Image-reviewer، emailconfirmed، مدیران
۴٬۵۲۶
ویرایش
جز (added Category:مقالههای جلد هشتم دانشنامه using HotCat) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
== مفهومشناسی == | == مفهومشناسی == | ||
«قرب» به معنای نزدیکی و ضد آن بُعد است<ref> | «قرب» به معنای نزدیکی و ضد آن بُعد است<ref>فراهیدی، کتاب العین، ۵/۱۵۳ ـ ۱۵۴؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۱/۶۶۲.</ref> و در اصطلاح عارفان، فنای بنده در تمام صفات خود<ref>کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ۴۱۷.</ref> و محو تعینات<ref>تلمسانی، شرح منازل السائرین، ۲/۵۶۶.</ref> است. «نوافل» جمع «نافله»، به معنای زیاده بر اصل است<ref>ابنمنظور، لسان العرب، ۱۱/۶۷۱ ـ ۶۷۲؛ طریحی، مجمع البحرین، ۵/۴۸۵.</ref> و در اصطلاح به تمام اعمال عبادی غیر واجب گفته میشود.<ref>کلینی، الکافی، ۳/۲۶۹ ـ ۲۷۰؛ طریحی، مجمع البحرین، ۵/۴۸۵.</ref> «فرایض» جمع فریضه به معنای اعمالی است که شرع آن را واجب و مقرر کرده است.<ref>کلینی، الکافی، ۲/۳۸۳؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۷/۲۰۲.</ref> | ||
در اصطلاح عرفانی، قرب نوافل، زوال و فنای صفات بشری و ظهور صفات [[خداوند]] در انسان است که حقتعالی در صفات و فاعلیت، قائممقام بنده میگردد، چنانکه در آیه «ما رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَ لکنَّ اللَّهَ رَمی»<ref> | در اصطلاح عرفانی، قرب نوافل، زوال و فنای صفات بشری و ظهور صفات [[خداوند]] در انسان است که حقتعالی در صفات و فاعلیت، قائممقام بنده میگردد، چنانکه در آیه «ما رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَ لکنَّ اللَّهَ رَمی»<ref>انفال، ۱۷.</ref> به آن اشاره دارد<ref>کاشانی، عبدالرزاق، شرح فصوص الحکم، ۱۱۴.</ref> تا به اذن خداوند زنده کند و بمیراند و این معنای فنای صفات بنده در صفات خداوند است.<ref>تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۳۱۳.</ref> قرب فرایض قربی است که از ایفای واجبات حاصل میشود و در آن حقتعالی در تعیّن بنده ظهور مییابد و بنده گوش و چشم حق میشود.<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۲۰۳ و ۴/۴۴۹؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۳۵۰ و ۸۹۳.</ref> [[امامخمینی]] نیز مانند دیگر عارفان، قرب نوافل را رسیدن به مقام [[فنا]] میداند که در سایه آن، سالک همه کارهای ادراکی و تحریکی را به فعل خداوند انجام میدهد؛<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۶۰.</ref> اما در قرب فرایض حق به قوای بنده کار انجام میدهد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۹۲؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۸۹ ـ ۹۰.</ref> | ||
==پیشینه== | ==پیشینه== | ||
موضوع قرب نوافل و فرایض از مباحث مهم عرفانی و برگرفته از [[حدیثی قدسی]] است، از طریق [[شیعه]] و [[سنی]]، که «بنده به چیزی محبوبتر از فرایض، به من [[تقرب]] نجسته است. بنده به وسیله نافله، به من تقرب میجوید تا آنجاکه او را دوست میدارم و وقتی او را دوست داشتم، گوش او میشوم که با آن میشنود و چشم او میشوم که با آن میبیند».<ref> | موضوع قرب نوافل و فرایض از مباحث مهم عرفانی و برگرفته از [[حدیثی قدسی]] است، از طریق [[شیعه]] و [[سنی]]، که «بنده به چیزی محبوبتر از فرایض، به من [[تقرب]] نجسته است. بنده به وسیله نافله، به من تقرب میجوید تا آنجاکه او را دوست میدارم و وقتی او را دوست داشتم، گوش او میشوم که با آن میشنود و چشم او میشوم که با آن میبیند».<ref>کلینی، الکافی، ۲/۳۵۲؛ بخاری، صحیح البخاری، ۷/۱۹۰.</ref> طبق این روایت، شخص با به جا آوردن نوافل و فرایض محبوب حق میشود. در آموزههای اسلامی، نوافل تکالیفی اضافی خوانده شدهاند که بنده آن را انجام میدهد و بیانگر معیّنبودن [[نماز نافله]] است؛<ref>کلینی، الکافی، ۳/۴۴۳.</ref> از اینرو نوافل در [[نماز]] نقش مهمی دارند و جبرانکننده آن غفلتی هستند که هنگام فرایض و نمازهای واجب عارض انسان میشود.<ref>کلینی، الکافی، ۳/۳۶۳.</ref> [[اندیشمندان اسلامی]] بر اساس مبانی خود تفاسیر گوناگونی از این روایت به دست دادهاند.<ref>ابنحجر عسقلانی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ۱۱/۲۹۴ ـ ۲۹۶؛ فیض کاشانی، کلمات مکنونة من علوم اهل الحکمة و المعرفه، ۱۱۲ ـ ۱۱۴؛ نراقی، اللمعات العرشیه، ۲۷۴ ـ ۲۷۶.</ref> [[ابنعربی]] از نخستین کسانی است که دو اصطلاح قرب نوافل و فرایض را به صورت اصطلاح به کار برده است.<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۲۰۳.</ref> پس از وی در کلمات شاگردان و پیروان او نیز رواج یافته است.<ref>قونوی، اعجاز البیان فی تفسیر امّ القرآن، ۳۳ و ۲۷۱؛ جندی، شرح فصوص الحکم، ۳۶۳ ـ ۳۶۴؛ فرغانی، منتهی المدارک فی شرح تائیة ابنفارض، ۱/۲۰ ـ ۲۱.</ref> عارفان از حدیث قرب نوافل در مباحث دیگری نیز بهره بردهاند؛ چنانکه ابنعربی از این تعبیر به عنوان یکی از مهمترین شاهدها بر نفی [[جبر و اختیار|جبر]] و اثبات [[جبر و اختیار|اختیار]] استفاده کرد.<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۳۶۷ و ۵۵۹.</ref> برخی نیز بر مبنای [[وحدت وجود]]، حدیث قرب نوافل را شاهدی بر [[توحید افعالی]] میدانند.<ref>جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۵۱ ـ ۱۵۴.</ref> امامخمینی نیز در آثار خود به این بحث توجه ویژهای کرده و مراتب، اقسام، [[حقیقت و شریعت|حقیقت]] و راه تحصیل قرب نوافل و فرایض را ذکر کرده است<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۹۱؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۰۳ ـ ۱۰۵؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۳۹ ـ ۴۰، ۸۹ ـ ۹۰، ۱۱۲ ـ ۱۱۵ و ۲۸۱ ـ ۲۸۳.</ref> و به آثار آن در فنا، بقا، حالات سالک در عبادات و راه تحصیل آن اشاره و درباره مشکل جبر و [[تفویض]] و حقیقت [[امر بینالامرین]] از این طریق بحث کرده است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۹۱ ـ ۵۹۲؛ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۷۳، ۱۱۲؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۰۳ ـ ۱۰۵.</ref> | ||
:{{ببینید|جبر و اختیار}} | :{{ببینید|جبر و اختیار}} | ||
==حقیقت و اقسام قرب== | ==حقیقت و اقسام قرب== | ||
قرب به معنای نزدیکی، اعم از قرب مادی (مکانی) و معنوی است. قرب مادی نزدیکی دو جسم با یکدیگر است؛ اما قرب معنوی پیوند و اتصال عقلی و غیر مادی است.<ref> | قرب به معنای نزدیکی، اعم از قرب مادی (مکانی) و معنوی است. قرب مادی نزدیکی دو جسم با یکدیگر است؛ اما قرب معنوی پیوند و اتصال عقلی و غیر مادی است.<ref>غازانی، فصوص الحکمة و شرحه، ۲۱۵ ـ ۲۱۶.</ref> برخی معیت حقتعالی را نسبت به موجودات یکسان میدانند و معتقدند قرب حق به خلق، با همه مراتبش، یکسان است؛ به گونهایکه نسبت پایینترین مراتب با عالیترین مراتب یکسان خواهد بود؛ همچنانکه نسبت حق با موجودات نسبت محیط با محاط و نسبت ظاهر با مظهر است که نسبتی یکسان است. این قرب، قرب وجودی است و ازلاً و ابداً نسبت به همه یکسان است و کسی از این جهت مزیتی بر دیگری ندارد؛<ref>آملی، تفسیر المحیط، ۶/۱۹۳؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۸۵ ـ ۱۸۶.</ref> البته قرب حق به موجودات، غیر از قرب موجودات به حق است؛ زیرا اولی از حیث وجود و احاطه و دومی از حیث [[سیر و سلوک|سلوک]] و کسب است؛ یعنی طریق و قرب آنها به حق جز با [[ریاضت]] و [[سیر و سلوک|سلوک حقیقی]] صورت نمیپذیرد.<ref>آملی، تفسیر المحیط، ۶/۱۹۳.</ref> | ||
از این جهت اهل معرفت برای قرب دو قسم قائل شدهاند: | از این جهت اهل معرفت برای قرب دو قسم قائل شدهاند: | ||
# قرب وجودی: حقیقت بینهایت حقتعالی با خلق معیت دارد و چنان سریان و احاطه وجودی به ظاهر و باطن آنها دارد که ارتباط او را با خلق بیواسطه میسازد. شدت این ارتباط و قرب به گونهای است که سبب خفا و [[حجب|حجاب حق]] میشود. از این نوع قرب به قرب وجودی<ref> | # قرب وجودی: حقیقت بینهایت حقتعالی با خلق معیت دارد و چنان سریان و احاطه وجودی به ظاهر و باطن آنها دارد که ارتباط او را با خلق بیواسطه میسازد. شدت این ارتباط و قرب به گونهای است که سبب خفا و [[حجب|حجاب حق]] میشود. از این نوع قرب به قرب وجودی<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۳/۳۲۵.</ref> و قرب وریدی<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۳/۵۳۰ ـ ۵۳۲؛ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۱۸۴ و ۲۹۴.</ref> و گاهی به وجه خاص و سرّ وجودی<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۶۱۱؛ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۹۳ و ۳۱۰.</ref> تعبیر میکنند.[[امامخمینی]] نیز از این قرب وجودی به وجه خاص تعبیر کرده است که آن، جهت غیبی احدی اشیاست به حقتعالی. اشیا از این طریق ارتباطی خاص و بیواسطه با حق دارند. ایشان با استناد به بعضی آیات الهی<ref>هود، ۵۶.</ref> از ارتباط حضرت احدیت و اشیا به سرّ وجودی تعبیر میکند.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۶، ۳۲ و ۲۶۰.</ref> | ||
# قرب سلوکی: بنده به واسطه سلوک راه حقتعالی به او نزدیک میشود.<ref> | # قرب سلوکی: بنده به واسطه سلوک راه حقتعالی به او نزدیک میشود.<ref>عینالقضات، نامههای عینالقضات، ۲/۳۳۴.</ref> این قرب در [[قوس صعود]] تصور میشود.<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۷۱۱ و ۷۱۹؛ آملی، جامع الاسرار، ۹۶ ـ ۹۷.</ref>امامخمینی بر این باور است که نزول انسان از نشئه غیبی و تنزل آن به اسفل سافلین، برای سلوک اختیاری و قرب وصول به جناب ربوبیت است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۰۲.</ref> در این قرب، رسیدن به [[لقای الهی]] از بزرگترین مقاصد اهلالله است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۸۴ ـ ۱۸۵.</ref> به باور ایشان، برای سفر معنوی و [[معراج]] قرب حقیقی، به دو رکن نیاز است: یکی خروج از منزلگاه [[نفس]] و دیگری حرکت به سوی خداوند که نتیجه آن رسیدن به باب الهی و فنای فیالله است.<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۵۴.</ref> به باور امامخمینی، تا این انانیت و انّیت باقی است، شخص بنده خود است و «عبداللّه» نشده است و سالک طریق «الیاللّه» نیست و راه نجات او این است که [[صراط مستقیم]] سلوکی را با عبودیتش طی کند. در غیر این صورت به [[ایمان و کفر|کفر]] و الحاد کشیده خواهد شد؛<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۷ ـ ۸، ۵۸ و ۷۶؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۴۰.</ref> مگر اینکه جذبه الهی دست او را بگیرد که به این وادی نیفتد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۹۱.</ref> | ||
==ماهیت قرب نوافل و فرایض== | ==ماهیت قرب نوافل و فرایض== | ||
قرب نوافل و فرایض ازجمله موارد قرب سلوکی به شمار میرود که بنده به واسطه اعمال عبادی به حقتعالی تقرب مییابد.<ref> | قرب نوافل و فرایض ازجمله موارد قرب سلوکی به شمار میرود که بنده به واسطه اعمال عبادی به حقتعالی تقرب مییابد.<ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۸۳؛ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۵۵۹.</ref> به باور عارفان، سالک در قرب نوافل با سیر محبی و در قرب فرایض با سیر محبوبی به حقتعالی تقرب میجوید.<ref>فرغانی، منتهی المدارک فی شرح تائیة ابنفارض، ۱/۲۱.</ref> برخی عارفان در وجه نامگذاری قرب نوافل و فرایض به نفل و فرعبودن بنده و فرض و اصلبودن وجود حق استناد کردهاند.<ref>ابنترکه، شرح فصوص الحکم، ۱/۳۱۸ ـ ۳۲۰؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۵۲.</ref> | ||
:{{ببینید|محبت و عشق}} | :{{ببینید|محبت و عشق}} | ||
اعمال عبادی یا از قبیل نوافلاند که بر بندگان واجب نیست، بلکه ایفای آن نیکو و سبب قرب به حقتعالی است و چون در این عمل، التزام وجود بنده در میان است، [[فنا|فنای ذات]] فایده نمیدهد، بلکه نتیجه آن همین است که قوا و اعضا و جوارح وی عین حق میشود.<ref> | اعمال عبادی یا از قبیل نوافلاند که بر بندگان واجب نیست، بلکه ایفای آن نیکو و سبب قرب به حقتعالی است و چون در این عمل، التزام وجود بنده در میان است، [[فنا|فنای ذات]] فایده نمیدهد، بلکه نتیجه آن همین است که قوا و اعضا و جوارح وی عین حق میشود.<ref>جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۵۲.</ref> در این قرب سالک، مدرک است و حقتعالی گوش و چشم اوست؛<ref>جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۵۲.</ref> یا این اعمال عبادی از قبیل فرایضاند که نتیجه آن فنای ذات سالک و استهلاک جهت خلقیت آن در جهت حقیت است. در این قرب، حضرت حق مدرک است و سالک به همراه قوا و اعضا و جوارح خود به منزله قوای اوست.<ref>جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۵۲.</ref> بنابراین عارفان حقیقت قرب نوافل را تجلی حق بر بنده میدانند که در آن حقتعالی واسطه و وسیله ادراک بنده میشود و بنده با چشم حق مشاهده میکند؛ اما در قرب فرایض، بنده واسطه ادراک حق میشود و حق با چشم بنده مشاهده میکند.<ref>قونوی، اعجاز البیان فی تفسیر امّ القرآن، ۳۳، ۴۲، ۸۳ و ۸۶؛ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۴۴۲.</ref> [[اهل معرفت]] با استناد به برخی آیات<ref>انفال، ۱۷.</ref> و روایات<ref>کلینی، الکافی، ۲/۳۵۲.</ref> قرب نوافل را همان [[قیامت کبرای معنوی]] میدانند و [[فنا|فنای صفاتی]] و قرب فرایض را فنای ذاتی در حق میدانند.<ref>آملی، تفسیر المحیط، ۳/۳۲۴؛ آملی، انوار الحقیقه، ۳۵۵؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۵۲.</ref> | ||
به باور [[امامخمینی]]، وقتی سالک انانیت خود را کنار گذاشت، در طلب مقصود اصلی [[سیر و سلوک|سیر]] کرد، هر یک از [[حجب|حجب ظلمانی]] و [[حجب|نورانی]] را کنار زد و قلبش از غیر حق خالی شد، جذبات الهی او را به سوی خود میکشاند، تعینات نفسی را رها میسازد، حقتعالی بر او تجلی فعلی میکند و با گذر از [[مقامات|مقام تلوین]] و رسیدن به [[مقامات|مقام تمکین]]، در حقیقت با سیر در مراحل عبودیت هر آنچه از انّیت و انانیت در عبودیت مفقود شود در سایه حمایت ربوبیت، آن را مییابد و حقتعالی متصرف در امور او میگردد<ref> | به باور [[امامخمینی]]، وقتی سالک انانیت خود را کنار گذاشت، در طلب مقصود اصلی [[سیر و سلوک|سیر]] کرد، هر یک از [[حجب|حجب ظلمانی]] و [[حجب|نورانی]] را کنار زد و قلبش از غیر حق خالی شد، جذبات الهی او را به سوی خود میکشاند، تعینات نفسی را رها میسازد، حقتعالی بر او تجلی فعلی میکند و با گذر از [[مقامات|مقام تلوین]] و رسیدن به [[مقامات|مقام تمکین]]، در حقیقت با سیر در مراحل عبودیت هر آنچه از انّیت و انانیت در عبودیت مفقود شود در سایه حمایت ربوبیت، آن را مییابد و حقتعالی متصرف در امور او میگردد<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۹.</ref> و به مرحلهای میرسد که حقتعالی چشم و گوش او میشود و وی در اسما و صفات حق فانی میگردد که این مقام قرب نوافل است؛<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۳۹ ـ ۴۰؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۵۹۰ ـ ۵۹۱.</ref> اما در قرب فرایض که پس از قرب نوافل است، اگر سالک از انّیت خود بهکلی پاک شود<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۷۶.</ref> و خودی در میان نباشد، اعضا و جوارح، ظاهر و باطن و اسم و رسمی از او بهجا نمیماند و عابد و معبود، حق میشود<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۳۹۰.</ref> و فعل و عبادت او حقانی شده و [[تسبیح و تحمید|حمد]] او حمد حقتعالی است و سالک حقتعالی را حامد و محمود میبیند و در این جا سالک به مقام حامدیت میرسد و پیش از این مقام سالک در [[حجب|حجاب انیت]] است و حمد او حمد حقتعالی نیست بلکه حمد خود است؛ زیرا همراه با دعوای انانیت و ملازم با اثبات محدودیت خود است.<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۹۰.</ref> در این مرحله، فنای کلی ذاتی و صفاتی رخ میدهد و بنده گوش و چشم حق میشود.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۹۰ ـ ۵۹۱.</ref> | ||
:{{ببینید|مقامات}} | :{{ببینید|مقامات}} | ||
[[امامخمینی]] سه نظر عمده درباره تطبیق قرب نوافل و فرایض با مقامات و منازل عرفانی به دست میدهد؛ | [[امامخمینی]] سه نظر عمده درباره تطبیق قرب نوافل و فرایض با مقامات و منازل عرفانی به دست میدهد؛ | ||
# تطبیق قرب نوافل بر فناء تام و کلی و تطبیق قرب فرایض بر بقای پس از [[فنا|فناء]].<ref> | # تطبیق قرب نوافل بر فناء تام و کلی و تطبیق قرب فرایض بر بقای پس از [[فنا|فناء]].<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۹۲؛ مظفری، قرب نوافل و قرب فرائض و تطبیق آنها برمقامات عرفانی، ۱۱.</ref> ایشان مقام قرب نوافل به صورت کامل را از آن سالکی میداند که تمام مراحل فنای افعالی، صفاتی و ذاتی را پشت سر گذاشته است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۹۲.</ref> به باور ایشان، مقام قرب فرایض همان صحو بعدالمحو و بقای بعد از فناست؛ یعنی سالک وجود حقانی مییابد و حقتعالی در مرآت جمال او موجودات دیگر را مشاهده میکند که در این صورت، سالک با مشیت همافق خواهد شد و اگر [[انسان کامل]] باشد، با مشیت مطلقه همافق و روحانیت او عین ظهور فعلی حق میشود و حقتعالی در آینه او میبیند، میشنود و کار انجام میدهد و بلکه او اراده نافذ حق و مشیت کامله و علم فعلی حق میشود؛<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۹۲؛ مظفری، قرب نوافل و قرب فرائض و تطبیق آنها برمقامات عرفانی، ۱۲.</ref> از اینرو ایشان منتهای قرب نوافل را فنای کلی و اضمحلال مطلق در محدوده صفات میشمارد و منتهای قرب فرایض را صحو بعد از محو و بقای بعد از فنا میداند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث،۵۹۰ ـ ۵۹۲؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۳ ـ ۱۱۴؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۱۷۰؛ مظفری، قرب نوافل و قرب فرائض و تطبیق آنها برمقامات عرفانی، ۱۲.</ref> | ||
# تطبیق قرب نوافل بر فنای صفاتی و قرب فرایض بر بقای پس از فناء.<ref> | # تطبیق قرب نوافل بر فنای صفاتی و قرب فرایض بر بقای پس از فناء.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۸۹، ۱۱۰ ـ ۱۱۲ و ۱۱۵؛ مظفری، قرب نوافل و قرب فرائض و تطبیق آنها برمقامات عرفانی، ۱۳.</ref> امامخمینی با توجه به بخش نخست تطبیق که در قرب نوافل ظاهرا هویت شخص باقی است و این با فنای ذاتی که در آن شخص هویت خویش را مستهلک و از دست میدهد سازگاری ندارد، این نظریه دوم را ارایه میدهد. | ||
# تطبیق قرب نوافل بر فنای صفاتی و قرب فرایض بر فنای ذاتی. امامخمینی در این احتمال، نتیجه قرب فرایض را محو مطلق بر میشمارد<ref> | # تطبیق قرب نوافل بر فنای صفاتی و قرب فرایض بر فنای ذاتی. امامخمینی در این احتمال، نتیجه قرب فرایض را محو مطلق بر میشمارد<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۶۰؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۵۹۱ ـ ۵۹۲؛ مظفری، قرب نوافل و قرب فرائض و تطبیق آنها برمقامات عرفانی، ۱۴.</ref> و احتمال سوم را بهترین تفسیر برای قرب نوافل و فرایض میداند. ایشان بر این مبنا کلام استاد خود [[محمدعلی شاهآبادی]] که مقام بنده در قرب نوافل را مقام فنای ذاتی میشمارد و قرب فرایض را بقای بعد از فنا میداند نقد میکند<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۳ ـ ۱۱۴؛ مظفری، قرب نوافل و قرب فرائض و تطبیق آنها برمقامات عرفانی، ۱۴ ـ ۱۵.</ref> و معتقد است وی میان دو گونه فنای ذاتی و صفاتی تمایز قائل نشده است؛ زیرا نتیجه قرب نوافل فنای [[اسما و صفات]] است؛ اما نتیجه قرب فرایض فنای ذاتی است؛ به گونهایکه انیت بنده مستهلک میشود و جذبه تام او را دربر میگیرد و در نتیجه رجوعی به خود نخواهد داشت.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۴ ـ ۱۱۵.</ref> در این صورت در سلک [[ملائکه|ملائکه مهیّمه]] قرار میگیرد که هیچ توجه و نظری به خلق ندارند. در این حال گاه ارجاع او به مملکت وجودی خود امکانپذیر نیست و گاه عنایت الهی دستگیرش میشود و میتواند به مملکت وجودی خود باز گردد که در این حال، نفسش نفس کل، عقلش عقل کل و جسمش جسم کل خواهد بود؛ چنانکه در [[زیارت جامعه کبیره]]<ref>صدوق، من لایحضره الفقیه، ۲/۶۱۶.</ref> آمده است.<ref>صدوق، من لایحضره الفقیه، ۹۰، ۱۰۹ و ۱۱۳ ـ ۱۱۵.</ref> | ||
==مراتب قرب نوافل و فرایض== | ==مراتب قرب نوافل و فرایض== | ||
قرب به سوی حق درجات مختلف و احکام گوناگونی دارد: یک درجه از تقرب سالک، نیل به قرب نوافل است که در آن حقتعالی مستور و خلق ظاهر است (سیر محبی) و یک درجه دیگر که کاملتر است، نیل به قرب فرایض است که در آن خلق مستور و حق ظاهر است (سیر محبوبی). درجه سوم که جامعتر از این دو درجه است، مقام جمع میان دو قرب است که در آن حق، هم ظاهر و هم مستور است.<ref> | قرب به سوی حق درجات مختلف و احکام گوناگونی دارد: یک درجه از تقرب سالک، نیل به قرب نوافل است که در آن حقتعالی مستور و خلق ظاهر است (سیر محبی) و یک درجه دیگر که کاملتر است، نیل به قرب فرایض است که در آن خلق مستور و حق ظاهر است (سیر محبوبی). درجه سوم که جامعتر از این دو درجه است، مقام جمع میان دو قرب است که در آن حق، هم ظاهر و هم مستور است.<ref>فرغانی، منتهی المدارک فی شرح تائیة ابنفارض، ۱/۲۰ ـ ۲۱.</ref> برخی [[اهل معرفت]] نتیجه مقام قرب نوافل را بالاتر از قرب فرایض میدانند و قرب فرایض را در مرحله پیش از قرب نوافل قرار میدهند.<ref>قاضی سعید، شرح توحید الصدوق، ۱/۲۹.</ref> | ||
امامخمینی نیز به سه مرتبه از قرب اشاره میکند و با استناد به [[حدیث قدسی]]، واجبات را افضل از نوافل میداند<ref> | امامخمینی نیز به سه مرتبه از قرب اشاره میکند و با استناد به [[حدیث قدسی]]، واجبات را افضل از نوافل میداند<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۹۴.</ref> و مانند دیگر عارفان معتقد است رتبه قرب فرایض بالاتر از قرب نوافل است؛<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۹۱ ـ ۵۹۲.</ref> زیرا قرب فرایض به تجلی ذاتی و قرب نوافل از تجلی افعالی آغاز و به تجلی صفاتی ختم میشود و تجلی ذاتی بالاتر از تجلی صفاتی است.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۸۹ ـ ۹۰ و ۱۱۱ ـ ۱۱۲؛ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۸۱.</ref> ایشان کلام قیصری را مبنی بر اینکه این دو مرتبه از قرب در مقابل یکدیگرند،<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۵۷۴ ـ ۵۷۵.</ref> نقد میکند و قائل است تخلل و سریان بنده در حق، از تجلیات و اشراقات اسمای الهی و در مرتبه قرب نوافل و فرایض و یکی پس از دیگری است، نه اینکه مقابل هم باشند.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۲.</ref> مرتبه سوم جامع میان دو قرب است که سالک به [[مقامات|مقام وحدت در کثرت]] و [[مقامات|کثرت در وحدت]] میرسد؛ به گونهایکه هیچ شأنی از شئون وحدت و کثرت مانع و حجاب او نمیشود.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۱۱ ـ ۲۱۲.</ref> به باور ایشان، ظهور ولایت کلیه و برزخیت کبرا که غایت [[معراج پیامبر(ص)]] است، پس از وصول به قرب فرایض حاصل میشود.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۲.</ref> | ||
==چگونگی و آثار قرب نوافل و فرایض== | ==چگونگی و آثار قرب نوافل و فرایض== | ||
مقام قرب نوافل در اواخر سفر اول که همان [[تجلیات اسمائیه]] است، آغاز میشود.<ref> | مقام قرب نوافل در اواخر سفر اول که همان [[تجلیات اسمائیه]] است، آغاز میشود.<ref>آشتیانی، مقدمه مشارق الدراری، ۴۷.</ref> مرتبه قرب نوافل اولین [[ولایت]] است که نهایتی برای آن تصور نمیشود.<ref>قونوی، اعجاز البیان فی تفسیر امّ القرآن، ۲۷۱.</ref> [[عارفان]] آثاری برای قرب نوافل برشمردهاند؛ ازجمله اینکه در قرب نوافل چون تعین بنده ظاهر و وجود حق، مخفی در بنده است<ref>ابنترکه، شرح فصوص الحکم، ۱/۳۱۹ ـ ۳۲۲؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۱۵۲ ـ ۱۵۴</ref> و صفات و قوای بنده حقانی میشود، در این حالت بنده به مرحله [[فنا|فنای صفاتی]] میرسد و حق آینه بنده میشود و بنده خود را در آینه حق میبیند.<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۵۷۸ ـ ۵۷۹.</ref> در مقام قرب فرایض بنده به [[فنا|فنای ذاتی]] که حاصل از تجلیات ذاتی است، میرسد و با حصول آن [[قیامت کبرا|قیامت کبرای]] او حاصل میشود؛<ref>کاشانی، عبدالرزاق، شرح فصوص الحکم، ۸۹ ـ ۹۲، ۱۴۴ و ۲۲۰؛ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۶۱۲.</ref> اما در مرحله جمع میان دو قرب، بنده به صحو تام و بقای بعد از فنا رسیده است و میتواند به خلق رجوع کند که در این صورت، هم در آینه حق و هم در آینه خلق، حق را مشاهده میکند.<ref>جندی، شرح فصوص الحکم، ۴۳۴؛ فرغانی، منتهی المدارک فی شرح تائیة ابنفارض، ۱/۲۰ ـ ۲۱؛ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۱۸۳.</ref> | ||
[[امامخمینی]] نیز یکی از آثار قرب نوافل را رسیدن به حقایق اشیا و سرّ قدر میداند که آن آگاهی از اعیان ثابته موجود در صقع ربوبی است؛ زیرا سالک در این حال، فانی در حق شده و به واسطه علم حق به حقیقت اشیا رسیده است.<ref> | [[امامخمینی]] نیز یکی از آثار قرب نوافل را رسیدن به حقایق اشیا و سرّ قدر میداند که آن آگاهی از اعیان ثابته موجود در صقع ربوبی است؛ زیرا سالک در این حال، فانی در حق شده و به واسطه علم حق به حقیقت اشیا رسیده است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۲ و ۳۲۲؛ امامخمینی، سر ّالصلاة، ۱۰۳.</ref> بنده درمییابد [[سرّالقدر|سرّ تقدیرات الهی]] نسبت به افراد به عین ثابته آنان در علم حقتعالی باز میگردد و این منافاتی با [[جبر و اختیار|اختیار]] بندگان ندارد<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۷.</ref> و از این جا سرّ «امر بین الامرین» در معارف شیعی روشن میشود. زیرا تمام افعال و آثار کمالیه که به خلق نسبت داده میشود به همان نسبت به حقتعالی نیز منتسب است، زیرا تمام مراتب وجود، صورت [[فیض اقدس و مقدس|فیض مقدس حقتعالی]] و [[اضافه اشراقی]] او است و اضافه اشراقی محض ربط و صرف [[فقر]] است و تعینات و صور آن عین ربط میباشند؛ بنابراین تمام عالم از جهت ذات، صفت و فعل فانی در حق هستند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۱۹ ـ ۳۲۰.</ref> | ||
:{{ببینید|جبر و اختیار|سرالقدر}} | :{{ببینید|جبر و اختیار|سرالقدر}} | ||
به باور امامخمینی، در قرب نوافل، سالک خلعت [[ولایت]] به تن میکند، حقانی میشود و باطن ربوبیت در او ظاهر میشود و این اول منزل از منازل ولایت است؛<ref> | به باور امامخمینی، در قرب نوافل، سالک خلعت [[ولایت]] به تن میکند، حقانی میشود و باطن ربوبیت در او ظاهر میشود و این اول منزل از منازل ولایت است؛<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۳۹ ـ ۴۰.</ref> و این در جایی است که با تجلیات اسمائی و صفاتی، [[قلب|رسوم قلب]] و صفات آن فانی شده و [[فتح مبین]] برای او رخ میدهد و باب [[اسما و صفات]] بر روی او مفتوح میگردد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۲.</ref> اما در قرب فرایض سالک استهلاک کلی ذاتی و صفاتی پیدا میکند. در این صورت بنده گوش و چشم حق میشود و این قرب غایت [[نبوت|معراج صعودی پیامبر خاتم(ص)]] است.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۲.</ref> به باور ایشان، قرب نوافل و فرایض حاصل نمیشود مگر با جذبه و آتش عشق الهی تا در وادی حیرت نلغزد و به شطح و نظایر آن گرفتار نیاید که خود ناشی از نقصان در [[سیر و سلوک|سلوک]] و بقای انانیت و انیت است.<ref>چهل حدیث، ۵۹۱؛ مصباح الهدایه، ۵۳ و ۸۷ ـ ۸۸.</ref> در این صورت در برخی مراحل سلوک که عین ثابتهاش بر او تجلی میکند، خود را در بهجت، بهاء، قوه و سلطنت میبیند و چهبسا بالاتر از این، خود را دارای مقام ربوبیت و الوهیت میبیند و برایش شطحیاتی رخ میدهد.<ref>امامخمینی، تعلیقه فوائد، ۱۰۴.</ref> | ||
:{{ببینید|مقامات}} | :{{ببینید|مقامات}} | ||