پرش به محتوا

مرگ: تفاوت میان نسخه‌ها

۹۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۷ دی ۱۴۰۱
بدون خلاصۀ ویرایش
(ابرابزار)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲: خط ۲:


== مفهوم‌شناسی ==
== مفهوم‌شناسی ==
مرگ به معنای پایان حیات و رفتن از دنیاست.<ref>دهخدا، فرهنگ‌لغت دهخدا، ۱۳/۲۰۷۰۱.</ref> در زبان عربی از آن به «موت» تعبیر می‌شود. در اصطلاح [[فلسفه]] و [[کلام]]، جداشدن همیشگی روح از جسم و انتقال آن از عالم دنیا به عالم آخرت است<ref>افلاطون، دوره کامل آثار افلاطون، ۱/۴۴–۴۵ و ۴۹–۶۳؛ ابن‌سینا، رسائل، ۳۴۳؛ فیض کاشانی، علم الیقین فی اصول الدین، ۲/۱۰۱۷–۱۰۱۹.</ref> [[امام‌خمینی]] مرگ را استقلال نفس،<ref>امام خمینی، تقریرات، ۳/۷۱.</ref> انتقال از [[خنشئه ملکی]] به [[نشئه ملکوتی]] یا انتقال به حیات ثانوی ملکوتی، پس از حیات اولی مُلکی<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۳۲۳.</ref> می‌داند. افزون بر معنای انتقال [[روح]]، مرگ در اصطلاح اهل معرفت، به معنای ریشه‌کن کردن [[هوای نفس]] به‌کار می‌رود<ref>جرجانی، کتاب التعریفات، ۱۰۴.</ref> که از آن به «موت ارادی» تعبیر می‌کنند.<ref>ابن‌سینا، رسائل، ۳۴۲؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۳۰؛ آملی، المقدمات من کتاب نص النصوص، ۳۲۰.</ref>
مرگ به معنای پایان حیات و رفتن از دنیاست.<ref>دهخدا، فرهنگ‌لغت دهخدا، ۱۳/۲۰۷۰۱.</ref> در زبان عربی از آن به «موت» تعبیر می‌شود. در اصطلاح [[فلسفه]] و [[علم کلام|کلام]]، جداشدن همیشگی روح از [[جسم]] و انتقال آن از عالم دنیا به عالم آخرت است<ref>افلاطون، دوره کامل آثار افلاطون، ۱/۴۴–۴۵ و ۴۹–۶۳؛ ابن‌سینا، رسائل، ۳۴۳؛ فیض کاشانی، علم الیقین فی اصول الدین، ۲/۱۰۱۷–۱۰۱۹.</ref> [[امام‌خمینی]] مرگ را استقلال نفس،<ref>امام خمینی، تقریرات، ۳/۷۱.</ref> انتقال از خنشئه ملکی به نشئه ملکوتی یا انتقال به حیات ثانوی ملکوتی، پس از حیات اولی مُلکی<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۳۲۳.</ref> می‌داند. افزون بر معنای انتقال [[روح]]، مرگ در اصطلاح اهل معرفت، به معنای ریشه‌کن کردن [[هوای نفس]] به‌کار می‌رود<ref>جرجانی، کتاب التعریفات، ۱۰۴.</ref> که از آن به «موت ارادی» تعبیر می‌کنند.<ref>ابن‌سینا، رسائل، ۳۴۲؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۳۰؛ آملی، المقدمات من کتاب نص النصوص، ۳۲۰.</ref>


== پیشینه ==
== پیشینه ==
مرگ یکی از پیچیده‌ترین معماهای زندگی بشری است که در طول تاریخ مورد توجه متفکران بوده‌است؛ حکما و اندیشمندان دربارهٔ آن نظر داده‌اند و در [[فلسفه یونان]] دربارهٔ [[حقیقت]] و [[ماهیت]] آن بحث شده‌است.<ref>افلاطون، دوره کامل آثار افلاطون، ۱/۴۸۳ و ۴۹۱.</ref> همه [[ادیان آسمانی]] پیشین بر این نظر اتفاق دارند که مرگ پایان هستی انسان نیست.<ref>کتاب مقدس، تکوین، ب۳، ۱۹؛ اشعیا، ب۲۶، ۱۹؛ دانیال، ب۱۲، ۲؛ حزقیال، ب۳۷؛ لوقا، ب۲۳، ۳۹–۴۳؛ یوحنا، ب۵، ۲۴؛ توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، ۶۶؛ امام خمینی، صحیفه، ۳/۲۲۸.</ref> در برخی ادیان غیر آسمانی نیز مسئله مرگ پایان حیات شمرده نمی‌شود و دفن اجساد مردگان همراه با خوراک و تزئینات<ref>چایدستر، شور جاودانگی، ۲۳–۲۴؛ لوکاس، تاریخ تمدن، ۱/۶۹–۷۱.</ref> و مومیایی‌کردن مرده‌ها برای سالم‌ماندن بدن<ref>لوکاس، تاریخ تمدن، ۱/۷۰.</ref> گواه اعتقاد انسان‌ها به ادامه زندگی پس از مرگ است.
مرگ یکی از پیچیده‌ترین معماهای زندگی بشری است که در طول تاریخ مورد توجه متفکران بوده‌است؛ [[حکما]] و اندیشمندان دربارهٔ آن نظر داده‌اند و در فلسفه یونان دربارهٔ [[حقیقت]] و [[ماهیت]] آن بحث شده‌است.<ref>افلاطون، دوره کامل آثار افلاطون، ۱/۴۸۳ و ۴۹۱.</ref> همه ادیان آسمانی پیشین بر این نظر اتفاق دارند که مرگ پایان هستی انسان نیست.<ref>کتاب مقدس، تکوین، ب۳، ۱۹؛ اشعیا، ب۲۶، ۱۹؛ دانیال، ب۱۲، ۲؛ حزقیال، ب۳۷؛ لوقا، ب۲۳، ۳۹–۴۳؛ یوحنا، ب۵، ۲۴؛ توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، ۶۶؛ امام خمینی، صحیفه، ۳/۲۲۸.</ref> در برخی ادیان غیر آسمانی نیز مسئله مرگ پایان حیات شمرده نمی‌شود و دفن اجساد مردگان همراه با خوراک و تزئینات<ref>چایدستر، شور جاودانگی، ۲۳–۲۴؛ لوکاس، تاریخ تمدن، ۱/۶۹–۷۱.</ref> و مومیایی‌کردن مرده‌ها برای سالم‌ماندن بدن<ref>لوکاس، تاریخ تمدن، ۱/۷۰.</ref> گواه اعتقاد انسان‌ها به ادامه زندگی پس از مرگ است.


در ادیان آسمانی، مرگ از تقدیرات خداوند است که برای همه موجودات زنده مقرر شده‌است.<ref>کتاب مقدس، یوحنا، ب۸، ۵۱–۵۴؛ خروج، ب۴، ۱۹.</ref> در [[اسلام]] نیز بحث مرگ، از مباحث مهم [[معاد]] است و در آیات بسیاری از [[قرآن کریم]<ref>زمر، ۴۲؛ بقره، ۲۵۸؛ آل عمران، ۱۶۸.</ref> و [[روایات]]<ref>کلینی، ۳/۱۱۱–۱۱۳.</ref> به آن توجه شده‌است. [[فلاسفه اسلامی]] در تبیین چگونگی مرگ، با [[براهین عقلی]] کوشش‌های فراوانی کرده‌اند.<ref>ابن‌سینا، رسائل، ۳۳۹؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۸/۹۷–۱۰۳.</ref> امام‌خمینی نیز با براهین فلسفی و کلامی به تبیین حقیقت مرگ و کیفیت آن پرداخته، نگاه مادی به مرگ را نقد کرده‌است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۳/۱۹۰ و ۲۶۳.</ref>
در ادیان آسمانی، مرگ از تقدیرات خداوند است که برای همه موجودات زنده مقرر شده‌است.<ref>کتاب مقدس، یوحنا، ب۸، ۵۱–۵۴؛ خروج، ب۴، ۱۹.</ref> در [[اسلام]] نیز بحث مرگ، از مباحث مهم [[معاد]] است و در آیات بسیاری از [[قرآن کریم]<ref>زمر، ۴۲؛ بقره، ۲۵۸؛ آل عمران، ۱۶۸.</ref> و [[روایات]]<ref>کلینی، ۳/۱۱۱–۱۱۳.</ref> به آن توجه شده‌است. [[فلاسفه اسلامی]] در تبیین چگونگی مرگ، با [[براهین عقلی]] کوشش‌های فراوانی کرده‌اند.<ref>ابن‌سینا، رسائل، ۳۳۹؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۸/۹۷–۱۰۳.</ref> امام‌خمینی نیز با براهین فلسفی و کلامی به تبیین حقیقت مرگ و کیفیت آن پرداخته، نگاه مادی به مرگ را نقد کرده‌است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۳/۱۹۰ و ۲۶۳.</ref>


== ماهیت و حقیقت مرگ ==
== ماهیت و حقیقت مرگ ==
حکما با استناد به آیه «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ» (ملک، ۲مرگ را امری وجودی می‌دانند؛ زیرا مرگ به معنای انتقال از عالمی به عالم دیگر است؛ بنابراین به واسطه مرگ، آدمی در هیچ‌یک از مراتب حیات خود در عدم قرار نمی‌گیرد، بلکه نحوه هستی و حیات او تغییر می‌کند.<ref>خواجه‌نصیر، تلخیص المحصل المعروف بنقد المحصل، ۱۵۳؛ میرداماد، القبسات، ۱۷۹–۱۸۰؛ ملاصدرا، زاد المسافر، ۲۳–۲۴.</ref> مرگ از نگاه مفسران نیز، انتقال از یک عالم به عالم دیگر است.<ref>طباطبایی، انسان از آغاز تا انجام، ۶۳.</ref>
حکما با استناد به آیه «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ»،<ref>ملک، ۲.</ref> مرگ را امری وجودی می‌دانند؛ زیرا مرگ به معنای انتقال از عالمی به عالم دیگر است؛ بنابراین به واسطه مرگ، آدمی در هیچ‌یک از مراتب حیات خود در عدم قرار نمی‌گیرد، بلکه نحوه هستی و حیات او تغییر می‌کند.<ref>خواجه‌نصیر، تلخیص المحصل المعروف بنقد المحصل، ۱۵۳؛ میرداماد، القبسات، ۱۷۹–۱۸۰؛ ملاصدرا، زاد المسافر، ۲۳–۲۴.</ref> مرگ از نگاه مفسران نیز، انتقال از یک عالم به عالم دیگر است.<ref>طباطبایی، انسان از آغاز تا انجام، ۶۳.</ref>


در علم پزشکی گاه تعبیر مرگ مغزی به کار می‌رود که غیر از مرگ مصطلح است؛ چون در مرگ مغزی تمامی کارویژه‌های مغز به‌طور کامل و غیرقابل بازگشت از میان می‌روند، اما به کمک دستگاه‌های کمکی امکان حیات برای اعضای دیگر ـ هر چند به صورت نباتی ـ وجود دارد.<ref>بجنوردی و نبی‌لو، بررسی فقهی و حقوقی مرگ مغزی، ۳۹.</ref> امام‌خمینی نیز عقیده دارد مرگ امری وجودی و انتقال از نشئه ملکی به نشئه ملکوتی یا حیات ملکوتی ثانوی پس از حیات ملکی اولی است که این حیات، قوی‌تر از وجود ملکی و دنیوی است؛ زیرا حیات ملکی عرضی است و زایل می‌شود، اما حیات ملکوتی، امری ذاتی است که به تبع استقلال نفوس به دست می‌آید.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۳۲۲–۳۲۳.</ref> ایشان با تفکیک شئون و مراتب مختلف حیات و موت، مرگ را پایان شئون مادی انسان می‌شمارد، امّا شئون معنوی او را در حیاتی برتر ـ که همان حیات حقیقی است ـ باقی و مستمر می‌داند.<ref>امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۲۸۵.</ref> بنا بر نظر ایشان، حیات این دنیا، تنزل حیات حقیقی در [[عالم غیب]] است و مرگ در حقیقت رجوع به همان حیات حقیقی است که مراتب و شئون آن مختلف است.<ref>امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۲۸۵.</ref>
در علم پزشکی گاه تعبیر مرگ مغزی به کار می‌رود که غیر از مرگ مصطلح است؛ چون در مرگ مغزی تمامی کارویژه‌های مغز به‌طور کامل و غیرقابل بازگشت از میان می‌روند، اما به کمک دستگاه‌های کمکی امکان حیات برای اعضای دیگر ـ هر چند به صورت نباتی ـ وجود دارد.<ref>بجنوردی و نبی‌لو، بررسی فقهی و حقوقی مرگ مغزی، ۳۹.</ref> [[امام‌خمینی]] نیز عقیده دارد مرگ امری وجودی و انتقال از نشئه ملکی به نشئه ملکوتی یا حیات ملکوتی ثانوی پس از حیات ملکی اولی است که این حیات، قوی‌تر از وجود ملکی و دنیوی است؛ زیرا حیات ملکی عرضی است و زایل می‌شود، اما حیات ملکوتی، امری ذاتی است که به تبع استقلال نفوس به دست می‌آید.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۳۲۲–۳۲۳.</ref> ایشان با تفکیک شئون و مراتب مختلف حیات و موت، مرگ را پایان شئون مادی انسان می‌شمارد، امّا شئون معنوی او را در حیاتی برتر ـ که همان حیات حقیقی است ـ باقی و مستمر می‌داند.<ref>امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۲۸۵.</ref> بنا بر نظر ایشان، حیات این دنیا، تنزل حیات حقیقی در [[عالم غیب]] است و مرگ در حقیقت رجوع به همان حیات حقیقی است که مراتب و شئون آن مختلف است.<ref>امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۲۸۵.</ref>


مرگ دارای اقسامی است ازجمله؛ موت طبیعی، اخترامی و ارادی<ref>ادامه مقاله.</ref> امام‌خمینی در تبیین چگونگی مرگ طبیعی، همانند [[ملاصدرا]]<ref>الحکمة المتعالیه، ۹/۲۳۷–۲۴۰.</ref> براین باور است که نفس با حرکت تدریجی و جوهری در [[مراحل هستی]] به مرحله [[تجرد]] رسیده، مستقل می‌شود؛ اما این حرکت تدریجی توسط قوا و عمّال عزرائیلی صورت می‌گیرد و در این حرکت، [[قوای نفس]] به‌تدریج رو به ضعف می‌رود تا اینکه به‌طور کلی از عالم طبیعت جدا شده، به برزخ منتقل می‌گردد<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۲۰–۳۲۱؛ ۳/۳۵، ۷۴–۷۵ و ۳۸۵.</ref> این استقلال نفوس و خروج از بدن، به اختیار نفس نیست، بلکه به محض استقلال و به‌آخررسیدن حرکت نفس، جدایی نفس امری حتمی است و یک لحظه تأخیر صورت نمی‌گیرد.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۳/۲۶۴.</ref> به اعتقاد ایشان، حیات پس از مرگ برای انسان، امری خارج از نظام هستی و دایره ممکنات نیست، بلکه انسان با عنوان جزئی از این نظام، در مراحل هستی سیر می‌کند و در وجود او، عدم و نابودی راه ندارد و تنها با انتقال به عالم دیگر، صورت و فعلیت دیگری خواهد یافت.<ref>امام خمینی، صحیفه، ۷/۲۷۶؛ ۱۱/۴۵۰ و ۱۹/۲۸۵.</ref>
مرگ دارای اقسامی است ازجمله؛ موت طبیعی، اخترامی و ارادی<ref>ادامه مقاله.</ref> امام‌خمینی در تبیین چگونگی مرگ طبیعی، همانند [[ملاصدرا]]<ref>الحکمة المتعالیه، ۹/۲۳۷–۲۴۰.</ref> براین باور است که نفس با حرکت تدریجی و جوهری در مراحل هستی به مرحله [[تجرد]] رسیده، مستقل می‌شود؛ اما این حرکت تدریجی توسط قوا و عمّال عزرائیلی صورت می‌گیرد و در این حرکت، [[قوای نفس]] به‌تدریج رو به ضعف می‌رود تا اینکه به‌طور کلی از عالم طبیعت جدا شده، به برزخ منتقل می‌گردد<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۲۰–۳۲۱؛ ۳/۳۵، ۷۴–۷۵ و ۳۸۵.</ref> این استقلال نفوس و خروج از بدن، به اختیار نفس نیست، بلکه به محض استقلال و به‌آخررسیدن حرکت نفس، جدایی نفس امری حتمی است و یک لحظه تأخیر صورت نمی‌گیرد.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۳/۲۶۴.</ref> به اعتقاد ایشان، حیات پس از مرگ برای انسان، امری خارج از نظام هستی و دایره ممکنات نیست، بلکه انسان با عنوان جزئی از این نظام، در مراحل هستی سیر می‌کند و در وجود او، [[عدم]] و نابودی راه ندارد و تنها با انتقال به عالم دیگر، صورت و فعلیت دیگری خواهد یافت.<ref>امام خمینی، صحیفه، ۷/۲۷۶؛ ۱۱/۴۵۰ و ۱۹/۲۸۵.</ref>


امام‌خمینی با استناد به سخن [[میرداماد]]، بر این نکته تأکید دارد که پس از مرگ، علاقه نفس به بدن باقی می‌ماند و می‌توان گفت با مرگ، تنها علاقه صوری نفس از بدن قطع می‌گردد، اما علاقه مادی آن باقی می‌ماند؛ زیرا بدن، ماده ظهور نفس است؛ بنابراین، نفس پس از مرگ نیز به‌طور کامل از بدن قطع علاقه نمی‌کند و با آن همراه است و از این‌روست که زیارت اموات تشریع شده‌است.<ref>امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۴–۱۷۵.</ref>
امام‌خمینی با استناد به سخن [[میرداماد]]، بر این نکته تأکید دارد که پس از مرگ، علاقه [[نفس]] به بدن باقی می‌ماند و می‌توان گفت با مرگ، تنها علاقه صوری نفس از بدن قطع می‌گردد، اما علاقه مادی آن باقی می‌ماند؛ زیرا بدن، ماده ظهور نفس است؛ بنابراین، نفس پس از مرگ نیز به‌طور کامل از بدن قطع علاقه نمی‌کند و با آن همراه است و از این‌روست که زیارت اموات تشریع شده‌است.<ref>امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۴–۱۷۵.</ref>


== ضرورت مرگ ==
== ضرورت مرگ ==
[[حکمای اسلامی]] بر ضرورت مرگ این‌گونه استدلال کرده‌اند که اگر اشخاص در دنیا جاودانه باشند، مانع ایجاد موجودات دیگر می‌شود و موجود نشدن افراد بعدی، با [[حکمت الهی]] سازگار نیست.<ref>ابن‌سینا، التعلیقات، ۴۷؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۷/۷۷.</ref> [[ملاصدرا]] ضرورت مرگ طبیعی را برای هر نفسی با [[حرکت جوهری]] تبیین می‌کند و معتقد است نفس به واسطه حرکت جوهری قوت یافته، به [[کمالات معنوی]] می‌رسد و در مقابل، این اشتداد در باطن، موجب نقص در وجود ظاهری و حسی او می‌شود؛ تا آنجاکه از عالم طبیعت اعراض می‌کند و موت حاصل می‌شود.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۵/۲۶۳ و ۹/۲۳۸–۲۴۰؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۴۵۴–۴۵۸.</ref> [[امام‌خمینی]] نیز به پیروی ملاصدرا بر این باور است که نفس با حرکت جوهری رو به استقلال می‌رود و به‌تدریج تجرد یافته، توجه او به عالم غیب بیشتر و اشتغالش از عالم طبیعت کاسته می‌شود و به واسطه قطع توجه نفس، بدن سستی و ضعف می‌یابد؛ تا آنجاکه نفس به‌طور کامل مستقل شده، بدن خود را رها می‌کند. در این هنگام، موت طبیعی رخ می‌دهد.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۳/۲۶۲.</ref> ایشان افزون بر این، مرگ را یکی از عوامل امتیاز نفوس سعید از نفوس شقی می‌داند.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۳۲۳–۳۲۴.</ref>
حکمای اسلامی بر ضرورت مرگ این‌گونه استدلال کرده‌اند که اگر اشخاص در دنیا جاودانه باشند، مانع ایجاد موجودات دیگر می‌شود و موجود نشدن افراد بعدی، با [[حکمت الهی]] سازگار نیست.<ref>ابن‌سینا، التعلیقات، ۴۷؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۷/۷۷.</ref> [[ملاصدرا]] ضرورت مرگ طبیعی را برای هر نفسی با [[حرکت جوهری]] تبیین می‌کند و معتقد است نفس به واسطه حرکت جوهری قوت یافته، به کمالات معنوی می‌رسد و در مقابل، این اشتداد در باطن، موجب نقص در وجود ظاهری و حسی او می‌شود؛ تا آنجاکه از عالم طبیعت اعراض می‌کند و موت حاصل می‌شود.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۵/۲۶۳ و ۹/۲۳۸–۲۴۰؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۴۵۴–۴۵۸.</ref> [[امام‌خمینی]] نیز به پیروی ملاصدرا بر این باور است که نفس با حرکت جوهری رو به استقلال می‌رود و به‌تدریج تجرد یافته، توجه او به عالم غیب بیشتر و اشتغالش از عالم طبیعت کاسته می‌شود و به واسطه قطع توجه نفس، بدن سستی و ضعف می‌یابد؛ تا آنجاکه نفس به‌طور کامل مستقل شده، بدن خود را رها می‌کند. در این هنگام، موت طبیعی رخ می‌دهد.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۳/۲۶۲.</ref> ایشان افزون بر این، مرگ را یکی از عوامل امتیاز نفوس سعید از نفوس شقی می‌داند.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۳۲۳–۳۲۴.</ref>


== اقسام مرگ ==
== اقسام مرگ ==
[[امام‌خمینی]] مانند دیگر حکما<ref>ابن‌سینا، رسائل، ۳۴۲؛ ابن‌سینا، الشفاء، الطبیعیات، ۱/۳۲۴؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۴۷ و ۲۱۸.</ref> به انواعی از مرگ اشاره کرده‌است:<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۱۹–۳۲۷ و ۳/۲۶۴–۲۶۷.</ref>
[[امام‌خمینی]] مانند دیگر حکما<ref>ابن‌سینا، رسائل، ۳۴۲؛ ابن‌سینا، الشفاء، الطبیعیات، ۱/۳۲۴؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۴۷ و ۲۱۸.</ref> به انواعی از مرگ اشاره کرده‌است:<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۱۹–۳۲۷ و ۳/۲۶۴–۲۶۷.</ref>
# '''مرگ طبیعی:''' خروج نفس از بدن؛ پس از اینکه نفس به‌تدریج به فعلیت و استقلال می‌رسد. در واقع این مرگ، رهایی تدریجی نفس از بدن و رویگردانی آن از عالم حس و روی‌آوردن به [[عالم ملکوت]] است. زمانی که جوهر نفس به کمال و فعلیت می‌رسد، دیگر نیازی به بدن ندارد و آن را رها می‌کند.<ref>ملاصدرا، المظاهر الالهیه، ۹۹–۱۰۲؛ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۱۹–۳۲۷.</ref> برخی از آیات<ref>اعراف، ۳۴.</ref> و روایات<ref>کلینی، ۱/۱۴۷.</ref> شاهد این مدعا هستند.
# '''مرگ طبیعی:''' خروج نفس از بدن؛ پس از اینکه نفس به‌تدریج به فعلیت و استقلال می‌رسد. در واقع این مرگ، رهایی تدریجی نفس از بدن و رویگردانی آن از عالم حس و روی‌آوردن به [[عالم ملکوت]] است. زمانی که جوهر نفس به کمال و فعلیت می‌رسد، دیگر نیازی به بدن ندارد و آن را رها می‌کند.<ref>ملاصدرا، المظاهر الالهیه، ۹۹–۱۰۲؛ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۱۹–۳۲۷.</ref> برخی از آیات<ref>اعراف، ۳۴.</ref> و [[روایات]]<ref>کلینی، الکافی، ۱/۱۴۷.</ref> شاهد این مدعا هستند.
# '''مرگ اخترامی:''' خروج نفس از بدن، به سبب آنکه بدن به دلیل حادثه‌ای از قابلیت می‌افتد یا منهدم می‌شود. در این حال، نفس دیگر نمی‌تواند در آن بدن استقرار یابد.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۴۹–۵۳.</ref> در این مورد، نفس که صورت بدن است، به کمال خود نمی‌رسد، بلکه این بدن است که دیگر قابلیت تدبیر توسط نفس را ندارد و نفس از آن مفارقت خواهد کرد. در واقع، نفسی که از طریق حرکت جوهری رو به کمال می‌رود، پیش از رسیدن به نهایت مرتبه‌ای که در نهاد او به ودیعه گذاشته شده‌است، به سبب عدم لیاقت ماده، دچار مفارقت قهری می‌شود.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۱۹–۳۲۷.</ref> در برخی از روایات<ref>کلینی، الکافی، ۱/۱۴۷.</ref> به این نوع از مرگ، «اجل موقوف» گفته می‌شود. مرگ عموم مردم از این قسم است. امام‌خمینی موت اخترامی را با توجه به نظام کلی عالم ـ که بر اساس اسباب و علل است ـ امری طبیعی می‌داند؛ زیرا این موت اخترامی که به واسطه حوادث و امراض به دست می‌آید، بر اساس علل و عواملی است که با دست به دست هم دادن، منجر به این موت می‌شود؛ بنابراین نسبت به نظام کلی عالم، موت طبیعی محسوب می‌شود؛ زیرا بر اساس علل وجودی، در نظام کلی عالم، غایت حرکت او تا این اندازه بوده‌است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۲۴–۳۲۵.</ref> اما از آنجاکه نفس حرکت جوهری خود را به پایان نبرده‌است، موتی طبیعی نبوده و اخترامی است، ولی اگر سیر انسان کامل ملاک شمرده شود که این سیر، سیری معنوی و روحانی بوده و نهایت آن وصول به محبوب است و غایت همه انسان‌ها همان غایت سیر انسان کامل دانسته شود، همه انسان‌ها غیر از انسان کامل، به‌غایت و مقصد نرسیده و موتی اخترامی خواهند داشت.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۱۹</ref>
# '''مرگ اخترامی:''' خروج نفس از بدن، به سبب آنکه بدن به دلیل حادثه‌ای از قابلیت می‌افتد یا منهدم می‌شود. در این حال، نفس دیگر نمی‌تواند در آن بدن استقرار یابد.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۴۹–۵۳.</ref> در این مورد، نفس که صورت بدن است، به کمال خود نمی‌رسد، بلکه این بدن است که دیگر قابلیت تدبیر توسط نفس را ندارد و نفس از آن مفارقت خواهد کرد. در واقع، نفسی که از طریق حرکت جوهری رو به کمال می‌رود، پیش از رسیدن به نهایت مرتبه‌ای که در نهاد او به ودیعه گذاشته شده‌است، به سبب عدم لیاقت ماده، دچار مفارقت قهری می‌شود.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۱۹–۳۲۷.</ref> در برخی از روایات<ref>کلینی، الکافی، ۱/۱۴۷.</ref> به این نوع از مرگ، «اجل موقوف» گفته می‌شود. مرگ عموم مردم از این قسم است. امام‌خمینی موت اخترامی را با توجه به نظام کلی عالم ـ که بر اساس اسباب و علل است ـ امری طبیعی می‌داند؛ زیرا این موت اخترامی که به واسطه حوادث و امراض به دست می‌آید، بر اساس علل و عواملی است که با دست به دست هم دادن، منجر به این موت می‌شود؛ بنابراین نسبت به نظام کلی عالم، موت طبیعی محسوب می‌شود؛ زیرا بر اساس علل وجودی، در نظام کلی عالم، غایت حرکت او تا این اندازه بوده‌است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۲۴–۳۲۵.</ref> اما از آنجاکه نفس [[حرکت جوهری]] خود را به پایان نبرده‌است، موتی طبیعی نبوده و اخترامی است، ولی اگر سیر انسان کامل ملاک شمرده شود که این سیر، سیری معنوی و روحانی بوده و نهایت آن وصول به محبوب است و غایت همه انسان‌ها همان غایت سیر انسان کامل دانسته شود، همه انسان‌ها غیر از انسان کامل، به‌غایت و مقصد نرسیده و موتی اخترامی خواهند داشت.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۱۹</ref>
# '''مرگ ارادی:''' برخی از [[اهل معرفت]] قسم دیگری از مرگ را ذکر کرده‌اند که از آن به مرگ ارادی تعبیر می‌شود و انسان با [[تزکیه نفس]] می‌تواند با اراده خود از تعلقات و شهوات نفس رهایی یابد<ref>کاشانی، اصطلاحات الصوفیه، ۹۴؛ آملی، المقدمات من کتاب نص النصوص، ۳۲۰.</ref> در واقع مرگ ارادی همان ترک ماسوی‌الله و انقطاع به سوی اوست که نه تنها موجب بقای سرمدی و حیات طیبه ابدی در [[بهشت صوری]] و معنوی می‌شود؛<ref>آملی، المقدمات من کتاب نص النصوص، ۳۲۰.</ref> بلکه به قدر استعداد و سیر و سلوک اشخاص بر حسب [[تجلیات اسمائی]] یا صفاتی یا ذاتی، موجب لقای حق شده، مقام‌ها و مراتب عارفان برای آنان حاصل می‌شود.<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۱۶۰.</ref> امام‌خمینی شکستن حجاب‌ها در زمان حیات را مرگ ارادی و اختیاری می‌داند.<ref>امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۵۱۳–۵۱۵.</ref> ایشان مرگ اختیاری را مختص [[انبیا(ع)]] و [[اولیا(ع)]] می‌داند که به سبب رفع موانع در زمان حیات‌شان، به این قسم از مرگ رسیده‌اند و با مرگ اختیاری، بر نفس و قوای آن چیره شده، به مرحله [[فنا]] و [[صعق]] رسیده‌اند.<ref>امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۵۱۴–۵۱۵.</ref>
# '''مرگ ارادی:''' برخی از اهل معرفت قسم دیگری از مرگ را ذکر کرده‌اند که از آن به مرگ ارادی تعبیر می‌شود و انسان با [[تزکیه نفس]] می‌تواند با [[اراده]] خود از تعلقات و شهوات نفس رهایی یابد<ref>کاشانی، اصطلاحات الصوفیه، ۹۴؛ آملی، المقدمات من کتاب نص النصوص، ۳۲۰.</ref> در واقع مرگ ارادی همان ترک ماسوی‌الله و انقطاع به سوی اوست که نه تنها موجب بقای سرمدی و حیات طیبه ابدی در بهشت صوری و معنوی می‌شود؛<ref>آملی، المقدمات من کتاب نص النصوص، ۳۲۰.</ref> بلکه به قدر استعداد و [[سیر و سلوک]] اشخاص بر حسب تجلیات اسمائی یا صفاتی یا ذاتی، موجب لقای حق شده، مقام‌ها و مراتب عارفان برای آنان حاصل می‌شود.<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۱۶۰.</ref> امام‌خمینی شکستن [[حجب|حجاب‌ها]] در زمان حیات را مرگ ارادی و اختیاری می‌داند.<ref>امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۵۱۳–۵۱۵.</ref> ایشان مرگ اختیاری را مختص [[انبیا(ع)]] و [[اولیا(ع)]] می‌داند که به سبب رفع موانع در زمان حیات‌شان، به این قسم از مرگ رسیده‌اند و با مرگ اختیاری، بر [[نفس]] و قوای آن چیره شده، به مرحله [[فنا]] و صعق رسیده‌اند.<ref>امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۵۱۴–۵۱۵.</ref>
برخی علمای اخلاق در تقسیمی دیگر، موت را «شهادت فی سبیل الله» و «موت مفاجاة» (ناگهانی) دانسته‌اند که در اولی انسان با رفتن به جنگ دشمنان خدا، [[رضایت پروردگار]] و [[رسول خدا(ص)]] را به دست می‌آورد؛ اما دومی، مرگ ناگهانی‌ای است که به سراغ آدمی می‌آید.<ref>نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۲۷۷.</ref>
برخی علمای اخلاق در تقسیمی دیگر، موت را «شهادت فی سبیل الله» و «موت مفاجاة» (ناگهانی) دانسته‌اند که در اولی انسان با رفتن به [[جهاد و دفاع|جنگ دشمنان خدا]]، [[رضا|رضایت پروردگار]] و [[رسول خدا(ص)]] را به دست می‌آورد؛ اما دومی، مرگ ناگهانی‌ای است که به سراغ آدمی می‌آید.<ref>نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۱/۲۷۷.</ref>


== عوامل مرگ ==
== عوامل مرگ ==
حکما و اندیشمندان در علل و عوامل مرگ طبیعی اعم از طبیعی و [[مرگ اخترامی|اخترامی]]، اختلاف نظر دارند. [[حکمای الهی]] بقای حیات را اعتدال در مزاج می‌دانند که ترکیبی از حرارت، رطوبت، یبوست و برودت است<ref>ارسطو، فی النفس، ۲۳۳.</ref> جالینوس معتقد است سبب مرگ طبیعی، چیرگی و استیلای حرارت بر رطوبت است.<ref>ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۸۸.</ref> ابن‌سینا نیز به‌هم‌ریختن اعتدال مزاج طبیعی را سبب موت می‌داند.<ref>ابن‌سینا، الشفاء، الطبیعیات، ۱/۷۳.</ref> [[ملاصدرا]] بر این باور است که سبب موت طبیعی، کمال نفس و استقلال آن به واسطه حرکت جوهری و خروج آن از قوه به فعلیت است<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۴۹–۵۲.</ref> امام‌خمینی معتقد است طبق [[سنت الهی]]، هنگامی که قوه نفس بر حسب استعداد خود، کمالاتی که امکان آن را داشت، گرفت و تمامی قوه به واسطه [[حرکت جوهری]] به فعلیت رسید، نفس مستقل می‌شود و دیگر امکان ندارد به مقدار یک آن در بدن باقی بماند، و استقلال آن، عین خروج از بدن و موت است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۳/۲۶۴.</ref>
[[حکما]] و اندیشمندان در علل و عوامل مرگ طبیعی اعم از طبیعی و اخترامی، اختلاف نظر دارند. حکمای الهی بقای حیات را اعتدال در مزاج می‌دانند که ترکیبی از حرارت، رطوبت، یبوست و برودت است<ref>ارسطو، فی النفس، ۲۳۳.</ref> جالینوس معتقد است سبب مرگ طبیعی، چیرگی و استیلای حرارت بر رطوبت است.<ref>ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۸۸.</ref> [[ابن‌سینا]] نیز به‌هم‌ریختن اعتدال مزاج طبیعی را سبب موت می‌داند.<ref>ابن‌سینا، الشفاء، الطبیعیات، ۱/۷۳.</ref> [[ملاصدرا]] بر این باور است که سبب موت طبیعی، کمال نفس و استقلال آن به واسطه حرکت جوهری و خروج آن از قوه به فعلیت است<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۴۹–۵۲.</ref> امام‌خمینی معتقد است طبق [[سنت الهی]]، هنگامی که قوه نفس بر حسب استعداد خود، کمالاتی که امکان آن را داشت، گرفت و تمامی قوه به واسطه [[حرکت جوهری]] به فعلیت رسید، نفس مستقل می‌شود و دیگر امکان ندارد به مقدار یک آن در بدن باقی بماند، و استقلال آن، عین خروج از بدن و موت است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۳/۲۶۴.</ref>


== ترس از مرگ ==
== ترس از مرگ ==
حکما دلایل چندی برای ترس از مرگ بیان کرده‌اند. بعضی، علت آن را جهل به حقیقت مرگ<ref>ابن‌سینا، رسائل، ۳۳۹.</ref> و بعضی، ترس انسان از فنا و نیستی خود دانسته‌اند؛ البته چنین اندیشه‌ای برخاسته از بی‌ایمانی به [[معاد]] و [[جهان آخرت]] است.<ref>ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۴۵۶–۴۵۷.</ref> چنان‌که علت دیگر، دوری نفس از احساس تألم و ضررهای جسمانی دانسته شده‌است.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۲۴۱–۲۴۲؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۴۵۷–۴۵۸.</ref>
حکما دلایل چندی برای ترس از مرگ بیان کرده‌اند. بعضی، علت آن را جهل به حقیقت مرگ<ref>ابن‌سینا، رسائل، ۳۳۹.</ref> و بعضی، ترس انسان از فنا و نیستی خود دانسته‌اند؛ البته چنین اندیشه‌ای برخاسته از بی‌ایمانی به [[معاد]] و [[جهان آخرت]] است.<ref>ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۴۵۶–۴۵۷.</ref> چنان‌که علت دیگر، دوری نفس از احساس تألم و ضررهای جسمانی دانسته شده‌است.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۲۴۱–۲۴۲؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۴۵۷–۴۵۸.</ref>


[[امام‌خمینی]] در این مسئله، مردم را به سه گروه ناقص، متوسط و مؤمن تقسیم می‌کند. ایشان سبب ترس عموم مردم (ناقصان) از مرگ را علاقه و دلبستگی به دنیا، [[حبّ بقا]] و تنفّر از فنا می‌داند؛<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۳۵۸؛ صحیفه، ۱۴/۳۵۱.</ref> اگرچه به اعتقاد ایشان، طبق برخی روایات، هراس از مرگ، [[امری فطری]] و جبلی است.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۳۵۸.</ref> علت دیگر ترس این گروه از مرگ، عدم ایمان و طمأنینه قلبی به انتقال از این عالم به سرای ملکوت است؛ زیرا در این موضوع [[ادراک عقلی]] و تصدیق تعبدی کافی نیست؛ بلکه اطمینان قلبی لازم است، اما ترس متوسطان، به سبب توجه قلبی آنها به تعمیر دنیا و غفلت از آبادکردن آخرت است<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۳۵۹.</ref> ترس انسان‌های کامل نیز ناشی از عظمت حق‌تعالی و جلالت ذات مقدس او در هنگام مرگ است؛ از این‌رو [[اولیای الهی]] از مرگ ترس دارند، اما از آن کراهت ندارند.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۳۶۱.</ref>
[[امام‌خمینی]] در این مسئله، مردم را به سه گروه ناقص، متوسط و مؤمن تقسیم می‌کند. ایشان سبب ترس عموم مردم (ناقصان) از مرگ را علاقه و دلبستگی به دنیا، حبّ بقا و تنفّر از فنا می‌داند؛<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۳۵۸؛ صحیفه، ۱۴/۳۵۱.</ref> اگرچه به اعتقاد ایشان، طبق برخی روایات، هراس از مرگ، امری فطری و جبلی است.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۳۵۸.</ref> علت دیگر ترس این گروه از مرگ، عدم ایمان و [[طمأنینه]] قلبی به انتقال از این عالم به سرای ملکوت است؛ زیرا در این موضوع ادراک عقلی و تصدیق تعبدی کافی نیست؛ بلکه اطمینان قلبی لازم است، اما ترس متوسطان، به سبب توجه قلبی آنها به تعمیر دنیا و [[غفلت]] از آبادکردن آخرت است<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۳۵۹.</ref> ترس انسان‌های کامل نیز ناشی از عظمت حق‌تعالی و جلالت ذات مقدس او در هنگام مرگ است؛ از این‌رو [[اولیای الهی]] از مرگ ترس دارند، اما از آن کراهت ندارند.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۳۶۱.</ref>


برخی علمای [[اخلاق]] برای جلوگیری از ترس مردم از مرگ، اسبابی ذکر کرده‌اند؛ ازجمله تحصیل [[اصول عقاید]] و استحکام آنها به براهین قطعی، مجاهدت و عبادت تا در فنا نبودن مرگ و صرف قطع بودن علاقه آن از بدن، [[یقین]] حاصل شود.<ref>نراقی، احمد، معراج السعادة، ۱۷۲.</ref> امام‌خمینی نیز راه درمان ترس از مرگ را در آگاهی دل‌ها نسبت به پست بودن عالم دنیا و دار فنا و زوال و تغیّر بودن آن می‌داند تا انسان فطرتاً به عالم آخرت اشتیاق پیدا کند.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۱۲۲.</ref>
برخی علمای [[اخلاق]] برای جلوگیری از ترس مردم از مرگ، اسبابی ذکر کرده‌اند؛ ازجمله تحصیل اصول عقاید و استحکام آنها به براهین قطعی، مجاهدت و [[عبادت]] تا در فنا نبودن مرگ و صرف قطع بودن علاقه آن از بدن، [[یقین]] حاصل شود.<ref>نراقی، احمد، معراج السعادة، ۱۷۲.</ref> امام‌خمینی نیز راه درمان ترس از مرگ را در آگاهی دل‌ها نسبت به پست بودن عالم دنیا و دار فنا و زوال و تغیّر بودن آن می‌داند تا انسان فطرتاً به [[عالم آخرت]] اشتیاق پیدا کند.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۱۲۲.</ref>


== یاد مرگ ==
== یاد مرگ ==
برخی [[علمای اخلاق]]، با توجه به بعضی آیات<ref>ص، ۴۶.</ref> و [[روایات]]<ref>مجلسی، بحار الانوار، ۴۶/۱۲۶ و ۱۳۲–۱۳۳.</ref> آثار و فوایدی برای یاد مرگ ذکر کرده‌اند؛ ازجمله نزول رحمت الهی<ref>نراقی، احمد، معراج السعادة، ۶۶۷.</ref> آمادگی برای سفر آخرت<ref>نراقی، احمد، معراج السعادة، ۶۷۰.</ref> و بی‌توجهی به دنیا<ref>نراقی، احمد، معراج السعادة، ۶۶۵؛ غزالی، احیاء العلوم، ۸/۲۰۴.</ref> این است که در روایتی آمده‌است خداوند کسی را که بسیار به یاد مرگ باشد دوست دارد<ref>کلینی، الکافی، ۲/۱۲۲.</ref> امام‌خمینی نیز اثر یاد مرگ و آخرت را این می‌داند که اگر انسان روز حساب را باور داشته باشد، مردن را فنا نمی‌داند؛ بلکه مرگ را انتقال از نقص به کمال دانسته، همین باور، او را از همه لغزش‌ها نگه می‌دارد.<ref>امام خمینی، تفسیر حمد، ۱۰۹.</ref>
برخی علمای اخلاق، با توجه به بعضی آیات<ref>ص، ۴۶.</ref> و [[روایات]]<ref>مجلسی، بحار الانوار، ۴۶/۱۲۶ و ۱۳۲–۱۳۳.</ref> آثار و فوایدی برای یاد مرگ ذکر کرده‌اند؛ ازجمله نزول رحمت الهی<ref>نراقی، احمد، معراج السعادة، ۶۶۷.</ref> آمادگی برای سفر آخرت<ref>نراقی، احمد، معراج السعادة، ۶۷۰.</ref> و بی‌توجهی به دنیا<ref>نراقی، احمد، معراج السعادة، ۶۶۵؛ غزالی، احیاء العلوم، ۸/۲۰۴.</ref> این است که در روایتی آمده‌است خداوند کسی را که بسیار به یاد مرگ باشد دوست دارد<ref>کلینی، الکافی، ۲/۱۲۲.</ref> [[امام‌خمینی]] نیز اثر یاد مرگ و آخرت را این می‌داند که اگر انسان روز حساب را باور داشته باشد، مردن را فنا نمی‌داند؛ بلکه مرگ را انتقال از نقص به کمال دانسته، همین باور، او را از همه لغزش‌ها نگه می‌دارد.<ref>امام خمینی، تفسیر حمد، ۱۰۹.</ref>


== احتضار و نشانه‌های آن ==
== احتضار و نشانه‌های آن ==
مرگ علایم و نشانه‌هایی دارد که با نزدیک‌شدن زمان آن، نشانه‌هایش ـ که همانند نوعی مستی و بی‌هوشی است ـ ظاهر می‌شود. در اصطلاح به این علایم «سکرات مرگ» می‌گویند<ref>مجلسی، بحار الانوار، ۶/۱۴۹؛ طریحی، مجمع البحرین، ۳/۳۳۴.</ref> هنگام [[احتضار]] و فرارسیدن مرگ، اعضا و قوای انسان ضعیف شده، اضطرابی در آن پدیدار می‌شود و حقایقی از عالم آخرت برای او آشکار می‌گردد.<ref>کلینی، الکافی، ۳/۱۲۸–۱۳۵؛ ابن‌عربی، فصوص الحکم، ۱/۵۲۰؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۱۴۵–۱۱۴۶.</ref> امام‌خمینی، انکشاف برخی حقایق و صور اعمال و آثار آنها را در وقت مرگ، مطابق برهان و موافق مکاشفات اصحاب کشف و روایت<ref>فیض کاشانی، علم الیقین فی اصول الدین، ۲/۱۰۳۹–۱۰۴۳.</ref> می‌داند؛ در این هنگام که [[سکرات موت]] بر فرد وارد می‌شود، حالت احتضار و معاینه بر او عارض می‌گردد.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۴۵۳ و ۴۵۷.</ref>
مرگ علایم و نشانه‌هایی دارد که با نزدیک‌شدن زمان آن، نشانه‌هایش ـ که همانند نوعی مستی و بی‌هوشی است ـ ظاهر می‌شود. در اصطلاح به این علایم «سکرات مرگ» می‌گویند<ref>مجلسی، بحار الانوار، ۶/۱۴۹؛ طریحی، مجمع البحرین، ۳/۳۳۴.</ref> هنگام [[احتضار]] و فرارسیدن مرگ، اعضا و قوای انسان ضعیف شده، اضطرابی در آن پدیدار می‌شود و حقایقی از عالم آخرت برای او آشکار می‌گردد.<ref>کلینی، الکافی، ۳/۱۲۸–۱۳۵؛ ابن‌عربی، فصوص الحکم، ۱/۵۲۰؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۱۴۵–۱۱۴۶.</ref> [[امام‌خمینی]]، انکشاف برخی حقایق و صور اعمال و آثار آنها را در وقت مرگ، مطابق برهان و موافق مکاشفات اصحاب کشف و روایت<ref>فیض کاشانی، علم الیقین فی اصول الدین، ۲/۱۰۳۹–۱۰۴۳.</ref> می‌داند؛ در این هنگام که [[سکرات موت]] بر فرد وارد می‌شود، حالت احتضار و معاینه بر او عارض می‌گردد.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۴۵۳ و ۴۵۷.</ref>


[[امام‌خمینی]] برای احتضار نشانه‌هایی برمی‌شمرد:
[[امام‌خمینی]] برای احتضار نشانه‌هایی برمی‌شمرد:
# مشاهده عالم غیب که برای محتضر رخ می‌دهد.
# مشاهده عالم غیب که برای محتضر رخ می‌دهد.
# مشاهده برخی درجات و درکات که حاصل مشاهده و درک آثار صور اعمال انسان است.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۴۵۳، ۴۵۷ و ۴۶۱–۴۶۲؛ حدیث جنود، ۲۷۳–۲۷۴.</ref>
# مشاهده برخی درجات و درکات که حاصل مشاهده و درک آثار صور اعمال انسان است.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۴۵۳، ۴۵۷ و ۴۶۱–۴۶۲؛ حدیث جنود، ۲۷۳–۲۷۴.</ref>
# ظهور ولایت معصومان (ع) که برخی روایات<ref>کلینی، الکافی، ۳/۱۳۱.</ref> این امر را تأیید می‌کنند که آنان هنگام احتضار انسان بر بالین محتضر ـ اعم از کافر و مؤمن ـ حاضر می‌شوند.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۴۵۸.</ref>
# ظهور [[خلافت و ولایت|ولایت معصومان (ع)]] که برخی روایات<ref>کلینی، الکافی، ۳/۱۳۱.</ref> این امر را تأیید می‌کنند که آنان هنگام احتضار انسان بر بالین محتضر ـ اعم از [[کافر]] و مؤمن ـ حاضر می‌شوند.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۴۵۸.</ref>
# آگاهی به جداشدن از امور مورد علاقه انسان که به اعتقاد ایشان، عمده سختی مرگ ترک تعلقات است؛<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۱۲۴.</ref> به همین دلیل لحظه مرگ، لحظه‌ای است که [[شیطان]] برای سلب ایمان انسان تلاش می‌کند<ref>امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۱۵۶.</ref> ایشان محبت به دنیا و امور مربوط به آن را از خطرهای عظیم به هنگام سکرات موت ذکر کرده،<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۱۲۴ و ۲۰۹.</ref> در موارد پرشماری یادآور شده‌است در سکرات مرگ، در صورتی که [[معارف الهی]] وارد قلب نشده باشد، این معارف از قلب محو می‌گردد<ref>امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۷ و ۲۶۶.</ref> و چه بسا زمینه‌ساز بغض به حق می‌گردد.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۱۲۳–۱۲۴؛ امام خمینی، جهاد اکبر، ۳۸.</ref> از این‌رو، ایشان «تلقین» را برای چنین اشخاصی ـ که معارف را به قلب خود نرسانده‌اند ـ مفید نمی‌داند.<ref>امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۶۶.</ref>
# آگاهی به جداشدن از امور مورد علاقه انسان که به اعتقاد ایشان، عمده سختی مرگ ترک تعلقات است؛<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۱۲۴.</ref> به همین دلیل لحظه مرگ، لحظه‌ای است که [[شیطان]] برای سلب ایمان انسان تلاش می‌کند<ref>امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۱۵۶.</ref> ایشان محبت به دنیا و امور مربوط به آن را از خطرهای عظیم به هنگام سکرات موت ذکر کرده،<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۱۲۴ و ۲۰۹.</ref> در موارد پرشماری یادآور شده‌است در سکرات مرگ، در صورتی که معارف الهی وارد [[قلب]] نشده باشد، این معارف از قلب محو می‌گردد<ref>امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۷ و ۲۶۶.</ref> و چه بسا زمینه‌ساز بغض به حق می‌گردد.<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۱۲۳–۱۲۴؛ امام خمینی، جهاد اکبر، ۳۸.</ref> از این‌رو، ایشان «تلقین» را برای چنین اشخاصی ـ که معارف را به قلب خود نرسانده‌اند ـ مفید نمی‌داند.<ref>امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۶۶.</ref>


== پانویس ==
== پانویس ==
۲۱٬۱۶۲

ویرایش