کاربر:Salar/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخهها
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
==علل و عوامل جدایی دین و سیاست== | ==علل و عوامل جدایی دین و سیاست== | ||
از مهمترین علتهای طرح جدایی میان دین و سیاست، برخورد اصحاب کلیسا و دین با دانشمندان و مردم اروپا در قرون وسطی بود. کلیسا و رؤسای آن برای استمرار سلطه خود، شیوههای ارتجاعی، استبدادی و ستمگرانه را در برابر مردم و اهل علم در پیش گرفتند و زمینه را برای جدایی میان دین و سیاست از یک سو و دین و دانش از سوی دیگر، فراهم آوردند (جمشیدی، ۲۳۱) | از مهمترین علتهای طرح جدایی میان دین و سیاست، برخورد اصحاب کلیسا و دین با دانشمندان و مردم اروپا در قرون وسطی بود. کلیسا و رؤسای آن برای استمرار سلطه خود، شیوههای ارتجاعی، استبدادی و ستمگرانه را در برابر مردم و اهل علم در پیش گرفتند و زمینه را برای جدایی میان دین و سیاست از یک سو و دین و دانش از سوی دیگر، فراهم آوردند.<ref> (جمشیدی، ۲۳۱)</ref> حاکمان استبدادگر نیز برای توجیه و ادامه دیکتاتوری خود از شعار تفکیک دین از سیاست بهره گرفتهاند؛ همانگونه که استعمارگران برای حفظ موجودیت خود در کشورهای اسلامی، این اندیشه را رواج دادند و به توفیقات فراوانی هم رسیدند.<ref> (سروش محلاتی، ۱۲۲ ـ ۱۲۴)</ref> امامخمینی به نقش مؤثر برخی از عوامل در ترویج اندیشه جدایی دین از سیاست، توجه دادهاست، ازجمله: | ||
۱. '''استعمارگران و عوامل داخلی آنان''': امامخمینی معتقد است استعمارگران، برای چپاول منابع و ذخیرههای کشورهای اسلامی، با مطرح کردن این مسئله، بر غفلت مسلمانان دامن زدند (صحیفه، ۱۸/۸۸) و با افیون شمردن دین ( | ۱. '''استعمارگران و عوامل داخلی آنان''': امامخمینی معتقد است استعمارگران، برای چپاول منابع و ذخیرههای کشورهای اسلامی، با مطرح کردن این مسئله، بر غفلت مسلمانان دامن زدند<ref> (صحیفه، ۱۸/۸۸)</ref> و با افیون شمردن دین<ref> (صحیفه، ۴/۵۱ و ۲۴۰)</ref> و کهنه و ناکارآمد نشاندادن آن،<ref> (صحیفه، ۴/۱۷)</ref> میخواستند با استفاده از برخی روشنفکران، دین را از عرصه اجتماع و سیاست دور کنند و آن را به انحراف و انزوا بکشانند و به این ترتیب جوانان را از امور سیاسی و اهتمام به امور مسلمانان بازدارند و کشورهای آنان را تحت استثمار خود قرار دهند<ref> (صحیفه، ۱۸/۸۹)</ref> و با تبلیغ این فکر که اسلام منحصر در احکام عبادی و اخلاقی است، اسلام و مسلمانان را در دید جوانان و دانشجویان از اعتبار بیندازند و در میان آنان اختلاف و دشمنی ایجاد کنند.<ref> (امامخمینی، البیع، ۲/۶۱۸)</ref> | ||
۲. '''حاکمان مستبد و وابسته''': امامخمینی خاطرنشان کردهاست که بر اثر القای برخی حاکمان، این فکر در میان بیشتر مردم، حتی اهل علم و مقدسان، راه یافته بود که اسلام از سیاست جداست و آخوند و روحانی نباید وارد عرصه سیاسی شود (صحیفه، ۳/۲۲۷) | ۲. '''حاکمان مستبد و وابسته''': امامخمینی خاطرنشان کردهاست که بر اثر القای برخی حاکمان، این فکر در میان بیشتر مردم، حتی اهل علم و مقدسان، راه یافته بود که اسلام از سیاست جداست و آخوند و روحانی نباید وارد عرصه سیاسی شود.<ref> (صحیفه، ۳/۲۲۷)</ref> ایشان معتقد است ریشه فکر جدایی دین و سیاست در تاریخ اسلام در دوران حاکمیت بنیامیه و بنیعباس با هدف دورکردن مردم از توجه به مسائل اساسی جامعه شکل گرفت<ref> (صحیفه، ۱۶/۳۸۸ و ۴۱۸)</ref> و سپس به وسیله حاکمان مرتجع و قدرتهای بزرگ، برای منزویکردن اسلام تداوم پیدا کرد.<ref> (صحیفه، ۱۸/۵۲)</ref> | ||
۳. '''تبلیغات سوء دشمن و کوتاهی حوزههای علمیه''': از نگاه امامخمینی، عرضه ناقص اسلام در حوزههای علمیه نیز خاصیت انقلابی و حیاتی اسلام را از آن گرفته بود و مانع تشکیل حکومتی میشد که سعادت مسلمانان را تأمین کند (ولایت فقیه، ۱۵). ایشان با انتقاد از اعتقاد به جدایی دین از سیاست تأکید میکند این نگاه در حوزههای علمیه و غیر آن، نتیجه تبلیغات گسترده دشمن است که اسلام را منحصر به ذکر، دعا، روابط معنوی میان انسان و خدا و فاقد اندیشه سیاسی و برنامه حکومتی معرفی میکند و شأن عالمان دینی را نیز دوری از سیاست میداند (صحیفه، ۴/۱۶ ـ ۱۷). ایشان در برابر این شبهه که دخالت دین در سیاست و حکومت، نوعی دنیاگرایی است، معتقد است تشکیل حکومت به خودی خود، مقصود نیست، بلکه وسیله اجرای احکام و برقراری نظام عادلانه اسلامی است (ولایت فقیه، ۴۰) و برای اقامه قسط که بر اساس تعالیم قرآن، وظیفه پیامبران(ع) است (حدید، ۲۵)، بدون دخالت در امور سیاسی و اجتماعی ممکن نیست (صحیفه، ۱۵/۲۱۵) (← مقاله حکومت اسلامی). ایشان این تفکر را که حفظ قداست دین و عالمان دینی، جدایی حوزه دین و سیاست از یکدیگر را میطلبد، شیطنت و توطئه میخواند ( | ۳. '''تبلیغات سوء دشمن و کوتاهی حوزههای علمیه''': از نگاه امامخمینی، عرضه ناقص اسلام در حوزههای علمیه نیز خاصیت انقلابی و حیاتی اسلام را از آن گرفته بود و مانع تشکیل حکومتی میشد که سعادت مسلمانان را تأمین کند (ولایت فقیه، ۱۵).<ref></ref> ایشان با انتقاد از اعتقاد به جدایی دین از سیاست تأکید میکند این نگاه در حوزههای علمیه و غیر آن، نتیجه تبلیغات گسترده دشمن است که اسلام را منحصر به ذکر، دعا، روابط معنوی میان انسان و خدا و فاقد اندیشه سیاسی و برنامه حکومتی معرفی میکند و شأن عالمان دینی را نیز دوری از سیاست میداند (صحیفه، ۴/۱۶ ـ ۱۷).<ref></ref> ایشان در برابر این شبهه که دخالت دین در سیاست و حکومت، نوعی دنیاگرایی است، معتقد است تشکیل حکومت به خودی خود، مقصود نیست، بلکه وسیله اجرای احکام و برقراری نظام عادلانه اسلامی است (ولایت فقیه، ۴۰) و برای اقامه قسط که بر اساس تعالیم قرآن، وظیفه پیامبران(ع) است (حدید، ۲۵)،<ref></ref> بدون دخالت در امور سیاسی و اجتماعی ممکن نیست.<ref></ref> (صحیفه، ۱۵/۲۱۵) (← مقاله حکومت اسلامی). ایشان این تفکر را که حفظ قداست دین و عالمان دینی، جدایی حوزه دین و سیاست از یکدیگر را میطلبد، شیطنت و توطئه میخواند (صحیفه، ۱۰/۱۷ ـ ۱۸) و تأکید میکند پیامبر(ص) و اولیای اسلام با تمام قداستی که داشتند، متصدی حکومت و سیاست بودند (صحیفه، ۱۰/۷۰ ـ ۷۱).<ref></ref> | ||
امامخمینی در برابر شبهه بروز استبداد دینی در صورت حکومت دینی، تأکید میکند حکومت اسلامی، حکومت قانون اسلامی است و استبداد در آن راه ندارد (ولایت فقیه، ۴۳ ـ ۴۴) و اصولاً دین برای جلوگیری از استبداد و مبارزه با دیکتاتوری آمدهاست (صحیفه، ۱۱/۳۰۶). از نظر ایشان یکی از ویژگیهای حکومت اسلامی، مخالفت با استبداد فردی و مبارزه با تحمیل آرای گروهی خاص بر جامعه است. در این حکومت تنها قانون الهی حکمفرماست و هیچ حاکمی حق استبداد ندارد.<ref></ref> (البیع، ۲/۶۱۸ ـ ۶۱۹) (← مقاله دیکتاتوری). ایشان با گفتار و رفتار خود به مقابله این نظریه رفت و سیاست را به هدایت جامعه و صلاح و سعادت انسانها تفسیر کرد (صحیفه، ۱۳/۴۳۱) و جدایی دین از سیاست را تبلیغاتی استعماری دانست که با هدف بازداشتن مسلمانان از دخالت در تعیین سرنوشت خود انجام میشود (همان، ۵/۱۸۸).<ref></ref> | |||
==آثار سوء جدایی دین از سیاست== | ==آثار سوء جدایی دین از سیاست== | ||
از نگاه امامخمینی از نتایج جداانگاشتن دین از سیاست، محدودشدن فقاهت و فقیهان به امور فردی (همان، ۲۱/۲۷۸) و کنارگذاشتن و فراموشی بخش مهمی از آیات قرآن و احکام اسلام (همان، ۱۵/۱۰ ـ ۱۱)، مانند قیام برای خدا، مبارزه با ظلم و ظالم و اجرای عدالت اسلامی (همان، ۸/۱۲ ـ ۱۳) و در واقع به منزله تخطئه خدا، پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) (همان، ۲۰/۱۱۴) است. ایشان برای رد این دیدگاه، حاکمیت ظالمانه و استبدادی دوره رضاشاه پهلوی را مثال میزند و آن را نتیجه دورکردن روحانیان از عرصه سیاست به شمار میآورد (همان، ۱۵/۳۲۸)؛ همچنانکه با ذکر نمونههایی از عملکرد رژیم پهلوی معتقد است اگر دین در سیاست دخالت نکند، سیاست در جهت دینزدایی اقدام میکند، دین را از میان برمیدارد (همان، ۱/۳۴۶ و ۶/۴۱) و فساد و تباهی را گسترش میدهد (همان، ۱۰/۱۰۲). به اعتقاد ایشان رژیم پهلوی بر مبنای این دیدگاه، از اعتبار روحانیت نزد مردم کاست و باعث جدایی دو قشر روحانی و دانشگاهی از هم شد و با تفرقهافکنی، زمینه غارت منابع کشور را فراهم کرد (همان، ۶/۴۸، ۹۴ و ۲۰۲) و با این فکر استعماری، روحانیت را از دولت و ملت دور کرد (همان، ۶/۲۸۶ ـ ۲۸۷). ایشان در عرصه جهانی نیز معتقد است قدرتهای مستکبر جهان، نظریه جدایی دین و سیاست را برای عقب نگهداشتن مسلمانان ترویج کردند (همان، ۲۰/۴۱۱)؛ از اینرو ایشان منشأ گرفتاری کشورهای اسلامی را در دوربودن دین و آیات و احکام قرآن از صحنه سیاست و اجتماع (همان، ۱۴/۱۸۵) و غفلت مسلمانان از احکام عبادی ـ سیاسی اسلام (همان، ۲۱/۴۰۶) میدانست. | از نگاه امامخمینی از نتایج جداانگاشتن دین از سیاست، محدودشدن فقاهت و فقیهان به امور فردی (همان، ۲۱/۲۷۸) و کنارگذاشتن و فراموشی بخش مهمی از آیات قرآن و احکام اسلام (همان، ۱۵/۱۰ ـ ۱۱)، مانند قیام برای خدا، مبارزه با ظلم و ظالم و اجرای عدالت اسلامی (همان، ۸/۱۲ ـ ۱۳) و در واقع به منزله تخطئه خدا، پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) (همان، ۲۰/۱۱۴) است. ایشان برای رد این دیدگاه، حاکمیت ظالمانه و استبدادی دوره رضاشاه پهلوی را مثال میزند و آن را نتیجه دورکردن روحانیان از عرصه سیاست به شمار میآورد (همان، ۱۵/۳۲۸)؛ همچنانکه با ذکر نمونههایی از عملکرد رژیم پهلوی معتقد است اگر دین در سیاست دخالت نکند، سیاست در جهت دینزدایی اقدام میکند، دین را از میان برمیدارد (همان، ۱/۳۴۶ و ۶/۴۱) و فساد و تباهی را گسترش میدهد (همان، ۱۰/۱۰۲). به اعتقاد ایشان رژیم پهلوی بر مبنای این دیدگاه، از اعتبار روحانیت نزد مردم کاست و باعث جدایی دو قشر روحانی و دانشگاهی از هم شد و با تفرقهافکنی، زمینه غارت منابع کشور را فراهم کرد (همان، ۶/۴۸، ۹۴ و ۲۰۲) و با این فکر استعماری، روحانیت را از دولت و ملت دور کرد (همان، ۶/۲۸۶ ـ ۲۸۷). ایشان در عرصه جهانی نیز معتقد است قدرتهای مستکبر جهان، نظریه جدایی دین و سیاست را برای عقب نگهداشتن مسلمانان ترویج کردند (همان، ۲۰/۴۱۱)؛ از اینرو ایشان منشأ گرفتاری کشورهای اسلامی را در دوربودن دین و آیات و احکام قرآن از صحنه سیاست و اجتماع (همان، ۱۴/۱۸۵) و غفلت مسلمانان از احکام عبادی ـ سیاسی اسلام (همان، ۲۱/۴۰۶) میدانست. |