۲۱٬۱۶۰
ویرایش
(ابرابزار) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''مارکسیسم'''، مکتبی فلسفی ـ سیاسی، اقتصادی، بر اساس نظریه | '''مارکسیسم'''، مکتبی فلسفی ـ سیاسی، اقتصادی، بر اساس نظریه کارل مارکس و با هدف برقراری جامعه بیطبقه. | ||
== معرفی == | == معرفی == | ||
مارکسیسم نظریهای است که «کارل مارکس» (م۱۸۸۳م/ ۱۲۶۱ش) و «فریدریش انگلس» (م۱۸۹۵م/ ۱۲۷۴ش)، در باب چگونگی تحول زندگی اجتماعی ـ تاریخی انسان و قانونهای حاکم بر آن ارائه کردند و سپس شاگردان آن دو، آن را تکمیل و به صورت یک دستگاه جامع نظری شامل مباحث | مارکسیسم نظریهای است که «کارل مارکس» (م۱۸۸۳م/ ۱۲۶۱ش) و «فریدریش انگلس» (م۱۸۹۵م/ ۱۲۷۴ش)، در باب چگونگی تحول زندگی اجتماعی ـ تاریخی انسان و قانونهای حاکم بر آن ارائه کردند و سپس شاگردان آن دو، آن را تکمیل و به صورت یک دستگاه جامع نظری شامل مباحث مابعدالطبیعه، فلسفه تاریخ، جامعهشناسی، [[اقتصاد]] و انجامشناسی تاریخی<ref>آشوری، دانشنامه سیاسی، ۲۹۰.</ref> که سیر جبری جامعه را بر اساس تکامل ابزار تولید، کشف میکند<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۴۲۱ و ۱۳/۴۹۹.</ref> درآوردند. | ||
مارکسیسم عنوانی کلی است که مصادیق متنوع و مختلفی را که گاه حتی دربارهٔ اصول جزمی مارکس نیز اتفاق نظر ندارند، شامل میشود و این واقعیت تا حدی در تناقضهای نظری نهفته در سلسله افکار مارکس ریشه دارد.<ref>رنجبران، بررسی جریان مارکسیسم دانشجویی در ایران، ۹–۱۰.</ref> از مفاهیم مرتبط با مارکسیسم، سوسیالیسم، ماتریالیسم دیالکتیک و کمونیسم است. سوسیالیسم مرامی است که فردگرایی، مالکیت خصوصی و منافع شخصی را به نفع نظام مبتنی بر اقتصاد اشتراکی، مالکیت دولتی، اجتماعی یا مالکیت گروهی صنعتی بر ابزارهای تولید و توزیع، مردود میداند.<ref>پلنو و آلتون، فرهنگ روابط بینالملل، ۱۸۰.</ref> ماتریالیسم دیالکتیک چگونگی تکامل اجتماعی در نتیجه اجتماع اضداد را توضیح میدهد. دیالکتیک که مارکس آن را از فلسفه هگل اقتباس کرده است، چنین میانگارد که هر ایده (تز) ایدهای متضاد خود (آنتیتز) را پدیدمیآورد و این امر ستیزی میان آن دو را منجر میشود که از آن یک ایده جدید و برتر (سنتز) حاصل میشود.<ref>پلنو و آلتون، فرهنگ روابط بینالملل، ۱۳۶.</ref> کمونیسم که مرحله پایانی این سیر جبری است، متضمن حذف نهادهای سرمایهداری و استقرار یک جامعه اشتراکی است که در آن سرمایه و | مارکسیسم عنوانی کلی است که مصادیق متنوع و مختلفی را که گاه حتی دربارهٔ اصول جزمی مارکس نیز اتفاق نظر ندارند، شامل میشود و این واقعیت تا حدی در تناقضهای نظری نهفته در سلسله افکار مارکس ریشه دارد.<ref>رنجبران، بررسی جریان مارکسیسم دانشجویی در ایران، ۹–۱۰.</ref> از مفاهیم مرتبط با مارکسیسم، سوسیالیسم، ماتریالیسم دیالکتیک و کمونیسم است. سوسیالیسم مرامی است که فردگرایی، مالکیت خصوصی و منافع شخصی را به نفع نظام مبتنی بر اقتصاد اشتراکی، مالکیت دولتی، اجتماعی یا مالکیت گروهی صنعتی بر ابزارهای تولید و توزیع، مردود میداند.<ref>پلنو و آلتون، فرهنگ روابط بینالملل، ۱۸۰.</ref> ماتریالیسم دیالکتیک چگونگی تکامل اجتماعی در نتیجه اجتماع اضداد را توضیح میدهد. دیالکتیک که مارکس آن را از فلسفه هگل اقتباس کرده است، چنین میانگارد که هر ایده (تز) ایدهای متضاد خود (آنتیتز) را پدیدمیآورد و این امر ستیزی میان آن دو را منجر میشود که از آن یک ایده جدید و برتر (سنتز) حاصل میشود.<ref>پلنو و آلتون، فرهنگ روابط بینالملل، ۱۳۶.</ref> کمونیسم که مرحله پایانی این سیر جبری است، متضمن حذف نهادهای سرمایهداری و استقرار یک جامعه اشتراکی است که در آن سرمایه و [[زمین]]، متعلق به [[جامعه]] است و تضاد طبقاتی و قوه قهریه دولت در آن، وجود ندارد.<ref>پلنو و آلتون، فرهنگ روابط بینالملل، ۱۲۰.</ref> | ||
== پیشینه == | == پیشینه == | ||
کارل مارکس در سال ۱۸۱۸م/ ۱۱۹۷ش در آلمان زاده شد. پدر وی وکیل دادگستری و فردی | کارل مارکس در سال ۱۸۱۸م/ ۱۱۹۷ش در آلمان زاده شد. پدر وی وکیل دادگستری و فردی آزادیخواه و آزاداندیش بود که از [[یهودیت]] به مذهب پروتستان گرویده بود. مارکس در رشته حقوق و فلسفه تاریخ تحصیل کرد و سپس به روزنامهنگاری و نوشتن مقالات انتقادی پرداخت. وی در سفری به فرانسه، آثار سوسیالیستهای تخیلی را مطالعه کرد و در همین سفر با انگلس آشنا شد که به دوستی دایمی انجامید و نقش بزرگی در تاریخ مارکسیسم ایفا کرد. مارکس به جهت انتقاد از روسیه تزاری، از فرانسه اخراج شد و به بروکسل رفت و با «جبهه درستکاران» که بعداً به «جبهه کمونیستها» تغییر نام داد، ارتباط برقرار کرد. در سال ۱۸۴۱م/ ۱۲۲۰ش کنگره دوم این جبهه در لندن با حضور مارکس و انگلس برپا شد و اساسنامه آن با نام «بیانیه کمونیست» در همان سال نوشته و منتشر شد.<ref>میلز، مارکس و مارکسیسم، ۱۵–۱۶.</ref> سرمایه، گامی در نقد فلسفه حق هگل، نبردهای طبقاتی در فرانسه، جنگ داخلی در فرانسه ۱۸۷۱، فقر فلسفه و مبانی نقد اقتصاد سیاسی، برخی از آثار مارکس است.<ref>میلز، مارکس و مارکسیسم، ۱۸.</ref> | ||
نخستین نظریههای سوسیالیستی پیش از مارکس را اندیشمندان انگلیسی و فرانسوی عرضه کردند؛ اما مرحله تحول سوسیالیسم از «تخیلی» به «علمی» با آمیختن اندیشههای فرانسوی ـ بریتانیایی با تفکر آلمانی به وسیله مارکس، محقق شد.<ref>میلز، مارکس و مارکسیسم، ۱۹–۲۰.</ref> برخی پیدایش مارکسیسم را معلول وضعیت اقتصادی نامناسب و پدیدآمدن یک طبقه «پرولتر» یا استثمارشده جدید و افزایش آگاهیهای سیاسی ـ اجتماعی توده در قرن نوزدهم دانسته و بر آناند که این وضعیت، مردم را متشکل کرد و زمینه پذیرش هر تز و فلسفهای را که در دفاع از توده تحت فشار ارائه میشد، فراهم ساخت.<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱۳/۴۹۸.</ref> در چنین وضعی، مارکس و انگلس که دارای افکار انقلابی و احساسات تند اجتماعی بودند، مکتب ماتریالیسم دیالکتیک را به وجود آوردند.<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۶/۴۶.</ref> مارکس را تحت تأثیر اندیشههای فریدریک هگل، فیلسوف آلمانی و شاگرد او لودریک فویرباخ دانستهاند.<ref>رنجبران، بررسی جریان مارکسیسم دانشجویی در ایران، ۱۷–۱۸.</ref> پس از مارکس و انگلس، لنین بزرگترین نقش را در بسط و توسعه مارکسیسم و تکمیل آن به مثابه یک نظام فکری ایفا کرد.<ref>مؤسسه مطالعات، سیاست و سازمان حزب توده، ۱/۱۸.</ref> مارکسیسم تأثیر عمیقی بر تاریخ قرن بیستم نهاد. موفقیت انقلاب اکتبر ۱۹۱۷م/ ۱۲۹۶ش در روسیه با رهبری لنین و به قدرترسیدن رژیمهای کمونیست در شرق اروپا، چین، کره شمالی و کشورهای متعدد دیگری در جهان سوم، جهان را به دو اردوگاه نظامی و عقیدتی رقیب تقسیم کرد و بر روابط خارجی تمامی کشورها تأثیر گذاشت.<ref>پلنو و آلتون، فرهنگ روابط بینالملل، ۱۳۰.</ref> برخی معتقدند که تاریخ تفکر اجتماعیِ پس از نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی را بدون درک و فهم افکار مارکس، نمیتوان ادراک کرد.<ref>میلز، مارکس و مارکسیسم، ۸۷–۸۸.</ref> | نخستین نظریههای سوسیالیستی پیش از مارکس را اندیشمندان انگلیسی و فرانسوی عرضه کردند؛ اما مرحله تحول سوسیالیسم از «تخیلی» به «علمی» با آمیختن اندیشههای فرانسوی ـ بریتانیایی با تفکر آلمانی به وسیله مارکس، محقق شد.<ref>میلز، مارکس و مارکسیسم، ۱۹–۲۰.</ref> برخی پیدایش مارکسیسم را معلول وضعیت اقتصادی نامناسب و پدیدآمدن یک طبقه «پرولتر» یا استثمارشده جدید و افزایش آگاهیهای سیاسی ـ اجتماعی توده در قرن نوزدهم دانسته و بر آناند که این وضعیت، مردم را متشکل کرد و زمینه پذیرش هر تز و فلسفهای را که در دفاع از توده تحت فشار ارائه میشد، فراهم ساخت.<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱۳/۴۹۸.</ref> در چنین وضعی، مارکس و انگلس که دارای افکار انقلابی و احساسات تند اجتماعی بودند، مکتب ماتریالیسم دیالکتیک را به وجود آوردند.<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۶/۴۶.</ref> مارکس را تحت تأثیر اندیشههای فریدریک هگل، فیلسوف آلمانی و شاگرد او لودریک فویرباخ دانستهاند.<ref>رنجبران، بررسی جریان مارکسیسم دانشجویی در ایران، ۱۷–۱۸.</ref> پس از مارکس و انگلس، لنین بزرگترین نقش را در بسط و توسعه مارکسیسم و تکمیل آن به مثابه یک نظام فکری ایفا کرد.<ref>مؤسسه مطالعات، سیاست و سازمان حزب توده، ۱/۱۸.</ref> مارکسیسم تأثیر عمیقی بر تاریخ قرن بیستم نهاد. موفقیت انقلاب اکتبر ۱۹۱۷م/ ۱۲۹۶ش در روسیه با رهبری لنین و به قدرترسیدن رژیمهای کمونیست در شرق اروپا، چین، کره شمالی و کشورهای متعدد دیگری در جهان سوم، جهان را به دو اردوگاه نظامی و عقیدتی رقیب تقسیم کرد و بر روابط خارجی تمامی کشورها تأثیر گذاشت.<ref>پلنو و آلتون، فرهنگ روابط بینالملل، ۱۳۰.</ref> برخی معتقدند که تاریخ تفکر اجتماعیِ پس از نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی را بدون درک و فهم افکار مارکس، نمیتوان ادراک کرد.<ref>میلز، مارکس و مارکسیسم، ۸۷–۸۸.</ref> | ||
== ماهیت و اهداف == | == ماهیت و اهداف == | ||
مکتب مارکسیسم دارای سه جزء جوهری است: | مکتب مارکسیسم دارای سه جزء جوهری است: | ||
# دیدگاهی کلی دربارهٔ تاریخ بشر که فلسفه مارکس را تشکیل میدهد؛ | |||
# کاربرد خاص این دیدگاه در مورد رژیم سرمایهداری که [[اقتصاد]] این نظریه را تبیین میکند؛ | |||
# انقلاب مارکس که پیشبینی وقوع اجتنابناپذیر تغییرات اجتماعی با توجه به تضادهای نظام سرمایهداری است<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱۳/۵۰۰.</ref> و از فروپاشی اقتصادی محتوم این نظام خبر میدهد.<ref>میلز، مارکس و مارکسیسم، ۱۰۵.</ref> | |||
از سوی دیگر، مارکسیسم تاریخ را صحنه مبارزه طبقاتی و در مجموع پیکار پنهان و پیدای ستمگر و ستمکش میداند که در نهایت به نوسازی انقلابی و کامل جامعه یا نابودی هر دو طرف پیکار منتهی میشود.<ref>مارکس و انگلس، مانیفست حزب کمونیست، ۲۶.</ref> بر اساس این مکتب، شیوه تولید و خواص مادی هر دوره، منشأ افکار و عقاید افراد آن جامعه است<ref>ارانی، آثار و مقالات دکتر تقی ارانی، ۱۵.</ref> و بر اثر تضاد، کشاکش و جنگ طبقاتی که در همه دورهها غیر از کمونیسم اولیه وجود داشته، صورتهای اجتماعی زندگی تغییر میکند.<ref>آشوری، دانشنامه سیاسی، ۲۹۰–۲۹۱.</ref> مارکسیسم دورههای زندگی اجتماعی بشر را بر محور اقتصاد و [[مالکیت]]، به اشتراک اولیه، بردهداری، فئودالیسم (ارباب ـ رعیتی) [[سرمایهداری]]، سوسیالیسم و کمونیسم تقسیم کرده است. دوره اشتراک اولیه، از دیدگاه این مکتب، دوره مطلوب بهشمار میآید؛ زیرا به جهت ناآشنایی انسان با اصول [[کشاورزی]]، دامپروری و [[صنعت]]، هر فرد به اندازه نیاز خود تولید میکرد و چون عوامل جنگ و درگیری مانند مال و ثروت در بین نبود، برادری و | در شرح و نقد جزء نخست قابل توجه است که این مکتب قائل به حقیقت ثابت نیست<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱۳/۵۰۷.</ref> و حقیقت را برآیند مکان، زمان و ماده میداند و بر آن است که روح نیز مادی است<ref>ارانی، آثار و مقالات دکتر تقی ارانی، ۱۶۴.</ref> و دنیای غیر مادی وجود ندارد؛<ref>ارانی، آثار و مقالات دکتر تقی ارانی، ۳.</ref> بنابراین همه صورتهای هستی، منشأ مادی دارند و ناشی از دگرگونیهای ماده، بنابر قوانین دیالکتیک<ref>آشوری، دانشنامه سیاسی، ۲۸۹.</ref> یعنی تغییر (نهاد)، تأثیر متقابل (برابرنهاد) و تضاد (همنهاد) اند.<ref>مصباح یزدی، جامعه و تاریخ، ۲۹۱.</ref> مکتب مارکسیسم، [[خدا]]، [[روح]]، [[بهشت و جهنم]] را اموری اسطورهای و زاییده فکر انسان برای رویارویی با دنیای حقیقی یعنی ماده میداند.<ref>میلز، مارکس و مارکسیسم، ۷۴.</ref> این مکتب، قائل به نیکی ذاتی نیست، [[اخلاق]] و [[دین]] را زاییده وضع اقتصادی<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱۵/۳۵۷.</ref> و از امور نسبی و بدون معیار مشخص،<ref>هاشمی رفسجانی، ارزشها و مکتبها، ۳۳.</ref> میشمرد؛ همانگونه که مذهب و [[دین]] را ساخته انسان و خوشبختی موهوم، افیون مردم و دستاویزی برای سرپوشگذاشتن بر ستمهای اجتماعی بهشمار میآورد و بر آن است که خوشبختی واقعی او با محو دین، تحقق مییابد.<ref>مارکس، نقد فلسفه حق هگل، ۳–۴؛ میلز، مارکس و مارکسیسم، ۲۴۵–۲۴۶.</ref> | ||
از سوی دیگر، مارکسیسم تاریخ را صحنه مبارزه طبقاتی و در مجموع پیکار پنهان و پیدای ستمگر و ستمکش میداند که در نهایت به نوسازی انقلابی و کامل جامعه یا نابودی هر دو طرف پیکار منتهی میشود.<ref>مارکس و انگلس، مانیفست حزب کمونیست، ۲۶.</ref> بر اساس این مکتب، شیوه تولید و خواص مادی هر دوره، منشأ افکار و عقاید افراد آن جامعه است<ref>ارانی، آثار و مقالات دکتر تقی ارانی، ۱۵.</ref> و بر اثر تضاد، کشاکش و جنگ طبقاتی که در همه دورهها غیر از کمونیسم اولیه وجود داشته، صورتهای اجتماعی زندگی تغییر میکند.<ref>آشوری، دانشنامه سیاسی، ۲۹۰–۲۹۱.</ref> مارکسیسم دورههای زندگی اجتماعی بشر را بر محور [[اقتصاد]] و [[مالکیت]]، به اشتراک اولیه، بردهداری، فئودالیسم (ارباب ـ رعیتی) [[سرمایهداری]]، سوسیالیسم و کمونیسم تقسیم کرده است. دوره اشتراک اولیه، از دیدگاه این مکتب، دوره مطلوب بهشمار میآید؛ زیرا به جهت ناآشنایی انسان با اصول [[کشاورزی]]، دامپروری و [[صنعت]]، هر فرد به اندازه نیاز خود تولید میکرد و چون عوامل جنگ و درگیری مانند مال و ثروت در بین نبود، برادری و مساوات و [[عدالت اجتماعی|عدالت]] وجود داشت.<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۴۱۸–۴۱۹.</ref> | |||
مهمترین بخش مکتب مارکس، جزء سوم یا همان انقلاب مارکس است. پیروان وی معتقدند میتوان از این [[فلسفه]]، به صورت دانشی انقلابی استفاده کرد؛ یعنی به صورت ابزاری که به وسیله آن بتوان وضع موجود را توجیه و سپس آینده را بر اساس آن پیشبینی کرد و با تکیه بر آن، راهی به سوی آینده گشود.<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱۳/۵۰۱.</ref> مارکسیسم هدف خود را رسیدن به جامعه کمونیستی معرفی کرده، معتقد است که پس از نابودی سرمایهداری، سوسیالیسم که یک دوره گذار و موقتی بهشمار میآید، شکل میگیرد و در آن، دولت، نماینده طبقه کارگر است و مالکیت خصوصی از میان میرود. سرانجام، جامعه از سوسیالیسم نیز عبور میکند و به نظام کمونیستی پای مینهد که کاملاً بیطبقه است.<ref>رنجبران، بررسی جریان مارکسیسم دانشجویی در ایران، ۳۱–۳۳.</ref> | مهمترین بخش مکتب مارکس، جزء سوم یا همان انقلاب مارکس است. پیروان وی معتقدند میتوان از این [[فلسفه]]، به صورت دانشی انقلابی استفاده کرد؛ یعنی به صورت ابزاری که به وسیله آن بتوان وضع موجود را توجیه و سپس آینده را بر اساس آن پیشبینی کرد و با تکیه بر آن، راهی به سوی آینده گشود.<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱۳/۵۰۱.</ref> مارکسیسم هدف خود را رسیدن به جامعه کمونیستی معرفی کرده، معتقد است که پس از نابودی سرمایهداری، سوسیالیسم که یک دوره گذار و موقتی بهشمار میآید، شکل میگیرد و در آن، دولت، نماینده طبقه کارگر است و مالکیت خصوصی از میان میرود. سرانجام، جامعه از سوسیالیسم نیز عبور میکند و به نظام کمونیستی پای مینهد که کاملاً بیطبقه است.<ref>رنجبران، بررسی جریان مارکسیسم دانشجویی در ایران، ۳۱–۳۳.</ref> | ||
مارکس و انگلس کمونیستها را در عمل، قاطعترین بخش احزاب کارگری تمام کشورها میدانستند که احزاب کارگری دیگر را به پیشروی برمیانگیزند.<ref>مارکس و انگلس، مانیفست حزب کمونیست، ۵۵–۵۶.</ref> لنین برخلاف مارکس اعتقاد داشت که رهبری انقلاب باید بر عهده حزبی پیشرو و متشکل از افراد انقلابی، نه لزوماً کارگر و پرولتر باشد؛<ref>رحیمی، لنین و لنینیسم، ۳۵.</ref> بر این اساس، مارکس معتقد به دیکتاتوری اکثریت یا پرولتاریا بود؛ اما لنین به دیکتاتوری اقلیت یا انقلابیون حرفهای اعتقاد داشت.<ref>رحیمی، لنین و لنینیسم، ۳۵.</ref> | مارکس و انگلس کمونیستها را در عمل، قاطعترین بخش احزاب کارگری تمام کشورها میدانستند که احزاب کارگری دیگر را به پیشروی برمیانگیزند.<ref>مارکس و انگلس، مانیفست حزب کمونیست، ۵۵–۵۶.</ref> لنین برخلاف مارکس اعتقاد داشت که رهبری انقلاب باید بر عهده حزبی پیشرو و متشکل از افراد انقلابی، نه لزوماً کارگر و پرولتر باشد؛<ref>رحیمی، لنین و لنینیسم، ۳۵.</ref> بر این اساس، مارکس معتقد به دیکتاتوری اکثریت یا پرولتاریا بود؛ اما لنین به [[دیکتاتوری]] اقلیت یا انقلابیون حرفهای اعتقاد داشت.<ref>رحیمی، لنین و لنینیسم، ۳۵.</ref> | ||
== نقد مارکسیسم == | == نقد مارکسیسم == | ||
خط ۲۶: | خط ۳۰: | ||
=== اصول فلسفی === | === اصول فلسفی === | ||
اگرچه ماده، واقعیت عینی دارد، هستی تنها در ماده، خلاصه نمیشود و موجودات مجرد و غیر مادی مانند [[خداوند تعالی]] به عنوان هستیبخش موجوات دیگر و روح هم وجود دارند و همانطور که طول و عرض و عمق از ویژگیهای ذاتی ماده است، [[علم]] و | اگرچه ماده، واقعیت عینی دارد، هستی تنها در ماده، خلاصه نمیشود و موجودات مجرد و غیر مادی مانند [[خداوند تعالی]] به عنوان هستیبخش موجوات دیگر و روح هم وجود دارند و همانطور که طول و عرض و عمق از ویژگیهای ذاتی ماده است، [[علم]] و ادراک و [[اراده]] از خصایص ذاتی روح شمرده میشود و ماده هیچگاه نمیتواند دارای این خصوصیات باشد.<ref>مصباح یزدی، جامعه و تاریخ، ۳۰۴.</ref> جبر تاریخی نیز ضمن اینکه حوادث و وقایع تاریخی خلاف آن را نشان میدهد، با [[آزادی]] و اراده و [[جبر و اختیار|اختیار انسان]]، سازگار نیست؛<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲/۳۸۴–۳۸۸.</ref> زیرا انسان با اراده خود کار میکند و توان پیشرفت و عقبگرد دارد.<ref>مصباح یزدی، انقلاب اسلامی، ۸۲.</ref> | ||
منطق دیالکتیک تا آنجاکه به اصل حرکت، تضاد و پیوستگی اجزای طبیعت بر میگردد، مورد قبول [[حکما|حکمای اسلامی]] نیز است؛ اما اینکه اندیشه و معرفت و شناخت نیز مانند ماده تحت تأثیر این [[منطق]] باشد، پذیرفتنی نیست؛<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱/۱۹۳.</ref> زیرا [[اندیشه]] و ادراک و | منطق دیالکتیک تا آنجاکه به اصل حرکت، تضاد و پیوستگی اجزای طبیعت بر میگردد، مورد قبول [[حکما|حکمای اسلامی]] نیز است؛ اما اینکه اندیشه و معرفت و شناخت نیز مانند ماده تحت تأثیر این [[منطق]] باشد، پذیرفتنی نیست؛<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱/۱۹۳.</ref> زیرا [[اندیشه]] و ادراک و معرفت، خواص ضروری ماده مثل اجزا، تجزیهپذیری و انقسام، تحول و شخصیت را ندارد.<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۶/۱۳۸.</ref> | ||
[[امامخمینی]] نیز چنانکه در نامه خود به [[میخائیل گورباچف]]، رهبر وقت [[شوروی]]، آورده، تأکید داشت مارکسیسم به جهت اینکه مکتبی مادی است، جوابگوی هیچیک از نیازهای واقعی بشر نیست؛ زیرا با مادیت نمیتوان بزرگترین درد جامعه بشری در غرب و شرق عالم، یعنی اعتقادنداشتن به معنویت را درمان کرد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۲۲۱.</ref> ایشان خاطرنشان کرده است نگاه [[اسلام]] به انسان برخلاف مارکسیسم، مادی و تکبعدی نیست و برای همه ابعاد انسان از طبیعت تا ماورای آن برنامه دارد<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۹–۱۰.</ref> و با نگاه به عملکرد [[انبیا(ع)]] در طول | [[امامخمینی]] نیز چنانکه در نامه خود به [[میخائیل گورباچف]]، رهبر وقت [[شوروی]]، آورده، تأکید داشت مارکسیسم به جهت اینکه مکتبی مادی است، جوابگوی هیچیک از نیازهای واقعی بشر نیست؛ زیرا با مادیت نمیتوان بزرگترین درد جامعه بشری در غرب و شرق عالم، یعنی اعتقادنداشتن به معنویت را درمان کرد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۲۲۱.</ref> ایشان خاطرنشان کرده است نگاه [[اسلام]] به انسان برخلاف مارکسیسم، مادی و تکبعدی نیست و برای همه ابعاد انسان از طبیعت تا ماورای آن برنامه دارد<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۹–۱۰.</ref> و با نگاه به عملکرد [[انبیا(ع)]] در طول تاریخ، بطلان این نظریه که «دین افیون تودههاست» روشن میشود؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۵۱.</ref> همانگونه که [[قرآن|آیات قرآن کریم]] دربارهٔ جنگ، [[جهاد ودفاع|جهاد]]، مبارزه و بهتحرکواداشتن مردم، باطلبودن این دیدگاه را اثبات میکند<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۲۴۰.</ref> و [[مذهب شیعه]] با سازشنکردن با دولتها و ایستادگی در برابر آنها و کشتهشدن بزرگان این مذهب در این مسیر نشان داده که معرف اسلام حقیقی است و دین افیون جامعه نیست.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۲۷۱.</ref>{{ببینید|نامه به میخائیل گورباچف}} | ||
=== اندیشه اقتصادی === | === اندیشه اقتصادی === | ||
روش مارکس در بسیاری از مسائل مارکسیستی، متناقض است که به معنای عدول مارکس از مارکسیسم بهشمار میآید.<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲/۴۳۳.</ref> وی از یک سو با زیربنادانستن اقتصاد، از تأثیر یکطرفه عامل زیربنایی بر همه عوامل روبنایی سخن گفته و از سوی دیگر، بر مبنای منطق دیالکتیک، همبستگی و تأثیر متقابل همه اجزای طبیعت و جامعه را پذیرفته است<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲/۴۳۵.</ref> و اساساً تأثیر یکسویه و مطلق اقتصاد بر انسان که دارای شخصیت، اصالت و [[فطرت]] است، پذیرفتنی نیست. انسان برخلاف دیدگاه مارکس، ساخته تاریخ و تاریخ ساخته اقتصاد نیست.<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱۳/۶۲۹–۶۳۰.</ref> | روش مارکس در بسیاری از مسائل مارکسیستی، متناقض است که به معنای عدول مارکس از مارکسیسم بهشمار میآید.<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲/۴۳۳.</ref> وی از یک سو با زیربنادانستن اقتصاد، از تأثیر یکطرفه عامل زیربنایی بر همه عوامل روبنایی سخن گفته و از سوی دیگر، بر مبنای منطق دیالکتیک، همبستگی و تأثیر متقابل همه اجزای طبیعت و جامعه را پذیرفته است<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲/۴۳۵.</ref> و اساساً تأثیر یکسویه و مطلق [[اقتصاد]] بر انسان که دارای شخصیت، اصالت و [[فطرت]] است، پذیرفتنی نیست. انسان برخلاف دیدگاه مارکس، ساخته تاریخ و تاریخ ساخته اقتصاد نیست.<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱۳/۶۲۹–۶۳۰.</ref> | ||
مرام کمونیسم که پیش از انقلاب روسیه، با تبلیغات فکری و فداکاریهای طبقاتی پیش میرفت، پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷م روسیه، نیروی نظامی و پلیسی و الزام و [[جبر|اجبار]]، نقش بزرگی در استیلا و استقرار آن داشت و هیچگاه [[عدالت]] و [[آزادی]] و | مرام کمونیسم که پیش از انقلاب روسیه، با تبلیغات فکری و فداکاریهای طبقاتی پیش میرفت، پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷م روسیه، نیروی نظامی و پلیسی و الزام و [[جبر|اجبار]]، نقش بزرگی در استیلا و استقرار آن داشت و هیچگاه [[عدالت اجتماعی|عدالت]] و [[آزادی]] و مساوات و [[دموکراسی]] را به خود ندید.<ref>بازرگان، مجموعه آثار (۲)، تبلیغ پیامبر، ۲۲۴.</ref> به باور امامخمینی تمام مکاتب غیر توحیدی، انحرافیاند و برای اغفال و به دامانداختن جوانان ساخته شدهاند. ایشان با بیان نمونهای از زندگی اشرافی استالین، ادعاهای کمونیستها دربارهٔ برادری و برابری و خدمتگزاری به ملتها را پوچ و بیاساس شمرده است.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۹/۵۱۴–۵۱۵.</ref> ایشان تأکید داشت مکتبی که [[اقتصاد]] را زیربنا میداند، شناختی از انسان ندارد و او را در شمار حیوان به حساب میآورد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۹/۴۵۰.</ref> | ||
=== انقلاب مارکسی === | === انقلاب مارکسی === | ||
ماتریالیسم تاریخی، یک تئوری بدون دلیل است و با واقعیتهای تاریخی هزارانساله بشر و شواهد تاریخی دوران مارکس و انگلس تأیید نمیشود<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲/۴۳۴–۴۳۵.</ref> و هیچکدام از کشورهای تحت قلمرو مارکسیسم، از کانال ادعایی این مکتب عبور نکردند؛<ref>هاشمی رفسنجانی، ارزشها و مکتبها، ۵۷.</ref> برای نمونه انقلاب چین به رهبری «مائو» با انقلاب کشاورزی، فئودالیسم را از میان برد و به جای سرمایهداری، به دوره سوسیالیسم رسید و این خود، نقض دیگری بر مارکسیسم بود.<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲/۴۴۲.</ref> از سوی دیگر، نظریه مارکسیستها در عمل با مشکل روبهرو شد و هرجا کمونیسم پدید آمد، پس از چندی عقبگرد کرد و به سمت سرمایهداری بازگشت که نمونه آشکار آن کشور چین است که به بازسازی اقتصاد خود بر اساس سرمایهداری اقدام کرد.<ref>مصباح یزدی، انقلاب اسلامی، ۸۲.</ref> در نگاهی کلی، امامخمینی برخلاف دیدگاه رایج، بر آن بود که سران کشورهای کمونیستی از مکتب کمونیسم به عنوان مخدر برای جوامع خود استفاده میکنند و توان حل مشکلات مردم را ندارند،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۳۰۳.</ref> تبلیغات دامنهدار کمونیسم بینالمللی، تنها برای اغفال و استثمار تودههای مستضعف است<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۳۲۲.</ref> و قدرتمندان کمونیست هم مانند [[آمریکا]] و | ماتریالیسم تاریخی، یک تئوری بدون دلیل است و با واقعیتهای تاریخی هزارانساله بشر و شواهد تاریخی دوران مارکس و انگلس تأیید نمیشود<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲/۴۳۴–۴۳۵.</ref> و هیچکدام از کشورهای تحت قلمرو مارکسیسم، از کانال ادعایی این مکتب عبور نکردند؛<ref>هاشمی رفسنجانی، ارزشها و مکتبها، ۵۷.</ref> برای نمونه انقلاب چین به رهبری «مائو» با انقلاب کشاورزی، فئودالیسم را از میان برد و به جای سرمایهداری، به دوره سوسیالیسم رسید و این خود، نقض دیگری بر مارکسیسم بود.<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲/۴۴۲.</ref> از سوی دیگر، نظریه مارکسیستها در عمل با مشکل روبهرو شد و هرجا کمونیسم پدید آمد، پس از چندی عقبگرد کرد و به سمت سرمایهداری بازگشت که نمونه آشکار آن کشور چین است که به بازسازی اقتصاد خود بر اساس [[سرمایهداری]] اقدام کرد.<ref>مصباح یزدی، انقلاب اسلامی، ۸۲.</ref> در نگاهی کلی، [[امامخمینی]] برخلاف دیدگاه رایج، بر آن بود که سران کشورهای کمونیستی از مکتب کمونیسم به عنوان مخدر برای جوامع خود استفاده میکنند و توان حل مشکلات مردم را ندارند،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۳۰۳.</ref> تبلیغات دامنهدار کمونیسم بینالمللی، تنها برای اغفال و استثمار تودههای مستضعف است<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۳۲۲.</ref> و قدرتمندان کمونیست هم مانند [[آمریکا]] و ابرقدرتهای غرب، برای پیشبرد اهداف خود، خون ملتهای [[مستضعفان|مستضعف]] را پایمال میکنند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۴۸۴.</ref> ایشان گروههای چپگرا ازجمله چریکهای فدایی خلق را از مبارزه با ملت و کشور خود به نام دوستی توده، برحذر داشت و دربارهٔ غلطیدن به دامن شوروی و چین، بدون شناخت درست از مکاتب مختلف که موجب فعالیت به نفع کشورهای بیگانه و علیه تودههای ستمدیده خواهد شد، هشدار داد؛ زیرا مدعیان کمونیسم از آغاز در شمار دیکتاتورترین، قدرتطلبترین و انحصارگراترین حکومتهای جهان بوده و هستند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۴۳۸–۴۳۹.</ref> | ||
== ورود مارکسیسم به ایران == | == ورود مارکسیسم به ایران == | ||
سابقه فعالیت مارکسیستها در [[ایران]]، به دوران [[جنبش مشروطه]] (۱۲۸۵ش) بازمیگردد.<ref>بهروز، شورشیان آرمانخواه، ۲۷.</ref> فعالیت سوسیالیستها در ایران مدتها پیش از تأسیس [[حزب توده]] و حتی پیش از ایجاد حزب کمونیست ایران آغاز شده بود.<ref>طبری، کژراهه، ۱۴.</ref> این تفکر با تلاش چهرههایی چون «تقی ارانی» و «تشکل ۵۳ تن» نمود مارکسیستی ـ کمونیستی پیدا کرد.<ref>رنجبران، بررسی جریان مارکسیسم دانشجویی در ایران، ۵۴.</ref> پس از به قدرترسیدن کمونیسم در | سابقه فعالیت مارکسیستها در [[ایران]]، به دوران [[جنبش مشروطه]] (۱۲۸۵ش) بازمیگردد.<ref>بهروز، شورشیان آرمانخواه، ۲۷.</ref> فعالیت سوسیالیستها در ایران مدتها پیش از تأسیس [[حزب توده]] و حتی پیش از ایجاد حزب کمونیست ایران آغاز شده بود.<ref>طبری، کژراهه، ۱۴.</ref> این تفکر با تلاش چهرههایی چون «تقی ارانی» و «تشکل ۵۳ تن» نمود مارکسیستی ـ کمونیستی پیدا کرد.<ref>رنجبران، بررسی جریان مارکسیسم دانشجویی در ایران، ۵۴.</ref> پس از به قدرترسیدن کمونیسم در [[شوروی]]، نحلههایی از این تفکر، فعالیت خویش را در ایران آغاز کردند. پس از سقوط [[رضاشاه پهلوی]] روشنفکران چپ بهطور جدی طرح آرمانهای کارگری و نجات زحمتکشان را مطرح کردند و همین جاذبه زیادی پدیدآورد و در نهایت منجر به تشکیل حزب توده در مهرماه ۱۳۲۰ گردید.<ref>جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی ـ سیاسی ایران، ۲۰–۲۱.</ref>{{ببینید|حزب توده ایران}} | ||
با پیدایش گروههای مارکسیستی در ایران مانند حزب جمعیت، حزب عدالت، حزب کمونیست ایران، گروه تقی ارانی و حزب توده،<ref>مرکز بررسی اسناد، عنکبوت سرخ، ۳/نوزده.</ref> بهتدریج تفکراتی که متأثر از آموزههای مارکسیسم بود، در میان برخی از روشنفکران مسلمان به وجود آمد.<ref>آژینی، التقاط و تحجر از دیدگاه شهید مطهری، ۲۵.</ref> این گفتمان که با تکیه بر تجربه تاریخی خود میدانست با پشتکردن به هویت فرهنگی جامعه ایران که مبتنی بر ارزشهای اسلامی است، نمیتواند با اقبال عمومی روبهرو شود، سعی کرد مارکسیسم را بیشتر به عنوان الگوی مبارزه نشان دهد، نه رویکردی که متضمن نفی دین است.<ref>رنجبران، بررسی جریان مارکسیسم دانشجویی در ایران، ۱۰.</ref> در ادامه جریانهای یاد شده تشکیلاتی با عنوان خداپرستان سوسیالیست، در میان روشنفکران و جوانان مسلمان ایجاد شد که تا سال ۱۳۳۰ به فعالیت خود ادامه داد.<ref>آژینی، التقاط و تحجر از دیدگاه شهید مطهری، ۲۶.</ref> [[امامخمینی]] علت اصلی این وابستگی فکری و به سراغ نظریات شکستخورده اقتصاد مارکسیستی رفتن را نادیدهگرفتن و نشناختن صحیح مکتب و اقتصاد اسلام معرفی کرد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۱/۱۸۱.</ref> ایشان خاطرنشان ساخته است بیشتر کسانی که در ایران، مکتب مارکسیسم را تبلیغ میکردند، هیچ شناختی از آن نداشتند یا مزدورانی بودند که برای جلوگیری از پیشرفت اسلام تلاش میکردند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۹/۳۷۶–۳۷۷.</ref> | |||
بخشی از مارکسیستهای ایران صرف نظر از هر نامی که به خود نهاده باشند، با پذیرش ایدئولوژی الحادی و نفی اصالت شرقی و اسلامی، راه بیگانگی از جامعه خود را در پیش گرفتند و از واقعیتهای جامعه ایران دور ماندند؛ اگرچه آنان کوشیدند ایدئولوژی خود را در کالبد ایرانی جای دهند، اما از آنجاکه جرئت نمیکردند از اصول ماتریالیسم و انترناسیونالیسم پرولتاریایی فراتر روند، برنامههای آنان در بهبود حیات جامعه ایران تأثیری نداشت.<ref>طبری، کژراهه، ۲۰.</ref> مارکسیسم در ایران از سازمانها و احزاب کوچکی تشکیل شده بود که بخش عمده آن گروههای جوان و بیتجربه فاقد توانایی فعالیت سیاسی بودند و به دلیل سرکوب پیوسته به دست رژیم پهلوی، هیچیک از آنان توانایی ایفای نقش رهبری در جنبش مردم یا ارائه راهکاری برای مبارزه علیه [[رژیم پهلوی]] را نداشتند.<ref>امیراحمدی و پروین، ایران پس از انقلاب، ۴۸.</ref> در مرداد ۱۳۳۲ دو گروه فعال مارکسیستی در ایران، حزب توده ایران و گروه بسیار کوچکتر موسوم به «نیروی سوم» به رهبری خلیل ملکی بود که از حزب توده منشعب شده بود.<ref>رنجبران، بررسی جریان مارکسیسم دانشجویی در ایران، ۵۴.</ref> حزب توده از آنجاکه [[محمد مصدق]] را نماینده منافع بورژوازی و برخوردار از حمایت آمریکا میشمرد، ملیکردن صنعت نفت را رد میکرد و در برابر، نیروی سوم با گشودن باب تحلیلها و برداشتهای متفاوت و مستقل از شوروی، [[ملی شدن صنعت نفت|ملیشدن نفت]] را بر اساس مبانی سوسیالیسم تئوریزه میکرد.<ref>شیخفرشی، روشنفکری دینی و انقلاب اسلامی، ۳۱۲.</ref> | |||
حزب توده پس از قیام سیام تیر ۱۳۳۱ مشی خود را در قبال محمد مصدق، تصحیح کرد و این مرحله نیز با افراط و تفریط همراه بود و حزب توده در مقطعی سیاست پیروی از مصدق را در پیش گرفت و در زمان کودتا علیه مصدق، سیاست عدم هر گونه مقاومت در برابر کودتای [[محمدرضا پهلوی]] ـ [[اردشیر زاهدی]] را در پیش گرفت. حزب توده پس از پیروزی کودتا نیز با سیاستهای نسنجیده خود به امپریالیسم و دربار پهلوی خدمت کرد.<ref>مؤسسه مطالعات، سیاست و سازمان حزب توده، ۱/۱۳۸–۱۴۲.</ref> دو هسته از مهمترین هستههای مارکسیستی دهه چهل گروه جزنی ـ ظریفی و گروه احمدزاده ـ پویان بودند که گامهای عملی مبارزه مسلحانه علیه رژیم پهلوی را در ایران برداشتند و از ادغام این دو در دهه پنجاه، چریکهای فدایی خلق پدید آمد.<ref>بهروز، شورشیان آرمانخواه، ۹۴.</ref>{{ببینید|محمد مصدق|حزب توده ایران}} | |||
== اهداف شوروی از ترویج مارکسیسم در ایران == | == اهداف شوروی از ترویج مارکسیسم در ایران == | ||
با سقوط نظام تزاری و برپایی انقلاب اکتبر، دوران کوتاهی در روابط دو کشور [[ایران]] و [[شوروی]] ایجاد شد که همراه لغو قراردادهای تحمیلی گذشته و انعقاد قرارداد ۱۹۲۱م/ ۱۲۹۹ش بود؛ ولی با مرگ لنین، سیاست مسکو در قبال ایران، ماهیت تهاجمی و مداخلهجویانه پیدا کرد.<ref>کولایی، اتحاد جماهیر شوروی و انقلاب اسلامی ایران، ۱۳.</ref> رایجترین روش دخالت شوروی در کشورهای غیر کمونیستی، ایجاد تشکلها و احزاب سیاسی و اطلاعاتی در این قبیل کشورها بود. عوامل و عناصر این تشکلها بهطور معمول، روشنفکرانی بودند که در شوروی، آموزشهای مارکسیستی دیده بودند یا کارگران و مهاجرانی بودند که برای کار به آن کشورها مهاجرت کرده بودند.<ref>مرکز بررسی اسناد، عنکبوت سرخ، ۳/نوزده.</ref> اوج دخالت شوروی در جریان اشغال خاک ایران در [[جنگ جهانی دوم]] و تخلیهنکردن به موقع در پایان جنگ و نیز تقویت گروههای جداییطلب و طرفدار شوروی مانند حزب دموکرات آذربایجان و حزب توده نمایان میشود.<ref>کولایی، اتحاد جماهیر شوروی و انقلاب اسلامی ایران، ۱۳.</ref> شوروی در پی مقاصد خود تلاش داشت تا حزب توده نه تنها به شکل یک حزب کمونیست، بلکه بیشتر به صورت یک حزب دموکراتیک عام، شامل همه طبقات اجتماعی باشد.<ref>رنجبران، بررسی جریان مارکسیسم دانشجویی در ایران، ۵۵.</ref> | با سقوط نظام تزاری و برپایی انقلاب اکتبر، دوران کوتاهی در روابط دو کشور [[ایران]] و [[شوروی]] ایجاد شد که همراه لغو قراردادهای تحمیلی گذشته و انعقاد قرارداد ۱۹۲۱م/ ۱۲۹۹ش بود؛ ولی با مرگ لنین، سیاست مسکو در قبال ایران، ماهیت تهاجمی و مداخلهجویانه پیدا کرد.<ref>کولایی، اتحاد جماهیر شوروی و انقلاب اسلامی ایران، ۱۳.</ref> رایجترین روش دخالت شوروی در کشورهای غیر کمونیستی، ایجاد تشکلها و احزاب سیاسی و اطلاعاتی در این قبیل کشورها بود. عوامل و عناصر این تشکلها بهطور معمول، روشنفکرانی بودند که در شوروی، آموزشهای مارکسیستی دیده بودند یا کارگران و مهاجرانی بودند که برای کار به آن کشورها مهاجرت کرده بودند.<ref>مرکز بررسی اسناد، عنکبوت سرخ، ۳/نوزده.</ref> اوج دخالت شوروی در جریان اشغال خاک ایران در [[جنگ جهانی دوم]] و تخلیهنکردن به موقع در پایان جنگ و نیز تقویت گروههای جداییطلب و طرفدار شوروی مانند حزب دموکرات آذربایجان و حزب توده نمایان میشود.<ref>کولایی، اتحاد جماهیر شوروی و انقلاب اسلامی ایران، ۱۳.</ref> شوروی در پی مقاصد خود تلاش داشت تا حزب توده نه تنها به شکل یک حزب کمونیست، بلکه بیشتر به صورت یک حزب دموکراتیک عام، شامل همه طبقات اجتماعی باشد.<ref>رنجبران، بررسی جریان مارکسیسم دانشجویی در ایران، ۵۵.</ref> | ||
نگاه شوروی به ایران تنها از زاویه ایدئولوژیک و تشویق به انقلاب کمونیستی خلاصه نمیشد، بلکه این دولت، توسعه و پیشرفت و در نتیجه سلطه جهانی خود را بر مبنای وصیت پتر کبیر، دسترسی به آبهای گرم [[خلیج فارس]] میدید که نزدیکترین راه دسترسی به این هدف، ایران بود.<ref>مرکز بررسی اسناد، عنکبوت سرخ، ۳/سیزده.</ref> این روند افزون بر اینکه از ملاحظات راهبردی، ژئوپولتیک و تا حدودی ایدئولوژیک تأثیر میگرفت، ریشه در سیاست خارجی شوروی داشت و ناشی از جنگ سرد و به عبارت بهتر ماهیت روابط آن با آمریکا بود.<ref>کولایی، اتحاد جماهیر شوروی و انقلاب اسلامی ایران، ۱۳.</ref> ماهیت عملکرد مارکسیستها در ایران هم خدمت به ابرقدرت شرق بود؛<ref>طبری، کژراهه، ۱۴.</ref> چنانکه از از نظر امامخمینی شوروی نیز مانند دیگر قدرتها همواره در صدد تعدی و تجاوز به ایران بوده است<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۱۴۲.</ref> و نارضایتی ملت ایران از این کشور، به دلیل همین سوء نیتها بوده است.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۵۱۵.</ref> | نگاه شوروی به ایران تنها از زاویه ایدئولوژیک و تشویق به انقلاب کمونیستی خلاصه نمیشد، بلکه این دولت، توسعه و پیشرفت و در نتیجه سلطه جهانی خود را بر مبنای وصیت پتر کبیر، دسترسی به آبهای گرم [[خلیج فارس]] میدید که نزدیکترین راه دسترسی به این هدف، ایران بود.<ref>مرکز بررسی اسناد، عنکبوت سرخ، ۳/سیزده.</ref> این روند افزون بر اینکه از ملاحظات راهبردی، ژئوپولتیک و تا حدودی ایدئولوژیک تأثیر میگرفت، ریشه در سیاست خارجی شوروی داشت و ناشی از جنگ سرد و به عبارت بهتر ماهیت روابط آن با آمریکا بود.<ref>کولایی، اتحاد جماهیر شوروی و انقلاب اسلامی ایران، ۱۳.</ref> ماهیت عملکرد مارکسیستها در ایران هم خدمت به ابرقدرت شرق بود؛<ref>طبری، کژراهه، ۱۴.</ref> چنانکه از از نظر امامخمینی شوروی نیز مانند دیگر قدرتها همواره در صدد تعدی و تجاوز به ایران بوده است<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۱۴۲.</ref> و نارضایتی ملت ایران از این کشور، به دلیل همین سوء نیتها بوده است.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۵۱۵.</ref>{{ببینید|شوروی}} | ||
== مارکسیستها در نهضت اسلامی == | |||
در جریان [[قیام پانزده خرداد]]، برخلاف ادعاهای پیاپی محمدرضا پهلوی، [[حزب توده]] و دیگر گروههای کمونیستی، نه تنها مشارکتی در این قیام نداشتند، بلکه در نوشتهها و مواضع خویش تفسیر رادیو مسکو و روزنامههای شوروی را تکرار میکردند. حزب کمونیست شوروی، قیام پانزده خرداد را حرکتی کور و [[ارتجاع|ارتجاعی]] و ضد اصلاحات مترقیانه [[محمدرضا پهلوی]] میدانست.<ref>انصاری، حدیث بیداری، ۵۷.</ref> بعضی از گروههای مارکسیستی نیز که در دهه چهل تأسیس شدند، از آغاز، یگانه راه نجات سیاسی را [[مبارزه مسلحانه]] میدانستند.<ref>میلانی، شکلگیری انقلاب اسلامی از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی، ۱۵۱.</ref> | |||
در سال ۱۳۴۴، بخشی از روشنفکران و تحصیلکردگان مسلمان، به قصد مبارزه مسلحانه با رژیم پهلوی [[سازمان مجاهدین خلق]] را پایهگذاری کردند. این سازمان برای تطبیق [[اسلام]] با مفاهیم مدرن و تب انقلابی دهه چهل، مارکسیسم را مطالعه و از آن اقتباس کرد و پس از یک تصفیه درونگروهی و حذف نیروهای وفادار به اسلام، گرویدن خود به مارکسیسم را در سال ۱۳۵۴ اعلام کرد<ref>بهروز، شورشیان آرمانخواه، ۱۳۴.</ref> و درصد بالایی از نیروهای سازمان، مارکسیست شدند.<ref>جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی ـ سیاسی ایران، ۴۲۸.</ref>{{ببینید|مبارزه مسلحانه|سازمان مجاهدین خلق ایران}} | |||
مارکسیسم به عنوان یک اندیشه مدعی نجات خلقِ تحت [[استعمار]] و با استفاده از برخی مفاهیم و عناصر انقلابی بهویژه در جو خفقانزده دهههای چهل و پنجاه در میان اقشار جوان و دانشجویان و روشنفکران دینی ایران، به صورت یک رقیب برای اندیشه و فرهنگ دینی مطرح بود؛<ref>هنری لطیفپور، فرهنگ سیاسی شیعه و انقلاب اسلامی ۱۳۴۲–۱۳۵۷، ۱۲۸.</ref> به همین دلیل در راستای مبارزه با بیدینی پس از [[رضاشاه پهلوی]]، دامنه مبارزه فکری با مارکسیسم در ادبیات مذهبی این دوره، گسترش یافت؛ چنانکه میتوان آن را یکی از محورهای اصلی مبارزات فکری متفکران، نویسندگان و سخنوران مذهبی اعم از [[روحانی]] و غیر روحانی دانست.<ref>جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی ـ سیاسی ایران، ۳۳.</ref> | |||
مارکسیسم به عنوان یک اندیشه مدعی نجات خلقِ تحت استعمار و با استفاده از برخی مفاهیم و عناصر انقلابی بهویژه در جو خفقانزده دهههای چهل و پنجاه در میان اقشار جوان و دانشجویان و روشنفکران دینی ایران، به صورت یک رقیب برای اندیشه و فرهنگ دینی مطرح بود؛<ref>هنری لطیفپور، فرهنگ سیاسی شیعه و انقلاب اسلامی ۱۳۴۲–۱۳۵۷، ۱۲۸.</ref> به همین دلیل در راستای مبارزه با بیدینی پس از [[رضاشاه پهلوی]]، دامنه مبارزه فکری با مارکسیسم در ادبیات مذهبی این دوره، گسترش یافت؛ چنانکه میتوان آن را یکی از محورهای اصلی مبارزات فکری متفکران، نویسندگان و سخنوران مذهبی اعم از [[روحانی]] و غیر روحانی دانست.<ref>جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی ـ سیاسی ایران، ۳۳.</ref> | |||
== اتهام مارکسیسم اسلامی == | == اتهام مارکسیسم اسلامی == | ||
[[رژیم پهلوی]] و دستگاه تبلیغی آن، در پی بهصحنهآمدن مارکسیستها بهویژه پس از تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق، چنین اعلام کرد که ایران در خطر فروافتادن در دام مارکسیسم ـ لنینیسم است و باید برای مقابله با آن، با رژیم همکاری کرد یا دست از مبارزه کشید.<ref>روحانی، نهضت امامخمینی، ۳/۶۷۸–۶۷۹.</ref> [[امامخمینی]] نیز اشاره کرده است که [[محمدرضا پهلوی]] تلاش میکرد همه مخالفان خود را در سراسر کشور که شعار ضد دیکتاتوری میدادند، مارکسیست و کمونیست و خارجی بخواند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۴۷۴–۴۷۵.</ref> ایشان مفهوم نادرست و حاوی تناقض مارکسیسم اسلامی را خدعه رژیم پهلوی برای ایجاد وحشت و ابهام در میان مردم و از اعتبارانداختن و از میانبردن مبارزه مردم<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۳۷۰–۳۷۱.</ref> و ترساندن آنان از خطر حاکمیت کمونیستها در صورت رفتن پهلوی<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۴۲۲–۴۲۳.</ref> میدانست. رژیم پهلوی در همین راستا، چنانکه امامخمینی خاطرنشان کرده است، حتی از نفوذدادن عوامل خود در میان مردم انقلابی و سردادن شعارهای کمونیستی دریغ نمیکرد؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۴۹۵ و ۴/۱۰۳، ۱۱۶.</ref> اما این توطئه و تبلیغات سوء رژیم با ابراز تنفر امامخمینی از همه گروههای منحرف از مذهب، با هر اسم و رسمی، چه مارکسیست و چه کمونیست<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۲۰۴.</ref> و تأکید بر این مطلب که حتی برای سرنگونکردن پهلوی، حاضر به همکاری با مارکسیستها نیست،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۳۷۱.</ref> خنثی شد. به اعتقاد ایشان اصولاً شرایط اجتماعی ایران پذیرای کمونیسم نبود<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۱۴۲.</ref> و این گروهها به دلیل نداشتن پایگاه مردمی،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۳۶۲؛ ۴/۴۱۵، ۵۰۱ و ۵/۱۳۰.</ref> تقریباً از میان رفته بودند و نمیتوانستند در نهضت مردمی ایران تأثیری داشته باشند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۲.</ref> | [[رژیم پهلوی]] و دستگاه تبلیغی آن، در پی بهصحنهآمدن مارکسیستها بهویژه پس از تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق، چنین اعلام کرد که ایران در خطر فروافتادن در دام مارکسیسم ـ لنینیسم است و باید برای مقابله با آن، با رژیم همکاری کرد یا دست از مبارزه کشید.<ref>روحانی، نهضت امامخمینی، ۳/۶۷۸–۶۷۹.</ref> [[امامخمینی]] نیز اشاره کرده است که [[محمدرضا پهلوی]] تلاش میکرد همه مخالفان خود را در سراسر کشور که شعار ضد دیکتاتوری میدادند، مارکسیست و کمونیست و خارجی بخواند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۴۷۴–۴۷۵.</ref> ایشان مفهوم نادرست و حاوی تناقض مارکسیسم اسلامی را خدعه رژیم پهلوی برای ایجاد وحشت و ابهام در میان مردم و از اعتبارانداختن و از میانبردن مبارزه مردم<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۳۷۰–۳۷۱.</ref> و ترساندن آنان از خطر حاکمیت کمونیستها در صورت رفتن پهلوی<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۴۲۲–۴۲۳.</ref> میدانست. رژیم پهلوی در همین راستا، چنانکه امامخمینی خاطرنشان کرده است، حتی از نفوذدادن عوامل خود در میان مردم انقلابی و سردادن شعارهای کمونیستی دریغ نمیکرد؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۴۹۵ و ۴/۱۰۳، ۱۱۶.</ref> اما این توطئه و تبلیغات سوء رژیم با ابراز تنفر امامخمینی از همه گروههای منحرف از مذهب، با هر اسم و رسمی، چه مارکسیست و چه کمونیست<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۲۰۴.</ref> و تأکید بر این مطلب که حتی برای سرنگونکردن پهلوی، حاضر به همکاری با مارکسیستها نیست،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۳۷۱.</ref> خنثی شد. به اعتقاد ایشان اصولاً شرایط اجتماعی ایران پذیرای کمونیسم نبود<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۱۴۲.</ref> و این گروهها به دلیل نداشتن پایگاه مردمی،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۳۶۲؛ ۴/۴۱۵، ۵۰۱ و ۵/۱۳۰.</ref> تقریباً از میان رفته بودند و نمیتوانستند در نهضت مردمی ایران تأثیری داشته باشند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۲.</ref> | ||
امامخمینی تأکید میکرد که [[اسلام]] بهتنهایی کامل است و نیاز به بهرهگیری از هیچ مکتب فکری دیگری ندارد<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۴۷۲–۴۷۳.</ref> و اساساً اسلام که بر اساس [[توحید(۱)|توحید]] و وحدانیت خداوند بنا شده است، با ماتریالیسم در تضاد قرار دارد<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۳۷۰.</ref> و نمیتوان هم مسلمان واقعی و هم مارکسیست بود.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۴۴۷.</ref> ایشان خاطرنشان کرده است که هدف رژیم از رواج اصطلاح متناقض «مارکسیسم اسلامی»، افزون بر بیاعتباری مبارزه مردم مسلمان ایران،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۳۷۰–۳۷۱.</ref> مشروع جلوهدادن سلطه خود در خارج از ایران بود. بدینگونه با وارونه جلوهدادن حقایق، کشتار مردم را نزد سربازان ساده دل و معتقد، موجه نشان میداد تا با وجدان راحت به سوی مردم آتش بگشایند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۴۷۲–۴۷۳.</ref> از همان زمان، امامخمینی اعتقاد داشت با روشنشدن ماهیت حکومت اسلامی در میان اقشار جوان، بساط مکاتب منحرف کمونیستی برچیده میشود؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲/۳۴۶.</ref> زیرا عموم ملت ایران خواهان اسلام بوده<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۱۷۰–۱۷۱.</ref> و با توجه به تجربیات تلخ گذشته، هرگز به کمونیستها، زمینه دخالت در سرنوشت خود را نخواهند داد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۱۸۸.</ref> | امامخمینی تأکید میکرد که [[اسلام]] بهتنهایی کامل است و نیاز به بهرهگیری از هیچ مکتب فکری دیگری ندارد<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۴۷۲–۴۷۳.</ref> و اساساً اسلام که بر اساس [[توحید(۱)|توحید]] و وحدانیت خداوند بنا شده است، با ماتریالیسم در تضاد قرار دارد<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۳۷۰.</ref> و نمیتوان هم مسلمان واقعی و هم مارکسیست بود.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۴۴۷.</ref> ایشان خاطرنشان کرده است که هدف رژیم از رواج اصطلاح متناقض «مارکسیسم اسلامی»، افزون بر بیاعتباری مبارزه مردم مسلمان ایران،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۳۷۰–۳۷۱.</ref> مشروع جلوهدادن سلطه خود در خارج از ایران بود. بدینگونه با وارونه جلوهدادن حقایق، کشتار مردم را نزد سربازان ساده دل و معتقد، موجه نشان میداد تا با وجدان راحت به سوی مردم آتش بگشایند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۴۷۲–۴۷۳.</ref> از همان زمان، امامخمینی اعتقاد داشت با روشنشدن ماهیت [[حکومت اسلامی]] در میان اقشار جوان، بساط مکاتب منحرف کمونیستی برچیده میشود؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲/۳۴۶.</ref> زیرا عموم ملت ایران خواهان [[اسلام]] بوده<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۱۷۰–۱۷۱.</ref> و با توجه به تجربیات تلخ گذشته، هرگز به کمونیستها، زمینه دخالت در سرنوشت خود را نخواهند داد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۱۸۸.</ref> | ||
== گروههای مارکسیستی پس از پیروزی == | == گروههای مارکسیستی پس از پیروزی == | ||
پس از سقوط رژیم پهلوی، گروههای متنوع چپ در ایران، تحلیلها و مواضع کاملاً پراکندهای دربارهٔ انقلاب در پیش گرفتند.<ref>امیراحمدی و پروین، ایران پس از انقلاب، ۴۹.</ref> کمونیستها، [[انقلاب اسلامی]] را نتیجه قیام مردم فقیر (آنتیتز) علیه سرمایهداری (تز) میدانستند که با ترکیب اینها انقلاب اسلامی (سنتز) به وجود آمده است و البته هنوز بهطور کامل به نفع کارگران نبوده است؛ بدین جهت انقلاب کمونیستی دیگری محقق خواهد شد که این خلأ را جبران کند.<ref>مصباح یزدی، انقلاب اسلامی، ۸۰.</ref> برای هواداران مارکسیسم و نظریهپردازان دوران پس از انقلاب، مسئله حکومت جدید اسلامی، حلناشدنی و ویرانگر بود و در حالیکه تعدادی از سازمانهای مارکسیستی ازجمله [[حزب توده]]، استقلال سیاسی جمهوری اسلامی ایران و بهویژه سیاستهای ضد آمریکایی را نشانه حرکت تدریجی به سوی شوروی تفسیر میکردند، اکثریت آنان این امر را انکار و نظام جدید را ابزار دست امپریالیسم معرفی میکردند.<ref>بهروز، شورشیان آرمانخواه، ۱۸۲ | پس از سقوط رژیم پهلوی، گروههای متنوع چپ در ایران، تحلیلها و مواضع کاملاً پراکندهای دربارهٔ [[انقلاب اسلامی ایران|انقلاب]] در پیش گرفتند.<ref>امیراحمدی و پروین، ایران پس از انقلاب، ۴۹.</ref> کمونیستها، [[انقلاب اسلامی]] را نتیجه قیام مردم فقیر (آنتیتز) علیه سرمایهداری (تز) میدانستند که با ترکیب اینها انقلاب اسلامی (سنتز) به وجود آمده است و البته هنوز بهطور کامل به نفع کارگران نبوده است؛ بدین جهت انقلاب کمونیستی دیگری محقق خواهد شد که این خلأ را جبران کند.<ref>مصباح یزدی، انقلاب اسلامی، ۸۰.</ref> برای هواداران مارکسیسم و نظریهپردازان دوران پس از انقلاب، مسئله حکومت جدید اسلامی، حلناشدنی و ویرانگر بود و در حالیکه تعدادی از سازمانهای مارکسیستی ازجمله [[حزب توده]]، استقلال سیاسی جمهوری اسلامی ایران و بهویژه سیاستهای ضد آمریکایی را نشانه حرکت تدریجی به سوی شوروی تفسیر میکردند، اکثریت آنان این امر را انکار و نظام جدید را ابزار دست امپریالیسم معرفی میکردند.<ref>بهروز، شورشیان آرمانخواه، ۱۸۲.</ref> | ||
{{ببینید| | پس از [[پیروزی انقلاب اسلامی]]، آزادی عمل بهوجودآمده در میان احزاب و گروههای سیاسی گوناگون، گروههای مارکسیستی را نیز به تکاپو واداشت تا [[کارگر|طبقه کارگر]] را مورد خطاب قرار دهند و در صدد یافتن روشهای نظری و عملی تازهای برای سازماندهی آنان باشند. از آنجاکه همه این سازمانها مدعی پیشاهنگی در مبارزه بودند، برای به دست آوردن رهبری طبقه کارگر به رقابت با یکدیگر و با حکومت پرداختند که گاه به خصومت و خشونت منجر میشد.<ref>بهروز، شورشیان آرمانخواه، ۲۴۷.</ref> حزب توده که در آغاز، امامخمینی را به عنوان مرکز ثقل انقلاب میشناخت، قادر به پذیرش این واقعیت نبود که ایشان هرگز حاضر نیست هیچ گروه مارکسیستی را به رسمیت بشناسد. آنان در صدد برآمدند از اسلام در راستای منافع خود استفاده کنند و امیدوار بودند با مخالفت با [[دولت موقت]] بتوانند ایران را به سمت سوسیالیسم سوق دهند.{{ببینید|دولت موقت|حزب توده ایران}} | ||
دو سازمان مهم چپ مارکسیست آن زمان، یعنی سازمان پیکار برای آزادی طبقه کارگر که شاخه مارکسیستی [[سازمان مجاهدین خلق]] بود و [[سازمان چریکهای فدایی خلق]] که در آغاز انقلاب نیز بر [[مبارزه مسلحانه]] و سیاسی تأکید میکردند، پس از گسترش مخالفتها با مشی سیاسی و نظامی آنها، به تشکیل شاخههای شبهنظامی پرداختند و به حرکتهای مسلحانه ادامه دادند.<ref>قزلایاق، ائتلافهای سیاسی در جمهوری اسلامی ایران، ۱۴۷.</ref> همچنین [[سازمان مجاهدین خلق ایران|مجاهدین خلق]] که در آغاز بسیار محتاطانه عمل میکردند، آشکارا به انتقاد از [[حزب جمهوری اسلامی]] و حمایت از [[سیدابوالحسن بنیصدر]]، رئیسجمهور وقت پرداختند<ref>امیراحمدی و پروین، ایران پس از انقلاب، ۵۴.</ref> و هیچیک از این احزاب و گروهها نتوانستند خود را با نیازها و اولویتهای جامعه انقلابی و اهداف اصلی انقلاب اسلامی تطبیق دهند و بهتدریج مسیر خود را از انقلاب جدا کردند.<ref>قزلایاق، ائتلافهای سیاسی در جمهوری اسلامی ایران، ۱۴۷.</ref> این به دلیل جاذبه و دافعه انقلاب اسلامی بود که به صورت نیرومند و تکاندهندهای بر گروههای مارکسیستی تأثیر گذاشت و واقعیاتی که از ماهیت الهی انقلاب برمیخاست و با معیارهای مادی و مارکسیستی قابل سنجش نبود، این گروهها را در برابر پرسشهای بسیاری قرار داد و این پرسشها از بدنه به رهبری این سازمانها سرازیر شد و سرانجام به جهت ناتوانی رهبران در پاسخگویی قانعکننده و بیان حقایق انقلاب، این گروهها پیش از برخوردهای قضایی ـ امنیتی، دچار بحران عمیق سیاسی ـ ایدئولوژیک و انشعاب و فروپاشی شدند.<ref>مؤسسه مطالعات، سیاست و سازمان حزب توده، ۱/۲۴۰–۲۴۱.</ref> تا سال ۱۳۶۰ بیشتر این گروهها غیرقانونی اعلام شدند و آخرین فعالیت قانونی سازمانهای مارکسیستی در ایران به پایان رسید. پس از آن برخی فعالیتهای پنهانی ادامه یافت؛ اما با پایانیافتن این دهه این فعالیتها نیز در نتیجه مستقیم فروپاشی و ازدستدادن حمایت عمومی، رو به زوال رفت. مارکسیستهای ایران که پس از [[کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲]] دوباره قد علم کرده بودند، پس از سی سال، سرانجام در سال ۱۳۶۰ نابود شدند.<ref>رنجبران، بررسی جریان مارکسیسم دانشجویی در ایران، ۵۸–۵۹.</ref>{{ببینید|سازمان مجاهدین خلق ایران}} | |||
امامخمینی این گروهها را دستنشانده دشمنان یعنی [[آمریکا]] و [[شوروی]] میدانست که نه تنها کمونیست نیستند، بلکه اشراریاند که به دنبال غارتگریاند و با وجود [[اسلام]] نمیتوانند به اهداف خود برسند و دچار محدودیت میشوند؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۱/۳۰۹.</ref> بنابراین با اخلالگری در دانشگاهها و با نقاب کمونیسم به دنبال ضربهزدن به انقلاب اسلامی بودند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۱۳۸.</ref> ایشان خاطرنشان کرده است این گروهها با نام کمونیست یا مارکسیست و با حمایت مالی آمریکا کارگران را تشویق به [[اعتصاب]] میکردند و در حالیکه جمهوری اسلامی در پی استقلال کشور از قدرتهای جهانی بود، آنان با تلاش برای به تعطیلیکشاندن کارخانهها و صنایع و نیز با ایجاد اغتشاش در [[مرزنشینان|مرزها]] حتی به فکر تجزیه کشور بودند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۸/۱۳۷.</ref> | |||
از سوی دیگر، امامخمینی از مسئولان کشور میخواست از طرحهایی که به نام اسلام و در واقع کمونیستی و مارکسیستی بود، جلوگیری کنند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۳/۶۵–۶۶.</ref> ایشان گرایش کورکورانه به مکاتب وارداتی و دیدگاههای اقتصادی این مکاتب ازجمله مارکسیسم را بدون توجه به مبانی اسلامی، نشانه وابستگی فکری میدانست<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۱/۱۸۱.</ref> و دربارهٔ خطر انطباقدادن اسلام با مارکسیسم هشدار میداد<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۱/۶۷.</ref> و آن را موجب اضمحلال و پوسیدگی [[حکومت اسلامی|نظام اسلامی]] از درون میشمرد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۱/۳۱۳.</ref> ایشان پیش از پیروزی انقلاب اسلامی نیز تلاش گروهی را برای منطبقکردن اسلام با مکتبهای مادی و هدف همه احکام آن را بهوجودآمدنِ [[عدالت اجتماعی]] و جامعه بیطبقه برشمردن، و توحید را به وحدت اجتماعی مردم تعریفکردن، نادرست میدانست؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۲۲۲.</ref> با این حال، پس از پیروزی انقلاب به مسئولان توصیه میکرد در تلاش پیاپی برای رفاه زندگی مستمندان، بدون واهمه از اتهام عدهای که برای ضربهزدن به انقلاب، خدمتگزاران به طبقه فرودست را کمونیست و التقاطی میخوانند، همواره خدا را در نظر داشته باشند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۸۷.</ref>{{ببینید|التقاط}} | |||
== فرجام مارکسیسم == | == فرجام مارکسیسم == | ||
[[امامخمینی]] پیش از [[پیروزی انقلاب اسلامی]]، مکتب بیاساس مارکس را مواجه با شکست میدانست و بیپایگی آن را آشکار و برملاشده معرفی میکرد؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۲۰۴.</ref> همچنانکه در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، کمونیسم را طرحی شکستخورده در دنیا برشمرد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۱۱۶.</ref> در پایان دهه هشتاد میلادی و با آغاز اصلاحات در [[شوروی]]، در حالیکه تحلیلگران سیاسی هرگز باور نداشتند نظام هفتادساله کمونیستی در حال نابودی باشد،<ref>انصاری، حدیث بیداری، ۱۵۶.</ref> امامخمینی در دی ۱۳۶۷ در نامهای به رهبر شوروی اعلام کرد که صدای شکستن استخوانهای کمونیسم به گوش جهانیان رسیده است و پس از این باید کمونیسم را در موزههای تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۲۲۰–۲۲۲.</ref> | [[امامخمینی]] پیش از [[پیروزی انقلاب اسلامی]]، مکتب بیاساس مارکس را مواجه با شکست میدانست و بیپایگی آن را آشکار و برملاشده معرفی میکرد؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۲۰۴.</ref> همچنانکه در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، کمونیسم را طرحی شکستخورده در دنیا برشمرد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۱۱۶.</ref> در پایان دهه هشتاد میلادی و با آغاز اصلاحات در [[شوروی]]، در حالیکه تحلیلگران سیاسی هرگز باور نداشتند نظام هفتادساله کمونیستی در حال نابودی باشد،<ref>انصاری، حدیث بیداری، ۱۵۶.</ref> امامخمینی در دی ۱۳۶۷ در نامهای به رهبر شوروی اعلام کرد که صدای شکستن استخوانهای کمونیسم به گوش جهانیان رسیده است و پس از این باید کمونیسم را در موزههای تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲۱/۲۲۰–۲۲۲.</ref>{{ببینید|نامه به میخائیل گورباچف}} | ||
آغاز اصلاحات [[میخائیل گورباچف]] در شوروی و به دنبال آن فروپاشی سوسیالیسم در اروپای شرقی، آخرین ضربه را به مارکسیسمِ سازمانیافته در [[ایران]] وارد ساخت؛ اگرچه مدتها پیش از مطرحشدن پروستریکا (اصلاحات اقتصادی گورباچف)، روند نزول قدرت مارکسیسم و کمونیسم آغاز شده بود.<ref>رنجبران، بررسی جریان مارکسیسم دانشجویی در ایران، ۵۹.</ref> از سوی دیگر، مارکسیستهای ایران با اعتقاد به جهانبینی و ایدئولوژی مارکسیسم، دچار بیگانگی از مردم و میهن خود شدند و این یکی از دلایل منفرد و منزویبودن آنان شد. دلیل دیگر که به طرد آنان در جامعه ایران انجامید، بیاعتقادی مارکسیسم به مذهب و ازجمله [[اسلام]] و بیاعتنایی آنان به معارف اصیل اسلامی است<ref>طبری، کژراهه، ۱۴.</ref> و شاید بتوان مؤثرترین عامل شکست مارکسیسم را ناکامی در ایجاد یک پایگاه نیرومند در میان طبقه کارگر ایران دانست که کمونیستها در برنامههای خود آن را حیاتی میدانستند.<ref>بهروز، شورشیان آرمانخواه، ۲۴۶.</ref>{{ببینید|شوروی}} | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس|۲}} | {{پانویس|۲}} |