۲۰٬۳۱۳
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''بنای عُقلا'''، بنای عملیِ خردمندان بر انجام یا ترک یک فعل از نگاه فقهی ـ اصولی. | '''بنای عُقلا'''، بنای عملیِ خردمندان بر انجام یا ترک یک فعل از نگاه [[فقه|فقهی]] ـ [[اصول فقه|اصولی]]. | ||
== مفهومشناسی == | == مفهومشناسی == | ||
«بِناء» به معنای ساختن چیزی از طریق ضمیمهکردن اجزا و عناصر مختلف است.<ref>ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ۱/۳۰۲.</ref> بناء در اصل، ناظر به ساختن بناهای ثابت با مصالحی مانند آجر و گل است؛ سپس به سایهبان و سکونتگاهِ قابل نقل، همچون چادر و خیمه نیز به دلیل شباهت در قابلیت سکونت، گفته شدهاست.<ref>← ابنمنظور، لسان العرب، ۱۴/۹۴–۹۵؛ زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ۱۹/۲۲۱–۲۲۲.</ref> بر این اساس نوعی ثبات و پایداری در مفهوم این واژه نهفتهاست. از سوی دیگر، اصلِ این واژه گرچه در امور محسوس بهکار رفتهاست؛ اما در برپاداشتن امور معنوی و نامحسوس کاربرد دارد و واژه «بِنای عُقلا» از همین قبیل است؛ زیرا به بنیانهای رفتاری و سیرههای پایدار در میان عقلا اشاره دارد.{{سخ}} | «بِناء» به معنای ساختن چیزی از طریق ضمیمهکردن اجزا و عناصر مختلف است.<ref>ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ۱/۳۰۲.</ref> بناء در اصل، ناظر به ساختن بناهای ثابت با مصالحی مانند آجر و گل است؛ سپس به سایهبان و سکونتگاهِ قابل نقل، همچون چادر و خیمه نیز به دلیل شباهت در قابلیت سکونت، گفته شدهاست.<ref>← ابنمنظور، لسان العرب، ۱۴/۹۴–۹۵؛ زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ۱۹/۲۲۱–۲۲۲.</ref> بر این اساس نوعی ثبات و پایداری در مفهوم این واژه نهفتهاست. از سوی دیگر، اصلِ این واژه گرچه در امور محسوس بهکار رفتهاست؛ اما در برپاداشتن امور معنوی و نامحسوس کاربرد دارد و واژه «بِنای عُقلا» از همین قبیل است؛ زیرا به بنیانهای رفتاری و سیرههای پایدار در میان عقلا اشاره دارد.{{سخ}} | ||
بنای عقلا در اصطلاح استمرار عادت عموم خردمندان و بنای عملی آنان بر انجام یا ترک یک فعل است بدون آنکه اختلاف | بنای عقلا در اصطلاح استمرار عادت عموم خردمندان و بنای عملی آنان بر انجام یا ترک یک فعل است بدون آنکه اختلاف [[فرهنگ]]، [[دین]] و مذهب آنان تأثیری بر بروز این رفتار داشته باشد.<ref>نایینی، فواید الاصول، ۳/۱۹۲؛ حکیم، الاصول العامة للفقه المقارن، ۱۹۱.</ref> اصطلاح سیره عقلا و ارتکاز عقلا نیز تعبیر دیگری است که به وسیله آن از بنای عقلا یاد میشود.<ref>امامخمینی، الاستصحاب، ۳۵۸.</ref> بنای عقلا در آثار بسیاری از فقها<ref>بجنوردی، القواعد الفقهیه، ۳/۲۴، حکیم، مستمسک، ۱/۱۵؛ مغنیه، فقه الإمامالصادق علیهالسلام، ۳/۶۱.</ref> ازجمله [[امامخمینی]] در مقابل [[سیره متشرعه]] بهکار رفتهاست. اگر سیره متعلق به عرف عام و جمیع عقلا باشد، آن را سیره عقلایی و به تعبیر دیگر، بنای عقلا<ref>امامخمینی، الاستصحاب، ۳۵۸.</ref> یا طریقه [[عرف]] و عقلا<ref>نایینی، فواید الاصول، ۳/۱۹۲.</ref> مینامند و اگر متعلق به همه [[مسلمانان]] ـ به اعتبار اینکه مسلماناند ـ یا پیروان مذهب خاصی باشد، آن را سیره متشرعه یا سیره اسلامی مینامند.<ref>مظفر، اصول الفقه، ۳/۱۷۶.</ref>{{سخ}} | ||
در مقایسه میان بنای عقلا و عرف باید توجه کرد گاه این دو واژه در کنار هم و مترادف با هم به کار میروند و به عموم انسانها اشاره دارد، نه به رفتار و روش زندگیشان. دقت در تعبیرات مختلفی مانند نظر عرف و عقلا،<ref>امامخمینی، البیع، ۴/۵۵۷.</ref> حکم عرف،<ref>امامخمینی، البیع، ۴/۶۷۱.</ref> تشخیص عرف،<ref>امامخمینی، البیع، ۴/۶۷۳.</ref> ارتکاز عرف،<ref>امامخمینی، البیع، ۵/۷۹.</ref> ذهن عرف<ref>امامخمینی، الطهاره، ۱/۵۰۱.</ref> و بنای عرف و عقلا<ref>امامخمینی، البیع، ۵/۱۹۷.</ref> نشان میدهد واژه عرف در این عبارات، به معنای عقلا و به تعبیر دیگر «اهل عرف» بهکار رفته، نه به معنای رفتارها و رویههای مستمر و شایع در میان مردم؛ اما نتیجه عبارات یادشده این نیست که همواره عرف (به معنای مصطلح)، در اندیشه امامخمینی و سایر فقیهان، با بنای عقلا مترادف است، بلکه عرف، از دو جهت، اعم از بنای عقلاست: اصطلاح بنای عقلا به رفتار عینی و بنای عملی خردمندان اشاره دارد<ref>← نایینی، فواید الاصول، ۳/۱۹۲.</ref> به همین دلیل به باور امامخمینی ارتکازات و اندیشههای عقلا، تا زمانی که در عمل و رفتار خارجیِ آنان ظهور و بروز نیافته، بنای عقلا و قابل استناد نیست<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۳/۶۷۲–۶۷۳.</ref> ولی عرف، شامل فهم و استظهارات کلامی و تشخیص و قضاوت مردم هم میشود<ref>خرازی، مصاحبه، ۱۴/۱۵۶.</ref> از سوی دیگر، عرف ممکن است به گروه یا صنف خاصی اختصاص داشته باشد (عرف خاص)<ref>حکیم، الاصول العامة للفقه المقارن، ۴۰۶.</ref> ولی به رفتار و بنای عملی یک گروه خاص، بنای عقلا گفته نمیشود. | در مقایسه میان بنای عقلا و عرف باید توجه کرد گاه این دو واژه در کنار هم و مترادف با هم به کار میروند و به عموم انسانها اشاره دارد، نه به رفتار و روش زندگیشان. دقت در تعبیرات مختلفی مانند نظر عرف و عقلا،<ref>امامخمینی، البیع، ۴/۵۵۷.</ref> حکم عرف،<ref>امامخمینی، البیع، ۴/۶۷۱.</ref> تشخیص عرف،<ref>امامخمینی، البیع، ۴/۶۷۳.</ref> ارتکاز عرف،<ref>امامخمینی، البیع، ۵/۷۹.</ref> ذهن عرف<ref>امامخمینی، الطهاره، ۱/۵۰۱.</ref> و بنای عرف و عقلا<ref>امامخمینی، البیع، ۵/۱۹۷.</ref> نشان میدهد واژه عرف در این عبارات، به معنای عقلا و به تعبیر دیگر «اهل عرف» بهکار رفته، نه به معنای رفتارها و رویههای مستمر و شایع در میان مردم؛ اما نتیجه عبارات یادشده این نیست که همواره عرف (به معنای مصطلح)، در اندیشه امامخمینی و سایر فقیهان، با بنای عقلا مترادف است، بلکه عرف، از دو جهت، اعم از بنای عقلاست: اصطلاح بنای عقلا به رفتار عینی و بنای عملی خردمندان اشاره دارد<ref>← نایینی، فواید الاصول، ۳/۱۹۲.</ref> به همین دلیل به باور [[امامخمینی]] ارتکازات و اندیشههای عقلا، تا زمانی که در عمل و رفتار خارجیِ آنان ظهور و بروز نیافته، بنای عقلا و قابل استناد نیست<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۳/۶۷۲–۶۷۳.</ref> ولی عرف، شامل فهم و استظهارات کلامی و تشخیص و قضاوت [[مردم]] هم میشود<ref>خرازی، مصاحبه، ۱۴/۱۵۶.</ref> از سوی دیگر، عرف ممکن است به گروه یا صنف خاصی اختصاص داشته باشد (عرف خاص)<ref>حکیم، الاصول العامة للفقه المقارن، ۴۰۶.</ref> ولی به رفتار و بنای عملی یک گروه خاص، بنای عقلا گفته نمیشود. | ||
== پیشینه == | == پیشینه == | ||
بنای عقلا اصطلاحی است که نامی از آن در کتابهای فقهی ـ اصولیِ متقدم یافت نمیشود. [[میرزاحبیبالله رشتی]] در کتاب | بنای عقلا اصطلاحی است که نامی از آن در کتابهای فقهی ـ اصولیِ متقدم یافت نمیشود. [[میرزاحبیبالله رشتی]] در کتاب بدائع الافکار ضمن اشاره به عدم اعتبار بنای عقلا، تصریح میکند در کلمات عالمان قدیم و همعصر خود اثری از بنای عقلا دیده نمیشود. وی سپس یکی از استادان دانشمندِ خود را نخستین کسی میداند که حجیت بنای عقلا را اشاعه داد.<ref>میرزاحبیبالله رشتی، بدائع الافکار، ۴۱۲.</ref> به نظر میرسد منظور ایشان، [[وحید بهبهانی]] است. در دو قرن اخیر، غالب فقهای شیعه ازجمله امامخمینی، اعتبار بنای عقلا را پذیرفتهاند و در بسیاری از استدلالهای فقهی به آن استناد کردهاند.{{سخ}} | ||
اما اصطلاح «سیره» در بسیاری از کتابهای فقهی به چند معنا بهکار رفتهاست. برخی از فقیهان متقدم، آن را به معنای رفتار و عمل معصومان (سنت عملی) به کار بردهاند.<ref>طوسی، تهذیب الاحکام، ۶/۱۳۷.</ref> این اصطلاح به تدریج در کتابهای فقهی به معنای سیره متشرعه بهکار رفتهاست.<ref>عاملی، مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامه، ۱۲/۱۲۸؛ کاشفالغطاء، کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء، ۱/۱۷۱ و ۲۱۵؛ مجاهد، کتاب المناهل، ۳۱؛ مراغی، العناوین الفقهیه، ۲/۱۱۹؛ نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ۲۸/۸۹.</ref> پیگیری در آثار فقهی نشان میدهد اصطلاح بنای عقلا و سیره عقلا از قرن سیزدهم به بعد در کتابهای فقهی شایع شدهاست؛ مثلاً وحید بهبهانی در کتاب | اما اصطلاح «سیره» در بسیاری از کتابهای فقهی به چند معنا بهکار رفتهاست. برخی از فقیهان متقدم، آن را به معنای رفتار و عمل معصومان (سنت عملی) به کار بردهاند.<ref>طوسی، تهذیب الاحکام، ۶/۱۳۷.</ref> این اصطلاح به تدریج در کتابهای فقهی به معنای سیره متشرعه بهکار رفتهاست.<ref>عاملی، مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامه، ۱۲/۱۲۸؛ کاشفالغطاء، کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء، ۱/۱۷۱ و ۲۱۵؛ مجاهد، کتاب المناهل، ۳۱؛ مراغی، العناوین الفقهیه، ۲/۱۱۹؛ نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ۲۸/۸۹.</ref> پیگیری در آثار فقهی نشان میدهد اصطلاح بنای عقلا و سیره عقلا از قرن سیزدهم به بعد در کتابهای فقهی شایع شدهاست؛ مثلاً وحید بهبهانی در کتاب الفوائد الحائریه به این اصطلاح اشاره کردهاست.<ref>وحید بهبهانی، الفوائد الحائریه، ۷۰.</ref> | ||
== حجیت بنای عقلا == | == حجیت بنای عقلا == | ||
دربارهٔ ملاک حجیت بنای عقلا دو مبنا وجود دارد که اعتقاد به هر یک از آنها نتایج جداگانهای را به دنبال دارد. آشتیانی در شرح رسائل استاد خود تصریح میکند؛ [[شیخ انصاری]] در مجلس درس، ملاک و وجه حجیت بنای عقلا را بهطور مطلق، [[تقریر معصوم | دربارهٔ ملاک حجیت بنای عقلا دو مبنا وجود دارد که اعتقاد به هر یک از آنها نتایج جداگانهای را به دنبال دارد. آشتیانی در شرح رسائل استاد خود تصریح میکند؛ [[شیخ انصاری]] در مجلس درس، ملاک و وجه حجیت بنای عقلا را بهطور مطلق، [[تقریر معصوم (ع)]]، میدانست<ref>آشتیانی، بحر الفوائد، ۳/۵۳.</ref> اما به باور آشتیانی بنای عقلا به حکم [[عقل (اصول فقه)|عقل]] بازمیگردد و ملاک و وجه اعتبار آن در تمام موارد، کشف از حکم عقل است؛ از اینرو در حقیقت بنای عقلا طریقی برای رسیدن به حکم عقل است و بر اساس قانون ملازمه «کلُّ ما حَکَمَ به العقل، حَکَمَ به الشرع» میتوان امضای شارع را احراز کرد و مفاد بنای عقلا را [[حکم شرع]]ی دانست.<ref>آشتیانی، بحر الفوائد، ۳/۵۳.</ref> پذیرش این مبنا میتواند راهی برای اعتبار سیرههای عقلاییِ نوپیدا که در زمان [[معصومان(ع)]]، سابقه نداشته باز کند؛ در حالیکه بنابر مبنای دیگر، اعتبار هر بنای عقلایی مشروط به احرازِ وجود آن در زمان معصومان (ع)، است.<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۱۹–۴۲۰.</ref>{{سخ}} | ||
به عقیده غالب صاحبنظران، بنای عقلا به خودی خود، فاقد حجیت است؛ زیرا تنها قطع و یقین اعتبار ذاتی دارند و حجیت آنها نیازمند دلیل نیست؛ اما ادله غیر قطعی ازجمله بنای عقلا، نیازمند دلیل قطعی بر اعتبارند<ref>مظفر، اصول الفقه، ۲/۱۷۶–۱۷۷؛ خویی، مصباح الاصول، ۲/۵۵۴.</ref> اما دلیلی در میان ادله شرعی یافت نمیشود که تمام ارتکازات و بناهای عقلایی را معتبر بداند<ref>امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۶۵.</ref> از اینرو مبنای مشهور علما<ref>نایینی، فواید الاصول، ۳/۱۹۳.</ref> که امامخمینی نیز آن را پذیرفته، این است که برای اعتبار بنای عقلا در هر موردِ جداگانه باید امضا و موافقت شارع را احراز کرد<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۱۹–۴۲۰؛ ← امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۲۷۹–۲۸۰.</ref> بنابراین مهمترین فرق این مبنا با مبنای آشتیانی آن است که از نظر وی ملاک و وجه اعتبارِ بنای عقلا کشف از حکم عقل است؛ ولی به نظر مشهور و امامخمینی بنای عقلا با امضا و موافقت معصوم (ع)، از باب کشف از | به عقیده غالب صاحبنظران، بنای عقلا به خودی خود، فاقد حجیت است؛ زیرا تنها قطع و یقین اعتبار ذاتی دارند و حجیت آنها نیازمند دلیل نیست؛ اما ادله غیر قطعی ازجمله بنای عقلا، نیازمند دلیل قطعی بر اعتبارند<ref>مظفر، اصول الفقه، ۲/۱۷۶–۱۷۷؛ خویی، مصباح الاصول، ۲/۵۵۴.</ref> اما دلیلی در میان ادله شرعی یافت نمیشود که تمام ارتکازات و بناهای عقلایی را معتبر بداند<ref>امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۶۵.</ref> از اینرو مبنای مشهور علما<ref>نایینی، فواید الاصول، ۳/۱۹۳.</ref> که [[امامخمینی]] نیز آن را پذیرفته، این است که برای اعتبار بنای عقلا در هر موردِ جداگانه باید امضا و موافقت شارع را احراز کرد<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۱۹–۴۲۰؛ ← امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۲۷۹–۲۸۰.</ref> بنابراین مهمترین فرق این مبنا با مبنای آشتیانی آن است که از نظر وی ملاک و وجه اعتبارِ بنای عقلا کشف از حکم عقل است؛ ولی به نظر مشهور و امامخمینی بنای عقلا با امضا و موافقت معصوم (ع)، از باب کشف از [[سنت]]، معتبر شناخته میشود؛ البته به عقیده بسیاری، از سکوت معصوم (ع)، که اصطلاحاً عدم ردع نامیده میشود نیز میتوان موافقت را احراز کرد<ref>نایینی، فواید الاصول، ۳/۱۹۳؛ امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۶۳؛ خویی، مصباح الاصول، ۲/۱۲.</ref> بر اساس این نظر، هرگاه معصوم (ع)، از شیوه عقلا آگاه باشد یا در حضور او چنین شیوهای اجرا شود و بهرغم اطلاع و امکان ردع، سکوت کند و مخالفت خود را با آن ابراز نکند، موافقت او قابل احراز است و اصطلاحاً عدم ردع برای حجیت بنای عقلا کافی است و نیازی به تصریح شارع به اعتبار آن ندارد.<ref>نایینی، فواید الاصول، ۳/۱۹۳.</ref>{{سخ}} | ||
برخی از فقها با تفکیک میان معاملات و غیر معاملات، در غیر معاملات قائلاند اگر بنای عقلا ناشی از ارتکازات فطریشان باشد، عدم ردع برای حجیت این بنا کافی است؛ زیرا عدم ردع از این بنا با وجود توانایی بر ردع، ملازم با رضایت به چنین بنایی است؛ اما در معاملات، عدم ردع برای حجیت بنای عقلا کافی نیست؛ زیرا معاملات از امور اعتباریاند که صحتشان منوط به اعتباربخشی شارع است. پس معاملات رایج در میان عُقلا در صورتی از نظر شرعی معتبر شناخته میشوند که [[شارع]]، اگرچه با عمومات و اطلاقات ادله، آنها را امضا کند و این امضا باید احراز شود.<ref>نایینی، فواید الاصول، ۳/۱۹۳.</ref> امامخمینی با رد این نظریه، فرقی میان باب معاملات و مانند آن قائل نشده و معتقد است اگر سیرهای در معرض اطلاع شارع باشد و با وجود امکان ردع، سکوت کند، همین سکوت کاشف از رضای او خواهد بود و برای اعتبار سیره کافی است.<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۷۳–۴۷۴.</ref>{{سخ}} | برخی از فقها با تفکیک میان معاملات و غیر معاملات، در غیر معاملات قائلاند اگر بنای عقلا ناشی از ارتکازات فطریشان باشد، عدم ردع برای حجیت این بنا کافی است؛ زیرا عدم ردع از این بنا با وجود توانایی بر ردع، ملازم با رضایت به چنین بنایی است؛ اما در معاملات، عدم ردع برای حجیت بنای عقلا کافی نیست؛ زیرا معاملات از امور اعتباریاند که صحتشان منوط به اعتباربخشی شارع است. پس معاملات رایج در میان عُقلا در صورتی از نظر شرعی معتبر شناخته میشوند که [[شارع]]، اگرچه با عمومات و اطلاقات ادله، آنها را امضا کند و این امضا باید احراز شود.<ref>نایینی، فواید الاصول، ۳/۱۹۳.</ref> امامخمینی با رد این نظریه، فرقی میان باب معاملات و مانند آن قائل نشده و معتقد است اگر سیرهای در معرض اطلاع شارع باشد و با وجود امکان ردع، سکوت کند، همین سکوت کاشف از رضای او خواهد بود و برای اعتبار سیره کافی است.<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۷۳–۴۷۴.</ref>{{سخ}} | ||
برخی از فقیهان معاصر در تبیین این مسئله، آن را در قالب برهانی متشکل از دو قضیه شرطیه ارائه کردهاند<ref>صدر، بحوث، ۴/۲۴۳.</ref> که اجزای آن در کلمات امامخمینی نیز یافت میشود: | برخی از فقیهان معاصر در تبیین این مسئله، آن را در قالب برهانی متشکل از دو قضیه شرطیه ارائه کردهاند<ref>صدر، بحوث، ۴/۲۴۳.</ref> که اجزای آن در کلمات امامخمینی نیز یافت میشود: | ||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
=== اتصال سیره به زمان معصومان === | === اتصال سیره به زمان معصومان === | ||
بنابر مبنای مشهور، احراز موافقت معصوم (ع)، ضروری است؛ زیرا در مورد سیرهای که در زمان معصومان (ع)، وجود نداشته و پس از آن حادث شدهاست، نمیتوان موافقت معصوم (ع)، را احراز کرد.<ref>آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۳۰۳؛ نایینی، فواید الاصول، ۳/۱۹۳؛ امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۲۵۰–۲۵۱؛ خویی، مصباح الاصول، ۲/۱۹۹.</ref> برای نمونه میتوان به اختلاف معروف دربارهٔ حجیت قول لغوی اشاره کرد. مشهور اصولیان متقدم، قائل به حجیت آناند و ادعای اجماع نیز کردهاند.<ref>← رشتی، بدائع الأفکار، ۶۰.</ref> به گفته [[آخوند خراسانی]] مستند این گروه به احتمال زیاد، بنای عقلاست؛ زیرا خردمندان هنگامی که معنای لغتی را نمیدانند، به اهل لغت مراجعه میکنند؛ از اینرو اجماع ادعاشده مدرکی است.<ref>آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۲۸۷.</ref> استناد به بنای عقلا برای تشخیص معنای لغت را بسیاری از صاحبنظران<ref>← آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۲۸۷؛ نایینی، فواید الاصول، ۳/۱۴۲–۱۴۳؛ حکیم، حقایق الاصول، ۲/۹۴؛ خویی، مصباح الاصول، ۱/۱۵۲–۱۵۳؛ خمینی، تحریرات فی الاصول، ۶/۳۴۶.</ref> ازجمله امامخمینی<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۲۰.</ref> نپذیرفتهاند. به عقیده امامخمینی رجوع مردم برای فهم معنای الفاظ به لغت و لغتشناسان، در زمان معصومان (ع)، اثبات نشدهاست<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۲۰؛ امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۲۵۰.</ref> ایشان تصریح میکند پیدایش علم لغت و تدوین کتابهای لغت، به زمان پس از معصومان (ع)، بر میگردد.<ref>امامخمینی، معتمد الاصول، ۱/۴۵۰.</ref>{{سخ}} | بنابر مبنای مشهور، احراز موافقت معصوم (ع)، ضروری است؛ زیرا در مورد سیرهای که در زمان [[معصومان (ع)]]، وجود نداشته و پس از آن حادث شدهاست، نمیتوان موافقت معصوم (ع)، را احراز کرد.<ref>آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۳۰۳؛ نایینی، فواید الاصول، ۳/۱۹۳؛ امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۲۵۰–۲۵۱؛ خویی، مصباح الاصول، ۲/۱۹۹.</ref> برای نمونه میتوان به اختلاف معروف دربارهٔ حجیت قول لغوی اشاره کرد. مشهور اصولیان متقدم، قائل به حجیت آناند و ادعای [[اجماع]] نیز کردهاند.<ref>← رشتی، بدائع الأفکار، ۶۰.</ref> به گفته [[آخوند خراسانی]] مستند این گروه به احتمال زیاد، بنای عقلاست؛ زیرا خردمندان هنگامی که معنای لغتی را نمیدانند، به اهل لغت مراجعه میکنند؛ از اینرو اجماع ادعاشده مدرکی است.<ref>آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۲۸۷.</ref> استناد به بنای عقلا برای تشخیص معنای لغت را بسیاری از صاحبنظران<ref>← آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۲۸۷؛ نایینی، فواید الاصول، ۳/۱۴۲–۱۴۳؛ حکیم، حقایق الاصول، ۲/۹۴؛ خویی، مصباح الاصول، ۱/۱۵۲–۱۵۳؛ خمینی، تحریرات فی الاصول، ۶/۳۴۶.</ref> ازجمله امامخمینی<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۲۰.</ref> نپذیرفتهاند. به عقیده امامخمینی رجوع مردم برای فهم معنای الفاظ به لغت و لغتشناسان، در زمان معصومان (ع)، اثبات نشدهاست<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۲۰؛ امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۲۵۰.</ref> ایشان تصریح میکند پیدایش علم لغت و تدوین کتابهای لغت، به زمان پس از معصومان (ع)، بر میگردد.<ref>امامخمینی، معتمد الاصول، ۱/۴۵۰.</ref>{{سخ}} | ||
نکته بدیعی که امامخمینی دربارهٔ اتصال سیره عقلا به زمان معصوم (ع)، بیان میکند، این است که اگر یک سیره عقلایی در زمانی متأخر از زمان معصوم (ع)، شکل گرفته باشد، ولی ازجمله سیرههایی باشد که در زمان معصوم (ع)، نشانههایی از پیدایش آن در آینده وجود داشته، به گونهای که پیدایش آن بهروشنی قابل پیشبینی بودهاست، در این صورت سکوت و عدم ردع معصوم (ع)، در قبال چنین سیرهای نیز میتواند دلیل بر رضایت و موافقت ایشان باشد.<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۳/۶۲۰–۶۲۱.</ref> برای نمونه اگر به سبب بسیطبودن اجتهاد در عصر معصوم (ع)، رجوع مردم به فقیهان برای دریافت احکام شرعی در این زمان امری مستحدث باشد و تقلید به معنای کنونی آن در زمان امامان معصوم (ع)، وجود نداشته باشد، باز هم در این مسئله میتوان به بنای عقلا استناد کرد؛ زیرا از یک سو مردم برحسب ارتکاز ذهنی و عقلی خود در اموری که نمیدانند، به عالمان و صاحبان فن مراجعه میکنند و از سوی دیگر، پس از آنکه ائمه (ع)، دربارهٔ غیبت اظهار نظر کردند و مسائل مختلفی دربارهٔ آن دوره بیان کردند، بهخوبی میدانستند در زمان غیبت مردم به معصوم (ع)، دسترسی مستقیم ندارند و عالمان دین مجبورند برای کشف احکام شرعی به قرآن و روایات مراجعه کنند و مردم نیز بر اساس ارتکاز ذهنی خود در امور دینی و احکام شرعی به فقها مراجعه خواهند کرد، با وجود این در این مسئله سکوت کردند و از رجوع مردم به فقیهان جلوگیری نکردند؛ پس میتوان از این عدم ردع، موافقت معصوم (ع)، با تقلید را اثبات کرد و در چنین مواردی اتصال بنای عقلا به زمان معصوم (ع)، ضرورت ندارد.<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۳/۶۲۰–۶۲۱؛ امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۶۳–۶۹.</ref>{{سخ}} | نکته بدیعی که امامخمینی دربارهٔ اتصال سیره عقلا به زمان معصوم (ع)، بیان میکند، این است که اگر یک سیره عقلایی در زمانی متأخر از زمان معصوم (ع)، شکل گرفته باشد، ولی ازجمله سیرههایی باشد که در زمان معصوم (ع)، نشانههایی از پیدایش آن در آینده وجود داشته، به گونهای که پیدایش آن بهروشنی قابل پیشبینی بودهاست، در این صورت سکوت و عدم ردع معصوم (ع)، در قبال چنین سیرهای نیز میتواند دلیل بر رضایت و موافقت ایشان باشد.<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۳/۶۲۰–۶۲۱.</ref> برای نمونه اگر به سبب بسیطبودن اجتهاد در عصر معصوم (ع)، رجوع مردم به فقیهان برای دریافت احکام شرعی در این زمان امری مستحدث باشد و [[تقلید]] به معنای کنونی آن در زمان امامان معصوم (ع)، وجود نداشته باشد، باز هم در این مسئله میتوان به بنای عقلا استناد کرد؛ زیرا از یک سو مردم برحسب ارتکاز ذهنی و عقلی خود در اموری که نمیدانند، به عالمان و صاحبان فن مراجعه میکنند و از سوی دیگر، پس از آنکه [[ائمه (ع)]]، دربارهٔ غیبت اظهار نظر کردند و مسائل مختلفی دربارهٔ آن دوره بیان کردند، بهخوبی میدانستند در زمان [[غیبت امام مهدی(عج)|غیبت]] مردم به معصوم (ع)، دسترسی مستقیم ندارند و عالمان دین مجبورند برای کشف احکام شرعی به [[قرآن]] و [[حدیث|روایات]] مراجعه کنند و مردم نیز بر اساس ارتکاز ذهنی خود در امور دینی و احکام شرعی به فقها مراجعه خواهند کرد، با وجود این در این مسئله سکوت کردند و از رجوع مردم به فقیهان جلوگیری نکردند؛ پس میتوان از این عدم ردع، موافقت معصوم (ع)، با تقلید را اثبات کرد و در چنین مواردی اتصال بنای عقلا به زمان معصوم (ع)، ضرورت ندارد.<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۳/۶۲۰–۶۲۱؛ امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۶۳–۶۹.</ref>{{سخ}} | ||
در این میان، برخی گفته یادشده را به معنای اعتبار بخشیدن به همه بنائات مستحدث تلقی کردهاند، با این تصور که به نظر امامخمینی، پیامبر (ص)، و [[امامان معصوم(ع)]]، با علم غیب به آینده، در مورد سیرههای عقلاییِ آینده نیز مسئولیت دارند و از عدم ردع ایشان، میتوان حجیت عرف (بنای عقلا) در همه زمانها را کشف کرد.<ref>← جبار گلباغی، عرف از دیدگاه امامخمینی، ۲۲۷؛ فاضل لنکرانی، موسوعهٔ احکام الاطفال و ادلتها، ۱/۱۸.</ref> امامخمینی طبق بعضی تقریرات تصریح میکند منظور از علم امام (ع)، به پیدایش یک سیره عقلایی در زمان غیبت، علم عادی و متعارف امامان است نه علم غیب؛ به این صورت که اگر امام (ع)، بدون مدد از علم غیب بداند در زمان غیبت، خردمندان به سیرهای عمل خواهند کرد که خلاف شرع است، بر امام (ع)، لازم است مردم را از این سیره منع کند<ref>امامخمینی، معتمد الاصول، ۲/۴۴۵–۴۴۶.</ref> چنانکه برخی دیگر از فقیهان نیز تصریح کردهاند امامان معصوم (ع)، پاسداران احکام از طریق متعارفاند نه به اِعمال علم غیب.<ref>صدر، مباحث الاصول، ۲/۱۲۸.</ref> | در این میان، برخی گفته یادشده را به معنای اعتبار بخشیدن به همه بنائات مستحدث تلقی کردهاند، با این تصور که به نظر امامخمینی، پیامبر (ص)، و [[امامان معصوم(ع)]]، با علم غیب به آینده، در مورد سیرههای عقلاییِ آینده نیز مسئولیت دارند و از عدم ردع ایشان، میتوان حجیت عرف (بنای عقلا) در همه زمانها را کشف کرد.<ref>← جبار گلباغی، عرف از دیدگاه امامخمینی، ۲۲۷؛ فاضل لنکرانی، موسوعهٔ احکام الاطفال و ادلتها، ۱/۱۸.</ref> امامخمینی طبق بعضی تقریرات تصریح میکند منظور از علم امام (ع)، به پیدایش یک سیره عقلایی در زمان غیبت، علم عادی و متعارف امامان است نه علم غیب؛ به این صورت که اگر امام (ع)، بدون مدد از علم غیب بداند در زمان غیبت، خردمندان به سیرهای عمل خواهند کرد که خلاف شرع است، بر امام (ع)، لازم است مردم را از این سیره منع کند<ref>امامخمینی، معتمد الاصول، ۲/۴۴۵–۴۴۶.</ref> چنانکه برخی دیگر از فقیهان نیز تصریح کردهاند امامان معصوم (ع)، پاسداران احکام از طریق متعارفاند نه به اِعمال علم غیب.<ref>صدر، مباحث الاصول، ۲/۱۲۸.</ref> | ||
=== بروز و تجسم عینی سیره در رفتار عقلا === | === بروز و تجسم عینی سیره در رفتار عقلا === | ||
برخی از صاحبنظران بنای عقلا را شامل مرتکزات ذهنی خردمندان نیز دانستهاند که به دلیل عدم تحقق موضوع در زمان معصوم (ع)، در سلوک عملی و رفتار آنان متبلور نشدهاست.<ref>صدر، بحوث، ۴/۲۳۴.</ref> به عقیده امامخمینی صرف ارتکاز ذهنیِ امری در میان عقلا، کافی نیست؛ زیرا ارتکازات ذهنی تا جامه عمل به خود نپوشند و به صورتی محسوس به آنها عمل نشود، نمیتوانند مورد ردع و منع قرار گیرند؛ از این گذشته، اگر عقلا طبق ارتکاز خود رفتار نکنند، نیازی به ردع شارع نیست؛ زیرا غرض از ردع، جلوگیری از عمل عقلاست و در چنین موردی، غرض، حاصل است؛ بنابراین از عدم ردع نمیتوان رضایت شارع را کشف کرد.<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۳/۶۷۲–۶۷۳.</ref> برای نمونه امامخمینی دربارهٔ تقلید از مجتهد مرده، با اذعان به اینکه در ارتکاز عقلا، فرقی میان مجتهد زنده و مرده وجود ندارد و فتوای هر دو در طریقیت به واقع، یکسان شمرده میشود، تصریح میکند عدم ردع شارع از این ارتکاز ذهنی، برای اثبات رضایت شارع کافی نیست.<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۳/۶۷۲–۶۷۳؛ امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۱۳۲.</ref> | برخی از صاحبنظران بنای عقلا را شامل مرتکزات ذهنی خردمندان نیز دانستهاند که به دلیل عدم تحقق موضوع در زمان معصوم (ع)، در سلوک عملی و رفتار آنان متبلور نشدهاست.<ref>صدر، بحوث، ۴/۲۳۴.</ref> به عقیده [[امامخمینی]] صرف ارتکاز ذهنیِ امری در میان عقلا، کافی نیست؛ زیرا ارتکازات ذهنی تا جامه عمل به خود نپوشند و به صورتی محسوس به آنها عمل نشود، نمیتوانند مورد ردع و منع قرار گیرند؛ از این گذشته، اگر عقلا طبق ارتکاز خود رفتار نکنند، نیازی به ردع شارع نیست؛ زیرا غرض از ردع، جلوگیری از عمل عقلاست و در چنین موردی، غرض، حاصل است؛ بنابراین از عدم ردع نمیتوان رضایت شارع را کشف کرد.<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۳/۶۷۲–۶۷۳.</ref> برای نمونه امامخمینی دربارهٔ [[تقلید]] از مجتهد مرده، با اذعان به اینکه در ارتکاز عقلا، فرقی میان مجتهد زنده و مرده وجود ندارد و فتوای هر دو در طریقیت به واقع، یکسان شمرده میشود، تصریح میکند عدم ردع شارع از این ارتکاز ذهنی، برای اثبات رضایت شارع کافی نیست.<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۳/۶۷۲–۶۷۳؛ امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۱۳۲.</ref> | ||
=== آگاهی معصوم از سیره === | === آگاهی معصوم از سیره === | ||
سیره عقلاییِ مورد نظر، باید در پیش روی معصوم (ع)، باشد؛ یعنی پیامبر (ص)، یا امام معصوم (ع)، از آن آگاهی داشته باشد؛ بنابراین صرف اینکه سیرهای در زمان معصوم (ع)، وجود داشته، برای اثبات تقریر کافی نیست، بلکه باید احراز شود معصوم (ع)، نیز از آن بهخوبی آگاه بودهاست.<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۲۰؛ امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۶۴؛ بروجردی، الحاشیة علی الکفایة الاصول، ۲/۱۳۱.</ref> | سیره عقلاییِ مورد نظر، باید در پیش روی معصوم (ع)، باشد؛ یعنی [[پیامبر (ص)]]، یا امام معصوم (ع)، از آن آگاهی داشته باشد؛ بنابراین صرف اینکه سیرهای در زمان معصوم (ع)، وجود داشته، برای اثبات تقریر کافی نیست، بلکه باید احراز شود معصوم (ع)، نیز از آن بهخوبی آگاه بودهاست.<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۲۰؛ امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۶۴؛ بروجردی، الحاشیة علی الکفایة الاصول، ۲/۱۳۱.</ref> | ||
=== امکان ردع === | === امکان ردع === | ||
شرط است که امکان ردع و منع برای شرع وجود داشته باشد،<ref>نایینی، فواید الاصول، ۳/۱۹۲–۱۹۳؛ حکیم، حقایق الاصول، ۲/۱۳۶؛ حکیم، الاصول العامة للفقه المقارن، ۱۹۲.</ref> زیرا اگر برای امام معصوم (ع)، به دلایلی، امکان ابراز عقیده و منع از بنای عقلا وجود نداشته باشد، سکوت او نمیتواند تقریر محسوب شود و علامت موافقت ایشان باشد.<ref>اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایه، ۳/۳۵؛ مروج، منتهی الدرایة فی توضیح الکفایه، ۷/۶۵.</ref> برای مثال اگر معصوم (ع)، در مسئلهای از مخالفان تقیه کند و به دلیل [[تقیه]]، نتواند مخالفت خود را با سیره اعلام کند، سکوت ایشان نشانه تقریر نخواهد بود. | شرط است که امکان ردع و منع برای شرع وجود داشته باشد،<ref>نایینی، فواید الاصول، ۳/۱۹۲–۱۹۳؛ حکیم، حقایق الاصول، ۲/۱۳۶؛ حکیم، الاصول العامة للفقه المقارن، ۱۹۲.</ref> زیرا اگر برای امام معصوم (ع)، به دلایلی، امکان ابراز عقیده و منع از بنای عقلا وجود نداشته باشد، سکوت او نمیتواند تقریر محسوب شود و علامت موافقت ایشان باشد.<ref>اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایه، ۳/۳۵؛ مروج، منتهی الدرایة فی توضیح الکفایه، ۷/۶۵.</ref> برای مثال اگر معصوم (ع)، در مسئلهای از مخالفان تقیه کند و به دلیل [[تقیه]]، نتواند مخالفت خود را با سیره اعلام کند، سکوت ایشان نشانه [[تقریر معصوم|تقریر]] نخواهد بود. | ||
=== جریان سیره در حیطه شرع === | === جریان سیره در حیطه شرع === | ||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
== میزان دلالت بنای عقلا == | == میزان دلالت بنای عقلا == | ||
به باور اصولیان ازجمله امامخمینی، بنای عقلا دلیلی غیر لفظی و بهاصطلاح | به باور اصولیان ازجمله امامخمینی، بنای عقلا دلیلی غیر لفظی و بهاصطلاح دلیلی لبیّ است؛ پس باید به قدر متیقن آن اکتفا کرد و فاقد اطلاق یا عموم است<ref>نایینی، اجود التقریرات، ۲/۹۶؛ امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۱۷۷ و ۱/۲۵۱.</ref> بنابراین اگر در شمول بنای عقلا بر موردی شک و تردید وجود داشته باشد، نمیتوان به بنای عقلا استناد کرد؛ برای مثال به عقیده امامخمینی کسی که مقدمات [[اجتهاد]] را گذرانده و به قوه فعلی استنباط دست یافته، نمیتواند از دیگری [[تقلید]] کند؛ هرچند هیچ حکمی را شخصاً استنباط نکرده باشد؛ زیرا دلیل جواز تقلید و رجوع جاهل به عالم، بنای عقلاست و این دلیل، فاقد اطلاق است و در جایی که تردید وجود دارد، باید به قدر متیقن آن بسنده کرد.<ref>امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۶.</ref>{{سخ}} | ||
در استناد امامخمینی به بنای عقلا، توجه ویژه به مناط بنای عقلا و ریشهیابی آن نقش مهمی در تبیین دقیقتر قلمرو بنای عقلا دارد و به حل پارهای از ابهامات در این زمینه کمک میکند؛ برای نمونه به عقیده ایشان، مناط سیره عقلا در رجوع جاهل به عالم، الغای احتمال خلاف است؛ یعنی خردمندان احتمال ناچیزِ نادرستیِ قول عالم را نادیده گرفته و بر اساس آن عمل میکنند؛ بنابراین مراجعه به فتوای اعلم و غیر اعلم بر اساس این مناط صحیح است و نظر اعلم، ترجیحی از جهت مناط ندارد؛ منتها خردمندان در صورت علم به اختلاف دو نظر، عمل به نظر اعلم را از باب احتیاط لازم میدانند.<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۳/۶۲۶.</ref> نمونه دیگر تلاش امامخمینی در تحلیل تأثیر ریشه بنای عقلا بر مقدار دلالت اصل صحت است. به نظر ایشان، اظهار نظر دربارهٔ اینکه آیا مفاد اصل صحت، صحت واقعی است یا صحت به اعتقاد فاعل، در گرو تحلیل مبنای سیره عقلاست. به عقیده امامخمینی ریشه بنای عقلا بر صحت، یا غلبه صدور فعل صحیح از فاعل است، به این معنا که عقلا در موارد تردید، احتمال فساد عمل را ملغی دانسته، بنا را بر صحت عمل میگذارند که در این صورت، منظور از صحت، صحت به اعتقاد فاعل است یا ممکن است بنای عقلا بر صحت، میراثی باشد که آنان نسل به نسل از گذشتگانشان گرفتهاند و ابداع آن، حاصل فکر بزرگان و سیاستگذاران جامعه بوده که برای سهولت زندگی و رفاه مردم، اصل صحت را رواج دادهاند. در این صورت، منظور از صحت، صحت واقعی است.<ref>امامخمینی، الاستصحاب، ۳۶۲؛ ← حائری، درر الفوائد، ۲/۲۳۹.</ref> | در استناد امامخمینی به بنای عقلا، توجه ویژه به مناط بنای عقلا و ریشهیابی آن نقش مهمی در تبیین دقیقتر قلمرو بنای عقلا دارد و به حل پارهای از ابهامات در این زمینه کمک میکند؛ برای نمونه به عقیده ایشان، مناط سیره عقلا در رجوع جاهل به عالم، الغای احتمال خلاف است؛ یعنی خردمندان احتمال ناچیزِ نادرستیِ قول عالم را نادیده گرفته و بر اساس آن عمل میکنند؛ بنابراین مراجعه به فتوای اعلم و غیر اعلم بر اساس این مناط صحیح است و نظر اعلم، ترجیحی از جهت مناط ندارد؛ منتها خردمندان در صورت علم به اختلاف دو نظر، عمل به نظر اعلم را از باب احتیاط لازم میدانند.<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۳/۶۲۶.</ref> نمونه دیگر تلاش امامخمینی در تحلیل تأثیر ریشه بنای عقلا بر مقدار دلالت اصل صحت است. به نظر ایشان، اظهار نظر دربارهٔ اینکه آیا مفاد اصل صحت، صحت واقعی است یا صحت به اعتقاد فاعل، در گرو تحلیل مبنای سیره عقلاست. به عقیده امامخمینی ریشه بنای عقلا بر صحت، یا غلبه صدور فعل صحیح از فاعل است، به این معنا که عقلا در موارد تردید، احتمال فساد عمل را ملغی دانسته، بنا را بر صحت عمل میگذارند که در این صورت، منظور از صحت، صحت به اعتقاد فاعل است یا ممکن است بنای عقلا بر صحت، میراثی باشد که آنان نسل به نسل از گذشتگانشان گرفتهاند و ابداع آن، حاصل فکر بزرگان و سیاستگذاران جامعه بوده که برای سهولت زندگی و [[رفاه]] مردم، اصل صحت را رواج دادهاند. در این صورت، منظور از صحت، صحت واقعی است.<ref>امامخمینی، الاستصحاب، ۳۶۲؛ ← حائری، درر الفوائد، ۲/۲۳۹.</ref> | ||
== موارد استناد به بنای عقلا == | == موارد استناد به بنای عقلا == | ||
بنای عقلا در فقه متأخر و معاصر، جایگاه ممتازی یافته و شمار زیادی از مباحث اصول فقه و فقه بر پایه همین امر شکل گرفتهاست و کاربرد آن در قلمرو اصول فقه، بهویژه در اعتبارسنجی ادله و منابع و اصول | بنای عقلا در فقه متأخر و معاصر، جایگاه ممتازی یافته و شمار زیادی از مباحث [[اصول فقه]] و [[فقه]] بر پایه همین امر شکل گرفتهاست و کاربرد آن در قلمرو اصول فقه، بهویژه در اعتبارسنجی ادله و منابع و [[اصول عملیه]]، بهروشنی دیده میشود؛ برای نمونه امامخمینی پس از بررسی ادله مختلف [[خبر واحد|حجیت خبر واحد]]، تنها مدرک قابل اعتماد را بنای عقلا میداند<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۷۲.</ref> و ادله لفظی حجیت خبر را ارشاد به همان سیره عقلایی میخواند.<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۴۷۲؛ امامخمینی، الاستصحاب، ۲۴۰.</ref> ایشان بر اساس همین مبنا، رویگردانی اصحاب از یک روایت را موجب وهن آن میداند؛ زیرا فقیهان متقدم با وجود دسترسی و توجه به روایت، بر اساس آن [[فتوا]] ندادهاند و مسلّماً خردمندان، به چنین خبری که حتی راویان آن، از آن رو گرداندهاند ترتیب اثر نمیدهند.<ref>امامخمینی، الطهاره، ۳/۳۹۶ و ۴/۲۰.</ref> ایشان دربارهٔ اصول لفظی از قبیل [[اصالةالحقیقه]]، اصل عدم قرینه، [[اصالةالاطلاق]] و [[اصالةالعموم]] معتقد است، همه این اصول به [[اصالةالظهور]] بر میگردند و مهمترین دلیل حجیت ظهور، بنای خردمندان است،<ref>امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۲۴۱.</ref> همچنین اعتبار اصل عدم نقل<ref>امامخمینی، تنقیح الاصول، ۱/۹۱.</ref> و اصل جدیبودن متکلم در کلام<ref>امامخمینی، تنقیح الاصول، ۲/۴۰۸.</ref> ریشه در سیره عقلا دارد. با وجود این، امامخمینی در برخی موارد به دلیل فراهمنبودن شرایط لازم، استناد به بنای عقلا را نپذیرفتهاست؛ برای مثال دربارهٔ [[استصحاب]] معتقد است خردمندان هرچند در زندگی خود بر حالت سابقه بناگذاری میکنند، اما این امر به دلیل یقین سابق نیست، بلکه به سبب حصول اطمینان و وثوق در چنین مواردی است.<ref>امامخمینی، الاستصحاب، ۳۷–۳۹؛ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۳۳۷.</ref> | ||
در آثار فقهی امامخمینی موردی که ایشان در حیطه عبادات، به بنای عقلا استناد کرده باشد یافت نشد. به نظر میرسد با توجه به تعبدیبودن احکام شرع در حیطه عبادات، نمیتوان به سیره عقلا استناد کرد. در مقابل، ایشان در قلمرو غیر عبادات (معاملات به معنای اعم)، در استنباطهای فقهی خود، توجه ویژهای به بنای عقلا کرده و در موارد متعددی به آن استناد کردهاست. ایشان در بخش قواعد | در آثار فقهی امامخمینی موردی که ایشان در حیطه عبادات، به بنای عقلا استناد کرده باشد یافت نشد. به نظر میرسد با توجه به تعبدیبودن احکام شرع در حیطه عبادات، نمیتوان به سیره عقلا استناد کرد. در مقابل، ایشان در قلمرو غیر عبادات (معاملات به معنای اعم)، در استنباطهای فقهی خود، توجه ویژهای به بنای عقلا کرده و در موارد متعددی به آن استناد کردهاست. ایشان در بخش [[قواعد فقهی|قواعد فقه]]، برای اثبات اعتبار [[اصالةالصحه]]،<ref>امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۱۰۶.</ref> [[قاعده قرعه]]<ref>امامخمینی، الاستصحاب، ۳۹۲.</ref> و [[قاعده ید]]<ref>امامخمینی، الاستصحاب، ۲۶۵.</ref> به بنای عقلا استناد کردهاست. همچنین دربارهٔ اصل لزوم در بیع، معتقد است این اصل میتواند ریشه در بنای عقلا داشته باشد<ref>امامخمینی، البیع، ۴/۲۳.</ref> افزون بر این در استنباط پارهای از احکام فقهی نیز استناد به بنای عقلا یافت میشود؛ برای نمونه میتوان به صحت [[بیع معاطاتی]] و نیز افاده ملکیت و لزوم آن<ref>امامخمینی، البیع، ۱/۹۰.</ref> و مشروعیت تقلید<ref>امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۸۲.</ref> اشاره کرد. | ||
امامخمینی تصریح میکند صحت و لزوم در عقود، از آنجاکه از احکام عقلایی ثابت میان خردمندان است (بدون فرق میان مسلمان و غیر مسلمان)، از احکام شرعی و مجعولات الهی محسوب نمیشود. در واقع شارع در چنین مواردی، تشریع و تقنین به معنای خاص کلمه ندارد و آنچه در این زمینه از ناحیه شارع وارد شده، ارشاد به همان چیزی است که میان عقلا وجود دارد و سیره عملی آنان است.<ref>امامخمینی، البیع، ۴/۴۰۶.</ref> چگونگی ضمان در نظر امامخمینی، امری کاملاً عقلایی است که نه به محیط شرع اختصاص دارد و نه به مسلمانان. به عقیده ایشان خردمندان در ضمانات و غرامات، دربارهٔ اموال مثلی، به ضمان مثل و دربارهٔ اموال قیمی، به ضمان قیمت حکم میکنند و شارع امر ضمان مثلی و قیمی را به عرف و بنای عقلا واگذار کردهاست. دربارهٔ چگونگی ضمان نیز مرجع اصلی، بنای عقلاست و برای تعیین مثلی و قیمی هم مانند سایر موضوعات باید به عرف مراجعه کرد؛ بنابراین بهرغم کثرت روایات در باب ضمانات و غرامات، شارع متعرض ضمان مثلی نشدهاست و این امر به دلیل عدم تعبد در باب چگونگی ضمان است.<ref>امامخمینی، البیع، ۱/۴۸۶–۴۸۷.</ref> | امامخمینی تصریح میکند صحت و لزوم در عقود، از آنجاکه از احکام عقلایی ثابت میان خردمندان است (بدون فرق میان مسلمان و غیر مسلمان)، از احکام شرعی و مجعولات الهی محسوب نمیشود. در واقع شارع در چنین مواردی، تشریع و تقنین به معنای خاص کلمه ندارد و آنچه در این زمینه از ناحیه شارع وارد شده، ارشاد به همان چیزی است که میان عقلا وجود دارد و سیره عملی آنان است.<ref>امامخمینی، البیع، ۴/۴۰۶.</ref> چگونگی ضمان در نظر امامخمینی، امری کاملاً عقلایی است که نه به محیط شرع اختصاص دارد و نه به مسلمانان. به عقیده ایشان خردمندان در ضمانات و غرامات، دربارهٔ اموال مثلی، به ضمان مثل و دربارهٔ اموال قیمی، به ضمان قیمت حکم میکنند و شارع امر ضمان مثلی و قیمی را به [[عرف]] و بنای عقلا واگذار کردهاست. دربارهٔ چگونگی ضمان نیز مرجع اصلی، بنای عقلاست و برای تعیین مثلی و قیمی هم مانند سایر موضوعات باید به عرف مراجعه کرد؛ بنابراین بهرغم کثرت روایات در باب ضمانات و غرامات، شارع متعرض ضمان مثلی نشدهاست و این امر به دلیل عدم تعبد در باب چگونگی [[ضمان]] است.<ref>امامخمینی، البیع، ۱/۴۸۶–۴۸۷.</ref> | ||
== پانویس == | == پانویس == | ||
خط ۱۰۰: | خط ۱۰۰: | ||
== پیوند به بیرون == | == پیوند به بیرون == | ||
سعید شریعتی فرانی، «[https://books.khomeini.ir/books/10002/653/ بنای عُقلا]»، دانشنامه امام | |||
* سعید شریعتی فرانی، «[https://books.khomeini.ir/books/10002/653/ بنای عُقلا]»، [[دانشنامه امامخمینی|دانشنامه امام خمینی]]، ج۲، ص۶۵۳–۶۶۰. | |||
[[رده:مقالههای آماده ارزیابی]] | [[رده:مقالههای آماده ارزیابی]] |