وجود: تفاوت میان نسخه‌ها

۴ بایت حذف‌شده ،  ‏۱۶ بهمن ۱۴۰۱
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۱: خط ۲۱:


ملاصدرا با بیان تفاوت میان وجود و موجود بر این باور است که مفهوم موجود دو مصداق دارد:
ملاصدرا با بیان تفاوت میان وجود و موجود بر این باور است که مفهوم موجود دو مصداق دارد:
* هنگامی که بر [[ماهیت]] گفته می‌شود؛ مثلاً «انسان موجود است» به این معناست که انسان دارای وجود و واقعیت است و در خارج واقعیتی است که مصداق مفهوم ماهوی انسان است<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۳۲–۳۳ و ۵/۲؛ ملاصدرا، المشاعر، ۱۰–۱۱.</ref>؛
# هنگامی که بر [[ماهیت]] گفته می‌شود؛ مثلاً «انسان موجود است» به این معناست که انسان دارای وجود و واقعیت است و در خارج واقعیتی است که مصداق مفهوم ماهوی انسان است<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۳۲–۳۳ و ۵/۲؛ ملاصدرا، المشاعر، ۱۰–۱۱.</ref>؛
* خود واقعیت؛ یعنی همان هویت خارجی شیء.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۱۱۷ و ۲/۲۹۶؛ ملاصدرا، رسالة فی الحدوث، ۱۰۱.</ref> تفاوت دیدگاه وی با دیدگاه برخی قائلان به اعتباریت وجود، در خارجی‌بودن یا نبودن خود مفهوم وجود نیست، بلکه تفاوت در این است که ایشان، متنِ اصیل واقعی جهان خارجی را محکی و مصداق بالذات مفهوم وجود می‌داند و این محکی‌بودن به این معناست که بر آن متن اصیل خاص، تنها مفهوم وجود صدق می‌کند و ذات آن متن اصیل، تنها از راه مفهوم وجود، نمایانده می‌شود؛ اما این بدان معنا نیست که به واسطه این مفهوم، ذات آن متن اصیل در خارج، به ذهن می‌آید و منکشف ذهن می‌شود، بلکه به این معناست که ذات آن متن اصیل خارجی، مصداق و محکی آن مفهوم است.<ref>ملاصدرا، المشاعر، ۱۰–۱۱؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۱۸۵.</ref>
# خود واقعیت؛ یعنی همان هویت خارجی شیء.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۱۱۷ و ۲/۲۹۶؛ ملاصدرا، رسالة فی الحدوث، ۱۰۱.</ref> تفاوت دیدگاه وی با دیدگاه برخی قائلان به اعتباریت وجود، در خارجی‌بودن یا نبودن خود مفهوم وجود نیست، بلکه تفاوت در این است که ایشان، متنِ اصیل واقعی جهان خارجی را محکی و مصداق بالذات مفهوم وجود می‌داند و این محکی‌بودن به این معناست که بر آن متن اصیل خاص، تنها مفهوم وجود صدق می‌کند و ذات آن متن اصیل، تنها از راه مفهوم وجود، نمایانده می‌شود؛ اما این بدان معنا نیست که به واسطه این مفهوم، ذات آن متن اصیل در خارج، به ذهن می‌آید و منکشف ذهن می‌شود، بلکه به این معناست که ذات آن متن اصیل خارجی، مصداق و محکی آن مفهوم است.<ref>ملاصدرا، المشاعر، ۱۰–۱۱؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۱۸۵.</ref>


امام‌خمینی نیز برای وجود دو کاربرد بیان می‌کند:
امام‌خمینی نیز برای وجود دو کاربرد بیان می‌کند:
* وجود به معنای مصدری و مفهومی انتزاعی اعتباری.<ref>امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۳۴؛ امام‌خمینی، انوار الهدایه، ۱/۷۵؛ امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۶۱.</ref> این وجود مصدری قابل صدق بر کثیرین می‌باشد؛ چنان‌که مفهوم [[واجب‌الوجود]] یک مفهوم کلی و قابل انطباق بر کثیرین است؛ اما چون ذات واجب‌الوجود ذاتی غیر محدود است، ذاتِ فرد امتناع دارد از اینکه فرد دیگری از مفهوم متحقق شود؛ پس آنچه می‌تواند مفهوم را مقید کند تا قابل صدق بر کثیرین نباشد، حقیقت وجود است<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۲۵۴–۲۵۵.</ref>؛
# وجود به معنای مصدری و مفهومی انتزاعی اعتباری.<ref>امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۳۴؛ امام‌خمینی، انوار الهدایه، ۱/۷۵؛ امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۶۱.</ref> این وجود مصدری قابل صدق بر کثیرین می‌باشد؛ چنان‌که مفهوم [[واجب‌الوجود]] یک مفهوم کلی و قابل انطباق بر کثیرین است؛ اما چون ذات واجب‌الوجود ذاتی غیر محدود است، ذاتِ فرد امتناع دارد از اینکه فرد دیگری از مفهوم متحقق شود؛ پس آنچه می‌تواند مفهوم را مقید کند تا قابل صدق بر کثیرین نباشد، حقیقت وجود است<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۲۵۴–۲۵۵.</ref>؛
* وجود به‌معنای حقیقتی عینی که متن واقع و نفس‌الامر را پر کرده است.<ref>امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۳۴؛ امام‌خمینی، انوار الهدایه، ۱/۷۵.</ref> وجود به معنای دوم طردکننده عدم، خیر محض و مؤثر در هستی است.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۹۷ و ۳۰۵؛ امام‌خمینی، جواهر الاصول، ۱/۳۰۲.</ref> بنابر نظر ایشان حقیقت وجود ذاتاً نور است و به خودی خود ظاهر است و هر ماهیتی بخواهد روشن شود باید از نور وجود بهره بگیرد؛ اما در عین حال وجود، غیب محض و مجهول مطلق است.<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۴۰.</ref> ایشان میان وجود و موجود اختلافی قائل نیست و معتقد است که آن دو، شیء واحدی هستند که مفهوم موجودیت از وجودی که حقیقتی قائم به ذات است انتزاع می‌شود<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۶۱–۲۶۲.</ref>؛ یعنی در ظرف ذهن، موجود صفت وجود است؛ زیرا وجود قائم به ذات است؛ ولی مفهوم موجودیت، مصدر برگرفته از وجود است؛ اما در خارج، وجود و موجود شیء واحدند که هیچ اختلافی میان آنها نیست.<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۶۱–۲۶۲.</ref>
# وجود به‌معنای حقیقتی عینی که متن واقع و نفس‌الامر را پر کرده است.<ref>امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۳۴؛ امام‌خمینی، انوار الهدایه، ۱/۷۵.</ref> وجود به معنای دوم طردکننده عدم، خیر محض و مؤثر در هستی است.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۹۷ و ۳۰۵؛ امام‌خمینی، جواهر الاصول، ۱/۳۰۲.</ref> بنابر نظر ایشان حقیقت وجود ذاتاً نور است و به خودی خود ظاهر است و هر ماهیتی بخواهد روشن شود باید از نور وجود بهره بگیرد؛ اما در عین حال وجود، غیب محض و مجهول مطلق است.<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۴۰.</ref> ایشان میان وجود و موجود اختلافی قائل نیست و معتقد است که آن دو، شیء واحدی هستند که مفهوم موجودیت از وجودی که حقیقتی قائم به ذات است انتزاع می‌شود<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۶۱–۲۶۲.</ref>؛ یعنی در ظرف ذهن، موجود صفت وجود است؛ زیرا وجود قائم به ذات است؛ ولی مفهوم موجودیت، مصدر برگرفته از وجود است؛ اما در خارج، وجود و موجود شیء واحدند که هیچ اختلافی میان آنها نیست.<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۶۱–۲۶۲.</ref>


[[امام‌خمینی]] در بیان حقیقت وجود قائل است که وجود، ماهیت و حد ندارد؛ زیرا ماهیات بیان حدود می‌کنند؛ از همین جهت تعریف و حدود باید با مفاهیم کمالی نظیر [[قدرت]]، [[علم]]، حیات و [[اراده]] باشد.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۲۵۶.</ref> بنابر نظر ایشان حقیقت وجود نه در ذهن مرتسم می‌شود و نه در خارج به حس می‌آید و اعتبار وجود ذهنی و خارجی، وجود «لابشرط و وجود بشرط‌لا» و غیر اینها همه از [[اعتبار|اعتبارات]] و مفاهیمی‌اند که برای درک مراتب وجود وضع شده‌اند؛ زیرا اعتبار، اخذ و لحاظ، از اعتبارات وارد بر ماهیت است و در وجود راهی ندارند؛ زیرا وجود همان حق است و نزد اهل‌الله چیزی جز نتیجه مشاهدات و تجلیات وارد بر قلوب عارفان نیست.<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۳–۱۴.</ref> ایشان همسو با [[ملاصدرا]]<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۴۴–۴۵؛ ملاصدرا، اسرار الآیات، ۳۵.</ref>؛ وجود را نور و نور را وجود می‌داند<ref>امام‌خمینی، دعاء السحر، ۳۹.</ref> و قائل است که در علوم عالیه و معارف حقه الهی حقیقت وجود، اصل حقیقت نور است و این دو عنوان حکایت‌کننده از یک حقیقت بسیط اند.<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۳۰.</ref>
[[امام‌خمینی]] در بیان حقیقت وجود قائل است که وجود، ماهیت و حد ندارد؛ زیرا ماهیات بیان حدود می‌کنند؛ از همین جهت تعریف و حدود باید با مفاهیم کمالی نظیر [[قدرت]]، [[علم]]، حیات و [[اراده]] باشد.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۲۵۶.</ref> بنابر نظر ایشان حقیقت وجود نه در ذهن مرتسم می‌شود و نه در خارج به حس می‌آید و اعتبار وجود ذهنی و خارجی، وجود «لابشرط و وجود بشرط‌لا» و غیر اینها همه از [[اعتبار|اعتبارات]] و مفاهیمی‌اند که برای درک مراتب وجود وضع شده‌اند؛ زیرا اعتبار، اخذ و لحاظ، از اعتبارات وارد بر ماهیت است و در وجود راهی ندارند؛ زیرا وجود همان حق است و نزد اهل‌الله چیزی جز نتیجه مشاهدات و تجلیات وارد بر قلوب عارفان نیست.<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۳–۱۴.</ref> ایشان همسو با [[ملاصدرا]]<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۴۴–۴۵؛ ملاصدرا، اسرار الآیات، ۳۵.</ref>؛ وجود را نور و نور را وجود می‌داند<ref>امام‌خمینی، دعاء السحر، ۳۹.</ref> و قائل است که در علوم عالیه و معارف حقه الهی حقیقت وجود، اصل حقیقت نور است و این دو عنوان حکایت‌کننده از یک حقیقت بسیط اند.<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۳۰.</ref>
خط ۳۷: خط ۳۷:
یکی دیگر از اقسام وجود، وجود لابشرط مقسمی و قسمی است. این دو اطلاق در مفاهیم فلسفی به این گونه است که اگر ماهیت در ذهن، من حیث هی هی لحاظ شود، دارای اطلاق از نوع اطلاق مقسمی است و اگر همین ماهیت با قید اطلاق در ذهن لحاظ شود، از نوع اطلاق قسمی است. در چنین تقسیمی، ماهیت من حیث هی که دارای اطلاق مقسمی است، هم در ماهیت مطلق به شرط اطلاق و هم در ماهیت بشرط‌شیء و هم در ماهیت بشرط‌لا موجود است؛ بنابراین اگر یک مفهوم ماهوی ذهنی، هیچ حیثیتی نداشته باشد و در عین حال با همه حیثیات سازگار باشد، آن مفهوم را دارای اطلاق مقسمی گویند<ref>ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۱۲۱–۱۲۲؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۱۶–۱۷؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۲/۳۴۰–۳۴۴.</ref>{{ببینید|ماهیت}}
یکی دیگر از اقسام وجود، وجود لابشرط مقسمی و قسمی است. این دو اطلاق در مفاهیم فلسفی به این گونه است که اگر ماهیت در ذهن، من حیث هی هی لحاظ شود، دارای اطلاق از نوع اطلاق مقسمی است و اگر همین ماهیت با قید اطلاق در ذهن لحاظ شود، از نوع اطلاق قسمی است. در چنین تقسیمی، ماهیت من حیث هی که دارای اطلاق مقسمی است، هم در ماهیت مطلق به شرط اطلاق و هم در ماهیت بشرط‌شیء و هم در ماهیت بشرط‌لا موجود است؛ بنابراین اگر یک مفهوم ماهوی ذهنی، هیچ حیثیتی نداشته باشد و در عین حال با همه حیثیات سازگار باشد، آن مفهوم را دارای اطلاق مقسمی گویند<ref>ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۱۲۱–۱۲۲؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۱۶–۱۷؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۲/۳۴۰–۳۴۴.</ref>{{ببینید|ماهیت}}


اطلاق قسمی و مقسمی در عرفان نظری دو وصف عینی خارجی‌اند و نه ذهنی، یعنی مراد از اطلاق قسمی و مقسمی، اطلاق در نفس وجود خارجی است نه اطلاق در لحاظ ذهن. اطلاق قسمی دربارهٔ حقایق خارج به کار می‌رود که دارای چگونگی وجودی سریانیِ سعی است؛ البته با این قید که وجود آنها به قید سریان و عموم مقید است؛ بدین‌معنا که این وجود خاص در متن خارج چنین تحقق می‌یابد که هویت وجودی‌اش همان اطلاق است و این اطلاق، قیدی در چگونگی وجودی اوست<ref>یزدان‌پناه، مبانی و اصول، ۲۱۲.</ref>؛ اما وجودی که اطلاق مقسمی دارد، حتی این اطلاق نیز قید هویت وجودی او و چگونگی وجود و تحققش در خارج نیست. در حقیقت اطلاق مقسمی به وجود گسترده‌ای که هیچ‌گونه تناهی را برنمی‌تابد، اشاره دارد.<ref>قونوی، النصوص، ۶–۷؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۳؛ فناری، مصباح الانس، ۲۰۸.</ref> امام‌خمینی نیز همسو با [[عرفا]] و حکمای متأله، این اعتبارات و اطلاق را به وجود سرایت داده و در مراتب هستی صادق دانسته است<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۲۷۷–۲۷۸ و ۱۹۶؛
اطلاق قسمی و مقسمی در عرفان نظری دو وصف عینی خارجی‌اند و نه ذهنی، یعنی مراد از اطلاق قسمی و مقسمی، اطلاق در نفس وجود خارجی است نه اطلاق در لحاظ ذهن. اطلاق قسمی دربارهٔ حقایق خارج به کار می‌رود که دارای چگونگی وجودی سریانیِ سعی است؛ البته با این قید که وجود آنها به قید سریان و عموم مقید است؛ بدین‌معنا که این وجود خاص در متن خارج چنین تحقق می‌یابد که هویت وجودی‌اش همان اطلاق است و این اطلاق، قیدی در چگونگی وجودی اوست<ref>یزدان‌پناه، مبانی و اصول، ۲۱۲.</ref>؛ اما وجودی که اطلاق مقسمی دارد، حتی این اطلاق نیز قید هویت وجودی او و چگونگی وجود و تحققش در خارج نیست. در حقیقت اطلاق مقسمی به وجود گسترده‌ای که هیچ‌گونه تناهی را برنمی‌تابد، اشاره دارد.<ref>قونوی، النصوص، ۶–۷؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۳؛ فناری، مصباح الانس، ۲۰۸.</ref> امام‌خمینی نیز همسو با [[عرفا]] و حکمای متأله، این اعتبارات و اطلاق را به وجود سرایت داده و در مراتب هستی صادق دانسته است<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۲۷۷–۲۷۸ و ۱۹۶؛ امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۱۶؛ امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۳–۱۴.</ref>. ایشان با تقسیم وجود به لابشرط مقسمی، وجود سعی (لابشرط قسمی) و وجود مقید و محدود،<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۱۹۶.</ref> بر این باور است که وجود لابشرط مقسمی مقابل ندارد و صرف‌الوجودی است که هیچ نقصی در آن نیست و بلکه تمام وجود است<ref>امام‌خمینی، تفسیر حمد، ۱۵۷–۱۵۸.</ref> و آن حقیقت، وجود [[واجب‌الوجود]] است که مقید به شرط یا تعیین یا حیثیتی (تعلیلی، تقییدی) نیست؛ زیرا صرف‌الوجود و خیر محض و نور خالص است<ref>امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۳۳–۱۳۴.</ref>{{ببینید|وحدت وجود}}
امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۱۶؛ امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۳–۱۴.</ref>. ایشان با تقسیم وجود به لابشرط مقسمی، وجود سعی (لابشرط قسمی) و وجود مقید و محدود،<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۱۹۶.</ref> بر این باور است که وجود لابشرط مقسمی مقابل ندارد و صرف‌الوجودی است که هیچ نقصی در آن نیست و بلکه تمام وجود است<ref>امام‌خمینی، تفسیر حمد، ۱۵۷–۱۵۸.</ref> و آن حقیقت، وجود [[واجب‌الوجود]] است که مقید به شرط یا تعیین یا حیثیتی (تعلیلی، تقییدی) نیست؛ زیرا صرف‌الوجود و خیر محض و نور خالص است<ref>امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۳۳–۱۳۴.</ref>{{ببینید|وحدت وجود}}


== اصیل‌بودن وجود ==
== اصیل‌بودن وجود ==
خط ۴۹: خط ۴۸:


در بحث جعل سه قول وجود دارد:
در بحث جعل سه قول وجود دارد:
* گروهی به مجعول‌بودن وجود قائل‌اند و جعل را به معنای «وجودبخشیدن» می‌دانند.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۶۶ و ۲۶۳؛ ملاصدرا، المشاعر، ۵۲.</ref> قائلان به این نظریه همان اصحاب اصالت وجودند که در تمام هستی به حقیقتی غیر از وجود قائل نیستند؛ بنابراین مجعول بالذات و اثر حقیقی علت را وجود معرفی می‌کنند.<ref>فارابی، آراء اهل المدینه، ۲۵؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۶۳–۲۶۴.</ref> ۲. گروهی دیگر، ماهیت را مجعول و جعل را تحقق‌بخشیدن ماهیت می‌دانند.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۲/۱۸۶؛ میرداماد، القبسات، ۶۷ و ۷۲.</ref> بر اساس این دیدگاه جاعل، اولاً و بالذات ماهیت را جعل می‌کند؛ زیرا ماهیت در خارج اصیل است و وجود یک معنای اعتباری است که از ماهیت مجعول انتزاع می‌شود.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۲/۱۸۶؛ میرداماد، القبسات، ۵۱.</ref> ۳. دسته دیگر کسانی‌اند که به مجعول‌بودن صیرورت و اتصاف ماهیت به وجود قائل‌اند و جعل را به معنای متصف‌بودن می‌دانند؛ به این معنا که اتصاف ماهیت به وجود را مصداق جعل معرفی می‌کنند.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۱۷۹، ۲۷۷؛ ملاصدرا، المشاعر، ۳۷؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۲/۲۲۸.</ref> بر اساس این دیدگاه اثر فاعل موجودکردن ماهیت است. در این معنا، امری را که فاعل جعل می‌کند، قابل تحلیل به سه چیز است:
# گروهی به مجعول‌بودن وجود قائل‌اند و جعل را به معنای «وجودبخشیدن» می‌دانند.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۶۶ و ۲۶۳؛ ملاصدرا، المشاعر، ۵۲.</ref> قائلان به این نظریه همان اصحاب اصالت وجودند که در تمام هستی به حقیقتی غیر از وجود قائل نیستند؛ بنابراین مجعول بالذات و اثر حقیقی علت را وجود معرفی می‌کنند.<ref>فارابی، آراء اهل المدینه، ۲۵؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۶۳–۲۶۴.</ref>
# گروهی دیگر، ماهیت را مجعول و جعل را تحقق‌بخشیدن ماهیت می‌دانند.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۲/۱۸۶؛ میرداماد، القبسات، ۶۷ و ۷۲.</ref> بر اساس این دیدگاه جاعل، اولاً و بالذات ماهیت را جعل می‌کند؛ زیرا ماهیت در خارج اصیل است و وجود یک معنای اعتباری است که از ماهیت مجعول انتزاع می‌شود.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۲/۱۸۶؛ میرداماد، القبسات، ۵۱.</ref>
# دسته دیگر کسانی‌اند که به مجعول‌بودن صیرورت و اتصاف ماهیت به وجود قائل‌اند و جعل را به معنای متصف‌بودن می‌دانند؛ به این معنا که اتصاف ماهیت به وجود را مصداق جعل معرفی می‌کنند.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۱۷۹، ۲۷۷؛ ملاصدرا، المشاعر، ۳۷؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۲/۲۲۸.</ref> بر اساس این دیدگاه اثر فاعل موجودکردن ماهیت است. در این معنا، امری را که فاعل جعل می‌کند، قابل تحلیل به سه چیز است:
* موصوفی که همان ماهیت است؛
* موصوفی که همان ماهیت است؛
* صفتی که همان وجود است؛
* صفتی که همان وجود است؛
خط ۵۷: خط ۵۸:


امام‌خمینی در فلسفه، وجود را مجعول می‌داند و همه خیرات و کمالات را به وجود نسبت می‌دهد و ماهیات را غیر مجعول و حدود عدمی می‌داند که همه شرور و آفات به آنها نسبت داده می‌شود<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۰ و ۲/۲۱۶–۲۱۸؛ امام‌خمینی، الطلب و الاراده، ۳۲؛ امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۴۳ و ۶۴۶؛ امام‌خمینی، انوار الهدایه، ۱/۷۴–۷۵.</ref>؛ ولی در کتاب‌های عرفانی خود از آنجایی که وجود را واحد شخصی می‌داند، جعل به وجود را نفی می‌کند و ماهیات را مجعول می‌شمرد و قائل است که جعل در مشرب عرفانی متعلق به وجود نیست؛ زیرا وجود همان حق‌تعالی است، بلکه جعل متعلق به ماهیات است و تفاوتی میان آنها در حضرت علمیه و عینیه نیست و تجلی به مقام الوهیت در خارج، ظهور ماهیات را در عالم اعیان خارجی در پی می‌آورد و به این ظهور تبعی، به اعتباری جعل گفته می‌شود؛ اما کاربرد جعل و مجعول‌بودن بر تجلیات وجودی اسمائی در علم و عین، مشرب محجوبان است.<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۵–۲۶.</ref> ایشان با رد سخن قیصری که مجعول‌بودن ماهیات و اعیان ثابته را نفی می‌کند و جعل را متعلق به خارج می‌داند،<ref>امام‌خمینی، صحیفه، ۶۴–۶۵.</ref> بر این باور است که اقتضای ذوق اهل معرفت آن است که ماهیات مجعول و مفاض و ظاهر باشند و نسبت‌دادن مجعولیت به وجود باطل است<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۰۴–۲۰۵ و ۲۸۷–۲۸۸.</ref>؛ البته مقصود ایشان مخالفت با مسئله اصالت وجود آن‌گونه که در حکمت متعالیه مطرح است، نیست، بلکه تأکید بر وحدت شخصی وجود و نفی هر گونه تکثر در هستی است؛ پس اگر تنها یک وجود و یک موجود است، پس جعل وجود و ایجاد موجودی دیگر معنا نخواهد داشت؛ بر این اساس ایشان میان این سه نظر جمع کرده است:
امام‌خمینی در فلسفه، وجود را مجعول می‌داند و همه خیرات و کمالات را به وجود نسبت می‌دهد و ماهیات را غیر مجعول و حدود عدمی می‌داند که همه شرور و آفات به آنها نسبت داده می‌شود<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۰ و ۲/۲۱۶–۲۱۸؛ امام‌خمینی، الطلب و الاراده، ۳۲؛ امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۴۳ و ۶۴۶؛ امام‌خمینی، انوار الهدایه، ۱/۷۴–۷۵.</ref>؛ ولی در کتاب‌های عرفانی خود از آنجایی که وجود را واحد شخصی می‌داند، جعل به وجود را نفی می‌کند و ماهیات را مجعول می‌شمرد و قائل است که جعل در مشرب عرفانی متعلق به وجود نیست؛ زیرا وجود همان حق‌تعالی است، بلکه جعل متعلق به ماهیات است و تفاوتی میان آنها در حضرت علمیه و عینیه نیست و تجلی به مقام الوهیت در خارج، ظهور ماهیات را در عالم اعیان خارجی در پی می‌آورد و به این ظهور تبعی، به اعتباری جعل گفته می‌شود؛ اما کاربرد جعل و مجعول‌بودن بر تجلیات وجودی اسمائی در علم و عین، مشرب محجوبان است.<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۵–۲۶.</ref> ایشان با رد سخن قیصری که مجعول‌بودن ماهیات و اعیان ثابته را نفی می‌کند و جعل را متعلق به خارج می‌داند،<ref>امام‌خمینی، صحیفه، ۶۴–۶۵.</ref> بر این باور است که اقتضای ذوق اهل معرفت آن است که ماهیات مجعول و مفاض و ظاهر باشند و نسبت‌دادن مجعولیت به وجود باطل است<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۰۴–۲۰۵ و ۲۸۷–۲۸۸.</ref>؛ البته مقصود ایشان مخالفت با مسئله اصالت وجود آن‌گونه که در حکمت متعالیه مطرح است، نیست، بلکه تأکید بر وحدت شخصی وجود و نفی هر گونه تکثر در هستی است؛ پس اگر تنها یک وجود و یک موجود است، پس جعل وجود و ایجاد موجودی دیگر معنا نخواهد داشت؛ بر این اساس ایشان میان این سه نظر جمع کرده است:
* [[اصالت وجود]] و مجعولیت ماهیت؛
# [[اصالت وجود]] و مجعولیت ماهیت؛
* مجعولیت ماهیت؛
# مجعولیت ماهیت؛
* مجعولیت وجود و اعتباریت ماهیت.
# مجعولیت وجود و اعتباریت ماهیت.


از سوی دیگر، امام‌خمینی در فلسفه از آنجاکه کثرات را لحاظ می‌کند و برای کثرات خلقیه وجوداتی قائل است، وجود را به وجود [[جاعل]] و وجودات مجعول تقسیم می‌کند و ماهیات را غیر مجعول می‌داند<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۱۷–۲۱۸، ۳۲۲ و ۳۲۵.</ref>؛ اما در فضای عرفانی از آن‌رو که وجود را واحد شخصی می‌داند و اصولاً کثرتی نمی‌بیند تا یکی جاعل و دیگری مجعول باشد، وجود را فوق جعل و ماهیات را که ظهورات وجودند، مجعول و آینه‌ها و ظهورات یا مراتب ظلی و تنزلات معرفی می‌کند<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۸۷–۲۸۸؛ امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۶۴–۶۶.</ref>{{ببینید|اصالت وجود|تشکیک در وجود|وجود رابط}}
از سوی دیگر، امام‌خمینی در فلسفه از آنجاکه کثرات را لحاظ می‌کند و برای کثرات خلقیه وجوداتی قائل است، وجود را به وجود [[جاعل]] و وجودات مجعول تقسیم می‌کند و ماهیات را غیر مجعول می‌داند<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۱۷–۲۱۸، ۳۲۲ و ۳۲۵.</ref>؛ اما در فضای عرفانی از آن‌رو که وجود را واحد شخصی می‌داند و اصولاً کثرتی نمی‌بیند تا یکی جاعل و دیگری مجعول باشد، وجود را فوق جعل و ماهیات را که ظهورات وجودند، مجعول و آینه‌ها و ظهورات یا مراتب ظلی و تنزلات معرفی می‌کند<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۸۷–۲۸۸؛ امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۶۴–۶۶.</ref>{{ببینید|اصالت وجود|تشکیک در وجود|وجود رابط}}
Image-reviewer، emailconfirmed
۱٬۵۵۴

ویرایش