وحدت و کثرت
وحدت و کثرت، یگانگی و تعدد، و یکپارچگی و ترکّب هستی در دانشهای فلسفه و عرفان.
بحث از وحدت و کثرت، از مسائل مهم فلسفی و عرفانی است و سابقه طولانی در تاریخ علم فلسفه دارد. در فلسفه، از وحدت و کثرت، بخش امور عامه بحث میشود. در عرفان وجود دارای وحدت شخصی است و تشکیک در ظهور است.
بحث از وحدت و کثرت در عرفان، از مباحثی است که با چگونگی صدور مخلوقات از مبدأ اول، چینش جهان هستی و وجود منبسط ارتباط مستقیم دارد. امامخمینی در آثار خود وحدت و کثرت را بررسی و تحلیل کرده و با بیان مبانی صدرایی، مبانی عارفان را در وحدت و کثرت میپذیرد. ایشان برای وحدت و کثرت به اعتبارات مختلف، اقسامی ذکر کرده و معتقد است سبب کثرت، منحصر در سه چیز است که از آن، کثرت نوعی و کثرت فردی جوهری و کثرت فردی عرضی حاصل میشود.
امامخمینی احکامی برای وحدت و کثرت ذکر کرده است که عبارتند از: ۱- وحدت و کثرت مراتب تشکیکی دارد و شدت و ضعف و کمال و نقص میپذیرد. ۲- وحدت از اوصاف کمالیه وجود است، چنانکه کثرت از اوصاف و لوازم نقصان و امکان.۳- براساس وحدت شخصی، وجود در عالم یکی بیشتر نیست و کثرتها نمود و ظهور وجودند.۴- کثرت منبع ظلمت و وحدت منبع نور و صفاست.
معنای لغوی و اصطلاحی
وحدت به معنای تنهابودن و انفراد[۱] و کثرت به معنای بسیاربودن و زیادی در عدد[۲] است. وحدت در اصطلاح حکما و متکلمان چیزی است که از آن جهت که واحد است، قسمت نمیپذیرد[۳] و تعدد و کثرت در آن نیست[۴] و کثرت چیزی است که انقسام میپذیرد[۵] و مجموع وحدتهاست.[۶] وحدت در اصطلاح عارفان دارای معنای خاصی است که به اصل و حقیقت همه وحدتها بر میگردد و عبارت است از اول تعیّن حقتعالی که خود را در آن شهود و تعقل میکند و از آن به وحدت حقیقی تعبیر میشود[۷] و اصل همه حقایق و باطن همه حقایق الهی و کونی است.[۸] کثرت در برابر وحدت است و از آن ناشی میشود.[۹] امامخمینی وحدت و کثرت را به جهت بداهت آنها بینیاز از تعریف میداند.[۱۰]
از الفاظ مرتبط با وحدت، واحد، أحد، اتحاد و بساطت است. واحد به معنای بساطت و نفی جزء است.[۱۱] اتحاد یعنی دو شیء به یک شیء تبدیل گردند.[۱۲] در اتحاد، نوعی تغایر موجود است که در وحدت نیست.[۱۳] بسیط چیزی است که در آن ترکیب و تألیف از چیزی وجود ندارد.[۱۴] در بسیط جهت ترکیب و در وحدت جهت تعدد، نفی میشود. از الفاظ مرتبط با کثرت، تغایر است. تغایر در برابر عینیت است. دو شیء متغایر، از یکدیگر تمایز دارند.[۱۵] در کثرت جهت تعدد در افراد مطرح است.
پیشینه
بحث از وحدت و کثرت، از مسائل مهم فلسفی و عرفانی است و سابقه طولانی در تاریخ علم فلسفه دارد.[۱۶] موضوع وحدت و کثرت، وجود است و عمده مباحث دینی، بر وحدت واجب الوجود و آثار و لوازم آن تأکید شده است. اعتقاد به وحدت در جهان هستی در ادیان غیر الهی وجود داشته است؛ چنانکه در بعضی مکاتب هندی، اتصال نفس بشری به مبدأ روحانی و عالم وحدت، تصویر شده و برهمنان در پایان عصر ودای و اوپانیشادها و همچنین بودائیان که تا حدودی متأثر از این مکاتباند، بر این نظریه اشتراک دارند که همه اشیا در یک حقیقت اشتراک دارند.[۱۷]
در ادیان آسمانی بحث از وحدت و یگانگی خداوند از مباحث مهم دین است و خداوند واحد معرفی شده است.[۱۸] در مسیحیت بعضی قائل به تعدد آلهه و اقانیم سهگانه ـ پدر، پسر و روحالقدس ـ با وجود وحدت آنان شدند[۱۹] و برخی از عالمان مسیحی تلاش کردند با جمع میان وحدت ذات و تعدد اقانیم سهگانه از راه نظریه افلاطون، وحدت در حقتعالی را توجیه کنند.[۲۰]
در اسلام نیز در موارد متعدد بر وحدانیت خداوند در قرآن کریم تأکید[۲۱] و خداوند به صفت احد و واحد توصیف شده است.[۲۲] در روایات نیز توحید از ارکان اسلام و وحدت یکی از صفات حقتعالی بیان شده و این وحدت، وحدتی غیر عددی معرفی شده است.[۲۳] برخی از حکمای الهی نیز به واحدبودن[۲۴] و یکپارچگی جهان[۲۵] قائلاند. فیثاغورث از پایهگذاران نظریه وحدت و یکپارچگی جهان است و اساس عالم در نظر او، بر پایه عدد استوار است.[۲۶] رواقیون از فلاسفه یونان نیز بر این عقیدهاند که خداوند و جهان طبیعت، یک حقیقتاند و هر کس به قوانین طبیعت گردن نهد، خداوند را اطاعت کرده است.[۲۷] محور اصلی مکتب نوافلاطونی نیز بر پایه وحدت وجود استوار است و افلوطین واقعیت اشیا را به مرتبه وحدت اجزای آن مرتب کرده است و معتقد است احد، در همه جا حاضر و کاملترین چیزی که از خود پدیدآورده، عقل است و عقل تصویر احد میباشد.[۲۸]
در فلسفه از وحدت و کثرت، در بخش امور عامه بحث میشود و این بحث از مباحث مهم فلسفی است.[۲۹] در عرفان وجود دارای وحدت شخصی است و تشکیک در ظهور است[۳۰] (ببینید: تشکیک در وجود). بحث از وحدت و کثرت در عرفان، از مباحثی است که با چگونگی صدور مخلوقات از مبدأ اول و چگونگی چینش جهان مرتبط است[۳۱] و با مباحثی چون وحدت شخصیه وجود و وجود منبسط ارتباط مستقیم دارد[۳۲] (ببینید: وحدت وجود). متکلمان نیز از وحدت و کثرت بحث میکنند و آن را از قسم اعتبارات عقلی[۳۳] و معقول ثانی[۳۴] میدانند.
امامخمینی در آثار خود وحدت و کثرت از دیدگاه فلسفی و عرفانی را بررسی و تحلیل کرده و با بیان مبانی ملاصدرا در حکمت متعالیه، مبانی عارفان را در وحدت و کثرت میپذیرد.[۳۵] ایشان در آثار خود دربارهٔ اقسام وحدت و کثرت[۳۶] احکام آن[۳۷] و چگونگی حصول کثرت از وحدت[۳۸] بحث کرده است.
وحدت و کثرت در وجود
مفهوم وحدت و کثرت از معقولات ثانیه فلسفیاند که عروض آنها در ذهن و اتصاف آنها در خارج است.[۳۹] بحث از وحدت و کثرت در وجود، ریشه در تحلیل مفهوم وجود دارد؛ بدین معنا که لفظ وجود به صورت مشترک لفظی بر مصادیق آن حمل میشود یا به صورت مشترک معنوی. در فرض اول بهکارگیری لفظ وجود در افراد مختلف، دارای معانی مختلفی است؛ اما در فرض دوم، بهکارگیری لفظ وجود در مصادیق مختلف، دارای معنای واحدی است و این معنای واحد نیز خود، گاهی به صورت متواطی و یکسان بر مصادیق حمل میشود و گاه به صورت مشکک که صدق آن بر افراد به اولویت در صدق یا شدت و ضعف است.[۴۰]
اختلاف مبانی در مکتبهای مشّاء، اشراق، حکمت متعالیه و عرفان سبب شده است تفسیرهای گوناگونی از تحققداشتن کثرت و وحدت در وجود و ماهیت ارائه شود. حکمای مشّاء وحدت را در وجود خارجی نمیپذیرند. آنان لفظ وجود را مشترک معنوی دانسته و قائل به تشکیک وجود در مرتبه مفهوماند[۴۱] و میان اشیا تباین بالذات قائلاند و وحدت را امری ذهنی و معقول ثانی منتزع از کثرتهای خارجی میدانند.[۴۲] این بیان، کثرت حقیقی در جهان برقرار است و موجودات از طریق امری عام که همان مفهوم وجود است دارای وحدتاند. اگرچه این مفهوم عام بر اشیای خارجی حمل میشود و حمل آن هم به صورت تشکیکی است، اما این موجب وحدت حقیقیِ خارجی نمیشود.[۴۳] اشراقیان وجود را امری ذهنی و اعتباری میدانند و تشکیک در ماهیت را میپذیرند.[۴۴] آنان که فلسفهشان بر نور و ظلمت استوار است، حقیقت نور را حقیقتی یگانه میدانند که دارای مراتب مختلف تشکیکی است و با قبول کثرت و تمایز میان اشیا در ذات یا بعض ذات یا عوارض ذات، معتقدند همه آنها در اصل هستی و نور مشترکاند.[۴۵] برخی از حکمای متأله قائل به وحدت وجود و کثرت موجود شدهاند، به اعتبار اینکه ماهیت را امری حقیقی دانستهاند. طبق این نظر، وجود امری واحد و قائم به ذات است و موجودات به واسطه انتساب به وجودِ حقیقی موجودیت و تکثر مییابند و موجود نامیدن آنها، به اعتبار عروض وجود بر آنها نیست، بلکه به اعتبار انتساب و نسبتی است که با وجود مییابند.[۴۶]
حکمت متعالیه بر اساس اصالةالوجود و تشکیک در آن، وجود را مساوق با وحدت میشمارد و همه کثرتها را به وحدت برمیگرداند. در عین حال کثرتها نیز اعتباری نیستند و کثرت به وحدت و وحدت به کثرت بازگشت میکند[۴۷]؛ بنابر این نظریه وحدت در وجود، وحدتی است که با کثرت جمع میشود و در آن سریان دارد[۴۸] و وجود حقیقت واحد و اصیل است که دارای مراتب شدت و ضعف است. این وجود مانند یک شعاع نور است که هرچه از منبع خود فاصله میگیرد، ضعیفتر میگردد، ولی یک نور است که در مراتب خود سریان دارد.[۴۹]
عارفان قائل به وحدت شخصی وجودند و حقیقت وجود را منحصر در وجود حق میشمارند و باقی موجودات را مظاهر، سایهها و نمود آن وجود مطلق میدانند.[۵۰] بنابر این نظر سایر موجودات بهرهای از وجود ندارند و اطلاق وجود بر آنها در حد شأنیت و مجاز است. البته این به معنای پوچبودن کثرات و واقعیات خارجی نیست، بلکه همه این امور شئون و تجلیات حقتعالی هستند[۵۱] (ببینید: وجود و وحدت وجود)
اقسام وحدت
امامخمینی مانند دیگر حکما[۵۲] برای وحدت و کثرت به اعتبارات مختلف، اقسامی ذکر کرده است و تقریر روشنتری از آن به دست داده است. به باور ایشان واحد یا حقیقی است یا غیر حقیقی. واحد حقیقی آن است که وحدت، وصف خود آن شیء است، نه وصف متعلق آن؛ اما در واحد غیر حقیقی، وصف به حال متعلق آن است؛ مانند اینکه چند چیز در نوع یا جنس متحد باشند.[۵۳] واحد حقیقی نیز گاهی عین وحدت است؛ مانند حقتعالی که از آن به وحدت حقیقیه حقه تعبیر میشود؛ زیرا حقتعالی ماهیت ندارد و وجود محض و بسیط است؛ از اینرو، وجود او عین وحدت است. گاهی نیز واحد، ذاتی است که صفت وحدت برای آن ثابت است که از آن به وحدت حقیقیه غیر حقه تعبیر میشود، به خلاف وحدت حقه حقیقیه که در آن وحدت، عین ذات واحد است و به این معنا نیست که موضوعی هست که وحدت بر آن حمل شود.[۵۴]
وحدت حقیقیه غیر حقه نیز خود به وحدت بالخصوص و وحدت بالعموم تقسیم میشود. وحدت بالعموم گاهی وحدت در وجود است؛ مانند وحدت در وجود منبسط که دارای وحدت سِعی است (ببینید: نفس رحمانی) و گاهی وحدت مفهومی است؛ مانند وحدت جنسی و وحدت نوعی یا عرضی مانند مفهوم حیوان، انسان و کاتب.[۵۵]
واحد بالخصوص نیز دو قسم است:
- طبیعتی که متصف به وحدت میگردد، اگر قابل قسمت نباشد، یا مفهوم وحدت و واحد است؛ مانند اعداد که خود وجودی ندارند و تنها مفهوم هستند و آنچه وجود دارد معدوداتاند و طبیعتی که قابل قسمت نبوده و مفهوم وحدت نیست گاهی دارای وضع و قابل اشاره حسیه است؛ مانند نقطه یا قابل اشاره حسیه نیست؛ مانند مفارقات. مفارق نیز یا مانند عقل اول مفارق محض است یا مانند نفس به جسم تعلق دارد؛
- طبیعتی که متصف به وحدت میگردد و قابل انقسام است، گاهی بالذات تقسیم را میپذیرد؛ مانند مقدار و گاهی بالعرض تقسیم را میپذیرد؛ مانند جسم طبیعی.[۵۶]
در واحد غیر حقیقی وحدت به اعتبار متعلق شیء و در مرحله مفهوم و ذهن است که گاهی وحدت دو چیز، به اعتبار وحدت در جنس است؛ مانند انسان و اسب که در حیوانیت متحدند و به آن تجانس میگویند و گاهی این اتحاد در نوع است، مانند زید و عمرو که در تمام ذات متحدند و به آن تماثل میگویند. همچنین اتحاد در کمیت را تساوی و اتحاد در کیف را تشابه و اتحاد در نسبت را تناسب و اتحاد در وضع را توازی مینامند،[۵۷] فرق وحدت حقیقیه حقه با وحدت غیر حقیقی در اموری است؛ ازجمله:
- وحدت حقه حقیقیه عین ذات واحد است و جدایی از آن محال است، اما در وحدت غیر حقیقی وحدت عین ذات واحد نیست؛ بلکه ذاتی است که به وحدت متصف میشود[۵۸]؛
- واحد به وحدت حقیقیه حقه دارای همه کمالات وجود است؛ (زیرا اگر بعضی از کمالات وجود را دارا باشد، محدود بوده و فرض ثانی برای آن امکانپذیر است و در آن صورت وحدت آن وحدت حقیقیه حقه نخواهد بود)، اما واحد به وحدت غیر حقیقی محدود بوده و کمالات آن نیز محدود است[۵۹]؛
- صرفالوجودی که دارای وحدت حقیقیه حقه است با وجود بساطت و وحدتِ از جمیع جهات، مجمع عناوین و مفاهیم متعدد است، بدون اینکه در وحدت و بساطت آن خللی وارد شود[۶۰]؛ زیرا هرچه وحدت قویتر و کاملتر باشد، مفاهیم کمالی در آن بیشتر میگردد و هرچه موجود به افق کثرت نزدیک شود، مفاهیم کمال کمتر در آن صدق میکند.[۶۱]
اقسام کثرت
امامخمینی مانند دیگر حکما[۶۲] برای کثرت اقسامی ذکر کرده است. به باور ایشان در برابر هر قسم از وحدت غیر حقیقی، کثرتی است؛ چنانکه مقابل وحدت عددی کثرت عددی، مقابل وحدت نوعی، کثرت نوعی، مقابل وحدت جنسی، کثرت جنسی و مقابل وحدت اعتباری کثرت اعتباری است؛ برای مثال اگر مجموع افرادی واحد اعتبار شود، کثرت مقابل آن نیز کثرت اعتباری خواهد بود.[۶۳] همچنین کثرت به دو قسم کثرت عرضی و طولی تقسیم میشود. در کثرت طولی، دو شیء در ذات و ماهیت متحدند؛ ولی به واسطه شدت و ضعف در مرتبه، از یکدیگر متفاوتاند و در اینگونه کثرت، فرد ضعیفتر، متقوم به فرد قویتر است. در کثرت عرضی، دو شیء در یک مرتبهاند و آن کثرت به وحدت بازنمیگردد.[۶۴]
به باور امامخمینی سبب کثرت، منحصر در سه چیز است که از آن، کثرت نوعی و کثرت فردی جوهری و کثرت فردی عرضی حاصل میشود. منشأ کثرت نوعی ماهیت است؛ زیرا وجود در ذات خود تکثری ندارد؛ اما وقتی از مرتبه صرافت خود تنزل کرد و حدود ماهوی پیدا کرد، در آن کثرت نوعی پدید میآید؛ زیرا هر ماهیتی در چیزی که به آن تقوّم دارد، با ماهیت دیگر متفاوت است. سبب کثرت فردی جوهری نیز هیولی و ماده و لواحق آن است؛ زیرا افراد جوهری که در نوع متحد باشند، در هیولی و ماده جدایی دارند و هر مادهای با لواحق خود که زمان و مکان مخصوص است، سبب کثرت و تنوع افراد میشود و منشأ کثرت عرضی موضوعات است که شیء به واسطه تکثر موضوعات افراد خود متکثر میشود؛ زیرا عرض در وجود، متقوّم به موضوع خود است و با تکثر موضوع متعدد میشود.[۶۵]
تقسیمات وحدت
امامخمینی مانند دیگر حکما[۶۶] برای وحدت به اعتبارات مختلف تقسیماتی ذکر کرده است؛ ازجمله:
وحدت حقیقی و اعتباری
چیزی که دارای اجزایی است و این اجزا بر اثر ترکیب، هیئت نوعی متحصلی را ایجاد کنند، دارای وحدت حقیقی خواهد بود و این وحدت ساری در کل و اجزاست؛ مانند وحدت انسان که مرکب از نفس و بدن است؛ اما اگر این ترکیب، ترکیب انضمامی باشد، به گونهای که اجزا تنها به هم ضمیمه شده باشند و هر یک اثر خاص خود را داشته باشند، وحدت و کثرت و ترکیب اعتباری خواهد بود، مانند وحدت قوم و لشکر.[۶۷] وحدت حقیقی در جایی است که وجود حقیقی باشد، اما در جایی که وجود اعتباری باشد، وحدت هم اعتباری خواهد بود[۶۸]؛ بنابراین وحدت مساوق با وجود است و هر چه در جهان وجود دارد، وحدت دارد[۶۹]؛
وحدت اطلاقی و وحدت سریانی
وحدت به اعتبار اطلاق و سریان به وحدت اطلاقی و سریانی تقسیم میشود. این دو وحدت در خارجاند. اهل معرفت وحدتی را که از هر گونه تقید مبری باشد، وحدت اطلاقی میدانند که مقسم برای دیگر وحدتهاست؛ اما وحدت سریانی وحدتی است که در مراتب سریان دارد. این وحدت را میتوان در مراتب یافت. وحدت اطلاقی که به آن لابشرط مقسمی میگویند، فوق وحدت سریانی است و حقتعالی از آنجاکه وجودی نامتناهی دارد، دارای وحدت اطلاقی است که فوق سریان در مظاهر است.[۷۰] این وحدت اطلاقی منطبق بر وحدت حقیقیه است؛ چنانکه از وحدت سریانی به وحدت ظلّی تعبیر میشود[۷۱]؛
وحدت عددی و غیر عددی
وحدت به اعتبار تعدد در کمیت و عدم آن، به وحدت عددی و غیر عددی تقسیم میشود. این دو قسم از وحدت خارجیاند. وحدت عددی، وحدتی است که میتواند مبدأ کثرت گردد، به گونهای که اگر با دیگری همراه گردد، همعرض آن میگردد و تعدد حاصل میشود[۷۲]؛ اما وحدت غیر عددی وحدتی است که مقابل ندارد؛ زیرا عدد همان کثرت است[۷۳] و وحدت غیر عددی همه کثرتها را در خود هضم میکند.[۷۴] فرق وحدت عددی با وحدت حقه حقیقیه در آن است که ثانی برای وحدت عددی امکانپذیر است، اما وحدت حقه حقیقیه نه تنها ثانی ندارد، بلکه فرض تکثر نیز برای آن محال است؛ زیرا وحدت حقه حقیقیه وجودی صرف است که حد ندارد و چیزی که حد ندارد، ثانی برای آن فرض نمیشود تا از دو واحد متقابل، اتحاد تحقق یابد.[۷۵]
مسیحیان با طرح مسئله تثلیث به اب، ابن و روحالقدس و اینکه حقتعالی با وجود اینکه واحد است منطبق و موصوف بر هر یک از این سه است، قائل به وحدت عددی شدهاند؛ زیرا خداوند را منطبق بر کثرت عددی قرار میدهند.[۷۶] برخی از اهل معرفت، تفسیر دیگری از وحدت عددی ارائه کردهاند؛ به این معنا که واحد به منزله اصل و مبدأ برای کثرات است و از تکرر واحد، کثرت حاصل میگردد؛ چنانکه از دو بار تکرر واحد، عدد دو و از تکرر سه بار آن، عدد سه حاصل میشود؛ اما خود واحد، مبدأ برای اعداد است و ازجمله اعداد شمرده نمیشود. اینچنین وحدتی که در همه کثرتها سریان دارد و در عین حال، هیچکدام از آنها نیست و در هر مرتبهای اثر خاصی دارد، وحدت عددی نام دارد.[۷۷] در بعضی از متون شریعت، وحدت عددی از حقتعالی سلب شده است[۷۸] و در بعضی نیز برای او وحدانیت عدد اثبات شده است؛ چنانکه در صحیفه سجادیه آمده است: «لک یا الهی وحدانیة العدد».[۷۹]
امامخمینی در جمع میان این دو تعبیر از نظر برخی اهل معرفت بهره برده است[۸۰] و معتقد است، اثبات وحدانیت عدد در دعا، به اعتبار احدیت جمع کثرتها و استهلاک این کثرتها در وحدت است.[۸۱] همانگونه که عدد واحد، مقوم اعداد است و از تکرر این وحدت، کثرت حاصل میشود، همچنین وحدت حقیقیه حقتعالی وحدتی است که مقوّم کثرتهاست و در عین حال، خود در کثرتی متعین نیست؛ ولی کثرتها همه سایه و ظل او محسوب میشوند.[۸۲] چنین وحدتی مقابل ندارد که از آن جدا باشد و نسبت آن با کثرت، تقابل نیست، بلکه عین کثرت و ساری در آن است[۸۳]؛ اما تعبیر به اینکه وحدت حقتعالی وحدت عددی نیست، به این معناست که حقتعالی وحدتی که جزء مرکب باشد، ندارد و او جزء تعینات نیست. از اینرو قرآن کریم[۸۴] میفرماید کسانی که حقتعالی را ثالث ثلاثه میدانند، کافر شدهاند[۸۵]؛
وحدت شخصی و وحدت نوعی
وحدت به اعتبار وجود خارجی و وجود انتزاعی و مفهومی، به وحدت شخصی و نوعی تقسیم میشود. طبق وحدت شخصی، وحدت در وجود خارجی است. اهل معرفت قائل به وحدت وجود، به صورت وحدت شخصیاند، به این معنا که همه جهان، وجودی واحد و شخصی است که منحصر در یک فرد است و کثرات، شئون این وجود محسوب میشوند.[۸۶] طبق وحدت نوعی و مفهومی، افراد در مفهوم وجود یا در یک نوع مشترکاند،[۸۷] چنانکه در تشکیک عامی تشکیک در مفهوم وجود است که جهت اتحاد و جهت اختلاف، خارج از مفهوم و به عوارض و امور خارج از آن است و جهت اتحاد، به جهت اختلاف بازنمیگردد و این نوعی تواطی است که از آن به تشکیک عامی یاد میشود،[۸۸] طبق نظر فلسفه مشّاء موجودات در ذات با یکدیگر تمایز دارند و وحدت آنها به معنا و مفهوم وجود بر میگردد،[۸۹] اما در حکمت متعالیه بحث وحدت از نوع و مفهوم، به خارج راه مییابد و کثرت در مراتب وجود واقع میشود که از آن به تشکیک خاصی یاد میشود[۹۰] (ببینید: وجود و وحدت وجود)
احکام وحدت و کثرت
امامخمینی مانند دیگر حکما و اهل معرفت احکامی برای وحدت و کثرت ذکر کرده است که عبارتاند از:
- وحدت و کثرت مراتب تشکیکی دارد و شدت و ضعف و کمال و نقص میپذیرد.[۹۱] از اینرو وحدت هر چه قویتر باشد، صدق مفاهیم کمال در آن بیشتر است و هر چه موجودی به کثرت نزدیک باشد، مفاهیم کمال در آن کمتر صدق میکند، تا آنجاکه صدق کمال بر آن در حد مَجاز است[۹۲] و از آنجاکه در خارج، وجود مساوق وحدت است، تمام مراتب وجود دارای مرتبهای از وحدت است و هر گونه از وجود، گونهای از وحدت را داراست؛ چنانکه اگر گونه وجودی ثبات و قرار باشد، وحدت آن نیز به همین گونه است و اگر گونه وجودی عدم قرار و سیلان باشد؛ مانند حرکت، وحدت آن به همین گونه خواهد بود[۹۳] (ببینید: تشکیک در وجود)؛
- وحدت از اوصاف کمالیه وجود است؛ چنانکه کثرت از اوصاف و لوازم نقصان و امکان است؛ و هرچه وجود کاملتر شود، وحدت قوت میگیرد و هر چه نقصان یابد، کثرت در آن فزونی مییابد[۹۴]؛ به همین سبب وحدت در مفارقات عقلیه که دارای وجودی قویترند، قویتر از نفوس است.[۹۵] به باور امامخمینی حقتعالی از آنجاکه صرف وجود است، صرف وحدت و بساطت نیز میباشد و دارای جمیع کمالات و سرچشمه جلال و جمال است. در برابر، هر چیزی به کثرت نزدیک شود، نقصان در او زیادتر میگردد.[۹۶] اسمای الهی نیز همینگونهاند؛ هر اسمی که به فیض اقدس نزدیکتر باشد، دارای وحدت بیشتری بوده و از کثرت دورتر است و دارای احاطه بیشتری است[۹۷] (ببینید: وجود).
- وجود با وحدت مساوق است[۹۸] و احکامی که برای وجود ثابت است، برای وحدت نیز ثابت است؛ چنانکه اگر وجود اعتباری باشد، وحدت هم اعتباری خواهد بود[۹۹] و همچنانکه وجود منشأ خیرات است، وحدت هم منشأ خیرات خواهد بود[۱۰۰] و در مقابل، کثرت ملازم با عدم، شر، ضعف و نقص است[۱۰۱]؛ بر همین اساس مرجع وحدت، غنا، قیومیت و وجوب است؛ چنانکه مرجع کثرت امکان، فقر و قیام به غیر است و ممکنالوجود در ذات خودش، غیریت و تکثر دارد و وحدت از ناحیه وجود حقتعالی به او میرسد.[۱۰۲]
- علم و ادراک، حصولی، محل کثرت و غیری است؛ زیرا علم حصولی، علم از ناحیه امر مغایر و خارج است و دو امر متغایر یکدیگر را ادراک نمیکنند؛ اما ادراک حضوری و شهودی محل وحدت است؛ زیرا در معرفت شهودی، حضور نزد معلوم و اتحاد با آن مطرح است[۱۰۳] (ببینید: علم).
- تقابل میان واحد و کثیر در وحدت غیر حقیقی و عددی تقابل بالعرض است[۱۰۴] و از قسم تقابل میان عدم و ملکه یا سلب و ایجاب نیست؛ زیرا هر دو امر وجودیاند. تقابل تضاد هم نیست؛ زیرا این دو، بر موضوع واحد عددی وارد نمیشوند؛ همچنین تقابل واحد و کثیر از قسم تضایف هم نیست؛ زیرا در این صورت باید ماهیت هر کدام، تنها با دیگری قابل تعقل باشد، مانند مفهوم پدر و فرزند[۱۰۵]؛ اما اگر وحدت، وحدت حقیقی مانند وحدت در حقتعالی یا وحدت سریانی باشد، کثرتی را مقابل خود ندارد، بلکه همه کثرتها را در خود هضم میکند و تمام کثرتها فانی در وحدتاند و در عین حال وحدت، مقید به کثرتی خاص نمیگردد[۱۰۶] که از آن به وحدت در عین کثرت یاد میشود و کثرت جدای از وحدت نیست.[۱۰۷] اهل معرفت وحدت فیض منبسط و نفس رحمانی را چنین وحدتی میدانند که همه حقایق و کثرات را در خود به صورت بسیط و وحدت دارد[۱۰۸]؛ همچنین وحدت در عقل اول نیز چنین وحدتی است که در عین بساطت، همه کثرات و حقایق را در خود دارد.[۱۰۹]
- بر اساس وحدت شخصی، وجود در عالم یکی بیش نیست و کثرتها نمود و ظهور وجودند؛ در عین حال کثرتها در این نظر امری اعتباری و موهوم نیستند، بلکه امری حقیقی و نمود، ظهور و ظل وجودند و خود حظی از وجود ندارند[۱۱۰] و موجودات به جهت انتساب و اضافه به حقتعالی، تکثر پیدا میکنند و شئون و مظاهر وجودند[۱۱۱] (ببینید: وحدت وجود).
ملاصدرا قائل به وحدت وجود و موجود، در عین کثرت آنها شده و تکثر موجودات را به جهت اختلاف مراتب و شدت و ضعف تعینات آنها نسبت به حقتعالی دانسته است.[۱۱۲] او معتقد است موجودات در ذات و حقیقت خود واحدند و این وحدت وحدتی است که در کثرت سریان دارد و میتواند کثرتها را در خود جمع کند. طبق این بیان، وحدت وجود در خارج، وحدت شخصی است که شامل کثرات است و این به مانند وحدت نفس رحمانی است که شمول آن، مانند شمول کلی بر جزئیات نیست، بلکه از باب انبساط و سریان یک حقیقت واحد است که شامل کثرات است[۱۱۳]؛ اگرچه ملاصدرا سرانجام وحدت شخصی را که نظر عرفاست میپذیرد.[۱۱۴]
امامخمینی نیز مانند اهل معرفت قائل به وحدت شخصی وجود است؛ به این معنا که وجود تنها برای حقتعالی ثابت است و اِسناد وجود به جهان، امری اعتباری است[۱۱۵]؛ البته این اعتبار، اعتبار وهمی نیست، بلکه جهان ظهور و ظل وجود حقیقی و فانی در آن است[۱۱۶] (ببینید: وحدت وجود)؛
- از احکام کثرت غیریت است و غیریت به ذاتی و غیر ذاتی تقسیم میشود. غیریت ذات همان تقابل است که در آن دو غیر هرگز با یکدیگر جمع نمیشوند. تقابل به چهار قسم تقسیم میشود؛ تضایف، تضاد، عدم و ملکه و سلب و ایجاب که همان تناقض است.[۱۱۷] غیریت غیر ذاتی مخالف نامیده میشود و آن غیریتی است که در ذات و ذاتیات یک شیء نباشد. دو امر متغایر متخالف ممکن است قابل اجتماع باشند مانند حرارت و سیاهی.[۱۱۸]
- به اعتقاد اهل معرفت، کثرت، منبع ظلمت و وحدت منبع نور و صفاست. از اینرو توجه به کثرات، حجاب سالک است[۱۱۹]؛ چنانکه مشاهده وحدت نیز بهتنهایی نوعی حجاب و نقص محسوب میشود و در نهایتِ سفر دوم از اسفار اربعه سالک، حجاب وحدت از کثرت علمی باطنی برداشته میشود.[۱۲۰] موحد حقیقی آن است که کثرت او را از وحدت و وحدت او را از کثرت بازندارد و وحدت را در عین کثرت و کثرت را در عین وحدت مشاهده کند.[۱۲۱]
امامخمینی نیز بر این باور است که علاوه بر اینکه اشتغال به کثرات برای سالک حجاب محسوب میشود،[۱۲۲] در مقام عبودیت نیز مشاهده عبادت و عابد نیز منافی با توحید حقیقی است[۱۲۳] (ببینید: حجب) و لازم است انسان سالک، همه موجودات و افعال را فانی در حقتعالی مشاهده کند که در این صورت سلطان وحدت در او غلبه کرده[۱۲۴] و به فنا راه مییابد، بلکه سالک باید از این مرتبه نیز عبور کرده، وحدت را در عین کثرت و کثرت را در عین وحدت مشاهده کند و از فنا به بقا راه یابد. در این مقام، نه حق، حجاب خلق و نه خلق، حجاب حق است.[۱۲۵] این مرحله، آخرین مرحله سیر سالک و سفر چهارم است؛ زیرا حفظ کردن همه حضرات و تمکن در آن از بالاترین مقامات انسانیت است[۱۲۶] و آیه «وَ ما رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ»[۱۲۷] که در عین اثبات رمی آن را نفی میکند، اشاره به همین مطلب دارد؛ زیرا آثار و افعال کمالی همانگونه که به خلق نسبت داده میشود، به حقتعالی نیز میتوان نسبت داد.[۱۲۸] به باور امامخمینی سالکی که وحدت را در عین کثرت و کثرت را در عین وحدت مشاهده میکند، از مرحله قرب نوافل و قرب فرایض فراتر رفته و به مرحله جامع میان این دو قرب رسیده است[۱۲۹] (ببینید: اسفار اربعه و قرب نوافل و فرایض) به باور ایشان یکی از معانی خطیئهای که از حضرت آدم(ع) سر زد، توجه به کثرت است. آدم(ع) از آن جذبهای که در فنای ذاتی داشت، متوجه کثرت اسمائی در تعلم اسما شد. اگرچه این امر خود به امر الهی و برای نجات ذریه خود برای مصلحتی بوده است، و این توجه حضرت آدم(ع) به کثرت سبب شد تا شیطان به او توجه کند.[۱۳۰]
چگونگی حصول کثرت از وحدت
حکمای مشّاء چگونگی حصول کثرت از وحدت را از طریق قاعده الواحد[۱۳۱] و جهات متکثر در علت، اثبات میکنند و از آنجاکه از علت واحد که از جمیع جهات واحد است، ممکن نیست امور کثیر صادر شود، از واجبالوجود تنها عقل اول صادر شده است و از آنجاکه در عقل اول، دو جهت تعقل ذات خود و تعقل مبدأ[۱۳۲] یا سه جهت وجوب، امکان و ذات وجود دارد، میتواند مبدأ کثرت گردد که از جهت تعقلِ مبدأ، عقل دوم و از جهت تعقل امکان خود جرم فلک و از جهت تعقل ماهیت خود صورت فلک محقق شده است[۱۳۳] (ببینید: فلک و قواعد فلسفی)
حکمای اشراق نیز برای صدور کثرت راه دیگری ارائه کردهاند و آن اینکه از حقتعالی به اعتبار قاعده «الواحد لا یصدر عنه الا الواحد» تنها یک معلول صادر میشود که آن عقل اول (نور اقرب) است[۱۳۴]؛ اما در نور اقرب دو جهت وجود دارد: یک جهت مشاهده حقتعالی و اشراق نور حقتعالی به آن که از این اشراق، عقول طولی و عرضی (مُثل و ارباب انواع) حاصل میشوند و یک جهت ظلمت که از آن، برزخ محیط و محددالجهات به وجود میآید؛ اما عقل دوم که به واسطه عقل اول ایجاد میشود، علاوه بر دو جهتی که حقتعالی را مشاهده میکند و اشراق حقتعالی بر اوست، دو جهت در عقل اول را نیز داراست و در عقل سوم این جهات به صورت تصاعدی افزایش مییابد و به هشت جهت میرسد. از این جهات حقیقیهای که در عقول است، عقول طولیه و عرضیه دیگر حاصل میشوند.[۱۳۵] از دیدگاه حکمت اشراق در عقول مجرده، دو جهت وجود دارد: جهت مشاهده فقر و مشاهده غنا که از جهت فقر آنها، افلاک و جهان جسمانی و از جهت غنای آنها، عقول مجرده دیگر حاصل میشود.[۱۳۶] ملاصدرا با استفاده از قاعده الواحد و قاعده «بسیط الحقیقة کل الاشیاء»؛ مانند اهل معرفت[۱۳۷] معتقد است از واحد جز واحد صادر نمیشود؛ اما آن امر واحد، وجود منبسط و نفس رحمانی است.[۱۳۸] طبق حکمت متعالیه، وجود منبسط دارای وحدت حقیقی ظلّی است که همه کثرتها را به صورت جمعی در خود دارد و وحدت آن وحدتی در عین کثرت است[۱۳۹] (ببینید: عقل(۲)).
امامخمینی نیز مانند اهل معرفت[۱۴۰] بر این باور است که از واحد، جز واحد ظهور نمییابد و آن امر واحد، وجود منبسط است. ایشان تعبیر بعضی از عارفان[۱۴۱] را به صدور کثرت از وحدت نمیپذیرد؛ زیرا طبق مبنای عرفانی، موجودات از حقتعالی صادر نمیشوند، بلکه همه ظهور و تجلی اویند؛ زیرا در صدور، نوعی غیریت و جدایی است و طبق مبنای وحدت وجود، در جهان یک وجود بیشتر نیست و باقی موجودات تعینات و مظاهر این حقیقت محسوب میشوند[۱۴۲] (ببینید: نفس رحمانی).
البته به باور عارفان[۱۴۳] نخستین تکثری که در جهان وجود محقق شد، کثرت اسمائی و صفاتی بود که در حضرت واحدیت واقع شد و اسمای الهی که در مرتبه احدیت به صورت جمع بسیط احدی موجود بودند، از یکدیگر تمایز پیدا کردند و به تبع آن، کثرت در اعیان ثابته و حضرت علمیه که لوازم اسمای الهیاند، محقق شد و این کثرت اسمائی، منشأ همه کثرتها در جهان خارج گردید[۱۴۴]؛ اما در مرحله اعیان خارجی، نخستین کثرتی که در جهان واقع شده است، از ناحیه انسان کامل و نور آن است که همان عقل اول و مظهر اسم اعظم «الله» است[۱۴۵] (ببینید: عقل(۲) و قواعد فلسفی)
پانویس
- ↑ ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ۶/۹۰؛ ابناثیر، النهایة، ۵/۱۶۰.
- ↑ فراهیدی، کتاب العین، ۵/۳۴۸؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۵/۱۳۱.
- ↑ جرجانی، شرح المواقف، ۴/۳۲؛ ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ۸۶ و ۹۳.
- ↑ ابنسینا، الشفاء، الالهیات، ۱۰۴–۱۰۵.
- ↑ فاضل مقداد، اللوامع الالهیه، ۱۰۳؛ لاهیجی، شوارق الالهام، ۲/۱۸۳.
- ↑ ابنسینا، الشفاء، الالهیات، ۱۰۴؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۸۲.
- ↑ کاشانی، لطائف الاعلام، ۱۳۹ و ۵۹۰؛ ← تهانوی، موسوعة کشاف، ۲/۱۷۷۳.
- ↑ فرغانی، منتهی المدارک، ۱/۱۰۲؛ کاشانی، لطائف الاعلام، ۱۳۴.
- ↑ قونوی، اعجاز البیان، ۱۲۱ و ۳۲۵.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۷۰.
- ↑ سبزواری، شرح الاسماء، ۳۶۷–۳۶۸.
- ↑ جرجانی، التعریفات، ۳؛ طریحی، ۳/۱۵۸.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۹۳.
- ↑ ابنسینا، التعلیقات، ۲۶.
- ↑ تهانوی، موسوعة کشاف، ۲/۱۲۵۸.
- ↑ فروغی، سیر حکمت در اروپا، ۱/۸۶.
- ↑ ناس، ۱۴۳–۱۴۴.
- ↑ کتاب مقدس، تثنیه، ب۶، ۴؛ مرقس، ب۱۲، ۲۹.
- ↑ بطرس، قاموس الکتاب المقدس، ۱۰۸.
- ↑ آگوستینوس، شهر خدا، ۳۸۸.
- ↑ بقره، ۱۶۳؛ مائده، ۷۳؛ نحل، ۲۲.
- ↑ توحید، ۱–۴؛ مائده، ۷۳.
- ↑ نهج البلاغه، خ۲۲۷، ۳۳۴؛ کلینی، الکافی، ۱/۱۴۰؛ صدوق، التوحید، ۷۰.
- ↑ ابنسینا، النجاة، ۲۷۳–۲۷۷.
- ↑ افلوطین، تاسوعات، ۱۹۹.
- ↑ ابنسینا، الشفاء، الالهیات، ۳۱۲–۳۱۴؛ فروغی، سیر حکمت در اروپا، ۱/۸.
- ↑ فاخوری، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ۱/۷۶.
- ↑ فروغی، سیر حکمت در اروپا، ۱/۸۶–۹۵.
- ↑ فخر رازی، المباحث المشرقیة، ۱/۱۰؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۳۴.
- ↑ جندی، شرح فصوص الحکم، ۳۰۲–۳۰۳.
- ↑ فرغانی، منتهی المدارک، ۲/۲۲۳.
- ↑ ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۰۴؛ قونوی، اعجاز البیان، ۱۲۰.
- ↑ تفتازانی، شرح المقاصد، ۲/۲۵.
- ↑ فاضل مقداد، ارشاد الطالبین، ۱۴۵.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۶۶–۶۸.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۹۲ و ۲۷۶.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۴.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۶۴.
- ↑ طباطبایی، نهایة الحکمه، ۶۹.
- ↑ خواجهنصیر، شرح الاشارات، ۳/۳۲–۳۷؛ ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ۲۴.
- ↑ ابنسینا، المباحثات، ۴۱؛ بهمنیار، ۲۸۲.
- ↑ ← ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ۲۰۷؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۲۳۵.
- ↑ ← ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ۲۴۳؛ یزدانپناه، مبانی و اصول عرفان نظری، ۱۵۴–۱۵۵.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۱۸۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۱۲۶–۱۲۹؛ شهرزوری، شرح حکمة الاشراق، ۳۲۹.
- ↑ میرداماد، مصنفات میرداماد، ۵۵۸؛ ← سبزواری، شرح المنظومه، ۲/۱۱۵.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۳۶۷؛ ← جوادی آملی، رحیق مختوم، ۳/۵۴۲–۵۴۳؛ جوادی آملی، تحریر تمهید، ۲۱۴–۲۲۴.
- ↑ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۷.
- ↑ ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ۲۴۲–۲۴۳؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۲/۱۰۵–۱۰۸.
- ↑ ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۰۴؛ جندی، شرح فصوص الحکم، ۳۰۲–۳۰۳ و ۳۲۱.
- ↑ جندی، شرح فصوص الحکم، ۳۶۵–۳۶۶؛ آملی، تفسیر المحیط، ۵/۲۴۲.
- ↑ سبزواری، شرح المنظومه، ۲/۳۸۶–۳۸۹.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۷۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۷۶–۲۷۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۷۷–۲۷۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۷۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۸۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۷۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۱۳۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۱۳۱.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۴.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۸/۳۵۲؛ شهرزوری، شرح حکمة الاشراق، ۲۷۹–۲۸۱.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۹۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۴؛ جوادی آملی، رحیق مختوم، ۱۰/۲۲۴–۲۲۵.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۷۵–۷۷.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۹۸–۱۰۰ و ۲۰۰–۲۰۱؛ آشتیانی، شرح بر زاد المسافر، ۲۸۷.
- ↑ امامخمینی، جواهر الاصول، ۳/۲۱–۲۵؛ امامخمینی، تقریرات، ۱/۹۹–۱۰۱.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۹۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۰۱.
- ↑ فناری، مصباح الانس، ۱۶۵–۱۷۸؛ یزدانپناه، مبانی و اصول عرفان نظری، ۳۵۹–۳۶۰.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۹۸؛ امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۹۱.
- ↑ قاضیسعید، شرح توحید الصدوق، ۲/۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۱۴.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۹۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۲۱۱، ۳۸۹ و ۳/۴۹۱.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ۶/۷۰.
- ↑ جندی، شرح فصوص الحکم، ۳۴۶–۳۴۷؛ قیصری، شرح فصوص، ۵۵۸–۵۵۹؛ ابنترکه، شرح فصوص، ۱/۲۹۷–۳۰۱.
- ↑ نهج البلاغه، خ۲۲۷، ۳۳۴.
- ↑ صحیفه سجادیه، دعای ۲۸، ۱۳۴.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۴۱؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۰۵.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۰۴.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۴۱.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۹۱.
- ↑ مائده، ۷۳.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۴۱.
- ↑ ابنترکه، تمهید القواعد، ۲۳۶؛ قمشهای، مجموعه آثار، ۳۹.
- ↑ جوادی آملی، رحیق مختوم، ۲/۲۸۷–۲۸۸ و ۵۶۱–۵۶۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۴۷۸.
- ↑ ابنسینا، الشفاء، الالهیات، ۲۴۵؛ ← قیصری، رسائل، ۵۱.
- ↑ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۷؛ یزدانپناه، مبانی و اصول عرفان نظری، ۱۵۶–۱۶۰.
- ↑ ابنسینا، رسائل، ۳۱۶–۳۱۷؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۴.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۴؛ امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۰۰–۳۰۱.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۷۳–۵۷۴.
- ↑ خواجهنصیر، اجوبة المسائل، ۲۱۰؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۴؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۸.
- ↑ ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ۸۷.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۴.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۹.
- ↑ ابنسینا، الشفاء، الالهیات، ۲۶.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۹۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۲۲.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۴.
- ↑ امامخمینی، تعلیقه فوائد، ۳۸.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۷۳–۲۷۴.
- ↑ ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ۱۲۰.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۱۲۲–۱۲۳.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۰۵؛ امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۹۱.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۸۱؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۵۸.
- ↑ جندی، شرح فصوص الحکم، ۵۵؛ ابنترکه، تمهید القواعد، ۱۴۲–۱۴۳؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۳۵–۲۳۶؛ امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۰۴.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۰.
- ↑ ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۰۴؛ کاشانی، شرح فصوص، ۱۴۴–۱۴۵؛ ابنترکه، شرح فصوص، ۱/۴۴۱–۴۴۲.
- ↑ فناری، مصباح الانس، ۲۴۱.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۷۱.
- ↑ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۷؛ ملاصدرا، المشاعر، ۸ و ۴۱.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۲۹۲؛ ملاصدرا، ایقاظ النائمین، ۱۴–۱۶.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۷۲.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۷۹.
- ↑ جوادی آملی، رحیق مختوم، ۴/۵۱۴؛ جوادی آملی، تحریر تمهید، ۵۴۸–۵۴۹.
- ↑ جوادی آملی، فلسفه صدرا، ۲/۱۲۸؛ جوادی آملی، رحیق مختوم، ۴/۵۱۴ و ۷/۱۷۱.
- ↑ قیصری، شرح فصوص، ۷۷۸؛ آملی، تفسیر المحیط، ۱/۲۶۲؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۷۰؛ امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۴۵؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۵۹۲.
- ↑ کاشانی، اصطلاحات الصوفیه، ۷۸؛ آملی، المقدمات، ۲۶۸.
- ↑ ابنعربی، تفسیر، ۲/۲۲۲؛ آملی، جامع الاسرار، ۱۱۷.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۷۹.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۱.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۵۲.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۹۲ و ۱۰۱–۱۰۲؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۶–۲۸۷.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۵۰.
- ↑ انفال، ۱۷.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۰.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۱۱–۲۱۲.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۴۴–۵۴۵.
- ↑ ابنسینا، رسائل، ۳۱۴؛ خواجهنصیر، شرح الاشارات، ۳/۲۴۴.
- ↑ فارابی، آراء اهل المدینة الفاضلة، ۵۲–۵۳؛ ابنسینا، الشفاء، الالهیات، ۴۰۹.
- ↑ ابنسینا، الشفاء، الالهیات، ۴۰۶؛ ← امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۷۶–۳۷۷.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۲/۱۲۶–۱۲۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۱۳۸–۱۴۰؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۰۵.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۲/۱۳۲–۱۳۳.
- ↑ قونوی، النصوص، ۷۴–۷۶.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۳۳۲.
- ↑ ← امامخمینی، مصباح الهدایه، ۲۶.
- ↑ قونوی، النصوص، ۷۴–۷۶.
- ↑ قونوی، النصوص، ۷۴–۷۶.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۶۴–۶۶؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۰۱–۲۰۲.
- ↑ فرغانی، منتهی المدارک، ۱/۳۲–۳۳.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۸–۱۹ و ۳۰؛ امامخمینی، تعلیقه فوائد، ۴۸.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۸۵–۸۶؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۲۲.
منابع
- قرآن کریم.
- آشتیانی، سیدجلالالدین، شرح بر زاد المسافر، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۸۱ش.
- آگوستینوس، قدیس، شهر خدا، ترجمه حسین توفیقی، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب، چاپ دوم، ۱۳۹۲ش.
- آملی، سیدحیدر، تفسیر المحیط الاعظم و البحر الخضم، تصحیح سیدمحسن موسوی تبریزی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ سوم، ۱۴۲۲ق.
- آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، تحقیق هانری کربن و عثمان یحیی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۸ش.
- آملی، سیدحیدر، المقدمات من کتاب نص النصوص، تحقیق هانری کربن و عثمان یحیی، تهران، توس، چاپ دوم، ۱۳۶۷ش.
- ابناثیر، مبارکبنمحمد، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، تصحیح محمود محمد طناحی، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، ۱۳۶۷ش.
- ابنترکه، صائنالدین، تمهید القواعد، تحقیق سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، وزارت فرهنگ و آموزش عالی، چاپ اول، ۱۳۶۰ش.
- ابنترکه، صائنالدین، شرح فصوص الحکم، تحقیق محسن بیدارفر، قم، بیدار، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- ابنسینا، حسینبنعبدالله، التعلیقات، تحقیق عبدالرحمن بدوی، بیروت، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
- ابنسینا، حسینبنعبدالله، رسائل ابنسینا، قم، بیدار، ۱۴۰۰ق.
- ابنسینا، حسینبنعبدالله، الشفاء، الالهیات، تصحیح سعید زاید، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
- ابنسینا، حسینبنعبدالله، المباحثات، تحقیق محسن بیدارفر، قم، بیدار، چاپ اول، ۱۳۷۱ش.
- ابنسینا، حسینبنعبدالله، النجاة من الغرق فی بحر الضلالات، تصحیح محمدتقی دانشپژوه، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.
- ابنعربی، محیالدین، تفسیر ابنعربی، تحقیق سمیر مصطفی رباب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
- ابنعربی، محیالدین، فصوص الحکم، تحقیق ابوالعلاء عفیفی، تهران، نشر الزهرا (س)، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش.
- ابنفارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- افلوطین، تاسوعات، ترجمه فرید جبر، بیروت، مکتبة ناشرون، چاپ اول، ۱۹۹۷م.
- امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، قم، پاسدار اسلام، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
- امامخمینی، سیدروحالله، التعلیقة علی الفوائد الرضویه، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تقریرات فلسفه امامخمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، امامخمینی، جواهر الاصول، تقریر سیدمحمدحسن مرتضوی لنگرودی، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ دوم، ۱۳۸۶ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، سرّ الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح دعاء السحر، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش.
- بطرس، عبدالملک، قاموس الکتاب المقدس، بیروت، المشعل، چاپ ششم، ۱۹۸۱م.
- بهمنیاربنمرزبان، التحصیل، تصحیح مرتضی مطهری، مجموعه آثار، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.
- تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، تصحیح عبدالرحمن عمیره، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- تهانوی، محمد علی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، تحقیق علی دحروج، لبنان، ناشرون، چاپ اول، ۱۹۹۶م.
- جرجانی، سیدشریف، شرح المواقف، تصحیح بدرالدین نعسانی، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۳۲۵ق.
- جرجانی، سیدشریف، کتاب التعریفات، تهران، ناصرخسرو، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش.
- جندی، مؤیدالدین، شرح فصوص الحکم، تحقیق سیدجلالالدین آشتیانی، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، ۱۴۲۳ق.
- جوادی آملی، عبدالله، تحریر تمهید القواعد، تهران، نشر الزهرا (س)، چاپ اول، ۱۳۷۲ش.
- جوادی آملی، عبدالله، رحیق مختوم، قم، اسراء، چاپ سوم، ۱۳۸۶ش.
- جوادی آملی، عبدالله، فلسفه صدرا، قم، اسراء، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- خواجهنصیر طوسی، محمدبنمحمد، اجوبة المسائل النصیریه، به اهتمام عبدالله نورانی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- خواجهنصیر طوسی، محمدبنمحمد، شرح الاشارات و التنبیهات، قم، بلاغت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- سبزواری، ملاهادی، شرح الاسماء الحسنی، تحقیق نجفقلی حبیبی، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۲ش.
- سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، تصحیح و تعلیق حسن حسنزاده آملی، تهران، ناب، چاپ اول، ۱۳۶۹–۱۳۷۹ش.
- شهرزوری، شمسالدین، شرح حکمة الاشراق، تحقیق حسین ضیائی تربتی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۲ش.
- شیخ اشراق، سهروردی، شهابالدین، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانری کربن و دیگران، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.
- صحیفه سجادیه، امامعلیبنحسین(ع)، قم، نشر الهادی، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
- صدوق، محمدبنعلی، التوحید، تحقیق سیدهاشم حسینی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۸ق.
- طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
- طباطبایی، سیدمحمدحسین، نهایة الحکمه، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۶۲ش.
- طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تصحیح سیداحمد حسینی اشکوری، تهران، مرتضوی، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش.
- فاخوری، حنا، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۶۷ش.
- فارابی، ابونصر، آراء اهل المدینة الفاضلة و مضاداتها، تحقیق علی بوملحم، بیروت، الهلال، چاپ اول، ۱۹۹۵م.
- فاضل مقداد، مقدادبنعبدالله، ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، تحقیق سیدمهدی رجایی، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، چاپ اول، ۱۴۰۵ق.
- فاضل مقداد، مقدادبنعبدالله، اللوامع الالهیة فی المباحث الکلامیه، تحقیق سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۲۲ق.
- فخر رازی، محمدبنعمر، المباحث المشرقیة فی علم الالهیات و الطبیعیات، قم، بیدار، چاپ دوم، ۱۴۱۱ق.
- فراهیدی، خلیلبناحمد، کتاب العین، تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.
- فرغانی، سعیدالدین، منتهی المدارک فی شرح تائیة ابنفارض، تحقیق عاصم ابراهیم الکیالی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۸ق.
- فروغی، محمدعلی، سیر حکمت در اروپا، تهران، زوار، چاپ اول، ۱۳۶۰ش.
- فناری، محمدبنحمزه، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مولی، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
- قاضیسعید قمی، محمدبنمحمد، شرح توحید الصدوق، تصحیح نجفقلی حبیبی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
- قمشهای، محمدرضا، مجموعه آثار آقامحمدرضا قمشهای، حکیم صهبا، تحقیق حامد ناجی اصفهانی و خلیل بهرامی، اصفهان، کانون پژوهش، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- قونوی، صدرالدین، اعجاز البیان فی تفسیر امّ القرآن، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- قونوی، صدرالدین، النصوص، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول، ۱۳۷۱ش.
- قیصری، داوودبنمحمود، رسائل قیصری، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران، چاپ دوم، ۱۳۸۱ش.
- قیصری، داوودبنمحمود، شرح فصوص الحکم، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- کاشانی، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیه، تصحیح مجید هادیزاده، تهران، حکمت، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- کاشانی، عبدالرزاق، شرح فصوص الحکم، قم، بیدار، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش.
- کاشانی، عبدالرزاق، لطائف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، تصحیح مجید هادیزاده، تهران، میراث مکتوب، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- کتاب مقدس، بیجا، دارالکتاب المقدس، ۱۹۸۰م.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- لاهیجی، عبدالرزاق، شوارق الالهام فی شرح تجرید الکلام، تحقیق اکبر اسدعلیزاده قم، مؤسسه امامصادق(ع)، چاپ اول، ۱۴۲۵ق.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، ایقاظ النائمین، تحقیق محسن مؤیدی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، بیتا.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، الحاشیة علی الهیات الشفاء، قم، بیدار، بیتا.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۱م.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیه، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، مشهد، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دوم، ۱۳۶۰ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتألهین، تحقیق حامد ناجی اصفهانی، تهران، حکمت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، المشاعر، به اهتمام هانری کربن، تهران، طهوری، چاپ دوم، ۱۳۶۳ش.
- میرداماد، محمدباقر، مصنفات میرداماد، به اهتمام عبدالله نورانی، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- ناس، جانبایر، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علیاصغر حکمت، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ بیستم، ۱۳۹۰ش.
- نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- یزدانپناه، سیدیدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امامخمینی، چاپ اول، ۱۳۸۸ش.
پیوند به بیرون
- سیدعلی احمدی امیری، مقاله «وحدت و کثرت»، دانشنامه امامخمینی، ج۱۰، ص۲۶۵–۲۷۷.