۲۱٬۳۲۴
ویرایش
(اصلاح ارقام) |
(ابرابزار) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''انسانشناسی'''، شناخت قوا و ابعاد مختلف [[انسان]]. | '''انسانشناسی'''، شناخت قوا و ابعاد مختلف [[انسان]]. | ||
==مفهومشناسی== | == مفهومشناسی == | ||
انسان از ریشه «انس» به معنای اُلفتگرفتن<ref>راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۹۴.</ref> یا از «نسی» به معنای فراموشی<ref>زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ۸/۱۹۲.</ref> است. انسان در اصطلاح حکما به «حیوان ناطق» تعریف شدهاست و مراد از [[نطق]]، ادراک عقلی حاصل از [[فکر]] و مانند آن است.<ref>ارسطو، فی النفس، ۱۶۳؛ ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ۱۶۴؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۱/۲۲۹.</ref> از دیدگاه عارفان انسان آینه تمامنمای هستی و مظهر اسمای متقابل الهی مانند [[اسمای جمال]] و [[اسمای جلال|جلال]] است.<ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۴۵؛ کاشانی، شرح فصوص، ۲۲۳–۲۲۴.</ref> انسانشناسی دانشی است که به احوال، ابعاد کلی و جزئی، فردی و اجتماعی انسان میپردازد<ref>ناصح، انسانشناسی در اندیشه امامخمینی، ۱۳۱.</ref> و برخی از آن به علم النفس نیز یادکردهاند<ref>حسنزاده آملی، دروس معرفت، ۳۱۹.</ref> در این دانش به شناخت جان آدمی، فضیلت و رذیلت و [[سعادت]] و [[شقاوت]] او پرداخته میشود.<ref>جوادی آملی، صورت و سیرت، ۲۱.</ref> | |||
انسان | [[امامخمینی]] انسان را مظهر همه [[صفات الهی]]<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۲۸۵.</ref> و خلاصه موجودات [[عالم]] میداند که حقایق آنها را در خود دارد<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۶۸.</ref> همچنین موجودی چندبعدی است که امکان ترقی در جهات [[کمال]] یا نقصان تا نهایت درجات آن را دارد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۴/۸ و ۱۳/۲۸۵، ۲۹۰.</ref> ایشان انسانشناسی را علم به نیازها<ref>امامخمینی، صحیفه، ۴/۸.</ref> و ابعاد مختلف وجودی انسان<ref>امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۱۸.</ref> مانند اوصاف، غرایز<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۸.</ref> و مراتب وجودی او<ref>امامخمینی، صحیفه، ۴/۸.</ref> میداند و به جهت پیچیدگی جهات وجودی انسان، آن را علمی دشوار میشمارد که بدون بهرهمندی از آموزههای [[وحی]] غیرممکن است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۸.</ref> | ||
== پیشینه == | |||
شناخت انسان یکی از شریفترین علوم است<ref>اخوانالصفاء، رسائل اخوان الصفاء و خلان الوفاء، ۳/۳۷۲.</ref> و آدمی از دیرباز درپی شناخت ابعاد مختلف وجودی خود بودهاست و اندیشمندان بزرگی چون [[سقراط]]، [[افلاطون]]، [[ارسطو]] و [[فارابی]] از ماهیت نفس انسان، آثار و مرتبه وجودی او در عالم بحث کردهاند.<ref>ارسطو، علم اخلاق، ۱/۱۸۳؛ فارابی، الجمع بین رأی الحکیمین، ۶۲؛ دورانت، تاریخ تمدن، یونان باستان، ۲/۵۹۳؛ بدوی، افلاطون فی الاسلام، ۳۱۵.</ref> در آموزههای وحیانی و کتابهای آسمانی دربارهٔ انسان از جنبههای مختلف سخن گفته شدهاست و در [[کتاب مقدس]]، انسان حیوان بزرگی معرفی شده که از خاک آفریده شدهاست و [[خداوند]] انسان را به صورت خود آفریده و شریعتی برای او قرارداده تا زندگی خود را با آن اداره کند و از آن تجاوز نکند.<ref>هاکس، قاموس کتاب مقدس، ۱۱۳–۱۱۴.</ref> | |||
[[قرآن کریم]] از حقیقت [[روح]]<ref>اسراء، ۸۵.</ref> و [[نفس]]<ref>شمس، ۷.</ref> انسان سخن گفتهاست و روح انسان را روحی الهی دانستهاست<ref>ص، ۷۲.</ref> و بر [[کرامت انسان]]<ref>اسراء ۷۰.</ref> و خلافت او در زمین<ref>بقره، ۳۰.</ref> تأکید کردهاست. در برخی روایات بر این نکته تأکید شدهاست که کسی که نفس خود را بشناسد، پروردگار خویش را خواهد شناخت،<ref>آمدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ۲۳۲.</ref> البته انسانشناسی به معنای [[خودشناسی]] نمیتواند به معنای کلی انسانشناسی باشد.<ref>پناهی، انسانشناسی فلسفی در اندیشه امامخمینی، ۵.</ref> | |||
شناخت انسان | انسانشناسی مبنای بسیاری از علوم است و مسائل بسیاری از علوم با شناخت ابعاد مختلف ظاهری و باطنی انسان مرتبط است؛ مانند علوم اجتماعی، [[علم طب]]، [[علم اخلاق]]، [[علم تربیت]]، [[علم روانشناسی]]<ref>جوادی آملی، انتظار بشر از دین، ۲۱۰–۲۱۹.</ref> در آثار اندیشمندان اسلامی، توجه به ابعاد وجودی انسان سهم مهم و قابل توجهی دارد. وصف، تبیین و تحلیل ویژگیهای انسان در [[حکمت]]، [[کلام]]، [[عرفان]]، [[اخلاق]] و معارف دینی اسلام بهطور گسترده ملاحظه شده و آرای گوناگونی دراینباره ارائه شدهاست.<ref>پناهی، انسانشناسی فلسفی در اندیشه امامخمینی، ۳.</ref> رشتههای انسانشناسی در [[جهان اسلام]] بر اساس تحقیقات و تحلیلهای متفکران، همسو با آموزههای [[اسلام]] پیش رفتهاست. انسانشناسی دینی، شهودی و فلسفی از مهمترین اقسام انسانشناسی است که در جهان اسلام بالیده و رشد چشمگیری داشتهاست.<ref>پناهی، انسانشناسی فلسفی در اندیشه امامخمینی، ۲۹.</ref> حکمای الهی با رویکرد عقلی و برهانی به شناخت انسان پرداختهاند و تلاش کردهاند تعریف جامعی از انسان ارائه کنند تا او را از دیگر موجودات متمایز کند.<ref>← ابنسینا، الشفا، الطبیعیات، ۳۲.</ref> اهل معرفت نیز با استفاده از منابع [[شریعت]] و شهود سعی کردهاند ابعاد باطنی انسان را بیان کنند؛ زیرا شناخت این ابعاد، در [[سیر و سلوک]] و رسیدن بهغایت کمال انسانی نقش مؤثری دارد،<ref>فرغانی، منتهی المدارک فی شرح تائیه ابنفارض، ۲/۲۹۵؛ کاشانی، لطائف الاعلام، ۱۴۳.</ref> و یکی از مهمترین مباحث عرفان بیان جایگاه انسان در هستی و رابطه انسان با [[حقتعالی]] و معیت حقتعالی با اوست.<ref>فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۵۶۵–۵۶۶؛ آشتیانی، مقدمه رسائل قیصری، ۱۰۵.</ref> از نخستین کتابهایی که در این زمینه نگاشته شده کتاب [[النفس]] ارسطوست. در میان مسلمانان نیز [[رساله نفس]] [[ابنسینا]] و کتاب النفس [[ابنباجه]] از نخستین آثار در این زمینهاند. | ||
در اندیشه امامخمینی انسانشناسی دارای مفهومی عمیق و جامع و دارای لایههای مختلف وجودی است؛ لایههایی که دارای مرتبه قبل از طبیعت، طبیعت و مرتبه روحانیت و فوق روحانیت میباشد.<ref>ناصح، انسانشناسی در اندیشه امامخمینی، ۱۳۳.</ref> افزون بر اینکه دارای مفهومی عمیق است، دارای جهتگیری متعالی هم میباشد؛ به این معنا که در انسانشناسی وحیانی، تصویری ارزشی از انسان ترسیم میشود؛ تصویری برای سیر از [[عالم طبیعت]] به سوی [[عالم معنا]] و سیر از [[عالم قوه]] به [[عالم فعلیت]].<ref>امامخمینی، صحیفه، ۸/۴۱۴–۴۱۵؛ ناصح، انسانشناسی در اندیشه امامخمینی، ۱۳۴.</ref> به باور امامخمینی انسان موجودی است که شناخت او معرفت الهی را در پی دارد و شناخت هیچ موجود دیگری این نقش و اهمیت را ندارد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۴۲۲.</ref> ایشان بر ضرورت شناخت همه ابعاد وجودی انسان تأکید میکند<ref>امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۱۸.</ref> و تربیت انسان را متوقف بر شناخت ابعاد مختلف وجودی انسان میداند،<ref>امامخمینی، صحیفه، ۴/۱۸۵–۱۸۶.</ref> همچنین ایشان در آثار خود از حقیقت انسان<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۹۹–۱۰۰.</ref> ویژگیها<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۳۵.</ref> مبانی و مراتب وجودی انسان<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۶۵؛ امامخمینی، صحیفه، ۴/۱۸۶.</ref> بحث کردهاست. | |||
== امکان شناخت انسان == | |||
اندیشمندان در امکان شناخت انسان اختلاف دارند. گروهی شناخت انسان را به حقیقت و کنه آن ممکن نمیدانند.<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۱۵۷.</ref> برخی اهل معرفت نیز آگاهی از کنه و حقیقت انسان را تنها از راه [[وحی]] و کشف الهی برای اولیا و [[انبیای الهی]] ممکن میدانند و معتقدند اصحاب فکر و نظر و متکلمان در معرفت آن ناتوان بودهاند.<ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۲۵؛ جندی، شرح فصوص الحکم، ۴۸۹–۴۹۰؛ ملاصدرا، العرشیه، ۲۳۴.</ref> | |||
امامخمینی معتقد است عقلای بشر هزاران سال برای شناخت انسان تلاش کردهاند؛ ولی به کنه حقیقت آن دست نیافتهاند،<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۱۶.</ref> زیرا شناخت انسان از راه علمی و عقلی ممکن نیست و آنانی که گمان کردهاند انسان را شناختهاند، در واقع شبحی از انسان را شناخته و گمان کردهاند انسان در همین خلاصه میشود.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۸/۴۳۴.</ref> این شناخت باید با تعلیم الهی باشد؛ چنانکه فرشتگان در پی تعلیم الهی به فیض معرفت انسان رسیدند؛ اما [[ابلیس]] به معرفت انسان دست نیافت و در برابر انسان [[سجده]] نکرد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۴.</ref> به اعتقاد امامخمینی شناخت واقعی انسان تنها برای حقتعالی و کسانی که وحی و الهام الهی به آنان شدهاست، ممکن است<ref>امامخمینی، صحیفه، ۸/۳۲۶.</ref> و تنها مکتبهای توحیدی که به منبع وحی متصلاند، میتوانند با شناخت صحیح از انسان به تربیت صحیح و واقعی بپردازند؛ از اینرو مکتب انبیا تنها مکتب انسانسازی است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۸/۹۶–۹۷.</ref> در دیدگاه انسانشناسی امامخمینی، برای شناخت انسان نیاز به انسانشناسی وحیانی است تا به وسیله آن بتوان با کشف ابعاد بالقوه و پنهانی انسان پلههای تکامل مادی و معنوی، فردی و اجتماعی فراروی انسان قرار دهد و این در صورتی است که انسانها به دعوت پیامبران (ع)، پاسخ مثبت بدهند.<ref>ناصح، انسانشناسی در اندیشه امامخمینی، ۱۴۰.</ref> امامخمینی یکی از معانی روایت «من عرف نفسه فقد عرف ربه»<ref>مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار (ع)، ۲/۳۲.</ref> را این میداند که همانطور که انسان از شناخت کامل [[پروردگار]] عاجز است، از شناخت کامل خود نیز عاجز است<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۸.</ref> و دلیل دشواری شناخت انسان این است که او در یک اُفق بالایی قرار دارد و همه کس توان درک او را ندارند.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۲۶۰–۲۶۱.</ref> | |||
== | == حقیقت انسان == | ||
[[قرآن کریم]] انسان را موجود پیچیده و ژرفی میداند<ref>بقره، ۳۰.</ref> و حقیقت روح انسان را نازلشده از [[عالم امر]] معرفی میکند.<ref>اسراء، ۸۵.</ref> حکمای الهی حقیقت انسان را نفس او میدانند که دارای قوایی است. هر یک از حکما در بیان حقیقت انسان با رویکرد خاص خود به آن پرداختهاند؛ چنانکه برخی از مشائیان حقیقت انسان را مجموع وجودات حسی، خیالی و عقلی میدانند.<ref>← امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۷۶.</ref> حکمای اشراق برای انسان هویتی نوری ادراکی و بسیط قائلاند که از هر گونه ترکیب مبراست و عناصری چون جوهریت و تدبیر بدن را جزو هویت نفس نمیدانند.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۱/۱۱۵؛ ← یزدانپناه، حکمت اشراق: گزارش، شرح و سنجش دستگاه فلسفی شیخ شهابالدین سهروردی، ۲/۳–۴.</ref> از دیدگاه [[حکمت متعالیه]] نفس انسان هویتی بسیط است که با وجود بساطت همه قوا در آن جمعاند و این هویت در طول عمر خود دارای تحول و تکامل است و با [[حرکت جوهری]] در این مسیر حرکت میکند.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۸/۲۲۱ و ۳۴۵؛ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱/۱۱۳.</ref> از دیدگاه اهل معرفت موجودات عالم عینی ازجمله انسان دارای حقیقتی غیبیاند که از تجلی الهی در [[حضرت علمیه]] حاصل شدهاند و این موجودات صورت آن حقیقتاند و آن حقیقت عین ثابت آنها هستند<ref>فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۶۴۱.</ref> و در حقیقت نفس انسان از جهت احدیت و هویت غیبی خود، عین حقتعالی است و از حیث کثرت و تعین آن، از حقتعالی امتیاز مییابد و به صورت ماهیات مختلف ظهور مییابند و همه ظهور نفس رحمانی حقتعالی هستند.<ref>جندی، شرح فصوص الحکم، ۴۸۹.</ref> | |||
امامخمینی بر اساس نظام فلسفی خود، تصویری خاص از انسان و حقیقت او در نظام هستی به دست دادهاست و از آنجاکه ریشه همه معارف نظام فلسفی امامخمینی همچون حکمت متعالیه بر محور «[[وجودشناسی]]» است، بنابراین احکام و احوال «[[وجود]]» بر انسان نیز حمل میشود. انسان در ساختار اندیشه امامخمینی با رویکرد متفاوت نگریسته شدهاست. از آنجاکه انسانشناسی امامخمینی نوعی انسانشناسی ترکیبی است، از اینروی انسانشناسی ایشان نوعی انسانشناسی تشکیکی است که از نگاه فلسفی آغاز میشود و در نهایت به انسانشناسی عرفانی منتهی میگردد. امامخمینی همانند [[ملاصدرا]]<ref>امامخمینی، المبدأ و المعاد، ۳۸۴.</ref> بر این باور است که ماهیت انسان از وجودی سیال انتزاع میشود که این وجود از زمان طفولیت تا زمان پیری حقیقتهای متعددی را کسب میکند و این یک وجود واحد بسیط است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۷۴–۳۷۹.</ref> به اعتقاد ایشان ماهیت انسان مجموع وجودات عقلی، خیالی و حسی نیست که با هم جمع شده باشند. انسان یک وجود دارای مراتب است که هویت بسیطی است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۷۴–۳۷۶.</ref> به اعتقاد ایشان معیار تمایز انسان از حیوان [[روح]]، بصیرت و معنویت اوست<ref>امامخمینی، صحیفه، ۸/۴۶۲.</ref> و آنچه حقیقت انسان را میسازد، [[قلب]] و روح اوست و جسم انسان ملاک انسانیت نیست.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۶/۲۴۶و ۱۰/۲۴۵.</ref> در حقیقت انسان یک موجود الهی و ملکوتی و فوق عقلی است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۴/۱۸۶ و۱۳/۲۸۵.</ref> ایشان همانند ملاصدرا<ref>امامخمینی، الحکمة المتعالیه، ۹/۲۲۵.</ref> معتقد است انسان به واسطه رسوخ ملکات و اخلاق شیطانی یا مَلَکی دارای حقیقتی میشود که نوع خاص و مستقلی خواهد بود<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۱۵۹.</ref> و گاهی اجتماع ملکات مختلف سبب میشود انسان مجموع چند نوع باشد؛ یعنی موجودی سبعی، شیطانی و مانند آن<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۴۹–۱۵۰.</ref> و این انواع آن چنان تفاوت دارند که افراد میتوانند از حیوانات پستتر یا از [[ملائکه]] بالاتر روند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۱۰.</ref> | |||
امامخمینی | امامخمینی از دیدگاه عرفانی حقیقت انسان را جهت باطنی آن میداند که روح اوست<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۸۸.</ref> و این روح مجموع حقایق اسمای جلالی و جمالی و جامع همه مراتب وجود است.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۸.</ref> ایشان با استناد به برخی روایات<ref>صدوق، التوحید، ۱۰۳.</ref> معتقد است انسان دارای صورتی الهی است،<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۳۲.</ref> زیرا انسان مَثَل اعلای حقتعالی و آیت کبرا و مظهر اتم اسما و صفات الهی است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۳۵.</ref> | ||
== قوای نفس و تعدیل آنها == | |||
از دیدگاه حکمت متعالیه نفس با وجود وحدت و بساطت خود دارای قوای متعددی است که با آنها متحد است و قوا هویتی غیر از هویت نفس ندارند.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۳۷۸.</ref> حکمای الهی در آثار خود به تبیین این قوا پرداختهاند. هر یک از این قوا، در تدبیر بدن، وظیفه خاص به خود را بر عهده دارند و شناخت نفس با شناخت این قوا و کارکردهای آنها امکانپذیر است. حکمای الهی قوای نفس را به طبیعی، حیوانی و انسانی (ناطقه) تقسیم میکنند: | |||
==قوای نفس و تعدیل آنها== | |||
از دیدگاه حکمت متعالیه نفس با وجود وحدت و بساطت خود دارای قوای متعددی است که با آنها متحد است و قوا هویتی غیر از هویت نفس ندارند. <ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۳۷۸.</ref> حکمای الهی در آثار خود به تبیین این قوا پرداختهاند. هر یک از این قوا، در تدبیر بدن، وظیفه خاص به خود را بر عهده دارند و شناخت نفس با شناخت این قوا و کارکردهای آنها امکانپذیر است. حکمای الهی قوای نفس را به طبیعی، حیوانی و انسانی (ناطقه) تقسیم میکنند: | |||
الف) قوای نفس طبیعی به قوای [[قوه نامیه|نامیه]]، [[قوه غاذیه|غاذیه]] و [[قوه مولده|مولده]] تقسیم میشوند. | الف) قوای نفس طبیعی به قوای [[قوه نامیه|نامیه]]، [[قوه غاذیه|غاذیه]] و [[قوه مولده|مولده]] تقسیم میشوند. | ||
خط ۳۹: | خط ۳۴: | ||
ب) قوای نفس حیوانی نیز به [[قوه محرکه]] و [[قوه مدرکه|قوه مدرِکه]] تقسیم میگردند. قوه محرکه به [[قوه شهویه]] و [[قوه غضبیه|غضبیه]]، و قوه مدرکه به قوای مدرکه ظاهری ([[حواس پنجگانه]]) و قوای مدرکه باطنی مانند حس مشترک، [[قوه خیال]] و [[قوه مصوره]] تقسیم میشوند. | ب) قوای نفس حیوانی نیز به [[قوه محرکه]] و [[قوه مدرکه|قوه مدرِکه]] تقسیم میگردند. قوه محرکه به [[قوه شهویه]] و [[قوه غضبیه|غضبیه]]، و قوه مدرکه به قوای مدرکه ظاهری ([[حواس پنجگانه]]) و قوای مدرکه باطنی مانند حس مشترک، [[قوه خیال]] و [[قوه مصوره]] تقسیم میشوند. | ||
ج) قوای نفس ناطقه به [[قوه عامله]] و [[قوه عالمه|عالمه]] تقسیم میشود. قوه عامله کار تحریک بدن در برابر امور جزئی و آرایی را که مربوط به عمل است، بر عهده دارد که به آن [[عقل عملی]] گفته میشود، مانند [[قبح ظلم]] و [[حسن عدل]].{{ببینید|متن=ببینید|عقل(۲)}} این قوه اگر غالب بر قوای دیگر شود و قوای دیگر تحت اختیار و تدبیر او واقع شوند، اخلاق و فضایل در نفس تحقق مییابد و اگر مغلوب قوای دیگر شود، [[رذایل اخلاقی]] پدید میآیند؛ اما وظیفه قوه عالمه و [[عقل نظری]] ادراک صور کلیه و دریافت علوم از مبادی عالیه است. <ref>ابنسینا، الشفا، الطبیعیات، | ج) قوای نفس ناطقه به [[قوه عامله]] و [[قوه عالمه|عالمه]] تقسیم میشود. قوه عامله کار تحریک بدن در برابر امور جزئی و آرایی را که مربوط به عمل است، بر عهده دارد که به آن [[عقل عملی]] گفته میشود، مانند [[قبح ظلم]] و [[حسن عدل]].{{ببینید|متن=ببینید|عقل(۲)}} این قوه اگر غالب بر قوای دیگر شود و قوای دیگر تحت اختیار و تدبیر او واقع شوند، اخلاق و فضایل در نفس تحقق مییابد و اگر مغلوب قوای دیگر شود، [[رذایل اخلاقی]] پدید میآیند؛ اما وظیفه قوه عالمه و [[عقل نظری]] ادراک صور کلیه و دریافت علوم از مبادی عالیه است.<ref>ابنسینا، الشفا، الطبیعیات، ۳۲–۳۹.</ref> | ||
امامخمینی همانند دیگر حکما بر این باور است که انسان و [[حیوان]] و [[نبات]] در اصول قوا (نامیه، غاذیه و مولده) مشترکاند؛ چنانکه انسان و حیوان نیز در حساسبودن و تحرک به اراده مشترکاند؛ ولی انسان افزون بر آنها از [[قوه تمییز]] برخوردار است و نیز ماورای طبیعت را درک میکند،<ref>امامخمینی، صحیفه، ۴/۱۷۵؛ امامخمینی، تقریرات، ۳/۲۷۳–۲۷۹.</ref> یعنی در میان همه موجوداتی که در طبیعت موجود هستند، انسان ویژگیهایی دارد که سایر موجودات ندارند، یک سری مراتب باطنی و عقلیت در انسان بالقوه وجود دارد که انسان میتواند به جایی برسد که وهم و خیال نمیتواند آن را تصور کند. پیامبران (ع)، آمدهاند که انسان را تربیت و به آن مراتب برسانند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۴/۱۷۵ و ۱۸۴.</ref> ایشان ازجمله قوای نفس (حیوانی) را قوه واهمه غضبیه و شهویه میداند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵–۶ و ۱۴.</ref> به باور ایشان [[عقل]] با تجرد و نورانیترشدن خیال و وهم حاصل میشود و با این تجرد، [[عقل هیولانی]] حاصل میشود و بهتدریج به مراتب بالاتر عقل یعنی [[عقل بالملکه]]، [[عقل بالفعل]] و [[عقل مستفاد]] میرسد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۷۳–۷۷.</ref> ایشان مقام اول نفس را منزل مُلک و بدن میداند که اشعه و انوار غیبی آن در این بدن تابیده و به او زندگی بخشیدهاست. وهم، سلطان قوای ظاهره و باطنه نفس است که اگر وهم در آنها تصرف کند، آنها قوای شیطان میشوند و مملکت در تصرف [[شیطان]] قرار میگیرد و اگر وهم تحت تصرف عقل و [[شرع]] قرار گرفت و آنها متصرف در نفس شدند و حرکات و سکنات آنها تحت نظام عقل و شرع شد، مملکت رحمانی و عقلانی میشود.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵–۶.</ref> | |||
امامخمینی در ترتیب پیدایش قوا معتقد است نخست قوه شهوت پس از آن قوه غضب و پس از آن قوه واهمه که گاهی از آن به قوه شیطنت تعبیر میشود، حاصل میگردد و از آنجاکه قوه تمیز و عقل بهتنهایی در غلبه بر قوای شهوت، غضب و واهمه کافی نیست، [[خداوند]] انبیا و اولیا را برای کمک این قوه فرستاد تا بتوانند آنها را تحت فرمان عقل و دستور شرع درآورند و آنها را رام کند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۶۵–۳۶۶.</ref> از دیدگاه ایشان قلب مرتبه تجرد خیالی نفس است که در آن مرتبه معقول را به صورت جزئی مییابد و این مرتبه لوح نفس است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۴۲.</ref> و روح انسانی از مراتب [[نفس ناطقه]] اوست و دارای مراتبی است: [[روح بخاری]] و [[روح طبیعی]]، [[روح نفسانی]] که مبدأ آن [[مغز]] و مجرای آن اعصاب است و روح مجرد که امر قدسی الهی است و از نفخه الهی ایجاد شدهاست. روح نفسانی مرتبه نازله روح مجرد است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۳۴.</ref> | |||
امامخمینی همانند ملاصدرا<ref>امامخمینی، الحکمة المتعالیه، ۳/۳۲۵–۳۲۶ و ۹/۶۰–۶۱.</ref> معتقد است قوای نفس حقایقی جدای از یکدیگر نیستند که هر کدام در منطقهای، وظیفهای بر عهده داشته باشند، بلکه آنها در مرتبه طبیعت عین نفساند و از شئون آن بهشمار میروند و شئون یک شیء، عین آن شیء، در مرتبه ذات و جلوه است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۸۲.</ref> و در حقیقت انسانیت انسان به نفس و قوای آن است<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۲۳۷.</ref> و ملکوت انسان تحت تدبیر قوای نفس اوست و با مدیریت قوای نفس، باطن و ملکوت آن شکل میگیرد.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۲۸۳.</ref> | |||
از سوی دیگر، امامخمینی همانند علمای اخلاق<ref>فیض کاشانی، محجة البیضاء، ۵/۹۶؛ نراقی، جامع السعادات، ۱/۵۰–۵۱.</ref> اصول ملکات اخلاق در انسان را قوه شهویه، قوه غضبیه و قوه علمیه و [[قوه عدالت]] میداند<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۵۴–۳۵۹؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۴۱–۲۴۵.</ref> که فضایل اخلاقی از تعدیل این قوا به دست میآید و وظیفه آنها حفظ نوع انسان و آبادکردن [[دنیا]] و [[آخرت]] اوست و منشأ تمام صور غیبیه ملکوتیهاند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۴.</ref> البته برخی قوه عدل و تعدیل را از قوای نفس نمیشمارند.<ref>ابنمسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ۹۶–۹۷؛ نراقی، جامع السعادات، ۱/۶۱–۶۲.</ref> ایشان مانند دیگر علمای اخلاق<ref>ابنمسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ۹۶–۹۷.</ref> برای این قوا حد اعتدال و حد [[افراط و تفریط]] قائل است و ریشه فضایل انسانی و اخلاقی را حد اعتدال این قوا میداند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۶۰.</ref> ایشان خاطرنشان کردهاست تعدیل قوای نفسانیه غایت کمال انسانی است و از مهمترین امور است که غفلت از آن، سبب خسارت عظیم میشوند<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۵۳–۱۵۴.</ref> و اگر انسان در این عالم آن سه قوه را تعدیل و آنها را تابع روحانیت و عقل کند و سیر باطن و ظاهر بر طبق میزان شریعت الهی شود، باطن او ملکه استقامت پیدا میکند و صورت روح و باطن او صورت مستقیم انسانی میگردد و به انسانی الهی تبدیل میشود،<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۲۸۳–۲۸۴؛ امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۶۲.</ref> تا آنجا که همه مملکت باطن و ظاهر مسخر [[اراده خداوند]] میشوند و به اراده او حرکت میکنند و قوای ملکوتی و ملکی، جنود الهی میگردند و این مرتبه نازله فنای قوا و اراده نفس در اراده حقتعالی است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲.</ref> در مقابل اگر روحانیتِ نفس و نشئه عقلیه آن تابع یکی از سه قوه دیگر شود و دیگر قوا را تحت نفوذ قرار دهد و ظاهر و باطن مملکت انسانی را تابع خود کند، صورت باطن ملکوتی تابع آن قوا میشود و به حیوانی سبعی یا موجودی شیطانی تبدیل میگردد.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۲۸۴.</ref> اعتدال حقیقی مخصوص انسان کامل است که از اول سیر تا انتهای وصول، هیچ انحرافی ندارد. این حقیقت برای کسی غیر از انسان کامل ممکن نیست.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۵۱–۱۵۳.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|اخلاق}} | |||
امامخمینی همانند ملاصدرا<ref>امامخمینی، الحکمة المتعالیه، ۹/۳۳۰–۳۳۱؛ ملاصدرا، ایقاظ النائمین، ۵۳.</ref> در تبیین تابعیت ملکوت انسان از قوای نفس و اعتدال آن قائل است مقام جسمانیت و صورت ظاهر انسان در عالم آخرت، تابع صورتِ روحانیه و مقام نفس است.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۲۸۳–۲۸۴.</ref> ایشان تمام قوا را امانت الهی میداند که باید با همان طهارت به حق بازگردانده شود.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۴۷۹–۴۸۰.</ref> | |||
انسان | == ویژگیهای انسان == | ||
امامخمینی مانند دیگر عرفا<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۶۹؛ جندی، شرح فصوص الحکم، ۲۰۲؛ گنابادی، تفسیر بیان السعادة فی مقامات العباده، ۲/۴۳۷.</ref> با استفاده از آیات قرآن ویژگیهایی برای انسان ذکر کردهاست. برخی از این ویژگیها مربوط به نوع انسان و در همه مشترک است؛ ازجمله آنها این موارد است: | |||
=== | === فطرت الهی === | ||
قرآن کریم [[فطرت انسان]] را فطرتی الهی معرفی کردهاست<ref>روم، ۳۰.</ref> در حقیقت چنانکه امامخمینی خاطرنشان کردهاست فطرت آدمی به دست قدرت جمال و جلال حقتعالی سرشته شده و از عالم طهارت و قدس نازل شدهاست. از اینرو تا هنگامی که فطرت اصلی او آلوده نشده، از نورانیت و صفای باطن برخوردار است و طالب [[کمال مطلق]] و [[خیر]] و از [[شر]] گریزان است.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۱۳–۱۱۵.</ref> انسان براساس فطرت خود طالب کمال مطلق است و تلاش میکند به کمال مطلق برسد؛ اگرچه ممکن است در این مسیر دچار اشتباه شود و مصداق کمال را درست تشخیص ندهد<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۲۰۵.</ref> او تا مادامی بر فطرت الهی خود قرار دارد، در نیکوترین سرشت است؛ زیرا بر احسن تقویم آفریده شدهاست و اگر از مسیر فطرت انحراف پیدا کند، ممکن است به آخرین درکات سقوط کند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۱۱۴.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|فطرت}} | |||
=== حمل امانت الهی === | |||
بنابر برخی آیات<ref>احزاب، ۷۲.</ref> انسان شایستگی این را داشته که حامل امانت الهی باشد.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۵۶.</ref> مفسران مراد از امانت را در آن آیه، تکالیف الهی<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب (التفسیرالکبیر)، ۷/۱۲۳.</ref> [[توحید]] و [[ایمان]]<ref>ابنعجیبه، البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، ۴/۴۶۸.</ref> تفسیر کردهاند. امامخمینی یکی از مصادیق امانت الهی را [[ولایت مطلقه اهل بیت]] (ع)، میداند. این ولایت مطلقه، همان [[مقام فیض مقدس]] است که غیر از انسان هیچ موجودی لایق آن نیست،<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۳۵.</ref> از اینرو ایشان قائل است در برخی روایات<ref>کلینی، الکافی، ۱/۴۱۳.</ref> امانت به ولایت [[امیرالمؤمنین علی(ع)]]، تفسیر شدهاست.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۴۸۰؛ امامخمینی، ولایت فقیه، ۷۲–۷۳.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|امانت}} | |||
== | === قابلیت کمال و نقص === | ||
انسان، چنانکه امامخمینی خاطرنشان کردهاست، در میان موجودات این قابلیت را دارد که به بالاترین درجه کمال و پایینترین درجه نقص برسد و میتواند یک موجود الهی یا شیطانی شود. فاصله میان کمال و نقص غیرقابل تصور است و این در موجودات دیگر نیست<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۲۸۵.</ref> و انسان به دلیل استعداد فراوان قابلیت نامتناهی دارد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۴/۱۸۵.</ref> | |||
=== کرامت انسان === | |||
خداوند متعال در قرآن بر کرامت انسان تأکید کردهاست.<ref>اسراء، ۷۰.</ref> مراد از کرامت، عنایت و شرافتدادن به خصوصیتی است که در دیگران نیست.<ref>طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۳/۱۵۶.</ref> حکمای الهی و عارفان کرامت را به دو قسم ذاتی و اکتسابی تقسیم کردهاند. [[کرامت ذاتی]] در واقع موهبت الهی به انسان است؛ ولی [[کرامت اکتسابی]] در پی تلاش انسان در دو زمینه معرفت و عمل، نصیب او میگردد.<ref>ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۵/۳۰۹–۳۱۰؛ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۶/۳۴۵.</ref> امامخمینی کرامت ذاتی انسان را از این منظر میداند که او مظهر و تجلیگاه اسمای حسنای الهی است و تنها موجودی است که آن اسما با جلوههای مختلف در آینه وجودی او تجلی میکند.<ref>امامخمینی، سر ّالصلاة، ۲۲–۲۳؛ امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۸.</ref> ایشان ملاک کرامت اکتسابی را با استناد به برخی آیات<ref>حجرات، ۱۳.</ref> [[تقوا]] میداند و هر انسان که تقوایش بیشتر باشد، کرامتش نزد خداوند زیادتر است<ref>امامخمینی، صحیفه، ۶/۳۱۴.</ref> و اگر انسان در مسیر بندگی الهی سیر کند، خداوند غیر از کرامتهای اخروی در دنیا نیز به او کرامت میدهد.<ref>امامخمینی، سر ّالصلاة، ۱۰۶.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|کرامت انسان}} | |||
=== اراده و اختیار === | |||
انسان موجودی مختار آفریده شده و بر اساس این اختیار میتواند خیر و شر و [[سعادت]] و [[شقاوت]] را انتخاب کند.<ref>طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۴/۳۵.</ref> به باور امامخمینی این اراده و اختیار است که انسان را از فرشتگان و حیوانات متفاوت میکند و او میتواند با اختیار خود مسیر تکامل را طی کند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۹۹.</ref> | |||
=== مظهریت تام اسما و مَثَل اعلای الهی === | |||
از دیدگاه عرفانی همه موجودات آیت و مظهر اسمای حقاند؛ اما انسان میتواند مظهر تام اسما و صفات الهی و آینه تمامنمای اسمای حقتعالی باشد.<ref>جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۹۰؛ امامخمینی، امامخمینی، چهل حدیث، ۳۳۸.</ref> خداوند از داشتن مِثل منزه است؛ اما داشتن مَثَل به معنای آیت و علامت برای خداوند امکان دارد.<ref>گنابادی، تفسیر بیان السعادة فی مقامات العباده، ۲/۴۳۷.</ref> امامخمینی با اشاره به برخی آیات<ref>روم، ۲۷.</ref> معتقد است همه موجودات به اندازه ظرفیت وجودی خود، آیات و تجلیات حقاند و این انسان کامل است که میتواند مَثَل و آیت عظمای الهی باشد<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۳۵–۶۳۶.</ref> و سرّ فضیلت و برتری او بر دیگر موجودات نیز در همین ویژگی نهفتهاست.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۳۶.</ref> | |||
== نشأت و مراتب وجودی انسان == | |||
حکما برای انسان سه نشئه کلی قائلاند: [[نشئه حسی]]، [[نشئه خیالی|خیالی]] و [[نشئه عقلی|عقلی]]<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۸/۲۳۴.</ref> عارفان نیز به اعتبار مراتب بطونی انسان هفت مرتبه برای آن قائل شدهاند که از آن به بطون هفتگانه یاد میشود. بطن اول مرتبه حس است که ناظر به حیات دنیوی و کسب ملایمات و شهوات است. بطن دوم مرتبه عقل است که مشتاق آخرت و بقای دایم است.<ref>شاهآبادی، رشحات البحار، ۱۹۳–۱۹۵.</ref> بطن سوم مرتبه روح از حیث تعین در [[عالم ارواح]] و [[لوح محفوظ]] است. بطن چهارم مرتبه سرّ است که حقیقت وجود مضاف به حقیقت انسانی از حیث ظهور در مراتب کونی است. بطن پنجم از حیث بطون استعدادی در قلب قابل تجلی الهی است. بطن ششم از حیث جمع میان ظهور و بطون در دایره صفات الوهیت است که اختصاص به کاملان داردو بطن هفتم از حیث احدیت جمعالجمع است که اختصاص به [[نبی خاتم(ص)]]، دارد.<ref>فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۲۰–۲۴.</ref> در حقیقت جمیع مراتب الهی و مراتب خلقی از عقول، نفوس کلی و جزئی و مراتب طبیعت تا آخرین تنزلات وجود، در انسان نهفتهاست.<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۲۴.</ref> | |||
امامخمینی | امامخمینی معتقد است برای انسان در سیر معنوی انفسی و آفاقی، منازل و مراتبی است که مبدأ آن نفس و انانیت آن و منازل آن تعینات انفسی و آفاقی و ملکی و ملکوتی است که از این سیر در آفاق به عالم و در انفس به مرتبه یاد میشود. ایشان برای انسان به صورت اجمالی سه نشئه و مرتبه قائل است: [[نشئه دنیا و ملک]]، [[نشئه برزخ و خیال]] و [[نشئه عقل و روحانیت]] که برای هر نشئه کمال خاص و تربیت مخصوصی است؛ چنانکه برای هر نشئه علم خاصی است که متکفل تربیت آن نشئه است. برای تربیت نشئه ظاهر [[علم فقه]] و برای تربیت نشئه برزخ و اعمال قلبی، [[علم اخلاق]] و برای تربیت نشئه عقل و روحانیت، علم به حقتعالی و اسما و صفات او و علم به فرشتگان و عالم آخرت است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۸۶–۳۸۷ و ۵۸۹–۵۹۰.</ref> | ||
= | امامخمینی به اعتبارات دیگری نیز برای انسان مراتب و مقاماتی ذکر کردهاست؛ به اعتباری دارای هفت مقام برشمرده است<ref>نفس، عقل، قلب، روح، سرّ، خفیّ و اخفی.</ref> و به اعتباری دارای صد مقام یا هزار مقام دانسته که از آن به صد منزل تعبیر میشود.<ref>امامخمینی، سر ّالصلاة، ۴–۵؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۵۹۰.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|مقامات}} به اعتقاد ایشان هر مقام و مرتبه بالاتر، کمالات مرتبه پایین را در خود دارد؛ برای مثال حقیقت سمع و بصر همانگونه که در مرتبه طبیعت هست، در مرتبه برزخی و مرتبه عقلی نیز موجود است و در آن مراتب سمع و بصر بدون ابزار جسمانی کار انجام میدهند؛ چنانکه انسان در [[خواب]] که مرتبه برزخی و مثال منفصل است، میبیند و میشنود.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۰۵–۳۰۸.</ref> | ||
از سوی دیگر، چنانکه امامخمینی خاطرنشان کردهاست، انسان از لحظهای که قدم به [[عالم طبیعت]] میگذارد، قوای نهفته در وجودش فعال میشود و تحت تدبیر الهی و نیروهای ملکوتی مرتبه به مرتبه از طبیعت بالا میرود<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۵.</ref> و به [[مرتبه برزخیت]] و تجرد میرسد و اگر انسان بتواند از مرتبه برزخیت به [[مرتبه عقلی]] بالا رود، وجودی عقلانی پیدا میکند که مراتب پایینتر را در خود دارد<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۱۷–۳۲۴.</ref> و نسبت هر یک از این مراتب ظاهریت و باطنیت و جلوه و متجلی است؛ از اینرو آثار و خواص هر مرتبه به مرتبه دیگر سرایت میکند؛ چنانکه اگر در مرتبه حس چیزی درک شود، اثر آن در مرتبه برزخ و مرتبه عقلی و همچنین در قلب پدیدار میشود و بهعکس<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۸۵–۸۶.</ref> به همین دلیل است که در شرع به آداب ظاهری اهمیت داده شدهاست؛ زیرا این آداب ظاهری در باطن انسان اثر میگذارند،<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۸۵–۸۶.</ref> البته تفاوت مراتب وجودی در عالم و انسان چنانکه امامخمینی ذکر کرده، این است که در عالم، هر مرتبه، هویت وجودیِ جدایی از مراتب دیگر دارد؛ چنانکه مرتبه عقل هویتی غیر از عالم طبیعت دارد؛ اما در انسان تمام مراتب، یک هویت و شخصیت واحد دارند و نفس یک هویت دارد که تمام شئون و مراتب در آن به صفت وحدت جمعاند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۱۷–۴۱۸.</ref> | |||
امامخمینی مانند دیگر | امامخمینی مانند دیگر اهل معرفت<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۱۳؛ ملاصدرا، اسرار الآیات، ۱۸۴.</ref> معتقد است مراتب باطنی انسان منطبق بر مراتب باطنی عالم است؛ چنانکه مراتب سهگانه طبیعت، برزخ و عقل در انسان موجود است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۰۶.</ref> یا مراتب هفتگانه بطونی نفس در مقابل مراتب هفتگانه بطونی عالم است که عبارتاند از [[مرتبه احدیت]]، [[حضرت واحدیت]]، [[مقام مشیت]] (فیض منبسط)، [[عالم عقل]]، [[عالم نفوس کلیه]]، [[عالم مثال مطلق]] و عالم طبیعت و این مراتب هفتگانه منطبق بر مراتب هفتگانه بطون قرآن نیز است.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۱۴.</ref> | ||
== جایگاه انسان در نظام هستی == | |||
قرآن کریم انسان را خلیفه خداوند در زمین خواندهاست<ref>بقره، ۳۰.</ref> و بر بسیاری از مخلوقات برتری دادهاست.<ref>اسراء، ۷۰.</ref> در روایتی منسوب به [[امامصادق(ع)]]، آمدهاست که صورت انسانی بزرگترین حجت الهی و کتابی است که خداوند به دست خود نگاشتهاست و هیکلی است که به حکمت خود بنا کرده و او مجموع صورت عالمیان و مختصر از لوح محفوظ است.<ref>فیض کاشانی، کلمات مکنونه، ۱۲۵؛ ← امامخمینی، دعاء السحر، ۷–۸.</ref> | |||
امامخمینی مانند دیگر عارفان <ref> | امامخمینی مانند دیگر عارفان<ref>ابنعربی، کتاب المعرفه، ۷۹؛ فرغانی، منتهی المدارک فی شرح تائیه ابنفارض، ۱/۴۲۳.</ref> برای هستی مراتبی قائل است. از دیدگاه ایشان این مراتب عبارتاند از: مرتبه احدیت، مرتبه واحدیت، مرتبه مشیت (فیض منبسط)، عقل، عالم نفوس کلیه و عالم مثال منفصل و عالم طبیعت.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۱۴.</ref> | ||
اهل معرفت در تقسیمی دیگر ازعوالم هستی، آن را به پنج عالم و حضرت تقسیم میکنند که از آن به [[حضرات خمس]] تعبیر میشود و انسان در حضرتی جامع قرار دارد که جامع حقایق حضرات الهی و کونی است.<ref>ابنعربی، کتاب المعرفه، ۱۸۶.</ref> امامخمینی با تقریر حضرات خمس، حضرت اول را [[حضرت غیب مطلق]] یا احدیت اسمای ذاتیه و حضرت دوم را [[حضرت شهادت مطلق]] و حضرت سوم را حضرت غیب مطلق که وجهه غیبی اسماست و حضرت چهارم را غیب مضاف که وجهه ظاهری اسماست و حضرت پنجم را احدیت جمع اسمای غیب و شهادت میداند که عالم آن کون جامع و [[انسان کامل]] است<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۳۲–۳۳.</ref> و انسان کامل به سبب دارابودن جهت خلقی و الهی دارای برزخیت کبراست که از یک جهت مظهر اسم اعظم الله است که جامع همه اسمای الهی است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۷.</ref> و از سوی دیگر، همه حقایق عوالم پایینتر در او جمعاند.<ref>امامخمینی، تعلیقه فوائد، ۵۲.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|حضرات خمس}} | |||
امامخمینی مانند دیگر عارفان<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۲۹۹؛ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۶۴۱–۶۴۲.</ref> انسان را جامع تمام جهات عالم وجود<ref>امامخمینی، صحیفه، ۸/۴۱۱–۴۱۲.</ref> و نسخه کوچکی از همه عالم میداند که تمام عوالم غیب و شهود در وجود او بالقوه نهفتهاست<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۲۱۹.</ref> از اینرو حکما و عارفان انسان را [[عالم صغیر]] و عالم را [[انسان کبیر]] مینامند.<ref>اخوانالصفاء، رسائل اخوان الصفاء و خلان الوفاء، ۳/۳۳۳؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۳۰۳ و ۷/۱۱۴.</ref> ایشان در تفسیری از [[سوره عصر]]، عصر را عصاره و خلاصهبودنِ انسان کامل از همه عوالم هستی تفسیر میکند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۸/۳۲۷.</ref> از نظر ایشان، برترین رتبه تعالی انسان در نظام هستی، نیل به [[مقام قرب الهی]] است و این همان مرتبهای است که انسان کامل به آن نائل گشتهاست.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۰؛ پناهی، انسانشناسی فلسفی در اندیشه امامخمینی، ۲۲۷.</ref> | |||
انسانشناسی | == مبانی و راههای شناخت انسان == | ||
انسانشناسی ارتباطی مستقیم با [[جهانبینی]] دارد و بر آن مبتنی است. در ادیان غیرتوحیدی شناخت انسان بر محور عالم طبیعت و ماده استوار است و این ادیان در صددند با شناخت ابعاد مادی انسان، نیازهای مربوط به این عالم را پاسخ دهند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۸/۴۱۱–۴۱۲؛ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱۵/۸۵۹.</ref> در ادیان توحیدی انسانشناسی بر اساس جهانبینی الهی<ref>جوادی آملی، صورت و سیرت، ۲۲.</ref> و ارتباط او با مبدأ و غایت عالم استوار است.<ref>جوادی آملی، انسان در اسلام، ۱۲–۱۴؛ حسنزاده آملی، انسان و قرآن، ۴۶.</ref> از دیدگاه اندیشمندان اسلامی شناخت انسان برمبانیای استوار است و این مبانی با رویکردهای مختلف متفاوت است و هر یک از ایشان با رویکردهای مختلف کلامی، فلسفی و عرفانی به آن پرداختهاند؛ چنانکه متکلمان بر اساس آموزههای وحیانی و تحصیل سعادت اخروی از آن بحث میکنند.<ref>← فیض کاشانی، علم الیقین، ۱/۱۹.</ref> حکما از راه تفکر و برهان به تعریف و شاخصههای انسان میپردازند<ref>← ابنسینا، رسائل(۱)، ۳۴۲؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۱/۲۲۹–۲۳۵.</ref> و عارفان از راه مراجعه به شریعت و مشاهدات قلبی و سیر انفسی از جنبههای باطنی انسان بحث میکنند.<ref>← ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۳/۵۵۳؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۵۰۳–۵۰۵.</ref> | |||
# وجود ابعاد مختلف: انسان موجودی است که افزون بر جهت حیوانی و طبیعی خود دارای جهت ملکوتی و مابعدالطبیعی است و موجودی مرکب از جسم و روح یا نفس و بدن است <ref>امامخمینی، صحیفه، ۴/۱۸۶ و ۹/۱۱.</ref> و جسم و روح با هم وحدت دارند و جسم ظل و سایه روح است و روح باطن جسم است و تدبیر بدن را بر عهده دارد. <ref>امامخمینی، صحیفه، ۶/۳۴۴.</ref> | انسانشناسی امامخمینی بر محور جهانبینی الهی و هستیشناسی ایشان استوار است که دارای رویکرد فلسفی و عرفانی است. ایشان برای انسانشناسی مبانیای ذکر کردهاست؛ ازجمله مهمترینِ این مبانی عبارتانداز: | ||
# | # وجود ابعاد مختلف: انسان موجودی است که افزون بر جهت حیوانی و طبیعی خود دارای جهت ملکوتی و مابعدالطبیعی است و موجودی مرکب از جسم و روح یا نفس و بدن است<ref>امامخمینی، صحیفه، ۴/۱۸۶ و ۹/۱۱.</ref> و جسم و روح با هم وحدت دارند و جسم ظل و سایه روح است و روح باطن جسم است و تدبیر بدن را بر عهده دارد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۶/۳۴۴.</ref> | ||
# تجرد و بقای نفس: جهت ملکوتی و نفسی انسان دارای تجرد است؛ از این جهت فنا و نابودی که مربوط به جسم و بدن است، در او راه ندارد و روح انسان پس از جدایی از بدن به حیات خویش ادامه میدهد و این جهت الهی و ملکوتی انسان است و نفس با [[مرگ]] این بدن را که به عنوان ماده برای نفس بوده، کنار میگذارد و از طبیعت خارج میشود. <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۲۰۷.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|معاد}} | ## تجرد و بقای نفس: جهت ملکوتی و نفسی انسان دارای تجرد است؛ از این جهت فنا و نابودی که مربوط به جسم و بدن است، در او راه ندارد و روح انسان پس از جدایی از بدن به حیات خویش ادامه میدهد و این جهت الهی و ملکوتی انسان است و نفس با [[مرگ]] این بدن را که به عنوان ماده برای نفس بوده، کنار میگذارد و از طبیعت خارج میشود.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۲۰۷.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|معاد}} | ||
# | ## وجود مراتب و نشئههای مختلف: انسان به صورت کلی دارای سه نشئه حسی، برزخی و عقلی است و برای هر یک کمال و تربیتی خاص و عملی مناسب با آن نشئه است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۸۶.</ref> | ||
# وجود مراتب و نشئههای مختلف: انسان به صورت کلی دارای سه نشئه حسی، برزخی و عقلی است و برای هر یک کمال و تربیتی خاص و عملی مناسب با آن نشئه است. <ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۸۶.</ref> | |||
حکمای اسلامی راه اصلی شناخت انسان را مراجعه به [[کتاب]] و [[سنت]] میدانند <ref>ملاصدرا، العرشیه، ۲۳۴.</ref> و تدبر و تفکر در صفات و خلقت انسان را ازجمله راههای شناخت انسان میشمارند. <ref>ابنسینا، المباحثات، ۱۹۰؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۸.</ref> اهل معرفت یکی از راههای شناخت انسان را شهود و مکاشفات باطنی سالک میدانند که در آن سالک با سیر در درون خود، اوصاف و احوال خود را مشاهده میکند، <ref>سرهندی، المکتوبات، ۲/۹۸.</ref> تا آنجا که سالک در مقام فنای تام و بقای بعد از فنا در سیر انفسی به معرفت نفس وحیرت میرسد. <ref>سرهندی، المکتوبات، ۱/۵۷ و ۱۸۷.</ref> | حکمای اسلامی راه اصلی شناخت انسان را مراجعه به [[کتاب]] و [[سنت]] میدانند<ref>ملاصدرا، العرشیه، ۲۳۴.</ref> و تدبر و تفکر در صفات و خلقت انسان را ازجمله راههای شناخت انسان میشمارند.<ref>ابنسینا، المباحثات، ۱۹۰؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۸.</ref> اهل معرفت یکی از راههای شناخت انسان را شهود و مکاشفات باطنی سالک میدانند که در آن سالک با سیر در درون خود، اوصاف و احوال خود را مشاهده میکند،<ref>سرهندی، المکتوبات، ۲/۹۸.</ref> تا آنجا که سالک در مقام فنای تام و بقای بعد از فنا در سیر انفسی به معرفت نفس وحیرت میرسد.<ref>سرهندی، المکتوبات، ۱/۵۷ و ۱۸۷.</ref> | ||
به باور امامخمینی شناخت مراتبی از انسان و نشئات باطنی او از راه علم و برهان امکانپذیر است <ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۷۱.</ref> اگرچه این شناخت، شناخت ناقصی است و بالاتر از این مشاهده قلبی است که در آن چشم قلب باز میشود و کتاب نفس خود را مشاهده میکند. <ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۴۷.</ref> ایشان [[حب نفس]] را از موانع شناخت کامل انسان میداند که سبب میشود انسان از بسیاری از امور غافل شود و نتواند خود را آزاد و بدون تعلق بشناسد، <ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۸.</ref> بلکه انسان به واسطه مشغولشدن به امور طبیعی و غفلت از امور معنوی، از حقیقت و لبّ خود محجوب میشود و خود را همین بدن ملکی و پوست و استخوان میبیند و این مانع شناخت او میشود و سبب میشود هدفهای خود را در محدوده همین بدن قرار دهد. <ref>امامخمینی، حدیث جنود، | به باور امامخمینی شناخت مراتبی از انسان و نشئات باطنی او از راه علم و برهان امکانپذیر است<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۷۱.</ref> اگرچه این شناخت، شناخت ناقصی است و بالاتر از این مشاهده قلبی است که در آن چشم قلب باز میشود و کتاب نفس خود را مشاهده میکند.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۴۷.</ref> ایشان [[حب نفس]] را از موانع شناخت کامل انسان میداند که سبب میشود انسان از بسیاری از امور غافل شود و نتواند خود را آزاد و بدون تعلق بشناسد،<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۸.</ref> بلکه انسان به واسطه مشغولشدن به امور طبیعی و غفلت از امور معنوی، از حقیقت و لبّ خود محجوب میشود و خود را همین بدن ملکی و پوست و استخوان میبیند و این مانع شناخت او میشود و سبب میشود هدفهای خود را در محدوده همین بدن قرار دهد.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۲۶۰–۲۶۱؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۴۷.</ref> | ||
==سیر کمالی انسان== | == سیر کمالی انسان == | ||
قرآن کریم انسان را در مسیر کمال و حرکت به سوی [[پروردگار]] معرفی میکند.<ref>انشقاق، ۶؛ ← ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۷/۴۲۰؛ قطب، فی ظلال القرآن، ۶/۳۸۶۶.</ref> در نگاه قرآنی انسان موجودی است که میتواند در سیر وجودیاش فراتر از فرشتگان برود<ref>نجم، ۷–۹.</ref> یا فروتر از جماد<ref>بقره، ۷۴.</ref> و پستتر از حیوان تنزل کند.<ref>فرقان، ۴۴.</ref> | |||
از دیدگاه حکما، انسان در عالم، سیر تکاملی دارد که از نقص به کمال و از ضعف به قوت در حال حرکت است،<ref>ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۶۴۴؛ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱/۶۶.</ref> اما این کمال گاهی کمال طبیعی و دنیوی است که از طفولیت تا پیری و مرگ ادامه دارد و گاهی کمال علمی و عملی است و شخص به کمال و سعادت و نجات میرسد.<ref>ملاصدرا، مجموعة الرسائل التسعه، ۳۱۴.</ref> از دیدگاه حکما نهایت کمال انسان، در کمال قوه نظری و عملی است<ref>فارابی، فصول منتزعه، ۹۸–۹۹.</ref> و اینکه انسان به حدی از کمال برسد که همافق با مجردات عقلی شود.<ref>ابنسینا، رسائل آخری، ۳–۴.</ref> از دیدگاه عارفان سیر تکاملی انسان نهایتی ندارد؛ زیرا کسب معرفت و علم نهایتی ندارد و تجلیات وارده بر قلوب که سبب افزایش این معرفت و کمال انسان است، نهایتی ندارد،<ref>بقلی، مشرب الارواح، ۱۴۹.</ref> چنانکه برای سیر کمالی انسان در سیر «فی الله» نیز حد و نهایتی نیست.<ref>کاشانی، شرح منازل السائرین، ۲۴.</ref> | |||
امامخمینی معتقد است سیر کمالی نفس نامتناهی است و انسان حدی ندارد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۲۰ و ۱۸/۱۵۹.</ref> از دیدگاه ایشان کمال انسان با دو اصل حریت و حکمت حاصل میشود و حریت ذاتی انسان به این معناست که او از عبودیت شهوت، [[حرص]]، [[حسد]] و مانند آنها خلاص شود و در صورتی که انسان اسیر این امور باشد، از راه ترقی و کمال بازمیماند و حکمت انسان، علم رسیدن به نظام وجود و مطالعه این نظام است و این با مطالعه مفاهیم و ماهیات اشیا به دست نمیآید؛ این دو اصل در ذات و فطرت انسان موجودند و انسان در ذات خود طالب کمال مطلق است و این کمال مطلق تنها در حقتعالی محقق میشود؛ اما انسان از آنجاکه گمان میکند این کمال در غیر است، به سوی آن متمایل میشود.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۳۸–۳۴۱.</ref> | |||
امامخمینی | امامخمینی همانند ملاصدرا<ref>ملاصدرا، الحکمةالمتعالیه، ۴/۲۷۱–۲۷۵.</ref> بر این عقیده است که سیر تکاملی نفس در قوس صعود عالم با حرکت جوهری آغاز میشود و انسان با کسب صورتهای جدید به سوی تجرد پیش میرود و در مرحله اول [[تجرد مثالی]] است و انسان با پیدایش قوای ادراکی و حواس ظاهری دارای تجردی برزخی و خیالی میشود. انسان تا زمانی که از مرتبه طبیعی و [[تجرد خیالی]] خارج نشده باشد، در مرتبه حیوانی است و ممکن است تا آخر عمر در این مرتبه حیوانی و طبیعی باقی بماند<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۸۳؛ امامخمینی، صحیفه، ۸/۵۱۵.</ref> و با کسب معارف و حقایق و ملکات اخلاقی به تجرد عقلانی میرسد که این مرتبه برای همه نوع انسانی حاصل نمیشود،<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۰۲–۴۱۲.</ref> از اینرو ایشان به این معنا تأکید دارد که پایبندی به ارزشهای اخلاقی، موجب ارتقای انسان و نیل به مقام قرب الهی و کسب [[رضای حقتعالی]] خواهد بود و این معنا بر این مبنا استوار است که انسان دارای نفسی است که شایسته کسب معارف و درک حقایق است و استعداد تعالی در نظام هستی را دارد و راه این تعالی، عمل به دستورات دین در زمینههای مختلف زندگی است. پس باید میان نفس انسان و دستورات دینی ارتباط حقیقی باشد تا کمالی برای انسان محقق شود.<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۴۵؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۵۶ و ۷۸؛ پناهی، انسانشناسی فلسفی در اندیشه امامخمینی، ۲۲۸.</ref> | ||
امامخمینی | به اعتقاد امامخمینی انسان بذر عالم غیب است که در عالم طبیعت کاشته شده و سرآغاز سیر تکاملی او از اینجاست<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۰۶ و ۳/۷۰.</ref> اگر انسان از اشتغالات طبیعی خود بکاهد، میتواند به مراتب بالاتری از کمال و تجرد دست یابد و مجردات برزخی را مشاهده کند و با انصراف از عالم برزخ میتواند به عالم عقل راه یابد و با آن متحد شود،<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۰۹–۴۱۰.</ref> البته اتحاد با عالم عقل و فنای در آن به این معنا نیست که از این عالم خارج شود، بلکه با وجود اینکه موجود طبیعی و برزخی است، مجذوب عالم عقل میشود و با آن انس میگیرد و قوه عاقله او چنان قوی میشود که همافق با موجودات عقلی میگردد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۱۰.</ref> | ||
به | == راهها و جهت ارتباط انسان با خداوند == | ||
قرآن کریم انبیای الهی و کتابهای آسمانی را راههای ارتباط بندگان با خداوند شمرده<ref>اسراء، ۹۴–۹۵؛ بقره، ۲۱۳.</ref> و آنان را به تمسک به عروة الوثقی و وسیله امر کردهاست<ref>لقمان، ۲۲؛ مائده، ۳۵.</ref> در روایات «عروة الوثقی» و «وسیله» بر پیامبر اکرم (ص)، و امیرالمؤمنین علی (ع)، تطبیق شدهاند.<ref>صفار، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد علیهم السلام، ۱/۲۱۶؛ کلینی، الکافی، ۸/۲۵ و ۱۲۴.</ref> حکمای الهی بر این اعتقادند که همه موجودات نمیتوانند بدون واسطه از حقتعالی فیض دریافت کنند و نیاز به واسطههایی است که آن واسطهها به جهت قرب به حقتعالی فیض را از حقتعالی دریافت میکنند و به بندگان میرسانند.<ref>ابنسینا، رسائل(۲)، ۲۷۳–۲۷۴؛ قاضیسعید، شرح توحید الصدوق، ۱/۲۷۹.</ref> از دیدگاه اهل معرفت هر موجودی با حقتعالی ارتباط خاص بدون واسطه دارد و از این ارتباط به وجه خاص و سرّ الهی و قرب وریدی یاد میشود<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۳/۲۶۰؛ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۲۹۴.</ref> که در آن حقتعالی معیت ذاتی و قرب تام با همه موجودات دارد،<ref>قونوی، مفتاح الغیب، ۴۳.</ref> از این جهت سالکان نیز در [[سیر الی الله]] گاهی از طریق اسباب و فیوضات و عبور از منازل و مقامات به حقتعالی میرسند و گاهی از طریق وجه خاص، که این راه، راهی نزدیکتر است که در آن سالک بدون طی طریق و به موجب جذبهای از جذبات حق به مقام فنای در توحید و [[وصال حق]] میرسد.<ref>آشتیانی، مقدمه رسائل قیصری، ۶۵.</ref> | |||
از دیدگاه امامخمینی یکی از مراتب معرفت حقتعالی شناخت چگونگی ارتباط خلق با حقتعالی و چگونگی سریان حق و فیض او در خلق است که بدون آن بنده از قیام به عبودیت و شکر الهی بر نمیآید،<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۵.</ref> در حقیقت نسبت انسان با حقتعالی، نسبت [[فقر مطلق]] به [[غنی مطلق]] است و اگر انسان به این نسبت پی ببرد، برای خود هیچ استقلال نمیبیند و همه آثار قدرتها را از ناحیه حقتعالی مشاهده میکند و این معنای حقیقی توحید و «لا اله الا الله» است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۷۲.</ref> | |||
به اعتقاد امامخمینی وجه خاص، جهت غیبی و ملکوتی اشیا با حضرت احدیت است و سرّ وجودی آنان است که آنان را به صورت مستقیم به حقتعالی مرتبط میکند و کسی از چگونگی این ارتباط آگاه نیست. ایشان در این مسئله به آیه «ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیتِها»<ref>هود، ۵۶.</ref> استشهاد میکند که در حقیقت این ارتباط میان اسمای مستأثره و مظاهر مستأثره است<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۶.</ref> و همه اسمای الهی حتی اسمای مستأثره دارای مظهرند و مظاهر آن نیز مستأثر و پنهاناند و در حقیقت برای عالم بهرهای از حضرت واحدیت و حضرت اسما و بهرهای از حضرت احدیت است که بهره حضرت واحدیت برای اولیای کامل آشکار است؛ اما بهره حضرت احدیت مستأثر و پنهان است و این بهره همان سرّ وجودی اشیا و جهت ارتباط مستقیم آنان با حقتعالی است.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۶–۲۷.</ref> | |||
== هدف و غایت انسان == | |||
قرآن کریم هدف آفرینش انسان را عبودیت و پرستش خداوند معرفی کردهاست<ref>ذاریات، ۵۶.</ref> در بعضی روایات قدسی آمدهاست خداوند عالم را برای انسان و او را برای خود آفریدهاست.<ref>فیض کاشانی، علم الیقین، ۱/۵۰۷.</ref> [[امامخمینی]] با استناد به این روایت تأکید میکند غایت انسان خداوند است و خداوند او را برای قرب به خود آفریدهاست و قلب او را منزلگاه خود قرار دادهاست<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۴۶.</ref> در حقیقت هدف انسان تقرب به ذات حقتعالی است و راهکارهای مختلف عبادی و سلوکی برای رسیدن به آن هدف است.<ref>امامخمینی، سر ّالصلاة، ۴۴.</ref> به اعتقاد ایشان یکی از اساسیترین اهداف انسان رسیدن به فنا در ذات الهی است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۶۳.</ref> | |||
به | از سوی دیگر، از دیدگاه امامخمینی برخی از اهداف برای انسان، اهداف میانه بهشمار میروند، مانند رسیدن انسان به کمالات اخلاقی؛ چنانکه دعوت خاتمالانبیا (ص)، برای اتمام و اکمال مکارم اخلاق بودهاست،<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۱۱.</ref> همچنانکه رسیدن به نعمتهای [[بهشت]] نیز غایت و اهداف میانه انسان است. هدف نهایی انسان رسیدن به جنت ذات و لقای الهی است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۴۱۲.</ref> ایشان تأکید میکند برای رسیدن به این غایت تلاش فراوان لازم است و باید انسان با التزام علمی و عملی برای رسیدن به این غایت که هدف اصلی خلقت اوست، همواره بکوشد<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۴۱۵؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۶۵.</ref> هدف مکتبهای مادی تأمین نیازهای طبیعی و مادی انسان است و به معنویات توجه ندارند؛ اما مکتبهای الهی هدفشان پرورش انسانهای الهی است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۸/۹۶–۹۷ و ۹/۲۸۸–۲۹۰.</ref> | ||
== | == آثار شناخت انسان == | ||
ملاصدرا آثاری را برای شناخت انسان بیان کردهاست، ازجمله: | |||
## شناخت انسان سبب شناخت عالم است؛ چنانکه جهل انسان به خود، سبب جهل به عالم است؛ زیرا انسان جامع همه کمالات موجودات عالم است؛ همچنانکه بنابر برخی آیات اگر کسی عالم را بشناسد، به خالق و مدبر آن پی میبرد،<ref>فصلت، ۵۳؛ کهف، ۵۱.</ref> همچنین شناخت روح انسان عامل شناخت روح و ملکوت عالم و شناخت جسد و طبیعت انسان سبب شناخت طبیعت عالم جسمانی است و با شناخت آن در مییابد که عالم روحانی باقی و متعالی و عالم جسمانی و فانی و زایل است. | |||
## شناخت انسان مقدمه شناخت سعادت و شقاوت اوست و با شناخت انسان میتوان به حیلههای نفس و راههای مبارزه با هواهای آن پیبرد. | |||
## شناخت نفس سبب شناخت [[ربّ]]، بلکه همان شناخت ربّ است و این غایت معرفت است.<ref>ملاصدرا، اسرار الآیات، ۱۳۱–۱۳۳.</ref> | |||
امامخمینی شناخت انسان را مقدمه اصلاح نفس میداند و معتقد است انسان در صورتی که [[نفس اماره]] خود را که دشمن اصلی اوست بشناسد و چگونگی مبارزه با آن را دریابد، میتواند به مسیر سعادت راه یابد و از مرتبه حیوانیت به مرتبه انسانیت ترقی کند<ref>امامخمینی، صحیفه، ۸/۳۲۹–۳۳۰.</ref> و این متوقف بر شناخت مراتب نفس و سیر تحول و حرکت استکمالی آن است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۴/۱۸۵–۱۸۶.</ref> ایشان با استناد به روایت «من عرف نفسه فقد عرف ربه»<ref>احسائی، عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیه، ۴/۱۰۲.</ref> نتیجه شناخت انسان را معرفت الهی میداند<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۱۸.</ref> و این معرفت در حقیقت معرفت به عجز و فقر خود و بینیازی حقتعالی است و کسی که این حقیقت را بیابد، حب نفس و [[جاهطلبی]] و خودخواهیهای او از میان میرود.<ref>امامخمینی، تفسیر حمد، ۱۰۷–۱۰۸.</ref> به اعتقاد امامخمینی این معرفت به صورت حقیقی هنگام فنای تام و اضمحلال نفسِ سالک در نور رب صورت میگیرد.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۹۶–۲۹۷.</ref> | |||
== پانویس == | |||
{{پانویس|۲}} | |||
==پانویس== | |||
{{پانویس}} | |||
== منابع == | |||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
* قرآن کریم. | * قرآن کریم. | ||
* آشتیانی، سیدجلالالدین، مقدمه رسائل قیصری، تهران، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، چاپ اول، ۱۳۶۰ش. | * آشتیانی، سیدجلالالدین، مقدمه رسائل قیصری، تهران، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، چاپ اول، ۱۳۶۰ش. | ||
* آمدی، عبدالواحد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، تحقیق مصطفی درایتی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۶ش. | * آمدی، عبدالواحد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، تحقیق مصطفی درایتی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۶ش. | ||
* ابنسینا، حسینبنعبدالله، رسائل آخری، تهران، بیجا، ۱۳۱۳ق. | |||
* ابنسینا، حسینبنعبدالله، رسائل | |||
* ابنسینا، حسینبنعبدالله، رسائل(۱)، قم، بیدار، ۱۴۰۰ق. | * ابنسینا، حسینبنعبدالله، رسائل(۱)، قم، بیدار، ۱۴۰۰ق. | ||
* ابنسینا، حسینبنعبدالله، رسائل(۲)، به اهتمام حلمی ضیاء اولکن، استانبول، دانشکده ادبیات استانبول، ۱۹۵۳م. | * ابنسینا، حسینبنعبدالله، رسائل(۲)، به اهتمام حلمی ضیاء اولکن، استانبول، دانشکده ادبیات استانبول، ۱۹۵۳م. | ||
* ابنسینا، حسینبنعبدالله، الشفاء، الطبیعیات (النفس)، تصحیح سعید زاید، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق. | * ابنسینا، حسینبنعبدالله، الشفاء، الطبیعیات (النفس)، تصحیح سعید زاید، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق. | ||
* ابنسینا، حسینبنعبدالله، المباحثات، تحقیق محسن بیدارفر، قم، بیدار، چاپ اول، ۱۳۷۱ش. | * ابنسینا، حسینبنعبدالله، المباحثات، تحقیق محسن بیدارفر، قم، بیدار، چاپ اول، ۱۳۷۱ش. | ||
* ابنعجیبه، احمدبنمحمد، البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، تحقیق احمد عبدالله قرشی، قاهره، عباس زکی، چاپ اول، ۱۴۱۹ق. | * ابنعجیبه، احمدبنمحمد، البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، تحقیق احمد عبدالله قرشی، قاهره، عباس زکی، چاپ اول، ۱۴۱۹ق. | ||
* ابنعربی، محیالدین، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، بیتا. | * ابنعربی، محیالدین، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، بیتا. | ||
* ابنعربی، محیالدین، فصوص الحکم، تحقیق ابوالعلاء عفیفی، تهران، نشر الزهرا (س)، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش. | |||
* ابنعربی، محیالدین، فصوص الحکم، تحقیق ابوالعلاء عفیفی، تهران، نشر الزهرا(س)، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش. | |||
* ابنعربی، محیالدین، کتاب المعرفه، تحقیق محمد امین ابوجوهر، دمشق، دارالتکوین، چاپ اول، ۲۰۰۳م. | * ابنعربی، محیالدین، کتاب المعرفه، تحقیق محمد امین ابوجوهر، دمشق، دارالتکوین، چاپ اول، ۲۰۰۳م. | ||
* ابنمسکویه، احمد، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، تحقیق عماد هلالی، قم، طلیعه نور، چاپ اول، ۱۴۲۶ق. | * ابنمسکویه، احمد، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، تحقیق عماد هلالی، قم، طلیعه نور، چاپ اول، ۱۴۲۶ق. | ||
* احسائی، ابنابیجمهور، عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیه، تحقیق مجتبی عراقی، قم، مؤسسه سیدالشهداء (ع)، چاپ اول، ۱۴۰۳ق. | |||
* احسائی، ابنابیجمهور، عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیه، تحقیق مجتبی عراقی، قم، مؤسسه سیدالشهداء(ع)، چاپ اول، ۱۴۰۳ق. | |||
* اخوانالصفاء، رسائل اخوان الصفاء و خلان الوفاء، بیروت، دارالاسلامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق. | * اخوانالصفاء، رسائل اخوان الصفاء و خلان الوفاء، بیروت، دارالاسلامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق. | ||
* ارسطو، علم الاخلاق الی نیقوماخوس، ترجمه احمد لطفی سید، بیروت، دار صادر، چاپ اول، ۱۳۴۳ق. | * ارسطو، علم الاخلاق الی نیقوماخوس، ترجمه احمد لطفی سید، بیروت، دار صادر، چاپ اول، ۱۳۴۳ق. | ||
* ارسطو، فی النفس، تحقیق عبدالرحمن بدوی، بیروت، دارالقلم، بیتا. | * ارسطو، فی النفس، تحقیق عبدالرحمن بدوی، بیروت، دارالقلم، بیتا. | ||
* امامخمینی، سیدروحالله، امامخمینی، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش. | |||
* امامخمینی، سیدروحالله، امامخمینی، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ | |||
* امامخمینی، سیدروحالله، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، قم، پاسدار اسلام، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق. | * امامخمینی، سیدروحالله، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، قم، پاسدار اسلام، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق. | ||
* امامخمینی، سیدروحالله، التعلیقة علی الفوائد الرضویه، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش. | * امامخمینی، سیدروحالله، التعلیقة علی الفوائد الرضویه، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش. | ||
* امامخمینی، سیدروحالله، تفسیر سوره حمد، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ یازدهم، ۱۳۸۸ش. | |||
* امامخمینی، سیدروحالله، تفسیر سوره حمد، تهران، مؤسسه تنظیم | * امامخمینی، سیدروحالله، سرّ الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۸ش. | ||
* امامخمینی، سیدروحالله، شرح امامخمینی، چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش. | |||
* امامخمینی، سیدروحالله، سرّ الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، تهران، مؤسسه تنظیم | * امامخمینی، سیدروحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش. | ||
* امامخمینی، سیدروحالله، شرح امامخمینی، دعاء السحر، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ش. | |||
* امامخمینی، سیدروحالله، شرح امامخمینی، چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم | * امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش. | ||
* امامخمینی، سیدروحالله، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش. | |||
* امامخمینی، سیدروحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم | * امامخمینی، سیدروحالله، امامخمینی، ولایت فقیه، حکومت اسلامی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ بیستم، ۱۳۸۸ش. | ||
* بدوی، عبدالرحمن، افلاطون فی الاسلام، دار اندلس، ۱۹۸۰م. | |||
* امامخمینی، سیدروحالله، شرح امامخمینی، دعاء السحر، تهران، مؤسسه تنظیم | |||
* امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم | |||
* امامخمینی، سیدروحالله، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم | |||
* امامخمینی، سیدروحالله، امامخمینی، ولایت فقیه، حکومت اسلامی، تهران، مؤسسه تنظیم | |||
* بدوی، عبدالرحمن، افلاطون فی الاسلام، دار | |||
* بقلی شیرازی، روزبهان، مشرب الارواح، تحقیق عاصم ابراهیم الکیالی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۶ق. | * بقلی شیرازی، روزبهان، مشرب الارواح، تحقیق عاصم ابراهیم الکیالی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۶ق. | ||
* پناهی آزاد، حسن، انسانشناسی فلسفی در اندیشه امامخمینی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ اول، ۱۳۹۲ش. | |||
* پناهی آزاد، حسن، انسانشناسی فلسفی در اندیشه امامخمینی، تهران، مؤسسه تنظیم | |||
* جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، تصحیح ویلیام چیتیک، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش. | * جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، تصحیح ویلیام چیتیک، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش. | ||
* جندی، مؤیدالدین، شرح فصوص الحکم، تحقیق سیدجلالالدین آشتیانی، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، ۱۴۲۳ق. | |||
* جندی، مؤیدالدین، شرح | |||
* جوادی آملی، عبدالله، انتظار بشر از دین، قم، اسراء، چاپ ششم، ۱۳۸۹ش. | * جوادی آملی، عبدالله، انتظار بشر از دین، قم، اسراء، چاپ ششم، ۱۳۸۹ش. | ||
* جوادی آملی، عبدالله، انسان در اسلام، تهران، رجاء، ۱۳۷۲ش. | * جوادی آملی، عبدالله، انسان در اسلام، تهران، رجاء، ۱۳۷۲ش. | ||
* جوادی آملی، عبدالله، صورت و سیرت انسان در قرآن، اسراء، چاپ دوم، ۱۳۸۱ش. | * جوادی آملی، عبدالله، صورت و سیرت انسان در قرآن، اسراء، چاپ دوم، ۱۳۸۱ش. | ||
* حسنزاده آملی، حسن، انسان و قرآن، قم، قیام، چاپ اول، ۱۳۸۱ش. | |||
* | * حسنزاده آملی، حسن، دروس معرفت نفس، قم، الف، لام، میم، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش. | ||
* | |||
* دورانت، ویلیام جیمز، تاریخ تمدن، یونان باستان، ترجمه امیرحسین آریانپور و دیگران، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ هفتم، ۱۳۸۰ش. | * دورانت، ویلیام جیمز، تاریخ تمدن، یونان باستان، ترجمه امیرحسین آریانپور و دیگران، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ هفتم، ۱۳۸۰ش. | ||
* راغب اصفهانی، حسینبنمحمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان، بیروتدمشق، دارالقلم دارالشامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق. | |||
* راغب اصفهانی، حسینبنمحمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان، | |||
* زبیدی، سیدمحمدمرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، تصحیح علی هلالی و علی شیری، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۴ق. | * زبیدی، سیدمحمدمرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، تصحیح علی هلالی و علی شیری، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۴ق. | ||
* سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، تصحیح و تعلیق حسن حسنزاده آملی، تهران، ناب، چاپ اول، ۱۳۶۹–۱۳۷۹ش. | |||
* سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، تصحیح و تعلیق حسن حسنزاده آملی، تهران، ناب، چاپ اول، | |||
* سرهندی، احمد الفاروقی، المکتوبات، عبدالله احم و علی رضا قشلی، قاهره، مکتبة النیل، چاپ اول، بیتا. | * سرهندی، احمد الفاروقی، المکتوبات، عبدالله احم و علی رضا قشلی، قاهره، مکتبة النیل، چاپ اول، بیتا. | ||
* شاهآبادی، محمدعلی، رشحات البحار، تحقیق زاهد ویسی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۶ش. | |||
* شاهآبادی، محمدعلی، رشحات البحار، تحقیق زاهد ویسی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ | * شیخ اشراق، سهروردی، شهابالدین، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانری کربن و دیگران، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش. | ||
* صدوق، محمدبنعلی، التوحید، تحقیق سیدهاشم حسینی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۸ق. | |||
* شیخ اشراق، سهروردی، | |||
* صدوق، | |||
* صفار، محمدبنحسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد علیهم السلام، تصحیح میرزامحسن کوچهباغی، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق. | * صفار، محمدبنحسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد علیهم السلام، تصحیح میرزامحسن کوچهباغی، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق. | ||
* طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق. | * طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق. | ||
* فارابی، ابونصر، الجمع بین رأی الحکیمین، تحقیق البیر نصری نادر، تهران، نشر الزهراء (س)، چاپ دوم، ۱۴۰۵ق. | |||
* فارابی، ابونصر، الجمع بین رأی الحکیمین، تحقیق البیر نصری نادر، تهران، نشر الزهراء(س)، چاپ دوم، ۱۴۰۵ق. | * فارابی، ابونصر، فصول منتزعه، تحقیق فوزی نجار، تهران، نشر الزهراء (س)، چاپ دوم، ۱۴۰۵ق. | ||
* فارابی، ابونصر، فصول منتزعه، تحقیق فوزی نجار، تهران، نشر الزهراء(س)، چاپ دوم، ۱۴۰۵ق. | |||
* فخر رازی، محمدبنعمر، مفاتیح الغیب (التفسیرالکبیر)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق. | * فخر رازی، محمدبنعمر، مفاتیح الغیب (التفسیرالکبیر)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق. | ||
* فرغانی، سعیدالدین، منتهی المدارک فی شرح تائیه ابنفارض، تحقیق عاصم ابراهیم الکیالی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۸ق. | * فرغانی، سعیدالدین، منتهی المدارک فی شرح تائیه ابنفارض، تحقیق عاصم ابراهیم الکیالی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۸ق. | ||
* فناری، محمدبنحمزه، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مولی، چاپ اول، ۱۳۷۴ش. | * فناری، محمدبنحمزه، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مولی، چاپ اول، ۱۳۷۴ش. | ||
* فیض کاشانی، ملامحسن، علم الیقین فی اصولالدین، تحقیق محسن بیدارفر، قم، بیدار، چاپ اول، ۱۴۱۸ق. | * فیض کاشانی، ملامحسن، علم الیقین فی اصولالدین، تحقیق محسن بیدارفر، قم، بیدار، چاپ اول، ۱۴۱۸ق. | ||
* فیض کاشانی، ملامحسن، کلمات مکنونة من علوم اهل الحکمة و المعرفة، تهران، فراهانی، چاپ دوم، ۱۳۶۰ش. | * فیض کاشانی، ملامحسن، کلمات مکنونة من علوم اهل الحکمة و المعرفة، تهران، فراهانی، چاپ دوم، ۱۳۶۰ش. | ||
* قاضیسعید قمی، محمدبنمحمد، شرح توحید الصدوق، تصحیح نجفقلی حبیبی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۵ق. | * قاضیسعید قمی، محمدبنمحمد، شرح توحید الصدوق، تصحیح نجفقلی حبیبی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۵ق. | ||
* قطب، سید، فی ظلال القرآن، بیروت، دارالشروق، چاپ سی و پنج، ۱۴۲۵ق. | * قطب، سید، فی ظلال القرآن، بیروت، دارالشروق، چاپ سی و پنج، ۱۴۲۵ق. | ||
* قونوی، صدرالدین، مفتاح الغیب، تحقیق محمد خواجوی، تهران، مولی، چاپ اول، ۱۳۷۴ش. | * قونوی، صدرالدین، مفتاح الغیب، تحقیق محمد خواجوی، تهران، مولی، چاپ اول، ۱۳۷۴ش. | ||
* قیصری، داوودبنمحمود، شرح فصوص الحکم، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش. | * قیصری، داوودبنمحمود، شرح فصوص الحکم، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش. | ||
* کاشانی، عبدالرزاق، شرح فصوص الحکم، قم، بیدار، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش. | * کاشانی، عبدالرزاق، شرح فصوص الحکم، قم، بیدار، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش. | ||
* کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل السائرین، تصحیح محسن بیدارفر، قم، بیدار، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش. | * کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل السائرین، تصحیح محسن بیدارفر، قم، بیدار، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش. | ||
* کاشانی، عبدالرزاق، لطائف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، تصحیح مجید هادیزاده، تهران، میراث مکتوب، چاپ اول، ۱۳۷۹ش. | * کاشانی، عبدالرزاق، لطائف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، تصحیح مجید هادیزاده، تهران، میراث مکتوب، چاپ اول، ۱۳۷۹ش. | ||
* کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق. | * کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق. | ||
* گنابادی، سلطانمحمد، تفسیر بیان السعادة فی مقامات العباده، بیروت، اعلمی، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق. | * گنابادی، سلطانمحمد، تفسیر بیان السعادة فی مقامات العباده، بیروت، اعلمی، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق. | ||
* مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار (ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق. | |||
* مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق. | |||
* مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، تهران، صدرا، چاپ سوم، ۱۳۸۶ش. | * مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، تهران، صدرا، چاپ سوم، ۱۳۸۶ش. | ||
* ملاصدرا، محمدبنابراهیم، اسرار الآیات، تصحیح محمد خواجوی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۶۰ش. | * ملاصدرا، محمدبنابراهیم، اسرار الآیات، تصحیح محمد خواجوی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۶۰ش. | ||
* ملاصدرا، محمدبنابراهیم، ایقاظ النائمین، تحقیق محسن مؤیدی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، بیتا. | * ملاصدرا، محمدبنابراهیم، ایقاظ النائمین، تحقیق محسن مؤیدی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، بیتا. | ||
* ملاصدرا، محمدبنابراهیم، تفسیر القرآن الکریم، تصحیح محمد خواجوی، قم، بیدار، چاپ دوم، ۱۳۶۶ش. | * ملاصدرا، محمدبنابراهیم، تفسیر القرآن الکریم، تصحیح محمد خواجوی، قم، بیدار، چاپ دوم، ۱۳۶۶ش. | ||
* ملاصدرا، محمدبنابراهیم، الحاشیة علی الهیات الشفاء، قم، بیدار، بیتا. | * ملاصدرا، محمدبنابراهیم، الحاشیة علی الهیات الشفاء، قم، بیدار، بیتا. | ||
* ملاصدرا، محمدبنابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۱م. | * ملاصدرا، محمدبنابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۱م. | ||
* ملاصدرا، محمدبنابراهیم، العرشیه، تصحیح غلامحسین آهنی، تهران، مولی، ۱۳۶۱ش. | * ملاصدرا، محمدبنابراهیم، العرشیه، تصحیح غلامحسین آهنی، تهران، مولی، ۱۳۶۱ش. | ||
* ملاصدرا، محمدبنابراهیم، المبدأو المعاد، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۵۴ش. | * ملاصدرا، محمدبنابراهیم، المبدأو المعاد، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۵۴ش. | ||
* ملاصدرا، محمدبنابراهیم، مجموعة الرسائل التسعه، تهران، ۱۳۰۲ق. | * ملاصدرا، محمدبنابراهیم، مجموعة الرسائل التسعه، تهران، ۱۳۰۲ق. | ||
* ملاصدرا، محمدبنابراهیم، مفاتیح الغیب، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۳ش. | * ملاصدرا، محمدبنابراهیم، مفاتیح الغیب، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۳ش. | ||
* ناصح، علیاحمد، انسانشناسی در اندیشه امامخمینی، مجله متین، شماره ۷۱، ۱۳۹۵ش. | * ناصح، علیاحمد، انسانشناسی در اندیشه امامخمینی، مجله متین، شماره ۷۱، ۱۳۹۵ش. | ||
* نراقی، ملامهدی، جامع السعادات، تصحیح سیدمحمد کلانتر، بیروت، اعلمی، چاپ چهارم، بیتا. | * نراقی، ملامهدی، جامع السعادات، تصحیح سیدمحمد کلانتر، بیروت، اعلمی، چاپ چهارم، بیتا. | ||
* هاکس، جیمز، قاموس کتاب مقدس، تهران، طهوری، چاپ دوم، ۱۳۴۹ش. | * هاکس، جیمز، قاموس کتاب مقدس، تهران، طهوری، چاپ دوم، ۱۳۴۹ش. | ||
* یزدانپناه، سیدیدالله، حکمت اشراق: گزارش، شرح و سنجش دستگاه فلسفی شیخ شهابالدین سهروردی، تحقیق مهدی علیپور، تهران، سمت، چاپ اول، ۱۳۸۹ش. | |||
* یزدانپناه، سیدیدالله، | |||
{{پایان}} | {{پایان}} | ||
==پیوند به بیرون== | == پیوند به بیرون == | ||
محمدامین صادقی ارزگانی- سیدعلی احمدی امیری، «[https://books.khomeini.ir/books/10002/371/ انسانشناسی]»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، | محمدامین صادقی ارزگانی- سیدعلی احمدی امیری، «[https://books.khomeini.ir/books/10002/371/ انسانشناسی]»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص۳۷۱–۳۸۴. | ||
[[رده:مقالههای آماده ارزیابی]] | [[رده:مقالههای آماده ارزیابی]] |