۲۱٬۱۹۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵: | خط ۵: | ||
منطق با [[فطرت]] و سرشت انسان قرین و در همان پیدایش اولیه انسان با او همراه بوده است.<ref>(گلشنی، روش فازی در پژوهش، پلی ما بین روشهای کمی و کیفی، ۴۵؛ قاضیان، منطق، ۱۸.</ref> سیر تاریخ تدوین منطق گواهی میدهد ارسطو واضع و تدوینکننده دانش منطق است.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۵/۴۳؛ جعفری، منطقنگاری سینوی، ۱۳۶.</ref> وی مباحث منطقی را در شش رساله زیر عنوان «ارغنون» جمعآوری کرد که بعدها در حوزه نوافلاطونیها به هشت رساله افزایش یافت؛<ref>جعفری، منطقنگاری سینوی، ۱۳۶.</ref> سپس یکی از شارحان آثار ارسطو بهنام فرفوریوس مباحثی زیر عنوان کلیات خمس (ایساغوجی) مطرح کرد؛ بدین ترتیب تألیف منطقی به نُه رساله رسید و منطق ارسطویی به منطق نُهبخشی شهرت یافت <ref>جعفری، منطقنگاری سینوی، ۱۳۶؛ کاپلستون، تاریخ فلسفه، یونان وروم، ۱/۳۲۰ ـ ۳۲۲؛ قراملکی، مقدمه بر التنقیح، ۶ ـ ۷؛ ادامه مقاله.</ref> | منطق با [[فطرت]] و سرشت انسان قرین و در همان پیدایش اولیه انسان با او همراه بوده است.<ref>(گلشنی، روش فازی در پژوهش، پلی ما بین روشهای کمی و کیفی، ۴۵؛ قاضیان، منطق، ۱۸.</ref> سیر تاریخ تدوین منطق گواهی میدهد ارسطو واضع و تدوینکننده دانش منطق است.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۵/۴۳؛ جعفری، منطقنگاری سینوی، ۱۳۶.</ref> وی مباحث منطقی را در شش رساله زیر عنوان «ارغنون» جمعآوری کرد که بعدها در حوزه نوافلاطونیها به هشت رساله افزایش یافت؛<ref>جعفری، منطقنگاری سینوی، ۱۳۶.</ref> سپس یکی از شارحان آثار ارسطو بهنام فرفوریوس مباحثی زیر عنوان کلیات خمس (ایساغوجی) مطرح کرد؛ بدین ترتیب تألیف منطقی به نُه رساله رسید و منطق ارسطویی به منطق نُهبخشی شهرت یافت <ref>جعفری، منطقنگاری سینوی، ۱۳۶؛ کاپلستون، تاریخ فلسفه، یونان وروم، ۱/۳۲۰ ـ ۳۲۲؛ قراملکی، مقدمه بر التنقیح، ۶ ـ ۷؛ ادامه مقاله.</ref> | ||
علم منطق در میان [[مسلمانان]] نفوذ و گسترش فوقالعادهای یافت و اضافاتی بر آن شد و با تقسیم | علم منطق در میان [[مسلمانان]] نفوذ و گسترش فوقالعادهای یافت و اضافاتی بر آن شد و با تقسیم علم به تصور و تصدیق به دست [[فارابی]]، به کمال سید.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۵/۴۳؛ فایدئی، نوآوریهای منطق فارابی، ۲۸.</ref> بزرگترین کتاب در برگیرنده منطق ارسطویی که در میان مسلمانان تدوین شد، بخش منطق شفای ابنسینا بود که چندین برابر منطق ارسطوست <ref>مطهری، مجموعه آثار، ۵/۴۳.</ref> آشنایی مسلمانان با منطق نُهبخشی ارسطو، نخستین شیوهای است که نزد دانشمندان مسلمان رواج یافت و پیروان این شیوه منطقنگاری متناسب با مخاطبان و اهداف تعلیمی، آثار متنوعی تألیف کردند که از مهمترین آثار منطق نُهبخشی در دوره پس از فارابی، میتوان به رسائل اخوان الصفاء، شفای بوعلی، اساس الاقتباس و منطق التجرید [[خواجهنصیرالدین طوسی]] اشاره کرد.<ref>قراملکی، مقدمه بر التنقیح، ۷ ـ ۹.</ref> | ||
ابنسینا در آثار منطقی ابتدایی خود تا حد بسیاری پیرو منطق رایج ارسطو بوده است؛ به گونهای که در فصلبندی، محتوا و روش از ارسطو پیروی کرده است؛ اما بعدها از این روش فاصله گرفته، بیان خاصی از منطق ارائه کرده است؛<ref>حسینی و فایدئی، بررسی سیر تطور آثار منطقی ابنسینا از منطق نه بخشی به منطق دهبخشی، ۱۳۰.</ref> یعنی پس از دوره پیروی از شیوه ارسطو، در دوره تحول، منطق ارسطویی را از جهات گوناگون دچار تغییر و دگرگونی ساخته است.<ref>جعفری، منطقنگاری سینوی، ۱۳۸.</ref> یکی از تحولات محتوایی ابنسینا، واردکردن قیاسهای اقترانی شرطی بود که پیش از او سابقه نداشته است.<ref>سلیمانی امیری، منطق صدرایی، ۱۳۷.</ref> وی در موارد پرشماری نه تنها از بیان جمهور، بلکه از بیان ارسطو نیز عدول کرد و خود بیان جدیدی آورد؛ تا آنجاکه مقولات عشر و بحثهای تفصیلی صناعات خمس را حذف یا کاهش داده، منطق را در دو بخش تنظیم کرده، سامان داده است.<ref>جعفری، منطقنگاری سینوی، ۱۳۸ و ۱۴۳.</ref> ابنسینا با الهامگرفتن از تقسیمبندی علم به تصور و تصدیق، منطق را به دو بخش تعریف و حجت تقسیم کرد.<ref>قراملکی، سرآغاز منطق دوبخشی، ۳۹.</ref> شیوه دوبخشی ـ که سرآغاز آن در اشارات و تنبیهات است ـ روشی است که وی آن را در منطق المشرقیین تداوم داد.<ref>ابنسینا، منطق المشرقیین، ۹ و ۶۰؛ قراملکی، مقدمه بر التنقیح، ۷ ـ ۹.</ref> | [[ابنسینا]] در آثار منطقی ابتدایی خود تا حد بسیاری پیرو منطق رایج ارسطو بوده است؛ به گونهای که در فصلبندی، محتوا و روش از ارسطو پیروی کرده است؛ اما بعدها از این روش فاصله گرفته، بیان خاصی از منطق ارائه کرده است؛<ref>حسینی و فایدئی، بررسی سیر تطور آثار منطقی ابنسینا از منطق نه بخشی به منطق دهبخشی، ۱۳۰.</ref> یعنی پس از دوره پیروی از شیوه ارسطو، در دوره تحول، منطق ارسطویی را از جهات گوناگون دچار تغییر و دگرگونی ساخته است.<ref>جعفری، منطقنگاری سینوی، ۱۳۸.</ref> یکی از تحولات محتوایی ابنسینا، واردکردن قیاسهای اقترانی شرطی بود که پیش از او سابقه نداشته است.<ref>سلیمانی امیری، منطق صدرایی، ۱۳۷.</ref> وی در موارد پرشماری نه تنها از بیان جمهور، بلکه از بیان ارسطو نیز عدول کرد و خود بیان جدیدی آورد؛ تا آنجاکه مقولات عشر و بحثهای تفصیلی صناعات خمس را حذف یا کاهش داده، منطق را در دو بخش تنظیم کرده، سامان داده است.<ref>جعفری، منطقنگاری سینوی، ۱۳۸ و ۱۴۳.</ref> ابنسینا با الهامگرفتن از تقسیمبندی علم به تصور و تصدیق، منطق را به دو بخش تعریف و حجت تقسیم کرد.<ref>قراملکی، سرآغاز منطق دوبخشی، ۳۹.</ref> شیوه دوبخشی ـ که سرآغاز آن در اشارات و تنبیهات است ـ روشی است که وی آن را در منطق المشرقیین تداوم داد.<ref>ابنسینا، منطق المشرقیین، ۹ و ۶۰؛ قراملکی، مقدمه بر التنقیح، ۷ ـ ۹.</ref> | ||
منطقدانان مسلمان پس از ابنسینا در تدوین کتابهای منطقی به دو گروه تقسیم شدند: دستهای همچنان به روش گذشته، مباحث منطقی را دستهبندی کرده، مباحث تعریف را در بخش برهان آوردند؛ همانند بهمنیار در التحصیل، خواجهنصیرالدین طوسی در اساس الاقتباس و منطق التجرید؛ اما دستهای دیگر مباحث تعریف را پیش از بخش قضایا ذکر کردهاند؛ همانند ابنحزم اندلسی در التقریب لحد المنطق، بغدادی در المعتبر، [[سهروردی]] در | منطقدانان مسلمان پس از ابنسینا در تدوین کتابهای منطقی به دو گروه تقسیم شدند: دستهای همچنان به روش گذشته، مباحث منطقی را دستهبندی کرده، مباحث تعریف را در بخش برهان آوردند؛ همانند بهمنیار در التحصیل، خواجهنصیرالدین طوسی در اساس الاقتباس و منطق التجرید؛ اما دستهای دیگر مباحث تعریف را پیش از بخش قضایا ذکر کردهاند؛ همانند ابنحزم اندلسی در التقریب لحد المنطق، بغدادی در المعتبر، [[سهروردی]] در حکمة الاشراق، ارموی در مطالع الانوار، کاتبی در الشمسیه، ابهری در تنزیل الافکار، تفتازانی در تهذیب المنطق و [[ملاصدرا]] در التنقیح.<ref>سلیمانی امیری، منطق صدرایی، ۱۳۵ ـ ۱۳۶.</ref> شماری در نگارش منطق سعی کردند دو ساختار نُهبخشی و دو بخشی را تلفیق کنند. آنان در عین توجه به منطق دوبخشی به نُهبخشی ارسطویی نیز بدون حذف و ارجاع، توجه داشتند. چنین آثاری در واقع ده بخش دارند: «الفاظ، مدخل، قول شارح، قضیه، قیاس، برهان، جدل، خطابه، [[شعر]] و مغالطه». کسانی چون سهلان ساوی مؤلف البصائر النصیریه، افضلالدین کاشانی مؤلف المنهاج المبین، مظفر مؤلف المنطق، محمود شهابی مؤلف رهبر خرد، و محمد خوانساری مؤلف منطق صوری، بر چنین روشی تأکید دارند.<ref>قراملکی، مقدمه بر التنقیح، ۱۵.</ref> | ||
ملاصدرا نیز در آثار خود به مباحث منطقی پرداخته، با توجه به مبانی مهمی چون [[اصالت وجود]]، برخی مباحث منطقی را بهشدت به چالش کشیده است.<ref>ملایری، اصالت وجود و تحول در منطق تعریف، ۴۳.</ref> او با توجه به مبانی خویش، شیئیت شیء را به صورت اخیر که همان فصل است، میداند.<ref>ملایری، اصالت وجود و تحول در منطق تعریف، ۵۱ ـ ۵۲؛ مطهری، مجموعه آثار، ۱۱/۴۴۸.</ref> و تمایزی که میان نوع و فصل، آنگونه که منطقدانان قدیم قائل بودند و فصل را مقدم بر نوع میدانستند، دگرگون ساخت<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۲۹۰ ـ ۲۹۱ و ۳/۱۰۳ ـ ۱۰۴؛ سبزواری، تعلیقات الشواهد، ۵۶۸ ـ ۵۶۹ و ۵۷۶؛ ملایری، اصالت وجود و تحول در منطق تعریف، ۵۲.</ref> و با انتقال فصل از حیطه [[ماهیت]] به عرصه [[وجود]]، استحکام مباحث کلیات خمس را متزلزل ساخت و تعریف به لوازم وجودی را جایگزین تعریف ماهوی کرد.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۱۰۳ ـ ۱۰۴ و ۵/۲۹۹؛ ملاصدرا، رسالة فی الحدوث، ۸۰؛ ملایری، اصالت وجود و تحول در منطق تعریف، ۵۷.</ref> برخی اندیشمندان اسلامی همچون محدث استرآبادی و برخی مکاتب کلامی مانند [[اهل حدیث]] و حنابله و برخی [[عرفا]]، با منطق مخالفت کردهاند.<ref>قاضیان، منطق، ۳۱ ـ ۳۲.</ref> | |||
در آغاز قرن بیستم میلادی نوع جدیدی از منطق با نام «منطق ریاضی» یا «فلسفه اصول ریاضیات» که از لحاظ قلمرو بسیار وسیعتر از منطق ارسطویی است، به دست برتراند راسل و وایتهد، مطرح و بسط داده شد. این منطق جدید نوعی محاسبه ریاضی است که در آن درباره نسبت، روابط، علامات و رموز بحث میشود.<ref>قاضیان، منطق، ۳۰.</ref> | در آغاز قرن بیستم میلادی نوع جدیدی از منطق با نام «منطق ریاضی» یا «فلسفه اصول ریاضیات» که از لحاظ قلمرو بسیار وسیعتر از منطق ارسطویی است، به دست برتراند راسل و وایتهد، مطرح و بسط داده شد. این منطق جدید نوعی محاسبه ریاضی است که در آن درباره نسبت، روابط، علامات و رموز بحث میشود.<ref>قاضیان، منطق، ۳۰.</ref> | ||
آشنایی [[امامخمینی]] با منطق در سال ۱۳۲۷ق/ ۱۲۸۸ش نزد نجفی خمینی در خمین آغاز شد و در سال ۱۳۳۹ق/ ۱۳۰۰ش در [[حوزه علمیه اراک]] نزد محمد گلپایگانی تکمیل شد. ایشان در سال ۱۳۴۱ق/ ۱۳۰۱ش به بعد، به تدریس علوم عقلی ازجمله شرح شمسیه و منطق | آشنایی [[امامخمینی]] با منطق در سال ۱۳۲۷ق/ ۱۲۸۸ش نزد نجفی خمینی در [[خمین]] آغاز شد و در سال ۱۳۳۹ق/ ۱۳۰۰ش در [[حوزه علمیه اراک]] نزد محمد گلپایگانی تکمیل شد. ایشان در سال ۱۳۴۱ق/ ۱۳۰۱ش به بعد، به تدریس علوم عقلی ازجمله شرح شمسیه و منطق شرح منظومه پرداخت. ایشان در بحثهای فلسفی و اصولی خویش، به مباحث منطقی پرداخته، طبق نظر منطقدانان مشهور به مباحث منطقی توجه کرده است؛ اما در مواردی همسو با [[حکمت متعالیه]] و بنابر اصالت وجود، برخی مباحث منطق را به چالش کشانده است؛ چنانکه در مباحث تعریف، لوازم وجود را جایگزین لوازم ماهوی دانسته است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۲۲۱، ۲۲۳ و ۲۳۰؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۳۲.</ref>{{ببینید|استادان امامخمینی|تدریس امامخمینی}} | ||
به اعتقاد ایشان تعلیمات منطقی و قواعد علم میزان که پایه علمهاست، رهین زحمتهای ارسطوست و از این جهت که بنای تعلیم منطق به او نسبت داده شده، او را معلم اول میگویند. اهمیت کار منطقی ارسطو به حدّی است که ابنسینا در برابر تعالیمِ منطق ارسطو، زانوی ادب زده، معتقد است تاکنون کسی به قواعد منطقی ارسطو اشکال نکرده، آرای متین او دستخوش نقص و اشکال نشده است؛<ref>امام خمینی، کشف اسرار، ۴۲ ـ ۴۳؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ۳۰۳.</ref> چنانکه دکارت فرانسوی که گمان کرده انقلابی در منطق ایجاد کرده، بر پایه اذعان اهل فن، پایه معلومات وی در این خصوص بسیار سست و ضعیف است.<ref>امام خمینی، کشف اسرار، ۴۲ ـ ۴۳.</ref> به احتمال بسیار، امامخمینی در بحثهای منطقی خویش دوبخشی است؛ زیرا نخست اینکه شمسیه را تدریس کرده<ref>صبوری قمی، مصاحبه، ۱۴.</ref> که مبنای تنظیماش دو بخشی است؛ دیگر اینکه ایشان بحثهای مقولات عشر را در مباحث فلسفی بررسی کرده است، نه در منطق.<ref>ادامه مقاله.</ref> | |||
به اعتقاد ایشان تعلیمات منطقی و قواعد علم میزان که پایه علمهاست، رهین زحمتهای ارسطوست و از این جهت که بنای تعلیم منطق به او نسبت داده شده، او را معلم اول میگویند. اهمیت کار منطقی ارسطو به حدّی است که ابنسینا در برابر تعالیمِ منطق ارسطو، زانوی ادب زده، معتقد است تاکنون کسی به قواعد منطقی ارسطو اشکال نکرده، آرای متین او دستخوش نقص و اشکال نشده است؛<ref>امام خمینی، کشف اسرار، ۴۲ ـ ۴۳؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ۳۰۳.</ref> چنانکه دکارت فرانسوی که گمان کرده انقلابی در منطق ایجاد کرده، بر پایه اذعان اهل فن، پایه معلومات وی در این خصوص بسیار سست و ضعیف است.<ref>امام خمینی، کشف اسرار، ۴۲ ـ ۴۳.</ref> به احتمال بسیار، امامخمینی در بحثهای منطقی خویش دوبخشی است؛ زیرا نخست اینکه شمسیه را تدریس کرده<ref>صبوری قمی، مصاحبه، ۱۴.</ref> که مبنای تنظیماش دو بخشی است؛ دیگر اینکه ایشان بحثهای مقولات عشر را در مباحث فلسفی بررسی کرده است، نه در منطق<ref>ادامه مقاله.</ref> | |||
==حقیقت و ماهیت منطق== | ==حقیقت و ماهیت منطق== | ||
علم منطق یکی از شاخههای علوم انسانی است که غرض آن، مصونداشتن ذهن انسان از خطا و اشتباه است؛ از اینرو قواعد خاصی از ذهنی که درست میاندیشد و استدلال میکند، استخراج میکند؛ پس علم منطق، علم دستوری است؛ زیرا میخواهد دستورها و قواعدی برای درستاندیشیدن به دست دهد و به همین جهت دارای قواعد کلی و شمولی است.<ref>جعفری، خاستگاه تاریخی علم منطق، ۱۱۸.</ref> | علم منطق یکی از شاخههای علوم انسانی است که غرض آن، مصونداشتن ذهن انسان از خطا و اشتباه است؛ از اینرو قواعد خاصی از ذهنی که درست میاندیشد و استدلال میکند، استخراج میکند؛ پس علم منطق، علم دستوری است؛ زیرا میخواهد دستورها و قواعدی برای درستاندیشیدن به دست دهد و به همین جهت دارای قواعد کلی و شمولی است.<ref>جعفری، خاستگاه تاریخی علم منطق، ۱۱۸.</ref> | ||
خط ۲۵: | خط ۲۳: | ||
امامخمینی نیز ماهیت و حقیقت منطق را همان قواعد خاصی میداند که ذهن را از خطا و لغزش مصون میدارد<ref>امام خمینی، تنقیح الاصول، ۱/۱۱؛ امام خمینی، جواهر الاصول، ۱/۳۲.</ref> و بر این باور است که احکام منطقی، احکام محکم و استواری است که ناظر به واقعیات خارجی است و احکام نفس الامری هستند که حاکی از واقعیات خارجی و آینه تمامنمای جمال واقعیاتاند و چنین نیست که تصورات محض باشند.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۷۸.</ref> بنابراین در مسائل منطقی، به باطن و متن واقع نظر شده، در مقام حکایت از متن واقع، این تعبیرات آورده شده است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۸۰ ـ ۲۱۱.</ref> اینکه در منطق برخی مقدمات لحاظ میشود و جنس الاجناس، جنس عالی، اجناس متوسطه و فصلهای متوسط ترتیب داده میشود یا اینکه مفاهیم را به نحو لابشرط و بشرطلا، ملاحظه میکنند، به این معنا نیست که عالم منطقی این قواعد را از پیش خود درست کرده باشد و نظری به خارج نداشته باشد؛ بلکه اهل منطق خواستهاند نقشه خارج را آن طوری که هست لحاظ کنند و غرض این بحثها برای تفهیم و القای حقیقت است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۶۲ ـ ۵۶۳.</ref> | امامخمینی نیز ماهیت و حقیقت منطق را همان قواعد خاصی میداند که ذهن را از خطا و لغزش مصون میدارد<ref>امام خمینی، تنقیح الاصول، ۱/۱۱؛ امام خمینی، جواهر الاصول، ۱/۳۲.</ref> و بر این باور است که احکام منطقی، احکام محکم و استواری است که ناظر به واقعیات خارجی است و احکام نفس الامری هستند که حاکی از واقعیات خارجی و آینه تمامنمای جمال واقعیاتاند و چنین نیست که تصورات محض باشند.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۷۸.</ref> بنابراین در مسائل منطقی، به باطن و متن واقع نظر شده، در مقام حکایت از متن واقع، این تعبیرات آورده شده است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۸۰ ـ ۲۱۱.</ref> اینکه در منطق برخی مقدمات لحاظ میشود و جنس الاجناس، جنس عالی، اجناس متوسطه و فصلهای متوسط ترتیب داده میشود یا اینکه مفاهیم را به نحو لابشرط و بشرطلا، ملاحظه میکنند، به این معنا نیست که عالم منطقی این قواعد را از پیش خود درست کرده باشد و نظری به خارج نداشته باشد؛ بلکه اهل منطق خواستهاند نقشه خارج را آن طوری که هست لحاظ کنند و غرض این بحثها برای تفهیم و القای حقیقت است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۶۲ ـ ۵۶۳.</ref> | ||
==جایگاه علم منطق== | ==جایگاه علم منطق== | ||
درباره علمبودن منطق در میان اندیشمندان اختلاف است. برخی از آن جهت که منطق از | درباره علمبودن منطق در میان اندیشمندان اختلاف است. برخی از آن جهت که منطق از معقولات ثانیه بحث میکند و یا از آن جهت که وسیله و ابزار دیگر علوم است، آن را از شمار علوم خارج دانستهاند؛<ref>بغدادی، المعتبر فی الحکمه، ۱/۶ ـ ۸؛ ایزدیتبار، ابزاریبودن منطق، ۱۹؛ قاضیان، منطق، ۲۷؛ منصوری، علم منطق، ۶۶.</ref> امّا گروهی دیگر منطق را از علوم به شمار آوردهاند و درباره «آلی» یا «اصیل»بودن آن معتقدند از آنجاکه منطق، مجموعه قواعد و قوانینی است که درباره موضوع خاص (معقولات ثانیه) بحث میکند، علمی اصیل و مستقل است و از آنجاکه وسیله تحصیل و تحقیق در علوم دیگر است، «علم آلی» است.<ref>ابنسینا، منطق المشرقین، ۵؛ ابنبهریز، حدود المنطق، ۱۱۵ ـ ۱۱۹؛ قاضیان، منطق، ۲۷ ـ ۲۸.</ref> نگاه ابزاری به منطق میان اندیشمندان اسلامی در قالب تعابیری از قبیل علم آلی، اداة الفیلسوف، آلة قانونیة، قسطاس و معیار بیان شده است؛<ref>خواجهنصیر، شرح الاشارات، ۱/۹؛ ملاصدرا، التنقیح، ۵؛ قطبالدین رازی، تحریر القواعد، ۵۲؛ اخوانالصفاء، رسائل اخوانالصفا، ۱/۴۲۶ ـ ۴۲۷؛ سهلان ساوی، البصائر النصیریة فی علم المنطق، ۵۲ ـ ۵۳؛ یزدی، الحاشیه علی تهذیب المنطق، ۱۱؛ ایزدیتبار، ابزاریبودن منطق، ۲۵.</ref> از اینرو مرتبه علم منطق پیش از تمام علوم نقلی و عقلی است؛ زیرا کسی که منطق نمیداند، نمیتواند در هیچ علمی تحقیق کند؛<ref>ابنسینا، الشفاء (المنطق)، ۱۱ و ۱۵؛ قاضیان، منطق، ۲۹.</ref> بهویژه در علوم عقلی، فلسفه وجودی منطق به سبب کاربرد و استفادهاش در [[فلسفه]] است. از ابزاریبودن منطق در میزانبودن، معرفتشناسی و حجت، استفاده میشود. وقتی فلسفه بحث وجود بما هو وجود را بیان میکند، این بحث حول وجود، به روش خاصی نیاز دارد؛ یعنی باید مسیر وصول به غایت فلسفه مشخص شود و مسیر وصول، بیان مسائل آن به روش منطقی است.<ref>منصوری، علم منطق، ۸۷ ـ ۸۸.</ref> امامخمینی نیز علم منطق را پایه همه علوم میداند<ref>امام خمینی، کشف اسرار، ۴۲.</ref> و آن را ابزاری برای علم فلسفه میشمارد و معتقد است فلاسفه برای تفهیم برخی مطالب فلسفی از منطق بهره بردهاند؛<ref>امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۶۲.</ref> همچنین برخی مباحث منطقی، نظیر مباحث قیاس و اشکال منطقی و تمییز صحیح نتیجه از عقیم آن و برخی قضایا در علم اصول، نقش ابزاری و آلی دارند؛<ref>امام خمینی، تنقیح الاصول، ۴/۵۸۹.</ref> چنانکه ایشان در برخی آثار اصولی خود از منطق با عنوان یکی از مقدمات باب [[اجتهاد]] نام برده است.<ref>امام خمینی، الاجتهاد و التقلید، ۱۰.</ref> | ||
==موضوع منطق== | ==موضوع منطق== | ||
درباره موضوع علم منطق، میان منطقدانان اختلاف است. برخی موضوع علم منطق را «معرّف و حجت» میدانند؛ یعنی مسائل منطق یا درباره معرفها (تعریفات) است یا درباره حجتها، یعنی استدلالها.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۵/۵۰.</ref> برخی نیز موضوع منطق را الفاظ از آن جهت که بر معقولات و مفاهیم دلالت دارند، دانستهاند.<ref>سلیمانی امیری، معرفی فلسفه منطق، ۴۳.</ref> ابنسینا موضوع منطق را معقولات ثانیه مستند به معقولات اولی میداند؛ از آن جهت که به وسیله آنها میتوان از معلوم (معقولات اولی) به مجهول رسید.<ref>ابنسینا، تعلیقات، ۱۶۷.</ref> ملاصدرا نیز موضوع منطق را معقولات ثانیه به شرط برخورداری از صلاحیت یا منفعت در رسیدن به مطلوب، میداند.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۳۳۲ ـ ۳۳۳؛ ملاصدرا، التنقیح، ۵؛ موسیخانی، هستیشناسی موضوع علم منطق از منظر ملاصدرا، ۱۱۱.</ref> | درباره موضوع علم منطق، میان منطقدانان اختلاف است. برخی موضوع علم منطق را «معرّف و حجت» میدانند؛ یعنی مسائل منطق یا درباره معرفها (تعریفات) است یا درباره حجتها، یعنی استدلالها.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۵/۵۰.</ref> برخی نیز موضوع منطق را الفاظ از آن جهت که بر معقولات و مفاهیم دلالت دارند، دانستهاند.<ref>سلیمانی امیری، معرفی فلسفه منطق، ۴۳.</ref> ابنسینا موضوع منطق را معقولات ثانیه مستند به معقولات اولی میداند؛ از آن جهت که به وسیله آنها میتوان از معلوم (معقولات اولی) به مجهول رسید.<ref>ابنسینا، تعلیقات، ۱۶۷.</ref> [[ملاصدرا]] نیز موضوع منطق را معقولات ثانیه به شرط برخورداری از صلاحیت یا منفعت در رسیدن به مطلوب، میداند.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۳۳۲ ـ ۳۳۳؛ ملاصدرا، التنقیح، ۵؛ موسیخانی، هستیشناسی موضوع علم منطق از منظر ملاصدرا، ۱۱۱.</ref> | ||
امامخمینی نیز از آنجاکه حدود، قضایا و سایر مسائل منطقی را برآمده از خارج دانسته و منشأ و انتزاع آنها را عالم واقع و | [[امامخمینی]] نیز از آنجاکه حدود، قضایا و سایر مسائل منطقی را برآمده از خارج دانسته و منشأ و انتزاع آنها را عالم واقع و نفس الامر میداند،<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱۷۱ ـ ۱۷۲ و ۱/۱۹۱؛ امام خمینی، تهذیب الاصول، ۱/۱۶۶؛ امام خمینی، مناهج الوصول، ۱/۷۰.</ref> موضوع علم منطق را معقولات ثانیه دانسته، معتقد است در علم میزان از معقولات ثانیه و از مفاهیم و کلیات بحث میشود.<ref> امام خمینی، مناهج الوصول، ۱/۲۱۵ ـ ۲۱۶.</ref> که برگرفته از معقولات اولیهاند؛<ref>امام خمینی، تقریرات، ۳/۲۷۹ و ۲۸۲.</ref> یعنی اصل معقول ثانیبودن شیء، از معقول اولی گرفته و انتزاع شده است؛ چنانکه فصول و اجناس باید از نقشه این نظام عالم گرفته شوند.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۳/۲۸۵؛ امام خمینی، تهذیب الاصول، ۱/۱۶۶؛ امام خمینی، مناهج الوصول، ۱/۷۰؛ ادامه مقاله.</ref> | ||
==ساختار منطق== | ==ساختار منطق== | ||
بررسی ابواب منطق، اجزا و ترتیب آنها، کانون توجه منطقدانان است.<ref>علیزاده، ساختار منطق، ۴۰.</ref> مراد از ساختار منطق، بحثی درباره ابواب و اجزای علم منطق و ترتیب آن و دلیل طرح هر باب در کلیت علم منطق است.<ref>علیزاده، ساختار منطق، ۴۰.</ref> ساختار منطق را از دو جهت میتوان بررسی کرد: | بررسی ابواب منطق، اجزا و ترتیب آنها، کانون توجه منطقدانان است.<ref>علیزاده، ساختار منطق، ۴۰.</ref> مراد از ساختار منطق، بحثی درباره ابواب و اجزای علم منطق و ترتیب آن و دلیل طرح هر باب در کلیت علم منطق است.<ref>علیزاده، ساختار منطق، ۴۰.</ref> ساختار منطق را از دو جهت میتوان بررسی کرد: | ||
خط ۴۳: | خط ۴۱: | ||
#سوفسطیقا (مغالطه)؛ | #سوفسطیقا (مغالطه)؛ | ||
#بوطیقا (شعر) <ref>علیزاده، ساختار منطق، ۴۲.</ref> | #بوطیقا (شعر) <ref>علیزاده، ساختار منطق، ۴۲.</ref> | ||
اما در نظر ابنسینا و پیروان او، منطق به دو بخش معرِّف یا تعریف و حجت یا استدلال تقسیم میشود. بخش اول، شامل مدخل و حد، و بخش دوم شامل قضایا، قیاس و صناعات خمس است.<ref>ابنسینا، منطق المشرقیین، ۹ و ۶۰؛ ابنسینا، منطق دانشنامه علائی، ۱۱ ـ ۲۹ و ۳۲ ـ ۹۳؛ علیزاده، ساختار منطق، ۴۹ ـ ۵۰؛ قاضیان، منطق، ۳۱.</ref> | اما در نظر [[ابنسینا]] و پیروان او، منطق به دو بخش معرِّف یا تعریف و حجت یا استدلال تقسیم میشود. بخش اول، شامل مدخل و حد، و بخش دوم شامل قضایا، قیاس و صناعات خمس است.<ref>ابنسینا، منطق المشرقیین، ۹ و ۶۰؛ ابنسینا، منطق دانشنامه علائی، ۱۱ ـ ۲۹ و ۳۲ ـ ۹۳؛ علیزاده، ساختار منطق، ۴۹ ـ ۵۰؛ قاضیان، منطق، ۳۱.</ref> | ||
==مدخل== | ==مدخل== | ||
در بخش مدخل، به باب الفاظ، مباحث کلی و جزئی، و روابط محمولات و مفاهیم کلی با مصادیق خارجی خود، یعنی بحث نسبت مفاهیم کلی از جهت مصادیق پرداخته میشود.<ref>ملاصدرا، التنقیح، ۷ ـ ۱۰؛ سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ۳/۲۰۰۶.</ref> بحث مفاهیم کلی که ذیل عنوان نسب اربع مطرح میشود، به بررسی نسبت دو مفهوم کلی از حیث تباین، تساوی و خصوص مطلق و من وجه میپردازد و در درک شرایط مصداقی تعاریف و چگونگی حکم میان مفاهیم کلی و انتقال از یک یا چند حکم بین دو مفهوم کلی به حکمی دیگر بین آن دو، فایده و نقش اساسی دارد.<ref>علیزاده، نسبتهای میان مفاهیم، ۱۰۶ ـ ۱۰۷.</ref> از دیگر مباحث اصلی در بخش مدخل، کلیات خمس است که درک درست آن منجر به شناخت اقسام حمل و محمولات و تغییردادن خواص و آثار هر یک آنهاست؛ زیرا مرکبات باید به بسایط تحلیل شوند تا روابط بین اجزا معلوم شود.<ref>مشکوةالدینی، منطق نوین، ۱۶۰ ـ ۱۸۵.</ref> | در بخش مدخل، به باب الفاظ، مباحث کلی و جزئی، و روابط محمولات و مفاهیم کلی با مصادیق خارجی خود، یعنی بحث نسبت مفاهیم کلی از جهت مصادیق پرداخته میشود.<ref>ملاصدرا، التنقیح، ۷ ـ ۱۰؛ سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ۳/۲۰۰۶.</ref> بحث مفاهیم کلی که ذیل عنوان نسب اربع مطرح میشود، به بررسی نسبت دو مفهوم کلی از حیث تباین، تساوی و خصوص مطلق و من وجه میپردازد و در درک شرایط مصداقی تعاریف و چگونگی حکم میان مفاهیم کلی و انتقال از یک یا چند حکم بین دو مفهوم کلی به حکمی دیگر بین آن دو، فایده و نقش اساسی دارد.<ref>علیزاده، نسبتهای میان مفاهیم، ۱۰۶ ـ ۱۰۷.</ref> از دیگر مباحث اصلی در بخش مدخل، کلیات خمس است که درک درست آن منجر به شناخت اقسام حمل و محمولات و تغییردادن خواص و آثار هر یک آنهاست؛ زیرا مرکبات باید به بسایط تحلیل شوند تا روابط بین اجزا معلوم شود.<ref>مشکوةالدینی، منطق نوین، ۱۶۰ ـ ۱۸۵.</ref> | ||
خط ۴۹: | خط ۴۷: | ||
مبحث کلیات خمس را «فرفوریوس» شاگرد فلوطین، چند قرن پس از ارسطو تألیف کرد و آن را «ایساغوجی» که به معنای مدخل و مقدمه است، نامید. بحث کلیات خمس مربوط به فلسفه است، ولی از آنجاکه بحث حدود و تعاریف متوقف بر آشنایی با کلیات خمس است، منطقدانان این بحث را مقدمه برای باب «حدود» میآورند<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۵/۵۸؛ قاضیان، منطق، ۱۱۲.</ref> و معتقدند هر کلی که نسبت به افراد آن کلی در نظر گرفته شود، یکی از موارد (نوع، جنس، فصل، عرض عام و عرض خاص) خواهد بود.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۵/۵۸.</ref> بنابراین اگر کلی، ذاتی ماهیت افراد خود باشد یا تمام ماهیت و ذات افراد خود باشد، «نوع» نام دارد؛ یا اگر جزء اعم ماهیت و ذات افراد خود و افراد دیگر باشد، «جنس» نام دارد و یا چنانچه جزء مختص ماهیت و ذات افراد خود باشد، «فصل» نام دارد<ref>حلّی، الجوهر النضید فی شرح منطق التجرید، ۱۵؛ ملاصدرا، مجموعه رسائل فلسفی، ۲۰۲؛ دینانی ابراهیمی، قواعد کلی فلسفی، ۱/۲۰۹ ـ ۲۱۰؛ قاضیان، منطق، ۱۱۲.</ref> امـا اگر کلی، عرض افراد خود یا مختص افراد خود باشد، «عرض خاص» نام دارد و یا اگر اعم از افراد خود و افراد دیگر باشد، «عرض عام» نام دارد.<ref>قطبالدین شیرازی، درة التاج، ۱۵۶ و ۲۶۰؛ ملاصدرا، مجموعه رسائل فلسفی، ۲۰۲؛ قاضیان، منطق، ۱۱۲.</ref> | مبحث کلیات خمس را «فرفوریوس» شاگرد فلوطین، چند قرن پس از ارسطو تألیف کرد و آن را «ایساغوجی» که به معنای مدخل و مقدمه است، نامید. بحث کلیات خمس مربوط به فلسفه است، ولی از آنجاکه بحث حدود و تعاریف متوقف بر آشنایی با کلیات خمس است، منطقدانان این بحث را مقدمه برای باب «حدود» میآورند<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۵/۵۸؛ قاضیان، منطق، ۱۱۲.</ref> و معتقدند هر کلی که نسبت به افراد آن کلی در نظر گرفته شود، یکی از موارد (نوع، جنس، فصل، عرض عام و عرض خاص) خواهد بود.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۵/۵۸.</ref> بنابراین اگر کلی، ذاتی ماهیت افراد خود باشد یا تمام ماهیت و ذات افراد خود باشد، «نوع» نام دارد؛ یا اگر جزء اعم ماهیت و ذات افراد خود و افراد دیگر باشد، «جنس» نام دارد و یا چنانچه جزء مختص ماهیت و ذات افراد خود باشد، «فصل» نام دارد<ref>حلّی، الجوهر النضید فی شرح منطق التجرید، ۱۵؛ ملاصدرا، مجموعه رسائل فلسفی، ۲۰۲؛ دینانی ابراهیمی، قواعد کلی فلسفی، ۱/۲۰۹ ـ ۲۱۰؛ قاضیان، منطق، ۱۱۲.</ref> امـا اگر کلی، عرض افراد خود یا مختص افراد خود باشد، «عرض خاص» نام دارد و یا اگر اعم از افراد خود و افراد دیگر باشد، «عرض عام» نام دارد.<ref>قطبالدین شیرازی، درة التاج، ۱۵۶ و ۲۶۰؛ ملاصدرا، مجموعه رسائل فلسفی، ۲۰۲؛ قاضیان، منطق، ۱۱۲.</ref> | ||
امامخمینی نیز به باب الفاظ، مباحث کلی و جزئی، نسبت اربعه و کلیات خمس در آثار خویش پرداخته است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۲۳ ـ ۲۴ و ۲/۷۰؛ امام خمینی، مناهج الوصول، ۲/۶۸؛ امام خمینی، جواهر الاصول، ۱/۵۸ ـ ۵۹.</ref> ایشان در بحث کلیات خمس و باب ایساغوجی، نوع را متفق الحقیقه و تمام شیء میداند.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۶۶.</ref> و جنس را مشترک میان انواع (کمال مشترک ذاتی) و قابل حمل بر اشیای مختلف میشمارد.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۷۸ ـ ۱۷۹ و ۱۹۴.</ref> بنابر نظر ایشان اهل منطق در بیان تحلیل فصول و اجناس به واقعیت خارجی توجه داشتهاند؛ چون دیدهاند حالاتی بر [[ماهیت]] عارض است؛ مثلاً اعتبارات سهگانهای که برای کلیات خمس قائل شدهاند، به یک اعتبار جزء حدّ قرار گرفته، بر نوع حمل میشود و به اعتبار بشرط لا و بشرط شیء قابل حمل نمیباشد؛<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۹۰ ـ ۱۹۴.</ref> چنانچه بعضیها دچار اشتباه شدهاند؛<ref>اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایه، ۱/۶۶۴ ـ ۶۶۵.</ref> در حالیکه این تعبیرات برای نشاندادن کیفیاتی است که ماهیات در مرتبه غیر ذات داراست.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۸۴.</ref> بنابر نظر ایشان، اهل منطق از مقام لاتعین و ابهام به جنس و از مقام تعین به نوع تعبیر کردهاند؛ زیرا جنس حالت انتظار دارد و فصل محصل جنس است؛ از اینرو برای جنس خالی از فصل، نمیتوان مرتبهای از تحقق فرض کرد؛ چون هر جنسی در فصل خود فانی است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۹۴ و ۲۰۷.</ref> امامخمینی در مباحثی چون | امامخمینی نیز به باب الفاظ، مباحث کلی و جزئی، نسبت اربعه و کلیات خمس در آثار خویش پرداخته است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۲۳ ـ ۲۴ و ۲/۷۰؛ امام خمینی، مناهج الوصول، ۲/۶۸؛ امام خمینی، جواهر الاصول، ۱/۵۸ ـ ۵۹.</ref> ایشان در بحث کلیات خمس و باب ایساغوجی، نوع را متفق الحقیقه و تمام شیء میداند.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۶۶.</ref> و جنس را مشترک میان انواع (کمال مشترک ذاتی) و قابل حمل بر اشیای مختلف میشمارد.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۷۸ ـ ۱۷۹ و ۱۹۴.</ref> بنابر نظر ایشان اهل منطق در بیان تحلیل فصول و اجناس به واقعیت خارجی توجه داشتهاند؛ چون دیدهاند حالاتی بر [[ماهیت]] عارض است؛ مثلاً اعتبارات سهگانهای که برای کلیات خمس قائل شدهاند، به یک اعتبار جزء حدّ قرار گرفته، بر نوع حمل میشود و به اعتبار بشرط لا و بشرط شیء قابل حمل نمیباشد؛<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۹۰ ـ ۱۹۴.</ref> چنانچه بعضیها دچار اشتباه شدهاند؛<ref>اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایه، ۱/۶۶۴ ـ ۶۶۵.</ref> در حالیکه این تعبیرات برای نشاندادن کیفیاتی است که ماهیات در مرتبه غیر ذات داراست.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۸۴.</ref> بنابر نظر ایشان، اهل منطق از مقام لاتعین و ابهام به جنس و از مقام تعین به نوع تعبیر کردهاند؛ زیرا جنس حالت انتظار دارد و فصل محصل جنس است؛ از اینرو برای جنس خالی از فصل، نمیتوان مرتبهای از تحقق فرض کرد؛ چون هر جنسی در فصل خود فانی است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۹۴ و ۲۰۷.</ref> امامخمینی در مباحثی چون [[ربط حادث به قدیم]]، سعادت و شقاوت و [[شبهه ابنکمونه]] از بحث ذاتی باب ایساغوجی بهره برده است. | ||
{{ببینید|توحید | {{ببینید|توحید|سعادت و شقاوت|حکما|الذاتی لایعلل}} | ||
==حدّ (تعریف)== | ==حدّ (تعریف)== | ||
تعریف به معنای روشنکردن تصور و مفهوم مجهولی به وسیله تصورات معلوم است. تصوری که قرار است تعریف شود، «معرَّف» و تصور و یا تصوراتی که موجب شناساندن چیزی میشود، «معرِّف» یا قول شارح گویند.<ref>سبزواری، اسرار الحکم، ۱۱۰؛ قاضیان، منطق، ۱۳۶.</ref> | تعریف به معنای روشنکردن تصور و مفهوم مجهولی به وسیله تصورات معلوم است. تصوری که قرار است تعریف شود، «معرَّف» و تصور و یا تصوراتی که موجب شناساندن چیزی میشود، «معرِّف» یا قول شارح گویند.<ref>سبزواری، اسرار الحکم، ۱۱۰؛ قاضیان، منطق، ۱۳۶.</ref> | ||
تعریف نزد منطقدانان مشاء به دو گونه اصلی تقسیم میشود: حدّ و رسم، و هر یک از این دو نیز به تامّ و ناقص تقسیم میشود که در مجموع چهار قسم (حدّ تام، حدّ ناقص، رسم تام و رسم ناقص) را به وجود میآورد <ref>یزدی، الحاشیه علی تهذیب المنطق، ۲۶۰ ـ ۲۶۱؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۱/۱۸۹؛ عظیمی، وامداری سهروردی به ابنسینا در منطق تعریف، ۷۵.</ref> تعریف مشاء بر دو رکن اساسی جنس و فصل مبتنی است. جنس در هر چهار قسم تعریف و فصل در دو قسم (حدّ تام و ناقص) حضور دارد.<ref>عظیمی، وامداری سهروردی به ابنسینا در منطق تعریف، ۷۵ ـ ۷۶.</ref> بیشتر منطقدانان پس از ارائه دستگاه جنس و فصل و ذاتی و عرضی و اینکه حدّ تام مشتمل بر تمام ذاتیات محدود است، به صعوبت و دشواری حدّ تام حقیقی، اعتراف کردهاند.<ref>قطبالدین رازی، شرح مطالع الانوار، ۱۰۰؛ سلیمانی امیری، صعوبت یا سهولت حدّ، ۸۱ ـ ۸۳.</ref> [[شیخ اشراق]] همه اقسام تعریف منطق مشائی، حد و رسم تام و ناقص را به نقد میکشد و آنها را ناکارآمد میشمارد و تنها تعریف عرضی را میپسندد.<ref>شیخ اشراق، مصنفات شیخ اشراق، ۲/۲۱ و ۷۳؛ یزدانپناه، حکمت اشراق، گزارش و سنجش دستگاه فلسفی شیخشهابالدین سهروردی، ۱/۱۴۶ ـ ۱۴۷ و ۱۵۰ ـ ۱۵۲.</ref> | تعریف نزد منطقدانان مشاء به دو گونه اصلی تقسیم میشود: حدّ و رسم، و هر یک از این دو نیز به تامّ و ناقص تقسیم میشود که در مجموع چهار قسم (حدّ تام، حدّ ناقص، رسم تام و رسم ناقص) را به وجود میآورد<ref>یزدی، الحاشیه علی تهذیب المنطق، ۲۶۰ ـ ۲۶۱؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۱/۱۸۹؛ عظیمی، وامداری سهروردی به ابنسینا در منطق تعریف، ۷۵.</ref> تعریف مشاء بر دو رکن اساسی جنس و فصل مبتنی است. جنس در هر چهار قسم تعریف و فصل در دو قسم (حدّ تام و ناقص) حضور دارد.<ref>عظیمی، وامداری سهروردی به ابنسینا در منطق تعریف، ۷۵ ـ ۷۶.</ref> بیشتر منطقدانان پس از ارائه دستگاه جنس و فصل و ذاتی و عرضی و اینکه حدّ تام مشتمل بر تمام ذاتیات محدود است، به صعوبت و دشواری حدّ تام حقیقی، اعتراف کردهاند.<ref>قطبالدین رازی، شرح مطالع الانوار، ۱۰۰؛ سلیمانی امیری، صعوبت یا سهولت حدّ، ۸۱ ـ ۸۳.</ref> [[شیخ اشراق]] همه اقسام تعریف منطق مشائی، حد و رسم تام و ناقص را به نقد میکشد و آنها را ناکارآمد میشمارد و تنها تعریف عرضی را میپسندد.<ref>شیخ اشراق، مصنفات شیخ اشراق، ۲/۲۱ و ۷۳؛ یزدانپناه، حکمت اشراق، گزارش و سنجش دستگاه فلسفی شیخشهابالدین سهروردی، ۱/۱۴۶ ـ ۱۴۷ و ۱۵۰ ـ ۱۵۲.</ref> | ||
امامخمینی تعریف حدّ در نگاه منطقدانان مشاء را نقد کرده، معتقد است علمای منطق حدّ تام را جنس قریب و فصل قریب میدانند؛ برای نمونه حدّ تام انسان را «حیوان ناطق» میدانند، در حالیکه این تعریف نادرست است؛ زیرا اولاً حقیقت انسان همان فصل اخیر است که صورت بوده و جنس، از خود تحصلی ندارد و حقیقت شیء به فصل اخیر است؛ ثانیاً ضمیمهکردن حیوان به ناطق برای شناساندن حقیقت انسان، ضمیمهکردن مباین به شیء است و این حدّ ناقص است، نه حد تام <ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۳۰.</ref> ثالثاً حیوان در این تعریف از باب زیادت حدّ بر محدود است؛ زیرا ناطق همان انسان و جامع جمیع شئون کمالیه است و انسانیت انسان به همین فصل اخیر و صورت انسانی است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۳/۳۲۱؛ چهل حدیث، ۳۳۲.</ref> | امامخمینی تعریف حدّ در نگاه منطقدانان مشاء را نقد کرده، معتقد است علمای منطق حدّ تام را جنس قریب و فصل قریب میدانند؛ برای نمونه حدّ تام انسان را «حیوان ناطق» میدانند، در حالیکه این تعریف نادرست است؛ زیرا اولاً حقیقت انسان همان فصل اخیر است که صورت بوده و جنس، از خود تحصلی ندارد و حقیقت شیء به فصل اخیر است؛ ثانیاً ضمیمهکردن حیوان به ناطق برای شناساندن حقیقت انسان، ضمیمهکردن مباین به شیء است و این حدّ ناقص است، نه حد تام <ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۳۰.</ref> ثالثاً حیوان در این تعریف از باب زیادت حدّ بر محدود است؛ زیرا ناطق همان انسان و جامع جمیع شئون کمالیه است و انسانیت انسان به همین فصل اخیر و صورت انسانی است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۳/۳۲۱؛ چهل حدیث، ۳۳۲.</ref> | ||
خط ۶۱: | خط ۵۹: | ||
امامخمینی در بیان تعریف و حد منطقی، در برخی آثار خویش به تحلیل پرداخته، بر این باور است که غرض مهم از حدّ و حدود، اطلاعیافتن بر ذاتیات است، نه ممتازساختن از جمیع ماعدای محدود؛ زیرا اگر چنین باشد، با فصل یا خاصه تنها نیز حاصل میشود.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۴۲۵.</ref> ایشان حدّ تام را مشتمل بر مبدأ برهان و نتیجه برهان میداند<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۶۱.</ref> و معتقد است حدّ تام باید تمام حدود ماهیت را نشان دهد و اگر حیثیتی از حیثیات تخلف کند، دیگر حد تام نیست.<ref>امام خمینی، مناهج الوصول، ۱/۲۲۳.</ref> بنابراین تعریف شیء به صورت اخیر آن است <ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۲۲۱ و ۲۳۰.</ref> و مابقی حدود از باب زیادت حدّ بر محدود است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۶۶؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۳۲.</ref> | امامخمینی در بیان تعریف و حد منطقی، در برخی آثار خویش به تحلیل پرداخته، بر این باور است که غرض مهم از حدّ و حدود، اطلاعیافتن بر ذاتیات است، نه ممتازساختن از جمیع ماعدای محدود؛ زیرا اگر چنین باشد، با فصل یا خاصه تنها نیز حاصل میشود.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۴۲۵.</ref> ایشان حدّ تام را مشتمل بر مبدأ برهان و نتیجه برهان میداند<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۶۱.</ref> و معتقد است حدّ تام باید تمام حدود ماهیت را نشان دهد و اگر حیثیتی از حیثیات تخلف کند، دیگر حد تام نیست.<ref>امام خمینی، مناهج الوصول، ۱/۲۲۳.</ref> بنابراین تعریف شیء به صورت اخیر آن است <ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۲۲۱ و ۲۳۰.</ref> و مابقی حدود از باب زیادت حدّ بر محدود است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۶۶؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۳۲.</ref> | ||
==قضایا و اقسام آن== | ==قضایا و اقسام آن== | ||
قضیه بنیادیترین عنصر تفکر آدمی است که بدون شناخت دقیق آن، نمیتوان به اندیشه صحیح دست یافت.<ref>مشکوةالدینی، منطق نوین، ۲۴۸ ـ ۲۴۶.</ref> قضیه، گفتار مرکب تامی است که ذاتاً قابل صدق و کذب باشد<ref>قاضیان، منطق، ۱۶۳.</ref> و قضایا در منطق ارسطویی بسیار مهماند؛ زیرا منطق بر پایه همین قضایا بنیان شده است؛ از اینرو همه منطقدانان بهتفصیل به بررسی قضایا پرداختهاند<ref>قطبالدین شیرازی، درة التاج، ۳۸۹؛ حلّی، جوهرالنضید، ۳۶ ـ ۴۱؛ یزدی، الحاشیه علی تهذیب المنطق، ۵۴.</ref> بنابر نظر امامخمینی قضایای منطقی، نقشهای از حقایق اشیاست.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۹۱.</ref> | قضیه بنیادیترین عنصر [[تفکر]] آدمی است که بدون شناخت دقیق آن، نمیتوان به اندیشه صحیح دست یافت.<ref>مشکوةالدینی، منطق نوین، ۲۴۸ ـ ۲۴۶.</ref> قضیه، گفتار مرکب تامی است که ذاتاً قابل صدق و کذب باشد<ref>قاضیان، منطق، ۱۶۳.</ref> و قضایا در منطق ارسطویی بسیار مهماند؛ زیرا منطق بر پایه همین قضایا بنیان شده است؛ از اینرو همه منطقدانان بهتفصیل به بررسی قضایا پرداختهاند<ref>قطبالدین شیرازی، درة التاج، ۳۸۹؛ حلّی، جوهرالنضید، ۳۶ ـ ۴۱؛ یزدی، الحاشیه علی تهذیب المنطق، ۵۴.</ref> بنابر نظر امامخمینی قضایای منطقی، نقشهای از حقایق اشیاست.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۹۱.</ref> | ||
امامخمینی همسو با دیگر اهل منطق، برای قضایا تقسیماتی گوناگون قائل است: | امامخمینی همسو با دیگر اهل منطق، برای قضایا تقسیماتی گوناگون قائل است: | ||
#'''قضایای محصوره و مهمله:''' قضیه از جهت بیان کیفیت افراد موضوع و عدم ذکر آن، به محصوره و مهمله و طبیعیه تقسیم میشود. امامخمینی همسو با سایر منطقدانان از میان قضایای شخصیه، طبیعیه، مهمله و محصوره، تنها قضایای محصوره «موجبه کلیه، موجبه جزئیه، سالبه کلیه و سالبه جزئیه» را معتبر میداند (یعنی این قضایا در علوم عقلی و استدلالی به کار میروند).<ref>امام خمینی، انوار الهدایه، ۲/۱۰۱؛ امام خمینی، جواهر الاصول، ۴/۲۹۲؛ امام خمینی، مناهج الوصول، ۲/۲۸۸؛ امام خمینی، تقریرات، ۲/۴۴۱.</ref> | #'''قضایای محصوره و مهمله:''' قضیه از جهت بیان کیفیت افراد موضوع و عدم ذکر آن، به محصوره و مهمله و طبیعیه تقسیم میشود. امامخمینی همسو با سایر منطقدانان از میان قضایای شخصیه، طبیعیه، مهمله و محصوره، تنها قضایای محصوره «موجبه کلیه، موجبه جزئیه، سالبه کلیه و سالبه جزئیه» را معتبر میداند (یعنی این قضایا در علوم عقلی و استدلالی به کار میروند).<ref>امام خمینی، انوار الهدایه، ۲/۱۰۱؛ امام خمینی، جواهر الاصول، ۴/۲۹۲؛ امام خمینی، مناهج الوصول، ۲/۲۸۸؛ امام خمینی، تقریرات، ۲/۴۴۱.</ref> | ||
خط ۷۵: | خط ۷۳: | ||
{{ببینید|خطابات قانونی|استصحاب}} | {{ببینید|خطابات قانونی|استصحاب}} | ||
==وجود رابط در قضایا== | ==وجود رابط در قضایا== | ||
وجود رابط، به معنای چیزی جز «ثبوت شیء لشیء» در قضایای هلیه مرکبه نیست که ارتباط دو مفهوم اسمی و مستقل (موضوع و محمول) را برقرار میسازد؛ ولی خود یک مفهوم حرفی غیر مستقل است.<ref>سبزواری، شرح المنظومه، ۲/۲۳۸ ـ ۲۴۰؛ سبزواری، تعلیقات اسفار، ۱/۷۹؛ شکر، اثبات وجود رابط، ۴ ـ ۱۰؛ شکر، بررسی آراء، ۵۳ ـ ۵۴.</ref> اما در اینکه وجود رابط در خارج تحققی دارد یا خیر، اختلاف وجود دارد. برخی محققان وجود رابط در خارج را پذیرفتهاند؛ اما با همان شرایطی که در ذهن تحقق دارد؛ یعنی وجود آن در غیر است و وجود مستقلی از خود ندارد؛<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۸۰ ـ ۸۱؛ طباطبایی، نهایة الحکمه، ۲۸ ـ ۲۹؛ شکر، اثبات وجود رابط، ۴ ـ ۱۰؛ سلیمانی امیری، وجود رابط و وجود محمولی، ۱۲ و ۱۵ ـ ۱۷.</ref> ولی گروهی چنین تحققی را به هیچ روی قبول ندارند.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۰/۷۱ ـ ۷۴؛ شکر، اثبات وجود رابط، ۴ ـ ۱۰؛ شکر، بررسی آراء، ۵۶ ـ ۶۰.</ref> اختلاف نظر فلاسفه و اهل منطق در خصوص اجزای قضیه به تمایز احکام منطقی و فلسفی بازمیگردد. مباحث فلسفی ناظر به واقع و حقایق خارجی است و به همین دلیل، قضایای | وجود رابط، به معنای چیزی جز «ثبوت شیء لشیء» در قضایای هلیه مرکبه نیست که ارتباط دو مفهوم اسمی و مستقل (موضوع و محمول) را برقرار میسازد؛ ولی خود یک مفهوم حرفی غیر مستقل است.<ref>سبزواری، شرح المنظومه، ۲/۲۳۸ ـ ۲۴۰؛ سبزواری، تعلیقات اسفار، ۱/۷۹؛ شکر، اثبات وجود رابط، ۴ ـ ۱۰؛ شکر، بررسی آراء، ۵۳ ـ ۵۴.</ref> اما در اینکه وجود رابط در خارج تحققی دارد یا خیر، اختلاف وجود دارد. برخی محققان وجود رابط در خارج را پذیرفتهاند؛ اما با همان شرایطی که در ذهن تحقق دارد؛ یعنی وجود آن در غیر است و وجود مستقلی از خود ندارد؛<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۸۰ ـ ۸۱؛ طباطبایی، نهایة الحکمه، ۲۸ ـ ۲۹؛ شکر، اثبات وجود رابط، ۴ ـ ۱۰؛ سلیمانی امیری، وجود رابط و وجود محمولی، ۱۲ و ۱۵ ـ ۱۷.</ref> ولی گروهی چنین تحققی را به هیچ روی قبول ندارند.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۰/۷۱ ـ ۷۴؛ شکر، اثبات وجود رابط، ۴ ـ ۱۰؛ شکر، بررسی آراء، ۵۶ ـ ۶۰.</ref> اختلاف نظر فلاسفه و اهل منطق در خصوص اجزای قضیه به تمایز احکام منطقی و فلسفی بازمیگردد. مباحث فلسفی ناظر به واقع و حقایق خارجی است و به همین دلیل، قضایای هلیه بسیطه را «ثبوت الشیء» میخوانند و اجزای آنها را تنها سه جزء و سالبه آنها را فاقد حکم میدانند؛ اما مباحث منطقی ناظر به مفاهیم این اجزاست. این اجزا در همه قضایا به [[وجود ذهنی]] موجود است. بر این اساس، تمام قضایای منطقی چهار جزء (موضوع، محمول، نسبت حکمیه، حکم) دارند.<ref>مصباح یزدی، تعلیقات علی النهایه، ۷۵؛ شکر، بررسی آراء، ۵۸ ـ ۶۲.</ref> | ||
امامخمینی با تقسیم قضایا به حملی و غیر حملی، درباره وجود رابط و نسبت در قضایا، دو نوع بیان دارد: | امامخمینی با تقسیم قضایا به حملی و غیر حملی، درباره وجود رابط و نسبت در قضایا، دو نوع بیان دارد: | ||
خط ۹۲: | خط ۹۰: | ||
امامخمینی ضمن بیان اقسام قیاس<ref>امام خمینی، انوار الهدایه، ۱/۳۴۵ ـ ۳۴۸؛ امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۷۷ و ۳/۲۰ ـ ۲۱؛ امام خمینی، تنقیح الاصول، ۲/۱۰۹؛ امام خمینی، تهذیب الاصول، ۳/۱۱۴.</ref> به اشکال منطقی توجه داشته است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۲۷.</ref> ایشان در آثار خویش در موارد پرشماری از اشکال منطقی استفاده کرده است؛ ازجمله: | امامخمینی ضمن بیان اقسام قیاس<ref>امام خمینی، انوار الهدایه، ۱/۳۴۵ ـ ۳۴۸؛ امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۷۷ و ۳/۲۰ ـ ۲۱؛ امام خمینی، تنقیح الاصول، ۲/۱۰۹؛ امام خمینی، تهذیب الاصول، ۳/۱۱۴.</ref> به اشکال منطقی توجه داشته است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۲۷.</ref> ایشان در آثار خویش در موارد پرشماری از اشکال منطقی استفاده کرده است؛ ازجمله: | ||
#'''اثبات جسم:''' امامخمینی در اثبات جسم و ترکیب آن از هیولی و صورت از قیاس شکل دوم بهره برده، معتقد است [[جسم]] من حیث ذاته بالفعل است و هر چیزی که این گونه باشد، بالقوه نخواهد بود؛ پس هیچ جسمی موجود بالقوه نیست. سپس ایشان این نتیجه را کبرای قیاس شکل دوم قرار داده، معتقد است | #'''اثبات جسم:''' امامخمینی در اثبات جسم و ترکیب آن از هیولی و صورت از قیاس شکل دوم بهره برده، معتقد است [[جسم]] من حیث ذاته بالفعل است و هر چیزی که این گونه باشد، بالقوه نخواهد بود؛ پس هیچ جسمی موجود بالقوه نیست. سپس ایشان این نتیجه را کبرای قیاس شکل دوم قرار داده، معتقد است هیولی بالقوه است و هیچ جسمی موجود بالقوه نیست، نتیجه اینکه هیچ هیولایی، جسم موجود نیست؛ و این نتیجه به مطلوب عکس میشود و آن اینکه هیچ جسم موجودی هیولی نیست.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۴۵۷</ref> {{ببینید|جسم}} | ||
#'''توحید:''' امامخمینی همسو با [[حکمت متعالیه]]<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۱۰.</ref> نخست با استدلالی در قالب قیاسِ شکل اول، | #'''توحید:''' امامخمینی همسو با [[حکمت متعالیه]]<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۱۰.</ref> نخست با استدلالی در قالب قیاسِ شکل اول، بساطت ذات باریتعالی را اثبات میکند، سپس در اثبات کبرای این قیاس، یعنی «بسیط الحقیقة کل الاشیاء و لیس بشیء منها» قیاسی استثنایی ترتیب میدهد، به این شکل که اگر [[بسیط الحقیقة کل الاشیاء]] نباشد، باید مرکب باشد و این خلاف فرض است؛ زیرا در توحید ثابت شد بسیط الحقیقه، یعنی [[واجبتعالی]] از انواع و اقسام ترکیب مبّراست.<ref>امام خمینی، دعاء السحر، ۲۶؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۶۰۷ ـ ۶۰۸؛ امام خمینی، مصباح الهدایه، ۳۵ ـ ۳۶؛ امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۰۰ ـ ۱۰۴.</ref> پس حقتعالی از همه جهات واحد و بسیط است و وحدت او وحدت حقه حقیقیه است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۳۳.</ref> {{ببینید|توحید}} | ||
#'''تجرد نفس:''' این برهان به شکل قیاس استثنایی است و مرکب از متصلهای است که ترکیبیافته از حملیهای است که «مقدم» میباشد و منفصله حقیقیهای که «تالی» میباشد؛ به این بیان که اگر قوه عاقله در جسم منطبع باشد، یا نسبت به جسم دائم التعقل است یا پیوسته غیر متعقل است، و تالی به دو قسماش باطل است؛ یعنی چون نقیض تالی بالوجدان ثابت است، تالی باطل بوده، مقدم نیز باطل است. پس ثابت میشود قوه عاقله (نفس) حال بر جسم و جسمانی نیست.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۳/۲۰ ـ ۲۱.</ref> | #'''تجرد نفس:''' این برهان به شکل قیاس استثنایی است و مرکب از متصلهای است که ترکیبیافته از حملیهای است که «مقدم» میباشد و منفصله حقیقیهای که «تالی» میباشد؛ به این بیان که اگر قوه عاقله در جسم منطبع باشد، یا نسبت به جسم دائم التعقل است یا پیوسته غیر متعقل است، و تالی به دو قسماش باطل است؛ یعنی چون نقیض تالی بالوجدان ثابت است، تالی باطل بوده، مقدم نیز باطل است. پس ثابت میشود قوه عاقله (نفس) حال بر جسم و جسمانی نیست.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۳/۲۰ ـ ۲۱.</ref> | ||
==صناعات خمس== | ==صناعات خمس== | ||
ازجمله مباحث مورد توجه منطقدانان، صناعت خمس است. در منطق بر حسب اینکه ماده قیاس چه قسمی از مبادی و مقدمات قیاس است، پنج صنعت تشکیل میشود: [[ | ازجمله مباحث مورد توجه منطقدانان، صناعت خمس است. در منطق بر حسب اینکه ماده قیاس چه قسمی از مبادی و مقدمات قیاس است، پنج صنعت تشکیل میشود: برهان، جدل، خطابه، [[شعر]] و مغالطه<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۵/۲۹۷؛ ملاصدرا، التنقیح، ۴۶؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۱/۳۲۱ ـ ۳۳۶؛ قاضیان، منطق، ۲۹۴.</ref> برهان، از یقینیات، خطابه و جدل از مشهورات، مقبولات، مسلمات و مظنونات، شعر از مخیّلات و مغالطه از وهمیّات و مشبهّات تألیف مییابد.<ref>حلی، جوهرالنضید، ۲۶۸؛ قاضیان، منطق، ۲۹۴.</ref> صناعت برهان که در آن شرایط حصول تصدیقیات یقینی بررسی میشود، مقصود بالذات و اصلی منطق است.<ref>ابنسینا، النجاة، ۱۳۰؛ مفتونی، جایگاه یقین در صناعات خمس نزد فارابی، ۵۵.</ref> | ||
منطقدانان برهان را به «لِمّ» و «إنّ» تقسیم کردهاند. تقسیم برهان به «لِمّ» و «إنّ» براساس حدّ وسط صورت میگیرد. در میان حدود سهگانه (حدّ اصغر، حد اکبر و حد وسط) حد وسط مهمتر از دو حدّ دیگر است. این حدّ میان اصغر و اکبر ارتباط ایجاد کرده، موجب وصول به نتیجه میشود. حد وسط در برهان علت تصدیق است؛ یعنی علت نسبت در ظرف ذهن که به آن، واسطه در اثبات میگویند.<ref>قطبالدین رازی، شرح مطالع الانوار، ۳۳۴؛ خواجهنصیر، شرح الاشارات، ۱/۳۰۶؛ حلّی، جوهرالنضید، ۲۰۲؛ ایزدیتبار، بررسی برهان لِمّ و إنّ، ۱۰۴.</ref> حال اگر حد وسط افزون بر علتبودن در تصدیق، در خارج از ذهن نیز علت وجود اکبر برای اصغر باشد، برهان را لمّ میگویند، غیر این صورت برهان انّ است.<ref>ابنسینا، الشفاء، المنطق (البرهان)، ۳/۷۹؛ ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، ۵۲؛ بغدادی، المعتبر فی الحکمه، ۱/۲۱۰ ـ ۲۱۱؛ ایزدیتبار، بررسی برهان لِمّ و إنّ، ۱۰۴.</ref> بنابراین در برهان لمّ حد وسط، واسطه در اثبات و ثبوت است و در برهان انّ حد وسط تنها واسطه در اثبات است.<ref>یزدی، الحاشیه علی تهذیب المنطق، ۱۱۲؛ ملاصدرا، التنقیح، ۴۹؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۱/۳۲۸؛ ایزدیتبار، بررسی برهان لِمّ و إنّ، ۱۰۴.</ref> | منطقدانان برهان را به «لِمّ» و «إنّ» تقسیم کردهاند. تقسیم برهان به «لِمّ» و «إنّ» براساس حدّ وسط صورت میگیرد. در میان حدود سهگانه (حدّ اصغر، حد اکبر و حد وسط) حد وسط مهمتر از دو حدّ دیگر است. این حدّ میان اصغر و اکبر ارتباط ایجاد کرده، موجب وصول به نتیجه میشود. حد وسط در برهان علت تصدیق است؛ یعنی علت نسبت در ظرف ذهن که به آن، واسطه در اثبات میگویند.<ref>قطبالدین رازی، شرح مطالع الانوار، ۳۳۴؛ خواجهنصیر، شرح الاشارات، ۱/۳۰۶؛ حلّی، جوهرالنضید، ۲۰۲؛ ایزدیتبار، بررسی برهان لِمّ و إنّ، ۱۰۴.</ref> حال اگر حد وسط افزون بر علتبودن در تصدیق، در خارج از ذهن نیز علت وجود اکبر برای اصغر باشد، برهان را لمّ میگویند، غیر این صورت برهان انّ است.<ref>ابنسینا، الشفاء، المنطق (البرهان)، ۳/۷۹؛ ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، ۵۲؛ بغدادی، المعتبر فی الحکمه، ۱/۲۱۰ ـ ۲۱۱؛ ایزدیتبار، بررسی برهان لِمّ و إنّ، ۱۰۴.</ref> بنابراین در برهان لمّ حد وسط، واسطه در اثبات و ثبوت است و در برهان انّ حد وسط تنها واسطه در اثبات است.<ref>یزدی، الحاشیه علی تهذیب المنطق، ۱۱۲؛ ملاصدرا، التنقیح، ۴۹؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۱/۳۲۸؛ ایزدیتبار، بررسی برهان لِمّ و إنّ، ۱۰۴.</ref> | ||
امامخمینی نیز محکمترین براهین را برهان لمّی میداند که حد وسط، علت ثبوت اکبر برای اصغر باشد، نه آنکه حد وسط معلول باشد.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۱۶؛ امام خمینی، معتمد الاصول، ۱/۳۶۹.</ref> ایشان بهترین برهان لمّی را به آن میداند که حد وسط، علت غایی یا علت فاعلی باشد نه علت صوری و مادی.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۱۶.</ref> برهان، قیاسی است که نتیجه مطلق از آن حاصل میشود و صحت نتیجهاش، مربوط به عین حقیقت و متن واقعیت خارجی است. بنابر نظر امامخمینی، وقتی مقدمات برهان از اولیات باشد، دیگر نمیتوان مقابل برهان مقاومت کرد؛ حتی اگر برابر آن اولیات حسیات و وجدانیات باشند. بنابراین اگر همه عقلا بر امری اجتماع کنند، ولی برهان خلاف آن را بگوید، باید همه عقلا را ترک گفت؛ حتی اگر [[سنت]] و [[قرآن|آیات]] و | [[امامخمینی]] نیز محکمترین براهین را برهان لمّی میداند که حد وسط، علت ثبوت اکبر برای اصغر باشد، نه آنکه حد وسط معلول باشد.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۱۶؛ امام خمینی، معتمد الاصول، ۱/۳۶۹.</ref> ایشان بهترین برهان لمّی را به آن میداند که حد وسط، علت غایی یا علت فاعلی باشد نه علت صوری و مادی.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۳/۵۱۶.</ref> برهان، قیاسی است که نتیجه مطلق از آن حاصل میشود و صحت نتیجهاش، مربوط به عین حقیقت و متن واقعیت خارجی است. بنابر نظر امامخمینی، وقتی مقدمات برهان از اولیات باشد، دیگر نمیتوان مقابل برهان مقاومت کرد؛ حتی اگر برابر آن اولیات حسیات و وجدانیات باشند. بنابراین اگر همه عقلا بر امری اجتماع کنند، ولی برهان خلاف آن را بگوید، باید همه عقلا را ترک گفت؛ حتی اگر [[سنت]] و [[قرآن|آیات]] و نصوص بر خلاف آن باشند، باید آنها را به [[تأویل]] برد. همچنین جایی که برهان است، دیگر جای تعبد و رجوع به [[عرف]] نیست. <ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۹۸ ـ ۲۹۹.</ref> | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{پانویس|۲}} | {{پانویس|۲}} |