۲۱٬۳۲۴
ویرایش
(ابرابزار) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
== مفهومشناسی == | == مفهومشناسی == | ||
بدعت از ماده «بدع» به معنای پدیدآوردن چیزی است که برای آن وجود و ذکر و شناختی نبوده و بیسابقه است<ref>فراهیدی، العین، ۲/۵۴؛ ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ۱/۲۰۹.</ref> و در اصطلاح فقهی به معنای داخلکردن چیزی در دین است که از دین نیست.<ref>علامه حلی، منتهی المطلب، ۲/۱۲۱؛ شهید اول، ذکری الشیعه، ۲/۱۸۳؛ کرکی، جامع المقاصد فی شرح القواعد، ۲/۴۲۵.</ref> برخی آن را شامل داخلکردنِ آنچه معلوم نیست از دین باشد نیز دانستهاند.<ref>نایینی، کتاب الصلاة، ۱/۳۱۵؛ نایینی، فوائد الاصول، ۴/۴۵۶.</ref> | بدعت از ماده «بدع» به معنای پدیدآوردن چیزی است که برای آن وجود و ذکر و شناختی نبوده و بیسابقه است<ref>فراهیدی، العین، ۲/۵۴؛ ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ۱/۲۰۹.</ref> و در اصطلاح [[فقه|فقهی]] به معنای داخلکردن چیزی در دین است که از دین نیست.<ref>علامه حلی، منتهی المطلب، ۲/۱۲۱؛ شهید اول، ذکری الشیعه، ۲/۱۸۳؛ کرکی، جامع المقاصد فی شرح القواعد، ۲/۴۲۵.</ref> برخی آن را شامل داخلکردنِ آنچه معلوم نیست از دین باشد نیز دانستهاند.<ref>نایینی، کتاب الصلاة، ۱/۳۱۵؛ نایینی، فوائد الاصول، ۴/۴۵۶.</ref> نراقی افزون بر آن لازم دانستهاست امر افزودهشده، برای مردم «[[شرع]]» تلقی شود.<ref>نراقی، عوائد الایام، ۳۲۶.</ref> برخی از [[اهل سنت]] آن را به هر امر جدیدی که قبلاً رایج نبوده و در [[کتاب (منبع اجتهاد)|کتاب]] و [[سنت]] یافت نمیشود، تعریف کردهاند<ref>وزارة الأوقاف، ۸/۲۱–۲۲.</ref> و برخی دیگر آن را طریقهای اختراعشده در دین دانستهاند که شبیه امور شرعی است.<ref>وزارة الأوقاف، ۸/۲۳.</ref>{{سخ}} | ||
در عبارت فقها واژه بدعت و تشریع به یک معنا بهکار رفتهاست.<ref>محقق حلی، المعتبر فی شرح المختصر، ۱/۱۵۹؛ انصاری، رسائل فقهیه، ۱۳۹؛ حکیم، مستمسک العروة الوثقی، ۵/۳۴۱–۳۴۲؛ خویی، موسوعة الامامالخوئی، ۱۳/۲۱۵.</ref> [[امامخمینی]] این دو واژه را در کنار هم به کار برده و با یک تعریف، به حقیقت بدعت اشاره کردهاست.<ref>امامخمینی، معتمد الاصول، ۱/۴۴۱.</ref> ایشان به فرق «بدعت» با «[[کذب]]» و «قول به غیر علم»، یعنی گفتن مطالب بدون آنکه بداند جزو دین است اشاره کرده و آنها را در حکم حرمت مشترک دانستهاست.<ref>امامخمینی، معتمد الاصول، ۱/۴۴۱؛ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۰۲–۴۰۳؛ امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۲۲۷.</ref> ایشان بدعت را تغییردادن احکام خداوند به سبب افزودن به دین یا کاستن از آن دانستهاست.<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۰۲.</ref> | در عبارت فقها واژه بدعت و تشریع به یک معنا بهکار رفتهاست.<ref>محقق حلی، المعتبر فی شرح المختصر، ۱/۱۵۹؛ انصاری، رسائل فقهیه، ۱۳۹؛ حکیم، مستمسک العروة الوثقی، ۵/۳۴۱–۳۴۲؛ خویی، موسوعة الامامالخوئی، ۱۳/۲۱۵.</ref> [[امامخمینی]] این دو واژه را در کنار هم به کار برده و با یک تعریف، به حقیقت بدعت اشاره کردهاست.<ref>امامخمینی، معتمد الاصول، ۱/۴۴۱.</ref> ایشان به فرق «بدعت» با «[[کذب]]» و «قول به غیر علم»، یعنی گفتن مطالب بدون آنکه بداند جزو دین است اشاره کرده و آنها را در حکم حرمت مشترک دانستهاست.<ref>امامخمینی، معتمد الاصول، ۱/۴۴۱؛ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۰۲–۴۰۳؛ امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۲۲۷.</ref> ایشان بدعت را تغییردادن احکام خداوند به سبب افزودن به دین یا کاستن از آن دانستهاست.<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۰۲.</ref> | ||
== پیشینه == | == پیشینه == | ||
انجیل بدعتگذاران را دروغگویانی معرفی میکند که با بدعتهای خود موجب هلاکت دیگران شدهاند<ref>کتاب مقدس، رساله دوم پطروس، ب۲، ۱–۳.</ref> و دستور میدهد از اهل بدعت اجتناب شود؛ زیرا آنان مرتد شدهاند.<ref>رساله پولس به تیطس، ب۳، ۱۰–۱۱.</ref> در [[قرآن کریم]] نیز به وجود بدعت در میان برخی از پیروان شریعتهای گذشته اشاره شدهاست<ref>حدید، ۲۷.</ref> و به برخی از آیات<ref>یونس، ۵۹.</ref> برای اثبات حرمتِ بدعت استناد شدهاست روایات نیز به بدعت اشاره و احکام آن را بیان کردهاند.<ref>کلینی، الکافی، ۱/۵۴–۵۹ و ۲/۳۷۵.</ref> در فقه [[شیعه]] و [[اهل سنت]] بحث از بدعت به صورت پراکنده در ضمن مباحثی مانند | انجیل بدعتگذاران را دروغگویانی معرفی میکند که با بدعتهای خود موجب هلاکت دیگران شدهاند<ref>کتاب مقدس، رساله دوم پطروس، ب۲، ۱–۳.</ref> و دستور میدهد از اهل بدعت اجتناب شود؛ زیرا آنان [[ارتداد|مرتد]] شدهاند.<ref>رساله پولس به تیطس، ب۳، ۱۰–۱۱.</ref> در [[قرآن کریم]] نیز به وجود بدعت در میان برخی از پیروان شریعتهای گذشته اشاره شدهاست<ref>حدید، ۲۷.</ref> و به برخی از آیات<ref>یونس، ۵۹.</ref> برای اثبات حرمتِ بدعت استناد شدهاست [[حدیث|روایات]] نیز به بدعت اشاره و احکام آن را بیان کردهاند.<ref>کلینی، الکافی، ۱/۵۴–۵۹ و ۲/۳۷۵.</ref> در فقه [[شیعه]] و [[اهل سنت]] بحث از بدعت به صورت پراکنده در ضمن مباحثی مانند روزه روز مشکوک از [[ماه رمضان]] و پیشانداختن خطبههای [[نماز عید]] آمدهاست.<ref>اردبیلی، مجمع الفائدة و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان، ۵/۲۱۶؛ طباطبایی، ریاض المسائل فی تحقیق الاحکام بالدلائل، ۱/۱۹۳–۱۹۸؛ نراقی، عوائد الایام، ۳۲۰؛ وزارة الاوقاف، ۸/۲۱–۲۴.</ref> در [[اصول فقه]] نیز در مباحثی مانند امکان تعبد به ظن<ref>انصاری، فرائد الاصول، ۱/۴۹؛ نایینی، فوائد الاصول، ۳/۱۲۱–۱۲۲.</ref> و دلالت نهی بر فساد<ref>اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایه، ۱/۵۹۵.</ref> آمدهاست. امامخمینی در [[کتاب انوار الهدایه]] به صورت مستقل و مبسوط<ref>امامخمینی، امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۲۲۵.</ref> و ضمن درسهای اصولی<ref>← امامخمینی، معتمد الاصول، ۱/۴۴۱؛ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۰۲–۴۰۳.</ref> و فقهی<ref>امامخمینی، الطهاره، ۵۸۷.</ref> به بحث از بدعت و حقیقت و احکام آن پرداختهاست. | ||
== اقسام بدعت == | == اقسام بدعت == | ||
علمای اصول فقه برای بدعت، تقسیمهایی ذکر کردهاند که مهمترین آنها عبارتاند از: | علمای اصول فقه برای بدعت، تقسیمهایی ذکر کردهاند که مهمترین آنها عبارتاند از: | ||
# بدعت در اصول و فروع دین: تعریفها نشان میدهد بدعت اختصاصی به فروع دین ندارد و شامل هر آن چیزی میشود که از دین است و از قوانین الهی به حساب میآید؛ از اینرو فرقههای ساختهشده با توجه به مجموعه افکارشان، همچون [[خوارج]]، [[غلاة]]، [[مفوضه|مفوّضه]] و [[واقفیه]]<ref>مفید، المقنعه، ۷۰۱؛ شهید اول، الدروس، ۲/۳۴۴.</ref> میتوانند از مصادیق بدعت باشند. همچنین بدعت شامل معارف و احکامی است که از راههای غیر مشروع همچون «[[قیاس]]» و «[[استحسان]]» و سایر مواردِ اِعمال رأی و سلیقه، استنباط شده باشد.<ref>مازندرانی، شرح الکافی، ۲/۳۱۲–۳۱۳.</ref>{{سخ}}بدعت صحیح و باطل: در فقه اهل سنت بدعت به دو قِسم بدعت صحیح و بر اساس هدایت و بدعت باطل و گمراهکننده تقسیم شدهاست. آنان بر اساس برخی از روایات خود، عملی را که خلفا پس از [[پیامبر(ص)]]، سنت قرار دادهاند، ازجمله موارد بدعتِ صحیح برشمردهاند<ref>← وزارة الاوقاف، ۸/۲۱–۲۲.</ref> از اینرو اهل سنت بدعت را به هر امر جدید و حادث معنا کردهاند تا عام باشد و شامل هر دو قسم شود<ref>وزارة الاوقاف، ۸/۲۱–۲۲.</ref> چنانکه [[شهید اول]] بدعت را با توجه به معنای لغوی آن که شامل هر امر نو و تازهای میشود و بر این اساس همواره حرام نیست، برابر احکام پنجگانه تکلیفی به پنج گونه [[حرام]]، [[واجب]]، [[مستحب]]، [[مکروه]] و [[مباح]] تقسیم کرده و برای هر یک نمونه آوردهاست<ref>شهید اول، القواعد و الفوائد، ۲/۱۴۵–۱۴۶.</ref> اما فقهای دیگر، ازجمله امامخمینی، تقسیم [[اهل سنت]] را صحیح نمیدانند و با توجه به روایاتی که هر نوع بدعت در دین را [[هدایت و ضلالت|ضلالت]] و گمراهی معرفی میکند.<ref>کلینی، الکافی، ۱/۵۷.</ref> | |||
هر دو قسم یادشده در نگاه اهل سنت را حرام دانستهاند.<ref>علامه حلی، تذکرة الفقها، ۴/۲۵؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۰۲.</ref> | هر دو قسم یادشده در نگاه اهل سنت را حرام دانستهاند.<ref>علامه حلی، تذکرة الفقها، ۴/۲۵؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۰۲.</ref> | ||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
برای حرمتِ بدعت به دلایل متعددی استناد شدهاست که [[عقل]] یکی از این ادله است؛ به این بیان که به حکم کسی که از جانب مولایش به چیزی که علم ندارد، متعبّد و ملتزم شود، تقبیح میشود و با ضمیمه قاعده ملازمه میان حکم عقل و شرع، حرمت آن ثابت میشود.<ref>نایینی، فوائد الاصول، ۳/۱۲۰؛ اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایه، ۱/۵۹۵۸؛ صدر، بحوث فی علم الاصول، ۳/۱۲۳–۱۲۴.</ref> دلیل دیگر آیه ۵۹ [[سوره یونس]] است که بر حرمت افترای بر [[خداوند]] دلالت دارد؛ به این بیان که اسناد چیزی به خداوند، بدون اجازه او و التزام به آن به عنوان دین، افترای به خداوند است و قبح و حرمت آن معلوم است<ref>انصاری، فرائد الاصول، ۱/۴۹؛ نایینی، فوائد الاصول، ۳/۱۱۹–۱۲۰.</ref> همچنین در روایاتی که قضات را چهار قسم میکنند، یکی از کسانی که به [[جهنم]] گرفتار میشود، کسی است که از روی جهل، حکم کند؛ هرچند حکم او، موافق حکم الهی باشد.<ref>حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، ۲۷/۱۷۳.</ref> این روایت دلالت دارد اسناد چیزی به خدا بدون علم حرام است؛ گرچه در واقع موافق با حکم الهی باشد.<ref>انصاری، فرائد الاصول، ۱/۴۹–۵۰؛ نایینی، فوائد الاصول، ۳/۱۲۱–۱۲۲.</ref>{{سخ}} | برای حرمتِ بدعت به دلایل متعددی استناد شدهاست که [[عقل]] یکی از این ادله است؛ به این بیان که به حکم کسی که از جانب مولایش به چیزی که علم ندارد، متعبّد و ملتزم شود، تقبیح میشود و با ضمیمه قاعده ملازمه میان حکم عقل و شرع، حرمت آن ثابت میشود.<ref>نایینی، فوائد الاصول، ۳/۱۲۰؛ اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایه، ۱/۵۹۵۸؛ صدر، بحوث فی علم الاصول، ۳/۱۲۳–۱۲۴.</ref> دلیل دیگر آیه ۵۹ [[سوره یونس]] است که بر حرمت افترای بر [[خداوند]] دلالت دارد؛ به این بیان که اسناد چیزی به خداوند، بدون اجازه او و التزام به آن به عنوان دین، افترای به خداوند است و قبح و حرمت آن معلوم است<ref>انصاری، فرائد الاصول، ۱/۴۹؛ نایینی، فوائد الاصول، ۳/۱۱۹–۱۲۰.</ref> همچنین در روایاتی که قضات را چهار قسم میکنند، یکی از کسانی که به [[جهنم]] گرفتار میشود، کسی است که از روی جهل، حکم کند؛ هرچند حکم او، موافق حکم الهی باشد.<ref>حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، ۲۷/۱۷۳.</ref> این روایت دلالت دارد اسناد چیزی به خدا بدون علم حرام است؛ گرچه در واقع موافق با حکم الهی باشد.<ref>انصاری، فرائد الاصول، ۱/۴۹–۵۰؛ نایینی، فوائد الاصول، ۳/۱۲۱–۱۲۲.</ref>{{سخ}} | ||
امامخمینی ضمن آنکه حرمت و مبغوضیت تشریع را غیرقابل انکار میداند، نقدی مشترک بر هر سه دلیل، وارد میکند و آن این است که این ادله بر فرض دلالت، بر حرمت افترا به خدا و همچنین حرمت قول به غیر علم، دلالت دارند؛ اما هر افترا و قول به غیر علمی، تشریع و بدعت نیست؛ زیرا تشریع و بدعت به تغییر قوانین الهی گفته میشود. هر کذب و افترایی تغییر قانون الهی نیست. ایشان در خصوص روایت یادشده نیز بر دلالت آن اشکال کرده و حکم را غیر از اسناد میداند؛ زیرا حکم به معنای انشاست نه اسناد به [[شارع]]<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۰۲–۴۰۳.</ref> ایشان در حرمت تشریع به دلیل دیگری از عقل و برخی از روایات استناد کردهاست. ایشان همسو با جمع دیگری از علما<ref>نایینی، فوائد الاصول، ۳/۱۲۰؛ نایینی، اجود التقریرات، ۱/۴۰۹؛ اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایه، ۲/۵۹۵.</ref> تشریع را از عناوینی دانستهاست که مانند [[ظلم]] دارای قبح ذاتیاند و از مصادیق ظلم و به بازیگرفتن احکام الهیاند و حرمت ظلمِ بر مولی، واضح است.<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۰۳.</ref>{{سخ}} | امامخمینی ضمن آنکه حرمت و مبغوضیت تشریع را غیرقابل انکار میداند، نقدی مشترک بر هر سه دلیل، وارد میکند و آن این است که این ادله بر فرض دلالت، بر حرمت افترا به خدا و همچنین حرمت قول به غیر علم، دلالت دارند؛ اما هر افترا و قول به غیر علمی، تشریع و بدعت نیست؛ زیرا تشریع و بدعت به تغییر قوانین الهی گفته میشود. هر کذب و افترایی تغییر قانون الهی نیست. ایشان در خصوص روایت یادشده نیز بر دلالت آن اشکال کرده و حکم را غیر از اسناد میداند؛ زیرا حکم به معنای انشاست نه اسناد به [[شارع]]<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۰۲–۴۰۳.</ref> ایشان در حرمت تشریع به دلیل دیگری از عقل و برخی از روایات استناد کردهاست. ایشان همسو با جمع دیگری از علما<ref>نایینی، فوائد الاصول، ۳/۱۲۰؛ نایینی، اجود التقریرات، ۱/۴۰۹؛ اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایه، ۲/۵۹۵.</ref> تشریع را از عناوینی دانستهاست که مانند [[ظلم]] دارای قبح ذاتیاند و از مصادیق ظلم و به بازیگرفتن احکام الهیاند و حرمت ظلمِ بر مولی، واضح است.<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۰۳.</ref>{{سخ}} | ||
همچنین به روایات متعددی در مذمت بدعت و بدعتگذاران استناد شدهاست؛ از جمله آنها روایتی از پیامبر اکرم (ص)، است که اگر بدعتها در امت ایشان ظاهر شد، عالِم باید علمش را ظاهر کند و اگر چنین نکند لعنت خدا بر او باد<ref>کلینی، الکافی، ۱/۵۴.</ref> یا روایتی که [[امامصادق(ع)]]، از پیامبر اکرم (ص)، نقل میکند هر بدعت ضلالت و گمراهی و هر ضلالت در آتش است.<ref>کلینی، الکافی، ۱/۵۷؛ ← بجنوردی، منتهی الاصول، ۲/۱۰۶–۱۰۷؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۰۲.</ref> امامخمینی با استناد به روایت نخست تأکید میکند اگر سکوت علمای دین موجب جرئت ستمکاران بر ارتکاب محرمات و ایجاد بدعتها شود، اظهار مخالفت بر علما واجب و سکوت حرام است<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۱۴.</ref> و این انکار واجب است؛ اگرچه بر از بینبردن حرامی که صورت میپذیرد، تأثیری نداشته باشد.<ref>امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۴۵۰؛ امامخمینی، توضیح المسائل، ۴۵۰.</ref>{{سخ}} | همچنین به روایات متعددی در مذمت بدعت و بدعتگذاران استناد شدهاست؛ از جمله آنها روایتی از [[پیامبر اکرم(ص)|پیامبر اکرم (ص)]]، است که اگر بدعتها در امت ایشان ظاهر شد، عالِم باید علمش را ظاهر کند و اگر چنین نکند لعنت خدا بر او باد<ref>کلینی، الکافی، ۱/۵۴.</ref> یا روایتی که [[امامصادق(ع)]]، از پیامبر اکرم (ص)، نقل میکند هر بدعت ضلالت و گمراهی و هر ضلالت در آتش است.<ref>کلینی، الکافی، ۱/۵۷؛ ← بجنوردی، منتهی الاصول، ۲/۱۰۶–۱۰۷؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۴۰۲.</ref> امامخمینی با استناد به روایت نخست تأکید میکند اگر سکوت علمای دین موجب جرئت ستمکاران بر ارتکاب محرمات و ایجاد بدعتها شود، اظهار مخالفت بر علما واجب و سکوت حرام است<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۱۴.</ref> و این انکار واجب است؛ اگرچه بر از بینبردن حرامی که صورت میپذیرد، تأثیری نداشته باشد.<ref>امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۴۵۰؛ امامخمینی، توضیح المسائل، ۴۵۰.</ref>{{سخ}} | ||
این فتوای امامخمینی علاوه بر حرمت بدعت، مبتنی بر دیدگاه ایشان دربارهٔ شرط تأثیر در [[امر به معروف و نهی از منکر]] و وظیفه علما در امور مهم دینی است که باید با بدعت مبارزه کنند حتی اگر انکارشان مؤثر نباشد. ایشان در این امر، تنها معیار را اهمیت موضوع میداند و ملاحظه ضرر و حرج را دخیل نمیداند.<ref>امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۴۹۹–۴۵۰.</ref> | این فتوای امامخمینی علاوه بر حرمت بدعت، مبتنی بر دیدگاه ایشان دربارهٔ شرط تأثیر در [[امر به معروف و نهی از منکر]] و وظیفه علما در امور مهم دینی است که باید با بدعت مبارزه کنند حتی اگر انکارشان مؤثر نباشد. ایشان در این امر، تنها معیار را اهمیت موضوع میداند و ملاحظه ضرر و حرج را دخیل نمیداند.<ref>امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۴۹۹–۴۵۰.</ref> ایشان نفس مخالفت علما را با بدعتهای حاکمان ظالم، مفید دانستهاست؛ زیرا سبب آگاهی مردم به [[مفاسد اجتماعی|فساد اجتماعی]] و ظلم حاکمان جور و مبارزه مردم با آن و خودداری از همکاری با آنان میشود.<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۱۴.</ref> ایشان با استناد به همین روایت، وظیفه عالمان دینی را مبارزه، با بدعتگذاریهای [[رژیم پهلوی]] و قیام در برابر آنان دانستهاست<ref>امامخمینی، صحیفه، ۵/۳۸۹–۳۹۰.</ref> چنانکه خود ایشان تلگرامی که به [[محمدرضا پهلوی]] در اعتراض به تصویب [[لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی]] ـ مصوب دولت [[اسدالله علم|اسدالله عَلَم]] ـ زد، عمل دولت را بدعت در اسلام دانست و به حدیث شریف نبوی (ص)، دربارهٔ وظیفه عالمان در برابر بدعت اشاره کرد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱/۸۸.</ref> | ||
== فساد عمل بدعتآمیز == | == فساد عمل بدعتآمیز == | ||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
=== حکم بدعت در عبادت === | === حکم بدعت در عبادت === | ||
برای تبیین حکم بدعت در اصل عبادت دو صورت مطرح شدهاست. صورت اول جایی است که مکلف علم دارد عبادت امر ندارد و ملاک آن نیز موجود نیست و با این حال، آن را با این عنوان که مأموربه است بهجا میآورد و سپس معلوم میشود در واقع امری نبودهاست. در این صورت، بدون تردید عبادت باطل است،<ref>صدر، بحوث فی علم الاصول، ۳/۱۲۳.</ref> البته سبب بطلان آن، تشریع و بدعت نیست، بلکه به موجب اینکه امری از جانب خداوند نیست که شخص بتواند با آن تقرّب بجوید، عمل فاسد میشود،<ref>نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ۱۱/۱۴۳؛ میرزای شیرازی، تقریرات آیهلله المجدد الشیرازی، ۱/۴۱۶؛ صدر، بحوث فی علم الاصول، ۳/۱۲۳.</ref> اما امامخمینی با اشاره به این بحث و بدعتدانستن شستشوی سوم عضو در [[وضو]] در فرضی که این شستن عمدی باشد، گفتهاست وجهی برای بطلان وضوی شخص عامدی که با شستشوی سوم قصد امتثال امر کرده، وجود ندارد؛ زیرا او میداند که شستن سوم مشروعیت ندارد؛ بنابراین معقول نیست قصد مشروعیت کند و آن را جزو وضو قرار دهد.<ref>امامخمینی، الطهاره، ۵۸۷.</ref> | برای تبیین حکم بدعت در اصل عبادت دو صورت مطرح شدهاست. صورت اول جایی است که مکلف علم دارد عبادت امر ندارد و ملاک آن نیز موجود نیست و با این حال، آن را با این عنوان که مأموربه است بهجا میآورد و سپس معلوم میشود در واقع امری نبودهاست. در این صورت، بدون تردید عبادت باطل است،<ref>صدر، بحوث فی علم الاصول، ۳/۱۲۳.</ref> البته سبب بطلان آن، تشریع و بدعت نیست، بلکه به موجب اینکه امری از جانب خداوند نیست که شخص بتواند با آن تقرّب بجوید، عمل فاسد میشود،<ref>نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ۱۱/۱۴۳؛ میرزای شیرازی، تقریرات آیهلله المجدد الشیرازی، ۱/۴۱۶؛ صدر، بحوث فی علم الاصول، ۳/۱۲۳.</ref> اما امامخمینی با اشاره به این بحث و بدعتدانستن شستشوی سوم عضو در [[وضو]] در فرضی که این شستن عمدی باشد، گفتهاست وجهی برای بطلان وضوی شخص عامدی که با شستشوی سوم قصد امتثال امر کرده، وجود ندارد؛ زیرا او میداند که شستن سوم مشروعیت ندارد؛ بنابراین معقول نیست قصد مشروعیت کند و آن را جزو وضو قرار دهد.<ref>امامخمینی، الطهاره، ۵۸۷.</ref> | ||
صورت دوم جایی است که مکلف در وجود امر شک دارد و در عین حال به قصد امر و مطلوبیت شرعی آن را انجام میدهد. در این فرض اختلاف نظر وجود دارد. برخی قائل به فساد عبادت شده، برای آن به دلایلی استناد کردهاند: | صورت دوم جایی است که مکلف در وجود امر شک دارد و در عین حال به قصد امر و مطلوبیت شرعی آن را انجام میدهد. در این فرض اختلاف نظر وجود دارد. برخی قائل به فساد [[عبادت]] شده، برای آن به دلایلی استناد کردهاند: | ||
* التزام به اینکه تشریع و بدعت منحصر به التزام قلبی نیست، بلکه این دو عنوان، بر خود عمل خارجی منطبق و صادقاند<ref>← خویی، موسوعة الامامالخوئی، ۱/۲۹۹.</ref> و در اینصورت عبادت، از باب بدعت و تشریع حرام است و تمامی دلایل بطلانِ عبادت به حرمت ذاتی که در بحث اقتضای نهی برای فسادِ عبادت بیان شده، در اینجا نیز جاری خواهد بود؛ زیرا با حرمت از باب بدعت نیز مبغوضیت عمل ثابت میشود. | * التزام به اینکه تشریع و بدعت منحصر به التزام قلبی نیست، بلکه این دو عنوان، بر خود عمل خارجی منطبق و صادقاند<ref>← خویی، موسوعة الامامالخوئی، ۱/۲۹۹.</ref> و در اینصورت عبادت، از باب بدعت و تشریع حرام است و تمامی دلایل بطلانِ عبادت به حرمت ذاتی که در بحث اقتضای نهی برای فسادِ عبادت بیان شده، در اینجا نیز جاری خواهد بود؛ زیرا با حرمت از باب بدعت نیز مبغوضیت عمل ثابت میشود. | ||
* التزام به اینکه تشریع و بدعت گرچه منطبق بر فعل خارجی نیست، قبح آن به عمل خارجی سرایت میکند و در نتیجه عمل خارجی مانند [[نماز]]، قبیح میشود و وقتی عمل از نظر شرع، قبیح و مبغوض شد، دیگر از صلاحیت تقرب خارج میشود.<ref>خویی، موسوعة الامامالخوئی، ۵/۴۲۳.</ref> وجه اول مبتنی بر پذیرش انطباق و صدق عناوین «بدعت و تشریع» بر عمل خارجی و وجه دوم مبتنی بر سرایت قبح از عنوانِ «بدعت» به خارج است و هر دو امر از نگاه امامخمینی دارای اشکالاند. ایشان عنوان «بدعت» و | * التزام به اینکه تشریع و بدعت گرچه منطبق بر فعل خارجی نیست، قبح آن به عمل خارجی سرایت میکند و در نتیجه عمل خارجی مانند [[نماز]]، قبیح میشود و وقتی عمل از نظر شرع، قبیح و مبغوض شد، دیگر از صلاحیت تقرب خارج میشود.<ref>خویی، موسوعة الامامالخوئی، ۵/۴۲۳.</ref> وجه اول مبتنی بر پذیرش انطباق و صدق عناوین «بدعت و تشریع» بر عمل خارجی و وجه دوم مبتنی بر سرایت قبح از عنوانِ «بدعت» به خارج است و هر دو امر از نگاه امامخمینی دارای اشکالاند. ایشان عنوان «بدعت» و «[[نماز]]» را دو عنوان کاملاً جدا از هم میداند و سرایتِ قبح و مبغوضیت از یک عنوان به عنوانِ مباین دیگر را بیمعنا میخواند و قائل است قبح بدعت گرچه از مسلمات است، اما با فرض پذیرش قانون ملازمه میان حکم عقل و حکم شرع، تنها حرمتِ شرعیِ همین عنوان ثابت میشود و دلیلی بر سرایت به عناوین مباین و مغایر با آن همچون «نماز» و غیر آن، وجود ندارد<ref>امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۲۲۸؛ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۰۳.</ref> از اینرو نهی شارع به «نماز» تعلق نمیگیرد. | ||
* برخی از باب صدق عنوان هتک مولا، و ضایعکردن حق سلطنت و مولویت، قائل به قبح عمل و عدم صلاحیت آن برای تقرب به مولا شدهاند که خود ملاک مستقلی برای مبغوضیت و فساد است.<ref>نایینی، فوائد الاصول، ۳/۱۲۱؛ بجنوردی، منتهی الاصول، ۲/۱۰۶؛ صدر، بحوث فی علم الاصول، ۳/۱۲۳–۱۲۴.</ref> | * برخی از باب صدق عنوان هتک مولا، و ضایعکردن حق سلطنت و مولویت، قائل به قبح عمل و عدم صلاحیت آن برای تقرب به مولا شدهاند که خود ملاک مستقلی برای مبغوضیت و فساد است.<ref>نایینی، فوائد الاصول، ۳/۱۲۱؛ بجنوردی، منتهی الاصول، ۲/۱۰۶؛ صدر، بحوث فی علم الاصول، ۳/۱۲۳–۱۲۴.</ref> | ||
از سخن امامخمینی میتوان استفاده کرد ایشان این وجه را نیز دلیل بر فسادِ عبادت نمیداند. ایشان گرچه تشریع را تغییر قوانین الهی و بازی با احکام خدا میداند ـ که از عناوین واقعی است و مانند ظلم متّصف به قبح میشود و بلکه نوعی ظلم در حق مولاست ـ اما در ادامه تصریح میکند تشریع به هر معنایی که تفسیر شود، قبح آن به فعل خارجی سرایت نمیکند؛ چون وجهی برای سرایت قبح از یک عنوان به عنوان دیگر وجود ندارد.<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۰۳.</ref>{{سخ}} | از سخن امامخمینی میتوان استفاده کرد ایشان این وجه را نیز دلیل بر فسادِ عبادت نمیداند. ایشان گرچه تشریع را تغییر قوانین الهی و بازی با احکام خدا میداند ـ که از عناوین واقعی است و مانند ظلم متّصف به قبح میشود و بلکه نوعی ظلم در حق مولاست ـ اما در ادامه تصریح میکند تشریع به هر معنایی که تفسیر شود، قبح آن به فعل خارجی سرایت نمیکند؛ چون وجهی برای سرایت قبح از یک عنوان به عنوان دیگر وجود ندارد.<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۰۳.</ref>{{سخ}} | ||
امامخمینی در بعضی موارد از بدعت در اجزای عبادت همچون شستشوی بار سوم در اعضای وضو، در فرضی که این شستن عمدی باشد، ضمن تصریح به بدعت و حرامبودن آن، آن را مبطل وضو دانستهاست،<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۵۹؛ ← امامخمینی، الطهاره، ۵۸۷.</ref> اما در جای دیگر این بطلان را در صورتی دانستهاست که با رطوبت شستشوی سوم، عمل دیگر وضو یعنی مسح را انجام دهد؛ مانند آنجا که این شستشو در دست چپ باشد؛ بنابراین سبب بطلان، نفس بدعت و تشریع نیست<ref>امامخمینی، استفتائات، ۱/۳۵.</ref> اذان دوم در ظهر روز جمعه ـ که گاهی به آن اذان سوم نیز گفته میشود ـ بدعت است و امامخمینی بر بدعتبودن و حرمت آن تصریح کردهاست.<ref>امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۲۲۶.</ref> ایشان گرچه به بطلان آن اشارهای نکرده، اما طبق آنچه گذشت، بطلان باید به سبب نبود امر و عبادتبودن اذان باشد؛ البته این ربطی به حرمت بدعت و نهی تشریعی ندارد. | امامخمینی در بعضی موارد از بدعت در اجزای [[عبادت]] همچون شستشوی بار سوم در اعضای وضو، در فرضی که این شستن عمدی باشد، ضمن تصریح به بدعت و حرامبودن آن، آن را مبطل [[وضو]] دانستهاست،<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۵۹؛ ← امامخمینی، الطهاره، ۵۸۷.</ref> اما در جای دیگر این بطلان را در صورتی دانستهاست که با رطوبت شستشوی سوم، عمل دیگر وضو یعنی [[مسح]] را انجام دهد؛ مانند آنجا که این شستشو در دست چپ باشد؛ بنابراین سبب بطلان، نفس بدعت و تشریع نیست<ref>امامخمینی، استفتائات، ۱/۳۵.</ref> اذان دوم در ظهر روز جمعه ـ که گاهی به آن اذان سوم نیز گفته میشود ـ بدعت است و امامخمینی بر بدعتبودن و حرمت آن تصریح کردهاست.<ref>امامخمینی، تحریر الوسیله، ۱/۲۲۶.</ref> ایشان گرچه به بطلان آن اشارهای نکرده، اما طبق آنچه گذشت، بطلان باید به سبب نبود امر و عبادتبودن [[اذان]] باشد؛ البته این ربطی به حرمت بدعت و نهی تشریعی ندارد. | ||
=== حکم بدعت در معاملات === | === حکم بدعت در معاملات === | ||
در معاملات به معنای اعم که شامل بیع و قراردادهای مختلف و ازدواج و مانند آن میشود، اگر عملی از روی عمد، برخلاف شریعت انجام شود، در این صورت به نظر امامخمینی حکم به فساد معامله میشود؛ زیرا در صورت خلاف شرع بودن، امضای شرع نیز مفقود خواهد بود و با توجه به اصل فساد در معاملات، اثری بر آن مترتب نخواهد شد<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۷۵–۷۶.</ref> اگر شخص عمل معاملی را از روی عمد و بهزعم خود، بر خلاف آنچه در شرع آمده، انجام دهد و سپس مشخص شود عمل مطابق با واقع بودهاست، در این صورت بنا بر نظر فقهایی که بدعت و تشریع را مطلق اسنادِ امرِ غیر ثابت و غیر معلوم به شرع دانستهاند<ref>نایینی، کتاب الصلاة، ۱/۳۱۵؛ نایینی، فوائد الاصول، ۴/۴۵۶.</ref> این معنا مصداق پیدا میکند و با توجه به حرمت بدعت، مسئله از مصادیق مبحث نهی در معاملات خواهد بود؛ اما بنا بر نظر امامخمینی که بدعت را تغییر قوانین الهی دانسته و برای آن، حقیقت و واقعیتی قائل شدهاست<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۰۲.</ref> عملی که مکلف بهزعم خود از روی بدعت انجام داده و معلوم شده عمل او در واقع بدعت نبوده، صحیح خواهد بود؛ زیرا عمل فینفسه مطابق با واقع بوده و آنچه از مکلف به عنوان بدعت واقع شده، اصلاً بدعت و تشریع نیست و او حرمتی را مرتکب نشدهاست. در این صورت نهی نه در واقع و نه از باب تشریع وجود ندارد.<ref>امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۲۲۸–۲۳۰؛ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۰۲–۴۰۳.</ref> | در معاملات به معنای اعم که شامل [[بیع]] و قراردادهای مختلف و [[ازدواج]] و مانند آن میشود، اگر عملی از روی عمد، برخلاف شریعت انجام شود، در این صورت به نظر امامخمینی حکم به فساد معامله میشود؛ زیرا در صورت خلاف شرع بودن، امضای شرع نیز مفقود خواهد بود و با توجه به اصل فساد در معاملات، اثری بر آن مترتب نخواهد شد<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۷۵–۷۶.</ref> اگر شخص عمل معاملی را از روی عمد و بهزعم خود، بر خلاف آنچه در شرع آمده، انجام دهد و سپس مشخص شود عمل مطابق با واقع بودهاست، در این صورت بنا بر نظر فقهایی که بدعت و تشریع را مطلق اسنادِ امرِ غیر ثابت و غیر معلوم به شرع دانستهاند<ref>نایینی، کتاب الصلاة، ۱/۳۱۵؛ نایینی، فوائد الاصول، ۴/۴۵۶.</ref> این معنا مصداق پیدا میکند و با توجه به حرمت بدعت، مسئله از مصادیق مبحث نهی در معاملات خواهد بود؛ اما بنا بر نظر [[امامخمینی]] که بدعت را تغییر قوانین الهی دانسته و برای آن، حقیقت و واقعیتی قائل شدهاست<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۰۲.</ref> عملی که مکلف بهزعم خود از روی بدعت انجام داده و معلوم شده عمل او در واقع بدعت نبوده، صحیح خواهد بود؛ زیرا عمل فینفسه مطابق با واقع بوده و آنچه از مکلف به عنوان بدعت واقع شده، اصلاً بدعت و تشریع نیست و او حرمتی را مرتکب نشدهاست. در این صورت نهی نه در واقع و نه از باب تشریع وجود ندارد.<ref>امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۲۲۸–۲۳۰؛ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۰۲–۴۰۳.</ref> | ||
== پانویس == | == پانویس == | ||
خط ۹۵: | خط ۹۵: | ||
== پیوند به بیرون == | == پیوند به بیرون == | ||
حسن احمدی شاهرودی، «[https://books.khomeini.ir/books/10002/594/ بدعت]»، دانشنامه امام | |||
* حسن احمدی شاهرودی، «[https://books.khomeini.ir/books/10002/594/ بدعت]»، [[دانشنامه امام خمینی]]، ج۲، ص۵۹۴–۵۹۹. | |||
[[رده:مقالههای آماده ارزیابی]] | [[رده:مقالههای آماده ارزیابی]] |