.<ref>(امامخمینی، چهل حدیث، ۵۹۲.)</ref> به باور ایشان، مقام قرب فرایض همان صحو بعدالمحو و بقای بعد از فناست؛ یعنی سالک وجود حقانی مییابد و حقتعالی در مرآت جمال او موجودات دیگر را مشاهده میکند که در این صورت، سالک با مشیت همافق خواهد شد و اگر [[انسان کامل]] باشد، با مشیت مطلقه همافق و روحانیت او عین ظهور فعلی حق میشود و حقتعالی در آینه او میبیند، میشنود و کار انجام میدهد و بلکه او اراده نافذ حق و مشیت کامله و علم فعلی حق میشود؛<ref>(امامخمینی، چهل حدیث، ۵۹۲؛ مظفری، قرب نوافل و قرب فرائض و تطبیق آنها برمقامات عرفانی، ۱۲.)</ref> از اینرو ایشان منتهای قرب نوافل را فنای کلی و [[اضمحلال مطلق]] در محدوده صفات میشمارد و منتهای قرب فرایض را صحو بعد از محو و بقای بعد از فنا میداند.<ref>(امامخمینی، چهل حدیث،۵۹۰ ـ ۵۹۲؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۳ ـ ۱۱۴؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۱۷۰؛ مظفری، قرب نوافل و قرب فرائض و تطبیق آنها برمقامات عرفانی، ۱۲.)</ref> (← مقاله فنا). | |||
# تطبیق قرب نوافل بر فنای صفاتی و قرب فرایض بر بقای پس از فناء.<ref>(امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۸۹، ۱۱۰ ـ ۱۱۲ و ۱۱۵؛ مظفری، قرب نوافل و قرب فرائض و تطبیق آنها برمقامات عرفانی، ۱۳.)</ref> امامخمینی با توجه به بخش نخست تطبیق که در قرب نوافل ظاهرا هویت شخص باقی است و این با فنای ذاتی که در آن شخص هویت خویش را مستهلک و از دست میدهد سازگاری ندارد، این نظریه دوم را ارایه میدهد. | |||
# تطبیق قرب نوافل بر فنای صفاتی و قرب فرایض بر فنای ذاتی. امامخمینی در این احتمال، نتیجه قرب فرایض را محو مطلق بر میشمارد<ref>(امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۶۰؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۵۹۱ ـ ۵۹۲؛ مظفری، قرب نوافل و قرب فرائض و تطبیق آنها برمقامات عرفانی، ۱۴.)</ref> و احتمال سوم را بهترین تفسیر برای قرب نوافل و فرایض میداند. ایشان بر این مبنا کلام استاد خود [[محمدعلی شاهآبادی]] که مقام بنده در قرب نوافل را مقام فنای ذاتی میشمارد و قرب فرایض را بقای بعد از فنا میداند نقد میکند<ref>(امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۳ ـ ۱۱۴؛ مظفری، قرب نوافل و قرب فرائض و تطبیق آنها برمقامات عرفانی، ۱۴ ـ ۱۵.)</ref> و معتقد است وی میان دو گونه فنای ذاتی و صفاتی تمایز قائل نشده است؛ زیرا نتیجه قرب نوافل فنای [[اسما و صفات]] است؛ اما نتیجه قرب فرایض فنای ذاتی است؛ به گونهایکه انیت بنده مستهلک میشود و جذبه تام او را دربر میگیرد و در نتیجه [[رجوع|رجوعی]] به خود نخواهد داشت.<ref>(امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۴ ـ ۱۱۵.)</ref> در این صورت در سلک ملائکه مهیّمه قرار میگیرد که هیچ توجه و نظری به خلق ندارند. در این حال گاه ارجاع او به مملکت وجودی خود امکانپذیر نیست و گاه عنایت الهی دستگیرش میشود و میتواند به مملکت وجودی خود باز گردد که در این حال، نفسش نفس کل، عقلش عقل کل و جسمش جسم کل خواهد بود؛ چنانکه در [[زیارت جامعه کبیره]]<ref>(صدوق، من لایحضره الفقیه، ۲/۶۱۶.)</ref> آمده است.(همان، ۹۰، ۱۰۹ و ۱۱۳ ـ ۱۱۵.) | |||
==مراتب قرب نوافل و فرایض== | ==مراتب قرب نوافل و فرایض== | ||
قرب به سوی حق درجات مختلف و احکام گوناگونی دارد: یک درجه از تقرب سالک، نیل به قرب نوافل است که در آن حقتعالی مستور و خلق ظاهر است (سیر محبی) و یک درجه دیگر که کاملتر است، نیل به قرب فرایض است که در آن خلق مستور و حق ظاهر است (سیر محبوبی). درجه سوم که جامعتر از این دو درجه است، مقام جمع میان دو قرب است که در آن حق، هم ظاهر و هم مستور است.<ref>(فرغانی، منتهی المدارک فی شرح تائیة ابنفارض، ۱/۲۰ ـ ۲۱.)</ref> برخی اهل معرفت نتیجه مقام قرب نوافل را بالاتر از قرب فرایض میدانند و قرب فرایض را در مرحله پیش از قرب نوافل قرار میدهند.<ref>(قاضی سعید، شرح توحید الصدوق، ۱/۲۹.)</ref> | قرب به سوی حق درجات مختلف و احکام گوناگونی دارد: یک درجه از تقرب سالک، نیل به قرب نوافل است که در آن حقتعالی مستور و خلق ظاهر است (سیر محبی) و یک درجه دیگر که کاملتر است، نیل به قرب فرایض است که در آن خلق مستور و حق ظاهر است (سیر محبوبی). درجه سوم که جامعتر از این دو درجه است، مقام جمع میان دو قرب است که در آن حق، هم ظاهر و هم مستور است.<ref>(فرغانی، منتهی المدارک فی شرح تائیة ابنفارض، ۱/۲۰ ـ ۲۱.)</ref> برخی [[اهل معرفت]] نتیجه مقام قرب نوافل را بالاتر از قرب فرایض میدانند و قرب فرایض را در مرحله پیش از قرب نوافل قرار میدهند.<ref>(قاضی سعید، شرح توحید الصدوق، ۱/۲۹.)</ref> | ||
امامخمینی نیز به سه مرتبه از قرب اشاره میکند و با استناد به حدیث | امامخمینی نیز به سه مرتبه از قرب اشاره میکند و با استناد به [[حدیث قدسی]]، واجبات را افضل از نوافل میداند<ref>(امامخمینی، چهل حدیث، ۵۹۴.)</ref> و مانند دیگر عارفان معتقد است رتبه قرب فرایض بالاتر از قرب نوافل است؛<ref>(امامخمینی، چهل حدیث، ۵۹۱ ـ ۵۹۲.)</ref> زیرا قرب فرایض به تجلی ذاتی و قرب نوافل از تجلی افعالی آغاز و به تجلی صفاتی ختم میشود و تجلی ذاتی بالاتر از تجلی صفاتی است.<ref>(امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۸۹ ـ ۹۰ و ۱۱۱ ـ ۱۱۲؛ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۸۱.)</ref> ایشان کلام قیصری را مبنی بر اینکه این دو مرتبه از قرب در مقابل یکدیگرند (۵۷۴ ـ ۵۷۵)، نقد میکند و قائل است تخلل و سریان بنده در حق، از تجلیات و اشراقات اسمای الهی و در مرتبه قرب نوافل و فرایض و یکی پس از دیگری است، نه اینکه مقابل هم باشند.<ref>(امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۲.)</ref> مرتبه سوم جامع میان دو قرب است که سالک به [[مقامات|مقام وحدت در کثرت]] و [[مقامات|کثرت در وحدت]] میرسد؛ به گونهایکه هیچ شأنی از شئون وحدت و کثرت مانع و حجاب او نمیشود.<ref>(امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۱۱ ـ ۲۱۲.)</ref> به باور ایشان، ظهور ولایت کلیه و برزخیت کبرا که غایت [[معراج پیامبر(ص)]] است، پس از وصول به قرب فرایض حاصل میشود.<ref>(امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۲.)</ref> | ||
==چگونگی و آثار قرب نوافل و فرایض== | ==چگونگی و آثار قرب نوافل و فرایض== | ||
مقام قرب نوافل در اواخر سفر اول که همان تجلیات اسمائیه است، آغاز میشود.<ref>(آشتیانی، مقدمه مشارق الدراری، ۴۷.)</ref> مرتبه قرب نوافل اولین ولایت است که نهایتی برای آن تصور نمیشود.<ref>(قونوی، اعجاز البیان فی تفسیر امّ القرآن، ۲۷۱.)</ref> عارفان آثاری برای قرب نوافل برشمردهاند؛ ازجمله اینکه در قرب نوافل چون تعین بنده ظاهر و وجود حق، مخفی در بنده است<ref>(ابنترکه، شرح فصوص الحکم، ۱/۳۱۹ ـ ۳۲۲؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۵۲ ـ ۱۵۴)</ref> و صفات و قوای بنده حقانی میشود، در این حالت بنده به مرحله فنای صفاتی میرسد و حق آینه بنده میشود و بنده خود را در آینه حق میبیند.<ref>(قیصری، شرح فصوص الحکم، ۵۷۸ ـ ۵۷۹.)</ref> در مقام قرب فرایض بنده به فنای ذاتی که حاصل از تجلیات ذاتی است، میرسد و با حصول آن قیامت کبرای او حاصل میشود؛<ref>(کاشانی، عبدالرزاق، شرح فصوص الحکم، ۸۹ ـ ۹۲، ۱۴۴ و ۲۲۰؛ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۶۱۲.)</ref> اما در مرحله جمع میان دو قرب، بنده به صحو تام و بقای بعد از فنا رسیده است و میتواند به خلق رجوع کند که در این صورت، هم در آینه حق و هم در آینه خلق، حق را مشاهده میکند.<ref>(جندی، شرح فصوص الحکم، ۴۳۴؛ فرغانی، منتهی المدارک فی شرح تائیة ابنفارض، ۱/۲۰ ـ ۲۱؛ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۱۸۳.)</ref> | مقام قرب نوافل در اواخر سفر اول که همان [[تجلیات اسمائیه]] است، آغاز میشود.<ref>(آشتیانی، مقدمه مشارق الدراری، ۴۷.)</ref> مرتبه قرب نوافل اولین [[ولایت]] است که نهایتی برای آن تصور نمیشود.<ref>(قونوی، اعجاز البیان فی تفسیر امّ القرآن، ۲۷۱.)</ref> [[عارفان]] آثاری برای قرب نوافل برشمردهاند؛ ازجمله اینکه در قرب نوافل چون تعین بنده ظاهر و وجود حق، مخفی در بنده است<ref>(ابنترکه، شرح فصوص الحکم، ۱/۳۱۹ ـ ۳۲۲؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۵۲ ـ ۱۵۴)</ref> و صفات و قوای بنده حقانی میشود، در این حالت بنده به مرحله [[فنای صفاتی]] میرسد و حق آینه بنده میشود و بنده خود را در آینه حق میبیند.<ref>(قیصری، شرح فصوص الحکم، ۵۷۸ ـ ۵۷۹.)</ref> در مقام قرب فرایض بنده به [[فنای ذاتی]] که حاصل از تجلیات ذاتی است، میرسد و با حصول آن [[قیامت کبرا|قیامت کبرای]] او حاصل میشود؛<ref>(کاشانی، عبدالرزاق، شرح فصوص الحکم، ۸۹ ـ ۹۲، ۱۴۴ و ۲۲۰؛ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۶۱۲.)</ref> اما در مرحله جمع میان دو قرب، بنده به صحو تام و بقای بعد از [[فنا]] رسیده است و میتواند به خلق رجوع کند که در این صورت، هم در آینه حق و هم در آینه خلق، حق را مشاهده میکند.<ref>(جندی، شرح فصوص الحکم، ۴۳۴؛ فرغانی، منتهی المدارک فی شرح تائیة ابنفارض، ۱/۲۰ ـ ۲۱؛ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۱۸۳.)</ref> | ||
امامخمینی نیز یکی از آثار قرب نوافل را رسیدن به حقایق اشیا و سرّ قدر میداند که آن آگاهی از اعیان ثابته موجود در صقع ربوبی است؛ زیرا سالک در این حال، فانی در حق شده و به واسطه علم حق به حقیقت اشیا رسیده است.<ref>(امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۲ و ۳۲۲؛ امامخمینی، سر ّالصلاة، ۱۰۳.)</ref> (← مقاله سرّالقدر). بنده درمییابد سرّ تقدیرات الهی نسبت به افراد به عین ثابته آنان در علم حقتعالی باز میگردد و این منافاتی با اختیار بندگان ندارد<ref>(امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۷.)</ref> و از این جا سرّ «امر بین الامرین» در معارف شیعی روشن میشود. زیرا تمام افعال و آثار کمالیه که به خلق نسبت داده میشود به همان نسبت به حقتعالی نیز منتسب است، زیرا تمام مراتب وجود، صورت فیض مقدس حقتعالی و اضافه اشراقی او است و اضافه اشراقی محض ربط و صرف فقر است و تعینات و صور آن عین ربط میباشند؛ بنابراین تمام عالم از جهت ذات، صفت و فعل فانی در حق هستند.<ref>(امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۱۹ ـ ۳۲۰.)</ref> | [[امامخمینی]] نیز یکی از آثار قرب نوافل را رسیدن به حقایق اشیا و سرّ قدر میداند که آن آگاهی از اعیان ثابته موجود در صقع ربوبی است؛ زیرا سالک در این حال، فانی در حق شده و به واسطه علم حق به حقیقت اشیا رسیده است.<ref>(امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۲ و ۳۲۲؛ امامخمینی، سر ّالصلاة، ۱۰۳.)</ref> (← مقاله سرّالقدر). بنده درمییابد [[سرّالقدر|سرّ تقدیرات الهی]] نسبت به افراد به عین ثابته آنان در علم حقتعالی باز میگردد و این منافاتی با [[جبر و اختیار|اختیار]] بندگان ندارد<ref>(امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۷.)</ref> و از این جا سرّ «امر بین الامرین» در معارف شیعی روشن میشود. زیرا تمام افعال و آثار کمالیه که به خلق نسبت داده میشود به همان نسبت به حقتعالی نیز منتسب است، زیرا تمام مراتب وجود، صورت [[فیض اقدس و مقدس|فیض مقدس حقتعالی]] و [[اضافه اشراقی]] او است و اضافه اشراقی محض ربط و صرف [[فقر]] است و تعینات و صور آن عین ربط میباشند؛ بنابراین تمام عالم از جهت ذات، صفت و فعل فانی در حق هستند.<ref>(امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۱۹ ـ ۳۲۰.)</ref> | ||
:{{ببینید|جبر و اختیار}} | :{{ببینید|جبر و اختیار}} | ||
به باور امامخمینی، در قرب نوافل، سالک خلعت ولایت به تن میکند، حقانی میشود و باطن ربوبیت در او ظاهر میشود و این اول منزل از منازل ولایت است؛<ref>(امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۳۹ ـ ۴۰.)</ref> و این در جایی است که با تجلیات اسمائی و صفاتی، رسوم قلب و صفات آن فانی شده و فتح مبین برای او رخ میدهد و باب اسما و صفات بر روی او مفتوح میگردد.<ref>(امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۲.)</ref> اما در قرب فرایض سالک استهلاک کلی ذاتی و صفاتی پیدا میکند. در این صورت بنده گوش و چشم حق میشود و این قرب غایت معراج صعودی پیامبر خاتم(ص) است.<ref>(امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۲.)</ref> به باور ایشان، قرب نوافل و فرایض حاصل نمیشود مگر با جذبه و آتش عشق الهی تا در وادی حیرت نلغزد و به شطح و نظایر آن گرفتار نیاید (← مقاله مقامات) که خود ناشی از نقصان در سلوک و بقای انانیت و انیت است.<ref>(چهل حدیث، ۵۹۱؛ مصباح الهدایه، ۵۳ و ۸۷ ـ ۸۸.)</ref> در این صورت در برخی مراحل سلوک که عین ثابتهاش بر او تجلی میکند، خود را در بهجت، بهاء، قوه و سلطنت میبیند و چهبسا بالاتر از این، خود را دارای مقام ربوبیت و الوهیت میبیند و برایش شطحیاتی رخ میدهد.<ref>(امامخمینی، تعلیقه فوائد، ۱۰۴.)</ref> | به باور امامخمینی، در قرب نوافل، سالک خلعت [[ولایت]] به تن میکند، حقانی میشود و باطن ربوبیت در او ظاهر میشود و این اول منزل از منازل ولایت است؛<ref>(امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۳۹ ـ ۴۰.)</ref> و این در جایی است که با تجلیات اسمائی و صفاتی، رسوم [[قلب]] و صفات آن فانی شده و [[فتح مبین]] برای او رخ میدهد و باب [[اسما و صفات]] بر روی او مفتوح میگردد.<ref>(امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۲.)</ref> اما در قرب فرایض سالک استهلاک کلی ذاتی و صفاتی پیدا میکند. در این صورت بنده گوش و چشم حق میشود و این قرب غایت [[نبوت|معراج صعودی پیامبر خاتم(ص)]] است.<ref>(امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۲.)</ref> به باور ایشان، قرب نوافل و فرایض حاصل نمیشود مگر با جذبه و آتش عشق الهی تا در وادی حیرت نلغزد و به شطح و نظایر آن گرفتار نیاید (← مقاله مقامات) که خود ناشی از نقصان در [[سیر و سلوک|سلوک]] و بقای انانیت و انیت است.<ref>(چهل حدیث، ۵۹۱؛ مصباح الهدایه، ۵۳ و ۸۷ ـ ۸۸.)</ref> در این صورت در برخی مراحل سلوک که عین ثابتهاش بر او تجلی میکند، خود را در بهجت، بهاء، قوه و سلطنت میبیند و چهبسا بالاتر از این، خود را دارای مقام ربوبیت و الوهیت میبیند و برایش شطحیاتی رخ میدهد.<ref>(امامخمینی، تعلیقه فوائد، ۱۰۴.)</ref> | ||
==پانویس== | ==پانویس== |