مدیریت

از ویکی امام خمینی

مدیریت دانش و هنر اداره جامعه و سازمان در نگاه و عمل امام‌خمینی.

مدیریت در اصطلاح رایج، به علم و هنر هماهنگی تلاش‌های اعضای سازمان و استفاده از منابع برای رسیدن به اهداف معین گفته ­می‌­شود. نخستین اندیشه‌های مدیریتی از زمانی شکل گرفت که انسان‌ها زندگی اجتماعی خود را در قالب گروه‌های اجتماعی سامان دادند و برای دستیابی به هدف‌های گروهی تلاش کردند.

اصلی‌ترین ویژگی نگرش مدیریتی امام‌خمینی، توجه به معنویات و جلب رضایت الهی در مدیریت بود. ایشان موضوع اساسی در مدیریت کشور را توجه و خدمت به محرومان، حفظ منافع آنان، گسترش مشارکت عمومی مستضعفان در تمامی عرصه‌های جامعه و پرهیز از تجمل‌گرایی می‌دانست. امام‌خمینی معتقد بود مدیران و مسئولان، موقعیت و منزلت خود را مدیون مردم‌اند و همه باید در ادای دَین خود به مردم تلاش کنند.

از نگاه امام‌خمینی برخی از مهم‌ترین آسیب‌های مدیریت در نظام اسلامی، عبارت است از: نپذیرفتن مسئولیت، ضعف فکر و عمل، دخالت خواسته‌ها و منافع شخصی، فاصله‌گرفتن از مردم و قوانین دست‌وپاگیر اداری.

معرفی اجمالی

مدیریت به معنای توانایی و شایستگی اداره جایی برای رسیدن به هدف‌های مورد نظر است.[۱] و در اصطلاح رایج، آن را علم و هنر هماهنگی کوشش‌ها و تلاش‌های اعضای سازمان و استفاده از منابع برای رسیدن به اهداف معین دانسته‌اند.[۲] در گذشته از این مفهوم به «تدبیر» به معنای اندیشه‌کردن در عاقبت کار و «تولّی» به معنای سرپرستی‌کردن یاد شده‌است؛[۳] همچنین مدیریت دانشی با موضوع، ساختار، مفاهیم و نظریه‌های مشخص است که موضوعی اصلی در بررسی نگاه امام‌خمینی نیست. مدیریت دارای سه سطح اداره امور سیاسی (مدیریت سیاسی)، اداره امور عمومی (مدیریت دولتی) و مدیریت خصوصی است. این سه سطح در تعامل با یکدیگر جامعه را مدیریت می‌کنند، اما هر یک کارکرد متفاوتی دارند؛ بر این اساس، خط مشی‌گذاری عمومی برای اداره امور کشور، به عهده مدیریت سیاسی و اجرای این خط مشی‌ها بر عهده مدیریت دولتی است. مدیریت دولتی همچنین حلقه پیوند مدیریت سیاسی با بخش خصوصی و به‌طور کلی جامعه است.[۴]

پیشینه

مدیریت پیشینه‌ای به درازای حیات اجتماعی بشر دارد و نخستین اندیشه‌های مدیریتی از زمانی شکل گرفت که انسان‌ها زندگی اجتماعی خود را در قالب گروه‌های اجتماعی سامان دادند و تصمیم گرفتند به هدف‌های گروهی دست پیدا کنند.[۵] به‌تدریج اندیشه مدیریت، ذهن متفکران اجتماعی را به خود مشغول کرد و از افلاطون تا ارسطو و فارابی و ابن‌سینا و خواجه‌نظام‌الملک در خصوص ضرورت مدیریت و شیوه‌های اداره جامعه ایده‌پردازی کردند.[۶]

پس از انقلاب صنعتی و گذر از تولید سنتی، فردریک تیلور پدر مدیریت علمی، نخستین گام‌ها را برای نظریه‌پردازی علم مدیریت برداشت.[۷] او با تکیه بر روش‌های علمی، کارگران را همچون ماشین می‌دانست که برای افزایش بازدهی آنان باید از طریق نظارت دقیق و جبران هزینه‌های اقتصادی اقدام کرد.[۸] پس از آن نظریه‌های مختلفی در علم مدیریت پدید آمد[۹] که باعث تحول عمیق در این عرصه شد. نظریه دیگر را که به تئوری روابط انسانی شهرت دارد، التون می‌یو ارائه کرد. این نظریه اثبات کرد نباید با کارگران مانند ماشین برخورد کرد، بلکه باید به نیازهای انسانی، روحی و روانی آنان توجه کرد تا تولید و بهره‌وری بیشتر شود.[۱۰] آخرین نظریه دراین‌باره نظریه نگرش «سیستمی» است که امروزه بیشتر به آن توجه می‌شود و بر اساس آن، سازمان به صورت یک نظام و پیکر واحد در نظر گرفته می‌شود که دربارهٔ مسائل و برنامه‌های آن باید از ابعاد مختلف و در ارتباط با دیگر اجزای جامعه تصمیم‌گیری کرد.[۱۱] در ایران نخستین اندیشه‌های مدیریت را باید در اندیشه متفکرانی چون فارابی، ابن‌سینا و خواجه‌نظام‌الملک جستجو کرد. فارابی مدینه فاضله را کامل‌ترین شکل جامعه می‌دانست که در آن مردم برای رسیدن به سعادت، در امور مختلف با همدیگر همکاری و تعاون دارند و رهبری شایسته که بر انجام وظایف اعضا نظارت دارد، آن را اداره می‌کند.[۱۲] خواجه‌نظام‌الملک نیز به دلیل حضور در دربار ملکشاه سلجوقی در نقش وزارت، دارای تجربه‌ای قوی در مدیریت بود و در کتاب مشهور سیر الملوک به بیان وظایف مدیران، شیوه‌های گزینش مأموران، نظارت مدیر، روابط رهبر و مردم و مانند آن پرداخته‌است.[۱۳]

افزون بر این، در حکمت اسلامی در بخش حکمت عملی، بر مباحث مدیریت امور جامعه در قالب تدبیر خانواده و سیاست مُدن (شهرها) تأکید شده‌است.[۱۴] در فقه اسلامی نیز با بیان قواعد و احکام اداره جامعه، روابط با بیگانگان در حوزه مدیریت سیاسی، حقوق و وظایف مکلفان، وجوب عدل و احسان در روابط اجتماعی، احکام و قواعد اقتصادی و عبادی، به مدیریت جامعه در ابعاد مختلف آن توجه ویژه شده‌است.[۱۵] امام‌خمینی که بیشتر احکام اسلام را سیاسی و اجتماعی می‌دانست،[۱۶] ولایت و سرپرستی دینی جامعه را بدیهی و پیامبر اسلام(ص) را نخستین سرپرست جامعه اسلامی می‌شمرد که از مدیریت جامعه پس از خود نیز غافل نبوده‌است.[۱۷] ایشان بحث مدیریت و رهبری دینی جامعه را در کتاب البیع و سلسله مباحث ولایت فقیه و همچنین سخنرانی‌ها و نوشته‌های خود در طول دوران مبارزه و تشکیل حکومت مطرح کرده‌است.

جایگاه مدیریت

نخستین مدیران جامعه چنان‌که امیرالمؤمنین علی(ع) اشاره کرده‌است، پیامبران الهی(ع) بوده‌اند که از طرف خداوند برای شکوفاکردن درون‌مایه‌های عقل بشری و نجات انسان‌ها از گمراهی فرستاده شدند.[۱۸] در منابع و متون اسلامی، موضوع مدیریت، یکی از شئون اساسی جامعه معرفی و به آن توجه ویژه‌ای شده‌است. در آیات قرآن کریم، آفرینش و تدبیر امور جهان به خداوند نسبت داده شده[۱۹] و نیز به فرشتگانی که تدبیر نظام آفرینش را بر عهده دارند، سوگند یاد شده‌است.[۲۰] همچنین اشاره به انتخاب هارون (ع) به جانشینی حضرت موسی (ع)[۲۱] و برتردانستن پیامبر خاتم(ص) به عنوان مدیر جامعه اسلامی بر دیگر مسلمانان[۲۲] و دستور خداوند به پیامبر اکرم (ص) برای معرفی امیرالمؤمنین (ع) برای جانشینی[۲۳] دلالت بر اهمیت مدیریت و سرپرستی جامعه در پیشبرد امر دین و دنیای انسان‌ها دارد.[۲۴]

(ببینید: رهبری)

بنابر آموزه‌های قرآن، امانت در معنایی عام که شامل رهبری و مدیریت هم می‌شود باید به کسانی که شایستگی آن را دارند، سپرده شود.[۲۵] رسول خدا (ص) نیز از نداشتن مدیریت و تدبیر صحیح در امور برای امت خود ابراز نگرانی کرده‌است.[۲۶] امام‌علی (ع) ضمن امانت‌دانستن آن،[۲۷] در بیان اصل نیاز جامعه به رهبری و مدیریت، بر ضرورت وجود حاکم و مدیر ـ نیکوکار یا بدکار ـ برای اداره جامعه تأکید کرده‌است.[۲۸] امام‌صادق(ع) ساماندهی امور دنیا و آخرت هر جامعه‌ای را وابسته به وجود عالم پرهیزگار، حاکم و مدیر خیرخواه و پزشک توانمند دانسته‌است که بدون آنان جامعه دچار سقوط و شکست خواهد شد.[۲۹] امام‌رضا(ع) نیز بقای جوامع را در گرو وجود حاکمانی دانسته که امور دین و دنیای مردم را تدبیر کنند.[۳۰]

به صورت خاص، بزرگ‌ترین و برترین منشور حکومت‌داری و مدیریتی اسلام، در قالب نامه امیرالمؤمنین علی(ع) به مالک اشتر ارائه شده‌است. در این نامه علاوه بر یادآوری وظایف و مسئولیت‌های کارگزاران و مدیران، بر ضرورتِ داشتنِ برنامه برای انجام صحیح امور، شناسایی افراد لایق و متعهد برای سپردن کارها به آنان، به‌کارگماریِ درست افراد در جای مناسب و مطابق توان و شایستگی آنان، یادآوری وظایف و مسئولیت‌های آنان در قبال مردم، نظارت به‌موقع و درست بر انجام وظایف کارگزاران و کارکنان و آمادگی در برابر حمله دشمنان تأکید شده‌است.[۳۱]

ارزیابی مدیریت مدرن

هدف مدیریت اسلامی از نظر امام‌خمینی، فراهم‌آوردن زمینه‌های پیوند میان خلق و خالق و هدایت انسان به سوی تعالی و سعادت است؛ زیرا از نظر ایشان، از یک سو، حقیقتِ علم، مجرّد از ماده است[۳۲] و از سوی دیگر، انسان می‌خواهد به حق مطلق برسد تا فانی در خدا شود؛[۳۳] بنابراین مدیریت در جایگاه یک دانش یا اندیشه، نمی‌تواند تنها به سامان‌دادن امور مادی انسان بپردازد، بلکه باید زمینه‌های رشد و کمال معنوی انسان‌ها را برای پیوستن به حق مطلق فراهم سازد و به اصلاحِ رابطه انسان و خدا همت گمارد. بر این اساس، از نگاه امام‌خمینی مشکل اصلی مکتب‌های مدیریتی و حکومتی امروز آن است که تنها به بعد مادی حیات آدمی توجه می‌کنند و از توجه به دیگر ابعاد وجودی او ازجمله توجه به معنویات و رشد و تربیت انسان که هدف اصلی بعثت انبیای الهی (ع) است، غفلت می‌ورزند؛[۳۴] از این‌رو برخلاف مکتب‌های غربی که به اداره جامعه همانند اداره کارخانه می‌نگرند و تنها به ظاهر عالم طبیعت و بعد مادی وجود انسان توجه می‌کنند،[۳۵] اصلی‌ترین ویژگی نگرش مدیریتی امام‌خمینی، توجه به معنویات و ارزش‌های الهی و جلب رضایت الهی در مدیریت است.[۳۶]

مدیریت کارآمد و شاخص‌های آن

امام‌خمینی موضوع اساسی در مدیریت کشور را توجه و خدمت به محرومان و حفظ منافع آنان و گسترش مشارکت عمومی مستضعفان در تمامی عرصه‌های جامعه و پرهیز از تجمل‌گرایی و دوری از زرق و برق دنیا می‌دانست؛[۳۷] زیرا توجه به طبقات ضعیف و مستضعف و خدمت به آنان برای رضایت خداوند، برترین عبادت و محل کار آنان عبادتگاه است[۳۸] از نظر ایشان میزان در سنجش مدیریت، خدمت است[۳۹] و مدیران باید با اتکا به قدرت خداوند، برای قطع وابستگی به بیگانگان تلاش کنند.[۴۰] بر این اساس ویژگی‌های مدیر و مسئول عبارت است از: فعال، خدمتگزار و فهیم‌بودن و برخورداری از شایستگی، کار برای خدا، تعهد به اسلام،[۴۱] شجاعت در حل مسائل و مشکلات،[۴۲] دارای سابقه اسلامی و مؤمن به انقلاب و ارزش‌های انقلابی[۴۳] ساده‌زیستی[۴۴] احساس تعلق به کشور و مردم،[۴۵] توجه به تخصص و تعهد در به‌کارگیری نیروی انسانی مورد نیاز دستگاه‌ها،[۴۶] عزتمندی و نداشتن ترس در برابر بیگانگان[۴۷] و بی‌توجهی به مقام و موقعیت دنیا.[۴۸]

(ببینید: تعهد و تخصص)

نقد مدیریت و مدیران در رژیم پهلوی

به باور امام‌خمینی مدیریت در رژیم پهلوی کارآمد نبود و مدیران و کارگزاران اصلی این رژیم به سبب تعلق به طبقه اعیان و اشراف نمی‌توانستند از وضعیت قشر ضعیف جامعه اطلاع پیدا کنند و میان آنان و مردم، شکاف عمیق وجود داشت؛[۴۹] به همین دلیل شناخت و احساس درد محرومان برای آنان معنا نداشت و برای رسیدگی به امور مردم و ایجاد تسهیلات و رفاه برای آنان به‌ویژه طبقه محروم، چاره‌اندیشی نمی‌کردند[۵۰] و در مقابل، از قدرت مدیریت خود برای غارت و چپاول بیت‌المال و صرف آن در جهت هوا و هوس‌های خود و خانواده‌های خود بهره می‌بردند.[۵۱] آنان به رأی و نظر مردم بی‌توجه بودند[۵۲] و در جهت وابستگی هرچه بیشتر کشور به بیگانگان[۵۳] و رواج فساد در جامعه به‌ویژه میان جوانان[۵۴] گام برمی‌داشتند.

آسیب‌شناسی مدیریت

در کنار خدمات و مزایایی که مدیریت برای اداره و بهبود نظام جامعه ایفا می‌کند، از برخی آسیب‌ها و مشکلات آن نیز نباید غافل بود. برخی از مهم‌ترین آسیب‌های مدیریت در نظام اسلامی از نگاه امام‌خمینی از این قرار است:

  1. نپذیرفتن مسئولیت: از نگاه امام‌خمینی نپذیرفتن مسئولیت با وجود لیاقت و شایستگی، به منزله پشت‌کردن به خدا و خلق خداست، مگر اینکه افرادی همتراز یا بهتر در جامعه وجود داشته باشند؛[۵۵] از این‌رو، شانه‌خالی‌کردن از پذیرش مسئولیت‌های مهم در حالی‌که فرد توان مدیریت و تدبیر امور جامعه را دارد، موجب می‌شود تا افراد با توانایی و تعهد کمتر در مسئولیت‌های سنگین به کار گماشته شوند و بدیهی است خسارت این نوع مسئولیت‌ها برای جامعه غیرقابل جبران خواهد بود.[۵۶]
  2. ضعف فکر و عمل: یکی از آسیب‌های مهم مدیریت، رخنه‌کردن ضعف در اندیشه و عمل مدیران و کارگزاران است. امام‌خمینی معتقد بود اگر از این ناحیه، ضرری به اسلام و مسلمانان وارد شود، گناهی عظیم شمرده می‌شود و عذاب دردناک الهی را به دنبال خواهد داشت و چنین مدیرانی باید بدون جوسازی و مقاومت، کنار بروند و جای خود را به افراد شایسته بدهند.[۵۷]
  3. دخالت خواسته‌ها و منافع شخصی: از نگاه امام‌خمینی مدیران در انتخاب همکاران خود باید به تعهد و توان خدمت به مردم توجه کنند، نه به دوستی و آشنایی و سفارش‌های بی‌منطق که این امر موجب ناکامی در خدمت به کشور است[۵۸] و بی‌توجهی به لیاقت‌ها و شایستگی‌ها در واگذاری پست‌ها و انتخاب همکاران، کاری شیطانی است و با معیارهای اسلامی سازگاری ندارد؛ زیرا در اسلام، تعهد و توان خدمت و اداره کشور، شرط واگذاری مسئولیت است و تأمین منافع اشخاص و گروه‌ها موضوعیت ندارد.[۵۹]
  4. فاصله‌گرفتن از مردم: از نظر امام‌خمینی رابطه میان حکومت و ملت در نظام اسلامی بر اساس محبت است[۶۰] و بدون همراهی ملت، دولت نمی‌تواند هیچ کاری انجام دهد؛[۶۱] از این‌رو ایشان فاصله‌گرفتن از مردم را باعث راندن مسئولان و مدیران می‌دانست[۶۲] و بر ضرورت قدردانی از مردم و توجه به مشکلات آنان و ایجاد رابطه دوسویه مردم و مسئولان توصیه می‌کرد.[۶۳]
  5. قوانین دست و پاگیر اداری: اگرچه قوانین و ضوابط سازمانی برای آسان‌کردن امور و تعریف مجرای درست برای انجام کارها وضع می‌شوند، این قوانین و مقررات نباید تبدیل به ابزاری برای سستی در انجام وظایف و نادیده‌گرفتن حقوق مردم شوند. امام‌خمینی ابراز نگرانی می‌کرد که مجریان ناصالح، بر خلاف مقررات یا با کاغذبازی و پیچ‌وخم‌هایی که به آن عادت کرده‌اند، قوانین پیشرفته و مفید را دگرگون کنند یا عمداً اسباب نگرانی و نارضایتی مردم را فراهم کنند[۶۴] یا به بهانه‌های غیر منطقی و مقررات غیر ضروری، انجام امور مهم و ضروری را به تأخیر بیندازند.[۶۵]

مدیریت روحانیت

جایگاه ممتاز روحانیت در هدایت و رشد معنوی جامعه ایجاب می‌کند تا به جنبه الگویی و سرمشق‌بودن آنان برای دیگران، با حساسیت بیشتری نگریسته شود؛ چنان‌که امام‌خمینی نیز اشاره کرده‌است، برخلاف دیدگاه کسانی که روحانیت را از دخالت در سیاست و مدیریت کشور برحذر می‌داشتند و جوهر دین و دینداری را مغایر با سیاست می‌دانستند،[۶۶] از نگاه ایشان، ورود روحانیت در مسائل سیاسی موجب می‌شود تا قدرت و توان روحانیت اسلام که نگهبانان شریعت‌اند، در اداره کشور به نمایش گذاشته شود؛[۶۷] از این‌رو ایشان بر این باور بود که روحانیت علاوه بر فراست، زیرکی، زهد، تقوا و وظیفه هدایت جامعه، باید مدیر و مدبّر نیز باشد.[۶۸]

دیدگاه امام‌خمینی دربارهٔ حضور روحانیت در سمت‌های اجرایی، با پیش و آغاز پیروزی انقلاب اسلامی تا حدودی متفاوت بود و ایشان در گذشته معتقد بود روحانیت در نظام جمهوری اسلامی هیچ منصب حکومتی را اشغال نخواهد کرد[۶۹] و آنان نقش هدایت مجریان امور را ایفا خواهند کرد؛[۷۰] زیرا وظیفه روحانیون ارشاد دولت‌ها[۷۱] و نظارت بر قوانین[۷۲] است. ایشان حتی دربارهٔ خود اعلام کرد بنای دخالت مستقیم در امور را نداشته و با تأسیس حکومت به هدایت و ارشاد آن خواهد پرداخت[۷۳] عزیمت امام‌خمینی به شهر قم (۱۰/۱۲/۱۳۵۷) کمتر از یک ماه پس از ورود به کشور،[۷۴] سپردن دولت موقت به مهدی بازرگان و وزرای غیر روحانی،[۷۵] مخالفت جدی با ریاست جمهوری روحانیان[۷۶] و در نهایت ریاست جمهوری سیدابوالحسن بنی صدر[۷۷] و حمایت اولیه ایشان از وی[۷۸] نشان از پایبندی ایشان به این سیاست در اوائل انقلاب دارد؛ اما تجربه دولت موقت و عملکرد بنی‌صدر و عزل او از ریاست جمهوری و مجموعه قضایای دو سال نخست پیروزی انقلاب اسلامی، نگاه ایشان را تغییر داد.

(ببینید: دولت موقت و سیدابوالحسن بنی‌صدر)

امام‌خمینی با اذعان به اینکه از زمان اقامت در نجف بر این اعتقاد بوده که روحانیون در مناصب اجرایی قرار نگیرند، آن را مشروط به آن دانست که افراد متعهدی باشند که بتوانند کارها را بر اساس موازین اسلامی اداره کنند ولی در زمانی که افراد متعهد نباشند، یا نتوانند یا نخواهند بر اساس موازین اسلامی عمل کنند، روحانیون نباید خود را کنار بکشند.[۷۹] ایشان با تأکید بر اینکه هر کس بفهمد اشتباه کرده‌است باید به اشتباه خود اعتراف و از آن بر گردد، به اشتباه خود در این نظر اقرار کرده‌است.[۸۰] ایشان با تصریح به اینکه روحانیون نباید موضع قبلی ایشان را دایمی تلقی کنند، خاطرنشان کرد که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی فکر می‌کرده‌است از میان غیر روحانیون افراد متدینی هستند که بتوانند کشور را آن گونه که خدا می‌خواهد و بر اساس اهدافی که مردم برای آن شهید داده‌اند، اداره کنند اما در تجربه اداره کشور به این نتیجه رسیده‌است که اشتباه می‌کرده و اگر روحانیون کنار بکشند، کشور به حلقوم آمریکا و شوروی می‌افتد.[۸۱] از نظر ایشان برخی افراد با اینکه متدین و خوب بوده‌اند، نتوانسته‌اند اهداف مورد نظر ایشان را که استقلال کشور بوده‌است پیگیری کنند، چنان‌که برخی نیز خود را به عنوان افراد خوب جا زده و مناصب حکومتی را اشغال کرده‌اند.[۸۲] در عین حال ایشان ابراز داشت، این‌بار هم اصراری بر نظر خود ندارد و هر وقت به این نتیجه برسد که از غیر روحانیون کسانی می‌توانند کشور را آن گونه که خداوند تعالی راضی است، اداره کنند، روحانیون به شغل اصلی خود که ارشاد و هدایت مردم و نظارت بر امور است بر می‌گردند.[۸۳] البته ایشان تأکید داشت اکنون که حکومت اسلامی در قالب نظام جمهوری اسلامی، ظهور و بروز پیدا کرده‌است و با مدیریت روحانیت اداره می‌شود، روحانیان باید به رعایت شئون اسلامی و حفظ و مراقبت از خود توجه بیشتری کنند و متوجه باشند که هر گونه غفلت و بی‌توجهی، منجر به صدمه واردشدن به حیثیت و موقعیت اسلام خواهد شد که غیرقابل جبران است.[۸۴]

(ببینید: روحانیت)

مدیریت امام‌خمینی

سیره عملی امام‌خمینی در مدیریت در دوره رهبری خود، گواه روشنی بر توان ایشان در مدیریت امور کشور بوده‌است:

  1. مدیریت در رفتار: برای مدیریت، دست‌کم پنج وظیفه اصلی بیان شده‌است: الف) برنامه‌ریزی: ترسیم آینده سازمان، پیش‌بینی امکانات مورد نیاز و تعیین راه‌های تحقق اهداف؛[۸۵] ب) سازمان‌دهی: تعیین صریح وظایف و اختیارات و برقراری هماهنگی میان مشاغل مختلف در سازمان[۸۶] ج) به‌کارگماری نیروی انسانی: شناخت و تأمین نیروی انسانی مورد نیاز بر اساس ساخت سازمان؛ د) رهبری: برانگیختن و هدایت افراد برای پیشبرد و تحقق اهداف سازمان[۸۷] هـ) نظارت: سنجش و اصلاح عملکرد به منظور اطمینان از تحقق درست اهداف پیش‌بینی‌شده[۸۸] با ملاحظه رفتار و اندیشه امام‌خمینی در زمینه مدیریت، می‌توان به این واقعیت پی برد که ایشان با وظایف مدیریت به‌خوبی آشنا بود و هم‌زمان با رعایت همه آنها، همه توان خود را به کار می‌گرفت. داشتن برنامه و هدف در کارها[۸۹] خدمت به ملت[۹۰] و محرومان جامعه،[۹۱] نیازشناسی و اولویت‌گذاری،[۹۲] سازماندهی و ایجاد تشکیلات مناسب،[۹۳] انتخاب افراد شایسته برای واگذاری پست‌های مهم،[۹۴] تقسیم وظایف و جلوگیری از دخالت دستگاه‌ها در حوزه مأموریت یکدیگر،[۹۵] واگذاری اختیارات و دخالت‌نکردن در امور دستگاه‌های اجرایی[۹۶] و در نهایت نظارت دقیق بر انجام وظایف مسئولان و دستگاه‌ها و افراد[۹۷] شواهد روشنی بر اِشراف امام‌خمینی بر وظایف مدیریت و به‌کارگیری به‌هنگام آنهاست.
  2. احساس دَین به مردم: امام‌خمینی از ابراز احساسات مردم و جوانان نه تنها گرفتار غرور و خودپسندی نمی‌شد، بلکه تکلیف خود را زیادتر می‌دید و آن را برای خود و دیگر مسئولان نظام به منزله نعمتی می‌دانست که نمی‌توان از عهده شکر آن برآمد؛ از این‌رو معتقد بود مدیران و مسئولان، موقعیت و منزلت خود را مدیون مردم‌اند و همه باید در ادای دَین خود به مردم تلاش کنند؛[۹۸] به همین جهت برخی از تحلیل‌گران معتقدند از عوامل موفقیت امام‌خمینی در رهبری جامعه، محبت و علاقه قلبی و متقابل میان ایشان و مردم بود.[۹۹]
  3. مشورت در امور: امام‌خمینی برای اصلاح امور کشور، مسئولان را به مشورت در کارها توصیه می‌کرد.[۱۰۰] خود ایشان هم در موضوعات مهم با مسئولان کشوری و لشکری و حتی در نوشتن نامه‌ها و مکاتبات اداری پیش از انتشار، با اطرافیان به‌ویژه اعضای دفتر مشورت می‌کرد و از نظرهای اصلاحی خبرگان و کارشناسان بهره می‌گرفت و آنان را به تذکردادن به خودش تشویق می‌کرد؛[۱۰۱] به همین جهت ایشان پیش از آنکه یک «مدیر» باشد، در نقش یک «رهبر» ظاهر شد.[۱۰۲]
  4. نکوداشت مدیران شایسته: امام‌خمینی در کنار تذکر و سختگیری بر مدیران در یادآوری وظایف خطیر آنان و تأکید بر انجام صحیح آن، به همان نسبت در دوره رهبری خود از برخی مدیران به دلیل لیاقت، تعهد، تدین،[۱۰۳] صلاحیت اخلاقی،[۱۰۴] حسن تدبیر، کفایت، وثاقت، امانت[۱۰۵] و مانند آن به نیکی یاد کرد و آنان را به دلیل برخورداری از این خصلت‌های پسندیده ستود.
  5. تبدیل تهدیدها به فرصت: از ویژگی‌های مدیریتی امام‌خمینی باید به تصمیم‌گیری‌های مهم ایشان در شرایط خاص همچون تسخیر لانه جاسوسی آمریکا به دست دانشجویان پیرو خط امام، شهادت یاران نزدیک به دست افراد و گروه‌های مخالف و منحرف در آغاز انقلاب و تصمیم به‌موقع ایشان در پایان‌دادن به جنگ تحمیلی اشاره کرد که تصمیم‌گیری به‌هنگامِ ایشان در شرایط بحرانی، توانست تهدیدهای جدی برای کشور را به فرصت تبدیل کند[۱۰۶]

(ببینید: اخلاق و سیره امام‌خمینی، تسخیر لانه جاسوسی امریکا، ترور، و قطعنامه ۵۹۸)

پانویس

  1. انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۷/۶۸۳۱.
  2. الوانی، مدیریت عمومی، ۹.
  3. زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ۲۰/۳۱۰–۳۱۱.
  4. دانایی‌فرد، چالش‌های مدیریت دولتی در ایران، ۱–۲.
  5. کونتز و دیگران، اصول مدیریت، ۱/۱۷.
  6. تقوی دامغانی، نگرشی بر مدیریت اسلامی، ۲۸–۴۰.
  7. مصاحب، دایرةالمعارف فارسی، ۲/۲۷۲۵.
  8. کونتز و دیگران، اصول مدیریت، ۱/۱۹؛ ساروخانی، دائرةالمعارف علوم اجتماعی، ۶۶۳.
  9. کونتز و دیگران، اصول مدیریت، ۱/۲۰–۲۳.
  10. نبوی، مدیریت اسلامی، ۲۵.
  11. دفت، تئوری و طراحی سازمان، ۱/۲۲–۲۷.
  12. فارابی، آراء اهل المدینة الفاضلة و مضاداتها، ۱۱۲–۱۲۶.
  13. خواجه‌نظام‌الملک، سیر الملوک (سیاست‌نامه)، ۱۲–۱۸۶.
  14. ابن‌سینا، الهیات دانشنامه علائی، ۲–۳؛ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۱/۲–۳.
  15. بجنوردی، القواعد الفقهیه، ۱/۱۸۷، ۲۱۱ و ۲۴۹.
  16. امام خمینی، صحیفه، ۳/۲۲۷.
  17. امام خمینی، ولایت فقیه، ۱۹–۲۱.
  18. نهج البلاغه، خ۱، ۱۵.
  19. یونس (ع)، ۳۱؛ اعراف، ۵۴.
  20. نازعات، ۵.
  21. اعراف، ۱۴۲.
  22. احزاب، ۶.
  23. مائده، ۶۷؛ قمی، تفسیر القمی، ۱/۱۷۱–۱۷۵.
  24. امام‌خمینی، صحیفه، ۲۰/۱۱۳–۱۱۵.
  25. نساء، ۵۸؛ طباطبایی، تفسیر المیزان، ۴/۳۸۵.
  26. احسائی، عوالی اللئالی، ۴/۳۹.
  27. نهج البلاغه، ن۵، ۳۷۹.
  28. نهج‌البلاغه، خ۴۰، ۶۱.
  29. ابن‌شعبه، تحف العقول، ۳۲۱.
  30. مجلسی، بحار الانوار، ۲۳/۳۲.
  31. نهج البلاغه، ن۵۳، ۴۵۲–۴۵۶.
  32. امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۲۵.
  33. امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۲۳.
  34. امام خمینی، صحیفه، ۳/۲۱۹–۲۲۰؛ ۴/۱۷۷ و ۷/۱۸۹–۱۹۱، ۴۱۴.
  35. امام خمینی، صحیفه، ۵/۴۱۰ و ۸/۱۰۸.
  36. امام خمینی، صحیفه، ۴/۸–۹ و ۲۰/۳۴۱.
  37. امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۳۴۰–۳۴۲.
  38. امام خمینی، صحیفه، ‏۱۶/۳۳۲.
  39. امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۳۶۵.
  40. امام خمینی، صحیفه، ‏۱۷/۲۸۲.
  41. امام خمینی، صحیفه، ۱۶/۴۹۴ و ۱۹/۳۶۷–۳۶۸.
  42. امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۵۱.
  43. امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۱۷۵ و ۱۴/۲۴۳، ۳۲۳.
  44. امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۱۲۲–۱۲۳.
  45. امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۳۲۱.
  46. امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۱۵۷.
  47. امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۳۰.
  48. امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۳۱.
  49. امام خمینی، صحیفه، ۱۶/۴۴۲–۴۴۴ و ۱۸/۲۷.
  50. امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۲۷–۲۸.
  51. امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۱۲۱.
  52. امام خمینی، صحیفه، ۳/۴۷۳ و ۴/۲۰۵–۲۰۷.
  53. امام خمینی، صحیفه، ۵/۶۹، ۱۳۳ و ۱۳/۴۹۹.
  54. امام خمینی، صحیفه، ۵/۳۹۵؛ ۱۱/۴۲۹ و ۱۲/۲۶.
  55. امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۱۵۷.
  56. امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۱۵۷.
  57. امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۱۵۷.
  58. امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۱۵۷.
  59. امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۳۶۷–۳۶۸.
  60. امام خمینی، صحیفه، ۷/۲۳۳.
  61. امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۵۷.
  62. امام خمینی، صحیفه، ۱۷/۴۵۲–۴۵۳.
  63. امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۴۱۲.
  64. امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۴۲۶.
  65. امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۲۰۵–۲۰۶.
  66. امام خمینی، صحیفه، ‏۹/۱۷۷–۱۷۸ و ۱۳/۱۱–۱۲.
  67. امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۳۳۶.
  68. امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۹.
  69. امام خمینی، صحیفه، ۵/۴۷۲ و ۴۸۲.
  70. امام خمینی، صحیفه، ۴/۱۶۰ و ۵/۳۸۶.
  71. امام خمینی، صحیفه، ۵/۴۷۲.
  72. امام خمینی، صحیفه، ۵/۴۸۲.
  73. امام خمینی، صحیفه، ۵/۱۲۲ و ۱۳۷.
  74. امام خمینی، صحیفه، ۶/۲۷۷.
  75. امام خمینی، صحیفه، ۶/۵۴ و ۶/۲۱۳.
  76. مهدوی کنی، خاطرات آیت‌الله مهدوی کنی، ۴۲۴.
  77. انقلاب اسلامی، روزنامه، ۱.
  78. امام خمینی، صحیفه، ۱۲/۲۹۵ و ۱۳/۹۴، ۱۰۴، ۱۰۹، ۱۴۱.
  79. امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۴۳۳.
  80. امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۲۴۱.
  81. امام خمینی، صحیفه، ۱۶/۳۵۰.
  82. امام خمینی، صحیفه، ۱۶/۳۵۰.
  83. امام خمینی، صحیفه، ۱۶/۳۵۰.
  84. امام خمینی، صحیفه، ‏۹/۴۷۵.
  85. کونتز و دیگران، اصول مدیریت، ۱/۷۷.
  86. کونتز و دیگران، اصول مدیریت، ۱/۷۹.
  87. کونتز و دیگران، اصول مدیریت، ۱/۸۱.
  88. کونتز و دیگران، اصول مدیریت، ۱/۸۲.
  89. امام خمینی، صحیفه، ۱۷/۱۲۱–۱۲۲، ۱۲۹ و ۲۱/۹۱، ۱۵۸.
  90. امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۵۵.
  91. امام خمینی، صحیفه، ۹/۱۲۲
  92. امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۱۴۹–۱۵۱ و ۲۱/۲۳۳.
  93. امام خمینی، صحیفه، ۷/۱۸۵، ۳۶۴–۳۶۵ و ۱۲/۱۶۴.
  94. امام خمینی، صحیفه، ۶/۱۷۱؛ ۱۰/۵۲۴ و ۱۶/۳۷۱، ۴۷۵.
  95. امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۶۲، ۱۳۵ و ۱۵/۲۶۹.
  96. امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۱۷۵، ۲۶۳؛ ۱۴/۷۵ و ۲۱/۶۴.
  97. امام خمینی، صحیفه، ۹/۱۲۱؛ ۱۰/۳۱۱؛ ۱۲/۴۳۹–۴۴۰ و ۱۵/۴۳۶.
  98. امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۵۴–۵۵.
  99. عابدی جعفری، رهبری و مدیریت امام‌خمینی، ۷ و ۳۳.
  100. امام‌خمینی، صحیفه، ۱۵/۳۸۰ و ۲۱/۶۴.
  101. امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۵۱۶–۵۱۷ و ۲۰/۴۴۲–۴۴۳.
  102. عابدی جعفری، رهبری و مدیریت امام‌خمینی، ۳۱–۳۲.
  103. امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۵۱۸–۵۱۹ و ۲۱/۲۰، ۱۴۲.
  104. امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۵۱۶.
  105. امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۷۱.
  106. عابدی جعفری، رهبری و مدیریت امام‌خمینی، ۳۶–۴۰.

منابع

  • قرآن کریم.
  • ابن‌سینا، حسین‌بن‌عبدالله، الهیات دانشنامه علائی، تصحیح محمد معین، همدان، دانشگاه بوعلی سینا، چاپ دوم، ۱۳۸۳ش.
  • ابن‌شعبه حرانی، حسن‌بن‌علی، تحف العقول فیما جاء من الحکم و المواعظ عن آل‌الرسول (ص)، تصحیح علی‌اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
  • احسائی، ابن‌ابی‌جمهور، عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیه، تحقیق مجتبی عراقی، قم، مؤسسه سیدالشهداء (ع)، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.
  • الوانی، سیدمهدی، مدیریت عمومی، تهران، نی، چاپ هفتم، ۱۳۷۳ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، ولایت فقیه، حکومت اسلامی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ بیستم، ۱۳۸۸ش.
  • انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن، چاپ دوم، ۱۳۸۲ش
  • انقلاب اسلامی، روزنامه، ۹/۱۱/۵۸ش.
  • بجنوردی، سیدحسن، القواعد الفقهیه، تحقیق مهدی مهریزی و محمدحسین درایتی، قم، نشر الهادی، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.
  • تقوی دامغانی، سیدرضا، نگرشی بر مدیریت اسلامی، تهران، نخیل، چاپ سوم، ۱۳۸۷ش.
  • نظام‌الملک طوسی، حسن‌بن‌علی، سیر الملوک (سیاست‌نامه)، به اهتمام هیوبرت دارک، تهران، علمی فرهنگی، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.
  • دانایی‌فرد، حسن، چالش‌های مدیریت دولتی در ایران، تهران، سمت، چاپ دوم، ۱۳۸۸ش.
  • دَفت، ریچارد ال، تئوری و طراحی سازمان، ترجمه علی پارسائیان و سیدمحمد اعرابی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های بازرگانی، چاپ نهم، ۱۳۸۷ش.
  • زبیدی، سیدمحمدمرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، تصحیح علی هلالی و علی شیری، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
  • ساروخانی، باقر، دائرةالمعارف علوم اجتماعی، تهران، کیهان، چاپ اول، ۱۳۷۰ش.
  • شیخ اشراق، سهروردی، شهاب‌الدین، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانری کربن و دیگران، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.
  • طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
  • عابدی جعفری، حسن، رهبری و مدیریت امام‌خمینی، قم، جزوه آموزشی، مؤسسه تنظیم …، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
  • فارابی، ابونصر، آراء اهل المدینة الفاضلة و مضاداتها، تحقیق علی بوملحم، بیروت، الهلال، چاپ اول، ۱۹۹۵م.
  • قمی، علی‌بن‌ابراهیم، تفسیر القمی، تصحیح سیدطیب موسوی جزایری، قم، دارالکتاب، چاپ سوم، ۱۳۶۳ش.
  • کونتز، هَرُولد و دیگران، اصول مدیریت، ترجمه محمدعلی طوسی و دیگران، تهران، مرکز آموزش مدیریت دولتی، چاپ دوم، ۱۳۷۲ش.
  • مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار (ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
  • مصاحب، غلامحسین، دایرةالمعارف فارسی، تهران، امیرکبیر، چاپ چهارم، ۱۳۸۳ش.
  • مهدوی کنی، محمدرضا، خاطرات آیت‌الله مهدوی کنی، تدوین غلامرضا خواجه‌سروی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش.
  • نبوی، محمدحسن، مدیریت اسلامی، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش
  • نهج البلاغه، ترجمه سیدجمال‌الدین دین‌پرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.

پیوند به بیرون