۲۱٬۲۱۷
ویرایش
(ابرابزار) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
حکما جمع «حکیم»، از ریشه | حکما جمع «حکیم»، از ریشه حکمت است که در اصل به معنای منع و بازداشتن است<ref>ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ۲/۹۱؛ زبیدی، تاج العروس، ۱۶/۱۶۰.</ref> و به فهم معانی نیز از همینرو حکمت گفته میشود؛ زیرا از نادانی باز میداد<ref>حمیری، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، ۳/۱۵۳۳.</ref> و حکمت عبارت از شناخت بهترین چیزها با بهترین علوم<ref>ابنمنظور، لسان العرب، ۱۲/۱۴۰.</ref> یا [[علم]] به حقایق اشیا آنگونه که هستند و عمل به مقتضای آنها؛ از اینرو حکمت به دو قسم علمی و عملی تقسیم میشود<ref>زبیدی، تاج العروس، ۱۶/۱۶۰.</ref> و دانش فلسفه را نیز که شناخت حقایق موجودات آنگونه که هستند میباشد،<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۰.</ref> حکمت گفتهاند و به فیلسوف حکیم گفته میشود {{ببینید|متن=ببینید|فلسفه}}. | ||
== پیشینه == | == پیشینه == | ||
توجه به حکمت دارای پیشینه درازی است. برخی سنت فلسفی را دارای خاستگاه الهی میدانند و انبیای الهی(ع) را معلمان نخستین حکمت معرفی میکنند و حکمایی چون آغاذیموس، انباذقلس، هرمس، [[فیثاغورس]] و [[افلاطون]] را پیامبر میدانند.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۲/۳۰۴؛ ابنترکه، تمهید القواعد، ۹؛ فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۱۵.</ref> [[ملاصدرا]] نیز معتقد است حکمت از [[حضرت آدم(ع)]] آغاز شد و انبیایی چون [[شیث(ع)]]، [[ادریس(ع)]] (هرمس) و [[نوح(ع)]] آن را تداوم بخشیدند.<ref>ملاصدرا، رسالة الحدوث، ۱۵۳.</ref> | توجه به حکمت دارای پیشینه درازی است. برخی سنت فلسفی را دارای خاستگاه الهی میدانند و انبیای الهی(ع) را معلمان نخستین حکمت معرفی میکنند و حکمایی چون آغاذیموس، انباذقلس، هرمس، [[فیثاغورس]] و [[افلاطون]] را پیامبر میدانند.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۲/۳۰۴؛ ابنترکه، تمهید القواعد، ۹؛ فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۱۵.</ref> [[ملاصدرا]] نیز معتقد است حکمت از [[حضرت آدم(ع)]] آغاز شد و [[پیامبران(ع)|انبیایی]] چون [[شیث(ع)]]، [[ادریس(ع)]] (هرمس) و [[نوح(ع)]] آن را تداوم بخشیدند.<ref>ملاصدرا، رسالة الحدوث، ۱۵۳.</ref> | ||
یکی از شناختهترین سنتهای فلسفی، فلسفه یونان باستان است که آغاز آن به حدود قرن ششم پیش از میلاد [[مسیح(ع)]] بازمیگردد. در حوزه | یکی از شناختهترین سنتهای فلسفی، فلسفه یونان باستان است که آغاز آن به حدود قرن ششم پیش از میلاد [[مسیح(ع)]] بازمیگردد. در حوزه فلسفه یونان حکمای بزرگی ظهور کردند که تأثیرگذار در فلسفه بودند.<ref>فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی معاصر، ۱۶.</ref> فیلسوفان پیش از [[سقراط]] نخستین مرحله فلسفه یونانی را تشکیل میدهند. این فلسفه دستگاه جامع و کاملی نبود؛ اما زمینهساز دوره بعد شد؛ از اینرو برخی حکمای یونان خود را وارث فلسفه گذشته میدانند.<ref>کاپلستون، تاریخ فلسفه، ۱/۹۵–۹۶.</ref> در دورههای بعد، حکمایی چون سقراط، افلاطون و [[ارسطو]] ظهور کردند و باعث رشد و بالندگی فلسفه شدند.<ref>کاپلستون، تاریخ فلسفه، ۱/۹۶.</ref> | ||
ورود فلسفه به دنیای [[اسلام]] با | ورود فلسفه به دنیای [[اسلام]] با نهضت ترجمه آغاز شد. در این دوره بیشتر متون مهم فلسفی یونان به عربی ترجمه شد.<ref>ابنندیم، الفهرست، ۳۴۱.</ref> نخستین حکما و فیلسوفان عالمِ اسلام [[کندی]]، [[ابنراوندی]]، [[یوحنابنحیلان]] و [[زکریای رازی]] بودند<ref>کرد فیروزجایی، نخستین ایام در فلسفه اسلامی، ۱/۱۶۰؛ عالمی، کندی، ۱/۲۷۹.</ref>؛ اما شکلگیری فلسفه اسلامی به معنای واقعی آن به دست [[فارابی]] صورت پذیرفت. فارابی دغدغه سازگاری فلسفه با دین را داشت و همه فیلسوفانی که اندکی پس از وی میزیستند نیز میکوشیدند فلسفه را به [[دین]] نزدیک کنند.<ref>عالمی، فارابی، ۱/۳۰۵؛ یوسفیان، شکلگیری فلسفه اسلامی، ۱/۲۰۱.</ref> بعدها [[ابنسینا]] با تأکید بر مبنای مشائی به گسترش [[فلسفه اسلامی]] پرداخت و گروهی مانند بهمنیار لوکری از او پیروی کردند. در برابر حکمای [[مشاء]]، حکمای [[اشراق]] در نیمه دوم قرن ششم هجری ظهور کردند. شیخ اشراق، [[شهابالدین سهروردی]] بر حیات عقلانی و حکمای پس خود تأثیر بسزایی داشت،<ref>یزدانپناه، حکمت اشراقی، ۳/۱–۲.</ref> به گونهای که حکمایی چون [[شمسالدین محمد شهرزوری]]، [[قطبالدین شیرازی]] و [[ابنکمونه]] به فلسفه اشراق متمایل شدند و به شرح آثار شیخ اشراق پرداختند.<ref>یزدانپناه، حکمت اشراقی، ۳/۱۱۴–۱۱۵.</ref> بعدها حکمای دیگری در [[شیراز]] و [[اصفهان]] در امتداد حرکت فکریای که از [[خواجهنصیرالدین طوسی]] آغاز شده بود، مبانی ویژهای در حکمت فلسفی ایجاد کردند<ref>عارفی، مکتب فلسفی شیراز و اصفهان، ۳/۱۲۰.</ref> که به کوشش حکمایی چون [[شریف جرجانی]]، [[جلالالدین دوانی]] و [[سیدسند دشتکی]] گسترش یافت.<ref>عارفی، مکتب فلسفی شیراز و اصفهان، ۳/۱۲۰–۱۲۱.</ref> | ||
پس از تشکیل [[دولت صفویه]] در [[ایران]] و انتخاب اصفهان به عنوان پایتخت سلسله صفوی، رفتهرفته این شهر مرکز علم و دانش شناخته شد و حکما و دانشمندانی را از اطراف در خود جمع کرد<ref>عارفی، مکتب فلسفی شیراز و اصفهان، ۳/۱۷۰–۱۷۱.</ref> و حکمایی چون محمدبنحسین عاملی مشهور به [[شیخ بهایی]]، [[سیدمحمدباقر میرداماد استرآبادی]] و [[سیدابوالقاسم میرفندرسکی]] در این دوره ظهور کردند.<ref>عارفی، مکتب فلسفی شیراز و اصفهان، ۳/۱۷۲.</ref> بعدها ملاصدرا با تأسیس [[حکمت متعالیه]] سرنوشت فلسفه اسلامی را دگرگون ساخت. وی تمام زحمات و تلاشهای حکمای پیشین و عارفان الهی را در راستای همزبانی و نزدیکی افق فکری به نقطه اوج کمال نهایی رساند<ref>یزدانپناه، مبانی و اصول عرفان، ۵۸–۵۹.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|فلسفه}}. در ادامه حکمایی چون [[فیض کاشانی]]، [[ملاعلی نوری]]، [[ملاهادی سبزواری]]، [[آقامحمدرضا قمشهای]]، [[میرزاهاشم اشکوری]]، [[رفیعی قزوینی]]، [[حکیم یزدی]]، [[میرزامهدی آشتیانی]]، [[امامخمینی]]، [[سیدمحمدحسین طباطبایی]] و [[سیدجلالالدین آشتیانی]] به عنوان پیروان حکمت متعالیه به ترویج و شرح مبانی حکمت متعالیه پرداختند. در اینجا به بخشی از حکما و نیز آثار و دیدگاههای آنان که مورد توجه امامخمینی بوده است اشاره میشود. | پس از تشکیل [[صفویه|دولت صفویه]] در [[ایران]] و انتخاب اصفهان به عنوان پایتخت سلسله صفوی، رفتهرفته این شهر مرکز علم و دانش شناخته شد و حکما و دانشمندانی را از اطراف در خود جمع کرد<ref>عارفی، مکتب فلسفی شیراز و اصفهان، ۳/۱۷۰–۱۷۱.</ref> و حکمایی چون محمدبنحسین عاملی مشهور به [[شیخ بهایی]]، [[سیدمحمدباقر میرداماد استرآبادی]] و [[سیدابوالقاسم میرفندرسکی]] در این دوره ظهور کردند.<ref>عارفی، مکتب فلسفی شیراز و اصفهان، ۳/۱۷۲.</ref> بعدها ملاصدرا با تأسیس [[حکمت متعالیه]] سرنوشت فلسفه اسلامی را دگرگون ساخت. وی تمام زحمات و تلاشهای حکمای پیشین و عارفان الهی را در راستای همزبانی و نزدیکی افق فکری به نقطه اوج کمال نهایی رساند<ref>یزدانپناه، مبانی و اصول عرفان، ۵۸–۵۹.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|فلسفه}}. در ادامه حکمایی چون [[فیض کاشانی]]، [[ملاعلی نوری]]، [[ملاهادی سبزواری]]، [[آقامحمدرضا قمشهای]]، [[میرزاهاشم اشکوری]]، [[رفیعی قزوینی]]، [[حکیم یزدی]]، [[میرزامهدی آشتیانی]]، [[امامخمینی]]، [[سیدمحمدحسین طباطبایی]] و [[سیدجلالالدین آشتیانی]] به عنوان پیروان حکمت متعالیه به ترویج و شرح مبانی حکمت متعالیه پرداختند. در اینجا به بخشی از حکما و نیز آثار و دیدگاههای آنان که مورد توجه امامخمینی بوده است اشاره میشود. | ||
== ثالیس == | == ثالیس == | ||
ثالیس /Thales: ثالیس ملطی که به نام تالیس، ثالیس و طالس نیز گفته شده است،<ref>شهرستانی، الملل و النحل، ۲/۳۷۴–۳۷۷؛ فروغی، سیر حکمت در اروپا، ۷؛ کاپلستون، تاریخ فلسفه، ۱/۳۱–۳۳.</ref> در قرن ششم پیش از میلاد میزیسته و از نخستین بنیانگذاران حکمت یونان شمرده شده است. وی در نجوم و طبیعیات صاحب نظر بود و برای عالم، مُبدعی در کمال خفا و کمون قائل بود. در طبیعیات [[آب]] را از آن جهت که قابل تمامی صور است، مخلوق اول و سرمنشأ همه مخلوقات میداند.<ref>کاپلستون، تاریخ فلسفه، ۱/۳۱–۳۳؛ عسکری و نصیری، خوانش و تفسیر حکمای مسلمان از پیشاسقراطیان ملطی، ۳۹–۴۲.</ref> | |||
به باور امامخمینی فیلسوفان پیش از اسلام سخنان مرموزی دارند که متأخران برای حل آنها احتمالاتی دادهاند. ایشان معتقد است ثالیس ملطی که یکی از حکمای سبعه است، بر این باور است که خدا عنصری ابداع کرد که در آن صورت تمام موجودات و معلومات موجود است. این عنصر یک «صَفو» دارد و یک «کدر»؛ آنچه از صفو آن پیدا شد، جسم است و آنچه از کدر او پیدا شد، جرم است و جرم فانی میشود و جسم فانی نمیشود. مقصود وی از جسم که در باطن است و لطیف و باقی است، | به باور امامخمینی فیلسوفان پیش از اسلام سخنان مرموزی دارند که متأخران برای حل آنها احتمالاتی دادهاند. ایشان معتقد است ثالیس ملطی که یکی از حکمای سبعه است، بر این باور است که خدا عنصری ابداع کرد که در آن صورت تمام موجودات و معلومات موجود است. این عنصر یک «صَفو» دارد و یک «کدر»؛ آنچه از صفو آن پیدا شد، [[جسم]] است و آنچه از کدر او پیدا شد، جرم است و جرم فانی میشود و جسم فانی نمیشود. مقصود وی از جسم که در باطن است و لطیف و باقی است، جسم مثالی است که در [[عالم مثال]] برزخ است. ثالیس عقول و نفوس را مشتاق به عوالمی دیگر میداند و معتقد است بقا در نشئه دیگر است.<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۳۱.</ref> | ||
== انکسیمایس == | == انکسیمایس == | ||
انکسیمایس /Anaximenes: انکسیمایس ملطی از شاگردان طالس (ثالیس) و از حکمای الهی و از ملطیین معروف به حکمت است. از عقاید وی آن است که خداوند متعال ازلی و مبدأ اشیا و اول و آخر است و جزء ندارد. او نخستین مخلوق عالم تجرد را [[عقل]] و نخستین عنصر عالم جسمانی را هوا (یا بخار) میداند.<ref>شهرستانی، الملل و النحل، ۲/۳۸۰–۳۸۲؛ فروغی، سیر حکمت در اروپا، ۷؛ کاپلستون، تاریخ فلسفه، ۱/۳۵–۳۶؛ عسکری و نصیری، خوانش و تفسیر حکمای مسلمان از پیشاسقراطیان ملطی، ۴۷–۴۸.</ref> | |||
امامخمینی در آثار خویش به این فیلسوف توجه داشته و معتقد است انکسیمایس ملطی دربارهٔ بقای نفس حتی نفوس خبیثه شواهد و بیاناتی دارد. او تمام حیات را از عالم عقل میداند و فسادی که بر این | امامخمینی در آثار خویش به این فیلسوف توجه داشته و معتقد است انکسیمایس ملطی دربارهٔ بقای نفس حتی نفوس خبیثه شواهد و بیاناتی دارد. او تمام حیات را از عالم عقل میداند و فسادی که بر این عالم ماده وارد میشود، جزو ثقل اسفل آن است. هر کس در این عالم جسمانی کثیف بماند، به عالم علوی نمیرسد و هر کس که از آن روی بگرداند، بالا میرود و به عالمی که بسیار لطیف است میرسد.<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۳۲.</ref> ایشان انکسیمایس ملطی را ازجمله کسانی میداند که قائل به ارتسام صورتها در علم حقتعالی هستند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۶۰.</ref> | ||
== انکساغورس == | == انکساغورس == | ||
انکساغورس /Anaxagoras: انکساغورس ملطی از حکمای یونانی قرن پنجم پیش از میلاد شمرده شده است. او تمامی موجودات را دارای منشأ واحد میداند که عبارت است از جسمی که دارای اجزای مشابه و مرکب از اجزای لطیفِ غیر محسوس و غیرقابل تعقل و همچنین قائل است همه اشیا در جسم اول پنهاناند.<ref>شهرستانی، الملل و النحل، ۲/۳۷۸–۳۸۰؛ عسگری، ملاصدرا و دومین فیلسوف یونانی، ۱۳۷–۱۴۰.</ref> [[امامخمینی]] عقیده این فیلسوف را جسمانی و نامتناهیبودن اصل عالم میداند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۵۴۰.</ref> | |||
== امپدکلس == | == امپدکلس == | ||
امپدکلس /انباذقلس /Empedocles: وی از حکمای الهی بزرگ یونان است که پیش از میلاد میزیسته و ازجمله فیلسوفانی است که نخستین مخلوق عالم تجرد را عنصر و جوهر بسیط عقلی میداند و معتقد است عالم جسمانی از عناصر اربعه ایجاد شده است.<ref>شهرستانی، الملل و النحل، ۲/۳۸۲–۳۸۸؛ فروغی، سیر حکمت در اروپا، ۱۱؛ کاپلستون، تاریخ فلسفه، ۱/۷۶–۸۰؛ هالینگ دیل، تاریخ فلسفه غرب، ۱۰۰؛ خوانساری، محمد، انباذقلس، ۶ و ۱۲–۱۳.</ref> | |||
به اعتقاد امامخمینی این فیلسوف بزرگ در زمان [[حضرت داوود(ع)]] بوده و حکمت را از او و [[لقمان حکیم(ع)]] فرا گرفته است. او تمام اختلافات و تضاد را از عالم ماده و ائتلاف و محبت را از عالم عقل میداند؛ چنانکه وی هر نفس سافلی را قشر نفس عالی میداند؛ یعنی | به اعتقاد امامخمینی این فیلسوف بزرگ در زمان [[حضرت داوود(ع)]] بوده و حکمت را از او و [[لقمان حکیم(ع)]] فرا گرفته است. او تمام اختلافات و تضاد را از عالم ماده و ائتلاف و محبت را از عالم عقل میداند؛ چنانکه وی هر نفس سافلی را قشر نفس عالی میداند؛ یعنی نفس نامی را قشر نفس حیوانی میداند و نفس حیوانی را قشر نفس ناطقه انسانی و آن نیز قشر عقل است و از این طریق به عالم اصلی خود میرسد.<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۳۲.</ref> | ||
== فیثاغورس == | == فیثاغورس == | ||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
== سقراط == | == سقراط == | ||
[[سقراط]] /Socrates: وی در آتن به دنیا آمد و در همان شهر پرورش یافت و به تحصیل مقدمات علوم پرداخت و حکمت، حساب، هندسه و نجوم را نزد فیثاغورس و ارسالادوس آموخت.<ref>شهرستانی، الملل و النحل، ۲/۴۰۱.</ref> سقراط شخصیتی اجتماعی و معروف بود که به دیالکتیک یا گفت و شنودش برای همه شنودگان شناخته شده بود.<ref>کاپلستون، تاریخ فلسفه، ۱/۱۳۴–۱۳۵.</ref> سرانجام رهبران دموکراسی در سال ۳۹۹ پیش از میلاد او را به محاکمه کشاندند.<ref>کاپلستون، تاریخ فلسفه، ۱/۱۳۵.</ref> | [[سقراط]] /Socrates: وی در آتن به دنیا آمد و در همان شهر پرورش یافت و به تحصیل مقدمات علوم پرداخت و حکمت، حساب، هندسه و نجوم را نزد فیثاغورس و ارسالادوس آموخت.<ref>شهرستانی، الملل و النحل، ۲/۴۰۱.</ref> سقراط شخصیتی اجتماعی و معروف بود که به دیالکتیک یا گفت و شنودش برای همه شنودگان شناخته شده بود.<ref>کاپلستون، تاریخ فلسفه، ۱/۱۳۴–۱۳۵.</ref> سرانجام رهبران دموکراسی در سال ۳۹۹ پیش از میلاد او را به محاکمه کشاندند.<ref>کاپلستون، تاریخ فلسفه، ۱/۱۳۵.</ref> | ||
امامخمینی گفته است که سقراط حکیم، حکمت را از فیثاغورس و ارسالادوس آموخت. وی در باب الهیات، علم ماقبل و مابعدالطبیعه، آرای محکمی دارد و در باب [[نفس]] معتقد است که نفس پیش از بدن، موجود بوده و اتصال نفس به بدن برای استکمال نفس است. سقراط با [[تهذیب نفس]] و رویگردانی از دنیا مردم را از بت و [[شرک به خدا]] نهی میکرد؛ اما او را مسموم کردند و به قتل رساندند.<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۳۲.</ref> | امامخمینی گفته است که سقراط حکیم، حکمت را از فیثاغورس و ارسالادوس آموخت. وی در باب الهیات، علم ماقبل و مابعدالطبیعه، آرای محکمی دارد و در باب [[نفس]] معتقد است که نفس پیش از بدن، موجود بوده و اتصال نفس به بدن برای استکمال نفس است. سقراط با [[تهذیب نفس]] و رویگردانی از دنیا مردم را از بت و [[شرک|شرک به خدا]] نهی میکرد؛ اما او را مسموم کردند و به قتل رساندند.<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۳۲.</ref> | ||
== افلاطون == | == افلاطون == | ||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
# راه حل مسئله شرور: امامخمینی چند راه برای [[شرور]] بیان کرده است؛ ازجمله نظریه عدمیبودن شرور است. این نظریه به افلاطون نسبت داده شده که هیچ نوع وجودی برای شرور قائل نیست<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۹۵–۹۶.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|عدل الهی}}. | # راه حل مسئله شرور: امامخمینی چند راه برای [[شرور]] بیان کرده است؛ ازجمله نظریه عدمیبودن شرور است. این نظریه به افلاطون نسبت داده شده که هیچ نوع وجودی برای شرور قائل نیست<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۹۵–۹۶.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|عدل الهی}}. | ||
# قدیمبودن نفس: امامخمینی گفته است که افلاطون و پیروان او نفس را قدیم میداند<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۷۹ و ۸۲.</ref> و سه دلیل بر قدیمبودن نفس اقامه کرده است: | # قدیمبودن نفس: امامخمینی گفته است که افلاطون و پیروان او نفس را قدیم میداند<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۷۹ و ۸۲.</ref> و سه دلیل بر قدیمبودن نفس اقامه کرده است: | ||
## | ## حدوث نفس مستلزم آن است که [[نفس]] مجرد نباشد. ایشان در برابر این دلیل همسو با حکمت متعالیه قائل است نفس در اول طبیعت، جسم است و به [[حرکت جوهری]] ترقی کرده و همین شیء طبیعی حادث، [[مجرد]] میشود.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۸۵–۸۶.</ref> | ||
## اگر حدوث نفس به حدوث بدن باشد، | ## اگر حدوث نفس به حدوث بدن باشد، تسلسل لازم میآید. | ||
## اگر نفس قدیم نباشد، لازم میآید جسمانی باشد و با حدوث بدن حادث شود؛ در حالیکه نفس ابدی است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۸۶.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|نفس}}. | ## اگر نفس قدیم نباشد، لازم میآید جسمانی باشد و با حدوث بدن حادث شود؛ در حالیکه نفس ابدی است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۸۶.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|نفس}}. | ||
== ارسطو == | == ارسطو == | ||
[[ارسطو]] /ارسطاطالیس /Aristotle: وی یکی از مهمترین فیلسوفان یونان بهشمار میرود. او در هجدهسالگی به آکادمی افلاطون راه یافت و به مدت بیست سال در مکتب افلاطون کسب دانش کرد.<ref>کاپلستون، تاریخ فلسفه، ۱/۳۰۷.</ref> ارسطو آموزگار | [[ارسطو]] /ارسطاطالیس /Aristotle: وی یکی از مهمترین فیلسوفان یونان بهشمار میرود. او در هجدهسالگی به آکادمی افلاطون راه یافت و به مدت بیست سال در مکتب افلاطون کسب دانش کرد.<ref>کاپلستون، تاریخ فلسفه، ۱/۳۰۷.</ref> ارسطو آموزگار اسکندر مقدونی بود.<ref>کاپلستون، تاریخ فلسفه، ۱/۳۰۸–۳۰۹.</ref> آثار ارسطو متنوع و شامل تمام علوم یونانی ازجمله منطق، طبیعیات، الهیات و اخلاقیات است.<ref>کاپلستون، تاریخ فلسفه، ۱/۳۰۸–۳۰۹.</ref> | ||
امامخمینی از ارسطو به عنوان معلم اول یاد میکند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۶۹؛ امامخمینی، کشف اسرار، ۳۴؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۹.</ref> ایشان گفته است که ارسطو فرزند نیقوماخوس اهل استاجر و از بزرگان فلاسفه جهان است و تعلیمات منطقی و قواعد [[علم منطق]] که پایه علمهاست، مدیون زحمتهای این مرد بزرگ است و از همینروی به وی معلم اول میگویند<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۳۴.</ref> ایشان در آثار خویش به برخی مبانی ارسطو اشاره کرده است: | امامخمینی از ارسطو به عنوان معلم اول یاد میکند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۶۹؛ امامخمینی، کشف اسرار، ۳۴؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۳۹.</ref> ایشان گفته است که ارسطو فرزند نیقوماخوس اهل استاجر و از بزرگان فلاسفه جهان است و تعلیمات منطقی و قواعد [[علم منطق]] که پایه علمهاست، مدیون زحمتهای این مرد بزرگ است و از همینروی به وی معلم اول میگویند<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۳۴.</ref> ایشان در آثار خویش به برخی مبانی ارسطو اشاره کرده است: | ||
# حدوث نفس: امامخمینی خاطرنشان کرده است ارسطو قائل به حدوث نفس است؛ یعنی نفس با حدوث بدن حادث میشود<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۷۹.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|نفس}}؛ | # حدوث نفس: امامخمینی خاطرنشان کرده است ارسطو قائل به حدوث نفس است؛ یعنی نفس با حدوث بدن حادث میشود<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۷۹.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|نفس}}؛ | ||
خط ۶۲: | خط ۶۲: | ||
== فارابی == | == فارابی == | ||
محمدبنمحمد فرزند اوزلغبنطرخان معروف به [[ابونصر فارابی]]<ref>ابنابیاصیبعه، عیون الابناء فی طبقات الاطباء، ۴/۱۳؛ ابنخلکان، وفیات الأعیان، ۵/۱۵۳–۱۵۴.</ref> در سال ۲۵۷ق در روستای نزدیک فاراب ترکستان زاده شد.<ref>عالمی، فارابی، ۱/۳۰۵.</ref> وی پس از تحصیلات اولیه به [[بغداد]] که عالیترین مرکز آموزش اسلامی آن روزگار بود، سفر کرد و در درس | محمدبنمحمد فرزند اوزلغبنطرخان معروف به [[ابونصر فارابی]]<ref>ابنابیاصیبعه، عیون الابناء فی طبقات الاطباء، ۴/۱۳؛ ابنخلکان، وفیات الأعیان، ۵/۱۵۳–۱۵۴.</ref> در سال ۲۵۷ق در روستای نزدیک فاراب ترکستان زاده شد.<ref>عالمی، فارابی، ۱/۳۰۵.</ref> وی پس از تحصیلات اولیه به [[بغداد]] که عالیترین مرکز آموزش اسلامی آن روزگار بود، سفر کرد و در درس متیبنیونس و یوحنابنحیلان شرکت کرد و به تحصیل [[منطق]] پرداخت و در این زمینه از استادش پیشی گرفت.<ref>مدکور، فارابی، ۱/۶۴۱.</ref> وی در بغداد به فراگیری فلسفه پرداخت و فردی برجسته و سرآمد عصر خویش شد و به معلم ثانی مشهور گشت. وی مدت بیست سال در بغداد ماند؛ آنگاه مرکز فرهنگی حلب توجه او را به خود جلب کرد و به آنجا سفر کرد و مدتی نزد سیفالدوله حمدانی به سر برد.<ref>ابنابیاصیبعه، عیون الابناء فی طبقات الاطباء، ۴/۱۳–۱۴.</ref> | ||
فلسفه فارابی دارای وجوه ممتازی است. وی برخی از آرای فیلسوفان پیشین را پذیرفت و آنها را به صورتی که با محیط فرهنگی خاص او مطابق باشد، بازسازی کرد و چنان پیوند و نزدیکی میان آنها برقرار کرد که فلسفه حاصل از آن منظمترین و مرتبطترین فلسفه است.<ref>مدکور، فارابی، ۱/۶۴۴.</ref> وی هم در تفکر و بیان و هم در اقامه دلیل و بحث و ارائه مطالب استدلالی، فیلسوفی منطقی است.<ref>مدکور، فارابی، ۱/۶۴۱.</ref> از معروفترین آثار فارابی [[فصوص الحکم]]، | فلسفه فارابی دارای وجوه ممتازی است. وی برخی از آرای فیلسوفان پیشین را پذیرفت و آنها را به صورتی که با محیط فرهنگی خاص او مطابق باشد، بازسازی کرد و چنان پیوند و نزدیکی میان آنها برقرار کرد که فلسفه حاصل از آن منظمترین و مرتبطترین فلسفه است.<ref>مدکور، فارابی، ۱/۶۴۴.</ref> وی هم در تفکر و بیان و هم در اقامه دلیل و بحث و ارائه مطالب استدلالی، فیلسوفی منطقی است.<ref>مدکور، فارابی، ۱/۶۴۱.</ref> از معروفترین آثار فارابی [[فصوص الحکم]]، شرح المجسطی، احصاء العلوم، الموسیقی الکبیر و المدینة الفاضله است.<ref>ابنابیاصیبعه، عیون الابناء فی طبقات الاطباء، ۴/۲۴–۳۰.</ref> این فیلسوف در علوم ریاضی و طب نیز تبحر داشت.<ref>ابنابیاصیبعه، عیون الابناء فی طبقات الاطباء، ۴/۱۳.</ref> وی در رجب ۳۳۹ق، در حدود هشتادسالگی در [[دمشق]] از دنیا رفت و همانجا به خاک سپرده شد.<ref>ابنابیاصیبعه، عیون الابناء فی طبقات الاطباء، ۴/۱۳–۱۴؛ ابنخلکان، وفیات الأعیان، ۵/۱۵۶.</ref> | ||
امامخمینی از فارابی با عنوان معلم ثانی یاد کرده است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۵۳.</ref> ایشان در پیام مهم خود به میخائیل گورباچوف فارابی را حکیم مشائی معرفی میکند که میتوان در شناخت قانون علیّت به آثارش مراجعه کرد<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۲۳–۲۲۴.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|نامه به میخائیل گورباچف}}. ایشان در برخی آثار خود به آرا و مبانی فارابی اشاره کرده است، ازجمله عمومیت قدرت الهی. امامخمینی در بیان عمومیت قدرت الهی به دلیل و ادلهای که فارابی در فصوص الحکم<ref>فارابی، فصوص الحکم، ۹۱–۹۲.</ref> بیان کرده است، تمسک میکند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۰۵–۳۰۶.</ref> ایشان در تقریر این دلیل قائل است افعالی که از انسان صادر میشود و گمان میشود که به اختیار انسان انجام شده، اگر از لوازم ذات باشند، لازم میآید از اول و از وقتی که ذات بود، | امامخمینی از فارابی با عنوان معلم ثانی یاد کرده است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۵۳.</ref> ایشان در پیام مهم خود به [[میخائیل گورباچوف]] فارابی را حکیم مشائی معرفی میکند که میتوان در شناخت قانون علیّت به آثارش مراجعه کرد<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۲۳–۲۲۴.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|نامه به میخائیل گورباچف}}. ایشان در برخی آثار خود به آرا و مبانی فارابی اشاره کرده است، ازجمله عمومیت [[قدرت الهی]]. امامخمینی در بیان عمومیت قدرت الهی به دلیل و ادلهای که فارابی در فصوص الحکم<ref>فارابی، فصوص الحکم، ۹۱–۹۲.</ref> بیان کرده است، تمسک میکند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۰۵–۳۰۶.</ref> ایشان در تقریر این دلیل قائل است افعالی که از انسان صادر میشود و گمان میشود که به اختیار انسان انجام شده، اگر از لوازم ذات باشند، لازم میآید از اول و از وقتی که ذات بود، اختیار هم باشد؛ در حالیکه چنین نیست. اگر افعال حادث باشند، محدِثی لازم دارند. اگر آن محدِث شخص باشد، به گونهای که با اختیار دیگری آن را احداث کرده باشد، همین سخن دربارهٔ آن اختیار مطرح میشود و همینطور و تسلسل لازم میآید؛ بنابراین باید هر امر عرضی به امر ذاتی منتهی شود تا تسلسل لازم نیاید؛ سپس هر مختاری که با اختیار خود فعلی را انجام دهد، اختیار و قدرت انجام فعل را از ذاتی که اختیار و قدرت ذاتی اوست، دریافت میکند و لازمه آن تعلق قدرت حقتعالی بر تمامی موجوداتی است که دارای قدرت و اختیارند<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۰۵–۳۰۶.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|قدرت الهی}}. امامخمینی در برخی موارد در بطلان تسلسل از دلیل اسدّ و اخصر فارابی بهره برده است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۳۵۲–۳۵۳.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|خداشناسی}} و امامخمینی در [[علم الهی]] نظر فارابی را نقد کرده است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۵۹–۱۶۰.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|علم الهی}}. | ||
== ابنسینا == | == ابنسینا == | ||
ابوعلی حسینبنعبداللهبنسینا فیلسوف بزرگ مشائی در سال ۳۷۰ق در افشنه در حومه بخارا به دنیا آمد. او فیلسوف، پزشک، ریاضیدان و منجم ایرانی بود.<ref>خوارزمی، بدایع الملح، ۱۴۷.</ref> وی در فلسفه روش استدلالی و عقلی در پیش گرفت و با نبوغ خود دستگاه نظاممند منطقی، جامع و استواری از حکمت مشاء همراه با باریکبینیهای فلسفی بسیار ارائه کرد. وی زندگی ناآرام و پر فراز و نشیبی داشت<ref>نعمه، فلاسفه شیعه، ۱۴۶–۱۴۷؛ مطهری، مجموعه آثار، ۱۴/۴۸۰.</ref> و سرانجام در ۵۸سالگی در [[همدان]] درگذشت.<ref>خوارزمی، بدایع الملح، ۱۴۸؛ بیدارفر، مقدمه بر المباحثات، ۷.</ref> امامخمینی از ابنسینا به اعجوبه روزگار یاد میکند<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۰۳.</ref> و از مبانی و آرای او در آثار خویش بهره گرفته و در برخی موارد مبانی و آرای او را نقد کرده است {{ببینید|متن=ببینید| | ابوعلی حسینبنعبداللهبنسینا فیلسوف بزرگ مشائی در سال ۳۷۰ق در افشنه در حومه بخارا به دنیا آمد. او فیلسوف، پزشک، ریاضیدان و منجم ایرانی بود.<ref>خوارزمی، بدایع الملح، ۱۴۷.</ref> وی در فلسفه روش استدلالی و عقلی در پیش گرفت و با نبوغ خود دستگاه نظاممند منطقی، جامع و استواری از حکمت مشاء همراه با باریکبینیهای فلسفی بسیار ارائه کرد. وی زندگی ناآرام و پر فراز و نشیبی داشت<ref>نعمه، فلاسفه شیعه، ۱۴۶–۱۴۷؛ مطهری، مجموعه آثار، ۱۴/۴۸۰.</ref> و سرانجام در ۵۸سالگی در [[همدان]] درگذشت.<ref>خوارزمی، بدایع الملح، ۱۴۸؛ بیدارفر، مقدمه بر المباحثات، ۷.</ref> امامخمینی از ابنسینا به اعجوبه روزگار یاد میکند<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۰۳.</ref> و از مبانی و آرای او در آثار خویش بهره گرفته و در برخی موارد مبانی و آرای او را نقد کرده است {{ببینید|متن=ببینید| ابنسینا}}. | ||
== بهمنیار == | == بهمنیار == | ||
بهمنیاربنمرزبان از اهالی آذربایجان بود که سال تولدش معلوم نیست.<ref>بیهقی، تاریخ حکماء اسلام، ۹۷–۹۸؛ بیهقی، تتمة صوان الحکمه، ۹۲.</ref> وی فردی [[زرتشتی]] بود و [[مسلمان]] شد.<ref>خوانساری، میرسیدمحمدباقر، روضات الجنات، ۲/۱۵۷.</ref> او در درس ابنسینا حضور فعال داشت و پرسشهای دقیق و مهمی را مطرح میکرد. پرسش و پاسخهایی که در کتاب المباحثات و گاه در التعلیقات ابنسینا وجود دارد، حاصل گفتگوهای او با استادش است.<ref>بیدارفر، مقدمه بر المباحثات، ۱۰–۱۱؛ بدوی، التعلیقات، ۶؛ کرد فیروزجایی، حکمت سینوی، ۱/۳۸۶.</ref> بزرگترین دستاورد بهمنیار تقریر جدید و منظم از دیدگاههای ابنسینا است که در کتاب التحصیل یافت میشود. التحصیل شامل سه بخش است: منطق، مابعدالطبیعه و اعیان موجودات. تقریر فشرده و جامع بهمنیار از حکمت مشاء در التحصیل موجب شده است این کتاب توجه فیلسوفان بعدی را به خود جلب کند؛ از اینرو یکی از منابع و مراجع معتبر حکمت مشاء است.<ref>کرد فیروزجایی، حکمت سینوی، ۱/۳۸۸.</ref> | |||
امامخمینی در آثار خود از بهمنیار یاد کرده و برخی مسائل اختلافی میان بهمنیار و ابنسینا را نقل و بررسی کرده و معتقد است ابنسینا در پاسخ به بعضی از پرسشهای بهمنیار عاجز مانده است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۲۶.</ref>؛ برخی از این مسائل عبارتاند از: | امامخمینی در آثار خود از بهمنیار یاد کرده و برخی مسائل اختلافی میان بهمنیار و ابنسینا را نقل و بررسی کرده و معتقد است ابنسینا در پاسخ به بعضی از پرسشهای بهمنیار عاجز مانده است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۲۶.</ref>؛ برخی از این مسائل عبارتاند از: | ||
# زمان: میان بهمنیار و ابنسینا در اینکه زمان در وجود دخالت دارد یا خیر اختلاف است.<ref>ابنسینا، المباحثات، ۷۷–۷۹ و ۱۵۹.</ref> ابنسینا منکر آن است که زمان نقشی در وجود داشته باشد و بهمنیار را با سکوتش از جواب قانع کرد؛ زیرا ابنسینا معتقد بود در صورت پذیرش دخالت زمان در وجود دیگر سائل و مسئولی باقی نخواهد بود.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۸۴.</ref> امامخمینی همسو با حکمت متعالیه بر این باور است که زمان در وجود دخالت دارد و سائل و مسئولعنه باقی است؛ زیرا وجود انسان یک وجود سیال و باقی است و وجود در زمان لاحق همان وجود در زمان سابق است که ناقص بود و کامل شد<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۸۴.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|زمان}}. | # زمان: میان بهمنیار و ابنسینا در اینکه زمان در وجود دخالت دارد یا خیر اختلاف است.<ref>ابنسینا، المباحثات، ۷۷–۷۹ و ۱۵۹.</ref> ابنسینا منکر آن است که زمان نقشی در وجود داشته باشد و بهمنیار را با سکوتش از جواب قانع کرد؛ زیرا [[ابنسینا]] معتقد بود در صورت پذیرش دخالت زمان در وجود دیگر سائل و مسئولی باقی نخواهد بود.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۸۴.</ref> امامخمینی همسو با حکمت متعالیه بر این باور است که زمان در وجود دخالت دارد و سائل و مسئولعنه باقی است؛ زیرا وجود انسان یک وجود سیال و باقی است و وجود در زمان لاحق همان وجود در زمان سابق است که ناقص بود و کامل شد<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۸۴.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|زمان}}. | ||
# قوای نفس: ازجمله اختلافات میان بهمنیار و ابنسینا آن است که چگونه برخی قوای نفس، مدرِک و برخی دیگر غیر مدرِکاند با اینکه ذات همه قوا واحد است.<ref>ابنسینا، المباحثات، ۲۲۰–۲۲۱.</ref> ابنسینا طبق مسلکی که دربارهٔ تجرد نفس در آغاز خلقت داشته (روحانیة الحدوث)، نتوانسته آن را جواب دهد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۳۰.</ref> امامخمینی دربارهٔ این اختلاف با توجه به [[حرکت جوهری]]، معتقد است برای نفس یک گونه وجود طبیعی است که بهتدریج ترقی کمالی پیدا میکند؛ بنابراین ممکن است قوایی که در اول حاصل شده مدرک نباشند؛ ولی قوایی که پس از رسیدن نفس به مقام تجرد حاصل میشوند، مدرک باشند<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۳۰.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|نفس}}. | # قوای نفس: ازجمله اختلافات میان بهمنیار و ابنسینا آن است که چگونه برخی قوای نفس، مدرِک و برخی دیگر غیر مدرِکاند با اینکه ذات همه قوا واحد است.<ref>ابنسینا، المباحثات، ۲۲۰–۲۲۱.</ref> ابنسینا طبق مسلکی که دربارهٔ تجرد نفس در آغاز خلقت داشته (روحانیة الحدوث)، نتوانسته آن را جواب دهد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۳۰.</ref> امامخمینی دربارهٔ این اختلاف با توجه به [[حرکت جوهری]]، معتقد است برای نفس یک گونه وجود طبیعی است که بهتدریج ترقی کمالی پیدا میکند؛ بنابراین ممکن است قوایی که در اول حاصل شده مدرک نباشند؛ ولی قوایی که پس از رسیدن نفس به مقام تجرد حاصل میشوند، مدرک باشند<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۳۰.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|نفس}}. | ||
# حرکت جوهری: بهمنیار قائل به حرکت در جوهر شیء و تبدل جوهری است و با ابنسینا که منکر حرکت در جوهر شیء است اختلاف دارد<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۲۰–۱۲۱.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|حرکت جوهری}}. | # حرکت جوهری: بهمنیار قائل به حرکت در جوهر شیء و تبدل جوهری است و با ابنسینا که منکر حرکت در جوهر شیء است اختلاف دارد<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۲۰–۱۲۱.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|حرکت جوهری}}. | ||
== شیخ اشراق == | == شیخ اشراق == | ||
شهابالدین یحیی فرزند حبشبنامیرک سهروردی معروف به شیخ اشراق در سال ۵۴۹ق در سهرورد از توابع [[زنجان]] به دنیا آمد.<ref>مدرس تبریزی، ریحانة الادب، ۳/۲۹۸؛ ضیایی و دیگران، بنیانگذار مکتب اشراق، ۲/۲۷۱.</ref> وی نزد مجدالدین جیلی و ظهیرالدین فارسی منطق و فلسفه خواند<ref>شهرزوری، نزهة الارواح و روضه الافراح، ۴۵۴–۴۶۰؛ ضیایی و دیگران، بنیانگذار مکتب اشراق، ۲/۲۷۲.</ref> و به مسافرتهای زیادی رفت و با عرفای بسیاری دیدار کرد.<ref>شهرزوری، نزهة الارواح و روضه الافراح، ۴۵۸.</ref> او با عرضه فلسفه خاص خود به دفاع از فلسفه و عقلانیت پرداخت و بر روش ذوقی و شهودی در کنار روش بحثی و استدلالی تأکید میکرد.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۱۲۱، ۳۶۱ و ۲/۱۵۶.</ref> امامخمینی از شیخ اشراق با القابی چون شیخ مقتول،<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۵۴ و ۶۴.</ref> صاحب آثار نفیس و مصنفات عزیز،<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۳۵.</ref> حکیم نورانی<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۵۲.</ref> و احیاکننده طریقه حکمت افلاطونی<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۶۰.</ref> یاد میکند. ایشان به فلسفه اشراق کاملاً توجه کرده و از اصطلاحات اشراقی در آثار خود بهره برده است<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۳۱؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۱.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|شهابالدین سهروردی}}. | شهابالدین یحیی فرزند حبشبنامیرک سهروردی معروف به [[شهابالدین سهروردی|شیخ اشراق]] در سال ۵۴۹ق در سهرورد از توابع [[زنجان]] به دنیا آمد.<ref>مدرس تبریزی، ریحانة الادب، ۳/۲۹۸؛ ضیایی و دیگران، بنیانگذار مکتب اشراق، ۲/۲۷۱.</ref> وی نزد مجدالدین جیلی و ظهیرالدین فارسی [[منطق]] و فلسفه خواند<ref>شهرزوری، نزهة الارواح و روضه الافراح، ۴۵۴–۴۶۰؛ ضیایی و دیگران، بنیانگذار مکتب اشراق، ۲/۲۷۲.</ref> و به مسافرتهای زیادی رفت و با عرفای بسیاری دیدار کرد.<ref>شهرزوری، نزهة الارواح و روضه الافراح، ۴۵۸.</ref> او با عرضه فلسفه خاص خود به دفاع از [[فلسفه]] و عقلانیت پرداخت و بر روش ذوقی و شهودی در کنار روش بحثی و استدلالی تأکید میکرد.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۱۲۱، ۳۶۱ و ۲/۱۵۶.</ref> امامخمینی از شیخ اشراق با القابی چون شیخ مقتول،<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۵۴ و ۶۴.</ref> صاحب آثار نفیس و مصنفات عزیز،<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۳۵.</ref> حکیم نورانی<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۵۲.</ref> و احیاکننده طریقه حکمت افلاطونی<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۶۰.</ref> یاد میکند. ایشان به فلسفه اشراق کاملاً توجه کرده و از اصطلاحات اشراقی در آثار خود بهره برده است<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۳۱؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۱.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|شهابالدین سهروردی}}. | ||
== طوسی == | == طوسی == | ||
خواجه نصیرالدین طوسی در سال ۵۹۷ق در طوس به دنیا آمد. خاندان او در اصل اهل جهرود ساوه بودند.<ref>آقابزرگ، الذریعه، ۱/۱۴؛ تنکابنی، قصص العلماء، ۳۵۳.</ref> وی نزد فریدالدین داماد نیشابوری | [[خواجهنصیرالدین طوسی|خواجه نصیرالدین طوسی]] در سال ۵۹۷ق در طوس به دنیا آمد. خاندان او در اصل اهل جهرود ساوه بودند.<ref>آقابزرگ، الذریعه، ۱/۱۴؛ تنکابنی، قصص العلماء، ۳۵۳.</ref> وی نزد فریدالدین داماد نیشابوری الاشارات و التنبیهات ابنسینا را آموخت<ref>شوشتری، مجالس المؤمنین، ۲/۲۰۳.</ref> و نزد قطبالدین مصری کتاب قانون و نزد کمالالدینبنیونس مصری ریاضیات را خواند.<ref>دباشی و هدایی، خواجهنصیرالدین طوسی ۳/۱۵.</ref> از کارهای مهم خواجه نگارش کتاب تجرید الاعتقاد است. وی در این کتاب شیوه جدیدی برای [[علم کلام]] بنیان نهاد و کلام فلسفی را به معنای دقیق آن تأسیس کرد.<ref>یزدانپناه، خواجهنصیر، ۱۱.</ref> | ||
امامخمینی در آثار خود از خواجهنصیر با عنوان محقق خبیر، افضل متأخران، نصیر ملت و دین و محقق طائفه حق یاد کرده<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۲۶۰ و ۵۹۳؛ امامخمینی، انوار الهدایه، ۲/۴۰۷؛ امامخمینی، مناهج الوصول، ۱/۱۱۵؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۱۲ و ۱۶۳.</ref> و از آرا و مبانی کلامی فلسفی خواجه بهره برده و در برخی موارد آن را بررسی و نقد کرده است {{ببینید|متن=ببینید| خواجهنصیرالدین طوسی}}. | امامخمینی در آثار خود از خواجهنصیر با عنوان محقق خبیر، افضل متأخران، نصیر ملت و دین و محقق طائفه حق یاد کرده<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۲۶۰ و ۵۹۳؛ امامخمینی، انوار الهدایه، ۲/۴۰۷؛ امامخمینی، مناهج الوصول، ۱/۱۱۵؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۱۲ و ۱۶۳.</ref> و از آرا و مبانی کلامی فلسفی خواجه بهره برده و در برخی موارد آن را بررسی و نقد کرده است {{ببینید|متن=ببینید| خواجهنصیرالدین طوسی}}. | ||
خط ۹۵: | خط ۹۵: | ||
# در این شبهه، میان اینکه مفهوم واجبالوجود به نحو عرضی بر هر دو واجب حمل میشود و اینکه هر یک از آن دو، واجبالوجود بذاته باشند، جمع شده است؛ در حالیکه جمع میان ذاتیبودن واجبالوجود و عرضیبودن آن، جمع میان دو امر متباین است؛ بنابراین واجبالوجودبودن نمیتواند برای هر کدام از آنها هم ذاتی باشد و هم عرضی؛ زیرا ذاتی به معنای جوهر شیء و عرضی به معنای عرض شیء است و شیء واحد نمیتواند هم [[جوهر]] و هم [[عرض]] باشد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۶۹.</ref> | # در این شبهه، میان اینکه مفهوم واجبالوجود به نحو عرضی بر هر دو واجب حمل میشود و اینکه هر یک از آن دو، واجبالوجود بذاته باشند، جمع شده است؛ در حالیکه جمع میان ذاتیبودن واجبالوجود و عرضیبودن آن، جمع میان دو امر متباین است؛ بنابراین واجبالوجودبودن نمیتواند برای هر کدام از آنها هم ذاتی باشد و هم عرضی؛ زیرا ذاتی به معنای جوهر شیء و عرضی به معنای عرض شیء است و شیء واحد نمیتواند هم [[جوهر]] و هم [[عرض]] باشد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۶۹.</ref> | ||
به اعتقاد امامخمینی این دو اشکال از نداشتنِ درک صحیح از دو اصطلاح ذاتی و عرضی ناشی شده است. از ذاتی و عرضی در دو باب بحث شده است: یکی در باب ایساغوجی و | به اعتقاد امامخمینی این دو اشکال از نداشتنِ درک صحیح از دو اصطلاح ذاتی و عرضی ناشی شده است. از ذاتی و عرضی در دو باب بحث شده است: یکی در باب ایساغوجی و کلیات خمس و دیگری در باب برهان، و منافاتی ندارد که چیزی در باب کلیات خمس عرضی و در باب برهان ذاتی باشد<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۶۹–۷۰.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|منطق}}. پس هر دو اشکال مرتفع میشود؛ زیرا آنجا که در مفهوم واجب بهطور عرضی بر دو معقول حمل میشود، منظور عرضی باب کلیات خمس (باب ایساغوجی) است و آنجا که مفهوم واجب برای هر کدام واجب لذاته است، مراد از ذاتی، ذاتی باب برهان است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۷۰.</ref> | ||
امامخمینی پاسخهایی را که به این شبهه داده شده، کافی نمیداند و در جواب و رفع این شبهه بر این باور است که بر مبنای اصالت وجود در دار هستی یک حقیقت بیشتر موجود نیست و مراتب وجود در حقیقت وجود، مختلف نیستند، بلکه حقیقت وجود یکی و اختلاف آنها به شدت و ضعف است و مابهالامتیاز در آنها عین مابهالاشتراک است. در این صورت اگر یکی از دو واجب فرضی، همین حقیقت اصیل باشد، با توجه به اصالت وجود، واجب دیگری که به تمام ذات و حقیقت با این واجب مخالف است، چیزی جز عدم نخواهد بود؛ زیرا تنها عدم است که از تمام جهات و به تمام ذات با [[وجود]] | امامخمینی پاسخهایی را که به این شبهه داده شده، کافی نمیداند و در جواب و رفع این شبهه بر این باور است که بر مبنای اصالت وجود در دار هستی یک حقیقت بیشتر موجود نیست و مراتب وجود در حقیقت وجود، مختلف نیستند، بلکه حقیقت وجود یکی و اختلاف آنها به شدت و ضعف است و مابهالامتیاز در آنها عین مابهالاشتراک است. در این صورت اگر یکی از دو واجب فرضی، همین حقیقت اصیل باشد، با توجه به اصالت وجود، واجب دیگری که به تمام ذات و حقیقت با این واجب مخالف است، چیزی جز عدم نخواهد بود؛ زیرا تنها عدم است که از تمام جهات و به تمام ذات با [[وجود]] متباین است؛ پس نقیض وجود، یا [[عدم]] است یا [[ماهیت]] و طبق اصالت وجود ثابت شد ماهیت امری اعتباری است؛ بنابراین فرد دوم واجب، یا باید عدم باشد یا ماهیت<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۷۱.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|اصالت وجود | توحید(۱)}}. | ||
بنابر نظر امامخمینی شبهه ابنکمونه بنابر اصالت ماهیت نیز قابل جوابدادن است؛ به این بیان که اگر واجبتعالی عالم، قادر و مرید است؛ پس واجب باید از تمام جهات به اوصاف کمالی متصف باشد؛ در حالیکه بر اساس شبهه ابنکمونه واجب باید از تمام جهات مباین با واجب دیگر باشد؛ یعنی واجب دیگر باید جاهل، عاجز و غیر مرید باشد و این خلاف فرض است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۷۱–۷۲.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|توحید(۱)}}. | بنابر نظر امامخمینی [[شبهه ابنکمونه]] بنابر اصالت ماهیت نیز قابل جوابدادن است؛ به این بیان که اگر واجبتعالی عالم، قادر و مرید است؛ پس واجب باید از تمام جهات به اوصاف کمالی متصف باشد؛ در حالیکه بر اساس شبهه ابنکمونه واجب باید از تمام جهات مباین با واجب دیگر باشد؛ یعنی واجب دیگر باید جاهل، عاجز و غیر مرید باشد و این خلاف فرض است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۷۱–۷۲.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|توحید(۱)}}. | ||
== دوانی == | == دوانی == | ||
[[جلالالدین محمد دوانی]] (۸۳۰ –۹۰۷ق) در دوان، از آبادیهای اطراف کازرون، زاده شد و نخست در زادگاه خود نزد پدر خود سعدالدین اسعد دوانی به تحصیل پرداخت. پدر وی از عالمانی بود که مدارج علمی را نزد میرشریف جرجانی آموخته بود.<ref>عارفی، مکتب فلسفی شیراز و اصفهان، ۱۳۰–۱۳۱.</ref> دوانی سپس در [[شیراز]] از استادانی چون عبدالله میمون کرمانی، محمد کازرونی، روزبهان بقلی شیرازی و محمد کوشکناری انصاری بهره برد.<ref>عارفی، مکتب فلسفی شیراز و اصفهان، ۱۳۱؛ تویسرکانی، مقدمه بر سبع رسائل، ۲۱–۲۲.</ref> وی که یکی از چهرههای سرشناس مکتب فلسفی کلامی شیراز بهشمار میرود<ref>عارفی، مکتب فلسفی شیراز و اصفهان، ۱۳۰.</ref> معاصر سیدصدرالدین دشتکی و سیدمنصور دشتکی بوده، با آنان مناظرهها داشته و در نوشتههای خود ناظر به آرا و نقدهای آنان است.<ref>عارفی، مکتب فلسفی شیراز و اصفهان، ۱۳۱–۱۳۲.</ref> وی ازجمله کسانی است که بر متفکران پس از خود تأثیر فراوان گذاشته و اندیشههای او در زمینههای مختلف، دیگران را به تفکر واداشته است و ملاصدرا نیز آرا و اندیشههای او را در | [[جلالالدین محمد دوانی]] (۸۳۰ –۹۰۷ق) در دوان، از آبادیهای اطراف کازرون، زاده شد و نخست در زادگاه خود نزد پدر خود سعدالدین اسعد دوانی به تحصیل پرداخت. پدر وی از عالمانی بود که مدارج علمی را نزد میرشریف جرجانی آموخته بود.<ref>عارفی، مکتب فلسفی شیراز و اصفهان، ۱۳۰–۱۳۱.</ref> دوانی سپس در [[شیراز]] از استادانی چون عبدالله میمون کرمانی، محمد کازرونی، روزبهان بقلی شیرازی و محمد کوشکناری انصاری بهره برد.<ref>عارفی، مکتب فلسفی شیراز و اصفهان، ۱۳۱؛ تویسرکانی، مقدمه بر سبع رسائل، ۲۱–۲۲.</ref> وی که یکی از چهرههای سرشناس مکتب فلسفی کلامی شیراز بهشمار میرود<ref>عارفی، مکتب فلسفی شیراز و اصفهان، ۱۳۰.</ref> معاصر سیدصدرالدین دشتکی و سیدمنصور دشتکی بوده، با آنان مناظرهها داشته و در نوشتههای خود ناظر به آرا و نقدهای آنان است.<ref>عارفی، مکتب فلسفی شیراز و اصفهان، ۱۳۱–۱۳۲.</ref> وی ازجمله کسانی است که بر متفکران پس از خود تأثیر فراوان گذاشته و اندیشههای او در زمینههای مختلف، دیگران را به تفکر واداشته است و ملاصدرا نیز آرا و اندیشههای او را در کتاب اسفار مطرح و بررسی کرده است.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۶، ۳۱۸، ۴۰۷؛ ۲/۲۷۱ و ۵/۲۷۹؛ عارفی، مکتب فلسفی شیراز و اصفهان، ۱۳۲.</ref> | ||
دوانی نه تنها بر آرای گذشتگان مسلط بود، بلکه با استفاده از نیروی خلاق فکری خود، نوآوریهایی نیز داشته است. برخورداری وی نوعی استقلال در فکر و نوآوری مایه امتیاز و برجستگی شخصیت او است و ازجمله معدود اندیشمندانی است که در اندیشههای بلند [[شهابالدین سهروردی]] به تأمل پرداخته است. رساله الحوراء، شواکل الحور فی شرح هیاکل النور به خوبی نشان میدهد که وی با آثار سهرودی انس و آشنایی داشته است؛ چنانکه با آثار [[ابنعربی]] نیز مأنوس بود.<ref>دینانی، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ۲/۲۸۴.</ref> وی در [[منطق]]، [[کلام]]، [[فلسفه]] و دیگر علوم تألیفاتی گرانبها دارد و ازجمله آثار او عبارتاند از: شرح اثبات الجوهر المفارق، الرسالة القلمیه، رسالة الزوراء، الحوراء، حاشیه بر شرح محاکمات جرجانی، اثبات الواجب (قدیم و جدید)، شرح العقاید العضدیه، حاشیههای قدیم، جدید و أجدّ بر شرح جدید تجرید.<ref>عارفی، مکتب فلسفی شیراز و اصفهان، ۱۳۵–۱۳۷؛ تویسرکانی، مقدمه بر سبع رسائل، ۳۲–۴۱.</ref> ازجمله شاگردان وی قاضی کمالالدین میرحسین یزدی، جمالالدین محمود شیرازی، کمالالدین حسین لاری، جمالالدین محمد استرآبادی، منصور باغنوی معروف به ملامیرزاجان و شمسالدین محمدبناحمد خفری میباشند.<ref>عارفی، مکتب فلسفی شیراز و اصفهان، ۱۳۴–۱۳۳؛ تویسرکانی، مقدمه بر سبع رسائل، ۲۱.</ref> | دوانی نه تنها بر آرای گذشتگان مسلط بود، بلکه با استفاده از نیروی خلاق فکری خود، نوآوریهایی نیز داشته است. برخورداری وی نوعی استقلال در فکر و نوآوری مایه امتیاز و برجستگی شخصیت او است و ازجمله معدود اندیشمندانی است که در اندیشههای بلند [[شهابالدین سهروردی]] به تأمل پرداخته است. رساله الحوراء، شواکل الحور فی شرح هیاکل النور به خوبی نشان میدهد که وی با آثار سهرودی انس و آشنایی داشته است؛ چنانکه با آثار [[ابنعربی]] نیز مأنوس بود.<ref>دینانی، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ۲/۲۸۴.</ref> وی در [[منطق]]، [[کلام]]، [[فلسفه]] و دیگر علوم تألیفاتی گرانبها دارد و ازجمله آثار او عبارتاند از: شرح اثبات الجوهر المفارق، الرسالة القلمیه، رسالة الزوراء، الحوراء، حاشیه بر شرح محاکمات جرجانی، اثبات الواجب (قدیم و جدید)، شرح العقاید العضدیه، حاشیههای قدیم، جدید و أجدّ بر شرح جدید تجرید.<ref>عارفی، مکتب فلسفی شیراز و اصفهان، ۱۳۵–۱۳۷؛ تویسرکانی، مقدمه بر سبع رسائل، ۳۲–۴۱.</ref> ازجمله شاگردان وی قاضی کمالالدین میرحسین یزدی، جمالالدین محمود شیرازی، کمالالدین حسین لاری، جمالالدین محمد استرآبادی، منصور باغنوی معروف به ملامیرزاجان و شمسالدین محمدبناحمد خفری میباشند.<ref>عارفی، مکتب فلسفی شیراز و اصفهان، ۱۳۴–۱۳۳؛ تویسرکانی، مقدمه بر سبع رسائل، ۲۱.</ref> | ||
امامخمینی نیز در آثار خود از دوانی با عناوینی چون محقق، فاضل و علامه نام برده<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۳۸–۴۴۰؛ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۱/۱۶۰؛ امامخمینی، مناهج الوصول، ۱/۲۱۴.</ref> و برخی آرا و مبانی وی را بررسی کرده است؛ ازجمله: | امامخمینی نیز در آثار خود از دوانی با عناوینی چون محقق، فاضل و علامه نام برده<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۳۸–۴۴۰؛ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۱/۱۶۰؛ امامخمینی، مناهج الوصول، ۱/۲۱۴.</ref> و برخی آرا و مبانی وی را بررسی کرده است؛ ازجمله: | ||
# [[مشتق]]: مسئله مشتق که به عنوان یکی از مسائل دانش [[اصول فقه]] شناخته میشود، مورد توجه دوانی نیز بوده است. اهمیت بحث مشتق نزد دوانی از آن جهت است که او در دو مسئله اصالت وجود و ماهیت و ذوق تأله از آن بهره برده است.<ref>محمدخانی، وحدت از دیدگاه دوانی، ۷۵.</ref> به اعتقاد دوانی تفاوت مشتق و مبدأ اشتقاق همان تفاوت عرض و عرضی است؛ یعنی تفاوت به اعتبار «لا بشرط» و «بشرط لا» است؛ به این بیان که مشتق، امر «لا بشرط» و مبدأ اشتقاق امر «بشرط لا» است؛ از اینرو مشتق قابل حمل و مبدأ اشتقاق غیرقابل حمل است؛ یعنی تفاوت مشتق با مبدأ اشتقاق همانند تفاوت صورت و ماده در دو اعتبار «بشرط لا» و «لا بشرط» میباشد؛ از اینرو مشتق در معنی واقعی خود جز یک طبیعتِ وصفی و بسیط چیز دیگری نیست.<ref>دوانی جلالالدین، حاشیه قدیم شرح تجرید، ۱۱۶؛ دوانی جلالالدین، حاشیه اجد شرح تجرید، ۱۲۲–۱۲۵؛ محمدخانی، وحدت از دیدگاه دوانی، ۷۵.</ref> از خواص و ویژگیهای اساسی مشتق نزد دوانی، ارتباط و انتساب آن به مبدأ اشتقاق است؛ به این معنا که صدق مشتق بر چیزی، مقتضی قیام مبدأ اشتقاق به آن نیست، بلکه به معنای در ارتباطبودن با آن و منسوببودن به آن است، مانند حدّاد و صدق آن بر حدید.<ref>محمدخانی، وحدت از دیدگاه دوانی، ۷۵.</ref> ملاصدرا بر این بیان دوانی چند اشکال گرفته است<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۶۵.</ref>؛ اما امامخمینی سخن دوانی را درست میداند و معتقد است فرقی میان مشتق و مبدأ آن نیست، مگر به «لا بشرط» و «بشرط لا»؛ از اینرو مشتق در معنای واقعی خود جز یک طبیعتِ وصفی و بسیط چیز دیگری نیست.<ref>امامخمینی، تنقیح الاصول، ۱/۱۷۳ و ۱۷۸؛ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۱/۱۶۵ و ۱۷۵.</ref> | # [[مشتق]]: مسئله مشتق که به عنوان یکی از مسائل دانش [[اصول فقه]] شناخته میشود، مورد توجه دوانی نیز بوده است. اهمیت بحث مشتق نزد دوانی از آن جهت است که او در دو مسئله [[اصالت وجود]] و ماهیت و ذوق تأله از آن بهره برده است.<ref>محمدخانی، وحدت از دیدگاه دوانی، ۷۵.</ref> به اعتقاد دوانی تفاوت مشتق و مبدأ اشتقاق همان تفاوت عرض و عرضی است؛ یعنی تفاوت به اعتبار «لا بشرط» و «بشرط لا» است؛ به این بیان که مشتق، امر «لا بشرط» و مبدأ اشتقاق امر «بشرط لا» است؛ از اینرو مشتق قابل حمل و مبدأ اشتقاق غیرقابل حمل است؛ یعنی تفاوت مشتق با مبدأ اشتقاق همانند تفاوت صورت و ماده در دو اعتبار «بشرط لا» و «لا بشرط» میباشد؛ از اینرو مشتق در معنی واقعی خود جز یک طبیعتِ وصفی و بسیط چیز دیگری نیست.<ref>دوانی جلالالدین، حاشیه قدیم شرح تجرید، ۱۱۶؛ دوانی جلالالدین، حاشیه اجد شرح تجرید، ۱۲۲–۱۲۵؛ محمدخانی، وحدت از دیدگاه دوانی، ۷۵.</ref> از خواص و ویژگیهای اساسی مشتق نزد دوانی، ارتباط و انتساب آن به مبدأ اشتقاق است؛ به این معنا که صدق مشتق بر چیزی، مقتضی قیام مبدأ اشتقاق به آن نیست، بلکه به معنای در ارتباطبودن با آن و منسوببودن به آن است، مانند حدّاد و صدق آن بر حدید.<ref>محمدخانی، وحدت از دیدگاه دوانی، ۷۵.</ref> ملاصدرا بر این بیان دوانی چند اشکال گرفته است<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۶۵.</ref>؛ اما امامخمینی سخن دوانی را درست میداند و معتقد است فرقی میان مشتق و مبدأ آن نیست، مگر به «لا بشرط» و «بشرط لا»؛ از اینرو مشتق در معنای واقعی خود جز یک طبیعتِ وصفی و بسیط چیز دیگری نیست.<ref>امامخمینی، تنقیح الاصول، ۱/۱۷۳ و ۱۷۸؛ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۱/۱۶۵ و ۱۷۵.</ref> | ||
# وحدت وجود و کثرت موجود: دوانی قائل به وحدت وجود و کثرت موجود است و معتقد است که اصالت در خداوند تعالی با وجود و در غیر خداوند با ماهیت است؛ از اینرو وی به وحدت وجود و کثرت موجود قائل است که به نظریه «ذوق المتألهین» مشهور است. دوانی میان «مفهوم وجود» و «موجود معقول از وجود» تفاوت قائل است. در نظر او وجود حقیقی خارجی، واحد و قائم به ذات و مبدأ اشتقاق موجود است، و معقول از وجود نیز امری اعتباری است. در حقیقت وی موجودیت واجب را عین وجود او و موجودیت ممکنات را انتسابی میداند<ref>دوانی، سبع رسائل، ۱۲۹.</ref> و امامخمینی نیز شبیه «ذوق تالّه» معتقد به وحدت وجود و کثرت موجود میباشد و خاطرنشان میکند که شاید دوانی این ذوق را از اهل معرفت گرفته است.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۶۲.</ref> | # [[وحدت وجود]] و کثرت موجود: دوانی قائل به وحدت وجود و کثرت موجود است و معتقد است که اصالت در خداوند تعالی با وجود و در غیر خداوند با ماهیت است؛ از اینرو وی به وحدت وجود و کثرت موجود قائل است که به نظریه «ذوق المتألهین» مشهور است. دوانی میان «مفهوم وجود» و «موجود معقول از وجود» تفاوت قائل است. در نظر او وجود حقیقی خارجی، واحد و قائم به ذات و مبدأ اشتقاق موجود است، و معقول از وجود نیز امری اعتباری است. در حقیقت وی موجودیت واجب را عین وجود او و موجودیت ممکنات را انتسابی میداند<ref>دوانی، سبع رسائل، ۱۲۹.</ref> و امامخمینی نیز شبیه «ذوق تالّه» معتقد به وحدت وجود و کثرت موجود میباشد و خاطرنشان میکند که شاید دوانی این ذوق را از اهل معرفت گرفته است.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۶۲.</ref> | ||
# اصالت وجود: دوانی قائل به اصالت وجود در واجب تعالی و اصالت ماهیت در ممکنات است<ref>← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۶۵–۸۵.</ref>؛ اما به اعتقاد امامخمینی این نظریه خلاف قانون سنخیت است؛ زیرا اگر اثر با مؤثر سنخیت نداشته باشد، نشاندهنده عدم تأثیر مؤثر است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۵۵.</ref>؛ بر این اساس، اصالت به وجود است و ماهیت امری اعتباری است {{ببینید|متن=ببینید|اصالت وجود}}. | # اصالت وجود: دوانی قائل به اصالت وجود در واجب تعالی و اصالت ماهیت در ممکنات است<ref>← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۶۵–۸۵.</ref>؛ اما به اعتقاد امامخمینی این نظریه خلاف قانون سنخیت است؛ زیرا اگر اثر با مؤثر سنخیت نداشته باشد، نشاندهنده عدم تأثیر مؤثر است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۵۵.</ref>؛ بر این اساس، اصالت به وجود است و ماهیت امری اعتباری است {{ببینید|متن=ببینید|اصالت وجود}}. | ||
# انقسام جسم: حکما بر این اعتقادند که انقسام جسم بالقوه بوده و در حدی توقف ندارد؛ مانند عدد که تا هرجا فرض فرضکننده باشد امکان عدد هست و هرکجا که فرض فرضکننده نباشد متوقف میشود؛ بنابراین انقسام جسم غیر متناهی لایقفی است<ref>قطبالدین رازی، المحاکمات بین شرحی الاشارات، ۲/۱۴۸؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۳۸–۴۳۹.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|جسم}}. دوانی به قطبالدین رازی اعتراض کرده، معتقد است عدم تناهی انقسام در مثل عدد فرضکردن، تنها در وهم است، نه در عقل؛ زیرا عدم تناهی انقسام در عقل، مانند عدد درست نیست و ادله بطلان تسلسل در آن جاری است؛ زیرا عقل زمانی که برای جسم اجزای غیر متناهی فرض میکند، چون بر احاطه پیداکردن بر غیر متناهی قدرت دارد، از اینرو تمام اجزای غیر متناهی را بهطور دفعی فرض میکند، ولی وهم از چنین احاطهای ناتوان است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۴۹.</ref> قطبالدین رازی برای ابطال مذهب نظّام میان جزء تحلیلی و جزء ترکیبی خارجی در مقدار، فرق قائل نیست<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۴۰.</ref>؛ از همینرو به اعتقاد امامخمینی اشکالی که از طرف دوانی بیان شده، بر حکما وارد است و جواب صاحب محاکمات کافی نیست<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۴۰.</ref>؛ هرچند شاگرد دوانی، فاضل باغنوی به استاد خود پاسخ داده است؛ اما امامخمینی همسو با ملاهادی سبزواری معتقد است ایراد باغنوی بر دوانی نیز وارد نیست.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۴۱–۴۴۰.</ref> | # انقسام جسم: حکما بر این اعتقادند که انقسام جسم بالقوه بوده و در حدی توقف ندارد؛ مانند عدد که تا هرجا فرض فرضکننده باشد امکان عدد هست و هرکجا که فرض فرضکننده نباشد متوقف میشود؛ بنابراین انقسام جسم غیر متناهی لایقفی است<ref>قطبالدین رازی، المحاکمات بین شرحی الاشارات، ۲/۱۴۸؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۳۸–۴۳۹.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|جسم}}. دوانی به قطبالدین رازی اعتراض کرده، معتقد است عدم تناهی انقسام در مثل عدد فرضکردن، تنها در وهم است، نه در عقل؛ زیرا عدم تناهی انقسام در عقل، مانند عدد درست نیست و ادله بطلان تسلسل در آن جاری است؛ زیرا عقل زمانی که برای جسم اجزای غیر متناهی فرض میکند، چون بر احاطه پیداکردن بر غیر متناهی قدرت دارد، از اینرو تمام اجزای غیر متناهی را بهطور دفعی فرض میکند، ولی وهم از چنین احاطهای ناتوان است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۴۹.</ref> قطبالدین رازی برای ابطال مذهب نظّام میان جزء تحلیلی و جزء ترکیبی خارجی در مقدار، فرق قائل نیست<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۴۰.</ref>؛ از همینرو به اعتقاد امامخمینی اشکالی که از طرف دوانی بیان شده، بر حکما وارد است و جواب صاحب محاکمات کافی نیست<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۴۰.</ref>؛ هرچند شاگرد دوانی، فاضل باغنوی به استاد خود پاسخ داده است؛ اما امامخمینی همسو با ملاهادی سبزواری معتقد است ایراد باغنوی بر دوانی نیز وارد نیست.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۴۱–۴۴۰.</ref> | ||
== میرداماد == | == میرداماد == | ||
میربرهانالدین محمدباقر داماد متخلص به اشراق معروف به | میربرهانالدین محمدباقر داماد متخلص به اشراق معروف به معلم ثالث در خانوادهای متدین به دنیا آمد.<ref>آشتیانی، منتخباتی از آثار، ۱/۲۵؛ محقق، مقدمه بر قبسات، ۱۰؛ تنکابنی، قصص العلماء، ۳۱۸.</ref> پدرش شمسالدین، داماد علیبنعبدالعالی معروف به محقق ثانی یا [[محقق کرکی]]<ref>هادی، شرح حال میرداماد و میرفندرسکی، ۲۱–۲۲؛ خوانساری، میرسیدمحمدباقر، روضات الجنات، ۲/۶۲.</ref> از روحانیان بزرگ [[شیعه]] در [[صفویه|دوره صفوی]] بود.<ref>تنکابنی، قصص العلماء، ۳۱۸.</ref> از همین خویشاوندی بود که لقب «داماد» در خاندان میرشمسالدین باقی ماند و به فرزندش میرمحمدباقر منتقل شد.<ref>هادی، شرح حال میرداماد و میرفندرسکی، ۱۳؛ ترکمان، اسکندربیک تاریخ عالم آرای عباسی، ۱/۱۴۶–۱۴۷.</ref> میرداماد در استرآباد به دنیا آمد و در [[مشهد]] رشد کرد. او تعلیمات نخستین دین را در آنجا آموخت و در [[اصفهان]] علوم عقلی و نقلی را فرا گرفت.<ref>دباشی و فتحی، میرداماد و تأسیس مکتب اصفهان، ۳/۱۲۹.</ref> او در طول حیات خودش فیلسوف، ریاضیدانی کامل، [[فقیه]]، مفسر و محدثی تمامعیار بود.<ref>دباشی و فتحی، میرداماد و تأسیس مکتب اصفهان، ۳/۱۲۹.</ref> وی در سال ۱۰۴۱ق در راه [[کربلا]] در بستر بیماری افتاد و از دنیا رفت و در [[نجف اشرف]] به خاک سپرده شد.<ref>دباشی و فتحی، میرداماد و تأسیس مکتب اصفهان، ۳/۱۳۰؛ هادی، شرح حال میرداماد و میرفندرسکی، ۳۲–۳۳.</ref> | ||
از استادان برجستهای که میرداماد نزد آنان درس خوانده، [[حسینبنعبدالصمد عاملی]] (پدر شیخ بهایی) و عبدالعالی کرکی است.<ref>دباشی و فتحی، میرداماد و تأسیس مکتب اصفهان، ۳/۱۳۳.</ref> میرداماد در دربار [[شاهعباس صفوی]] مقام و منزلت بالایی داشت<ref>دباشی و فتحی، میرداماد و تأسیس مکتب اصفهان، ۳/۱۳۴.</ref> و ازجمله شاگردان وی ملاصدرا، شمسالدین جیلانی، امیر سیدلوحی (میرلوحی) و قطبالدین اشکوریاند.<ref>دباشی و فتحی، میرداماد و تأسیس مکتب اصفهان، ۳/۱۳۶.</ref> | از استادان برجستهای که میرداماد نزد آنان درس خوانده، [[حسینبنعبدالصمد عاملی]] (پدر شیخ بهایی) و عبدالعالی کرکی است.<ref>دباشی و فتحی، میرداماد و تأسیس مکتب اصفهان، ۳/۱۳۳.</ref> میرداماد در دربار [[شاهعباس صفوی]] مقام و منزلت بالایی داشت<ref>دباشی و فتحی، میرداماد و تأسیس مکتب اصفهان، ۳/۱۳۴.</ref> و ازجمله شاگردان وی ملاصدرا، شمسالدین جیلانی، امیر سیدلوحی (میرلوحی) و قطبالدین اشکوریاند.<ref>دباشی و فتحی، میرداماد و تأسیس مکتب اصفهان، ۳/۱۳۶.</ref> | ||
حدود پنجاه رساله به میرداماد نسبت داده شده است.<ref>هادی، شرح حال میرداماد و میرفندرسکی، ۳۷–۴۵.</ref> وی کتابهای القبسات، الصراط المستقیم و الافق المبین را در کلام و فلسفه، کتاب الرواشح السماویه فی شرح احادیث الامامیه را در تفسیر مجموعهای از احادیث ائمه و تفسیری از [[قرآن]] به نام سدرة المنتهی نوشته است. ازجمله رسالههای او الجزوات، تشریق الحق، الایماضات، فی خلق الأعمال و افعال العباد و التشریقات فی مسالة حدوث العالم و قدمه است.<ref>دباشی و فتحی، میرداماد و تأسیس مکتب اصفهان، ۳/۱۳۷.</ref> پراهمیتترین اثر فلسفی میرداماد، قبسات است. این کتاب دربارهٔ مسئله [[قدم و حدوث]] | حدود پنجاه رساله به میرداماد نسبت داده شده است.<ref>هادی، شرح حال میرداماد و میرفندرسکی، ۳۷–۴۵.</ref> وی کتابهای القبسات، الصراط المستقیم و الافق المبین را در کلام و فلسفه، کتاب الرواشح السماویه فی شرح احادیث الامامیه را در تفسیر مجموعهای از احادیث ائمه و تفسیری از [[قرآن]] به نام سدرة المنتهی نوشته است. ازجمله رسالههای او الجزوات، تشریق الحق، الایماضات، فی خلق الأعمال و افعال العباد و التشریقات فی مسالة حدوث العالم و قدمه است.<ref>دباشی و فتحی، میرداماد و تأسیس مکتب اصفهان، ۳/۱۳۷.</ref> پراهمیتترین اثر فلسفی میرداماد، قبسات است. این کتاب دربارهٔ مسئله [[حدوث و قدم|قدم و حدوث جهان]] و طرح مفهوم حدوث دهری است.<ref>دباشی و فتحی، میرداماد و تأسیس مکتب اصفهان، ۳/۱۴۳.</ref> | ||
امامخمینی از میرداماد با عناوینی مانند المحقق البارع، السند المُمَجَّد، الاستاذ، ذوالرئاستین العقلیة و النقلیة، ذوالسیادتین العلمیة و العملیة و استاذ الکلّ فی الکلّ نام برده<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۲۰، ۱۰۵ و ۱۱۱.</ref> و خاطرنشان کرده است [[محقق داماد]] کتابی نوشته است که در آن کتاب برهان متینی بر حدوث عالم را که در خواب اقامه کرده، نقل میکند و شاید این کتاب را در پی آن برهانی که در حال خلسه ذکر کرده، نوشته است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۰۷–۳۰۸.</ref> ایشان که کتاب قبسات میرداماد را یکی از کتابهای کمنظیر میداند،<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۲۴.</ref> با مطالعه آن و مباحث مربوط به حدوث و قدم آن، تصمیم میگیرد این کتاب را تدریس کند؛ اما در عالم رؤیا میرداماد را میبیند که راضی به تدریس این کتاب نیست. ایشان پس از مشاهده این رؤیا با تأمل در آن، علت این نارضایتی را آن میداند که میرداماد در نظر اهل علم از عظمت و احترام خاصی برخوردار است و تدریس این کتاب به سبب نداشتن آمادگی و شایستگی در برخی از علمآموزان سبب میشود برخی از افراد نادان که از حقایق آن کتاب آگاهی صحیحی ندارند، به میرداماد بیادبی کنند؛ از اینرو ایشان از تدریس کتاب صرف نظر کرد.<ref>فهری، ترجمه و شرح دعاء السحر، ۲۳.</ref> ازجمله مباحثی که امامخمینی دربارهٔ آنها از آثار میرداماد استفاده کرده است عبارتاند از: | امامخمینی از میرداماد با عناوینی مانند المحقق البارع، السند المُمَجَّد، الاستاذ، ذوالرئاستین العقلیة و النقلیة، ذوالسیادتین العلمیة و العملیة و استاذ الکلّ فی الکلّ نام برده<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۲۰، ۱۰۵ و ۱۱۱.</ref> و خاطرنشان کرده است [[محقق داماد]] کتابی نوشته است که در آن کتاب برهان متینی بر حدوث عالم را که در خواب اقامه کرده، نقل میکند و شاید این کتاب را در پی آن برهانی که در حال خلسه ذکر کرده، نوشته است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۰۷–۳۰۸.</ref> ایشان که کتاب قبسات میرداماد را یکی از کتابهای کمنظیر میداند،<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۲۴.</ref> با مطالعه آن و مباحث مربوط به حدوث و قدم آن، تصمیم میگیرد این کتاب را تدریس کند؛ اما در عالم رؤیا میرداماد را میبیند که راضی به تدریس این کتاب نیست. ایشان پس از مشاهده این رؤیا با تأمل در آن، علت این نارضایتی را آن میداند که میرداماد در نظر اهل علم از عظمت و احترام خاصی برخوردار است و تدریس این کتاب به سبب نداشتن آمادگی و شایستگی در برخی از علمآموزان سبب میشود برخی از افراد نادان که از حقایق آن کتاب آگاهی صحیحی ندارند، به میرداماد بیادبی کنند؛ از اینرو ایشان از تدریس کتاب صرف نظر کرد.<ref>فهری، ترجمه و شرح دعاء السحر، ۲۳.</ref> ازجمله مباحثی که امامخمینی دربارهٔ آنها از آثار میرداماد استفاده کرده است عبارتاند از: | ||
خط ۱۲۳: | خط ۱۲۳: | ||
== ملاصدرا == | == ملاصدرا == | ||
صدرالدین محمدبنابراهیم قوام شیرازی، معروف به «صدرالدین»<ref>ملاصدرا، رساله تصور و تصدیق، ۳۰۷؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۱.</ref> در سال ۹۷۹ق در شیراز به دنیا آمد و در سال ۱۰۵۰ق در شهر بصره درگذشت. پدر او از علما و یکی از کارگزاران حکومت صفوی بود. ملاصدرا در شهر شیراز علوم مقدماتی را پشت سر گذاشت و در ۲۱سالگی به قصد تکمیل معلومات خود راهی شهر قزوین و اصفهان شد.<ref>آقابزرگ، طبقات اعلام الشیعه، ۸/۲۹۱؛ ضیایی و حمیدزاده، ملاصدرا: زندگی و آثار، ۳/۱۷۷؛ دوانی، دورنمایی از زندگانی صدرالمتألهین شیرازی، ۱/۱۳۱–۱۳۲.</ref> وی فیلسوف، عارف و مؤسس حکمت متعالیه است و از استادانی چون [[شیخ بهایی]] و میرداماد بهره برده است. وی افزون بر علوم عقلی، در | صدرالدین محمدبنابراهیم قوام شیرازی، معروف به «صدرالدین»<ref>ملاصدرا، رساله تصور و تصدیق، ۳۰۷؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۱.</ref> در سال ۹۷۹ق در شیراز به دنیا آمد و در سال ۱۰۵۰ق در شهر بصره درگذشت. پدر او از علما و یکی از کارگزاران حکومت صفوی بود. ملاصدرا در شهر شیراز علوم مقدماتی را پشت سر گذاشت و در ۲۱سالگی به قصد تکمیل معلومات خود راهی شهر قزوین و اصفهان شد.<ref>آقابزرگ، طبقات اعلام الشیعه، ۸/۲۹۱؛ ضیایی و حمیدزاده، ملاصدرا: زندگی و آثار، ۳/۱۷۷؛ دوانی، دورنمایی از زندگانی صدرالمتألهین شیرازی، ۱/۱۳۱–۱۳۲.</ref> وی فیلسوف، عارف و مؤسس حکمت متعالیه است و از استادانی چون [[شیخ بهایی]] و میرداماد بهره برده است. وی افزون بر علوم عقلی، در [[تفسیر]]، [[حدیث]] و [[رجال]] صاحبنظر بود.<ref>آشتیانی، شرح حال و آرای، ۲۴–۲۶.</ref> | ||
امامخمینی از ملاصدرا به بزرگی یاد میکرد و با عناوینی چون مولانا الفیلسوف، صدر الحکما و المتألهین،<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۹۵ و ۱۷۱؛ امامخمینی، تعلیقه فوائد، ۹۱.</ref> محقق فلاسفه، فخر طائفه حقه، فیلسوف محقق<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۹۵، ۴۱۳ و ۴۱۶.</ref> و شیخالعرفاء الکاملین<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۶۰؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۵۷.</ref> از او نام میبرد. تأثیر حکمت متعالیه در آثار امامخمینی فراوان دیده میشود. ایشان راه حل فهم آیات الهی را آشنایی با آثار ملاصدرا میداند<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۸۶–۵۸۷.</ref> {{ببینید|متن=ببینید| | امامخمینی از ملاصدرا به بزرگی یاد میکرد و با عناوینی چون مولانا الفیلسوف، صدر الحکما و المتألهین،<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۹۵ و ۱۷۱؛ امامخمینی، تعلیقه فوائد، ۹۱.</ref> محقق فلاسفه، فخر طائفه حقه، فیلسوف محقق<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۹۵، ۴۱۳ و ۴۱۶.</ref> و شیخالعرفاء الکاملین<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۶۰؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۵۷.</ref> از او نام میبرد. تأثیر حکمت متعالیه در آثار امامخمینی فراوان دیده میشود. ایشان راه حل فهم آیات الهی را آشنایی با آثار ملاصدرا میداند<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۸۶–۵۸۷.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|ملاصدرا}}. | ||
== سبزواری == | == سبزواری == | ||
ملاهادیبنمهدی سبزواری (۱۲۱۲–۱۲۸۹ق) حکیم و فیلسوف بزرگ سده سیزدهم مشهور به حاجی سبزواری در سال ۱۲۱۲ق در سبزوار به دنیا آمد.<ref>صدوقی سها، تاریخ حکما و عرفای متأخر، ۱۶۳؛ حبیبی، مقدمه بر شرح اسماء الحسنی، ۲۳.</ref> پدر وی در سال ۱۲۲۱ق هنگام بازگشت از [[حج]] در شیراز درگذشت. حکیم سبزواری تا دهسالگی در سبزوار به خواندن، نوشتن، | ملاهادیبنمهدی سبزواری (۱۲۱۲–۱۲۸۹ق) حکیم و فیلسوف بزرگ سده سیزدهم مشهور به حاجی سبزواری در سال ۱۲۱۲ق در سبزوار به دنیا آمد.<ref>صدوقی سها، تاریخ حکما و عرفای متأخر، ۱۶۳؛ حبیبی، مقدمه بر شرح اسماء الحسنی، ۲۳.</ref> پدر وی در سال ۱۲۲۱ق هنگام بازگشت از [[حج]] در شیراز درگذشت. حکیم سبزواری تا دهسالگی در سبزوار به خواندن، نوشتن، صرف و نحو و [[قرآن]] پرداخت و سپس به مشهد رفت و در مدرسه حاجحسن به مدت ده سال به تحصیل علم و ریاضتهای شرعی و نوافل مشغول شد؛ سپس به اصفهان که حوزه رایج علوم عقلی آن روزگار بود، هجرت کرد و هشت سال در اصفهان توقف کرد<ref>حبیبی، مقدمه بر شرح اسماء الحسنی، ۲۴.</ref>؛ سپس در سال ۱۲۴۲ق به مشهد بازگشت و به مدت هشت سال در این شهر به تدریس حکمت و تفسیر همت گماشت. سبزواری در سال ۱۲۵۰ق به [[مکه]] رفت و در بازگشت به کرمان رفت و مدتی در گمنامی به ریاضت و خادمی یکی از مدارس دینی پرداخت و در سال ۱۲۵۳ق به سبزوار بازگشت و بقیه عمر خود را در سبزوار به تدریس حکمت سپری کرد.<ref>حبیبی، مقدمه بر شرح اسماء الحسنی، ۲۴.</ref> | ||
=== استادان و شاگردان === | === استادان و شاگردان === | ||
استادان حکیم سبزواری در اصفهان عبارتاند بودند از: | استادان حکیم سبزواری در اصفهان عبارتاند بودند از: | ||
# مولی | # مولی اسماعیلبنملامحمد سمیع اصفهانی (واحد العین) معروف به درب کوشکی که حکیم سبزواری به مدت پنج سال در مدرسه کاسهگران نزد او اسفار ملاصدرا را فرا گرفت. | ||
# مولی | # مولی علی نوری: این حکیم بزرگ در آثار ملاصدرا بلکه در جمیع متون فلسفی، بسیار برجسته و شاخص است.<ref>حبیبی، مقدمه بر شرح اسماء الحسنی، ۲۴–۲۵.</ref> | ||
در مدت چهل سال تدریس، حکیم سبزواری، شاگردان فراوانی از او بهره بردند که ازجمله مهمترین آنان عبارتاند از: | در مدت چهل سال تدریس، حکیم سبزواری، شاگردان فراوانی از او بهره بردند که ازجمله مهمترین آنان عبارتاند از: | ||
# [[شیخمرتضی انصاری]]: این | # [[شیخمرتضی انصاری]]: این فقیه برجسته، حدود دو سال در مشهد نزد حکیم سبزواری کتاب شوارق الالهام محقق لاهیجی و بعضی از بحثهای فلسفی را خواند. او از سبزواری به عظمت یاد کرده است.<ref>مدرسی، منتخبی از تاریخ فلاسفه اسلام، ۲۷۵.</ref> | ||
# [[ملاحسینقلی همدانی]]: وی یکی از عارفان وارسته بود که صدها تن ازجمله [[محمد بهاری]]، [[میرزاجواد ملکی تبریزی]] و [[علی زاهد قمی]] در مکتب تربیتی او به عالیترین مراحل و مقامات معنوی رسیدهاند.<ref>حسنزاده، هزار و یک کلمه، ۱/۳۱۵.</ref> وی مدتی از درس سبزواری بهرهمند بود.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۴/۵۲۷؛ صدوقی سها، تاریخ حکما و عرفای متأخر، ۱۸۱.</ref> | # [[ملاحسینقلی همدانی]]: وی یکی از عارفان وارسته بود که صدها تن ازجمله [[محمد بهاری]]، [[میرزاجواد ملکی تبریزی]] و [[علی زاهد قمی]] در مکتب تربیتی او به عالیترین مراحل و مقامات معنوی رسیدهاند.<ref>حسنزاده، هزار و یک کلمه، ۱/۳۱۵.</ref> وی مدتی از درس سبزواری بهرهمند بود.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۴/۵۲۷؛ صدوقی سها، تاریخ حکما و عرفای متأخر، ۱۸۱.</ref> | ||
# حکیم عباس دارابی.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۴/۵۲۶؛ صدوقی سها، تاریخ حکما و عرفای متأخر، ۱۸۳.</ref> | # حکیم عباس دارابی.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۴/۵۲۶؛ صدوقی سها، تاریخ حکما و عرفای متأخر، ۱۸۳.</ref> | ||
خط ۱۴۶: | خط ۱۴۶: | ||
# شرح الابحاث المفیده؛ | # شرح الابحاث المفیده؛ | ||
# شرح النّبراس فی فقه الخواص؛ | # شرح النّبراس فی فقه الخواص؛ | ||
# شرح اسماء الحسنی یا شرح | # شرح اسماء الحسنی یا شرح [[دعای جوشن کبیر]] یا شرح هزار اسم حقتعالی که یکی از شاهکارهای فلسفی و عرفانی بهشمار میرود؛ | ||
# شرح دعای صباح به نام مفتاح الفلاح و مصباح النجاح؛ | # شرح دعای صباح به نام مفتاح الفلاح و مصباح النجاح؛ | ||
# هادی المُضلّین فی اصول الدین؛ | # هادی المُضلّین فی اصول الدین؛ | ||
خط ۱۵۶: | خط ۱۵۶: | ||
# حواشی بر المبدأ و المعاد ملاصدرا؛ | # حواشی بر المبدأ و المعاد ملاصدرا؛ | ||
# دیوان اشعار. وی رسالههای دیگری نیز دارد که با عنوان رسائل حکیم سبزواری تدوین شده است.<ref>حبیبی، مقدمه بر شرح اسماء الحسنی، ۲۶–۳۲.</ref> | # دیوان اشعار. وی رسالههای دیگری نیز دارد که با عنوان رسائل حکیم سبزواری تدوین شده است.<ref>حبیبی، مقدمه بر شرح اسماء الحسنی، ۲۶–۳۲.</ref> | ||
سبزواری به عنوان یکی از بزرگترین شارحان حکمت | سبزواری به عنوان یکی از بزرگترین شارحان [[حکمت صدرایی]]، فلسفه مشاء فارابی و [[ابنسینا]] را با فکر اشراقی سهروردی و مذاق عرفانی ابنعربی آمیخت و اندیشههای فیلسوفان شیعی چون میرداماد و لاهیجی در چارچوب حکمت متعالیه را بررسی کرد.<ref>یزدانپناه، فروغ معرفت، ۱/۱۵۳–۱۵۴.</ref> روش حِکمی محقق سبزواری، همان روش حکمت متعالیه و صدرالمتألهین شیرازی است و مطلب تولیدی چشمگیری ندارد. او تنها در چند مورد، ازجمله برهان تضایف، [[اتحاد عاقل و معقول]]، ترکیب اتحادی ماده و صورت و حقیقت علم، مناقشاتی در کلام ملاصدرا دارد که بیشتر متأخران نیز مناقشات او را وارد ندانستهاند.<ref>مظفری، مفسران و منتقدان حکمت متعالیه، ۳/۴۰۶.</ref> | ||
=== تقریرات امامخمینی بر شرح منظومه === | === تقریرات امامخمینی بر شرح منظومه === | ||
از آنجا که امامخمینی شرح منظومه سبزواری را چند دوره تدریس کرده است، شیوه تدریس ایشان همواره بر این صورت بوده است که در محدوده متن، مسائل فلسفی را تبیین کند؛ البته گاه نظریات خود را نیز مطرح کرده است<ref>خمینی، نگاهی دیگر به شرح منظومه، ۴۴.</ref>؛ بر همین اساس محتوای تقریرات مذکور به دو بخش عمده قابل تقسیم است: | از آنجا که [[امامخمینی]] شرح منظومه سبزواری را چند دوره تدریس کرده است، شیوه تدریس ایشان همواره بر این صورت بوده است که در محدوده متن، مسائل فلسفی را تبیین کند؛ البته گاه نظریات خود را نیز مطرح کرده است<ref>خمینی، نگاهی دیگر به شرح منظومه، ۴۴.</ref>؛ بر همین اساس محتوای تقریرات مذکور به دو بخش عمده قابل تقسیم است: | ||
# توضیحی و تکمیلی: یعنی پس از تبیین نظر حاجملاهادی، در پارهای از موارد به صورت مستدل، آن را تکمیل کرده است. | # توضیحی و تکمیلی: یعنی پس از تبیین نظر حاجملاهادی، در پارهای از موارد به صورت مستدل، آن را تکمیل کرده است. | ||
# انتقادی و ابداعی یعنی امامخمینی پس از بیان کامل و نقد نظر ایشان و مخالفان وی، در هر یک از مسائل مورد نظر، رأی ابداعی خود را مطرح و برخی از آنها را با مبنای عرفانی تبیین کرده است {{ببینید|متن=ببینید|تقریرات فلسفه امامخمینی}}. | # انتقادی و ابداعی یعنی امامخمینی پس از بیان کامل و نقد نظر ایشان و مخالفان وی، در هر یک از مسائل مورد نظر، رأی ابداعی خود را مطرح و برخی از آنها را با مبنای عرفانی تبیین کرده است {{ببینید|متن=ببینید|تقریرات فلسفه امامخمینی}}. | ||
برای نمونه به چند مورد از محتوای تقریرات امامخمینی اشاره میشود. | برای نمونه به چند مورد از محتوای تقریرات امامخمینی اشاره میشود. | ||
# حدوث عالم: سبزواری در این مسئله، همه اقسام حدوث ازجمله حدوث اسمی را برای مجموعه عالم ثابت میکند؛ اما امامخمینی این نظر را نمیپذیرد. به عقیده ایشان این مطلب از کتابهای عرفانی به کتابهای فلسفی وارد شده است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۸۱.</ref> ایشان حدوث اسمی را به دو صورت تقریر کرده است: | # حدوث عالم: سبزواری در این مسئله، همه اقسام حدوث ازجمله حدوث اسمی را برای مجموعه عالم ثابت میکند؛ اما امامخمینی این نظر را نمیپذیرد. به عقیده ایشان این مطلب از کتابهای عرفانی به کتابهای فلسفی وارد شده است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۸۱.</ref> ایشان حدوث اسمی را به دو صورت تقریر کرده است: الف) هر چیزی که در عالم بروز میکند، از حقیقت اسمی که در صانع است، نشئت میگیرد. از طرفی موجودات عالم تجلی و جلوه حقتعالی هستند و همه عالم ظهور اسمای الهی است؛ پس عالم پردهای است که تا تار و پود آن ظهور اسما است و پشت پرده چیزی جز صاحب اسم نیست.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۷۸–۸۰.</ref> ب) سالک با غفلت از ظل و مظاهر به ذیظل و ظاهر میرسد و موحد میشود. در این صورت عالم، عالم وحدت و یگانگی میشود؛ پس حدوث اسمی یعنی در عالم کثرتهایی است و آن کثرتها جلوه اسما است که اقرب و نزدیک به عالم غیبالغیوب است؛ بنابراین نخستین مرحله تکثر همان اسمای الهی است؛ پس [[اسما و صفات]] از مرتبه [[احدیت و واحدیت|احدیت]] حادث میشوند<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۸۱–۸۸.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|حدوث و قدم}}. | ||
# حدوث زمانی: امامخمینی با توسعه در معنای [[زمان]]، سخن حکما مبنی بر حادث زمانیبودن ماسویالله (اعم از [[مجرد]] و غیر مجرد) را تأیید میکند و پس از بیان و شرح سخنان سبزواری دربارهٔ حادث زمانیبودن | # حدوث زمانی: امامخمینی با توسعه در معنای [[زمان]]، سخن حکما مبنی بر حادث زمانیبودن ماسویالله (اعم از [[مجرد]] و غیر مجرد) را تأیید میکند و پس از بیان و شرح سخنان سبزواری دربارهٔ حادث زمانیبودن عالم طبیعت و هیولای اُولی و [[عالم عقول]] و مجردات، بر این باور است که غیر از وجود واجب، وجود ماسویالله، حادث زمانی است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۱۶–۱۱۹.</ref> و از همین راه، بدون آنکه کمترین خدشهای به تجرد موجودات مجرد وارد شود، حادث زمانیبودن تمام ممکنات را متناسب با خصوصیات موطن وجودیشان ثابت میکند<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۱۹–۱۲۰.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|حدوث و قدم}}. | ||
# ترکیب ماده و صورت: سبزواری دربارهٔ ترکیب ماده و صورت قائل به تفصیل است؛ یعنی در مواردی قائل به ترکیب انضمامی و در مواردی قائل به ترکیب اتحادی شده است.<ref>←امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۵۰–۲۵۲.</ref> امامخمینی نیز قائل به تفصیل و بر این باور است که ماده با بعضی صور، ترکیب اتحادی و با برخی از آنها ترکیب انضمامی دارد<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۸۹.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|جسم}}. | # ترکیب ماده و صورت: سبزواری دربارهٔ ترکیب ماده و صورت قائل به تفصیل است؛ یعنی در مواردی قائل به ترکیب انضمامی و در مواردی قائل به ترکیب اتحادی شده است.<ref>←امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۵۰–۲۵۲.</ref> امامخمینی نیز قائل به تفصیل و بر این باور است که ماده با بعضی صور، ترکیب اتحادی و با برخی از آنها ترکیب انضمامی دارد<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۸۹.</ref> {{ببینید|متن=ببینید|جسم}}. | ||
# تحلیل مطلب [[عرفان]] با ذوق فلسفی: امامخمینی معتقد است سبزواری در شرح خود بر مثنوی مولوی نتوانسته است مرام [[مولوی]] را برساند؛ زیرا حکیمی قول عارفی را شرح کرده است، بدون اینکه حظی و تخصصی از عرفان داشته باشد؛ در حالیکه برای شرح سخن مولوی باید شخصی صوفی که یک نحو کشف ذوقی دارد، شرح دهد و بیان مرام و مقصود هر شخصی باید با توجه به اعتقاد و مسلک آن باشد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۹۸.</ref> | # تحلیل مطلب [[عرفان]] با ذوق فلسفی: امامخمینی معتقد است سبزواری در شرح خود بر مثنوی مولوی نتوانسته است مرام [[مولوی]] را برساند؛ زیرا حکیمی قول عارفی را شرح کرده است، بدون اینکه حظی و تخصصی از عرفان داشته باشد؛ در حالیکه برای شرح سخن مولوی باید شخصی صوفی که یک نحو کشف ذوقی دارد، شرح دهد و بیان مرام و مقصود هر شخصی باید با توجه به اعتقاد و مسلک آن باشد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۹۸.</ref> |