۲۱٬۱۸۸
ویرایش
(ابرابزار) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
== زندگینامه و تحصیلات == | == زندگینامه و تحصیلات == | ||
محمد مصدق ۲۹ اردیبهشت سال ۱۲۵۸ در [[تهران]] به دنیا آمد. پدرش میرزاهدایتالله، وزیر دفتر و وزیر دارایی [[ناصرالدینشاه]] بود که همه دستور پرداختهای شاه و صدراعظم با تأیید او انجام میشد.<ref>اسماعیلی، زندگینامه مصدق السلطنه، ۵–۶؛ مهدوی، کشف تاریخ؛ فراز و فرود زندگی دکتر محمد مصدق، ۱/۲۳.</ref> او عموزاده میرزایوسفخان مستوفی الممالک، صدراعظم پیشین ایران بود.<ref>نجاتی، مصدق، ۱/۱؛ تکمیل همایون، دکتر محمد مصدق در پهنه آموزش و دانش، ۳۳۳ و ۳۳۴.</ref> مصدق دوازدهساله بود که پدرش درگذشت<ref>مصدق، محمد، خاطرات و تألمات دکتر محمد مصدق، ۵۳.</ref> و ناصرالدینشاه قاجار پس از درگذشت او، لقب «مصدق السلطنه» را به او داد<ref>مهدوی، کشف تاریخ؛ فراز و فرود زندگی دکتر محمد مصدق، ۱/۲۴.</ref> مادر مصدق، ملکتاجخانم نجمالسلطنه، نوه بزرگ فتحعلیشاه قاجار و خواهر عبدالحسین فرمانفرما بود.<ref>نجاتی، مصدق، ۱/۱.</ref> او پس از درگذشت پدر محمد مصدق، با میرزافضلاللهخان وکیلالملک ازدواج کرد و مصدق را با خود به تبریز برد.<ref>مصدق، محمد، خاطرات و تألمات دکتر محمد مصدق، ۵۳.</ref> خدیجه | محمد مصدق ۲۹ اردیبهشت سال ۱۲۵۸ در [[تهران]] به دنیا آمد. پدرش میرزاهدایتالله، وزیر دفتر و وزیر دارایی [[ناصرالدینشاه]] بود که همه دستور پرداختهای شاه و صدراعظم با تأیید او انجام میشد.<ref>اسماعیلی، زندگینامه مصدق السلطنه، ۵–۶؛ مهدوی، کشف تاریخ؛ فراز و فرود زندگی دکتر محمد مصدق، ۱/۲۳.</ref> او عموزاده میرزایوسفخان مستوفی الممالک، صدراعظم پیشین ایران بود.<ref>نجاتی، مصدق، ۱/۱؛ تکمیل همایون، دکتر محمد مصدق در پهنه آموزش و دانش، ۳۳۳ و ۳۳۴.</ref> مصدق دوازدهساله بود که پدرش درگذشت<ref>مصدق، محمد، خاطرات و تألمات دکتر محمد مصدق، ۵۳.</ref> و ناصرالدینشاه قاجار پس از درگذشت او، لقب «مصدق السلطنه» را به او داد<ref>مهدوی، کشف تاریخ؛ فراز و فرود زندگی دکتر محمد مصدق، ۱/۲۴.</ref> مادر مصدق، ملکتاجخانم نجمالسلطنه، نوه بزرگ فتحعلیشاه قاجار و خواهر عبدالحسین فرمانفرما بود.<ref>نجاتی، مصدق، ۱/۱.</ref> او پس از درگذشت پدر محمد مصدق، با میرزافضلاللهخان وکیلالملک ازدواج کرد و مصدق را با خود به تبریز برد.<ref>مصدق، محمد، خاطرات و تألمات دکتر محمد مصدق، ۵۳.</ref> [[خدیجه ثقفی]]، همسر [[امامخمینی]] خواهرزاده محمد مصدق است؛ زیرا خانممخصوص مادربزرگ ثقفی، دختر میرزاهدایتالله و خواهر محمد مصدق بوده است.<ref>ثقفی، بانوی انقلاب خدیجهای دیگر، ۱۲–۱۳؛ قادری، یک قرن زندگی پرماجرا، ۱/۶۷–۶۸.</ref> | ||
{{ببینید|خدیجه ثقفی}} | {{ببینید|خدیجه ثقفی}} | ||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
== فعالیتهای سیاسی == | == فعالیتهای سیاسی == | ||
مصدق به دعوت | مصدق به دعوت علیاکبر دهخدا، به حزب اعتدال پیوست که زیر نظر [[سیدحسن مدرس]] و به رهبری میرزاعلیمحمد دولتآبادی و میرزامحمدصادق طباطبایی اداره میشد.<ref>مصدق، محمد، خاطرات و تألمات محمد مصدق، ۸۵–۸۶.</ref> وی پیش از سلطنت [[رضاشاه پهلوی]]، در وزارت دادگستری، وزارت دارایی و وزارت خارجه خدمت کرد. وی در دورههای پنجم و ششم [[مجلس شورای ملی]] نماینده مردم تهران بود و در حکومت وثوقالدوله (مرداد ۱۲۹۷ ـ تیر ۱۲۹۹) و در شرایطی که جنوب ایران تحت کنترل قوای نظامی پلیس جنوب ـ نیروهای نظامی [[انگلیس]] ـ بود، به سِمت استانداری فارس انتخاب شد.<ref>آیت، چهره حقیقی مصدق السلطنه، ۳۴.</ref> مصدق مخالف تغییر سلطنت از [[قاجار]] به پهلوی بود؛ به همین سبب پس از پایان دوره ششم مجلس (۲۲ مرداد ۱۳۰۷) با مداخله علنی دولت در انتخابات، هیچیک از مخالفان رژیم، ازجمله او به مجلس راه نیافتند.<ref>نجاتی، مصدق، ۱/۱۶–۲۱ و ۳۱.</ref> | ||
مصدق به دلیل مخالفت با سیاستهای رضاشاهی در روز پانزدهم تیر ۱۳۱۹ به زندان افتاد و در میانه آذر همان سال با مداخله ارنست پرون سوئیسی، دوست نزدیک [[محمدرضا پهلوی]] آزاد شد.<ref>نجاتی، مصدق، ۱/۳۲.</ref> او پس از شانزده سال دوری از مسئولیت، در سال ۱۳۲۲ بار دیگر نماینده اول تهران در دوره چهاردهم مجلس شد و فعالیت سیاسی را از سر گرفت. در این مجلس برای مقابله با فشار [[شوروی]] برای گرفتن امتیاز نفت شمال ایران، او طرحی قانونی را تصویب کرد که بر اساس آن تا زمان حضور نیروهای خارجی در ایران، دولت از مذاکره دربارهٔ امتیاز نفت منع میشد.<ref>نجاتی، مصدق، ۱/۳۳ و ۱۱۱.</ref> | مصدق به دلیل مخالفت با سیاستهای رضاشاهی در روز پانزدهم تیر ۱۳۱۹ به زندان افتاد و در میانه آذر همان سال با مداخله ارنست پرون سوئیسی، دوست نزدیک [[محمدرضا پهلوی]] آزاد شد.<ref>نجاتی، مصدق، ۱/۳۲.</ref> او پس از شانزده سال دوری از مسئولیت، در سال ۱۳۲۲ بار دیگر نماینده اول تهران در دوره چهاردهم مجلس شد و فعالیت سیاسی را از سر گرفت. در این مجلس برای مقابله با فشار [[شوروی]] برای گرفتن امتیاز نفت شمال ایران، او طرحی قانونی را تصویب کرد که بر اساس آن تا زمان حضور نیروهای خارجی در ایران، دولت از مذاکره دربارهٔ امتیاز نفت منع میشد.<ref>نجاتی، مصدق، ۱/۳۳ و ۱۱۱.</ref> | ||
در | در انتخابات دوره پانزدهم مجلس با مداخلات احمد قوامالسلطنه نخستوزیر و محمدرضا پهلوی و ارتش، مصدق نتوانست به مجلس راه یابد.<ref>نجاتی، مصدق، ۱/۱۱۸–۱۲۰.</ref> وی در آبان ۱۳۲۸ به همراه ۲۰ نفر از معترضین به انتخابات مجلس شانزدهم جبهه ملی را تشکیل دادند. جبهه ملی متشکل از جناحهای مختلف بود که اهدافش انتخابات آزاد، لغو [[حکومتنظامی]]، آزادی [[مطبوعات]] و استقلال ملی بود.<ref>عیوضی، جامعهشناسی سیاسی اپوزسیون در ایران، ۶۲.</ref> این جبهه برخاسته از قشر روشنفکر مجلس پانزدهم بود و اعضای آن در صدد مبارزات سیاسیِ استقلالطلبانه بودند.<ref>شادلو، اطلاعاتی دربارهٔ احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، ۶۳۷.</ref> از اعضای برجسته [[جبهه ملی]] میتوان به محمد مصدق، [[کریم سنجابی]]، اللهیار صالح، سیدعلی شایگان، محمود نریمان، سیدحسین فاطمی، [[مهدی بازرگان]]، مظفر بقایی، حسین مکی، خلیل ملکی و محمد نخشب اشاره کرد<ref>شادلو، اطلاعاتی دربارهٔ احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، ۶۱۶.</ref> که در این میان مصدق رئیس حزب شد، حسین مکی دبیر، [[سیدحسین فاطمی]] سرپرست کمیسیون تبلیغات و روزنامه «باختر امروز» که متعلق به فاطمی بود، نشریه رسمی جبهه ملی بود<ref>صمدیپور، جبهه ملی ایران، ۴۶.</ref> آنان از آغاز فعالیت، ملیگرایی را سرلوحه کارخود قرار دادند<ref>جبهه ملی ایران، ۲۰۰.</ref>{{ببینید|جبهه ملی ایران|ملیگرایی}} | ||
پس از تنظیم لایحه الحاقی نفتی گس ـ گلشاییان؛ گس (نماینده انگلیس) و گلشاییان (وزیر دارایی و سرپرست هیئت ایرانی) در سال ۱۳۲۸، دولت محمد ساعد در صدد تشکیل مجلسی بود تا تصویب این لایحه را تضمین کند؛ به همین منظور آشکارا در انتخابات دخالت کرد.<ref>زارعشاهی، علل تشکیل و انحلال جبهه ملی ایران، ۱۲.</ref> دخالت مأموران دولتی در نتیجه انتخابات و اختیارات غیرقانونی [[محمدرضا پهلوی]]، سبب شد مصدق رهبری مخالفان را عهدهدار شود و با دعوت از مدیران روزنامه و برخی نمایندگان اقلیتِ دوره قبلِ [[مجلس]] به خانه خود، به موضوع رسیدگی و اعتراضات خود را با برپایی تحصن اعلام کنند؛<ref>عیوضی، جامعهشناسی سیاسی اپوزسیون در ایران، ۶۱–۶۲.</ref> اما با بیاعتنایی [[محمدرضا پهلوی]]، تحصن همراه با اعتصاب غذای آنان نتیجهای در پی نداشت. مصدق پس از پایان تحصن، ۲۷ مهر ۱۳۲۸، با صدور اعلامیهای انتخابات را غیرقانونی خواند و بر ادامه تلاش برای دفاع از حقوق ملت و تعیین دولت بیطرف در [[انتخابات]] آزاد تأکید کرد.<ref>باوریان، تعامل جبهه ملی با جنبش اسلامی ایران (۱۳۶۰–۱۳۴۰)، ۱۹–۲۰.</ref> | |||
در انتخابات مجلس شانزدهم، از همان آغاز، حاجیعلی رزمآرا رئیس ستاد ارتش تلاش کرد تا نیروهای نزدیک به خود را به مجلس بفرستد. مصدق و یاران وی برای رویارویی با تقلب، در دربار تحصن کردند و از محمدرضا پهلوی درخواست کردند تا جلوی دخالت ارتش در سیاست را بگیرد. این انتخابات به پیروزی رزمآرا منجر شد که در آینده با رأی همین مجلس به نخستوزیری رسید؛ ولی با پشتیبانی [[فضلالله زاهدی]] در مقام رئیس [[شهربانی]] و حمایت ضمنی محمدرضا پهلوی، برخی صندوقهای آرای تهران باطل شد و در نوبت دوم انتخابات در تهران، اقلیت جبهه ملی به رهبری محمد مصدق با کسب هشت کرسی از دوازده کرسی تهران به مجلس راه یافتند و مصدق نماینده نخست مردم تهران در مجلس شانزدهم شد.<ref>نجاتی، مصدق، ۱/۱۳۱–۱۴۰.</ref> رزمآرا که مخالف ملیشدن صنعت نفت بود، با گلوله [[خلیل طهماسبی]] از اعضای [[فداییان اسلام]] [[ترور]] شد<ref>کارگر جهرمی، تحلیل روابط کاشانی و نواب صفوی در پیروزی و شکست نهضت ملی ایران، ۷۴؛ ترکمان، اسرار قتل رزمآرا، ۱۷۰–۱۷۱.</ref> در این فرصت، مصدق با همکاران خود توانستند قانون [[ملیشدن صنعت نفت]] را در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ در دو مجلس شورای ملی و سنا تصویب کنند و به امضای محمدرضا پهلوی برسانند.<ref>امین، زندگی و کارنامه دکتر محمد مصدق، ۱۷.</ref>{{ببینید|ملی شدن صنعت نفت}} | |||
مصدق در اردیبهشت ۱۳۳۰ به نخستوزیری منصوب شد؛ ولی مشورتنکردن وی در تصمیمات خود با اعضای جبهه ملی<ref>صمدیپور، جبهه ملی ایران، تهران، ۶۴.</ref> انتقاد برخی از مسئولان این جبهه را در پی داشت. این مسئله زمینهساز بروز برخی اختلافات در جبهه ملی و باعث جدایی مظفر بقایی شد که او را وارث رهبری جبهه ملی میدانستند.<ref>کاتوزیان، مصدق و مبارزه، ۲۰۰.</ref> سرانجام مصدق با توجه به شرایط و افزایش اختلافات با دربار رژیم پهلوی و مجلس، از سمت خود استعفا کرد<ref>صمدیپور، جبهه ملی ایران، تهران، ۶۴.</ref> اما پس از قیام ۳۰ تیر، دوباره به نخستوزیری رسید.<ref>باوریان، تعامل جبهه ملی با جنبش اسلامی ایران (۱۳۶۰–۱۳۴۰)، ۵۲.</ref> این قیام با وجود آنکه نقطه اوج قدرت جبهه ملی بود، آغاز افول آن نیز بهشمار میآید؛ زیرا پس از آن، گروهها در صدد کسب منافع بیشتر برای خود برآمدند<ref>عیوضی، جامعهشناسی سیاسی اپوزسیون در ایران، ۶۳.</ref> و جبهه ملی به دو گروه طرفدار و مخالف مصدق تبدیل شد.<ref>شادلو، اطلاعاتی دربارهٔ احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، ۶۱۹.</ref> نبود تشکیلات مناسب و اهداف مشترک،<ref>سیاوشی، لیبرال ناسیونالیسم در ایران، ۹۵.</ref> همچنین رویگردانی رهبران و حامیان جبهه ملی، ازجمله سیدابوالقاسم کاشانی،<ref>شادلو، اطلاعاتی دربارهٔ احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، ۶۱۹.</ref> اعتبار مصدق نزد روحانیت و مردم را کاهش داد و پیوند وی با جبهه ملی و جامعه را تضعیف کرد<ref>هاشمی رفسنجانی، هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، ۱/۱۱۱.</ref> و زمینهساز اجرای [[کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ش]] گردید.<ref>شادلو، اطلاعاتی دربارهٔ احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، ۶۱۹.</ref>سرانجام با پیروزی کودتاگران و تسلیم مصدق، دوران ۲۸ ماهه نخستوزیری وی به پایان رسید و پرونده اولین جبهه ملی نیز بسته شد.<ref>صمدیپور، جبهه ملی ایران، ۷۸ و ۸۱.</ref> مصدق پاییز ۱۳۳۲ محاکمه و به سه سال حبس محکوم و پس از گذراندن دوران محکومیت در ۱۳/۵/۱۳۳۵ آزاد شد و به احمدآباد کرج که در مالکیت خودش بود تبعید شد و تا آخر عمر در تبعید گذراند.<ref>صمدیپور، جبهه ملی ایران، ۸۱–۸۲؛ سبحانی، ۳۶۴.</ref>{{ببینید|سیدابوالقاسم کاشانی}} | |||
مصدق در اردیبهشت ۱۳۳۰ به نخستوزیری منصوب شد؛ ولی مشورتنکردن وی در تصمیمات خود با اعضای جبهه ملی<ref>صمدیپور، جبهه ملی ایران، تهران، ۶۴.</ref> انتقاد برخی از مسئولان این جبهه را در پی داشت. این مسئله زمینهساز بروز برخی اختلافات در جبهه ملی و باعث جدایی مظفر بقایی شد که او را وارث رهبری جبهه ملی میدانستند.<ref>کاتوزیان، مصدق و مبارزه، ۲۰۰.</ref> سرانجام مصدق با توجه به شرایط و افزایش اختلافات با دربار رژیم پهلوی و مجلس، از سمت خود استعفا کرد<ref>صمدیپور، جبهه ملی ایران، تهران، ۶۴.</ref> اما پس از قیام ۳۰ تیر، دوباره به نخستوزیری رسید.<ref>باوریان، تعامل جبهه ملی با جنبش اسلامی ایران (۱۳۶۰–۱۳۴۰)، ۵۲.</ref> این قیام با وجود آنکه نقطه اوج قدرت جبهه ملی بود، آغاز افول آن نیز بهشمار میآید؛ زیرا پس از آن، گروهها در صدد کسب منافع بیشتر برای خود برآمدند<ref>عیوضی، جامعهشناسی سیاسی اپوزسیون در ایران، ۶۳.</ref> و جبهه ملی به دو گروه طرفدار و مخالف مصدق تبدیل شد.<ref>شادلو، اطلاعاتی دربارهٔ احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، ۶۱۹.</ref> نبود تشکیلات مناسب و اهداف مشترک،<ref>سیاوشی، لیبرال ناسیونالیسم در ایران، ۹۵.</ref> همچنین رویگردانی رهبران و حامیان جبهه ملی، ازجمله سیدابوالقاسم کاشانی،<ref>شادلو، اطلاعاتی دربارهٔ احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، ۶۱۹.</ref> اعتبار مصدق نزد روحانیت و مردم را کاهش داد و پیوند وی با جبهه ملی و جامعه را تضعیف کرد<ref>هاشمی رفسنجانی، هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، ۱/۱۱۱.</ref> و زمینهساز اجرای [[کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ش]] گردید.<ref>شادلو، اطلاعاتی دربارهٔ احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، ۶۱۹.</ref>سرانجام با پیروزی کودتاگران و تسلیم مصدق، دوران ۲۸ ماهه نخستوزیری وی به پایان رسید و پرونده اولین جبهه ملی نیز بسته شد.<ref>صمدیپور، جبهه ملی ایران، ۷۸ و ۸۱.</ref> مصدق پاییز ۱۳۳۲ محاکمه و به سه سال حبس محکوم و پس از گذراندن دوران محکومیت در ۱۳/۵/۱۳۳۵ آزاد شد و به احمدآباد کرج که در مالکیت خودش بود | |||
{{ببینید|سیدابوالقاسم کاشانی}} | |||
مصدق که از دوازدهسالگی گام در امور دیوانی نهاد و حدود شصت سال را در شعبههای مختلف حوزه سیاست گذرانید، در دوره خود بیشترین نگاههای مثبت و منفی را متوجه خود ساخته است.<ref>متینی، نقد کتاب نگاهی به کارنامه سیاسی دکتر مصدق، ۲۵۴–۲۵۵.</ref> وی در مذاکرات مربوط به نفت، به جنبه استقلال سیاسی ایران بیش از هر چیز اهمیت میداد. او پیشنهاد دولت [[آمریکا]] برای فروش [[نفت]] خام به شرکتهای آمریکایی و انگلیسی را به علت مغایربودن با اهداف ایران رد کرد.<ref>نجاتی، تاریخ بیست و پنجساله، ۱/۳۶–۳۷.</ref> او تلاش میکرد با انگلیسیها و خارجیها برخورد خالی از خشونت و با رعایت ادب و قوانین بینالمللی کند.<ref>بازرگان، خاطرات بازرگان، شصتسال خدمت و مقاومت، ۱/۲۷۶.</ref> مصدق و نهضت ملی در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ به اوج قدرت و محبوبیت خود رسیدند و پس از آن سیر نزولی را پیمودند.<ref>کاتوزیان، استبداد، دموکراسی، ۱۱۶.</ref> از عواملی که باعث کاهش محبوبیت مصدق شد، تصمیم وی بر انحلال مجلس در ۱۹ تیر ۱۳۳۲ بود. انحلال مجلس نه تنها مخالفت بسیاری از یاران مصدق را بهدنبال داشت، بلکه زمینه برکناری او را با توسل به زور فراهم کرد؛ در حالیکه در آغاز کار وی، پهلوی، [[انگلستان]] و محافظهکاران داخلی خواهان برکناری وی از راههای مسالمتآمیز بودند<ref>طاهری، محمد مصدق و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ۱/۲۰۳.</ref> امامخمینی نیز انحلال مجلس را از اشتباهات مصدق برشمرده است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۴/۳۷۱.</ref> | مصدق که از دوازدهسالگی گام در امور دیوانی نهاد و حدود شصت سال را در شعبههای مختلف حوزه سیاست گذرانید، در دوره خود بیشترین نگاههای مثبت و منفی را متوجه خود ساخته است.<ref>متینی، نقد کتاب نگاهی به کارنامه سیاسی دکتر مصدق، ۲۵۴–۲۵۵.</ref> وی در مذاکرات مربوط به نفت، به جنبه استقلال سیاسی ایران بیش از هر چیز اهمیت میداد. او پیشنهاد دولت [[آمریکا]] برای فروش [[نفت]] خام به شرکتهای آمریکایی و انگلیسی را به علت مغایربودن با اهداف ایران رد کرد.<ref>نجاتی، تاریخ بیست و پنجساله، ۱/۳۶–۳۷.</ref> او تلاش میکرد با انگلیسیها و خارجیها برخورد خالی از خشونت و با رعایت ادب و قوانین بینالمللی کند.<ref>بازرگان، خاطرات بازرگان، شصتسال خدمت و مقاومت، ۱/۲۷۶.</ref> مصدق و نهضت ملی در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ به اوج قدرت و محبوبیت خود رسیدند و پس از آن سیر نزولی را پیمودند.<ref>کاتوزیان، استبداد، دموکراسی، ۱۱۶.</ref> از عواملی که باعث کاهش محبوبیت مصدق شد، تصمیم وی بر انحلال مجلس در ۱۹ تیر ۱۳۳۲ بود. انحلال مجلس نه تنها مخالفت بسیاری از یاران مصدق را بهدنبال داشت، بلکه زمینه برکناری او را با توسل به زور فراهم کرد؛ در حالیکه در آغاز کار وی، پهلوی، [[انگلستان]] و محافظهکاران داخلی خواهان برکناری وی از راههای مسالمتآمیز بودند<ref>طاهری، محمد مصدق و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ۱/۲۰۳.</ref> امامخمینی نیز انحلال مجلس را از اشتباهات مصدق برشمرده است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۴/۳۷۱.</ref> | ||
خط ۶۴: | خط ۵۸: | ||
امامخمینی که به طورکلی نگاه مثبتی به [[ملیگرایی]] نداشت و آن مصداق نژادپرستی میدانست،<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۳۳۴؛ مقاله ملیگرایی.</ref> در نامهای که از [[نجف اشرف]] به برادر خود [[سیدمرتضی پسندیده]] نوشته است، به وی خاطرنشان کرده که نمیتواند از افراد جبهه ملی، ازجمله بزرگ آنان (محمد مصدق) نام ببرد و از آنان ترویج کند و راه آنان از ایشان و یاران ایشان متفاوت است؛<ref>امامخمینی، صحیفه، ۳/۴۳۹.</ref> با این حال، ایشان پس از آن با تعبیر «دکتر مصدق»، وی را فردی شمرده که قصد خدمت به کشور داشت؛ اما او را مرتکب اشتباهاتی نیز معرفی کرده است و ازجمله اشتباهات او را همانند اشتباه قوامالسلطنه شمرده که باوجود توان و تسلطش بر ارتش، محمدرضا پهلوی را از میان برنداشت، با اینکه به راحتی میتوانست او را کنار بگذارد و این غفلت باعث شد پهلوی با قدرت بیشتر وارد صحنه شود و غفلت دیگر او منحلکردن مجلس و وادار کردن نمایندگان به استعفا بود و با استعفا و انحلال مجلس یک راه قانونی برای پهلوی باز شد و تعیین نخستوزیر به دست او افتاد و او را دوباره بازگرداندند و به گفته برخی به مصدق، کار او باعث شد که «محمدرضاشاه رفت و رضاشاه آمد»! در حالیکه آن را آن زمان به وی گفتند و نمیدانستند که بعدها «رضاشاه چند آتشه» است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۴/۳۷۱–۳۷۲.</ref> | امامخمینی که به طورکلی نگاه مثبتی به [[ملیگرایی]] نداشت و آن مصداق نژادپرستی میدانست،<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۳۳۴؛ مقاله ملیگرایی.</ref> در نامهای که از [[نجف اشرف]] به برادر خود [[سیدمرتضی پسندیده]] نوشته است، به وی خاطرنشان کرده که نمیتواند از افراد جبهه ملی، ازجمله بزرگ آنان (محمد مصدق) نام ببرد و از آنان ترویج کند و راه آنان از ایشان و یاران ایشان متفاوت است؛<ref>امامخمینی، صحیفه، ۳/۴۳۹.</ref> با این حال، ایشان پس از آن با تعبیر «دکتر مصدق»، وی را فردی شمرده که قصد خدمت به کشور داشت؛ اما او را مرتکب اشتباهاتی نیز معرفی کرده است و ازجمله اشتباهات او را همانند اشتباه قوامالسلطنه شمرده که باوجود توان و تسلطش بر ارتش، محمدرضا پهلوی را از میان برنداشت، با اینکه به راحتی میتوانست او را کنار بگذارد و این غفلت باعث شد پهلوی با قدرت بیشتر وارد صحنه شود و غفلت دیگر او منحلکردن مجلس و وادار کردن نمایندگان به استعفا بود و با استعفا و انحلال مجلس یک راه قانونی برای پهلوی باز شد و تعیین نخستوزیر به دست او افتاد و او را دوباره بازگرداندند و به گفته برخی به مصدق، کار او باعث شد که «محمدرضاشاه رفت و رضاشاه آمد»! در حالیکه آن را آن زمان به وی گفتند و نمیدانستند که بعدها «رضاشاه چند آتشه» است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۴/۳۷۱–۳۷۲.</ref> | ||
امامخمینی که ابعاد سیاسی جنبش را در زمان کاشانی و مصدق، قوی شمرده از تذکر کتبی و شفاهی خود به کاشانی دربارهٔ اهمیتدادن بیشتر به جنبههای دینی، خبر داده که آنان نتوانستند یا نخواستند به آن جنبه توجه کنند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۵/۲۶۷–۲۶۸.</ref> ایشان تصریح کرده است تفاوت میان دوره نهضت ملی نفت و دوره [[انقلاب اسلامی]] این است که آن نهضت سیاسی صرف بود و مردم نیز با جنبه سیاسی وارد صحنه شدند و اشتباهات رهبران آن منجر به شکست شد؛ ولی انقلاب اسلامی با انگیزه کاملاً اسلامی و در جهت تغییر کامل [[نظام شاهنشاهی]] و استقرار [[حکومت جمهوری اسلامی]] است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۵/۲۹۰ و ۴/۳۳۳.</ref> ایشان لزوم [[عدالت]] در حاکم اسلامی، [[آزادی]] مسلمین در رأی به حاکم و تعیین سرنوشت خود و استقلال کشور اسلامی از دخالت بیگانگان و تسلط آنها بر مقدرات مسلمین را سه اصل اساسی اسلامی در امر حکومت برشمرده که در دوره نهضت ملی نفت و در هنگام فرار محمدرضا پهلوی و ضعف رژیم مورد غفلت مخالفان قرار گرفت و همین امر باعث شد کار پهلوی یکسره نشده و وی بار دیگر بر ملت مسلط شده و در سالهای بعد روی مغولان و چنگیزها را سفید کند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۵/۲۳۶.</ref> ایشان یادآور شده است که تجربه مصدق باعث شده است که ایشان همواره با روشهای برخورد مسالمتآمیز با پهلوی مخالفت و اصرار کند او به هیچ وجه نباید سلطنت کند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۵/۲۳۷.</ref> به همین خاطر ایشان در آستانه نهضت اسلامی ایران در پاسخ این خواسته برادر خود، سیدمرتضی پسندیده که ایشان از جبهه ملی و شخص مصدق نام برده و از آن ترویج کند، متذکر شد نمیتواند از آنان ترویج کند؛ زیرا راه آنان با ایشان تفاوت دارد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۳/۴۳۹ | امامخمینی که ابعاد سیاسی جنبش را در زمان کاشانی و مصدق، قوی شمرده از تذکر کتبی و شفاهی خود به کاشانی دربارهٔ اهمیتدادن بیشتر به جنبههای دینی، خبر داده که آنان نتوانستند یا نخواستند به آن جنبه توجه کنند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۵/۲۶۷–۲۶۸.</ref> ایشان تصریح کرده است تفاوت میان دوره نهضت ملی نفت و دوره [[انقلاب اسلامی]] این است که آن نهضت سیاسی صرف بود و مردم نیز با جنبه سیاسی وارد صحنه شدند و اشتباهات رهبران آن منجر به شکست شد؛ ولی انقلاب اسلامی با انگیزه کاملاً اسلامی و در جهت تغییر کامل [[نظام سلطنتی|نظام شاهنشاهی]] و استقرار [[نظام جمهوری اسلامی ایران|حکومت جمهوری اسلامی]] است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۵/۲۹۰ و ۴/۳۳۳.</ref> ایشان لزوم [[عدالت (فقه)|عدالت]] در حاکم اسلامی، [[آزادی]] مسلمین در رأی به حاکم و تعیین سرنوشت خود و استقلال کشور اسلامی از دخالت بیگانگان و تسلط آنها بر مقدرات مسلمین را سه اصل اساسی اسلامی در امر حکومت برشمرده که در دوره نهضت ملی نفت و در هنگام فرار محمدرضا پهلوی و ضعف رژیم مورد غفلت مخالفان قرار گرفت و همین امر باعث شد کار پهلوی یکسره نشده و وی بار دیگر بر ملت مسلط شده و در سالهای بعد روی مغولان و چنگیزها را سفید کند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۵/۲۳۶.</ref> ایشان یادآور شده است که تجربه مصدق باعث شده است که ایشان همواره با روشهای برخورد مسالمتآمیز با پهلوی مخالفت و اصرار کند او به هیچ وجه نباید سلطنت کند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۵/۲۳۷.</ref> به همین خاطر ایشان در آستانه نهضت اسلامی ایران در پاسخ این خواسته برادر خود، سیدمرتضی پسندیده که ایشان از جبهه ملی و شخص مصدق نام برده و از آن ترویج کند، متذکر شد نمیتواند از آنان ترویج کند؛ زیرا راه آنان با ایشان تفاوت دارد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۳/۴۳۹.</ref> | ||
{{ببینید|شاپور بختیار|سیدابوالقاسم کاشانی|یدالله سحابی}} | امامخمینی [[شاپور بختیار]] آخرین نخستوزیر پهلوی را نیز از طرفداران مصدق دانسته که خود را نخست ایرانی و سپس مسلمان میدانست. ایشان که این عقیده را بهشدت نکوهش کرده،<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۳۸ و ۱۲/۵۱.</ref> معتقد است [[روحانیت]] از ملیت و شخص مصدق سیلی خورده و در زمان او طلبههای [[مدرسه فیضیه]] را به مسلسل بستند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۵۱.</ref> ایشان ضمن اشاره به اختلاف مصدق با کاشانی و اهانت طرفداران جبهه ملی به روحانیت در زمان نخستوزیری مصدق که به تعبیر ایشان [[ملیگرایان]] به او افتخار میکنند، خاطرنشان کرده است وقتی کاشانی به خلافهای مصدق و طرفداران او انتقاد کرد، آنان به سگی نزدیک مجلس عینک زدند و نامش را «آیتاللَّه» گذاشتند! ایشان که با جمله «او هم مسلم نبود» در اسلام مصدق یا پایبندی به آن خدشه کرده، یادآور شده است که خود ایشان در روز توهین به علما، در خانه یکی از علمای تهران بوده و به میزبان خود گفته است این کار مخالفت با شخص کاشانی نیست و مصدق سیلی خواهد خورد و افزوده است که طولی نکشید که وی سیلی خورد. به باور ایشان اگر مصدق در قدرت باقی میماند، به اسلام ضربه میزد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۴۵۶–۴۵۷.</ref> ایشان که از کاشانی به نیکی یاد کرده است، از تخریب شخصیت وی به دست طرفداران مصدق و بیاحترامی به او شکوه کرده است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۲۴۸ و ۲۰/۱۱۷–۱۱۸.</ref>{{ببینید|شاپور بختیار|سیدابوالقاسم کاشانی|یدالله سحابی}} | ||
== درگذشت == | == درگذشت == | ||
محمد مصدق در چهاردهم اسفند ۱۳۴۵ به دلیل بیماری سرطان در سن ۸۷سالگی در تبعیدگاه خود درگذشت. پیکر او را یدالله سحابی غسل داد و کفن و دفن کرد و [[سیدابوالفضل زنجانی]] بر وی [[نماز میت]] خواند. مصدق [[وصیت]] کرده بود در میان شهدای ۳۰ تیر در | محمد مصدق در چهاردهم اسفند ۱۳۴۵ به دلیل بیماری سرطان در سن ۸۷سالگی در تبعیدگاه خود درگذشت. پیکر او را یدالله سحابی غسل داد و کفن و دفن کرد و [[سیدابوالفضل زنجانی]] بر وی [[نماز میت]] خواند. مصدق [[وصیت]] کرده بود در میان شهدای ۳۰ تیر در قبرستان ابنبابویه تهران دفن شود اما با مخالفت [[محمدرضا پهلوی]] پیکر او داخل تابوتی چوبی در یکی از اتاقهای خانه وی در احمدآباد مستوفی بهطور امانت به خاک سپرده شد.<ref>مصدق، محمود؛ همشهری آنلاین.</ref> وی در نوزدهسالگی با زهرا ملقب به ضیاءالسلطنه دختر میرزازینالعابدین تهرانی امامجمعه تهران ازدواج کرد و حاصل این ازدواج پنج فرزند بود: ضیاء اشرف، احمد، غلامحسین، منصوره و خدیجه<ref>نجاتی، مصدق، ۱/۲؛ مهدوی، کشف تاریخ؛ فراز و فرود زندگی دکتر محمد مصدق، ۱/۲۵–۲۶.</ref> | ||
برخی از مهمترین اقدامات که به کمک مصدق یا به دست وی صورت گرفته عبارت است از: | برخی از مهمترین اقدامات که به کمک مصدق یا به دست وی صورت گرفته عبارت است از: |