قاعده الواحد: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۹ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۷ دی ۱۴۰۱
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸: خط ۸:
یکی از مهم‌ترین قاعده‌های فلسفی{{ببینید|قواعد فلسفی}}، قاعده «الواحد لایصدر منه الا الواحد» است که در تبیین بسیاری از اصول و مسائل فلسفی نقش مهمی دارد؛ به ‌گونه‌ای که بسیاری از مسائل فلسفی به طور مستقیم و غیر مستقیم بر آن مترتب است<ref> دینانی، قواعد کلی، 1/451.</ref>؛ چنان‌که برخی حکما این قاعده را از امهات اصول عقلی دانسته، با عنوان «اصل اصیل» در آثار خود به ‌کار برده‌اند<ref> میرداماد، القبسات، 351؛ دینانی، قواعد کلی، 1/451.</ref>. برخی فلاسفه مبتکر این قاعده را ارسطو می‌دانند و دراین‌باره به سخن فیلسوف معروف «زنون» که از شاگردان اوست، استناد کرده‌اند؛ اما برخی دیگر مدعی شده‌اند تمام فلاسفه پیش از ارسطو، چنین اعتقادی داشته‌اند و برای اثبات مدعای خویش به سخنان ابن‌رشد اندلسی استناد می‌کنند که این قاعده را به دو تن از فیلسوفان پیش از ارسطو، یعنی افلاطون و ثامسطیون نسبت داده است<ref> آشتیانی، مهدی، 36 ـ 37؛ دینانی، قواعد کلی، 1/451 ـ 452.</ref>. اگرچه ریشه بحث این قاعده، در فلاسفه یونان باستان است<ref> دینانی، قواعد کلی، 1/451 ـ 452.</ref>، اما برهانی‌کردن آن، تبیین ابعاد مختلف و بهره‌گیری از لوازم و نتایج آن در موارد متعدد در میان فلاسفه اسلامی صورت پذیرفته است<ref>فارابی، آراء، 52 ـ 56؛ خواجه‌نصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، 3/244 ـ 247؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیة، 7/204 ـ 207.</ref>.
یکی از مهم‌ترین قاعده‌های فلسفی{{ببینید|قواعد فلسفی}}، قاعده «الواحد لایصدر منه الا الواحد» است که در تبیین بسیاری از اصول و مسائل فلسفی نقش مهمی دارد؛ به ‌گونه‌ای که بسیاری از مسائل فلسفی به طور مستقیم و غیر مستقیم بر آن مترتب است<ref> دینانی، قواعد کلی، 1/451.</ref>؛ چنان‌که برخی حکما این قاعده را از امهات اصول عقلی دانسته، با عنوان «اصل اصیل» در آثار خود به ‌کار برده‌اند<ref> میرداماد، القبسات، 351؛ دینانی، قواعد کلی، 1/451.</ref>. برخی فلاسفه مبتکر این قاعده را ارسطو می‌دانند و دراین‌باره به سخن فیلسوف معروف «زنون» که از شاگردان اوست، استناد کرده‌اند؛ اما برخی دیگر مدعی شده‌اند تمام فلاسفه پیش از ارسطو، چنین اعتقادی داشته‌اند و برای اثبات مدعای خویش به سخنان ابن‌رشد اندلسی استناد می‌کنند که این قاعده را به دو تن از فیلسوفان پیش از ارسطو، یعنی افلاطون و ثامسطیون نسبت داده است<ref> آشتیانی، مهدی، 36 ـ 37؛ دینانی، قواعد کلی، 1/451 ـ 452.</ref>. اگرچه ریشه بحث این قاعده، در فلاسفه یونان باستان است<ref> دینانی، قواعد کلی، 1/451 ـ 452.</ref>، اما برهانی‌کردن آن، تبیین ابعاد مختلف و بهره‌گیری از لوازم و نتایج آن در موارد متعدد در میان فلاسفه اسلامی صورت پذیرفته است<ref>فارابی، آراء، 52 ـ 56؛ خواجه‌نصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، 3/244 ـ 247؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیة، 7/204 ـ 207.</ref>.


نخستین فیلسوف مسلمانی که از این قاعده در آثار خود استفاده کرده است، اسحاق کندی است<ref> دینانی، قواعد کلی، 2/455 ـ 456.</ref>. بعدها ابن‌سینا<ref> الاشارات، 108.</ref>، شیخ اشراق<ref> 1/50؛ 2/125 و 4/64.</ref>، میرداماد<ref> 351 ـ 355 و 372 ـ 374.</ref> و ملاصدرا<ref> 7/204 ـ 207.</ref> این قاعده را در آثار خود به‌ کار برده‌اند. در این میان، گروهی از متکلمان، این قاعده را انکار کرده‌اند که بیشتر با انگیزه‌های دفاع از باورهای دینی به مقابله جدی با این نظریه پرداخته‌اند<ref> غزالی، 129 ـ 139؛ فخر رازی، المباحث المشرقیه، 1/460 ـ 468؛ همو، المطالب العالیه، 4/381؛ آمدی، 179؛  دینانی، ماجرای فکر فلسفی، 2/225 ـ 232.</ref> و آن را منافی عموم قدرت حق‌تعالی دانسته‌اند<ref> غزالی، 129 و 132؛ فخر رازی، المباحث المشرقیه، 1/461.</ref> و برخی به دلیل زایددانستن صفات الهی بر ذات و مجهول‌الکنه بودن ذات حق، به وجود جهات کثرت در حق‌تعالی قائل شده‌اند<ref> آشتیانی، سیدجلال‌الدین، 121 ـ 122.</ref>{{ببینید|‌قدرت الهی| اسما و صفات}}
نخستین فیلسوف مسلمانی که از این قاعده در آثار خود استفاده کرده است، اسحاق کندی است<ref> دینانی، قواعد کلی، 2/455 ـ 456.</ref>. بعدها ابن‌سینا<ref>ابن‌سینا، الاشارات، 108.</ref>، شیخ اشراق<ref> 1/50؛ 2/125 و 4/64.</ref>، میرداماد<ref> 351 ـ 355 و 372 ـ 374.</ref> و ملاصدرا<ref> 7/204 ـ 207.</ref> این قاعده را در آثار خود به‌ کار برده‌اند. در این میان، گروهی از متکلمان، این قاعده را انکار کرده‌اند که بیشتر با انگیزه‌های دفاع از باورهای دینی به مقابله جدی با این نظریه پرداخته‌اند<ref> غزالی، 129 ـ 139؛ فخر رازی، المباحث المشرقیه، 1/460 ـ 468؛ همو، المطالب العالیه، 4/381؛ آمدی، 179؛  دینانی، ماجرای فکر فلسفی، 2/225 ـ 232.</ref> و آن را منافی عموم قدرت حق‌تعالی دانسته‌اند<ref> غزالی، 129 و 132؛ فخر رازی، المباحث المشرقیه، 1/461.</ref> و برخی به دلیل زایددانستن صفات الهی بر ذات و مجهول‌الکنه بودن ذات حق، به وجود جهات کثرت در حق‌تعالی قائل شده‌اند<ref> آشتیانی، سیدجلال‌الدین، 121 ـ 122.</ref>{{ببینید|‌قدرت الهی| اسما و صفات}}


==عرفای مسلمان برخوردی دوگانه با قاعده دارند==
==عرفای مسلمان برخوردی دوگانه با قاعده دارند==
۵۷۲

ویرایش