۲۱٬۱۶۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
== معنای لغوی و اصطلاحی == | == معنای لغوی و اصطلاحی == | ||
ولایت از ریشه «ولی»، در اصل به معنای قرب و نزدیکی است که هم با کسر واو و هم با فتح آن بهکار رفته است.<ref>جوهری، الصحاح، ۶/۲۵۲۸؛ ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ۶/۱۴۱</ref> برای وِلایت معانی چندی بیان شده است، ازجمله سرپرستی و سلطنت.<ref>جوهری، الصحاح، ۶/۲۵۳۰، راغب، مفردات، ۸۸۵؛ طریحی، مجمع البحرین، ۱/۴۵۵</ref> به گفته برخی ولایت با سه عنصر تدبیر، قدرت و فعل همراه است.<ref>ابناثیر، النهایة، ۵/۲۲۷؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۵/۴۰۷</ref> واژه ولایت و ولیّ در علوم مختلف مانند [[عرفان]]،<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۱۵۰، ۱۸۱ و ۲/۹، ۲۴؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۴۵–۱۴۸</ref> [[علم کلام|کلام]]<ref>طوسی، تلخیص الشافی، ۲/۱۰–۱۷؛ آمدی، آبکار الافکار، ۵/۱۵۰–۱۵۲</ref> و [[فقه]] کاربرد دارند. ولایت در [[فقه]] به همان معنای لغوی تسلط و سرپرستی بر شخص یا چیزی بهکار رفته است<ref>مشکینی، مصطلحات الفقه، ۵۷۲</ref> و از ولایت برای افراد متعددی سخن گفته شده که یکی از آنان فقیه است.<ref>نراقی، عوائد الایام، ۵۲۹</ref> تعریف دقیق از ولایت فقیه، زعامت و [[رهبری]] فقیه در اداره امور [[جامعه]] است. این تعریف از گفتار برخی که شأن و وظایف والیان و حاکمان را برای ولی فقیه ثابت دانستهاند قابل برداشت است.<ref>نایینی، المکاسب، ۲/۳۳۴–۳۳۵</ref> به نظر [[امامخمینی]] ولایت فقیه به معنای [[حکومت]]، اداره کشور و اجرای قوانین [[شرع]] است. این ولایت، امری قراردادی و اعتباری است، نه از نوع ولایت تکوینی الهی که در میان [[عرفا]] و برخی فیلسوفان معروف است.<ref>امامخمینی، البیع، ۲/۶۴۶؛ ولایت فقیه، ۵۱</ref> | |||
== پیشینه == | == پیشینه == | ||
در اندیشه سیاسی، نظریات مختلفی از | در اندیشه سیاسی، نظریات مختلفی از فیلسوفان دربارهٔ حق حاکمیت و ویژگیهای حاکمان گزارش شده است.<ref>خواجهنصیر، اخلاق ناصری، ۲۵۷–۲۷۱؛ کاپلستون، تاریخ فلسفه، ۱/۲۶۲–۲۶۳، ۲۶۶، ۲۶۸ و ۴۰۶</ref> در [[قرآن کریم]] آیاتی در زمینه حاکمیت [[رسول اکرم(ص)]] و لزوم اطاعت از ایشان وجود دارد.<ref>آل عمران، ۳۲ و ۱۳۲؛ نساء، ۵۹؛ مائده، ۵۵</ref> با توجه به آیات صریح قرآن دربارهٔ اصل ولایت رسول خدا(ص) میان مسلمانان اختلافی نبوده است؛ اما پس از رحلت ایشان، دربارهٔ نصب و تعیین رهبر جامعه دچار اختلاف و انشعاب شدند. [[اهل سنت]] با انکار یا چشمپوشی یا توجیه دلایل نقلی و عقلی و شواهد تاریخی، این را نپذیرفتند که پیامبر(ص) فرد خاصی را برای رهبری [[جامعه]] تعیین کرده باشد، بلکه آن را حق و تکلیفی واگذارشده به امت تلقی کردند<ref>فخر رازی، الاربعین، ۲/۲۵۶–۳۱۸؛ آمدی، آبکار الافکار، ۵/۱۲۱–۲۵۵</ref>{{ببینید|امامت|شیعه}} به باور برخی از آنان هر حاکم و صاحب قدرتی در جامعه ـ هرچند مستبد و ظالم باشد ـ مصداق «[[اولیالامر]]» بوده و اطاعت از او واجب است.<ref>طبری، جامع البیان، ۵/۹۴؛ ماوردی، الاحکام السلطانیة، ۱/۲۳</ref> این در حالی است که اندیشمندان شیعه با استناد به ادله مختلف عقلی و نقلی، جانشینی پیامبر اکرم(ص)، ولایت و حاکمیت بر جامعه اسلامی را برای [[امیرمؤمنان(ع)]] و دیگر [[امامان معصوم(ع)]] اثبات کردهاند و آن را امری الهی و در ادامه ولایت رسول خدا(ص) دانستهاند.<ref>طوسی، تلخیص الشافی، ۲/۵ و ۴/۱۶۷؛ نراقی، عوائد الایام، ۵۳۶–۵۳۷؛ انصاری، المکاسب، ۳/۵۴۶ و به بعد</ref> | ||
در دوران حضور معصومان(ع)، شیعیان دربارهٔ رهبری جامعه، از نگاه نظری با مشکلی مواجه نبودند؛ هرچند در عرصه عملی، جامعه اسلامی به غیر از مدتی کوتاه، از ولایت همهجانبه ائمه(ع) محروم بوده است. به گفته امامخمینی امامان معصوم(ع) مانند [[امامصادق(ع)]] از سالها پیش طرح عظیم [[حکومت اسلامی]] را برای | در دوران حضور معصومان(ع)، شیعیان دربارهٔ رهبری جامعه، از نگاه نظری با مشکلی مواجه نبودند؛ هرچند در عرصه عملی، جامعه اسلامی به غیر از مدتی کوتاه، از ولایت همهجانبه ائمه(ع) محروم بوده است. به گفته [[امامخمینی]] امامان معصوم(ع) مانند [[امامصادق(ع)]] از سالها پیش طرح عظیم [[حکومت اسلامی]] را برای مذهب تشیع پیریزی کردند؛ هرچند برای خودشان چنین امری امکان نداشت<ref>امامخمینی، البیع، ۲/۶۴۴–۶۴۵</ref>؛ چنانکه در برخی [[حدیث|روایات]]، فقها جانشینان معصومان(ع) معرفی شدهاند که در حوادث پیشآمده باید به آنان مراجعه کرد.<ref>حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۲۷/۱۳۶–۱۴۰؛ نراقی، عوائد الایام، ۵۳۱–۵۳۶</ref> | ||
فقها در [[عصر غیبت]] با توجه به دلایل موجود در طول تاریخ، به افتا و قضاوت اقدام کردهاند و اختلافی در این زمینه دیده نمیشود؛ البته در جواز اجرای [[حدود]] در عصر غیبت اختلاف نظر وجود داشته که نظر بسیاری بر جواز اجرای آن است.<ref>مفید، المقنعه، ۸۱۰؛ طوسی، النهایه، ۳۰۱؛ حلی، تحریر الاحکام، ۲/۲۴۲</ref> از این گذشته | فقها در [[عصر غیبت]] با توجه به دلایل موجود در طول تاریخ، به افتا و [[قضاوت]] اقدام کردهاند و اختلافی در این زمینه دیده نمیشود؛ البته در جواز اجرای [[حدود]] در عصر غیبت اختلاف نظر وجود داشته که نظر بسیاری بر جواز اجرای آن است.<ref>مفید، المقنعه، ۸۱۰؛ طوسی، النهایه، ۳۰۱؛ حلی، تحریر الاحکام، ۲/۲۴۲</ref> از این گذشته فقها در ابواب مختلفی مانند [[نماز جمعه]]، [[زکات]]، [[جهاد]]، [[امر به معروف و نهی از منکر]]، به اصل موضوع ولایت فقیه توجه کردهاند.<ref>مفید، المقنعه، ۲۵۲ و ۶۷۵؛ طوسی، النهایه، ۳۰۱؛ ابنفهد، المهذب البارع، ۱/۴۱۴؛ نجفی، جواهر الکلام، ۱۱/۳۳۵ و ۳۳۶</ref> در این میان مسئله [[نیابت عامه]] از امام معصوم(ع) و جواز تصدی حکومت توسط فقها در عصر غیبت محل بحث و نظر بوده است. به علت فراهمنبودن شرایط آن فقها طی قرون به جز طرح برخی از مسائل و فتاوا، بهطور گسترده به آن نپرداختهاند؛ اما با گذشت زمان و افزایش نقش اجتماعی فقیهان در سدههای اخیر، این موضوع مورد توجه فقیهان واقع شده است.<ref>کرکی، رسائل المحقق الکرکی، ۱/۱۴۲–۱۴۳؛ اردبیلی، مجمع الفائدة، ۱۲/۲۸؛ کاشفالغطاء، کشف الغطاء، ۴/۴۲۶ و ۴۳۰</ref> در این دوران، فقها در برخی امور حکومتی دخالت کردهاند؛ مانند دخالتهای گسترده [[محقق کرکی]] در امور حکومتی ازجمله اصلاح قوانین و اجرای [[حدود]] و [[تعزیرات]] به گونهای که حتی [[شاهطهماسب]] خود را فرمانبر او میدانست<ref>کرکی، رسائل المحقق الکرکی، ۱/۲۸–۳۱</ref> و اذن [[جعفر کاشفالغطاء]] به [[فتحعلیشاهقاجار]] در تجهیز لشکر و فرماندهی جنگ.<ref>کاشفالغطاء، کشفالغطاء، ۴/۳۳۳–۳۳۴</ref> | ||
به نظر میرسد نخستین فقیهانی که به صورت گسترده و مبسوط این موضوع را بررسی جامع کردهاند، [[ملااحمد نراقی]]<ref>نراقی، عوائد الایام، ۵۲۹–۵۸۲</ref> و [[میرعبدالفتاح مراغی]]<ref>امامخمینی، صحیفه، 2/۵۶۱–۵۷۸</ref> هستند. [[محمدحسن نجفی]]، معروف به صاحب جواهر هم در مواردی به این بحث پرداخته است.<ref>نجفی، جواهر الکلام، ۲۱/۳۹۶–۳۹۷</ref> فقیهانی مانند [[محمدرسول کاشانی]] و [[فاضل دربندی]] به صورت مستقل رسالههایی دراینباره تألیف کردند.<ref>رحمانستایش، رسائل فی ولایة الفقیه، ۱۳۱–۳۱۱</ref> [[شیخمرتضی انصاری]] بحث ولایت فقیه را در کتاب بیع | به نظر میرسد نخستین فقیهانی که به صورت گسترده و مبسوط این موضوع را بررسی جامع کردهاند، [[ملااحمد نراقی]]<ref>نراقی، عوائد الایام، ۵۲۹–۵۸۲</ref> و [[میرعبدالفتاح مراغی]]<ref>امامخمینی، صحیفه، 2/۵۶۱–۵۷۸</ref> هستند. [[محمدحسن نجفی]]، معروف به صاحب جواهر هم در مواردی به این بحث پرداخته است.<ref>نجفی، جواهر الکلام، ۲۱/۳۹۶–۳۹۷</ref> فقیهانی مانند [[محمدرسول کاشانی]] و [[فاضل دربندی]] به صورت مستقل رسالههایی دراینباره تألیف کردند.<ref>رحمانستایش، رسائل فی ولایة الفقیه، ۱۳۱–۳۱۱</ref> [[شیخمرتضی انصاری]] بحث ولایت فقیه را در کتاب بیع المکاسب، ضمن شرایط متعاقدین بررسی کرده است.<ref>امامخمینی، صحیفه، 3/۵۴۵–۵۶۰</ref> فقیهان بعدی نیز این روش را کمابیش پذیرفتهاند. | ||
نخستین اثر [[امامخمینی]] دراینباره که بیشتر به ابعاد اجتماعی و سیاسی توجه کرده، [[کشف اسرار]] (۱۳۲۲ش) است. ایشان سپس در [[رساله الاجتهاد و التقلید]] در سال ۱۳۲۹ و در کتاب فتوایی خود [[تحریر الوسیله]] در سال ۱۳۴۳ در خاتمه کتاب امر به معروف و نهی از منکر<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱/۴۵۹–۴۶۱</ref> و پس از آن با تفصیل کامل در سیزده جلسه درسی در سال ۱۳۴۸ در ضمن مباحث بیع، ولایت فقیه را از جنبه فقهی بررسی کرده است.<ref>امامخمینی، البیع، ۲/۶۱۵–۶۶۹</ref> این مجموعهمباحث، با عنوان ولایت فقیه نیز در همان سال در مجموعهای جداگانه گردآوری و منتشر شد {{ببینید|ولایت فقیه( | نخستین اثر [[امامخمینی]] دراینباره که بیشتر به ابعاد اجتماعی و سیاسی توجه کرده، [[کشف اسرار]] (۱۳۲۲ش) است. ایشان سپس در [[الاجتهاد و التقلید (کتاب)|رساله الاجتهاد و التقلید]] در سال ۱۳۲۹ و در کتاب فتوایی خود [[تحریر الوسیله]] در سال ۱۳۴۳ در خاتمه کتاب [[امر به معروف و نهی از منکر]]<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱/۴۵۹–۴۶۱</ref> و پس از آن با تفصیل کامل در سیزده جلسه درسی در سال ۱۳۴۸ در ضمن مباحث بیع، ولایت فقیه را از جنبه فقهی بررسی کرده است.<ref>امامخمینی، البیع، ۲/۶۱۵–۶۶۹</ref> این مجموعهمباحث، با عنوان [[ولایت فقیه (کتاب)|ولایت فقیه]] نیز در همان سال در مجموعهای جداگانه گردآوری و منتشر شد {{ببینید|ولایت فقیه (کتاب)}}. مطالب این کتاب تأثیر فراوانی بر جامعه علمی حوزوی و نیز گروههای سیاسی پیش از [[انقلاب اسلامی ایران|انقلاب]]<ref>جعفریان، رسائل سیاسی اسلامی، ۲/۶۵۱–۶۷۸</ref> و پس از آن داشت و آثار فراوانی در بررسی و تبیین آن نگاشته شد. امامخمینی همین مباحث را در [[کتاب البیع]] نیز آورده است.<ref>امامخمینی، صحیفه، 2/۶۱۵–۶۷۰</ref> همچنین پیش از آن امامخمینی در [[المکاسب المحرمه (امامخمینی)|المکاسب المحرمه]] دربارهٔ [[ولایت جائر]] و حکم قبول ولایت از طرف او با تفصیل بحث کرده است.<ref>امامخمینی، صحیفه، 2/۱۵۹–۲۵۴</ref> ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سخنان و پیامهای متعددی ازجمله طی ماههایی که [[قانون اساسی]] در [[مجلس خبرگان]] در دست بررسی بود ابعاد مختلف ولایت فقیه را مورد توجه قرار داد و به تبیین و دفاع از آن پرداخت.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۹/۵۲۸ و ۱۰/۵۸–۵۹، ۶۴، ۷۰، ۲۲۱–۲۲۴، ۳۰۷، ۳۱۱</ref> در پی تلاشهای امامخمینی و بسیاری از اندیشمندان و انقلابیان و حمایت مردم، اصل ولایت فقیه یکی از اصول قانون اساسی قرار داده شد. این بحث در چارچوب فقه سیاسی همچنان مورد توجه محافل علمی و سیاسی است. | ||
== ادله ولایت فقیه == | == ادله ولایت فقیه == | ||
تلقی برخی از اندیشمندان از ولایت فقیه | تلقی برخی از اندیشمندان از ولایت فقیه ولایت عامه بر افراد و اموال بوده است<ref>انصاری، المکاسب، ۳/۵۴۶، ۵۴۸ و ۵۵۳</ref>؛ اما به نظر امامخمینی ولایت فقیه از نوع ولایت بر امور حکومتی در راستای مصالح عامه مردم است، نه آنکه صرفاً ولایت بر تکتک افراد همانند ولایت بر محجوران یا غایبان باشد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۳۱۱؛ امامخمینی، ولایت فقیه، ۵۱؛ امامخمینی، البیع، ۲/۶۵۴</ref> همچنین در بررسی دلایل باید به تمایز میان دلایل [[مشروعیت]] ولایت و لزوم اطاعت مردم، توجه کرد؛ زیرا برخی از دلایل مطرحشده مانند لزوم اطاعت از [[اولیالامر]]<ref>نساء، ۵۹</ref> تنها بیانگر جهت دوم یعنی وظیفه مردم در اطاعت از حاکماناند. | ||
فقها در ولایت فقیه به ادله متعددی استناد جستهاند؛ هرچند به باور برخی از ایشان مسئله ولایت فقیه واضح بوده و نیاز به دلیل ندارد.<ref>نجفی، جواهر الکلام، ۲۱/۳۹۷</ref> در این میان دلیل عقلی و روایات مهمترین دلایلیاند که امامخمینی دیدگاه خویش را بر اساس آنها سامان داده است. | فقها در ولایت فقیه به ادله متعددی استناد جستهاند؛ هرچند به باور برخی از ایشان مسئله ولایت فقیه واضح بوده و نیاز به دلیل ندارد.<ref>نجفی، جواهر الکلام، ۲۱/۳۹۷</ref> در این میان دلیل عقلی و روایات مهمترین دلایلیاند که امامخمینی دیدگاه خویش را بر اساس آنها سامان داده است. | ||
=== دلیل عقلی === | === دلیل عقلی === | ||
ازجمله فقیهانی که به دلیل عقلی استناد کردهاند، [[سیدحسین بروجردی]]<ref>بروجردی، البدر الزاهر، ۷۲–۸۱</ref> و امامخمینی میباشند که با وجود تشابه در مقدمات به نتایج متمایزی دست یافتهاند.<ref>مقیمی، الادلة العقلیة، ۱۴۶–۱۵۳</ref> امامخمینی در رساله الاجتهاد و التقلید اشاره میکند پیغمبری که برای کاملترین و نهاییترین [[دین]] [[بعثت|مبعوث]] شد، دینی که حتی کوچکترین امور از احتیاجات بشر را فروگذار نکرده است، نمیتواند دربارهٔ مهمترین نیازهای [[جامعه]] مانند [[سیاست]] و [[قضا]] بهویژه در [[زمان غیبت]] سکوت اختیار کرده باشد. نگاه به مجموع تعبیراتی که از [[پیغمبر اکرم(ص)]] و [[امامان معصوم(ع)]] دراینباره وارد شده این حقیقت را تأیید میکند که قدر متیقن از [[ولایت]]، ولایت فقیه عادل است.<ref>امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۲۲–۲۴</ref> | ازجمله فقیهانی که به دلیل عقلی استناد کردهاند، [[سیدحسین بروجردی]]<ref>بروجردی، البدر الزاهر، ۷۲–۸۱</ref> و امامخمینی میباشند که با وجود تشابه در مقدمات به نتایج متمایزی دست یافتهاند.<ref>مقیمی، الادلة العقلیة، ۱۴۶–۱۵۳</ref> امامخمینی در رساله الاجتهاد و التقلید اشاره میکند پیغمبری که برای کاملترین و نهاییترین [[دین]] [[بعثت|مبعوث]] شد، دینی که حتی کوچکترین امور از احتیاجات بشر را فروگذار نکرده است، نمیتواند دربارهٔ مهمترین نیازهای [[جامعه]] مانند [[سیاست]] و [[قضاوت|قضا]] بهویژه در [[زمان غیبت]] سکوت اختیار کرده باشد. نگاه به مجموع تعبیراتی که از [[پیامبر اکرم(ص)|پیغمبر اکرم(ص)]] و [[امامان معصوم(ع)]] دراینباره وارد شده این حقیقت را تأیید میکند که قدر متیقن از [[ولایت]]، ولایت فقیه عادل است.<ref>امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۲۲–۲۴</ref> | ||
امامخمینی در کتاب ولایت فقیه و کتاب البیع، با وجود یادآوری این نکته که ولایت فقیه امری نظری نیست که نیاز به برهان داشته باشد، بلکه تصور اطراف قضیه در آن موجب تصدیق است،<ref>امامخمینی، البیع، ۲/۶۲۷</ref> بهتفصیل مقدماتی بیان کرده است: | امامخمینی در [[ولایت فقیه (کتاب)|کتاب ولایت فقیه]] و کتاب البیع، با وجود یادآوری این نکته که ولایت فقیه امری نظری نیست که نیاز به برهان داشته باشد، بلکه تصور اطراف قضیه در آن موجب تصدیق است،<ref>امامخمینی، البیع، ۲/۶۲۷</ref> بهتفصیل مقدماتی بیان کرده است: | ||
* [[اسلام]] علاوه بر احکام عبادی و اخلاقی، احکام اجتماعی و سیاسی دارد که نیازمند حکومت و [[قوه مجریه]] و مجریِ شایسته است و بدون آنها | * [[اسلام]] علاوه بر احکام عبادی و اخلاقی، احکام اجتماعی و سیاسی دارد که نیازمند حکومت و [[قوه مجریه]] و مجریِ شایسته است و بدون آنها رسالت پیامبر(ص) ناتمام خواهد بود. [[سنت]] و رویه آن حضرت نیز بر لزوم تشکیل و تصدی [[حکومت اسلامی]] دلالت دارد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲/۶۱۷–۶۱۸؛ امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۰–۱۲، ۲۱، ۲۶ و ۲۸–۳۰</ref> | ||
* احکام اسلامی دایمی و همیشگی است؛ بنابراین نیاز به حکومت، نیازی همیشگی و دائمی است و محدود به زمان حضور رسول اکرم(ص) و امام معصوم(ع) نیست. به نظر امامخمینی آنچه دلیل نیاز به [[امامت]] است، دلیل بر ضرورت حکومت در دوران غیبت نیز است و از حکمت خداوند به دور است که دراینباره اهمال کند. | * احکام اسلامی دایمی و همیشگی است؛ بنابراین نیاز به حکومت، نیازی همیشگی و دائمی است و محدود به زمان حضور رسول اکرم(ص) و امام معصوم(ع) نیست. به نظر امامخمینی آنچه دلیل نیاز به [[امامت]] است، دلیل بر ضرورت حکومت در دوران غیبت نیز است و از حکمت خداوند به دور است که دراینباره اهمال کند. | ||
* در زمان غیبت با توجه به ویژگیهای حکومت اسلامی ـ که حکومت قانونی (الهی) عادلانه است ـ حاکم نیز باید دارای دو ویژگی عالم بودن به [[فقه اسلامی]] و | * در زمان غیبت با توجه به ویژگیهای حکومت اسلامی ـ که حکومت قانونی (الهی) عادلانه است ـ حاکم نیز باید دارای دو ویژگی عالم بودن به [[فقه|فقه اسلامی]] و قانون الهی بهصورت اجتهادی و [[عدالت اجتماعی|عدالت]] باشد. | ||
امامخمینی از مقدمات گفته شده نتیجه میگیرد هر | امامخمینی از مقدمات گفته شده نتیجه میگیرد هر ولایت تشریعی (اعتباری) که امامان معصوم(ع) از جهت سلطنت بر امت دارند، برای فقها نیز ثابت است؛ هرچند آنان از جهت مقامات معنوی فاصله زیادی با [[اهل بیت(ع)]] دارند و به همین دلیل، تنها [[پیامبران(ع)|انبیا(ع)]] و ائمه(ع) دارای ولایت تکوینیاند؛ اما این موجب فرق در ولایت تشریعی و حدود اختیارات حکومتی نمیشود<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۲۶–۲۷ و ۵۰–۵۱؛ امامخمینی، البیع، ۲/۶۱۷–۶۲۶ و ۶۴۶</ref>؛ البته اختیارات اختصاصی رسول اکرم(ص) یا امامان(ع) که از غیرِ جهت حاکمیت دارند، برای فقها ثابت نیست.<ref>امامخمینی، البیع، ۲/۶۵۳–۶۵۵</ref> | ||
=== دلیل نقلی === | === دلیل نقلی === | ||
عمدهترین دلیلی که فقیهان از گذشته تاکنون در بحث ولایت به آن توجه کردهاند، روایات بوده است.<ref>نراقی، عوائد الایام، ۵۳۱–۵۳۵؛ مراغی، العناوین الفقهیه، ۲/۵۶۴–۵۷۸</ref> مشهورترین روایات در این موضوع، [[مقبوله عمربنحنظله]]، مشهوره ابیخدیجه و [[توقیع]] | عمدهترین دلیلی که فقیهان از گذشته تاکنون در بحث ولایت به آن توجه کردهاند، [[حدیث|روایات]] بوده است.<ref>نراقی، عوائد الایام، ۵۳۱–۵۳۵؛ مراغی، العناوین الفقهیه، ۲/۵۶۴–۵۷۸</ref> مشهورترین روایات در این موضوع، [[مقبوله عمربنحنظله]]، مشهوره ابیخدیجه و [[توقیع]] اسحاقبنیعقوب است. برخی از فقها روایات بیشتری را بررسی کردهاند؛ ازجمله [[ملااحمد نراقی]] حدود بیست روایت را دراینباره جمعآوری و بررسی کرده است.<ref>نراقی، عوائد الایام، ۵۳۱–۵۳۵</ref> امامخمینی در [[الاجتهاد و التقلید (کتاب)|رساله الاجتهاد و التقلید]] و [[کتاب البیع]] بسیاری از این روایات را مطرح و بررسی کرده است. | ||
بهطور کلی فقها دربارهٔ این روایات دو موضع متفاوت داشتهاند: | بهطور کلی فقها دربارهٔ این روایات دو موضع متفاوت داشتهاند: | ||
* برخی مانند [[ملااحمد نراقی|نراقی]]<ref>نراقی، عوائد الایام، ۵۳۱–۵۳۵</ref> و [[سیدمیرعبدالفتاح مراغی|مراغی]]<ref>امامخمینی، صحیفه، 2/۵۶۴–۵۷۱</ref> و [[محمدحسن نجفی]]،<ref>نجفی، جواهر الکلام، ۲۱/۳۹۷ و ۴۰/۹</ref> استدلال به روایات را در مجموع برای اثبات ولایت فقیه درست و بیاشکال میدانند؛ هرچند سند یا دلالت برخی از آنها را ناتمام دانستهاند.<ref>مراغی، العناوین الفقهیه، ۲/۵۶۴–۵۷۱</ref> | * برخی مانند [[ملااحمد نراقی|نراقی]]<ref>نراقی، عوائد الایام، ۵۳۱–۵۳۵</ref> و [[سیدمیرعبدالفتاح مراغی|مراغی]]<ref>امامخمینی، صحیفه، 2/۵۶۴–۵۷۱</ref> و [[محمدحسن نجفی]]،<ref>نجفی، جواهر الکلام، ۲۱/۳۹۷ و ۴۰/۹</ref> استدلال به روایات را در مجموع برای اثبات ولایت فقیه درست و بیاشکال میدانند؛ هرچند سند یا دلالت برخی از آنها را ناتمام دانستهاند.<ref>مراغی، العناوین الفقهیه، ۲/۵۶۴–۵۷۱</ref> | ||
* گروهی مانند [[شیخ انصاری]]<ref>انصاری، المکاسب، ۳/۵۵۱–۵۵۷</ref> و برخی از شارحان مکاسب<ref>نایینی، منیة الطالب، ۱/۳۲۵–۳۲۷؛ خویی، موسوعة الامامالخوئی، ۱/۳۵۵–۳۵۷</ref> در اثبات ولایت عامه به روایات از جهت سند یا دلالت، اشکال وارد کردهاند. شیخ انصاری در کتاب المکاسب بر این باور است که دلالت روایات بر اثبات ولایت مطلقه ـ همچون ولایت رسول خدا(ص) و [[ائمه اطهار(ع)]] ـ برای فقها و استقلال آنان در این زمینه، بسیار دشوار است. وی دلالت روایات را تنها بر نیاز به اذن فقیه و ولایت در [[امور حسبیه]] تمام میداند<ref>امامخمینی، صحیفه، 3/۵۵۳–۵۵۷</ref> و در | * گروهی مانند [[شیخ انصاری]]<ref>انصاری، المکاسب، ۳/۵۵۱–۵۵۷</ref> و برخی از شارحان مکاسب<ref>نایینی، منیة الطالب، ۱/۳۲۵–۳۲۷؛ خویی، موسوعة الامامالخوئی، ۱/۳۵۵–۳۵۷</ref> در اثبات ولایت عامه به روایات از جهت سند یا دلالت، اشکال وارد کردهاند. شیخ انصاری در کتاب المکاسب بر این باور است که دلالت روایات بر اثبات ولایت مطلقه ـ همچون ولایت رسول خدا(ص) و [[ائمه(ع)|ائمه اطهار(ع)]] ـ برای فقها و استقلال آنان در این زمینه، بسیار دشوار است. وی دلالت روایات را تنها بر نیاز به اذن فقیه و ولایت در [[امور حسبیه]] تمام میداند<ref>امامخمینی، صحیفه، 3/۵۵۳–۵۵۷</ref> و در کتاب الخمس ظهور ادله را تنها در ولایت فقیه در امور عام میپذیرد نه در ولایت در اموال امام(ع) و مانند آن.<ref>امامخمینی، کتاب الخمس، ۳۳۷–۳۳۸</ref> ظاهر عبارت او در کتاب الزکاة هم این است که دلالت برخی روایات بر نیابت عام را میپذیرد.<ref>امامخمینی، کتاب الزکاة، ۳۵۶</ref> | ||
امامخمینی بر این باور است که هرچند ممکن است به دلالت یا سند تکتک روایات اشکال وارد شود، اما همه آنها رویهمرفته بر این نکته دلالت میکنند که قدر متیقن از جواز ولایت، ولایت فقیه عادل است.<ref>امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۲۲–۲۵</ref> علاوه بر این دیدگاه کلی، ایشان تعدادی از روایات را بررسی میکند. یکی از آنها روایت علیبنأبیحمزه بطائنی از [[امامموسیبنجعفر(ع)]] است. در این روایت فقیهان دژهای اسلام معرفی شدهاند که فقدان آنها ثلمه (رخنه) غیرقابل جبرانی پدیدمیآورد.<ref>کلینی، الکافی، ۱/۳۸</ref> امامخمینی از تعبیرات بهکار رفته در روایت چنین نتیجه میگیرد که فقیهی دژ اسلام است که حافظ همه شئون اسلام و در پی عدالت و اجرای حدود و انجام همه وظایف و اهداف حکومتی اسلام باشد. چنین فقیهی دارای همان شئون ولایت و حکومتی است که پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) از آن برخوردار بودهاند.<ref>امامخمینی، البیع، ۲/۶۳۰–۶۳۳</ref> ایشان با همین بیان، روایت | امامخمینی بر این باور است که هرچند ممکن است به دلالت یا سند تکتک روایات اشکال وارد شود، اما همه آنها رویهمرفته بر این نکته دلالت میکنند که قدر متیقن از جواز ولایت، ولایت فقیه عادل است.<ref>امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۲۲–۲۵</ref> علاوه بر این دیدگاه کلی، ایشان تعدادی از روایات را بررسی میکند. یکی از آنها روایت علیبنأبیحمزه بطائنی از [[امام کاظم(ع)|امامموسیبنجعفر(ع)]] است. در این روایت فقیهان دژهای اسلام معرفی شدهاند که فقدان آنها ثلمه (رخنه) غیرقابل جبرانی پدیدمیآورد.<ref>کلینی، الکافی، ۱/۳۸</ref> امامخمینی از تعبیرات بهکار رفته در روایت چنین نتیجه میگیرد که فقیهی دژ اسلام است که حافظ همه شئون اسلام و در پی [[عدالت اجتماعی|عدالت]] و اجرای [[حدود]] و انجام همه وظایف و اهداف حکومتی اسلام باشد. چنین فقیهی دارای همان شئون ولایت و حکومتی است که پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) از آن برخوردار بودهاند.<ref>امامخمینی، البیع، ۲/۶۳۰–۶۳۳</ref> ایشان با همین بیان، روایت موثقه سکونی از [[امامصادق(ع)]]<ref>کلینی، الکافی، ۱/۴۶؛ نوری، مستدرک الوسائل، ۱۳/۱۲۴</ref> را که فقها را امین رسولان خدا(ع) معرفی کرده، دلیل بر ولایت فقیه میداند.<ref>امامخمینی، البیع ۲/۶۳۴–۶۳۵</ref> | ||
روایت دیگر، مقبوله عمربنحنظله است که در آن، امامصادق(ع) راوی حدیث و کسی را که در [[حلال]] و [[حرام]] اهل بیت(ع) صاحبنظر باشد و احکام آنها را بشناسد، حاکم بر مردم قرار داده است.<ref>حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۲۷/۱۳۶–۱۳۷</ref> امامخمینی همسو با برخی از فقها<ref>نجفی، جواهر الکلام، ۲۱/۳۹۴–۳۹۶؛ نراقی، عوائد الایام، ۵۳۶</ref> بخشهای مختلف روایت را بیانگر وضع ولایت عامه برای فقیهان میداند و اختصاص دلالت روایت به باب قضا و [[افتا]] را چنانکه برخی از اندیشمندان مطرح کردهاند<ref>مراغی، العناوین الفقهیه، ۲/۵۷۰؛ آشتیانی، کتاب القضاء، ۱/۷۰–۷۱</ref> نمیپذیرد.<ref>امامخمینی، البیع، ۲/۶۳۸–۶۴۲؛ امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۲۶–۳۰</ref> ایشان به همین بیان، دلالت [[مشهوره ابیخدیجه]]<ref>حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۲۷/۱۳۹</ref> را بر عموم ولایت فقیه در [[قضاوت]] و حکومت و عدم اختصاص به مسائل قضایی پذیرفته است.<ref>امامخمینی، البیع، ۲/۶۴۲؛ امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۳۷–۳۸</ref> | روایت دیگر، مقبوله عمربنحنظله است که در آن، امامصادق(ع) راوی حدیث و کسی را که در [[حلال]] و [[حرام]] اهل بیت(ع) صاحبنظر باشد و احکام آنها را بشناسد، حاکم بر مردم قرار داده است.<ref>حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۲۷/۱۳۶–۱۳۷</ref> امامخمینی همسو با برخی از فقها<ref>نجفی، جواهر الکلام، ۲۱/۳۹۴–۳۹۶؛ نراقی، عوائد الایام، ۵۳۶</ref> بخشهای مختلف روایت را بیانگر وضع ولایت عامه برای فقیهان میداند و اختصاص دلالت روایت به باب قضا و [[افتا]] را چنانکه برخی از اندیشمندان مطرح کردهاند<ref>مراغی، العناوین الفقهیه، ۲/۵۷۰؛ آشتیانی، کتاب القضاء، ۱/۷۰–۷۱</ref> نمیپذیرد.<ref>امامخمینی، البیع، ۲/۶۳۸–۶۴۲؛ امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۲۶–۳۰</ref> ایشان به همین بیان، دلالت [[مشهوره ابیخدیجه]]<ref>حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۲۷/۱۳۹</ref> را بر عموم ولایت فقیه در [[قضاوت]] و حکومت و عدم اختصاص به مسائل قضایی پذیرفته است.<ref>امامخمینی، البیع، ۲/۶۴۲؛ امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۳۷–۳۸</ref> | ||
=== دلیل حسبه === | === دلیل حسبه === | ||
حسبه در اصطلاح فقها هر کاری است که انجام آن ضروری و غیرقابل اجتناب باشد.<ref>گلپایگانی، مجمع المسائل، ۱/۵۱۵</ref> برخی از فقها با اعتقاد به ناتمامبودن دلالت روایات در اثبات ولایت فقیه<ref>تبریزی، إرشاد الطالب، ۳/۳۵</ref> یا با فرض آن<ref>نایینی، تنبیه الامه، ۷۳–۷۴</ref> ولایت فقیه را از باب حسبه اثبات کردهاند، با این بیان که حکومت و اداره جامعه در [[عصر غیبت]] از مسائل مهم اجتماعی است که شارع حکیم راضی به ترک آن نیست و قدر متیقن ثبوت ولایت برای فقهاست؛ اما برخی دیگر از فقها به اصل دلالت این دلیل بر ولایت فقها اشکال کرده یا آن را محدود دانستهاند. به نظر مراغی هرچند اداره امور جامعه و انتظام آن از باب واجب کفایی است، در این جهت فرقی میان فقیه و دیگران نیست.<ref>مراغی، العناوین الفقهیه، ۲/۵۷۱–۵۷۴</ref> به باور شیخ انصاری نیز دلیل حسبه نمیتواند ولایت فقیه به معنای عام را اثبات کند، بلکه ولایت در اموری را اثبات میکند که حتی اگر فقیه هم نباشد، انجام آن بر دیگر مردم واجب است، نه اموری مانند اجرای حدود یا حتی ولایت بر مال غیر.<ref>انصاری، المکاسب، ۳/۵۵۷</ref> به باور [[سیدابوالقاسم خویی]] آنچه برای فقیه در این دایره محدود ثابت است، تنها حق تصرف است نه ولایت.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۵۹–۳۶۰</ref> | حسبه در اصطلاح فقها هر کاری است که انجام آن ضروری و غیرقابل اجتناب باشد.<ref>گلپایگانی، مجمع المسائل، ۱/۵۱۵</ref> برخی از فقها با اعتقاد به ناتمامبودن دلالت روایات در اثبات ولایت فقیه<ref>تبریزی، إرشاد الطالب، ۳/۳۵</ref> یا با فرض آن<ref>نایینی، تنبیه الامه، ۷۳–۷۴</ref> ولایت فقیه را از باب حسبه اثبات کردهاند، با این بیان که حکومت و اداره جامعه در [[عصر غیبت]] از مسائل مهم اجتماعی است که شارع حکیم راضی به ترک آن نیست و قدر متیقن ثبوت ولایت برای فقهاست؛ اما برخی دیگر از فقها به اصل دلالت این دلیل بر ولایت فقها اشکال کرده یا آن را محدود دانستهاند. به نظر مراغی هرچند اداره امور جامعه و انتظام آن از باب [[واجب کفایی]] است، در این جهت فرقی میان فقیه و دیگران نیست.<ref>مراغی، العناوین الفقهیه، ۲/۵۷۱–۵۷۴</ref> به باور شیخ انصاری نیز دلیل حسبه نمیتواند ولایت فقیه به معنای عام را اثبات کند، بلکه ولایت در اموری را اثبات میکند که حتی اگر فقیه هم نباشد، انجام آن بر دیگر مردم واجب است، نه اموری مانند اجرای حدود یا حتی ولایت بر مال غیر.<ref>انصاری، المکاسب، ۳/۵۵۷</ref> به باور [[سیدابوالقاسم خویی]] آنچه برای فقیه در این دایره محدود ثابت است، تنها حق تصرف است نه ولایت.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۵۹–۳۶۰</ref> | ||
== شرایط ولی فقیه == | == شرایط ولی فقیه == | ||
با توجه به مسئولیتها و وظایف حاکم اسلامی و جایگاهی که در آن قرار دارد، ولی فقیه باید از شرایط مناسب علمی و اخلاقی و مدیریتی برخوردار باشد. فقها از گذشته تاکنون و با توجه به نوع اختیارات فقیه به شرایط متعددی اشاره کردهاند که بسیاری از آنها مورد اتفاق است. به نظر ابنادریس حلی کسی از طرف امام(ع) صلاحیت قضاوت و اجرای احکام قضایی را داراست که دارای [[علم]]، [[عقل]]، | با توجه به مسئولیتها و وظایف حاکم اسلامی و جایگاهی که در آن قرار دارد، ولی فقیه باید از شرایط مناسب علمی و اخلاقی و مدیریتی برخوردار باشد. فقها از گذشته تاکنون و با توجه به نوع اختیارات فقیه به شرایط متعددی اشاره کردهاند که بسیاری از آنها مورد اتفاق است. به نظر [[ابنادریس حلی]] کسی از طرف امام(ع) صلاحیت قضاوت و اجرای احکام قضایی را داراست که دارای [[علم]]، [[عقل]]، رأی و درایت، تحصیل، بردباری زیاد، بصیرت به مواضع صدور فتوا و توانایی انجام آنها و [[عدالت (فقه)|عدالت]] باشد.<ref>ابنادریس، السرائر، ۳/۵۳۷–۵۳۹</ref> [[امامخمینی]] از ماهیت و فلسفه [[حکومت اسلامی]] ـ که اجرای قانون و گسترش عدالت است ـ در تعیین صفات والی بهره میگیرد و بیان میکند حاکم باید دارای دو جهت علم (علم اجتهادی) به [[قانون]] و عدالت باشد؛ بنابراین ولی امر مسلمانان فقیه عادل است. ایشان از شرط سومی به نام کفایت (کاردانی) نیز نام میبرد که به نظر ایشان داخل در مفهوم علم است.<ref>امامخمینی، البیع، ۲/۶۲۳–۶۲۴</ref> به گفته برخی از شاگردان ایشان شروط مورد اتفاق عبارتاند از [[عقل]]، [[اسلام]]، [[ایمان]]، عدالت، فقاهت، قوّة (توانمندی) و حُسن ولایت، پاکزادی (طهارت مولد)، مردبودن و اهل [[بخل]] و [[حرص]] و طمع نبودن.<ref>منتظری، دراسات، ۱/۲۷۵–۳۶۹</ref> | ||
ازجمله شرایط مهمی که بحث فراوان دربارهٔ آن شده، اعلمبودن است. پیشینه این بحث در مسئله لزوم [[تقلید از اعلم]] یافت میشود.<ref>مجاهد، مفاتیح الاصول، ۶۳۰؛ انصاری، مطارح الانظار، ۲/۶۳۸–۶۳۹؛ یزدی طباطبایی، العروة الوثقی، ۱/۱۹</ref> با قطع نظر از مسئله تقلید از اعلم، بسیاری از فقها در ابواب گوناگون فقهی که به اختیارات فقیه پرداختهاند از شرط اعلمبودن سخنی نگفتهاند<ref>مفید، المقنعه، ۸۱۰؛ شهید اول، الدروس الشرعیة، ۱/۲۶۲؛ کرکی، رسائل المحقق الکرکی، ۱/۱۴۲</ref> و حتی گروهی بر عدم اشتراط اعلمبودن در مناصب ولایی تصریح کردهاند که گفته میشود نظر مشهور است؛ البته در قضاوت اختلاف دارند.<ref>نجفی، جواهر الکلام، ۴۰/۴۳؛ یزدی طباطبایی، العروة الوثقی، ۱/۵۸–۵۹؛ خویی، موسوعة الامامالخوئی، ۱/۳۵۵ و ۳۶۱–۳۶۵</ref> برخی نیز اعلمبودن را شرط دانستهاند.<ref>منتظری، دراسات، ۲/۸۶، ۱۰۸ و ۱۷۸–۱۸۴</ref> | ازجمله شرایط مهمی که بحث فراوان دربارهٔ آن شده، اعلمبودن است. پیشینه این بحث در مسئله لزوم [[تقلید از اعلم]] یافت میشود.<ref>مجاهد، مفاتیح الاصول، ۶۳۰؛ انصاری، مطارح الانظار، ۲/۶۳۸–۶۳۹؛ یزدی طباطبایی، العروة الوثقی، ۱/۱۹</ref> با قطع نظر از مسئله تقلید از اعلم، بسیاری از فقها در ابواب گوناگون فقهی که به اختیارات فقیه پرداختهاند از شرط اعلمبودن سخنی نگفتهاند<ref>مفید، المقنعه، ۸۱۰؛ شهید اول، الدروس الشرعیة، ۱/۲۶۲؛ کرکی، رسائل المحقق الکرکی، ۱/۱۴۲</ref> و حتی گروهی بر عدم اشتراط اعلمبودن در مناصب ولایی تصریح کردهاند که گفته میشود نظر مشهور است؛ البته در قضاوت اختلاف دارند.<ref>نجفی، جواهر الکلام، ۴۰/۴۳؛ یزدی طباطبایی، العروة الوثقی، ۱/۵۸–۵۹؛ خویی، موسوعة الامامالخوئی، ۱/۳۵۵ و ۳۶۱–۳۶۵</ref> برخی نیز اعلمبودن را شرط دانستهاند.<ref>منتظری، دراسات، ۲/۸۶، ۱۰۸ و ۱۷۸–۱۸۴</ref> | ||
[[امامخمینی]] در [[تعلیقه بر عروة الوثقی]]،<ref>امامخمینی، تعلیقه بر عروة الوثقی، ۱۶</ref> نظر صاحب عروه مبنی بر عدم اشتراط اعلمبودن جز در [[تقلید]] را پذیرفته است. ایشان در کتاب البیع تنها علم به قانون و کفایت را از شروط والی قرار داده است؛ از این گذشته اقدام برای تشکیل دولت اسلامی را بر فقهای عادل واجب میداند و تصریح میکند اگر یکی موفق به تشکیل حکومت شد، دیگران باید از او پیروی کنند.<ref>امامخمینی، صحیفه، 2/۶۲۳–۶۲۴</ref> اطلاق این سخن تبعیت از غیر اعلم را در جایی که موفق به تشکیل حکومت گردد شامل میشود. بازتاب چنین دیدگاهی در [[قانون اساسی جمهوری اسلامی]] مصوب سال ۱۳۵۸ دیده میشود که در آن به شرط اعلمبودن تصریح نشده است. در بازنگری قانون | [[امامخمینی]] در [[تعلیقه بر عروة الوثقی]]،<ref>امامخمینی، تعلیقه بر عروة الوثقی، ۱۶</ref> نظر صاحب عروه مبنی بر عدم اشتراط اعلمبودن جز در [[تقلید]] را پذیرفته است. ایشان در کتاب البیع تنها علم به قانون و کفایت را از شروط والی قرار داده است؛ از این گذشته اقدام برای تشکیل دولت اسلامی را بر فقهای عادل واجب میداند و تصریح میکند اگر یکی موفق به تشکیل حکومت شد، دیگران باید از او پیروی کنند.<ref>امامخمینی، صحیفه، 2/۶۲۳–۶۲۴</ref> اطلاق این سخن تبعیت از غیر اعلم را در جایی که موفق به تشکیل حکومت گردد شامل میشود. بازتاب چنین دیدگاهی در [[قانون اساسی جمهوری اسلامی]] مصوب سال ۱۳۵۸ دیده میشود که در آن به شرط اعلمبودن تصریح نشده است. در [[شورای بازنگری قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران|بازنگری قانون اساسی]]، اعضای کمیسیون مربوط به رهبری با بررسی روایاتی که در آنها از اعلمبودن در امر الهی یا افقهبودن سخن گفته، به این نتیجه رسیدهاند که این روایات، اعلمبودن اصطلاحی در [[فقه]] را در نظر نداشته، بلکه مراد از آن، اعلمبودن در مجموعه مسائل سیاسی، حکومتی، فقهی، تشخیص موضوعات و امثال اینها را مد نظر قرار داده است<ref>اداره کل، صورت مشروح مذاکرات، ۲/۶۵۶</ref>؛ البته به نظر امامخمینی کسی که در علوم رسمی حوزه اعلم باشد، ولی نتواند [[مصلحت|مصلحت جامعه]] را تشخیص دهد و در امور اجتماعی و سیاسی فاقد بینش صحیح و فقدان تصمیمگیری باشد، این فرد در مسائل حکومتی مجتهد نیست و نمیتواند زمام جامعه را به دست گیرد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۱۷۷–۱۷۸</ref> | ||
از دیگر شروط مورد بحث در ولی فقیه، مرجعیت است که در اصل ۱۰۹ قانون اساسی پیش از بازنگری، تحت عنوان صلاحیت برای مرجعیت وجود داشت. امامخمینی در جریان بازنگری، در پاسخ به رئیس مجلس [[خبرگان قانون اساسی]] به صراحت بیان کرد از آغاز اصرار داشته شرط مرجعیت لازم نیست و مجتهد عادلی که مورد تأیید خبرگان سراسر کشور باشد، کفایت میکند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۳۷۱</ref> طبق اصل پنجم قانون اساسی، ولایت امر بر عهده فقیه عادل و باتقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است و در اصل ۱۰۹، صلاحیت علمی لازم برای افتا، عدالت و تقوای لازم برای رهبری امت اسلام، بینش صحیح سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافی برای رهبری، از شرایط و صفات رهبر بهشمار آمده است. | از دیگر شروط مورد بحث در ولی فقیه، [[مرجعیت]] است که در اصل ۱۰۹ قانون اساسی پیش از بازنگری، تحت عنوان صلاحیت برای مرجعیت وجود داشت. امامخمینی در جریان بازنگری، در پاسخ به رئیس مجلس [[خبرگان قانون اساسی]] به صراحت بیان کرد از آغاز اصرار داشته شرط مرجعیت لازم نیست و مجتهد عادلی که مورد تأیید خبرگان سراسر کشور باشد، کفایت میکند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۳۷۱</ref> طبق اصل پنجم قانون اساسی، ولایت امر بر عهده فقیه عادل و باتقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است و در اصل ۱۰۹، صلاحیت علمی لازم برای افتا، عدالت و تقوای لازم برای رهبری امت اسلام، بینش صحیح سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافی برای رهبری، از شرایط و صفات [[رهبری|رهبر]] بهشمار آمده است. | ||
== انتصاب و انتخاب == | == انتصاب و انتخاب == | ||
در میان معتقدان به ولایت فقیه در اندیشه شیعی نیز چندین نظریه دراینباره ارائه شده که مهمترین آنها مشروعیت الهی (انتصاب) و مشروعیت دوگانه الهی و مردمی است. آنچه در آغاز میان | در میان معتقدان به ولایت فقیه در اندیشه شیعی نیز چندین نظریه دراینباره ارائه شده که مهمترین آنها مشروعیت الهی (انتصاب) و مشروعیت دوگانه الهی و مردمی است. آنچه در آغاز میان فقهای شیعه مطرح بود، نظریه انتصاب بود؛ یعنی فقها از جانب معصوم(ع) برای ولایت برگزیده شدهاند؛ البته این نصب برای شخص خاصی نبود. در ولایت انتصابی، فقیه جامع شرایط، والی الهی و منصوب از طرف [[معصوم(ع)]] برای امت اسلامی است، نه نائب و وکیل آنان؛ بنابراین در اِعمال ولایت نیازی به اذن امت ندارد.<ref>جوادی آملی، پیرامون وحی و رهبری، ۱۵۹–۱۶۰ و ۱۶۴</ref> در نظریه مشروعیت دوگانه الهی ـ مردمی که نظر برخی از فقهاست رهبری جامعه با فقیهِ دارای شرایطی است که با اقبال عمومی مردم مواجه شده، با رأی مستقیم یا غیر مستقیم آنان برگزیده شود.<ref>منتظری، دراسات، ۱/۴۰۹–۴۱۵ و ۴۹۳–۵۱۱</ref> | ||
دربارهٔ دیدگاه امامخمینی دربارهٔ انتصاب یا انتخاب چند گونه سخن از ایشان وجود دارد. ایشان در کتاب کشف اسرار با اشاره به اختلاف فقها در موضوع ولایت فقیه، بیشتر در صدد بیان این نکته است که حکومت مورد نظر علمای اسلام، حکومتی بر مبنای قانون الهی است؛ از اینرو بر لزوم اسلامیبودن حکومت، تحت نظارت فقها ـ به جای حکومت فقیه یا فقیهان ـ تأکید کرده است<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۱۷۹–۱۸۶، ۱۹۱ و ۲۲۲</ref> و افزوده است حکومت فقیه یعنی فقیه باید بر قوای [[قوه مقننه|مقننه]] و [[ | دربارهٔ دیدگاه امامخمینی دربارهٔ انتصاب یا انتخاب چند گونه سخن از ایشان وجود دارد. ایشان در کتاب [[کشف اسرار]] با اشاره به اختلاف فقها در موضوع ولایت فقیه، بیشتر در صدد بیان این نکته است که حکومت مورد نظر علمای اسلام، حکومتی بر مبنای قانون الهی است؛ از اینرو بر لزوم اسلامیبودن حکومت، تحت نظارت فقها ـ به جای حکومت فقیه یا فقیهان ـ تأکید کرده است<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۱۷۹–۱۸۶، ۱۹۱ و ۲۲۲</ref> و افزوده است حکومت فقیه یعنی فقیه باید بر قوای [[قوه مقننه|مقننه]] و مجریه [[نظارت]] داشته باشد.<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۲۳۳–۲۳۴</ref> ایشان در مواردی در همین کتاب نیز به ولایت فقیه اشاره میکند، در مقام ارائه راهکار، تشکیل شورایی از فقهای عادل را پیشنهاد میدهد که یک نفر را به عنوان سلطان عادل انتخاب کنند. ایشان همچنین بیان میکند با وجود آنکه حکومت و ولایت از آنِ فقیه است، او تحت شرایطی میتواند آن را به عدول مؤمنان واگذار کند نه به پادشاهان ظالم.<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۱۸۹</ref> | ||
[[امامخمینی]] سالها بعد وقتی که در مقام مرجعیت، رهبری نهضت انقلابی مردم را به دست گرفت، در کتاب | [[امامخمینی]] سالها بعد وقتی که در مقام مرجعیت، رهبری نهضت انقلابی مردم را به دست گرفت، در [[کتاب البیع]]، بر اندیشه ولایت فقیه بر اساس مشروعیت الهی تصریح کرد. به گفته ایشان ولایت و حاکمیت حق خداوند است و هیچکسی جز خداوند و افراد مأذون از طرف او حق ولایت ندارند و انجام این وظیفه از ناحیه [[اهل بیت(ع)]] به فقها، واگذار شده است. ایشان در همین راستا تصریح میکند فقها از همان اختیارات حکومتی [[پیامبر اکرم(ص)|رسول خدا(ص)]] و ائمه اطهار(ع) برخوردارند،<ref>امامخمینی، البیع، ۲/۶۳۲، ۶۳۷ و ۶۵۳</ref> بلکه حتی اگر فقها موفق به تشکیل حکومت نشوند، باز از ولایت ساقط نمیشوند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲/۶۲۴</ref> این دیدگاه کاملاً با مبانی ایشان سازگار است؛ زیرا به نظر ایشان قدرت از شرائط تنجز است و نه فعلیت<ref>تهذیب الاصول، ۳/۲۱۲؛ امامخمینی، مناهج الوصول، ۲/۲۸</ref>؛ بنابراین جعل ولایت از ناحیه شارع برای ولی فقیه، حکمی فعلی است؛ هرچند قدرت تحقق خارجی فراهم نباشد. | ||
امامخمینی در سالهای پایانی مبارزات خود در سخنرانیها و پیامها و مصاحبهها بهویژه در [[پاریس]] بیشتر به نقش مردم و چگونگی تشکیلات | امامخمینی در سالهای پایانی مبارزات خود در سخنرانیها و پیامها و مصاحبهها بهویژه در [[پاریس]] بیشتر به نقش [[مردم]] و چگونگی تشکیلات حکومت اسلامی در قالب [[جمهوری اسلامی]] پرداخته است<ref>امامخمینی، صحیفه، ۴/۲۴۸، ۳۳۴، ۴۷۹ و ۵/۱۴۴، ۱۷۰</ref>؛ البته تأکید دارد که شکل حکومت بر خلاف محتوای آن چندان اهمیت ندارد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۵/۳۳۴</ref> ایشان تا آخرین سالهای عمر خویش، به نقش مردم توجه داشت. | ||
امامخمینی در اواخر دی ماه سال ۱۳۶۶ اندکی پس از نامه معروف خود به رئیسجمهور وقت؛ [[سیدعلی خامنهای]] دربارهٔ اختیارات گسترده حکومت اسلامی، در پاسخ به سؤال نمایندگان خود در دبیرخانه [[ائمه جمعه]] دربارهٔ اینکه [[فقیه جامع شرایط]] در چه صورت بر [[جامعه اسلامی]] ولایت دارد، پاسخ داد «در همه صور ولایت دارد؛ اما تولّی حکومت و تشکیل آن، به آرای اکثریت مسلمانان بستگی دارد که در صدر اسلام از آن به [[بیعت]] تعبیر میشد»<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۴۵۹</ref>؛ چنانکه در پاسخ به نامه [[علیاکبر مشکینی]]، رئیس مجلس خبرگان | امامخمینی در اواخر دی ماه سال ۱۳۶۶ اندکی پس از نامه معروف خود به رئیسجمهور وقت؛ [[سیدعلی خامنهای]] دربارهٔ اختیارات گسترده حکومت اسلامی، در پاسخ به سؤال نمایندگان خود در دبیرخانه [[ائمه جمعه]] دربارهٔ اینکه [[فقیه جامع شرایط]] در چه صورت بر [[جامعه اسلامی]] ولایت دارد، پاسخ داد «در همه صور ولایت دارد؛ اما تولّی حکومت و تشکیل آن، به آرای اکثریت مسلمانان بستگی دارد که در صدر اسلام از آن به [[بیعت]] تعبیر میشد»<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۴۵۹</ref>؛ چنانکه در پاسخ به نامه [[علیاکبر مشکینی]]، رئیس [[مجلس خبرگان رهبری]]، کمی پیش از درگذشت خود،<ref>امامخمینی، صحیفه، ۹/۲/۱۳۶۸</ref> در تأکید بر حذف شرط مرجعیت در شرایط رهبری خاطرنشان ساخت اگر مردم به خبرگان رای دادند تا مجتهد عادلی را برای حکومتشان تعیین کنند، وقتی آنان فردی را تعیین کنند که رهبری را بر عهده بگیرد، قهراً او مورد قبول مردم است و در این صورت او ولیِ منتخب مردم میشود و حکمش نافذ است<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۳۷۱</ref>؛ بنابراین دربارهٔ جمعِ میان سخنان امامخمینی میتوان گفت هرچند [[مشروعیت]] ولایت برای فقها با وجود شرایط مذکور، مقرّر شده است، جواز تصدی حکومت برای فقیهی ثابت است که اکثر مردم با او بیعت کرده باشند؛ البته به نظر میرسد ایشان اعلام رضایت مردم را به جای بیعت کافی میدانست؛ از اینرو مشروعیت تشکیل دولت موقت ـ پیش از تصویب قانون اساسی ـ را به حق ولایت شرعی و همچنین به حق قانونی ناشی از آرای اکثریت قاطع ملت ـ که طی اجتماعات عظیم و [[تظاهرات]] وسیع و متعدد در سراسر ایران ابراز شده بود ـ مستند کرده است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۶/۵۴</ref> این نوع موضعگیری از ایشان و توجه به حق ولایت شرعی در کنار اتکای به رأی اکثریت، در دیگر موارد ازجمله در تشکیل [[شورای انقلاب]] مشاهده شده است<ref>امامخمینی، صحیفه، ۵/۴۲۶</ref> {{ببینید|مشروعیت}}. | ||
امامخمینی در کنار آگاهیبخشی به مردم در عمل به وظیفه الهی خویش، بر انتخاب و آزاد و رأی مردم تأکید میکرد،<ref>امامخمینی، صحیفه، ۴/۳۴۹؛ ۶/۶۹، ۴۳۵، ۳۲۸ و ۱۱/۳۴</ref> اینگونه که هر فرد احساس کند با رأی خود سرنوشت خود و کشور را میسازد و چون اکثریت قاطع مردم مسلماناند، موازین و قواعد اسلامی در همه زمینهها باید رعایت شود.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۳/۴۶۷–۴۶۸؛ ۴/۳۶۷، ۴۸۱ و ۵/۴۴۹</ref> حکومت مورد نظر امامخمینی حکومتی است که هم دلخواه ملت است و هم بیعت با کسی است که بیعت با او بیعت با خدا است<ref>امامخمینی، صحیفه، ۴/۴۶۰</ref> {{ببینید|حکومت اسلامی}}. دربارهٔ جمع میان سخنان امامخمینی دیدگاههای دیگری نیز وجود دارد: ازجمله تأثیر رأی مردم در فعلیتیافتن ولایت فقیه<ref>صفری، انتصاب یا انتخاب، ۴/۲۶۳؛ موسویان، بررسی منشأ، ۲/۴۰۵</ref> و نظریه احتیاطی با جمع میان دو نظر انتخاب و انتصاب.<ref>صفری، انتصاب یا انتخاب، ۴/۲۶۴</ref> | امامخمینی در کنار آگاهیبخشی به مردم در عمل به وظیفه الهی خویش، بر انتخاب و آزاد و رأی مردم تأکید میکرد،<ref>امامخمینی، صحیفه، ۴/۳۴۹؛ ۶/۶۹، ۴۳۵، ۳۲۸ و ۱۱/۳۴</ref> اینگونه که هر فرد احساس کند با رأی خود سرنوشت خود و کشور را میسازد و چون اکثریت قاطع مردم مسلماناند، موازین و قواعد اسلامی در همه زمینهها باید رعایت شود.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۳/۴۶۷–۴۶۸؛ ۴/۳۶۷، ۴۸۱ و ۵/۴۴۹</ref> حکومت مورد نظر امامخمینی حکومتی است که هم دلخواه ملت است و هم بیعت با کسی است که بیعت با او بیعت با خدا است<ref>امامخمینی، صحیفه، ۴/۴۶۰</ref> {{ببینید|حکومت اسلامی}}. دربارهٔ جمع میان سخنان امامخمینی دیدگاههای دیگری نیز وجود دارد: ازجمله تأثیر رأی مردم در فعلیتیافتن ولایت فقیه<ref>صفری، انتصاب یا انتخاب، ۴/۲۶۳؛ موسویان، بررسی منشأ، ۲/۴۰۵</ref> و نظریه احتیاطی با جمع میان دو نظر انتخاب و انتصاب.<ref>صفری، انتصاب یا انتخاب، ۴/۲۶۴</ref> | ||
== حدود اختیارات ولی فقیه == | == حدود اختیارات ولی فقیه == | ||
اختیارات ولی فقیه از دو جهتِ قانونگذاری در امور حکومتی و اجرا، قابل بررسی است. آنچه بیشتر مد نظر فقهای گذشته بوده، اختیارات اجرایی ولی فقیه در چارچوب احکام ثابتشده شرعی است که برخی با انکار ولایت گسترده فقیه در غیر از قضاوت و | اختیارات ولی فقیه از دو جهتِ قانونگذاری در امور حکومتی و اجرا، قابل بررسی است. آنچه بیشتر مد نظر فقهای گذشته بوده، اختیارات اجرایی ولی فقیه در چارچوب احکام ثابتشده شرعی است که برخی با انکار ولایت گسترده فقیه در غیر از [[قضاوت]] و [[فتوا]]، آن را محدود به اموری دانستهاند که حتی اگر فقیهی نباشد، انجام آن بر دیگران [[واجب کفایی]] است، نه مانند اجرای [[حدود]] یا حتی ولایت بر مال غایب<ref>انصاری، المکاسب، ۳/۵۵۷</ref>؛ اما برخی دیگر بر این باور بودهاند که در هر مورد که ولیّ خاص شرعی نباشد، فقیه در آنجا ولایت دارد.<ref>مراغی، العناوین الفقهیه، ۲/۵۶۲</ref> محقق نجفی عموم ولایت حاکم را از مسلّمات و ضروریات فقهی میدانست.<ref>نجفی، جواهر الکلام، ۱۶/۱۷۸</ref> به باور ایشان اگر عموم ولایت فقیه نباشد، بسیاری از امور متعلق به [[شیعه]] معطل میماند و کسی که این مسئله را انکار میکند، طعم [[فقه]] را نچشیده است.<ref>نجفی، جواهر الکلام، ۲۱/۳۹۴–۳۹۸</ref> | ||
امامخمینی در اجرا بر این باور است که فقیه عادل به دلیل عالم بودن به احکام الهی بهصورت اجتهادی و عدالت، مجری احکام [[شریعت]] و برپادارنده | امامخمینی در اجرا بر این باور است که فقیه عادل به دلیل عالم بودن به احکام الهی بهصورت اجتهادی و عدالت، مجری احکام [[شریعت]] و برپادارنده حدود الهی است و در امور مربوط به اجرای قوانین حکومتی از همه اختیارات [[رسول خدا(ص)]] و [[ائمه(ع)]] برخوردار است.<ref>امامخمینی، البیع، ۲/۶۲۳، ۶۲۵–۶۲۶ و ۶۳۳</ref> | ||
فقهای گذشته کمتر به بحث اختیار قانونگذاری ولی فقیه توجه کردهاند؛ هرچند از لابهلای برخی سخنان میتوان آن را استنباط کرد. ازجمله به نظر [[محقق نراقی]]، فقیه دارای دو گونه ولایت و اختیار است: اول: تمام اختیاراتی که پیامبر(ص) و امامان(ع) داشتند به غیر از موارد اختصاصی؛ دوم: هر امری که متعلق به دین و دنیای مردم و مورد نیاز بوده و چارهای جز انجامدادن آن نباشد و در شریعت انجامدادن آن بر عهده فرد یا گروه خاصی نیست<ref>نراقی، عوائد الایام، ۵۳۶–۵۳۹</ref>؛ اما فقها و اندیشمندان معاصر بهطور خاص این موضوع را بررسی کردهاند. | فقهای گذشته کمتر به بحث اختیار قانونگذاری ولی فقیه توجه کردهاند؛ هرچند از لابهلای برخی سخنان میتوان آن را استنباط کرد. ازجمله به نظر [[محقق نراقی]]، فقیه دارای دو گونه ولایت و اختیار است: اول: تمام اختیاراتی که پیامبر(ص) و امامان(ع) داشتند به غیر از موارد اختصاصی؛ دوم: هر امری که متعلق به دین و دنیای مردم و مورد نیاز بوده و چارهای جز انجامدادن آن نباشد و در شریعت انجامدادن آن بر عهده فرد یا گروه خاصی نیست<ref>نراقی، عوائد الایام، ۵۳۶–۵۳۹</ref>؛ اما فقها و اندیشمندان معاصر بهطور خاص این موضوع را بررسی کردهاند. | ||
خط ۷۶: | خط ۷۶: | ||
دراینباره چند نظر مطرح شده است. به گفته [[محقق نایینی|نایینی]] مجموعه مسائل مربوط به حکومت یا از مجموعه اموری است که حکم آن در شریعت کاملاً معین شده یا اینکه از امور غیر منصوص است که به دلیل آنکه تحت ضابطهای خاص درنمیآید و تابع مصالح و مفاسد و مقتضیات هر عصر است و تعیین حکم آن به دست ولی امر است.<ref>نایینی، تنبیه الامه، ۱۲۹–۱۳۱</ref> برخی آن را به نیازهای ثابت و متغیر بشر پیوند زدهاند. احکام الهی که در پاسخ به نیازهای ثابت بشر جعل شدهاند، دائمی و ابدیاند؛ اما شرع دربارهٔ نیازهای متغیر بهطور مستقیم حکمی جعل نکرده، بلکه وظیفه این بخش از روابط اجتماعی را بر عهده حکومت یا حاکم اسلامی گذاشته است.<ref>طباطبایی، المیزان، ۴/۱۲۰–۱۲۱</ref> | دراینباره چند نظر مطرح شده است. به گفته [[محقق نایینی|نایینی]] مجموعه مسائل مربوط به حکومت یا از مجموعه اموری است که حکم آن در شریعت کاملاً معین شده یا اینکه از امور غیر منصوص است که به دلیل آنکه تحت ضابطهای خاص درنمیآید و تابع مصالح و مفاسد و مقتضیات هر عصر است و تعیین حکم آن به دست ولی امر است.<ref>نایینی، تنبیه الامه، ۱۲۹–۱۳۱</ref> برخی آن را به نیازهای ثابت و متغیر بشر پیوند زدهاند. احکام الهی که در پاسخ به نیازهای ثابت بشر جعل شدهاند، دائمی و ابدیاند؛ اما شرع دربارهٔ نیازهای متغیر بهطور مستقیم حکمی جعل نکرده، بلکه وظیفه این بخش از روابط اجتماعی را بر عهده حکومت یا حاکم اسلامی گذاشته است.<ref>طباطبایی، المیزان، ۴/۱۲۰–۱۲۱</ref> | ||
حاکم جامعه اسلامی باید با در نظر گرفتن مصالح عمومی و بر اساس حق، به وضع مقررات و تنظیم امور اجتماعی بپردازد. به باور اندیشمندان اسلامی مجموعه احکام و قوانین در اسلام به دو بخش تقسیم میگردد بخشی که مربوط به نیازهای اساسی و ثابت بشر است، تبدیل و تغییرناپذیر است و احکام آن را | حاکم جامعه اسلامی باید با در نظر گرفتن مصالح عمومی و بر اساس حق، به وضع مقررات و تنظیم امور اجتماعی بپردازد. به باور اندیشمندان اسلامی مجموعه احکام و قوانین در اسلام به دو بخش تقسیم میگردد بخشی که مربوط به نیازهای اساسی و ثابت بشر است، تبدیل و تغییرناپذیر است و احکام آن را مصادر تشریع در [[اسلام]] تعیین کردهاند و نامتغیر است؛ اما در بخش دیگر که تابع مصالح و مفاسد و نیازهای متغیر اجتماعی است، حکم خاصی وضع نشده است<ref>طباطبایی، بررسیها، ۱/۷۹–۸۸؛ صدر، ۳۲۴–۳۲۵</ref> و [[سیدمحمدباقر صدر]] آن را «[[منطقة الفراغ]]» مینامد. تشریع حکم در این حوزه به [[دولت اسلامی]] یا ولیّ امر واگذار شده است؛ البته حوزه اختیار حاکم، هر فعالیتی است که به عنوان اولی از مباحات بوده و نص شرعی بر حرمت یا وجوب آن به صورت عام دلالت نکند. به گفته وی هرچند [[پیامبر اکرم(ص)]] در زمان خود بنابر مقتضیات آن زمان به پرکردن منطقة الفراغ اقدام کرده و احکام مناسبی تشریع کرده، اما جایگاه حضرت در این اقدام، پیامبری و تبلیغ احکام ثابت شریعت نبوده، بلکه این بوده که او ولیّ امر از طرف شریعت و مأمور به پرکردن منطقة الفراغ است؛ بنابراین چنین تشریعات پیامبر(ص)، احکام ثابت و دایمی نیستند؛ هرچند توجه به آنها در شرایط جدید بسیار راهگشاست<ref>صدر، اقتصادنا، ۳۸۰–۳۸۱، ۶۵۶، ۶۸۵ و ۶۸۹</ref>؛ اما برخی دیگر از فقها بر این باورند که در شریعت، منطقة الفراغ وجود ندارد؛ زیرا حکم خداوند در تمام موضوعات، حتی [[حوادث واقعه]]، بیان شده است و ولی امر شکل و قالب آن را بیان میکند، نه حکم آن را؛ بنابراین فقها در [[زمان غیبت]] تنها حق تشخیص حکم الهی را دارند.<ref>سبحانی، معالم الحکومة الاسلامیه، ۳۰۱؛ مکارم شیرازی، انوار الفقاهه، ۵۰۹</ref> | ||
به نظر امامخمینی اختیارات حکومتی و ولایت ولی فقیه که در طول ولایت نبی اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) است، بسیار گسترده است و محدود به رعایت چارچوب احکام فرعی شرعی نیست. به نظر ایشان هرچند نبی اکرم(ص) دربارهٔ احکام فقهیِ غیر حکومتی تنها شأن تبیین و تبلیغ دارد، اما شارع حکیم اختیارات حکومتی و جعل قوانین در این حوزه را به عنوان شعبهای از ولایت مطلقه به ایشان تفویض کرده است<ref>امامخمینی، بدائع الدرر، ۱۰۵–۱۱۱</ref> و این حکومت یکی از احکام اولیه اسلام است که بر جمیع احکام مقدم است. به گفته ایشان اگر اختیارات حکومتی، مشروط به احکام فرعیه باشد، واگذاری حکومت الهیه و تفویض ولایت مطلقه به رسول خدا(ص)، یک پدیده بیمعنا و بیمحتوا خواهد بود<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۴۵۱–۴۵۲</ref>؛ البته احکام حکومتی پیامبر(ص) دو دستهاند: برخی از آنها ابدی بوده و برای همیشه باید رعایت شوند؛ ولی برخی از آنها مخصوص به زمان خود ایشان است. در نظر صدر به نوع اول اشارهای نشده و ظاهراً احکام پیامبر(ص) در منطقة الفراغ را از نوع دوم میداند. به نظر [[امامخمینی]] این اختیارات با محدودیت پیشگفته به امامان(ع) واگذار شده است. آنان نیز اختیار دو گونه [[احکام حکومتی]] را دارند و میتوانند احکام دایمی حکومتی را انشا کنند.<ref>امامخمینی، البیع، ۳/۶۰۳–۶۰۵</ref> فقیهان نیز که ولایت خویش را از جانب رسول خدا(ص) و امامان(ع) دریافت کردهاند، از همان اختیارات حکومتی پیامبر(ص) و امامان(ع) برخوردارند و احکام حکومتیِ ایشان محدود و مقید به احکام فرعی نیستند و از این جهت مطلقاند و تنها مقید به اقتضای مصلحت نظام و جامعهاند<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲/۶۳۷، ۶۴۶ و ۶۵۳؛ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۴۵۱–۴۵۲؛ تحریر الوسیله، ۲/۵۹۶</ref>؛ البته اختیاراتی که پیامبر(ص) و امامان(ع) از غیر ناحیه ولایت و حکومت داشتهاند، برای ولی فقیه ثابت نیست.<ref>امامخمینی، البیع، ۲/۶۵۴–۶۵۵</ref> | به نظر امامخمینی اختیارات حکومتی و ولایت ولی فقیه که در طول ولایت نبی اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) است، بسیار گسترده است و محدود به رعایت چارچوب احکام فرعی شرعی نیست. به نظر ایشان هرچند نبی اکرم(ص) دربارهٔ احکام فقهیِ غیر حکومتی تنها شأن تبیین و تبلیغ دارد، اما شارع حکیم اختیارات حکومتی و جعل قوانین در این حوزه را به عنوان شعبهای از ولایت مطلقه به ایشان تفویض کرده است<ref>امامخمینی، بدائع الدرر، ۱۰۵–۱۱۱</ref> و این حکومت یکی از احکام اولیه اسلام است که بر جمیع احکام مقدم است. به گفته ایشان اگر اختیارات حکومتی، مشروط به احکام فرعیه باشد، واگذاری حکومت الهیه و تفویض ولایت مطلقه به رسول خدا(ص)، یک پدیده بیمعنا و بیمحتوا خواهد بود<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۴۵۱–۴۵۲</ref>؛ البته احکام حکومتی پیامبر(ص) دو دستهاند: برخی از آنها ابدی بوده و برای همیشه باید رعایت شوند؛ ولی برخی از آنها مخصوص به زمان خود ایشان است. در نظر صدر به نوع اول اشارهای نشده و ظاهراً احکام پیامبر(ص) در منطقة الفراغ را از نوع دوم میداند. به نظر [[امامخمینی]] این اختیارات با محدودیت پیشگفته به امامان(ع) واگذار شده است. آنان نیز اختیار دو گونه [[حکم حکومتی|احکام حکومتی]] را دارند و میتوانند احکام دایمی حکومتی را انشا کنند.<ref>امامخمینی، البیع، ۳/۶۰۳–۶۰۵</ref> فقیهان نیز که ولایت خویش را از جانب رسول خدا(ص) و امامان(ع) دریافت کردهاند، از همان اختیارات حکومتی پیامبر(ص) و امامان(ع) برخوردارند و احکام حکومتیِ ایشان محدود و مقید به احکام فرعی نیستند و از این جهت مطلقاند و تنها مقید به اقتضای [[مصلحت]] نظام و جامعهاند<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲/۶۳۷، ۶۴۶ و ۶۵۳؛ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۴۵۱–۴۵۲؛ تحریر الوسیله، ۲/۵۹۶</ref>؛ البته اختیاراتی که پیامبر(ص) و امامان(ع) از غیر ناحیه ولایت و حکومت داشتهاند، برای ولی فقیه ثابت نیست.<ref>امامخمینی، البیع، ۲/۶۵۴–۶۵۵</ref> | ||
== ولایت فقیه در قانون اساسی == | == ولایت فقیه در قانون اساسی == | ||
با توجه به بحثهایی که در جریان تصویب قانون اساسی دربارهٔ ولایت فقیه و اختیارات آن وجود داشت، آنچه در نهایت در ۲۴/۸/۱۳۵۸ به تصویب [[مجلس خبرگان قانون اساسی]] رسید، ولایت فقیه به عنوان یکی از اصول [[نظام جمهوری اسلامی]] بود که قوای سهگانه تحت نظر آن به انجام امور میپردازند و در اصل ۱۱۰ [[قانون اساسی]] وظایف و اختیارات رهبر ذکر شده است. امامخمینی پس از آن، بر این نکته تأکید کرد که آنچه در قانون اساسی ذکر شده، تنها بعضی از شئون ولایت فقیه است؛ ولی چون ملت به این قانون رأی داده و آن را خواسته، همه تابع آن هستند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۹/۵۲۹ و ۱۱/۴۶۴–۴۶۵</ref> بعدها برخی شاگردان ایشان در جریان بازنگری قانون اساسی مبنای فقهی این نظریه را روشن کردند. بر اساس آن، ولی فقیه هرچند بر اساس مبانی دینی، از ولایت گسترده برخوردار است، اگر در عقد بیعت با [[مردم]] بپذیرد که ولایت خود را بر اساس سازوکاری که در بیعت مشخص شده، اعمال کند، شرعاً مکلّف است همانگونه که با مردم پیمان بسته عمل کند.<ref>اداره کل، صورت مشروح مذاکرات، ۳/۱۳۱۲–۱۳۱۳</ref> باوجود محدودیتهای مذکور، امامخمینی آنجاکه به نظرش، | با توجه به بحثهایی که در جریان تصویب قانون اساسی دربارهٔ ولایت فقیه و اختیارات آن وجود داشت، آنچه در نهایت در ۲۴/۸/۱۳۵۸ به تصویب [[مجلس خبرگان قانون اساسی]] رسید، ولایت فقیه به عنوان یکی از اصول [[نظام جمهوری اسلامی ایران|نظام جمهوری اسلامی]] بود که [[قوای سهگانه]] تحت نظر آن به انجام امور میپردازند و در اصل ۱۱۰ [[قانون اساسی]] وظایف و اختیارات رهبر ذکر شده است. امامخمینی پس از آن، بر این نکته تأکید کرد که آنچه در قانون اساسی ذکر شده، تنها بعضی از شئون ولایت فقیه است؛ ولی چون ملت به این قانون رأی داده و آن را خواسته، همه تابع آن هستند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۹/۵۲۹ و ۱۱/۴۶۴–۴۶۵</ref> بعدها برخی شاگردان ایشان در جریان بازنگری قانون اساسی مبنای فقهی این نظریه را روشن کردند. بر اساس آن، ولی فقیه هرچند بر اساس مبانی دینی، از ولایت گسترده برخوردار است، اگر در عقد بیعت با [[مردم]] بپذیرد که ولایت خود را بر اساس سازوکاری که در بیعت مشخص شده، اعمال کند، شرعاً مکلّف است همانگونه که با مردم پیمان بسته عمل کند.<ref>اداره کل، صورت مشروح مذاکرات، ۳/۱۳۱۲–۱۳۱۳</ref> باوجود محدودیتهای مذکور، امامخمینی آنجاکه به نظرش، مصلحت نظام و [[اسلام]] اقتضا میکرد تا گرههای کور قانونی سریعاً به نفع مردم و اسلام باز شود، در امور دخالت میکرد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۰۳</ref> | ||
وجود خلأهایی در قانون اساسی که گاه با تفسیرهای نادرست از ولایت فقیه همراه بود، امامخمینی را بر آن داشت در موارد متعدد به روشنگری اذهان عمومی دربارهٔ گستردگی اختیارات ولی فقیه بپردازد. مهمترین آن، نامه مورخ ۱۶/۱۰/۱۳۶۶ به رئیسجمهور وقت بود که در آن بهصراحت از ولایت مطلقه سخن گفته است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۴۵۱–۴۵۲</ref> | وجود خلأهایی در قانون اساسی که گاه با تفسیرهای نادرست از ولایت فقیه همراه بود، امامخمینی را بر آن داشت در موارد متعدد به روشنگری اذهان عمومی دربارهٔ گستردگی اختیارات ولی فقیه بپردازد. مهمترین آن، نامه مورخ ۱۶/۱۰/۱۳۶۶ به رئیسجمهور وقت بود که در آن بهصراحت از ولایت مطلقه سخن گفته است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۴۵۱–۴۵۲</ref> |