غلامحسین جمی؛ روحانی مبارز، امام جمعه و نماینده امام‌خمینی در آبادان و عضو مجلس خبرگان رهبری.

زندگینامه

غلامحسین جمی در سال ۱۳۰۴ در قریه «اَهرَم» مرکز تنگستان، از توابع بوشهر زاده شد. پدر وی احمد، سواد مکتب‌خانه‌ای داشت؛ کتاب نصاب ‌الصبیان و کلیات سعدی خوانده و حافظ بیشتر سوره‌های قرآن بود و از این‌رو مورد اعتماد مردم بود. مادر او زینب نام داشت و اهل روستای خائیز بود که حدود چهار فرسخ با اهرم فاصله داشت.[۱] جمی خواندن و نوشتن را در مکتب‌خانه آموخت و پس از آن، به مدرسه دولتی انوشیروان رفت و تا ششم ابتدایی تحصیل کرد[۲] سپس به تشویق پدر در زادگاهش نزد علی ماحوزی درس‌های حوزوی را آغاز کرد و مدتی نیز آن را در حوزه برازجان و بوشهر ادامه داد.[۳]
جمی در سال ۱۳۲۷ برای ادامه تحصیل به شهر آبادان رفت و در مدرسه عبدالرسول قائمی، از علمای آبادان، ساکن شد و ضمن تدریس صرف و نحو، کتاب‌های معالم الاصول و شرائع الاسلام را نزد قائمی وسیدموسی حسینی فراگرفت.[۴]
وی چندی بعد به حوزه نجف رفت و حاشیه ملاعبدالله و مطول را از حسین راستی کاشانی و محمدعلی مدرس افغانی فرا گرفت؛ اما به دلیل بیماری بیش از دو سال نتوانست آنجا بماند، به آبادان برگشت و تحصیلات خود را نزد قائمی، سیدمحمد صدر هاشمی و محمدطاهر شبیر خاقانی ادامه داد و در همه این درس‌ها با عیسی طرفی هم‌بحث بود.[۵] وی از سیدابراهیم اصطهباناتی، سیدمحسن حکیم، سیدابوالقاسم خویی، امام‌خمینی‌، سیدمحمدرضا گلپایگانی و همه مراجع تقلید آن دوره ایران اجازه امور حسبیه داشت و در حدود بیست‌سالگی به دست علی ماحوزی معمم شد.[۶]

فعالیت‌های سیاسی

جمی در اوایل دهه سی با جمعیت فداییان اسلام، شاخه آبادان همکاری داشت و چون رهبران این گروه در سال ۱۳۳۴ اعدام شدند، وی همراهی با آنان را از طریق خطابه و منبر پی گرفت.[۷] او نخستین‌ بار از طریق استاد خود راستی کاشانی در نجف، با نام امام‌خمینی آشنا شد و معتقد بود با وجود امام‌خمینی در قم، حوزه این شهر بی‌نیاز از مراجع سایر حوزه‌هاست.[۸]
وی پس از شروع نهضت اسلامی به رهبری امام‌خمینی، مبارزات سیاسی جدی خود را به همراه قائمی که در رأس روحانیان مبارز آبادان قرار داشت و از علاقه‌مندان امام‌خمینی بود، آغاز کرد[۹] جمی با آغاز نهضت امام‌خمینی، در ماجرای تصویب‌نامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، طی نامه‌ای به همراه علمای آبادان به سیدمحمدرضا گلپایگانی، از مفاد آن ابراز ناراحتی و نگرانی کرد.[۱۰] چنان‌که در قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، به همراه علمای مبارز آبادان در جهت روشنگری مردم تلاش کرد و ازجمله روحانیانی بود که در قم به دیدار امام‌خمینی رفت.[۱۱]
وی همچنین پس از آزادی امام‌خمینی از حبس و حصر در تهران و برگشت به قم، به همراه جعفر سبحانی به دیدار ایشان رفت و چون امام‌خمینی از پیش نام او را شنیده و با برخی فعالیت‌های وی آشنا بود، به وی ابراز محبت کرد.[۱۲] وی در سال ۱۳۴۳ در پی تبعید امام‌خمینی به ترکیه، به همراه علمای آبادان طی تلگرامی به ایشان، از این اقدام رژیم پهلوی ابراز ناراحتی و تأسف کرد و خواستار بازگشت ایشان به وطن شد.[۱۳] جمی پس از انتقال امام‌خمینی به نجف در سال ۱۳۴۴، با وجود دلسردی برخی مبارزان، هرگز از مبارزه و نهضت کنار نکشید و در جایگاه یک روحانی مجاهد و مسئول، به وظیفه خطیر انقلابی خود ادامه داد؛ به‌ گونه‌ای که شهر آبادان را به کانون ارتباط ایران با نجف تبدیل کرد و مبارزان برای خروج یا ورود به ایران و عراق، از این کانون بهره می‌گرفتند. وی در یک سازماندهی، اعلامیه‌ها و نوارهای سخنرانی و کتاب و رساله عملیه و سایر آثار علمی امام‌خمینی را از نجف به آبادان انتقال می‌داد و سپس از آنجا به سایر کانون‌های انقلابی در سراسر ایران گسیل می‌داشت.[۱۴]
او در این سال‌ها با روحانیان مبارز مانند سیدمحمدرضا سعیدی، اکبر هاشمی رفسنجانی، هادی غفاری و محمدرضا فاکر ارتباط پیوسته داشت و هاشمی رفسنجانی در آبادان به خانه او می‌رفت[۱۵] وی همچنین نخستین روحانی‌ای بود که مردم آبادان را با امام‌خمینی آشنا کرد.[۱۶] او در سال‌های تبعید امام‌خمینی با ایشان ارتباط مکاتبه‌ای داشت و از طریق محمدصادق خلخالی برای ایشان وجوه شرعی می‌فرستاد و قبض رسید می‌گرفت.[۱۷] وی همچنین در سال ۱۳۴۹ که برای اولین و آخرین‌ بار به سفر حج و زیارت خانه خدا مشرف شده بود، در مراسم منا و رمی جمرات، به توزیع پیام افشاگرانه امام‌خمینی علیه رژیم پهلوی و نفوذ اسرائیل در کشور‌های اسلامی پرداخت.[۱۸]
به دنبال سفارش و تأکید امام‌خمینی مبنی بر تشکیل جلسات هفتگی علمای بلاد در شهرستان‌ها،[۱۹] جمی در آبادان از فعالان و مؤسسان این جلسات بود که هر هفته در یک مسجد با حضور مردم تشکیل می‌شد و اغلب وی در این جلسات سخنرانی می‌کرد. وی افزون بر آبادان، در جلسات هفتگی علمای خرمشهر نیز حاضر می‌شد و سخن می‌گفت و گاهی با تهدید و فشار مأموران سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) روبه‌رو می‌شد.[۲۰] چنان‌که در موردی دستگیر، زندانی و به وی اهانت شد؛ اما بر اثر فشار مردم و روحانیان صاحب نفوذ آبادان، پس از مدت اندکی از بازداشتگاه ساواک آزاد شد.[۲۱] وی در شرایطی که نام‌بردن از امام‌خمینی جرم بود و پیامدهای ناگوار داشت، در سخنرانی‌ها به مناسبت‌های گوناگون از ایشان نام می‌برد و امام‌خمینی را می‌ستود.[۲۲]
سال ۱۳۵۶ با رسیدن خبر درگذشت مشکوک سیدمصطفی خمینی به آبادان، به پیشنهاد جمی، علمای شهر متن تسلیتی به صورت تلگرام به نجف نزد امام‌خمینی فرستادند؛ نیز به همت وی مجلس ختمی به همین مناسبت در آبادان برگزار شد که جمی در آن سخنرانی کرد و امام‌خمینی و فرزندش سیدمصطفی را ستود و درگذشت وی را به ایشان تسلیت گفت. در اواخر این مجلس، مأموران رژیم به جمعیت حمله‌ور شدند و با تیراندازی هوایی مردم را پراکنده کردند.[۲۳]
با اوج‌گیری نهضت، جمی که در مسجد دشتستانی‌ها نماز جماعت برپا می‌کرد، آنجا را به کانون انقلاب تبدیل کرد؛ هر شب با حضور پرشور جوانان انقلابی پس از نماز سخنرانی داشت و به تهدید مأموران ساواک مبنی بر واردنشدن به مسائل سیاسی، اعتنا نمی‌کرد. به همین مناسبت، شبانه دستگیر و با پای برهنه و بدون عمامه به جای نامعلومی انتقال داده شد و در سلول انفرادی زندانی شد و ضمن شکنجه و اهانت، موهای صورت او را تراشیدند؛ اما پس از چند روز با اعتراض مردم و پادرمیانی علمای آبادان، آزاد شد[۲۴] وی در جریان اعتصاب کارکنان صنعت نفت آبادان، نقش فعالی داشت و با حضور در میان اعتصاب‌کنندگان و با سخنرانی، آنان را به ادامه مبارزه تشویق می‌کرد.[۲۵] همچنین در ماه‌های حضور امام‌خمینی در پاریس، پیام‌های ایشان را از طریق تلفن دریافت و ضبط می‌کرد و سپس متن مکتوب شده آن را میان مردم و علمای شهرها، توزیع می‌نمود[۲۶]
با اعلام عزم امام‌خمینی برای بازگشت به ایران، جمی برای استقبال ایشان به همراه شماری از علمای آبادان به سوی تهران حرکت کرد؛ اما پس از شنیدن تأخیر سفر ایشان در تماس تلفنی با مرتضی مطهری، به جمع علمای متحصن در دانشگاه تهران پیوست.[۲۷] (ببینید: بازگشت امام‌خمینی) و پس از بازگشت امام‌خمینی، به دیدار ایشان درمدرسه علوی رفت.[۲۸]

تأسیس کمیته انقلاب اسلامی در آبادان

با پیروزی انقلاب اسلامی، جمی بی‌درنگ به تأسیس کمیته انقلاب اسلامی در آبادان پرداخت و با کمک جوانان انقلابی مسئولیت تأمین امنیت، رسیدگی به شکایات، دستگیری عوامل رژیم و رسیدگی به خانواده شهدای سینما رکس آبادان را بر عهده گرفت؛[۲۹] (ببینید: سینما رکس) و پس از تأسیس ستاد انقلاب در آبادان، هدایت و مسئولیت آن را به عهده داشت.[۳۰]

منتخب خبرگان رهبری

وی در آذر ۱۳۶۱ در نخستین دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبری به نمایندگی مردم استان خوزستان انتخاب شد، اما در انتخابات دومین دوره این مجلس، از سوی شورای نگهبان، به‌رغم تایید قبلی، از وی خواسته شد در آزمون شرکت کند و او به سبب شرکت‌نکردن، از ورود به این مجلس بازماند.[۳۱]

خطیب جمعه آبادان

ازجمله مسئولیت‌های مهم جمی، امامت نماز جمعه آبادان بود که به دستور امام‌خمینی و از طریق حسن صانعی به صورت شفاهی به وی ابلاغ شد. در هشت سال جنگ تحمیلی نماز جمعه آبادان به امامت وی یکی از سنگر‌های تأثیرگذار به شمار می‌آمد و مورد عنایت خاص امام‌خمینی بود. او در این مدت همواره به حضور امام‌خمینی می‌رسید و گزارشی از جنگ و اوضاع شهر و منطقه را به آگاهی ایشان می‌رساند؛ با ایشان درد دل می‌کرد و ایشان نیز به جمی دلداری و تسکین قلب می‌داد؛[۳۲] و او را به ماندن در آبادان تشویق می‌کرد.[۳۳] وی خاطرنشان کرده است در حالی‌که آبادان در محاصره دشمن، خالی از ساکنان، سوت و کور، تاریک و وحشتناک بود و صدای گلوله‌های خمپاره و توپ در شهر می پیچید، تنها دیدارهایش با امام‌خمینی بود که به وی روحیه می‌داد و او را استوار می‌ساخت.[۳۴]

اثرگزاری در دفاع مقدس

جمی محور مقاومت شهر آبادان بود و حراست از این شهر مدیون حضور و محوریت وی بود؛ به گونه‌ای که نماز جمعه آبادان تحت شدیدترین حملات بمب و خمپاره دشمن، هرگز تعطیل نشد.[۳۵] چنان‌که در ماجرای حصر آبادان به وی اصرار شد به سبب محاصره شهر و تا شکسته‌شدن محاصره، شهر را ترک کند؛ اما تنها جمله وی این بود «اینجا خانه من است و من در آن می‌مانم»[۳۶]
موقعیت نماز جمعه جمی در آبادان در سطحی بود که امام‌خمینی به خطبه‌های وی حساس بود و همواره آن را دنبال می‌کرد؛ چنان‌که دو هفته که نماز جمعه آبادان را امام جمعه موقت اقامه کرد، امام‌خمینی در دیدار ائمه جمعه استان خوزستان، از وی جویای علت آن شد[۳۷]
امام‌خمینی در یک سخنرانی عمومی با اشاره به نماز جمعه باعظمت آبادان که زیر بمباران دشمن برپا می‌شد و امام جمعه آن، با قدرت سخن می‌گفت، به ظرفیت این‌چنینی اسلام مباهات کرد و خاطرنشان ساخت این نماز جمعه با دیگر جاها متفاوت است و باعث روحیه‌دهی به مردم و رزمندگان اسلام می‌شود.[۳۸] امام‌خمینی در هفتم دی ۱۳۶۷ طی حکمی کتبی، افزون بر اجازه در امور حسبیه، جمی را به نمایندگی خود و امامت جمعه آبادان منصوب کرد و از مردم منطقه خواست وجود او را مغتنم شمرده، با وی در حفظ وحدت مسلمانان و انجام وظایف محول شده، همکاری کنند.[۳۹]

جایگاه امام‌خمینی

در نگاه و باور جمی، امام‌خمینی ازجمله شخصیت‌های بزرگی بود که انسان هرچه به ایشان نزدیک‌تر می‌شد، عظمت روح و شخصیت فوق‌العاده ایشان را بیشتر درک می‌کرد و دیدار با ایشان فواید بسیاری داشت که کمترین آن، کسب روحیه بود.[۴۰] وی امام‌خمینی را نایب امام زمان(ع) و مقتدای خود می‌دانست و به این حقیقت ایمان داشت. او با همه تلاش‌هایی که در طول نهضت و پس از پیروزی و به‌ویژه در دوره مقاومت هشت‌ساله داشت، خود را مدیون امام‌خمینی، انقلاب اسلامی و مردم می‌دانست و نگران بود فعالیت‌های او پذیرفته نشود، و این نگرانی را با امام‌خمینی مطرح ‌کرد و ایشان با دلداری به وی، تأکید ‌کرد نگران این موضوع نباشد[۴۱] وی پس از پایان جنگ تحمیلی نیز به تلاش‌های خود در آبادان ادامه داد و تا سال ۱۳۸۲، برپایی نماز جمعه را رونق بخشید؛ اما در این سال به دلیل کهولت سن و ضعف جسمانی، این مسئولیت را واگذار کرد.[۴۲]

درگذشت

غلامحسین جمی سرانجام در سال ۱۳۸۷، در ۸۳ سالگی در بیمارستان امام‌خمینی آبادان درگذشت و بنا به وصیت خود، پیکرش به نجف اشرف منتقل شد و در قبرستان وادی‌السلام به خاک سپرده شد. (جمهوری اسلامی) یادداشت‌های روزانه جنگ ازجمله آثار نوشتاری وی است که به همراه خاطرات دیگران درباره او با نام «نوشتم تا بماند» منتشر شده است. وی در ۲۹ سالگی با دختر یکی از سادات بوشهری ازدواج کرد و ثمره آن چهار پسر و دو دختر بود.[۴۳]

عبدالرسول قائمی

عبدالرسول قائمی، در ۲۴ رمضان ۱۳۱۴ق/ ۱۰/۱۲/۱۲۷۵ش در دیزچه اصفهان به دنیا آمد.[۴۴] او در نوزده‌سالگی برای تحصیل علوم دینی به حوزه علمیه اصفهان رفت و پس از فراگیری دوره‌های سطح و مقدمات نزد استادانی چون: سیداحمد درب‌امامی، علی یزدی، سیدعلی نجف‌آبادی، سیدمحمد نجف‌آبادی و سیدمحمدرضا خراسانی، به قم رفت و در درس عبدالکریم حائری یزدی حاضر شد.[۴۵] او سپس به نجف اشرف سفر کرد و در حوزه علمیه نجف، نزد میرزامحمدحسین نایینی، ضیا‌ء‌الدین عراقی و سیدابوالحسن اصفهانی، بهره برد[۴۶]
قائمی در سال ۱۳۱۵ و در اوج خفقان رضا پهلوی، برای تبلیغ چند ماهه به آبادان رفت. استقبال عمومی از منبرهای او و تقاضای متدینان شهر از مرجع تقلید وقت، سیدابوالحسن اصفهانی، موجب شد قائمی پس از دریافت دو نامه از این استاد خود، عمل به دستور او را لازم‌ بداند و به آبادان سفر کند. او در مدت کوتاهی، یگانه عالم آبادان شد.[۴۷] و تأثیر به‌سزایی در مبارزه با پیروان سیداحمد کسروی (ببینید: سیداحمد کسروی) و فرقه بهاییت (ببینید: بهائیت) در این شهر داشت.[۴۸] وی همچنین در متن مبارزه برای ملی‌کردن صنعت نفت حاضر بود و با سیدمجتبی نواب صفوی و فدائیان اسلام نیز ارتباط نزدیک داشت.[۴۹] قائمی از آغاز نهضت امام‌خمینی در سال ۱۳۴۱، با ایشان همراه بود و با صدور اعلامیه‌های مختلف، از نهضت حمایت می‌کرد.[۵۰] در فروردین ۱۳۴۳، پس از آزادی امام‌خمینی، قائمی در تلگرامی، بازگشت ایشان به قم را تبریک گفت و ایشان نیز در پاسخ، از تلاش او در اعتلای اسلام قدردانی کرد و توفیق علمای اسلام را، از خداوند درخواست کرد.[۵۱] ایشان همچنین در اسفند ۱۳۴۸، برای قائمی اجازه‌نامه شرعی در امور حسبیه صادر کرد.[۵۲]
قائمی در رأس روحانیان آبادان، افزون بر اینکه احیاکننده آبادان از جهت مسائل دینی و مذهبی بود، این شهر را به پل ارتباطی مبارزان داخل کشور با امام‌خمینی در نجف تبدیل کرد؛ چنان‌که با تدبیر خاصی که داشت، پناهگاهی برای مبارزان و روحانیان مبارز بود و مزاحمت‌های ساواک برای مبارزان را خنثی می‌کرد.[۵۳] او افزون بر انتقال پیام‌های امام‌خمینی، در خروج مخفیانه مبارزان تحت تعقیب رژیم پهلوی از کشور، از راه آبادان و خرمشهر، نقش مؤثری داشت و مورد اعتماد امام‌خمینی بود؛ چنان‌که نزدیک‌ترین افراد خانواده ایشان نیز با کمک وی از کشور خارج می‌شدند.[۵۴]
وی که یکی از نمایندگان امام‌خمینی در دریافت وجوه شرعی در استان خوزستان بود، به همین دلیل بیشتر مورد سوء‌ظن و تعقیب ساواک بود.[۵۵] گستردگی اسناد موجود از ساواک که درباره پیگیری اقدامات قائمی وجود دارد، دستمایه تدوین و انتشار کتاب مستقلی از مجموعه یاران امام، در ۶۰۰ صفحه درباره وی شده است.[۵۶] عبدالرسول قائمی که منشأ بسیاری از اقدامات فرهنگی و اجتماعی در آبادان بود، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، همچنان تا سال ۱۳۶۰ در آبادان ماند. پس از آن به دیار خود، اصفهان بازگشت و دوازده سال در این شهر به اقامه جماعت و تفسیر قرآن پرداخت. وی در چهارده بهمن ۱۳۷۲، در ۹۷ سالگی درگذشت و پیکرش پس از تشییع در اصفهان، برابر وصیت خودش به قم منتقل شد و در یکی از حجره‌های صحن بزرگ حرم فاطمه معصومه(س) به خاک سپرده شد.[۵۷]

پانویس

  1. جمی، خاطرات، ۱۷ و ۲۱.
  2. جمی، خاطرات، ۲۲.
  3. جمی، خاطرات، ۲۵.
  4. جمی، خاطرات، ۲۶.
  5. کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۲۲.
  6. جمی، خاطرات، ۲۹.
  7. کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۲۲ـ۲۳.
  8. جمی، خاطرات، ۶۸.
  9. جمی، خاطرات، ۸۹ـ۹۴.
  10. مرکز اسناد، اسناد انقلاب اسلامی، ۳/۲۳.
  11. کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۲۳.
  12. جمی، خاطرات، ۱۹۷.
  13. مرکز اسناد، اسناد انقلاب اسلامی، ۳/۱۲۲.
  14. کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۲۳.
  15. جمی، خاطرات، ۹۵ و ۱۱۵.
  16. رشیدیان، ۴۸۲.
  17. جمی، خاطرات، ۱۹۸.
  18. جمی، خاطرات، ۱۵۴ـ۱۵۵؛ کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۲۳ـ۲۴.
  19. امام‌خمینی، صحیفه، ۱/۳۴۷، ۳۴۹، ۳۷۰ و ۴۰۷) .
  20. جمی، خاطرات، ۹۸ و ۱۰۱ـ۱۰۳.
  21. کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۲۵.
  22. جمی، خاطرات، ۱۰۴ـ۱۰۵.
  23. جمی، خاطرات، ۱۷۳.
  24. جمی، خاطرات، ۱۳۲ـ۱۳۶؛ کاظمی، نوشتم تا بماند، ۶۶۱.
  25. جمی، خاطرات، ۱۲۳.
  26. جمی، خاطرات، ۱۷۵.
  27. جمی، خاطرات، ۱۷۹ـ۱۸۰.
  28. جمی، خاطرات، ۱۸۶.
  29. جمی، خاطرات، ۱۳۸ـ۱۴۱؛ کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۵۰۰ـ۵۰۷.
  30. کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۵۰۱.
  31. کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۲۶.
  32. جمی، خاطرات، ۱۴۲ و ۱۹۸.
  33. کاظمی، نوشتم تا بماند، ۷۰۵.
  34. جمی، خاطرات، ۱۹۹ـ۲۰۰.
  35. حجازی، خاطره، چاپ‌شده در کتاب نوشتم تا بماند، ۵۱۳؛ کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۲۶.
  36. جعفری، خاطره، چاپ‌شده در کتاب نوشتم تا بماند، ۵۵۱.
  37. جمی، نوشتم تا بماند، ۶۷۰؛ جعفری، خاطره، خاطرات، ۱۹۹.
  38. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۶/۱۱.
  39. امام‌خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۱۶.
  40. جمی، خاطرات، ۲۰۱ـ۲۰۲.
  41. کاظمی، نوشتم تا بماند، ۷۰۷.
  42. کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، ۲۷.
  43. جمی، خاطرات، ۲۸ـ۲۹.
  44. مرکز بررسی اسناد تاریخی، یاران امام به روایت اسناد ساواک، ۹ و ۲.
  45. جمی، خاطرات، ۹.
  46. جمی، خاطرات، ۹.
  47. جمی، خاطرات، ۹ـ۱۱؛ طاهری خرم‌آبادی، خاطرات، ۲۸۰ـ۲۸۱.
  48. مرکز بررسی اسناد تاریخی، یاران امام به روایت اسناد ساواک، ۱۱ـ۱۲.
  49. طاهری خرم‌آبادی، خاطرات، ۱۴ـ۱۶.
  50. مرکز بررسی اسناد تاریخی، یاران امام به روایت اسناد ساواک، ۱۱ـ۱۲. جم.
  51. امام‌خمینی، صحیفه، ۲۱/۵۱۵.
  52. امام‌خمینی، صحیفه، ۱/۴۹۸.
  53. جمی، خاطرات، ۸۹ـ۹۴.
  54. جمی، خاطرات، ۹۳؛ طاهری خرم‌آبادی، خاطرات، ۲۸۱؛ مرکز بررسی اسناد تاریخی، یاران امام به روایت اسناد ساواک، سی‌وسه و ۱۷۰.
  55. مرکز بررسی اسناد تاریخی، یاران امام به روایت اسناد ساواک، ۴۶۷.
  56. مرکز بررسی اسناد تاریخی، یاران امام به روایت اسناد ساواک.
  57. مرکز بررسی اسناد تاریخی، یاران امام به روایت اسناد ساواک، ۴۲ـ۴۷.

منابع

  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، صحیفه امام‌، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
  • جعفری، محمد، خاطره، چاپ‌شده در کتاب نوشتم تا بماند، یادداشت‌های روزانه جنگ آیت‌الله جمی، تألیف غلامحسین جمی، به اهتمام محسن کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، تهران، سوره مهر، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش.
  • جمهوری اسلامی، خبرگزاری، سایت، ۱۶/۹/۱۳۹۴ش.
  • جمی، غلامحسین، خاطرات حجت‌الاسلام و المسلمین غلامحسین جمی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
  • جمی، غلامحسین، نوشتم تا بماند، یادداشت‌های روزانه جنگ آیت‌الله جمی، به اهتمام محسن کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، تهران، سوره مهر، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش.
  • حجازی، سیدکریم، خاطره، چاپ‌شده در کتاب نوشتم تا بماند، یادداشت‌های روزانه جنگ آیت‌الله جمی، به اهتمام محسن کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، تهران، سوره مهر، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش.
  • رشیدیان، محمد، خاطره، چاپ‌شده در کتاب نوشتم تا بماند، یادداشت‌های روزانه جنگ آیت‌الله جمی، به اهتمام محسن کاظمی، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، تهران، سوره مهر، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش.
  • طاهری خرم‌آبادی، سیدحسن، خاطرات آیت‌الله سیدحسن خرم‌آبادی، تدوین محمدرضا احمدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
  • کاظمی، محسن، مقدمه و اضافات کتاب نوشتم تا بماند، یادداشت‌های روزانه جنگ آیت‌الله جمی، تهران، سوره مهر، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش.
  • مرکز اسناد انقلاب اسلامی، اسناد انقلاب اسلامی، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
  • مرکز بررسی اسناد تاریخی، یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله عبدالرسول قائمی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چاپ اول، ۱۳۹۳ش.

پیوند به بیرون

عبدالرحیم اباذری، دانشنامه ‌امام‌خمینی، ج۴، ص...