۲۱٬۳۲۴
ویرایش
(ابرابزار) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''شرک'''، شریک قائلشدن برای خداوند سبحانه و تعالی. | '''شرک'''، شریک قائلشدن برای [[خداوند]] سبحانه و تعالی. | ||
== معنی == | == معنی == | ||
شرک به معنای مشارکت و همراهشدن در چیزی و مقابل انفراد است.<ref>ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ۳/۲۶۵؛ راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۴۵۱.</ref> این واژه در اصطلاح کلامی و فقهی به معنای اعتقاد به دو «اله» یا بیشتر یا شریک قائلشدن برای خداوند تعالی در فرمانروایی یا [[ربوبیت]] است.<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۷/۵۴؛ صدر، ماوراء الفقه، ۹/۲۶۱.</ref> امامخمینی شرک را اعتقاد به دو مبدأ برای عالم،<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۱۱.</ref> یا عبودیت غیر خداوند به عنوان اله یا اعتقاد به تأثیر استقلالی در عالم برای غیر خداوند<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۴۰.</ref> میداند. | شرک به معنای مشارکت و همراهشدن در چیزی و مقابل انفراد است.<ref>ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ۳/۲۶۵؛ راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۴۵۱.</ref> این واژه در اصطلاح کلامی و فقهی به معنای اعتقاد به دو «اله» یا بیشتر یا شریک قائلشدن برای خداوند تعالی در فرمانروایی یا [[ربوبیت]] است.<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۷/۵۴؛ صدر، ماوراء الفقه، ۹/۲۶۱.</ref> [[امامخمینی]] شرک را اعتقاد به دو مبدأ برای عالم،<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۱۱.</ref> یا عبودیت غیر خداوند به عنوان اله یا اعتقاد به تأثیر استقلالی در عالم برای غیر خداوند<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۴۰.</ref> میداند. | ||
از واژگان مرتبط با شرک، الحاد و [[کفر]] است. الحاد به معنای منحرفشدن از حق است<ref>طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ۷/۳۰۷؛ راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۷۳۷.</ref> و مقصود از آن انحراف از [[توحید]] و میل به شرک است<ref>ابوالفتوح حسینی، مفتاح الباب، ۱۵۳؛ جوادی آملی، توحید در قرآن، ۵۷۵.</ref> و گاهی به معنای کفر به کار میرود.<ref>حلی، الباب الحادیعشر، ۱۵۳.</ref> تفاوت کفر با شرک در این است که کفر انکار [[وحدانیت|وحدانیت حقتعالی]] یا [[نبوت پیامبر اسلام(ص)]]<ref>امامخمینی، الطهاره، ۳/۴۳۷ و ۴۴۲؛ جوادی آملی، توحید در قرآن، ۵۷۴.</ref> یا یکی از [[ضروریات دین]]<ref>کاشفالغطاء، کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء، ۴/۳۲۹.</ref> است و از این نظر کفر اعم از شرک است؛ از اینرو برخی معتقدند در اصطلاح [[قرآن کریم]] کفر به معنای شرک نیست؛ چون شامل [[اهل کتاب]] هم میشود و قرآن اهل کتاب را از نظر تاریخی مشرک نمیداند، ولی کافر میداند و حتی کافر اعم از مشرک و اهل کتاب است؛ یعنی افراد ملحد را نیز دربر میگیرد<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۵/۹۸۶–۹۸۷.</ref>؛ بنابراین عناوینی چون کفر، الحاد و شرک برای اعتقاد غیر موحد به کار میرود و مشرک و کافر و ملحد در این جهت مشترکاند که از جرگه توحید خارج و از مغفرت الهی بینصیباند.<ref>جوادی آملی، توحید در قرآن، ۵۷۶.</ref> | از واژگان مرتبط با شرک، الحاد و [[کفر]] است. الحاد به معنای منحرفشدن از حق است<ref>طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ۷/۳۰۷؛ راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۷۳۷.</ref> و مقصود از آن انحراف از [[توحید]] و میل به شرک است<ref>ابوالفتوح حسینی، مفتاح الباب، ۱۵۳؛ جوادی آملی، توحید در قرآن، ۵۷۵.</ref> و گاهی به معنای [[کفر]] به کار میرود.<ref>حلی، الباب الحادیعشر، ۱۵۳.</ref> تفاوت کفر با شرک در این است که کفر انکار [[وحدانیت|وحدانیت حقتعالی]] یا [[نبوت پیامبر اسلام(ص)]]<ref>امامخمینی، الطهاره، ۳/۴۳۷ و ۴۴۲؛ جوادی آملی، توحید در قرآن، ۵۷۴.</ref> یا یکی از [[ضروریات دین]]<ref>کاشفالغطاء، کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء، ۴/۳۲۹.</ref> است و از این نظر کفر اعم از شرک است؛ از اینرو برخی معتقدند در اصطلاح [[قرآن کریم]] کفر به معنای شرک نیست؛ چون شامل [[اهل کتاب]] هم میشود و قرآن اهل کتاب را از نظر تاریخی مشرک نمیداند، ولی کافر میداند و حتی کافر اعم از مشرک و اهل کتاب است؛ یعنی افراد ملحد را نیز دربر میگیرد<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۵/۹۸۶–۹۸۷.</ref>؛ بنابراین عناوینی چون کفر، الحاد و شرک برای اعتقاد غیر موحد به کار میرود و مشرک و کافر و ملحد در این جهت مشترکاند که از جرگه توحید خارج و از [[مغفرت الهی]] بینصیباند.<ref>جوادی آملی، توحید در قرآن، ۵۷۶.</ref> | ||
از سوی دیگر، ممکن است گروهی تنها از حیث کلامی و اخلاقی مشرک باشند نه از جهت فقهی، و احکام فقهی مانند نجاست بر آنان بار نشود؛ زیرا مشرک دو کاربرد دارد: مشرک وصفی و مشرک اسمی. گاه شرک به عنوان وصف فعلی برای گروهی به کار میرود که عقیده یا عملشان شرکآلود و مشرکانه است، بدون اینکه خودشان از گروههای مشرک باشند؛ مانند کاربرد مشرک برای افراد دارای ایمان ضعیف. گاهی نیز مشرک به عنوان اسم بر جمعی گفته میشود، مانند ملحدان و [[بتپرستان]].<ref>جوادی آملی، توحید در قرآن، ۵۷۲.</ref> آنجاکه عنوان مشرک برای اهل کتاب به کار میرود، مراد شرک وصفی است که با توحید و اقرار به نبوت پیامبرشان منافات ندارد و آنجاکه عنوان یادشده در مقابل اهل کتاب قرار گرفته، مقصود شرک اسمی و مشرکان و بتپرستان است. در این صورت اهل کتاب داخل در مشرکان به معنای اسمی، یعنی ملحد و بتپرست نیستند.<ref>جوادی آملی، توحید در قرآن، ۵۷۳.</ref> | از سوی دیگر، ممکن است گروهی تنها از حیث کلامی و اخلاقی مشرک باشند نه از جهت فقهی، و احکام فقهی مانند نجاست بر آنان بار نشود؛ زیرا مشرک دو کاربرد دارد: مشرک وصفی و مشرک اسمی. گاه شرک به عنوان وصف فعلی برای گروهی به کار میرود که عقیده یا عملشان شرکآلود و مشرکانه است، بدون اینکه خودشان از گروههای مشرک باشند؛ مانند کاربرد مشرک برای افراد دارای ایمان ضعیف. گاهی نیز مشرک به عنوان اسم بر جمعی گفته میشود، مانند ملحدان و [[بتپرستان]].<ref>جوادی آملی، توحید در قرآن، ۵۷۲.</ref> آنجاکه عنوان مشرک برای اهل کتاب به کار میرود، مراد شرک وصفی است که با توحید و اقرار به [[نبوت]] پیامبرشان منافات ندارد و آنجاکه عنوان یادشده در مقابل اهل کتاب قرار گرفته، مقصود شرک اسمی و مشرکان و بتپرستان است. در این صورت اهل کتاب داخل در مشرکان به معنای اسمی، یعنی ملحد و [[بتپرست]] نیستند.<ref>جوادی آملی، توحید در قرآن، ۵۷۳.</ref> | ||
== پیشینه == | == پیشینه == | ||
انسانها در آغاز بر اساس [[فطرت]] خود معتقد به توحید بودهاند و اعتقاد به شرک به جهت انحراف و نداشتن درک صحیح از مسائل غیر محسوس و ماورایی به وجود آمد و گروهی برای اینکه نمیتوانستند آن حقایق را درک کنند، موجودی ملموس را میتراشیدند تا صفات خداوند را در آن واسطهها ببینند<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۵/۹۴۳–۹۴۴.</ref>؛ این است که شرک به خدای تعالی پیشینه دیرینهای دارد و بشریت پیوسته به آن مبتلا بودهاست.<ref>توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، ۱۹.</ref> در حقیقت انسانهای اولیه بت را از آن جهت میپرستیدند که آن را نماینده و رمز یک امر حقیقی دیگر میدانستند که اصل آن مخفی است، و بت مظهر آن امر مخفی است؛ بتپرستی در [[هند]] از همین نوع است و طبقه دانشمند و روشنفکر با خلوص نیت و حسن عقیده به بت احترام میگذارند؛ چون آن را مظهر موجود عالی و مطلق که قابل ستایش است میدانند؛ در حالیکه مردم سادهدل و جاهل بت را یک موجود زنده و فعال میدانند و میستایند و گروهی دیگر در داخل بت روح و روانی نهفته قائلاند و آن را میپرستند.<ref>ناس، تاریخ جامع ادیان، ۱۹–۲۰.</ref> | انسانها در آغاز بر اساس [[فطرت]] خود معتقد به توحید بودهاند و اعتقاد به شرک به جهت انحراف و نداشتن درک صحیح از مسائل غیر محسوس و ماورایی به وجود آمد و گروهی برای اینکه نمیتوانستند آن حقایق را درک کنند، موجودی ملموس را میتراشیدند تا [[اسما و صفات|صفات خداوند]] را در آن واسطهها ببینند<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۵/۹۴۳–۹۴۴.</ref>؛ این است که شرک به خدای تعالی پیشینه دیرینهای دارد و بشریت پیوسته به آن مبتلا بودهاست.<ref>توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، ۱۹.</ref> در حقیقت انسانهای اولیه بت را از آن جهت میپرستیدند که آن را نماینده و رمز یک امر حقیقی دیگر میدانستند که اصل آن مخفی است، و بت مظهر آن امر مخفی است؛ بتپرستی در [[هند]] از همین نوع است و طبقه دانشمند و روشنفکر با خلوص نیت و حسن عقیده به بت احترام میگذارند؛ چون آن را مظهر موجود عالی و مطلق که قابل ستایش است میدانند؛ در حالیکه مردم سادهدل و جاهل بت را یک موجود زنده و فعال میدانند و میستایند و گروهی دیگر در داخل بت روح و روانی نهفته قائلاند و آن را میپرستند.<ref>ناس، تاریخ جامع ادیان، ۱۹–۲۰.</ref> | ||
در عصر کنونی نیز ادیانی مانند [[هندوئیسم]]، [[بودیسم]] و [[شینتو]]، بت میپرستند.<ref>توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، ۱۹.</ref> | در عصر کنونی نیز ادیانی مانند [[هندوئیسم]]، [[بودیسم]] و [[شینتو]]، بت میپرستند.<ref>توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، ۱۹.</ref> | ||
از سوی دیگر، پرستش نیاکان نیز در میان گروهی رواج داشته که ریشه آن ازجمله در ترس از بازگشت مردگان بودهاست.<ref>توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، ۱۹.</ref> تقدیم هدایا به قبور مردگان از روی همین احساس و عقیده دربارهٔ ارواح آنها پیدا شدهاست.<ref>ناس، تاریخ جامع ادیان، ۲۴.</ref> این اعتقاد کمکم به نیاکانپرستی تبدیل شد و اکنون مظاهر آن در سرزمینهایی مانند [[ژاپن]] به چشم میخورد و بتان در مواردی مجسمه نیاکاناند.<ref>ناس، تاریخ جامع ادیان، ۴۲۸؛ توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، ۱۹.</ref> مصریان نیز از مراحل مختلف ادیان ابتدایی گذر کردند و به خدایان محلی که معمولاً به شکل حیوانات اهلی و وحشی بود، روی آوردند و در دورهای نیز آنان به پرستش آفتاب معتقد شدند<ref>توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، ۲۴.</ref> و فرعونهای مصر خدایانی از نسل آفتاب بهشمار میآمدند.<ref>توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، ۵۴؛ توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، ۲۶.</ref> در [[ایران]] پیش از ظهور [[زرتشت]]، آیین مغان رواج داشت و بنابر نظر برخی پژوهشگران، دوگانهپرستی و ایمان به خدای [[خیر]] و [[شر]] در دین زرتشت از مغان قدیم ایران آمدهاست.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۴/۲۰۰؛ توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، ۶۱.</ref> | از سوی دیگر، پرستش نیاکان نیز در میان گروهی رواج داشته که ریشه آن ازجمله در ترس از بازگشت مردگان بودهاست.<ref>توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، ۱۹.</ref> تقدیم هدایا به قبور مردگان از روی همین احساس و عقیده دربارهٔ ارواح آنها پیدا شدهاست.<ref>ناس، تاریخ جامع ادیان، ۲۴.</ref> این اعتقاد کمکم به نیاکانپرستی تبدیل شد و اکنون مظاهر آن در سرزمینهایی مانند [[ژاپن]] به چشم میخورد و بتان در مواردی مجسمه نیاکاناند.<ref>ناس، تاریخ جامع ادیان، ۴۲۸؛ توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، ۱۹.</ref> مصریان نیز از مراحل مختلف ادیان ابتدایی گذر کردند و به خدایان محلی که معمولاً به شکل حیوانات اهلی و وحشی بود، روی آوردند و در دورهای نیز آنان به پرستش آفتاب معتقد شدند<ref>توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، ۲۴.</ref> و فرعونهای مصر خدایانی از نسل آفتاب بهشمار میآمدند.<ref>توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، ۵۴؛ توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، ۲۶.</ref> در [[ایران]] پیش از ظهور [[زرتشت]]، آیین مغان رواج داشت و بنابر نظر برخی پژوهشگران، دوگانهپرستی و ایمان به خدای [[خیر]] و [[شر]] در دین زرتشت از مغان قدیم ایران آمدهاست.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۴/۲۰۰؛ توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ جهان، ۶۱.</ref> | ||
در [[قرآن کریم]] تأکید بسیاری بر نفی و نکوهش شرک شده و بیشتر مراد از شرک، [[شرک عبادی]] است؛ زیرا اگر کسی شرک در عبادت نداشته باشد و در عبادت موحد باشد، قهراً شرک در ذات و صفات نیز نخواهد داشت.<ref>لقمان، ۱۲؛ کهف، ۱۱۰؛ آل عمران، ۶۴؛ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ۷/۱۰۰؛ ← عابدی، توحید و شرک در نگاه شیعه و وهابیت، ۱۲۲.</ref> بعضی آیات قرآن شرک را گناهی نابخشودنی و از بزرگترین گناهان معرفی کردهاند.<ref>نساء، ۴۸ و ۱۱۶؛ ← طباطبایی، المیزان، ۴/۳۷۰ و ۵/۸۳.</ref> در روایات نیز شرک در [[عبادت]] بزرگترین [[گناه کبیره]] معرفی شدهاست.<ref>کلینی، الکافی، ۲/۲۷۸؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۵/۳۲۵–۳۲۶.</ref> رسیدن به توحید جز با شناخت شرک و نفی همه اقسام آن ممکن نیست، شرک ریشه اصلی همه انحرافات و بدترین [[ظلم]]، ظلم به توحید است و مشرکان نخستین و بزرگترین مانع بسط توحید و رشد معارف آسمانیاند.<ref>جوادی آملی، توحید در قرآن، ۵۷۶.</ref> | در [[قرآن کریم]] تأکید بسیاری بر نفی و نکوهش شرک شده و بیشتر مراد از شرک، [[شرک عبادی]] است؛ زیرا اگر کسی شرک در عبادت نداشته باشد و در عبادت موحد باشد، قهراً شرک در ذات و صفات نیز نخواهد داشت.<ref>لقمان، ۱۲؛ کهف، ۱۱۰؛ آل عمران، ۶۴؛ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ۷/۱۰۰؛ ← عابدی، توحید و شرک در نگاه شیعه و وهابیت، ۱۲۲.</ref> بعضی آیات قرآن شرک را گناهی نابخشودنی و از بزرگترین گناهان معرفی کردهاند.<ref>نساء، ۴۸ و ۱۱۶؛ ← طباطبایی، المیزان، ۴/۳۷۰ و ۵/۸۳.</ref> در [[حدیث|روایات]] نیز شرک در [[عبادت]] بزرگترین [[گناه کبیره]] معرفی شدهاست.<ref>کلینی، الکافی، ۲/۲۷۸؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۵/۳۲۵–۳۲۶.</ref> رسیدن به توحید جز با شناخت شرک و نفی همه اقسام آن ممکن نیست، شرک ریشه اصلی همه انحرافات و بدترین [[ظلم]]، ظلم به توحید است و مشرکان نخستین و بزرگترین مانع بسط توحید و رشد معارف آسمانیاند.<ref>جوادی آملی، توحید در قرآن، ۵۷۶.</ref> | ||
عربهای [[زمان جاهلیت]] از جهت عقیده یکسان نبودند. برخی از آنان موحد و پیرو دین حنیف، برخی صابئی، یهودی، مسیحی و | عربهای [[زمان جاهلیت]] از جهت عقیده یکسان نبودند. برخی از آنان موحد و پیرو دین حنیف، برخی صابئی، یهودی، مسیحی و [[مجوس]]، گروهی نیز بتپرست بودند؛ اما همه آنان به خداوند اعتقاد داشتند.<ref>عابدی، توحید و شرک در نگاه شیعه و وهابیت، ۱۲۵.</ref> بنابر آیات الهی، آنان خداوند را خالق جهان میدانستند و از این جهت تفاوتی میان آنان نبود<ref>لقمان، ۲۵؛ زمر، ۳۸.</ref>؛ اما بتهای خود را «ربّ» میشمردند.<ref>توبه، ۳۱؛ مؤمنون، ۸۶–۸۷.</ref> | ||
متکلمان در دفاع از دین به بحث از شرک و جواب از شبهات مشرکان و ملحدان پرداختهاند و افزون بر مناظرههایی که با ملحدان داشتند،<ref>غزالی، الرد الجمیل لالهیة عیسی بصریح الانجیل؛ الصرصری، الانتصارات الاسلامیة فی کشف الشبهة النصرانیه</ref> در کتابهای کلامی از اقسام شرک و اثبات توحید بحث کردهاند.<ref>سبحانی، الالهیات، ۴/۳۵۷.</ref> [[امامخمینی]] نیز به بحث از حقیقت، اقسام و ویژگیهای شرک بهویژه شرک خفی پرداخته و ازجمله شرک در نگاه [[وهابیت]] را نقد و بررسی کردهاست.<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۱۰–۳۱؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۹۳ و ۲۲۷.</ref> | متکلمان در دفاع از دین به بحث از شرک و جواب از شبهات مشرکان و ملحدان پرداختهاند و افزون بر مناظرههایی که با ملحدان داشتند،<ref>غزالی، الرد الجمیل لالهیة عیسی بصریح الانجیل؛ الصرصری، الانتصارات الاسلامیة فی کشف الشبهة النصرانیه</ref> در کتابهای کلامی از اقسام شرک و اثبات توحید بحث کردهاند.<ref>سبحانی، الالهیات، ۴/۳۵۷.</ref> [[امامخمینی]] نیز به بحث از حقیقت، اقسام و ویژگیهای شرک بهویژه شرک خفی پرداخته و ازجمله شرک در نگاه [[وهابیت]] را نقد و بررسی کردهاست.<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۱۰–۳۱؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۹۳ و ۲۲۷.</ref> | ||
== حقیقت و اقسام شرک == | == حقیقت و اقسام شرک == | ||
میان دو مفهوم توحید و شرک نوعی تقابل وجود دارد: [[توحید]]، اعتقاد به وحدت و یگانگی و نفی [[کثرت]] است؛ در حالیکه شرک اعتقاد به تعدد و مشارکت آلهه و انکار وحدت و یگانگی خداوند است. با توجه به تقابل مفهوم توحید و شرک، بررسی اقسام و احکام شرک به فهم بهتر توحید و مسائل مربوط به آن کمک میکند.<ref>← مطهری، مجموعه آثار، ۲/۱۱۹.</ref> شرک به دو قسم شرک در عقیده و شرک در عمل تقسیم میشود.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۲/۱۲۴–۱۲۷؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۲۳/۲۸۳ و ۲۶/۴۳۲.</ref> | میان دو مفهوم توحید و شرک نوعی تقابل وجود دارد: [[توحید]]، اعتقاد به [[وحدت]] و یگانگی و نفی [[کثرت]] است؛ در حالیکه شرک اعتقاد به تعدد و مشارکت آلهه و انکار وحدت و یگانگی خداوند است. با توجه به تقابل مفهوم توحید و شرک، بررسی اقسام و احکام شرک به فهم بهتر توحید و مسائل مربوط به آن کمک میکند.<ref>← مطهری، مجموعه آثار، ۲/۱۱۹.</ref> شرک به دو قسم شرک در عقیده و شرک در عمل تقسیم میشود.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۲/۱۲۴–۱۲۷؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۲۳/۲۸۳ و ۲۶/۴۳۲.</ref> | ||
=== شرک در عقیده === | === شرک در عقیده === | ||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
اعتقاد به ترکیب عقلی، دربارهٔ خداوند در میان عامه مردم کمتر رواج دارد و در مقابل، اعتقاد به ترکیب ذات الهی از اجزای خارجی<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۲۱/۳۸–۳۹.</ref> در طول تاریخ رواج بیشتری داشتهاست. آنان خداوند را در قالب موجودی جسمانی و مادی و دارای اعضا و جوارح تصور میکردند و چنین عقیدهای نوعی شرک ذاتی است؛ بر این اساس [[فرقه مجسمه]] از مسلمانان که ذات الهی را ذاتی جسمانی میدانند، مشرک به شرک ذاتیاند.<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۱۲/۴۶۶؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ۴/۱۴.</ref> | اعتقاد به ترکیب عقلی، دربارهٔ خداوند در میان عامه مردم کمتر رواج دارد و در مقابل، اعتقاد به ترکیب ذات الهی از اجزای خارجی<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۲۱/۳۸–۳۹.</ref> در طول تاریخ رواج بیشتری داشتهاست. آنان خداوند را در قالب موجودی جسمانی و مادی و دارای اعضا و جوارح تصور میکردند و چنین عقیدهای نوعی شرک ذاتی است؛ بر این اساس [[فرقه مجسمه]] از مسلمانان که ذات الهی را ذاتی جسمانی میدانند، مشرک به شرک ذاتیاند.<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۱۲/۴۶۶؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ۴/۱۴.</ref> | ||
بر اساس معنای دوم، شرک ذاتی اعتقاد به تعدد ذات الهی است<ref>حمود، الفوائد البهیة فی شرح عقائد الامامیه، ۱/۱۸۲.</ref>؛ البته هر گونه اعتقاد به معبودهای متعدد مستلزم شرک ذاتی نیست،<ref>طباطبایی، المیزان، ۶/۷۲.</ref> بلکه شرک ذاتی در جایی صدق میکند که انسان به وجود دو یا چند مبدأ مستقل قائل باشد که همگی در عرض یکدیگر واجد اوصاف خداییاند. امامخمینی نیز شرک ذاتی را در برابر | بر اساس معنای دوم، شرک ذاتی اعتقاد به تعدد ذات الهی است<ref>حمود، الفوائد البهیة فی شرح عقائد الامامیه، ۱/۱۸۲.</ref>؛ البته هر گونه اعتقاد به معبودهای متعدد مستلزم شرک ذاتی نیست،<ref>طباطبایی، المیزان، ۶/۷۲.</ref> بلکه شرک ذاتی در جایی صدق میکند که انسان به وجود دو یا چند مبدأ مستقل قائل باشد که همگی در عرض یکدیگر واجد اوصاف خداییاند. امامخمینی نیز شرک ذاتی را در برابر توحید ذاتی میداند<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۸۱.</ref> و براین باور است که شرک ذاتی، مانند اعتقاد به دو مبدأ برای عالم است که یکی نور (یزدان) و یکی ظلمت (اهریمن) است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۹۰؛ امامخمینی، کشف اسرار، ۱۱.</ref> | ||
امامخمینی چند گروه را به عنوان مشرک ذاتی برمیشمارد و ازجمله این گروه ثنویهاند. ایشان، در بیان عقاید ثنویه و طایفههای آنان خاطرنشان کردهاست که [[ثنویه]] به دو اصل قدیم و ازلی قائلاند؛ یعنی هر دو در ازلیت مساویاند؛ اما در جوهر، طبع، فعل، مکان و حیز، آبدان و ارواح مخالفاند.<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۱۱–۱۲.</ref> ثنویه در این زمینه دو دلیل اقامه کردهاند: یکی دلیل استحسانی و دیگری برهانی. دلیل اول اینکه باید خداوند منشأ خیرات باشد و خداوندی که منشأ خیرات است، نمیتواند منشأ شرور و ظلمت باشد. از طرفی در عالم شرور و مضراتی است؛ پس باید آنها نیز دارای مبدئی باشند که موجد آنها باشد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۹۰.</ref> دلیل دوم آن است که باید میان علت و معلول سنخیت و توافق و ملایمت باشد و دو معلول متقابل و متضاد با یکدیگر نمیتوانند از علت واحد، وجود پیدا کنند؛ پس باید دو مبدأ [[خیر]] و [[شر]] که همان یزدان و اهریمناند، وجود داشته باشند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۹۰–۹۱.</ref> ایشان [[مزدکیه]]، [[دیصانیه]]، [[تناسخیه]]، [[کینویه]] و [[مرقونیه]] را ازجمله فرقههای ثنویه میداند.<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۱۱–۱۳.</ref> | امامخمینی چند گروه را به عنوان مشرک ذاتی برمیشمارد و ازجمله این گروه ثنویهاند. ایشان، در بیان عقاید ثنویه و طایفههای آنان خاطرنشان کردهاست که [[ثنویه]] به دو اصل قدیم و ازلی قائلاند؛ یعنی هر دو در ازلیت مساویاند؛ اما در جوهر، طبع، فعل، مکان و حیز، آبدان و ارواح مخالفاند.<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۱۱–۱۲.</ref> ثنویه در این زمینه دو دلیل اقامه کردهاند: یکی دلیل استحسانی و دیگری برهانی. دلیل اول اینکه باید خداوند منشأ خیرات باشد و خداوندی که منشأ خیرات است، نمیتواند منشأ [[شرور]] و ظلمت باشد. از طرفی در عالم شرور و مضراتی است؛ پس باید آنها نیز دارای مبدئی باشند که موجد آنها باشد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۹۰.</ref> دلیل دوم آن است که باید میان [[علت و معلول]] سنخیت و توافق و ملایمت باشد و دو معلول متقابل و متضاد با یکدیگر نمیتوانند از علت واحد، وجود پیدا کنند؛ پس باید دو مبدأ [[خیر]] و [[شر]] که همان یزدان و اهریمناند، وجود داشته باشند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۹۰–۹۱.</ref> ایشان [[مزدکیه]]، [[دیصانیه]]، [[تناسخیه]]، [[کینویه]] و [[مرقونیه]] را ازجمله فرقههای ثنویه میداند.<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۱۱–۱۳.</ref> | ||
گروه دیگر مسیحیاناند. پس از [[مسیح(ع)]] در میان پیروان او اختلاف افتاد و آنان برای خدا اقنومهای سهگانه قائل شدند و خدا را در جوهرْ یک و در اقنومْ سه میدانستند. اقنوم به معنای اصل است، یعنی به [[ذات خدا]] با اقنوم وجود، اَب و با اقنوم علم، ابن و با اقنوم حیات، [[روحالقدس]] میگفتند و عقیده داشتند که علم تجسد پیدا کرده و عیسی پسر خداست و گروهی عقیده داشتند که عیسی مسیح (ع) ناسوت کلی و قدیم و ازلی است و [[مریم(ع)]] خدای ازلی را زائیده است و مسیح پسر خدا و غیر مخلوق و از جنس پدرش است.<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۱۶–۱۷.</ref> همچنین حرنانیون که میان تثلیث نصاری و شرک ثنویه جمع کردهاند و به پنج اصل قائلاند: دو تا زنده و فاعل که باریتعالی و نفس است و یکی منفعل که هیولی است و دو تا غیر فاعل و غیر منفعل که دهر و خلأ است.<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۱۳.</ref> | گروه دیگر مسیحیاناند. پس از [[مسیح(ع)]] در میان پیروان او اختلاف افتاد و آنان برای خدا اقنومهای سهگانه قائل شدند و خدا را در جوهرْ یک و در اقنومْ سه میدانستند. اقنوم به معنای اصل است، یعنی به [[ذات خدا]] با اقنوم وجود، اَب و با اقنوم علم، ابن و با اقنوم حیات، [[روحالقدس]] میگفتند و عقیده داشتند که علم تجسد پیدا کرده و عیسی پسر خداست و گروهی عقیده داشتند که عیسی مسیح (ع) ناسوت کلی و قدیم و ازلی است و [[مریم(ع)]] خدای ازلی را زائیده است و مسیح پسر خدا و غیر مخلوق و از جنس پدرش است.<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۱۶–۱۷.</ref> همچنین حرنانیون که میان تثلیث نصاری و شرک ثنویه جمع کردهاند و به پنج اصل قائلاند: دو تا زنده و فاعل که باریتعالی و نفس است و یکی منفعل که هیولی است و دو تا غیر فاعل و غیر منفعل که دهر و خلأ است.<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۱۳.</ref> | ||
==== شرک صفاتی ==== | ==== شرک صفاتی ==== | ||
شرک صفاتی اعتقاد به این است که صفات الهی با ذات خداوند مغایرند و وجودی مستقل از وجود ذات دارند. با توجه به دقیقبودن بحث رابطه صفات با ذات، در میان مذاهب متعدد کلامی دربارهٔ صفات ذاتی واجب اختلاف است؛ [[معتزله]] بر اساس نسبتی که به آنان داده شده قائل به تعطیل و نفی صفات ذاتیاند. محققانِ امامیه به عینیتِ صفات ذاتی با ذات و [[اشاعره]] به زایدبودن [[صفات ذاتی]] بر ذات، اعتقاد دارند. لازمه اعتقاد به اینکه صفات ذاتی جدای از ذات و همچون خود ذات قدیم است، تعدد قدما و شرک است؛ ولی چون این مسئله بسیار دقیق است و بیشتر در میان علمای کلام مطرح است و توده مردم از آن آگاه نیستند، و بهطور طبیعی چنین اعتقادی از لحاظ فقهی موجب خروج از قلمرو اسلام و توحید نمیشود؛ اگرچه آثار کلامی آن محفوظ است.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۲/۱۲۳؛ جوادی آملی، توحید در قرآن، ۵۷۹.</ref> امامخمینی نیز شرک صفاتی را در برابر [[توحید صفاتی]] میداند<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۸۱.</ref> و از دیدگاه عرفانی واقعشدن در حجاب اسمائی و صفاتی را نوعی از شرک در صفات میشمارد.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷.</ref> ایشان معتقد است انسان در عالم طبیعت به جهت وقوع در کثرت و ملاحظه آن، صفاتی مانند قدرت و علم را به غیر خداوند استناد میدهد و دیگران را قادر و عالم میپندارد و این از دیدگاه عرفانی شرک است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۸۱.</ref> | شرک صفاتی اعتقاد به این است که صفات الهی با ذات خداوند مغایرند و وجودی مستقل از وجود ذات دارند. با توجه به دقیقبودن بحث رابطه صفات با ذات، در میان مذاهب متعدد کلامی دربارهٔ صفات ذاتی واجب اختلاف است؛ [[معتزله]] بر اساس نسبتی که به آنان داده شده قائل به تعطیل و نفی صفات ذاتیاند. محققانِ امامیه به عینیتِ صفات ذاتی با ذات و [[اشاعره]] به زایدبودن [[صفات ذاتی]] بر ذات، اعتقاد دارند. لازمه اعتقاد به اینکه صفات ذاتی جدای از ذات و همچون خود ذات قدیم است، تعدد قدما و شرک است؛ ولی چون این مسئله بسیار دقیق است و بیشتر در میان علمای کلام مطرح است و توده مردم از آن آگاه نیستند، و بهطور طبیعی چنین اعتقادی از لحاظ فقهی موجب خروج از قلمرو [[اسلام]] و توحید نمیشود؛ اگرچه آثار کلامی آن محفوظ است.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۲/۱۲۳؛ جوادی آملی، توحید در قرآن، ۵۷۹.</ref> [[امامخمینی]] نیز شرک صفاتی را در برابر [[توحید صفاتی]] میداند<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۸۱.</ref> و از دیدگاه عرفانی واقعشدن در حجاب اسمائی و صفاتی را نوعی از شرک در صفات میشمارد.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷.</ref> ایشان معتقد است انسان در عالم طبیعت به جهت وقوع در کثرت و ملاحظه آن، صفاتی مانند قدرت و علم را به غیر خداوند استناد میدهد و دیگران را قادر و عالم میپندارد و این از دیدگاه عرفانی شرک است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۸۱.</ref> | ||
==== شرک افعالی ==== | ==== شرک افعالی ==== | ||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
# شرک در ربوبیت به معنای اعتقاد به استقلال هر یک از پدیدههای طبیعی در ربوبیت و تدبیر استقلالی عالم. این نوع شرک در میان اقوام و ملل مختلف رواج بسیاری داشتهاست.<ref>سعیدیمهر، ۱/۱۵۹–۱۶۰.</ref> | # شرک در ربوبیت به معنای اعتقاد به استقلال هر یک از پدیدههای طبیعی در ربوبیت و تدبیر استقلالی عالم. این نوع شرک در میان اقوام و ملل مختلف رواج بسیاری داشتهاست.<ref>سعیدیمهر، ۱/۱۵۹–۱۶۰.</ref> | ||
[[امامخمینی]] نیز در تبیین شرک افعالی بر این باور است که اگر کسی فعل حقتعالی را واحد نداند و شریک در الوهیت برای او قائل باشد، مشرک به شرک در افعال است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۷۹.</ref>؛ زیرا اگر دو علت مستقل الهی بر چیزی وارد شوند، فساد و ابطال آن چیز لازم میآید و هیچ موجودی وجود پیدا نمیکند. از این جهت شریک در فعل الهی ممکن نیست؛ همچنانکه [[تفویض]] در فعل الهی راه ندارد<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۸۱.</ref> و قائل به تفویض، مشرک است.<ref>امامخمینی، تنقیح الاصول، ۱/۲۱۵؛ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۷.</ref> به باور ایشان انفکاک معلول از علت و اعتقاد به واسطه و استناد علل حوادث به غیر خداوند، شرک در افعال است؛ زیرا فاعل حقیقی حقتعالی است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۲۶.</ref> {{ببینید|توحید(۱)}}. برخی از متکلمان<ref>← خواجهنصیر، تلخیص المحصل المعروف بنقد المحصل، ۶۰؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۱۰۵ و ۲۲۳–۲۴۷؛ جرجانی، شرح المواقف، ۸/۱۴۵–۱۵۹؛ ← امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۱۰–۳۱۱.</ref> برای [[تنزیه]] و تقدیس خداوند از شرک در افعال بر این عقیدهاند که میان اشیا [[علیت]] و معلولیت نیست و مبدأ همه، وجود واجبتعالی است؛ چنانکه اشاعره تمام علل و معلولات را در عالم بیاثر دانسته و علیت غیر واجبتعالی را بهکلی انکار کردهاند و اثبات آن را موجب شرک میدانند؛ اما حکما این سخن را نپذیرفتهاند و معتقدند میان اشیا، علیت و معلولیت است با وجود این همه معلولها عین ربط به علت حقیقی و خداوندند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۹۶–۱۹۷.</ref> | [[امامخمینی]] نیز در تبیین شرک افعالی بر این باور است که اگر کسی فعل حقتعالی را واحد نداند و شریک در الوهیت برای او قائل باشد، مشرک به شرک در افعال است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۷۹.</ref>؛ زیرا اگر دو علت مستقل الهی بر چیزی وارد شوند، فساد و ابطال آن چیز لازم میآید و هیچ موجودی وجود پیدا نمیکند. از این جهت شریک در فعل الهی ممکن نیست؛ همچنانکه [[تفویض]] در فعل الهی راه ندارد<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۸۱.</ref> و قائل به تفویض، مشرک است.<ref>امامخمینی، تنقیح الاصول، ۱/۲۱۵؛ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۷.</ref> به باور ایشان انفکاک معلول از علت و اعتقاد به واسطه و استناد علل حوادث به غیر خداوند، شرک در افعال است؛ زیرا فاعل حقیقی حقتعالی است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۲۶.</ref> {{ببینید|توحید(۱)}}. برخی از متکلمان<ref>← خواجهنصیر، تلخیص المحصل المعروف بنقد المحصل، ۶۰؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۱۰۵ و ۲۲۳–۲۴۷؛ جرجانی، شرح المواقف، ۸/۱۴۵–۱۵۹؛ ← امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۱۰–۳۱۱.</ref> برای [[تنزیه]] و تقدیس خداوند از شرک در افعال بر این عقیدهاند که میان اشیا [[علیت]] و معلولیت نیست و مبدأ همه، وجود واجبتعالی است؛ چنانکه [[اشاعره]] تمام علل و معلولات را در عالم بیاثر دانسته و علیت غیر واجبتعالی را بهکلی انکار کردهاند و اثبات آن را موجب شرک میدانند؛ اما حکما این سخن را نپذیرفتهاند و معتقدند میان اشیا، علیت و معلولیت است با وجود این همه معلولها عین ربط به علت حقیقی و خداوندند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۹۶–۱۹۷.</ref> | ||
=== شرک عبادی === | === شرک عبادی === | ||
خط ۷۳: | خط ۷۳: | ||
[[سلفیه]] را که در اصل [[اهل حدیث]] و [[احمدبنحنبل]] رواج دادند، [[ابنتیمیه]] و پیروان او بازخوانی کردند.<ref>امین، کشف الارتیاب فی اتباع محمدبنعبدالوهاب، ۱۰؛ سبحانی، بحوث، ۱/۳۳۶–۳۳۷؛ کثیری، السلفیة بین اهل السنة و الامامیه، ۴۰.</ref> وهابیان خود را ادامهدهنده راه و عقاید سلف میدانند.<ref>عثیمین، شرح ثلاثة الاصول، ۱۰.</ref> مهمترین مسئلهای که موجب شده وهابیان در برابر مسلمانان دیگر ([[شیعه|شیعی]] و [[سنی]]) موضعگیری کنند، تفسیر آنان از [[توحید عبادی]] است و این تفسیر دستاویز آنان برای مباحدانستن خون شیعیان و نسبتدادن [[کفر]] و شرک به آنان شدهاست.<ref>کثیری، السلفیة بین اهل السنة و الامامیه، ۵۶۰؛ عابدی، توحید و شرک در نگاه شیعه و وهابیت، ۹۳.</ref> | [[سلفیه]] را که در اصل [[اهل حدیث]] و [[احمدبنحنبل]] رواج دادند، [[ابنتیمیه]] و پیروان او بازخوانی کردند.<ref>امین، کشف الارتیاب فی اتباع محمدبنعبدالوهاب، ۱۰؛ سبحانی، بحوث، ۱/۳۳۶–۳۳۷؛ کثیری، السلفیة بین اهل السنة و الامامیه، ۴۰.</ref> وهابیان خود را ادامهدهنده راه و عقاید سلف میدانند.<ref>عثیمین، شرح ثلاثة الاصول، ۱۰.</ref> مهمترین مسئلهای که موجب شده وهابیان در برابر مسلمانان دیگر ([[شیعه|شیعی]] و [[سنی]]) موضعگیری کنند، تفسیر آنان از [[توحید عبادی]] است و این تفسیر دستاویز آنان برای مباحدانستن خون شیعیان و نسبتدادن [[کفر]] و شرک به آنان شدهاست.<ref>کثیری، السلفیة بین اهل السنة و الامامیه، ۵۶۰؛ عابدی، توحید و شرک در نگاه شیعه و وهابیت، ۹۳.</ref> | ||
از دیدگاه وهابیان اقرار به شهادتین و حتی اقرار به توحید در خالقیت و ربوبیت موجب داخلشدن در اسلام نیست؛ زیرا مشرکان نیز قائل به توحید در خالقیت بودند. وهابیان مفهوم توحید و کلمه «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» را به گونهای معنا میکنند که تنها خود را موحد میدانند.<ref>بنباز، مجموع فتاوی، ۴/۵–۳۲.</ref> آنان شرک را سه قسم میدانند؛ شرک در ربوبیت، شرک در اسما و صفات و شرک در عبادت و الوهیت. هر یک از این اقسام نیز به شرک اکبر، شرک اصغر و شرک خفی تقسیم میشوند.<ref>سلیمان، تیسیر العزیز الحمید فی شرح کتاب التوحید، ۲۴–۳۰.</ref> آنان معتقدند آنچه هماکنون دامنگیر فرقههای مختلف اسلامی است، همان شرک عبادی است<ref>بنباز، مجموع فتاوی، ۱/۴۳–۴۴.</ref> و برای آن اقسامی قائل شدهاند. شرک در نیت و اراده، شرک در طاعت و شرک در محبت،<ref>عبدالوهاب، التبیان شرح نواقص الاسلام، ۱/۳–۶.</ref> | از دیدگاه وهابیان اقرار به [[شهادتین]] و حتی اقرار به توحید در خالقیت و ربوبیت موجب داخلشدن در اسلام نیست؛ زیرا مشرکان نیز قائل به [[توحید در خالقیت]] بودند. وهابیان مفهوم توحید و کلمه «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» را به گونهای معنا میکنند که تنها خود را موحد میدانند.<ref>بنباز، مجموع فتاوی، ۴/۵–۳۲.</ref> آنان شرک را سه قسم میدانند؛ شرک در ربوبیت، شرک در اسما و صفات و شرک در عبادت و الوهیت. هر یک از این اقسام نیز به شرک اکبر، شرک اصغر و شرک خفی تقسیم میشوند.<ref>سلیمان، تیسیر العزیز الحمید فی شرح کتاب التوحید، ۲۴–۳۰.</ref> آنان معتقدند آنچه هماکنون دامنگیر فرقههای مختلف اسلامی است، همان شرک عبادی است<ref>بنباز، مجموع فتاوی، ۱/۴۳–۴۴.</ref> و برای آن اقسامی قائل شدهاند. شرک در نیت و اراده، شرک در طاعت و شرک در محبت،<ref>عبدالوهاب، التبیان شرح نواقص الاسلام، ۱/۳–۶.</ref> | ||
ازجمله مهمترین موارد شرک از نگاه وهابیتاند و ازجمله اعمالی که وهابیان آنها را شرک میداند این امور است: | ازجمله مهمترین موارد شرک از نگاه وهابیتاند و ازجمله اعمالی که وهابیان آنها را شرک میداند این امور است: | ||
# استعانت از اولیای الهی: از دیدگاه وهابیان استعانت و طلب از ارواح اولیای الهی و استغاثه به ایشان جایز نیست و از مظاهر روشن شرک است.<ref>بنباز، مجموع فتاوی، ۲/۱۱۰–۱۱۲.</ref> بنابر نظر امامخمینی این اعتقاد باطل است؛ زیرا مطلق حاجتخواستن از کسی به معنای اثبات الوهیت برای او نیست و الوهیت به این معناست که غیر خداوند در برآوردن حاجت مستقل دانسته شود؛ اما حاجتخواستن از اولیای الهی اگر به معنای واسطه قراردادن آنان به جهت قرب آنان به حقتعالی و درخواست اموری از آنان با اذن و [[اراده الهی]]، شرک نیست<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۲۷–۳۱.</ref> {{ببینید|وهابیت}}. | # استعانت از اولیای الهی: از دیدگاه وهابیان استعانت و طلب از ارواح اولیای الهی و استغاثه به ایشان جایز نیست و از مظاهر روشن شرک است.<ref>بنباز، مجموع فتاوی، ۲/۱۱۰–۱۱۲.</ref> بنابر نظر امامخمینی این اعتقاد باطل است؛ زیرا مطلق حاجتخواستن از کسی به معنای اثبات الوهیت برای او نیست و الوهیت به این معناست که غیر خداوند در برآوردن حاجت مستقل دانسته شود؛ اما حاجتخواستن از اولیای الهی اگر به معنای واسطه قراردادن آنان به جهت قرب آنان به حقتعالی و درخواست اموری از آنان با اذن و [[اراده الهی]]، شرک نیست<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۲۷–۳۱.</ref> {{ببینید|وهابیت}}. | ||
# تبرک و طلب شفاکردن: به اعتقاد وهابیان تبرک به آثار بهجامانده از [[پیامبر اکرم(ص)]] و اولیای الهی (ع) [[حرام]] است و انجام آن شرک و کفر است.<ref>فوزان، کتاب التوحید، ۱۵۹؛ بنباز، فتاوی مهمه، ۸۸.</ref> امامخمینی این عقیده را رد میکند و معتقد است پذیرش این قول، برابر این است که گفته شود خداوند خود نیز دعوت به شرک کردهاست؛ زیرا خود در قرآن، عسل را بهعنوان مادهای شفابخش معرفی کردهاست<ref>نحل، ۶۹.</ref>؛ همچنین بعضی از آیات بر خاصیت زندهکردن تربت اشاره دارند؛ مانند قبضه خاکی که [[سامری]] از زیر پای [[جبرئیل]] برداشت و بر گوساله پاشید و زنده شد<ref>طه، ۹۶.</ref>؛ پس طلب شفا، چیزی جز متوسلشدن نیست<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۴۱–۴۴.</ref> {{ببینید|وهابیت}}. | # تبرک و طلب شفاکردن: به اعتقاد وهابیان تبرک به آثار بهجامانده از [[پیامبر اکرم(ص)]] و اولیای الهی (ع) [[حرام]] است و انجام آن شرک و کفر است.<ref>فوزان، کتاب التوحید، ۱۵۹؛ بنباز، فتاوی مهمه، ۸۸.</ref> امامخمینی این عقیده را رد میکند و معتقد است پذیرش این قول، برابر این است که گفته شود خداوند خود نیز دعوت به شرک کردهاست؛ زیرا خود در قرآن، عسل را بهعنوان مادهای شفابخش معرفی کردهاست<ref>نحل، ۶۹.</ref>؛ همچنین بعضی از آیات بر خاصیت زندهکردن تربت اشاره دارند؛ مانند قبضه خاکی که [[سامری]] از زیر پای [[جبرئیل]] برداشت و بر گوساله پاشید و زنده شد<ref>طه، ۹۶.</ref>؛ پس طلب شفا، چیزی جز متوسلشدن نیست<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۴۱–۴۴.</ref> {{ببینید|وهابیت}}. | ||
# طلب شفاعت: سلفیه و وهابیان بر این باورند که اگر از غیر خداوند طلب [[شفاعت]] شود، شرک است.<ref>ابنتیمیه، زیارة القبور، ۴–۱۵؛ بنباز، مجموع فتاوی، ۹/۱۴۳ و ۱۶/۱۰۵.</ref> امامخمینی سخن آنان را که میگویند شفاعت دخالتدادن غیر در کارهای خداوند است، رد میکند و معتقد است شفاعت در حقیقت از شفع به معنای جفتشدن است که نور شفیع با نور شفاعتشونده همراه میشود و شخص را از عذاب میرهاند و در حقیقت شخص شفاعتشونده، پیامبر (ص) و امام (ع) را واسطه قرار میدهد که خداوند [[گناه]] او را ببخشد<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۲۶۸.</ref> {{ببینید|شفاعت}}. | # طلب شفاعت: سلفیه و وهابیان بر این باورند که اگر از غیر خداوند طلب [[شفاعت]] شود، شرک است.<ref>ابنتیمیه، زیارة القبور، ۴–۱۵؛ بنباز، مجموع فتاوی، ۹/۱۴۳ و ۱۶/۱۰۵.</ref> امامخمینی سخن آنان را که میگویند شفاعت دخالتدادن غیر در کارهای خداوند است، رد میکند و معتقد است شفاعت در حقیقت از شفع به معنای جفتشدن است که نور شفیع با نور شفاعتشونده همراه میشود و شخص را از عذاب میرهاند و در حقیقت شخص شفاعتشونده، پیامبر (ص) و [[امام (ع)]] را واسطه قرار میدهد که خداوند [[گناه]] او را ببخشد<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۲۶۸.</ref> {{ببینید|شفاعت}}. | ||
# نذر برای غیر خداوند: حنبلیان [[نذر]] برای قبور را [[معصیت]] میدانند.<ref>حجاوی، الاقناع فی فقه الامام احمدبنحنبل، ۴/۳۵۸.</ref> به اعتقاد وهابیان نذر برای غیر خداوند مانند اولیای الهی، نوعی شرک در [[عبودیت]] است.<ref>صالحبنعبدالعزیز، شرح ثلاثة اصول، ۱/۹۱.</ref> امامخمینی معتقد است اگر نذر برای خداوند، پیامبر یا امام باشد، در صورتی که نذر امر راجحی باشد و [[ثواب]] آن به پیامبر یا امام برسد، جایز است؛ در غیر این صورت نذر مشروع نیست، بلکه حرام است<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۱۲۲–۱۲۳.</ref> {{ببینید|وهابیت}}. | # نذر برای غیر خداوند: حنبلیان [[نذر]] برای قبور را [[معصیت]] میدانند.<ref>حجاوی، الاقناع فی فقه الامام احمدبنحنبل، ۴/۳۵۸.</ref> به اعتقاد وهابیان نذر برای غیر خداوند مانند اولیای الهی، نوعی شرک در [[عبودیت]] است.<ref>صالحبنعبدالعزیز، شرح ثلاثة اصول، ۱/۹۱.</ref> امامخمینی معتقد است اگر نذر برای خداوند، پیامبر یا امام باشد، در صورتی که نذر امر راجحی باشد و [[ثواب]] آن به پیامبر یا امام برسد، جایز است؛ در غیر این صورت نذر مشروع نیست، بلکه حرام است<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۱۲۲–۱۲۳.</ref> {{ببینید|وهابیت}}. | ||
# بناسازی بر قبور: سلفیان و وهابیان اعتقاد دارند بناساختن بر قبور [[بدعت]] است. آنان بر این عقیدهاند که این بناها، مساجد ساختهشده بر قبورند و با استناد به روایاتی که امر به مسطحکردن قبور میدهند،<ref>احمدبنحنبل، مسند، ۱/۸۷؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۳/۲۰۹.</ref> آن را داخل در شرک دانستهاند.<ref>ابنتیمیه، منهاج السنه، ۲/۴۵۰–۴۵۱؛ ابنتیمیه، مجموعة الفتاوی، ۲۴/۳۱۸ و ۲۷/۷۸–۸۱.</ref> امامخمینی معتقد است اگر ساخت گنبد و بارگاه، [[عبادت]] آنها باشد، باید طواف به دور [[کعبه]] نیز نوعی پرستش سنگ باشد؛ در حالیکه خود این افراد چنین اعتقادی ندارند<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۶۳–۶۴.</ref>؛ اما روایتی که در آن، امر به مسطحکردن قبورِ مرتفع شده، مربوط به قبرهایی است که در آن زمان به صورت گُردهماهی (برآمدگی پشت ماهی) میساختند؛ علاوه بر روایت دستور به صافکردن این نوع قبرها میدهد، نه محو آنها<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۶۸.</ref> {{ببینید|وهابیت}}. | # [[بنای بر قبور|بناسازی بر قبور]]: سلفیان و وهابیان اعتقاد دارند بناساختن بر قبور [[بدعت]] است. آنان بر این عقیدهاند که این بناها، مساجد ساختهشده بر قبورند و با استناد به روایاتی که امر به مسطحکردن قبور میدهند،<ref>احمدبنحنبل، مسند، ۱/۸۷؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۳/۲۰۹.</ref> آن را داخل در شرک دانستهاند.<ref>ابنتیمیه، منهاج السنه، ۲/۴۵۰–۴۵۱؛ ابنتیمیه، مجموعة الفتاوی، ۲۴/۳۱۸ و ۲۷/۷۸–۸۱.</ref> امامخمینی معتقد است اگر ساخت گنبد و بارگاه، [[عبادت]] آنها باشد، باید طواف به دور [[کعبه]] نیز نوعی پرستش سنگ باشد؛ در حالیکه خود این افراد چنین اعتقادی ندارند<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۶۳–۶۴.</ref>؛ اما روایتی که در آن، امر به مسطحکردن قبورِ مرتفع شده، مربوط به قبرهایی است که در آن زمان به صورت گُردهماهی (برآمدگی پشت ماهی) میساختند؛ علاوه بر روایت دستور به صافکردن این نوع قبرها میدهد، نه محو آنها<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۶۸.</ref> {{ببینید|وهابیت}}. | ||
# سجده بر قبور: اندیشمندان اسلامی سجده برای غیر خداوند را جایز نمیدانند.<ref>فاضل هندی، کشف اللثام و الإبهام عن قواعد الأحکام، ۹/۱۲۷.</ref> وهابیان، سجده بر قبور را از مصادیق شرک و سجده برای غیر خداوند میدانند.<ref>قطب، فی ظلال القرآن، ۱/۳۱۴.</ref> امامخمینی معتقد است گرچه سجده برای غیر خدا جایز نیست؛ اما اگر با نیت عبادت و پرستش قبر همراه نباشد، شرک به حساب نمیآید، بلکه گاهی اطاعت از امر خداوند است؛ مانند [[سجده فرشتگان | # سجده بر قبور: اندیشمندان اسلامی [[سجده]] برای غیر خداوند را جایز نمیدانند.<ref>فاضل هندی، کشف اللثام و الإبهام عن قواعد الأحکام، ۹/۱۲۷.</ref> وهابیان، سجده بر قبور را از مصادیق شرک و سجده برای غیر خداوند میدانند.<ref>قطب، فی ظلال القرآن، ۱/۳۱۴.</ref> امامخمینی معتقد است گرچه سجده برای غیر خدا جایز نیست؛ اما اگر با نیت عبادت و پرستش قبر همراه نباشد، شرک به حساب نمیآید، بلکه گاهی اطاعت از امر خداوند است؛ مانند [[سجده فرشتگان بر آدم(ع)]] که طبق بعضی آیات<ref>بقره، ۳۴.</ref> به امر خداوند واقع شد<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۲۴.</ref>؛ همچنین سجده [[حضرت یعقوب(ع)]] و فرزندانش بر [[یوسف(ع)]]<ref>یوسف، ۱۰۰.</ref> و اگر هر نوع سجده بر غیر خداوند شرک باشد، باید عمل فرشتگان و حضرت یعقوب (ع) هم شرک بوده باشد؛ اما این سجده، نوعی [[تواضع]] و احترام و امری متعارف است<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۲۵–۲۶.</ref> {{ببینید|وهابیت}}. | ||
== پانویس == | == پانویس == |