۲۰٬۹۳۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
| امضا = | | امضا = | ||
| وبگاه رسمی = | | وبگاه رسمی = | ||
}}'''سیدمحمد سجادی'''، از شاگردان درس خارج فقه امامخمینی. | }}'''سیدمحمد سجادی'''، از شاگردان [[درس خارج فقه امامخمینی]]. | ||
سیدمحمد سجادی عطاآبادی در سال ۱۳۲۶ش در عطاآباد شهرستان دهاقان در استان اصفهان به دنیا آمد. پدرش سیدابوالحسن اصفهانی از وعاظ اصفهان بود و سالها بهعنوان امام جماعت به اقامه نماز در مساجد عطاآباد و دهاقان و ارشاد و تبلیغ دین در آن مناطق میپرداخت. سیدمحمد سجادی مقدمات را در حوزه علمیه زرینشهر و نزد رضوانی از مدرسان آن حوزه آموخت. آنگاه راهی [[قم]] شد و شرح لمعه را نزد شیخ محیالدین فاضل هرندی خواند.<ref>قاسمی، دره الصدق فیمن تلمذ من علماء اصفهان بالنجف، ج۲، ص۳۹۹.</ref> وی در همان سالها که با آغاز [[انقلاب اسلامی ایران|نهضت امامخمینی]] مصادف بود، به مبارزه با [[حکومت پهلوی]] پرداخت و به همین سبب تحت تعقیب [[ساواک]] قرار گرفت. همین مسئله او را وادار کرد راهی [[عراق]] شود.<ref>یادها و یادمانها از شهید سیدمصطفی خمینی، ص۳۵۷-۳۵۸.</ref> | سیدمحمد سجادی عطاآبادی در سال ۱۳۲۶ش در عطاآباد شهرستان دهاقان در استان اصفهان به دنیا آمد. پدرش سیدابوالحسن اصفهانی از وعاظ اصفهان بود و سالها بهعنوان امام جماعت به اقامه نماز در مساجد عطاآباد و دهاقان و ارشاد و تبلیغ دین در آن مناطق میپرداخت. سیدمحمد سجادی مقدمات را در حوزه علمیه زرینشهر و نزد رضوانی از مدرسان آن حوزه آموخت. آنگاه راهی [[قم]] شد و شرح لمعه را نزد شیخ محیالدین فاضل هرندی خواند.<ref>قاسمی، دره الصدق فیمن تلمذ من علماء اصفهان بالنجف، ج۲، ص۳۹۹.</ref> وی در همان سالها که با آغاز [[انقلاب اسلامی ایران|نهضت امامخمینی]] مصادف بود، به مبارزه با [[حکومت پهلوی]] پرداخت و به همین سبب تحت تعقیب [[ساواک]] قرار گرفت. همین مسئله او را وادار کرد راهی [[عراق]] شود.<ref>یادها و یادمانها از شهید سیدمصطفی خمینی، ص۳۵۷-۳۵۸.</ref> | ||
او در [[حوزه علمیه نجف|حوزه علمیه نجف اشرف]] دروس سطح را نزد [[سیداسدالله مدنی]]، شیخ محمدحسن قدیری و [[غلامرضا رضوانی|شیخ غلامرضا رضوانی]] خواند. درس اسفار اربعه ملاصدرا را هم نزد غلامرضا رضوانی آموخت. آنگاه در | او در [[حوزه علمیه نجف|حوزه علمیه نجف اشرف]] دروس سطح را نزد [[سیداسدالله مدنی]]، شیخ محمدحسن قدیری و [[غلامرضا رضوانی|شیخ غلامرضا رضوانی]] خواند. درس اسفار اربعه ملاصدرا را هم نزد غلامرضا رضوانی آموخت. آنگاه در درس خارج فقه (بیع) امامخمینی حاضر شد.<ref>قاسمی، دره الصدق فیمن تلمذ من علماء اصفهان بالنجف، ج۲، ص۳۹۹.</ref> آن درس پیش از ظهرها در [[مسجد شیخ انصاری]] تشکیل میشد و سیدمحمد سجادی ده سال در آن درس شرکت میکرد. او درباره ویژگیهای آن درس میگوید: <blockquote>«حضرت امامخمینی(ره) در هر بحث فقهی که وارد میشدند، «مستقصی» (در نهایت دقت و تحقیق) بحث میکردند و مسئله را خیلی دقیق و عمیق با گفتن روایتها و بررسی آنها پیگیری میکردند... در شیوه درسی هیچگاه دیده نمیشد که امام از دانستههای خود غرور علمی پیدا کرده باشند. دائماً میفرمودند: «احتمال دارد اینطور باشد، احتمال دارد آنطور باشد».<ref>سلسله موی دوست، ص۱۳۰-۱۳۱؛ سرگذشتهای ویژه از زندگی امامخمینی، ج۶.</ref>... ایشان خیلی سعی میکردند که درسی را [که] میگویند طلبهپرور باشد؛ به این معنا که حاضران در کلاس درس در عرصه علم و دانش گامی به جلو بردارند. به همین دلیل به شاگردانشان فرصت زیادی میدادند تا اشکال بگیرند. حتی روزی فرمودند: «مرحوم شیخ عبدالکریم گفته بود، کسی درسهای او را نوشته بود و خدمت مرحوم شیخ آورد. شیخ پس از اینکه مطالعه کرد، گفت، خیلی خوب نوشتی، اما کاش پای ورقه اشکالی به حرفمان میکردی و اگر اشکالی به نظرت نمیآمد، یک فحشی مینوشتی». منظور امام(ره) این بود که طلبهها نباید درسی را که ایشان میگویند، دربست قبول کنند. به همین دلیل سفارش میکردند که: «شخصیت بزرگان شما را نگیرد». همواره میخواستند که طلبهها در مسائل علمی تابع دلیل و برهان و استدلال باشند، حالا گوینده هرکسی که میخواهد، باشد. به همین خاطر طلبههایی که در جلسههای درس ایشان حاضر میشدند، نسبت به دیگر افراد فاضل، برتری داشتند و رشد بیشتری پیدا میکردند؛ چراکه سؤال و اشکال در درس ایشان نهتنها آزاد بود، بلکه خود امام(ره) به این امر اصرار داشتند و تشویق میکردند».<ref>پابهپای آفتاب، ج۳، ص۲۲۰.</ref></blockquote>او تجربهای از برخورد [[امامخمینی]] به خود دارد که نشان از سیره شاگردپروری ایشان دارد: <blockquote>«روش تحقیقی حضرت امام در درس این بود که اقوال متأخرین از علما را نقل و سپس نقد و بررسی میکردند. یکی از ویژگیهای خاص حضرت امام که خلاف سیره علمای نجف بود، این بود که در حین درس، به شاگرد مجال سؤال میدادند. سؤالات آنها را بهدقت گوش داده و جواب را بیان میکردند. آن بزرگوار، در واقع به شاگرد پر و بال میداد. در جلسات درس دیگران این روش اعمال نمیشد. اصلاً قبل از پایان درس، سؤال کردن یا اشکال کردن ممنوع بود، اما حضرت امام هم در حین درس و هم بعد از درس، به اشکالات گوش فرا داده و جواب مناسب را بیان میکردند. آن عزیز واقعاً به شاگردان اهمیت میدادند. مثلاً خود من که در رابطه با درسهای حضرت امام، جزوات مختصری در فقه نوشته بودم، به ایشان عرض کردم که من بعضی از این مباحث را نوشتهام؛ بعداً در کوچه ایشان برگشتند و به من فرمودند آن نوشتهها را بده به من ببینم. عرض کردم میآورم و تقدیم میکنم. بعد جزوهها را بردم خدمت ایشان؛ حضرت امام با دقت مطالعه فرموده و دو صفحه اشکال نوشته بودند. توضیح هم داده بودند که من رساله را مطالعه کردم و اشکالاتش هم اینهاست».<ref>خاطرات سالهای نجف، ج۲، ۹۵-۹۷.</ref></blockquote>سجادی همزمان با حضور در درس امامخمینی، در درس خارج فقه و اصول [[سیدابوالقاسم خویی]]، سیدحسن موسوی بجنوردی، سیدعبدالاعلی سبزواری و [[سیدمصطفی خمینی]] شرکت میکرد.<ref>قاسمی، دره الصدق فیمن تلمذ من علماء اصفهان بالنجف، ج۲، ص۳۹۹.</ref> وی مدت ده سال در درس خارج اصول سیدمصطفی خمینی (یک دوره کامل اصول) شرکت داشت و از شاگردان خاص ایشان محسوب میشد. این درس ابتدا در خانه سیدمصطفی خمینی و با حضور تعداد کمی تشکیل میشد و سپس به [[مسجد شیخ انصاری]] (بعدازظهرها) منتقل شد.<ref>«یادنامه شهید سیدمصطفی خمینی»، ص۱۳.</ref> | ||
سجادی در کنار تحصیل، از روحانیان مبارز در نجف اشرف بود. او در سال ۱۳۴۶ش همراه با جمعی از طلاب و علمای حوزه علمیه نجف اشرف، پس از دستگیری و زندانیشدن [[حسینعلی منتظری]] و [[عبدالرحیم ربانی شیرازی]]، با ارسال نامهای به آنان، تأثر خود را از آن اقدام اعلام و بر آزادی فوری آنان تأکید کردند.<ref>روحانی، نهضت امامخمینی در ایران، ج۲، ص۲۶۴-۲۶۵.</ref> در سال ۱۳۴۹ش در اعتراض به عدم تمدید گذرنامههای طلاب ایرانی توسط سفارت ایران در بغداد، همراه با جمعی از روحانیان مبارز دیگر به آن سفارتخانه رفتند و وقتی مسئولان سفارت شاهنشاهی از تمدید گذرنامهها خودداری کردند، با آنان درگیر شدند و در این درگیری، مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و در نهایت دستگیر و زندانی شدند. آنان در زندان با انتشار اعلامیهای خطاب به مراجع تقلید و کمسیون حقوق بشر، اقدام مسئولان سفارت شاهنشاهی ایران را محکوم کردند و خواستار رسیدگی به اقدام آنان شدند.<ref>روحانی، نهضت امامخمینی در ایران، ج۲، ص۴۳۹-۴۴۰.</ref> و همین مسئله به آزادی آنان انجامید. او پس از آزادی راهی ایران شد و در ورود به کشور در مرز خسروی دستگیر و روانه [[ساواک]] شد، ولی مدت کوتاهی بعد آزاد گردید. وقتی ساواک به هویت او پی برد، دوباره درصدد دستگیری او برآمد و وی مجبور شد دو ماه زندگی مخفیانه در پیش بگیرد و در نهایت به عراق بازگردد. سجادی در بدو ورود به عراق، به دست نیروهای [[حزب بعث عراق|رژیم بعث عراق]] دستگیر شد و به زندان بصره انتقال یافت. مدتی بعد او را به زندان بغداد انتقال دادند. وی از همان زندان در نامهای به امامخمینی، ایشان را در جریان وضعیت خود قرار داد و پس از آن با میانجیگری [[امامخمینی]] از زندان آزاد شد و به نجف اشرف رفت.<ref>خاطرات سالهای نجف، ج۲، ص۱۰۹-۱۱۰.</ref> | سجادی در کنار تحصیل، از روحانیان مبارز در نجف اشرف بود. او در سال ۱۳۴۶ش همراه با جمعی از طلاب و علمای حوزه علمیه نجف اشرف، پس از دستگیری و زندانیشدن [[حسینعلی منتظری]] و [[عبدالرحیم ربانی شیرازی]]، با ارسال نامهای به آنان، تأثر خود را از آن اقدام اعلام و بر آزادی فوری آنان تأکید کردند.<ref>روحانی، نهضت امامخمینی در ایران، ج۲، ص۲۶۴-۲۶۵.</ref> در سال ۱۳۴۹ش در اعتراض به عدم تمدید گذرنامههای طلاب ایرانی توسط سفارت ایران در بغداد، همراه با جمعی از روحانیان مبارز دیگر به آن سفارتخانه رفتند و وقتی مسئولان سفارت شاهنشاهی از تمدید گذرنامهها خودداری کردند، با آنان درگیر شدند و در این درگیری، مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و در نهایت دستگیر و زندانی شدند. آنان در زندان با انتشار اعلامیهای خطاب به مراجع تقلید و کمسیون حقوق بشر، اقدام مسئولان سفارت شاهنشاهی ایران را محکوم کردند و خواستار رسیدگی به اقدام آنان شدند.<ref>روحانی، نهضت امامخمینی در ایران، ج۲، ص۴۳۹-۴۴۰.</ref> و همین مسئله به آزادی آنان انجامید. او پس از آزادی راهی ایران شد و در ورود به کشور در مرز خسروی دستگیر و روانه [[ساواک]] شد، ولی مدت کوتاهی بعد آزاد گردید. وقتی ساواک به هویت او پی برد، دوباره درصدد دستگیری او برآمد و وی مجبور شد دو ماه زندگی مخفیانه در پیش بگیرد و در نهایت به عراق بازگردد. سجادی در بدو ورود به عراق، به دست نیروهای [[حزب بعث عراق|رژیم بعث عراق]] دستگیر شد و به زندان بصره انتقال یافت. مدتی بعد او را به زندان بغداد انتقال دادند. وی از همان زندان در نامهای به امامخمینی، ایشان را در جریان وضعیت خود قرار داد و پس از آن با میانجیگری [[امامخمینی]] از زندان آزاد شد و به نجف اشرف رفت.<ref>خاطرات سالهای نجف، ج۲، ص۱۰۹-۱۱۰.</ref> |