علم رجال: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی امام خمینی
(صفحه‌ای تازه حاوی «'''علم رجال'''، شناخت احوال و اوصاف راویان حدیث و اصول و قواعد آن. ==مفهوم‌شناسی== علم رجال، مختصرِ «علم رجال الحدیث» به معنای شناسایی راویان حدیث است.<ref> (مامقانی، تنقیح المقال، ۱/۳۶)</ref> کلمه رجال جمع «رجل» به معنای مردان است؛<ref> (ابن‌فارس، ۲/۴...» ایجاد کرد)
(بدون تفاوت)

نسخهٔ ‏۶ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۵:۰۹

علم رجال، شناخت احوال و اوصاف راویان حدیث و اصول و قواعد آن.

مفهوم‌شناسی

علم رجال، مختصرِ «علم رجال الحدیث» به معنای شناسایی راویان حدیث است.[۱] کلمه رجال جمع «رجل» به معنای مردان است؛[۲] ولی در دانش رجال جنسیت مراد نیست و شامل راویان زن هم می‌شود[۳] و عنوان «رجال» یا از باب کثرت آن است که بیشتر راویان مردند یا از باب غلبه در تعبیر مردان بر زنان است.[۴] در اصطلاح، علم رجال دانشی است که به کمک آن قدرت شناسایی احوال راویان از حیث اتصاف به عدالت، وثاقت و ممدوح‌بودن یا اتصاف به ضعف و مذموم‌بودن و نیز توانایی شناخت اصول و ضوابط کلی برای تمییز مشترکات و خالی‌بودن اسناد از غلط به دست می‌آید.[۵] گاهی نیز از علم رجال به «فن الرجال» تعبیر شده‌است.[۶] در میان اهل سنت نیز تعابیری مانند جرح و تعدیل، تاریخ رواة الحدیث، الطبقات، طبقات رواة الحدیث و طبقات المحدثین به جای علم رجال به‌کار رفته‌است.[۷]

علم رجال با تراجم، درایه و فهرست ارتباط دارد. در علم رجال شخص راوی موضوعیت دارد؛ اگرچه دارای شخصیت اجتماعی نباشد؛ ولی موضوع علم تراجم بررسی شخصیت اجتماعی فرد مانند شاعر و ادیب‌بودن و مانند آن است. افزون بر این، علم رجال از تأسیسات دوره اسلامی است؛ در صورتی که علم تراجم پیش از دوران اسلامی نیز وجود داشته‌است.[۸] علم درایه به دانشی گفته می‌شود که در زمینه متون احادیث اسلامی جهت شناخت حقیقت و اقسام و احکام روایات و کیفیت و آداب أخذ و نقل احادیث، بحث می‌کند؛ در حالی‌که موضوع علم رجال، اشخاص، یعنی راویان و محدثان‌اند[۹] و از سوی دیگر، علم رجال بر طبقات اصحاب پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) مبتنی است؛ چنان‌که شیخ طوسی در کتاب رجال خود به بیان طبقات اصحاب پیامبر(ص) و اصحاب امیرالمؤمنین علی(ع) و دیگر ائمه(ع) پرداخته‌است؛ اما در کتاب فهرست بنا بر نقل نام‌های نویسندگان، اصول، مصنفات و تألیفات آنهاست. علمای قدیمیِ رجال همانند شیخ‍منتجب‌الدین و ابن‌شهرآشوب تراجم علما را در علم رجال آورده‌اند، بدون اینکه میان آن دو تفاوتی بگذارند. شیخ حر عاملی در کتاب امل الامل فی تراجم علماء جبل عامل میان این دو علم تفکیک کرده‌است.[۱۰]

پیشینه

پیشینه علم رجال و قواعد آن در دنیای اسلام به عصر معصومان(ع) بازمی‌گردد. پدیده‌هایی چون جعل و تعارض حدیث،[۱۱] سبب شد تا اهل بیت(ع) مبانی و اصول دستیابی به حدیث صحیح را بیان کنند.[۱۲] این تعالیم مقدمه‌ای برای پدیدآمدن علم رجال در دوره‌های بعد شد؛ بنابراین عصر حضور معصومان «عصر تکوین معارف رجالی» در شیعه بود.[۱۳] بر اساس روایت سلیم‌بن‌قیس از امام‌علی(ع)، پیشینه ارزیابی صدور حدیث بر اساس نقد رجال به زمان امیرالمؤمنین علی(ع) می‌رسد. آن حضرت راویان حدیث را به چهار دسته: منافق (کذاب و جاعل)، کج‌فهم، ناآگاه به ناسخ و منسوخ و راوی ثقه و حافظ و ضابط تقسیم کرد.[۱۴]

بنابر گزارش‌های باقی‌مانده از این دوره، دغدغه احراز صحت صدور حدیث از آغاز وجود داشته‌است و در هنگام نقل حدیث به کسی که حدیث از او شنیده شده، مستند می‌شده‌است[۱۵] و همین موجب شده‌است اصحاب ائمه(ع) رهنمود بخواهند و آنان نیز ضمن برشمردن عوامل پیدایش تعارض در احادیث، روش‌ها و معیارهای مناسب را برای شناخت سره از ناسره تعلیم دهند.[۱۶] در احادیث مشتمل بر معیارهای رفع تعارض، که به اخبار علاجیه مشهورند، روش‌های گوناگونی برای رفع تعارض میان احادیث بیان شده‌است و از جمله این روش‌ها و مرجحات، بررسی اوصافی در راوی مانند عدالت، فقاهت و صداقت است.[۱۷] این روش پیوندی تنگاتنگ با مسائل دانش رجال دارد و علمای شیعه از آن در تکوین علم رجال بهره برده‌اند. یکی دیگر از روش‌های ائمه تأیید و توثیق افراد خاص ازجمله توثیقات خاص معصومان درباره راویانی مانند ابوبصیر لیث مرادی[۱۸] و یونس‌بن‌عبدالرحمان[۱۹] بود.

نخستین قواعد رجالی، ضوابط ناظر به ارزیابی مکتوبات حدیثی و ضوابط ناظر به ارزیابی شخصیت بود. این دو قاعده در روایات ائمه(ع) نیز بیان شده‌اند؛ مثلاً ائمه(ع) برخی از مکتوبات حدیثی همانند کتاب عبیدالله‌بن‌علی حلبی[۲۰]، کتاب الصلاة حریزبن‌عبدالله سجستانی.[۲۱] کتاب یوم و لیلة اثر یونس‌بن‌عبدالرحمان[۲۲] و کتاب‌های بنوفضال[۲۳] را تأیید کرده‌اند. در عصر غیبت صغری نیز حسین‌بن‌روح نایب سوم امام زمان(ع)، کتاب التکلیف شلمغانی را تأیید کرد (طوسی، الغیبه، ۳۸۹). پس از عصر ائمه(ع)، این روشِ سنجش تا چند سده در میان علمای شیعه رواج داشت؛ مثلاً شیخ طوسی یکی از این معیارها را نقل‌شدن حدیث در کتابی معروف و اصلی مشهور دانسته‌است.[۲۴] شیخ بهایی به گونه‌ای جامع‌تر و کامل‌تر به این قواعد، ملاک‌ها و قراینِ اعتبار اشاره کرده‌است.[۲۵] امام‌خمینی نیز در کتاب‌های فقهی استدلالی خود برخی از قواعد رجالی را آورده[۲۶] و درباره توثیق و تضعیف رجال واقع در سلسله اسناد روایات فراوانی اظهار نظر کرده‌است؛ چنان‌که نام‌های ۱۳۰ تن از راویان مورد تأیید و شصت تن از افرادی که به وسیله ایشان تضعیف شده‌اند، گردآوری شده‌است.[۲۷]

اهمیت و جایگاه

علم رجال یکی از شاخه‌های علوم حدیث است. حدیث‌شناسان و فقها همواره به بررسی احوال و اوصاف راویان توجه داشته و از آن به صورت دانشی کمکی برای علم حدیث و در نتیجه فقه بهره برده‌اند. علمای شیعه و سنی آن را وسیله‌ای در خدمت علم حدیث و فقه دانسته و در این باب آثار بسیاری نگاشته‌اند.[۲۸]

علمای امامیه نیاز به علم رجال را امری مسلم و ضروری می‌دانند و محدثان مقدم مانند احمدبن‌خالد برقی و محمدبن‌یعقوب کلینی آثاری در رجال نوشته‌اند؛[۲۹] ولی بعدها با ظهور جریان اخباری‌گری برخی از آنان با ادعای صحت احادیث کتب اربعه، نیاز به علم رجال را نفی کردند.[۳۰] اصولیان به‌ویژه فاضل تونی و وحید بهبهانی در برابر ادعای اخباریان ایستادند و پس از آن مباحث نظری به علم رجال راه یافت. فاضل تونی علم رجال را از علوم مورد نیاز مجتهد دانست.[۳۱] رجالیان برای اثبات نیاز به علم رجال دلیل‌هایی آورده‌اند.[۳۲]

جایگاه علم رجال نزد اهل سنت نیز که نخست با عنوان جرح و تعدیل مشهور بود، دارای اهمیت بسیار است؛ چنانکه ابن‌سیرین (م۱۱۰ق) گفته‌است علم حدیث، دین مسلمانان است و باید مراقب باشند آن را از چه کسی می‌گیرند.[۳۳] علی‌بن‌مدینی (م۲۳۴ق) تفقّه در معانی حدیث را نیمی از علم و شناخت رجال را نیم دیگر آن شمرده‌است[۳۴] و ابن‌ابی‌حاتم در لزوم علم رجال بیان کرده‌است چون کتاب و سنت از طریق نقل و روایت به نسل‌های بعد رسیده‌اند و جز از این راه نمی‌توانند به شناخت دقیق معانی آنها دست یابند، به‌ناچار باید راویان ثقه و غیر ثقه را شناخت تا عدالت آنان در نقل حدیث اثبات شود.[۳۵] امام‌خمینی نیز یکی از پیش‌نیازهای اجتهاد را آشنایی با علم رجال در حدی که فقیه بتواند احوال راویان حدیث را هرچند با مراجعه به کتاب‌های رجالی تشخیص دهد، دانسته‌است و به سخنان اخباریان و مستندهای آنان در نیازنداشتن به علم رجال اشاره کرده و آنها را نپذیرفته‌است.[۳۶]

منابع رجالی

درباره نخستین اثر مکتوب رجالی شیعه اختلاف نظر وجود دارد. آقابزرگ طهرانی کتاب تسمیة من شهد مع امیرالمؤمنین الجمل و صفین و النهروان من الصحابة، از عبیدالله‌بن‌ابی‌رافع را نخستین تألیف رجالی شیعه دانسته‌است.[۳۷] با پذیرش این نظر، می‌توان نتیجه گرفت کتاب‌های رجالی از سال‌های نخست عصر امام معصوم(ع) نگاشته شده‌اند؛ زیرا ابن‌ابی‌رافع، از یاران و اصحاب امیرالمؤمنین(ع) است؛ اما چون این کتاب بیشتر در شمار کتاب‌های تراجم و شامل بر نام آن گروه از اصحاب امام‌علی(ع) است که در جنگ‌های مهم ایشان شرکت داشتند،[۳۸] آن را تألیف رجالیِ صرف نمی‌توان شمرد.[۳۹]

به نظر می‌رسد نخستین تألیف مستقل رجالی در شیعه، کتاب الرجال عبدالله‌بن‌جبله کنانی (م۲۱۹ق) باشد؛[۴۰] از این‌رو تاریخ تألیفات رجالی شیعه را به اواخر دوره حضور معصومان(ع) می‌توان رساند. بنابر بعضی گزارش‌ها، علمای شیعه در فاصله میان قرن سوم تا نیمه اول قرن پنجم، یعنی عصر تدوین اصول رجالی، ۱۱۶ کتاب در دانش رجال شیعی تألیف کرده‌اند که از آن میان، ۳۴ اثر در قرن سوم، ۷۹ اثر در قرن چهارم و سیزده اثر در قرن پنجم نوشته شده‌است؛[۴۱] اما بسیاری از این کتاب‌ها در دسترس نیستند. منابع رجالی شیعه از نظر تاریخی و میزان تأثیرگذاری به سه دسته تقسیم می‌شوند:

الف) دسته نخست که از سده سوم تا پنجم تدوین شده‌اند عبارت‌اند:

  1. رجال برقی، تألیف احمدبن‌محمدبن‌خالد برقی (م۲۷۴ یا۲۸۰ق) که کتاب الرجال[۴۲] و کتاب طبقات الرجال[۴۳] نیز نامیده شده و با عنوان‌های کتاب الرجال، همراه خلاصة الاقوال علامه حلی چاپ شده‌است. این کتاب دارای فهرستی از نام‌های راویان معصومان(ع) است که به ترتیب از اصحاب پیامبر اکرم(ص) تا اصحاب امام‌حسن عسکری(ع) تنظیم شده‌اند.[۴۴]
  2. رجال‌کشی، کتاب رجال ابوعمرو محمدبن عمربن‌عبدالعزیز کشی (متوفی نیمه نخست قرن چهارم) که با عناوین مختلفی از آن یادشده است. نسخه‌ای از این کتاب با گزینش و تلخیص شیخ طوسی با عنوان اختیار معرفة الرجال در دست است.[۴۵]
  3. کتاب ابوغالب احمدبن‌محمدبن‌محمد زراری (م۳۶۸) که با عنوان‌های رسالة ابی‌غالب الزراری الی ابن‌ابنه فی ذکر آل اعین و رسالة آل اعین چاپ شده‌است و در واقع نامه‌ای است که ابوغالب زراری در معرفی خود و بزرگان آل اعین، ازجمله زرارةبن‌اعین (م۱۵۰ق) به نوه‌اش نوشته‌است. چون در این کتاب مؤلف افزون بر معرفی راویان آل اعین، راویان مرتبط با خاندان اعین را نیز معرفی کرده‌است و همچنین فهرستی از کتاب‌هایی که اجازه نقل آنها را داشته با ذکر مؤلف آن کتاب‌ها معرفی کرده، یکی از منابع رجالی و فهرستی شمرده شده‌است.[۴۶] تکمله رسالة ابوغالب زراری، اثر ابوعبدالله حسین‌بن‌عبیدالله غضائری (م۴۱۱ق) نیز همراه رسالة ابی‌غالب الزراری چاپ شده‌است.
  4. رجال نجاشی (م۴۵۰ق) که نام کامل آن فهرس اسماء مصنفی الشیعه است که از آن با عنوان فهرست یا رجال نجاشی نیز یاد می‌شود. ابوالعباس احمدبن‌علی نجاشی اسدی کوفی مؤلف کتاب از بزرگان حدیث و رجال شیعه است. در رجال نجاشی تنها رجال شیعی آمده و او از راویان اهل سنت تنها در مواردی که روایاتی را از شیعه نقل کرده یا کتابی در خدمت به فرهنگ شیعه نگاشته‌اند (نظیر مدائنی و طبری)، نام برده‌است. نجاشی غالباً به جرح و تعدیل راویان پرداخته‌است؛ هرچند در برخی موارد در مدح و ذم آنان سکوت کرده‌است. این کتاب که در آن ۱۲۶۹ راوی بررسی شده، به تحقیق سیدموسی شبیری زنجانی در یک جلد انتشار یافته‌است.
  5. رجال الطوسی تألیف شیخ طوسی (م۴۶۰ق) که دارای سیزده باب، و شمار راویان ذکرشده در آن، ۶۴۲۹ راوی است. شیخ طوسی برای آسان شدن کار، نام اصحاب پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) را به ترتیب حروف الفبا آورده‌است.
  6. الفهرست تألیف شیخ طوسی (م۴۶۰ق) که بر اساس حروف الفبا تنظیم شده و ۹۱۲ راوی در آن معرفی شده‌اند. نخستین راوی ابراهیم‌بن‌محمد ابن‌ابی‌یحیی و آخرین راوی ابن‌عصام است. هدف شیخ طوسی از نگارش این کتاب ضبط نام‌های صاحبان کتاب، یا اصل بوده‌است؛ اما از آنجا که در کنار ذکر نام آنان، عموماً به جرح و تعدیل آنان پرداخته، به عنوان منبع رجالی شناخته شده‌است. این کتاب نیز در یک جلد و با تحقیق جواد قیومی منتشر شده‌است.
  7. رجال ابن‌غضائری، اثر احمدبن‌حسین بن‌عبیدالله غضائری (متوفی نیمه نخست قرن پنجم) که آن با عنوان کتاب الضعفاء نیز یادشده است.[۴۷] این کتاب هم به حسین‌بن‌عبیدالله غضائری و هم به فرزندش منسوب است.[۴۸]

به نوشته آقابزرگ طهرانی[۴۹] احمدبن‌طاووس حلی (م۶۷۳ق) الفاظ این کتاب را بدون سندی که به مؤلف برسد، در اختیار داشت و آنها را در جامع رجالی خود، حل الاشکال فی معرفة الرجال آورد. کتاب حل الاشکال امروزه در دست نیست و تنها دو گزیده از آن موجود است. حسن‌بن‌زین‌الدین عاملی (م۱۰۱۱ق) نسخه‌ای از این کتاب را به خط مؤلف که در اختیار پدرش شهید ثانی بود،[۵۰] در اختیار داشت و بر اساس آن، کتاب التحریر الطاووسی را تدوین کرد. نسخه حل الاشکال پس از وی به دست عبدالله شوشتری (م۱۰۲۱ق) رسید. او نیز تنها عبارات کتاب منسوب به ابن‌غضائری را از آن استخراج و به ترتیب الفبایی مرتب و در اثری دیگر تدوین کرد. سپس شاگردش عنایت‌الله قهپایی آنچه را استادش از کتاب حل الاشکال استخراج کرده بود، در کتاب خود مجمع الرجال ـ مشتمل بر مطالب اصول پنج‌گانه رجالی متقدم شیعی ـ نقل کرد.[۵۱]

ب) دسته دوم منابع رجالی که از سده ششم تا هشتم نگاشته شدند، عبارت‌اند از: فهرست شیخ‌منتجب‌الدین، معالم العلماء ابن‌شهرآشوب، رجال ابن‌داوود و خلاصة الاقوال فی علم الرجال علامه حلی. این کتاب‌ها به اصول رجالی چهارگانه معروف شده‌اند.[۵۲]

ج) دسته سوم از منابع رجالی شیعه عبارت‌اند از: مجمع الرجال عنایت‌الله قهپایی، نقد الرجال سیدمصطفی حسینی تفرشی، منهج المقال میرزامحمد استرآبادی، جامع الرواة محمدبن‌علی غروی اردبیلی، الفوائد الرجالیه سیدمحمدمهدی بحرالعلوم، تنقیح المقال عبدالله مامقانی، قاموس الرجال شیخ‌محمدتقی تستری و معجم رجال الحدیث از سیدابوالقاسم خویی. این منابع که از سده دهم تا عصر حاضر نوشته شده‌اند، به عنوان جوامع رجالی متأخر شیعه از آنها یادشده است.[۵۳]

انواع توثیق

از مباحث مقدماتی در علم رجال، توثیق راوی است. مشهور علمای شیعه و اهل سنت در اصل روایت و هم در تزکیه و توثیق، یک نفر را کافی می‌دانند.[۵۴] در برابر گروهی قائل شده‌اند لازم است راوی را دو نفر توثیق کنند.[۵۵] امام‌خمینی به صورت مستقل و صریح به این بحث نپرداخته‌است؛ اما با توجه به استناد ایشان به توثیق علمایی مانند کشی و نجاشی و اکتفا به تعدیل یک نفر از این بزرگان، می‌توان پی برد که ایشان نیز قول مشهور را قبول کرده‌است. توثیقات بر دو قسم است: توثیقات خاص و توثیقات عام. مراد از توثیق خاص، توثیق واردشده درباره یک فرد بدون ارائه یک ضابطه کلی است و مقابلش توثیق عام است که مقصود توثیق جماعتی بر اساس ضابطه‌ای کلی است.[۵۶]

توثیقات خاص

مهم‌ترین راه‌های اثبات توثیق خاص عبارت‌اند از:

۱. توثیق امام معصوم(ع): مهم‌ترین توثیق سخن معصوم(ع) است. اگر کلام معصوم(ع) دلالت [مطابقی یا تضمنی یا التزامی] بر توثیق راوی داشته باشد، عالی‌ترین قسم توثیق خاص است. امام‌خمینی در موارد متعدد به این قسم از توثیق در کتاب‌های خود اشاره و استناد کرده‌است؛ ازجمله با استناد به روایات عمری و فرزندش و یونس‌بن‌عبدالرحمن را ثقه[۵۷] و زکریابن‌آدم را امین بر دین و دنیای مردم خوانده[۵۸] است. همچنین ایشان ارجاع مردم به راویانی چون ابوبصیر[۵۹] و زراره[۶۰] را دلیل بر توثیق آن دو دانسته‌است. از شرایط این‌گونه توثیق این است که راوی خبر، خود شخصی که توثیق شده‌است، نباشد.[۶۱] امام‌خمینی دلیل آن را سوء ظن به راوی و پدیدآمدن دور باطل بیان کرده‌است (سبحانی، کلیات، ۱۵۲)؛ از این‌رو ایشان علت نپذیرفتن توثیق مالک‌بن‌اعین را توثیق به دست خود مالک ذکر می‌کند.[۶۲]

۲. دعای امام معصوم(ع): درباره دعای امام معصوم(ع) یا یکی از بزرگانِ علما در مورد یک راوی، اختلاف است. برخی آن را نشانه حسن و جلالت شأن راوی و ثقه و مورد اعتمادبودن او دانسته‌اند؛[۶۳] در مقابل عده‌ای به‌شدت مخالف دلالت آن بر توثیق‌اند.[۶۴] امام‌خمینی معتقد است دعای امام معصوم(ع) به‌تنهایی نمی‌تواند توثیق راوی را ثابت کند، به‌ویژه در جایی که متن روایت مختلف باشد؛ به همین جهت ایشان روایت حسین‌بن‌زراره را درباره پاکی شیر مردار نپذیرفته‌است.[۶۵] همچنین ایشان «ترضّی» (گفتن «رضی‌الله عنه») شیخ صدوق را درباره جعفربن‌نعیم شاذانی برای وثاقت او کافی ندانسته‌است.[۶۶]

۳. توثیقات علمای قدیم رجال: مشهور میان علما، قبول توثیقات علمای قدیم رجال مانند نجاشی، کشی و شیخ طوسی است؛ به دلیل اینکه آنان یا معاصر بعضی از راویان احادیث بوده‌اند و بدون واسطه از صدق و کذب آنان اطلاع داشته‌اند یا اینکه حال راویان را از استادان خود و آنان از استادان و معاصران راویان دریافت کرده‌اند و در هر دو صورت این جرح و تعدیل‌ها از روی حس بوده نه اجتهاد و حدس و بنابراین از باب حجیت خبر، قولشان حجت می‌شود؛ البته شرط آن این است که کلام، ظهور در اثبات وثاقت داشته باشد. امام‌خمینی نیز این‌گونه توثیقات را پذیرفته‌است؛ به همین جهت به نظرات رجالی کشی توجه کرده و در موارد متعدد برای بیان توثیق و تضعیف راویان به آن استناد کرده‌است.[۶۷] ایشان دیدگاه‌های رجالی ابن‌غضائری را در مواردی در کنار دیگر اقوال و به عنوان تأیید قبول کرده‌است؛[۶۸] ولی در موارد تعارض دیدگاه نجاشی[۶۹] و دیگر علمای رجال با ابن‌غضائری[۷۰] دیدگاه نجاشی و دیگران را مقدم داشته‌است.

امام‌خمینی در میان علمای قدیمِ رجال، عنایت ویژه‌ای به دیدگاه‌های رجالی نجاشی دارد و او را در این فن مقدم بر همه دانسته‌است[۷۱] و موارد عمل به توثیقات[۷۲] و موارد اعتماد ایشان به نجاشی در تضعیفات و خدشه در روایات نیز متعدد است.[۷۳] ایشان در مواردی نیز بر دلالت کلام نجاشی بر توثیق یا تضعیف یا غیر این دو، مناقشه دارد.[۷۴] ایشان به دیدگاه‌های رجالی کتاب‌های رجالی شیخ طوسی نیز توجه ویژه داشته و در موارد متعدد در توثیق و تضعیف راویان به آنها استناد کرده‌است؛[۷۵] چنان‌که به دیدگاه‌هایی رجالی در کتاب‌های غیر رجالی شیخ طوسی مانند عدة الاصول، تهذیب الاحکام و الاستبصار در توثیق و تضعیف راویان هم استناد کرده‌است؛[۷۶] همچنین در تبیین معنای اصل و کتاب و مصنف و نقد و رد دیگر تعریف‌ها و همچنین تأیید دیدگاه خودش به سخنان شیخ طوسی استناد کرده‌است.[۷۷]

۴. توثیقات متأخران رجال: بعضی از علما توثیقات متأخران را قبول دارند و بعضی هم بی‌فایده می‌دانند.[۷۸] امام‌خمینی در مواردی توثیقات و تضعیفات متأخران را، هرچند به صورت جمع قراین، پذیرفته‌است و در مواردی هم قبول نکرده‌است. ایشان در مواردی به سخن شیخ‌منتجب‌الدین (م۶۰۰ق) استناد کرده‌است؛[۷۹] ولی گفته وی را برای اثبات وثاقت منصوربن‌حسین آبی کافی ندانسته‌است.[۸۰] ایشان به آرای رجالی و حدیثی سیدبن‌طاووس (م۶۶۴ق) نیز اشاره کرده و آن را رد نکرده‌است که ظاهرش اعتنا به آن است.[۸۱] از دیگر متأخران که ایشان به ذکر نظرها وکتاب‌های آنان توجه کرده، محقق حلی (م۶۷۶ق)[۸۲] و ابن‌داوود حلی (م۷۰۷ق) مؤلف کتاب الرجال[۸۳] است.

امام‌خمینی به نظرهای علامه حلی (م۷۲۶ق) نیز توجه بسیار دارد؛[۸۴] با این حال، در مواردی احتمال می‌دهد تصحیح علامه به سبب قراینی باشد که دلالت بر صحت متن می‌کند؛[۸۵] ازجمله در حدیث رفع، احمدبن‌محمد بن‌یحیی هرچند محل کلام است، ولی ایشان به توثیق علامه حلی و مجلسی (م۱۱۱۰ یا ۱۱۱۱ق) تمسک کرده‌است؛[۸۶] البته ایشان در مواردی نیز توثیق علامه را به سبب بحث صغروی و اشتباه‌دانستن درک و برداشت وی نپذیرفته‌است؛ مانند توثیق «علی‌بن‌ابی‌المغیره» به این جهت که توثیق علامه به سبب توثیق نجاشی است و توثیق نجاشی درباره پسرش است نه خود علی‌بن‌ابی‌المغیره.[۸۷] از دیگر متأخران که امام‌خمینی به دیدگاه رجالی‌شان توجه کرده‌است فخرالمحققین (م۷۷۱ق)، شهید اول (م۷۸۶ق)، فاضل مقداد (م۸۲۶ق) و شهید ثانی (م۹۶۶ق)[۸۸] است. ایشان در بحث تفصیل در حرمت غنا روایت عبدالاعلی را به سبب تأیید شیخ مفید و جزم میرداماد به صحت روایات وی، حسنه و موثقه می‌شمارد و آن را تأییدی بر توثیق او می‌داند.[۸۹]

توثیقات عام

توثیقات عام، توثیقاتی‌اند که به کمک آنها وثاقت عده‌ای با بیان یک ضابطه ثابت می‌شود و هر فردی که آن ضابطه را داشته باشد، توثیق خواهد شد؛[۹۰] برای نمونه اگر فقیهی بپذیرد که همه مشایخ نجاشی ثقه‌اند و او از غیر ثقه نقل نمی‌کند، ثقه‌بودن همه کسانی را که در الفهرست و رجال شیخ نجاشی معرفی شده‌اند، می‌پذیرد؛ هرچند در کتاب‌های رجالی درباره آنان تصریح به وثاقت یا ضعف نشده باشد. چنین توثیقی را توثیق عام می‌نامند و چنین ضوابطی در علم رجال بسیارند. امام‌خمینی نیز پاره‌ای از این قواعد را پذیرفته و برخی را نقد و رد کرده‌است. مهم‌ترین توثیقات عام عبارت‌اند از:

۱. اصحاب اجماع: اصحاب اجماع آن دسته از راویانی‌اند که نوعی اتفاق نظر درباره پذیرش روایات آنان یا توثیق آنان به همراه مشایخ حدیثی‌شان نقل شده‌است.[۹۱] اصل در اصحاب اجماع، عبارات کشّی است که چنین اجماعی را درباره سه گروه از اصحاب ائمه(ع) ادعا کرده‌است. او گفته‌است گروه امامیه به تصدیق و فقاهت شش تن از اصحاب امام‌باقر(ع) و امام‌صادق(ع) زراره، معروف‌بن‌خربوذ، برید، ابوبصیر اسدی، فضیل‌بن‌یسار و محمدبن‌مسلم طائفی، تصریح کرده‌اند. برخی به جای ابوبصیر اسدی، ابوبصیر مرادی را آورده‌اند.[۹۲] وی از اصحاب امام‌صادق(ع) نیز شش نفر: جمیل‌بن‌دراج، عبدالله‌بن‌مسکان، عبدالله‌بن‌بکیر، حمادبن‌عثمان، حمادبن‌عیسی و ابان‌بن‌عثمان را آورده‌است[۹۳] و از اصحاب امام‌کاظم(ع) و امام‌رضا(ع) نیز یونس‌بن‌عبدالرحمن، صفوان‌بن‌یحیی، محمدبن ابی‌عمیر، عبدالله‌بن‌مغیره، حسن‌بن‌محبوب و احمدبن محمدبن‌ابی‌نصر را ذکر کرده‌است. برخی به جای حسن‌بن‌محبوب، حسن‌بن‌علی‌بن‌فضال و فضالةبن‌ایوب گفته‌اند و برخی به جای ابن‌فضّال، عثمان‌بن‌عیسی را مطرح کرده‌اند.[۹۴] این هجده تن معروف به اصحاب اجماع‌اند. درباره اصحاب اجماع سه دیدگاه مهم مطرح است:

الف) برخی گفته‌اند از عبارت کشّی تنها توثیق خود اصحاب اجماع برداشت می‌شود. از قائلان به این قول، سیدعلی طباطبایی و سیدمحمد بحرالعلوم است.[۹۵]

ب) برخی دیگر گفته‌اند افزون بر وثاقت این افراد صحت روایات آنان نیز برداشت می‌شود؛ بنابراین اگر سلسله سند روایتی تا این راویان معتبر و صحیح باشد، از این به بعد روایت صحیحه خواهد بود؛ اگرچه در سلسله سند روایت، راوی مجهول یا ضعیفی باشد. در این صورت نقل اصحاب اجماع مقدم بر تضعیف راوی است و این نقل نیز دلیل بر وثاقت اوست. این قول به مشهور نسبت داده شده‌است.[۹۶]

ج) برخی افزون بر توثیق آنان و صحت روایاتشان، توثیق واسطه‌ها تا امام معصوم(ع) را نیز ثابت دانسته‌اند. ثمره این قول توثیق استادانِ باواسطه و بی‌واسطه اصحاب اجماع است. لازمه این قول توثیق تعداد زیادی از راویان ضعیف، مهمل و مجهول است که اصحاب اجماع از آنان روایت نقل کرده‌اند؛ بنابراین در دیگر روایات هم که این استادان اصحاب اجماع واقع شده باشند، از جانب آنان روایت معتبر است اگر دیگر راویان توثیق شده باشند. به اعتقاد محدث نوری با پذیرش این معنا برای اصحاب اجماع، هزاران حدیث معتبر خواهد بود.[۹۷]

مفصل‌ترین بحث رجالی امام‌خمینی، بحث اصحاب اجماع است.[۹۸] ایشان این بحث را در هنگام بررسی حرمت یا حلیت «عصیر زبیبی» بیان کرده و چون ایشان معتقد به حلیت است، به ادله قائلان به حرمت یعنی محمدباقر مجلسی و سیدمهدی بحرالعلوم طباطبایی پرداخته و آن را نقد کرده‌است. مستند اصلی دلیل حرمت روایت زید نرسی است که توثیق نشده‌است. بحرالعلوم به کمک چند دلیل حرمت را ثابت کرده‌است؛ ازجمله اینکه ابن‌ابی‌عمیر از اصحاب اجماع است و نقل وی از زید نرسی دلیل بر وثاقت اوست؛ زیرا این گروه از غیر ثقه نقل نمی‌کنند.[۹۹] امام‌خمینی به مناسبت نقد و رد همین دلیل، به صورت مفصل بحث اصحاب اجماع را مطرح کرده‌است.[۱۰۰] بر اساس پذیرش این مبنا باید قائل به توثیق صدها نفر از راویانی بود که در سلسله سند اصحاب اجماع واقع شده‌اند.[۱۰۱] ایشان در اینجا درباره متعلق این اجماع و اعتبار آن و چگونگی برخورد دیگر رجالیان با آن بحث کرده و خود دیدگاه اول را پذیرفته و معتقد است نقل اصحاب اجماع از راوی مجهول یا ضعیف دلیل وثاقت او نمی‌شود. در این بحث، عمده مباحث ایشان، رد و نقد دیگر دیدگاه‌هاست.[۱۰۲]

از بحث مفصل امام‌خمینی درباه اصحاب اجماع برداشت می‌شود که ادعای اجماع بر توثیق اصحاب اجماع در حکایاتشان است نه روایاتشان؛ مثلاً عبارت «عن محمدبن‌ابی‌عمیر عن عمربن‌اذینه» معنایش این است که محمدبن‌ابی‌عمیر انسان راستگویی است و دروغ نمی‌گوید و حتماً از ابن‌اُذینه حدیث را شنیده که نقل کرده‌است. از این ادعای اجماع نمی‌توان به صحت همه اخبار اصحاب اجماع پی برد؛ همچنین از این ادعا نمی‌توان توثیق مشایخ همه اصحاب اجماع را فهمید؛ زیرا در میان آنان افراد ضعیفی وجود دارند که به روایاتشان اعتنایی نمی‌شود؛ مثلاً ایشان نقل کرده‌است که محمدبن‌ابی‌عمیر که مشهورترین راوی در میان این گروه است، از یونس‌بن‌ظبیان روایت نقل می‌کند؛ در حالی‌که نجاشی درباره او گفته‌است: «ضعیف جدا لا یلتفت الی ما رواه و کل کتبه تخلیط». ابن‌غضائری و دیگر رجالیان نیز او را غالی و دروغگوی مشهور شمرده‌اند و نیز محمدبن‌ابی‌عمیر از عبدالله‌بن‌قاسم حضرمی، علی‌بن‌حمزه بطائنی، علی‌بن‌حدید و حسین‌بن‌احمد منقری که رجالیان آنان را تضعیف کرده‌اند، روایاتی نقل کرده‌است.[۱۰۳]

امام‌خمینی افزون بر ابن‌ابی‌عمیر افراد دیگری از اصحاب اجماع را آورده که آنان نیز از افراد ضعیف روایت نقل کرده‌اند.[۱۰۴] ایشان پس از اشاره به نمونه‌های بسیار، یادآور شده این اجماع ادعایی مدرکی و معیوب است؛ زیرا به‌خلاف آنچه آنان یافته و یا ادعا کرده‌اند، وجود دارد؛ بنابراین تکیه بر اجماع آنان درست نیست.[۱۰۵]

۲. نقل مشایخ ثقات‏: مراد از مشایخ ثقات گروهی‌اند که شیخ طوسی گفته‌است آنان تنها از افراد ثقه نقل می‌کنند؛ از این‌رو مرسلات آنان مانند مسندات دیگران است. وی سه نفر از آنان را نام برده‌است: صفوان‌بن‌یحیی (م۲۱۰ق)، ابن‌أبی‌عمیر (م۲۱۷ق) و بزنطی (م۲۲۱ق).[۱۰۶] پذیرش این نکته دو فایده مهم دارد:

الف) استادان بی‌واسطه [یاعلاوه بر آن استادان باواسطه] این سه فقیه که توثیق نشده‌اند، توثیق خواهند شد[۱۰۷] و نقل شده تعداد استادان بی‌واسطه ابن‌ابی‌عمیر حدود ۲۵۰، صفوان ۱۰۴ و بزنطی ۵۲ تن بوده‌است.[۱۰۸]

ب) مرسله‌های آنان در حکم مسند و حجت خواهد بود.[۱۰۹] برخی از فقیهان توثیق استادان بی‌واسطه این سه تن را پذیرفته‌اند[۱۱۰] و برخی دیگر همانند محقق حلی، شهید ثانی و صاحب مدارک آن را نپذیرفته‌اند.[۱۱۱]

امام‌خمینی این بحث را در اصحاب اجماع مطرح کرده‌است و نقل مشایخ از راویان را نیز دلیل وثاقت آنان نمی‌داند و مرسلات آنان را نیز معتبر نمی‌شمارد. عمده دلیل ایشان وجود نقض بر این قاعده است؛ یعنی افراد ضعیف در میان استادان این سه نفر وجود دارند.[۱۱۲] ظاهر بعضی از عبارت‌های امام‌خمینی حجیت‌نداشتن همه مرسله‌های اصحاب اجماع است؛[۱۱۳] اما برخی عبارت‌ها بر حجیت مرسله‌های ابن‌ابی‌عمیر دلالت دارند.[۱۱۴] ایشان دلالت کلام نجاشی بر اعتبار مرسله‌های ابن‌ابی‌عمیر ـ نه مسندات او ـ را رد نمی‌کند و متیقن از آن را مرسله‌هایی می‌داند که حدیث مرفوع باشند و واسطه‌ها حذف شده باشند، نه اینکه به لفظ مبهم «رجل» یا «بعض اصحابنا» باشند؛[۱۱۵] چنان‌که در بحث لزوم ادامه نماز با یافتن آب پس از تکبیرةالاحرام، ممدوح‌بودن مشایخ ابن‌ابی‌عمیر را می‌پذیرد.[۱۱۶] ایشان همچنین نقل ابن‌ابی‌عمیر از کتابی را سبب حجیت آن کتاب نمی‌داند.[۱۱۷]

۳. مشایخ احمدبن‌محمد بن‌عیسی: افراد دیگری هم هستند که ادعا شده‌است آنان از غیر ثقه نقل نمی‌کنند؛ بر این اساس تمام افرادی که مروی‌عنه این افرادند، توثیق می‌شوند، ازجمله احمدبن‌محمدبن‌عیسی که از فقها و راویان بزرگ شیعه و مورد وثوق همگان و از اصحاب امام‌رضا(ع)، امام‌جواد و امام‌هادی(ع) است.[۱۱۸] شماری از علمای شیعه،[۱۱۹] ازجمله امام‌خمینی[۱۲۰] ثقه‌بودن تمام کسانی را که وی از آنان روایت کرده، نپذیرفته‌اند.

۴. صاحب «اصل» بودن راوی: داشتن اصل (یا کتاب یا تصنیف) نیز دلیل بر وثاقت مؤلف آن شمرده شده‌است. محمدتقی مجلسی[۱۲۱] و محمدباقر مجلسی[۱۲۲] آن را دالّ بر توثیق و اعتبار روایات صاحب اصل دانسته‌اند. سیدمحمدمهدی بحرالعلوم نیز یادآور شده‌است که از کلام اصحاب فهمیده می‌شود صاحب اصل‌بودن دلالت بر مدح صاحبش و دلیلی بر اعتماد به آنچه در اصل است، می‌باشد و اصحاب روایت را به سبب نبود آن در اصلی تضعیف می‌کردند؛[۱۲۳] اما عده‌ای از علما دلالت اصل را بر وثاقت یا حسن صاحبش نپذیرفته‌اند.[۱۲۴]

امام‌خمینی چندین دلیل بر دلالت‌نکردن اصل بر توثیق صاحبش شمرده‌است، ازجمله اینکه اصل به معنای کتابِ معتمدعلیه نزد گذشتگان نیست؛ بنابراین دلالت بر مدح و حسن صاحب آن ندارد تا موجب حجت‌شدن روایت گردد؛[۱۲۵] چنان‌که به نظر ایشان کتاب و تصنیف‌داشتن هم دلالت بر مدحی برای صاحبش ندارد.[۱۲۶] ایشان در معنای اصل دو احتمال می‌دهد:

  1. کتاب مربوط به اصول عقاید باشد و دلیل آن را بعضی قراین و تعبیرات ذکر می‌کند؛
  2. کتاب اعم از اصل و تصنیف باشد و اصل برای نقل حدیث بی‌واسطه یا باواسطه از امام(ع) تألیف شده و بیشترِ کاربرد آن، آنجاست که از کتاب دیگری گرفته نشده‌است، و تصنیف به کتابی گفته می‌شود که برای هدف خاصی نوشته شده باشد. ایشان احتمال دوم را قوی‌تر می‌داند؛[۱۲۷] چنان‌که از نگاه ایشان نقل اندک کتب اربعه از یک اصل و رویگردانی از نقل از یک کتاب موجب ضعف است، به طوری که حتی نمی‌شود به توثیق رجالیان درباره این راوی برای اخذ به کتاب و اصل اکتفا کرد.[۱۲۸]

۵. شیخ اِجازه بودن راوی: شیخ اجازه کسی است که فرد ثقه‌ای مانند صدوق و طوسی از او باواسطه یا بی‌واسطه اجازه نقل روایت از کتاب یا اصلی را دریافت کنند. برخی از مشایخِ اجازه در کتاب‌های رجالی توثیق یا تضعیف نشده‌اند. درباره اینکه آیا صرف شیخ اجازه بودن دلالت بر توثیق می‌کند یا هیچ دلالتی ندارد،[۱۲۹] برخی معتقدند شیخ اجازه بودن منصب بزرگی است و دلالت بر عدالت و توثیق صاحب آن می‌کند و شیوخ اجازه نیازی به توثیق ندارند.[۱۳۰] در برابر، برخی بر این باورندکه شیخ اجازه بودن هیچ دلالتی بر توثیق و حُسن حال صاحبش نمی‌کند.[۱۳۱] امام‌خمینی دیدگاه دوم را پذیرفته‌است؛ زیرا در میان مشایخ اجازه افراد ضعیفی وجود دارند که علمای رجال آنان را تضعیف کرده‌اند؛ البته ایشان آن را به عنوان قرینه‌ای بر وثاقت پذیرفته‌است.[۱۳۲]

۶. کثرت نقل از امام معصوم(ع): کثرث روایتِ ـ باواسطه یا بی‌واسطه ـ یک راوی از امام معصوم(ع) در شمار توثیقات عام است.[۱۳۳] مامقانی این قول را به شهید ثانی، محمدتقی مجلسی و محمدباقر مجلسی و وحید بهبهانی نسبت داده‌است.[۱۳۴] از مخالفان این نظریه سیدابوالقاسم خویی است که در سند و دلالت روایاتی که مستند این نظریه‌اند، اشکال می‌کند.[۱۳۵] امام‌خمینی کثرت روایتِ راوی از معصوم را یکی از قراین در کنار دیگر قراین که مجموعاً باعث اطمینان به روایت می‌شوند، قبول کرده‌است.[۱۳۶]

۷. کثرث روایت ثقه از یک راوی: کثرث روایت ثقه از یک راوی نیز در شمار توثیقات عام شمرده شده‌است.[۱۳۷] از طرفداران این نظریه، شهید اول و وحید بهبهانی شمرده شده‌اند.[۱۳۸] امام‌خمینی کثرت روایت را به صورت یک قرینه قبول دارد؛ چنان‌که ایشان روایت حکم‌بن‌مسکین را حسنه شمرده و وجه آن را مقبول‌بودن روایات او و نقل افراد مختلف ثقه مانند ابن‌أبی‌عمیر و ابن‌محبوب و ابن‌ابی‌الخطّاب و حسن‌بن‌علی‌بن‌فضّال از او دانسته‌است؛[۱۳۹] در عین حال کثرت روایت را به تنهایی کافی ندانسته‌است؛ چنان‌که کثرت نقل صدوق از عبدالواحدبن‌محمدبن‌عبدوس را موجب وثاقت ندانسته‌است.[۱۴۰]

۸. بنی‌فضال: بنی‌فضال که به حسن‌بن‌علی‌بن‌فضال[۱۴۱] و سه پسرش احمد و محمد و علی[۱۴۲] گفته می‌شود، از راویان بزرگ حدیثی شیعه بودند؛ اما از نظر عقیده فطحی‌مذهب بودند؛ یعنی به جای امام‌کاظم(ع) عبدالله فرزند بزرگ امام‌صادق(ع) را امام هفتم می‌دانستند و بعداً بیشترشان به امامت امام‌کاظم(ع) برگشتند. امام‌حسن عسکری(ع) دستور داد از آنان روایت گرفته شود؛ اما آرای اجتهادی (یا عقیده) آنان واگذاشته شود.[۱۴۳] برخی با استناد به همین حدیث گفته‌اند جایز است از کتاب‌های بنی‌فضال استفاده شود و تفاوتی میان کتاب‌ها و روایات این گروه با افراد ثقه دیگر نیست.[۱۴۴] در برابر، برخی این توثیق عام را به دلیل ضعف سند و دلالت حدیث مروی از امام‌عسکری(ع) یا یکی از این دو نپذیرفته‌اند.[۱۴۵]

امام‌خمینی نیز دلالت روایت امام‌عسکری(ع) را بر حجیت روایات بنی‌فضال قبول ندارد و می‌افزاید روایت تنها بر توثیق خود بنی‌فضال دلالت می‌کند و لزوم اخذ به روایاتشان در صورتی است که از امام(ع) یا از ثقه از امام(ع) نقل کنند، نه اینکه واجب باشد مرسله‌های بنی‌فضال یا آنچه از ضعفا نقل می‌کنند را پذیرفت؛ چون رد این قسم، رد روایات بنی‌فضال شمرده نمی‌شود، بلکه رد روایات ضعیف است.[۱۴۶]

۹. طاطریون: طاطریون ازجمله راویانی‌اند که علما بر روایات آنان تکیه کرده‌اند و از «واقفیه» به شمار می‌آیند.[۱۴۷] این گروه درباره امامت امام‌رضا(ع) دچار شبهه شدند و در امامت موسی‌بن‌جعفر(ع) توقف کردند.[۱۴۸] در میان آنان علی‌بن‌حسن طاطری از راویان معروف است. شیخ طوسی در شرح حال او جمله‌ای آورده‌است[۱۴۹] که برای وثاقت راویانی که از آنها روایت می‌کند، به آن استناد شده‌است[۱۵۰] و شیخ طوسی در جای دیگر عمل به اخبار همه طاطریون را به طایفه امامیه نسبت داده‌است.[۱۵۱] گروهی ازجمله وحید بهبهانی با توجه به سخنان شیخ طوسی تمام [مشایخ و راویان باواسطه و بی‌واسطه طاطریون تا معصوم] را ثقه دانسته‌اند.[۱۵۲] برخی نیز گفته‌اند در آنچه علی‌بن‌حسن طاطری در کتاب‌های فقهی خود نقل می‌کند، اگر او راوی اول باشد، تمام واسطه‌ها تا امام معصوم(ع) توثیق می‌شوند، به شرط اینکه تضعیف نشده باشند؛ اما آنجا که علی‌بن‌حسن طاطری از راویان میانه در سند است، کلام شیخ بر توثیق راویان بعدی تا امام(ع) دلالت نمی‌کند.[۱۵۳] امام‌خمینی در فروش کنیز آوازه‌خوان، سخن شیخ طوسی درباره عمل شیعیان به اخبار طاطریون را نقل می‌کند و اشکال نمی‌کند و این بیانگر پذیرش آن است.[۱۵۴]

۱۰. مرسلات صدوق: شیخ صدوق در نقل روایات برای اختصار، در۲۰۵۰ مورد از مجموع ۵۹۶۳ حدیثِ کتاب من لایحضره الفقیه، آنها را به صورت مرسل آورده‌است و تمام راویان واسطه میان خودش و صاحب کتاب را حذف کرده و از صاحب کتاب تا معصوم(ع) نام راویان را ذکر کرده‌است و در مواردی هم تمام واسطه‌ها را حذف و حدیث را به صورت مرسله نقل کرده‌است. بعضی همانند تفرشی (ملامراد)، شیخ بهایی (محمدبن‌حسین) و میرداماد (سیدمحمدباقر) و دیگران تمام اقسام مرسلات صدوق را حجت می‌دانند.[۱۵۵] برخی بر آن‌اند که مرسله‌های صدوق در من لایحضره الفقیه حجت‌اند.[۱۵۶] سیدابوالقاسم خویی نیز در دوره‌های نخست معتقد بود اگر صدوق به صورت جزمی چیزی را به صورت مرسل به معصوم نسبت داد، حجت است؛[۱۵۷] ولی در دوره اخیر تمایل به حجیت‌نداشتن تمام مرسلات صدوق پیدا کرد و وجه آن را این دانست که حجیت روایتی نزد فقیهی به سبب اختلاف در ملاک حجیت، مستلزم حجیت آن نزد دیگران نیست.[۱۵۸]

امام‌خمینی به نظرات رجالی و کتاب‌های شیخ صدوق توجه داشته و توثیقات او را کمتر از توثیق نجاشی و دیگر علمای رجال نمی‌داند[۱۵۹] و به اشکال خویی نیز پاسخ داده‌است؛[۱۶۰] البته از نگاه ایشان قبول مرسلات صدوق در موردی است که در جای دیگر برای مرسله سند ضعیفی ذکر نکرده باشد، وگرنه با ضعف سند نزد امام‌خمینی، مرسله حجت نمی‌شود؛ به همین سبب مرسله صدوق از امام‌صادق(ع) درباره اشیای طاهر از میته، «لبن میته» را قبول نمی‌کند.[۱۶۱]

۱۱. کتاب نوادر الحکمه: این کتاب تألیف محمدبن احمدبن‌یحیی‌بن‌عمران اشعری قمی است. بعضی از علما تمام راویان موجود در آن را غیر از آن کسی که ابن‌ولید استثنا کرده، معتبر می‌دانند؛ اما گروهی دیگر قائل‌اند معتبر نیست.[۱۶۲] شیخ طوسی مستثنیات ابن‌ولید را مورد اعتماد می‌داند.[۱۶۳] امام‌خمینی در موارد متعدد روایت شیخ طوسی از محمدبن‌احمدبن‌یحیی، را در مباحث فقهی خود نقل کرده و برخلاف آن سخنی نگفته[۱۶۴] و در مواردی نیز روایات وی را به جهت مشتمل‌بودن بر افراد ضعیف، ضعیف شمرده‌است.[۱۶۵]

اعتبار کتاب‌های حدیثی

امام‌خمینی درباره حدود اعتبار منابع حدیثی ازجمله منابع چهارگانه حدیثی شیعه (الکافی، الاستبصار، من لایحضره الفقیه و تهذیب الاحکام) و نیز برخی از کتاب‌های دیگر همانند نهج البلاغه، صحیفه سجادیه، مصباح الشریعه، تحف العقول فی اخبار الرسول، بحار الانوار، فقه الرضا(ع)، مستدرک الوسائل و تفسیر عیاشی نیز سخن گفته و مقدار اعتبار آنها را بیان کرده‌است. (ببینید: حدیث)

پانویس

  1. (مامقانی، تنقیح المقال، ۱/۳۶)
  2. (ابن‌فارس، ۲/۴۹۳)
  3. (مامقانی، تنقیح المقال، ۱/۳۶)
  4. (رحمان‌ستایش، آشنایی با علم رجال، ۷)
  5. (استرآبادی، محمدجعفر، ۳۰۷؛ کجوری شیرازی، ۳۵؛ کنی، ۲۹)
  6. (بحرالعلوم، ۲/۳۷۰)
  7. (غوری، ۲۵۲ ـ ۲۵۴ و ۲۸۶ ـ ۲۹۱)
  8. (سبحانی، کلیات، ۱۱ ـ ۱۴)
  9. (سبحانی، کلیات، ۱۵ ـ ۱۷)
  10. (سبحانی، کلیات، ۱۵ ـ ۱۷)
  11. (کلینی، ۱/۶۲ ـ ۶۳)
  12. (اعرجی کاظمی، ۴۳ ـ ۴۵)
  13. (ساعدی، ۲۰۲؛ سمین، ۵۳)
  14. (کلینی، ۱/۶۲ ـ ۶۴؛ صدوق، الخصال، ۱/۲۵۵ ـ ۲۵۷)
  15. (کلینی، ۱/۵۲)
  16. (ساعدی، ۲۰۵ ـ ۲۰۷)
  17. (حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعه، ۲۷/۱۰۶ ـ ۱۲۴)
  18. (طوسی، اختیار معرفة الرجال، ۱۳۶)
  19. (طوسی، اختیار معرفة الرجال، ۴۸۵ ـ ۴۸۶)
  20. (طوسی، الفهرست، ۳۰۵)
  21. (کلینی، ۳/۳۱۱)
  22. (طوسی، اختیار معرفة الرجال، ۴۸۴ ـ ۴۸۵)
  23. (همو، الاستبصار، ۳۱۷)
  24. (العده، ۱/۳۳۸)
  25. (۲۶ ـ ۳۱)
  26. (الطهاره، ۳/۱۵۶ ـ ۱۵۷ و ۳۲۷ ـ ۳۵۰؛ مکاسب، ۱/۳۵۹؛ الاجتهاد و التقلید، ۴۲ ـ ۴۵)
  27. (← صفری فروشانی، ۱۰۳ ـ ۱۳۸)
  28. (اعرجی کاظمی، ۱/۴۵ ـ ۵۱)
  29. (نجاشی، ۷۶ و ۳۷۷)
  30. (کرکی، ۱۷؛ استرآبادی، ملامحمدامین، ۱۰۸ ـ ۱۱۴؛ حر عاملی، هدایة الامه، ۸/۵۶۴؛ بحرانی، ۵)
  31. (۲۶۰ ـ ۲۶۱)
  32. (مامقانی، تنقیح المقال، ۱/۶۴ ـ ۶۷؛ خویی، معجم رجال الحدیث، ۱/۲۰ ـ ۲۱؛ سبحانی، کلیات، ۲۵ ـ ۲۸)
  33. (مزی، ۱/۱۶۰ ـ ۱۶۱)
  34. (مزی، ۱/۱۶۵؛ رامهرمزی، ۳۲۰)
  35. (۱/۲ ـ ۶)
  36. (الاجتهاد و التقلید، ۱۲)
  37. (آقابزرگ طهرانی، الذریعه، ۱۰/۸۳)
  38. (آقابزرگ طهرانی، مصفی المقال، ۲۵۸ ـ ۲۵۹)
  39. (رحمان‌ستایش، آشنایی با کتب رجالی، ۱۰؛ سمین، ۶۳)
  40. (← آقابزرگ، الذریعه، ۲/۱۳۲؛ ساعدی، ۲۱۶)
  41. (ساعدی، ۲۱۶ ـ ۲۲۲؛ رحمان‌ستایش، آشنایی با علم رجال، ۱۲ ـ ۲۳)
  42. (نجاشی، ۷۶)
  43. (طوسی، الفهرست، ۵۳)
  44. (رحمان‌ستایش، آشنایی با کتب رجالی، ۲۹ ـ ۳۶)
  45. (طوسی، الفهرست، ۴۵۱؛ آقابزرگ، الذریعه، ۱/۳۶۵ ـ ۳۶۶)
  46. (سمین، ۹۶ ـ ۹۹)
  47. (آقابزرگ، الذریعه، ۱۰/۸۱ و ۸۸)
  48. (سبحانی، تحقیقی پیرامون، ۶۱ ـ ۶۵؛ جلالی، ۱۲ ـ ۴۱؛ رحمان‌ستایش، آشنایی با کتب رجالی، ۳۷ ـ ۴۲)
  49. (الذریعه۱۰/۸۱ و ۸۸)
  50. (مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ۱۰۵/۱۵۲ ـ ۱۵۴)
  51. (آقابزرگ، الذریعه، ۳/۳۸۵ ـ ۳۸۶)
  52. (سبحانی، کلیات، ۱۰۹ ـ ۱۲۳)
  53. (همان، ۱۲۵ ـ ۱۴۷)
  54. (طوسی، العده، ۱/۱۲۶؛ سبحانی، کلیات، ۱۵۸)
  55. (عاملی، ۱/۱۶)
  56. (سبحانی، کلیات، ۱۵۱ و ۲۰۵)
  57. (تنقیح الاصول، ۳/۵۱ و ۱۸۹؛ البیع، تقریر خرم‌آبادی، ۳۳۳)
  58. (الاجتهاد و التقلید، ۸۰)
  59. (الاجتهاد و التقلید، ۸۰)
  60. (انوار الهدایه، ۱/۲۰۵)
  61. (خویی، معجم رجال الحدیث، ۸/۲۳۳ ـ ۲۳۴)
  62. (الطهاره، ۱/۴۹۴)
  63. (استرآبادی، محمدبن‌علی، ۱/۹۴؛ اعرجی کاظمی، ۱/۱۳۴)
  64. (خویی، معجم رجال الحدیث، ۱/۷۴)
  65. (الطهاره، ۳/۱۵۴)
  66. (مکاسب، ۲/۸۴)
  67. (← همان، ۲/۸۳ ـ ۸۴؛ بدائع الدرر، ۱۱۶؛ الطهاره، ۱/۷۸ و ۳/۳۲۸، ۳۳۱، ۳۴۰)
  68. (الطهاره، ۲/۳۷۶)
  69. (تنقیح الاصول، ۳/۳۰۵ ـ ۳۰۶)
  70. (تنقیح الاصول، ۳/۳۰۶)
  71. (الطهاره، ۳/۳۴۵)
  72. (مکاسب، ۱/۶۸)
  73. (الطهاره، ۳/۳۳۷، ۳۳۹ ـ ۳۴۱ و ۳۵۳)
  74. (الطهاره، تقریر فاضل لنکرانی، ۲۲۰، ۳۱۴؛ مکاسب، ۱/۳۵۹ و ۲/۸۴)
  75. (تهذیب الاصول، ۳/۱۱؛ الطهاره، ۲/۳۷۷)
  76. (الطهاره، ‏۳/۳۳۹؛ البیع، ۲/۶۳۱)
  77. (الطهاره، ۳/۳۵۲ ـ ۳۵۴، ۳۵۶ ـ ۳۵۷ و ۳۶۰)
  78. (← خویی، معجم رجال الحدیث، ۱/۱۳ ـ ۱۴)
  79. (الطهاره، ۳/۳۵۹)
  80. (الطهاره، ۳/۳۶۴ ـ ۳۶۵)
  81. (الطهاره، ‏۳/۳۴۹)
  82. (الطهاره، ۳/۳۴۸)
  83. (الطهاره، ۳/۳۴۹)
  84. (همان، ۳/۳۴۹ و ۳۵۳؛ البیع، ‏۲/۵۵۰؛ الاجتهاد و التقلید، ۴۵؛ الطهاره، تقریر فاضل لنکرانی، ۳۱۳)
  85. (مکاسب، ۲/۸۳)
  86. (تنقیح الاصول، ۳/۲۱۷)
  87. (مکاسب، ۱/۶۸)
  88. (الطهاره، ۳/۳۴۸ ـ ۳۴۹)
  89. (مکاسب، ۱/۳۲۱)
  90. (سبحانی، کلیات، ۱۵۱ و ۲۰۵)
  91. (میرداماد، ۴۵؛ سبحانی، کلیات، ۱۷۹)
  92. (کشی، ۲/۵۰۷)
  93. (کشی، ۲/۶۷۳)
  94. (کشی، ۲/۸۳۰ ـ ۸۳۱)
  95. (← مازندرانی، ۱/۵۵ ـ ۵۶؛ سبحانی، کلیات، ۱۸۲ و ۲۰۵)
  96. (مازندرانی، ۱/۵۰)
  97. (۷/۷ ـ ۲۰)
  98. (الطهاره، ۳/۳۲۷ ـ ۳۵۰)
  99. (الطهاره، ۳/۳۲۷ ـ ۳۳۱)
  100. (الطهاره، ۳/۳۲۷ ـ ۳۵۰)
  101. (الطهاره، ۳/۳۲۷ ـ ۳۵۰)
  102. (الطهاره، ۳/۳۳۱ ـ ۳۳۵)
  103. (الطهاره، ۳/۳۳۷ ـ ۳۳۹)
  104. (الطهاره، ۳/۳۳۸ ـ ۳۴۲)
  105. (الطهاره، ۳/۳۴۲)
  106. (طوسی، العده، ۱/۱۵۴)
  107. (سبحانی، کلیات، ۲۰۵ ـ ۲۰۶)
  108. (ترابی، ۲۴۲)
  109. (سبحانی، کلیات، ۲۰۵)
  110. (نجفی، ۱۲/۴۳۵؛ نوری، ۷/۱۰۱ و ۱۲۳)
  111. (سبحانی، کلیات، ۲۱۳ ـ ۲۱۵)
  112. (الطهاره، ۳/۳۴۲)
  113. (الطهاره، ۱/۹۲ ـ ۹۳)
  114. (الطهاره، ۱/۲۷۲ و ۲۷۴؛ البیع، ۲/۶۳۱)
  115. (الطهاره، ۳/۳۴۶ ـ ۳۴۷)
  116. (الطهاره، ۲/۳۷۸ ـ ۳۸۰)
  117. (مکاسب، ۱/۱۱۴)
  118. (← خویی، معجم رجال الحدیث، ۱/۶۶)
  119. (خویی، معجم رجال الحدیث، ۱/۶۶ ـ ۶۷؛ سبحانی، کلیات، ۲۷۶)
  120. (الطهاره، ۴/۸۷ ـ ۸۸)
  121. (۱/۸۶)
  122. (مرآة العقول، ۱۰/۱۲۴؛ بحار الانوار، ۱/۴۳)
  123. (۲/۳۶۷)
  124. (خویی، معجم رجال الحدیث، ۱/۲۳؛ حکیم، ۱/۴۲۶ ـ ۴۲۷)
  125. (الطهاره، ۳/۳۵۳ ـ ۳۵۴)
  126. (الطهاره، ۳/۳۶۲ ـ ۳۶۳)
  127. (الطهاره، ۳/۳۵۸ ـ ۳۶۲)
  128. (الطهاره، ۳/۳۶۳ ـ ۳۶۴)
  129. (سبحانی، کلیات، ۳۳۵)
  130. (میرداماد، ۱۰۵)
  131. (خویی، معجم رجال الحدیث، ۱/۷۳)
  132. (مکاسب، ۱/۳۵۹؛ الطهاره، ۲/۳۷۶ و ۳/۱۵۷؛ الاجتهاد و التقلید، ۴۲ ـ ۴۵)
  133. (کشی، ۱/۵)
  134. (مامقانی، مقباس الهدایه، ۲/۱۰ ـ ۱۱؛ ترابی، ۳۴۰ ـ ۳۴۱)
  135. (معجم رجال الحدیث، ۱/۷۵ ـ ۷۶)
  136. (مکاسب، ۲/۱۷۹؛ الطهاره، ۳/۳۸ ـ ۳۹)
  137. (سبحانی، کلیات، ۳۵۰)
  138. (ترابی، ۳۴۵)
  139. (الطهاره، ۳/۳۸ ـ ۳۹)
  140. (مکاسب، ۲/۸۲ ـ ۸۴)
  141. (نجاشی، ۳۴؛ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ۲/۶۳۵؛ همو، الفهرست، ۱۲۳)
  142. (طوسی، الفهرست، ۲۳؛ همو، اختیار معرفة الرجال، ۱/۳۴۵؛ اردبیلی، ۲/۴۳۵)
  143. ‏ (صدوق، من لایحضر، ۴/۵۴۲)
  144. (انصاری، فرائد الاصول، ۱/۱۴۲؛ همو، کتاب المکاسب، ۴/۳۶۶ ـ ۳۶۷)
  145. (خویی، معجم رجال الحدیث، ۱/۶۸؛ سبحانی، کلیات، ۲۷۹)
  146. (الخلل، ۱۳۵؛ الطهاره، تقریر فاضل لنکرانی، ۲۱۸ ـ ۲۲۰)
  147. (طوسی، رجال الطوسی، ۳۴۱؛ خویی، معجم رجال الحدیث، ۱۲/۳۷۷)
  148. (صدوق، من لایحضر، ۴/۵۴۳)
  149. (الفهرست، ۲۷۲)
  150. (اردبیلی، ۱/۵۶۸؛ خویی، معجم رجال الحدیث، ۱/۵۱ و ۶۹؛ سبحانی، کلیات، ۲۸۰)
  151. (العده، ۱/۱۵۰ ـ ۱۵۱)
  152. (استرآبادی محمدبن‌علی، ۷/۳۶۴)
  153. (خویی، معجم رجال الحدیث، ۱/۶۹؛ سبحانی، کلیات، ۲۸۱)
  154. (مکاسب، ۱/۳۱۶)
  155. (سبحانی، کلیات، ۳۸۳ ـ ۳۸۴)
  156. (نوری، ۴/۶)
  157. (مصباح الاصول، ۱/۶۰۲ ـ ۶۰۳)
  158. (مصباح الاصول، ۱/۶۰۳)
  159. (البیع، ۲/۶۲۸؛ مکاسب، ۱/۱۱۶؛ الطهاره، تقریر فاضل لنکرانی، ۴۶۸)
  160. (الطهاره، ۴۶۸)
  161. (الطهاره، ۳/۱۵۴ ـ ۱۵۵)
  162. (خویی، معجم رجال الحدیث، ۱۶/۴۸ ـ ۵۱)
  163. (طوسی، اختیار معرفة الرجال، ۱/۲۶۳ و ۲۷۰)
  164. (تنقیح الاصول، ۳/۳۰۰ و ۴/۶۷، ۴۲۹)
  165. (الخلل، ۲۰۴)

منابع

  • آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، الذریعة الی تصانیف الشیعه، بیروت، دارالاضواء، چاپ سوم، ۱۴۰۳ق.
  • همو، مصفی المقال فی مصنفی علم الرجال، تحقیق احمد منزوی، بی‌جا، بی‌نا، چاپ اول، ۱۳۳۸ق.
  • ابن‌ابی‌حاتم، عبدالرحمان، کتاب الجرح و التعدیل، هند، حیدرآباد، دکن، چاپ اول، ۱۲۷۱ق.
  • ابن‌فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
  • اردبیلی، محمدبن‌علی، جامع الرواة و ازاحة الاشتباهات عن الطرق و الاسناد، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.
  • استرآبادی، محمدبن‌علی، منهج المقال فی تحقیق أحوال الرجال، قم، مؤسسه آل‌البیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
  • استرآبادی، محمدجعفر، الایجاز فی علمی الرجال و الدرایه، چاپ‌شده در میراث حدیث شیعه، دفتر پانزدهم، به کوشش مهدی مهریزی و علی صدرایی خویی، قم، دارالحدیث، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
  • استرآبادی، ملامحمدامین، الفوائد المدنیه، تحقیق رحمت‌الله رحمتی اراکی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۲۴ق.
  • اعرجی کاظمی، محسن‌بن‌حسن، عدة الرجال، قم، مؤسسة الهدایة لاحیاء التراث، اسماعیلیان، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، الاجتهاد و التقلید، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی، چاپ دوم، ۱۳۸۴ش.
  • همو، انوار الهدایة فی التعلیقة علی الکفایه، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
  • همو، بدائع الدرر فی قاعدة نفی الضرر، قم، مؤسسه تنظیم ...، چاپ چهارم، ۱۳۸۷ش.
  • همو، تنقیح الاصول، تقریر حسین تقوی اشتهاردی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
  • همو، تهذیب الاصول، تقریر جعفر سبحانی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش.
  • همو، الخلل فی الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم ...‏، چاپ دوم، ۱۳۸۴ش.
  • همو، کتاب البیع، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
  • همو، کتاب الطهاره، تقریر محمد فاضل لنکرانی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، ۱۳۸۶ش.
  • همو، کتاب الطهاره، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
  • همو، المکاسب المحرمه، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
  • انصاری، مرتضی، فرائد الاصول (الرسائل)، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۶ق.
  • همو، کتاب المکاسب، قم، کنگره جهانی بزرگداشت شیخ اعظم انصاری، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
  • بحرالعلوم، محمدمهدی‌بن‌مرتضی، رجال السید بحر العلوم «المعروف بالفوائد الرجالیة»، مکتبة الصادق(ع) تهران، چاپ اول، ۱۳۶۳ش.
  • بحرانی، یوسف‌بن‌احمد، لؤلؤة البحرین، تحقیق محمدصادق بحرالعلوم، نجف، نعمان، بی‌تا.
  • بهایی عاملی، محمدبن‌حسین، مشرق الشمسین و اکسیر السعادتین، مع تعلیقات الخواجویی، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
  • ترابی شهرضایی، اکبر، پژوهشی در علم رجال، قم، المصطفی، چاپ اول، ۱۳۹۰ش.
  • جلالی، مهدی، جستاری در باب نسبت کتاب الضعفاء به ابن‌غضائری، مجله مطالعات اسلامی، شماره ۶۸، ۱۳۸۴ش.
  • حر عاملی، محمدبن‌حسن، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، قم، مؤسسه آل‌البیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
  • همو، هدایة الامة الی احکام الائمة علیهم‌السلام، مشهد ۱۴۱۳ ـ ۱۴۱۲ق.
  • حکیم طباطبایی، سیدمحسن، مستمسک العروة الوثقی، قم، دارالتفسیر، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.
  • خویی، سیدابوالقاسم، مصباح الاصول، تقریر سیدمحمدسرور بهسودی، قم، مؤسسه احیاء آثار الامام‌الخویی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
  • همو، معجم رجال الحدیث، قم مرکز آثار الشیعه، چاپ چهارم، ۱۳۶۹ش.
  • رامهرمزی، حسن‌بن‌عبدالرحمن، المحدث الفاصل بین الراوی و الواعی، تحقیق محمد عجاج خطیب، بیروت، دارالفکر، چاپ سوم، ۱۴۰۴ق.
  • رحمان‌ستایش، محمدکاظم، آشنایی با علم رجال، قم، دارالحدیث، چاپ اول، ۱۳۹۶ش.
  • همو، آشنایی با کتب رجالی شیعه، تهران، سمت، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
  • ساعدی، حسین، نشأة علم الرجال و تطوره، مجله الفکر الاسلامی، شماره ۲۶، ۱۴۲۱ق.
  • سبحانی، جعفر، کلیات فی علم الرجال، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
  • همو، تحقیقی پیرامون رجال ابن‌غضائری، مجله نور علم، شماره ۱۵، ۱۳۶۵ش.
  • سمین، احمد، دروس تمهیدیه فی تاریخ علم الرجال عند الامامیه، تقریر المحاضرات حیدر حب‌الله، بی‌جا، دارالفقه الاسلامی المعاصر، چاپ اول، ۱۴۳۲ق.
  • صدوق، محمدبن‌علی، الخصال، تصحیح علی‌اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۲ش.
  • همو، من لایحضره الفقیه، تحقیق علی‌اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق.
  • صفری فرو شانی، نعمت‌الله، مبانی رجالی امام‌خمینی، مجله علوم حدیث، شماره ۱۴، ۱۳۷۸ش.
  • طوسی، محمدبن‌حسن، اختیار معرفة الرجال، معروف به رجال کشی، تحقیق سیدمهدی رجایی، قم مؤسسه آل‌البیت(ع)، چاپ اول، ۱۳۶۳ش.
  • همو، الاستبصار فیما اختلف من الاخبار، تحقیق سیدحسن موسوی خرسان، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، ۱۳۹۰ق.
  • همو، رجال الطوسی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۷۳ش.
  • همو، العدة فی اصول الفقه، تحقیق محمدرضا انصاری، قم، محمدتقی علاقبندیان، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
  • همو، الغیبة، قم، دارالمعارف الاسلامیه، چاپ اول، ۱۴۱۱ق.
  • همو، الفهرست، قم، طباطبایی، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.
  • عاملی، حسن‌بن‌زین‌الدین، منتقی الجمان، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۲ش.
  • غوری، عبدالماجد، علم الرجال: تعریفه و کتبه، بیروت، دار ابن‌کثیر، چاپ اول، ۱۴۲۸ق.
  • فاضل تونی، عبدالله، الوافیة فی اصول الفقه، تحقیق سیدمحمدحسین رضوی، قم، مجمع الفکر الاسلامی، چاپ دوّم، ۱۴۱۵ق.
  • کجوری شیرازی، مهدی، الفوائد الرجالیه، تحقیق محمدکاظم رحمان‌ستایش، قم، دارالحدیث، چاپ اول، ۱۴۲۴ق.
  • کرکی، حسین‌بن‌شهاب‌الدین، الاجتهاد و التقلید، هدیة الابرار الی طریق الائمة الاطهار(ع)، تحقیق رئوف جمال‌الدین نجف، رئوف جمال‌الدین ـ حی المعلمین، ۱۳۹۶ق.
  • کشی، محمدبن‌عمر، رجال الکشی مع تعلیقات میرداماد، قم، چاپ اول، بی‌تا.
  • کلینی، محمدبن‌یعقوب، الکافی، تصحیح علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
  • کنی، علی‌بن‌قربانعلی، توضیح المقال فی علم الرجال، قم، محمدحسین مولوی، ۱۳۷۹ش.
  • مازندرانی حائری، محمدبن‌اسماعیل، منتهی المقال فی أحوال الرجال، قم، مؤسسه آل‌البیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.
  • مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال فی علم الرجال، قم، موسسة آل‌البیت(ع) لإحیاء التراث، چاپ اول، ۱۴۳۱ق.
  • مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة فی علم الدرایه، تحقیق محمدرضا مامقانی، قم، موسسه آل‌البیت(ع) چاپ اول، ۱۴۱۱ق.
  • مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
  • همو، مرآة العقول فی شرح اخبار آل‌الرسول(ص)، تصحیح سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
  • مجلسی، محمدتقی، روضة المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه، قم، مؤسسه فرهنگی اسلامی، کوشانپور، چاپ دوم، ۱۴۰۶ق.
  • مزی، یوسف‌بن‌عبدالرحمان، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، تحقیق بشار عواد معروف، بیروت، الرساله، چاپ چهارم ۱۴۰۶ق.
  • میرداماد، سیدمحمدباقر، الرواشح السماویة فی شرح الاحادیث الامامیه، قم، دارالخلافه، چاپ اول، ۱۳۱۱ق.
  • نجاشی، احمدبن‌علی، رجال النجاشی، تحقیق سیدموسی شبیری زنجانی، قم، مؤسسه انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۶ق.
  • نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، تحقیق عباس قوچانی و علی آخوندی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ هفتم، ۱۴۰۴ق.
  • نوری، میرزاحسین، خاتمة مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم، موسسه آل‌البیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.

پیوند به بیرون

احمد محمدی‌مجد ـ محمدصادق مزینانی، علم رجال، دانشنامه امام‌خمینی، ج۵، ص۵۵۵–۵۶۸.