شریعت، طریقت و حقیقت
شریعت، طریقت و حقیقت، اصطلاحات عرفانی ناظر بر مراتب ظاهر و باطن دین و نسبت میان آنها.
بحث از شریعت، طریقت و حقیقت و ارتباط آنها با یکدیگر از جمله بحثهای کلیدی عرفان اسلامی است. در نگاه عارفان شریعت، پرستش خداوند و آموختنی، طریقت، طلب حق و جستجوی راه و حقیقت مشاهده حقتعالی و یافتنی است.
عارفان اسلامی با استناد به برخی از روایات و با توجه به این نکته که شر، دارای ظاهر و باطن است، سه سطح برای آن قائل شدهاند و معتقدند باطن شریعت، طریقت و باطن طریقت، حقیقت است.
امامخمینی نیز در آثار خود به جنبههایی از حیث ظاهر و باطن دین و ارتباط این سه سطح پرداخته و بر این باور است که ترک ظاهر، ابطال باطن و ظاهر شریعت است. ایشان رابطه میان شریعت، طریقت و حقیقت و رابطه ظهور و بطون و آن را طولی میداند و بر این اساس معتقد است شریعت، طریقت و حقیقت از یکدیگر جدا شدنی نیستند.
امامخمینی پیروی از شریعت و مراعات ظاهر آن را تنها راه رسیدن به طریقت به حقیقت میداند و معتقد است هیچ راهی در معارف الهیه پیموده نمیشود مگر آنکه ظاهر شریعت مراعات شود و بدون اتصاف به ظاهر شریعت نمیتوان به باطن دست یافت.
معنی
شریعت از ریشه «شرع» به معنای طریق به سوی چیزی[۱] و آبشخوری[۲] که برای نوشیدن آب آماده شده[۳] است. شریعت در اصطلاح عرفانی دو کاربرد عام و خاص دارد: کاربرد عام آن، معادل «دین» است و شامل همه آموزههای دینی میشود[۴]؛ اگرچه دین در معنای عامتری نیز به کار میرود که همه سنتها و شرایع خاص امتهای مختلف همانند شریعت نوح(ع)، ابراهیم(ع)، موسی(ع)، عیسی(ع) و محمد(ص) را شامل میشود و برخلاف شرایعِ خاصِ هر امت و پیامبر، قابل نسخ نیست[۵]؛ اما شریعت درکاربرد خاص خود، احکامی است که خداوند به زبان پیامبر خود تشریع کرده است[۶] و به عبارت دیگر اسمی برای راههای رسیدن بندگان به خداوند است که در بردارنده اصول و فروع و موارد جواز و منع آن است[۷] و در اینجا همین معنا مد نظر است.
طریقت از ریشه «طرق» به معنای سیره،[۸] مذهب و هر مسلکی است که انسان در کاری میپیماید، خواه پسندیده باشد یا ناپسند[۹] و در اصطلاح اهل معرفت، سیرهای است که سالکان خود را به آن متخلق میکنند[۱۰] و سیری مخصوص به آنان است که در آن منازلی را میپیمایند و به مقامات قرب میرسند.[۱۱] حقیقت از ریشه «حقق» به معنای چیزی است که حمایت آن بر انسان واجب است[۱۲] و در اصطلاح رسیدن به مقصود،[۱۳] مشاهده نور تجلّی[۱۴] و مشاهده ربوبیت[۱۵] است.
در نگاه عارفان شریعت، پرستش خداوند و آموختنی، طریقت، طلب حق و جستجوی راه و حقیقت، مشاهده حقتعالی و یافتنی است.[۱۶] هر یک از این سه مرتبه دین یعنی شریعت، طریقت و حقیقت لازمه و مقتضای اصول دیگر یعنی رسالت، نبوت و ولایتاند؛ زیرا رسالت، تبلیغ احکام، تأدیب به اخلاق و تعلیم به حکمت است که برگرفته از مقام نبوت است و حقیقت اظهار معرفت ذات و اسما و صفات و افعال حقتعالی برای اتصاف به صفات الهی است که از مرتبه ولایت به دست آمده و ولایت، مقام مشاهده ذات و صفات و افعال حقتعالی در مظاهر و کمالات اوست.[۱۷] از دیدگاه اهل معرفت، شریعت به منزله علمالیقین و طریقت به منزله عینالیقین و حقیقت به منزله حقالیقین است.[۱۸]
پیشینه
مقصود از تشریع دین و وضع احکام در نزد اندیشمندان الهی، تنها صورت ظاهری آنها نیست، بلکه روح و باطن آنها مراد شارع مقدس است که باید به آن دست یافت. بحث از شریعت و پایبندی به آن در رسیدن به مقصود و لزوم یا عدم لزوم تقیّد به آن پس از رسیدن به مقصود، در ادیان الهی پیش از اسلام نیز مطرح بوده است؛ چنانکه در مسیحیت، پولس با مطرحکردن عدالت از طریق ایمان و فیض رایگان خداوند[۱۹] معتقد است با وجود تقدس و روحانیتِ شریعت،[۲۰] نیاز بشر به شریعت تا زمان رسیدن به ایمان است و پس از رسیدن به ایمان نیازی به شریعت نیست.[۲۱] در نصوص دینی اسلام، به شریعت، طریقت و حقیقت اشاره شده است؛ چنانکه برخی از عرفا آیه ۴۸ مائده را اشاره به وجود مراتب سهگانه شریعت، طریقت و حقیقت دانستهاند.[۲۲] همچنین بعضی از آیات[۲۳] به این نکته اشاره کردهاند که اقامه شریعت سبب دستیابی به طریقت و سپس حقیقت خواهد شد.[۲۴] در برخی روایات نیز گفتههای پیامبر(ص)، شریعت، افعال او، طریقت و احوال او، حقیقت معرفی شده است.[۲۵]
بحث شریعت، طریقت و حقیقت و ارتباط این مراتب ازجمله بحثهای کلیدی عرفان اسلامی است. برخی از سخنانِ نخستین بزرگان عرفان، نشان از رواج نسبی اندیشه شریعت، طریقت و حقیقت در فضای سدههای نخستین عرفان در قرن پنجم دارد.[۲۶] عارفان اسلامی با استناد به برخی از روایات[۲۷] و با توجه به این نکته که شرع، دارای ظاهر و باطن است، سه سطح برای آن قائل شدهاند[۲۸] و معتقدند باطنِ شریعت، طریقت، و پایان طریقت، حقیقت است[۲۹]؛ البته در سخن عارفان گاهی از میان این سه اصطلاح، به دو اصطلاح اشاره شده[۳۰] و گاهی اصطلاح دیگری نیز به این دو اصطلاح اضافه شده است؛ همانند «حقیقة الحقیقه» که مرتبهای پس از حقیقت معرفی شده است[۳۱] یا «علم المعرفه» که باطنِ طریقت دانسته شده است.[۳۲] پیروان تصوف معتقدند راه دستیابی به حقایقِ معارف و رسیدن به حقیقتِ کمال انسان، تنها با رویآوردن به طریقت ممکن است که نوعی ریاضتکشیدن در تحمل شریعت است و اگر کسی از این راه سیر کند، به حقیقت دست خواهد یافت.[۳۳]
نظریه لایههای سهگانه دین، به سبب برخی از تعابیر اهل معرفت[۳۴] و عمل بعضی از صوفیان در شریعتگریزی،[۳۵] از موارد اختلافی مهم میان عرفا و دیگر اندیشمندان بهویژه فقهاست که معتقدند مصالح نهفته در شریعت، به منزله علل و روح شریعت بهشمار میروند و تنها وسیله رسیدن به آن مصالح، عمل به شریعت است؛ اما عرفا معتقدند همه مصالح و حقایق به خداوند میرسد. آنان مصالح و حقایق نهفته در تشریع احکام را منازل و مراحلی میدانند که راه و طریق انسان به مقام قرب الهی و رسیدن به حقیقت است.[۳۶] ازجمله عارفانی که به این بحث اشاره کرده یا به آن پرداختهاند، عینالقضات همدانی،[۳۷] شرح کلمات باباطاهر عریان بقلی شیرازی،[۳۸] ابنعربی[۳۹] و نسفی[۴۰] است. در این میان، برخی از اهل معرفت فصل مستقلی[۴۱] به آن اختصاص دادهاند و برخی همانند سیدحیدر آملی با تألیف کتابی مستقل، این سه سطح را در هر یک از اصول پنجگانه مذهب شیعه و همچنین فروع پنجگانه نماز، روزه، زکات، حج و جهاد اجرا کرده است.[۴۲]
امامخمینی نیز در آثار خود به جنبههایی از بحث ظاهر و باطن دین و ارتباط این سه سطح دین پرداخته است و نظر کسانی را که افراط کرده و مدعیاند علم و عمل ظاهری، قالبی زائد و برای جاهلان و عوام است و با اعمال و تکالیف ظاهر شریعت، دستیابی به باطن آن امکانپذیر نیست، باطل دانسته است[۴۳]؛ همچنین دیدگاه کسانی را که در جانب تفریط افتادهاند و با جمود بر ظاهرِ شریعت، همه مقامات معنوی و اسرار الهی را انکار میکنند، رد کرده است[۴۴] و بر این باور است که ترک ظاهر، ابطال باطن و ظاهر شریعت است.[۴۵]
رابطه شریعت، طریقت و حقیقت
دربارهٔ رابطه میان شریعت، طریقت و حقیقت و تفکیک یا عدم تفکیک آنها از یکدیگر دو دیدگاه کلی وجود دارد:
- هر کدام از شریعت، طریقت و حقیقت دارای محدودهای خاصاند که با ورود به مرحله بالاتر و کاملتر نیازی به مراحل پیش نیست و در واقع میان این سه، مغایرت حقیقی است.[۴۶]
- سه اصطلاح شریعت، طریقت و حقیقت، سه تعبیر از یک واقعیتاند و در نفسالامر و واقع با یکدیگر اختلافی ندارند[۴۷] و نسبت میان شریعت و حقیقت مانند تن به جان است و تن بدون جان حیات ندارد[۴۸] و رابطه میان این مراتب طولی است؛ به این معنا که قابل تفکیک از یکدیگر نیستند و در حقیقت رابطه آنها، رابطه ظهور و بطون است.[۴۹] در نهایت، واقع شریعت، ظاهر و طریقت، باطن آن و حقیقت، باطنِ باطن است.[۵۰]
بر اساس این دیدگاه، شریعت، طریقت و حقیقت سه نوع تعامل انسان با آموزههای دین است؛ شریعت حیث ابتدایی، طریقت حیث میانی و حقیقت حیث نهایی شرع است که مخاطب اولی از آن، عموم مردم، مخاطب دومی، متوسطان و مخاطب سومی واصلاناند.[۵۱] این نگرش بر این اساس است که تکلیف هر طایفه را مرتبه آن مشخص میکند؛ زیرا اعتقاد هر طایفه به حسب مرتبه آن است؛ یعنی اگرچه شرع سخن واحدی را به صورت اجمال برای همه مخاطبان بیان میکند، به تفصیل و از حیث مراتب مخاطبان، سه گونه تعامل را میطلبد[۵۲]؛ از اینرو نماز اهل شریعت اقامه احکام فقهی نماز است و نماز اهل طریقت اقامه نماز به همراه حضور قلب و نماز اهل حقیقت اقامه نماز به همراه مشاهده حقتعالی است. پس شریعت آن است که خدا را پرستش کند و طریقت آن است که خدا را حاضر بداند و حقیقت آن است که خدا را مشاهده کند.[۵۳]
امامخمینی از میان دو دیدگاه یادشده، دیدگاه دوم را میپذیرد و رابطه میان شریعت با طریقت و حقیقت را رابطه ظهور و بطون و آن را طولی میداند[۵۴] و بر این اساس معتقد است شریعت، طریقت و حقیقت، از یکدیگر جداشدنی نیستند[۵۵]؛ زیرا نسبت میان ظاهر و باطن، نسبت مباین به مباین نیست، بلکه نسبت کمال و نقص و وحدت در کثرت و کثرت در وحدت است و تعبیر به ظاهریت و باطنیت، بهترین تعبیر برای بیان مبایننبودن ظاهر و باطن است[۵۶]؛ به همین دلیل ایشان معتقد است همانگونه که از شدت اتصال و وحدت میان ظاهر و باطن، احکام هر یک به دیگری سرایت میکند، حقایق قلبی نیز یکی از ثمرات اعمال ظاهری است و اعمال ظاهری در شریعت، ظهور ملکات و اخلاق نفسانی و باطنی است و از این جهت اسلام بر حفظ ظاهر و صورت تأکید کرده و حتی به چگونگی نشستن و برخاستن اهمیت داده است.[۵۷]
امامخمینی معتقد است ارتباط میان ظاهر و باطن شریعت آن چنان است که بدون تمسک به ظاهر شریعت به باطن آن نمیتوان رسید[۵۸] و تطهیر ظاهر مقدمه تطهیرِ باطن است[۵۹] و جداکردن این مراتب از یکدیگر و به جانب افراط یا تفریط افتادن در این مسئله، مانع سیر به سوی خداوند است و سالک و طالب حق باید خود را از افراط و تفریطِ کسانی که میان ظاهر شریعت و باطن آن جدایی قائل شدهاند، دور کند تا سیر الی اللَّه برای او ممکن شود؛ زیرا کسانی که به جانب افراط افتادهاند، علم و عمل ظاهری را مخصوص عوام میدانند و کسانی که به جانب تفریط افتادهاند شریعت را به ظاهر و صورت محدود کردهاند.[۶۰] ایشان معتقد است ظاهرِ شریعت، نخستین مرحله دین است که به دلیل عمومیتداشتنِ منافع آن برای همه طبقات مردم، از این جهت که با آن میتوانند دنیا و آخرت خود را آباد کنند، در قرآن و کتابهای عالمان شریعت بیشتر به آن توجه و دعوت قرار گرفته است؛ اما آنچه مربوط به باطن و برای طبقهای خاص مفید است، مانند آیات لقاءالله، به روش رمز و اشاره بیان شده است و اطلاع بر آن، جز از راه سلوک برهانی یا نور عرفانی ممکن نیست.[۶۱]
التزام به شریعت نزد عارفان
شریعت نزد اهل معرفت جایگاه ویژهای دارد. از نظر آنان، میزان و ملاک افعال و اقوال عارف، شریعت است[۶۲] و آنان در جایی که مکاشفاتشان با نصوص شریعت و ظواهر آن تعارض پیدا کند، به این مکاشفات اعتنا نمیکنند؛ زیرا معتقدند چه بسیار مکاشفاتی که بر عارف مشتبه میشود.[۶۳] اجماع آنان بر این است که پایبندی به آنچه خداوند و پیامبر(ص) بر بندگان واجب کردهاند، لازم و حتمی است و تخلف از آن در مورد هیچ شخصی هرچند به بالاترین مراتب و مقامات رسیده باشد، جایز نیست.[۶۴] اهل معرفت معتقدند شریعت سبب حفاظت از باطن خود، یعنی طریقت و حقیقت است و اگر سالک پس از رسیدن به مقصد، آداب شریعت را رعایت نکند، احوال طریقتی او نیز از میان خواهد رفت[۶۵]؛ اما برخی از منتسبان به تصوف مدعیاند با رسیدن به مقام قرب حقتعالی، ظواهر شریعت از آنان برداشته شده است[۶۶] که با مخالفت اهل معرفت روبهرو شدهاند.[۶۷]
همچنین بعضی از بزرگان عرفان و تصوف با بهکاربردن سخنان متشابهی همانند تشبیه شریعت، طریقت و حقیقت به پوسته و مغز و شکستهشدن پوسته با رسیدن به مغز[۶۸] سبب شدهاند مخالفان عرفانِ رایج، به اهل معرفت اتهام شریعتگریزی بزنند[۶۹]؛ در حالیکه اهل معرفت این تشبیهها را توجیه کردهاند.[۷۰]
با این حال، برخی از اهل معرفت سقوط تکلیف شرعی در هنگام رسیدن به حقیقت و فنای در آن را در جایی که اختیار از سالک، سلب شود پذیرفتهاند؛ زیرا تکالیف شرعی مشروط به هوشیاری اشخاصاند و ممکن است سالک به هنگام رسیدن به فنای در وحدت، نور تجلّی الهی، نور عقل او را بپوشاند و هوشیاری او زایل شود و بازنگردد. در این حالت علما همنظرند که تکلیف از او برداشته میشود؛ اما اگر از حالت فنا برگردد و عقل و هوشیاری خود را بازیابد، تکالیف شرعی و عبادات در حق او جاری است و از او ساقط نمیشود.[۷۱] برخی از اهل معرفت نیز مراد از سقوط تکلیف را برداشتهشدن زحمت تکلیف دانستهاند؛ به این معنا که عارف به مرحلهای میرسد که دیگر در انجام عبادات هیچ سختی و مشقتی احساس نمیکند.[۷۲]
در رویکرد امام
امامخمینی نیز علم شریعت را در شمار برترین علوم میداند و آن را اساس اعمال ظاهری و تکالیف الهی معرفی میکند[۷۳] که اگر کسی منکر آن شود، در حقیقت دین را محدود کرده است.[۷۴] ایشان به صورت کلی در باب التزام به شریعت به چند گروه اشاره میکند:
ظاهرگرایان
اینان گروهیاند که در دایره دین اسلام به بایدها و نبایدهای عملی و احکام فقهی اعتقاد دارند و بدان عمل میکنند؛ اما به جهت توقف در سطح و صورت عبادات، اهل معرفت آنان را نکوهش کردهاند. امامخمینی نیز این گروه را نکوهش کرده و بر این باور است که ایستادن در معانی عرفی و سطحی از ذکرها و دعاها و محدودکردن عبادات به قشر و صورت و هیئت ملکی، علاوه بر اینکه مخالف عقل و نقل است، برای سیر علمی و عملی انسان مضر است.[۷۵] ایشان ظاهرگرایی را دارای آثار و آفاتی میداند، ازجمله:
- انکار مقامات معنوی و اسرار الهی و نسبتدادن این حقایق به تخیلات و اوهام[۷۶]؛
- غفلت از اسرار و آداب باطنی عبادت که موجب پاکی درون انسان و بازسازی قلب میشود[۷۷]؛
- بدگویی و بدبینی به عارفان و اولیاءالله و تکفیر آنان[۷۸]؛
- بازداشتن بندگان خداوند از راه معارف و دستیابی به جمال خدای تعالی[۷۹]؛
- منصرفکردن قلب بندگان خدا از روحانیات و سعادتهای عقلی به جهات مادی و جسمانی[۸۰]؛
- منحصردانستن سعادت و لذتها به سعادت و لذتهای حیوانی[۸۱]؛
- تعریف حداقلی از شریعت که لازمه آن ورود نقص در شریعت است.[۸۲]
بنابر نظر ایشان این گروه بر مبنای دلیل عقلی و فلسفی به سعادت عقلانی نمیرسند و در جهان آخرت هم برای آنان مقامی بالاتر از برزخ حیوانی نیست.[۸۳]
صوفیان جاهل
این گروه عارفنمایانیاند که علم و عمل ظاهری را مخصوص عوام و جاهلان دانسته و اهل سرّ و اصحاب قلوب را بینیاز از اعمال ظاهری میدانند و با تمسک به آیه «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یأْتِیکَ الْیقین»[۸۴] معتقدند اعمال ظاهری برای حصول حقایق قلبی و رسیدن به مقصد است و با رسیدن سالک به مقصد، پرداختن به آنها دوری از حقیقت است.[۸۵] امامخمینی این گروه را بیرون از دایره اهل معرفت[۸۶] و جاهل به مقامات اهل معرفت[۸۷] میداند. دو رویکرد یادشده، از نگاه امامخمینی در جانب افراط و تفریطاند.[۸۸] به باور ایشان این دو گروه از جامعیت و اعتدال خارج و از نور هدایت به صراط مستقیم قرآنی محروماند.[۸۹] ایشان معتقد است اگر سالک تنها به ظاهر تمسک کند و متوقف شود، کوتاهی کرده و در قشر و سطح شریعت مانده است؛ همانگونه که اگر به باطن نظر کند و به ظاهر و شریعت توجه نکند، از صراط مستقیم دور میشود.[۹۰]
عارفان
عارفان راستین شریعت را دارای دو روی ظاهر و باطن میدانند و در عمل، ضمن دستیابی به باطن و حقیقت، پایبندی به ظاهر شریعت دارند.[۹۱] به اعتقاد امامخمینی، عالم و عارف محقق باید قیام به ظاهر و باطن کند و به آداب صوری و معنوی متأدب گردد و چنانچه ظاهر را به نور قرآن منور میکند، باطن را نیز باید به انوار معرفت و توحید، نورانی گرداند[۹۲] و اهل تصوف بدون آنکه متوجه باشند، از حکمت عیسوی(ع) و اهل ظاهر، از حکمت موسوی(ع) دم میزنند؛ اما جامع این دو گروه، مشرب محمدی(ص) است[۹۳]؛ در حقیقت عارف کامل کسی است که صاحب هر دو مرتبه است؛ زیرا ظاهر بدون باطن، جسدی بدون روح و دنیایی بدون آخرت است.[۹۴] ایشان معتقد است شخص عارف با اینکه مستغرق در تجلیات و انوار حق است، هیچ جزء یا شرطی از آداب صوری در عبادات و مناسک او کم یا زیاد نمیشود و برخلاف احکام شرعی اقامه نمیشود.[۹۵] ایشان در بیان آیه «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یأْتِیکَ الْیقِین»[۹۶] و مسئله انقطاع عبادت پس از رسیدن به حقیقت، معتقد است تا وقتی انسان در لباس عبودیت است، نماز و تمام اعمال او از خود اوست و چون فانی در حق شد و به موت کلی و فنای مطلق دست یافت، تمام اعمال از حق است و سالک تصرفی در آن ندارد و این همان انقطاع عبادت پس از وصول است و این چنین نیست که جاهلان متصوفه گمان کردهاند عبادت ساقط میشود.[۹۷] (ببینید: عرفان)
طریقت برای دستیابی به حقیقت
اهل معرفتْ طریقت خود را نوعی ریاضتکشیدن در تحمل شریعت برای به دست آمدن حقیقت میدانند.[۹۸] از نظر آنان تنها راه رسیدن به این مقصود پیروی از شریعت خداوند و سنت و روش پیامبر(ص) است[۹۹] و راههای دیگر، سالک را به مقصد نخواهد رساند.[۱۰۰] آنان معتقدند شریعت مانند کشتی است که باید برای رفتن به دریای حقیقت و کشف گوهر حقیقت، بر آن سوار شد و کسی که به غیر این روش رفتار کند، به حقیقت نخواهد رسید.[۱۰۱]
امامخمینی نیز پیروی از شریعت و مراعات ظاهر آن را تنها راه رسیدن به طریقت و حقیقت میداند[۱۰۲] و معتقد است هیچ راهی در معارف الهی پیموده نمیشود، مگر آنکه ظاهر شریعت مراعات شود و بدون اتصاف به ظاهر شریعت نمیتوان به باطن دست یافت[۱۰۳]؛ همچنانکه راه رسیدن به باطن اعمال شرعی و عبادات، مانند نماز، رعایت آداب شرعی در آن عبادت است و این امر راه مستقیم به اسرار ربوبیت و انوار غیبی است.[۱۰۴] ایشان علم شریعت را راهی مستقیم به اسرار و تجلیات الهی و اساس اعمال ظاهری و تکالیف الهی میداند[۱۰۵] و بر این اعتقاد است که نزدیکترین راه وصول الی الله و صراط مستقیم اهل سلوک، راه رسول خدا(ص) و اهل بیت(ع) اوست.[۱۰۶]
امامخمینی با این اعتقاد که دستور تربیت انسان در شرایع الهی وجود دارد،[۱۰۷] معتقد است کسی که با مداومت بر انجام اعمال ظاهری شریعت و تبعیت از تکالیف الهی به باطن دست نیابد، باید بداند آنگونه که شایسته و بایسته است بر انجام وظایف ظاهری قیام نکرده است[۱۰۸] و در صورتی که سالک در ریاضت خود، طریق شریعت را در پیش نگیرد و به ریاضتهای باطل روی آورد، نفس و شیطانِ درون او بر او تجلی میکند و به ادعاهای باطل و شطحیات مبتلا میشود و این در حقیقت از نقصان سلوک و بقای انانیت سالک است[۱۰۹]؛ از اینرو سالک لازم است در مسیر خود، معلم و مرشدی داشته باشد تا راه ریاضات شرعی را به او بیاموزد.[۱۱۰] به اعتقاد ایشان سالک پس از آنکه ملتزم به احکام شریعت شد و مشغول تهذیب باطن گردید، کمکم انوار غیبی الهی در آینه قلبش تجلی میکند و با جذبههای باطنی و عشق فطری ذاتی، مجذوب عالم غیب میشود و پس از گذر از این مراحل، سلوک الی اللّه با دستگیری باطنی غیبی آغاز میشود و قلب، حقطلب و حقجو میشود و توجه قلب از طبیعت جداشده به حقیقت میرسد.[۱۱۱] (ببینید: مقامات)
پانویس
- ↑ عسکری، الفروق فی اللغه، ۲۱۶.
- ↑ جوهری، الصحاح، ۳/۱۲۳۶.
- ↑ صاحببنعباد، المحیط فی اللغه، ۱/۲۸۵.
- ↑ یزدانپناه، مبانی عرفان نظری، ۹۹.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ۵/۳۵۰.
- ↑ انصاری، نتائج الافکار القدسیة فی بیان معانی شرح الرسالة القشیریه، ۲/۱۴۲.
- ↑ آملی، جامع الاسرار، ۳۴۴–۳۴۶.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۰/۲۲۱.
- ↑ زبیدی، تاج العروس، ۱۳/۲۹۹.
- ↑ کاشانی، عبدالرزاق، لطائف الأعلام، ۳۷۴.
- ↑ کاشانی، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیه، ۴۰؛ جرجانی، کتاب التعریفات، ۶۱؛ لاهیجی، مفاتیح الأعجاز فی شرح گلشن راز، ۳۰۱.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۰/۵۲.
- ↑ مولانا، مثنوی معنوی، ۲/۷۰۷.
- ↑ نجمالدین کبری، فوائح الجمال و فواتح الجلال، ۹۶.
- ↑ قشیری، رساله قشیریه، ۱۸۹.
- ↑ میبدی، کشف الاسرار و عدة الابرار، ۵/۳۹۴؛ عطار نیشابوری، ۵۵۲.
- ↑ آملی، جامع الاسرار، ۳۴۶–۳۴۷.
- ↑ آملی، جامع الاسرار، ۳۴۵.
- ↑ کتاب مقدس، انجیل، غلاطیان، ب۲، ۱۶؛ کتاب مقدس، انجیل، رومیان، ب۳، ۲۱–۲۸.
- ↑ کتاب مقدس، انجیل، رومیان، ب۷، ۱۲ و ۱۴.
- ↑ کتاب مقدس، انجیل، غلاطیان، ب۳، ۲۳–۲۵.
- ↑ ← آملی، تفسیر المحیط، ۳/۳۴.
- ↑ مائده، ۶۶.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۰۱.
- ↑ احسائی، عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیه، ۴/۱۲۴–۱۲۵؛ نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ۱۱/۱۷۳.
- ↑ یزدانپناه، فروغ معرفت، ۱/۵۶.
- ↑ صدوق، معانی الاخبار، ۱۸۷؛ احسائی، عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیه، ۴/۱۲۴.
- ↑ ابنعبدالسلام، زبد خلاصة التصوف المسمی بحل الرموز و مفاتیح الکنوز، ۹۹؛ نسفی، الانسان الکامل، ۷۴؛ آملی، أنوار الحقیقه، ۲۱؛ همدانی، بحر المعارف، ۲/۲۰۳.
- ↑ لاهیجی، مفاتیح الأعجاز فی شرح گلشن راز، ۳۰۱–۳۰۳ و ۳۰۶–۳۰۸.
- ↑ سلمی، مجموعه آثار، ۳/۳۹۷–۴۰۴؛ هجویری، کشف المحجوب، ۴۹۸.
- ↑ بقلی شیرازی، تفسیر عرائس البیان، ۲/۲۱۳.
- ↑ جیلانی، سرّ الأسرار و مظهر الأنوار، ۱۹.
- ↑ ← طباطبایی، المیزان، ۵/۲۸۱.
- ↑ مولانا، مثنوی معنوی، ۲/۷۰۷؛ شبستری، گلشن راز، ۴۲.
- ↑ ← مستملی بخاری، شرح التعرف لمذهب التصوف، ۲/۶۵۹–۶۶۰؛ ← هجویری، کشف المحجوب، ۴۹۹.
- ↑ ← مطهری، مجموعه آثار، ۲۳/۳۲–۳۳.
- ↑ عینالقضات، شرح کلمات باباطاهر عریان، ۶۴ و ۹۳ و ۱۰۸.
- ↑ تفسیر عرائس البیان، ۲/۳۶۷.
- ↑ ابنعربی، مجموعه رسائل، ۱/۵۹۸.
- ↑ نسفی، الانسان الکامل، ۷۳–۷۴؛ نسفی، مقصد اقصی، ۲۱۳.
- ↑ لاهیجی، مفاتیح الأعجاز فی شرح گلشن راز، ۳۰۱؛ همدانی، بحر المعارف، ۲/۲۰۳.
- ↑ آملی، انوار الحقیقه، ۲۰۸–۷۳۰.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۷۹؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۰۱؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۸.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۷۹.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۹۱؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۰۱.
- ↑ ← هجویری، کشف المحجوب، ۴۹۹؛ آملی، انوار الحقیقه، ۱۰.
- ↑ آملی، انوار الحقیقه، ۱۱.
- ↑ میبدی، کشف الاسرار و عدة الابرار، ۱/۴۶۸.
- ↑ هجویری، کشف المحجوب، ۴۹۸–۴۹۹؛ بقلی شیرازی، شرح شطحیات، ۵۵؛ ابنعربی، مجموعه رسائل، ۱/۵۹۸–۵۹۹؛ کاشانی، مجموعه رسائل، ۴۷۸.
- ↑ اردبیلی، شرح گلشن راز، ۱۸۳؛ ← حقوردی، تعلیقات زبدة الحقائق، ۱۱۳–۱۱۴.
- ↑ آملی، تفسیر المحیط، ۱/۲۷۷؛ آملی، جامع الاسرار، ۳۴۴–۳۴۷ و ۳۵۳؛ آملی، انوار الحقیقه، ۱۵.
- ↑ آملی، انوار الحقیقه، ۱۳۸–۱۳۹.
- ↑ > آملی، انوار الحقیقه، ۵۸۷.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۰۱.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۰۱؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۶۲.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۵۸.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۵۸؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۷۹.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۹۱.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۷۸.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۷۹.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۹۰–۱۹۱.
- ↑ کاشانی، عزالدین، ۳۵۷؛ جامی، ۶۵.
- ↑ شعرانی، الیواقیت و الجواهر، ۱/۵۴.
- ↑ مستملی بخاری، شرح التعرف لمذهب التصوف، ۲/۶۵۹؛ شعرانی، الیواقیت و الجواهر، ۱/۲۷۰.
- ↑ کاشانی، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیه، ۱۱۶.
- ↑ ← مستملی بخاری، شرح التعرف لمذهب التصوف، ۲/۶۵۹–۶۶۰؛ غزالی، مجموعة رسائل، ۲۸۳–۲۸۴؛ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۱/۲۸۹–۲۹۰ و ۴۵۹.
- ↑ هجویری، کشف المحجوب ، ۴۹۸–۴۹۹؛ قشیری، رساله قشیریه، ۱۲۳–۱۲۴.
- ↑ شبستری، گلشن راز، ۴۲.
- ↑ ابنجوزی، تلبیس ابلیس، ۴۱۳–۴۱۵؛ حر عاملی، الرسالة الاثناعشریة فی الرد علی الصوفیه، ۸۸–۹۷؛ تهرانی، عارف و صوفی چه میگوید، ۳۷–۴۶.
- ↑ لاهیجی، مفاتیح الأعجاز فی شرح گلشن راز، ۳۰۶–۳۱۷.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۴/۴۱۹؛ لاهیجی، مفاتیح الأعجاز فی شرح گلشن راز، ۳۰۹–۳۱۱.
- ↑ نجمالدین کبری، فوائح الجمال و فواتح الجلال، ۱۴۶–۱۴۸؛ شعرانی، الیواقیت و الجواهر، ۱/۲۷۱.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۶۲.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۸۱.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۱۸–۱۹.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۷۹.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۸۰.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۵۴.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۵۴.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۵۴.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۵۴–۱۵۵.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۹۱.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۸۴–۴۸۵.
- ↑ حجر، ۹۹؛ ← سرهندی، ۱/۳۸۴.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۷۹.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۷۰.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۸۰.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۸۰–۸۱.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۹۱.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۶۲.
- ↑ مکی، علم القلوب، ۵۲؛ مستملی بخاری، شرح التعرف لمذهب التصوف، ۲/۶۵۹؛ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۳۳۴.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۸۰–۸۱ و ۲۹۱.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۸۰–۸۱.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۶۲.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۱۰–۱۱.
- ↑ حجر، ۹۹.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۸۳.
- ↑ ← طباطبایی، المیزان، ۵/۲۸۱.
- ↑ جنید بغدادی، رسائل الجنید، ۲۰۶؛ سلمی، طبقات الصوفیه، ۲۲۹؛ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۳۶۶.
- ↑ قشیری، رساله قشیریه، ۱۲۴.
- ↑ رازی، جواهر التصوف، ۱۶۸.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۰۱؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۹۰.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۸؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۹۱.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۴۵.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، ۶۲.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۷.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۰۶.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۰۱.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۴۰.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۸۸.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۴۳.
منابع
- قرآن کریم.
- آملی، سیدحیدر، انوار الحقیقة و اطوار الطریقة و اسرار الشریعه، تحقیق سیدمحسن موسوی تبریزی، قم، نور علی نور، چاپ اول، ۱۳۸۲ش.
- آملی، سیدحیدر، تفسیر المحیط الاعظم و البحر الخضم، تصحیح سیدمحسن موسوی تبریزی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ سوم، ۱۴۲۲ق.
- آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، تحقیق هانری کربن و عثمان یحیی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۸ش.
- ابنجوزی، ابوالفرج، تلبیس ابلیس، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، نشر دانشگاهی، چاپ اول، ۱۳۶۸ش.
- ابنعبدالسلام، عزالدین، زبد خلاصة التصوف المسمی بحل الرموز و مفاتیح الکنوز، تحقیق احمد عبدالرحیم السایح و توفیق علی وهبة، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه، چاپ اول، ۱۴۳۰ق.
- ابنعربی، محیالدین، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، بیتا.
- ابنعربی، محیالدین، مجموعة رسائل ابنعربی، بیروت، دارالمحجة البیضاء، چاپ اول، ۱۴۲۱ق.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- احسائی، ابنابیجمهور، عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیه، تحقیق مجتبی عراقی، قم، مؤسسه سیدالشهداء(ع)، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.
- اردبیلی الهی، حسینبنعبدالحق، شرح گلشن راز، تحقیق محمدرضا برزگر و عفت کرباسی، تهران، نشر دانشگاهی، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، قم، پاسدار اسلام، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
- امامخمینی، سیدروحالله، تقریرات فلسفه امامخمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، سرّ الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح دعاء السحر، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم…، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش.
- انصاری، زکریابنمحمد، نتائج الافکار القدسیة فی بیان معانی شرح الرسالة القشیریه، تحقیق عبدالوارث محمد علی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۲۸ق.
- بقلی شیرازی، روزبهان، تفسیر عرائس البیان فی حقائق القرآن، تصحیح احمد فرید مزیدی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۲۰۰۸م.
- بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، تحقیق هانری کربن، تهران، طهوری، چاپ سوم، ۱۳۷۴ش.
- تهانوی، محمد علی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، تحقیق علی دحروج، لبنان، ناشرون، چاپ اول، ۱۹۹۶م.
- تهرانی، جواد، عارف و صوفی چه میگوید، تهران، بنیاد بعثت، چاپ هفتم، ۱۳۶۷ش.
- جامی، عبدالرحمن، نفحات الأنس، کلکته، مطبعه لیسی، ۱۸۵۸م.
- جرجانی، سیدشریف، کتاب التعریفات، تهران، ناصرخسرو، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش.
- جنید بغدادی، ابوالقاسمبنمحمد نهاوندی، رسائل الجنید، تحقیق جمال رجب سیدبی، دمشق، دار اقرأ للطباعة و النشر و التوزیع، چاپ اول، ۱۴۲۵ق.
- جوهری، اسماعیلبنحماد، الصحاح، تاج اللغة و صحاح العربیه، تحقیق احمد عبدالغفور عطار، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- جیلانی، عبدالقادر، سرّ الأسرار و مظهر الأنوار فیما یحتاج إلیه الأبرار، تحقیق احمد فرید المزیدی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۲۸ق.
- حر عاملی، محمدبنحسن، الرسالة الاثناعشریة فی الرد علی الصوفیه، قم، مکتبه المحلاتی، چاپ سوم، ۱۴۲۳ق.
- حقوردی ناصری، تعلیقات زبدة الحقائق، تألیف عزیزالدین نسفی، تهران، طهوری، چاپ دوم، ۱۳۸۱ش.
- رازی، یحییبنمعاذ، جواهر التصوف، تصحیح سعید هارون عاشور، قاهره، مکتبة الآداب، چاپ اول، ۱۴۲۳ق.
- زبیدی، سیدمحمدمرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، تصحیح علی هلالی و علی شیری، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
- سرهندی، احمد الفاروقی، المکتوبات، عبدالله احم و علی رضا قشلی، قاهره، مکتبة النیل، چاپ اول، بیتا.
- سلمی، محمدبنحسین، طبقات الصوفیه، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۲۴ق.
- سلمی، محمدبنحسین، مجموعه آثار سلمی، گردآوری نصرالله پورجوادی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول، ۱۳۶۹ش.
- شبستری، شیخمحمود، گلشن راز، تحقیق محمد حماصیان، کرمان، خدمات فرهنگی کرمان، چاپ اول، ۱۳۸۲ش.
- شعرانی، عبدالوهاب، الیواقیت و الجواهر فی بیان عقائد الأکابر، بیروت، دار احیاء التراث العربی، موسسة التاریخ العربی، چاپ اول، ۱۴۱۸ق.
- صاحببنعباد، المحیط فی اللغه، تحقیق محمدحسن آل یاسین، بیروت، عالم الکتب، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
- صدوق، محمدبنعلی، معانی الاخبار، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.
- طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
- عسکری، حسنبنعبدالله، الفروق فی اللغه، بیروت، دارالآفاق الجدیده، چاپ اول، ۱۴۰۰ق.
- عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکرة الاولیاء، تحقیق محمد استعلامی، تهران، زوار، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۶ش.
- عینالقضات، عبداللهبنمحمد، شرح کلمات باباطاهر عریان، تحقیق عاصم ابراهیم الکیالی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۲۰۰۷م.
- غزالی، ابوحامد، مجموعة رسائل الامامغزالی، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.
- قشیری، عبدالکریمبنهوازن، رساله قشیریه، ترجمه حسنبناحمد عثمانی، تصحیح بدیعالزمان فروزانفر، تهران، زوار، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- کاشانی، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیه، تصحیح مجید هادیزاده، تهران، حکمت، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- کاشانی، عبدالرزاق، لطائف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، تصحیح مجید هادیزاده، تهران، میراث مکتوب، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- کاشانی، عبدالرزاق، مجموعه رسائل و مصنفات، تصحیح مجید هادیزاده، تهران، میراث مکتوب، چاپ دوم، ۱۳۸۰ش.
- کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، تصحیح جلالالدین همایی، تهران، هما، چاپ چهارم، ۱۳۷۲ش.
- کتاب مقدس، بیجا، دارالکتاب المقدس، ۱۹۸۰م.
- لاهیجی، محمد اسیری، مفاتیح الأعجاز فی شرح گلشن راز، تصحیح علیقلی محمودی، تهران، علم، چاپ دوم، ۱۳۸۱ش.
- مستملی بخاری، اسماعیلبنمحمد، شرح التعرف لمذهب التصوف، تحقیق محمد روشن، تهران، اساطیر، چاپ اول، ۱۳۶۳ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، تهران، صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- مکی، ابوطالب، علم القلوب، تحقیق عبدالقادر احمد عطا بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۲۴ق.
- مولانا، جلالالدین رومی، مثنوی معنوی، تصحیح عبدالکریم سروش، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۷۶ش.
- میبدی، رشیدالدین، کشف الاسرار و عدة الابرار، به کوشش علیاصغر حکمت، تهران، امیرکبیر، چاپ پنجم، ۱۳۷۱ش.
- نجمالدین کبری، احمدبنعمر، فوائح الجمال و فواتح الجلال، تحقیق یوسف زیدان، مصر، دارالسعاد الصباح، چاپ دوم، ۱۴۲۶ق.
- نسفی، عزیزالدین، کتاب الانسان الکامل، تصحیح ماریژان موله، تهران، طهوری، چاپ هشتم، ۱۳۸۶ش.
- نسفی، عزیزالدین، مقصد اقصی، تحقیق حامد ربانی، تهران، گنجینه، چاپ اول، ۱۳۵۲ش.
- نوری، میرزاحسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسه آلالبیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۰۸ق.
- هجویری، ابوالحسن، کشف المحجوب، تصحیح ژوکوفسکی، تهران، طهوری، چاپ چهارم، ۱۳۷۵ش.
- همدانی، عبدالصمد، بحر المعارف، تحقیق حسین استادولی، تهران، حکمت، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- یزدانپناه، سیدیدالله، فروغ معرفت در اسرار خلافت و ولایت شرحی بر رساله مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه اثر امامخمینی، تدوین سعید هلالیان، تهران، عروج، چاپ اول، ۱۳۹۵ش.
- تدوین سعید هلالیان، مبانی و اصول عرفان نظری، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امامخمینی، چاپ اول، ۱۳۸۸ش.
پیوند به بیرون
- علی شیرنژاد، شریعت، طریقت و حقیقت، دانشنامه امامخمینی، ج۶، ص۳۷۴–۳۸۲.