۲۱٬۲۹۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
# واسطههای فیض الهی: از آنجاکه در نظام آفرینش عقول دهگانه به واسطه افلاک فیض را به عالم مادی میرسانند، به این افلاک واسطههای فیض الهی گفته میشود<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۱۳۸ و ۳/۹۶.</ref> بنابر نقل امامخمینی افلاک با حرکت دایمی خود آنچه در درون دارد، ازجمله مواد [[عالم عناصر]] را به حرکت در میآورد و اختلاط و نضج و پختگی حاصل میشود و استعداد برای افاضه از عقل را مهیا میکنند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۹۱.</ref> | # واسطههای فیض الهی: از آنجاکه در نظام آفرینش عقول دهگانه به واسطه افلاک فیض را به عالم مادی میرسانند، به این افلاک واسطههای فیض الهی گفته میشود<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۱۳۸ و ۳/۹۶.</ref> بنابر نقل امامخمینی افلاک با حرکت دایمی خود آنچه در درون دارد، ازجمله مواد [[عالم عناصر]] را به حرکت در میآورد و اختلاط و نضج و پختگی حاصل میشود و استعداد برای افاضه از عقل را مهیا میکنند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۹۱.</ref> | ||
# معاد جسمانی: برخی فیلسوفان به کمک اجرام فلکی به توجیه معاد جسمانی پرداختهاند و اجرام فلکی را موضوع تخیل نفوس متوسطه و جرم دخانی را موضوع تخیل نفوس ناقصه به شمار آوردهاند.<ref>ابنسینا، المبدأ و المعاد، ۱۱۴ ـ ۱۱۵؛ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۱/۸۹؛ ← سبزواری، اسرار الحکم، ۴۱۶؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۵/۳۱۳ ـ ۳۱۷؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، ۷۰.</ref> به باور امامخمینی، حکمای مشاء از آنجاکه قوای حواس باطنی انسان را مادی میدانستند و نتوانستند عالم برزخ را اثبات کنند، قائل شدند نفوس افراد ضعیف و متوسطی که به مرحله [[عقل مجرد]] نرسیدهاند، پس از مرگ در جرمی از اجرام فلکی داخل میشوند. همچنین [[حکمای اشراق]] که علاقه نفوس را به اجرام، مانند علاقه صورت به آینه میدانستند، دست به چنین محذوراتی زدند که منجر به [[تناسخ صعودی]] شد<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۲۴۲ ـ ۲۴۵.</ref> و این گفتهها به علت ناآگاهی از تجرد خیال است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۱۳۳؛ ← مقالههای تناسخ؛ معاد.</ref> | # معاد جسمانی: برخی فیلسوفان به کمک اجرام فلکی به توجیه معاد جسمانی پرداختهاند و اجرام فلکی را موضوع تخیل نفوس متوسطه و جرم دخانی را موضوع تخیل نفوس ناقصه به شمار آوردهاند.<ref>ابنسینا، المبدأ و المعاد، ۱۱۴ ـ ۱۱۵؛ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۱/۸۹؛ ← سبزواری، اسرار الحکم، ۴۱۶؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۵/۳۱۳ ـ ۳۱۷؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، ۷۰.</ref> به باور امامخمینی، حکمای مشاء از آنجاکه قوای حواس باطنی انسان را مادی میدانستند و نتوانستند عالم برزخ را اثبات کنند، قائل شدند نفوس افراد ضعیف و متوسطی که به مرحله [[عقل مجرد]] نرسیدهاند، پس از مرگ در جرمی از اجرام فلکی داخل میشوند. همچنین [[حکمای اشراق]] که علاقه نفوس را به اجرام، مانند علاقه صورت به آینه میدانستند، دست به چنین محذوراتی زدند که منجر به [[تناسخ صعودی]] شد<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۲۴۲ ـ ۲۴۵.</ref> و این گفتهها به علت ناآگاهی از تجرد خیال است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۱۳۳؛ ← مقالههای تناسخ؛ معاد.</ref> | ||
# جایگاه [[بهشت]] و [[جهنم]]: در میان اندیشمندان اسلامی درباره مکان بهشت و جهنم اختلاف است. برخی مکان بهشت و جهنم را در افلاک نهگانه میدانند؛ اما برخی وقوع مکان بهشت و جهنم در افلاک را نپذیرفتهاند.<ref>← لاهیجی، گوهر مراد، ۶۶۱ ـ ۶۶۲.</ref> در برابر برخی از حکما کوشیدهاند تا به این اشکال پاسخ دهند؛<ref>لاهیجی، گوهر مراد، ۶۶۲؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، ۷۲.</ref> طرح این اشکال و کوشش در جهت پاسخگویی به آن، حکایت از تأثیر [[طبیعیات]] بر مسائل فلسفی و الهی دارد، به گونهای که برخی محل بهشت و جهنم را با توجه به افلاک تعیین کردهاند و آن را فوق [[آسمان هفتم]] و داخل در [[حجب آسمانی]] دانستهاند و بهشت را کروی و مشابه نظام این جهانی افلاک تصور کرده و عامل رسیدن میوههای بهشت را حرارت جهنم که تحت مقعر بهشت قرار دارد، دانستهاند.<ref>← ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۳۰۴ ـ ۳۰۵؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، ۷۲.</ref> امامخمینی قویترین شبهه درباره نفی [[معاد جسمانی]] را همان مکان برای بهشت و جهنم میداند که اگر فوق افلاک و محددالجهات باشد، آنجاکه خلأ و ملائی و مکان و جهتی نیست و اگر روی زمین باشد در زمین اثری از آتش و بهشت نیست و اگر میان طبقات سماوات باشد، یا باید قائل شد که میان افلاک خلأ است یا اینکه بهشت و جهنم با افلاک تداخل کردهاند که لازمه آن تداخل اجسام است،<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۹۵.</ref> ایشان در جواب این اشکال قائل است آخرت از جنس این عالم نیست و در مرتبهای فوق دنیاست؛ از اینرو بحث از مکان بهشت و جهنم صحیح نیست؛ زیرا مکان امری است که با مقایسه حاصل میشود؛ به این معنا که وقتی دو چیز در عرض هم باشند، به جهت عدم امکان تداخل در اجسام برای هر یک مکانی تصور میشود و قابل اشاره و جهت است؛ اما [[عالم آخرت]] چون عالمی مستقل و تام است، در خارج دارای جهت نیست.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۹۵ ـ | # جایگاه [[بهشت]] و [[جهنم]]: در میان اندیشمندان اسلامی درباره مکان بهشت و جهنم اختلاف است. برخی مکان بهشت و جهنم را در افلاک نهگانه میدانند؛ اما برخی وقوع مکان بهشت و جهنم در افلاک را نپذیرفتهاند.<ref>← لاهیجی، گوهر مراد، ۶۶۱ ـ ۶۶۲.</ref> در برابر برخی از حکما کوشیدهاند تا به این اشکال پاسخ دهند؛<ref>لاهیجی، گوهر مراد، ۶۶۲؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، ۷۲.</ref> طرح این اشکال و کوشش در جهت پاسخگویی به آن، حکایت از تأثیر [[طبیعیات]] بر مسائل فلسفی و الهی دارد، به گونهای که برخی محل بهشت و جهنم را با توجه به افلاک تعیین کردهاند و آن را فوق [[آسمان هفتم]] و داخل در [[حجب آسمانی]] دانستهاند و بهشت را کروی و مشابه نظام این جهانی افلاک تصور کرده و عامل رسیدن میوههای بهشت را حرارت جهنم که تحت مقعر بهشت قرار دارد، دانستهاند.<ref>← ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۳۰۴ ـ ۳۰۵؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، ۷۲.</ref> امامخمینی قویترین شبهه درباره نفی [[معاد جسمانی]] را همان مکان برای بهشت و جهنم میداند که اگر فوق افلاک و محددالجهات باشد، آنجاکه خلأ و ملائی و مکان و جهتی نیست و اگر روی زمین باشد در زمین اثری از آتش و بهشت نیست و اگر میان طبقات سماوات باشد، یا باید قائل شد که میان افلاک خلأ است یا اینکه بهشت و جهنم با افلاک تداخل کردهاند که لازمه آن تداخل اجسام است،<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۹۵.</ref> ایشان در جواب این اشکال قائل است آخرت از جنس این عالم نیست و در مرتبهای فوق دنیاست؛ از اینرو بحث از مکان بهشت و جهنم صحیح نیست؛ زیرا مکان امری است که با مقایسه حاصل میشود؛ به این معنا که وقتی دو چیز در عرض هم باشند، به جهت عدم امکان تداخل در اجسام برای هر یک مکانی تصور میشود و قابل اشاره و جهت است؛ اما [[عالم آخرت]] چون عالمی مستقل و تام است، در خارج دارای جهت نیست.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۹۵ ـ ۵۹۷؛ ← مقاله بهشت و جهنم.</ref> | ||
==تطبیق با نصوص و مسائل دینی== | ==تطبیق با نصوص و مسائل دینی== | ||
خط ۸۰: | خط ۸۰: | ||
امامخمینی نیز برخی نصوص و مسائل دینی بر اساس نظریه افلاک تبیین کرده است؛ ازجمله: | امامخمینی نیز برخی نصوص و مسائل دینی بر اساس نظریه افلاک تبیین کرده است؛ ازجمله: | ||
# کلمه «خُنَّس» در آیه «فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوارِ الْکنَّسِ»<ref>تکویر، ۱۵ ـ ۱۶.</ref> به معنای رجوعکنندههایی است که همان [[کواکب خمسه]] متحیرهاند و از آن جهت به آنها رواجع گویند که گاهی با سرعت به یک نقطه میروند و گاهی از آن نقطه بهسرعت دور میشوند و پس از دورشدن دو سه روز در جای خود ثابت میمانند و پس از آن با سرعت تمام رجوع میکنند و به نقطه نخست بر میگردند و چند روزی توقف میکنند<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۵۴۷.</ref> و کلمه کُنّس به معنای مستورات است؛ زیرا این کواکب متحیره تحت نور خورشید مستورند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۵۴۸.</ref> امامخمینی افزوده است که این رواجع و مستورات در سماوات سبعاند و در فلک هشتم و فلک نهم نیستند؛<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۵۴۸ ـ ۵۴۹.</ref> ایشان همچنین فلک اطلس را همان عرش و فلک هشتم را همان کرسی در لسان شرع میداند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/ | # کلمه «خُنَّس» در آیه «فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوارِ الْکنَّسِ»<ref>تکویر، ۱۵ ـ ۱۶.</ref> به معنای رجوعکنندههایی است که همان [[کواکب خمسه]] متحیرهاند و از آن جهت به آنها رواجع گویند که گاهی با سرعت به یک نقطه میروند و گاهی از آن نقطه بهسرعت دور میشوند و پس از دورشدن دو سه روز در جای خود ثابت میمانند و پس از آن با سرعت تمام رجوع میکنند و به نقطه نخست بر میگردند و چند روزی توقف میکنند<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۵۴۷.</ref> و کلمه کُنّس به معنای مستورات است؛ زیرا این کواکب متحیره تحت نور خورشید مستورند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۵۴۸.</ref> امامخمینی افزوده است که این رواجع و مستورات در سماوات سبعاند و در فلک هشتم و فلک نهم نیستند؛<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۵۴۸ ـ ۵۴۹.</ref> ایشان همچنین فلک اطلس را همان عرش و فلک هشتم را همان کرسی در لسان شرع میداند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۵۴۷؛← مقاله عرش.</ref> | ||
# نفس کلی فلک همان [[لوح محفوظ]] است که یکی از مراتب علم حقتعالی است؛ زیرا صورتهای کلی که به آن قائماند، بدون تغییر و تبدّلاند<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۴.</ref> به نقل امامخمینی نفوس همه افلاک و انکشاف اشیا در آن و نقوش موجودات عالم که از طرف [[عقول]] افاضه میشوند، به منزله لوحیاند که جایگاهشان نسبت به عقول، در قبول صور کلیه به منزله لوح حسی نسبت به قلم حسی در قبول نقوش حسی است؛ <ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۴.</ref> اما صورتهای جزئی که به نفس منطبعه فلک قائماند، لوح قدر و قدر علمیاند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۴ ـ ۲۸۵.</ref> | # نفس کلی فلک همان [[لوح محفوظ]] است که یکی از مراتب علم حقتعالی است؛ زیرا صورتهای کلی که به آن قائماند، بدون تغییر و تبدّلاند<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۴.</ref> به نقل امامخمینی نفوس همه افلاک و انکشاف اشیا در آن و نقوش موجودات عالم که از طرف [[عقول]] افاضه میشوند، به منزله لوحیاند که جایگاهشان نسبت به عقول، در قبول صور کلیه به منزله لوح حسی نسبت به قلم حسی در قبول نقوش حسی است؛ <ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۴.</ref> اما صورتهای جزئی که به نفس منطبعه فلک قائماند، لوح قدر و قدر علمیاند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۴ ـ ۲۸۵.</ref> | ||
# از آنجاکه برخی اندیشمندان [[معراج پیامبر اکرم(ص)]] را جسمانی میدانند و از طرف دیگر، ماده افلاک را قابل خرق و التیام نمیدانند، این محذور مطرح است که چگونه پیامبر اکرم(ص) در شب معراج به آسمانها رفت و چگونه از میان افلاک عبور کرد. برخی از فیلسوفان برای رفع این مشکل دلایل مختلفی آوردهاند، ازجمله لطیفبودن جسم پیامبر(ص) نسبت به اجسام فلکی<ref>رفیعی قزوینی، غوصی در بحر معرفت، ۶۸ ـ ۶۹.</ref> برخی بر این باورند که برهان امتناع بر خرق و التیام منحصر در فلک اعظم (مجدد الجهات) است و در مورد دیگر افلاک صادق نیست؛<ref>رفیعی قزوینی، غوصی در بحر معرفت، ۶۸ ـ ۶۹؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، ۷۴ ـ ۷۵.</ref> بنابر نظر امامخمینی، قضیه معراج جسمانی پیامبر اکرم(ص) را بدون اثبات [[تجرد نفس]] بهآسانی نمیتوان اثبات کرد. منظور از معراج این نیست که پیامبر اسلام(ص) در عوالم مادی و جسمانیت سیر کرده و آنها را دیده است؛ زیرا عالم جسم و کرات جسمانی امر مهمی نیستند که پیامبر(ص) برای دیدن آنها به معراج رود، بلکه معراج پیامبر اکرم(ص) رفتن به [[عالم مجردات]] و [[عقول قدسی]] است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۱ ـ ۵۲.</ref> و از آنجاکه جسم و بدن حضرت مجذوب روح شریف ایشان بود، معراج جسمانی روی داد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۱.</ref> | # از آنجاکه برخی اندیشمندان [[معراج پیامبر اکرم(ص)]] را جسمانی میدانند و از طرف دیگر، ماده افلاک را قابل خرق و التیام نمیدانند، این محذور مطرح است که چگونه پیامبر اکرم(ص) در شب معراج به آسمانها رفت و چگونه از میان افلاک عبور کرد. برخی از فیلسوفان برای رفع این مشکل دلایل مختلفی آوردهاند، ازجمله لطیفبودن جسم پیامبر(ص) نسبت به اجسام فلکی<ref>رفیعی قزوینی، غوصی در بحر معرفت، ۶۸ ـ ۶۹.</ref> برخی بر این باورند که برهان امتناع بر خرق و التیام منحصر در فلک اعظم (مجدد الجهات) است و در مورد دیگر افلاک صادق نیست؛<ref>رفیعی قزوینی، غوصی در بحر معرفت، ۶۸ ـ ۶۹؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، ۷۴ ـ ۷۵.</ref> بنابر نظر امامخمینی، قضیه معراج جسمانی پیامبر اکرم(ص) را بدون اثبات [[تجرد نفس]] بهآسانی نمیتوان اثبات کرد. منظور از معراج این نیست که پیامبر اسلام(ص) در عوالم مادی و جسمانیت سیر کرده و آنها را دیده است؛ زیرا عالم جسم و کرات جسمانی امر مهمی نیستند که پیامبر(ص) برای دیدن آنها به معراج رود، بلکه معراج پیامبر اکرم(ص) رفتن به [[عالم مجردات]] و [[عقول قدسی]] است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۱ ـ ۵۲.</ref> و از آنجاکه جسم و بدن حضرت مجذوب روح شریف ایشان بود، معراج جسمانی روی داد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۱.</ref> |