۲۱٬۳۲۴
ویرایش
(ابرابزار) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
[[امامخمینی]] واژه فطرت را از دیدگاه اهل لغت، برگرفته از معنای لغوی خلقت میداند. ایشان احتمال برگرفتن این واژه از «فطر» به معنای شکافتن را نیز صحیح میداند؛ زیرا خلقت همچون پارهکردن پرده عدم و حجاب غیب است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۷۹.</ref> ایشان مانند استاد خود [[محمدعلی شاهآبادی]]، فطرت را به حالت و هیئتی که خداوند خلق را بر آن قرار داده و لازمه وجود آنهاست، تفسیر میکند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۸۰.</ref> | [[امامخمینی]] واژه فطرت را از دیدگاه اهل لغت، برگرفته از معنای لغوی خلقت میداند. ایشان احتمال برگرفتن این واژه از «فطر» به معنای شکافتن را نیز صحیح میداند؛ زیرا خلقت همچون پارهکردن پرده عدم و حجاب غیب است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۷۹.</ref> ایشان مانند استاد خود [[محمدعلی شاهآبادی]]، فطرت را به حالت و هیئتی که خداوند خلق را بر آن قرار داده و لازمه وجود آنهاست، تفسیر میکند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۸۰.</ref> | ||
از واژگان مرتبط با فطرت غریزه و جِبِلَّت است. غریزه طبیعتی است که شامل [[خیر | از واژگان مرتبط با فطرت غریزه و جِبِلَّت است. غریزه طبیعتی است که شامل [[خیر و شر]] میشود<ref>فراهیدی، کتاب العین، ۴/۳۸۲؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۵/۳۸۷.</ref> و اعم از انسان و حیوان است،<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۲/۲۹۲ و ۱۳/۸۶.</ref> به خلاف فطرت که برخی آن را ویژه انسان میدانند.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۳/۴۶۶.</ref> این فطرت به سوی خیر دعوت میکند.<ref>جوادی، فطرت در قرآن، ۵۹–۶۰.</ref> بعضی معتقدند که بُعد روحانی در انسان، «فطرت» و بعد حیوانی در او «غریزه» نامیده میشود.<ref>جوادی، ادب فنا، ۵/۴۰۱.</ref> جِبلّت هم به معنای فطرت بوده، همان خلقت، سرشت،<ref>فراهیدی، کتاب العین، ۶/۱۳۷؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۱/۹۷؛ مجلسی، مرآة العقول، ۷/۲۵.</ref> طبیعت و ذاتی هر شیء<ref>زبیدی، تاج العروس، ۱۴/۹۷.</ref> است. | ||
== پیشینه == | == پیشینه == | ||
بحث فطرت از مباحث مهمی است که تأثیرات بسیاری بر حوزههای مختلف | بحث فطرت از مباحث مهمی است که تأثیرات بسیاری بر حوزههای مختلف علوم انسانی دارد، به گونهای که میتوان نظریه فطرت را از اصول معارف اسلامی خواند.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۳/۴۵۱–۴۷۰ و ۱۳/۵۷۹–۵۸۵.</ref> در بعضی ادیان الهی فطرتهای پَست نکوهش شدهاند.<ref>کتاب مقدس، امثال سلیمان، ب۱۷، ۲ و ب۲۲، ۲۹.</ref> در [[قرآن کریم]] بر این نکته تأکید شده است که انسان بر اساس فطرت الهی خلق شده است.<ref>روم، ۳۰.</ref> در کتابهای حدیثی نیز به این مسئله توجه شده و ابوابی به آن اختصاص یافته<ref>کلینی، کافی، ۲/۱۲؛ صدوق، التوحید، ۳۲۸–۳۳۱.</ref> و بر این نکته تأکید شده است که هر انسانی بر فطرت الهی یا [[توحید (فلسفه و کلام)|توحید]] و معرفت به خداوند، خلق شده است.<ref>کلینی، کافی، ۲/۱۲–۱۳.</ref> اندیشمندان اسلامی نیز بر اساس بعضی [[احادیث]]، اموری چون توحید،<ref>صدوق، التوحید، ۳۲۸–۳۲۹؛ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ۶۰–۶۱.</ref> [[ولایت]]<ref>بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ۴/۳۴۵.</ref> و [[اسلام]]<ref>فیض کاشانی، الوافی، ۴/۵۸.</ref> را امور فطری دانستهاند. | ||
فیلسوفان از فطرت در بُعد ادراکات فطری سخن گفتهاند<ref>فارابی، المنطقیات، ۱/۱۵۹.</ref> و از معرفت فطریِ خداوندی با عنوان یکی از راههای شناخت حق بحث کردهاند.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۲/۲۶۴–۲۶۶؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۴۵۹.</ref> [[ملاصدرا]] فطرت انسان را از | فیلسوفان از فطرت در بُعد ادراکات فطری سخن گفتهاند<ref>فارابی، المنطقیات، ۱/۱۵۹.</ref> و از معرفت فطریِ خداوندی با عنوان یکی از راههای شناخت حق بحث کردهاند.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۲/۲۶۴–۲۶۶؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۴۵۹.</ref> [[ملاصدرا]] فطرت انسان را از عالم قدس و طهارت دانسته<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۲۳۶.</ref> که حقیقتطلب،<ref>ملاصدرا، مجموعة الرسائل، ۳۰۲.</ref> طاعتگرا و معصیتستیز<ref>ملاصدرا، مجموعة الرسائل، ۱۸۱–۱۸۳؛ ملاصدرا، شرح الهدایه، ۴۰۶–۴۰۷.</ref> است. | ||
در [[عرفان]] نیز از مسئله فطرت بحث شده است. [[ابنعربی]] را میتوان از نخستین کسانی دانست که فصل مستقلی را به چیستی فطرت اختصاص داده است.<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۷۰.</ref> بعدها نیز شارحان کتابهای ابنعربی تفسیر عرفانی فطرت را دنبال کردند.<ref>قیصری، رسائل، ۶۵۱ و ۷۱۱.</ref> در دوران معاصر، [[محمدعلی شاهآبادی]] در آثار خود به صورت مفصل و منسجم از فطرت بحث کرده است. ایشان با تمسک به اقتضائات فطرت انسانی به اثبات | در [[عرفان]] نیز از مسئله فطرت بحث شده است. [[ابنعربی]] را میتوان از نخستین کسانی دانست که فصل مستقلی را به چیستی فطرت اختصاص داده است.<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۷۰.</ref> بعدها نیز شارحان کتابهای ابنعربی تفسیر عرفانی فطرت را دنبال کردند.<ref>قیصری، رسائل، ۶۵۱ و ۷۱۱.</ref> در دوران معاصر، [[محمدعلی شاهآبادی]] در آثار خود به صورت مفصل و منسجم از فطرت بحث کرده است. ایشان با تمسک به اقتضائات فطرت انسانی به اثبات مبدأ، [[نبوت]]، امامت عامه و [[معاد]] پرداخته و استدلالهای بدیعی ارائه کرده است.<ref>شاهآبادی، رشحات البحار، ۱۱۳–۲۳۳.</ref> | ||
امامخمینی با الهامگرفتن از سخنان شاهآبادی، در آثار خود از حقیقت فطرت، نشانههای فطریات، احکام فطرت و ویژگیهای آن بحث کرده<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۸۰–۱۸۷.</ref> و از طریق برهان فطرت به اثبات توحید حق پرداخته<ref>امامخمینی، مجموعة الرسائل، ۱۸۵.</ref> و کوشیده جنود [[عقل]] را لازمه «فطرت مخموره» و جنود [[جهل]] را لازمه «فطرت محجوبه» معرفی کند.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۸۰، ۹۸ و ۱۶۴.</ref> ایشان با ارائه تحلیلهایی از رابطه فطرت و | [[امامخمینی]] با الهامگرفتن از سخنان شاهآبادی، در آثار خود از حقیقت فطرت، نشانههای فطریات، احکام فطرت و ویژگیهای آن بحث کرده<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۸۰–۱۸۷.</ref> و از طریق برهان فطرت به اثبات توحید حق پرداخته<ref>امامخمینی، مجموعة الرسائل، ۱۸۵.</ref> و کوشیده جنود [[عقل]] را لازمه «فطرت مخموره» و جنود [[جهل]] را لازمه «فطرت محجوبه» معرفی کند.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۸۰، ۹۸ و ۱۶۴.</ref> ایشان با ارائه تحلیلهایی از رابطه فطرت و فضایل اخلاقی و رابطه [[دین]] و فطرت، نوآوریهایی دراینباره داشته است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۰، ۵۳–۵۵ و ۳/۴۸۰–۴۸۱؛ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۳۳؛ ۱۸/۴۴۳ و ۲۰/۴۳۹–۴۴۰؛ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۸۵–۸۹؛ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۶۸ و ۹۱.</ref> | ||
== ماهیت و ویژگیهای فطرت == | == ماهیت و ویژگیهای فطرت == | ||
برخی از اندیشمندان، اصطلاح فطرت را دربارهٔ حیوان به کار بردهاند،<ref>آشتیانی، شرح بر زاد المسافر، ۲۲۷.</ref> بلکه بعضی آن را مشترک میان همه موجودات میدانند<ref>جوادی، فطرت در قرآن، ۴۵.</ref>؛ اما برخی با قراردادن فطرت در مقابل غریزه و طبیعت، آن را ویژه انسان دانستهاند.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۳/۴۶۳–۴۶۶.</ref> به باور برخی اندیشمندان اسلامی، فطرت نوری است که ظلمت ممکنات را از میان میبرد<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۷۰.</ref> و قوه و استعدادی است که سبب رسیدن انسان به درجات عالی و سعادت است.<ref>ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۴/۲۷۸.</ref> بعضی فطرت را در انسان، نوعی خلقت غیرقابل تغییر دانستهاند که موجب [[هدایت تکوینی]] انسان میشود.<ref>طباطبایی، المیزان، ۷/۲۴۸.</ref> | برخی از اندیشمندان، اصطلاح فطرت را دربارهٔ حیوان به کار بردهاند،<ref>آشتیانی، شرح بر زاد المسافر، ۲۲۷.</ref> بلکه بعضی آن را مشترک میان همه موجودات میدانند<ref>جوادی، فطرت در قرآن، ۴۵.</ref>؛ اما برخی با قراردادن فطرت در مقابل غریزه و طبیعت، آن را ویژه انسان دانستهاند.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۳/۴۶۳–۴۶۶.</ref> به باور برخی اندیشمندان اسلامی، فطرت نوری است که ظلمت ممکنات را از میان میبرد<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۷۰.</ref> و قوه و استعدادی است که سبب رسیدن انسان به درجات عالی و [[سعادت]] است.<ref>ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۴/۲۷۸.</ref> بعضی فطرت را در انسان، نوعی خلقت غیرقابل تغییر دانستهاند که موجب [[هدایت و ضلالت|هدایت تکوینی]] انسان میشود.<ref>طباطبایی، المیزان، ۷/۲۴۸.</ref> | ||
امامخمینی بر این اعتقاد است که انسان در آغاز خلقت، خالی از هر گونه | امامخمینی بر این اعتقاد است که انسان در آغاز خلقت، خالی از هر گونه کمال و نور فعلی و عاری از هر گونه فعلیت در [[شقاوت و سعادت]] است و چیزی جز استعداد و قابلیت محض نیست. این استعداد و لیاقت، نوری ذاتی است که امکان دستیابی به هر مقامی را برای او فراهم میسازد و منظور از سرشتهشدن انسان به فطرت الهی، چیزی جز همین استعداد محض نیست.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۲۷۲ و ۳۲۳.</ref> ایشان این استعداد ذاتی بشر را متمایل به خیر و نیکی میداند؛ اما انسان، خود گاهی این استعداد را منحرف میکند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۴۵۰.</ref> | ||
بنابر نظر امامخمینی [[قلب]] مرکز فطرت است و این فطرت و استعداد دو وجهه دارد: یکی وجههای به | بنابر نظر امامخمینی [[قلب]] مرکز فطرت است و این فطرت و استعداد دو وجهه دارد: یکی وجههای به عالم غیب و روحانیت و دیگری وجههای به عالم شهادت و طبیعت.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۷۸.</ref> طبق بعضی آیات<ref>قارعه، ۹.</ref> دلیل توجه به عالم شهادت و طبیعت این است که تولد انسان در عالم دنیاست و هرچه در عالم طبیعت رشد و نمو کند، احکام طبیعت بر آن بیشتر چیره میشود؛ در عین حال فطرت انسان متوجه عالم غیب و روحانیت نیز است؛ زیرا انسان با [[قدرت حقتعالی]] و به احسن تقویم سرشته شده است.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۷۸.</ref> این فطرت به همراه نوعی توجه به کمال مطلق است که به [[علم]] مطلق، قدرت مطلق، حیات مطلق و [[اراده]] مطلق منشعب میشود؛ ولی مشغولشدن به [[وحدت و کثرت|کثرت]]، حجابی میشود که انسان را از تشخیص آن بازمیدارد.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۸۰.</ref> احکام فطرت نیز مطابق با احکام [[عقل]] است که انسان را به سعادت میرساند<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۲/۲۷۷–۲۷۸.</ref>؛ اگرچه انسان در آغاز فطرت از ادراکات و علوم خالی است و با قوای خود بهتدریج به آن دست مییابد.<ref>ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۲/۴.</ref> | ||
ویژگی دیگر این است که | ویژگی دیگر این است که معرفت و بینشِ فطری، همگانی و فراگیر است؛ چنانکه طبق بعضی آیات<ref>اسراء، ۶۷؛ نحل، ۵۳؛ لقمان، ۳۲.</ref> و روایات<ref>فیض کاشانی، الوافی، ۱/۴۷۷.</ref> [[کافران]] نیز هنگام گرفتاریهای سخت و تنگناها مانند غرق کشتی، امید به نجاتدهندهای پیدا میکنند که همان حقتعالی است. همچنین فطرت در انسان تحمیلی نیست و از امور بدیهی است، مانند حقیقتجویی، گرایش به [[خیر]]، فضیلت، جمال، زیبایی، [[عشق]] و پرستش.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۳/۴۹۲–۵۰۲؛ جوادی، فطرت در قرآن، ۲۶.</ref> | ||
برخی دیگر بر این عقیدهاند که [[نفس]] | برخی دیگر بر این عقیدهاند که [[نفس|نفس انسان]] با وجود فطرتی که داراست، از آثار [[ملائکه|فرشتگان]]، شیاطین، چهارپایان و درندگان، به صورت مساوی اثر میپذیرد، اما وقتی بعضی از این آثار در آن قوی و راسخ شد، مانع از تأثیر آثار دیگر میشود؛ چنانکه اگر صفات شیطانی یا درندگان در آن قوی شد، این مانع آثار ملکوتی و رحمانی میگردد.<ref>ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۱/۳۰۹.</ref> | ||
امامخمینی نیز ویژگیهایی برای فطرت برمیشمارد؛ ازجمله: | امامخمینی نیز ویژگیهایی برای فطرت برمیشمارد؛ ازجمله: | ||
# احکام فطرت از لوازم [[وجود]] و اصل طینت و خلقت است که همه افراد از عالم و جاهل، بدوی و متمدن و اهل مذاهب گوناگون در آن اختلاف ندارند و به اختلاف سرزمینها و رسوم و آرا، در آن اختلافی پیدا نمیشود.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۸۰.</ref> به اعتقاد ایشان آیه «لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ»<ref>روم، ۳۰.</ref> اشاره به این نکته دارد که چیزی این فطرت را تغییر نمیدهد. | # احکام فطرت از لوازم [[وجود]] و اصل طینت و خلقت است که همه افراد از عالم و جاهل، بدوی و متمدن و اهل مذاهب گوناگون در آن اختلاف ندارند و به اختلاف سرزمینها و رسوم و آرا، در آن اختلافی پیدا نمیشود.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۸۰.</ref> به اعتقاد ایشان آیه «لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ»<ref>روم، ۳۰.</ref> اشاره به این نکته دارد که چیزی این فطرت را تغییر نمیدهد. | ||
# احکام فطرت از احکام بدیهی نیز بدیهیتر است؛ زیرا در بعضی احکام بدیهی نیز اختلاف میشود، بر خلاف احکام فطری که مورد اختلاف نیست.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۸۱.</ref> [[امامخمینی]] این ویژگی را یکی از راههای شناخت امور فطری میشمارد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۸۰–۱۸۱.</ref> | # احکام فطرت از احکام بدیهی نیز بدیهیتر است؛ زیرا در بعضی احکام بدیهی نیز اختلاف میشود، بر خلاف احکام فطری که مورد اختلاف نیست.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۸۱.</ref> [[امامخمینی]] این ویژگی را یکی از راههای شناخت امور فطری میشمارد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۸۰–۱۸۱.</ref> | ||
# فطرت انسان گاهی محجوب واقع میشود؛ بعضی بر این عقیدهاند که فطرت حتی در صورتی که محجوب شود، شر نیست و دعوت به [[شر]] نمیکند و تنها گرایش آن، محجوب واقع میشود.<ref>جوادی، فطرت در قرآن، ۵۹.</ref> امامخمینی بر این عقیده است که فطرت اصلی فطرتی مخموره است که متصف به خیریت میشود<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۳۲–۳۳.</ref> و همه شروری که در این عالم از انسان صادر میشود، ناشی از محجوبشدن فطرت است که در نتیجه، فطرت، شرّ بالعرض پیدا کرده، شریر میشود.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۸۲.</ref> فطرت مخموره انسان امری نورانی است که مربوط به | # فطرت انسان گاهی محجوب واقع میشود؛ بعضی بر این عقیدهاند که فطرت حتی در صورتی که محجوب شود، شر نیست و دعوت به [[شر]] نمیکند و تنها گرایش آن، محجوب واقع میشود.<ref>جوادی، فطرت در قرآن، ۵۹.</ref> امامخمینی بر این عقیده است که فطرت اصلی فطرتی مخموره است که متصف به خیریت میشود<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۳۲–۳۳.</ref> و همه شروری که در این عالم از انسان صادر میشود، ناشی از محجوبشدن فطرت است که در نتیجه، فطرت، شرّ بالعرض پیدا کرده، شریر میشود.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۸۲.</ref> فطرت مخموره انسان امری نورانی است که مربوط به عالم نور، طهارت و قدس است و با آن مناسبت ذاتی دارد و در کسب معارف حقه نقش دارد. همچنین سرشتهشدن فطرت به دست قدرت جمال و جلال الهی و نزول آن از عالم طهارت و قدس، دلیل بر نورانیت فطرت است.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۱۳–۱۱۴.</ref> | ||
# فطرت اصلی متوجه | # فطرت اصلی متوجه عالم غیب است؛ زیرا فطرت حقطلب و عاشق حق است، با حقایق مناسبت ذاتی دارد و با عقاید باطل بیتناسب است؛ پس انسان تا بر فطرت اصلیه خود باقی است، همچون آینهای است که نقشهای عالم غیب (معارف حقه) در آن نقش میبندد و امور باطل و کذب را که از عالم ظلمت است، نمیپذیرد.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۱۳–۱۱۶.</ref> امامخمینی همانند استاد خود [[محمدعلی شاهآبادی|شاهآبادی]]<ref>شاهآبادی، فطرت عشق، ۹۵.</ref> بر این باور است که در انسان دو فطرت وجود دارد: فطرت [[عشق]] به کمال و فطرت تنفر از نقص.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۷۹.</ref> | ||
== اقسام فطرت == | == اقسام فطرت == | ||
فطرت در انسان دارای حقیقتی واحد است<ref>جوادی، فطرت در قرآن، ۵۹.</ref>؛ ولی به جهت احوالی که بر آن عارض میشود، چند قِسم میشود. برخی فطرت را به فطرت ذکیه و فطرت مطموسه تقسیم کردهاند. فطرت ذکیه فطرتی است که از راه نظر در معقولات، بر حقایق اطلاع مییابد و فطرت مطموسه فطرتی است که تنها از راه وحی و غیب از حقایق آگاه میشود و از خود چیزی ندارد و نور خود را تنها از [[ایمان]] و | فطرت در انسان دارای حقیقتی واحد است<ref>جوادی، فطرت در قرآن، ۵۹.</ref>؛ ولی به جهت احوالی که بر آن عارض میشود، چند قِسم میشود. برخی فطرت را به فطرت ذکیه و فطرت مطموسه تقسیم کردهاند. فطرت ذکیه فطرتی است که از راه نظر در معقولات، بر حقایق اطلاع مییابد و فطرت مطموسه فطرتی است که تنها از راه وحی و غیب از حقایق آگاه میشود و از خود چیزی ندارد و نور خود را تنها از [[ایمان]] و غیب میگیرد.<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۹۹.</ref> | ||
امامخمینی فطرت را به دو قسم مخموره و محجوبه و فطرت مخموره را به دو قسم اصلی و تبعی تقسیم میکند: | امامخمینی فطرت را به دو قسم مخموره و محجوبه و فطرت مخموره را به دو قسم اصلی و تبعی تقسیم میکند: | ||
# فطرت مخموره: کشش ذاتی انسان به سوی خیر است تا آنگاه که محکوم احکام طبیعت نشده باشد و وجهه روحانیت آن باقی باشد. فطرت مخموره اصلی فطرت [[عشق]] به | # فطرت مخموره: کشش ذاتی انسان به سوی خیر است تا آنگاه که محکوم احکام طبیعت نشده باشد و وجهه روحانیت آن باقی باشد. فطرت مخموره اصلی فطرت [[عشق]] به کمال مطلق و خیر و [[سعادت]] است و فطرت مخموره تبعی فطرت تنفر از نقص و انزجار از [[شر]] و شقاوت است.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۷۶–۷۷؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۱۷.</ref> فطرت مخموره تبعی، بالعرض در انسان نهاده شده است. این دو فطرت مخموره وسیله [[سیر و سلوک|سلوک]] و بُراق (مرکب معراج) سیر انسان و نردبان عروج او به سوی کمال مطلق است.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۷۶؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۸.</ref> | ||
# فطرت محجوبه: فطرتی است که متوجه به طبیعت شده، از عالم اصلی خود محجوب است که در این صورت با حجابهای دنیوی پنهان خواهد شد.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۷۶–۷۷.</ref> | # فطرت محجوبه: فطرتی است که متوجه به طبیعت شده، از عالم اصلی خود محجوب است که در این صورت با حجابهای دنیوی پنهان خواهد شد.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۷۶–۷۷.</ref> | ||
به اعتقاد امامخمینی فطرت مخموره و فطرت محجوبه دارای اقتضای متفاوت و متضادیاند. فطرت مخموره با نورانیت خود، آمادگی کسب معارف حق را دارد و مبدأ بروز خیرات و نیکیهاست؛ اما فطرت محجوبه که به سبب تأثیر از احکام طبیعت، ظلمانی شده، مبدأ همه شرور و بدبختیهاست.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۷۷ و ۸۳.</ref> این فطرت با عوالم نورانی تناسبی ندارد و حقایق و | به اعتقاد امامخمینی فطرت مخموره و فطرت محجوبه دارای اقتضای متفاوت و متضادیاند. فطرت مخموره با نورانیت خود، آمادگی کسب معارف حق را دارد و مبدأ بروز خیرات و نیکیهاست؛ اما فطرت محجوبه که به سبب تأثیر از احکام طبیعت، ظلمانی شده، مبدأ همه شرور و بدبختیهاست.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۷۷ و ۸۳.</ref> این فطرت با عوالم نورانی تناسبی ندارد و حقایق و معارف الهیه در ذائقه او تلخ و بر گوش او سنگین و ناگوارست.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۱۵.</ref> | ||
== عوامل احتجاب فطرت == | == عوامل احتجاب فطرت == | ||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
امامخمینی نیز عواملی را برای احتجاب فطرت ذکر میکند: | امامخمینی نیز عواملی را برای احتجاب فطرت ذکر میکند: | ||
# عالم طبیعت: از آنجاکه انسان در نشئه دنیا رشد میکند، فطرت و روحانیت او در حجاب عالم دنیا وارد میشود و هر چه در | # عالم طبیعت: از آنجاکه انسان در نشئه [[دنیا و آخرت|دنیا]] رشد میکند، فطرت و روحانیت او در [[حجب|حجاب]] عالم دنیا وارد میشود و هر چه در عالم طبیعت رشد کند، احکام طبیعت بیشتر بر او چیره میشود و زمانی که به مرتبه طفولیت میرسد، با سه قوه شیطنت، [[غضب]] و [[شهوت]] همراه میشود و هرچه از جهت حیوانی رشد کند، این قوا در او کامل میشوند تا آنجاکه انسان از «احسن تقویم» به حد «اسفل سافلین» کشیده میشود<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۷۸.</ref>؛ | ||
# توجه به کثرات: با اشتغال و توجه به کثرات عالم ملک، وجهه باطن انسان از عالم روحانیت و | # توجه به کثرات: با اشتغال و توجه به کثرات عالم ملک، وجهه باطن انسان از عالم روحانیت و ملکوت منصرف گشته، متوجه عالم ظلمات و اوهام دروغین میشود<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۱۵.</ref>؛ | ||
# علاقهمندی به دنیا: هرچه این علاقهمندی بیشتر گردد، پرده و حجاب [[قلب]] ضخیمتر میشود تا جایی که فطرت بهکلی خاموش میشود.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۰۱–۲۰۲.</ref> | # علاقهمندی به دنیا: هرچه این علاقهمندی بیشتر گردد، پرده و حجاب [[قلب]] ضخیمتر میشود تا جایی که فطرت بهکلی خاموش میشود.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۰۱–۲۰۲.</ref> | ||
== امور فطری == | == امور فطری == | ||
در برخی روایات عناوینی همچون دین حنیف، [[دین اسلام]]،<ref>کلینی، کافی، ۲/۱۲.</ref> شناخت خالق<ref>مجلسی، بحار الانوار، ۳/۲۷۹.</ref> و شهادت به [[توحید]] و کلمه لا اله الا الله،<ref>حلوانی، نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ۸۹.</ref> امور فطری شمرده شدهاند. همچنین بعضی از احکام، مانند رعایت [[عدالت]]، | در برخی روایات عناوینی همچون دین حنیف، [[دین اسلام]]،<ref>کلینی، کافی، ۲/۱۲.</ref> شناخت خالق<ref>مجلسی، بحار الانوار، ۳/۲۷۹.</ref> و شهادت به [[توحید (فلسفه و کلام)|توحید]] و کلمه لا اله الا الله،<ref>حلوانی، نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ۸۹.</ref> امور فطری شمرده شدهاند. همچنین بعضی از احکام، مانند رعایت [[عدالت (فقه)|عدالت]]، نیکی به والدین، [[امانتداری]]<ref>مفضل، توحید المفضل، ۸۱.</ref> و رعایت نظافت<ref>صدوق، الخصال، ۱/۳۱۰.</ref> نیز ازجمله امور فطری معرفی شدهاند. عالمان اخلاق نیز اموری همچون تصدیق به وجود باریتعالی<ref>فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۱/۲۱۱.</ref> و [[محبت]] به جمال و کمال و محبت به خویشتن<ref>نراقی، معراج السعاده، ۷۱۵.</ref> را از امور فطری میدانند. بسیاری از اندیشمندان اسلامی اموری چون اصل دین را از امور فطری برشمردهاند<ref>زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ۳/۴۷۹؛ طبرسی، تفسیر جوامع الجامع، ۳/۲۶۶؛ طباطبایی، المیزان، ۱۶/۱۸۷.</ref>؛ زیرا سنخ وجودِ انسان نشان میدهد نیاز به دین، نیاز فطری انسان است<ref>طباطبایی، المیزان، ۱/۳۸۹.</ref>؛ به همین دلیل در [[قرآن کریم]] واژه فطرت به معنای «[[دین]]» آمده است<ref>روم، ۳۰.</ref> و در [[روایات]] نیز دین اسلام که شامل اعتقادات، [[احکام]] و [[اخلاق]] میشود، امری فطری قلمداد شده است.<ref>کلینی، کافی، ۲/۱۲–۱۳.</ref> | ||
[[امامخمینی]] نیز به بخشی از فطریات اشاره کرده است؛ ازجمله: | [[امامخمینی]] نیز به بخشی از فطریات اشاره کرده است؛ ازجمله: | ||
# دین: بسیاری از مفسران<ref>ابنعربی، تفسیر، ۲/۱۴۰–۱۴۱؛ میبدی، کشف الاسرار و عدة الابرار، ۷/۴۵۰–۴۵۱.</ref> «فطرة الله» را در قرآن<ref>روم، ۳۰.</ref> به معنای دین دانستهاند.<ref>←امامخمینی، چهل حدیث، ۱۸۰.</ref> برخی روایات نیز فطرت را به | # دین: بسیاری از مفسران<ref>ابنعربی، تفسیر، ۲/۱۴۰–۱۴۱؛ میبدی، کشف الاسرار و عدة الابرار، ۷/۴۵۰–۴۵۱.</ref> «فطرة الله» را در قرآن<ref>روم، ۳۰.</ref> به معنای دین دانستهاند.<ref>←امامخمینی، چهل حدیث، ۱۸۰.</ref> برخی روایات نیز فطرت را به توحید تفسیر کردهاند.<ref>کلینی، کافی، ۲/۱۲؛ صدوق، الاعتقادات، ۳۶؛ مجلسی، بحار الانوار، ۳/۲۷۸.</ref> [[امامخمینی]] معتقد است میان این دو معنا تعارضی وجود ندارد و این تفسیر یا بیان مصداق یا تفسیر به اشرفِ اجزای دین است؛ زیرا فطرت اختصاص به توحید ندارد، بلکه جمیع معارف حقهای است که خداوند در فطرت بندگان قرار داده است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۸۰.</ref> | ||
# عشق به کمال مطلق: فطرت (مخموره) انسان را بهطور جبلّی به سوی خداوند که کامل مطلق است، فرا میخواند. امامخمینی با استناد به بعضی آیات<ref>انعام، ۷۹.</ref> [[عشق]] به جمال مطلق، [[علم]] مطلق، [[قدرت]] مطلق و [[اراده]] مطلق را همگی از شعبهها و شاخههای همین عشق به | # عشق به کمال مطلق: فطرت (مخموره) انسان را بهطور جبلّی به سوی خداوند که کامل مطلق است، فرا میخواند. امامخمینی با استناد به بعضی آیات<ref>انعام، ۷۹.</ref> [[عشق]] به جمال مطلق، [[علم]] مطلق، [[قدرت]] مطلق و [[اراده]] مطلق را همگی از شعبهها و شاخههای همین عشق به کمال میداند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۱۸؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۸۰–۸۲.</ref> | ||
# حب به | # حب به عدل و [[خضوع]]: این دو حب از فطرت اصلی ناشی میشوند. در مقابل آن، بغض به [[ظلم]] و عدم پیروی از ظلم، از فطرت تبعی نشئت میگیرد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۱۳.</ref> | ||
# [[فروتنی]] در برابر شخص بزرگ: انسان به حسب فطرت اصلی و غیر محجوبه، در برابر حقتعالی به صورت بالذات و در برابر مظاهر جلال و جمال او بالعرض، متواضع است.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۳۵۳–۳۵۴.</ref> | # [[فروتنی]] در برابر شخص بزرگ: انسان به حسب فطرت اصلی و غیر محجوبه، در برابر حقتعالی به صورت بالذات و در برابر مظاهر جلال و جمال او بالعرض، متواضع است.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۳۵۳–۳۵۴.</ref> | ||
# | # حقطلبی و حقجویی: همه انسانها، موجودات و ذرات کائنات از پایینترین مرتبه تا بالاترین مرتبه غیب اعیان ثابته، حقطلب و حقجویند.<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۹۱.</ref> | ||
# آزادیخواهی: فطرت آزادیخواهی از فطرتهای الهیه است که جمیع بشر بر آن مفطورند.<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۶۸.</ref> | # آزادیخواهی: فطرت آزادیخواهی از فطرتهای الهیه است که جمیع بشر بر آن مفطورند.<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۶۸.</ref> | ||
# وجود [[روز قیامت]]: انسان به حسب فطرت خود عاشق راحتی، بقای ابد، آزادی<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۰۱.</ref> و نفوذ [[اراده]]<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۸۷.</ref> است که در زندگی دنیا به دست نمیآید و این دلیل فطریبودن وجود روز رستاخیز و [[ایمان]] به آن است؛ زیرا [[عشق]] فعلی و عاشق فعلی، معشوق فعلی میخواهد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۸۶–۱۸۷؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۱۰۱–۱۰۳.</ref> | # وجود [[روز قیامت]]: انسان به حسب فطرت خود عاشق راحتی، بقای ابد، آزادی<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۰۱.</ref> و نفوذ [[اراده]]<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۸۷.</ref> است که در زندگی دنیا به دست نمیآید و این دلیل فطریبودن وجود روز رستاخیز و [[ایمان]] به آن است؛ زیرا [[عشق]] فعلی و عاشق فعلی، معشوق فعلی میخواهد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۸۶–۱۸۷؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۱۰۱–۱۰۳.</ref> | ||
# [[خیر و شر]]: خیر، فطرت مخموره و شر، فطرت محجوبه است.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۷۶.</ref> اگر فطرت محکوم به احکام طبیعت نشد، نورانیت و روحانیت آن باقی میماند و اگر متوجه طبیعت شد، منشأ همه [[شقاوت]]ها و بدبختیهاست.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۷۷.</ref> | # [[خیر و شر]]: خیر، فطرت مخموره و شر، فطرت محجوبه است.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۷۶.</ref> اگر فطرت محکوم به احکام طبیعت نشد، نورانیت و روحانیت آن باقی میماند و اگر متوجه طبیعت شد، منشأ همه [[شقاوت]]ها و بدبختیهاست.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۷۷.</ref> | ||
# ایمان: اصول و ارکان [[ایمان]] که [[ | # ایمان: اصول و ارکان [[ایمان]] که معرفت، [[توحید (فلسفه و کلام)|توحید]] و [[ولایت]] است و ایمان به [[معاد]] و [[فرشتگان]] و کتابهای الهی، همه ازجمله فطریات به حساب میآیند که در این میان معرفت و توحید از فطریات اصلی محسوب میشوند.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۹۸.</ref> | ||
# احکام اسلام: آیات الهی و دستورهای انبیا(ع) و اولیا(ع) طبق فطرت انسانی بنا نهاده شدهاند<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۷۹.</ref> و انبیا(ع) آمدهاند تا فطرت را از اشتباه در تطبیق نجات دهند؛ زیرا اگرچه ادراک و حقجوییِ فطرت مطابق واقع است، اما ممکن است انسان در تطبیق آن کمال، خطا کند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۳۹.</ref> | # احکام اسلام: آیات الهی و دستورهای [[پیامبران(ع)|انبیا(ع)]] و اولیا(ع) طبق فطرت انسانی بنا نهاده شدهاند<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۷۹.</ref> و انبیا(ع) آمدهاند تا فطرت را از اشتباه در تطبیق نجات دهند؛ زیرا اگرچه ادراک و حقجوییِ فطرت مطابق واقع است، اما ممکن است انسان در تطبیق آن کمال، خطا کند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۳۹.</ref> | ||
== اثبات معارف الهی از راه فطرت == | == اثبات معارف الهی از راه فطرت == | ||
خط ۸۰: | خط ۸۰: | ||
=== اثبات کمال مطلق و مبدأ الهی === | === اثبات کمال مطلق و مبدأ الهی === | ||
همانگونه که [[قرآن]] خاطرنشان کرده<ref>یونس، ۲۲؛ زمر، ۸.</ref> انسان هنگام سختیها و حوادث ناگوار به حسب فطرت خود به نجاتدهندهای امید میبندد که توانای مطلق است. پس این امیددهنده در فطرت همه انسانها هست و باید چنین امیددهندهای وجود داشته باشد<ref>ملاصدرا، المظاهر الالهیه، ۲۲–۲۳.</ref>؛ همچنانکه محبت به | همانگونه که [[قرآن]] خاطرنشان کرده<ref>یونس، ۲۲؛ زمر، ۸.</ref> انسان هنگام سختیها و حوادث ناگوار به حسب فطرت خود به نجاتدهندهای امید میبندد که توانای مطلق است. پس این امیددهنده در فطرت همه انسانها هست و باید چنین امیددهندهای وجود داشته باشد<ref>ملاصدرا، المظاهر الالهیه، ۲۲–۲۳.</ref>؛ همچنانکه محبت به کمال مطلق در همه انسانها موجود است؛ پس محبوب که کمال مطلق است باید وجود داشته باشد؛ زیرا در امور متضایف اگر یکی از آنها بالقوه یا بالفعل موجود باشد، دیگری نیز باید موجود باشد.<ref>جوادی، فطرت در قرآن، ۲۹۰.</ref> | ||
[[امامخمینی]] با دو روش از طریق فطرت برای اثبات کمال مطلق، استدلال کرده است: | [[امامخمینی]] با دو روش از طریق فطرت برای اثبات کمال مطلق، استدلال کرده است: | ||
خط ۸۶: | خط ۸۶: | ||
# عشق فطری انسانها به کمال مطلق: در این طریق، امامخمینی به تبع استاد خود [[محمدعلی شاهآبادی|شاهآبادی]]<ref>شاهآبادی، رشحات البحار، ۱۱۳–۱۴۰.</ref> تمام سعی و تلاش آحاد بشر را ناشی از این عشق فطری قلمداد میکند و میل و گرایش هر یک از آنان به امور مورد علاقهشان را به عشقشان به کمال مطلق برگشت میدهد و با تمسک به اینکه عشق فعلی، معشوق فعلی میخواهد ـ زیرا در امور متضایف اگر یکی از آنها موجود باشد، دلیل بر این است که طرف دیگر نیز موجود است ـ وجود کمال مطلق را اثبات میکند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۸۲–۱۸۵؛ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۲۰۵.</ref> ایشان واژه «فِطْرَتَ اللَّهِ» در قرآن<ref>روم، ۳۰.</ref> را همان [[عشق]] به کمال مطلقی که نقص، عیب، [[جهل]] و عجز ندارد، میداند<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۸۲–۱۸۴؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۷۹–۸۰.</ref> {{ببینید|خداشناسی}}. | # عشق فطری انسانها به کمال مطلق: در این طریق، امامخمینی به تبع استاد خود [[محمدعلی شاهآبادی|شاهآبادی]]<ref>شاهآبادی، رشحات البحار، ۱۱۳–۱۴۰.</ref> تمام سعی و تلاش آحاد بشر را ناشی از این عشق فطری قلمداد میکند و میل و گرایش هر یک از آنان به امور مورد علاقهشان را به عشقشان به کمال مطلق برگشت میدهد و با تمسک به اینکه عشق فعلی، معشوق فعلی میخواهد ـ زیرا در امور متضایف اگر یکی از آنها موجود باشد، دلیل بر این است که طرف دیگر نیز موجود است ـ وجود کمال مطلق را اثبات میکند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۸۲–۱۸۵؛ امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۲۰۵.</ref> ایشان واژه «فِطْرَتَ اللَّهِ» در قرآن<ref>روم، ۳۰.</ref> را همان [[عشق]] به کمال مطلقی که نقص، عیب، [[جهل]] و عجز ندارد، میداند<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۸۲–۱۸۴؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۷۹–۸۰.</ref> {{ببینید|خداشناسی}}. | ||
امامخمینی در عین پذیرش اشتراک همه انسانها در فطرت شناخت کمال مطلق، آنان را در دو امر، مختلف میداند: نخست مدارج و مراتب عشق به کمال و دوم تشخیص مصداق واقعی کمال مطلق که این هم ناشی از احتجاب آنان به طبیعت و [[کثرت]] است. به اعتقاد ایشان اختلاف محیط و [[فرهنگ]] و | امامخمینی در عین پذیرش اشتراک همه انسانها در فطرت شناخت کمال مطلق، آنان را در دو امر، مختلف میداند: نخست مدارج و مراتب عشق به کمال و دوم تشخیص مصداق واقعی کمال مطلق که این هم ناشی از احتجاب آنان به طبیعت و [[وحدت و کثرت|کثرت]] است. به اعتقاد ایشان اختلاف محیط و [[فرهنگ]] و مذهب و مانند آن نیز بر تشخیص متعلق عشق فطرت و مراتب آن تأثیرگذار است.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۸۰–۸۲.</ref> | ||
=== اثبات توحید === | === اثبات توحید === | ||
امامخمینی خاطرنشان میکند که با برهان ثابت شده است که ذات مقدس حق، بسیطالحقیقه است و بسیطالحقیقه باید کمال و جمال مطلق باشد. همچنین همه موجودات جلوهای از فعل و فیض اویند و همین معشوق حقیقی باید واحد علی الاطلاق نیز باشد، وگرنه از بساطت حقیقی خارج خواهد شد و کمال مطلق نخواهد بود<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۹۹.</ref>؛ بر همین اساس لازم است کمال مطلقی که متعلَّق عشق فطری است، همه صفات کمالیه را به نحو اطلاقی دارا باشد. ایشان از این راه وجود کمال مطلق، [[توحید]] او و دارابودن تمام صفات کمالیه را ثابت میکند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۸۱–۱۸۵.</ref> | امامخمینی خاطرنشان میکند که با برهان ثابت شده است که ذات مقدس حق، [[بسیط الحقیقه|بسیطالحقیقه]] است و بسیطالحقیقه باید کمال و جمال مطلق باشد. همچنین همه موجودات جلوهای از فعل و فیض اویند و همین معشوق حقیقی باید واحد علی الاطلاق نیز باشد، وگرنه از بساطت حقیقی خارج خواهد شد و کمال مطلق نخواهد بود<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۹۹.</ref>؛ بر همین اساس لازم است کمال مطلقی که متعلَّق عشق فطری است، همه صفات کمالیه را به نحو اطلاقی دارا باشد. ایشان از این راه وجود کمال مطلق، [[توحید (فلسفه و کلام)|توحید]] او و دارابودن تمام صفات کمالیه را ثابت میکند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۸۱–۱۸۵.</ref> | ||
=== اثبات ولایت === | === اثبات ولایت === | ||
امامخمینی ولایت را نیز بر اساس عشق فطری به کمال مطلق، امری فطری معرفی میکند؛ زیرا حقیقت [[ولایت]] نزد اهل | امامخمینی ولایت را نیز بر اساس عشق فطری به کمال مطلق، امری فطری معرفی میکند؛ زیرا حقیقت [[ولایت]] نزد اهل معرفت، همان فیض منبسط است که از همه تعینات و حدود خارج است و در این اصطلاح، وجود مطلق، وجود ظلی است که منطبق بر مشیت مطلقه و [[حقیقت محمدیه|حقیقت محمدیه(ص)]] و علویه(ع) است و از آنجاکه این مرتبه وجودی، ظل و سایه همان کمال مطلق است، فطرت به آن [[عشق]] میورزد.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۹۹–۱۰۰.</ref> ایشان در بیان خود روایتی از [[امامباقر(ع)]] را گواه میگیرد که در آن، امام(ع) آیه فطرت<ref>روم، ۳۰.</ref> را بر شهادت بر وحدانیت خداوند، رسالت پیامبر(ص) و ولایت [[امامعلی(ع)|امیرمؤمنان(ع)]] تطبیق کرده است.<ref>بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ۴/۳۴۳–۳۴۴.</ref> | ||
=== اثبات معاد === | === اثبات معاد === | ||
خط ۱۰۰: | خط ۱۰۰: | ||
اندیشمندان اسلامی فطرت الهی را که در سرشت انسان نهادینه شده است؛ ازجمله عوامل درونی انسان میدانند که او را به سوی صلاح و [[سعادت]] میکشاند.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۲/۶۰–۶۱ و ۲۳/۵۶۸–۵۶۹.</ref> | اندیشمندان اسلامی فطرت الهی را که در سرشت انسان نهادینه شده است؛ ازجمله عوامل درونی انسان میدانند که او را به سوی صلاح و [[سعادت]] میکشاند.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۲/۶۰–۶۱ و ۲۳/۵۶۸–۵۶۹.</ref> | ||
امامخمینی نیز فطرت مخموره را چراغ [[هدایت]]<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۵۸.</ref> و نورِ راه رسیدن به مقصد و مقصود میداند که انسان را به جوار محبوب میرساند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۸.</ref> این متوجه روحانیت و مقام اصلی خود است و انسان را به کمال مطلق و نور و جمال و جلال مطلق سوق میدهد و لکن از آنجاکه افراد در بهرهبرداری از این فطرت ضعیف هستند، خداوند انبیا(ع) و کتابهای خود را به کمک این فطرت فرستاد تا او را در این مسیر یاری کنند<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۷۷–۷۹.</ref>؛ چنانکه تا زمانی که فطرت اصلی و مخموره انسان باقی باشد، انسان از دست تصرفات [[شیطان]] در امان است و اموری را که خلاف حق است، نمیپذیرد و آموزههای انبیا(ع) و اولیا(ع) و قرآن به همانگونه که از معدن [[وحی]] نازل شده، در [[قلب]] او جلوه میکند و تصرفات شیطان و [[ | امامخمینی نیز فطرت مخموره را چراغ [[هدایت]]<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۵۸.</ref> و نورِ راه رسیدن به مقصد و مقصود میداند که انسان را به جوار محبوب میرساند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۸.</ref> این متوجه روحانیت و مقام اصلی خود است و انسان را به کمال مطلق و نور و جمال و جلال مطلق سوق میدهد و لکن از آنجاکه افراد در بهرهبرداری از این فطرت ضعیف هستند، خداوند انبیا(ع) و کتابهای خود را به کمک این فطرت فرستاد تا او را در این مسیر یاری کنند<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۷۷–۷۹.</ref>؛ چنانکه تا زمانی که فطرت اصلی و مخموره انسان باقی باشد، انسان از دست تصرفات [[شیطان]] در امان است و اموری را که خلاف حق است، نمیپذیرد و آموزههای [[پیامبران(ع)|انبیا(ع)]] و اولیا(ع) و [[قرآن]] به همانگونه که از معدن [[وحی]] نازل شده، در [[قلب]] او جلوه میکند و تصرفات شیطان و تخیلات، [[حجب|حجاب]] آن نمیگردد.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۱۵.</ref> | ||
امامخمینی آثار چندی برای فطرت محجوبه برمیشمارد؛ ازجمله: | امامخمینی آثار چندی برای فطرت محجوبه برمیشمارد؛ ازجمله: | ||
# رویآوردن به طبیعت و محجوبماندن از عالم روحانیت. این فطرت مبدأ جمیع شرور و منشأ جمیع [[شقاوت]] و بدبختیهاست<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۷۷.</ref>؛ | # رویآوردن به طبیعت و محجوبماندن از عالم روحانیت. این فطرت مبدأ جمیع شرور و منشأ جمیع [[شقاوت]] و بدبختیهاست<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۷۷.</ref>؛ | ||
# مشغولشدن به عالم ظلمانی و غالبشدن سلطان [[شهوت]]، [[غضب]] و | # مشغولشدن به عالم ظلمانی و غالبشدن سلطان [[شهوت]]، [[غضب]] و شیطنت در انسان که او را از عالم روحانی منقطع کرده، وهم و خیال باطل را بر او حاکم میکند.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۱۵–۱۱۶.</ref> در این صورت قساوت در انسان پیدا میشود<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۳۹۹.</ref> و درک حقایق و معارف بر او ناگوار میشود و [[نفس]] در حالت جحود و انکار قرار میگیرد؛ به گونهای که هیچ حق و حقیقتی حتی ضروریات را نمیپذیرد<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۱۵–۱۱۶.</ref>؛ | ||
# محرومشدن از شفاعت شافعان؛ زیرا [[شفاعت]] شافعان در صورتی شامل انسان میشود که نور فطرت بهکلی خاموش نشود. اگر نور فطرت باقی باشد، با نور شفیع همراه میگردد و سبب نجات انسان میشود<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۶۰۸.</ref>؛ اما اگر فطرت [[توحید]] از دست برود و به جای آن [[شرک]] و [[کفر]] جایگزین گردد، دیگر شفاعت شافعان نصیب انسان نمیشود و انسان در عذاب الهی جاودانه خواهد شد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۹.</ref> | # محرومشدن از شفاعت شافعان؛ زیرا [[شفاعت]] شافعان در صورتی شامل انسان میشود که نور فطرت بهکلی خاموش نشود. اگر نور فطرت باقی باشد، با نور شفیع همراه میگردد و سبب نجات انسان میشود<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۶۰۸.</ref>؛ اما اگر فطرت [[توحید (فلسفه و کلام)|توحید]] از دست برود و به جای آن [[شرک]] و [[کفر]] جایگزین گردد، دیگر شفاعت شافعان نصیب انسان نمیشود و انسان در [[عذاب الهی]] جاودانه خواهد شد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۹.</ref> | ||
== رابطه اختیار و آزادی با فطرت == | == رابطه اختیار و آزادی با فطرت == | ||
اندیشمندان اسلامی اختیار در انسان را از اموری میدانند که فطرت انسان بر آن گواهی میدهد<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۰/۳۷۰.</ref>؛ اما اِعمال این اختیار و آزادی مطلق نیست و اینچنین نیست که انسان در آنچه به حکم فطرت انتخاب کرده یا به آن معتقد شده آزاد باشد، بلکه آنچه در مسیر انسانیت است، مجاز و صحیح است.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۲۶/۳۵۳–۳۵۵.</ref> امامخمینی معتقد است فطرت انسان بر استقامت و نیکی است و حب به [[خیر]] سرشت انسانی است؛ اما خود انسان سبب انحراف این سرشت و گسترش حُجُب میشود.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۴۵۰.</ref> ایشان کمالات یا جنود [[عقل]] و رذایل یا جنود [[جهل]] را از فطریاتی میداند که انسان در بهفعلیترساندن آن مختار است؛ زیرا اگر این امور اختیاری نباشد، اتصاف انسان به این صفات صدق نمیکند؛ چنانکه اگر شخص عادل در [[عدالت]] خود مجبور باشد، عادل نخواهد بود.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۶۷–۶۸.</ref> ایشان با استناد به [[قرآن]]<ref>ملک، ۲.</ref> اختیار انسان را برای بهفعلیترساندن فطرت میداند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۲۳–۳۲۴.</ref> | اندیشمندان اسلامی اختیار در انسان را از اموری میدانند که فطرت انسان بر آن گواهی میدهد<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۰/۳۷۰.</ref>؛ اما اِعمال این [[اختیار]] و [[آزادی]] مطلق نیست و اینچنین نیست که انسان در آنچه به حکم فطرت انتخاب کرده یا به آن معتقد شده آزاد باشد، بلکه آنچه در مسیر انسانیت است، مجاز و صحیح است.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۲۶/۳۵۳–۳۵۵.</ref> امامخمینی معتقد است فطرت انسان بر [[استقامت]] و نیکی است و حب به [[خیر]] سرشت انسانی است؛ اما خود انسان سبب [[انحراف]] این سرشت و گسترش [[حجب|حُجُب]] میشود.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۴۵۰.</ref> ایشان کمالات یا جنود [[عقل]] و رذایل یا جنود [[جهل]] را از فطریاتی میداند که انسان در بهفعلیترساندن آن مختار است؛ زیرا اگر این امور اختیاری نباشد، اتصاف انسان به این صفات صدق نمیکند؛ چنانکه اگر شخص عادل در [[عدالت (فقه)|عدالت]] خود مجبور باشد، عادل نخواهد بود.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۶۷–۶۸.</ref> ایشان با استناد به [[قرآن]]<ref>ملک، ۲.</ref> اختیار انسان را برای بهفعلیترساندن فطرت میداند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۲۳–۳۲۴.</ref> | ||
== رابطه فطرت با اخلاق == | == رابطه فطرت با اخلاق == | ||
امامخمینی در کتابهای اخلاقی خود به تحلیل رابطه فطرت با مقولات اخلاقی پرداخته و نوآوریهای مهمی در این زمینه به دست داده است. ایشان در کتاب [[شرح حدیث جنود عقل و جهل]] کوشیده است با عبارات گوناگون، آنچه را در این حدیث جنود عقل نامیده شده، لازمه فطرت مخموره معرفی کند و اضداد و مقابلات آن را ناشی از فطرت محجوبه بداند؛ بر این اساس ایشان رضا به [[قضای الهی]]، رأفت و [[رحمت]]، [[شکر]]، [[توکل]]، [[علم]]، فهم، عفت، | امامخمینی در کتابهای اخلاقی خود به تحلیل رابطه فطرت با مقولات اخلاقی پرداخته و نوآوریهای مهمی در این زمینه به دست داده است. ایشان در کتاب [[شرح حدیث جنود عقل و جهل]] کوشیده است با عبارات گوناگون، آنچه را در این حدیث جنود عقل نامیده شده، لازمه فطرت مخموره معرفی کند و اضداد و مقابلات آن را ناشی از فطرت محجوبه بداند؛ بر این اساس ایشان رضا به [[قضای الهی]]، رأفت و [[رحمت]]، [[شکر]]، [[توکل]]، [[علم]]، فهم، عفت، رفق و [[تواضع]]، [[صمت]]، [[زهد]]، تسلیم و استسلام و [[صبر]] را از لوازم فطرت مخموره و اضداد این امور را از لوازم فطرت محجوبه معرفی میکند. ایشان به تحلیل رابطه فضایل مذکور با فطرت انسانی میپردازد که از نوآوریهای ایشان در این زمینه بهشمار میرود؛ برای نمونه با سه بیان، عفت را مقتضای فطرت انسانی معرفی میکند: نخست اینکه [[عفت]] نقطه اعتدال میان دو حد افراط (شره) و تفریط (خمود) است. طبق این بیان، عفت به منزله نوع و «عدالت در قوا» به منزله جنس آن است. از آنجاکه عدالت در قوا امری فطری است، نوع تحت آن نیز مقتضای فطرت است. دوم اینکه [[خضوع]] و فرمانبری از کامل ([[عقل(۱)|عقل]] و [[دین]])، امری فطری است؛ از اینرو عفت که فرمانبرداری از حکم [[عقل]] در شهوات است، امری فطری است. سوم اینکه عفت و [[حیا]] از فطریات تمام انسانهاست؛ چنانکه تهتّک، بیحیایی و [[فحشا]] بر خلاف فطرت آنان است.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۲۷۷–۲۷۹.</ref> {{ببینید|شهوت|علم اخلاق}}. | ||
== پانویس == | == پانویس == |