اخلاق و سیره امامخمینی
اخلاق و سیره امامخمینی، تبیین اخلاق و سیره امامخمینی در قلمرو فردی، خانوادگی، اجتماعی و سیاسی.
امامخمینی در جایگاه عالم الهی، مرجع تقلید و رهبر دینی و سیاسی در اخلاق و رفتار خود ویژگیهای بسیاری داشته که مورد توجه نزدیکان و مرتبطان ایشان قرار گرفتهاست، برخی از ویژگیهای رفتاری ایشان در چهار محور بیان میشود.
- اخلاق و سیره فردی: امامخمینی در حوزه اخلاق و سیره فردی ویژگیهای داشتند ازجمله: حسن خلق که شامل موارد ذیل میباشد: عفو، عطوفت، مهربانی، تواضع، توکل، اخلاص و خدامحوری.
- عبادت و معنویت: بخشی از مصادیق عبادت و معنویت امامخمینی را میتوان در این امور نشان داد: نماز، نماز جماعت، نماز شب، اهتمام به ماه رمضان، انس با قرآن، دعا و شیفتگی به اهلبیت(ع).
- اخلاق و سیره خانوادگی: امامخمینی با همه اعضای خانواده؛ همسر، فرزندان، اقوام و حتی کارکنان و خدمتگزاران رفتاری مناسب و نیکو داشت.
- اخلاق و سیره اجتماعی: برخورد امامخمینی با یاران و همراهان، بسیار احساسی و عاطفی بود و با مخالفان با نصحیت، گفتگو، بردباری و مدارا رفتار میکرد و هنگامی که برخورد مسالمتآمیز به سوءاستفاده میانجامید، با شدت و قاطعیت با آنان برخورد میکرد. حفظ و رعایت احترام مراجع بهویژه آنان که مرجعیت عامه داشتند، از ویژگیهای بارز امامخمینی بود. همچنین ایشان به اساتید و شاگردان خود احترام میگذاشت و در برابر رزمندگان متواضع بود.
- اخلاق و سیره سیاسی: امامخمینی بسیاری از اصول و قواعد کلی را لازمه سیاست اسلامی و اخلاقی میدانست و خود نیز در عرصه سیاست، آنها را به کار میگرفت از جمله: اهتمام بر اجرای احکام و ارزشهای اسلامی، قانونگرایی، تکلیفگرایی، عدالتخواهی، اهتمام به نقش مردم، شجاعت و قاطعیت، شرح صدر، مشورت در امور، انتقادپذیری، سادهزیستی، صداقت و اعتراف به اشتباه.
مفهومشناسی اخلاق و سیره
اخلاق، جمع خُلْق و خُلُق به معنای سرشت، خوی و طبیعت است که به شکل درونی و ناپیدای آدمی گفته میشود؛ در مقابل خَلق که در شکل ظاهری انسان به کار برده میشود و با چشم قابل دیدن است.[۱] در اصطلاح علم اخلاق، خُلق و اخلاق، ملکه و ملکات نفسانی است که به اقتضای آن، کارها بهآسانی و بدون نیاز به تأمل از انسان سر میزند.[۲] امامخمینی خُلق را حالتی در نفس میداند که انسان را به عمل دعوت میکند و به واسطه ریاضت نفس، تفکر و تکرار به دست میآید.[۳] ایشان علم اخلاق را علم به منجیات و مهلکات خُلقی و تربیت قلب و ریاضت آن، همچنین علم به چگونگی تحصیل فضایل و رهایی از رذایل و علم به مبادی و شرایط آنها میداند.[۴] (ببینید: اخلاق)
سیره به معنای روش، طریقه، سنت،[۵] سبک و چگونگی اجرای کار و مطلق حرکتکردن و راهرفتن به کار رفته است. سیره مانند «فِطره» بر وزن «فِعله» بر نوع و سبک رفتار دلالت میکند.[۶] سیره در اصطلاح در معانی متفاوتی به کار رفته است. برخی آن را به معنای طریقه و حالت دانستهاند که برگرفته از مفهوم لغوی آن است.[۷] بعضی دیگر سیره را برابر تاریخ و ثبت وقایع تاریخی قرار دادهاند که دامنه وسیعی همانند تاریخ پیدا میکند.[۸] عرف تاریخ نویسان، همین معنا را تأیید میکند و برداشت عمومی آنان از سیره، ذکر حوادث و سرگذشت افراد است.[۹] برخی اندیشمندان اسلامی بر این باورند که هموزنبودن سیره با هیئت «فِعلَه» معنای خاصی به آن میبخشد و آن نوع و سبک خاص رفتار است. بر این اساس، هر رفتاری را نمیتوان سیره نامید؛ بلکه رفتاری که روش و سبک ویژه داشته باشد، مصداق سیره خواهد بود.[۱۰]
رابطه سیره عملی و اخلاق، رابطهای تنگاتنگ است. اعمال انسان از اخلاق او سرچشمه میگیرد؛ به گونهای که میتوان گفت اعمال و رفتارهای انسان ثمره خلق و خوی درونی اوست؛ ولی از سوی دیگر، اعمال انسان نیز در جای خود به اخلاق او شکل میدهد؛ یعنی تکرار یک عمل خوب یا بد، به تدریج به یک حالت درونی تبدیل میشود و ادامه آن، سبب پیدایش یک ملکه اخلاقی میگردد؛ خواه فضیلت باشد یا رذیلت[۱۱]؛ به همین دلیل، یکی از راههای مؤثر برای تهذیب نفوس، تهذیب اعمال است.
مقدمه
امامخمینی در جایگاه یک عالم الهی و مرجع تقلید بزرگ و یک رهبر دینی و سیاسی و یک شخصیت جامع الهی، در اخلاق و رفتار خود ویژگیهای ریز و درشت بسیاری داشته است که مورد توجه نزدیکان و مرتبطان ایشان قرار گرفته، به مناسبتهای مختلف از آن سخن گفتهاند. این نوشتار تنها بخشی از آن ویژگیها را در چهار محور فردی، خانوادگی، اجتماعی و سیاسی و بیشتر برپایه خاطرات و گفتههای دیگران دربارهٔ ایشان، بازگو میکند و مجال بازگویی همه آنها وجود ندارد. همین اندازه نیز با توجه به منابع مختلف و پراکنده، طبعاً گویای سیره و شخصیت «جامع» ایشان نیست؛ با این حال تلاش شده است با ارجاع مطالب و نکات به منابع و نمونههای مختلف، نمایی اجمالی از اخلاق و سیره امامخمینی، ازجمله تاکیدهای گفتاری را که ایشان در بخشی از مسائل داشته است، بازگو کند.
اخلاق و سیره فردی
اخلاق و سیره فردی، ارزشهای اخلاقی و رفتاری مربوط به حیات فردی انسانهاست که انسان را فارغ از دیگران در نظر میگیرد.[۱۲] بدون تردید اخلاق و سیره فردی تأثیری غیرمستقیم بر مسائل خانوادگی، سیاسی و اجتماعی دارد؛ تا جایی که میتوان گفت دیگر ابعاد ظهور و بروز همین بخشاند.[۱۳] همه آنچه در این بخش آمده است، میتواند ذیل عنوان حسن خلق در معنای عام آن قرار گیرد؛ ولی این بخش به دلیل اهتمام ویژه به برخی از محورها در چهار موضوع دستهبندی شده است:
حسن خلق
دربارهٔ جایگاه ویژه حسن خلق در معنای عام و کمالات اخلاقی، آیات و روایات بسیاری آمده است.[۱۴] امامخمینی نیز با اشاره به روایات، هدف بعثت پیامبران را تکمیل مکارم اخلاق دانسته، از حسن اخلاق پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) بسیار سخن گفته است.[۱۵] ایشان از همان آغاز تحصیل و تدریس تا هنگامی که رهبری نهضت اسلامی را بر عهده گرفت و جمهوری اسلامی را تشکیل داد، همواره به اخلاق توجه خاص داشت. ایشان آیینه تمامنمای محاسن و مکارم اخلاق بود و در سراسر عمر خود، کوشید پیوسته خود را از هرگونه زشتی و پلیدی دور نگه دارد و به فضایل اخلاقی آراسته کند. همه کسانی که با ایشان در ارتباط بودند، معترفند ایشان انسانی متخلق، مؤدب، مخلص، باتقوا و آراسته به صفات نیک بود. ایشان با عمری که روزها و ساعتها و لحظههایش با مراقبه و محاسبه سپری میشد، آیات فراوانی-که در وصف مخلصان، متقیان و صالحان است-مجسم و عینی ساخت. قرآن را نه تنها در محیط جامعه و با تشکیل جامعه اسلامی، بلکه در نفس خود و در زندگی خود تحقق بخشید.[۱۶] همسر، فرزندان و خدمتگزاران که سالهای بسیار با ایشان همنشین و مرتبط بودند، همگی بر حسن اخلاق ایشان گواهی دادهاند.[۱۷] نرمخویی و آرامش در کلام و رقّت قلب ایشان به گونهای بود که همه افراد خانواده، حتی کودکان از دیدار ایشان لذت میبردند. ایشان در روابط خود با نزدیکان نوعاً در حال لبخند و نشان دادن مهربانی بود تا جایی که نوههای ایشان هر کدام تصور میکردند او را بیشتر از دیگران دوست دارد.[۱۸]
امامخمینی در عمل به اخلاق اسلامی، برای دیگران به ویژه شاگردان و یاران الگو بود؛ برای مثال، در سلام بر دیگران پیشی میگرفت و با خوشرویی با همه روبهرو میشد[۱۹] و در دیدارهای بسیاری که ایشان ازجمله در نوفل لوشاتو با شخصیتهای غیردولتی داشت، ضمن حرمتگذاری به همه پرسشهای آنان پاسخ میداد و گاه شوخی و مزاح هم میکرد[۲۰] خوشرفتاری، محبت بسیار به کودکان و لطافت کلام ایشان موجب شده بود آنان، انس عجیبی با امامخمینی داشته باشند. به کودکان آزادی عمل میداد و دیگران را از محدودکردن آنان در بازی منع میکرد.[۲۱] بخشی از مصادیق حسن خلق و ارزشهای اخلاقی امامخمینی را در امور زیر میتوان نشان داد:
عفو و گذشت
در آیات و روایات پرشماری، از عفو خداوند و عفو بندگان به همدیگر و جایگاه و آثار آن سخن به میان آمده است، و خداوند خود را به صفت عفو ستوده است.[۲۲] امامخمینی در کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل به شرح عفو، فضایل و ثمرهای عفو و ضررهای انتقام پرداخته است[۲۳] و با توجه به روایات و سیره پیامبر(ص)، عفو در امور شخصی، به ویژه در جایی که انسان قدرت انتقام دارد را نیکو شمرده است. (ببینید: عفو) ایشان خود در صورتی که مخالفتها شخصی بود و تنها باعث تضییع حق خود ایشان بود، نه تنها افراد را میبخشید بلکه در صورت گرفتاری و نیاز، به آنان کمک نیز میکرد.[۲۴] در موارد پرشمار، کسانی که به شخص ایشان توهین و بدگویی کرده، سپس پشیمان شده بودند و با نامه یا واسطه از ایشان درخواست عفو و بخشش کرده بودند، بدون استثنا به دست ایشان بخشیده شدند[۲۵]؛ حتی تا مدتها برای یکی از شاگردان خود که از رادیو بغداد جسارت و توهین بسیاری به ایشان کرده بود، دعا میکرد خداوند او را از چنگال صدام حسین و منافقان نجات دهد.[۲۶] (ببینید: علی تهرانی) علاقهمندان امامخمینی نمیتوانستند برخی افراد را که در حوزههای علمیه قم و نجف به ایشان آزار و توهینهای بسیاری روا داشته بودند، ببخشند؛ اما ایشان نه تنها در صدد انتقام و تلافی برنیامد، بلکه آنان را بخشید و در مواردی، به آنان کمک کرد و در صورت بیماری کسی را به عیادت آنان میفرستاد و گرفتاریهای آنان را در حد توان برطرف میکرد.[۲۷]
عطوفت و مهربانی
مهربانی و دلسوزی از ویژگیهای رهبران الهی در خصوص مردم است.[۲۸] امامخمینی نیز در ارتباط با مردم بسیار عاطفی بود. ایشان در عین صلابت و قاطعیت، به همگان دلسوز و مهربان بود.[۲۹] عطوفت ایشان عام بود و همه مردم را شامل میشد.[۳۰] البته خانواده، یاران و همراهان، رزمندگان، خانواه شهدا و جانبازان از این عطوفت و مهربانی بیشتر برخوردار میشدند. ایشان از روحیهای لطیف و ظریف برخوردار بود و با اطرافیان نیز با لطافت و مهربانی برخورد میکرد[۳۱] و حتی در برابر بداخلاقیها و حتی توهینهای برخی اقوام و بستگان نیز واکنشی نشان نمیداد؛ به گونهای که طرف شرمنده میشد.[۳۲]
تواضع
خداوند در قرآن کریم، پیامبرش(ص) را به تواضع در برابر مؤمنان فرمان داده است[۳۳] و تکبر را از صفات رذیله دانسته، آن را نکوهش کرده است.[۳۴] در منابع روایی نیز بابی به آن اختصاص یافته،[۳۵] به تواضع در برابر حق و خلق سفارش شده است.[۳۶] سیره عملی پیامبران الهی به ویژه پیامبر اسلام(ص) نیز همین گونه بود.[۳۷] امامخمینی در آثار خود به معنای تواضع، درجات و دیگر ابعاد آن پرداخته است.[۳۸] (ببینید: تواضع) ایشان خود در عین برخورداری از مراتب بلند علم و کمال و ریاست دین و دنیا، همواره متواضع بود.[۳۹] گاه در برابر پرسش شاگردان اعلام میکرد پاسخ پرسش را نمیداند و این برای آنان تازگی داشت[۴۰]؛ چنانکه از سر تواضع خود را استاد فلسفه نمیدانست و مباحث ارائهشده را فلسفه قلمداد نمیکرد.[۴۱] ایشان از تعریف و ستایش گریزان بود و در برابر کسانی که ایشان را ستایش میکردند، اظهار نارضایتی میکرد.[۴۲] همچنین از القاب و عناوین دوری میجست[۴۳] و خود را خدمتگزار مردم میشمرد[۴۴]؛ در عین حال در برابر حاکمان جور و متکبران تواضع نداشت.[۴۵]
توکل
در آیات فراوانی به توکل تشویق شده[۴۶] و در منابع روایی نیز بابی به آن اختصاص یافته است.[۴۷] امامخمینی نیز در کتابهای اخلاقی و عرفانی خود، دربارهٔ توکل بحث کرده است.[۴۸] توکل آن است که انسان به خدا اعتماد و امور خود را به او تفویض کند. البته این بدان معنا نیست که انسان از فعالیت و تدبیر بازایستد؛ بلکه با بهکارگرفتن نیروی خود و آنچه بر حسب نوع کار نیاز است، اعتمادش تنها به خدا باشد و عامل پیروزی را خدا بداند. (ببینید: توکل) امامخمینی در طول زندگی خود، تکیه و اعتماد بر خداوند داشت و این امر مهمترین عامل پیروزی و استواری ایشان در تمام فراز و نشیبهای زندگی بوده است[۴۹]؛ چنانکه در طول مبارزات خود با رژیم پهلوی، با توکل به خداوند بدون هیچ هراسی از رژیم، برابر مصائب و مشکلات ایستاد.[۵۰] در مصیبت درگذشت ناگهانی و مشکوک فرزند خود سیدمصطفی خمینی، ذرهای شکست در سیمای ایشان مشاهده نشد و حتی آن را از «الطاف خفیه» الهی دانست.[۵۱] ایشان در جریان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نیز ستون محکم نظام بود و هیچگاه تزلزلی در او راه نیافت؛ چنانکه موشکباران تهران نیز اضطرابی در قلب او پدید نیاورد[۵۲] و در شرایط سخت و حساس جنگ تحمیلی و فشارهای شرق و غرب، تکیهگاه محکمی برای مسئولان بود.[۵۳] ایشان افزون بر اینکه خود مصداق بارز توحید و توکل بود، در مراحل مختلف مبارزه و انقلاب و به مناسبتهای گوناگون، در پیامها و سخنرانیهای خود، مردم و مسئولان را به توکل و تکیه بر خداوند دعوت میکرد.[۵۴]
اخلاص و خدامحوری
امامخمینی مظهر اخلاص و خدامحوری بود و خویشتن را از شائبههای غیرالهی پیراسته بود. اخلاص در همه وجود و سراسر زندگی ایشان عجین شده بود. همه حرکتهای کوچک و بزرگ ایشان با نام و یاد خدا شکل میگرفت و جز رضای خدا به چیزی نمیاندیشید؛ به گونهای که در ستایش از ایشان، به «عبدالله»، یعنی بنده خدا و تسلیم اراده پروردگار یاد شده است.[۵۵] ایشان به مردم نیز سفارش میکرد انگیزههای آنان الهی باشد.[۵۶] در تحصیل، تدریس، تبلیغ و تألیف[۵۷] و در مبارزه، تنها آرمان ایشان اجرای احکام الهی بود و در نخستین گام مبارزه با استناد به قرآن،[۵۸] قیام برای خدا را راه و روش خود قرار داد.[۵۹]
امامخمینی بر همین اساس انقلاب اسلامی را رهبری کرد و به پیروزی رساند. کسانی که سالها با ایشان زندگی کرده، کارهای ایشان را در صحنههای گوناگون نظارهگر بودهاند، همه اعتراف کردهاند که ایشان در همه زندگی خود تنها خدا را محور همه کارهای خود قرار داده بود.[۶۰] راز پیروزی و موفقیت ایشان نیز در همین ویژگی نهفته بود.[۶۱]
اطمینان و آرامش خاطر
از بارزترین ویژگیهای روحی امامخمینی اطمینان و آرامش خاطر بود. کسانی که ایشان را درک کردهاند، یادآور شدهاند ایشان در تمام فراز و نشیبها، حتی یک لحظه دچار اضطراب نشد.[۶۲]
ایشان نه تنها در سلوک عبادی، بلکه در مسائل سیاسی و اجتماعی نیز صاحب مقام طمانینه بود و اگر این اطمینان نبود، مشکلات انقلاب را نمیتوانست تحمل کند.[۶۳] ایشان هیچگاه در مقابل حق و انجام وظایف خود تزلزلی به خود راه نمیداد و در مقابل اجرای حق، محکم و مصر بود و از آن کوتاه نمیآمد[۶۴]؛ به عنوان نمونه، شبی که قرار بود فردای آن عراق را ترک کند، خانواده و بستگان حالت غیرعادی داشتند؛ اما ایشان چون شبهای پیش خوابید و مانند همیشه یک ساعت و نیم به اذان صبح، برای نماز شب برخاست.[۶۵] در بازگشت به ایران، یک ساعت پس از پرواز، ایشان برای نماز به طبقه دوم هواپیما رفت و پس از اقامه نماز و مصاحبه کوتاهی که با خبرنگار تلویزیون آلمان انجام داد، با وجود خطرهای احتمالی، با آرامش به استراحت پرداخت. (ببینید: بازگشت امامخمینی) یکی از روزنامهنگاران فرانسوی یادآور شده است که در هواپیمایی که امامخمینی را به تهران میبرد، همه افراد جز امامخمینی نخوابیدند و نگران هدف قرار گرفتن هواپیما به دست هواپیماهای شکاری رژیم پهلوی بودند.[۶۶]
امامخمینی در حادثه مهم شهادت سیدمحمد حسینی بهشتی و بیش از هفتاد تن از یاران ایشان در هفتم تیر ۱۳۶۰ نیز آرامش خود را از دست نداد و با وجود اینکه برای حفظ سلامت قلبشان، خبر شهادت را از رادیو و تلویزیون پخش نکردند، ایشان خبر را از رادیوهای خارجی شنید و اهل خانه را مطلع ساخت.[۶۷] (ببینید: هفت تیر) در زمان سقوط خرمشهر، در حالیکه همه مضطرب و ناراحت بودند و از رساندن این خبر به امامخمینی بیم داشتند، ایشان با آرامش، شکست در برخی مواضع را اقتضای جنگ دانست.[۶۸] ایشان تا پایان عمر نیز بر این اطمینان و آرامش قلبی باقی بود و در وصیتنامه خود خاطرنشان کرد با دلی آرام و قلبی مطمئن به سوی جایگاه ابدی سفر میکند. (ببینید: وصیتنامه امامخمینی)
عبادت و معنویت
برخی اصول اخلاقی و سیره فردی، بعد عبادی و معنوی دارند که به رابطه انسان و خداوند مربوط میشوند و برخی، از این اصول به اخلاق بندگی تعبیر کردهاند. یکی از ابعاد شخصیت امامخمینی توجه ویژه ایشان به معنویت، مناجات و عبادات بود. اهتمام ایشان به عبادت، منحصر به عبادات واجب نبود، بلکه از مستحبات نیز غافل نبود. به تلاوت قرآن، دعا، زیارت و دیگر مستحبات نیز اهمیت میداد. بخشی از مصادیق عبادت و معنویت در امامخمینی را میتوان در این امور نشان داد:
نماز
نماز ازجمله بارزترین و مهمترین عبادات است و بیشترین سفارشهای پیامبران[۶۹] و اولیای الهی[۷۰] نماز است. (ببینید: آداب و اسرار نماز) امامخمینی به نماز بسیار اهمیت میداد و همواره تأکید میکرد در هیچ شرایطی نباید در نماز اهمال و سستی کرد[۷۱] و آن را معاشقه حبیب و محبوب میدانست[۷۲] و از آن لذت میبرد.[۷۳] ایشان معتقد بود هر کدام از اهل سیر و معرفت و سلوک الی الله نمازی مختص به خود دارند و از آن حظ و نصیبی میبرند؛ حسب مقام، سایر مناسک از قبیل روزه و حج نیز همینطور است.[۷۴] ایشان چون نماز را راه عبادت و سخنگفتن با خداوند میدانست، معتقد بود نمیتوان تنها بهظاهر با خداوند صحبت کرد.[۷۵] ایشان که جهاد در اسلام را نیز برای اقامه نماز میدانست و اقدام امامحسین(ع) در اقامه نماز در ظهر عاشورا را شاهد میآورد،[۷۶] خود در شرایط بسیار حساسی همانند جنگ تحمیلی و اخبار ناگواری که از جبههها میرسید، با طمانینه کامل، به گزاردن نماز میپرداخت.[۷۷] ایشان اول وقت به نماز میایستاد و با خشوع و خضوع و حضور قلب نماز میخواند[۷۸] و تا آخرین روزهای عمر خود که در بیمارستان شرایط جسمی مناسبی نیز نداشت، به گزاردن نماز در اول وقت، حتی انجام نوافل آن مقید بود و در لحظات آخر، با وجود بیهوشی، به وقت نماز واکنش نشان داد.[۷۹] از سوی دیگر، امامخمینی به آداب نماز بسیار مقید بود و از اموری که در نماز مکروه است، پرهیز میکرد.[۸۰] ایشان همواره مقید بود نماز را با همه آداب و شرایط مستحباش برگزار کند،[۸۱] و پس از نماز نیز به تعقیبات آن مشغول میشد[۸۲]؛ سپس برمیخاست و به معصومان(ع) سلام میداد.[۸۳] ایشان به نمازهای مستحبی به ویژه نمازهای مستحبی روزانه و نماز شب بسیار اهمیت میداد.[۸۴] (ببینید: نماز شب) ایشان با وجودی که از اهمال و کوتاهی در نماز بسیار ناراحت میشد،[۸۵] کسی را به خواندن نماز وادار نمیکرد[۸۶]؛ در عین حال معتقد بود پیش از اینکه کودکان به سن تکلیف برسند، باید نماز را آغاز کنند تا عادت شود.[۸۷] (ببینید: نماز)
نماز جماعت
امامخمینی پیش از شرایط ویژه دوران رهبری در سالهای حضور در جماران، به نماز جماعت مقید بود و همواره به صورت ماموم یا امام در نماز جماعت شرکت میکرد.[۸۸] ایشان پیش از انقلاب اسلامی، نمازهای روزانه را در حرم مطهر و مدرسه فیضیه با جماعت میگزارد. ظهر و عصر در فیضیه به سیداحمد زنجانی و مغرب و عشا را در حرم به سیدمحمدتقی خوانساری و نماز صبح را به سیدصدرالدین صدر اقتدا میکرد[۸۹] و به گزارشی دیگر، ظهرها نماز خود را گاه به امامت سیداحمد زنجانی در مدرسه فیضیه و گاه سیدمحمدتقی خوانساری در گذر جدّاً به جماعت میخواند[۹۰] و در نبود آنان، امامت جماعت را بر عهده میگرفت.[۹۱] ایشان در نماز صبح میرزاجواد ملکی تبریزی در مسجد بالاسر حرم فاطمه معصومه(س) نیز شرکت میکرد[۹۲]؛ چنانکه در سفر به تهران در نماز جماعت استاد خود سیدابوالحسن رفیعی قزوینی شرکت میکرد و گاه به جای ایشان، امامت نماز را برعهده میگرفت.[۹۳] ایشان خود نیز گاه در خانه نماز جماعت برپا میکرد.[۹۴]
امامخمینی در نجف نماز مغرب و عشا را در مدرسه آیتالله بروجردی و نماز ظهر و عصر را در مسجد شیخ انصاری برگزار میکرد.[۹۵] ایشان حتی در روز وفات فرزند خود، سیدمصطفی، در اول وقت در نماز جماعت حضور پیدا کرد[۹۶]؛ چنانکه در وقت ترک عراق در مهر ۱۳۵۷ در مرز عراق و کویت نیز نماز را به جماعت به جای آورد.[۹۷]
در نوفل لوشاتو فرانسه نیز نماز جماعت اقامه میکرد و پس از نماز مغرب برای مردم سخن میگفت.[۹۸] در سفر از پاریس به تهران، در هواپیما نیز نماز صبح را به جماعت خواند.[۹۹] پس از بازگشت به ایران در فیضیه و جماران نیز گاه نماز جماعت به امامت ایشان برگزار میشد[۱۰۰] و نمونههایی از عکسهای آن در دست است.
از سوی دیگر، امامخمینی در نمازهایی که خود امام جماعت بود، حال مامومان را رعایت میکرد[۱۰۱] و شاهد آن، نمونهای از نماز جماعت ایشان است که از تلویزیون جمهوری اسلامی ایران بارها پخش شده است. سیره عملی ایشان بیانگر این است که افزون بر عدالت و تقوا به انقلابیبودن امام جماعت اهمیت میداد و یکی از دلایل شرکت منظم ایشان در نماز خوانساری نمونهبودن وی در علم و عمل و سابقه مبارزاتی او به ویژه شرکت وی در جنگ استقلال عراق علیه اشغالگران انگلیسی بود[۱۰۲]؛ هرچند آن را جزو شرایط نمیدانست و گاهی در نماز جماعت برخی ائمه جماعت قم که با ایشان در مشی سیاسی و فلسفی همراه نبودند، شرکت میکرد و اختلاف سلیقه سبب ترک نماز جماعت نمیشد.[۱۰۳]
نماز شب
امامخمینی بیش از هر عبادتی به نماز شب علاقهمند بود[۱۰۴] و از آغاز جوانی که مشغول تحصیل بود، در نماز شب جدیت داشت؛ به گونهای که حتی هوای سرد و یخبندان زمستان مانع برگزاری نماز شب ایشان نمیشد.[۱۰۵] در سحرگاه پانزده خرداد ۱۳۴۲، هنگامی که مأموران رژیم پهلوی به خانه ایشان در قم حمله کردند، در حال بهجایآوردن نماز شب بود که دستگیر و به تهران منتقل شد.[۱۰۶] ایشان در مسیر راه نیز نماز شب خود را داخل خودرو خواند.[۱۰۷] شب ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ که به ایران بازمیگشت، نماز شب خود را در طبقه بالای هواپیما به جای آورد و آن را ترک نکرد[۱۰۸]؛ همچنین نماز شب ایشان در روزهای پایانی حیاتشان در بیمارستان نیز ترک نشد.[۱۰۹] گفته شده ایشان وقتی برای نماز شب بیدار میشد، چراغی روشن نمیکرد و سعی میکرد مزاحم دیگران نشود.[۱۱۰] نمازهای شب و راز و نیاز ایشان چنان بود که اگر هر انسانی متوجه آن میشد، بیاختیار به گریه میافتاد.[۱۱۱]
اهتمام ویژه به ماه رمضان
امامخمینی برای ماههای ویژهای چون ماه رمضان برنامهای خاص داشت. در این ماه شعر نمیسرود و نمیخواند و به شعر گوش نمیداد و دیدار عمومی نداشت. دگرگونی خاصی متناسب با این ماه در زندگانی خود ایجاد میکرد؛ به گونهای که سراسر این ماه را به انجام مستحبات مربوط سپری میکرد.[۱۱۲] در شبهای ماه رمضان تا صبح، نماز و دعا به جا میآورد. پس از نماز صبح مقداری استراحت کرده، سپس به کارهای خود رسیدگی میکرد.[۱۱۳] ایشان در هوای پنجاه درجه نجف، هجده ساعت روزه بود و تا نماز مغرب و عشا را همراه با نوافل به جا نمیآورد، افطار نمیکرد.[۱۱۴]
انس با قرآن
یکی از ویژگیهای امامخمینی، انس با قرآن در سه محور قرائت، تدبر و عمل به آن بود. تلاوت آیات آسمانی برای ایشان لذتبخش و الهامآور بود. ایشان در ماه رمضان هر روز ده جزء قرآن میخواند[۱۱۵] و در حقیقت، هر سه روز یک بار و در اواخر به سبب کهولت سن، هر ده روز یک بار قرآن را به پایان میبرد[۱۱۶]؛ چنانکه پیش از فرارسیدن وقت هر نماز، قرآن تلاوت میکرد[۱۱۷] و در نقلی دیگر، روزی هفت مرتبه قرآن میخواند[۱۱۸]؛ حتی روزهای آخر و شب پیش از عمل جراحی هم قرآن و نماز شب ایشان ترک نشد.[۱۱۹] ایشان قرآن را با تدبر و اندیشه میخواند و به تفکر و تدبر در آن نیز توصیه میکرد. در عمل به قرآن نیز کمنظیر و پیشگام بود[۱۲۰] (ببینید: قرآن)؛ از اینرو خاطرنشان شده است برای شناخت و تبیین شخصیت امامخمینی باید به قرآن پناه برد و ایشان را در لابهلای آیههای آن که به وصف بندگان صالح خدا پرداخته است، بازیافت.[۱۲۱] ایشان از اینکه قرآن میان مسلمانان مهجور بود و احکام آن اجرا نمیشد و نقشی جز در گورستانها و مجالس مردگان نداشت، بسیار ناراحت بود.[۱۲۲] (ببینید: مهجوریت قرآن)
دعا
امامخمینی از دعاهای رسیده از سوی اهل بیت(ع) به عنوان «قرآن صاعد» یاد میکرد[۱۲۳] (ببینید: دعا) و برای دعا اهمیت خاصی قایل بود و همواره ذکر و دعا را جزء اصلیترین برنامههای روزانه خود قرار میداد و عمر خود را با یاد و نام خدا سپری میکرد[۱۲۴] و یکی از کتابهایی که همواره کنار دست ایشان بود، کتاب دعا بود[۱۲۵]؛ چنانکه میان دعاها به دعای کمیل[۱۲۶] و مناجات شعبانیه انس و اعتقاد بیشتری داشت.[۱۲۷] ایشان تعهد خاصی به خواندن دعای عهد با امام زمان(ع) به مدت چهل روز، حتی در ایام بیماری داشت[۱۲۸] و به دیگران نیز خواندن این دعا را در صبحها سفارش میکرد.[۱۲۹] ایشان غالباً در آغاز و پایان آثار مکتوب و شفاهی خود دعا میکرد، و طلب دعا از مخاطب در بیشتر نامههای ایشان دیده میشود. همچنین یکی از سفارشهای ایشان، مطالعه در دعاها بوده است.[۱۳۰] ایشان در دعاهای خود دیگران را فراموش نمیکرد و این خود جامعبینی ایشان را در مسائل عبادی و اخلاقی نشان میدهد.[۱۳۱] (ببینید: دعا)
شیفتگی به اهل بیت(ع)
امامخمینی با همه وجود، شیفته و دلباخته اهل بیت(ع) بود. همین که نام مبارک امامحسین(ع) را میشنید، بیاختیار اشک ایشان جاری میشد و با شروع-سلام به اباعبدالله(ع) از سوی مرثیهخوان، اشک میریخت.[۱۳۲] عشق به اهل بیت(ع) سراسر وجود ایشان را فراگرفته بود؛ به گونهای که در برخورد با مشاهد مشرفه و در تشرف به زیارت قبور مطهر معصومان(ع) مانند این بود که امام(ع) را حاضر و ناظر جلوی چشم خود میدید.[۱۳۳] این ویژگی سبب شده بود در همه مسائل به ویژه مسائل مبارزاتی از آنان استمداد جوید.[۱۳۴]
یکی از ویژگیهای امامخمینی تقید به زیارت و توسل به اهل بیت(ع) بود تا وقتی قم بود، هر روز پس از درس صبح و گاهی پس از درس عصر، به حرم حضرت معصومه(س) مشرف میشد.[۱۳۵] ایشان مدتی که نجف اشرف بود، هر شب به زیارت امیر مؤمنان(ع) میرفت[۱۳۶]؛ حتی در سالی که در عراق کودتا و حکومت نظامی شد، زیارت خود را در پشت بام خانه انجام میداد.[۱۳۷] ایشان در بسیاری از ایام زیارتی امامحسین(ع) کنار مرقد ایشان حاضر میشد و در دهه اول محرم، هر روز زیارت عاشورا را به صورت کامل و طبق آنچه وارد شده میخواند.[۱۳۸] ایشان زیارت رجبیه را میخواند و به دیگران نیز توصیه میکرد این زیارت را بخوانند تا اگر چیزی از مقامات اولیای خدا برای آنان نقل شد، دستکم احتمال آن را بدهند و تکذیب نکنند.[۱۳۹] ایشان پس از ورود به ایران در بهمن ۱۳۵۷ در روزهای اقامت در تهران یک بار به همراه مهدی عراقی به زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) در شهر ری رفت.[۱۴۰]
امامخمینی در بزرگداشت شخصیت معصومان(ع) نیز اهتمامی ویژه داشت و هیچگاه نام آنان را بدون احترام بر زبان جاری نکرد و تا آنجا که ممکن بود، مجالس جشن و عزای آنان را بر پا و در آن شرکت میکرد[۱۴۱]؛ چنانکه روز تاسوعا در نوفللوشاتو در جمع خبرنگاران دستور داد پیش از ظهر مجلس مرثیهخوانی بر پا شود و شب عاشورا نیز این مجلس بر پا شد.[۱۴۲]
زهد، آراستگی و نظم زندگی
امامخمینی در ظواهر رفتار و نظم زندگی خود، از یک سو، فردی زاهد و سادهزیست بود و از سوی دیگر ظاهر فردی و زندگی او بسی آراسته، منظم و نیز مراقب سلامتی خود بود:
- زهد و سادهزیستی: زهد و سادهزیستی از ویژگیهای بندگان شایسته و مؤمن خداوند است. (ببینید: زهد) زهد و سادهزیستی امامخمینی، یادآور زهد و سادگی انبیا(ع) و سلف صالح و مایه شگفتی بود. اگر کسی از تمکن مالی برخوردار نباشد و ساده زندگی کند، ارزش نیست؛ زیرا سادگی بر او تحمیل شده است؛ اما امامخمینی میتوانست در بهترین شرایط، به لحاظ مادی، زندگی کند، اما ساده میزیست.[۱۴۳] به عنوان نمونه، ایشان حاضر نشد در گرمای طاقتفرسای نجف، کولری تهیه کند[۱۴۴] یا شبها برای استراحت به منطقه خنکتری مانند کوفه برود.[۱۴۵] ایشان، حتی در پاریس نیز با وجود سرمای هوا و کهولت سن، دستور داد وسایل گرمازای منزل مسکونیشان را خاموش کنند تا با مردم ایران که در زمستان ۱۳۵۷ به علت کمبود نفت در تنگنا بودند و سرما را تحمل میکردند، همدردی کند.[۱۴۶]
بر این اساس، یکی از شاگردان امامخمینی خاطرنشان ساخته است امامخمینی در زندگی همواره ساده میزیست، ساده میپوشید، ساده میخورد. در نجف غذای مورد علاقه ایشان نان و پنیر و گردو بود. دررفت و آمدها، تا جایی که امکان داشت از گرفتن خودروی دربست خودداری میکرد. البته سادگی جزء خصایص زندگی ایشان بود و هیچ حادثهای باعث نمیشد این ویژگی جای خود را به چیز دیگری بدهد. پس از پیروزی انقلاب و ورود به ایران نیز، سادهزیستن خود را حفظ کرد و از تجملات دوری کرد. ایشان، اجازه برگزاری مراسم تشریفات مرسوم را هنگام بازگشت نداد و یادآور شد مگر میخواهند کوروش را وارد ایران کنند! یک طلبه از ایران خارج شده و همان طلبه به ایران بازمیگردد.[۱۴۷]
امامخمینی در زندگی خود با الگوگیری از معصومان(ع)، همواره بر سادهزیستی برای خود، مردم و مسئولان، تأکید میکرد و ترجیح میداد در اتاقشان، به جای فرش، موکت پهن باشد.[۱۴۸] خاطرات بسیاری از سادهزیستی امامخمینی نقل شده است و یکی از آنها، دیدار ایشان با مهمانان و خبرنگاران و جهانگردان خارجی است که از خانه امامخمینی و حسینیه جماران بازدید کردهاند و بهشدت تحت تأثیر سادهزیستی و خانه کوچک و عاری از تزیینات قرار گرفتهاند، چه بسیار افرادی که با دیدن آن زندگی ساده و به دور از تجملات، دگرگون شدهاند و به یاد زندگی پیامبر(ص) افتادهاند[۱۴۹]؛ ازجمله وزیر آموزش و پرورش نیکاراگوئه که کشیش نیز بود، وقتی جماران و خانه ایشان را دید، تحت تأثیر قرار گرفت و یادآور شد رهبر او امامخمینی است.[۱۵۰] همچنین چندین آمریکایی نیز تحت تأثیر سادگی و بیآلایشی اقامتگاه امامخمینی قرار گرفته بودند[۱۵۱]؛ ازجمله به مناسبت دهه فجر، تعدادی از مهمانان کشورهای خارجی با امامخمینی دیدار کردند. یکی از آنان که مسلمانی آمریکایی بود، بهشدت تحت تأثیر ایشان قرار گرفت و برای او غیرمنتظره بود رهبر انقلاب ایران، در چنین خانه کوچکی ساکن باشد.[۱۵۲] امامخمینی افزون بر زندگی شخصی خود بر سادهزیستی مسئولان و کارگزاران نظام اسلامی و اطرافیان خود نیز تأکید داشت.
- بهداشت و آراستگی ظاهر: زیبایی و جمال، یکی از ابعاد وجودی انسان است که به آن بسیار توجه شده است. پیامبر اکرم(ص) یادآور شده است که خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد.[۱۵۳] امامخمینی در کنار زهد و سادهزیستی خود، به بهداشت و آراستگی ظاهر اهمیت میداد. ایشان هیچگاه با ظاهری نامرتب در جامعه و حتی در میان افراد خانواده ظاهر نمیشد و در نظافت و تمیزی ضربالمثل دوستانش بود و الگوی یک مسلمان واقعی بود که نکته به نکته کارهایشان درس عملی برای مسلمانی و نمونهشدن است. ایشان مقید به مسواکزدن، استحمام بهموقع و استفاده از بوی خوش بود[۱۵۴]؛ همچنین مقید بود کفش و جوراب تمیز و مناسبی بپوشد. عمامه خود را مرتب کند و در جامعه، به صورت انسانی پاک و منزه ظاهر شود.[۱۵۵] در خانه ایشان، آینهای به دیوار بود که هرگاه بلند میشد، خود را در آن میدید و خود را مرتب میکرد.[۱۵۶] لباس خانه و ملاقات ایشان جدا بود. اگر روزی سه تا چهار مرتبه برای دیدار عمومی به حسینیه میرفت، وقتی به اتاق برمیگشت، لباسهای خود را عوض میکرد و پارچهای سفید هم روی آن میکشید.[۱۵۷] لباسهای خود، حتی پای جامه و زیرپیراهنی و دستمال خود را اتو میکرد.[۱۵۸]
امامخمینی در هفته، دو بار استحمام و به وضع ظاهری سر و صورت خود رسیدگی میکرد؛ یکی صبح جمعه همراه با غسل جمعه و میان هفته، شبهای سهشنبه و برای اصلاح موی سر از فرزندان یا همسر خود کمک میگرفت.[۱۵۹] ایشان همواره معطر بود و روزی چند بار عطر یا ادکلن میزد.[۱۶۰] همیشه یک شانه و آینه کوچک کنار دست خود داشت و از دو شیشه عطر که یکی در جانماز و دیگری در طاقچه بود، استفاده میکرد[۱۶۱] و هنگام نماز تمیزترین لباسها را به تن میکرد.[۱۶۲] پایبندی امامخمینی به مرتبکردن خود در آینه[۱۶۳] و پوشیدن جامههای تمیز و مرتب، الگویی برای شاگردان بهشمار میرفت[۱۶۴] و برخی شاگردان ایشان سعی میکردند از همه حالات اخلاق و آداب استاد، ازجمله شیوه راهرفتن، پوشیدن لباس و حتی نگاهکردن ایشان تقلید کنند،[۱۶۵] و وجود صدها طلبه تحصیلکرده با ظاهری آراسته و جذاب، برای حوزه نمایشی باشکوه بود.[۱۶۶] (ببینید: شاگردان امامخمینی)
- وقتشناسی و نظم: امامخمینی در همه ابعاد زندگی دارای نظم بود.[۱۶۷] نظم ایشان به گونهای بود که انسان میتوانست طبق کارهای ایشان، ساعت خود را تنظیم کند. گفته شده است اطرافیان ایشان در نجف اشرف از حرکت و سکون، خواب و بیداری و نشست و برخاست ایشان در مییافتند چه ساعتی از شب و روز است.[۱۶۸] ایشان در امور فردی، کارهای شخصی، عبادت، زیارت و ورزش،[۱۶۹] خواب و خوراک[۱۷۰] و امور آموزشی، تحصیل، تدریس، تحقیق،[۱۷۱] نظم و ترتیب خاصی داشت.
امامخمینی ساعات شبانهروز خود را تقسیمبندی کرده بود و ساعت عبادت، استراحت، مطالعه، رفت و آمد ایشان مشخص بود و این تقسیم و برنامهریزی، مبنای تنظیم برنامه خانواده ایشان نیز شده بود. توجه در رفتار و عملکرد ایشان، نشان میدهد در تمام امور، به رعایت نظم بسیار مقید بود و با نظم و برنامه خاصِّ از پیش معیّن شده، کارهای خود را انجام میداد.[۱۷۲] ایشان حتی برای زمانهای کوتاه پیش از شام یا ناهار یا پیش از اخبار، برنامه داشت. نقل شده است زمانی که برای صرف شام ایشان را صدا میزدند، یادآور میشد هنوز ده دقیقه به وقت شام مانده است[۱۷۳]؛ حتی قدمزدن ایشان نیز از نظم و وقت معینی برخوردار بود.[۱۷۴]
از سوی دیگر، نظم استاد در زندگی بسیاری از شاگردان جلوه کرده بود.[۱۷۵] امامخمینی که خود فردی منظم بود،[۱۷۶] سعی داشت شاگردان خود را به نظم در زندگی عادت دهد؛ ازجمله روزی با تأثر از دیرآمدن برخی شاگردان، به جای درس از ضرورت منظم درسخواندن سخن گفت و یادآور شد صاحب جواهر حتی در روز وفات فرزندش، تا پیش از جمعشدن طلاب برای تشییع جنازه، نصف صفحه از کتاب جواهر را نوشت.[۱۷۷] (ببینید: شاگردان امامخمینی)
- ورزش: امامخمینی به ورزش اهمیت میداد و معتقد بود عقل سالم در بدن سالم است.[۱۷۸] ایشان به بسیاری از رشتههای ورزشی علاقهمند بود؛ ولی رشته خاصی را ترجیح نمیداد. ازجمله ورزشهایی که ایشان، خود بیشتر به آن میپرداخت، کوهنوردی، فوتبال در سنین نوجوانی و شنا و برخی ورزشهای باستانی و کشتی در سنین جوانی بود؛ اما وقتی پا به سن گذاشت، بیشتر به کوهنوردی و پیادهروی میپرداخت و هیچگاه به سبب برنامهای، از ورزش نمیگذشت و در توصیههای خود به فرزندان و نوهها تأکید میکرد در ساعت تفریح، نباید درس خواند و در ساعت درس نباید تفریح کرد؛ هر کدام در جای خود[۱۷۹] و یادآور میشد خود او این چنین بوده است.[۱۸۰] ایشان بعضی تابستانها به «درکه» تهران میرفت و تا پنجاهسالگی، عصرها با لباس روحانیت به کوه میرفت.[۱۸۱] ایشان طی برنامهای منظم، روزانه یک ساعت و نیم پیادهروی میکرد و افزون بر آن، حرکاتی که پزشکان برای ایشان تجویز کرده بودند، هنگام انجام کارهای دیگر، انجام میداد.[۱۸۲]
اخلاق و سیره خانوادگی
خانواده، کوچکترین سازمان اجتماعی است که شامل پدر و مادر، فرزندان و گاه خویشان نزدیک، مانند پدربزرگ، مادربزرگ، عروس یا داماد میشود.[۱۸۳] از نگاه امامخمینی محیط خانواده باید محیط محبت باشد[۱۸۴] و اعضای خانواده باید با هم با مهربانی و عطوفت،[۱۸۵] صلح و صفا و مهر و وفا[۱۸۶] و صداقت[۱۸۷] رفتار کنند و با هم یکدل و یکجهت باشند.[۱۸۸] (ببینید: خانواده) امامخمینی برای خانواده خود یک الگوی تربیتی بود و حالات و رفتار ایشان در خانه، بهترین مربی برای اعضای خانواده بود[۱۸۹] و از فرزندان خود نیز میخواست این گونه باشند و تأکید میکرد الگوی بچه، پدر و مادر است؛ اگر پدر و مادر به آنچه به بچهها میگویند عمل کنند و با آنان صداقت داشته باشند و درست رفتار کنند، بچهها نیز درست بار میآیند.[۱۹۰] همچنین ایشان در طول دوران زندگی، ازجمله دوران تبعید، به فرزندان خود سفارش میکرد مراقب مادر خود باشند و به او احترام بگذارند و با وی حسن رفتار و سلوک داشته باشند[۱۹۱] (ببینید: مادر)؛ چنانکه در وصیتنامه خود از آنان خواست از مادر خود اطاعت و با احترام با او رفتار کنند و رضایت او را به دست آورند که خیر دنیا و آخرت آنان در آن است.[۱۹۲]
رفتار با همسر
رفتار امامخمینی با همسر خود، خدیجه ثقفی همراه با خوشاخلاقی، محبت، احترام، ادب و ارزش قایلشدن برای نظر همسر بود.[۱۹۳] ایشان به همسر خود علاقه داشت و به او احترام میگذاشت و علاقه خود را بارها ابراز میکرد؛ ازجمله در برخی نامههای احساسی، علاقه و محبت ایشان بروز یافته است؛ چنانکه در نامه سفر به مکه در فروردین ۱۳۱۲ که از لبنان و در جوانی برای وی نوشته، از تعبیرهای «تصدقت شوم»، «الهی قربانت بروم»، «نور چشم»، «قوّت قلب» و «عزیزم»، استفاده کرده، اظهار تاسف کرده است که همسر ایشان در این سفر همراه ایشان نیست.[۱۹۴]
امامخمینی خواستههای خود را بر همسر تحمیل نمیکرد و پایبند رعایت مقررات خانه بود؛ به گونهای که همسر ایشان هیچگاه حتی وقتی ایشان در اوج عصبانیت بود، از او بیاحترامی و اسائه ادبی ندید[۱۹۵] و از همسر خود میخواست به تربیت فرزندان بپردازد و آن را بهترین عبادت برای مادران میدانست.[۱۹۶] ایشان معتقد بود این کار از مردها بر نمیآید؛ چون عاطفه زن بیشتر است و قوام خانواده نیز باید بر اساس محبت و عاطفه باشد.[۱۹۷] در خانه به اهل خانه امر و نهی نمیکرد. کارهای شخصی خود را شخصاً انجام میداد[۱۹۸] و درکارهای خانه،[۱۹۹] به ویژه نگهداری و مراقبت از فرزندان در نیمههای شب به همسر خود کمک میکرد.[۲۰۰] رفتار ایشان با خانواده و مسائل آن، بر اساس حرمتگذاری و شخصیتدادن به افراد بود. ایشان همسر خود را همدرد و همراه میدانست و احترام بسیاری برای او قایل بود.[۲۰۱]
امامخمینی پس از تبعید به ترکیه، رسیدن فرزند خود سیدمصطفی به ترکیه را در نامهای به همسر خود خبر داد و از او خواست همه اعضای خانواده، سلامتی خودشان را با خط خود برای ایشان بنویسند[۲۰۲] و در خرداد ۱۳۴۴ در نامه دیگری، از سلامتی خود و سیدمصطفی خبر داد.[۲۰۳] نیز در نامه خود پس از اعلام سلامتی و احوالپرسی از تکتک اعضای خانواده، آنان را به صبر و شکیبایی و بیتابینکردن، احترامگذاشتن و خدمت به مادر، کمک و حُسن سلوک افراد خانواده با یکدیگر توصیه کرد.[۲۰۴] از سوی دیگر، امامخمینی بارها تأکید کرده است «من هرچه دارم از خانم دارم». این سخن گویای آن است که همسر ایشان، ثقفی با رفتار خود، اعتماد امامخمینی را جلب کرده بود[۲۰۵]؛ چنانکه پس از بازداشت ایشان در آبان ۱۳۴۳، مهر و کلید قفسه کتابها و مدارک خود را به همسر خود داد و او آنها را پنهان کرد و پس از استقرار امامخمینی در نجف در ۱۳۴۴ به عبدالعلی قرهی سپرد تا به ایشان برساند و بعدها امامخمینی از امانتداری همسر خود تشکر کرد.[۲۰۶]
رفتار با فرزندان
از مهمترین وظایف پدر و مادر پرورش روحی و جسمی فرزندان است. فرزند از نگاه اسلامی، نور چشم،[۲۰۷] سعادت، گل بهشتی[۲۰۸] و زیباترین یادگار[۲۰۹] شمرده شده است. امامخمینی وظیفه پدر و مادر، به ویژه مادر را در تربیت فرزندان بسیار سنگین میدانست و بر سالمسازی محیط خانواده تأکید داشت.[۲۱۰] (ببینید: تعلیم و تربیت) ایشان به تربیت عملی، یعنی تأثیرگذاری اعمال و رفتار پدر و مادر بر فرزندان معتقد بود[۲۱۱] و باور داشت پدر و مادر همواره نقش معلم را بر عهده دارند[۲۱۲] و خانواده باید محل تربیت علمی، دینی و تهذیب اخلاقی فرزندان باشد[۲۱۳] و زمینههای رشد اجتماعی و سیاسی فرزندان را آماده کند.[۲۱۴] (ببینید: خانواده) ایشان با درنظرگرفتن وظایف فرزندان در برابر پدر و مادر به ویژه مادران، بر احترام به مادر و اطاعت و جلب رضایت او[۲۱۵] و خدمت به مادر[۲۱۶] تأکید میکرد و رضای خدا و سعادت دنیا و آخرت را در خدمت به مادر میدانست.[۲۱۷] (ببینید: مادر) امامخمینی در کارهای خانه نیز فرزندان را به پیشیگرفتن بر مادر توصیه میکرد[۲۱۸] و در صورت مشاهده رفتار تند آنان با مادر، آنان را مؤاخذه میکرد.[۲۱۹] ایشان خاطرنشان کرده است نوع رفتار پدر و مادر با هم، بر تربیت فرزندان اثرگذار است و رفتار با مهر و محبت و اخلاق اسلامی، بهطورطبیعی بر فرزندان تأثیر مثبت دارد.[۲۲۰] رفتار امامخمینی در خانواده با فرزندان نیز با خوشرویی، خوشاخلاقی، زیبایی کلام، ایجاد شخصیت در فرزندان، تکریم و احترام، تلقین و تکرار امور برای رسوخ و نفوذ در نفس آنان بود.[۲۲۱]
امامخمینی پس از پیروزی انقلاب نیز، با وجود مسئولیت رهبری جامعه اسلامی، هیچگاه خانواده و محبت به فرزندان را فراموش نکرد[۲۲۲]؛ حتی وقتی را برای سرگرمی و بازی با نوهها اختصاص داده بود[۲۲۳] و برابر سر و صدا و جست و خیز و دیگر کارهای کودکان، اظهار ناراحتی نمیکرد و به بزرگترها نیز سفارش میکرد با سعه صدر و حوصله با کودکان برخورد کنند.[۲۲۴] ایشان به افراد خانواده وابستگی عاطفی شدید داشت؛ اما این وابستگی به هیچوجه مانع تصمیمگیریهای بهموقع در امور مختلف خانواده نمیشد.[۲۲۵] همچنین دربارهٔ اصول زندگی و ازجمله انجام واجبات و پرهیز از محرمات، جدی بود و تحت تأثیر محبت پدری و فرزندی و شوهری قرار نمیگرفت، اما در امور دیگر سختگیر نبود و فرزندان را آزاد میگذاشت.[۲۲۶] رفتار ایشان با تکتک فرزندان به گونهای بود که هر کس تصور میکرد او را از دیگری بیشتر دوست دارد. در برابر ناراحتی فرزندان بیتوجه نبود و مقید بود ناراحتی آنان را برطرف کند[۲۲۷] و به فرزندان دختر محبت بیشتری نشان میداد.[۲۲۸]
امامخمینی فرزندان را به انجام واجبات و ترک محرمات (مانند نماز، حجاب و عفاف) سفارش میکرد و از هر امری که باعث تنفر فرزندان از فرایض دینی میشد، پرهیز میکرد.[۲۲۹] کلام حق را با ملاطفت و شیرینی بیان میکرد و هیچگاه فرزندان خود را به سبب ترک امور معنوی سرزنش نمیکرد و از سخت و طاقتفرسا جلوهدادن عبادت نزد آنان پرهیز میکرد.[۲۳۰] ایشان سعی داشت فضایی ضد گناه در خانه حاکم باشد و در اینباره آسیبشناسی میکرد و راهکار میداد؛ برای نمونه پیشنهاد میکرد به جای غیبتکردن، دربارهٔ خود صحبت کنند.[۲۳۱][۲۳۲][۲۳۳][۲۳۴] رفتار امامخمینی با دامادها و عروسهای خود نیز محترمانه و دوستانه بود؛ ولی چون دامادها به همه اهل خانه محرم نبودند، با رفت و آمد زیاد آنان موافق نبود.[۲۳۵] ایشان به محدودیت ارتباط یا صحبت محرم و نامحرم توجه داشت و از بازی دختران مکلف و نشست و برخاست آنها با پسران در یک جا نهی میکرد.[۲۳۶]
امامخمینی علاقه و ارتباط عاطفی عمیقی با فرزند خود سیداحمد خمینی داشت و در چندین نامه او را عزیز، نورچشمی و فرزند مکرم خطاب کرده،[۲۳۷] وی را دعا کرده،[۲۳۸] به درستکاری و امانتداری وی شهادت داده و به صورت جدی و صریح از وی دفاع کرده است.[۲۳۹] در عین حال، در نامههای چندی که خطاب به وی نوشته است، تذکرات، نصایح و سفارشهای مهمی مطرح کرده است[۲۴۰]؛ ازجمله از وی خواسته است فرصت را از دست ندهد و در جوانی در تهذیب نفس و اصلاح اخلاق و کردار خود بکوشد و سعی کند به گونهای رفتار کند که هنگام مرگ حقالناس بر گردنش نباشد[۲۴۱] و در خدمت و اطاعت از مادر و برآوردهکردن رضایت او بکوشد و به خوشرفتاری با خویشان و نزدیکان و همسر و فرزندان توجه کامل داشته باشد.[۲۴۲] نیز از وی خواسته است از زیر بار مسئولیت خدمت به خلق شانه خالی نکند[۲۴۳] و تأکید کرده است دوستان و معاشران وارستهای برگزیند؛ از حب دنیا و شهرت پرهیز کند؛ در توطئهها استقامت ورزد و از تهمتها و شایعات هراسی به دل راه ندهد؛ از اوقات جوانی و فرصتها بهترین استفاده را بکند؛ فرزندانش را درست تربیت و با مهر و محبت و صفا با اهل خانه رفتار کند و طریق صالحان را بپیماید.[۲۴۴] (ببینید: سیداحمد خمینی)
امامخمینی با کودکان غیر خویشاوند نیز رفتاری مهربانانه و صمیمی داشت[۲۴۵]؛ چنانکه کودکان بسیاری برای امامخمینی نامه مینوشتند و ایشان پاسخ نامهها را همراه هدایایی میفرستاد.[۲۴۶] ایشان به فرزندان شهدا علاقه ویژهای داشت[۲۴۷] و آنان را فرزندان اسلام و پیامبر(ص)[۲۴۸] و نور چشمان[۲۴۹] و فرزندان عزیز خود[۲۵۰] میخواند و در زمینه تحصیل و نیازهای آنان، به مسئولان سفارش میکرد.[۲۵۱] (ببینید: شهدا)
رفتار با سایر خویشاوندان
امامخمینی که در دوران کودکی و نوجوانی، پدر و مادرش را از دست داده بود،[۲۵۲] همواره از آنان به نیکی یاد میکرد و خود را در برخی نوشتهها «ابنالعالم المقتول» نامیده است.[۲۵۳] ایشان همیشه به برادر بزرگ خود سیدمرتضی پسندیده احترام میگذاشت[۲۵۴] و برای وی جایگاه پدری و استادی قایل بود و تأکید میکرد اگر وی نبود، ایشان قادر نبود بهراحتی درس خود را ادامه دهد.[۲۵۵] همه نامههای امامخمینی به وی با نهایت توجه و احترام و تکریم نوشته شده است؛ همچنین در نامههای بسیاری که به فرزند خود سیداحمد خمینی و دیگر منسوبان نوشته است، به رعایت حال و احترام وی و به تعبیر ایشان «حضرت آقا» توصیه شده است.[۲۵۶] ایشان در روز ورود به ایران، به دلیل امتناع از پیشافتادن از برادر بزرگتر و رعایت احترام ایشان، از پسندیده خواست پیش از ایشان از هواپیما خارج شود.[۲۵۷] (ببینید: سیدمرتضی پسندیده)
امامخمینی به برادر دیگر خود سیدنورالدین نیز بسیارعلاقهمند بود و دو برادر با یکدیگر در ارتباط بودند. ایشان در نامهای از بورسا، در پاسخ، وی را از سلامتی خود آگاه کرد و از وی خواست با نامه خبر سلامتی خود و خویشاوندان را به ایشان برساند. پس از اعزام او برای درمان به خارج از کشور نیز، از فرزند خود سیداحمد خمینی پیگیر سلامتی وی بود.[۲۵۸] سیدنورالدین در تیر ۱۳۵۵ از دنیا رفت و مأموران ساواک از ترس مطرحشدن نام امامخمینی، به بازماندگان اجازه نوشتن آگهی تسلیت و مجلس ختم مناسب وی را ندادند و تنها مجلسی مختصر در قم و خمین برگزار شد. امامخمینی نیز در مسجد شیخ انصاری نجف برای وی مراسم ختم برگزار کرد[۲۵۹] و در نامهای به برادر خود سیدمرتضی و دیگر خویشاوندان تسلیت گفت.[۲۶۰] مولود آغاخانم، عمه بزرگ امامخمینی در حدود ۱۳۴۲ق/ ۱۳۰۲ش در سفر به عتبات بیمار شد و در طول آن سفر، امامخمینی که طلبهای جوان بود، وی را بر دوش خود به زیارت میبرد.[۲۶۱] (ببینید: خانواده امامخمینی)
برخورد و رفتار امامخمینی با همه خویشاوندان، حسنه و خوب بود[۲۶۲] و حتی برابر دادزدن و برخوردهای تند برخی اقوام در مسائل سیاسی پس از انقلاب اسلامی با ملایمت با آنان رفتار میکرد.[۲۶۳] ایشان از فرزندان خود نیز میخواست با خویشاوندان و بستگان با مهر و محبت، صلح و صفا و ایثار و رعایت حال آنان برخورد کند و خدمتگزار همه خویشان و وابستگان به خود باشند.[۲۶۴] ایشان پس از بروز برخی کدورتها نیز در پی رفع آنها بود؛ چنانکه در موردی با استقبال از حصول آشتی میان برخی خویشاوندان و تأکید بر حصول آن میان دیگر بستگان، آرزو کرد از آنان با ایشان نیز آشتی کنند و آن سال را سال آشتیکنان نامید[۲۶۵]؛ چنانکه پیگیر صلح و آشتی میان دیگران نیز بود.[۲۶۶]
رفتار با کارکنان و خدمتگزاران
امامخمینی با کارکنان و خدمتگزاران دفتر و خانه خود نیز همانند بستگان خود رفتار میکرد[۲۶۷] و به دختران خود نیز اظهار میداشت میان آنان و کارگران خانه تفاوتی نیست.[۲۶۸] به خوراک و استراحت آنان توجه داشت؛ از همان خوراکی که خود ایشان میخورده، آنان نیز میخوردند.[۲۶۹] هنگام سفر در گوش آنان دعای سفر میخواند[۲۷۰] و در صورت تأخیر از وقت معین، حال آنان را جویا میشد.[۲۷۱] به آنان هدیه میداد[۲۷۲] و هنگام نیاز در کارهای خانه نیز به آنان کمک میکرد.[۲۷۳] اگر هر یک از آنان بیمار میشد، ایشان برای عیادت، فردی نزد وی میفرستاد[۲۷۴] و در صورتی که در دسترس بود، خود ایشان به عیادت میرفت.[۲۷۵] هنگام شهادت فرزند یکی از خدمتگزاران، او را در کنار خود نشاند و فرزند او را فرزند خود خواند و برای پدر شهید دعا کرد و برای پرداخت هزینههای مراسم بزرگداشت آن شهید نیز کمک مالی کرد.[۲۷۶]
اخلاق و سیره اجتماعی
اخلاق و سیره اجتماعی، به معنای ارزشها و ضد ارزشهای حاکم بر رابطه فرد با دیگر انسانهاست.[۲۷۷] معاشرت نیکو با دیگران، رعایت عدل و پرهیز از ستم، احسان به دیگران، وفای به عهد، ادای امانت، اصلاح روابط میان برادران دینی و وحدت ملی و همبستگی اسلامی، از مصداقهای این بخشاند؛ حتی اخلاق و رفتار خانوادگی و سیاسی نیز جزئی از مصادیق همین بخش بهشمار میآیند که به سبب اهمیت آن، جداگانه آورده شدند. بر این اساس، در این بخش شمار بسیاری از ارزشها و ضد ارزشهای حاکم بر روابط فرد با دیگر انسانها درخور طرحاند. در این میان، برخی شیوههای رفتاری و اخلاقی امامخمینی از روزگار تحصیل تا پیروزی انقلاب اسلامی و رهبری جامعه، با یاران و همراهان، مخالفان و دشمنان به ویژه استکبار جهانی، شخصیتهای بزرگ به ویژه مراجع تقلید، استادان حوزه، شاگردان و طبقات گوناگون مردم به ویژه محرومان و مستضعفان، رزمندگان، جانبازان، خانواده شهدا و آزادگان، از درسآموزترین بخشهای زندگی ایشان است که به نمونههایی از آنها اشاره میشود:
یاران و همراهان
برخورد امامخمینی با یاران و همراهان، بسیار احساسی و عاطفی بود؛ به گونهای که اگر یکی از آنان زندانی میشد یا مشکلی برایش پیش میآمد، همواره از وضع او میپرسید و تا زمانی که مشکل او حل نمیشد، پیگیری ایشان ادامه داشت.[۲۷۸] امامخمینی با وجود آنکه انسانی متفکر و باوقار بود و هیبت ایشان انسان را در سکوت فرو میبرد، از مجلس انس با دوستان غفلت نمیکرد و جلسه انس را نوعی کمک به ورزیدگی ذهنی و آمادگی آنان میدانست.[۲۷۹] هنگام بیماری از آنان عیادت و مراقبت میکرد. یکی از بزرگان سوگند خورده است هنگام بیماری وی، ایشان حتی از پدرش بیشتر از وی مراقبت کرده است.[۲۸۰] ایشان برای عالمان مسن به ویژه کسانی که در گذشته با ایشان سابقه همنشینی علمی داشته بودند، احترامی خاص قایل بود؛ هر چند برخی از آنان با نهضت و خود ایشان، میانه خوبی نداشتند.[۲۸۱]
مخالفان و دشمنان
برخورد امامخمینی با مخالفان با نصحیت، گفتگو، بردباری و مدارا آغاز میشد و هنگامی که برخورد مسالمتآمیز به سوءاستفاده میانجامید، با شدت و قاطعیت با آنان برخورد میکرد. ورود ایشان به عرصه مبارزه نیز با نصیحت دلسوزانه به رژیم پهلوی آغاز شد و سپس به مبارزه جدی با محمدرضا پهلوی و سلطنت ختم شد. شیوه برخورد ایشان با گروهها و جریانهای مخالف نیز این گونه بود. (ببینید: غائله کردستان و سازمان مجاهدین خلق ایران) در قیام پانزده خرداد پس از حبس و حصر و آزادی ایشان، اعلام شد تفاهمی میان امامخمینی و رژیم پهلوی صورت گرفته است، که ایشان بهشدت آن را رد و آنان را وادار به عقبنشینی کرد. (ببینید: دستگیری امامخمینی) نمونههای برخورد قاطع ایشان با دشمنان خارجی به ویژه آمریکا بسیار است. (ببینید: امریکا)
احترام ویژه به مراجع تقلید
حفظ و رعایت احترام مراجع به ویژه آنان که مرجعیت عامه داشتند، از ویژگیهای بارز امامخمینی بود. ایشان با دقت و ظرافت تلاش میکرد ابّهت و حرمت آنان شکسته نشود، و آنان را تصمیمگیرنده نهایی معرفی میکرد. ایشان برابر مرجعیت عامه سیدحسین بروجردی کاملاً متواضع و خاضع بود؛ چنانکه هنگام تدریس در مسجد سلماسی از کسانی که در زمان حیات بروجردی رساله منتشر کرده بودند، انتقاد کرد و بروجردی را پرچمدار اسلام خواند که نباید برابر وی قد علم کرد؛ نیز هنگام تدریس، وقتی نقدی به برخی دیدگاههای فقهی وی داشت، از او به «بعض الاکابر» تعبیر کرد.[۲۸۲] ایشان شکست بروجردی را شکست اسلام میدانست[۲۸۳] و حاضر نبود کلامی بر زبان آورد که موقعیت بروجردی تضعیف شود یا شائبهای از آن به همراه داشته باشد.[۲۸۴] (ببینید: سیدحسین بروجردی) امامخمینی همین موضع را برابر مراجع دیگر نیز داشت.[۲۸۵] ایشان در زندگی و سیره عملی خویش، احترام کامل به مراجع را بارها و بارها نشان داد؛ برای نمونه وقتی مطلع شد دولت عراق، سیدمحمود شاهرودی، یکی از مراجع تقلید را احضار کرده است، شخصی را به استانداری کربلا فرستاد و با ستایش و دفاع از شاهرودی، احضار را منتفی کرد.[۲۸۶] پس از رحلت سیدمحسن حکیم نیز که با عید غدیر مصادف شده بود، عید نگرفت و برابر پرسش یکی از علاقهمندان غدیر، به فوت حکیم و لزوم بزرگداشت وی اشاره کرد.[۲۸۷]
از سوی دیگر، با وجود اینکه برخی مراجع از همدلی و همراهی با امامخمینی خودداری کردند، این گونه برخوردها، از موضع محترمانه ایشان نکاست و با مواضع سیاسی آنان با سعه صدر برخورد کرد. امامخمینی همین شیوه را از شاگردان و هواداران خویش نیز میخواست. توهین به مراجع را ناروا میشمرد و تندروان را نکوهش میکرد و غیبت و بدگویی عالمان دین را زشت میشمرد. بارها مخاطبان جوان خویش را به تحمل و سعه صدر و حفظ حرمت بزرگان دین فرا میخواند و با کسانی که این شیوه را رعایت نمیکردند، برخورد میکرد. (ببینید: مرجعیت امامخمینی) افزون بر مراجع، دانشمندان و عالمان راستین نیز حمایت و احترام خاصی نزد ایشان داشتند؛ به گونهای که از اهانت به آنان سخت ناراحت میشد و در مقام دفاع برمیآمد.[۲۸۸]
نکوداشت استادان
امامخمینی در مقاطع گوناگون تحصیلی از بیش از ۲۵ معلم و استاد بهره برده است که هر یک به تناسب شخصیت علمی و فکریشان در شکلگیری شخصیت علمی و دینی ایشان اثرگذار بودهاند؛ ازجمله سیدمرتضی پسندیده، برادر بزرگ امامخمینی از استادان دوره مقدماتی ایشان بود که برای وی احترام خاصی قایل بود. (ببینید: سیدمرتضی پسندیده) ایشان به سیدمحمدتقی خوانساری، یکی دیگر از استادان خود نیز بسیار ابراز علاقه میکرد؛ افزون بر شرکت در نماز جماعت وی و عیادت از او هنگام بیماری، پس از درگذشت ایشان در مرگش بسیار گریست و تشییع جنازه باشکوهی برای وی ترتیب داد. (ببینید: سیدمحمدتقی خوانساری) ایشان بخش عمده درسهای خارج فقه و اصول را نزد عبدالکریم حائری یزدی خواند. ایشان در نوشتههای خود از وی به «شیخنا العلامه» تعبیر میکند؛ چنانکه در سرودههای خود، از وی با تعابیری بلند یاد کرده است. (ببینید: عبدالکریم حائری یزدی)
بیشترین استفاده امامخمینی در علوم معنوی و عرفانی از محمدعلی شاهآبادی بوده است. وی تأثیر بسیاری بر شکلگیری شخصیت امامخمینی گذاشت و ابعاد عرفانی، سیاسی و اجتماعی ایشان تا حدودی مدیون ارتباط با شاهآبادی بوده است. ایشان از حق حیات شاهآبادی به گردن خود یاد کرده، خود را از عهده شکر آن عاجز شمرده است و دربارهٔ وی مکرر تعبیر به «روحی فداه» کرده است. (ببینید: محمدعلی شاهآبادی)
امامخمینی با همه جایگاه علمی و حوزوی خود، برابر بروجردی که مدتی در درس وی شرکت کرده بود دوزانو مینشست و تا وی زنده بود، به احترام او برای تدریس بر منبر درس ننشست. ایشان در برنامهریزی برای اداره حوزه قم، به بروجردی مشورت میداد. افزون بر یادکرد از زهد و سادهزیستی و تقوای بروجردی، درس وی را سازنده و مجتهدپرور میشمرد و به طلاب یادآور میشد حضور ایشان در قم یادآور مجالس درس علمای بزرگی چون شیخ طوسی است. (ببینید: سیدحسین بروجردی) ایشان از دیگر استادان خود نیز با احترام یاد کرده است. (ببینید: استادان امامخمینی)
احترام به شاگردان
رابطه امامخمینی با شاگردان خود ممتاز بود. ایشان به شخصیت شاگردان احترام میگذاشت. برای برخی از آنان به سبب تقوا، فضل و نظم، احترام ویژهای قایل بود[۲۸۹]؛ ازجمله ایشان به مرتضی مطهری بیش از همه احترام میگذاشت و اشکالات وی را همراه پاسخ، در نوشتههای خود مطرح میکرد.[۲۹۰] در درس ایشان تفاوتی میان استاد و شاگرد نبود. با شاگردان جلسه میگرفت و گاه ریاست جلسه را به یکی از آنان واگذار میکرد.[۲۹۱] رفتار ایشان با شاگردان پدرانه بود؛ به ویژه با شاگردان مصیبتدیده، همدردی میکرد[۲۹۲] و به نامههای آنان پاسخ میداد.[۲۹۳] ایشان با رفتار و عمل خویش، شاگردان خود را تربیت میکرد؛ ازجمله به علت غیبتکردن یکی از شاگردان دربارهٔ برخی مراجع تقلید، به نشانه اعتراض سه روز درس خود را به نشانه اعتراض تعطیل کرد.[۲۹۴]
امامخمینی از شاگردان خود تفقد[۲۹۵][۲۹۶] و از بیماران آنان عیادت[۲۹۷] میکرد. ایشان از تذکر و وعظ شاگردان به خود نیز استقبال میکرد؛ چنانکه وقتی یکی از شاگردان از ایشان خواست جلسه استفتا که نشان مرجعیت بود، تشکیل دهد، یادآور شد انتظار داشته است به جای پیشنهاد مرجعیت، ایشان را موعظه کرده، به اصلاح نفس و به یاد قیامت دعوت کند.[۲۹۸] ایشان گاه با شاگردان خود در مسائل علمی مشورت میکرد؛ چنانکه در زمان نگارش کتاب کشف اسرار بخشی از نسخه خطی آن را برای مطالعه و اظهار نظر به شاگرد خود سیدعزالدین زنجانی داد.[۲۹۹]
از سوی دیگر، امامخمینی روحیه تحقیق را در شاگردان میپروراند؛ به گونهای که تفکرشان بر تتبعشان چیرگی داشت و شاگردان را به نقد و اشکال بر مطالب استاد تشویق میکرد.[۳۰۰] (ببینید: تدریس امامخمینی) ایشان از نوشتهها و تحقیقات غیردرسی و جانبی شاگردان نیز قدردانی میکرد.[۳۰۱] از سوی دیگر، پیروی از سیره اخلاقی، عملی و سیاسی ایشان، از مهمترین ویژگیهای شاگردان ایشان بود. برخی شاگردان ایشان سعی میکردند از همه حالات اخلاق و آداب استاد ازجمله شیوه راهرفتن، پوشیدن لباس، حتی نگاهکردن ایشان تقلید کنند.[۳۰۲] (ببینید: شاگردان امامخمینی)
ستایش از رزمندگان
از ویژگیهای بارز اخلاقی امامخمینی، تواضع برابر رزمندگان بود. ایشان پیشانی رزمندگان را میبوسید[۳۰۳] و بر بوسه به دست و بازوی قدرتمند آنان که دست خداوند بالای آن است، افتخار میکرد[۳۰۴] و آنان را فرزندان خود میدانست[۳۰۵] و میستود[۳۰۶]؛ چنانکه بر مادران، پدران، همسران، فرزندان و بستگان شهدا و جانبازان و جوانان برومند جبههها، درود میفرستاد[۳۰۷] و با قدردانی از رزمندگان، تأکید میکرد تا زمان حیات، از حمایت و دعای خیر رزمندگان دست برنمیدارد.[۳۰۸] ایشان با وجود اینکه رهبری نظام جمهوری اسلامی را بر عهده داشت، رهبر خود را آن طفل دوازدهسالهای شمرد که با قلب کوچک و پرارزش خود، خود را با نارنجک، زیر تانک دشمن انداخت و شربت شهادت نوشید.[۳۰۹] علاقه امامخمینی به دیدار رزمندگان، موجب اختصاص یک روز در هفته برای دیدار با آنان شد؛ به صورتی که طی چند نوبت، هزاران رزمنده موفق به دیدار ایشان میشدند.[۳۱۰] ایشان حتی وقتی قرار قبلی برای دیدار نداشت، برای دیدار با رزمندگان و فرماندهان لشکر همیشه ابراز آمادگی میکرد[۳۱۱] و با وجود صبوری و خویشتنداری هنگام شنیدن خبر شهادت رزمندگان، بسیار متأثر میشد و اشک در چشمان ایشان حلقه میزد.[۳۱۲] (ببینید: رزمندگان اسلام)
قدرشناسی و نکوداشت جانبازان
امامخمینی با توجه به ازخودگذشتگی و جانبازیهای جانبازان انقلاب اسلامی، فداکاری آنان را یادآور و تداعیکننده فداکاران صدر اسلام میدانست و مجاهدت افتخارآمیز آنان را الگویی برای مجاهدان میشمرد[۳۱۳]؛ به گونهای که از دیدگاه ایشان، میان جانبازان و معلولان انقلاب اسلامی ایران و آنانی که در غزوات پیامبراکرم(ص) جنگیده و شهید و معلول شدهاند، تفاوتی وجود ندارد.[۳۱۴] ایشان پیروزی انقلاب اسلامی را مدیون فداکاری و حماسهآفرینیهای جانبازان دانسته است که با خون خود، شرافت انسانی ملت بزرگ ایران را بیمه کردهاند؛ از اینرو آنان را صاحبان حقی بزرگ بر ملت میشمرد.[۳۱۵] ایشان جانبازان را ولینعمت، صاحبان انقلاب و شهدای زنده خطاب میکرد[۳۱۶]؛ چنانکه آنان را رهبران نهضت اسلامی میدانست که بدون هیچ توقع مدح و ثنا و پاداشی، تعهد خود را به اسلام و قرآن ثابت کردهاند[۳۱۷] و بدنهای ناقصشده آنان زبان گویایی است که به عظمت روح جاوید آنها شهادت میدهد.[۳۱۸] تعبیر شهدای زنده برای آنان نیز از همین روست.[۳۱۹] ایشان با اظهار ناراحتی و تاسف از درد و رنجی که جانبازان تحمل میکنند،[۳۲۰] خود را چون پدری که در رنج فرزند شریک است، در درد و رنج آنان شریک میدانست[۳۲۱] و تنها محفوظبودن ثواب این جانبازیها نزد خداوند را تسکیندهنده این رنج و درد میشمرد.[۳۲۲]
امامخمینی همچنین با افتخار به وجود فرزندان شهدا و جانبازان، آنان را ذخیره عظیم برای تداوم انقلاب میدانست و با رفتار پدرانه با آنها،[۳۲۳] همواره بر خانواده، همسر و فرزندان شهدا و جانبازان درود میفرستاد و برای آنان طلب صبر میکرد.[۳۲۴] ایشان همچنین با قدردانی از ازدواج دختری جوان با پاسدار جانبازی که در جنگ هر دو دست خود را از دست داده و از هر دو چشم آسیب دیده بود، آن را خاطرهای فراموشنشدنی خواند و خاطرنشان ساخت فداکاری و معنویت و خداجویی این دختر را با معیارهای رایج نمیتوان ارزیابی کرد.[۳۲۵] (ببینید: جانباز)
احترام به خانواده شهدا
امامخمینی برای شهدا احترام ویژهای قائل بود؛ جایگاه آنان را بسیار رفیع و والا میدانست و با عارفانهترین و حماسیترین کلمات آنان را میستود.[۳۲۶] علاوه بر شهدا، به خانواده آنان نیز حرمت میگذاشت و در سوگ عزیزانشان با آنان میگریست.[۳۲۷] عمق علاقه و عشق ایشان به شهدا هنگام مشاهده عکس شهدا یا فرزندان آنان، در دگرگونی در چهره ایشان نمایان بود.[۳۲۸] رفتار ایشان با فرزندان شهدا و جاوید پیکران نیز دیدنی بود.[۳۲۹] ایشان با ستایش روحیه بالای خانواده شهدا در مفتخربودن به شهادت عزیزانشان در راه خدا، آنان را در صف شهدا قرار میداد[۳۳۰] و خدمت به خانواده شهدا را خدمت به خداوند میشمرد[۳۳۱]؛ همچنین همواره از پدران و مادران و بازماندگان شهدا دلجویی میکرد[۳۳۲] و خود را شریک مصیبت آنان میدانست.[۳۳۳]
حضور در جمع خانواده شهدا، برنامه همیشگی و منظم امامخمینی بود و حتی زمانی که به دلیل بیماری، همه دیدارهای عمومی ایشان تعطیل میشد، دیدار با خانواده شهدا برقرار بود[۳۳۴] و معمولاً در این دیدارها، شور و حال خاصی در حالات ایشان مشاهده میشد.[۳۳۵] ایشان در پاسخ نامه مادر شهیدی که از شیراز برای دیدار با ایشان به تهران آمده بود و موفق به دیدار نشده بود، یادآور شد تا ملاقات با این مادر شهید صورت نگیرد، دیگر ملاقاتها تعطیل است.[۳۳۶] ایشان از مردم میخواست مراقب رفتارشان با خانوادههای شهدا باشند؛ سخنی نگویند که موجب ناراحتی آنها شود؛ خدمتگزار آنان باشند و برای خدماتی که انجام میدهند، منتی بر آنان نگذارند[۳۳۷]؛ همچنین به خانواده شهدا، عنایت و توجه ویژه داشت. معمولاً در هر روز دو تا سه مرتبه به آنان وقت ملاقات میداد و برابر مادر و فرزندان شهدا فروتن بود.[۳۳۸]
امامخمینی خدمتگزاری به خانواده شهدا و ایثارگران و جانبازان را مجاهده در راه خدا میدانست[۳۳۹]؛ از همینرو پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و پس از آن، در مواقع مختلف، رسیدگی به خانوادههای شهدا و رفع نیازهای آنان را به مردم، علما و دولت توصیه میکرد. اجازه به برخی وکلای خود برای صرف سهم امام زمان(ع) در راه کمک به خانوادههای شهدا، تشکیل هیئتهایی برای رسیدگی به نیاز این خانوادهها،[۳۴۰] تعیین پاداش و کمک مالی دایمی از سوی دولت،[۳۴۱] دستور تأسیس بنیاد شهید انقلاب اسلامی با در نظرگرفتن اولویتهای فرهنگی، اقتصادی، استخدامی، بیمه درمانی و مانند آن برای خانواده شهدا و آسیبدیدگان انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی،[۳۴۲] همچنین دستور به عموم دستگاههایی اجرایی کشور برای سرعت عمل در رسیدگی به امور خانوادههای شهدا و پرهیز از کارشکنی ازجمله این سفارشها بود.[۳۴۳] (ببینید: بنیاد شهید انقلاب اسلامی و شهدا) ایشان در پاسخ درخواست پیام برای شهادت یکی از فرزندان وزرا، همه شهدا را فرزند خود خواند و تأکید کرد میان آنان تفاوتی نیست.[۳۴۴]
ارتباط با آزادگان
در دوران اسارت، میان رزمندگان اسیرشده ایرانی و امامخمینی ارتباط قلبی و احساسی شدیدی برقرار بود که در نامههای مختلف و سربسته آزادگان از زندانهای عراق برای امامخمینی و پاسخ ایشان به آن نامهها، نمود داشت.[۳۴۵] اسیران ایرانی محبت خاص خود به امامخمینی را به شیوههای مختلف ازجمله نگارش نامه نشان میدادند. امامخمینی نیز با لحنی پدرانه و با عطوفت و مهربانی و با ادبیات خاص و به صورت رمزگونه، به نامههای آنان پاسخ میداد. (ببینید: اسرا)
حمایت از محرومان و مستضعفان
امامخمینی حکومت جمهوری اسلامی ایران را حکومت مستضعفان[۳۴۶] و مهمترین وظیفه مسئولان نظام اسلامی را دفاع از حقوق و خدمت به مستضعفان و توزیع عادلانه ثروت[۳۴۷] میدانست و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، رسیدگی به فقرا را از نخستین سفارشهای خود به دولتمردان قرار داد[۳۴۸]؛ ازجمله در مدرسه رفاه فیلم «کاخ و کوخ» که وضع زندگی محرومان را نشان میداد، نمایش داده شد، ایشان بهشدت منقلب شد و با گردآوردن مسئولان به آنان یادآور شد ثروت رژیم پهلوی و عوامل او، باید در راه حمایت از مستضعفان مصرف شود.[۳۴۹] با دستور ایشان، بنیاد مستضعفان بر پایه اموال برجایمانده از سران رژیم پهلوی، حساب صد امام برای تهیه مسکن محرومان، (ببینید: بنیاد مسکن انقلاب اسلامی) کمیته امداد امامخمینی، بنیاد ۱۵ خرداد برای رسیدگی به وضع ایثارگران و مستضعفان و جهاد سازندگی برای رسیدگی به روستاها به ویژه مناطق محروم، تأسیس شد. همچنین ایشان سفارش کرد زمینهای موروثی از پدر خود را در خمین، میان فقرا قسمت کنند[۳۵۰] و این زمینها میان فقرا با اولویت خانوادههای شهدا، جانبازان و آزادگان تقسیم شد. (ببینید: حیدرعلی جلالی خمینی و فقر)
از سوی دیگر، امامخمینی معتقد بود مسئولان نظام باید از کسانی باشند که طعم فقر و محرومیت را چشیدهاند،[۳۵۱] و تأکید میکرد همه مدیران، کارگزاران و روحانیان در نظام اسلامی باید با فقرا بیشتر حشر و نشر داشته، از احوال آنان باخبر باشند[۳۵۲] (ببینید: مسئولان و کارگزاران)؛ چنانکه به صورت خاص با یادآوری سیره تاریخی روحانیت اصیل در دفاع از محرومان، از آنان نیز میخواست تحت هر شرایطی به حمایت از محرومان برخیزند. ایشان عدول از این خط را عدول از عدالت اجتماعی اسلام و خیانت به اسلام و مسلمانان میدانست[۳۵۳]؛ حتی بهکاربردن صفاتی چون طبقات پایین را دربارهٔ مستضعفان نمیپسندید و آن را ناشی از منطق مستکبران میدانست.[۳۵۴] جایگاه رفیع مستضعفان و حرمتنهادن به آنان را میتوان از اوصافی چون «بندگان خالص حق» و «رادمردان شجاع تاریخ بشریت»[۳۵۵] و «نور چشمان»[۳۵۶] در سخنان ایشان فهمید؛ چنانکه بهصراحت اعلام کرد یک موی سر کوخنشینان، به همه کاخ و کاخنشینان جهان برتری دارد.[۳۵۷] (ببینید: مستضعفان)
اخلاق و سیره سیاسی
امامخمینی بر یگانگی اخلاق و سیاست تأکید داشت و در مدیریت جامعه و زعامت بر مردم بر اساس آن عمل میکرد؛ زیرا ایشان بر آن بود اگر دین، ازجمله اخلاق در سیاست دخالت نداشته باشد، سیاست در جهت دینزدایی اقدام خواهد کرد و فساد را گسترش خواهد داد. (ببینید: دین و سیاست) با توجه به مفهوم اخلاق و سیره، اخلاق و سیره سیاسی به معنای قواعد و اصول کلی عملی در قلمرو سیاست است. امامخمینی در گفتار و رفتار خود، بر محوریت اخلاق در سیاست تأکید میکرد و معتقد بود اصلاح جامعه از طریق اصلاح درون ممکن است و تنها با تهذیب نفس و نظارت مستمر بر خود، میتوان جامعهای صالح پدیدآورد و سیاستی اصیل را پی افکند.[۳۵۸] ایشان تجزیه و تحلیل مسائل تنها با دیدگاه مادی را نادرست میدانست، و توجه به عوامل معنوی را نیز ضروری میشمرد.[۳۵۹] ایشان شمار بسیاری از اصول و قواعد کلی را لازمه سیاست اسلامی و اخلاقی میدانست و خود نیز در عرصه سیاست، آنها را به کار میگرفت که به برخی از آنها اشاره میشود:
حسن مدیریت
رهبری یک نهضت و انقلاب، از مهمترین عوامل توفیق یا ناکامی آن نهضت و انقلاب است. در جریان شکلگیری و گسترش نهضت و انقلاب اسلامی، هرچند گروهها و شخصیتهای سیاسی، کم و بیش حضور داشتند، ولی بهتدریج رهبری انقلاب در شخص امامخمینی متبلور شد. در این مسئله جایگاه فقهی و مرجعیت و نیز خصوصیات معنوی و سیاسی ایشان بیتاثیر نبود؛ ولی عواملی دیگر،[۳۶۰] ازجمله شیوه مدیریت و چگونگی آن در این مسئله تأثیر بسیاری داشت. با نگاهی به رفتار و اندیشه مدیریتی امامخمینی، میتوان به این واقعیت پی برد که ایشان با وظایف مدیریتی بهخوبی آشنا بود و همزمان با رعایت همه آنها، همه توان خود را به کار میگرفت. داشتن برنامه و هدف در کارها،[۳۶۱] خدمت به ملت[۳۶۲] و محرومان جامعه،[۳۶۳] نیازشناسی و اولویتگذاری،[۳۶۴] سازماندهی و ایجاد تشکیلات مناسب،[۳۶۵] انتخاب افراد شایسته برای واگذاری پستهای مهم،[۳۶۶] تقسیم وظایف و جلوگیری از دخالت دستگاهها در حوزه مأموریت یکدیگر،[۳۶۷] پیشبینی و آیندهنگری،[۳۶۸] قدرت تصمیمگیری و تصمیمهای بهموقع و بجا، همانند اعلام لغو حکومت نظامی در ۲۱ بهمن ۱۳۵۷،[۳۶۹] واگذاری اختیارات و دخالتنکردن در امور دستگاههای اجرایی[۳۷۰] و سرانجام نظارت، دقت و تذکر بر انجام وظایف مسئولان و دستگاهها و افراد،[۳۷۱] شواهد روشنی بر اِشراف امامخمینی بر وظایف مدیریت و بهکارگیری آنهاست.
اهتمام بر اجرای احکام و ارزشهای اسلامی
امامخمینی پیش از انقلاب اسلامی برابر رژیم پهلوی در مواضع گوناگون، خود بر عمل به اسلام و آموزههای آن تأکید داشت؛ ازجمله هنگام نخستوزیری حسنعلی منصور و پیام وی برای همکاری و نزدیکی با ایشان، یادآور شد ایشان با کسی دشمنی ندارد. اگر عمل منصور برابر اسلام باشد که سخنی نیست، ولی اگر بر خلاف اسلام همانند نخستوزیران گذشته باشد، برابر او نیز خواهد ایستاد.[۳۷۲] تعطیلی درس خارج و نگارش کشف اسرار در پاسخ کتاب اسرار هزارساله که به اسلام و ارزشهای اسلامی توهین کرده بود، در همین راستا بود.[۳۷۳] امامخمینی پس از انقلاب اسلامی نیز بر آن بود اسلام در تمام شئون حکومت وارد شود و حکومتی با محوریت اسلام و ارزشهای اسلامی تشکیل گردد[۳۷۴]؛ از همین رو به استقرار کامل نظام جمهوری اسلامی،[۳۷۵] تحقق مکتب اسلام و احکام اسلامی[۳۷۶] و الگو قراردادن آن برای مسلمانان جهان،[۳۷۷] اعتقاد کامل داشت و همه توان و تلاش خود را در مقاطع گوناگون زندگی ازجمله هنگام تدوین قانون اساسی، مجلس خبرگان قانون اساسی و تشکیل جمهوری اسلامی و پس از آن تا آخرین روزهای زندگی، برای اجرای شریعت و ارزشهای اسلامی به کار گرفت و پایبندی به آن را از همه کارگزاران میخواست و خدشه در احکام اسلام یا اجرانشدن آن را از هیچکس نمیپذیرفت (ببینید: قانون اساسی، مجلس خبرگان قانون اساسی، جمهوری اسلامی، و خط امام)؛ ازجمله خواسته بهترین دوست خود را نپذیرفت و بهصراحت اعلام کرد نمیتواند رضا و خشنودی خلق را بر خشنودی خدا و روابط را بر ضوابط مقدم بدارد[۳۷۸]؛ همچنین پس از انقلاب که برخی عوامل درجه یک رژیم پهلوی دستگیر شده بودند و از سوی برخی مسئولان بر اعدام همگی آنان پافشاری میشد، یادآور شد تنها کسانی که حکمشان مشخص است و مفسد فی الارضاند، اعدام شوند و چگونگی حکم بقیه را به عهده دادگاه بگذارند تا بر اساس موازین شرعی و اسلام در مورد آنان حکم کند.[۳۷۹]
قانونگرایی
در همه دورانها برای تنظیم روابط و برقراری نظامات اجتماعی، قانون عمدهترین نقش را داشته است. قانون هم وظایف فردی و اجتماعی را تبیین میکند و هم به تنظیم روابط آن میپردازد. امامخمینی حکومت اسلامی را حکومت قانون و بر پایبندی قانون تأکید بسیار داشت و در موارد بسیار حرمتگذاری به قانون را به مردم و مسئولان توصیه میکرد و به قانونشکنان هشدار میداد و بیتوجهی به قانون را بیتوجهی به اسلام میدانست. (ببینید: قانون) ایشان خود در پایبندی به قانون نمونه بود[۳۸۰] و رعایت قانون را تکلیف شرعی میدانست[۳۸۱] و تخلف از آن را حتی در دیگر کشورها جایز نمیدانست؛ چنانکه در فرانسه از گوسفندی که بر خلاف قانون آن کشور ذبح شده بود، استفاده نکرد.[۳۸۲] امامخمینی در اهتمام به ظواهر قانون ازجمله در عزل و نصبها دخالت نمیکرد؛ برای نمونه در اختلاف میان سیدابوالحسن بنیصدر و محمدعلی رجایی، در انتخاب وزیران دخالتی نکرد و آن دو را به تفاهم فرا خواند.[۳۸۳] ایشان در هر هفته شماری از پسران و دختران را به عقد هم درمیآورد؛ اما صیغه عقد را هنگامی میخواند که مراحل قانونی آن طی شده بود.[۳۸۴] وقتی قرار شد طبق قانون اساسی مسئولان صورت دارایی خود را ارائه دهند، نخستین کسی بود که دارایی خود را اعلام کرد[۳۸۵] یا هنگام ناراحتی سیدمحمود طالقانی از دستگیری یکی از فرزندان وی که وابسته به گروههای چپ بود، سوگند خورد اگر فرزند ایشان، سیداحمد دچار انحراف شود و حکم آن مرگ باشد، شخصاً آن را اجرا خواهد کرد.[۳۸۶] نمونههای بسیاری از سیره امامخمینی در اینباره گردآوری شده است[۳۸۷]؛ البته شرایط ویژه جنگ باعث شد که امامخمینی در موارد اندکی بر اساس مصلحت نظام و بیرون از ظواهر برخی قوانین عمل کرد، اما به مجرد تمامشدن جنگ یادآور شد همه باید طبق قانون اساسی حرکت کنند و آنچه در این سالها انجام شده، در خصوص جنگ بوده است.[۳۸۸]
تکلیفگرایی
امامخمینی بر آن بود که محور اساسی همه اغراض و اعمال، باید ادای تکلیف و انجام وظیفه الهی باشد،[۳۸۹] بر همین اساس، یکی از مهمترین اصول در سیره ایشان، عمل به تکلیف بود. ایشان در حوادث گوناگون از آن بهره میگرفت و از آغاز نهضت تا پایان زندگانی به آن پایبند بود[۳۹۰]؛ برای نمونه، وقتی شمار بالای اعلامیهها و سخنرانیهای ایشان در اوایل مرجعیت مورد اشکال یکی از علمای تهران قرار گرفت و آن را زیبنده مرجعیت نشمرد، در پاسخ یادآور شد نمیخواهد مرجع باشد، بلکه میخواهد به وظیفه خود عمل کند،[۳۹۱] و وقتی در جلسهای با ستاد انقلاب فرهنگی از واکنش مردم دربارهٔ موضوعی گفتگو شد، اظهار داشت باید دید تکلیف الهی چیست و به همان عمل کرد، وگرنه ممکن است همان مردمی که امروز «زنده باد» میگویند، روز دیگر «مرده باد» بگویند.[۳۹۲]
امامخمینی وقتی پس از مشورت با کارشناسان تصمیمی میگرفت، بر آن استوار بود و وارد زد و بندهای معمول در عرصه سیاسی نمیشد.[۳۹۳] این مسئله از تفکر ایشان نشئت میگرفت که بر سر اسلام و دین حاضر به معامله نبود و در همه امور بر مبنای وظیفه عمل میکرد و معتقد بود وقتی مردم به پیروزی رسیدند که بر اسلام تکیه کردند؛ در ادامه نیز تکیه بر اسلام و انجام وظیفه باید مد نظر همگان باشد.[۳۹۴] ایشان بهصراحت اعلام کرد «اگر خمینی یکه و تنها هم بماند، به راه خود که مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بتپرستی است، ادامه میدهد».[۳۹۵] مبارزه با رژیم طاغوتی محمدرضا پهلوی و تشکیل نظام اسلامی و بسیاری از کارهای دیگر ایشان، در همین راستا تحلیل میشود. تأکید بر ادامه دفاع در جنگ تحمیلی-و پایان آن و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ در سال ۱۳۶۷ و عزل قائممقام رهبری نیز بر همین اساس بود؛ همانگونه که صدور حکم اعدام سلمان رشدی[۳۹۶] و نگارش نامه به رهبر شوروی و دعوت وی به توحید و خداپرستی[۳۹۷] (ببینید: نامه به میخائیل گورباچف) بر مبنای تکلیفگرایی و به دور از ملاحظات سیاسی بود.
عدالتخواهی
امامخمینی معتقد بود اهداف انبیا و اولیای الهی، برقراری عدالت اجتماعی در جامعه و رعایت حقوق مردم بوده است، و با الگوگیری از پیامبران و اولیای الهی، طرفدار عدالت اجتماعی و مخالف اشرافیت و نابرابری اقتصادی بود.[۳۹۸] ایشان تبعیض در شهریه میان ایرانی، افغانستانی و هندی،[۳۹۹] نیز تقدم روابط بر ضوابط را[۴۰۰] با عدالت ناسازگار میدانست؛ همچنین بهصراحت کسانی را که از حمایت محرومان دوری میکردند، رویگردان از عدالت اجتماعی اسلام معرفی میکرد و معتقد بود مسئولان در هر شرایطی باید خود را عهدهدار مسئولیت بزرگ حمایت از حقوق محرومان بدانند و در صورت کوتاهی، خیانتکار به اسلام و مسلماناناند.[۴۰۱] ایشان توجه به عدالت اجتماعی را یکی از مطالبات جدی و همیشگی خود از مسئولان و نهادهای حاکمیتی میدانست[۴۰۲] و بسیاری از مواضع سیاسی و تشکیل نهادهای انقلابی به دست ایشان نیز در این راستا بوده است. (ببینید: عدالت اجتماعی)
اهتمام به نقش مردم و تکریم آنان
مردم از ارکان اصلی حکومتاند. همکاری، همدلی و پشتیبانی آنان از حکومت، پایههای آن را تحکیم میبخشد و همکارینکردن آنان با حکومت، پایههای آن را متزلزل میسازد.[۴۰۳] بر همین اساس، امامخمینی تکیه بر حمایت و مشارکت همه تودههای مردم را از اصول انقلاب میدانست و همواره در طول دوران مبارزه و در سالهای پس از پیروزی، بر آن تأکید میکرد.[۴۰۴] ایشان از بند و بستهای سیاسی رویگردان بود. هرگز سراغ احزاب و گروههای مختلف سیاسی نرفت و به انگیزههای آنان در مبارزه، با چشم تردید مینگریست[۴۰۵] و معتقد بود در مسائل و مشکلات کشور باید از مردم کمک گرفت و صادقانه مسائل و مشکلات را با مردم در میان گذاشت و از آنان کمک خواست[۴۰۶]؛ برهمین اساس از مسئولان میخواست که مردم را در همه امور مملکت مشارکت دهند، به طوری که مردم خود را بهطور مستقیم تأثیرگذار در امور کشور بدانند.[۴۰۷] (ببینید: جمهوری اسلامی، مردم، و حکومت اسلامی) ایشان در همین راستا بسیار بر رای مردم و مشارکت سیاسی آنان در اداره کشور بر مبنای آرای آنان تأکید داشت و مشروعیت اقدامات نظام اسلامی را از نگاه شرعی مبتنی بر آن میدانست. (ببینید: انتخابات و مشروعیت) امامخمینی بر اساس همین باور، به مردم حرمت مینهاد و آنان را عناصر و ارکان اصلی انقلاب و نظام میدانست[۴۰۸] و با تواضع و احترام با مردم برخورد میکرد و در هر شرایطی، نگهداری مردم را در صحنه لازم و ضروری میدانست[۴۰۹]؛ زیرا معتقد بود بدون پشتیبانی مردم کارها به سامان نمیرسد.[۴۱۰] ایشان برخوردی صمیمانه و بیریا با مردم داشت و از آنان سپاسگزار بود و همه مسئولان نظام را مدیون آنان میدانست[۴۱۱] و خدمت به آنان را وظیفه همه کارگزاران نظام میدانست.[۴۱۲] ایشان از ابراز احساسات مردم و جوانان نه تنها گرفتار غرور و خودپسندی نمیشد، بلکه تکلیف خود را زیادتر میدید و آن را برای خود و دیگر مسئولان نظام به منزله نعمتی میدانست که نمیتوان از عهده شکر آن برآمد؛ از اینرو معتقد بود مدیران و مسئولان، موقعیت و منزلت خود را مدیون مردماند و همه باید در ادای دَین خود به مردم تلاش کنند.[۴۱۳]
امامخمینی با توجه به ستمی که در دوران طاغوت بر مردم رفته بود،[۴۱۴] آرزو داشت مردم بفهمند اسلام برای درستکردن زندگی دنیا و آخرت آنان آمده است و احساس آرامش کنند[۴۱۵]؛ ازاینرو در جایگاه حاکم اسلامی بر مسامحه و رفتار مهربانانه با مردم تأکید میکرد و خواستار آن بود که جهتگیری نظام جمهوری اسلامی بر اصلاح زندگی مردم باشد[۴۱۶] و خدمت به مردم را خدمت به خدا[۴۱۷] و کسب رضایت آنان را کسب رضایت خدا[۴۱۸] میدانست. این نگرش در رفتار ایشان نیز جلوهگر بود؛ چنانکه همواره تلاش میکرد زندگی خود را در تراز زندگی مردم قرار دهد و در سختیها و مشکلات اجتماعی، برتری و امتیازی برای خود در نظر نمیگرفت.[۴۱۹] ایشان که روحیه خدمتگزاری به مردم را در سیرهٔ عملی خویش کاملاً نشان داده بود، با ستایش از فداکاری مردم، از قصور یا تقصیر در برابر مردم عذرخواه بود.[۴۲۰]
اهتمام به وحدت ملی و اسلامی
حفظ وحدت ملی و اتحاد اسلامی، از ویژگیهای مشی سیاسی امامخمینی است؛ از اینرو ایشان بارها بر ضرورت حفظ وحدت در میان ملت و مسئولان کشور و دعوت همه مسلمانان جهان به اتحاد، تأکید میکرد[۴۲۱] و از سوی دیگر مبارزه با تفرقه و اختلافافکنی استکبار را ضروری میدانست.[۴۲۲] ایشان وحدت کلمه را رمز پیروزی انقلاب اسلامی میدانست و تداوم آن را برای دستیابی به اهداف عالی نظام جمهوری اسلامی لازم میشمرد[۴۲۳]؛ همچنین حفظ وحدت را وظیفهای شرعی میدانست[۴۲۴] و همواره بر لزوم وحدت همه ملت، وحدت حوزه و دانشگاه،[۴۲۵] ارتش و سپاه،[۴۲۶] دولت و ملت، مسئولان و مدیران کشور و وحدت همه اقشار ملت و گرایشهای سیاسی با یکدیگر،[۴۲۷] نیز وحدت همه مسلمانان و مستضعفان عالم[۴۲۸] تأکید میکرد. (ببینید: وحدت و خط امام)
شجاعت و قاطعیت
موضعگیریهای امامخمینی برابر رژیم پهلوی و مستکبران، سند شجاعت ایشان بود. ایشان برابر احساس تکلیف در برابر خدا، همه قدرتها را هیچ میانگاشت و از مرگ هراسی نداشت.[۴۲۹] ایشان در ۶۳سالگی یادآور شده است تا کنون از هیچکس و هیچ چیز نترسیده است[۴۳۰] و نیز خاطرنشان کرده است شبی که مأموران سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک)، ایشان را دستگیر کردند و به تهران انتقال دادند، آنان خود میترسیدند؛ اما ایشان آنان را دلداری میداد.[۴۳۱] (ببینید: دستگیری امامخمینی) یکی از پزشکان معالج، با تأیید این گفته امامخمینی در جلسات خصوصی-که ترس برای ایشان معنایی ندارد، زیرا با پدیده ترس خو نگرفته است-خاطرنشان کرده است از نظر زیستشناختی و پزشکی، اگر کسی بترسد، ماده «آدرنالین» در بدنش ترشح میشود که رنگ انسان سفید و باعث افزایش شمار ضربان قلب شده، بدن به لرزش و ارتعاش درمیآید، فشار خون بالا میرود و حالت نامطلوبی در شخص ایجاد میشود؛ اما نبض امامخمینی حدود هشت سال زیر نظر بود و در این مدت با وجود مشکلات و ناملایمات بسیار، هرگز این آثار در ایشان دیده نشد.[۴۳۲]
امامخمینی نه تنها شجاع بود بلکه مردم را با گفتار و رفتار خود شجاعت میداد. ایشان معتقد بود انسان زنده است تا به لقاءالله برسد؛ چه بهتر که با شهادت به لقاءالله برسد.[۴۳۳] در سال ۱۳۴۲ که فاجعه حمله به مدرسه فیضیه به دست عوامل رژیم پهلوی روی داد، هر آن ممکن بود به بیت امامخمینی نیز حمله کنند؛ از اینرو برخی خواستند درب منزل ایشان را ببندند. ایشان پس از اطلاع به شدت با آن مخالفت کرد و یادآور شد مدرسه را ویران کردند و فرزندان ایشان را کتک زدند، آنگاه درب خانه ایشان بسته شود؟![۴۳۴] امامخمینی خود را سرباز امام زمان(ع) میدانست و برابر تهدید سرهنگ علیاکبر مولوی، رئیس ساواک تهران، در دیدار با ایشان که گفته بود نگذارد به وظیفه سربازی خود عمل کند، بدون درنگ و با عصبانیت خود را سرباز اسلام خوانده، یادآور شده بود همواره به وظیفه سربازی خود عمل خواهد کرد.[۴۳۵]
امامخمینی هنگامی که گفتگو با مخالفان و دشمنان به جایی نمیرسید و برخورد مسالمتآمیز با آنان به سوءاستفاده میانجامید، با قاطعیت برابر آنان میایستاد؛ برای نمونه وقتی یکی از مقامات ساواک از سوی محمدرضا پهلوی به ایشان ابلاغ کرد اگر در فیضیه سخنرانی کند کماندوها به مدرسه میریزند و آنجا را به آتش و خون میکشند، ایشان بیدرنگ پاسخ داد کماندوهای آنان نیز فرستادگان «اعلیحضرت» را تأدیب خواهند کرد.[۴۳۶] در جریان تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، بیشتر مسئولان با منطقهای گوناگون مخالف برخورد جدی با آمریکا بودند[۴۳۷]؛ اما امامخمینی با تأیید عمل دانشجویان و نامگذاری آن به «انقلاب دوم»، با جمله «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند»،[۴۳۸] (ببینید: تسخیر لانه جاسوسی امریکا) سازشناپذیری و قاطعیت خود را برابر دشمنان نشان داد. نمونههای بسیاری از قاطعیت ایشان در مسائل داخلی و خارجی نقل شده است.
شرح صدر
شرح صدر یا سعه صدر به معنای گستردهشدن روح به نور الهی و آرامش از سوی خداوند[۴۳۹] و گسترش ظرفیت وجودی انسان و تحمل و استقامت او در برابر لجاجتها و کارشکنیهای دشمنان و مخالفان[۴۴۰] است که در پرتو آن، ظرفیتهای متناسب با حوادث زمان ایجاد میگردد و انسان را از شتابزدگی در تصمیم و عمل و تزلزل در برخوردها بازمیدارد، و این صفت از بزرگترین هدیههای الهی است که به افراد خاصی ازجمله پیامبر اکرم(ص) داده شده است.[۴۴۱] نخستین درخواست حضرت موسی(ع) نیز پس از مأموریت برای دعوت فرعون، شرح صدر بود.[۴۴۲] اصولاً هیچ رهبر بزرگی نمیتواند بدون شرح صدر به مبارزه با مشکلات بپردازد و آن کس که رسالتش از همه بیشتر است، شرح صدر او باید از همه بیشتر باشد تا حوادث گوناگون، آرامش روح او را برهم نزند و مشکلات او را به زانو در نیاورد و کارشکنیهای دشمنانش او را مأیوس نسازد.[۴۴۳]
صفت شرح صدر در زندگی امامخمینی نیز برجستگی داشت تا جایی که برابر حوادث ناگواری چون پانزده خرداد، حصر و زندان، تبعید به ترکیه و عراق، مرگ مشکوک سیدمصطفی، قضیه مخالفت و شورش برخی گروهها، جنگ تحمیلی و دهها حادثه دیگر، استقامت کرد[۴۴۴] و وظایف خود را در نهضت و پس از آن بهخوبی انجام داد و بر همه مشکلات و توطئهها پیروز شد.[۴۴۵]
مشورت در امور
در سیره عملی امامخمینی، موارد بسیاری از مشورت در مسائل گوناگون پیش از انقلاب اسلامی و پس از آن مشاهده میشود. در سالهای مبارزه با رژیم پهلوی و دوران نهضت اسلامی، گاهی با مراجع تقلید و برخی شخصیتهای تأثیرگذار دربارهٔ چگونگی موضعگیری و صدور اعلامیه، مشورت میکرد.[۴۴۶] پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در همه کارهای مهم سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی با مشاوران و مسئولان کشوری و لشکری، حتی گاه در نوشتن نامهها و مکاتبات اداری پیش از انتشار، مشورت میکرد و از نظرهای اصلاحی خبرگان و کارشناسان بهره میگرفت و آنان را به تذکاردادن به خودش تشویق میکرد.[۴۴۷] (ببینید: مشورت)
تصمیم بههنگام در حوادث و بحرانها
تبدیل تهدیدها به فرصت و تصمیم بههنگام در حوادث به ویژه در شرایط بحرانی، از ویژگیهای مدیریتی امامخمینی بود. با همین ویژگی، توانست تاریخ و سیاستهای حاکم بر عصر خود را تغییر دهد.[۴۴۸] پس از انقلاب اسلامی، حوادث بسیاری در داخل و خارج ایران در خصوص انقلاب اسلامی رخ داد. تشکیل دولت موقت و بعدها استعفای آن، درگیریهای داخلی، تجزیهطلبیها، کودتاها، انقلاب فرهنگی، تصرف لانه جاسوسی آمریکا، جنگ تحمیلی، تدوین و همهپرسی قانون اساسی، همهپرسی جمهوری اسلامی، عزل بنیصدر، ترورها، حکم ارتداد سلمان رشدی، نامه به گورباچف، عزل حسینعلی منتظری از قائممقامی رهبری و دهها مسئله دیگر، بخشی از آن حوادث بود.[۴۴۹]
امامخمینی با در نظر گرفتن شرایط زمانی و مکانی و تصمیمهای بهموقع و بهجا، حوادث یادشده را بهخوبی مدیریت کرد و با حکمت و تدبیر، بحرانها را به فرصت تبدیل کرد و شرایط را برای خدمتگزاران مساعد ساخت. برای مقابله با بسیاری از حوادث یادشده، در مرحله نخست اطلاعرسانی، روشنگری و موعظه کرد و آن گاه که پاسخ مناسب نگرفت، نکوهش کرد و هشدار داد و در مرحله سوم مردم را برای مقابله با این توطئهها فراخواند.[۴۵۰]
انتقادپذیری
در فرهنگ اسلامی، انتقاد همچون هدیه قلمداد شده، هدیهکردن عیبها، ارزش و حتی تکلیف شمرده شده است.[۴۵۱] بر این اساس، همه انسانها به ویژه سیاستمداران باید انتقادپذیر باشند. انتقاد از راههای ارتباطی سیاستمدار با مردم و آگاهشدن او از چگونگی اعمال و رفتار خود است. از اینرو امامخمینی انتقاد را نیاز همه انسانها دانسته است؛ زیرا هیج فرد و هیچ دستگاهی نمیتواند ادعا کند هیچ نقصی ندارد. اگر کسی چنین ادعایی داشته باشد، بزرگترین نقص او همین ادعاست.[۴۵۲] در تحلیل امامخمینی، انتقادپذیری از کمالات انسانی است و این ویژگی انسان را از سطح موجودی غریزی و خودخواه، به سطح انسانی متعالی میرساند و نقایص او را از میان میبرد؛ زیرا انسان خداخواه از راه همین انتقادها، همه ضعفهای خود را برطرف میسازد و از این ابزار کارآمد استفاده میکند. او به جای منبع انتقاد، به نفس انتقاد توجه میکند و در این عرصه سپاسگزار انتقادهای دشمنان خویش است و آنان را معلمان دلسوز خود میداند.[۴۵۳]
امامخمینی بر آن است انسانی که میخواهد برای خدا کار کند و به مقام انسانیت برسد، باید همواره در صدد یافتن و برطرفکردن عیبهای خود باشد[۴۵۴] و اصلاح جامعه نیز با انتقاد امکانپذیر است[۴۵۵]؛ بر این اساس همگی باید تحمل انتقاد را چه حق و چه ناحق داشته باشند.[۴۵۶] ایشان خود این چنین بود و از کارگزاران نیز میخواست این چنین باشند. ایشان معتقد بود انتقاد را حتی از دشمن باید شنید و پذیرفت؛ زیرا دوستان بیشتر در دیدن معایب غفلت میکنند یا اگر عیبی ببینند از گفتن آن خودداری میکنند؛ از اینرو دشمنان در اینباره میتوانند معلمان خوبی باشند.[۴۵۷]
صداقت و اعتراف به اشتباه
صداقت به عنوان فضیلتی اخلاقی، در میان همهٔ اقوام و در طول تاریخ همواره ارجمند و پسندیده بوده است.[۴۵۸] در قرآن هنگام یادکرد پیامبران(ع)، صداقت در وعده[۴۵۹] و صداقت بسیار «صدّیق» را از ویژگیهای آنان شمرده است[۴۶۰] و صدیقین را کنار پیامبران قرار داده است.[۴۶۱] از نگاه قرآن، صادق و صدّیق کسی است که در قول و عمل، راستگو باشد. صدق در عمل این است که عمل شخص با گفتهاش مطابق باشد و چنین مطابقتی، نشانه صدق گفتار و اعتقاد او به آن چیزی است که میگوید. صدق در گفتار، یعنی گفتار او مطابق واقع باشد و لازمه چنین حالت روحیای این است که هیچگاه از هوای نفس پیروی نکند و چیزی جز حق و حقیقت انجام ندهد.[۴۶۲] بر این اساس، سیاستمدار صادق، کسی است که در جهت حق و حقیقت حرکت کند و پایبند تعهدات خود باشد و خود را آن گونه که هست به مردم بنمایاند و از فریبکاری و خیانت پرهیز کند و از اعتماد مردم سوءاستفاده نکند؛ همچنین از اعتراف به اشتباه نترسد و آن را نه نشانهٔ ضعف، بلکه نتیجهٔ اعتماد به نفس بداند.[۴۶۳]
سیره امامخمینی در سیاست و مدیریت کشور براساس اصل صداقت بنا شده بود؛ چنانکه وقتی پس از پیروزی انقلاب به برخی افراد مسئولیتهایی داد که خوب عمل نکردند، بهصراحت به اشتباه خود اعتراف کرد[۴۶۴] و از دیگر کارگزاران نیز خواست این چنین باشند و هر جا از آنان نقص و اشتباهی سر زد بهصراحت به آن اعتراف کنند.[۴۶۵] از نگاه ایشان دیکتاتوری هنگامی آغاز میشود که انسان خطا و اشتباه کند و به جای اعتراف و اصلاح آن، مصرّانه بر آن پای فشرده، راه کج خود را ادامه دهد و این بزرگترین دیکتاتوریهاست که بسیاری از انسانها به آن مبتلا هستند[۴۶۶]؛ چنانکه اعتراف به اشتباه، نه تنها نشانهٔ ضعف نیست، بلکه نشانهٔ قدرت بر خود و سبب بزرگی، عزت و افزایش محبوبیت است و اصرار بر اشتباه، سبب سقوط و انحطاط خواهد بود.[۴۶۷]
بر این اساس، اعتراف به خطا، که نتیجهٔ صداقت است، یک فضیلت و کمال انسانی است و جلوهای از سیاست اخلاقی بهشمار میرود و امامخمینی با تأکید، یادآور شده است انسانها از اشتباه و خطا مأمون نیستند؛ از اینرو بهمجرد احراز اشتباه و خطا باید از آن برگردند و به آن اعتراف کنند که این کمال انسانی است؛ اما رفتار عکس آن، یعنی توجیه و پافشاری بر خطا، نقص و از امور شیطانی است.[۴۶۸] افزون بر این، ایشان کسی را سیاستمدار صادق میداند که تا هنگامی که خود را مفید احساس میکند، در عرصهٔ سیاست باقی بماند؛ اما هر زمان و به هر دلیلی که احساس کرد دیگر نمیتواند به وظایف خود عمل کند، به جای ادامهٔ راه گذشته و پوشاندن ناتوانی خود، با شهامت از مسئولیت کنارهگیری کند و این کار را عمل صالح و عبادت بداند.[۴۶۹]
نفی سلطه شرق و غرب
امامخمینی به فرهنگ شرق و غرب حساسیت ویژهای داشت و با هر چیزی که سبب ترویج آنان میشد، برخورد میکرد و معتقد بود باید اعتماد به نفس داشت و با منطق «ما میتوانیم» ضعفها را جبران کرد.[۴۷۰] ایشان برای نگارش مقالات علیه استکبار شرق و غرب و مستکبران داخلی، اهمیت خاصی قایل بود.[۴۷۱] اصل احترام متقابل و دخالتنکردن در امور داخلی یکدیگر، یکی از مبانی و اصول ایشان در رابطه و برخورد با دیگر کشورها بود. در حقیقت خط مشی امامخمینی در سیاست خارجی را میتوان در اصل معروف «نه شرقی و نه غربی» و طرفداری از ملتها و مقابله با ابرقدرتها تعریف کرد.[۴۷۲] ایشان رویگردانی مسئولان از این سیاست را به منزله خیانت به رسول خدا(ص)، ائمه اطهار(ع)، نابودی ملت و همه کشورهای اسلامی تلقی کرد.[۴۷۳] بر این اساس، دولت جمهوری اسلامی ایران، به سود هیچ ابرقدرتی، با ابرقدرت دیگر متحد نمیشود؛ با هر قدرت و حکومتی که بخواهد ملتها را اسیر کند و به زنجیر بکشد، مبارزه و مقابله خواهد کرد و در سیاست خارجی، حامی همه جنبشهایی است که علیه ظلم و بیداد مجاهدت و فداکاری میکنند[۴۷۴] (ببینید: خط امام و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران)؛ از اینرو وقتی سفیر دولت سابق شوروی اشغال افغانستان را به اطلاع امامخمینی رساند، ایشان آن را اشتباهی بزرگ خواند که هیچ موفقیتی در آن وجود ندارد و ناگزیر روزی به اشتباه خود اعتراف خواهند کرد.[۴۷۵] (ببینید: استقلال، نفی سبیل، و ابرقدرتها)
ایستادگی برابر استکبار
امامخمینی دشمنشناسی را یکی از ویژگیهای نیروهای انقلابی میدانست[۴۷۶] و با تبیین درست روشهای سیاسی و تبلیغاتی دشمنان، ایستادگی برابر آنان را ضروری میشمرد.[۴۷۷] ایشان آمریکا را دولتی ظالم، استکباری و متجاوز میدانست که با تبلیغات گسترده به کمک صهیونیسم بینالملل، مردم مظلوم جهان را استثمار میکند و با نیروهای مرموز و خیانتکارش، خون مردم بیپناه را میمکد؛ چنانکه گویی در جهان هیچکس جز آمریکا و اقمارش حق حیات ندارند.[۴۷۸] (ببینید: امریکا و استکبار) ایشان براساس شناخت یادشده خود از جهان استکبار، از آغاز مبارزه خود، در مقاطع گوناگون برابر استکبار جهانی به ویژه آمریکا با قاطعیت ایستاد؛ چنانکه در چهارم آبان ۱۳۴۳ تصمیم گرفت علیه کاپیتولاسیون سخنرانی کند و واکنش نشان دهد. محمدرضا پهلوی برای بازداشتن ایشان از سخنرانی یا دستکم از حمله به آمریکا، نمایندهای به قم فرستاد؛ اما امامخمینی او را نپذیرفت و او با سیدمصطفی فرزند ایشان دیدار کرد و خطرناکبودن حمله به آمریکا را یادآور شد[۴۷۹]؛ اما امامخمینی در این سخنرانی بهشدت به آمریکا، اسرائیل، انگلیس و شوروی حمله کرد و همه گرفتاریهای ایران را از آمریکا و اسرائیل و عوامل داخلی آن دو، ازجمله نمایندگان و وزرای آمریکایی دانست و رئیسجمهور آمریکا را منفورترین افراد دنیا نزد مردم ایران و دشمن قرآن و ملت خواند.[۴۸۰] رژیم پهلوی نیز ایشان را در ۱۳ آبان ۱۳۴۳ به علت مقابله شدید با این قانون استعماری به ترکیه و سپس عراق تبعید کرد (ببینید: کاپیتولاسیون و تبعید امامخمینی)؛ نیز در سال ۱۳۵۷ در نوفل لوشاتو یکی از مقامات آمریکایی و یکی از مقامات وزارت خارجه فرانسه به دیدار ایشان رفت و با لحن تندی گفت آمریکا تا به حال برابر اقدامات ایشان علیه محمدرضا پهلوی سکوت کرده است و اگر ایشان در برابر شاپور بختیار بخواهد به مبارزه ادامه دهد، آمریکا واکنش نشان خواهد داد؛ اما امامخمینی با بیاعتنایی از جا برخاست و با لحنی قاطع یادآور شد تا کنون راجع به امریکاییهایی که در ایراناند واکنشی نشان داده نشده است و کاری نکنند که سخنی گفته شود که جان آنان به خطر بیفتد.[۴۸۱] امامخمینی معتقد بود استقلال کشور و بیداری ملت، برای استکبار و در راس آن آمریکا پذیرفتنی نیست[۴۸۲] و آنان به هر شیوهای که بتوانند با این انقلاب دشمنی میکنند[۴۸۳]؛ از اینرو به گویندگان، روشنفکران، متفکران، دانشگاهیان و دانشمندان تأکید میکرد همه توان خود را صرف قطع امید دشمن کنند؛ زیرا با وجود سلطه دشمنِ قدرتمندی مثل آمریکا، برای جامعه اسلامی چیزی باقی نخواهد ماند[۴۸۴]؛ همچنین ایشان به مبارزه با رژیم اشغالگر اسرائیل توجه ویژه داشت[۴۸۵] و پیوسته خطر آن رژیم برای کشورهای اسلامی و عربی را گوشزد میکرد.[۴۸۶] (ببینید: رژیم اشغالگر قدس) اعلام روز جهانی قدس نیز برای اعلام انزجار از رژیم اسرائیل و تلاش برای آزادسازی قدس شریف و ملت فلسطین، با همین هدف بود.[۴۸۷] ایشان همچنین یکی از اصول گذشتناپذیر برای ملتهای مسلمان را مسئله مبارزه با صهیونیستها میدانست.[۴۸۸] (ببینید: خط امام)
تشویق و تنبیه
رفتار امامخمینی با الگوگیری از پیامبر اکرم(ص) و امامعلی امیرالمؤمنین(ع) بر این اصل استوار بود. ایشان پیش از انقلاب اسلامی، برخی شاگردان خود را به سبب طرح اشکال در درس یا هنگام تقریر درسهای ایشان، نیز نگارش برخی کتابها تشویق میکرد.[۴۸۹] (ببینید: شاگردان امامخمینی) پس از انقلاب اسلامی نیز برای برخی مدیران به دلیل لیاقت، تعهد، تدین، سادهزیستی، خدمت و دلسوزی به مردم،[۴۹۰] صلاحیتهای اخلاقی،[۴۹۱] حسن تدبیر، کفایت، وثاقت، امانت[۴۹۲] و مانند آن دعا کرد و از آنان به نیکی یاد کرد و آنان را به دلیل برخورداری از این خصلتهای پسندیده ستود و در برابر تهمتها نیز از آنان دفاع کرد (ببینید: محمدعلی رجایی، محمدجواد باهنر، سیدمحمد بهشتی، و مصطفی چمران)؛ همچنین مطبوعاتی که علیه استکبار، سرمایهداری، خانها و طاغوتها مطالبی مینوشتند[۴۹۳] و برخی رزمندگان را به صورت خاص[۴۹۴] تشویق و ستایش کرد. در برابر، از خطاهای مسئولان چشم پوشی نمیکرد.[۴۹۵] امامخمینی در مواجهه با خطای کارگزاران به تناسب موقعیت شخص خطاکار و خطای صورت گرفته، آنان را به درک شرایط حساس کشور و مردم و لزوم مشورت با اشخاص صالح و مسئولان رده بالای نظام در تصمیمگیریهای تأثیرگذار فرا میخواند[۴۹۶] و گاه به نصیحت آنان میپرداخت و راه برونرفت از مشکلات را بیان میکرد[۴۹۷] و گاه از مدیران ضعیف میخواست بدون جوسازی و مقاومت، کنار بروند و جای خود را به افراد شایسته بدهند[۴۹۸] و از مسئولان بلندپایه نیز میخواست برخی کارگزارانی که مدیریت درستی ندارند یا بد عمل میکنند، عزل کنند.[۴۹۹] (ببینید: مسئولان و کارگزاران)
سادهزیستی
سادهزیستی در زندگی فردی، فضیلت اخلاقی است؛ اما در عرصه سیاست و برای سیاستمداران افزون بر فضیلت یک ضرورت سیاسی است. کسی که وارد این عرصه میشود، نباید به جاه و مقام تعلق مادی و دلبستگی داشته باشد؛ زیرا به هراندازه وابسته شود، از تحرک و پیشرفت او کاسته میشود و زمینه فریبخوردن و دورشدن او از اهداف اصلی نیز بیشتر میشود. از اینرو معصومان(ع) و بسیاری از سیاستمداران موفق کسانی بودهاند که سادهزیستی را سرلوحه کارشان قرار دادهاند. در سیره اخلاقی امامخمینی سادهزیستی محور و پایه هر نوع حرکت استقلالطلبانه و عزتخواهانه بود.[۵۰۰] نگاهی گذرا به زندگی امامخمینی چه در دوران جوانی و چه در اوج مبارزه و تبعید و چه پس از پیروزی انقلاب و تشکیل حکومت اسلامی، نشاندهنده زندگی ساده و بیآلایش ایشان است.[۵۰۱] ایشان نه تنها خود سادهزیست بود بلکه همه کارگزاران را به سادهزیستی فرا میخواند و از آنان میخواست سلمان فارسی را که مظهر سادهزیستی و پرهیز از دنیاطلبی بود الگوی خود قرار دهند[۵۰۲] ایشان سادهزیستی را راز و رمز موفقیت در عرصه سیاست میدانست. (ببینید: سادهزیستی)
امامخمینی خود فردی سادهزیست بود و سادهزیستی و پرهیز از زیادهروی در مصرف بیتالمال، سفارش همیشگی ایشان به سیاستمداران بود. ایشان به دستاندرکاران دفتر خود نیز توصیه میکرد از افراط و تفریط بپرهیزند و در استفاده از تلفن و مصرف انرژی زیادهروی نکنند و در مصرف بیتالمال احتیاط کنند. مراقبت از اطرافیان و نظارت بر هزینههای دفتر از کارهای پیوسته ایشان بود. در دفتر ایشان، از شخصیتهای مهم مانند نخستوزیر و وزیران نیز مانند دیگران پذیرایی میشد؛ چنانکه از ادوارد شُواردنادزه، وزیر امور خارجه وقت اتحاد جماهیر شوروی، مانند دیگران در اتاق امامخمینی در جماران پذیرایی شد. (ببینید: دفتر امامخمینی و نامه به میخائیل گورباچف)
پرهیز از ورود به جزئیات
امامخمینی بهرغم دقت و ریزبینی که در تمام امور مربوط به کشور داشت، در سخنرانیها و نظارت خود بر مسائل کشور، از ورود به جزئیات امور پرهیز میکرد. ایشان در عین اینکه از دادن تذکرات کلی به مسئولان غافل نبود و بر تمام امور نظارت دقیق داشت، اما در جزئیات کار دولت، مجلس شورای اسلامی و قوه قضائیه، و عزل و نصبها، دخالت نمیکرد و به اطرافیان خود نیز چنین اجازهای نمیداد؛ مگر در موارد اختلاف نظر جدی و بنبستها یا به دلیل شرایط خاص کشور، که این موارد هم بسیار محدود بود. این رویه که از جمله ویژگیهای مهم در سلوک رهبری ایشان است، افزون بر تقویت حس اعتماد در مسئولان و دستگاههای مختلف کشور، و دادن آزادی عمل به آنان در اجرای تصمیمات، توان فکری و رهبری ایشان را برای مسائل اساسی و حیاتی کشور حفظ میکرد.[۵۰۳]
پانویس
- ↑ راغب، مفردات، ۲۹۷؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۰/۸۶؛ زبیدی، تاج العروس، ۱۳/۱۲۴؛ دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۶/۸۷۱۱.
- ↑ ابنمسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ۱۱۵؛ مدنی، ریاض السالکین، ۳/۲۹۹.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۵۱۰.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۸۷.
- ↑ ابنفارس، معجم، ۳/۶۱.
- ↑ ابنفارس، معجم، ۳/۶۱؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۴/۳۸۹؛ دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۸/۱۲۲۴۱–۱۲۲۴۲.
- ↑ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ۱۴/۱۴۴.
- ↑ ملکزاده، سیره سیاسی معصومان(ع) در عصر حاکمیت، ۱۹–۲۰؛ مطهری، مجموعه آثار، ۱۶/۴۸–۵۱.
- ↑ ملکزاده، سیره سیاسی معصومان(ع) در عصر حاکمیت، ۲۱–۲۲.
- ↑ ← مطهری، مجموعه آثار، ۱۶/۴۸–۵۱.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۲۲/۶۱۸.
- ↑ علیزاده، اخلاق اسلامی، ۲۲–۲۳؛ الهامینیا، سیره اخلاقی معصومین(ع)، ۱۵.
- ↑ مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ۱/۷۷؛ دلشاد تهرانی، سیره نبوی، ۱/۷۰.
- ↑ قلم، ۴؛ آل عمران، ۱۵۹؛ نهج البلاغه، ح۳۷، ۵۰۹؛ مجلسی، بحار الانوار، ۶۸/۳۸۵، ۳۷۵ و ۳۸۸.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۵۱۱؛ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۷۹.
- ↑ خامنهای، پیام انقلاب، ۲۹؛ ← رجایی، غلامعلی، برداشتهایی از سیره امامخمینی، ۳/۲۸۳–۲۹۰.
- ↑ خمینی، سیداحمد، سرگذشتهای، ۲/۶–۹.
- ↑ اشراقی، نعیمه، مهر و قهر، ۲۲۲.
- ↑ تهرانی، خاطره، ۵/۳۱.
- ↑ طباطبایی، سیدصادق، خاطرات سیاسی-اجتماعی، ۳/۱۲۶.
- ↑ مصطفوی، زهرا، برداشتهایی، ۱/۲۴–۲۶.
- ↑ نساء، ۴۳ و ۱۴۹؛ مجادله، ۲؛ نور، ۲۲؛ کلینی، الکافی، ۲/۱۰۷؛ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعه، ۱۲/۱۶۹.
- ↑ امامخمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ۴۲۶–۴۲۹.
- ↑ رحیمیان، پاسدار اسلام، ۹۸/۳۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۸۰؛ رحیمیان، در سایه آفتاب، ۹۷؛ رحیمیان، پاسدار اسلام، ۹۸/۳۱؛ ← رجایی، غلامعلی، برداشتهایی از سیره امامخمینی، ۳/۳۲۵–۳۳۵.
- ↑ توسلی، حوزه، ۶۰؛ مصطفوی، زهرا، برداشتهایی، ۳/۳۳۱.
- ↑ رحیمیان، در سایه آفتاب، ۹۵؛ مصطفوی، زهرا، برداشتهایی، ۳/۳۳۲.
- ↑ توبه، ۱۲۸؛ آل عمران، ۱۵۹.
- ↑ امامی کاشانی، سرگذشتهای، ۶/۲۴؛ رحیمیان، پاسدار اسلام، ۱۰۷/۳۵.
- ↑ ← رودسری، پرتوی از خورشید، ۲۴۵–۲۴۶.
- ↑ ← رجایی، غلامعلی، برداشتهایی از سیره امامخمینی، ۱/۱۵۰–۱۵۸.
- ↑ مصطفوی، زهرا، برداشتهایی، ۱/۱۷ و ۳/۳۳۳.
- ↑ حجر، ۸۸؛ شعراء، ۲۱۵.
- ↑ غافر، ۳۵ و ۶۰؛ فرقان، ۲۱.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۱۲۱؛ مجلسی، بحار الانوار، ۷۲/۱۱۷.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۱۲۲.
- ↑ کلینی، الکافی، ۶/۲۷۰–۲۷۱.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۸۱–۸۶ و ۳۳۳–۳۳۶.
- ↑ ← اکبری، خورشید شرق، ۹۱–۹۲.
- ↑ ملکوتی، خاطرات، ۱۲۸.
- ↑ ملکوتی، خاطرات، ۱۲۸.
- ↑ مصطفوی، زهرا، برداشتهایی، ۳/۲۳۴؛ بروجردی، مسیح، برداشتهایی، ۳/۲۳۵.
- ↑ توسلی، برداشتهایی، ۳/۲۳۱–۲۳۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۴۶۳.
- ↑ مؤمن، برداشتهایی، ۲/۲۹۳؛ روحانی، برداشتهایی، ۲/۲۹۲–۲۹۳.
- ↑ آل عمران، ۱۵۹؛ مائده، ۲۳؛ انفال، ۶۱.
- ↑ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعه، ۱۵/۲۱۲؛ مجلسی، بحار الانوار، ۶۸/۹۸–۱۶۰.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۲۱۳–۲۱۹ و ۳۲۱–۳۲۸.
- ↑ نگارش و باقی، حدیث پایداری، ۹۰؛ ← رجایی، غلامعلی، برداشتهایی از سیره امامخمینی، ۳/۱۹۱–۲۰۵.
- ↑ خامنهای، سخن آفتاب، ۱۱۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۳۴–۲۳۵.
- ↑ پورمقدس، پاسدار اسلام، ۹۶/۴۰.
- ↑ خامنهای، سخن آفتاب، ۱۱۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۴۵۲ و ۱۷/۴۱۱.
- ↑ ← خامنهای، حوزه، ۱۶۰؛ خامنهای، سخن آفتاب، ۱۱۱، ۱۱۸ و ۱۲۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۲۰۵.
- ↑ ← رجایی، غلامعلی، برداشتهایی از سیره امامخمینی، ۳/۲۰۹–۲۱۴.
- ↑ سباء، ۴۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۱.
- ↑ خامنهای، سخن آفتاب، ۱۱۱، ۱۱۸ و ۱۲۰؛ اراکی، حوزه، ۴۳–۴۴؛ ← رجایی، غلامعلی، برداشتهایی از سیره امامخمینی، ۳/۲۰۹–۲۲۸؛ مظهری، رفتارشناسی امامخمینی، ۶۸.
- ↑ خامنهای، سخن آفتاب، ۱۲۰.
- ↑ نگارش و باقی، حدیث پایداری، ۸۴–۸۵.
- ↑ انصاری، محمدعلی، پرتوی از خورشید، ۳۱.
- ↑ هاشمی رفسنجانی، برداشتهایی، ۴/۲۰۵–۲۰۶.
- ↑ خمینی، سیداحمد، برداشتهایی، ۳/۱۲۱.
- ↑ قائدی، خاطره، ۲/۲۵۶.
- ↑ انصاری، محمدعلی، برداشتهایی، ۴/۲۷۵.
- ↑ بروجردی، محمود، خاطره، ۲/۲۸۶–۲۸۷.
- ↑ لقمان، ۱۷؛ مریم، ۳۱.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۴۳/۳۳۹ و۸۰/۴.
- ↑ مصطفوی، زهرا، برداشتهایی، ۳/۶۸.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۲۲.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، پابهپای آفتاب، ۱/۲۶۰.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۵.
- ↑ طباطبایی، سیدعمادالدین، خاطره، ۱/۶۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۳۹۳.
- ↑ رسولی محلاتی، پابهپای آفتاب، ۲/۲۹۶–۲۹۷.
- ↑ آشتیانی، پاسدار اسلام، ۹۲/۳۱.
- ↑ میریان، خاطره، ۳/۸۲–۸۳؛ مصطفوی، فریده، ۴۲۰ داستان، ۱۰۵.
- ↑ انصاری، محمدعلی، سرگذشتهای، ۲/۵۲.
- ↑ رجایی، غلامعلی، برداشتهایی از سیره امامخمینی، ۳/۶۴.
- ↑ مصطفوی، زهرا، پابهپای آفتاب، ۱/۱۹۸–۱۹۹.
- ↑ جعفری، خاطره، ۳/۶۶.
- ↑ ثقفی، حسن، پابهپای آفتاب، ۱/۲۱۶.
- ↑ مصطفوی، زهرا، پابهپای آفتاب، ۱/۱۹۶–۱۹۷.
- ↑ مصطفوی، فریده، پابهپای آفتاب، ۱/۱۳۹–۱۴۰.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، برداشتهایی، ۳/۷۰.
- ↑ ملکوتی، خاطرات، ۱۲۹؛ یزدی، خاطره، ۱۴۴؛ صابری همدانی، خاطره، ۴/۲۷۱.
- ↑ ملکوتی، خاطرات، ۱۲۹.
- ↑ رسولی محلاتی، حوزه، ۶۴.
- ↑ صابری همدانی، خاطره، ۴/۲۷۱.
- ↑ خوانساری، خاطره، ۵۲.
- ↑ ضیایی، نهضت فلسفی امامخمینی، ۱۷–۱۸.
- ↑ یزدی، خاطره، ۱۴۴.
- ↑ فردوسیپور، خاطرات، ۹۰–۹۱.
- ↑ خمینی، سیداحمد، برداشتهایی، ۳/۵۳.
- ↑ فردوسیپور، خاطرات، ۲۱۰.
- ↑ توکلیبینا، دیدار در نوفل لوشاتو، ۲۳۹؛ فردوسیپور، خاطرات، ۲۴۵.
- ↑ فردوسیپور، پابهپای آفتاب، ۲/۳۹۳.
- ↑ بنیفضل، پابهپای آفتاب، ۳/۳۰۷.
- ↑ ← تیموری، خاطره، ۳/۶۳–۶۴؛ یزدی، خاطره، ۱۴۴.
- ↑ زنجانی، مصاحبه، ۸۳–۸۴.
- ↑ عراقی، امام در سنگر نماز، ۵۲.
- ↑ خمینی، سیداحمد، برداشتهایی، ۳/۱۱۵؛ فاضل لنکرانی، برداشتهایی، ۳/۱۱۶.
- ↑ خوانساری، خاطره، ۵۲.
- ↑ انصاری، حمید، حدیث بیداری، ۵۳.
- ↑ خمینی، سیداحمد، برداشتهایی، ۳/۱۱۸.
- ↑ حبیبی، خاطره، ۱۴۵.
- ↑ کلانتر معتمدی، مصاحبه، ۴۲۰ داستان، ۱۶۱.
- ↑ اشراقی، نعیمه، برداشتهایی، ۳/۱۱۳–۱۱۴.
- ↑ خمینی، سیداحمد، سرگذشتهای، ۱/۱۲۶.
- ↑ آشتیانی، پاسدار اسلام، ۹۳/۳۱.
- ↑ ناصری، سرگذشتهای، ۴/۱۲۹–۱۳۰.
- ↑ روحانی، برداشتهایی، ۳/۵۵.
- ↑ ناصری، سرگذشتهای، ۴/۱۲۹.
- ↑ لاهوتی، خاطره، ۳/۴؛ انصاری محمدعلی، برداشتهایی، ۳/۴.
- ↑ آشتیانی، برداشتهایی، ۳/۶.
- ↑ میریان، خاطره، ۳/۸–۹.
- ↑ رسولی محلاتی، ۴۲۰ داستان، ۲۴۱.
- ↑ امامخمینی، ره عشق، ۲۷–۲۸.
- ↑ خامنهای، خورشید بیغروب، ۱۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۳۹۴–۳۹۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۳۹۶.
- ↑ کاظمی وردنجانی، الهینامه مجموعه آثار (۲)، ۱۲.
- ↑ روحانی، برداشتهایی، ۳/۱۰۶؛ امامی کاشانی، برداشتهایی، ۳/۱۰۶.
- ↑ وجدانی، سرگذشتهای ویژه، ۲/۵۳.
- ↑ ← خامنهای، حدیث نور، ۱۱.
- ↑ ثقفی، علی، برداشتهایی، ۱/۳۳۶.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، برداشتهایی، ۳/۴۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۴۷۹ و ۱۸/۵۲۰–۵۲۱.
- ↑ کاظمی وردنجانی، الهینامه مجموعه آثار (۲)، ۱۳.
- ↑ نگارش و باقی، حدیث پایداری، ۷۵.
- ↑ کریمی، خاطره، ۱/۱۲۰.
- ↑ علمالهدی، خاطره، ۵/۱۲۹.
- ↑ رسولی محلاتی، حوزه، ۶۴.
- ↑ رحیمیان، در سایه آفتاب، ۳۷؛ روحانی، سرگذشتهای، ۱/۹۸.
- ↑ روحانی، سرگذشتهای، ۱/۹۰–۹۱.
- ↑ روحانی، سرگذشتهای، ۱/۹۸.
- ↑ مؤمن، سرگذشتهای، ۳/۱۰۷–۱۰۸.
- ↑ توکلیبینا، دیدار در نوفل لوشاتو، ۲۲۹–۳۰۰.
- ↑ رحیمیان، سرگذشتهای، ۵/۷۱–۷۲؛ انصاری محمدعلی، سرگذشتهای، ۲/۵۵–۵۶.
- ↑ محتشمیپور، خاطره، ۱/۴۸–۴۹.
- ↑ مظهری، رفتارشناسی امامخمینی، ۴۴–۴۵.
- ↑ موسوی اردبیلی ابرکوهی، خاطره، ۲/۵۲–۵۳.
- ↑ کروبی، مصاحبه، ۵/۱۵۷.
- ↑ مؤسسه تنظیم و نشر آثار، کوثر، ۲/۵۶۴.
- ↑ فردوسیپور، سرگذشتهای، ۱/۱۱۰–۱۱۱.
- ↑ مظهری، رفتارشناسی امامخمینی، ۴۵.
- ↑ سپهری، خورشید بیغروب، ۲۴۰.
- ↑ توسلی، پابهپای آفتاب، ۲/۱۱۶.
- ↑ حضور، ۳۳/۲۸۸–۲۹۰.
- ↑ مرتاضی، خاطره، ۲۸–۲۹.
- ↑ کلینی، الکافی، ۶/۴۳۸.
- ↑ ثقفی، حسن، برداشتهایی، ۲/۱۵۵.
- ↑ توسلی، برداشتهایی، ۲/۱۵۵.
- ↑ اشراقی، زهرا، خاطره، ۲/۱۵۶.
- ↑ مصطفوی، زهرا، برداشتهایی، ۲/۱۵۶.
- ↑ کفاشزاده، خاطره، ۲/۱۵۷.
- ↑ مصطفوی، زهرا، برداشتهایی، ۲/۱۵۸.
- ↑ مصطفوی، زهرا، برداشتهایی، ۲/۱۶۲.
- ↑ اشراقی، زهرا، خاطره، ۲/۱۶۰.
- ↑ کلانتر معتمدی، مصاحبه، برداشتهایی، ۲/۱۶۴.
- ↑ خامنهای، پابهپای آفتاب، ۳/۱۷۱.
- ↑ امامی کاشانی، پابهپای آفتاب، ۳/۲۵۶.
- ↑ عمید زنجانی، مصاحبه، ۱۱۲.
- ↑ هاشمی رفسنجانی، امامخمینی به روایت، ۲۷.
- ↑ ← وجدانی، سرگذشتهای ویژه، ۴/۴۹.
- ↑ روحانی، سرگذشتهای، ۱/۱۰۵.
- ↑ انصاری محمدعلی، سرگذشتهای، ۲/۵۱–۵۶.
- ↑ وجدانی، سرگذشتهای ویژه، ۴/۵۰.
- ↑ بنیفضل، حوزه، ۳۸–۳۹؛ غیوری، سیدمهدی، ۶/۹۵–۹۶؛ ← رجایی، غلامعلی، برداشتهایی از سیره امامخمینی، ۲/۳–۳۸.
- ↑ ← رجایی، غلامعلی، برداشتهایی از سیره امامخمینی، ۲/۴–۷.
- ↑ حدیدچی، برداشتهایی، ۲/۹.
- ↑ میریان، خاطره، ۲/۱۷؛ شاهآبادی، خاطره، ۲/۲۱.
- ↑ باقی نصرآبادی، درآمدی، ۱۱۳–۱۱۴.
- ↑ رسولی محلاتی، حوزه، ۶۳.
- ↑ رودباری، خاطره، ۱/۷۰–۷۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۲۶۱.
- ↑ اشراقی، عاطفه، پابهپای آفتاب، ۱/۳۳۰.
- ↑ مصطفوی، زهرا، برداشتهایی، ۲/۳۱.
- ↑ ثقفی، علی، مهر و قهر، ۱۷۷.
- ↑ خمینی، سیداحمد، پابهپای آفتاب، ۱/۱۰۹.
- ↑ انوری، مستدرک الوسائل، فرهنگ بزرگ سخن، ۴/۲۶۶۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۳۶۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۴۲۸ و ۱۶/۲۲۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۹۳.
- ↑ حدیدچی، برداشتهایی، ۱/۶۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۲۲۶.
- ↑ مصطفوی، زهرا، برداشتهایی، ۱/۲۳–۲۵؛ میرزابیگی، خانواده و امامخمینی، ۳۵، ۸۷ و ۱۲۹.
- ↑ مصطفوی، زهرا، برداشتهایی، ۱/۴۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۴۲۸–۴۲۹ و ۴۳۲؛ ۱۲/۱۲۱ و ۱۶/۲۲۶؛ ثقفی، خدیجه، گنجینه دل، ۴۰–۴۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۹۳.
- ↑ میرزابیگی، خانواده و امامخمینی، ۱۳ و ۳۷؛ ثقفی، خدیجه، درسهایی، ۲۹–۳۰؛ اعرابی، فرشته، درسهایی، ۲۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲–۳.
- ↑ ثقفی، خدیجه، درسهایی، ۲۹–۳۰.
- ↑ اشراقی، عاطفه، برداشتهایی، ۱/۲۸۴.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، برداشتهایی، ۱/۲۸۳.
- ↑ آشتیانی، برداشتهایی، ۱/۶۵.
- ↑ حدیدچی، برداشتهایی، ۱/۶۸، ۸۹–۹۰؛ فیض، ۳/۲۴۹.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، برداشتهایی، ۱/۷۱.
- ↑ مظهری، رفتارشناسی امامخمینی، ۱۱۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۴۳۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۴۳۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۴۲۹–۴۳۰.
- ↑ ثقفی، علی، قدس ایران، ۱۸۶ و ۱۸۸.
- ↑ ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب، ۲۶۱–۲۶۲.
- ↑ فرقان، ۷۴.
- ↑ نوری، مستدرک الوسائل، ۱۵/۱۱۲.
- ↑ نوری، مستدرک الوسائل، ۱۵/۱۱۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۳۶۳ و ۱۵/۲۴۵.
- ↑ امامخمینی، شرح حدیث جنود، ۱۵۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۱۶۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۵۰۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۱۹۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۹۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۷۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۹۳.
- ↑ ثقفی، خدیجه، پابهپای آفتاب، ۱/۵۰، مصطفوی، فریده، پابهپای آفتاب، ۱/۱۳۳–۱۳۴.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، برداشتهایی، ۱/۳۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۳۶۳.
- ↑ ← مصطفوی، زهرا، درسهایی، ۵۰ و ۵۲–۵۳؛ مصطفوی، فریده، درسهایی، ۵۱–۵۲ و ۵۵؛ بروجردی، مسیح، درسهایی، ۵۵؛ نگارش و باقی، حدیث پایداری، ۴۷؛ میرزابیگی، ۳۵ و ۸۷.
- ↑ اشراقی، نعیمه، درسهایی، ۴۱؛ حدیدچی، پرتوی از خورشید، ۲۹۸.
- ↑ مصطفوی، زهرا، برداشتهایی، ۱/۳۷–۳۸.
- ↑ حدیدچی، برداشتهایی، ۱/۲۴.
- ↑ نگارش و باقی، حدیث پایداری، ۴۶.
- ↑ مصطفوی، فریده، پابهپای آفتاب، ۱/۱۳۸–۱۳۹؛ مصطفوی، زهرا، برداشتهایی، ۱/۴۹–۵۰.
- ↑ مصطفوی، صدیقه، برداشتهایی، ۱/۲۲.
- ↑ اعرابی، فرشته، برداشتهایی، ۱/۲۸۳؛ اشراقی، زهرا، خاطره، ۱/۲۸۳.
- ↑ مصطفوی، زهرا، درسهایی، ۹۰؛ مصطفوی، صدیقه، پرتوی از خورشید، ۱۴۰.
- ↑ مصطفوی، زهرا، ۴۲۰ داستان، ۴۰.
- ↑ ← اعرابی، درسهایی، ۱۰۳؛ مصطفوی، زهرا، برداشتهایی، ۳/۳۰۳.
- ↑ مصطفوی، فریده، برداشتهایی، ۳/۳۰۴.
- ↑ اشراقی، عاطفه، برداشتهایی، ۳/۳۰۴؛ اشراقی، زهرا، خاطره، ۳/۳۰۴–۳۰۵.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، برداشتهایی، ۳/۳۰۵.
- ↑ مصطفوی، فریده، برداشتهایی، ۲/۳۸۱.
- ↑ اشراقی، عاطفه، برداشتهایی، ۱/۴۶؛ طباطبایی، فاطمه، برداشتهایی، ۱/۴۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۳۱۰–۴۲۹ و ۳/۱۳۷–۱۷۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۵۲۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۹۰–۹۳ و ۱۹/۱۰۷.
- ↑ امامخمینی، وعده دیدار، ۲۰–۷۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۲۰۷–۲۲۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۲۲۵–۲۲۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۵۱۲.
- ↑ امامخمینی، وعده دیدار، ۷۹–۱۳۰.
- ↑ ثقفی، خدیجه، برداشتهایی، ۱/۲۲؛ مصطفوی، فریده، گلبرگ خاطرهها، ۴۰.
- ↑ انصاری، محمدعلی، پرتوی از خورشید، ۱۹۹–۲۰۰.
- ↑ اشراقی، نعیمه، برداشتهایی، ۱/۲۰۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۲۹۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۳۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۲۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۲۸.
- ↑ مرادینیا، منزل به منزل با خمینی، ۲۵–۲۶.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۲.
- ↑ حضور، ۱۷/۳۳۷ و ۳۴۴.
- ↑ حضور، ۱۷/۳۳۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۴۲۶ و ۴۳۹.
- ↑ امامجمارانی، خاطره، ۳/۲۵۳.
- ↑ رجایینژاد، یادی از سیدنورالله، ۱۸.
- ↑ رجایینژاد، یادی از سیدنورالله، ۱۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۱۵۶.
- ↑ بایگانی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی
- ↑ مصطفوی، زهرا، برداشتهایی، ۱/۱۷.
- ↑ مصطفوی، زهرا، برداشتهایی، ۱/۱۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۲۲۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۴۶۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۳۳۹.
- ↑ مصطفوی، زهرا، برداشتهایی، ۱/۹۲–۹۳؛ بافقی، ۱/۹۱.
- ↑ مصطفوی، فریده، برداشتهایی، ۱/۹۱.
- ↑ حدیدچی، برداشتهایی، ۱/۶۸–۶۹.
- ↑ میریان، خاطره، ۱/۸۸–۸۹.
- ↑ آشتیانی، برداشتهایی، ۱/۸۹.
- ↑ جعفری، خاطره، ۱/۹۴؛ میریان، خاطره، ۱/۹۴ و ۹۸.
- ↑ حدیدچی، برداشتهایی، ۱/۶۸–۶۹.
- ↑ رحیمیان، برداشتهایی، ۱/۸۸.
- ↑ جعفری، خاطره، ۲/۲۲۵–۲۲۶.
- ↑ میریان، خاطره، ۱/۸۹.
- ↑ علیزاده، اخلاق اسلامی، ۲۲–۲۳؛ الهامینیا، سیره اخلاقی معصومین(ع)، ۱۱۵.
- ↑ ناصری، فرازهایی، ۶۹.
- ↑ سبحانی، حوزه، ۱۲۴–۱۲۵.
- ↑ زنجانی، مصاحبه، ۷۳.
- ↑ رحیمیان، در سایه آفتاب، ۱۰۰.
- ↑ گرامی، خاطرات، ۱۹۸–۱۹۹.
- ↑ سروش محلاتی، چهل پرده اشک، ۴۷.
- ↑ دوانی، سرگذشتهای، ۶/۶۵–۷۰.
- ↑ مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۱۱/۲۱۸–۲۱۹؛ روحانی، سرگذشتهای، ۱/۹۲؛ مسعودی خمینی، ۱۹۷.
- ↑ قرهی، خاطره، ۱/۱۳–۱۴.
- ↑ مهری، خاطره، ۶/۱۵۹–۱۶۰.
- ↑ توسلی، سرگذشتهای، ۲/۳۰.
- ↑ غیوری، سیدعلی، مصاحبه، ۵/۹۱.
- ↑ سبحانی، حوزه، ۱۲۶.
- ↑ بهاءالدینی، مصاحبه، ۱/۱۳۳.
- ↑ رودباری، خاطره، ۱/۸۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۷۱ و ۲/۴۸–۴۹.
- ↑ مظاهری، مصاحبه، ۵/۲۰۸.
- ↑ دوانی، پابهپای آفتاب، ۴/۱۰۲.
- ↑ هاشمی رفسنجانی، امامخمینی به روایت، ۸.
- ↑ نوروزی، روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۲؛ زنجانی، مصاحبه، ۷۳.
- ↑ امینی، خاطره، ۵/۱۵۸.
- ↑ نوروزی، روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۲.
- ↑ سبحانی، پابهپای آفتاب، ۴/۲۰۴ و ۲۰۷.
- ↑ دوانی، پابهپای آفتاب، ۴/۱۰۳–۱۰۴؛ رجبی، ۱۷۷.
- ↑ عمید زنجانی، مصاحبه، ۱۱۲.
- ↑ صیاد شیرازی، خاطره، ۱/۱۷۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۱۴۳.
- ↑ رضایی، خاطره، ۱/۱۷۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۴۰۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۳۲۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۲۰۴ و ۲۱/۱۳۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۷۳.
- ↑ رحیمیان، برداشتهایی، ۱/۱۷۹.
- ↑ خمینی، سیدحسن، ۱/۱۸۰.
- ↑ خمینی، سیداحمد، برداشتهایی، ۱/۱۷۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۱۸۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۴۴۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۱۴۶ و ۱۴۷؛ ۱۴/۷۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۱۴۹ و ۳۲۶؛ رفیقدوست، ۴/۱۶۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۱۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۲۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۳۲۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۴۴۰–۴۴۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۵۶؛ ۱۳/۴۰۸ و ۱۶/۱۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۵۶ و ۱۳/۴۰۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۳۷–۳۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۳۲۶ و ۱۹/۴۰–۴۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۱۹۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۳۱۰.
- ↑ خمینی، سیداحمد، سرگذشتهای، ۲/۱۶.
- ↑ رحیمیان، سرگذشتهای، ۵/۶۷؛ رحیمیان، پاسدار اسلام، ۱۰۱/۳۰.
- ↑ رحیمیان، پاسدار اسلام، ۴۰/۳۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۳۱۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۵۱۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۳۱۶؛ ۷/۱۰ و ۱۳/۴۱۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۱۶۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۱۷۱.
- ↑ خمینی، سیداحمد، پابهپای آفتاب، ۱/۱۰۷.
- ↑ کروبی، مصاحبه، ۵/۱۶۲–۱۶۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۵۱۷.
- ↑ کروبی، مصاحبه، ۵/۱۶۱–۱۶۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۵۱۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۴۰۸ و ۶/۲۱۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۳۲۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۱۸۵–۱۸۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۴۴۴ و ۲۰/۳۸–۳۹.
- ↑ میریان، خاطره، ۳/۳۱۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۴۱۶–۴۱۷ و ۲۰/۱۰۷ و ۳۰۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۴۲۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۲۰۶؛ ۱۵/۲۸۸ و ۲۱/۴۱۲.
- ↑ بازرگان، خاطره، ۱/۲۱۹؛ موسوی، ۱/۲۱۹؛ محمدعلی رجایی، ۱/۲۱۹.
- ↑ محلاتی، سرگذشتهای، ۴/۷۵–۷۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۲۳۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۲۹ و ۲۱/۴۲۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۳۴۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۹۹–۱۰۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۱۲۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۳۴۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۴۱۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۳۴۲.
- ↑ اسلامی، امام، اخلاق و سیاست، ۲۳۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۵۰۰.
- ↑ نوروزی و باقری، بررسی و تحلیل جایگاه رهبری، ۱۸۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۲۰۲؛ ۱۷/۱۲۱–۱۲۲، ۱۲۹؛ ۲۱/۹۱ و ۱۵۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۵۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۱۲۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۱۴۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۱۸۵، ۳۶۴–۳۶۵ و ۱۲/۱۶۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۱۷۱؛ ۱۰/۵۲۴؛ ۱۶/۳۷۱ و ۴۷۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۶۲، ۱۳۵؛ ۱۵/۲۶۹ و ۱۸/۲۲۶–۲۲۷.
- ↑ خامنهای، پرتوی از خورشید، ۳۱۰–۳۱۱.
- ↑ هاشمی رفسنجانی، پرتوی از خورشید، ۴۰۶–۴۰۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۱۷۵، ۲۶۳ و ۱۸/۳۳۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۱۲۱؛ ۱۰/۳۱۱ و ۱۲/۴۳۹–۴۴۰.
- ↑ جلالی خمینی، پابهپای آفتاب، ۳/۱۲.
- ↑ خمینی، سیداحمد، سرگذشتهای، ۱/۱۳۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۵۳۳–۵۴۳ و ۸/۱۲۰، ۲۵۷، ۲۸۱ و ۴۲۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۱۴، ۱۶، ۱۸، ۲۲، ۷۷، ۱۲۴، ۲۰۸ و ۲۱۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۲۱۷؛ ۱۵/۳۹۶ و ۱۶/۳۹۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۱۴۵ و ۸/۳۶۲.
- ↑ آشتیانی، پرتوی از خورشید، ۷۶–۷۷.
- ↑ آشتیانی، پرتوی از خورشید، ۳۵۶.
- ↑ رحیمیان، برداشتهایی، ۴/۲۸۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۶۲.
- ↑ رحیمیان، برداشتهایی، ۴/۲۸۹.
- ↑ رحیمیان، برداشتهایی، ۴/۲۹۹.
- ↑ ← رودسری، پرتوی از خورشید، ۲۶۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۵۲۳–۵۲۴؛ میرشکاری، قانون و قانونگرایی، ۹۵.
- ↑ میرشکاری، قانون و قانونگرایی، ۹۵.
- ↑ میرشکاری، قانون و قانونگرایی، ۸۳–۹۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۰۱–۲۰۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۶۹–۷۰.
- ↑ ← رودسری، پرتوی از خورشید، ۷۳–۷۹، ۳۷۸ و۳۹۰.
- ↑ تهرانی، خاطره، ۵/۴۳.
- ↑ احمدی، خاطره، ۷۸؛ موسوی اردبیلی، مصاحبه، ۵/۲۵۸.
- ↑ درویشی سهتلانی، سیره عملی امامخمینی، ۷۴۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۴۸۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۳۱۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۶۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۲۰.
- ↑ خامنهای، ۱۴/۳/۱۳۷۸.
- ↑ ← رجایی، غلامعلی، برداشتهایی از سیره امامخمینی، ۳/۳۰۸–۳۱۲.
- ↑ ← رودسری، پرتوی از خورشید، ۲۵۹–۲۶۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۹۹–۱۰۰.
- ↑ ایراننژاد و دیگران، عدالت اجتماعی در اندیشه سیاسی امامخمینی، ۱۳۲.
- ↑ مظهری، رفتارشناسی امامخمینی، ۱۴۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۳۱۰.
- ↑ خامنهای، مقدمه امامخمینی، صحیفه، ۱/نه.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۸۳–۸۶، ۱۲۰، ۳۱۱ و ۸/۱۷۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۵۵.
- ↑ نگارش و باقی، حدیث پایداری، ۱۹۱–۱۹۲.
- ↑ مظهری، رفتارشناسی امامخمینی، ۱۵۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۳۷۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۴۰۹؛ مظهری، رفتارشناسی امامخمینی، ۱۵۱–۱۵۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۳۷۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۵۴–۵۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۳۶۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۴۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۲۸۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۱۶۴–۱۶۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۵۱۲.
- ↑ خمینی، سیداحمد، پابهپای آفتاب، ۱/۱۱۲–۱۱۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۴۵۰–۴۵۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۱۸۸؛ ۷/۶۴ و ۸/۳۰۷ و ۱۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸۸/۱۴۶، ۳۴۵؛ ۱۹/۲۸ و ۲۳۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۱۹۰، ۲۵۶؛ ۷/۱۹۱، ۳۴۲؛ ۸/۴۴۶ و ۱۵/۳۹۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۳۵۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۲۱؛ ۸/۳۱۱؛ ۱۳/۴۱۲ و ۱۴/۱۸۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۳۰۳–۳۱۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۲۱۱، ۲۴۳، ۳۹۱ و ۵۴۳؛ ۱۴/۷۳ و ۹۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۲۷۳؛ ۱۵/۴۵۵؛ ۱۸/۹۱ و ۲۰/۳۲۲.
- ↑ امامی کاشانی، سرگذشتهای، ۶/۲۶.
- ↑ فاضل لنکرانی، سرگذشتهای، ۶/۱۱۱.
- ↑ جلالی خمینی، برداشتهایی، ۲/۳۰۰؛ روحانی، نهضت امامخمینی، ۱/۵۰۹–۵۱۱.
- ↑ پورمقدس، خاطره، ۲/۲۷۷.
- ↑ جوادی آملی، سرگذشتهای، ۳/۱۳–۱۴.
- ↑ توسلی، برداشتهایی، ۲/۲۹۳–۲۹۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۲۹۸–۲۹۹.
- ↑ روحانی، نهضت امامخمینی، ۱/۴۵۱.
- ↑ انصاری، محمدعلی پرتوی از خورشید، ۳۷۱–۳۷۲.
- ↑ انصاری، محمدعلی پرتوی از خورشید، ۳۷۱–۳۷۲.
- ↑ راغب، مفردات، ۲۶۴.
- ↑ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۲۷/۱۲۱–۱۲۲.
- ↑ انشراح، ۱.
- ↑ طه، ۲۵.
- ↑ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۲۷/۱۲۲.
- ↑ مظهری، رفتارشناسی امامخمینی، ۷۰؛ ← رودسری، پرتوی از خورشید، ۲۷۷–۲۷۹.
- ↑ مرتضوی، امامخمینی، شرح صدر در رهبری، ۱۱، ۱۳/۳/۱۳۹۹.
- ↑ ذاکری، طلوع خورشید، ۱۵۲؛ روحانی، نهضت امامخمینی، ۱/۱۷۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۵۱۶–۵۱۷ و ۲۰/۴۴۲–۴۴۳.
- ↑ جوادی آملی، خاطره، ۳۱۲–۳۱۵.
- ↑ درویشی سهتلانی، سیره عملی امامخمینی، ۶۰–۷۷۵؛ نوروزی و باقری، بررسی و تحلیل جایگاه رهبری، ۱۸۸.
- ↑ نوروزی و باقری، بررسی و تحلیل جایگاه رهبری، ۱۹۱–۱۹۲.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۶۳۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۲۴۶.
- ↑ اسلامی، امام، اخلاق و سیاست، ۲۵۹–۲۶۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۲۴۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۴۰۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۱۴۵–۱۴۶.
- ↑ اسلامی، امام، اخلاق و سیاست، ۲۴۰.
- ↑ مریم، ۵۴.
- ↑ اسلامی، امام، اخلاق و سیاست، ۴۱ و ۵۶؛ یوسف، ۴۶.
- ↑ نساء، ۶۹.
- ↑ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ۴/۳۴۴.
- ↑ اسلامی، امام، اخلاق و سیاست، ۲۴۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۲۴۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۲۴۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۹۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۹۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۷؛ موسوی اردبیلی، مصاحبه، ۵/۲۵۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۱۵۷.
- ↑ خمینی، سیداحمد، سرگذشتهای، ۲/۱۴.
- ↑ مهاجری، مصاحبه، ۵/۳۲۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۱۰۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۳۱۹.
- ↑ مظفری، اندیشه سیاسی مقام معظم رهبری، ۳۰۱.
- ↑ آشتیانی، پرتوی از خورشید، ۳۸۸–۳۸۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۴۶ و ۲/۱۴ و ۳۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۳۵۷ و ۱۲/۲۳۳ و ۲۳۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۲۱۲.
- ↑ روحانی، نهضت امامخمینی، ۱/۱۰۳۲؛ مصطفوی، زهرا، برداشتهایی، ۲/۲۹۲؛ مؤسسه تنظیم، کوثر، ۱/۱۶۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۴۲۰ و ۴۲۲.
- ↑ روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۷/۴۱۰ و ۱۰/۵۱۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۱۲۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۲۲۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۹۸ و ۲۳۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۴۱۰ و ۷/۶۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۲۷۹ و ۱۳/۷۸–۸۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۹/۲۷۹ و ۱۳/۷۸–۸۰.
- ↑ قدیری، خاطره، ۱۲۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۱۲۲–۱۲۳ و ۵۱۸–۵۱۹ و ۲۱/۲۰ و ۱۴۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۵۱۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۷۱.
- ↑ مهاجری، مصاحبه، ۵/۳۲۱.
- ↑ ← رودسری، پرتوی از خورشید، ۲۸۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۳۳۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۴۵۶؛ ۲۰/۱۳۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۴۹۱–۴۹۳ و ۲۰/۱۳۶–۱۳۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۱۵۷.
- ↑ موسوی اردبیلی، مصاحبه، ۵/۲۵۲–۲۵۳.
- ↑ مظهری، رفتارشناسی امامخمینی، ۱۴۱–۱۴۴.
- ↑ ← رجایی، غلامعلی، برداشتهایی از سیره امامخمینی، ۲/۴۱–۷۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۲۱۳.
- ↑ مرتضوی، امامخمینی، شرح صدر در رهبری، ۱۳/۳/۱۳۹۹.
منابع
- قرآن کریم.
- آشتیانی، علیاکبر، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی، ج۱، تهران، عروج، چاپ پنجم، ۱۳۸۴ش.
- آشتیانی، علیاکبر، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی، ج۳، تهران، عروج، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش.
- آشتیانی، علیاکبر، خاطره، چاپشده در پرتوی از خورشید، تدوین حسین رودسری، پرتوی از خورشید، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- آشتیانی، علیاکبر، سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امامخمینی، مجله پاسدار اسلام، شمارههای ۹۲ و ۹۳، ۱۳۶۸ش.
- ابنفارس، معجم، احمد، معجم مقاییس اللغه، تصحیح عبدالسلام محمدهارون، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
- ابنمسکویه، احمد، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، تحقیق عماد هلالی، قم، طلیعه نور، چاپ اول، ۱۴۲۶ق.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر-دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- احمدی، احمد، خاطره، چاپشده در پرتوی از خورشید.
- محمدعلی اراکی، مصاحبه، مجله حوزه، شماره ۱۲، ۱۳۶۴ش.
- اسلامی، سیدحسن، امام، اخلاق و سیاست، تهران، عروج، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- اشراقی، زهرا، خاطره، خاطره، چاپشده در برداشتهایی از سیره امامخمینی.
- اشراقی، عاطفه، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی.
- اشراقی، عاطفه، مصاحبه، چاپشده در پابهپای آفتاب، تدوین امیررضا ستوده، تهران، پنجره، چاپ دوم، ۱۳۸۰ش.
- اشراقی، نعیمه، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی.
- اشراقی، نعیمه، خاطره، چاپشده در درسهایی از امامخمینی، اخلاق در خانواده، تدوین رسول سعادتمند، قم، تسنیم، چاپ اول، ۱۳۸۹ش.
- اشراقی، نعیمه، خاطره، چاپشده در مهر و قهر، تألیف محمدرضا سبحانینیا و سعیدرضا علیعسکری، اصفهان، مرکز فرهنگی شهید مدرس، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- اعرابی، فرشته، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی.
- اعرابی، فرشته، خاطره، چاپشده در درسهایی از امامخمینی، اخلاق در خانواده.
- اکبری، محمدرضا، خورشید شرق، قم، مسجد مقدس جمکران، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- الهامینیا، علیاصغر، سیره اخلاقی معصومین(ع)، قم، زمزم هدایت، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- امامجمارانی، سیدمهدی، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی.
- امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، ره عشق، نامههای عرفانی امامخمینی، مؤسسه تنظیم…، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، سرّ الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، وعده دیدار (نامههای امام به سیداحمد خمینی)، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ پنجم، ۱۳۷۶ش.
- امامی کاشانی، محمد، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی.
- امامی کاشانی، محمد، مصاحبه، چاپشده در پابهپای آفتاب.
- امامی کاشانی، محمد، خاطره چاپشده در سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امامخمینی، تدوین مصطفی وجدانی، تهران، پیام آزادی، چاپ اول، ۱۳۶۷ش.
- امینی، ابراهیم، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی، ج۵، تهران، عروج، چاپ دوم، ۱۳۸۲ش.
- انصاری کرمانی، محمدعلی، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی، تدوین غلامعلی رجایی، ج۴، تهران، عروج، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- انصاری کرمانی، محمدعلی، خاطره، چاپشده در پرتوی از خورشید.
- انصاری کرمانی، محمدعلی، خاطره، چاپشده در سرگذشتهای ویژه.
- انصاری، حمید، حدیث بیداری، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ بیستم، ۱۳۸۰ش.
- انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن، چاپ دوم، ۱۳۸۲ش.
- ایراننژاد، ابراهیم و دیگران، عدالت اجتماعی در اندیشه سیاسی امامخمینی، مجله مطالعات توسعه اجتماعی ایران، شماره ۱، ۱۳۹۱ش.
- بازرگان، مهدی، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی.
- بافقی، ربابه، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی.
- باقی نصرآبادی، علی، درآمدی بر سیره مدیریتی شهید دکتر بهشتی، مجله پیام انقلاب، شماره ۷۷، ۱۳۸۵ش.
- بایگانی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، قم.
- بروجردی، محمود، خاطره، خاطره، چاپشده در برداشتهایی از سیره امامخمینی.
- بروجردی، مسیح، خاطره، چاپشده در برداشتهایی از سیره امامخمینی.
- بروجردی، مسیح، خاطره، چاپشده در درسهایی از امامخمینی، اخلاق در خانواده.
- بنیفضل، مرتضی، مصاحبه، چاپشده در پابهپای آفتاب.
- بنیفضل، مرتضی، مصاحبه، مجله حوزه، شماره ۴۹، ۱۳۷۱ش.
- بهاءالدینی، سیدرضا، مصاحبه، چاپشده در آیینهداران حقیقت، قم، بوستان کتاب، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- پورمقدس، مسعود، خاطراتی از زندگی حضرت امام، مجله پاسدار اسلام، شماره ۱۳، ۱۳۶۱ و شماره ۹۶، ۱۳۶۸ش.
- پورمقدس، مسعود، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی، تدوین غلامعلی رجایی، ج۲، تهران، عروج، چاپ ششم، ۱۳۸۳ش.
- توسلی، محمدرضا، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی.
- توسلی، محمدرضا، خاطره، چاپشده در سرگذشتهای ویژه.
- توسلی، محمدرضا، مصاحبه، مجله حوزه، شماره ۴۵، ۱۳۷۰ش.
- توسلی، محمدرضا، مصاحبه، چاپشده در پابهپای آفتاب.
- توکلیبینا، ابوالفضل، دیدار در نوفل لوشاتو، خاطرات سیاسی-اجتماعی ابوالفضل توکلیبینا، به کوشش فرامرز شعاعحسینی، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ اول، ۱۳۸۹ش.
- تهرانی، مرتضی، خاطره، چاپشده در سرگذشتهای ویژه.
- تیموری، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی.
- ثقفی، حسن، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی.
- ثقفی، حسن، مصاحبه، چاپشده در پابهپای آفتاب.
- ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب خدیجهای دیگر، به کوشش علی ثقفی، مؤسسه تنظیم…، چاپ اول، ۱۳۹۳ش.
- ثقفی، خدیجه، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی.
- ثقفی، خدیجه، خاطره، چاپشده در درسهایی از امامخمینی، اخلاق در خانواده.
- ثقفی، خدیجه، خاطره، چاپشده در گنجینه دل، مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.
- ثقفی، خدیجه، مصاحبه، چاپشده در پابهپای آفتاب.
- ثقفی، علی، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی.
- ثقفی، علی، مصاحبه، چاپشده در قدس ایران، بانوی بزرگ انقلاب، تهران، مؤسسه تنظیم…، عروج، چاپ اول، ۱۳۸۸ش.
- ثقفی، علی، خاطره، چاپشده در مهر و قهر، تألیف محمدرضا سبحانینیا و سعیدرضا علیعسکری، اصفهان، مرکز فرهنگی شهید مدرس، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- جعفری، عیسی، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی.
- جلالی خمینی، حیدرعلی، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی.
- جلالی خمینی، حیدرعلی، مصاحبه، چاپشده در پابهپای آفتاب.
- جمهوری اسلامی، روزنامه، ۳/۵/۱۳۶۸ش.
- جوادی آملی، عبدالله، خاطره، چاپشده در سرگذشتهای ویژه.
- حبیبی، حسن، خاطره، چاپشده در ۴۲۰ داستان از نماز و عبادت امامخمینی، تدوین عباس عزیزی، قم، صلاة، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- حدیدچی، مرضیه، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی.
- حدیدچی، مرضیه، خاطره، چاپشده در پرتوی از خورشید.
- حر عاملی، محمدبنحسن، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، قم، مؤسسه آلالبیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- حضور، مجله، شماره ۱۷، ۱۳۷۵ و شماره ۳۳، ۱۳۷۹ش.
- خامنهای، سیدعلی، ۱۴/۳/۱۳۷۸ش.
- خامنهای، سیدعلی، به مناسبت اربعین امامخمینی، چاپشده در مجله پیام انقلاب، شماره ۲۶۰.
- خامنهای، سیدعلی، چاپشده در خورشید بیغروب، تألیف محمد سپهری، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۹ش.
- خامنهای، سیدعلی، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی.
- خامنهای، سیدعلی، خاطره، چاپشده در پرتوی ازخورشید، به کوشش حسین رودسری، پرتوی از خورشید، مؤسسه تنظیم…، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- خامنهای، سیدعلی، خاطره، چاپشده در حدیث نور، خاطراتی آموزنده از زندگانی امامخمینی، تدوین ابراهیم رستمی، قم، نشر جمال، ۱۳۸۲ش.
- خامنهای، سیدعلی، سخن آفتاب، تدوین معاونت فرهنگی سازمان تبلیغات اسلامی، قم، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۰ش.
- خامنهای، سیدعلی، مجله حوزه، شماره ۴۹، ۱۳۷۱ش.
- خامنهای، سیدعلی، مصاحبه، چاپشده در پابهپای آفتاب.
- خامنهای، سیدعلی، مقدمه کتاب صحیفه امام، تألیف امامخمینی، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- خمینی، سیداحمد، خاطره، چاپشده در برداشتهایی از سیره امامخمینی.
- خمینی، سیداحمد، خاطره، چاپشده در سرگذشتهای ویژه.
- خمینی، سیداحمد، مصاحبه، چاپشده در پابهپای آفتاب.
- خمینی، سیدحسن، خاطره، چاپشده در برداشتهایی از سیره امامخمینی.
- خوانساری، سیدمصطفی، مصاحبه، مجله حوزه، شماره ۳۲، ۱۳۶۸ش.
- درویشی سهتلانی، فرهاد، سیره عملی امامخمینی در اداره امور کشور، (۱۳۵۷–۱۳۶۷)، قم، مؤسسه تنظیم…، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی، تهران، دریا، چاپ سوم، ۱۳۸۳ش.
- دوانی، علی، خاطره، چاپشده در سرگذشتهای ویژه.
- دوانی، علی، مصاحبه، چاپشده در پابهپای آفتاب.
- دهخدا، لغتنامه دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
- ذاکری، علیاکبر، طلوع خورشید، سالشمار زندگانی امامخمینی قدس سره، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، ۱۳۹۱ش.
- راغب اصفهانی، حسینبنمحمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان، بیروت-دمشق، دارالقلم-دارالشامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
- رجایی، غلامعلی، برداشتهایی از سیره امامخمینی، برداشتهایی از سیره امامخمینی.
- محمدعلی رجایی، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی.
- رجایینژاد، محمد، یادی از سیدنورالله، مجله حریم امام، شماره ۷۵، ۱۳۹۲ش.
- رجبی، محمد، خاطره، چاپشده در پرتوی از خورشید.
- رحیمیان، محمدحسن، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی.
- رحیمیان، محمدحسن، خاطره، چاپشده در سرگذشتهای ویژه.
- رحیمیان، محمدحسن، در سایه آفتاب، یادها و یادداشتهایی از زندگی امام، تهران، مؤسسه پاسدار اسلام، ۱۳۷۳ش.
- رحیمیان، محمدحسن، سرگذشتهای ویژه از زندگی امام، مجله پاسدار اسلام، شماره ۴۰، ۱۳۶۴ش؛ شماره ۹۸ و ۱۰۱، ۱۳۶۸ش؛ شماره ۱۰۷، ۱۳۶۹ش.
- رحیمیان، محمدحسن، مصاحبه، چاپشده در پابهپای آفتاب.
- رسولی محلاتی، سیدهاشم، خاطره، چاپشده در ۴۲۰ داستان از نماز و عبادت امامخمینی، تدوین عباس عزیزی، قم، صلاة، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- رسولی محلاتی، سیدهاشم، مصاحبه، چاپشده در پابهپای آفتاب.
- رسولی محلاتی، سیدهاشم، مصاحبه، مجله حوزه، شماره ۳۷–۳۸، ۱۳۶۹ش.
- رضایی، محسن، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی.
- رفیقدوست، محسن، مصاحبه چاپشده در پابهپای آفتاب.
- روحانی، سیدحمید، خاطره، چاپشده در برداشتهایی از سیره امامخمینی.
- روحانی، سیدحمید، خاطره، چاپشده در سرگذشتهای ویژه.
- روحانی، سیدحمید، نهضت امامخمینی، تهران، عروج، چاپ پانزدهم، ۱۳۸۱ش.
- رودباری، مجتبی، خاطره، چاپشده در صحیفه دل، به کوشش حمید بصیرتمنش، مرتضی طاهری، اصغر میرشکاری، قانون و قانونگرایی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشرآثار امامخمینی، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
- رودسری، پرتوی از خورشید، حسین، پرتوی از خورشید، تهران، مؤسسه تنظیم و نشرآثار امامخمینی، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- زبیدی، سیدمحمدمرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، تصحیح علی هلالی و علی سیری، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
- زنجانی، مصاحبه، سیدعزالدین، مصاحبه، مجله حوزه، شماره ۳۲، ۱۳۶۸ش.
- سبحانی، جعفر، مصاحبه، چاپشده در پابهپای آفتاب.
- سبحانی، جعفر، مصاحبه، مجله حوزه، شماره ۳۲، ۱۳۶۸ش.
- سپهری، محمد، خورشید بیغروب، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۹ش.
- سروش محلاتی، خلیل، چهل پرده اشک، روزنامه جمهوری اسلامی، ویژه اربعین رحلت امامخمینی، ۲۱/۴/۱۳۶۸ش.
- شاهآبادی، نصرالله، خاطره، چاپشده در برداشتهایی از سیره امامخمینی.
- صابری همدانی، احمد، مصاحبه، چاپشده در پابهپای آفتاب.
- صیاد شیرازی، علی، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی.
- ضیایی، علیاکبر، نهضت فلسفی امامخمینی، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- طباطبایی، سیدصادق، خاطرات سیاسی-اجتماعی دکتر سیدصادق طباطبایی، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- طباطبایی، سیدعمادالدین، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی.
- طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
- طباطبایی، فاطمه، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی.
- طباطبایی، فاطمه، مصاحبه، چاپشده در پابهپای آفتاب.
- عراقی، مجتبی، امام در سنگر نماز، بیانات و خاطرات امامخمینی دربارهٔ نماز، تدوین مؤسسه تنظیم…، قم، ستاد اقامه نماز، ۱۳۷۴ش.
- علمالهدی، سیدمحمدجواد، خاطره، چاپشده در سرگذشتهای ویژه.
- علیزاده، مهدی، اخلاق اسلامی (مبانی و مفاهیم)، قم، معارف، چاپ اول، ۱۳۸۹ش.
- عمید زنجانی، مصاحبه، عباسعلی، مصاحبه، مجله حوزه، شماره، ۳۷–۳۸، ۱۳۶۹ش.
- غیوری، سیدمهدی، خاطره، چاپشده در سرگذشتهای ویژه.
- غیوری، سیدعلی، مصاحبه، چاپشده در پابهپای آفتاب.
- فاضل لنکرانی، محمد، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی.
- فاضل لنکرانی، محمد، خاطره، چاپشده در سرگذشتهای ویژه.
- فردوسیپور، اسماعیل، خاطرات حجتالاسلام و المسلمین فردوسیپور، تدوین فرامرز شعاعحسینی و رحیم روحبخش، تهران، عروج، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- فردوسیپور، اسماعیل، خاطره، چاپشده در سرگذشتهای ویژه.
- فردوسیپور، اسماعیل، مصاحبه، چاپشده در پابهپای آفتاب.
- فیض، محمدعلی، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی، تدوین غلامعلی رجایی، تهران، عروج، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- قائدی، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی.
- محمدحسن قدیری، خاطره، چاپشده در صحیفه دل، به کوشش حمید بصیرتمنش، مرتضی طاهری، اصغر میرشکاری، قانون و قانونگرایی، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
- قرهی، عبدالعلی، خاطره، چاپشده در سرگذشتهای ویژه.
- کاظمی وردنجانی، الهینامه مجموعه آثار (۲)، علی، الهینامه مجموعه آثار (۲)، اندیشههای اخلاقی-عرفانی امامخمینی، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ اول، ۱۳۸۲ش.
- کروبی، مصاحبه، مهدی، مصاحبه، چاپشده در پابهپای آفتاب.
- سیدجعفر کریمی، خاطره، چاپشده در سرگذشتهای ویژه.
- کفاشزاده، مصطفی، خاطره، چاپشده در برداشتهایی از سیره امامخمینی.
- کلانتر معتمدی، سیدمحمدرضا، خاطره، چاپشده در ۴۲۰ داستان از نماز و عبادت امامخمینی.
- کلانتر معتمدی، سیدمحمدرضا، خاطره، چاپشده در برداشتهایی از سیره امامخمینی.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- گرامی، محمدعلی، خاطرات آیتالله محمدعلی گرامی، تدوین محمدرضا احمدی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- لاهوتی، حسن، خاطره، چاپشده در برداشتهایی از سیره امامخمینی.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
- محتشمیپور، سیدعلیاکبر، خاطره، چاپشده در سرگذشتهای ویژه.
- محلاتی، فضلالله، خاطره، چاپشده در سرگذشتهای ویژه.
- مدنی، سیدعلیخان، ریاض السالکین فی شرح صحیفة سیدالساجدین(ع)، تصحیح سیدمحسن حسینی امینی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- مرادینیا، محمدجواد، منزل به منزل با خمینی، تهران، عروج، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- مرتاضی، حسین، خاطره، چاپشده در حدیث نور، خاطراتی آموزنده از زندگانی امامخمینی، تدوین ابراهیم رستمی، قم، نشر جمال، ۱۳۸۲ش.
- مرتضوی، سیدضیاء، امامخمینی، شرح صدر در رهبری، روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۱ و ۱۲ و ۱۳/۳/۱۳۹۹ش.
- مسعودی خمینی، علیاکبر، خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، تدوین جواد امامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- مصطفوی، زهرا، خاطره، چاپشده در ۴۲۰ داستان از نماز و عبادت امامخمینی.
- مصطفوی، زهرا، خاطره، چاپشده در درسهایی از امامخمینی، اخلاق در خانواده.
- مصطفوی، زهرا، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی.
- مصطفوی، زهرا، مصاحبه، چاپشده در پابهپای آفتاب.
- مصطفوی، صدیقه، خاطره، چاپشده در پرتوی از خورشید.
- مصطفوی، صدیقه، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی.
- مصطفوی، فریده، خاطره، چاپشده در گلبرگ خاطرهها، تدوین احمد طهماسبی، قم، یاقوت، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- مصطفوی، فریده، خاطره، چاپشده در ۴۲۰ داستان از نماز و عبادت امامخمینی.
- مصطفوی، فریده، خاطره، چاپشده در درسهایی از امامخمینی، اخلاق در خانواده.
- مصطفوی، فریده، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی.
- مصطفوی، فریده، مصاحبه، چاپشده در پابهپای آفتاب.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱۶، تهران، صدرا، چاپ چهارم، ۱۳۸۰ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲۲، تهران، صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- مظاهری، حسین، مصاحبه، چاپشده در پابهپای آفتاب.
- مظفری، آیت، اندیشه سیاسی مقام معظم رهبری، تهران، زمزم هدایت، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
- مظهری، مرضیه، رفتارشناسی امامخمینی، تهران، عروج، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، قم، مدرسه امامعلیبنابیطالب(ع)، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سی و ششم، ۱۳۸۶ش.
- ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان(ع) در عصر حاکمیت، تهران، کانون اندیشه جوان، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- ملکوتی، مسلم، خاطرات آیتالله مسلم ملکوتی، تدوین عبدالرحیم اباذری، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- موسوی اردبیلی ابرکوهی، سیدمرتضی، خاطره، چاپشده در برداشتهایی از سیره امامخمینی.
- موسوی اردبیلی، سیدعبدالکریم، مصاحبه، چاپشده در پابهپای آفتاب.
- موسوی، میرحسین، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی.
- مهاجری، مسیح، مصاحبه، چاپشده در پابهپای آفتاب.
- مهری، سیدعباس، خاطره، چاپشده در سرگذشتهای ویژه.
- مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، امام در آینه اسناد، سیر مبارزات امامخمینی به روایت اسناد شهربانی، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، کوثر، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ اول، ۱۳۷۱ش.
- مؤمن، محمد، خاطره، چاپشده دربرداشتهایی از سیره امامخمینی.
- مؤمن، محمد، خاطره، چاپشده در سرگذشتهای ویژه.
- میرزابیگی، حسنعلی، خانواده و امامخمینی، قم، فراگفت، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- میرشکاری، اصغر، قانون و قانونگرایی در سیره امام خمینی، تهران، عروج، چاپ اول، ۱۳۹۳ش.
- میریان، خاطره، سیدرحیم، خاطره، چاپشده در برداشتهایی از سیره امامخمینی.
- ناصری، محمدرضا، خاطره، چاپشده در سرگذشتهای ویژه.
- ناصری، محمدرضا، فرازهایی از ابعاد روحی، اخلاقی امامخمینی، تهیه ع-ز-گ، نشرهادی، ۱۳۶۱ش.
- نگارش، حمید و علی باقی نصرآبادی، حدیث پایداری، تهران، لوح محفوظ، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- نوروزی، علیرضا، روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۲/۳/۱۳۹۰ش.
- نوروزی، محمدجواد و علیاکبر باقری، بررسی و تحلیل جایگاه رهبری در نظام جمهوری اسلامی ایران، مجله پژوهشهای انقلاب اسلامی، شماره ۳، ۱۳۹۱ش.
- نوری، مستدرک الوسائل، میرزاحسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسه آلالبیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۰۸ق.
- نهجالبلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهجالبلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- وجدانی، مصطفی، سرگذشتهای ویژه.
- هاشمی رفسنجانی، اکبر، امامخمینی به روایت آیتاللههاشمی رفسنجانی، تهیه و تنظیم عبدالرزاق اهوازی، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- هاشمی رفسنجانی، اکبر، خاطره، چاپشده در برداشتهایی از سیره امامخمینی.
- هاشمی رفسنجانی، اکبر، خاطره، چاپشده در پرتوی ازخورشید، به کوشش حسین رودسری، پرتوی از خورشید، مؤسسه تنظیم…، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- یزدی، محمد، خاطره، چاپشده در صحیفه دل، به کوشش حمید بصیرتمنش و احمد میریان، خاطره، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ اوّل، ۱۳۷۹ش.
پیوند به بیرون
- محمدصادق مزینانی، مقاله «اخلاق و سیره امامخمینی»، دانشنامه امامخمینی، ج۱، ص۵۳۰–۵۶۹.