پرش به محتوا

فلک: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۰۱ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۷ آذر ۱۴۰۱
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶: خط ۶:


==پیشینه==
==پیشینه==
بحث از افلاک، بحث از چگونگی حرکت ستارگان و خورشید است؛ زیرا طلوع و غروب خورشید، به‌وجودآمدن روز و شب، تفسیر نظم و حرکت عالم ازجمله اموری‌اند که اهل تحقیق در طول تاریخ به آن توجه داشته‌اند.<ref>فلکی، الدرر التوفیقیة فی تقریب علم الفلک و الجیودیزیه، ۳ ـ ۴؛ ایمان‌پور، نقش نظریه افلاک در آراء فلسفی فیلسوفان اسلامی، ۸۹ ـ ۹۰.</ref> اهمیت بحث از افلاک علاوه بر مسائل هیئت و نجوم و تعیین سال، ماه، روز و زمان، در تطبیق مباحث دینی با نظریه افلاک مورد توجه بوده است؛ چنان‌که بحث از جایگاه کتاب محو و اثبات، چگونگی [[معراج جسمانی پیامبر اکرم(ص)]]، [[معاد جسمانی]]، جایگاه برخی از پیامبران مانند [[عیسی(ع)]] و [[ادریس(ع)]] در فلک دوم و پنجم از جمله این امورند.<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۹۸ و ۱۰۵۲ ـ ۱۰۵۳؛ ← فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۴۸۴؛ ایمان‌پور، نقش نظریه افلاک در آراء فلسفی فیلسوفان اسلامی، ۹۳ ـ ۹۴؛ ← ادامه مقاله.</ref> ادریس(ع) نخستین کسی بود که دانش نجوم را آشکار کرد و ‌اندازه مسیر کواکب را مشخص و معین ساخت و تأثیر آنها را کشف و بازگو کرد.<ref>ابن‌طاووس، الاقبال، ۳/۲۰۵؛ همو، فرج المهموم، ۲۲؛ مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، ۵/۲۷۵؛ زمانی، هیئت و نجوم، ۱/۲۲.</ref> پیشینیان پیش از اسلام، مانند آشوریان، کلدانیان، مصریان و ایرانیان همه از نامداران هیئت و نجوم به ‌شمار می‌روند.<ref>زمانی، هیئت و نجوم، ۱/۲۳.</ref> فیثاغورث نیز در پانصد سال پیش از میلاد در رم، معلم رسمی این دانش بوده است. همچنین بطلمیوس در اسکندریه مصر به این دانش اشتغال داشت و اصول و قواعد آن را در کتاب مجسطی به نگارش در آورد.<ref>زمانی، هیئت و نجوم، ۱/۲۳.</ref>
بحث از افلاک، بحث از چگونگی حرکت ستارگان و خورشید است؛ زیرا طلوع و غروب خورشید، به‌وجودآمدن روز و شب، تفسیر نظم و حرکت عالم ازجمله اموری‌اند که اهل تحقیق در طول تاریخ به آن توجه داشته‌اند.<ref>فلکی، الدرر التوفیقیة فی تقریب علم الفلک و الجیودیزیه، ۳ ـ ۴؛ ایمان‌پور، نقش نظریه افلاک در آراء فلسفی فیلسوفان اسلامی، ۸۹ ـ ۹۰.</ref> اهمیت بحث از افلاک علاوه بر مسائل هیئت و نجوم و تعیین سال، ماه، روز و زمان، در تطبیق مباحث دینی با نظریه افلاک مورد توجه بوده است؛ چنان‌که بحث از جایگاه کتاب محو و اثبات، چگونگی [[معراج جسمانی پیامبر اکرم(ص)]]، [[معاد جسمانی]]، جایگاه برخی از [[پیامبران]] مانند [[عیسی(ع)]] و [[ادریس(ع)]] در فلک دوم و پنجم از جمله این امورند.<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۹۸ و ۱۰۵۲ ـ ۱۰۵۳؛ ← فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۴۸۴؛ ایمان‌پور، نقش نظریه افلاک در آراء فلسفی فیلسوفان اسلامی، ۹۳ ـ ۹۴؛ ← ادامه مقاله.</ref> ادریس(ع) نخستین کسی بود که دانش نجوم را آشکار کرد و ‌اندازه مسیر کواکب را مشخص و معین ساخت و تأثیر آنها را کشف و بازگو کرد.<ref>ابن‌طاووس، الاقبال، ۳/۲۰۵؛ همو، فرج المهموم، ۲۲؛ مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، ۵/۲۷۵؛ زمانی، هیئت و نجوم، ۱/۲۲.</ref> پیشینیان پیش از [[اسلام]]، مانند آشوریان، کلدانیان، مصریان و ایرانیان همه از نامداران هیئت و نجوم به ‌شمار می‌روند.<ref>زمانی، هیئت و نجوم، ۱/۲۳.</ref> فیثاغورث نیز در پانصد سال پیش از میلاد در رم، معلم رسمی این دانش بوده است. همچنین بطلمیوس در اسکندریه مصر به این دانش اشتغال داشت و اصول و قواعد آن را در کتاب مجسطی به نگارش در آورد.<ref>زمانی، هیئت و نجوم، ۱/۲۳.</ref>


با ظهور اسلام دانش نجوم و هیئت به‌سرعت شکوفا شد و بعدها هزینه‌های زیادی صرف احداث و ساخت رصدخانه‌های بزرگ گردید؛ همچنین راهکارها و اکتشافات جدید نصیب منجمان مسلمان گردید و تألیفات آنان به شرق و غرب جهان رسید.<ref>زمانی، هیئت و نجوم، ۱/۲۴.</ref> ابراهیم‌بن‌حبیب فزاری منجم بزرگ شیعی، نخستین شخصیتی است که در جهان اسلام اسطرلاب ساخت.<ref>زمانی، هیئت و نجوم، ۱/۲۴ ـ ۲۵.</ref> بعدها فیلسوفان اسلامی نیز در حوزه کیهان‌شناسی بر مبنای مرکزیت زمین به این امر توجه داشته‌اند؛ چنان‌که [[فارابی]] نظریه یونانیان را مبنی بر اینکه جهان از نه فلک متداخل تشکیل شده که همگی آنها به صورت ابدی دور زمین می‌چرخند، پذیرفته است (۵۲ ـ ۵۶). بوعلی سینا نیز در بحث کیهان‌شناسی و جهان‌شناختی، متأثر از فلسفه و هیئت‌شناسی ارسطویی و بطلمیوسی و نظریه نوافلاطونی است؛ اما این مباحث را گسترش داده است.<ref>نصر، سنت‌ عقلانی اسلامی در ایران، ۱۵۳.</ref> [[ابوریحان بیرونی]] نیز در کتاب الاسئلة و الاجوبه پرسش‌هایی از افلاک و اعتراض‌هایی به هیئت ارسطویی مطرح کرده است.<ref>نصر، سنت‌ عقلانی اسلامی در ایران، ۱۷۹ ـ ۱۸۰.</ref> [[شیخ اشراق]] نیز مسائلی چون رؤیا و حشر نفوس اشقیا و بُله را بر مبنای افلاک توجیه کرده است (۱/۶۸ ـ ۹۵؛ ۲/۲۳۶ و ۴/۸۵)؛ اما بر اساس مبانی خود از طرح کلی ارسطو و ابن‌سینا درباره افلاک، ‌اندکی فاصله گرفته و در مسئله عقول و تطبیق آنها با افلاک بطلمیوسی عدول کرده است؛<ref>نصر، سنت‌ عقلانی اسلامی در ایران، ۲۲۷.</ref> وی در مواردی حرکت افلاک سماوی را نتیجه اشراق انفسی افلاک به نور الهی دانسته است.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۱۷۲ ـ ۱۷۷ و ۱۸۳ ـ ۱۸۶.</ref>
با ظهور اسلام دانش نجوم و هیئت به‌سرعت شکوفا شد و بعدها هزینه‌های زیادی صرف احداث و ساخت رصدخانه‌های بزرگ گردید؛ همچنین راهکارها و اکتشافات جدید نصیب منجمان مسلمان گردید و تألیفات آنان به شرق و غرب جهان رسید.<ref>زمانی، هیئت و نجوم، ۱/۲۴.</ref> ابراهیم‌بن‌حبیب فزاری منجم بزرگ شیعی، نخستین شخصیتی است که در جهان اسلام اسطرلاب ساخت.<ref>زمانی، هیئت و نجوم، ۱/۲۴ ـ ۲۵.</ref> بعدها فیلسوفان اسلامی نیز در حوزه کیهان‌شناسی بر مبنای مرکزیت زمین به این امر توجه داشته‌اند؛ چنان‌که [[فارابی]] نظریه یونانیان را مبنی بر اینکه جهان از نه فلک متداخل تشکیل شده که همگی آنها به صورت ابدی دور زمین می‌چرخند، پذیرفته است (۵۲ ـ ۵۶). بوعلی سینا نیز در بحث کیهان‌شناسی و جهان‌شناختی، متأثر از فلسفه و هیئت‌شناسی ارسطویی و بطلمیوسی و نظریه نوافلاطونی است؛ اما این مباحث را گسترش داده است.<ref>نصر، سنت‌ عقلانی اسلامی در ایران، ۱۵۳.</ref> [[ابوریحان بیرونی]] نیز در کتاب الاسئلة و الاجوبه پرسش‌هایی از افلاک و اعتراض‌هایی به هیئت ارسطویی مطرح کرده است.<ref>نصر، سنت‌ عقلانی اسلامی در ایران، ۱۷۹ ـ ۱۸۰.</ref> [[شیخ اشراق]] نیز مسائلی چون رؤیا و حشر نفوس اشقیا و بُله را بر مبنای افلاک توجیه کرده است (۱/۶۸ ـ ۹۵؛ ۲/۲۳۶ و ۴/۸۵)؛ اما بر اساس مبانی خود از طرح کلی ارسطو و [[ابن‌سینا]] درباره افلاک، ‌اندکی فاصله گرفته و در مسئله عقول و تطبیق آنها با افلاک بطلمیوسی عدول کرده است؛<ref>نصر، سنت‌ عقلانی اسلامی در ایران، ۲۲۷.</ref> وی در مواردی حرکت افلاک سماوی را نتیجه اشراق انفسی افلاک به نور الهی دانسته است.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۱۷۲ ـ ۱۷۷ و ۱۸۳ ـ ۱۸۶.</ref>


[[عرفا]] نیز به مباحث افلاک توجه داشته‌اند؛ چنان‌که ا[[بن‌عربی]] در مشاهدات خود از افلاک یاد می‌کند و بر مبنای شهودات خود بر مجموعه افلاک دو فلک افزوده است.<ref>ابن‌عربی، عقلة المستوفز، ۵۹.</ref> [[ملاصدرا]] نیز درباره افلاک نظریه قدما را نقد و بررسی کرده و نظریه خود را به عنوان یافته‌ای نو و بر اساس [[حرکت جوهری]] مطرح کرده و افلاک را موجوداتی در مسیر پویای ذاتی و رسیدن به صورت مفارق محض دانسته است؛<ref>ملاصدرا، رسالة فی الحدوث، ۲۳۴ ـ ۲۵۰؛ ← موسویان، مقدمه کتاب رسالة فی الحدوث، ۵۳؛ دینانی، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ۲/۶۵</ref> البته در جهان‌شناسی ملاصدرا نقش افلاک به کمترین حد خود رسیده است، به ‌طوری که فلسفه او در آغاز راهِ حذف افلاک از نظام صدور قرار گرفته است. هرچند او در [[اسفار|اسفارملاصدرا]] اشاره کرده که رساله‌ای در باب افلاک نوشته و اشکالات را حل کرده است،<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۲۶۱ ـ ۲۶۳</ref> اما این رساله موجود نیست.<ref>سبزواری، تعلیقات، ۲/۲۶۱ ـ ۲۶۳.</ref>
[[عرفا]] نیز به مباحث افلاک توجه داشته‌اند؛ چنان‌که ا[[بن‌عربی]] در مشاهدات خود از افلاک یاد می‌کند و بر مبنای شهودات خود بر مجموعه افلاک دو فلک افزوده است.<ref>ابن‌عربی، عقلة المستوفز، ۵۹.</ref> [[ملاصدرا]] نیز درباره افلاک نظریه قدما را نقد و بررسی کرده و نظریه خود را به عنوان یافته‌ای نو و بر اساس [[حرکت جوهری]] مطرح کرده و افلاک را موجوداتی در مسیر پویای ذاتی و رسیدن به صورت مفارق محض دانسته است؛<ref>ملاصدرا، رسالة فی الحدوث، ۲۳۴ ـ ۲۵۰؛ ← موسویان، مقدمه کتاب رسالة فی الحدوث، ۵۳؛ دینانی، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ۲/۶۵</ref> البته در جهان‌شناسی ملاصدرا نقش افلاک به کمترین حد خود رسیده است، به ‌طوری که فلسفه او در آغاز راهِ حذف افلاک از نظام صدور قرار گرفته است. هرچند او در [[اسفار|اسفارملاصدرا]] اشاره کرده که رساله‌ای در باب افلاک نوشته و اشکالات را حل کرده است،<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۲۶۱ ـ ۲۶۳</ref> اما این رساله موجود نیست.<ref>سبزواری، تعلیقات، ۲/۲۶۱ ـ ۲۶۳.</ref>


نظریه افلاک با همه لوازمش یکی از اصول مورد قبول بود که قرن‌ها از مسلمات فیلسوفان اسلامی شمرده می‌شد و نقش مهمی در برخی از مباحث اساسی فلسفه اسلامی ایفا کرد. اگرچه امروزه برخی از فلاسفه به بطلان نظریه افلاک بطلمیوسی اشاره کرده‌اند،<ref>طباطبایی، نهایة الحکمه، ۳۲۶؛ ایمان‌پور، نقش نظریه افلاک در آراء فلسفی فیلسوفان اسلامی، ۸۳ ـ ۸۴</ref> با این حال، هنوز مباحثی در الهیات فلسفه وجود دارد که به کمک نظریه افلاک تبیین می‌شود (← ادامه مقاله)؛ چنان‌که در فلسفه اسلامی وجود افلاک و نفوس آنها جزو مسلمات شمرده شده و در اثبات وجود عقل<ref>← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۷/۲۶۸ ـ ۲۶۹.</ref> و تعیین تعداد آنها به نحو مؤثر از نظریه افلاک استفاده شده است.<ref>ملاصدرا، شرح الهدایة الاثیریه، ۴۱۴ ـ ۴۱۶.</ref>
نظریه افلاک با همه لوازمش یکی از اصول مورد قبول بود که قرن‌ها از مسلمات فیلسوفان اسلامی شمرده می‌شد و نقش مهمی در برخی از مباحث اساسی فلسفه اسلامی ایفا کرد. اگرچه امروزه برخی از فلاسفه به بطلان نظریه افلاک بطلمیوسی اشاره کرده‌اند،<ref>طباطبایی، نهایة الحکمه، ۳۲۶؛ ایمان‌پور، نقش نظریه افلاک در آراء فلسفی فیلسوفان اسلامی، ۸۳ ـ ۸۴</ref> با این حال، هنوز مباحثی در الهیات فلسفه وجود دارد که به کمک نظریه افلاک تبیین می‌شود<ref>← ادامه مقاله.</ref>؛ چنان‌که در فلسفه اسلامی وجود افلاک و نفوس آنها جزو مسلمات شمرده شده و در اثبات وجود عقل<ref>← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۷/۲۶۸ ـ ۲۶۹.</ref> و تعیین تعداد آنها به نحو مؤثر از نظریه افلاک استفاده شده است.<ref>ملاصدرا، شرح الهدایة الاثیریه، ۴۱۴ ـ ۴۱۶.</ref>


امام‌خمینی نیز به بحث از افلاک به عنوان هیئت قدیم برای تعلیم هیئت و نجوم توجه کرده و در آثار خود به مباحثی، چون حقیقت فلک، اقسام ویژگی‌های آنها و علت تکثر افلاک سخن به میان آورده<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۵۴۳ ـ ۵۶۷</ref> و آرای فیلسوفان [[مشاء]] و [[اشراق]] را درباره حقیقت و مراتب افلاک نقد و بررسی کرده است،<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۴۰۱ ـ ۴۰۲.</ref> ایشان فیلسوفان متقدم را در پیروی بدون دلیل و برهان از هیئت بطلمیوسی و اینکه این نظریه را مسلم دانسته‌اند و هر جا آیه و روایتی که برخلاف آن بوده به تأویل برده‌اند، نکوهش کرده<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۱۰۷</ref> و افلاک بطلمیوسی را باطل دانسته است.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۳۸۱.</ref> ایشان در تدریس [[شرح منظومه سبزواری]] نیز بخش فلکیات را با این تعبیر که «اباطیل» است و با فلکیات جدید قابل مقایسه نیست رها کرد و درس نداده است؛<ref>امام‌خمینی، تقریرات، پاورقی، ۱/۱۴، حائری، گفتگو، فلسفه پی‌جویی حقیقت و هستی، ۱۰۴</ref> اما به صورت اصل موضوعی در برخی مسائل فلسفی برای تبیین دیدگاه‌های گذشتگان، از این مباحث استفاده کرده است (← ادامه مقاله).
امام‌خمینی نیز به بحث از افلاک به عنوان هیئت قدیم برای تعلیم هیئت و نجوم توجه کرده و در آثار خود به مباحثی، چون حقیقت فلک، اقسام ویژگی‌های آنها و علت تکثر افلاک سخن به میان آورده<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۵۴۳ ـ ۵۶۷</ref> و آرای فیلسوفان [[مشاء]] و [[اشراق]] را درباره حقیقت و مراتب افلاک نقد و بررسی کرده است،<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۴۰۱ ـ ۴۰۲.</ref> ایشان فیلسوفان متقدم را در پیروی بدون دلیل و برهان از هیئت بطلمیوسی و اینکه این نظریه را مسلم دانسته‌اند و هر جا آیه و روایتی که برخلاف آن بوده به تأویل برده‌اند، نکوهش کرده<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۱۰۷</ref> و افلاک بطلمیوسی را باطل دانسته است.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۳۸۱.</ref> ایشان در تدریس [[شرح منظومه سبزواری]] نیز بخش فلکیات را با این تعبیر که «اباطیل» است و با فلکیات جدید قابل مقایسه نیست رها کرد و درس نداده است؛<ref>امام‌خمینی، تقریرات، پاورقی، ۱/۱۴، حائری، گفتگو، فلسفه پی‌جویی حقیقت و هستی، ۱۰۴</ref> اما به صورت اصل موضوعی در برخی مسائل فلسفی برای تبیین دیدگاه‌های گذشتگان، از این مباحث استفاده کرده است.<ref>← ادامه مقاله.</ref>


==حقیقت و ماهیت افلاک==
==حقیقت و ماهیت افلاک==
خط ۳۷: خط ۳۷:


==اقسام افلاک==
==اقسام افلاک==
حکما برای افلاک اقسامی قائل‌اند که هر یک از اقسام را به طور مفصل بررسی و تحلیل کرده‌اند؛<ref>حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ۱۵۶ ـ ۱۵۹؛ حسینی اردکانی، مرآت الأکوان، ۳۳۰ ـ ۳۳۳.</ref> از آن جمله تقسیم به فلک کلی و جزئی است که امام‌خمینی نیز آن را بازگو کرده است و مراد از آن کلی و جزئی منطقی نیست، بلکه سعه و عدم سعه است <ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۵۴۹.</ref>
[[حکما]] برای افلاک اقسامی قائل‌اند که هر یک از اقسام را به طور مفصل بررسی و تحلیل کرده‌اند؛<ref>حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ۱۵۶ ـ ۱۵۹؛ حسینی اردکانی، مرآت الأکوان، ۳۳۰ ـ ۳۳۳.</ref> از آن جمله تقسیم به فلک کلی و جزئی است که امام‌خمینی نیز آن را بازگو کرده است و مراد از آن کلی و جزئی منطقی نیست، بلکه سعه و عدم سعه است <ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۵۴۹.</ref>


الف) اقسام فلک کلی: فلک کلی آن است که با حرکت آن یکی از حرکات نه‌گانه منضبط می‌شود.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۵۵۶.</ref> نخستین فلک از افلاک کلیه، چنان‌که امام‌خمینی بازگو کرده است، فلک اطلس است که همان فلک‌الافلاک است و سیر شبانه‌روز مربوط به آن است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۵۴۶.</ref> فلک‌الافلاک محیط بر دیگر افلاک و عالم عناصر است. این فلک، بدون کوکب است و تنها سطح مقعّر آن نزد بشر معلوم است و سطح محدّب آن و ‌اندازه ضخامت آن را جز خداوند نمی‌داند<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۰۸ و ۲/۴۰۱.</ref> و دیگر افلاک و موجودات طبیعی در داخل فلک اطلس‌اند.<ref>امام خمینی، تقریرات،  ۲/۲۷۱ و ۴۰۱.</ref> گاهی به فلک اطلس فلک بروج گفته می‌شود؛ هرچند که در اصطلاح اصحاب هیئت درست نیست.<ref>امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۹۹ ـ ۱۰۰.</ref>
الف) اقسام فلک کلی: فلک کلی آن است که با حرکت آن یکی از حرکات نه‌گانه منضبط می‌شود.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۵۵۶.</ref> نخستین فلک از افلاک کلیه، چنان‌که امام‌خمینی بازگو کرده است، فلک اطلس است که همان فلک‌الافلاک است و سیر شبانه‌روز مربوط به آن است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۵۴۶.</ref> فلک‌الافلاک محیط بر دیگر افلاک و عالم عناصر است. این فلک، بدون کوکب است و تنها سطح مقعّر آن نزد بشر معلوم است و سطح محدّب آن و ‌اندازه ضخامت آن را جز خداوند نمی‌داند<ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۰۸ و ۲/۴۰۱.</ref> و دیگر افلاک و موجودات طبیعی در داخل فلک اطلس‌اند.<ref>امام خمینی، تقریرات،  ۲/۲۷۱ و ۴۰۱.</ref> گاهی به فلک اطلس فلک بروج گفته می‌شود؛ هرچند که در اصطلاح اصحاب هیئت درست نیست.<ref>امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۹۹ ـ ۱۰۰.</ref>
خط ۴۶: خط ۴۶:


ب) اقسام فلک جزئی:  
ب) اقسام فلک جزئی:  
# فلک آفتاب: جرمی است که دارای دو سطح متوازی است. مرکز این فلک مرکز عالم است و منطقه آن در سطح منطقة‌البروج و دو قطبش مسامت (هم‌سمت) با دو قطب منطقة البروج است و در داخل و ضخامت این فلک، فلک دیگری است که همچون آن دارای دو سطح متوازی‌السطحین است؛ ولی مرکز فلک داخل، خارج از مرکز فلک یادشده است. سطح محدّب فلک خارج مرکز با محدّب فلک اول بر نقطه‌ای با نقطه اوج مماس می‌شود و سطح مقعرش بر مقعّر فلک اول، بر نقطه‌ای موسوم به نقطه حضیض مماس می‌گردد؛ در نتیجه فلک خارج‌المرکز «فلک داخل» به واسطه دو متمم از فلک اول جدا می‌شود. کره آفتاب در ضخامت فلک خارج مرکز ثابت و مرکوز است و با دو سطح محدّب و مقعّر فلک خارج از مرکز مماس است.<ref>بیرونی، التفهیم، ۱۱۶ ـ ۱۱۸؛ ذهنی تهرانی، تحفة الاحباب شرح فارسی بر تشریح الافلاک، ۴۷ ـ ۴۸؛ حسن‌زاده آملی، دروس هیئت، ۱/۳۲۳ ـ ۳۲۵.</ref> امام‌خمینی در تبیین هیئت قدیم برای خورشید دو فلک جزئی ذکر کرده است: یکی ممثَل و دیگری خارج از مرکز<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۵۵۶.</ref> که گاهی دور و گاهی نزدیک می‌شوند؛ نظیر کره کوچکی که در درون کره بزرگی است که هر کدام حرکت دارند و خورشید که همراه با حرکت آن، دور می‌زند و هنگامی که به طرف بالا می‌رود و دور می‌شود آن را اوج و گاهی پایین آمده و نزدیک می‌شود و آن را حضیض گویند؛ بنابراین با گردش کره مذکور، خورشید گاهی به زمین نزدیک (حضیض) و گاهی از آن دور (اوج) می‌شود؛<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۵۵۶ ـ ۵۵۷.</ref> ایشان بر همین مبنا افزوده است که مسیر خورشید دایماً روی منطقةالبروج است، یعنی منطقه فلک شمس با منطقةالبروج منطبق است، خورشید با سیر خود چهار فصل را ایجاد می‌کند؛ زیرا دایره منطقة‌البروج که از دو قطب عالم می‌گذرد با دایره معدل‌النهار که به دور عالم کشیده شده، تقاطع پیدا می‌کند و دایره منطقةالبروج، دایره معدل را نصف می‌کند و در این صورت عالم به دو قسم شمالی و جنوبی تقسیم می‌شود و همچنین معدل‌النهار هم منطقةالبروج را نصف می‌کند و شش برج در طرف شمال و شش برج در طرف جنوب واقع می‌شود و چون فلک خورشید با منطقةالبروج منطبق است، خورشید شش ماه در بروج شمالی و شش ماه در بروج جنوبی خواهد بود. دو نقطه‌ای که محل تقاطع معدل‌النهار و منطقةالبروج است، یکی نقطه اعتدال ربیعی و دیگری نقطه اعتدال خریفی است. خورشید با طی نود درجه رو به بالا از نصف بالایی دایره منطقه به نقطه اعتدال ربیعی که اول بهار است، می‌رسد و با طی نود درجه رو به پایین از آن به نقطه انقلاب صیفی که اول تابستان است، می‌رسد و به این ترتیب فصل‌های چهارگانه پدید می‌آید.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۵۵۷.</ref>
# فلک آفتاب: جرمی است که دارای دو سطح متوازی است. مرکز این فلک مرکز عالم است و منطقه آن در سطح منطقة‌البروج و دو قطبش مسامت (هم‌سمت) با دو قطب منطقة البروج است و در داخل و ضخامت این فلک، فلک دیگری است که همچون آن دارای دو سطح متوازی‌السطحین است؛ ولی مرکز فلک داخل، خارج از مرکز فلک یادشده است. سطح محدّب فلک خارج مرکز با محدّب فلک اول بر نقطه‌ای با نقطه اوج مماس می‌شود و سطح مقعرش بر مقعّر فلک اول، بر نقطه‌ای موسوم به نقطه حضیض مماس می‌گردد؛ در نتیجه فلک خارج‌المرکز «فلک داخل» به واسطه دو متمم از فلک اول جدا می‌شود. کره آفتاب در ضخامت فلک خارج مرکز ثابت و مرکوز است و با دو سطح محدّب و مقعّر فلک خارج از مرکز مماس است.<ref>بیرونی، التفهیم، ۱۱۶ ـ ۱۱۸؛ ذهنی تهرانی، تحفة الاحباب شرح فارسی بر تشریح الافلاک، ۴۷ ـ ۴۸؛ حسن‌زاده آملی، دروس هیئت، ۱/۳۲۳ ـ ۳۲۵.</ref> [[امام‌خمینی]] در تبیین هیئت قدیم برای خورشید دو فلک جزئی ذکر کرده است: یکی ممثَل و دیگری خارج از مرکز<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۵۵۶.</ref> که گاهی دور و گاهی نزدیک می‌شوند؛ نظیر کره کوچکی که در درون کره بزرگی است که هر کدام حرکت دارند و خورشید که همراه با حرکت آن، دور می‌زند و هنگامی که به طرف بالا می‌رود و دور می‌شود آن را اوج و گاهی پایین آمده و نزدیک می‌شود و آن را حضیض گویند؛ بنابراین با گردش کره مذکور، خورشید گاهی به زمین نزدیک (حضیض) و گاهی از آن دور (اوج) می‌شود؛<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۵۵۶ ـ ۵۵۷.</ref> ایشان بر همین مبنا افزوده است که مسیر خورشید دایماً روی منطقةالبروج است، یعنی منطقه فلک شمس با منطقةالبروج منطبق است، خورشید با سیر خود چهار فصل را ایجاد می‌کند؛ زیرا دایره منطقة‌البروج که از دو قطب عالم می‌گذرد با دایره معدل‌النهار که به دور عالم کشیده شده، تقاطع پیدا می‌کند و دایره منطقةالبروج، دایره معدل را نصف می‌کند و در این صورت عالم به دو قسم شمالی و جنوبی تقسیم می‌شود و همچنین معدل‌النهار هم منطقةالبروج را نصف می‌کند و شش برج در طرف شمال و شش برج در طرف جنوب واقع می‌شود و چون فلک خورشید با منطقةالبروج منطبق است، خورشید شش ماه در بروج شمالی و شش ماه در بروج جنوبی خواهد بود. دو نقطه‌ای که محل تقاطع معدل‌النهار و منطقةالبروج است، یکی نقطه اعتدال ربیعی و دیگری نقطه اعتدال خریفی است. خورشید با طی نود درجه رو به بالا از نصف بالایی دایره منطقه به نقطه اعتدال ربیعی که اول بهار است، می‌رسد و با طی نود درجه رو به پایین از آن به نقطه انقلاب صیفی که اول تابستان است، می‌رسد و به این ترتیب فصل‌های چهارگانه پدید می‌آید.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۵۵۷.</ref>
# فلک زهره و افلاک علویه (مریخ، مشتری و زحل): این افلاک همچون فلک شمس‌اند، با این فرق که منطقه خارج از مرکز اینها با منطقةالبروج بر دو نقطه هم‌قطر تقاطع می‌کنند. این افلاک دارای تداویری‌اند که در ثخن خارج از مرکز آنها مرکوز و ثابت است. به فلک خارج مرکز این کرات فلک حامل می‌گویند و سطح هر یک از این کرات با سطح تدویرش بر نقطه‌ای مماس است.<ref>ذهنی تهرانی، تحفة الاحباب شرح فارسی بر تشریح الافلاک، ۵۰؛ حسن‌زاده آملی، دروس هیئت، ۱/۳۳۲ ـ ۳۳۳.</ref> امام‌خمینی در شرح این افلاک بازگو کرده است که هر یک از کواکب علویه و زهره نیز سه فلک دارند؛ زیرا دارای سه نحو حرکت خاص‌اند و این سه فلک ممثل، حامل و تدویر است و فلک تدویر فلکی است که کوکب منیری در آن مرکوز است. در این صورت این چهار کواکب دارای دوازده فلک‌اند.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۵۵۷ ـ ۵۵۸.</ref>
# فلک زهره و افلاک علویه (مریخ، مشتری و زحل): این افلاک همچون فلک شمس‌اند، با این فرق که منطقه خارج از مرکز اینها با منطقةالبروج بر دو نقطه هم‌قطر تقاطع می‌کنند. این افلاک دارای تداویری‌اند که در ثخن خارج از مرکز آنها مرکوز و ثابت است. به فلک خارج مرکز این کرات فلک حامل می‌گویند و سطح هر یک از این کرات با سطح تدویرش بر نقطه‌ای مماس است.<ref>ذهنی تهرانی، تحفة الاحباب شرح فارسی بر تشریح الافلاک، ۵۰؛ حسن‌زاده آملی، دروس هیئت، ۱/۳۳۲ ـ ۳۳۳.</ref> امام‌خمینی در شرح این افلاک بازگو کرده است که هر یک از کواکب علویه و زهره نیز سه فلک دارند؛ زیرا دارای سه نحو حرکت خاص‌اند و این سه فلک ممثل، حامل و تدویر است و فلک تدویر فلکی است که کوکب منیری در آن مرکوز است. در این صورت این چهار کواکب دارای دوازده فلک‌اند.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۵۵۷ ـ ۵۵۸.</ref>
# فلک عطارد: فلک عطارد همچون فلک کواکب علویه بوده با این فرق که مرکز فلک حاوی مشتمل بر فلک حامل است؛ به این معنا که مرکز مدیر، غیر از مرکز عالم است و منطقه آن نیز در سطح منطقةالبروج نیست، بلکه با منطقه حامل هر دو در یک سطح واقع می‌شوند.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۵۵۸؛ ذهنی تهرانی، تحفة الاحباب شرح فارسی بر تشریح الافلاک، ۵۳؛ حسن‌زاده آملی، دروس هیئت، ۱/۳۳۶ ـ ۳۳۷.</ref>  
# فلک عطارد: فلک عطارد همچون فلک کواکب علویه بوده با این فرق که مرکز فلک حاوی مشتمل بر فلک حامل است؛ به این معنا که مرکز مدیر، غیر از مرکز عالم است و منطقه آن نیز در سطح منطقةالبروج نیست، بلکه با منطقه حامل هر دو در یک سطح واقع می‌شوند.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۵۵۸؛ ذهنی تهرانی، تحفة الاحباب شرح فارسی بر تشریح الافلاک، ۵۳؛ حسن‌زاده آملی، دروس هیئت، ۱/۳۳۶ ـ ۳۳۷.</ref>  
خط ۵۲: خط ۵۲:


== حرکت افلاک==
== حرکت افلاک==
حکما بر این عقیده‌اند که حرکات افلاک برای تشبُه به [[عقول]] انجام می‌پذیرد (← ادامه مقاله)؛ زیرا در نظر آنان این مسئله مسلّم است که هر یک از طبایع، غایت دارند و غایت چیزی است که همواره از صاحب غایت اشرف و افضل است.<ref>خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۳/۱۵۹ ـ ۱۶۵؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۳۸۲.</ref> میان حکمای مشاء و اشراق اختلاف نظر وجود دارد و هر یک بر اساس اسلوب و مسلک خاص خود سخن گفته‌اند. در نظر مشاء حرکات فلکی به این منظور انجام می‌پذیرد که همه اوضاع و احوال ممکن از قوه به مقام فعل درآید و در این خروج اوضاع از قوه به فعل، تشبه به عقول حاصل می‌شود؛<ref>خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۳/۱۵۹ ـ ۱۶۵؛ دینانی، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ۲/۶۴.</ref> اما حکمای اشراق اضافه و اشراقات عقول را اساس حرکت افلاک می‌دانند و معتقدند جرم فلک به علت اشتیاقی که به عقول دارد، در هر حرکت خود به نوعی از تشبه به عقول می‌رسد و در هر مرحله از رسیدن، به شوقی جدید و حرکتی تازه دست می‌یابد.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۱۷۵؛ شهرزوری، شرح حکمة الاشراق، ۴۲۵ ـ ۴۲۶ و ۴۴۳؛ دینانی، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ۲/۶۴.</ref> [[ملاصدرا]] ضمن اینکه نظریه قدما و [[حکمای مشاء]] را نقد می‌کند، دیدگاه خود را به عنوان یافته‌ای نو و بر اساس فرضیه حرکت جوهری بیان می‌کند و افلاک را همانند موجودات عالم عنصری در مسیر پویایی ذاتی و رسیدن به صورت مفارقی محض می‌داند.<ref>ملاصدرا، رسالة فی الحدوث، ۵۳ و ۲۴۳ ـ ۲۴۹؛ دینانی، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ۲/۶۵.</ref>
[[حکما]] بر این عقیده‌اند که حرکات افلاک برای تشبُه به [[عقول]] انجام می‌پذیرد<ref>← ادامه مقاله.</ref>؛ زیرا در نظر آنان این مسئله مسلّم است که هر یک از طبایع، غایت دارند و غایت چیزی است که همواره از صاحب غایت اشرف و افضل است.<ref>خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۳/۱۵۹ ـ ۱۶۵؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۳۸۲.</ref> میان حکمای مشاء و اشراق اختلاف نظر وجود دارد و هر یک بر اساس اسلوب و مسلک خاص خود سخن گفته‌اند. در نظر مشاء حرکات فلکی به این منظور انجام می‌پذیرد که همه اوضاع و احوال ممکن از قوه به مقام فعل درآید و در این خروج اوضاع از قوه به فعل، تشبه به عقول حاصل می‌شود؛<ref>خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۳/۱۵۹ ـ ۱۶۵؛ دینانی، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ۲/۶۴.</ref> اما حکمای اشراق اضافه و اشراقات عقول را اساس حرکت افلاک می‌دانند و معتقدند جرم فلک به علت اشتیاقی که به عقول دارد، در هر حرکت خود به نوعی از تشبه به عقول می‌رسد و در هر مرحله از رسیدن، به شوقی جدید و حرکتی تازه دست می‌یابد.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۱۷۵؛ شهرزوری، شرح حکمة الاشراق، ۴۲۵ ـ ۴۲۶ و ۴۴۳؛ دینانی، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ۲/۶۴.</ref> [[ملاصدرا]] ضمن اینکه نظریه قدما و [[حکمای مشاء]] را نقد می‌کند، دیدگاه خود را به عنوان یافته‌ای نو و بر اساس فرضیه حرکت جوهری بیان می‌کند و افلاک را همانند موجودات عالم عنصری در مسیر پویایی ذاتی و رسیدن به صورت مفارقی محض می‌داند.<ref>ملاصدرا، رسالة فی الحدوث، ۵۳ و ۲۴۳ ـ ۲۴۹؛ دینانی، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ۲/۶۵.</ref>


بنابر نظر امام‌خمینی، حکما<ref>ابن‌سینا، الشفاء، الالهیات، ۳۸۱ ـ ۳۹۳؛ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۱/۴۳۹؛ خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۲/۴۱۴ ـ ۴۱۷؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۱۷۴ ـ ۱۷۸.</ref> برای هر فلکی دو نفس قائل‌اند: یکی نفس کلی مجرد که به [[عالم عقل]] متوجه است و دیگری نفس جزئی که در آن، صورت‌های جزئیات نقش بسته است<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۸۴.</ref> بنابر این نظر، افلاک دارای نفوس ناطقه‌اند که برای هر یک از آنها معشوقی از عقول وجود دارد و این نفوس افلاک با حرکت خاص خود به آن عقول تشبه پیدا می‌کنند<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۵۵۴.</ref> و در عالم افلاک هر یک به عبادت پروردگار خود مشغول‌اند و هیچ عبادت‌کننده‌ای از عمل و رفتار خود باز نمی‌ایستد و از عبادت ساکن و واقف نیست؛<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۵۶۲.</ref> از طرفی عقول نیز سرادقات جلال و اشراقات جمال حق‌اند؛ بنابراین قبله همه یکی است.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۵۴۹.</ref> حرکت افلاک حرکتی ارادی است؛ زیرا حرکت اجرام آسمانی به مقتضای طبیعت آنها نیست؛ چون حرکت طبیعی نمی‌تواند هم مطلوب و هم متروک آنها باشد. همچنین حرکت فلک، قسری نیست؛ زیرا قسر از طبیعت مبدأ طبیعی لازم دارد؛ پس حرکت فلک حرکتی ارادی خواهد بود.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۵۲.</ref> حرکت فلک حرکت مستقیم نیست، بلکه دوری و همیشگی است که دایماً در حال حرکت است.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۳۸۵.</ref> امام‌خمینی سخن گذشتگان را که قائل بودند فلک حرکت ندارد، نقد می‌کند و قائل است که براهین محکمی بر حرکت جوهری فلک وجود دارد، به ‌گونه‌ای که فلک‌الافلاک و آنچه در درون آن هست در هر لحظه، ‌ازلاً و ابداً در [[حرکت جوهری]] است و وجودی پس از عدم است، به طوری که بین وجود سابق و لاحق آن تخلّل نیست.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۱۰۸ ـ ۱۱۱.</ref>
بنابر نظر امام‌خمینی، حکما<ref>ابن‌سینا، الشفاء، الالهیات، ۳۸۱ ـ ۳۹۳؛ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۱/۴۳۹؛ خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۲/۴۱۴ ـ ۴۱۷؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۱۷۴ ـ ۱۷۸.</ref> برای هر فلکی دو نفس قائل‌اند: یکی نفس کلی مجرد که به [[عالم عقل]] متوجه است و دیگری نفس جزئی که در آن، صورت‌های جزئیات نقش بسته است<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۸۴.</ref> بنابر این نظر، افلاک دارای نفوس ناطقه‌اند که برای هر یک از آنها معشوقی از عقول وجود دارد و این نفوس افلاک با حرکت خاص خود به آن عقول تشبه پیدا می‌کنند<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۵۵۴.</ref> و در عالم افلاک هر یک به عبادت پروردگار خود مشغول‌اند و هیچ عبادت‌کننده‌ای از عمل و رفتار خود باز نمی‌ایستد و از عبادت ساکن و واقف نیست؛<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۵۶۲.</ref> از طرفی عقول نیز سرادقات جلال و اشراقات جمال حق‌اند؛ بنابراین قبله همه یکی است.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۵۴۹.</ref> حرکت افلاک حرکتی ارادی است؛ زیرا حرکت اجرام آسمانی به مقتضای طبیعت آنها نیست؛ چون حرکت طبیعی نمی‌تواند هم مطلوب و هم متروک آنها باشد. همچنین حرکت فلک، قسری نیست؛ زیرا قسر از طبیعت مبدأ طبیعی لازم دارد؛ پس حرکت فلک حرکتی ارادی خواهد بود.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۵۲.</ref> حرکت فلک حرکت مستقیم نیست، بلکه دوری و همیشگی است که دایماً در حال حرکت است.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۳۸۵.</ref> امام‌خمینی سخن گذشتگان را که قائل بودند فلک حرکت ندارد، نقد می‌کند و قائل است که براهین محکمی بر حرکت جوهری فلک وجود دارد، به ‌گونه‌ای که فلک‌الافلاک و آنچه در درون آن هست در هر لحظه، ‌ازلاً و ابداً در [[حرکت جوهری]] است و وجودی پس از عدم است، به طوری که بین وجود سابق و لاحق آن تخلّل نیست.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۱۰۸ ـ ۱۱۱.</ref>
خط ۶۷: خط ۶۷:


==تأثیر نظریه افلاک بر فلسفه==
==تأثیر نظریه افلاک بر فلسفه==
افلاک افزون بر برخی مباحث هستی‌شناسی در برخی از مباحث فلسفی تأثیرات فراوانی دارند، ازجمله:
افلاک افزون بر برخی مباحث هستی‌شناسی در برخی از مباحث [[فلسفه|فلسفی]] تأثیرات فراوانی دارند، ازجمله:
# تأتیر بر عالم ماده: بنابر نظر برخی فیلسوفان، وجود جهان مادی تحت فلک قمر، مرهون [[عقل فعال]] است و حرکت و فعل و انفعالشان مرهون نفوذ افلاک است؛ به‌ گونه‌ای که افلاک به عالم کون و فساد نظم می‌بخشند<ref>ابن‌سینا، المبدأ و المعاد، ۸۳؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۲۳۸؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۵۶۷.</ref> و از آنجاکه عناصر قابل کون و فسادند، علت آنها نمی‌تواند عقل محض باشد، بلکه باید شی‌ای باشد که نوعی از تغییر و حرکت را بپذیرد که آن فلک است؛ چنان‌که نشو و نمای کائنات نتیجه حرکات و انوار گوناگون ستارگان است.<ref>ملاصدرا، المشاعر، ۷۰؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، ۶۶ ـ ۶۷.</ref> امام‌خمینی نیز آورده است که افلاک بر عالم اجسام زمینی و عنصری تأثیر می‌گذارند و سبب پدیدآمدن روز و شب و همچنین تغییر فصول و سبب تحقق استعداد و مخصصات می‌شوند.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۲۶۶ و ۲/۳۹۱ ـ ۳۹۲.</ref>
# تأتیر بر عالم ماده: بنابر نظر برخی فیلسوفان، وجود جهان مادی تحت فلک قمر، مرهون [[عقل فعال]] است و حرکت و فعل و انفعالشان مرهون نفوذ افلاک است؛ به‌ گونه‌ای که افلاک به عالم کون و فساد نظم می‌بخشند<ref>ابن‌سینا، المبدأ و المعاد، ۸۳؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۲۳۸؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۵۶۷.</ref> و از آنجاکه عناصر قابل کون و فسادند، علت آنها نمی‌تواند عقل محض باشد، بلکه باید شی‌ای باشد که نوعی از تغییر و حرکت را بپذیرد که آن فلک است؛ چنان‌که نشو و نمای کائنات نتیجه حرکات و انوار گوناگون ستارگان است.<ref>ملاصدرا، المشاعر، ۷۰؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، ۶۶ ـ ۶۷.</ref> امام‌خمینی نیز آورده است که افلاک بر عالم اجسام زمینی و عنصری تأثیر می‌گذارند و سبب پدیدآمدن روز و شب و همچنین تغییر فصول و سبب تحقق استعداد و مخصصات می‌شوند.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۲۶۶ و ۲/۳۹۱ ـ ۳۹۲.</ref>
# کثرت عقول و تعداد آنها: حکما در اثبات کثرت [[عقول]] نیز به افلاک استناد کرده‌‌اند و بر این باورند که حرکت افلاک چون ارادی است و غایت هر فلک، تشبه به عقل است و چون غایت حرکت آنها متفاوت است، در نتیجه عقول متفاوتی به عنوان غایت حرکت افلاک وجود خواهند داشت.<ref>خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۳/۱۶۵؛ حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ۱۸۰ ـ ۱۸۱؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، ۶۲.</ref> امام‌خمینی نیز بر تأثیر عقول بر تعداد افلاک از نگاه حکمت مشائی تأکید کرده<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۴۰۴.</ref> و افزوده است که هر فلکی با حرکت خاص خود، به آن عقل تشبه پیدا می‌کند؛<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۵۵۴</ref> البته ایشان نظریه مشاء را که عقول را منحصر در عقول ده‌گانه می‌دانند، مردود می‌شمارد و آن را متأثر از رصد منجمان می‌داند.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۳۸۱؛ ← مقاله عقل(۲).</ref>
# کثرت عقول و تعداد آنها: حکما در اثبات کثرت [[عقول]] نیز به افلاک استناد کرده‌‌اند و بر این باورند که حرکت افلاک چون ارادی است و غایت هر فلک، تشبه به عقل است و چون غایت حرکت آنها متفاوت است، در نتیجه عقول متفاوتی به عنوان غایت حرکت افلاک وجود خواهند داشت.<ref>خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۳/۱۶۵؛ حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ۱۸۰ ـ ۱۸۱؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، ۶۲.</ref> امام‌خمینی نیز بر تأثیر عقول بر تعداد افلاک از نگاه حکمت مشائی تأکید کرده<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۴۰۴.</ref> و افزوده است که هر فلکی با حرکت خاص خود، به آن عقل تشبه پیدا می‌کند؛<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۵۵۴</ref> البته ایشان نظریه مشاء را که عقول را منحصر در عقول ده‌گانه می‌دانند، مردود می‌شمارد و آن را متأثر از رصد منجمان می‌داند.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۳۸۱؛ ← مقاله عقل(۲).</ref>
# عوالم هستی: در فلسفه اسلامی در بحث از قوس نزول از سه عالم، عقول، افلاک و عناصر، سخن به میان آمده است و در ذیل این عنوان سه مرتبه از موجودات بیان شده است: الف) مرتبه عقول: شامل عقل اول تا عقل دهم؛ ب) مرتبه صور اجسام که از فلک اعلی تا صورت عناصر را شامل می‌شود؛ ج) مرتبه هیولای اجسام که شامل هیولای فلک اعلی تا هیولای مشترک اجسام عنصری است.<ref>← بهبهانی، عیار دانش، ۳۱۹.</ref> امام‌خمینی نیز بنابر مبنای [[مشاء]] عوالم را به عالم ‌عقول، افلاک نفوس فلکی و عالم طبیعت تقسیم می‌کند.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۳۱۳؛ ← مقاله‌های عوالم هستی؛ وحدت و کثرت.</ref>
# عوالم هستی: در [[فلسفه|فلسفه اسلامی]] در بحث از قوس نزول از سه عالم، عقول، افلاک و عناصر، سخن به میان آمده است و در ذیل این عنوان سه مرتبه از موجودات بیان شده است: الف) مرتبه عقول: شامل عقل اول تا عقل دهم؛ ب) مرتبه صور اجسام که از فلک اعلی تا صورت عناصر را شامل می‌شود؛ ج) مرتبه هیولای اجسام که شامل هیولای فلک اعلی تا هیولای مشترک اجسام عنصری است.<ref>← بهبهانی، عیار دانش، ۳۱۹.</ref> [[امام‌خمینی]] نیز بنابر مبنای [[مشاء]] عوالم را به عالم ‌عقول، افلاک نفوس فلکی و عالم طبیعت تقسیم می‌کند.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۳۱۳؛ ← مقاله‌های عوالم هستی؛ وحدت و کثرت.</ref>
# ربط حادث به قدیم: یکی از مشکلات مهمی که توجه فلاسفه را به آن مشغول کرده است، چگونگی ربط [[حادث]] به [[قدیم]] و نحوه ربط ثابت به متغیر است.<ref>خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۳/۲۰۷ ـ ۲۰۹؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۶۸.</ref> به باور حکمای مشاء از آنجاکه حرکت دورانی افلاک به لحاظ تجدد و تصرم آن با حادث مربوط است و از حیث همیشگی و دایمی بودن آن با قدیم مرتبط است، حرکت دورانی افلاک به عنوان حلقه ارتباطی میان حادث و قدیم شمرده می‌شود <ref>ابن‌سینا، الشفاء، الالهیات، ۳۷۲ ـ ۳۸۱؛ خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۳/۲۰۷ ـ ۲۰۹؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۳/۶۷۸؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، ۶۶.</ref> امام‌خمینی نیز چگونگی ربط حادث به قدیم و ثابت به متغیر را دشوارترین بحث فلسفی دانسته<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۳۸۳.</ref> و بر این باور است که در ربط حادث به قدیم و متغیر به ثابت، نیاز به واسطه و رابطه‌ای است که هر دو جهت ثبات و تغیر، قدم و حدوث را داشته باشد<ref>امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۱۳۵.</ref> ایشان بر مبنا و مسلک مشاء راه حل را حرکت دوری فلک می‌داند<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۳۸۵.</ref> و آورده است حرکات دوری افلاک دو جهت دارند. یک جهت ثابت و «یلی الرب» و یک جهت متغیر و «یلی الطبیعه»؛ وجهه «یلی الربی» فلک حادث نیست؛ زیرا حرکت دوری است و توقفی دارد و از این‌رو قدیم است اما وجهه «یلی الطبیعه حادث است»؛ زیرا هنگامی که افلاک حرکت می‌کنند، تمام چیزهایی را که در درون آنهاست نیز به حرکت در می‌آورند و چون میان افلاک و آنچه در درون آنهاست، وضع و مقابله‌ای است که به مناسبت حرکت افلاک تغییر و تبدیل می‌یابد، از این‌رو جهت وضعی که حرکت افلاک با آنچه در درون افلاک است پیدا می‌کند، می‌تواند جهت حدوث و تغییر آن باشد. پس حرکت وضعی فلک، [[برزخ]] میان حادث و قدیم و ثابت به متغیر است؛<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۳۸۵ ـ ۳۸۶.</ref> البته نظر نهایی امام‌خمینی درباره ربط حادث به قدیم در فلسفه، [[حرکت جوهری]] است.<ref>← مقاله‌های ربط حادث به قدیم؛ حرکت جوهری.</ref>
# ربط حادث به قدیم: یکی از مشکلات مهمی که توجه فلاسفه را به آن مشغول کرده است، چگونگی ربط [[حادث]] به [[قدیم]] و نحوه ربط ثابت به متغیر است.<ref>خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۳/۲۰۷ ـ ۲۰۹؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۶۸.</ref> به باور حکمای مشاء از آنجاکه حرکت دورانی افلاک به لحاظ تجدد و تصرم آن با حادث مربوط است و از حیث همیشگی و دایمی بودن آن با قدیم مرتبط است، حرکت دورانی افلاک به عنوان حلقه ارتباطی میان حادث و قدیم شمرده می‌شود <ref>ابن‌سینا، الشفاء، الالهیات، ۳۷۲ ـ ۳۸۱؛ خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۳/۲۰۷ ـ ۲۰۹؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۳/۶۷۸؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، ۶۶.</ref> امام‌خمینی نیز چگونگی [[ربط حادث به قدیم]] و ثابت به متغیر را دشوارترین بحث فلسفی دانسته<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۳۸۳.</ref> و بر این باور است که در ربط حادث به قدیم و متغیر به ثابت، نیاز به واسطه و رابطه‌ای است که هر دو جهت ثبات و تغیر، قدم و حدوث را داشته باشد<ref>امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۱۳۵.</ref> ایشان بر مبنا و مسلک مشاء راه حل را حرکت دوری فلک می‌داند<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۳۸۵.</ref> و آورده است حرکات دوری افلاک دو جهت دارند. یک جهت ثابت و «یلی الرب» و یک جهت متغیر و «یلی الطبیعه»؛ وجهه «یلی الربی» فلک حادث نیست؛ زیرا حرکت دوری است و توقفی دارد و از این‌رو قدیم است اما وجهه «یلی الطبیعه حادث است»؛ زیرا هنگامی که افلاک حرکت می‌کنند، تمام چیزهایی را که در درون آنهاست نیز به حرکت در می‌آورند و چون میان افلاک و آنچه در درون آنهاست، وضع و مقابله‌ای است که به مناسبت حرکت افلاک تغییر و تبدیل می‌یابد، از این‌رو جهت وضعی که حرکت افلاک با آنچه در درون افلاک است پیدا می‌کند، می‌تواند جهت حدوث و تغییر آن باشد. پس حرکت وضعی فلک، [[برزخ]] میان حادث و قدیم و ثابت به متغیر است؛<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۳۸۵ ـ ۳۸۶.</ref> البته نظر نهایی امام‌خمینی درباره ربط حادث به قدیم در فلسفه، [[حرکت جوهری]] است.<ref>← مقاله‌های ربط حادث به قدیم؛ حرکت جوهری.</ref>
# واسطه‌های فیض الهی: از آنجاکه در نظام آفرینش عقول ده‌گانه به واسطه افلاک فیض را به عالم مادی می‌رسانند، به این افلاک واسطه‌های فیض الهی گفته می‌شود<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۱۳۸ و ۳/۹۶.</ref> بنابر نقل امام‌خمینی افلاک با حرکت دایمی خود آنچه در درون دارد، ازجمله مواد [[عالم عناصر]] را به حرکت در می‌آورد و اختلاط و نضج و پختگی حاصل می‌شود و استعداد برای افاضه از عقل را مهیا می‌کنند.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۳۹۱.</ref>
# واسطه‌های فیض الهی: از آنجاکه در نظام آفرینش عقول ده‌گانه به واسطه افلاک فیض را به عالم مادی می‌رسانند، به این افلاک واسطه‌های فیض الهی گفته می‌شود<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۱۳۸ و ۳/۹۶.</ref> بنابر نقل امام‌خمینی افلاک با حرکت دایمی خود آنچه در درون دارد، ازجمله مواد [[عالم عناصر]] را به حرکت در می‌آورد و اختلاط و نضج و پختگی حاصل می‌شود و استعداد برای افاضه از عقل را مهیا می‌کنند.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۳۹۱.</ref>
# معاد جسمانی: برخی فیلسوفان به کمک اجرام فلکی به توجیه معاد جسمانی پرداخته‌اند و اجرام فلکی را موضوع تخیل نفوس متوسطه و جرم دخانی را موضوع تخیل نفوس ناقصه به شمار آورده‌اند.<ref>ابن‌سینا، المبدأ و المعاد، ۱۱۴ ـ ۱۱۵؛ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۱/۸۹؛ ← سبزواری، اسرار الحکم، ۴۱۶؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۵/۳۱۳ ـ ۳۱۷؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، ۷۰.</ref> به باور امام‌خمینی، حکمای مشاء از آنجاکه قوای حواس باطنی انسان را مادی می‌دانستند و نتوانستند عالم برزخ را اثبات کنند، قائل شدند نفوس افراد ضعیف و متوسطی که به مرحله [[عقل مجرد]] نرسیده‌اند، پس از مرگ در جرمی از اجرام فلکی داخل می‌شوند. همچنین [[حکمای اشراق]] که علاقه نفوس را به اجرام، مانند علاقه صورت به آینه می‌دانستند، دست به چنین محذوراتی زدند که منجر به [[تناسخ صعودی]] شد<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۲۴۲ ـ ۲۴۵.</ref> و این گفته‌ها به علت ناآگاهی از تجرد خیال است.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۱۳۳؛ ← مقاله‌های تناسخ؛ معاد.</ref>
# معاد جسمانی: برخی فیلسوفان به کمک اجرام فلکی به توجیه معاد جسمانی پرداخته‌اند و اجرام فلکی را موضوع تخیل نفوس متوسطه و جرم دخانی را موضوع تخیل نفوس ناقصه به شمار آورده‌اند.<ref>ابن‌سینا، المبدأ و المعاد، ۱۱۴ ـ ۱۱۵؛ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۱/۸۹؛ ← سبزواری، اسرار الحکم، ۴۱۶؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۵/۳۱۳ ـ ۳۱۷؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، ۷۰.</ref> به باور امام‌خمینی، حکمای مشاء از آنجاکه قوای حواس باطنی انسان را مادی می‌دانستند و نتوانستند عالم برزخ را اثبات کنند، قائل شدند نفوس افراد ضعیف و متوسطی که به مرحله [[عقل مجرد]] نرسیده‌اند، پس از مرگ در جرمی از اجرام فلکی داخل می‌شوند. همچنین [[حکمای اشراق]] که علاقه نفوس را به اجرام، مانند علاقه صورت به آینه می‌دانستند، دست به چنین محذوراتی زدند که منجر به [[تناسخ صعودی]] شد<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۲۴۲ ـ ۲۴۵.</ref> و این گفته‌ها به علت ناآگاهی از تجرد خیال است.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۱۳۳؛ ← مقاله‌های تناسخ؛ معاد.</ref>
# جایگاه [[بهشت]] و [[جهنم]]: در میان اندیشمندان اسلامی درباره مکان بهشت و جهنم اختلاف است. برخی مکان بهشت و جهنم را در افلاک نه‌گانه می‌دانند؛ اما برخی وقوع مکان بهشت و جهنم در افلاک را نپذیرفته‌اند.<ref>← لاهیجی، گوهر مراد، ۶۶۱ ـ ۶۶۲.</ref> در برابر برخی از حکما کوشیده‌اند تا به این اشکال پاسخ دهند؛<ref>لاهیجی، گوهر مراد، ۶۶۲؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، ۷۲.</ref> طرح این اشکال و کوشش در جهت پاسخگویی به آن، حکایت از تأثیر [[طبیعیات]] بر مسائل فلسفی و الهی دارد، به‌ گونه‌ای که برخی محل بهشت و جهنم را با توجه به افلاک تعیین کرده‌اند و آن را فوق [[آسمان هفتم]] و داخل در [[حجب آسمانی]] دانسته‌اند و بهشت را کروی و مشابه نظام این جهانی افلاک تصور کرده و عامل رسیدن میوه‌های بهشت را حرارت جهنم که تحت مقعر بهشت قرار دارد، دانسته‌اند.<ref>← ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۳۰۴ ـ ۳۰۵؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، ۷۲.</ref> امام‌خمینی قوی‌ترین شبهه درباره نفی [[معاد جسمانی]] را همان مکان برای بهشت و جهنم می‌داند که اگر فوق افلاک و محددالجهات باشد، آنجاکه خلأ و ملائی و مکان و جهتی نیست و اگر روی زمین باشد در زمین اثری از آتش و بهشت نیست و اگر میان طبقات سماوات باشد، یا باید قائل شد که میان افلاک خلأ است یا اینکه بهشت و جهنم با افلاک تداخل کرده‌اند که لازمه آن تداخل اجسام است،<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۹۵.</ref> ایشان در جواب این اشکال قائل است آخرت از جنس این عالم نیست و در مرتبه‌ای فوق دنیاست؛ از این‌رو بحث از مکان بهشت و جهنم صحیح نیست؛ زیرا مکان امری است که با مقایسه حاصل می‌شود؛ به این معنا که وقتی دو چیز در عرض هم باشند، به جهت عدم امکان تداخل در اجسام برای هر یک مکانی تصور می‌شود و قابل اشاره و جهت است؛ اما عالم آخرت چون عالمی مستقل و تام است، در خارج دارای جهت نیست.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۹۵ ـ ۵۹۷) (← مقاله‌ بهشت و جهنم.</ref>
# جایگاه [[بهشت]] و [[جهنم]]: در میان اندیشمندان اسلامی درباره مکان بهشت و جهنم اختلاف است. برخی مکان بهشت و جهنم را در افلاک نه‌گانه می‌دانند؛ اما برخی وقوع مکان بهشت و جهنم در افلاک را نپذیرفته‌اند.<ref>← لاهیجی، گوهر مراد، ۶۶۱ ـ ۶۶۲.</ref> در برابر برخی از حکما کوشیده‌اند تا به این اشکال پاسخ دهند؛<ref>لاهیجی، گوهر مراد، ۶۶۲؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، ۷۲.</ref> طرح این اشکال و کوشش در جهت پاسخگویی به آن، حکایت از تأثیر [[طبیعیات]] بر مسائل فلسفی و الهی دارد، به‌ گونه‌ای که برخی محل بهشت و جهنم را با توجه به افلاک تعیین کرده‌اند و آن را فوق [[آسمان هفتم]] و داخل در [[حجب آسمانی]] دانسته‌اند و بهشت را کروی و مشابه نظام این جهانی افلاک تصور کرده و عامل رسیدن میوه‌های بهشت را حرارت جهنم که تحت مقعر بهشت قرار دارد، دانسته‌اند.<ref>← ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۳۰۴ ـ ۳۰۵؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، ۷۲.</ref> امام‌خمینی قوی‌ترین شبهه درباره نفی [[معاد جسمانی]] را همان مکان برای بهشت و جهنم می‌داند که اگر فوق افلاک و محددالجهات باشد، آنجاکه خلأ و ملائی و مکان و جهتی نیست و اگر روی زمین باشد در زمین اثری از آتش و بهشت نیست و اگر میان طبقات سماوات باشد، یا باید قائل شد که میان افلاک خلأ است یا اینکه بهشت و جهنم با افلاک تداخل کرده‌اند که لازمه آن تداخل اجسام است،<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۹۵.</ref> ایشان در جواب این اشکال قائل است آخرت از جنس این عالم نیست و در مرتبه‌ای فوق دنیاست؛ از این‌رو بحث از مکان بهشت و جهنم صحیح نیست؛ زیرا مکان امری است که با مقایسه حاصل می‌شود؛ به این معنا که وقتی دو چیز در عرض هم باشند، به جهت عدم امکان تداخل در اجسام برای هر یک مکانی تصور می‌شود و قابل اشاره و جهت است؛ اما [[عالم آخرت]] چون عالمی مستقل و تام است، در خارج دارای جهت نیست.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۹۵ ـ ۵۹۷) (← مقاله‌ بهشت و جهنم.</ref>


==تطبیق با نصوص و مسائل دینی==
==تطبیق با نصوص و مسائل دینی==
یکی از اهداف مهم [[فلسفه اسلامی]] و یکی از دغدغه‌های [[حکیمان مسلمان]] تطبیق [[آموزه‌های اسلامی]] با نظریه‌های فلسفی است. بر این اساس [[فلاسفه]] برخی از آموزه‌های دینی را با مبحث افلاک پیوند داده‌اند، ازجمله: ۱. تطبیق برخی آیات قرآن کریم چون «کلٌّ فی فَلَک یسْبَحُونَ»<ref>انبیاء، ۳۳؛ ← زمانی، اخترشناسان، ۱۹۰؛ حسینی اردکانی، مرآت الأکوان، ۳۲۱ ـ ۳۲۲.</ref> و «أَوْحى فی کلِّ سَماءٍ أَمْرَها»<ref>فصلت، ۱۲.</ref> بر این‌که فلک دارای نفس‌ است؛<ref>فخر رازی، المباحث المشرقیه، ۲/۱۰۲.</ref> نیز آیه «فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوارِ الْکنَّسِ»<ref>تکویر، ۱۵ ـ ۱۶</ref> که مربوط به پنج ستاره متحیر است؛<ref>فخر رازی، یواقیت العلوم، ۲۳۳؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، ۷۲ ـ ۷۳.</ref> ۲. تطبیق افلاک با جایگاه کتاب محو و اثبات؛<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۳/۱۷۷؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۵/۲۰۹؛ سبزواری، اسرار الحکم، ۲۵۵.</ref> ۳. چگونگی معراج جسمانی پیامبر؛<ref>رفیعی قزوینی، غوصی در بحر معرفت، ۶۸ ـ ۶۹.</ref> ۴. شناخت فرشتگان؛<ref>میرداماد، القبسات، ۴۰۱؛ لاهیجی، گوهر مراد، ۳۳۸.</ref> ۵. جایگاه برخی از پیامبران الهی در افلاک.<ref>اخوان‌الصفاء، رسائل اخوان الصفاء و خلان الوفاء، ۳/۷۸ و ۱۴۱؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، ۷۴ ـ ۷۵.</ref>
یکی از اهداف مهم [[فلسفه اسلامی]] و یکی از دغدغه‌های [[حکیمان مسلمان]] تطبیق [[آموزه‌های اسلامی]] با نظریه‌های فلسفی است. بر این اساس [[فلاسفه]] برخی از آموزه‌های دینی را با مبحث افلاک پیوند داده‌اند، ازجمله: ۱. تطبیق برخی آیات قرآن کریم چون «کلٌّ فی فَلَک یسْبَحُونَ»<ref>انبیاء، ۳۳؛ ← زمانی، اخترشناسان، ۱۹۰؛ حسینی اردکانی، مرآت الأکوان، ۳۲۱ ـ ۳۲۲.</ref> و «أَوْحى فی کلِّ سَماءٍ أَمْرَها»<ref>فصلت، ۱۲.</ref> بر این‌که فلک دارای نفس‌ است؛<ref>فخر رازی، المباحث المشرقیه، ۲/۱۰۲.</ref> نیز آیه «فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوارِ الْکنَّسِ»<ref>تکویر، ۱۵ ـ ۱۶</ref> که مربوط به پنج ستاره متحیر است؛<ref>فخر رازی، یواقیت العلوم، ۲۳۳؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، ۷۲ ـ ۷۳.</ref> ۲. تطبیق افلاک با جایگاه کتاب محو و اثبات؛<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۳/۱۷۷؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۵/۲۰۹؛ سبزواری، اسرار الحکم، ۲۵۵.</ref> ۳. چگونگی معراج جسمانی پیامبر؛<ref>رفیعی قزوینی، غوصی در بحر معرفت، ۶۸ ـ ۶۹.</ref> ۴. شناخت فرشتگان؛<ref>میرداماد، القبسات، ۴۰۱؛ لاهیجی، گوهر مراد، ۳۳۸.</ref> ۵. جایگاه برخی از [[پیامبران الهی]] در افلاک.<ref>اخوان‌الصفاء، رسائل اخوان الصفاء و خلان الوفاء، ۳/۷۸ و ۱۴۱؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، ۷۴ ـ ۷۵.</ref>


امام‌خمینی نیز برخی نصوص و مسائل دینی بر اساس نظریه افلاک تبیین کرده است؛ ازجمله:
امام‌خمینی نیز برخی نصوص و مسائل دینی بر اساس نظریه افلاک تبیین کرده است؛ ازجمله:
خط ۸۳: خط ۸۳:
# نفس کلی فلک همان [[لوح محفوظ]] است که یکی از مراتب علم حق‌تعالی است؛ زیرا صورت‌های کلی که به آن قائم‌اند، بدون تغییر و تبدّل‌اند<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۸۴.</ref> به نقل امام‌خمینی نفوس همه افلاک و انکشاف اشیا در آن و نقوش موجودات عالم که از طرف [[عقول]] افاضه می‌شوند، به منزله لوحی‌اند که جایگاهشان نسبت به عقول، در قبول صور کلیه به منزله لوح حسی نسبت به قلم حسی در قبول نقوش حسی است؛ <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۸۴.</ref> اما صورت‌های جزئی که به نفس منطبعه فلک قائم‌اند، لوح قدر و قدر علمی‌اند.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۸۴ ـ ۲۸۵.</ref>
# نفس کلی فلک همان [[لوح محفوظ]] است که یکی از مراتب علم حق‌تعالی است؛ زیرا صورت‌های کلی که به آن قائم‌اند، بدون تغییر و تبدّل‌اند<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۸۴.</ref> به نقل امام‌خمینی نفوس همه افلاک و انکشاف اشیا در آن و نقوش موجودات عالم که از طرف [[عقول]] افاضه می‌شوند، به منزله لوحی‌اند که جایگاهشان نسبت به عقول، در قبول صور کلیه به منزله لوح حسی نسبت به قلم حسی در قبول نقوش حسی است؛ <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۸۴.</ref> اما صورت‌های جزئی که به نفس منطبعه فلک قائم‌اند، لوح قدر و قدر علمی‌اند.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۸۴ ـ ۲۸۵.</ref>
# از آنجاکه برخی اندیشمندان [[معراج پیامبر اکرم(ص)]] را جسمانی می‌دانند و از طرف دیگر، ماده افلاک را قابل خرق و التیام نمی‌دانند، این محذور مطرح است که چگونه پیامبر اکرم(ص) در شب معراج به آسمان‌ها رفت و چگونه از میان افلاک عبور کرد. برخی از فیلسوفان برای رفع این مشکل دلایل مختلفی آورده‌اند، ازجمله لطیف‌بودن جسم پیامبر(ص) نسبت به اجسام فلکی<ref>رفیعی قزوینی، غوصی در بحر معرفت، ۶۸ ـ ۶۹.</ref> برخی بر این باورند که برهان امتناع بر خرق و التیام منحصر در فلک اعظم (مجدد الجهات) است و در مورد دیگر افلاک صادق نیست؛<ref>رفیعی قزوینی، غوصی در بحر معرفت، ۶۸ ـ ۶۹؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، ۷۴ ـ ۷۵.</ref> بنابر نظر امام‌خمینی، قضیه معراج جسمانی پیامبر اکرم(ص) را بدون اثبات [[تجرد نفس]] به‌آسانی نمی‌توان اثبات کرد. منظور از معراج این نیست که پیامبر اسلام(ص) در عوالم مادی و جسمانیت سیر کرده و آنها را دیده است؛ زیرا عالم جسم و کرات جسمانی امر مهمی نیستند که پیامبر(ص) برای دیدن آنها به معراج رود، بلکه معراج پیامبر اکرم(ص) رفتن به [[عالم مجردات]] و [[عقول قدسی]] است<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۱ ـ ۵۲.</ref> و از آنجاکه جسم و بدن حضرت مجذوب روح شریف ایشان بود، معراج جسمانی روی داد.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۱.</ref>
# از آنجاکه برخی اندیشمندان [[معراج پیامبر اکرم(ص)]] را جسمانی می‌دانند و از طرف دیگر، ماده افلاک را قابل خرق و التیام نمی‌دانند، این محذور مطرح است که چگونه پیامبر اکرم(ص) در شب معراج به آسمان‌ها رفت و چگونه از میان افلاک عبور کرد. برخی از فیلسوفان برای رفع این مشکل دلایل مختلفی آورده‌اند، ازجمله لطیف‌بودن جسم پیامبر(ص) نسبت به اجسام فلکی<ref>رفیعی قزوینی، غوصی در بحر معرفت، ۶۸ ـ ۶۹.</ref> برخی بر این باورند که برهان امتناع بر خرق و التیام منحصر در فلک اعظم (مجدد الجهات) است و در مورد دیگر افلاک صادق نیست؛<ref>رفیعی قزوینی، غوصی در بحر معرفت، ۶۸ ـ ۶۹؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، ۷۴ ـ ۷۵.</ref> بنابر نظر امام‌خمینی، قضیه معراج جسمانی پیامبر اکرم(ص) را بدون اثبات [[تجرد نفس]] به‌آسانی نمی‌توان اثبات کرد. منظور از معراج این نیست که پیامبر اسلام(ص) در عوالم مادی و جسمانیت سیر کرده و آنها را دیده است؛ زیرا عالم جسم و کرات جسمانی امر مهمی نیستند که پیامبر(ص) برای دیدن آنها به معراج رود، بلکه معراج پیامبر اکرم(ص) رفتن به [[عالم مجردات]] و [[عقول قدسی]] است<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۱ ـ ۵۲.</ref> و از آنجاکه جسم و بدن حضرت مجذوب روح شریف ایشان بود، معراج جسمانی روی داد.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۱.</ref>
# در قرآن کریم در موارد فراوانی به‌صراحت از آسمان‌های هفت‌گانه سخن به میان آمده است.<ref>بقره، ۲۹؛ اسراء، ۴۴؛ مؤمنون، ۸۶؛ فصلت، ۱۲؛ نوح، ۱۵.</ref> در کتاب‌های آسمانی نیز فراوان از آسمان سخن گفته شده است <ref>بطرس، قاموس الکتاب المقدس، ۴۸۵ ـ ۴۸۶.</ref> ‌‌اندیشمندان اسلامی در پی توجیه و انطباق افلاک با آسمان‌های هفت‌گانه در آیات الهی چند راه حل بیان کرده‌اند. برخی بر این باورند که عرش در قرآن کریم،<ref>حاقه، ۱۷.</ref> همان فلک نهم است و افلاک هشت‌گانه همان فرشتگان‌اند که عرش را حمل می‌کنند. آنان سعی کرده‌اند به این وسیله میان [[کلام الهی]] و هیئت بطلمیوسی جمع کنند.<ref>ابن‌سینا، رسائل، ۲۱۷ ـ ۲۱۹؛ ← ذهبی، التفسیر و المفسرون، ۲/۴۲۶؛ ← مقاله عرش.</ref> برخی نیز آسمان‌های هفت‌گانه را همان هفت فلک دانسته‌اند و آن را با هیئت بطلمیوس تطبیق کرده‌اند.<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۲/۳۸۱.</ref> [[اهل معرفت]] در تفسیر هفت آسمان، راهی غیر راه علم هیئت قدیم در پیش گرفته‌اند و هفت آسمان را به عوالمی روحی تفسیر کرده‌اند<ref>ابن‌عربی، تفسیر، ۱/۲۵.</ref> و بر این باورند که رصد و حس در فهم امور آسمان‌ها ناقص است.<ref>ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۲/۲۸۹ ـ ۲۹۳.</ref> امام‌خمینی درباره هفت آسمان، با استناد به آیه «إِنَّا زَینَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِب‏» <ref>صافات، ۶.</ref> و بر اساس [[حرکت جوهری]] بر این باور است که همه سیارات و ستارگان در آسمان اول‌اند و قرآن بر خلاف هیئت بطلمیوسی تمام ستاره‌ها و کواکب را در آسمان دنیا می‌داند؛ از این‌رو سبع سماوات غیر از افلاکی است که بطلمیوس بیان کرده است؛<ref>امام‌خمینی، صحیفه، ۲۰/۲۹۹ ـ ۳۰۰.</ref> ایشان قائل است که بر ثبوت افلاک هیئت بطلمیوسی برهان وجود ندارد و نباید آن را به حساب شریعت اسلامی گذاشت و به [[قرآن]] نسبت داد و خود قرآن به‌صراحت این نظر را رد می‌کند؛ <ref>صافات، ۶</ref> زیرا سماء دنیا آخرین طبقه سماوات سبع است و هرچه در علوم جدید از کواکب و ستاره‌ها کشف کرده‌اند، همه در آسمان اول است، بلکه همه کواکب پایین‌تر از آسمان اول‌اند و آسمان اول پس از این کواکب آغاز می‌شود؛<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۴۲۹.</ref> ایشان با طرح مسئله هفت آسمان قرآن کریم، یادآور شده با توجه به کشفیات جدید علوم کیهان‌شناسی در صحنه کهکشان‌ها، فهم این گزاره قرآن از توان بشری خارج است.<ref>امام‌خمینی، تقریرات؛ امام‌خمینی، صحیفه، ۲۰/۲۹۹ ـ ۳۰۰.</ref>
# در [[قرآن کریم]] در موارد فراوانی به‌صراحت از آسمان‌های هفت‌گانه سخن به میان آمده است.<ref>بقره، ۲۹؛ اسراء، ۴۴؛ مؤمنون، ۸۶؛ فصلت، ۱۲؛ نوح، ۱۵.</ref> در کتاب‌های آسمانی نیز فراوان از آسمان سخن گفته شده است <ref>بطرس، قاموس الکتاب المقدس، ۴۸۵ ـ ۴۸۶.</ref> ‌‌اندیشمندان اسلامی در پی توجیه و انطباق افلاک با آسمان‌های هفت‌گانه در آیات الهی چند راه حل بیان کرده‌اند. برخی بر این باورند که عرش در قرآن کریم،<ref>حاقه، ۱۷.</ref> همان فلک نهم است و افلاک هشت‌گانه همان فرشتگان‌اند که عرش را حمل می‌کنند. آنان سعی کرده‌اند به این وسیله میان [[کلام الهی]] و هیئت بطلمیوسی جمع کنند.<ref>ابن‌سینا، رسائل، ۲۱۷ ـ ۲۱۹؛ ← ذهبی، التفسیر و المفسرون، ۲/۴۲۶؛ ← مقاله عرش.</ref> برخی نیز آسمان‌های هفت‌گانه را همان هفت فلک دانسته‌اند و آن را با هیئت بطلمیوس تطبیق کرده‌اند.<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۲/۳۸۱.</ref> [[اهل معرفت]] در تفسیر هفت آسمان، راهی غیر راه علم هیئت قدیم در پیش گرفته‌اند و هفت آسمان را به عوالمی روحی تفسیر کرده‌اند<ref>ابن‌عربی، تفسیر، ۱/۲۵.</ref> و بر این باورند که رصد و حس در فهم امور آسمان‌ها ناقص است.<ref>ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۲/۲۸۹ ـ ۲۹۳.</ref> امام‌خمینی درباره هفت آسمان، با استناد به آیه «إِنَّا زَینَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِب‏» <ref>صافات، ۶.</ref> و بر اساس [[حرکت جوهری]] بر این باور است که همه سیارات و ستارگان در آسمان اول‌اند و قرآن بر خلاف هیئت بطلمیوسی تمام ستاره‌ها و کواکب را در آسمان دنیا می‌داند؛ از این‌رو سبع سماوات غیر از افلاکی است که بطلمیوس بیان کرده است؛<ref>امام‌خمینی، صحیفه، ۲۰/۲۹۹ ـ ۳۰۰.</ref> ایشان قائل است که بر ثبوت افلاک هیئت بطلمیوسی برهان وجود ندارد و نباید آن را به حساب شریعت اسلامی گذاشت و به [[قرآن]] نسبت داد و خود قرآن به‌صراحت این نظر را رد می‌کند؛ <ref>صافات، ۶</ref> زیرا سماء دنیا آخرین طبقه سماوات سبع است و هرچه در علوم جدید از کواکب و ستاره‌ها کشف کرده‌اند، همه در آسمان اول است، بلکه همه کواکب پایین‌تر از آسمان اول‌اند و آسمان اول پس از این کواکب آغاز می‌شود؛<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۴۲۹.</ref> ایشان با طرح مسئله هفت آسمان قرآن کریم، یادآور شده با توجه به کشفیات جدید علوم کیهان‌شناسی در صحنه کهکشان‌ها، فهم این گزاره قرآن از توان بشری خارج است.<ref>امام‌خمینی، تقریرات؛ امام‌خمینی، صحیفه، ۲۰/۲۹۹ ـ ۳۰۰.</ref>
# بنابر نظر امام‌خمینی اربابان عقول در تفسیر آیه «خلق آسمان‌ها و زمین در شش روز» متحیرند و هر کس بر حسب مسلک خود تفسیری ارائه کرده است. برخی علمای ظاهر، مقصود از خلق در شش روز را همان شش روز زمانی می‌داند. برخی فیلسوفان<ref>ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۳/۱۲۰ ـ ۱۲۲؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۶/۱۶۰ ـ ۱۶۴.</ref> آن را به روزهای ربوبی تطبیق کرده‌اند که هزار سال است؛ یعنی از زمان نزول آدم تا زمان پیامبر اسلام(ص) شش هزار سال است؛ اما در نگاه [[عرفا]] مراتب نزول وجود در [[قوس نزول عالم]] تا پایین‌ترین نزول که [[مرتبه حجاب وجودی]] است، [[لیلة‌القدر]] است و ابتدای [[روز قیامت]] از نخستین مرتبه رجوع مُلک به ملکوت در [[قوس صعود عالم]] و [[تعینات حجب]] آغاز می‌شود و تا ظهور [[قیامت کبری]]، این شش روز در عالم کبیر، مراتب شش‌گانه صعودی است؛<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۵۸.</ref> البته ایشان احتمال دیگری نیز داده است که منافاتی با این بیان عرفانی ندارد و آن به حسب هیئت جدید است که باطل‌کننده هیئت بطلمیوسی است و آن این است که غیر از منظومه شمسی منظومه‌های شمسی زیاد دیگری وجود دارد که عدد آنها را کسی نمی‌داند و تفصیل آنها در هیئت جدید آمده است؛ پس ممکن است مراد از سماوات و ارض همین شمس و مدارات و کواکب خود آنها باشد و تحدید آن به شش روز با توجه به منظومه شمسی دیگری باشد و این احتمال نزدیک‌تر به ظاهر است؛<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۵۸ ـ ۶۵۹.</ref> ایشان خاطرنشان کرده است که قرآن نخستین کتابی است که حرکت زمین را بیان کرده و به‌صراحت گفته کوه‌ها حرکتی به مانند حرکت ابرها دارند <ref>نمل، ۸۸.</ref> و این برخلاف هیئت بطلمیوسی رایج آن زمان بوده است؛<ref>امام‌خمینی، صحیفه، ۲۰/۲۹۸ ـ ۲۹۹.</ref> ولی به علت غلبه هیئت بطلمیوسی برخی از آن تعبیر به حرکت جوهری کرده‌اند و حال آنکه حرکت جوهری، حرکتش مثل حرکت ابرها نیست و هیچ ربطی به حرکت دورانی زمین ندارد.<ref>امام‌خمینی، صحیفه، ۲۰/۲۹۸ ـ ۲۹۹.</ref>
# بنابر نظر امام‌خمینی اربابان عقول در تفسیر آیه «خلق آسمان‌ها و زمین در شش روز» متحیرند و هر کس بر حسب مسلک خود تفسیری ارائه کرده است. برخی علمای ظاهر، مقصود از خلق در شش روز را همان شش روز زمانی می‌داند. برخی فیلسوفان<ref>ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۳/۱۲۰ ـ ۱۲۲؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۶/۱۶۰ ـ ۱۶۴.</ref> آن را به روزهای ربوبی تطبیق کرده‌اند که هزار سال است؛ یعنی از زمان نزول آدم تا زمان پیامبر اسلام(ص) شش هزار سال است؛ اما در نگاه [[عرفا]] مراتب نزول وجود در [[قوس نزول عالم]] تا پایین‌ترین نزول که [[مرتبه حجاب وجودی]] است، [[لیلة‌القدر]] است و ابتدای [[روز قیامت]] از نخستین مرتبه رجوع مُلک به ملکوت در [[قوس صعود عالم]] و [[تعینات حجب]] آغاز می‌شود و تا ظهور [[قیامت کبری]]، این شش روز در عالم کبیر، مراتب شش‌گانه صعودی است؛<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۵۸.</ref> البته ایشان احتمال دیگری نیز داده است که منافاتی با این بیان عرفانی ندارد و آن به حسب هیئت جدید است که باطل‌کننده هیئت بطلمیوسی است و آن این است که غیر از منظومه شمسی منظومه‌های شمسی زیاد دیگری وجود دارد که عدد آنها را کسی نمی‌داند و تفصیل آنها در هیئت جدید آمده است؛ پس ممکن است مراد از سماوات و ارض همین شمس و مدارات و کواکب خود آنها باشد و تحدید آن به شش روز با توجه به منظومه شمسی دیگری باشد و این احتمال نزدیک‌تر به ظاهر است؛<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۵۸ ـ ۶۵۹.</ref> ایشان خاطرنشان کرده است که قرآن نخستین کتابی است که حرکت زمین را بیان کرده و به‌صراحت گفته کوه‌ها حرکتی به مانند حرکت ابرها دارند <ref>نمل، ۸۸.</ref> و این برخلاف هیئت بطلمیوسی رایج آن زمان بوده است؛<ref>امام‌خمینی، صحیفه، ۲۰/۲۹۸ ـ ۲۹۹.</ref> ولی به علت غلبه هیئت بطلمیوسی برخی از آن تعبیر به حرکت جوهری کرده‌اند و حال آنکه حرکت جوهری، حرکتش مثل حرکت ابرها نیست و هیچ ربطی به حرکت دورانی زمین ندارد.<ref>امام‌خمینی، صحیفه، ۲۰/۲۹۸ ـ ۲۹۹.</ref>


۲۱٬۱۶۳

ویرایش