پرش به محتوا

کاربر:Salar/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۴٬۳۴۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۰ آذر ۱۴۰۱
اصلاح نویسه‌های عربی، اصلاح فاصلهٔ مجازی، اصلاح ارقام
(اصلاح نویسه‌های عربی، اصلاح فاصلهٔ مجازی، اصلاح ارقام)
خط ۱: خط ۱:
'''سیدمصطفی خمینی'''، فرزند ارشد [[امام‌خمینی]]، فقیه مبارز و [[تفسیر|مفسر قرآن]].
'''خوانساری، سیداحمد'''، مرجع تقلید معاصر و مورد علاقه و تکریم [[امام‌خمینی]].
==زندگی‌نامه==
 
==زندگی‌نامه و تحصیلات==
سیداحمد خوانساری در ۱۸ محرم ۱۳۰۹ق/ شهریور ۱۲۷۰ش در خوانسار متولد شد. پدرش سیدیوسف از علمای خوانسار بود و نسب وی به امام‌موسی‌کاظم(ع) می‌رسد.<ref>ریحان یزدی، آینه دانشوران، ۱۶۹ و ۴۸۹ ـ ۴۹۰؛ شریف رازی، گنجینه دانشمندان، ۹/۲؛ انصاری قمی، اختران فقاهت، ۹۸۸/۲ ـ ۹۸۹.</ref>
 
خوانساری پس از فراگرفتن خواندن و نوشتن و حساب و آشنایی با قرائت قرآن، علوم مقدماتی حوزوی را در خوانسار نزد برادر و شوهر خواهر خود سیدمحمدحسن و سیدعلی‌اکبر خوانساری فرا گرفت. وی در سال ۱۲۸۶ به اصفهان رفت و از درس خارج فقه و اصول میرمحمدصادق مدرس اصفهانی، عبدالکریم گزی و محمدعلی تویسرکانی بهره برد؛ سپس در سال ۱۲۸۹ به نجف رفت و به مدت دو سال در درس آخوند محمدکاظم خراسانی حاضر شد<ref>شریف رازی، گنجینه دانشمندان، ۱۰/۲؛ انصاری قمی، اختران فقاهت، ۹۸۹/۲ ـ ۹۹۰</ref> و پس از درگذشت وی، از درس [[سیدمحمدکاظم یزدی طباطبایی]]، شیخ‌الشریعه اصفهانی، [[آقاضیاءالدین عراقی]]، میرزامحمدحسین غروی نایینی و سیدابوتراب خوانساری بهره‌مند شد. او در این مدت با میرسیدعلی یثربی کاشانی {{ببینید|استادان امام‌خمینی}} هم‌بحث بود.<ref>انصاری قمی، اختران فقاهت، ۹۹۲/۲ ـ ۹۹۳؛ انصاریان خوانساری، مرجع متقین، ۳۳.</ref> خوانساری در سال ۱۲۹۱ با دختر محمدعلی امامی خوانساری، از علمای بزرگ زمان، ازدواج کرد و در سال ۱۲۹۷ پس از رسیدن به درجه اجتهاد، از راه خوزستان وارد ایران شد.  
===هجرت به قم===
او برای شرکت در درس محمدرضا معزی دزفولی، مدتی در دزفول توقف کرد<ref>انصاری قمی، اختران فقاهت، ۹۹۰/۲.</ref> و پس از آن رهسپار اراک شد و ضمن بهره‌گیری از درس عبدالکریم حائری یزدی {{ببینید|عبدالکریم مقاله حائری یزدی}} به تدریس نیز پرداخت. حائری یزدی هنگام مهاجرت به قم در سال ۱۳۰۱ و تقاضای مردم اراک، اقامه نماز جماعت و اداره امور دینی مردم اراک را به خوانساری واگذار کرد.<ref>سلیمی، سیداحمد (آیت‌الله)، ۱۶۴.</ref> از محمدعلی اراکی {{ببینید|محمدعلی اراکی}} نقل شده‌است که حائری یزدی، تقریباً شش ماه پس از سفر به قم، در جلسه‌ای به شایستگی سیداحمد خوانساری برای اعلمیت بر علمای شیعه تصریح کرد؛ هرچند خود وی به اقامت در اراک، رضایت داده‌است. خوانساری پس از اطلاع از رضایت حائری یزدی، همان سال به قم مهاجرت کرد و همراه با شرکت دوباره در درس‌های حائری یزدی، به تدریس نیز پرداخت. حائری پس از گذشت دو ماه، اقامه نماز جماعت خویش را در مدرسه فیضیه به خوانساری واگذار کرد و خود در نخستین نماز جماعت، به او اقتدا کرد.<ref>نور علم، مجله، نجوم امت(۵)، ۱۳؛ انصاری قمی، اختران فقاهت، ۹۹۱/۲.</ref>
 
خوانساری در مدت حضور خود در قم، از درس فلسفه علی‌اکبر حکمی یزدی از استادان امام‌خمینی نیز بهره برد. وی برخی مباحث فقهی را نزد محمدرضا مسجدشاهی اصفهانی که وی نیز از استادان امام‌خمینی بوده‌است و حساب و هندسه و جبر و مقابله را نزد میرزامحمدحسن ریاضی فرا گرفت (انصاری قمی، ۲/۹۹۲). او به موازات تحصیل، به تدریس نیز مشغول بود و طلاب فاضلی چون علی‌پناه اشتهاردی، مرتضی حائری یزدی (← مقاله حائری یزدی، مرتضی)، مهدی حائری یزدی، سیدعزالدین حسینی زنجانی (← مقاله زنجانی، سیدعزالدین)، محمدتقی ستوده، سیدمحمدباقر سلطانی (← مقاله سلطانی، سیدمحمدباقر)، جلال‌طاهر شمس گلپایگانی، سیدرضی شیرازی، سیدموسی صدر (← مقاله صدر، امام‌موسی)، فضل‌الله محلاتی (← مقاله محلاتی، فضل‌الله)، مجدالدین محلاتی، مرتضی مطهری (← مقاله مطهری، مرتضی)، حسینعلی منتظری (← مقاله منتظری، حسینعلی)، و سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی (← مقاله موسوی اردبیلی، سیدعبدالکریم) در قم و تهران در درس او شرکت می‌کردند (عابدی میانجی، ۴۵؛ انصاری قمی، ۲/۹۹۴ ـ ۹۹۵؛ منتظری، ۱/۹۵ و ۹۸). وی در سال ۱۳۲۸، به درخواست مرجع تقلید وقت، سیدحسین بروجردی به همراه برخی از علمای قم ازجمله امام‌خمینی، عضو هیئت رسیدگی به امور طلاب و امتحانات حوزه علمیه قم شد (امام‌خمینی، ۱/۲۷) و بروجردی پس از درگذشت امام جماعت مسجد سیدعزیزالله تهران در سال ۱۳۳۰، وظیفه امامت جماعت این مسجد را به خوانساری واگذار کرد و او هم با کمال فروتنی پذیرفت (سلیمی، ۱۶۴؛ شریف رازی، ۲/۱۱).
پس از درگذشت بروجردی در فروردین ۱۳۴۰ برخی از شیعیان، خوانساری را مرجع تقلید خود انتخاب کردند و امام‌خمینی این اتفاق را در زمان حیات بروجردی پیش‌بینی کرده بود (شریف رازی، ۲/۱۱؛ واعظ‌زاده، ۲۴). همچنین چند تن از علمای قم؛ ازجمله امام‌خمینی در جلسه‌ای پس از درگذشت بروجردی در خانه سیدمصطفی صفائی برگزار شد، در نامه‌ای به وی که از سوی صفائی نوشته شد، پیشنهاد کردند، خوانساری از تهران به قم بازگردد و مسئولیت مرجعیت و اداره حوزه علمیه قم را بر عهده بگیرد؛ ولی وی در پاسخ کتبی خود حاضر به این کار نشد (خادمیان، ۴۶۶ ـ ۴۶۷).
پس از تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی در دولت اسدالله عَلَم و دعوت امام‌خمینی از علما و مراجع برای اعتراض به این لایحه (۱/۸۵) (← مقاله انجمن‌های ایالتی و ولایتی) خوانساری در اطلاعیه‌ای در نهم آبان ۱۳۴۱، بدون اشاره به لایحه، از مردم برای شرکت در مجلس دعا و ذکر به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا(ع) و اطلاع از موضوع مهم مذهبی دعوت کرد (منتظری، ۱/۳۵۰؛ مرکز اسناد، ۱/۵۰؛ فلسفی، ۲۵۸). استفاده از عنوان دعا به دلیل احتیاط خوانساری در این امور بود (متولی، ۴۸). امام‌خمینی در نامه‌ای به محمدتقی فلسفی، سخنران این مجلس، اعلامیه خوانساری را مثبت ارزیابی کرد؛ اما چگونگی آن را سست و نارسا دانست. ایشان با ابراز شگفتی از این اعلامیه، برپایی مجلس عزا و قراردادن اساس دیانت در ضمن آن را موهنِ به مقصد شمرد و از آن بدتر فضای مسجد سیدعزیزالله و چگونگی تبلیغ برای چنین مجلسی را به هیچ وجه مناسب ندانست (۱/۸۵ ـ ۸۶). ایشان در ادامه نامه، این فرصت را ازدست‌رفته خواند؛ اما تهدید رژیم پهلوی به برپایی اجتماعی بزرگ‌تر و آگاه‌کردن مردم در خارج از تهران را در ضمن سخنرانی فلسفی، مغتنم شمرد؛ در عین حال از فلسفی خواست با توجه به وضع روز دنیا و دستِ بسته رژیم در بازداشت مخالفان، از تهدید رژیم نترسد و ملاحظه نکند؛ زیرا مسئله از صلح و آشتی گذشته و پای نابودی احکام اسلام در میان است (۱/۸۶).
در سوم بهمن ۱۳۴۱ زمانی که خوانساری به‌دلیل اعتراض به همه‌پرسی محمدرضا پهلوی در تظاهرات مردمی حضور یافته بود، در هجوم پلیس و مأموران امنیتی مجروح شد (ناطق نوری، ۱/۴۹؛ فلسفی، ۲۶۴). خانه وی و سیدمحمد بهبهانی نیز از سوی مأموران رژیم محاصره شدید شد و امام‌خمینی در پیامی خطاب به ملت ایران، به این اقدام رژیم، به‌شدت واکنش نشان داد و با برشمردن بخشی از ستم‌ها و فجایع رژیم، سوگند یاد کرد که این زندگی را نمی‌خواهد و کاش مأموران ایشان را بازداشت کنند تا تکلیف نداشته باشد (۱/۱۴۱). همچنین خوانساری در پاسخ به پرسش گروهی از مردم درباره شرکت در همه‌پرسیِ انقلاب سفید، تمام تصویب‌نامه‌های خلاف شرع را حرام و شرکت در آنها را در حکم مبارزه با امام زمان(ع) دانست. او تأکید کرد محرمات الهی با تصویب‌نامه حلال نمی‌شوند (متولی، ۲۴ ـ ۲۵ و ۷۷ ـ ۷۸؛ مرکز اسناد، ۱/۵۹). پس از قرائت اعلامیه وی درباره تحریم همه‌پرسی در جمع مردم، مردم در مسجد سیدعزیزالله اجتماع کردند و خوانساری نیز برای شرکت در جمع مردم بیرون آمد؛ ولی مأموران سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) برخورد و درگیری ایجاد کردند. خوانساری به نشانه مخالفت با آن، مدتی در نماز جماعت مسجد سیدعزیزالله حاضر نشد (متولی، ۲۵ ـ ۲۶). وی و سیدمحمد بهبهانی در اعلامیه‌ای در ۱۲/۱۲/۱۳۴۱ با درخواست چاره‌جویی از عموم علما و مراجع، نگرانی خود را از طرح شش‌ماده‌ای انقلاب سفید پهلوی اعلام کردند (مرکز اسناد، ۱/۵۸ و ۵۹؛ دوانی، ۴ ـ ۳/۱۸۸ ـ ۱۸۹).
طبق گزارش ساواک، خوانساری در پاسخ به درخواست برخی از روحانیون، برای شدت عمل بیشتر در برابر رژیم، تأکید کرد با وجود تذکرات و بی‌تأثیربودن آن، همچنین وضع مزاجی ضعیف خود، تکلیف دیگری از نظر شرع ندارد. ساواک در این گزارش‌ها تأکید کرده‌است با توجه به وضعیت سایر علمای بزرگ و پیشگام بودن امام‌خمینی در مبارزه با رژیم، جمعی از علما و روحانیون، در جلساتی (فروردین ۱۳۴۱) ایشان را به عنوان رهبر شیعیان معرفی کرده‌اند. خوانساری اگرچه این اعلامیه را امضا نکرد، ولی درباره پشتیبانی از آن قول مساعد داد (مؤسسه تنظیم، ۹/۹۶ ـ ۹۷).
هفتم خرداد ۱۳۴۲ امام‌خمینی در نامه‌ای خطاب به خوانساری، از بی‌تحرکی و سکوت علمای تهران، به‌ویژه خوانساری، انتقاد کرد و با تبیین سکوت امیرالمؤمنین علی(ع) و قیام ایشان علیه ظلم، دوران حاضر را زمان قیام ارزیابی کرد و سکوت را بی‌فایده خواند (۱/۲۳۸ ـ ۲۳۹). خوانساری نیز در پاسخ، با اعلام اطاعت خود از امام‌خمینی، از ایشان خواست مطالبات خود را آرام‌تر و با زبان نرم از رژیم پهلوی درخواست کند و محمدرضا پهلوی را به حفظ جایگاه علما و توجه به نقش آنان در جلوگیری از نفوذ بیگانگان نصیحت کند (← همان، ۱/۲۳۹، پاورقی).
پس از بازداشت امام‌خمینی خوانساری در شانزدهم خرداد ۱۳۴۲ در اطلاعیه‌ای، از قتل و جرح مردم و بازداشت ایشان ابراز تأسف کرد و نتیجه این‌گونه اعمال ضد انسانی را جز تشدید امور و وخامت اوضاع و تفرقه ندانست (متولی، ۸۱). وی در تابستان ۱۳۴۲ در دوره بازداشت امام‌خمینی در پادگان عشرت‌آباد تهران، به دیدار ایشان رفت (منتظری، ۱/۲۳۹ ـ ۲۴۰؛ روحانی، ۱/۶۷۴). امام‌خمینی که در دوران زندان، خوانساری را از قبول هر گونه تعهد و التزامی به رژیم پهلوی در برابر آزادی ایشان، برحذر داشته بود (مؤسسه تنظیم، ۲/۴۰۰ ـ ۴۰۱)، پس از آزادی از زندان در فروردین ۱۳۴۳، تلاش وی را در پیشبرد اهداف نهضت ستود (۱/۲۶۶). خوانساری در سال‌های بعد نیز در مواردی برای تخفیف مجازات و عفو مبارزان اقدام کرد (مؤسسه تنظیم، ۲/۳۷۶؛ منتظری، ۱/۳۳۸ و ۳۴۸).
امام‌خمینی در فروردین ۱۳۴۳ در پاسخ به پیام تبریک خوانساری به مناسبت آزادی و بازگشت به قم، از خوانساری تشکر کرد و تلاش بیشتر او و دیگر مراجع را در احقاق حق و ابطال باطل از بارگاه حق درخواست کرد (۱/۲۶۶)؛ چنان‌که در نامه‌ای به برادر خود سیدمرتضی پسندیده، با قدردانی از تلاش‌های خوانساری، از او خواست سلام و دعای خیر ایشان را به وی برساند (۱/۴۳۶).
در پی تبعید امام‌خمینی به ترکیه در سیزدهم آبان ۱۳۴۳، خوانساری برای بررسیِ این مشکل، جلسه‌ای با حضور علمای تراز اول تهران و حسین قدس نخعی، وزیر دربار تشکیل داد و داماد خود سیدفضل‌الله فرید خوانساری (متولی، ۹۷؛ مؤسسه تنظیم، ۲/۴۰۱ ـ ۴۰۲) را به ترکیه فرستاد تا با امام‌خمینی دیدار و در آسان‌کردن امور تلاش کند (متولی، ۳۸ و ۱۰۰؛ روحانی، ۲/۷۸) (← مقاله بورسا). در ادامه اعتراض‌ها علیه تبعید امام‌خمینی، با نظر خوانساری مراسم جشن مبعث رسول اکرم(ص) در چهاردهم آذر ۱۳۴۳ برگزار نشد و دید و بازدیدهای آن عید طبق روال گذشته صورت نگرفت (متولی، ۳۹). همچنین با انتقال امام‌خمینی از ترکیه به نجف، خوانساری در تلگرامی به نجف، ضمن کسب اطلاع از سلامتی، برای موفقیت ایشان دعا کرد (همان، ۱۰۹؛ مؤسسه تنظیم، ۵/۳۲۷).
خوانساری در سال ۱۳۴۵، اشتباه‌های آشکار دولت در لایحه حمایت از خانواده را به دولت وقت تذکر داد (مرکز اسناد، ۱/۳۰۲) و در زلزله سال ۱۳۴۷ خراسان، در اعلامیه‌ای ضمن تسلیت و اعلام تعطیلی حوزه علمیه در پانزدهم جمادی‌الثانی ۱۳۸۸ق/ ۱۸ شهریور ۱۳۴۷ و نیز برگزاری مراسم ترحیم برای کشته‌شدگان حادثه، شماره حسابی برای کمک به زلزله‌زدگان اختصاص داد (متولی، ۴۴).
پس از درگذشت سیدمحسن حکیم در اردیبهشت ۱۳۴۹، با مطرح‌شدن دوباره مسئله مرجعیت تقلید، رژیم پهلوی تلاش کرد با فرستادن پیام تسلیت بدون نام‌بردن از شخص خاص و خطاب به حوزه علمیه نجف و شیعیان جهان، از مطرح‌شدن مرجعیت امام‌خمینی جلوگیری کند. در ایران هم پیام‌های تسلیت به دیگر مراجع به جز سیدکاظم شریعتمداری و سیداحمد خوانساری را ممنوع اعلام کرد (همان، ۱۴۰ ـ ۱۴۲) (← مقاله حکیم، سیدمحسن). بر اساس یکی از نامه‌های امام‌خمینی به برادر خود سیدمرتضی پسندیده، خوانساری در سال ۱۳۵۱ قصد سفر به نجف اشرف داشته‌است که ایشان آن را به صلاح ندانسته و از برادر خود می‌خواهد وی را از این سفر منصرف کند (۲/۴۷۷ ـ ۴۷۸).
پس از قیام نوزده دی ۱۳۵۶ و حوادث قم و تبریز، با وجود درخواست پیاپی علما از خوانساری برای ورود به مسئله و مذاکره با مقامات (همان، ۲۰۹ ـ ۲۱۰؛ مؤسسه تنظیم، ۶/۱۵۶)، سکوت وی که ناشی از احتیاط زیاد وی در این‌گونه امور بود، رنجش و اعتراض انقلابیان را در پی داشت. خوانساری برای حفظ بی‌طرفی خود، در فروردین ۱۳۵۷ به عتبات سفر کرد؛ اما در این سفر انقلابیان به او بی‌توجهی کردند و امام‌خمینی نیز در نجف اشرف به دیدار وی نرفت (متولی، ۲۰۴ و ۲۰۶). برخی از انقلابیان بر این باور بودند، نفوذ فرزند خوانساری بر او، موجب سکوت وی در حوادث انقلاب بوده‌است (همان، ۲۰۵). پس از ورود امام‌خمینی به ایران در بهمن ۱۳۵۷، خوانساری در مدرسه علوی به دیدار ایشان رفت (خلخالی، ۱/۲۸۰).
خوانساری عالمی وارسته و بسیار متخلّق بود. تواضع، نظم در زندگی، زهد و اخلاص، وفای به عهد، احتیاط، پرهیز از ریاست‌طلبی، تجلیل و خضوع در برابر مراجع معاصر و دوری از هوای نفس از برجسته‌ترین ویژگی‌های اخلاقی او بود (انصاری قمی، ۲/۱۰۰۰ ـ ۱۰۰۳). امام‌خمینی با وجود نقدی که به روش سیاسی، محافظه‌کاری و سکوت خوانساری و دیگر علما در برابر رژیم پهلوی می‌کرد، به علم و اخلاص خوانساری اعتقاد کامل داشت (۱/۲۳۸ ـ ۲۳۹؛ ۱۹/۱۲۸ و ۲۱/۱۵۱) و معتقد بود در وجود او، هوای نفس نیست و از او بوی خدا استشمام می‌شود (انصاریان خوانساری، ۲۹۱). پس از پیروزی انقلاب اسلامی، منزلت و عظمت خوانساری نزد امام‌خمینی و احساس مسئولیت وی برای رضای خدا، موجب قبول توصیه‌های خوانساری برای برکناری افراد نالایق در پست‌های خاص یا آزادی برخی زندانیان می‌شد (انصاریان خوانساری، ۱۸۰ ـ ۱۸۲). ایشان خوانساری را اعلم علمای تهران می‌دانست و مسئولیت تعیین تولیت مدرسه مروی را به ایشان واگذاشت. وی نیز تولیت را به شخص امام‌خمینی واگذار کرد (همان، ۱۷۹).
‏سیداحمد خوانساری در صبح شنبه ۲۹ دی ۱۳۶۳ در ۹۶سالگی درگذشت. این خبر حوزه‌های علمیه را عزادار و بازار تهران را سه روز تعطیل کرد. پیکر او پس از تشییع در تهران به قم منتقل شد و پس از تشییع باشکوه و اقامه نماز به امامت مرجع تقلید وقت، سیدمحمدرضا گلپایگانی، در حرم فاطمه معصومه(س) کنار قبر سیدمحمدحسین طباطبایی و در جوار قبر استادش، عبدالکریم حائری یزدی به خاک سپرده شد (میرمحمدی، ۱۰۶). امام‌خمینی به همین مناسبت، در پیامی خوانساری را عالمی بزرگوار و مرجعی بزرگ خواند که حق بزرگی بر حوزه‌ها داشته و پیوسته نزد حوزه‌های علمیه و دین‌مداران، جایگاه بلندی داشت و عمر شریف خود را در راه تدریس، تربیت، علم و عمل به پایان رسانید. ایشان تأکید کرد این مرجع بزرگ با رفتار، کردار و پرهیزگاری خود، همواره به تربیت نفوس مستعد اهتمام ورزید (۱۹/۱۲۸). ایشان همچنین پس از درگذشت خوانساری با ابقای تولیت و هیئت مدیره مؤسسه علمیه و خیریه ولی عصر(ع) خوانسار موافقت و حکم سیداحمد خوانساری را به شکل سابق تنفیذ کرد (۱۹/۲۶۶).
امام‌خمینی در سال ۱۳۶۷ نیز در پاسخ نامه محمدحسن قدیری (← مقاله قدیری، محمدحسن) درباره اشکال به حکم بازی شطرنج، نظر خوانساری در جواز بازی شطرنج بدون رهن را شاهد آورد و قدیری را به کتاب جامع المدارک وی ارجاع داد؛ چنان‌که در این نامه دوباره بر درجه تقوا، دقت نظر و علمیت خوانساری تأکید کرد (۲۱/۱۵۱) (← مقاله‌های شطرنج؛ قمار).
خوانساری چهار فرزند پسر به نام‌های سیدجعفر، سیدمهدی، سیدعلی و سیدفضل‌الله داشت که سیدعلی و سیدفضل‌الله در زمان حیات او از دنیا رفتند (ابن‌الرضا، ۱/۳۸۸). از خوانساری آثار چندی به یادگار مانده‌است که از جمله آنها می‌توان به این موارد اشاره کرد: جامع المدارک فی شرح المختصر النافع در هفت جلد، العقاید الحقه که خوانساری آن را در نودسالگی نگاشت، رساله عملیه، حاشیه بر عروة الوثقی، مناسک حج، احکام عبادات، کتاب الطهاره و کتاب الصلاة (انصاری قمی، ۲/۹۹۶ ـ ۹۹۸؛ انصاریان خوانساری، ۴۲). وی علاوه بر مشارکت در امور خیریه، مساجد و حسینیه‌هایی در تهران، خوانسار و دیگر شهرها برپا کرد (میرمحمدی، ۹۱).


==تحصیلات==
==تحصیلات==
confirmed، emailconfirmed، templateeditor
۱٬۱۸۸

ویرایش