روحانیت
روحانیت، صنفی اجتماعی از عالمان علوم اسلامی در سطوح مختلف برای تبیین و تبلیغ اسلام و شریعت و انجام وظایف مرتبط دینی.
پیدایش روحانیت به عنوان صنفی اجتماعی از عالمان دین، در اسلام با گسترش اسلام همراه بود. تبلیغ دین، تربیت بر پایه تعالیم الهی، امر به معروف و نهی از منکر، قضاوت و ظلمستیزی از وظایف اصلی روحانیت است.
امامخمینی هویت بنیادین روحانیت را دفاع از آموزههای دینی و حیثیت اسلام میدانست و فعالیت روحانیان در امور اجرایی را امری ثانوی میشمرد. ایشان مهمترین ویژگیها و خدمات روحانیت را تولید علم، پایبندی به آموزههای دینی، رشد اخلاقی، وابستهنبودن به حکومت، مردمداری، خدمات اجتماعی و شرکت در جنبشهای اسلامی میدانست.
در نظر امامخمینی، میان اسلام و روحانیت اصیل، نوعی تلازم وجود دارد؛ ازاینرو ادعای پذیرش اسلام منهای روحانیت، نگاهی باطل و برخلاف عقل و سیاست است. ایشان در پیامی به نام منشور روحانیت، ضمن اشاره به ابعاد مختلف روحانیت، خدمات و وظایف آنها، نسبت به آسیبهای روحانیت، مانند دنیاگرایی، بینظمی، اختلاف، تحجر و اندیشه جدایی دین از سیاست هشدار داده است.
مفهومشناسی
واژه «روحانیت» مصدر جعلی از «روحانی»، از ریشه «روح» و به معنای معنویت در برابر مادیت،[۱] فرشته،[۲] مقدس، پاکیزه، پارسایی،[۳] صفا و معنویت[۴] و رحمت[۵] است. در اصطلاح اجتماعی، روحانیت عالمان دینیاند که در راه تزکیه و آموزش تعالیم الهی و رساندن آن به مردم میکوشند و مسئولیت نشاندادن راه سعادت و زندگی سالم بر پایه آموزههای خداوند را بر عهده دارند.[۶] واژه روحانی در این معنا تازه و نوظهور است[۷] و کاربرد آن بیشتر در دورههای اخیر و پس از نهضت مشروطه و متأثر از ادبیات غرب به کار رفته است.[۸]
در منابع شفاهی و مکتوب گذشته اسلامی به جای روحانی بیشتر واژههای عالم و علما،[۹] ملا،[۱۰] طلبه و طلاب[۱۱] و آخوند[۱۲] بهویژه برای عالمان شیعه رایج بوده است. همچنین از عالمان دینی با عناوین و القابی مانند فقیه،[۱۳] شیخ،[۱۴] مرجع، نایب و عارف،[۱۵] حجةالاسلام[۱۶] و آیتالله[۱۷] یاد میشده است.
پیشینه
پیشینه روحانیت به پیدایش دین بر میگردد و همه ادیان دارای متولیانی بودهاند. برهمنان روحانیان دین بودایی به حساب میآمدند.[۱۸] یهودیان عالمان خود را «احبار»[۱۹] مینامیدند؛[۲۰] ولی اکنون به آنان خاخام میگویند. روحانیت یهود نیز دستگاه بستهای بود که جز فرزندان لاوی کسی نمیتوانست وارد آن شود.[۲۱] در قرآن به عالمان دین مسیح، قسیس ـ عربی «کشیش» ـ گفته شده است.[۲۲] روحانیان مسیحی که در رأس آنان پاپ قرار دارد و در واتیکان مستقر است، دارای تشکیلات مفصل و سلسلهمراتبی مانند کاردینال، اسقف، اسقف اعظم، کشیش و دیکون (شماس) اند.[۲۳]
پیدایش روحانیت به عنوان عالمان دین، در اسلام با گسترش اسلام همراه بود. بر اساس دستور قرآن کریم لازم است گروهی از مسلمانان برای تبلیغ دین برای مردم آماده شوند[۲۴] و این خود هسته اصلی شکلگیری علمای دین و روحانیت را تشکیل داد.[۲۵] پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) تشویقکننده طلاب علوم دینی بودند.[۲۶] پس از پیامبر(ص) مردم برای فراگیری علم به مدینه میآمدند و حلقههای درس و بحث در مسجد پیامبر(ص) تشکیل میشد.[۲۷]
در دوره ائمه اهل بیت(ع) بهویژه دوران امامباقر(ع) و امامصادق(ع) فراگیری علوم اسلامی و تشکیل محافل علمی به اوج رسید و بستری برای شکلگیری تشکلی از عالمان دینی پس از عصر غیبت کبری فراهم شد.[۲۸] در دوران غیبت، تشکیلات روحانیت گسترش پیدا کرد و در سده چهارم در شهرهای بغداد، نجف، حلب و قم، حوزههای علمیه رشد کردند و علمای دین با استفاده از فرصت حکومتهای شیعی توانستند گامهای مؤثری در جهت گسترش اسلام و فرهنگ اهل بیت(ع) بردارند.[۲۹] همچنین حوزه علمیه حلّه از اواسط قرن ششم تا هشتم از معتبرترین و پرکارترین حوزههای علمیه شیعی بود.[۳۰] در دوره صفویه نیز روحانیان با استفاده از فرصت ایجادشده توانستند مذهب شیعه را نشر و گسترش دهند و مدارس علوم دینی را آکنده از طالبان علم کنند[۳۱] و با مهاجرت عبدالکریم حائری یزدی به قم در آغاز سال ۱۳۰۱ حوزه علمیه رونق دوباره گرفت[۳۲] و سازمان روحانیت انسجام بیشتری یافت. (ببینید: حوزههای علمیه، حوزه علمیه نجف، و حوزه علمیه قم)
رضاشاه پهلوی که در سال ۱۳۰۴ به پادشاهی رسید، در آغاز سلطنت به جهت نفوذ علما آشکارا با آنان مخالفت نمیکرد و حتی خود را متدین و حامی شرع نشان میداد،[۳۳] پس از رسیدن به سلطنت و استحکام پایههای قدرت خود، در جهت حذف ارزشها، باورهای مذهبی و نابودی روحانیت گام برداشت و از راههای مختلف ازجمله تربیت روحانیِ درباری، تحقیر روحانیت مبارز و متهمکردن آنان به ارتجاع تلاش کرد.[۳۴] در این دوره مدارس دینی بسیاری بسته شد[۳۵] و عدهای از روحانیان تبعید شدند یا به قتل رسیدند و اعتراضهای آنان سرکوب شد[۳۶] و در نتیجه روحانیان و طلابِ مدارس علوم دینی تعدادشان از حدود ۶ هزار به کمتر از ۸۰۰ تن رسید.[۳۷]
امامخمینی با اشاره به اینکه رضاشاه پهلوی مأمور اجرای اهداف استعمار بود و وقتی سر کار آمد، مأمور بود اسلام را بشکند و روحانیت را خرد کند و این دو سد را از سر راه بیگانگان بردارد،[۳۸] خاطرنشان کرده است که وی با محدودیتهای تحمیلشده برنهاد روحانیت و حوزههای علمیه، باعث تعطیلشدن برخی حوزهها و تخریب و واگذاری برخی از مدارس دینی شد[۳۹] و اقدامات رژیم پهلوی دربارهٔ خلع لباس روحانیت، طلاب و روحانیان را با مشکلات زیادی روبهرو کرد.[۴۰] به نظر ایشان تعطیلکردن مجالس سوگواری اهل بیت(ع) و خطابههای مذهبی به دستور رضاشاه به هدف حذف روحانیت انجام میگرفت.[۴۱] ایشان دلیل دشمنی شدید وی با علما را مخالفت روحانیان با زمامداری و برنامههای دینستیزانه او شمرده است.[۴۲] (ببینید: رضا پهلوی)
رژیم بعثی عراق نیز برای زمینگیرکردن مرجعیت شیعه و تضعیف حوزه نجف با اقداماتی مانند ضمیمهکردن عتبات و مکانهای دینی به اوقاف،[۴۳] ترور و بازداشت روحانیان و بهرهگیری از روحانینمایان و مطرحکردن آنان به عنوان رجال دین و نمایندگان مذهب تشیع[۴۴] نیز در همین راستا قدم برمیداشت. امامخمینی با ناگوارشمردن اقدامات رژیم بعثی علیه حوزه و مخالفت با آن، حوزهها را به آمادگی و مقاومت فرا خواند.[۴۵] (ببینید: حزب بعث عراق)
اهمیت و جایگاه
نیاز به روحانیت به معنای رهبری دینی و کارشناس الهی ضرورتی است عقلی. این ضرورت همهجایی و جاودانه است و منشأ آن حیات انسانی و ماهیت دین و اهداف و مأموریتهای آن است.[۴۶] قرآن کریم دعوت به دین را بهترین کار دانسته[۴۷] و گروهی از مسلمانها را مکلف به فهم و فراگیری دین و انتقال و تبلیغ آن به دیگران کرده است.[۴۸] پیامبر خدا(ص) فقها را به منزله پیامبران دانسته[۴۹] و علما را وارث پیامبران معرفی کرده است.[۵۰]
امامخمینی به استناد روایتی،[۵۱] شغل علما را شغل انبیا(ع) شمرده که فرشتگان برای آنان استغفار میکنند و بالهای خود را در زیر پای آنان میگسترانند.[۵۲] ایشان سرشت معنوی روحانیت را به شأن انبیا و اولیای الهی منتسب میداند[۵۳] و معتقد است هویت بنیادین روحانیت را دفاع از آموزههای دینی و حیثیت اسلام شکل میدهد[۵۴] و عالمان دینی در امتداد خط امامت و رسالت، مرجع امور مردماند.[۵۵] ایشان روحانیت را مظهر اسلام، مبیّن قرآن، مظهر نبی اکرم(ص)،[۵۶] جانشین و خلیفه پیامبر(ص) و به منزله انبیا(ع)،[۵۷] امین بر حلال و حرام، افضل از پیامبران بنیاسرائیل،[۵۸] طبیب روحانی،[۵۹] مدافع و مبلغ دین و مذهب،[۶۰] ذخیره و پشتوانه ملت[۶۱] شمرده است. به نظر ایشان مقام[۶۲] و لباس روحانیان[۶۳] به لحاظ شغل آنان مقدس است و جایگاه احترامآمیز روحانیت در میان مسلمانان مرهون نمایندگی و مظهربودن آنان از نبوت و امامت است.[۶۴] در نگاه ایشان آخوند و روحانی با اسلام ادغام شده و در پیوند است[۶۵] و روحانیان ناصح و دلسوز مردماند.[۶۶] ایشان به شهادت منابع تاریخی معتبر یادآور شده پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) تا امروز علما و روحانیان دین را نگه داشتهاند؛[۶۷] چنانکه احترام فوقالعاده مردم به روحانی مبارز سیدمحمود طالقانی، امامجمعه تهران و بوسیدن وسایل دفن ایشان در هنگام خاکسپاری را به این سبب شمرد که مردم طالقانی را نایب پیامبر(ص) میدانند.[۶۸]
امامخمینی میان اسلام و روحانیت اصیل، نوعی تلازم قائل بود و ادعای پذیرش اسلام منهای روحانیت را که پیش از انقلاب از سوی برخی با سوء استفاده از سخنان برخی از روشنفکران که در تحلیل مسائل تاریخی دچار اشتباه شده بود،[۶۹] یک نگاه باطل و برخلاف عقل و سیاست میدانست[۷۰] و معتقد بود اساس روحانیت چیزی نیست که یک نفر مسلمان با آن مخالف باشد.[۷۱] ایشان اسلام بدون روحانیت را مانند کشور بدون پزشک،[۷۲] اسلام منهای محتوا[۷۳] و اسلام منهای اسلام[۷۴] میدانست و بر آن بود که علما، روحانیان، روشنفکران و دانشگاهیان در مبارزه با این فکر، مسئولاند.[۷۵]
امامخمینی همواره بر حفظ حریم روحانیت تأکید میکرد[۷۶] و جایگاه روحانیت را در استقلال و حفظ کشور بیرقیب میدانست و معتقد بود بدون جلوداریِ روحانیت، کشور به سوی وابستگی و نابودی پیش میرود.[۷۷] ایشان در دوران مبارزه با رژیم پهلوی نیز همواره از جایگاه روحانیان دفاع میکرد؛ چنانکه در جریان اهانت مأموران رژیم پهلوی به طلاب حوزه و نیز محاصره بیت سیداحمد خوانساری از مراجع تقلید در تهران، از مردم خواست از جایگاه علما دفاع کنند.[۷۸] پس از انقلاب اسلامی برخی از گروهها برای کاهش اعتبار روحانیت در میان مردم سعی کردند در مساجد برای پیشنمازی از افراد غیر روحانی و به تعبیر امامخمینی «عدهای از اشرار» و کسانی که از اسلام هیچ اطلاعی ندارند، استفاده کنند؛[۷۹] اما امامخمینی بر آن بود که مردم افراد روحانیِ ملبس را پیشنماز قرار دهند و با وجود روحانی از اقتداکردن به افراد غیر روحانی خودداری کنند.[۸۰] به نظر ایشان روحانیان پرچمدار انحرافستیزی در جامعهاند[۸۱] و مخدوش کردن وجهه روحانیت از مصادیق انحراف است.[۸۲]
شاخصها و ویژگیها
روحانیت و عالمان دینی دارای ویژگیها و شاخصهای ارزشی بسیاریاند. به نظر امامخمینی ویژگیهای بزرگی مانند قناعت، شجاعت، صبر، زهد، طلب علم، وابستهنبودن به قدرتها و مهمتر از همه احساس مسئولیت در برابر اقشار مختلف مردم، روحانیت را زنده و پایدار و محبوب ساخته است.[۸۳] مستبدان و استعمارگران مهمترین دشمنان روحانیت بوده و همواره در تضعیف این نهاد دینی کوشیدهاند. به نظر امامخمینی استعمارگرانْ اسلام و روحانیت را که مبلغان اسلاماند، دو مانع بزرگ بر سر راه خود میدیدند و به این نتیجه رسیده بودند که اگر روحانیان باشند به استعمارکنندگان و بیگانگان اجازه و مجال نمیدهند که استفادههایی که میخواهند بکنند؛ از اینرو تلاش میکردند این دو قوه فکور را بشکنند تا بتوانند راحت کارهایشان را انجام دهند.[۸۴] ایشان همچنین برای روحانیت اصیل برجستگیهایی چون جامعیت علمی، تهذیب نفس، سادهزیستی، حضور در صحنه، خدمت به مردم و مبارزه با زالوصفتان قائل بود[۸۵] که به برخی از مهمترینِ آنها اشاره میشود:
- علم و آگاهی، آگاهی و شناخت درست از دین و معارف دینی از ویژگیهای اصلی و مهم روحانیت است و روحانی بدون علم و ناتوان از الگوشدن برای جامعه دینی، روحانی مطلوب نیست.[۸۶] امامخمینی تحصیل دانش را برای روحانیان بسی لازم میشمرد[۸۷] و علم به دین را از ویژگیهای اصلی عالم دینی و بقای اسلام را در گرو فقیهان میدانست.[۸۸] ایشان معتقد بود توجه به فقه و فقاهت، شاخصه اصلی روحانیت و حوزههای علمیه است و همین ویژگی است که اسلام و رابطه میان فقها و مردم را حفظ کرده است.[۸۹] در درس امامخمینی نیز عموماً طلاب درسخوان و جدی حاضر میشدند و ایشان همواره تأکید میکرد طلاب عمیقاً درس بخوانند.[۹۰]
- پایبندی به ارزشها و آموزههای دینی، پارسایی و تهذیب نفس نیز از شاخصههای مهم روحانیت و تشکیلدهنده هویت روحانی است. امامخمینی اصلاح نفس و امانتداری در حفظ اسلام و وحی الهی را شرط عالم دینی شمرده است.[۹۱] به باور ایشان ارزش علم و علماندوزی مقدمه رسیدن به توحید قلبی و عملی است و در غیر این صورت دانش خود بزرگترین حجاب خواهد بود؛[۹۲] بر همین اساس ایشان لباس روحانیت را از شعائر اسلام دانسته و لازم شمرده است فرد ملبس به لباس روحانی ملتزم به «زیّ طلبگی» باشد و شئون آن را حفظ کند، وگرنه این لباس برای وی غصب و پوشیدن آن جایز نیست.[۹۳] ایشان از روحانیانی که با اهداف دنیوی چون مالاندوزی و تشخصطلبی، به سلک روحانیت درآمدهاند، ابراز تنفر کرده است.[۹۴] ایشان با تأکید بر ضرورت وجود روحیه قوت قلب و شجاعت در میان روحانیان، یادآور شده است در ماجرای کشف حجاب برخی علمای ضعیفالنفس به دستور رضاشاه پهلوی با همسران خود در مجالس (مختلط) وی شرکت کردند؛ ولی علمای قویالقلب مانند سیدابوالقاسم کاشانی با شجاعت، آن پیشنهاد بیشرمانه را رد کردند.[۹۵] ایشان همواره ازجمله خطاب به طلاب در حوزه نجف، بر لزوم توجه به خودسازی در کنار تحصیل علوم دینی تأکید میکرد[۹۶] و مجاهده با نفس را موجب حکومت روحانیت بر قلوب امت[۹۷] و تبریجستن آنان از جاهطلبی و کبر و غرور را از لوازم موفقیت روحانیت[۹۸] میخواند. امامخمینی با اشاره به حدیثی از امامعسکری(ع)[۹۹] حجت را بر علمای دین تمامتر از دیگران میدانست و معتقد بود در صورتی که روحانیان در شاهراه ولایت و رسالت استوار باشند و با پرهیز از دنیاطلبی خود را به سلاطین و اشراف نزدیک نکنند و با فقرا همنشین باشند، در شمار حجتهای خداوند بر مردماند و در صورتی که به دنیا و اشراف و سلاطین وابسته شوند، در زمره علمای سوء و منافقان و بدتر از دیگراناند؛[۱۰۰] بر همین اساس ایشان روحانی غیر مهذب و در غیر خط اسلام را از مأموران سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) (که در جامعه بسی منفور بودند) برای اسلام و جمهوری اسلامی خطرناکتر میدانست[۱۰۱] و به روحانیان نصیحت میکرد در هر قدمی که برای تحصیل دانش برمیدارند، دو قدم نیز برای تهذیب نفس بردارند؛[۱۰۲] زیرا رؤسای فرقهها و مذاهب باطل همه عالمانی بودهاند که مهذب نبودهاند.[۱۰۳] (ببینید: تهذیب نفس)
- وابستهنبودن به حکومت از شاخصهای مهم روحانیت و حوزههای علمیه شیعه در طول تاریخ استقلالِ این نهاد دینی از حکومتهای وقت بوده است و این ویژگی است که به روحانیت شیعه قدرت ایستادگی در برابر قدرتهای ستمگر را داده است.[۱۰۴] بر همین اساس امامخمینی با آنکه اوقاف را از امور حوزه و مربوط به روحانیت میشمرد، (در زمان رژیم پهلوی) توصیه میکرد روحانیانِ مساجد به اوقاف وابسته نشوند.[۱۰۵] در جمهوری اسلامی نیز روحانیت شیعه نه تابع مطلق دولت است و نه بیگانه و جدا از آن، بلکه در ارتباط و تعامل با حکومت است؛ زیرا دوام اسلامیت نظام به حفظ مرجعیت دینی و رهبری آن است و جدایی روحانیت از دولت، به سکولاریسم میانجامد.[۱۰۶] به نظر امامخمینی روحانیت از درون مردم و بخشی از مردم است و به اقتضای هویت، نسبتِ روحانیت و مردم، نسبت هادی و حامی است و روحانی که هدایتگر و کنترلکننده است، نباید در جریان تحت نظارت و هدایت خود ادغام و هضم شود؛[۱۰۷] از اینرو حوزه علمیه که دستگاهی علمی و روحانی است نباید سازمانی از سازمانهای دولتی باشد.[۱۰۸]
- مردمداری، حضور در میان مردم، گرهگشایی از کار آنان و جلوانداختن منافع مردم بر منافع خود از خصلتهای اساسی یک روحانی است[۱۰۹] و روحانیانی که از اخلاق مردمداری بهره نداشتهاند، در تبلیغ دین نیز موفق نبودهاند؛[۱۱۰] چنانکه بیگانگان نیز اعتراف کردهاند روحانیت و علمای شیعه بدون ترس از سلاطین، همواره در کنار مردم و پناهگاه و حامی فقیران و مستضعفان بودهاند.[۱۱۱] امامخمینی با اشاره به اینکه صدها سال است که روحانیت اسلام تکیهگاه محرومان بوده و همیشه مستضعفان از کوثر زلال معرفت فقهای بزرگوار سیراب شدهاند،[۱۱۲] برداشتن احساس مسئولیت روحانیان در برابر مردم و مردمداری آنان تأکید کرده است.[۱۱۳] برخی نیز خاطرنشان کردهاند که روحانیت کاملاً مردمی است و در اسلام سمت خاصی به نام روحانیت نظیر آنچه در میان پیروان بسیاری از ادیان هست وجود ندارد و هیچگونه امتیاز طبقاتی ویژهای برای روحانیت مقرر نشده است[۱۱۴] و روحانیت باید خادمان و مرجع مردم در مشکلات باشند.[۱۱۵]
وظایف و مسئولیتها
کار اصلی روحانیت تعلیم و تربیت مردم و نشاندادن راه صحیح زندگی بر پایه تعالیم الهی است[۱۱۶] و در این راستا وظایف و مسئولیتهای زیادی مانند تحقیق و پژوهش دربارهٔ اسلام و معارف اسلامی، تربیت افراد مجتهد و صاحب نظر و افرادی که صلاحیت مرجعیت در زمینه مسائل اسلامی را داشته باشند و نیز تبلیغ و بیانکردن اسلام برای مردم را بر عهده دارند.[۱۱۷] به نظر امامخمینی انسان بر اثر تربیت در مکتب انبیا(ع) و رسیدن به مقام حصول قلب، ولادت ملکوتی پیدا میکند و بر همین اساس تربیت و تعلیم انسانها، پس از انبیا(ع) و اولیای الهی بر عهده عالمان دینی است؛[۱۱۸] از اینرو مسئولیت روحانیت بهویژه در جهان امروز از همه زمانها بیشتر و از همه اقشار سنگینتر است.[۱۱۹] ازجمله وظایف مهم روحانیت عبارتاند از:
- تربیت عالم و فقیه: شناخت درست دین و معارف دینی مهمترین رسالت روحانیت است. امامخمینی با استناد به آیه ۱۲۲ سوره توبه، نخستین وظیفه روحانیت برای تحقق وظایف خود را «تفقه» در دین دانسته است.[۱۲۰] ایشان امر به تفقه در دین را در این آیه دلیل بر وجوب تفقه شمرده است.[۱۲۱] ایشان همچنین در موضوع فقه در معنای خاص آن تأکید کرده است آنچه حوزههای علمیه را تا امروز سرپا نگه داشته و باعث شده است مردم همواره آن را پناهگاه خود بدانند و از آن حمایت کنند، فقاهت بوده است؛[۱۲۲] از اینرو ایشان به روحانیان توصیه میکرد درس بخوانند و فقیه شوند و برای رسیدن به فقاهت جدیت کنند تا بتوانند در سایه آن به اسلام خدمت کنند؛[۱۲۳] زیرا حوزههای فقاهت بوده است که هزار و چند صد سال این اسلام را نگه داشته است و امور سیاسی نباید مانع فقاهت گردد، بلکه حوزههای فقاهت به همان ترتیب سابق باید ادامه پیدا کند.[۱۲۴] ایشان تأکید داشت که روحانیان در عین استفاده از محاسن روشهای جدید، لازم است در فقه از روش فقه جواهری بهره گیرند. (ببینید: فقه و اجتهاد)
- تبلیغ دین: تبلیغ دین وظیفه اصلی و ذاتی روحانیت است و روحانیان بر اساس رسالتی که بر دوش دارند، مسئولیت آموزش اسلام به مردم و نشاندادن راه زندگی سالم و سعادتآفرین را بر عهده دارند.[۱۲۵] بر همین اساس امامخمینی تحصیل را مقدمه تبلیغ و انذار، و آن را تکلیف روحانیت شمرده است[۱۲۶] و در شرایطی که ترک وظیفه تبلیغ، گمراهشدن مردم را در پی داشته باشد، تبلیغ و هجرت برای تبلیغ را برای روحانیان واجب کفایی دانسته است.[۱۲۷] ایشان به طلاب و روحانیان توصیه میکرد در ضمن تحصیل علم، به فکر تبلیغ اسلام و رساندن آن به مردم هم باشند.[۱۲۸] ایشان تکلیف شرعی میداند روحانیانی که تحصیلاتشان پایان یافته و به تدریس و فعالیتهای تبلیغی مشغول نیستند، از حوزه علمیه کوچ کنند و در مناطق مورد نیاز انجام وظیفه کنند[۱۲۹] و روحانیان وظیفه دارند اسلام را بهدرستی و بدون خرافه به مردم معرفی کنند.[۱۳۰] ایشان حتی پیشنهاد کرده است روحانیان حوزه در روزهای تعطیلی برای تبلیغ به مناطق مورد نیاز بروند و حتی در روزهای غیر تعطیل حوزه نیز به نوبت مناطقی را که نیازمند به مبلغاند، اداره کنند؛[۱۳۱] چنانکه لازم شمرده است روحانیان زبانهای خارجی را فرا بگیرند و برای آگاهکردن مردم و پاسخ به شبههها به مناطق مختلف جهان سفر کنند.[۱۳۲] ایشان به گسترش تبلیغ و استفاده از شیوههای جدید تبلیغ هم اهتمام داشت و معتقد بود روحانیان افزون بر تبلیغ شفاهی و منبر باید از ابزارهای مختلف مانند قلم نیز برای معرفی اسلام و انقلاب اسلامی بهره بگیرند و منتشر کنند.[۱۳۳] (ببینید: تبلیغات، سازمان تبلیغات اسلامی، و دفتر تبلیغات اسلامی)
- تربیت نفوس: قرآن بارها تهذیب و تربیت نفوس را به عنوان یکی از دو وظیفه انبیا(ع) معرفی کرده است[۱۳۴] و رسول اکرم(ص) هدف بعثت خود را کاملکردن مکارم اخلاق شمرده است.[۱۳۵] این است که لازم است روحانیان با سخن و رفتارشان مردم را به اخلاق پاک دعوت کنند، اخلاق جامعه را مهذب کنند و جامعه را از آلودگیها دور کنند و به کمالات اخلاقی بیارایند.[۱۳۶] امامخمینی نیز وظیفه اساسی نهاد روحانیت را آدمسازی و تربیت و هدایت انسانها معرفی کرده است[۱۳۷] و با تأکید بر اینکه متکفل این امر پس از انبیا(ع) و اوصیا(ع)، علمای اخلاق و اصحاب ریاضتها و معرفتاند،[۱۳۸] بر آن است که علمای اخلاق مردم را دعوت به مسائل اخلاقی میکنند و اهل معنویت و عرفان مردم را به خودسازی فرا میخوانند و در تهذیب نفوس مردم نقش دارند.[۱۳۹]
- امر به معروف و نهی از منکر: امر به معروف و نهی از منکر از فروع دین و انجام آن بر همه مسلمانان واجب است؛ ولی روحانیت و عالمان دینی با توجه به وظیفه و رسالتی که بر دوش دارند، مسئولیت بیشتر و وظیفه سنگینتری دارند؛ بر همین اساس امامخمینی روحانیان را موظف میداند از جایگاه «تفقه در دین»، مردم و بهخصوص حاکمان و قدرتمندان را امر به معروف و نهی از منکر کنند.[۱۴۰] ایشان با استناد به برخی روایات،[۱۴۱] ضرورت و اهمیت امر به معروف و نهی از منکر از سوی عالمان دین را یادآور شده است.[۱۴۲]
- قضاوت و حل مشکلات و اختلافات: داوری در اختلافات و حل مسائل قضایی مردم از شئون روحانیت است[۱۴۳] و در طول تاریخ نیز روحانیان عهدهدار این منصب بودهاند.[۱۴۴] امامخمینی قضاوت را از واضحات دین و از ضروریات فقه[۱۴۵] و از شئون روحانیت[۱۴۶] بهشمار آورده است؛ بر همین اساس ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ضمن ابراز نارضایتی از کمبود قاضی[۱۴۷] و با توجه به نیاز قوه قضاییه به حوزههای علمیه بهخصوص حوزههای قم، مشهد و اصفهان، سفارش کرد به نیازهای نظام اسلامی مانند قضاوت توجه و به تربیت قاضی پرداخته شود.[۱۴۸]
- ظلمستیزی: امیرالمؤمنین علی(ع) مبارزه با ستم و حمایت از مظلومان و مبارزه با ظالمان را از وظایف عالمان دین شمرده است[۱۴۹] و بر این اساس جهاد و فعالیتهای اجتماعی و مبارزه با ظلم از وظایف مهم روحانیت و همواره از ارزشهای حاکم بر حوزههای علمیه بوده است؛[۱۵۰] وظیفهای که محدود به دوره رژیم پهلوی نیست؛[۱۵۱] چنانکه اساساً در یک قرن اخیر حوزههای علمیه همواره در خط نخست مبارزه با مستبدان و استعمارگران بودهاند و واکنش سیدحسن مدرس، آقانورالله اصفهانی، آقاجمال اصفهانی، سیدابوالقاسم کاشانی، سیدحسین بروجردی و امامخمینی در برابر رژیم پهلوی از نمونههای شاخص آن بهشمار میآیند.[۱۵۲] امامخمینی نیز علمای اسلام را مؤظف دانسته است با انحصارطلبی و استفادههای نامشروعِ ستمگران مبارزه کنند و نگذارند عده بسیاری، گرسنه و محروم باشند و در کنار آنها ستمگرانِ غارتگر و حرامخوار در ناز و نعمت به سر برند.[۱۵۳] از نگاه ایشان مبارزه با ظلم از وظایف روحانیت است و آشتیناپذیری روحانیان با ظلم و ظالم شاخصه مهم و مطلوب آنان است.[۱۵۴] ایشان به روحانیان توصیه کرده است در دفاع از ستمدیده و مبارزه با اختلافات طبقاتی از امیرالمؤمنین علی(ع) سرمشق بگیرند.[۱۵۵] ایشان وظیفه ظلمستیزی محدود به عالمان مسلمان نمیدانست و تأکید داشت که روحانیت مسیحی بهویژه پاپ نیز باید ظلمستیز باشد.[۱۵۶]
- دخالت در سیاست: حوزههای علمیه و روحانیت علاوه بر خدمات علمی همواره در کنار مردم و انگیزه نیرومندی برای حرکتهای مردمی در برابر فشارهای سیاسی و ظلمهای اجتماعی بودهاند. نمونه بارز آن انقلاب اسلامی ایران است که با هدایت مرجع بزرگی مانند امامخمینی به ثمر رسید.[۱۵۷] امامخمینی سیاست را به معنای وسیع آن، حق و شغل انبیا(ع) میدانست[۱۵۸] و به پیروی از ورود رسول اکرم(ص) و امیرالمؤمنین علی(ع) در مسائل سیاسی و حکومتی، دخالت روحانیت در سیاست را جزو وظایف قطعی آنان میدانست.[۱۵۹] ایشان بر این باور بود که بیشتر ابواب فقهی را مسائل سیاسی تشکیل میدهد و روحانیت باید در کنار تکتک مردم در صحنههای مختلف سیاسی حضور فعال داشته باشد؛[۱۶۰] از اینرو انقلاب اسلامی با مبارزات سیاسی مستمر روحانیت و رهبری امامخمینی به پیروزی رسید و در سالهای پس از پیروزی نیز با حضور مؤثر و ایستادگی و هدایتِ روحانیت از مشکلات و توطئههای دشمنان داخلی و خارجی به سلامت عبور کرد. (ببینید: انقلاب اسلامی ایران) امامخمینی با اشاره به اینکه حجت بر روحانیان بهویژه نخبگان آنان تمام است و روحانیت باید از انقلاب اسلامی دفاع کند و مسائل و مشکلات آن را بر دوش بکشد، هشدار داد اگر روحانیان بیتوجه باشند و صحنه را برای دیگران خالی کنند، همان بلایی که بر سر نهضت مشروطه آمد، دامنگیر انقلاب اسلامی نیز خواهد شد.[۱۶۱] به نظر ایشان روحانیت و علمای اسلام که مبارزات مشروطه را به پیروزی رساندند، پس از پیروزی صحنه را خالی کردند و مخالفان روحانیت با خالیدیدن صحنه از روحانیت، عرصه را پرکردند و انقلاب مشروطه را منحرف ساختند و مصادره کردند.[۱۶۲] (ببینید: نهضت مشروطه و دین و سیاست)
- ورود و مدیریت امور اجرایی: در منظومه فکری امامخمینی فعالیت روحانیان در امور اجرایی امری ثانوی است و بر همین اساس ایشان در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی بارها اعلام کرده بود ایشان و روحانیان در حکومت منصبی نخواهند داشت و آنان نقش ارشاد و هدایت دولت را بر عهده خواهند داشت.[۱۶۳] همچنین برخی از یاران ایشان نیز در سالهای نخست پیروزی، تنها بر «نظارت» روحانیت بر امور تأکید میکردند.[۱۶۴] امامخمینی خود چه در زمان رژیم پهلوی و چه در هنگام اقامت در فرانسه و سالهای نخست پیروزی انقلاب بهصراحت بر نظارت روحانیت در قالب نصیحت حکومت و واردنشدن روحانیان در مناصب اجراییِ دولت تأکید میکرد[۱۶۵] و مایل نبود روحانیان مسئولیتهای اجرایی را بر عهده بگیرند.[۱۶۶] در نظر یاران امامخمینی این مسئله، یک اصل پذیرفتهشده غیر مکتوب بود؛[۱۶۷] از اینرو امامخمینی در نخستین دوره انتخابات ریاستجمهوری نامزدشدن شخصیتهای روحانی را به مصلحت ندانست؛[۱۶۸] البته به نظر ایشان دخالتنکردن روحانیان در امور اجرایی به معنای انزواطلبی مطلق روحانیان نبود، بلکه ایشان قصد نداشت روحانیان را به حوزه مدیریت کشور درگیر کند؛[۱۶۹] ولی در برابر شرایط جدید و تجربه تلخی که در اعتماد به تعهد و تخصص دیگران صورت گرفته بود، روحانیت که پیشگامان انقلاب بودند، نباید و نمیتوانستند رهبری را تنها بگذارند و مسئولیتهای اجرایی را بر عهده نگیرند.[۱۷۰] بر همین اساس امامخمینی بعدها با دیدن انحراف و عدول از مبانی اسلامی که در سالهای آغازین پیروزی انقلاب از سوی برخی انقلابینماها و «به ظاهر عقلای قوم» صورت میگرفت[۱۷۱] و نیز احتمال گرایش انقلاب به سوی سرمایهداری غرب یا مارکسیسم شرق، حضور روحانیت و ورود افرادی مانند سیدعلی خامنهای و اکبر هاشمی رفسنجانی در مسئولیتهای اجرایی را لازم شمرد و معتقد بود در صورت رهاکردن مسئولیتها از سوی این افراد، زحمتهای مردم از میان میرود و خونهای شهدا پایمال خواهد شد.[۱۷۲] ایشان در چنین شرایطی خالیبودن مناصب اجرایی از وجود روحانیت را به مثابه سقوط کشور در دامن بیگانگان میدانست و تصریح میکرد از نظر گذشته خود مبنی بر واردنشدن روحانیت در مناصب اجرایی و دولتی، هرچند به قیمت متهمشدن نظام به حکومت «آخوندیسم»، عدول کرده است.[۱۷۳] ایشان هشدار داد مبادا سخنان بیمورد سادهاندیشان (مبنی بر شایستهنبودنِ درگیرشدنِ علما در امور اجرایی) موجب دستکشیدن روحانیت برجسته از کارهای مهم و بازگشت انقلابینماها به آن شود.[۱۷۴] سیدمحمد حسینی بهشتی نیز خاطرنشان کرده است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تصدی مسئولیتهای اجرایی به دست روحانیت در جمهوری اسلامی، وظیفهای بود که امامخمینی بر دوش این قشر نهاد؛[۱۷۵] حتی خود وی نیز از امامخمینی خواسته بود که اجازه دهد روحانیان مسئولیتها را به دیگران واگذار کنند و سراغ بحث و درس خود بروند؛ ولی امامخمینی با اشاره به اینکه باید هر روحانی مسئولیت و وظیفه خود را انجام دهد، نپذیرفت و تکلیف کرد وی با دوستان خود در صحنه بمانند.[۱۷۶] امامخمینی همچنین تأکید کرده است باید روحانیان در امور قضایی و دیگر فعالیتها خدمت کنند.[۱۷۷]
کارنامه روحانیت
امامخمینی از گذشته باور داشت که روحانیت در طول تاریخ همواره در صف نخست دفاع از اسلام و حقوق ملتها و ضامن و حافظ تاریخ اسلام و تشیع بوده است و این از مشخصههای بارز و هویتساز علمای دین بوده و آنان در این راه، از هیچ فشار و تهدیدی منفعل نگشتهاند.[۱۷۸] ایشان همچنین به شبهه برخی از روشنفکران که از روی ناآگاهی، عالمانی باسابقه و تأثیرگذار مانند محمدباقر مجلسی را متهم به درباریبودن میکردند و از روحانیت انتقاد میکردند، پاسخ داد و اعلام کرد روحانیانی چون مجلسی در روزگار صفویه با علم و قطع به اینکه قُرب آنان به سلاطین ستمگر، موجب وَهْن آنان است، به دربار نزدیک شدند تا بتوانند با قدرت و نفوذ معنوی خویش، از سلطه استبداد و استکبار پادشاهان خودمحور بکاهند.[۱۷۹] (ببینید: صفویه) بیشتر روحانیان در عمل به وظیفه خود موفق بودهاند و از آغاز اسلام تاکنون هدایت فکر دینی مردم و تبیین و حراست از اسلام بر عهده روحانیت بوده است[۱۸۰] و بسیاری از روحانیان با هجرت تبلیغی، مردم جهان را هدایت کردهاند.[۱۸۱] در نگاه امامخمینی روحانیت در طول تاریخ به وظایف خود عمل کرده است و همه ابعاد اسلام از حفظ و تبلیغ و پاسخ به شبهههای فکری، مدیون روحانیان بوده است.[۱۸۲] برخی از خدمات روحانیت عبارت است از:
- تولید علم: به باور امامخمینی حفظ میراث مکتوب اسلام و جمعآوری و نگهداری علوم قرآن و اسلام و آثار و احادیث پیامبر اکرم(ص) و سنت و سیره معصومان(ع) و ثبت و باببندی و اصلاح و پیراستهکردن آن در شرایطی که امکانات بسیار کم بوده و سلاطین و ستمگران در محو آثار رسالت، همه امکانات خود را به کار میگرفتند، از کارهای روحانیت است که امروز نتیجه آن زحمات را در آثار و کتابهای بابرکتی همچون کتابهای چهارگانه حدیثی (کافی، من لایحضره الفقیه، تهذیب الاحکام و استبصار) و کتابهای دیگران در فقه، اصول، فلسفه، ریاضیات، نجوم، کلام، حدیث رجال، تفسیر، ادب، عرفان، لغت و تمامی رشتههای متنوّع علوم دیده میشود و همه این زحمات و مرارتها نامی جز «جهاد فی سبیلاللّه» ندارد[۱۸۳] و روحانیت حافظ تاریخ اسلام و تشیع و مهمترین پایگاه محکم اسلام در برابر حملات و انحرافات و کجرویها بوده است.[۱۸۴] همچنین روحانیان برای عمل به وظایف خود اقدام به تأسیس مدارس و حوزههای علوم در شهرهای مختلف ازجمله در شهرهای نجف و قم و مشهد کردند و به تدریس درسهای مختلف و تعلیم و تربیت طلاب دینی مشغول شدند.[۱۸۵]
- رشد اخلاقی: امامخمینی با اشاره به نقش علمای اخلاق در تهذیب نفوس مردم یادآور شده است علمای اخلاق مردم و اهل علم را دعوت به مسائل اخلاقی میکردند و اهل معنویت و عرفان مردم را به خودسازی فرا میخواندند[۱۸۶] و نقش روحانیت در تهذیب جامعه و مبارزه با مفاسد و شرارتها و ناامنیها بیشتر از هر سازمان و نهاد دیگر بوده است و همواره علما جوانان را متحول و از سقوط آنان در دامن فحشا جلوگیری کردهاند.[۱۸۷] به عنوان نمونه ایشان با اشاره به رواج فضایل انسانی در شهرهایی مانند شهر محلات در استان مرکزی، دلیل آن را وجود علمای عامل و فعالیت آنان در رواج ارزشهای انسانی در آن شهر شمرده است.[۱۸۸]
- خدمات اجتماعی: روحانیان شیعه در طول تاریخ در زندگی اجتماعی و سیاسی جوامع اسلامی نیز نقش مؤثر داشتهاند و در دفاع از عزت امت اسلامی و تمامیت ارضی کشورهای اسلامی بهویژه ایران در صف مقدم بودهاند و نهضت تنباکو در تاریخ معاصر ایران یکی از شاهکارهای سیاسی روحانیت به حساب میآید.[۱۸۹] امامخمینی روحانیت را پرچمدار خدمترسانی به مردم میداند. روحانیان افزون بر یادآوری تعالیم انسانی اسلام، در عرصه خدمترسانی مانند زکوات و اوقاف و نذورات[۱۹۰] و دیگر دستورها که روح خدمتگذاری را در مردم تزریق میکند، خود در صف نخست خدمتگذاران به مردم بودهاند.[۱۹۱] ایشان به عنوان نمونه با اشاره به سیل سال ۱۳۵۲ق در قم یادآور شده است عبدالکریم حائری یزدی، مرجع تقلید و رئیس حوزه در این ماجرا خدمات پرارزشی به مردم کرد.[۱۹۲]
- حضور در جنبشهای اسلامی: چنانکه امامخمینی اشاره کرده است، در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی[۱۹۳] و ضد استعماری،[۱۹۴] روحانیت در صف مقدم قرار داشته و به همین دلیل همیشه آماج تیرهای جهانخواران بوده است.[۱۹۵] ایشان بارها از جنبش تنباکو،[۱۹۶] جنبش مشروطه و مجاهدات سیدعبدالله بهبهانی[۱۹۷] و شیخفضلالله نوری و تلاش وی در گنجاندن قوانین اسلامی در متمم قانون اساسی روزگار مشروطه،[۱۹۸] مجاهدتهای میرزامحمدتقی شیرازی در جریان مبارزه برای استقلال عراق از نفوذ انگلیس[۱۹۹] و اسیرشدن سیدمحمدتقی خوانساری در جنگ علیه انگلیس،[۲۰۰] به عنوان عملکرد و نماد قدرت روحانیت و علما در بعد سیاسی و اجتماعی در تاریخ معاصر یاد کرده است. ایشان با قدردانی از مبارزات روحانیت در شهرهای مختلف ایران علیه رضاشاه پهلوی،[۲۰۱] بارها از سیدحسن مدرس و مبارزات سیاسی وی علیه ستم رضاخانی نام برده است؛[۲۰۲] همچنین از تأکید سیدابوالقاسم کاشانی بر ورود به سیاست ستایش کرده[۲۰۳] و به دلیل اینکه وی با وجود تحمل سختیها در مبارزه با استبداد، دست از مبارزه برنداشت او را سند افتخار روحانیت خوانده است.[۲۰۴] (ببینید: نهضت تحریم تنباکو، نهضت مشروطه، شیخفضلالله نوری، میرزامحمدتقی شیرازی، سیدمحمدتقی خوانساری، سیدحسن مدرس، و سیدابوالقاسم کاشانی)
منشور روحانیت
امامخمینی در سوم اسفند ۱۳۶۷ خطاب به روحانیان، مراجع، مدرسان، طلاب و ائمه جمعه و جماعات پیام مهمی صادر کرد که به «منشور روحانیت» معروف شده است. ایشان در این پیام مبسوط که بیست صفحه است، به ابعاد مختلف روحانیت، خدمات، وظایف و مسئولیتهایی که بر عهده آنان است، پرداخته است[۲۰۵] و خاطرنشان کرده است که علمای اصیل اسلام هرگز زیر بار سرمایهداران و پولپرستان و خانها نرفتهاند و همواره این شرافت را برای خود حفظ کردهاند و این ظلم فاحشی است که کسی بگوید دست روحانیت اصیل و طرفدار اسلام ناب محمدی با سرمایهداران در یک کاسه است. روحانیان متعهد به خون سرمایهداران زالوصفت تشنهاند و هرگز با آنان سر آشتی نداشته و نخواهند داشت. آنان با زهد و تقوا و ریاضت درس خواندهاند و پس از کسب مقامات علمی و معنوی نیز به همان شیوه زاهدانه و با فقر و تهیدستی و تعلقنداشتن به تجملات دنیا زندگی کردهاند و هرگز زیر بار ذلت و منت نرفتهاند.[۲۰۶]
امامخمینی در این پیام تأکید کرده است که در ترویج روحانیت و فقاهت نه زور سرنیزه بوده است و نه سرمایه پولپرستان، بلکه هنر و صداقت و تعهد خود آنان بوده است که مردم آنان را برگزیدهاند[۲۰۷] و خصوصیات بزرگی چون قناعت، شجاعت، صبر، زهد، طلب علم، عدم وابستگی به قدرتها و از همه مهمتر احساس مسئولیت در برابر تودهها، روحانیت را زنده و پایدار و محبوب ساخته است.[۲۰۸] ایشان با اشاره به ویژگیها و خدمات بزرگ روحانیت بر این باور است که سادهاندیشی است اگر کسی فکر کند استعمارْ روحانیت را با این همه مجد و عظمت و نفوذ تعقیب نکرده و نمیکند،[۲۰۹] بلکه امروز نیز چون گذشته شکارچیان استعمار در سراسر جهان (برای ترور و دشمنی) به سراغ شیردلان روحانیتِ مخالفِ شرق و غرب و متکی به اصول اسلام ناب محمدی رفتهاند.[۲۱۰] ایشان با اشاره به اینکه مسئله کتاب آیات شیطانی کاری حسابشده و برای زدن ریشه اسلام و روحانی است، بر آن است که اگر جهانخواران میتوانستند، ریشه و نام روحانیت را میسوزاندند.[۲۱۱] (ببینید: سلمان رشدی)
امامخمینی در این پیام تصریح میکند تبیین جایگاه و خدمات روحانیت به این معنا نیست که ایشان از همه روحانیان دفاع میکند، بلکه معتقد است روحانیان وابسته و مقدسنما و تحجرگرا هم کم نبوده و نیستند، و در حوزههای علمیه هستند افرادی که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدی فعالیت میکنند و با قیافه مقدسمآبی تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام میزنند.[۲۱۲] ایشان با اشاره به اینکه خطر تحجرگرایان و مقدسنمایان احمق در حوزههای علمیه کم نیست یادآور شده است آنان مروج اسلام آمریکایی و دشمن رسولاللهاند و طلاب لحظهای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند و استکبار وقتی از نابودی مطلق روحانیت مأیوس شد و حربه ارعاب و تهدید چندان کارگر نشد، از راه خدعه و نفوذ وارد شد و حربه و شعار جدایی دین از سیاست را القا کرد و این حربه تا حدودی کارگر هم شد.[۲۱۳] ایشان تأکید میکند تهمت وابستگی و افترای بیدینی را تنها بیگانگان به روحانیت نزدهاند، بلکه ضربات روحانیتِ ناآگاه و آگاهِ وابسته، بهمراتب کاریتر از دیگران بوده است.[۲۱۴] ایشان با اشاره به رنجها و خون دلهایی که خود از این دسته متحجر خورده است و هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده، یادآور شده است در آغاز مبارزات اسلامی عدهای مقدسنمای واپسگرا با این توجیه که محمدرضا پهلوی شیعه است، با مبارزه با رژیم پهلوی مخالف بودند و همه چیز را حرام میدانستند و به عنوان نمونه یادگرفتن زبان خارجی کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک بهشمار میرفت و هیچکس قدرت این را نداشت که در برابر آنان بایستد[۲۱۵] و بدون تردید اگر همین روند ادامه مییافت، وضع روحانیت و حوزهها وضع کلیساهای قرون وسطا میشد.[۲۱۶]
امامخمینی همچنین یادآور شده است از آغاز نهضت اسلامی از سال ۱۳۴۲ دستهای پیدا و پنهان آمریکا و رژیم پهلوی در همراهی با این مقدسنماها چه تهمتها و شایعاتی را دربارهٔ روحانیت اصیل پخش کردهاند که همین امر باعث رنجش مبارزین میشده است؛ اما طلاب جوان باید بدانند که این متحجران دیروز سیاستبازان امروز شدهاند و در انقلاب اسلامی رنگ عوض کردهاند و با عدم ورود در سیاست در همراهی با افرادی که قصد کودتا داشتند از هیچ امری فروگذار نکردهاند.[۲۱۷]
نقش روحانیت در انقلاب و جنگ
در نگاه امامخمینی در تمام مراحل نهضت و انقلاب اسلامی روحانیت و مساجد نقش نخست را بر عهده داشتند[۲۱۸] و اگر در انقلاب اسلامی، روحانیت جلودار نبود جز ننگ و ذلت و عار در برابر آمریکا و جهانخواران و جز گذر از همه معتقدات اسلامی و انقلابی، چیزی نمانده بود[۲۱۹] و بر همین اساس ایشان تضعیف روحانیت را موجب شکست اسلام و شکست جمهوری اسلامی میدانست و اصلاح کشور را بدون روحانیت ممکن نمیشمرد.[۲۲۰]
امامخمینی با تأکید بر نقش روحانیت در استقلال[۲۲۱] و دفاع از میهن ایران،[۲۲۲] از حضور پرشور روحانیان معاصر در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران یاد کرده است و در پاسخ مخالفان روحانیت بهویژه سازمانهای سیاسی از آنان پرسیده است با وجود حضور حجم انبوه روحانیان در جبههها، رقبای آنان در کدام جبهه حضور داشته و کدام شهید را تقدیم کردهاند.[۲۲۳] ایشان در سخن دیگری با اشاره به تعداد بیش از ۲۵۰۰ تن شهدای روحانیت در جنگ تحمیلی[۲۲۴] یادآور شده است افزون بر این شهدای گمنام حوزههای علمیه که در مسیر نشر معارف و احکام الهی جان خود را فدا کردهاند نیز کم نیستند.[۲۲۵] (ببینید: جنگ تحمیلی و طلاب)
آسیبشناسی
روحانیت مانند هر نهاد ارزشی دیگر آسیبپذیر است و در صورت مراقبتنکردن از آن به ناتوانی و انحطاط دچار میشود. امامخمینی در آسیبشناسی روحانیت ازجمله در «منشور روحانیت» به نکاتی اشاره کرده و نسبت به ضرورت حراست روحانیت از آسیبها هشدار داده است که مهمترینِ آنها عبارتاند از:
- دنیاگرایی: امامخمینی دنیاگرایی و دنیادوستی و جاه و مقام را مادر همه بیماریها میدانست[۲۲۶] و همگان، بهویژه روحانیت را از افتادن در دام این خصلت شیطانی برحذر میداشت و با هشداردادن به نقشههای اهریمنانه دشمنان برای نابودی اسلام و حوزههای علمیه تأکید میکرد روحانیت تنها در سایه تهذب، آمادگی و نظم میتواند این مشکلات را از سر راه بردارد[۲۲۷] و از آنجا که ضرر جاهطلبی طلاب و روحانیت به جامعه و دین، تسری پیدا میکند، وجود آن در آنان خطرناکتر از دیگران است[۲۲۸] و باید آخوندهای درباری که دین را به دنیا میفروشند، از این لباس خارج و از حوزهها طرد و اخراج شوند.[۲۲۹] ایشان با تأکید بر ضرورت و لزوم تهذیب نفس برای طلاب و روحانیت با استناد به حدیثی از پیغمبر اکرم(ص)،[۲۳۰] فساد و انحراف یک عالم دینی را موجب انحراف همه عالَم و صدمهخوردن به اسلام و روحانیت میدانست؛[۲۳۱] همچنین با اشاره به روایتی از امیرالمؤمنین(ع)،[۲۳۲] بر آن بود که بوی تعفن عالمِ منحرف، در جهنم موجب آزار اهل جهنم میشود و این امر از باب تجسم اعمال و سرایت انحراف و عفونت عالِمِ منحرف به جامعه است.[۲۳۳] امامخمینی که از نگاه تاریخی زندگی و معیشت روحانیت را همواره همراه با سادهزیستی و بودجه این گروه با همه خدمات فراوان را از بودجه دیگر اقشار جامعه بهمراتب کمتر شمرده است،[۲۳۴] تشریفات را مخالف اسلام و تحصیل علوم دینی میدانست[۲۳۵] و با اشاره به اینکه گسترش تشریفات موجب از میانرفتن محتوا میشود و وقتی ساختمانها و ماشینها و دستگاهها زیاد شود، بنیه فقهی اسلام صدمه میبیند، از مسئله تشریفات در حوزه اظهار نگرانی میکرد و بر آن بود این تشریفات در نهایت شکست روحانیت را در پی خواهد داشت.[۲۳۶] ایشان خروج از منش و رفتار طلبگی را موجب تزلزل مردم و شکست روحانیت میدانست و با اشاره به ضرورت حفاظت از روحانیان برجسته در برابر جریان ترور، به امامان جمعه و محافظان آنان توصیه میکرد مبادا در موقع آمدن امامجمعه به خیابان، خیابان را خلوت کنند و هیاهو به راه بیندازند؛ زیرا اینگونه امور حیثیت و شأن را در جامعه ساقط میکند و اگر مردم ببینند که روحانیان به سوی تشریفات پیش میروند، اعتقاد خود به روحانیت را از دست میدهند.[۲۳۷] (ببینید: حب دنیا و سادهزیستی)
- بینظمی: از عوامل مهم موفقیت هر فرد و جامعهای نظم است و امیرالمؤمنین علی(ع) در آخرین وصیت خود، فرزندان و هواداران خود را به رعایت نظم در کارها سفارش کرده است.[۲۳۸] امامخمینی به ضرورت و اهمیت نظم در امور اجتماعی و نیز نظم روحانیت توجه داشت و روحانیان را به نظم و برنامهریزی برای آینده خود و جامعه سفارش میکرد.[۲۳۹] ایشان خود نیز در زندگی بسیار منظم بود و عبادت، دعا، مطالعه، تدریس، گوشکردن به اخبار، ورزش، ملاقات، انس با خانواده و خوراک و نظافت را به موقع و منظم انجام میداد.[۲۴۰] ایشان از سالها پیش بهویژه در دوره زعامت و مرجعیت سیدحسین بروجردی، در اندیشه نظم و ساماندهی بهتر حوزه بود و در همین راستا طرح و برنامهای را پیشنهاد کرد و به کسانی که میگفتند نظم حوزه در بینظمی آن است، انتقاد کرد و یادآور شد اینگونه سخنان موجب میشود روحانیت به بینظمی متهم شود.[۲۴۱] (ببینید: حفظ نظام، اخلاق و سیره امامخمینی، سیدحسین بروجردی، حوزه علمیه قم، و شورای مدیریت حوزه علمیه قم)
- اختلاف: امامخمینی که وحدت را برای همه قشرهای جامعه اسلامی امری ضروری میشمرد به صورت خاص بر این باور بود که اختلاف در میان روحانیان و هتک حرمت یکدیگر بر سر مسائل دنیوی، مایه بدبینی مردم به روحانیت و شکست اسلام میشود.[۲۴۲] ایشان ضمن هشداردادن دربارهٔ برخی اختلافها و صفبندیها در حوزههای علمیه، آن را باعث ازدستدادن پایگاه مردمی و آسیبپذیری حوزه میدانست[۲۴۳] و با اشاره به اینکه در نهضت مشروطه روحانیان بزرگ نجف و نیز علمای خود ایران و اهل منبر عدهای طرفدار مشروطه و عدهای مخالف آن بودند، آن را نقشه دشمنان میدانست که تأثیر هم کرد و نگذاشت مشروطه آنگونه که علمای بزرگ طرح آن را ریخته بودند، عملی شود و کار را به آنجا رساندند که آنانی که مشروطهخواه بودند، به دست عدهای دیگر کوبیده شدند.[۲۴۴] (ببینید: وحدت و وحدت حوزه و دانشگاه) بر همین اساس امامخمینی در آغاز نهضت اسلامی خود در تأکید بر لزوم وحدت و پرهیز از اختلاف، در یک راهکار عملی در بیشتر شهرهای کشور و حتی بیرون از ایران، از علما و روحانیان خواست که شبهای یکشنبه هر هفته گرد هم آیند تا افزون بر طرح مسائل از پراکندگی و تفرقه که به سود رژیم پهلوی است، جلوگیری کنند[۲۴۵] ایشان ریشه اختلاف و جبههبندیهای کاذب را توطئه دشمن و هوای نفس میشمرد و تأکید فراوانی بر لزوم تهذیب نفس و پرهیز روحانیان از اختلاف داشت.[۲۴۶] ایشان پس از پیروزی و در سالهای پایانی عمر خود نیز بارها بر این مهم تأکید میورزید؛ چنانکه با اشاره به شکاف و اختلاف در «جامعه روحانیتِ تهران» و تبدیل آن به دو گروه مجمع روحانیون مبارز و جامعه روحانیت مبارز در سال ۱۳۶۶،[۲۴۷] ضمن باارزششمردن اصل آزادی آرا و نظر همه جناحها، آنان را از مقابله با یکدیگر و رویارویی برحذر داشت و نتیجه رویارویی روحانیان به نام فقه سنتی و پویا را به سود دشمن شمرد.[۲۴۸] (ببینید: مجمع روحانیون مبارز تهران و جامعه روحانیت مبارز تهران)
- تحجر و سطحینگری: تحجر و سطحینگری و به تعبیر دیگر عوامزدگی،[۲۴۹] از دیگر آسیبهای روحانیت است. امامخمینی تحجر و واپسگرایی را آفت روحانیت میدانست[۲۵۰] و از عالمان روشنضمیر و مبارز تجلیل میکرد[۲۵۱] و تلخی مبارزه با تحجر و زجر جانکاه از ناحیه متحجران حوزههای علمی را با هیچ سختیِ دیگر قابل قیاس نمیدانست.[۲۵۲] ایشان به همان اندازه که از روحانیت اصیل دفاع میکرد با روحانیان وابسته و متحجر مخالف بود و آنان را برای اسلام و اهداف انقلاب خطرناک میدانست.[۲۵۳] به نظر ایشان تحجرگرایی موجب رختبستن عقلانیت از حوزه و فراهمشدن زمینه ترویج اسلام آمریکایی و دشمنی با پیامبر اسلام(ص) میشود.[۲۵۴] ایشان با اشاره به اینکه متحجران آبروی اسلام و مسلمانان را برده و از عنوان ولایت برای کسب مال و مقام بهرهبرداری میکنند، غفلت از این عناصر را برای یک لحظه هم جایز نمیدانست[۲۵۵] و از روحانیان انقلابی میخواست اجازه برتری و حاکمیت فکری روحانینماها و متحجران بر حوزههای علمیه و پیشروی آنان تا حد مرجعیت را ندهند.[۲۵۶] (ببینید: اسلام ناب محمدی، تحجر، و ارتجاع)
- اندیشه جدایی دین از سیاست: از آفات دیگر روحانیت نفوذ اندیشه جدایی دین از سیاست در میان آنان است. امامخمینی این مسئله را از خطرهای بزرگ و القائات استعمار برای بیرونکردن دین از صحنه زندگی به دست افرادی خودی میشمرد.[۲۵۷] به نظر ایشان جدایی دین از سیاست، خود را در قالب دفاع از مقدسات و مقدسنمایی و مخالفت با انقلاب و اسلام نشان میدهد و در نتیجه اسلام محدود به تعالیم فردی و عبادی میشود و از رسالتهای اصلی و بزرگ خود که مقابله با استعمار باشد، بازمیماند.[۲۵۸] ایشان از شعارِ باطلدانستنِ برپایی حکومت پیش از ظهور امام زمان(ع) از سوی برخی متحجران را مشکلی بزرگ و جانفرسا خواند[۲۵۹] و حیله مقدسمآبی و زخم زبان متحجران را بسان باروت و سربی میدانست که جگر را میسوزاند.[۲۶۰] ایشان رواج روحیه انزواطلبی در میان برخی حوزویان و ننگشمردن ورود به مسائل اجتماعی و حتی پرهیز از پوشیدن لباس نظامی را از پیامدهای تحجر میدانست و با ابراز تأسف از رواج این روحیه در حوزههای علمیه، آن را محصول توطئههای مرموز جهانخواران و ناشی از تفکر حاکم بر روحانیت مسیحی و کلیسا میشمرد.[۲۶۱] (ببینید: مهدویت، انجمن حجتیه، و دین و سیاست)
اصلاح و بازسازی
از مسائل مهم و مطرح در اندیشه امامخمینی مسئله اصلاح روحانیت است. ایشان بر آن بود که روحانیت نیز همانند دیگر اقشار جامعه نیازمند اصلاح بوده و است؛ ولی این کار از هر فردی ساخته نیست و تنها کسانی میتوانند پرچم اصلاح روحانیت را در دست گیرند که دارای شرایط و ویژگیهای لازم باشند.[۲۶۲] ایشان برای اصلاح و نیز حفظ و مراقبت از حریم روحانیت، برنامههای سازندهای را در دستور کار داشت؛ ازجمله تدریس اخلاق برای طلاب حوزه علمیه در سال ۱۳۱۷ که از نخستین برنامههای عملی امامخمینی در این راستا بود.[۲۶۳] ایشان به استادان دیگر حوزه نیز توصیه و تأکید میکرد درس اخلاق را از یاد نبرند و به درسهای اخلاقِ موجود بسنده نکنند؛ زیرا لازم است در حوزه افزون بر بیست درس اخلاق باشد؛[۲۶۴] همچنین به نظر ایشان علاوه بر درسهای اخلاق لازم است استادان در آغاز یا پایان درسهای خود به طلاب، مسائل ارزشی و اخلاقی را یادآوری کنند.[۲۶۵]
برخی اقدامات امامخمینی پس از پیروزی انقلاب اسلامی مانند تشکیل یا حمایت از تشکیل شورای مدیریت حوزه علمیه قم، تأسیس حوزه علمیه خواهران و نیز تأسیس دفتر تبلیغات اسلامی و سازمان تبلیغات اسلامی در همین راستا و برای اصلاح و ایجاد نظم در حوزه و ساماندادن به وظیفه تبلیغی روحانیت انجام گرفت. ایشان برای حراست از حریم روحانیت و دخالتنکردنِ افراد ناوارد در امور حقوقی و اخلاقیِ حوزه و روحانیت و نیز برای تشدید در مجازات روحانیان متخلف از منش و رفتار طلبگی و سرپیچی از اصول اخلاق اسلامی، دادگاه ویژه روحانیت را در سال ۱۳۵۸ تأسیس کرد تا به رفتار برخی ناصالحان در لباس روحانیت رسیدگی و در صورت لزوم برخورد شود.
- (ببینید: دادگاه ویژه روحانیت)
پانویس
- ↑ ازهری، تهذیب اللغه، ۵/۱۴۵–۱۴۶؛ حسینی دشتی، معارف و معاریف، ۳/۴۹۱–۴۹۲؛ آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی، ۲۵۲.
- ↑ فراهیدی، کتاب العین، ۳/۲۹۱.
- ↑ دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۸/۱۰۸۵۰.
- ↑ انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۴/۳۷۱۷.
- ↑ ازهری، تهذیب اللغه، ۵/۱۴۵؛ ابناثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ۲/۲۷۲.
- ↑ حسینی بهشتی، ولایت، رهبری، ۳۱۲؛ یعقوبی، معناشناسی واژه روحانیت، ۷.
- ↑ معصومی، تعامل روحانیت و دولت اسلامی، ۳۶؛ یعقوبی، معناشناسی واژه روحانیت، ۷–۸.
- ↑ دولتآبادی، حیات یحیی، ۱/۱۱؛ یعقوبی، معناشناسی واژه روحانیت، ۸ و ۱۰–۱۱.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۳۵–۳۶.
- ↑ دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۴/۱۷۳۱.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، ۱/۱۷۲؛ کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ۱/۱۹۲، ۱۹۳ و ۵۷۰.
- ↑ صدر، تکملة امل الامل، ۲/۳۲۷.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۳۶؛ تنکابنی، زندگی دانشمندان، ۴۳.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، ۱۰۵/۱۳۴.
- ↑ یعقوبی، معناشناسی واژه روحانیت، ۸.
- ↑ کربلایی، تاریخ دخانیه یا تاریخ وقایع تحریم تنباکو، ۳۶–۱۰۹.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، ۱۰۷/۱۰۰.
- ↑ حسینی بهشتی، ولایت، رهبری، روحانیت، ۳۶۵–۳۶۶.
- ↑ مائده، ۴۴.
- ↑ مقاتل، تفسیر مقاتلبنسلیمان، ۱/۴۷۹.
- ↑ حسینی بهشتی، ولایت، رهبری، ۳۶۶.
- ↑ مائده، ۸۲.
- ↑ نجاتنیا و قنبری، آداب و مراتب روحانیت در کلیسیای کاتولیک و انگلیس، ۷۰.
- ↑ توبه، ۱۲۲.
- ↑ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۸/۲۴۱.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، ۱/۲۱۷؛ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱۴/۳۸۶؛ آل قاسم، تاریخ الحوزات العلمیه، ۱/۲۹–۳۰.
- ↑ ابنسعد، طبقات الکبری، ۱/۴۱۲؛ آل قاسم، تاریخ الحوزات العلمیه، ۱/۲۳۲.
- ↑ آقابزرگ، الذریعة الی تصانیف الشیعه، ۲/۱۳۱–۱۳۲؛ آل قاسم، تاریخ الحوزات العلمیه، ۱/۲۴۰–۲۵۲.
- ↑ رضوی، نگاهی به کارنامه حوزههای قدیم، ۴۴۱–۴۴۳.
- ↑ مزینانی، حوزه علمیه حلّه، ۱۵۰.
- ↑ رضوی، نگاهی به کارنامه حوزههای قدیم، ۴۴۴.
- ↑ ذاکری، طلوع خورشید، ۴۵–۴۶.
- ↑ مکی، تاریخ بیستساله ایران، ۴/۳۸.
- ↑ بصیرتمنش، علما و رژیم رضاشاه، ...، ۱۲۸–۱۳۱.
- ↑ مهدوی کنی، گذشته، حال، ۶۱.
- ↑ بصیرتمنش، علما و رژیم رضاشاه، ...، ۱۳۲؛ بشارتی، ۵۷ سال اسارت، تجزیه و تحلیل دوران پهلوی، ۱/۱۶۹–۱۷۲ و ۲۵۰.
- ↑ شیرخانی و زارع، تحولات حوزه علمیه قم پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ۳۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۴۷.
- ↑ امامخمینی، کشف اسرار، ۳۳۲.
- ↑ بصیرتمنش، علما و رژیم رضاشاه، ...، ۴۹۱–۵۰۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۷۸؛ ۱۰/۳۰۷ و ۱۶/۱۷۷.
- ↑ امامخمینی، کشف اسرار، ۹.
- ↑ تبرائیان، احیاگر حوزه نجف، زندگی و زمانه آیتالله العظمی حکیم، ۴۸۷.
- ↑ روحانی، نهضت امامخمینی، ۲/۵۶۳–۵۶۸.
- ↑ امامخمینی، جهاد اکبر، ۶۰–۶۱؛ روحانی، نهضت امامخمینی، ۲/۵۷۹.
- ↑ معصومی، تعامل روحانیت و دولت اسلامی، ۳۸–۳۹.
- ↑ فصلت، ۳۳.
- ↑ توبه، ۱۲۲؛ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۹/۴۰۴.
- ↑ فقه الرضا(ع)، المنسوب الی الامامالرضا(ع)، ۳۳۸.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۳۲.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، ۱/۱۶۴.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۱۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۳۴۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۵۸.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۹۱، ۹۳، ۹۵ و ۱۰۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۲۷۹.
- ↑ امامخمینی، تنقیح الاصول، ۴/۶۰۱–۶۰۲.
- ↑ امامخمینی، تنقیح الاصول، ۴/۶۰۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۴۲۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۵۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۴۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۴۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۴۹۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۴۱، ۲۷۸، ۲۸۲، ۴۱۲ و ۹/۵۲۴، ۵۳۳–۵۳۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۴۶۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۹۰.
- ↑ امامخمینی، کشف اسرار، ۸–۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۵۳۴.
- ↑ حوزه، مجله، ۲۱/۹۹؛ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۴/۵۰۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۴۷ و ۵/۲۷۹–۲۸۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۹۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۳۷۶ و ۱۴/۱۹۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۱۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۴۴ و ۵۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۲۸۰–۲۸۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۰۵ و ۹/۵۱۰؛ امامخمینی، کشف اسرار، ۲۱۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۴۱۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۴۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۳۵۹.
- ↑ امامخمینی، استفتائات، ۱/۲۹۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۲۱۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۳۹۳–۳۹۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۴۶–۴۸.
- ↑ محمدی ریشهری، مصاحبه چاپشده در مجموعه آثار گنگره امامخمینی و اندیشه حکومت اسلامی، ۱۰/۳۵۳–۳۵۴.
- ↑ حسینی بهشتی، جاودانه تاریخ، ۸/۳۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۴۱۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۲۸۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۱۲–۱۵.
- ↑ هاشمی رفسنجانی، امامخمینی به روایت، ۳۰۲–۳۰۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۴۱۱.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۸–۱۰؛ امامخمینی، تفسیر حمد، ۱۳۸–۱۳۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۵۲۲–۵۲۳.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۶۴–۴۶۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۳۲۰–۳۲۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۲۰–۲۱، ۲۷–۲۸ و ۳۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۲۷۸.
- ↑ امامخمینی، جهاد اکبر، ۶۱–۶۲.
- ↑ طبرسی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، ۲/۴۵۸.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۱۶۱–۱۶۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۹۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۳۹.
- ↑ قدیری، خاطره چاپشده در برداشتهایی از سیره امامخمینی، ۵/۱۸۶.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۴/۳۱.
- ↑ مهدوی کنی، گذشته، حال، ۹۰.
- ↑ معصومی، تعامل روحانیت و دولت اسلامی، ۴۷.
- ↑ معصومی، تعامل روحانیت و دولت اسلامی، ۴۸–۵۵.
- ↑ خامنهای، حوزه و روحانیت، ۱/۲۴۸.
- ↑ دری نجفآبادی، روزنامه ایران، ۶.
- ↑ طبسی، مصاحبه، ۳۴/۷۳.
- ↑ ملکم، اریخ کامل ایران، ۲/۷۳۷–۷۳۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۷.
- ↑ حسینی بهشتی، ولایت، رهبری، ۳۷۷.
- ↑ حسینی بهشتی، او به تنهایی، ۲۹۹–۳۰۰.
- ↑ حسینی بهشتی، او به تنهایی، ۳۱۲.
- ↑ حسینی بهشتی، او به تنهایی، جاودانه تاریخ، ۷/۱۳۳.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۲۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۲۵۸.
- ↑ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۳/۶۳۰؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۱۰۹ و ۲۸۷.
- ↑ امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۳۰۶–۳۰۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۱۲–۱۳.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۴۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۱۳.
- ↑ حسینی بهشتی، ولایت، رهبری، ۳۱۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۴۱۲–۴۱۴.
- ↑ امامخمینی، استفتائات، ۳/۶۰۹–۶۱۰.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۴۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۴۱۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۵۲۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۴۱۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۱۰۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۷۳.
- ↑ بقره، ۱۲۹؛ آل عمران، ۱۶۴؛ جمعه، ۲.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، ۶۸/۳۸۲.
- ↑ حسینی بهشتی، جاودانه تاریخ، ۷/۱۳۳–۱۳۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۹۳–۹۴.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۸۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۱۳.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۱۶–۱۱۸.
- ↑ ابنشعبه، تحف العقول فیما جاء من الحکم و المواعظ عن آلالرسول(ص)، ۲۳۷.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۰۷–۱۰۸.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۴/۲۷۵.
- ↑ کمپفر، سفرنامه کمپفر، ۱۲۴–۱۲۵.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۶۷–۶۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۳۷۸–۳۷۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۴۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۴۱۲–۴۱۳؛ ۱۷/۳۷۸–۳۷۹ و ۱۸/۱۰۱.
- ↑ نهج البلاغه، خ۳، ۲۴.
- ↑ موحد ابطحی، آشنایی با حوزههای علمیه شیعه در طول تاریخ، ۱/۱۹–۲۰.
- ↑ حسینی بهشتی، جاودانه تاریخ، ۷/۱۳۳.
- ↑ صافی گلپایگانی، سیر حوزههای علمیه شیعه، ۹۱–۹۴.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۳۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۴۵۱.
- ↑ امامخمینی، جهاد اکبر، ۲۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۱۵۲ و ۴۰۹.
- ↑ شیرخانی و زارع، تحولات حوزه علمیه قم پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ۵۴–۵۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۴۳۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۱۸۶ و ۱۳/۴۳۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۱۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۳۲۷–۳۲۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۳۲۷–۳۲۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۳۰۸ و ۴۷۲.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۴/۲۷۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۳۷؛ ۵/۳۸۶ و ۱۳/۱۴.
- ↑ مهدوی کنی، خاطرات، ۴۲۴.
- ↑ هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، ۱/۳۳۴.
- ↑ صالح، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از آغاز تا اکنون، ۲/۶۲۵.
- ↑ هاشمی رفسنجانی، انقلاب و پیروزی، ۱۶۸.
- ↑ مرتضوی، روحانیت و حضور در مدیریت سیاسی کشور، ۷–۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۴۶۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۴۶۲–۴۶۴ و ۱۶/۳۴۹–۳۵۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۵.
- ↑ حسینی بهشتی، جاودانه تاریخ، ۵/۵۳–۵۴.
- ↑ حسینی بهشتی، جاودانه تاریخ، ۵/۵۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۴۱۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۵۸–۱۵۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۴۰.
- ↑ خامنهای، بیانات، ۱۷۸؛ مرتضوی، روحانیت و حضور در مدیریت سیاسی کشور، ۵.
- ↑ حکیمی، دانش مسلمین، ۱۷–۱۹.
- ↑ امامخمینی، کشف اسرار، ۸–۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۴–۲۷۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۱۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۱۳۷؛ امامخمینی، کشف اسرار، ۲۷۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۳۹۴.
- ↑ نهاوندیان، پیکار پیروز تنباکو، ۱۴–۱۸.
- ↑ امامخمینی، کشف اسرار، ۲۷۷.
- ↑ امامخمینی، کشف اسرار، ۲۷۶–۲۷۷.
- ↑ امامخمینی، کشف اسرار، ۲۷۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۳۵۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۵۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۴۱؛ ۵/۲۸۶، ۴۰۷ و ۶/۱۶۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۴۵۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۳۵۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۴۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۵۳۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۲۹۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۴۲۲؛ ۳/۲۴۴–۲۴۵؛ ۳۸۸؛ ۴/۲۲۲ و ۷/۳۰۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۴۳۰–۴۳۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۴۵۶، ۴۶۴ و ۱۸/۲۴۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۳–۲۹۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۳–۲۹۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۳–۲۹۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۷–۲۷۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۷–۲۷۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۹–۲۸۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۶۰ و ۱۱/۴۵۹–۴۶۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۳۶۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۴۶۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۱۸۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۵.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۴۳.
- ↑ امامخمینی، جهاد اکبر، ۶۱–۶۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۲۸.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۳۷.
- ↑ ابنشعبه، تحف العقول فیما جاء من الحکم و المواعظ عن آلالرسول(ص)، ۵۰.
- ↑ امامخمینی، جهاد اکبر، ۱۳–۱۶.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۴۴.
- ↑ امامخمینی، جهاد اکبر، ۱۴–۱۶.
- ↑ امامخمینی، کشف اسرار، ۲۰۳–۲۰۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۳۲۵ و ۲۰/۲۷۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۴۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۳۱۸.
- ↑ نهج البلاغه، ن۴۷، ۴۴۶.
- ↑ امامخمینی، جهاد اکبر، ۶۱.
- ↑ ← رجایی، برداشتهایی از سیره امامخمینی، ۳/۴، ۶، ۱۰، ۲۷، ۳۳ و ۳۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۴۶.
- ↑ امامخمینی، جهاد اکبر، ۲۷–۲۸.
- ↑ امامخمینی، جهاد اکبر، ۲۵–۲۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۱۷۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۴۷، ۳۴۹، ۳۷۰ و ۴۰۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۱۴–۱۶.
- ↑ ناطق نوری، خاطرات حجتالاسلام و المسلمین علیاکبر ناطق نوری، ۲/۱۰۴–۱۰۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۷.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۴/۴۹۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۷–۲۸۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۱۷۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۸–۲۷۹.
- ↑ محمدی ریشهری، مصاحبه چاپشده در مجموعه آثار گنگره امامخمینی و اندیشه حکومت اسلامی، ۱۰/۳۵۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۹–۲۸۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۱۸۴–۱۸۵ و ۱۷/۲۰۴.
- ↑ امامخمینی، کشف اسرار، ۲۰۱–۲۰۲.
- ↑ ذاکری، طلوع خورشید، ۱۰۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۳۵۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۱۹۱.
منابع
- قرآن کریم.
- آذرنوش، آذرتاش، فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی، تهران، نی، چاپ دوم، ۱۳۸۱ش.
- آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، الذریعة الی تصانیف الشیعه، بیروت، دارالاضواء، چاپ سوم، ۱۴۰۳ق.
- آل قاسم، عدنان فرحان، تاریخ الحوزات العلمیه، قم، مرکز المصطفی العالمی للترجمه و النشر، چاپ دوم، ۱۳۹۵ش.
- ابناثیر، مبارکبنمحمد، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، تصحیح محمود محمد طناحی، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، ۱۳۶۷ش.
- ابنسعد، محمد، طبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.
- ابنشعبه حرانی، حسنبنعلی، تحف العقول فیما جاء من الحکم و المواعظ عن آلالرسول(ص)، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
- ازهری، محمدبناحمد، تهذیب اللغه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۲۱ق.
- امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، استفتائات، ج۱، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۲ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، استفتائات، ج۳، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، انوار الهدایة فی التعلیقة علی الکفایه، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تفسیر سوره حمد، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ یازدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تقریرات فلسفه امامخمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تنقیح الاصول، تقریر حسین تقوی اشتهاردی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تهذیب الاصول، تقریر جعفر سبحانی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، جهاد اکبر، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ هجدهم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، کشف اسرار، تهران، محمد، بیتا.
- امامخمینی، سیدروحالله، ولایت فقیه، حکومت اسلامی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ بیستم، ۱۳۸۸ش.
- انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن، چاپ دوم، ۱۳۸۲ش.
- بشارتی، علیمحمد، ۵۷ سال اسارت، تجزیه و تحلیل دوران پهلوی، تهران، سوره مهر، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- بصیرتمنش، حمید، علما و رژیم رضاشاه، نظری بر عملکرد سیاسی ـ فرهنگی روحانیون در سالهای ۱۳۰۵–۱۳۲۰ش، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
- تبرائیان، صفاءالدین، احیاگر حوزه نجف، زندگی و زمانه آیتالله العظمی حکیم، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- تنکابنی، محمد، زندگی دانشمندان، قصص العلماء، تحقیق محمدرضا حاجشریفی خوانساری، قم، حضور، چاپ دوم، ۱۳۸۳ش.
- حسینی بهشتی، سیدمحمد، او به تنهایی یک امت بود، واحد فرهنگی بنیاد شهید، چاپ اول، ۱۳۶۱ش.
- حسینی بهشتی، سیدمحمد، جاودانه تاریخ، آشنائی با افکار واندیشههای شهید بهشتی، تهران، روزبه ـ جمهوری اسلامی، ۱۳۸۰ش.
- حسینی بهشتی، سیدمحمد، ولایت، رهبری، روحانیت، تهران، بنیاد نشر آثار و اندیشههای شهید بهشتی، چاپ سوم، ۱۳۸۳ش.
- حسینی دشتی، سیدمصطفی، معارف و معاریف، قم، صدر، چاپ دوم، ۱۳۷۶ش.
- حکیمی، محمدرضا، دانش مسلمین، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول، ۱۳۵۶ش.
- حوزه، مجله، حربه تکفیر(۷)، شماره ۲۱، ۱۳۶۶ش.
- خامنهای، سیدعلی، حوزه و روحانیت در آئینه رهنمودهای مقام معظم رهبری، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- خامنهای، سیدعلی، نرمافزار حدیث ولایت، بیانات سال ۱۳۷۰ش.
- دری نجفآبادی، قربانعلی، روزنامه ایران، ۲۰/۶/۱۳۹۷ش.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
- دولتآبادی، یحیی، حیات یحیی، تهران، عطار، چاپ پنجم، ۱۳۷۱ش.
- ذاکری، علیاکبر، طلوع خورشید، سالشمار زندگانی امامخمینی قدس سره، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، ۱۳۹۱ش.
- رجایی، غلامعلی، برداشتهایی از سیره امامخمینی، تهران، عروج، چاپ سوم، ۱۳۸۲ش.
- رجبی، محمد حسین، مکتوبات و بیانات سیاسی و اجتماعی علمای شیعه، تهران، نی، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
- رضوی، سیدعباس، نگاهی به کارنامه حوزههای قدیم، چاپشده در گذشته، حال، آینده حوزه در نگاه رهبری، جمعی از نویسندگان مجله حوزه، قم، بوستان کتاب، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
- روحانی، سیدحمید، نهضت امامخمینی، تهران، عروج، چاپ پنجم، ۱۳۸۱ش.
- شیرخانی، علی و عباس زارع، تحولات حوزه علمیه قم پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
- صافی گلپایگانی، لطفالله، سیر حوزههای علمیه شیعه، قم، مرکز تنظیم و نشر آثار آیتالله العظمی صافی گلپایگانی، چاپ اول، ۱۳۵۷ش.
- صالح، سیدمحسن، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از آغاز تا اکنون، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- صدر، سیدحسن، تکملة امل الامل، تحقیق حسینعلی محفوظ و عدنان دباغ، بیروت، دارالمورخ العربی، بیتا.
- طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
- طبرسی، احمدبنعلی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، تحقیق محمدباقر خرسان، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.
- طبسی، محمدرضا، مصاحبه، مجله حوزه، شماره ۳۴، ۱۳۶۸ش.
- فراهیدی، خلیلبناحمد، کتاب العین، تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.
- فقه الرضا(ع)، المنسوب الی الامامالرضا(ع)، مشهد، مؤسسه آلالبیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۰۶ق.
- قدیری، محمدحسن، خاطره چاپشده در برداشتهایی از سیره امامخمینی، تدوین غلامعلی رجایی، تهران، عروج، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- کربلایی، حسن، تاریخ دخانیه یا تاریخ وقایع تحریم تنباکو، تحقیق رسول جعفریان، قم، الهادی، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
- کرمانی، ناظمالاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، به اهتمام علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران، امیرکبیر، چاپ هفتم، ۱۳۸۴ش.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- کمپفر، انگلبرت، سفرنامه کمپفر، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، خوارزمی، چاپ سوم، ۱۳۶۲ش.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
- محمدی ریشهری، محمد، مصاحبه چاپشده در مجموعه آثار گنگره امامخمینی و اندیشه حکومت اسلامی، قم، مؤسسه تنظیم …، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- مرتضوی، سیدضیاء، روحانیت و حضور در مدیریت سیاسی کشور، مجله حکومت اسلامی، شماره ۲۴، ۱۳۸۱ش.
- مزینانی، محمدصادق، حوزه علمیه حلّه، چاپشده در حوزه علمیه.
- تاریخ، ساختار، کارکرد، تهران، نشر کتاب مرجع، چاپ دوم، ۱۳۹۳ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱۴، تهران، صدرا، چاپ دهم، ۱۳۸۶ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲۴، تهران، صدرا، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- معصومی، علی، تعامل روحانیت و دولت اسلامی، مجله معرفت سیاسی، شماره ۵، ۱۳۹۰ش.
- مقاتلبنسلیمان، ابوالحسن، تفسیر مقاتلبنسلیمان، تحقیق عبدالله محمود شحاته، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۲۳ق.
- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، جلد ۸، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سیام، ۱۳۸۶ش.
- مکی، حسین، تاریخ بیستساله ایران، تهران، علمی، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
- ملکم، سرجان، تاریخ کامل ایران، ترجمه میرزااسماعیل حیرت، تهران، افسون، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- موحد ابطحی، سیدحجت، آشنایی با حوزههای علمیه شیعه در طول تاریخ، اصفهان، نشاط، چاپ اول، ۱۳۶۵ش.
- مهدوی کنی، محمدرضا، خاطرات آیتالله مهدوی کنی، تدوین غلامرضا خواجهسروی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش.
- مهدوی کنی، محمدرضا، مصاحبه، چاپشده در گذشته، حال، آینده حوزه در نگاه رهبری، جمعی از نویسندگان مجله حوزه، قم، بوستان کتاب، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
- ناطق نوری، علیاکبر، خاطرات حجتالاسلام و المسلمین علیاکبر ناطق نوری، تدوین مرتضی میردار، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
- نجاتنیا، منصور و بخشعلی قنبری، آداب و مراتب روحانیت در کلیسیای کاتولیک و انگلیس، مجله معرفت ادیان، شماره ۱۳، ۱۳۹۱ش.
- نهاوندیان، محمد، پیکار پیروز تنباکو، تهران، فجر، چاپ دوم، ۱۳۵۷ش.
- نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- هاشمی رفسنجانی، اکبر، امامخمینی به روایت آیتالله هاشمی رفسنجانی، تهیه و تنظیم عبدالرزاق اهوازی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- هاشمی رفسنجانی، اکبر، کارنامه و خاطرات، سالهای ۱۳۵۷–۱۳۵۸، انقلاب و پیروزی، به کوشش عباس بشیری، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- هاشمی رفسنجانی، اکبر، هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، به اهتمام محسن هاشمی، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
- یعقوبی، عبدالرسول، معناشناسی واژه روحانیت، مجله معرفت فرهنگی ـ اجتماعی، شماره ۱۲، ۱۳۹۱ش.
پیوند به بیرون
- اسماعیل اسماعیلی ـ سیدعباس رضوی، روحانیت، دانشنامه امامخمینی، ج۵، ص۶۷۳–۶۹۴.