۲۱٬۲۱۷
ویرایش
(ابرابزار) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''سوره حمد'''، تفسیر عرفانی [[امامخمینی]] از نخستین سوره [[قرآن]]. | '''سوره حمد'''، [[تفسیر]] عرفانی [[امامخمینی]] از نخستین سوره [[قرآن]]. | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
سوره از ریشه «سور» به معنای مقام و منزلت<ref>راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۴۳۴.</ref> و دیوار شهر<ref>جوهری، الصحاح، ۲/۶۹۰.</ref> است و این تشبیهی است دربارهٔ قطعههایی از قرآن که هر کدام منزلتی جدا دارد یا هر کدام به مانند دیواری از دیگری جدا شده است.<ref>راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۴۳۴.</ref> سوره حمد نخستین سوره قرآن است و از اینرو به آن فاتحةالکتاب نیز گفته میشود و از مهمترین سورهها است و قرائت آن در [[نماز]] از واجبات شمرده میشود<ref>طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ۱/۸۷.</ref> و در هر نماز دو بار خوانده میشود.<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۲/۱۹۱.</ref> این سوره از زبان بندگان است و در آن چگونگی مناجات و سخنگفتن با خداوند به بندگان آموخته میشود و محتوای اصلی آن [[توحید]] و سپاسگزاری است.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱/۲۳–۲۴.</ref> | سوره از ریشه «سور» به معنای مقام و منزلت<ref>راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۴۳۴.</ref> و دیوار شهر<ref>جوهری، الصحاح، ۲/۶۹۰.</ref> است و این تشبیهی است دربارهٔ قطعههایی از قرآن که هر کدام منزلتی جدا دارد یا هر کدام به مانند دیواری از دیگری جدا شده است.<ref>راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۴۳۴.</ref> سوره حمد نخستین سوره قرآن است و از اینرو به آن فاتحةالکتاب نیز گفته میشود و از مهمترین سورهها است و قرائت آن در [[نماز]] از واجبات شمرده میشود<ref>طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ۱/۸۷.</ref> و در هر نماز دو بار خوانده میشود.<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۲/۱۹۱.</ref> این سوره از زبان بندگان است و در آن چگونگی مناجات و سخنگفتن با خداوند به بندگان آموخته میشود و محتوای اصلی آن [[توحید]] و سپاسگزاری است.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱/۲۳–۲۴.</ref> | ||
سوره فاتحه هفت آیه و ۲۹ کلمه و ۱۴۰ حرف دارد. این سوره به لحاظ حجم و لفظ، از سورههای کوچک قرآن است،<ref>آل غازی، بیان المعانی، ۱/۱۱۴.</ref> ولی در زندگی دینی و فرهنگی مسلمانان اهمیت فراوانی دارد. آنان این سوره را در نمازهای پنجگانه میخوانند. سوره حمد که عصاره قرآن است، شامل معارف گسترده الهی و تجلی آن است و خداشناسی و معادشناسی و راهنماشناسی و ربط میان | سوره فاتحه هفت آیه و ۲۹ کلمه و ۱۴۰ حرف دارد. این سوره به لحاظ حجم و لفظ، از سورههای کوچک قرآن است،<ref>آل غازی، بیان المعانی، ۱/۱۱۴.</ref> ولی در زندگی دینی و فرهنگی مسلمانان اهمیت فراوانی دارد. آنان این سوره را در نمازهای پنجگانه میخوانند. سوره حمد که عصاره قرآن است، شامل معارف گسترده الهی و تجلی آن است و [[خداشناسی]] و معادشناسی و راهنماشناسی و ربط میان مبدأ و [[معاد]] را به تصویر میکشد.<ref>حسینی، جایگاه و منزلت سوره حمد، ۳۲.</ref> بر اساس روایات اول این سوره «[[تحمید]]»، وسط آن «[[اخلاص]]» و آخر آن «مسئلت» است.<ref>عیاشی، التفسیر، ۱/۱۹.</ref> | ||
== پیشینه == | == پیشینه == | ||
سوره حمد دو بار نازل شده است: یک بار در [[مکه]] و بار دیگر در [[مدینه]]؛ و این یکی از وجوهی است که به آن سبعالمثانی میگویند.<ref>گنابادی، تفسیر بیان السعادة، ۱/۲۳.</ref> این سوره نخستین سوره قرآن به ترتیب مصحف و پنجمین سوره به ترتیب نزول است.<ref>معرفت، تاریخ قرآن، ۴۵.</ref> سوره حمد افزون بر اینکه در ضمن تفسیرهای کل قرآن، تفسیر شده است، تفسیرهای مستقلی نیز دارد، ازجمله اعجاز البیان فی تفسیر ام القرآن اثر [[صدرالدین قونوی]]، الواضحة فی تفسیر الفاتحه اثر [[ابراهیم کفعمی]]، العروة الوثقی فی تفسیر سورة الحمد اثر [[شیخ بهایی]]، الطیبة الریحانة فی تفسیر الفاتحه اثر [[ابنخطیب ناصری]]. | سوره حمد دو بار نازل شده است: یک بار در [[مکه]] و بار دیگر در [[مدینه]]؛ و این یکی از وجوهی است که به آن سبعالمثانی میگویند.<ref>گنابادی، تفسیر بیان السعادة، ۱/۲۳.</ref> این سوره نخستین سوره قرآن به ترتیب مصحف و پنجمین سوره به ترتیب نزول است.<ref>معرفت، تاریخ قرآن، ۴۵.</ref> سوره حمد افزون بر اینکه در ضمن تفسیرهای کل قرآن، [[تفسیر]] شده است، تفسیرهای مستقلی نیز دارد، ازجمله اعجاز البیان فی تفسیر ام القرآن اثر [[صدرالدین قونوی]]، الواضحة فی تفسیر الفاتحه اثر [[ابراهیم کفعمی]]، العروة الوثقی فی تفسیر سورة الحمد اثر [[شیخ بهایی]]، الطیبة الریحانة فی تفسیر الفاتحه اثر [[ابنخطیب ناصری]]. | ||
امامخمینی نیز با نگاه | امامخمینی نیز با نگاه [[عرفان|عرفانی]]، به تأمل و تدبر در آیات سوره حمد و تفسیر آنها پرداخته و در موارد بسیاری در آثار خویش، تفسیر خود از آیات این سوره را «اشاره»،<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۸۶.</ref> «وجه عرفانی»،<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۸۶.</ref> ذوق عرفانی<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۴۲ و ۲۴۷.</ref> و مانند آنها خوانده است. تفسیر سوره حمد در میان مجموعه آثار ایشان جایگاه ویژهای دارد. ایشان سه بار به تفسیر این سوره پرداخته است؛ بار اول در سال ۱۳۱۸، در ضمن [[سر الصلاة (کتاب)|کتاب سرّ الصلاة]] و به مناسبت بحث از قرائت، به صورت خلاصه به تفسیر آن پرداخته است {{ببینید|متن=ببینید|سرّ الصلاة}}؛ بار دوم در سال ۱۳۲۱ در [[آداب الصلاة (کتاب)|کتاب آداب الصلاة]] به صورت مفصلتر با بیان رازها، رمزها و معارف نهفته نماز و بار سوم پس از [[انقلاب اسلامی ایران|پیروزی انقلاب اسلامی]] بنا به تقاضای برخی علاقهمندان در سال ۱۳۵۸ تفسیر این سوره را آغاز کرد که از تلویزیون جمهوری اسلامی ایران پخش شد؛ اما بیش از پنج جلسه ادامه نیافت و با [[بیماری امامخمینی|بیماری ایشان]] و مخالفتهای برخی از کسانی که مخالف طرح این نوع سخنان بودند، این برنامه برای همیشه تعطیل شد<ref>مؤسسه تنظیم، ۴.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|آداب الصلاة | تفسیر سوره حمد}}. | ||
امامخمینی در آثار خود روشهای تفسیری مختلفی را به کار برده است؛ گاهی از سیاق کلام برای بیان مقصود خود استفاده کرده و گاهی آیههای دیگر را به عنوان شاهد بر معنای مورد نظر خود آورده و در مواردی از سنت و عقل بهره گرفته است.<ref>ایازی، تفسیر قرآن مجید برگرفته از آثار امامخمینی، ۱/۲۵۵.</ref> بنابر نظر ایشان تفسیر باید بیانکننده جهات عرفانی، اخلاقی و جهات دیگری که تأمینکننده سعادت انسان است، باشد<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۹۳.</ref>؛ از اینرو روش تفسیری ایشان در این سوره عرفانی و تربیتی است {{ببینید|متن=ببینید|تفسیر | روش تفسیر قرآن}}. | امامخمینی در آثار خود روشهای تفسیری مختلفی را به کار برده است؛ گاهی از سیاق کلام برای بیان مقصود خود استفاده کرده و گاهی آیههای دیگر را به عنوان شاهد بر معنای مورد نظر خود آورده و در مواردی از [[سنت]] و [[عقل (اصول فقه)|عقل]] بهره گرفته است.<ref>ایازی، تفسیر قرآن مجید برگرفته از آثار امامخمینی، ۱/۲۵۵.</ref> بنابر نظر ایشان تفسیر باید بیانکننده جهات عرفانی، اخلاقی و جهات دیگری که تأمینکننده [[سعادت و شقاوت|سعادت انسان]] است، باشد<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۹۳.</ref>؛ از اینرو روش تفسیری ایشان در این سوره عرفانی و تربیتی است.{{ببینید|متن=ببینید|تفسیر | روش تفسیر قرآن}}. | ||
== اسامی == | == اسامی == | ||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
=== امالکتاب === | === امالکتاب === | ||
سوره حمد نسبت به بقیه سورههای قرآن به منزله «ام» و اصل است<ref>طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ۱/۸۷.</ref>؛ زیرا معارف اصیل این سوره به | سوره حمد نسبت به بقیه سورههای قرآن به منزله «ام» و اصل است<ref>طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ۱/۸۷.</ref>؛ زیرا معارف اصیل این سوره به [[خداشناسی]]، [[معاد|معادشناسی]] و [[نبوت|نبوتشناسی]] بر میگردد.<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۱/۲۸۸.</ref> [[ملاصدرا]] نسبت سوره حمد با [[قرآن]] را همانند نسبت انسان به جهان بزرگ میداند و معتقد است هیچ سورهای از قرآن به جامعیت سوره حمد نمیرسد و کسی که نتواند بخش عمده معارف و اسرار علوم و معالم ربانی را از سوره حمد، استخراج کند عالم ربانی نیست و به تفسیر آن دست نیافته است.<ref>ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ۱/۱۶۴.</ref> امامخمینی نیز نامگذاری این سوره را به امالکتاب از این جهت میداند که اجمالی از مقاصد قرآن در آن است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۹۸.</ref> | ||
=== فاتحة الکتاب === | === فاتحة الکتاب === | ||
بنابر نظر امامخمینی نامگذاری این سوره به فاتحة الکتاب به اعتبار افتتاح کتاب تکوین و تطابق آن با کتاب تدوین و به وجود جمعی آن است<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۵۲.</ref>؛ خاتمه این سوره عالم طبیعت و سجل وجود است و این به حسب قوس نزول میباشد. هرچند آغاز و پایان یکی بیش نیست،<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۵۲–۵۳.</ref> اما میان فاتحه تا خاتمه سورهها، بابها، آیهها و فصلهای بسیاری است. پس اگر وجود مطلق با همه مراتب و منازلش یک کتاب شمرده شود، در این صورت هر یک از عوالم بابی از ابواب آن است و اگر سلسله وجود کتابهای بیشمار باشد، هر عالمی کتاب مستقل خواهد بود که ابواب، آیات و کلماتی دارد و اگر هر دو اعتبار ملاحظه شود، وجود مطلق کتابی است که دارای بابها و فصلها و آیاتی است.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۵۳.</ref> ایشان با استناد به روایتی<ref>← طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ۱/۸۷.</ref> اساس قرآن را «فاتحه» و اساس فاتحه را | بنابر نظر امامخمینی نامگذاری این سوره به فاتحة الکتاب به اعتبار افتتاح کتاب تکوین و تطابق آن با کتاب تدوین و به وجود جمعی آن است<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۵۲.</ref>؛ خاتمه این سوره عالم طبیعت و سجل وجود است و این به حسب قوس نزول میباشد. هرچند آغاز و پایان یکی بیش نیست،<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۵۲–۵۳.</ref> اما میان فاتحه تا خاتمه سورهها، بابها، آیهها و فصلهای بسیاری است. پس اگر وجود مطلق با همه مراتب و منازلش یک کتاب شمرده شود، در این صورت هر یک از عوالم بابی از ابواب آن است و اگر سلسله وجود کتابهای بیشمار باشد، هر عالمی کتاب مستقل خواهد بود که ابواب، آیات و کلماتی دارد و اگر هر دو اعتبار ملاحظه شود، وجود مطلق کتابی است که دارای بابها و فصلها و آیاتی است.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۵۳.</ref> ایشان با استناد به روایتی<ref>← طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ۱/۸۷.</ref> اساس قرآن را «فاتحه» و اساس فاتحه را «[[بسم الله الرحمن الرحیم|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ]]» میداند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۹۹.</ref> | ||
=== سبع المثانی === | === سبع المثانی === | ||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
== جایگاه و منزلت == | == جایگاه و منزلت == | ||
سوره حمد جایگاه و منزلت خاصی در متون دینی دارد، ازجمله: | سوره حمد جایگاه و منزلت خاصی در متون دینی دارد، ازجمله: | ||
# دارابودن اثر وضعی. امامخمینی با استناد به روایتی<ref>حویزی، تفسیر نور الثقلین، ۱/۴.</ref> معتقد است اگر بر مردهای هفتاد مرتبه «حمد» قرائت شود و روح او برگردد، امر بعیدی نیست.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۰۰.</ref> همچنین خواندن این سوره در شفای بیمار تأثیر دارد.<ref>طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ۱/۸۷؛ ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان، ۱/۳۲.</ref> ایشان با استناد به روایاتی<ref>عیاشی، التفسیر، ۱/۲۰؛ مجلسی، بحار الانوار، ۸۹/۲۳۷.</ref> فاتحة الکتاب را شفای هر دردی میداند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۹۹.</ref> | # دارابودن اثر وضعی. امامخمینی با استناد به روایتی<ref>حویزی، تفسیر نور الثقلین، ۱/۴.</ref> معتقد است اگر بر مردهای هفتاد مرتبه «حمد» قرائت شود و [[روح]] او برگردد، امر بعیدی نیست.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۰۰.</ref> همچنین خواندن این سوره در شفای بیمار تأثیر دارد.<ref>طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ۱/۸۷؛ ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان، ۱/۳۲.</ref> ایشان با استناد به روایاتی<ref>عیاشی، التفسیر، ۱/۲۰؛ مجلسی، بحار الانوار، ۸۹/۲۳۷.</ref> فاتحة الکتاب را شفای هر دردی میداند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۹۹.</ref> | ||
# گنج الهی. امامخمینی با استناد به روایتی<ref>مجلسی، بحار الانوار، ۸۹/۲۶۳.</ref> سوره حمد را شریفترین چیزی میداند که در گنجهای [[عرش الهی]] است و خدا آن را به | # گنج الهی. امامخمینی با استناد به روایتی<ref>مجلسی، بحار الانوار، ۸۹/۲۶۳.</ref> سوره حمد را شریفترین چیزی میداند که در گنجهای [[عرش الهی]] است و خدا آن را به [[پیامبر اکرم(ص)]] اختصاص داده است<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۹۹.</ref> | ||
# ناراحتی [[شیطان]] از نزول سوره حمد.<ref>صدوق، الخصال، ۱/۲۶۳؛ سیوطی، الدر المنثور، ۱/۵–۶.</ref> | # ناراحتی [[شیطان]] از نزول سوره حمد.<ref>صدوق، الخصال، ۱/۲۶۳؛ سیوطی، الدر المنثور، ۱/۵–۶.</ref> | ||
# [[اسم اعظم]] خداوند.<ref>عیاشی، التفسیر، ۱/۱۹.</ref> | # [[اسم اعظم]] خداوند.<ref>عیاشی، التفسیر، ۱/۱۹.</ref> | ||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
== گستره معنایی سوره حمد == | == گستره معنایی سوره حمد == | ||
عمق و گستره معارف سوره حمد به اندازهای است که طبق برخی روایات تمام | عمق و گستره معارف سوره حمد به اندازهای است که طبق برخی روایات تمام اسرار الهی در کتابهای آسمانی و همه کتابهای آسمانی در قرآن و همه قرآن در فاتحة الکتاب و همه فاتحة الکتاب در [[بسم الله الرحمن الرحیم|بسمالله]] و همه آنها در بای بسمالله است<ref>قندوزی، ینابیع المودة لذوی القربی، ۲۰۱؛ حسنزاده آملی، هزار و یک کلمه، ۲/۱۹۱.</ref> امامخمینی برای سوره حمد از چند جهت شمول و گستردگی قائل است: | ||
=== تطابق سوره حمد با عوالم هستی === | === تطابق سوره حمد با عوالم هستی === | ||
بسمالله در سوره حمد به تمام دایره وجود در دو قوس نزول و صعود اشاره دارد. اسم «الله» مقام احدیت قبض و بسط و «رحمن» مقام بسط ظهور است که در قوس نزول است و «رحیم» قبض و بطون است که در قوس صعود است و «الْحَمْدُ لِلَّهِ» اشاره به | بسمالله در سوره حمد به تمام دایره وجود در دو قوس نزول و صعود اشاره دارد. اسم «الله» مقام احدیت قبض و بسط و «رحمن» مقام بسط ظهور است که در قوس نزول است و «رحیم» قبض و بطون است که در قوس صعود است و «الْحَمْدُ لِلَّهِ» اشاره به عالم جبروت و ملکوت اعلی است که حقایق آنها حمد و محامد مطلق است؛ البته در «رَبِّ الْعالَمینَ»، رب به مناسبت تربیت و عالمین که مقام غیریت و سوائیت است، میتواند اشاره به عالم طبیعت باشد که به [[حرکت جوهری]]، متحرک و متصرم است و مرتبه طبیعت آخرین مرتبه نزول است؛ از اینرو «مالِک یوْمِ الدِّینِ» به مقام وحدت و قهاریت و رجوع در دایره صعود اشاره دارد<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۹۷.</ref>؛ بر این اساس حقایق عالم در قوس نزول و صعود در «بسم الله» به صورت اجمال و در سوره حمد به صورت تفصیل است و این معانی در «الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» به صورت جمع و در «اسم» به صورت جمعالجمع و در «باء» بسم الله به صورت احدیت جمعالجمع است و در «نقطه» باء به صورت احدیت سرّ جمعالجمع موجود است. این حقیقت چه به صورت جمعی و چه به صورت تفصیلی عبارت است از [[فیض مقدس]] و [[نفس رحمانی]] که به واسطه آن سلسله غیب و شهود ظاهر میشود.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۸۸–۸۹.</ref> | ||
=== مراتب سلوک === | === مراتب سلوک === | ||
در سوره حمد به مراتبِ سلوک به صورت اجمالی اشاره شده است، به این بیان که استعاذه اشاره به ترک غیر حق و فرار از سلطنت شیطان است که این مقدمه مقامات است، نه خود مقامات؛ زیرا که تخلیه مقدمه تحلیه است و بالذات از مقامات کمالی محسوب نمیشود و به همین سبب است که استعاذه جزو سوره حساب نمیشود. از «الْحَمْدُ لِلَّهِ» تا «رَبِّ الْعالَمینَ» اشاره به [[توحید فعلی]] است و «مالِک یوْمِ الدِّینِ»، اشاره به فنای تام و [[توحید ذاتی]] است و «إِیاک نَعْبُدُ» اشاره به حالت صحو و رجوع است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۹۶–۲۹۷.</ref> امامخمینی در تطبیق این مراتب با اسفار اربعه بر این باور است که استعاذه سفر از خلق به حق و خروج از ظلمت نفس و عالم کثرت است و «الْحَمْدُ لِلَّهِ» تا «رَبِّ الْعالَمینَ» سفر از حق بالحق فی الحق آغاز میشود و تا «مالِک یوْمِ الدِّینِ» این سفر به پایان میرسد. در «إِیاک نَعْبُدُ» سفر از حق به خلق به همراه صحو و بازگشت از فنا آغاز میشود و در «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» این سفر به پایان میرسد<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۹۷.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|اسفار اربعه}}. | در سوره حمد به مراتبِ [[سیر و سلوک|سلوک]] به صورت اجمالی اشاره شده است، به این بیان که [[استعاذه]] اشاره به ترک غیر حق و فرار از سلطنت شیطان است که این مقدمه مقامات است، نه خود مقامات؛ زیرا که تخلیه مقدمه تحلیه است و بالذات از مقامات کمالی محسوب نمیشود و به همین سبب است که استعاذه جزو سوره حساب نمیشود. از «الْحَمْدُ لِلَّهِ» تا «رَبِّ الْعالَمینَ» اشاره به [[توحید فعلی]] است و «مالِک یوْمِ الدِّینِ»، اشاره به فنای تام و [[توحید ذاتی]] است و «إِیاک نَعْبُدُ» اشاره به حالت صحو و رجوع است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۹۶–۲۹۷.</ref> امامخمینی در تطبیق این مراتب با اسفار اربعه بر این باور است که استعاذه سفر از خلق به حق و خروج از ظلمت نفس و عالم کثرت است و «الْحَمْدُ لِلَّهِ» تا «رَبِّ الْعالَمینَ» سفر از حق بالحق فی الحق آغاز میشود و تا «مالِک یوْمِ الدِّینِ» این سفر به پایان میرسد. در «إِیاک نَعْبُدُ» سفر از حق به خلق به همراه صحو و بازگشت از فنا آغاز میشود و در «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» این سفر به پایان میرسد<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۹۷.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|اسفار اربعه}}. | ||
=== مقاصد سوره حمد === | === مقاصد سوره حمد === | ||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
=== بسم الله === | === بسم الله === | ||
بِسْمِ اللَّهِ: در فرهنگ اسلامی هر کار با اهمیتی اگر با بسم الله، آغاز نشود نافرجام و ناقص است.<ref>حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۷/۱۷۰.</ref> «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» در روایات بسیاری اسم اعظم دانسته شده است.<ref>مجلسی، بحار الانوار، ۹۰/۲۲۵.</ref> امامخمینی مانند دیگر اندیشمندان برای «باء» در بسم الله، معنا و متعلق متفاوتی ذکر کرده است، ازجمله: | بِسْمِ اللَّهِ: در فرهنگ اسلامی هر کار با اهمیتی اگر با بسم الله، آغاز نشود نافرجام و ناقص است.<ref>حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۷/۱۷۰.</ref> «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» در روایات بسیاری [[اسم اعظم]] دانسته شده است.<ref>مجلسی، بحار الانوار، ۹۰/۲۲۵.</ref> امامخمینی مانند دیگر اندیشمندان برای «باء» در بسم الله، معنا و متعلق متفاوتی ذکر کرده است، ازجمله: | ||
# علمای ادب با استناد به روایات<ref>صدوق، التوحید، ۲۳۱؛ صدوق، معانی الاخبار، ۴.</ref> متعلق آن را از ماده ابتدا یا استعانت میدانند.<ref>← امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۴۰.</ref> | # علمای ادب با استناد به روایات<ref>صدوق، التوحید، ۲۳۱؛ صدوق، معانی الاخبار، ۴.</ref> متعلق آن را از ماده ابتدا یا استعانت میدانند.<ref>← امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۴۰.</ref> | ||
# برخی از اهل معرفت «باء» را متعلق به «ظَهَرَ» گرفتهاند<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۱۰۲.</ref>؛ یعنی ظهور و تحقق وجود به اسمالله است و این به حسب مسلک اهل معرفت و اصحاب سلوک و عرفان است که همه موجودات و ذرات کائنات و عوالم غیب و شهادت را تجلی اسم جامع «الله» و اسم اعظم ظاهر میدانند. این اسم تجلی فعلی و فیض منبسط حقتعالی است که تمام دار هستی از [[عقول مجرد]] تا آخرین مرتبه وجود را دربرگرفته است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۴۱.</ref> | # برخی از اهل معرفت «باء» را متعلق به «ظَهَرَ» گرفتهاند<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۱۰۲.</ref>؛ یعنی ظهور و تحقق وجود به اسمالله است و این به حسب مسلک اهل معرفت و اصحاب سلوک و [[عرفان]] است که همه موجودات و ذرات کائنات و عوالم غیب و شهادت را [[تجلی]] اسم جامع «الله» و اسم اعظم ظاهر میدانند. این اسم تجلی فعلی و فیض منبسط حقتعالی است که تمام دار هستی از [[عقول مجرد]] تا آخرین مرتبه وجود را دربرگرفته است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۴۱.</ref> | ||
# متعلق بسم الله در هر سوره، خود آن سوره است؛ مثلاً متعلق بسم الله در سوره مبارکه حمد، حمد است. این احتمال موافق ذوق عرفانی است؛ زیرا به این اشاره دارد که حمد حامدان و ثنای ثناجویان به قیومیت اسم «الله» است، طبق این احتمال معنای اسم در هر سوره معنای خاص خود را دارد.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۴۲.</ref> از دیدگاه اهل معرفت آمدن «اسم» بر سر کلمه «الله» اشاره به نوعی [[تبرک]] و استعانت به اسم خدای سبحان است.<ref>قشیری، شرح الاسماء الحسنی، ۳۹.</ref> «اسمالله» در «بسم الله» چند احتمال دارد: اول، مراد از اسم، تعینات وجودیه باشد که بر اساس اتحاد ظاهر و مظهر و فنای اسم در مسمی، اطلاق اسمالله بر آنها ممکن است؛ چنانکه آیه «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ»<ref>نور، ۳۵؛ زخرف، ۸۴.</ref> اشاره به همین مقام دارد. دوم مراد از اسم مقام تجلی به فیض مقدس باشد. در این صورت مقام جمع اسما را دربردارد.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۴۵.</ref> طبق این مبنا لفظ «الله» جلوهای از حقتعالی است که جامع همه جلوههاست<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، تفسیر حمد، ۱۰۲.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|بسم الله الرحمن الرحیم}}. | # متعلق بسم الله در هر سوره، خود آن سوره است؛ مثلاً متعلق بسم الله در سوره مبارکه حمد، حمد است. این احتمال موافق ذوق عرفانی است؛ زیرا به این اشاره دارد که حمد حامدان و ثنای ثناجویان به قیومیت اسم «الله» است، طبق این احتمال معنای اسم در هر سوره معنای خاص خود را دارد.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۴۲.</ref> از دیدگاه اهل معرفت آمدن «اسم» بر سر کلمه «الله» اشاره به نوعی [[تبرک]] و استعانت به اسم خدای سبحان است.<ref>قشیری، شرح الاسماء الحسنی، ۳۹.</ref> «اسمالله» در «بسم الله» چند احتمال دارد: اول، مراد از اسم، تعینات وجودیه باشد که بر اساس اتحاد ظاهر و مظهر و فنای اسم در مسمی، اطلاق اسمالله بر آنها ممکن است؛ چنانکه آیه «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ»<ref>نور، ۳۵؛ زخرف، ۸۴.</ref> اشاره به همین مقام دارد. دوم مراد از اسم مقام تجلی به [[فیض اقدس و مقدس|فیض مقدس]] باشد. در این صورت مقام جمع اسما را دربردارد.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۴۵.</ref> طبق این مبنا لفظ «الله» جلوهای از حقتعالی است که جامع همه جلوههاست<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، تفسیر حمد، ۱۰۲.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|بسم الله الرحمن الرحیم}}. | ||
=== الرحمن الرحیم === | === الرحمن الرحیم === | ||
الرَّحْمنِ الرَّحیمِ: اتصاف «الله» به «الرحمن» و «الرحیم»، به این معناست که شأن خداوند در این است که به صفت | الرَّحْمنِ الرَّحیمِ: اتصاف «الله» به «الرحمن» و «الرحیم»، به این معناست که شأن خداوند در این است که به صفت «[[رحمت]]» مشهورتر و شناختهشدهتر از صفاتی مانند قهر و [[غضب]] است<ref>خمینی، تفسیر القرآن الکریم، ۱/۲۰۸.</ref> و چون اسم «رحمن» مخصوص ذات باریتعالی است، در بسم الله بر «رحیم» مقدم شده است.<ref>طبرانی، التفسیر الکبیر، ۱/۱۱۱.</ref> برخی با استناد به [[حدیث|روایات]] بر این باورند که رحمن بر کثرت و وسعت دلالت میکند و گویای این است که رحمانیت حق، بر [[مؤمن]] و [[کافر]] و بلکه بر عالم سایه افکنده و رحیم بر رحمت دایم حق دلالت دارد که تنها شامل بندگان مؤمن خداوند است<ref>نسفی، مدارک التنزیل و حقایق التاویل، ۱/۳۲؛ طباطبایی، المیزان، ۱/۱۸.</ref>؛ از اینرو عارفان، «الرحمن» و «الرحیم» را در اینجا اشاره به رحمت رحمانی و رحمت رحیمی میدانند.<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۱۱۴؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۹۱۲.</ref> | ||
امامخمینی نیز با تأکید بر این معنا دو احتمال دیگر برای «الرحمن» و «الرحیم» در اینجا ذکر میکند. به اعتقاد ایشان این دو صفت اگر صفت برای اسم باشند، در این صورت اگر مراد از اسم، اسم ذاتی و تجلی به مقام جمعی باشد، [[رحمانیت]] و [[رحیمیت]] از صفات ذاتی خواهند بود که در تجلی به مقام واحدیت برای اسمالله ثابتاند و اگر مراد از اسم، تجلی جمعی فعلی باشد که مقام مشیت است، رحمانیت و رحیمیت از صفات فعلاند و از تنزلات و مظاهر رحمانیت و رحیمیت ذاتی به شماره میروند<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۴۵–۲۴۶.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|بسم الله الرحمن الرحیم}}. ایشان اسم رحمان را پس از اسم اعظم خداوند محیطترینِ [[اسمای الهی]] میداند و چون تجلی به اسمای محیط، مقدم بر تجلی اسمای محاطاند، رحمان بر رحیم مقدم شده است و دامنه رحمان نسبت به رحیم گستردهتر است. پس رحمان عام و رحیم خاص است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۴۶–۲۴۷.</ref> | [[امامخمینی]] نیز با تأکید بر این معنا دو احتمال دیگر برای «الرحمن» و «الرحیم» در اینجا ذکر میکند. به اعتقاد ایشان این دو صفت اگر صفت برای اسم باشند، در این صورت اگر مراد از اسم، اسم ذاتی و تجلی به مقام جمعی باشد، [[رحمانیت]] و [[رحیمیت]] از صفات ذاتی خواهند بود که در تجلی به [[احدیت و واحدیت|مقام واحدیت]] برای اسمالله ثابتاند و اگر مراد از اسم، تجلی جمعی فعلی باشد که مقام مشیت است، رحمانیت و رحیمیت از صفات فعلاند و از تنزلات و مظاهر رحمانیت و رحیمیت ذاتی به شماره میروند<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۴۵–۲۴۶.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|بسم الله الرحمن الرحیم}}. ایشان اسم رحمان را پس از [[اسم اعظم|اسم اعظم خداوند]] محیطترینِ [[اسمای الهی]] میداند و چون تجلی به اسمای محیط، مقدم بر تجلی اسمای محاطاند، رحمان بر رحیم مقدم شده است و دامنه رحمان نسبت به رحیم گستردهتر است. پس رحمان عام و رحیم خاص است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۴۶–۲۴۷.</ref> | ||
=== الحمد لله === | === الحمد لله === | ||
خط ۶۴: | خط ۶۴: | ||
رَبِّ الْعالَمینَ: اهل معرفت تربیت را به دو قسمِ باواسطه و بدون واسطه تقسیم میکنند: | رَبِّ الْعالَمینَ: اهل معرفت تربیت را به دو قسمِ باواسطه و بدون واسطه تقسیم میکنند: | ||
# تربیت باواسطه: این قسم به محمود و مذموم تقسیم میشود. تربیت محمود از خداوند آغاز میشود و به [[نفس]] پایان میپذیرد. تربیت مذموم از نفس آغاز میشود و به عالم حس ختم میشود. | # تربیت باواسطه: این قسم به محمود و مذموم تقسیم میشود. تربیت محمود از خداوند آغاز میشود و به [[نفس]] پایان میپذیرد. تربیت مذموم از نفس آغاز میشود و به عالم حس ختم میشود. | ||
# تربیت بدون واسطه: تربیت روح کلی است و مربیِ روح کلی خداوند است و روح کلی مربی | # تربیت بدون واسطه: تربیت روح کلی است و مربیِ روح کلی خداوند است و روح کلی مربی عالم ملکوت است و عالم ملکوت مربی عالم جبروت و عالم جبروت مربی عالم شهادت است؛ بدین ترتیب خداوند مربی همه هستی است.<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۱۱۳.</ref> امامخمینی برای ربّ چند احتمال بیان میکند: | ||
# به معنای متعال و ثابت؛ در این صورت از اسمای ذات است. | # به معنای متعال و ثابت؛ در این صورت از اسمای ذات است. | ||
# به معنای مالک و صاحب و غالب و قاهر؛ در این صورت از اسمای صفات است. | # به معنای مالک و صاحب و غالب و قاهر؛ در این صورت از اسمای صفات است. | ||
# به معنای مربی و منعم و متمم؛ در این صورت از اسمای افعال است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۵۷.</ref> ایشان در ارتباط میان ربّ و عالمین معتقد است اگر مراد از عالم ماسویالله باشد که شامل همه مراتب وجود و منازل غیب و شهود میشود، رب از اسمای صفات است و اگر مقصود از عالم، عالم مُلک باشد که همراه با حصول تدریجی کمال است، در این صورت مراد از ربّ، اسم فعل است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۵۷.</ref> ایشان در بیان مقدمشدن ربّ بر رحمان و رحیم بر این باور است که این تقدم و تأخرها، اشاره به کیفیت سلوک | # به معنای مربی و منعم و متمم؛ در این صورت از اسمای افعال است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۵۷.</ref> ایشان در ارتباط میان ربّ و عالمین معتقد است اگر مراد از عالم ماسویالله باشد که شامل همه مراتب وجود و منازل غیب و شهود میشود، رب از اسمای صفات است و اگر مقصود از عالم، عالم مُلک باشد که همراه با حصول تدریجی کمال است، در این صورت مراد از ربّ، اسم فعل است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۵۷.</ref> ایشان در بیان مقدمشدن ربّ بر رحمان و رحیم بر این باور است که این تقدم و تأخرها، اشاره به کیفیت سلوک انسان از عالم دنیا تا فنای کلی است. سالک تا در آغاز سیر است، مشمول تربیت تدریجی رب العالمین است؛ زیرا خود سالک از عالمین است و ظهور تدریجی بر او حاکم است؛ اما زمانی که با سلوک از این عالم جدا شد، مرتبه اسمای الهی که محیط بر این عالم است، در قلب او [[تجلی]] میکند و چون رحمان احاطه بیشتری نسبت به رحیم دارد، مقدم شده است؛ یعنی سالک نخست تحت تجلی اسم رحمان قرار میگیرد و سپس با نزدیکترشدن به افق باطنی، اسم رحیم بر او تجلی مییابد و چون سیر سالک از کثرت به وحدت است، در پایان به اسم باطن محض که مالک است میرسد.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۷۴–۲۷۵.</ref> | ||
=== مالک یوم الدین === | === مالک یوم الدین === | ||
مالِک یوْمِ الدِّینِ: مفسران در قرائت کلمه «مالک» و «ملِک» اختلاف دارند.<ref>طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ۱/۹۷؛ طباطبایی، المیزان، ۱/۲۲.</ref> [[امامخمینی]] مرجّحاتی را در ترجیح «مالک» بر «ملِک» بیان کرده است و قرائت مالک را بهتر از ملِک دانسته است. استدلال ایشان در اینکه «مالک» راجح، بلکه متعین است، آن است که سوره مبارکه حمد مثل دیگر سورههای قرآنی نیست، بلکه این سوره را مردم در نمازهای خود میخوانند و در هر عصری آن همه مسلمان شنیده و خواندهاند؛ از اینرو قطعی، [[متواتر]] و ضروری است و با وجود اینکه بیشتر قاریان «ملِک» خوانده و بسیاری از علما «ملِک» را ترجیح دادهاند، این امر ثابت، متواتر و قطعی نیست.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۶۷–۲۶۸.</ref> امامخمینی در بیان حقیقت [[مالکیت]] بر این اعتقاد است که مالکیت حقتعالی همانند مالکیت بندگان اعتباری نیست؛ بلکه مالکیت او به اضافه اشراقی و احاطه قیومی است. مالکیت حق ذاتی است که هیچگونه کثرت و مباینت در آن راه ندارد و در عین حال مالکیتاش بر همه عوالم بهطور یکسان است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۶۹–۲۷۱.</ref> ایشان در اختصاص مالکیت خداوند به یوم الدین چند وجه بیان میکند: | مالِک یوْمِ الدِّینِ: مفسران در قرائت کلمه «مالک» و «ملِک» اختلاف دارند.<ref>طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ۱/۹۷؛ طباطبایی، المیزان، ۱/۲۲.</ref> [[امامخمینی]] مرجّحاتی را در ترجیح «مالک» بر «ملِک» بیان کرده است و قرائت مالک را بهتر از ملِک دانسته است. استدلال ایشان در اینکه «مالک» راجح، بلکه متعین است، آن است که سوره مبارکه حمد مثل دیگر سورههای قرآنی نیست، بلکه این سوره را مردم در نمازهای خود میخوانند و در هر عصری آن همه مسلمان شنیده و خواندهاند؛ از اینرو قطعی، [[متواتر]] و ضروری است و با وجود اینکه بیشتر قاریان «ملِک» خوانده و بسیاری از علما «ملِک» را ترجیح دادهاند، این امر ثابت، متواتر و قطعی نیست.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۶۷–۲۶۸.</ref> امامخمینی در بیان حقیقت [[مالکیت]] بر این اعتقاد است که مالکیت حقتعالی همانند [[مالکیت]] بندگان اعتباری نیست؛ بلکه مالکیت او به اضافه اشراقی و احاطه قیومی است. مالکیت حق ذاتی است که هیچگونه کثرت و مباینت در آن راه ندارد و در عین حال مالکیتاش بر همه عوالم بهطور یکسان است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۶۹–۲۷۱.</ref> ایشان در اختصاص مالکیت خداوند به یوم الدین چند وجه بیان میکند: | ||
# [[روز قیامت]]، یوم الدین و روز جمع است و هر آنچه در نشئه مُلکی و دنیایی، متفرق است، در عالم ملکوت جمع است. پس مالک یوم الدین، مالک ایام و نشئت دیگر نیز است. | # [[روز قیامت]]، یوم الدین و روز جمع است و هر آنچه در نشئه مُلکی و دنیایی، متفرق است، در عالم ملکوت جمع است. پس مالک یوم الدین، مالک ایام و نشئت دیگر نیز است. | ||
# یوم الدین روز ظهور مالکیت و قاهریت حقتعالی است که روز جمع موجودات و رجوع آنها به بابالله و صعود موجودات به فناءالله است؛ از اینرو مالکیت حقتعالی به یوم الدین اختصاص یافته است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۷۱–۲۷۲.</ref> ایشان در بیان این مطلب افزوده است نور وجود حق در سیر تنزلی به سوی عالم شهادت به احتجاب و غیب میرود و هر تنزلی تعینی را به دنبال دارد و انسان از مشاهده جمال حق محجوب میشود؛ از اینروی در سیر صعودی تمام موجودات از | # یوم الدین روز ظهور مالکیت و قاهریت حقتعالی است که روز جمع موجودات و رجوع آنها به بابالله و صعود موجودات به فناءالله است؛ از اینرو مالکیت حقتعالی به یوم الدین اختصاص یافته است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۷۱–۲۷۲.</ref> ایشان در بیان این مطلب افزوده است نور وجود حق در سیر تنزلی به سوی عالم شهادت به احتجاب و غیب میرود و هر تنزلی تعینی را به دنبال دارد و انسان از مشاهده جمال حق محجوب میشود؛ از اینروی در سیر صعودی تمام موجودات از عالم طبیعت، به وطن اصلی خود رجوع میکنند و برای رهایی از حجابهای نوری و ظلمانی باید مالکیت و قهاریت حق جلوه کند. در این صورت رجوع آخر به اول و اتصال ظاهر به باطن جلوه میکند و مالک مطلق به موجب «لِمَنِ الْمُلْک الْیوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ»<ref>غافر، ۱۷.</ref> سوره بروز میکند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۷۱–۲۷۲.</ref> | ||
# [[انسان کامل]] در عالم طبیعت به حسب سلوک الی الله از حجابها خارج میشود و احکام قیامت و ساعت و یوم الدین برای او ظاهر و ثابت میشود و حق با مالکیت خود بر قلب انسان کامل ظهور میکند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۷۲.</ref> بنابر نظر ایشان در سلوک عرفانی، چون سیر سالک از کثرت به طرف وحدت است که به مدد اسم مالک است، در تجلی به مالکیت، کثرات عالم غیب و شهادت مضمحل میشود و فنای کلی و حضور مطلق دست میدهد<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۷۵.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|تفسیر |معاد | قیامت}}. | # [[انسان کامل]] در عالم طبیعت به حسب [[سیر و سلوک|سلوک الی الله]] از [[حجب|حجابها]] خارج میشود و احکام قیامت و ساعت و یوم الدین برای او ظاهر و ثابت میشود و حق با مالکیت خود بر قلب انسان کامل ظهور میکند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۷۲.</ref> بنابر نظر ایشان در سلوک عرفانی، چون سیر سالک از [[وحدت و کثرت|کثرت]] به طرف وحدت است که به مدد اسم مالک است، در تجلی به مالکیت، کثرات عالم غیب و شهادت مضمحل میشود و فنای کلی و حضور مطلق دست میدهد<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۷۵.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|تفسیر |معاد | قیامت}}. | ||
=== ایاک نعبد و ایاک نستعین === | === ایاک نعبد و ایاک نستعین === | ||
إِیاک نَعْبُدُ وَ إِیاک نَسْتَعینُ: امامخمینی تقدم ضمیر «إِیاک نَعْبُدُ» را در این میداند که این ضمیر راجع به ذات است که همه کثرات در آن مضمحل است. پس سالک در این مقام به | إِیاک نَعْبُدُ وَ إِیاک نَسْتَعینُ: امامخمینی تقدم ضمیر «إِیاک نَعْبُدُ» را در این میداند که این ضمیر راجع به ذات است که همه کثرات در آن مضمحل است. پس سالک در این مقام به توحید ذاتی میرسد و از همه کثرات اسمائی و صفاتی منصرف میشود و این همان کمال توحید است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۷۷–۲۷۸.</ref> بنابر نظر ایشان استعانت تنها در [[عبادت]] نیست، بلکه استعانت در مطلق امور است. ایشان در بیان دو حصر عبادت و استعانت قائل است که حصر عبادت، حقخواهی، حقطلبی و ترک طلب غیر است و حصر استعانت حقبینی و ترک رؤیت غیر است که در [[مقامات (عرفان)|مقامات عارفان و منازل سالکان]] پس از ترک طلب غیر است،<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۱.</ref> بلکه حصر عبادت و استعانت از مقامات موحدان و سالکان نیست؛ زیرا رؤیت عبادت، عابد و معبود و مستعین و مستعان، منافی با [[توحید]] است. در توحید حقیقی این کثرات مستهلک و رؤیت این امور فانی است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۱.</ref> | ||
امامخمینی دربارهٔ چگونگی التفات از غیبت به خطاب در «ایاک نعبد» و اینکه «نعبد» به صیغه متکلم معالغیر است، سخن گفته است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۷۹.</ref> اهل ظاهر دربارهٔ علت صیغه متکلم مع الغیر دو وجه ذکر کردهاند: یکی متوسلشدن عابد به یک حیله شرعی، تا عبادتش نزد حق مقبول باشد. وجه دوم اینکه [[نماز]] در آغاز با جماعت بوده و تشریع اولیه آن با جماعت بوده است؛ از اینرو عبادت و استعانت با متکلم معالغیر است. ایشان این سخن اهل ظاهر را نمیپذیرد و معتقد است که سالک قوای ملکی و ملکوتی خود را برای حضور در محضر حق آماده میکند و چون همه قوایش را یکجا در محضر الهی مییابد، با زبان متکلم معالغیر سخن میگوید؛ پس تنها زبان نیست که نزد حق حاضر است، بلکه همه قوای انسانی در محضر حقاند<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۷۹–۲۸۰.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|عبادت}}. | [[امامخمینی]] دربارهٔ چگونگی التفات از غیبت به خطاب در «ایاک نعبد» و اینکه «نعبد» به صیغه متکلم معالغیر است، سخن گفته است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۷۹.</ref> اهل ظاهر دربارهٔ علت صیغه متکلم مع الغیر دو وجه ذکر کردهاند: یکی متوسلشدن عابد به یک حیله شرعی، تا عبادتش نزد حق مقبول باشد. وجه دوم اینکه [[نماز]] در آغاز با جماعت بوده و تشریع اولیه آن با جماعت بوده است؛ از اینرو عبادت و استعانت با متکلم معالغیر است. ایشان این سخن اهل ظاهر را نمیپذیرد و معتقد است که سالک قوای ملکی و ملکوتی خود را برای حضور در محضر حق آماده میکند و چون همه قوایش را یکجا در محضر الهی مییابد، با زبان متکلم معالغیر سخن میگوید؛ پس تنها زبان نیست که نزد حق حاضر است، بلکه همه قوای انسانی در محضر حقاند<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۷۹–۲۸۰.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|عبادت}}. | ||
بیشتر مفسران، در آیه «إِیاک نَسْتَعینُ» انحصار استعانت از حقتعالی را فهمیدهاند زیرا تقدم ضمیر مفعولی «ایاک» بر فعل، بیانکننده انحصار استعانت از خدای سبحان است.<ref>رشید رضا، تفسیر القرآن الحکیم، ۱/۶۲؛ طباطبایی، المیزان، ۱/۲۵–۲۷.</ref> برخی نیز اصل انحصار استعانت را پذیرفتهاند؛ اما آن را ادعایی میدانند نه حقیقی؛ به این معنا که انسان تنها در امور مهم از خدا کمک میجوید؛ اما کمکخواستن انسان در امور عادی از روی ادعا و مبالغه است.<ref>ابنعاشور، تفسیر التحریر و التنویر، ۱/۱۸۲؛ رشید رضا، تفسیر القرآن الحکیم، ۱/۵۹.</ref> امامخمینی بر این باور است که سالک در طریق معرفت تمام محامد و مدایح را مختص به ذات مقدس حق میداند و معتقد است قبض و بسط وجود به دست مالکیت اوست؛ از این جهت عبادت و استعانت را منحصر به حقتعالی میداند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۷۶.</ref> ایشان در تحلیل کلام اهل ظاهر در جواز استعانت از غیر با استناد به آیات الهی<ref>مائده، ۲؛ بقره، ۴۵.</ref> بر این باور است که اعانتِ دیگر موجودات، صورت و جلوه اعانت حقتعالی است<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۷۶–۲۷۷.</ref> و بر اساس | بیشتر مفسران، در آیه «إِیاک نَسْتَعینُ» انحصار استعانت از حقتعالی را فهمیدهاند زیرا تقدم ضمیر مفعولی «ایاک» بر فعل، بیانکننده انحصار استعانت از خدای سبحان است.<ref>رشید رضا، تفسیر القرآن الحکیم، ۱/۶۲؛ طباطبایی، المیزان، ۱/۲۵–۲۷.</ref> برخی نیز اصل انحصار استعانت را پذیرفتهاند؛ اما آن را ادعایی میدانند نه حقیقی؛ به این معنا که انسان تنها در امور مهم از خدا کمک میجوید؛ اما کمکخواستن انسان در امور عادی از روی ادعا و مبالغه است.<ref>ابنعاشور، تفسیر التحریر و التنویر، ۱/۱۸۲؛ رشید رضا، تفسیر القرآن الحکیم، ۱/۵۹.</ref> امامخمینی بر این باور است که سالک در طریق معرفت تمام محامد و مدایح را مختص به ذات مقدس حق میداند و معتقد است قبض و بسط وجود به دست مالکیت اوست؛ از این جهت عبادت و استعانت را منحصر به حقتعالی میداند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۷۶.</ref> ایشان در تحلیل کلام اهل ظاهر در جواز استعانت از غیر با استناد به آیات الهی<ref>مائده، ۲؛ بقره، ۴۵.</ref> بر این باور است که اعانتِ دیگر موجودات، صورت و جلوه اعانت حقتعالی است<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۷۶–۲۷۷.</ref> و بر اساس توحید افعالی، نظام هستی صورت فاعلیت حقتعالی است و خداوند تنها مؤثر در هستی است و حصر استعانت همچون حصر عبادت در خداوند متعال، حقیقی است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۷۷.</ref> | ||
=== اهدنا الصراط المستقیم === | === اهدنا الصراط المستقیم === | ||
اِهْدِنا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیم: در تفسیر جمله «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیم» مفسران در بیشتر موارد از «[[هدایت]]»، «صراط» و وصف «صراط» به «مستقیم» و چگونگی آن سخن گفتهاند.<ref>← طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ۱/۵۵–۶۰؛ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ۱/۴۲؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ۱/۹۸؛ طباطبایی، المیزان، ۱/۲۸.</ref> امامخمینی با توجه به تقسیم صراط به صراط مستقیم وجودی و صراط مستقیم سلوکی، بر این باور است که همه موجودات در مرتبه تعینات خود، در سیر صعودی خارج از صراط مستقیم نیستند و این همان مفاد آیه «ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیتِها إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیم»<ref>هود، ۵۶.</ref> است. ایشان با استناد به بعضی روایات<ref>آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، ۸، ۹۵ و ۱۲۱.</ref> معتقد است هر یک از موجودات، صراطی خاص به خود و نور و هدایتی مخصوص به خود دارند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۸–۲۸۹.</ref> ایشان رجوع هر یک از موجودات از عالم کثرت به | اِهْدِنا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیم: در تفسیر جمله «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیم» مفسران در بیشتر موارد از «[[هدایت]]»، «صراط» و وصف «صراط» به «مستقیم» و چگونگی آن سخن گفتهاند.<ref>← طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ۱/۵۵–۶۰؛ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ۱/۴۲؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ۱/۹۸؛ طباطبایی، المیزان، ۱/۲۸.</ref> امامخمینی با توجه به تقسیم صراط به صراط مستقیم وجودی و صراط مستقیم سلوکی، بر این باور است که همه موجودات در مرتبه تعینات خود، در سیر صعودی خارج از صراط مستقیم نیستند و این همان مفاد آیه «ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیتِها إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیم»<ref>هود، ۵۶.</ref> است. ایشان با استناد به بعضی روایات<ref>آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، ۸، ۹۵ و ۱۲۱.</ref> معتقد است هر یک از موجودات، صراطی خاص به خود و نور و هدایتی مخصوص به خود دارند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۸–۲۸۹.</ref> ایشان رجوع هر یک از موجودات از عالم کثرت به غیب را عبارت از صراط مستقیم وجودی میداند<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۹۳.</ref>؛ اما صراط مستقیم سلوکی، سیر و مراتب سلوک سالکان الی الله است<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۹.</ref>؛ از اینرو صراط مستقیم سلوکی، هدایت خاصهای است که [[پیامبران(ع)|انبیا]] مردم را به آن دعوت کردهاند تا به انسانیت و نور مطلق برسند و از همه اقسام [[کفر]] و ظلمت خارج شوند<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۱–۲.</ref> و این صراط همان صراطی است که در روایات به باریکترین راهها معرفی شده که از متن [[جهنم]] میگذرد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۳۷۷.</ref> | ||
این صراط مستقیم در غیر کاملان که وارد سلوک نشدهاند، صراط ظاهر شریعت و صراط مستقیم به [[دین]] و [[اسلام]] است و اگر وارد سلوک شده باشند، مراد از صراط مستقیم نزدیکترین راه وصول الی الله است که همان راه [[اهلبیت(ع)]] است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۷.</ref> ایشان معتقد است این صراط مستقیم، همان صراطی است که ربِّ انسان کامل بر آن است<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۳۱.</ref>؛ زیرا حقتعالی به مقام اسم جامع بر صراط مستقیم است و اسم جامع، مقام وسطیت و جامعیت اسما، بدون برتری صفتی بر صفتی و غلبه اسمی بر اسمی است؛ چنانکه بعضی از آیات<ref>هود، ۵۶.</ref> دلالت بر آن دارد. انسان کامل نیز از آنجا که مظهر همه اسما و صفات و مربوب حقتعالی به اسم جامع است و هیچیک از اسما در آن غلبه تصرف ندارند، دارای مقام وسطیت و برزخیت کبراست و سیرش بر طریق مستقیم است<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۳۱.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|هدایت و ضلالت}}. | این صراط مستقیم در غیر کاملان که وارد [[سلوک]] نشدهاند، صراط ظاهر شریعت و صراط مستقیم به [[دین]] و [[اسلام]] است و اگر وارد سلوک شده باشند، مراد از صراط مستقیم نزدیکترین راه وصول الی الله است که همان راه [[اهلبیت(ع)]] است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۷.</ref> ایشان معتقد است این صراط مستقیم، همان صراطی است که ربِّ [[انسان کامل]] بر آن است<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۳۱.</ref>؛ زیرا حقتعالی به مقام اسم جامع بر صراط مستقیم است و اسم جامع، مقام وسطیت و جامعیت اسما، بدون برتری صفتی بر صفتی و غلبه اسمی بر اسمی است؛ چنانکه بعضی از آیات<ref>هود، ۵۶.</ref> دلالت بر آن دارد. انسان کامل نیز از آنجا که مظهر همه [[اسما و صفات]] و مربوب حقتعالی به اسم جامع است و هیچیک از اسما در آن غلبه تصرف ندارند، دارای مقام وسطیت و برزخیت کبراست و سیرش بر طریق مستقیم است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۳۱.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|هدایت و ضلالت}}. | ||
=== الذین انعمت علیهم === | === الذین انعمت علیهم === | ||
الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ: بنابر نظر امامخمینی مراد از این جمله کسانیاند که حقتعالی با تجلی به فیض اقدس در حضرت علمیه استعداد آنان را مقدر کرده و پس از فنای کلی، آنان را به مملکت خود بازگردانده است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۷.</ref> ایشان ضمن نقل کلام [[شیخ بهایی]] مبنی بر اینکه نعمتهای الهی دو گونهاند دنیوی و اخروی و هر کدام از آنها کسبی یا موهبتی است،<ref>بهایی، العروة الوثقی فی تفسیر سورة الحمد، ۱۲۸.</ref> بر این باور است که این نعمتها بهره متوسطان است؛ اما مهمترین نعمتهای الهی، نعمت | الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ: بنابر نظر امامخمینی مراد از این جمله کسانیاند که حقتعالی با [[تجلی]] به [[فیض اقدس]] در حضرت علمیه استعداد آنان را مقدر کرده و پس از فنای کلی، آنان را به مملکت خود بازگردانده است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۷.</ref> ایشان ضمن نقل کلام [[شیخ بهایی]] مبنی بر اینکه نعمتهای الهی دو گونهاند دنیوی و اخروی و هر کدام از آنها کسبی یا موهبتی است،<ref>بهایی، العروة الوثقی فی تفسیر سورة الحمد، ۱۲۸.</ref> بر این باور است که این نعمتها بهره متوسطان است؛ اما مهمترین نعمتهای الهی، نعمت معرفت ذات و توحید ذاتی و نعمت معرفت اسما و نعمت معرفت توحید افعالی است. ایشان این نعمتهای سهگانه را توضیح میدهد و بر آن اساس، صراط کسانی را که صاحب نعمتاند، تبیین میکند و معتقد است صراط آنان، در مقام اول «صراط»، سلوک «الی ذات الله» و نعمت در آن مقام، تجلی ذاتی است و در مقام دوم «صراط»، سلوک به اسمای الهی و نعمت در آن مقام تجلیات اسمائی است و در مقام سوم «صراط»، سلوک به فعل الله و نعمت در آن مقام تجلی افعالی است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۹۴–۲۹۶.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|هدایت و ضلالت}}.. | ||
=== غیر المغضوب علیهم و لا الضالین === | === غیر المغضوب علیهم و لا الضالین === | ||
غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ: به اعتقاد برخی از مفسران مراد از این آیه کسانیاند که از دستورهای الهی سرپیچی میکنند و به [[شریعت]] بیتوجهاند و مورد [[خشم]] خداوند قرار میگیرند و در هلاکت و | غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ: به اعتقاد برخی از مفسران مراد از این آیه کسانیاند که از دستورهای الهی سرپیچی میکنند و به [[شریعت]] بیتوجهاند و مورد [[خشم]] خداوند قرار میگیرند و در هلاکت و گمراهی افتادهاند.<ref>معرفت، نکتههای تفسیری، ۲۰۵.</ref> امامخمینی با استناد به قول مفسران<ref>طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ۱/۴۵.</ref> «مغضوب علیهم» را یهودیان و «ضالّین» را مسیحیان میداند<ref>امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۲۶.</ref> از دیدگاه امامخمینی ضلالت بندگان عواملی دارد، ازجمله: | ||
# پیروی از [[هوای نفس]] که انسان را از [[حق]] بازمیدارد و در حد حیوانیت باقی میماند و بلکه از آنها نیز پایینتر میرود.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۶۸–۱۶۹.</ref> | # پیروی از [[هوای نفس]] که انسان را از [[حق]] بازمیدارد و در حد حیوانیت باقی میماند و بلکه از آنها نیز پایینتر میرود.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۶۸–۱۶۹.</ref> | ||
# پیروی از شیاطین که راهزن طریق انسانی است و اغواگری آنها انسان را به پرتگاه ظلمانی میکشاند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱/۸.</ref> | # پیروی از شیاطین که راهزن طریق انسانی است و اغواگری آنها انسان را به پرتگاه ظلمانی میکشاند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱/۸.</ref> | ||
# [[حب دنیا]] که زمینه تدریجی سلطه [[شیطان]] و گرفتن [[ایمان]] انسان را فراهم میکند.<ref>امامخمینی، جهاد اکبر، ۵۴.</ref> | # [[حب دنیا]] که زمینه تدریجی سلطه [[شیطان]] و گرفتن [[ایمان]] انسان را فراهم میکند.<ref>امامخمینی، جهاد اکبر، ۵۴.</ref> | ||
# [[غرور]] و [[تکبر]] که انسان به سبب مغرورشدن به [[علم]] یا [[ | # [[غرور]] و [[تکبر]] که انسان به سبب مغرورشدن به [[علم]] یا مال، ظلمانی میشود و [[انانیت]] و خودخواهی در او قوت میگیرد و این سبب افتادن در مراتبی از [[هدایت و ضلالت|ضلالت]] است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۱.</ref> | ||
== پانویس == | == پانویس == |