سیدهفاطمه طباطبایی: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «'''سیدهفاطمه طباطبایی'''، همسر سیداحمد خمینی و مورد عنایت امامخمینی. ==زندگینامه== سیدهفاطمه سلطانی طباطبایی معروف به فاطمه طباطبایی، در سال ۱۳۳۳ در تهران به دنیا آمد. او فرزند سیدمحمدباقر سلطانی طباطبایی است <ref>طباطبایی، فاطمه، اقلیم...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۸ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۳۱
سیدهفاطمه طباطبایی، همسر سیداحمد خمینی و مورد عنایت امامخمینی.
زندگینامه
سیدهفاطمه سلطانی طباطبایی معروف به فاطمه طباطبایی، در سال ۱۳۳۳ در تهران به دنیا آمد. او فرزند سیدمحمدباقر سلطانی طباطبایی است [۱]، که یکی از استادان معروف حوزه بهویژه در تدریس کفایة الاصول بود [۲] و امامخمینی برای وی احترام ویژهای قائل بود [۳] و پس از درگذشت سیدمصطفی خمینی، در ۱۶/۱۰/۱۳۵۶ او را یکی از چهار وصی خود در امور اموال شرعی کرد [۴] (ببینید: سیدمحمدباقر سلطانی طباطبایی). سیدهصدیقه صدر، دختر بزرگ سیدصدرالدین صدر، از مراجع تقلید وقت، مادر سیدهفاطمه طباطبایی بود [۵]. امامخمینی در اشعار خود از سلطانی طباطبایی و صدر تجلیل کرده است [۶].
فاطمه طباطبایی در کودکی به دلیل نبود دبستان مذهبی در قم تا سوم ابتدایی را نزد زنی آموزگار به نام مشایخی گذراند و از کلاس سوم در دبستان ۱۷ دی که مدیری متدین داشت، ثبت نام کرد. وی با تمامکردن سال ششم، باوجود علاقه زیاد به فراگیری علم، به دلیل جو نامناسب مدارس و دبیرستانها، از ادامه تحصیل بازماند؛ با این حال، این امر مانع ادامه تحصیل وی نشد و دختر استاد خوشنویس سرشناس قم به نام بحرینی، برای آموزش دروس دبیرستان به خانه آنان میآمد و او تمام دروس مقطع دبیرستان، به استثنای زبان انگلیسی را از وی آموخت [۷]. وی در کنار تحصیل علم، به فراگیری هنرهایی چون خیاطی و گلسازی پرداخت و در کلاس گلسازی بود که فریده مصطفوی، دختر امامخمینی با او آشنا شد و همین امر زمینه اولیه خواستگاری از او را فراهم ساخت [۸].
طباطبایی در سال ۱۳۴۷ همراه خانواده برای زیارت به عراق رفت. حضور در عراق و دیدار دو خانواده طباطبایی و خمینی، به خواستگاری خانواده امامخمینی از وی برای سیداحمد خمینی کشید. پدر طباطبایی، پاسخ خواستگاری را موکول به بازگشت به ایران و انجام تحقیقات کرد [۹]. در ایران چندین بار سیدمحمدصادق لواسانی، دوست امامخمینی و حسین اعرابی، داماد امامخمینی، برای گرفتن جواب نزد پدر وی مراجعه کردند. فاطمه طباطبایی باوجود مخالفت اولیه، سرانجام با راهنماییهای پدر و تذکرات مثبت، به خواستگاری پاسخ مثبت داد [۱۰]. این امر که در نظر سازمان اطلاعات و امنیت کشور رژیم پهلوی (ساواک)، ناخوشایند بود؛ باعث شد این سازمان به سلطانی طباطبایی یادآوری کند که این ازدواج برای خانواده او مشکلاتی به وجود میآورد؛ اما او در پاسخ تأکید کرده است موضوع ازدواج امری شخصی است و ربطی به امور سیاسی ندارد. این حساسیت ساواک، موجب زیادشدن انگیزه موافقت وی شد [۱۱]. در ۱۱ مهر ۱۳۴۸/ ۲۰ رجب ۱۳۸۷ق مراسم عقد طباطبایی و سیداحمد خمینی در خانه همسایه سلطانی طباطبایی برگزار شد [۱۲]. با این ازدواج، پیوندی میان خاندان طباطبایی بروجردی، خاندان صدر و خاندان امامخمینی برقرار شد [۱۳]. چند روز پس از عقد آنان، امامخمینی در نامهای از این وصلت، اظهار خشنودی کرد و در نامه دیگر، به عروس خود، این وصلت را به وی تبریک گفت و ضمن ابراز خوشبختی از وصلت سیداحمد خمینی با خانواده اصیل و بزرگ طباطبایی، عروس خود را دارای کرامتهای اخلاقی دانست که از پدر و اجداد پدری و مادری وی به ارث رسیده است [۱۴]. پس از گذشت یک سال و در آبان ۱۳۴۹ مصادف با نیمه شعبان، مراسم عروسی برگزار شد و خدیجه ثقفی، همسر امامخمینی جهت احترام به عروس خود از عراق به ایران آمد و در جشن عروسی شرکت کرد [۱۵]. طباطبایی زندگی مشترک خود را در خانهای متعلق به دایی مادر خود، سیدتقی قمی، آغاز کرد [۱۶].
در مرداد ۱۳۵۱ نخستین فرزند طباطبایی به دنیا آمد و به پیشنهاد امامخمینی [۱۷] و بهرغم اینکه نخست نام «یاسر» برای او انتخاب شده بود [۱۸]، او را سیدحسن نامیدند [۱۹] (ببینید: سیدحسن خمینی). فاطمه طباطبایی و سیداحمد خمینی در سال ۱۳۵۲ ایران را به مقصد لبنان ترک کردند و میهمان امامموسی صدر، دایی فاطمه طباطبایی شدند و پس از یک ماه، برای دیدار با امامخمینی راهی نجف شدند و طباطبایی برای نخستین بار با ایشان دیدار کرد [۲۰]. پس از اقامتی کوتاه در نجف، مقدمات سفر حج فراهم شد و طباطبایی به همراه همسر، فرزند و همسر امامخمینی به حج مشرف شد [۲۱]. وی هزینه سفر خود را از امامخمینی قرض گرفت و ایشان بعدا در سال ۱۳۵۴ از اموال شخصی خود ذمه او را بریء کرد [۲۲].
طباطبایی در ۲۵/۱۱/۱۳۵۲ به ایران بازگشت [۲۳] و با پشتیبانی و کمک سیداحمد خمینی، به ادامه تحصیل پرداخت و موفق به گرفتن دیپلم شد [۲۴]. وی به دلیل علاقه به علوم انسانی، در دورههای آموزشی دارالتبلیغ اسلامی ثبت نام کرد و از استادانی چون احمد بهشتی در جهانبینی اسلامی و احمد احمدی در فلسفه اخلاق بهره برد [۲۵].
طباطبایی که مقلد سیدمحسن حکیم بود، پس از درگذشت او در خرداد ۱۳۴۹ امامخمینی را مرجع تقلید خود انتخاب کرد [۲۶]. وی پس از ازدواج تا حدی در جریان فعالیتهای انقلابی همسرش قرارگرفت و از همفکری و ارتباط با روحانیان مبارز ازجمله: سیدعلی خامنهای، اکبر هاشمی رفسنجانی، سیدمهدی امامجمارانی، مهدی کروبی، سیدمحمد موسوی خوئینیها و سیدمحمد خاتمی آگاهی پیدا کرد [۲۷]. گاهی وی همراه با همسر خود از مبارزان تبعیدی دیدار میکرد؛ ازجمله یک بار از حسینعلی منتظری در تبعید دیدار کردند [۲۸]. وی در این دیدارها دریافت که همسرش با شبکههای انقلابی ارتباط جدی دارد و برخی از آنها را هدایت میکند و با تیزهوشی مانع آشکار یا کُندشدن روند مبارزه آنان میشود [۲۹]. پس از این آگاهی وی در کنار همسر خود، به انجام اموری چون فرستادن نامهها، رساندن بستههای اعلامیه و ضبط صوتی متن اعلامیهها اقدام کرد [۳۰]. او در تابستان ۱۳۵۶ دوباره بههمراه همسرش به لبنان و عراق رفت [۳۱]. پس از درگذشت مشکوک سیدمصطفی خمینی در آبان ۱۳۵۶ سیداحمد خمینی تصمیم به اقامت در نجف گرفت و با شدتگرفتن جریان مبارزه، فعالیتهای امامخمینی افزایش یافت و مسئولیت سیداحمد نیز بیشتر شد. در تابستان ۱۳۵۷ سیداحمد به همسر خود که در ایران بود سفارش کرد، به همراه فرزندش سیدحسن به بیروت سفر کند؛ زیرا پدر و مادر او نیز عازم لبنان بودند و برادر او سیدمرتضی، همسرش فرشته اعرابی، نوه دختری امامخمینی در دانشگاه بیروت مشغول تحصیل بودند. وی پس از ورود به لبنان با تأکید سیداحمد خمینی در این دانشگاه ثبت نام کرد و مشغول به تحصیل شد [۳۲].
طباطبایی پس از مدتی همراه پدر و مادر به عراق بازگشت. وی هدف از سفر پدر و مادر خود را تسلیت به امامخمینی برای درگذشت سیدمصطفی برشمرده است [۳۳]. وی همزمان با هجرت امامخمینی به پاریس، به ایران بازگشت و در ۲۷/۷/۱۳۵۷ فرزند دوم خود سیدیاسر را به دنیا آورد [۳۴] (ببینید: خانواده امامخمینی). او در اول دی ۱۳۵۷ همراه پدر و دو فرزند خود به پاریس سفر کرد [۳۵] و در آستانه بازگشت امامخمینی به ایران همراه پدر و فرزندان خود به آلمان رفت و پس از بازگشت امامخمینی به ایران آنان نیز به ایران بازگشتند [۳۶].
طباطبایی پس از پیروزی انقلاب اسلامی تحصیلات خود را پی گرفت. وی مقطع کارشناسی در رشته فلسفه غرب را در دانشگاه تهران و کارشناسی ارشد و دکتری در رشته عرفان اسلامی را در دانشگاه آزاد اسلامی به پایان برد. رساله کارشناسی ارشد را با عنوان «شرحی بر نامههای عرفانی امامخمینی» در سال ۱۳۷۲ و رساله دکتری خود را با عنوان «همراه با امام در فتوحات و فصوص» در سال ۱۳۸۰ دفاع کرد و با عنوان سخن عشق؛ دیدگاههای امامخمینی و ابنعربی توسط پژوهشکده امامخمینی و انقلاب اسلامی، چاپ شد. او به اقتضای مطالعه متون فلسفی اسلامی و روبهرو شدن با برخی مسائل دشوار یا مبهم، به امامخمینی مراجعه میکرد که به جلسات کوتاه درسی انجامید [۳۷]. ایشان نیز بنابر تقاضای طباطبایی، از باب نصیحت عرفا به اشخاص، بهمناسبت، تذکرات عرفانی و اخلاقی به وی میداد. مراجعات علمی میان وی و امامخمینی در دیوان شعر امامخمینی به زیبایی انعکاس یافته است، ازجمله: «فاطی که فنون فلسفه میخواند / از فلسفه فا و لام و سین میداند» [۳۸]؛ «فاطی تو و حق معرفت یعنی چه؟ / دریافت ذات بیصفت یعنی چه؟» [۳۹]. امامخمینی همچنین در ابیات دیگری اندرزهای اخلاقی و عرفانی را به عروس خود یادآور شد: «فاطی که ز من نامه عرفانی خواست / از مورچهای تخت سلیمانی خواست»؛ «گویی نشنیده «ما عرفناک» از آنک / جبریل از او نفخه رحمانی خواست» [۴۰].
امامخمینی در بهمن ۱۳۶۰ یادنامه مرتضی مطهری را که خود یادگاری بر آن نوشته بود، به طباطبایی هدیه و به او محبت کرد [۴۱]. همچنین ایشان در تبیین توصیههای اخلاقیعرفانی، به تقاضای عروس خود، چند نامه برای وی نگاشته است و از او خواسته است تا با دارابودن نعمت جوانی، از حیلههای شیطان دوری کند [۴۲]. ایشان در یادنامهای که به اصرار طباطبایی نگاشته است، وی را به گذشت از خود و پرهیز از هدردادن عمر تشویق کرده است [۴۳]. علاقهمندی طباطبایی به علوم عرفانی باعث شد، امامخمینی کتاب تألیفی خود آداب الصلاة را به او اهدا کند [۴۴]. ایشان در این نامه برای طباطبایی توفیق بهکاربستن آداب این معراج بزرگ الهی و هجرت از خانه تاریک نفس به سوی خدای بزرگ را آرزو کرده است؛ همچنین او را از آنکه مطالعه این کتاب که از آن به «اوراق» تعبیر کرده است، بر تعلّقات نفسانی او بیفزاید، برحذر داشته است. ایشان در این نامه که بارها طباطبایی را دختر خود خطاب کرده، یادآورشده که در وی لطافت روحی یافته است، به گونهای که امید است هدایت خدا شامل حالش شود و با عنایت الهی از چاه عمیق طبیعت خلاص شده، به صراط مستقیم انسانیت راه یابد، اما خطر فریب شیطان و نفس را به وی خاطرنشان کرده و یادآور شده مبادا از مطالعه این کتاب، خودنمایی و مجلسآرایی بر وی دست دهد که در این صورت باید از مطالعه آن صرف نظر و حتی دوری کند. ایشان همچنین به طباطبایی سفارش کرده خود را آماده کند و از مطالبی که از کتاب و سنت و احادیث اهل بیت عصمت(ع) و سخنان اهل معرفت گرفته شده، خوب استفاده کند و استعداد و لطافت قریحهای را که خداوند به او عطا کرده، به کار اندازد [۴۵]. نیز وی ۳۰ اردیبهشت ۱۳۶۴ از امامخمینی اشعار و تذکرات اخلاقی درخواست کرد و ایشان در پاسخ ضمن شکستهنفسی و یادآوری ضعف انسانی و کهولت سن خود، به وی توصیه کرد پس از دریافت حقیقت خود، به سوی حق سفر کند یا دستکم به خیال چنین سفری باشد. ایشان افزود که برای توفیق وی دعا کرده است [۴۶].
امامخمینی طباطبایی را همانند فرزندان خود میدانست و به او محبت میکرد؛ ازجمله در ۲۶ تیر ۱۳۶۳ در نامهای اخلاقیعرفانی به فرزندش سیداحمد خمینی، دعا کرده است که خداوند احمد را نزد خود محمود، و فاطمه را مفطوم (جداشده از آتش) و حسن را احسن سازد و یاسر را به یسر برساند [۴۷]. سیدعلی سومین فرزند طباطبایی در فروردین ۱۳۶۵ به دنیا آمد [۴۸] (ببینید: خانواده امامخمینی). طباطبایی در آذر ۱۳۶۵ که از امامخمینی درخواست شعر کرد. ایشان نیز ضمن حدیث نفس و برحذرداشتن وی از غرقشدن در اصطلاحات و غرور علمی و توصیه به تهذیب نفس، او را در کنار فرزند و نوههای خود مورد محبت قرار داده و چنین سروده است: احمد است از مُحمّد مختار / که حمیدش نگاهدار بُوَد / فاطی از عرش بطن فاطمه است / فاطِر آسمانش یار بُوَد / حسن این میوه درخت حسن / محسِنش یار پایدار بُوَد / یاسر از آل پاک سبطین است / سرّ احسان وِرا نثار بُوَد / علی از بوستان آل علی است / علی عالیش شعار بُوَد / پنج تن از سُلاله احمد / شافع جُمله هشت و چار بُوَد / دخترم شعر تازه خواست ز من / مِعر گفتم که یادگار بُوَد [۴۹]. همچنین در اردیبهشت ۱۳۶۶ طباطبایی از ایشان اندرزنامه عرفانیاخلاقی درخواست کرده است و ایشان به این درخواست پاسخ گفته و برخی مطالب عرفانی و اخلاقی را متذکر شده و او را به بازگشت به فطرت الهی توصیه کرده است [۵۰]. طباطبایی در سالهای پایانی حیات امامخمینی، پیگیر سرودن غزلیات عرفانی ایشان بود و با تأکید همسرش در پی جمعآوری و تدوین اشعار پراکنده و انتشار آنها بود [۵۱].
امامخمینی در ۲۵ دی ۱۳۶۷ نیز به درخواست طباطبایی پاسخ گفته و با ملاطفت و تکریم یادآور شده است که کتابهای عرفانی مانند فصوص الحکم با همه قدر و منزلتی که دارند و کمکهای بسیار ارزندهای که به معرفت قرآن کریم و کتابهای دعاهای معصومان(ع) میکنند، ولی حلاوت و لطافت و جامعیت اسرار کتاب الهی را ندارند. ایشان در ادامه از سوره مبارکه حمد مثال آورده است که دارای جمیع اسرار معارف الهی است که تحمل آن از عهده ایشان خارج است. همچنین در ادامه به وی توصیه کرده کتابهای عرفا و اولیا را به قصد فهمیدن یا چشیدن همین کلمه شریفه جامع الهی بخواند [۵۲]. ایشان در وصف خاندان طباطبایی نیز با عنوان «نشان»، شعر گفته است: فاطی گل بوستان احمد باشد / فرزند دلآرام محمد باشد / گفتار من از نشان «سلطانی» و «صدر» / در جبهه سَعد او مؤید باشد [۵۳].
طباطبایی که علاقه ویژهای به امامخمینی دارد، ایشان را یک فقیه و اصولی شمرده که با بهرهمندی از عرفان و اجراکردن دستورهای سلوکی آن، توانست دیو استبداد را به زانو درآورد [۵۴] و در پیوند عرفان با فقاهت، به پیروزی برسد و حقیقت اسلام را به پیروان آن معرفی کند [۵۵]. به نظر وی شخصیت عرفانی امامخمینی همچنان برای بسیاری ناشناخته مانده است. این در حالی است که آنچه منجر به موفقیت امامخمینی به لحاظ سیاسی شد، شخصیت عرفانی ایشان بود [۵۶]. وی خاطرنشان کرده است امامخمینی شریعت را ناموس الهی میدانست و صیانت از آن را وظیفه انسان عالم میخواند و عالِم را کسی میدانست که سخنان انبیا(ع) را درک کرده و احکامی که آنان برای انسانها آوردهاند، مطرح و معرفی کند [۵۷].
طباطبایی نخستین درس امامخمینی را زیست انسانی برشمرده است که سالها تلاش کرد تا این درس را به همه بیاموزد [۵۸]. او موضع و روش امامخمینی در زندگی را عبودیت محض و تسلیم صرف در برابر مبدأ اعلی دانسته که دل در گرو بندگی او داشته [۵۹] و عبادت را ثنای معبود میدانست و دعا را فراخواندن محبوب و عملی عاشقانه وصف میکرد [۶۰]، به انجام مستحبات مقید بود و حاضر نمیشد اعمال مستحبی را ترک کند [۶۱]. وی خاطرنشان کرده است که امامخمینی همواره در یاد خدا بود و هیچچیز نمیتوانست ایشان را از یاد خدا غافل کند [۶۲] و چیزی که خود به آن عمل میکرد، سعی میکرد به دیگران نیز منتقل کند و ظاهر و باطن ایشان یکی بود و اگر گفتار ناپسند را از دیگران میشنید با رفتار خود نشان میداد که این سخن نادرست و ناپسند است [۶۳]؛ چنانکه مرز تجمل و سادگی را در پوشش زن به عرف خانوادهها واگذار میکرد و به عرف جامعه احترام میگذاشت و به مسئولان نیز تأکید میکرد به سلیقههای شخصیشان رنگ دینی ندهند و عادات فرهنگی را با دین مخلوط نکنند و به فرهنگ هر قوم و ملت احترام میگذاشت [۶۴]. به نظر وی، امامخمینی همان مطالبی که در میانسالی در کتاب شرح چهل حدیث تدوین کرده بود، در همه عمر به اعضای خانواده توصیه میکرد؛ چنانکه در بحث ریا، حسادت، زدودن رذیلتهای اخلاقی و در بحث کمالات، همان مطالبی که بیان کرده بود، خود به آن رسیده بود [۶۵].
طباطبایی با توضیح اثر خود با عنوان سخن عشق، محبت و عشق را محور و مبنای همه آثار امامخمینی برشمرده است و ایشان را عالمی بزرگ، فقیهی توانا، عارفی به نام، عاشق شیفته، مهجوری مشتاق و مشتاقی مهجور دانسته است که گاه آرام و مطمئن سخن میگفت و گاه به تب و تاب، شکوه سر میداد. ایشان باوجود مشکلات فراوان رهبری، مسئولیتهای خطیر مدیریتی و کهولت سن، امیدآفرین شعر میسرود و در اشعار، خود را زاده عشق و پسرخوانده جام معرفی میکرد [۶۶]. وی گرچه ادعای همراهی با امامخمینی را ادعایی بزرگ دانسته، نزدیکی خانوادگی و ارتباط عمیق و دایمی با ایشان و مشاهده حالات و مقامات معنوی ایشان را ستایش کرده است [۶۷].
طباطبایی با اشاره به کتاب مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه و دیوان اشعار امامخمینی خاطرنشان کرده است در دیوان ایشان بیش از ۱۴۷ بار کلمه عشق بهکار رفته و همه غزلهای عارفانه ایشان با همین مقوله اصلی و محوری عام جلوه و جلا یافته است. از نظر او امامخمینی شعلههای برخاسته از محبت الهی را با غزلهای عارفانه فرو مینشاند (ببینید: دیوان امام) و در مسئولیتهای بزرگ سیاسی اجتماعی و معماری انقلاب بزرگ به مهرورزی و مهربانی توصیه میکرد و در این راه به چنان تأیید و توفیقی دست یافته بود که خود مظهر عاطفه عشق مردم در جامعه شد؛ به گونهای که مردم با اشاره ایشان از جان و هستی خود گذشتند؛ در آغاز ورود ایشان به میهن با تمام وجود به استقبالش رفتند و در هنگام درگذشت ایشان نیز با تمام هستی پیکر ایشان را بدرقه کردند [۶۸].
طباطبایی امامخمینی را مسلمان احیاگر عصر برشمرده و خدامحوری و خداباوری و ارزشیبودن اعتقادات دینی را تحفه زعامت و رهبری ایشان دانسته است. به نظر او در عصر امامخمینی، دینداری و خدامحوری تنها به امر باطنی و قلبی منحصر شده بود؛ ولی امامخمینی هشدار داد که این نظر و اندیشه باید در جهان بیرون، ظهور و بروز داشته باشد و ایشان عرفان حقیقی را با جهاد و حماسه تفکیکناپذیر معرفی کرد [۶۹]. وی با اشاره به تفاوت حماسه حماسهسرایان و حماسه امامخمینی، حماسه ایشان را عرفانیالهی برشمرده که قهرمانها و شخصیتهای مورد احترام ایشان حقیقیاند نه تخیلی. شخصیتهایی مانند پیامبر خدا(ص)، حضرت علی(ع)، حضرت زهرا(س)، امامحسن(ع) و امامحسین(ع)، شخصیتهاییاند که ایشان آنها را الگوی روح حماسی در زن و مرد معرفی کرده است [۷۰]. از نگاه وی امامخمینی میان سیاست و معنویت جمع و ثابت کرد که جمع میان زهد و وارستگی و خدمت و مسئولیت اجتماعی ممکن است و خود نیز چنین بود [۷۱]. وی با توضیح ابعاد وجودی امامخمینی، جمعشدن علوم نظری و عملی در ایشان را برجسته دانسته است. از نظر او امامخمینی هم فقیه خوب بود، هم فیلسوف و هم عارف برجسته [۷۲]. وی با ذکر خاطرهای از همراهی با امامخمینی در پایان عمر ایشان در بیمارستان، از عاطفیبودن و مهربانی ایشان سخن گفته که در همان حال نیز به شرایط روحی اطرافیان توجه خاص داشته است [۷۳].
طباطبایی مدرس دانشگاه در رشته فلسفه و عرفان و عضو هیئت علمی پژوهشکده امامخمینی و انقلاب اسلامی است. وی افزون بر تدریس و فعالیتهای فرهنگی، آثاری چون سخن عشق، یک ساغر از هزار، اقلیم خاطرات و آوای مکتوب را نگاشته و منتشر ساخته است و مقالات بسیاری نیز در موضوع فلسفه و عرفان در نشریات ادواری چاپ کرده است.
پانویس
- ↑ طباطبایی، فاطمه، اقلیم خاطرات، ۳۹.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، اقلیم خاطرات، ۴۶ و ۵۰؛ ادهمنژاد، استاد نواندیش، ۶/۲۹۶؛ دبیرخانه، خبرگان ملت، ۲/۴۰۸.
- ↑ طباطبایی، سیدصادق، خاطرات، ۱/۱۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۹۵.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، اقلیم خاطرات، ۵۰.
- ↑ امامخمینی، دیوان امام، ۱۹۷ و ۲۰۵.
- ↑ امامخمینی، دیوان امام، ۱۲۷ ـ ۱۲۸.
- ↑ امامخمینی، دیوان امام، ۸.
- ↑ امامخمینی، دیوان امام، ۹ و ۱۷ ـ ۱۸.
- ↑ امامخمینی، دیوان امام، ۱۲۸ ـ ۱۳۰.
- ↑ امامخمینی، دیوان امام، ۱۳۲.
- ↑ امامخمینی، دیوان امام، ۱۳۵.
- ↑ طباطبایی، سیدصادق، خاطرات، ۱/۱۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۲۴۹؛ طباطبایی، فاطمه، اقلیم خاطرات، ۱۳۸.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، اقلیم خاطرات، ۱۴۶.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، اقلیم خاطرات، ۱۵۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۴۷۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲/۴۵۳.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، اقلیم خاطرات، ۱۷۸.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، اقلیم خاطرات، ۲۰۷؛ طباطبایی، فاطمه، پابهپای آفتاب، ۱/۲۴۶.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، اقلیم خاطرات، ۲۷۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۱۳۵.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، اقلیم خاطرات، ۳۰۲.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، اقلیم خاطرات، ۳۰۵.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، اقلیم خاطرات، ۳۰۶.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، اقلیم خاطرات، ۱۶۲ ـ ۱۶۳.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، اقلیم خاطرات، ۳۲۰ ـ ۳۲۳.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، اقلیم خاطرات، ۳۱۶ ـ ۳۱۷.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، اقلیم خاطرات، ۳۱۷.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، اقلیم خاطرات، ۳۱۵ ـ ۳۱۶.
- ↑ طباطبایی، سیدصادق، خاطرات، ۱/۳۵۳.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، اقلیم خاطرات، ۴۱۰ ـ ۴۱۱ و ۴۱۴.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، اقلیم خاطرات، ۴۱۶.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، اقلیم خاطرات، ۴۳۰ و ۴۴۳.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، اقلیم خاطرات، ۴۶۵.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، اقلیم خاطرات، ۵۴۳ ـ ۵۴۴.
- ↑ طباطبایی، مقدمه دیوان، ۳۴.
- ↑ امامخمینی، دیوان امام، ۲۰۹.
- ↑ طباطبایی، مقدمه دیوان، ۲۳۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۴۴۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۵۲۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۴۵۷؛ طباطبایی، فاطمه، امام در خانواده، ۴۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۲۶۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۹۰؛ امامخمینی، آداب الصلاة، مقدمه، ۱۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۹۰ ـ ۹۱؛ امامخمینی، آداب الصلاة، مقدمه، ۱۳ ـ ۱۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۲۶۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۵۲۱.
- ↑ ثقفی، بانوی انقلاب خدیجهای دیگر، ۶۶۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۱۶۴ ـ ۱۶۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۲۵۳ ـ ۲۵۴.
- ↑ طباطبایی، مقدمه دیوان، ۳۴ ـ ۳۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۳۷ ـ ۲۳۸.
- ↑ امامخمینی، دیوان امام، ۲۰۵.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، آوای مکتوب، ۴۵.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، آوای مکتوب، ۱۰۲ ـ ۱۰۳.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، پابهپای آفتاب، ۱/۲۶۰ ـ ۲۶۸.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، آوای مکتوب، ۱۰۲.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، آوای مکتوب، ۱۵۶.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، میراث معنوی، ۲۲۰.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، سخن عشق، ۱۰۷ و ۱۰۸.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، امام در خانواده، ۳۴.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، پابهپای آفتاب، ۱/۲۶۰ ـ ۱۶۱ و ۲۷۶.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، امام در خانواده، ۳۷.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، امام در خانواده، ۴۳ ـ ۴۵.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، آوای مکتوب، ۹۵.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، سخن عشق، ۱۳ ـ ۱۴.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، سخن عشق، ۱۸.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، سخن عشق، ۲۶۲ ـ ۲۶۳.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، یک ساغر از هزار، ۳ ـ ۴.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، یک ساغر از هزار، ۵۲ ـ ۵۳.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، یک ساغر از هزار، ۵۸.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، یک ساغر از هزار، ۴۲۸ ـ ۴۲۹.
- ↑ طباطبایی، فاطمه، یک ساغر از هزار، ۵۶۰ ـ ۵۶۱.
منابع
- ادهمنژاد، محمدتقی، استاد نواندیش، سلطانی طباطبایی، سیدمحمدباقر (آیتالله)، چاپشده در گلشن ابرار، قم، نورالسجاد، چاپ دوم، ۱۳۸۶ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپشانزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، دیوان امام (سرودههای حضرت امامخمینی)، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ پنجم، ۱۳۷۴ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- ثقفی، خدیجه، بانوی انقلاب خدیجهای دیگر، به کوشش علی ثقفی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ اول، ۱۳۹۳ش.
- دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری، خبرگان ملت، شرح حال نمایندگان مجلس خبرگان رهبری، قم، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- طباطبایی، سیدصادق، خاطرات سیاسی ـ اجتماعی دکتر سیدصادق طباطبایی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- طباطبایی، فاطمه، آوای مکتوب، تهران، شرکت تعاونی کارآفرینان فرهنگ وهنر، چاپ اول، ۱۳۹۱ش.
- طباطبایی، فاطمه، اقلیم خاطرات، تهران، پژوهشکده امامخمینی و انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۰ش.
- طباطبایی، فاطمه، امام در خانواده.
- خاطرات همسر و عروس گرامی حضرت امامخمینی، تهران، نیلوفران، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- خاطرات همسر و عروس گرامی حضرت امامخمینی، سخن عشق.
- دیدگاههای امامخمینی و ابنعربی، تهران، پژوهشکده امامخمینی و انقلاب اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۸۸ش.
- خاطرات همسر و عروس گرامی حضرت امامخمینی، شرحی برنامههای عرفانی امامخمینی، رساله کارشناسی ارشد، تهران، دانشگاه آزاد اسلامی، ۱۳۷۲ش.
- خاطرات همسر و عروس گرامی حضرت امامخمینی، مصاحبه، چاپشده در پابهپای آفتاب، تدوین امیررضا ستوده، تهران، پنجره، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- خاطرات همسر و عروس گرامی حضرت امامخمینی، میراث معنوی امامخمینی، مجله متین، شماره ۲۲، ۱۳۸۳ش.
- خاطرات همسر و عروس گرامی حضرت امامخمینی، مقدمه دیوان امام (سرودههای حضرت امامخمینی)، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ پنجم، ۱۳۷۴ش.
- خاطرات همسر و عروس گرامی حضرت امامخمینی، همراه با امام در فتوحات و فصوص، رساله دکتری، تهران، دانشگاه آزاد اسلامی، ۱۳۸۰ش.
- خاطرات همسر و عروس گرامی حضرت امامخمینی، یک ساغر از هزار، تهران، عروج، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
پیوند به بیرون
- نسرین آقابیک، سیدهفاطمه طباطبایی، دانشنامه امامخمینی، ج۷، ص۹۶-۱۰۳.