شهاب‌الدین سهروردی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(ابرابزار)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۵: خط ۳۵:
شهاب‌الدین یحیی‌بن‌حبش بن امیرک، ابوالفتوح سهروردی معروف به شیخ اشراق در سال ۵۴۹ق، در سهرورد از توابع شهرستان [[زنجان]] زاده شد.<ref>مدرس تبریزی، ریحانة الادب، ۳/۲۹۸؛ ضیایی و دیگران، شهاب‌الدین سهروردی، ۲/۲۷۱.</ref> وی در [[مراغه]] نزد مجدالدین جیلی، [[فلسفه]] و [[کلام]] آموخت. سپس به [[اصفهان]] سفر کرد و نزد فخرالدین مردینی و ظهیرالدین فارسی بیهقی، بهره‌ها برد.<ref>شهرزوری، نزهة الارواح، ۴۵۴–۴۶۰؛ ضیایی و دیگران، شهاب‌الدین سهروردی، ۲/۲۷۲.</ref> ظهیرالدین فارسی شاگرد قاضی عمربن‌سهلان ساوی است و آثار او، تأثیر بسزایی در شیخ اشراق گذاشته و در شکل‌گیری تفکر منطقی وی نقش اساسی داشته‌است. به دلیل اثرگذاری همین حکیم ساوی است که او بخشی از عمر خود را صرف تحصیل، تألیف و تدریس [[فلسفه مشاء]] کرده‌است.<ref>ملکی، در امتداد وحی و عرفان، ۱۴۱.</ref> شیخ اشراق مسافرت‌های بسیاری داشت و با عرفای زیادی دیدار کرد.<ref>شهرزوری، نزهة الارواح، ۴۵۸؛ یزدان‌پناه، حکمت اشراق گزارش، ۱/۱۳.</ref> او روزها، [[روزه]] بود و زندگی را به‌سختی می‌گذرانید و با ریاضت‌های سخت به مقامات عالی سالکان رسید.<ref>شهرزوری، نزهة الارواح، ۴۵۸–۴۶۰.</ref>
شهاب‌الدین یحیی‌بن‌حبش بن امیرک، ابوالفتوح سهروردی معروف به شیخ اشراق در سال ۵۴۹ق، در سهرورد از توابع شهرستان [[زنجان]] زاده شد.<ref>مدرس تبریزی، ریحانة الادب، ۳/۲۹۸؛ ضیایی و دیگران، شهاب‌الدین سهروردی، ۲/۲۷۱.</ref> وی در [[مراغه]] نزد مجدالدین جیلی، [[فلسفه]] و [[کلام]] آموخت. سپس به [[اصفهان]] سفر کرد و نزد فخرالدین مردینی و ظهیرالدین فارسی بیهقی، بهره‌ها برد.<ref>شهرزوری، نزهة الارواح، ۴۵۴–۴۶۰؛ ضیایی و دیگران، شهاب‌الدین سهروردی، ۲/۲۷۲.</ref> ظهیرالدین فارسی شاگرد قاضی عمربن‌سهلان ساوی است و آثار او، تأثیر بسزایی در شیخ اشراق گذاشته و در شکل‌گیری تفکر منطقی وی نقش اساسی داشته‌است. به دلیل اثرگذاری همین حکیم ساوی است که او بخشی از عمر خود را صرف تحصیل، تألیف و تدریس [[فلسفه مشاء]] کرده‌است.<ref>ملکی، در امتداد وحی و عرفان، ۱۴۱.</ref> شیخ اشراق مسافرت‌های بسیاری داشت و با عرفای زیادی دیدار کرد.<ref>شهرزوری، نزهة الارواح، ۴۵۸؛ یزدان‌پناه، حکمت اشراق گزارش، ۱/۱۳.</ref> او روزها، [[روزه]] بود و زندگی را به‌سختی می‌گذرانید و با ریاضت‌های سخت به مقامات عالی سالکان رسید.<ref>شهرزوری، نزهة الارواح، ۴۵۸–۴۶۰.</ref>


شیخ اشراق در سال ۵۷۹ق به [[حلب]] سفر کرد و در مذاکرات علمی به مقام والایی رسید و مورد توجه ملک‌ظاهرالدین فرزند صلاح‌الدین ایوبی و حاکم حلب قرار گرفت.<ref>ضیایی و دیگران، شهاب‌الدین سهروردی، ۲/۲۷۱–۲۷۳.</ref> وی در بیان مسائل عرفانی صراحت لهجه داشت و به بیان اسرار [[سیر و سلوک]] می‌پرداخت و با طرح دیدگاه‌های علمی و فلسفی جدید خود که برای بسیاری از علمای ظاهر آن سرزمین قابل هضم نبود، مورد بغض و کینه قرار گرفت.<ref>یزدان‌پناه، حکمت اشراق گزارش، ۱/۱۳.</ref> علما و فقها نیز شکایت وی را نزد مَلِک‌ظاهرالدین بردند و چون وی به شیخ اشراق عنایت داشت، به سخن آنان اعتنا نمی‌کرد؛ از این‌رو علما نامه‌ای بر ضد او به صلاح‌الدین پدر ظاهرالدین نوشتند و او هم حکم [[قتل]] شیخ را صادر کرد.<ref>یزدان‌پناه، حکمت اشراق گزارش، ۱/۱۳.</ref> ملک‌ظاهرالدین بر خلاف میل درونی، سهروردی را در حلب زندانی کرد و وی در سن ۳۸سالگی به نحو مرموزی کشته شد. تذکره‌نویسان او را شیخ مقتول و پیروانش، وی را شیخ شهید لقب داده‌اند.<ref>جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، ۵۸۴–۵۸۵؛ مطهری، مجموعه آثار، ۱۴/۴۹۴–۴۹۵؛ ضیایی و دیگران، شهاب‌الدین سهروردی، ۲/۲۷۱.</ref>
شیخ اشراق در سال ۵۷۹ق به [[حلب]] سفر کرد و در مذاکرات علمی به مقام والایی رسید و مورد توجه ملک‌ظاهرالدین فرزند صلاح‌الدین ایوبی و حاکم حلب قرار گرفت.<ref>ضیایی و دیگران، شهاب‌الدین سهروردی، ۲/۲۷۱–۲۷۳.</ref> وی در بیان مسائل عرفانی صراحت لهجه داشت و به بیان اسرار [[سیر و سلوک]] می‌پرداخت و با طرح دیدگاه‌های علمی و فلسفی جدید خود که برای بسیاری از علمای ظاهر آن سرزمین قابل هضم نبود، مورد بغض و کینه قرار گرفت.<ref>یزدان‌پناه، حکمت اشراق گزارش، ۱/۱۳.</ref> علما و فقها نیز شکایت وی را نزد مَلِک‌ظاهرالدین بردند و چون وی به شیخ اشراق عنایت داشت، به سخن آنان اعتنا نمی‌کرد؛ از این‌رو علما نامه‌ای بر ضد او به صلاح‌الدین پدر ظاهرالدین نوشتند و او هم حکم قتل شیخ را صادر کرد.<ref>یزدان‌پناه، حکمت اشراق گزارش، ۱/۱۳.</ref> ملک‌ظاهرالدین بر خلاف میل درونی، سهروردی را در حلب زندانی کرد و وی در سن ۳۸سالگی به نحو مرموزی کشته شد. تذکره‌نویسان او را شیخ مقتول و پیروانش، وی را شیخ شهید لقب داده‌اند.<ref>جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، ۵۸۴–۵۸۵؛ مطهری، مجموعه آثار، ۱۴/۴۹۴–۴۹۵؛ ضیایی و دیگران، شهاب‌الدین سهروردی، ۲/۲۷۱.</ref>


[[امام‌خمینی]] از سهروردی با القابی چون شیخ مقتول،<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۵۴ و ۶۴.</ref> صاحب آثار نفیس و مصنفات عزیز،<ref>امام‌خمینی، کشف اسرار، ۳۵.</ref> موصوف به فهم معارف الهیه،<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۲۴۲.</ref> حکیم نورانی<ref>امام‌خمینی، کشف اسرار، ۵۲.</ref> و احیاکننده طریقه [[حکمت افلاطون]]<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۴۶۰.</ref> یاد کرده و بر این باور است که این حکیم بزرگ اشراقی، میان فلسفه و [[ریاضات نفسانی]] جمع کرده و از علمای بزرگ روح به‌شمار می‌آید.<ref>امام‌خمینی، کشف اسرار، ۵۲.</ref> بنابر نظر ایشان در هر قرن یک یا چند تن هستند که در ترقی کمال نفسی به مقام عقلانی می‌رسند؛ ازجمله شیخ اشراق که وجود روحانی خود را دیده بود.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۳۲۱–۳۲۲.</ref> همچنین وی به مقام خلوت، تجرد و صفای باطن موصوف بوده‌است.<ref>امام‌خمینی، کشف اسرار، ۳۵–۳۶.</ref>
[[امام‌خمینی]] از سهروردی با القابی چون شیخ مقتول،<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۵۴ و ۶۴.</ref> صاحب آثار نفیس و مصنفات عزیز،<ref>امام‌خمینی، کشف اسرار، ۳۵.</ref> موصوف به فهم معارف الهیه،<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۲۴۲.</ref> حکیم نورانی<ref>امام‌خمینی، کشف اسرار، ۵۲.</ref> و احیاکننده طریقه [[حکمت افلاطون]]<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۴۶۰.</ref> یاد کرده و بر این باور است که این حکیم بزرگ اشراقی، میان [[فلسفه]] و [[ریاضات نفسانی]] جمع کرده و از علمای بزرگ روح به‌شمار می‌آید.<ref>امام‌خمینی، کشف اسرار، ۵۲.</ref> بنابر نظر ایشان در هر قرن یک یا چند تن هستند که در ترقی کمال نفسی به مقام عقلانی می‌رسند؛ ازجمله شیخ اشراق که وجود روحانی خود را دیده بود.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۳۲۱–۳۲۲.</ref> همچنین وی به مقام خلوت، تجرد و صفای باطن موصوف بوده‌است.<ref>امام‌خمینی، کشف اسرار، ۳۵–۳۶.</ref>


از آثار امام‌خمینی به دست می‌آید که ایشان به فلسفه اشراق کاملاً توجه داشته و گاهی اصطلاحات آنها را ازجمله «نفوس اسفهبدیه» و «هیئات مظلمه» را به کار برده‌است<ref>امام‌خمینی، دعاء السحر، ۳۱؛ امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۱.</ref> و این گرایش خاص ایشان به فلسفه اشراق را باید در بعد اخلاقی و عرفانی ایشان جستجو کرد<ref>عابدی، دفتر عقل و قلب، ۱۷۹.</ref> {{ببینید|علم فلسفه}}. ایشان در نامه خود به [[میخائیل گورباچف]]، وی را به خواندن کتاب‌های سهروردی ازجمله [[حکمت اشراق]] دعوت کرده‌است، و اینکه هر موجودی مادی به نور صرف که منزه از حس است، نیازمند می‌باشد و ادراک شهودی ذاتِ انسان از حقیقت خویش، مبرّا از پدیده‌های محسوس خواهد بود<ref>امام‌خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۲۳–۲۲۴.</ref> {{ببینید|نامه به میخائیل گورباچف}}.
از آثار امام‌خمینی به دست می‌آید که ایشان به فلسفه اشراق کاملاً توجه داشته و گاهی اصطلاحات آنها را ازجمله «نفوس اسفهبدیه» و «هیئات مظلمه» را به کار برده‌است<ref>امام‌خمینی، دعاء السحر، ۳۱؛ امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۱.</ref> و این گرایش خاص ایشان به فلسفه اشراق را باید در بعد اخلاقی و عرفانی ایشان جستجو کرد<ref>عابدی، دفتر عقل و قلب، ۱۷۹.</ref> {{ببینید|علم فلسفه}}. ایشان در نامه خود به [[میخائیل گورباچف]]، وی را به خواندن کتاب‌های سهروردی ازجمله [[حکمت اشراق]] دعوت کرده‌است، و اینکه هر موجودی مادی به نور صرف که منزه از حس است، نیازمند می‌باشد و ادراک شهودی ذاتِ انسان از حقیقت خویش، مبرّا از پدیده‌های محسوس خواهد بود<ref>امام‌خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۲۳–۲۲۴.</ref> {{ببینید|نامه به میخائیل گورباچف}}.


== مذهب شیخ اشراق ==
== مذهب شیخ اشراق ==
شهاب‌الدین سهروردی ازجمله فیلسوفانی است که آیین و مذهب او مورد اختلاف است. برخی دربارهٔ مذهب وی معتقدند او به ظاهر [[شافعی‌مذهب]] بوده‌است.<ref>ابن‌خلکان، منظر الانسان، ۳/۴۸۶.</ref> برخی دیگر تلاش دارند وی را حکیمی اسماعیلی‌مذهب معرفی کنند<ref>غالب، السهروردی، ۵۴–۵۶.</ref>؛ اما وی در آثار خود کلماتی دارد که افزون بر اینکه باورهای اوست، تا حدودی به اعتقادات شیعه نزدیک است. او همانند [[شیعه]] برای امام شرایط و نوعی عصمت قائل است که در [[عرفان]] از آن به انسان کامل تعبیر می‌شود<ref>سهروردی، مجموعه مصنفات، ۲/۱۱؛ ملکی، در امتداد وحی و عرفان، ۶۸.</ref>؛ در حالی‌که علمای [[اهل سنت]] از امام جامعه چنین ترسیمی ندارند. توجه به اندیشه فلسفی و سیاسی شیخ اشراق و نگاه حکومتی وی که معتقد است حاکمان باید از پاکان باشند، این مطلب را تأکید می‌کند که ترسیم وی از شرایط جامعه و اوصافی که او برای حاکمان برمی‌شمارد، با نگاه و افکار و اندیشه شیعی قابل تطبیق است.<ref>ملکی، در امتداد وحی و عرفان، ۸۰.</ref> وی رئیس جامعه را در هر عصری «خلیفة الله» می‌داند<ref>سهروردی، حکمة الاشراق، ۱۲؛ هروی، انواریه، ۱۴.</ref> و ریاست جامعه را حق کسانی می‌داند که در جایگاه قطب و انسان کامل باشند؛ در این صورت است که جامعه تحت تدبیر و امامت او نورانی می‌شود.<ref>سهروردی، حکمة الاشراق، ۱۲.</ref> به اعتقاد برخی، شیخ اشراق هنگامی که [[تکفیر]] شد، در مسائلی مانند [[ختم نبوت]] و دایره [[ولایت]] مورد مؤاخذه قرار گرفت که بدون شک اشاره به [[عقاید شیعی]] اوست.<ref>نصر، جاودان خرد، ۱/۶۲۰.</ref> بر این اساس، برخی معتقدند حکم قتل شیخ به دلیل شیعه‌بودن وی بوده‌است.<ref>ملکی، در امتداد وحی و عرفان، ۷۶.</ref>
شهاب‌الدین سهروردی ازجمله فیلسوفانی است که آیین و مذهب او مورد اختلاف است. برخی دربارهٔ مذهب وی معتقدند او به ظاهر [[مذهب شافعی|شافعی‌مذهب]] بوده‌است.<ref>ابن‌خلکان، منظر الانسان، ۳/۴۸۶.</ref> برخی دیگر تلاش دارند وی را حکیمی [[اسماعیلیه|اسماعیلی‌مذهب]] معرفی کنند<ref>غالب، السهروردی، ۵۴–۵۶.</ref>؛ اما وی در آثار خود کلماتی دارد که افزون بر اینکه باورهای اوست، تا حدودی به اعتقادات شیعه نزدیک است. او همانند [[شیعه]] برای امام شرایط و نوعی عصمت قائل است که در [[عرفان]] از آن به [[انسان کامل]] تعبیر می‌شود<ref>سهروردی، مجموعه مصنفات، ۲/۱۱؛ ملکی، در امتداد وحی و عرفان، ۶۸.</ref>؛ در حالی‌که علمای [[اهل سنت]] از امام جامعه چنین ترسیمی ندارند. توجه به اندیشه فلسفی و سیاسی شیخ اشراق و نگاه حکومتی وی که معتقد است حاکمان باید از پاکان باشند، این مطلب را تأکید می‌کند که ترسیم وی از شرایط [[جامعه]] و اوصافی که او برای حاکمان برمی‌شمارد، با نگاه و افکار و اندیشه شیعی قابل تطبیق است.<ref>ملکی، در امتداد وحی و عرفان، ۸۰.</ref> وی رئیس جامعه را در هر عصری «خلیفة الله» می‌داند<ref>سهروردی، حکمة الاشراق، ۱۲؛ هروی، انواریه، ۱۴.</ref> و ریاست جامعه را حق کسانی می‌داند که در جایگاه قطب و انسان کامل باشند؛ در این صورت است که جامعه تحت تدبیر و امامت او نورانی می‌شود.<ref>سهروردی، حکمة الاشراق، ۱۲.</ref> به اعتقاد برخی، شیخ اشراق هنگامی که [[تکفیر]] شد، در مسائلی مانند [[ختم نبوت]] و دایره [[ولایت]] مورد مؤاخذه قرار گرفت که بدون شک اشاره به [[عقاید شیعی]] اوست.<ref>نصر، جاودان خرد، ۱/۶۲۰.</ref> بر این اساس، برخی معتقدند حکم قتل شیخ به دلیل شیعه‌بودن وی بوده‌است.<ref>ملکی، در امتداد وحی و عرفان، ۷۶.</ref>


== آثار و تألیفات ==
== آثار و تألیفات ==
خط ۵۴: خط ۵۴:


== منابع فلسفه اشراق ==
== منابع فلسفه اشراق ==
در فلسفه اشراق مکاتب و فلسفه‌های متنوع، کانون تو/جه قرار گرفته‌اند و برخی به‌طور جدی نقش ایفا کرده‌اند؛ تا آنجاکه یکی از منابع مهم فلسفه اشراق به‌شمار می‌آیند. از مهم‌ترین منابعی که شیخ اشراق از آنها بهره برده‌است، به موارد زیر می‌توان اشاره کرد:
در فلسفه اشراق مکاتب و فلسفه‌های متنوع، کانون توجه قرار گرفته‌اند و برخی به‌طور جدی نقش ایفا کرده‌اند؛ تا آنجاکه یکی از منابع مهم فلسفه اشراق به‌شمار می‌آیند. از مهم‌ترین منابعی که شیخ اشراق از آنها بهره برده‌است، به موارد زیر می‌توان اشاره کرد:


=== دین و شریعت ===
=== دین و شریعت ===
شیخ اشراق همچون دیگر فیلسوفان مسلمان در قرآن و احادیث، معارف و حقایقی می‌یابد که به جهان‌بینی ویژه‌ای اشاره دارد و با چنین رویکردی در رساله کلمة التصوف، با وجود آنکه دستورها و [[احکام شریعت]] را موجب [[قرب]] و رضوان الهی می‌داند، معارف شریعت را میزان و معیار اندیشه‌های فلسفی معرفی می‌کند.<ref>سهروردی، سه رساله، ۸۲.</ref> وی برای مهم‌ترین آموزه مابعدالطبیعه نوری‌اش که همان باور به نظام نور و ظلمت است و در آن، خداوند سبحان، نور حقیقی و منشأ همه انوار قلمداد می‌شود، به آیات و احادیث استناد می‌کند.<ref>سهروردی، مجموعه مصنفات، ۲/۱۶۲–۱۶۴.</ref>
شیخ اشراق همچون دیگر فیلسوفان مسلمان در [[قرآن]] و [[احادیث]]، معارف و حقایقی می‌یابد که به جهان‌بینی ویژه‌ای اشاره دارد و با چنین رویکردی در رساله کلمة التصوف، با وجود آنکه دستورها و [[احکام شریعت]] را موجب [[قرب]] و رضوان الهی می‌داند، معارف شریعت را میزان و معیار اندیشه‌های فلسفی معرفی می‌کند.<ref>سهروردی، سه رساله، ۸۲.</ref> وی برای مهم‌ترین آموزه مابعدالطبیعه نوری‌اش که همان باور به نظام نور و ظلمت است و در آن، خداوند سبحان، نور حقیقی و منشأ همه انوار قلمداد می‌شود، به آیات و احادیث استناد می‌کند.<ref>سهروردی، مجموعه مصنفات، ۲/۱۶۲–۱۶۴.</ref>


او مُثُل و مفارقات را با ملکوت اشیا در تعبیر قرآن و حدیث، هماهنگ می‌یابد<ref>سهروردی، سه رساله، ۵۱.</ref> و آنچه را شریعت در زمینه صور مثالی بهشتی و جهنمی و بعث اجساد و تمثل [[جبرئیل]] به صورت بشر، با عالم مِثال پذیرفته شده در فلسفه خود، مطابق می‌یابد.<ref>سهروردی، مجموعه مصنفات، ۲/۲۳۴.</ref> شیخ اشراق براساس آموزه‌های شریعت به موضوعاتی چون [[معاد]]، [[علم الهی]]، [[معجزه]]، [[کرامت]]، [[وحی]] و [[روح القدس]] پرداخته‌است.<ref>سهروردی، مجموعه مصنفات، ۲/۲۳۱، ۲۳۴، ۲۴۰ و ۲۵۲.</ref> هرچند این موضوعات را به شکل فلسفی بر پایه آموزه‌های اشراقی خود بررسی کرده‌است، اما به آموزه‌های یادشده در شریعت نظر داشته‌است و از آنها فهم عمیق فلسفی به دست می‌دهد.<ref>یزدان‌پناه، حکمت اشراق گزارش، ۳/۲۹.</ref>
او مُثُل و مفارقات را با ملکوت اشیا در تعبیر قرآن و حدیث، هماهنگ می‌یابد<ref>سهروردی، سه رساله، ۵۱.</ref> و آنچه را شریعت در زمینه صور مثالی بهشتی و جهنمی و بعث اجساد و تمثل [[جبرئیل]] به صورت بشر، با [[عالم مِثال]] پذیرفته شده در فلسفه خود، مطابق می‌یابد.<ref>سهروردی، مجموعه مصنفات، ۲/۲۳۴.</ref> شیخ اشراق براساس آموزه‌های شریعت به موضوعاتی چون [[معاد]]، [[علم الهی]]، [[معجزه]]، [[کرامت]]، [[وحی]] و [[روح القدس]] پرداخته‌است.<ref>سهروردی، مجموعه مصنفات، ۲/۲۳۱، ۲۳۴، ۲۴۰ و ۲۵۲.</ref> هرچند این موضوعات را به شکل فلسفی بر پایه آموزه‌های اشراقی خود بررسی کرده‌است، اما به آموزه‌های یادشده در شریعت نظر داشته‌است و از آنها فهم عمیق فلسفی به دست می‌دهد.<ref>یزدان‌پناه، حکمت اشراق گزارش، ۳/۲۹.</ref>


=== حکمت مشاء ===
=== حکمت مشاء ===
خط ۶۸: خط ۶۸:


=== حکمت یونانی ===
=== حکمت یونانی ===
شیخ اشراق حکمت باستان یونانی را در آموزه‌های [[فیثاغورث]]، [[انباذقلس]]، [[سقراط]] و [[افلاطون]] می‌دید و همه آنها را در کلیات روش اشراقی، مابعدالطبیعه نوری و علم النفس اشراقی همراه و موافق خود می‌دانست.<ref>سهروردی، مجموعه مصنفات، ۲/۱۰.</ref> وی در این میان، افلاطون را سرآمد همه قلمداد کرده، معتقد است او حکمت معنوی یونانی را به کمال خود رسانده و از همه فیلسوفان سنت اشراقی پیش افتاده‌است؛ از این‌رو از افلاطون با عنوان امام و رئیس حکمت یاد می‌کند<ref>سهروردی، مجموعه مصنفات، ۲/۱۰.</ref> و در بسیاری از آموزه‌هایش، مانند ارباب انواع، مثل افلاطونی، [[اصالت ماهیت]]، تقدم بالجوهر و علم النفس اشراقی از او نام می‌برد و به تبیین و تحلیل آنها می‌پردازد<ref>سهروردی، مجموعه مصنفات، ۱/۱۵۶ و ۳۰۲، ۲/۱۰، ۹۲، ۱۶۲ و ۲۳۰؛ سهروردی، سه رساله، ۱۱۷.</ref>؛ با این حال، در برخی مسائل با افلاطون همراه نیست و در برابر نظریه افلاطون دربارهٔ قدم نفوس، به حدوث نفس رأی داده‌است<ref>سهروردی، مجموعه مصنفات، ۲/۲۰۱–۲۰۳؛ شهرزوری، شرح حکمة الاشراق، ۴۸۴–۴۸۵.</ref>؛ همچنین دربارهٔ نظریه افلاطون در زمینه [[تناسخ]] تردید داشته، ادله آن را ناکافی می‌داند<ref>سهروردی، مجموعه مصنفات، ۲/۲۲۱ و ۲۳۰.</ref> {{ببینید|تناسخ}}.
شیخ اشراق حکمت باستان یونانی را در آموزه‌های [[فیثاغورث]]، [[انباذقلس]]، [[سقراط]] و [[افلاطون]] می‌دید و همه آنها را در کلیات روش اشراقی، مابعدالطبیعه نوری و علم النفس اشراقی همراه و موافق خود می‌دانست.<ref>سهروردی، مجموعه مصنفات، ۲/۱۰.</ref> وی در این میان، افلاطون را سرآمد همه قلمداد کرده، معتقد است او حکمت معنوی یونانی را به کمال خود رسانده و از همه فیلسوفان سنت اشراقی پیش افتاده‌است؛ از این‌رو از افلاطون با عنوان امام و رئیس حکمت یاد می‌کند<ref>سهروردی، مجموعه مصنفات، ۲/۱۰.</ref> و در بسیاری از آموزه‌هایش، مانند ارباب انواع، مثل افلاطونی، [[اصالت ماهیت]]، تقدم بالجوهر و علم النفس اشراقی از او نام می‌برد و به تبیین و تحلیل آنها می‌پردازد<ref>سهروردی، مجموعه مصنفات، ۱/۱۵۶ و ۳۰۲، ۲/۱۰، ۹۲، ۱۶۲ و ۲۳۰؛ سهروردی، سه رساله، ۱۱۷.</ref>؛ با این حال، در برخی مسائل با افلاطون همراه نیست و در برابر نظریه افلاطون دربارهٔ قدم نفوس، به حدوث [[نفس]] رأی داده‌است<ref>سهروردی، مجموعه مصنفات، ۲/۲۰۱–۲۰۳؛ شهرزوری، شرح حکمة الاشراق، ۴۸۴–۴۸۵.</ref>؛ همچنین دربارهٔ نظریه افلاطون در زمینه [[تناسخ]] تردید داشته، ادله آن را ناکافی می‌داند<ref>سهروردی، مجموعه مصنفات، ۲/۲۲۱ و ۲۳۰.</ref> {{ببینید|تناسخ}}.


=== حکمت فارسی ===
=== حکمت فارسی ===
خط ۸۲: خط ۸۲:
امام‌خمینی در بیان علم حق‌تعالی پس از ایجاد، با تقریر کلام شیخ اشراق مبنی بر اینکه علم حق‌تعالی به صورت احاطه بر موجودات است و [[علم]] به اشیا حضوری و اضافه اشراقی است،<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۳۳۹.</ref> بر این مطالب تأکید دارد که اشراقیون مناط علم تفصیلی به اشیا را همان علم فعلی می‌دانند؛ بنابراین سرتاسر نظام وجود، از ازل تا ابد عین علم فعلی حق است و این علم فعلی، علم تفصیلی او و خارج از ذات حق می‌باشد. اشراقیون معتقدند حق‌تعالی دارای یک علم اجمالی در مرتبه ذات است که متحد با ذات بوده و علوّ ذات به اوست<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۰۷.</ref> و [[خواجه طوسی]] در تقریر علم فعلی از اشراقیون پیروی کرده‌است.<ref>امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۶۶.</ref>
امام‌خمینی در بیان علم حق‌تعالی پس از ایجاد، با تقریر کلام شیخ اشراق مبنی بر اینکه علم حق‌تعالی به صورت احاطه بر موجودات است و [[علم]] به اشیا حضوری و اضافه اشراقی است،<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۳۳۹.</ref> بر این مطالب تأکید دارد که اشراقیون مناط علم تفصیلی به اشیا را همان علم فعلی می‌دانند؛ بنابراین سرتاسر نظام وجود، از ازل تا ابد عین علم فعلی حق است و این علم فعلی، علم تفصیلی او و خارج از ذات حق می‌باشد. اشراقیون معتقدند حق‌تعالی دارای یک علم اجمالی در مرتبه ذات است که متحد با ذات بوده و علوّ ذات به اوست<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۰۷.</ref> و [[خواجه طوسی]] در تقریر علم فعلی از اشراقیون پیروی کرده‌است.<ref>امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۶۶.</ref>


در نگاه امام‌خمینی نظریه شیخ اشراق در حقیقت شامل دو بخش است: یکی اثبات علم فعلی خداوند به اشیا و دیگری انحصار علم خداوند به اشیا در علم فعلی. از نگاه ایشان، بخش نخست درست است؛ ولی بخش دوم که مستلزم انکار علم پیشین خداوند به اشیاست، درست نیست؛ از این‌رو ایشان بر اساس اصالت وجود و صرف الوجود، علم حق‌تعالی به اشیا را علم اجمالی ذاتی در عین تفصیلی می‌داند و نظریه شیخ اشراق را در بخش دوم ردّ می‌کند.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۲۹ و ۲۵۷؛ امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۶۷.</ref> بنابر نظر ایشان شیخ اشراق به [[علم اجمالی]] در مرتبه ذات بسنده کرده، منکر علم تفصیلی حق در مرتبه ذات شده‌است<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۷۲.</ref> {{ببینید|علم الهی}}.
در نگاه امام‌خمینی نظریه شیخ اشراق در حقیقت شامل دو بخش است: یکی اثبات علم فعلی خداوند به اشیا و دیگری انحصار [[علم خداوند]] به اشیا در علم فعلی. از نگاه ایشان، بخش نخست درست است؛ ولی بخش دوم که مستلزم انکار علم پیشین خداوند به اشیاست، درست نیست؛ از این‌رو ایشان بر اساس [[اصالت وجود]] و صرف الوجود، علم حق‌تعالی به اشیا را علم اجمالی ذاتی در عین تفصیلی می‌داند و نظریه شیخ اشراق را در بخش دوم ردّ می‌کند.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۲۹ و ۲۵۷؛ امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۶۷.</ref> بنابر نظر ایشان شیخ اشراق به علم اجمالی در مرتبه ذات بسنده کرده، منکر علم تفصیلی حق در مرتبه ذات شده‌است<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۷۲.</ref> {{ببینید|علم الهی}}.


=== علم فعلی حق‌تعالی و تقدم آن بر اشیا ===
=== علم فعلی حق‌تعالی و تقدم آن بر اشیا ===
شیخ اشراق علم حق‌تعالی به اشیا را از جهتی ذاتی و مقدم بر اشیا می‌داند و از جهتی آن را فعل و همان اشیا می‌داند.<ref>سهروردی، مجموعه مصنفات، ۱/۴۸۷–۴۸۸.</ref> به باور امام‌خمینی این گفته با توجه به فیض مقدس، از وجه صحتی برخوردار است؛ زیرا از آنجاکه علم حق‌تعالی به اشیا در موطن عینی، علم فعلی بوده و اضافه اشراقی با فیض مقدس با فعل حق‌تعالی متحد شده‌است، علم با معلوم متحد و عین آن است؛ یعنی علم و معلوم در قابل متحد هستند؛ اما از جهتی دیگر علم بر معلوم مقدم است؛ زیرا اشیا به نفس این علم و اضافه اشراقی، علمی ایجادی خواهد بود؛ از این جهت علم اشراقی خداوند ذاتی و مقدم بر اشیای خارجی است.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۶۹–۲۷۰ و ۲۷۸؛ امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۷۴؛ امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۵۴.</ref>
شیخ اشراق علم حق‌تعالی به اشیا را از جهتی ذاتی و مقدم بر اشیا می‌داند و از جهتی آن را فعل و همان اشیا می‌داند.<ref>سهروردی، مجموعه مصنفات، ۱/۴۸۷–۴۸۸.</ref> به باور امام‌خمینی این گفته با توجه به [[فیض اقدس و مقدس|فیض مقدس]]، از وجه صحتی برخوردار است؛ زیرا از آنجاکه علم حق‌تعالی به اشیا در موطن عینی، علم فعلی بوده و اضافه اشراقی با فیض مقدس با فعل حق‌تعالی متحد شده‌است، علم با معلوم متحد و عین آن است؛ یعنی علم و معلوم در قابل متحد هستند؛ اما از جهتی دیگر علم بر معلوم مقدم است؛ زیرا اشیا به نفس این علم و اضافه اشراقی، علمی ایجادی خواهد بود؛ از این جهت علم اشراقی خداوند ذاتی و مقدم بر اشیای خارجی است.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۶۹–۲۷۰ و ۲۷۸؛ امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۷۴؛ امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۵۴.</ref>


=== عدم رجوع صفات الهی به یکدیگر ===
=== عدم رجوع صفات الهی به یکدیگر ===
خط ۹۴: خط ۹۴:


=== اصالت وجود ===
=== اصالت وجود ===
امام‌خمینی شیخ اشراق را [[اصالت ماهوی]] نمی‌داند، بلکه بنابر نظر ایشان، شیخ اشراق با تعبیر از نور همان اصالت وجود را تأیید می‌کند<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۴۱۴–۴۱۶.</ref> {{ببینید|اصالت وجود}} و معتقد است اثبات اعتباری‌بودن وجود از ناحیه شیخ اشراق، اصیل‌بودن [[ماهیت]] را نزد او اثبات نمی‌کند؛ زیرا وی قائل به [[اصالت نور]] است؛ زیرا نور در فلسفه اشراق بر وجود منطبق است و قول به اصالت نور در واقع قول به اصالت وجود است.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۴۱۵–۴۱۶.</ref> ایشان در اثبات اینکه شیخ اشراق اصالت وجودی است توجه می‌دهد که وی در برخی عبارات خود، [[نفس]] و موجودات عالیه را عاری از ماهیت می‌داند که این حاکی از اعتقاد وی به اصالت وجود است.<ref>امام‌خمینی، تعلیقه فوائد، ۱۰۶–۱۰۷؛ امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۷۸.</ref> دیگر اینکه چون قائلان اصالت وجود در زمان شیخ اشراق در معرض [[تهمت]] بوده‌اند و مخالفان اصالت وجود از شنیدن لفظ وجود و اصالت آن وحشت داشتند، شیخ اشراق با لفظ نور به جای وجود مقصود خود را بیان کرده‌است.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۴۱۶.</ref>
امام‌خمینی شیخ اشراق را اصالت ماهوی نمی‌داند، بلکه بنابر نظر ایشان، شیخ اشراق با تعبیر از نور همان اصالت وجود را تأیید می‌کند<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۴۱۴–۴۱۶.</ref> {{ببینید|اصالت وجود}} و معتقد است اثبات اعتباری‌بودن وجود از ناحیه شیخ اشراق، اصیل‌بودن [[ماهیت]] را نزد او اثبات نمی‌کند؛ زیرا وی قائل به اصالت نور است؛ زیرا نور در فلسفه اشراق بر وجود منطبق است و قول به اصالت نور در واقع قول به اصالت وجود است.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۴۱۵–۴۱۶.</ref> ایشان در اثبات اینکه شیخ اشراق اصالت وجودی است توجه می‌دهد که وی در برخی عبارات خود، [[نفس]] و موجودات عالیه را عاری از ماهیت می‌داند که این حاکی از اعتقاد وی به اصالت وجود است.<ref>امام‌خمینی، تعلیقه فوائد، ۱۰۶–۱۰۷؛ امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۷۸.</ref> دیگر اینکه چون قائلان اصالت وجود در زمان شیخ اشراق در معرض [[تهمت]] بوده‌اند و مخالفان اصالت وجود از شنیدن لفظ [[وجود]] و اصالت آن وحشت داشتند، شیخ اشراق با لفظ نور به جای وجود مقصود خود را بیان کرده‌است.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۴۱۶.</ref>


=== عنصر آتش ===
=== عنصر آتش ===
خط ۱۰۳: خط ۱۰۳:


=== تناسخ ===
=== تناسخ ===
به اعتقاد امام‌خمینی شیخ اشراق با وجود اینکه به [[عالم برزخ]] اذعان دارد، معتقد است نفوس اشقیا پس از مفارقت از آبدان، برای اینکه تصورات جزئیه که موجب آلام و عذاب است بر ایشان حاصل شود، باید متعلق به اجسام فلکی شوند<ref>سهروردی، مجموعه مصنفات، ۱/۹۰–۹۱.</ref>؛ ولی از آنجاکه اجسام فلکی لطیف‌اند، نباید این نفوس شقیه به آنها تعلق گیرد، بلکه آنها به اجرام زیر کره قمر تعلق می‌گیرند.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۲۴۲–۲۴۳.</ref> به باور امام‌خمینی این سخنان ناشی از بی‌اطلاع از تجرد خیالی است {{ببینید|تناسخ}}.
به اعتقاد امام‌خمینی شیخ اشراق با وجود اینکه به [[عالم برزخ]] اذعان دارد، معتقد است نفوس اشقیا پس از مفارقت از آبدان، برای اینکه تصورات جزئیه که موجب آلام و عذاب است بر ایشان حاصل شود، باید متعلق به اجسام فلکی شوند<ref>سهروردی، مجموعه مصنفات، ۱/۹۰–۹۱.</ref>؛ ولی از آنجاکه اجسام [[فلک|فلکی]] لطیف‌اند، نباید این نفوس شقیه به آنها تعلق گیرد، بلکه آنها به اجرام زیر کره قمر تعلق می‌گیرند.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۲۴۲–۲۴۳.</ref> به باور امام‌خمینی این سخنان ناشی از بی‌اطلاع از تجرد خیالی است {{ببینید|تناسخ}}.


=== مراتب اهل علم ===
=== مراتب اهل علم ===
[[امام‌خمینی]] سخن شیخ اشراق را در تقسیم صاحبان علوم به کامل در [[علم]] و عمل و کامل در علم تنها و کامل در عمل تنها که از آن استفاده می‌شود که کمال علمی با نقص در عمل ممکن است،<ref>سهروردی، مجموعه مصنفات، ۲/۱۲؛ شهرزوری، شرح حکمة الاشراق، ۱۲–۱۳؛ قطب‌الدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، ۲۲–۲۵.</ref> نمی‌پذیرد و معتقد است با نقص در عمل [[کمال]] در علم ممکن نیست. ایشان این گونه سخنان را به سبب محجوب‌بودن از نشئات وجودی انسان و [[تدبر|تدبرنکردن]] در [[علوم انبیا(ع)]] شمرده‌است<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۳۸۷–۳۸۸.</ref> {{ببینید|علوم}}.
[[امام‌خمینی]] سخن شیخ اشراق را در تقسیم صاحبان علوم به کامل در [[علم]] و عمل و کامل در علم تنها و کامل در عمل تنها که از آن استفاده می‌شود که کمال علمی با نقص در عمل ممکن است،<ref>سهروردی، مجموعه مصنفات، ۲/۱۲؛ شهرزوری، شرح حکمة الاشراق، ۱۲–۱۳؛ قطب‌الدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، ۲۲–۲۵.</ref> نمی‌پذیرد و معتقد است با نقص در عمل [[کمال]] در علم ممکن نیست. ایشان این گونه سخنان را به سبب محجوب‌بودن از نشئات وجودی [[انسان]] و [[تدبر|تدبرنکردن]] در علوم [[انبیا(ع)]] شمرده‌است<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۳۸۷–۳۸۸.</ref> {{ببینید|علوم}}.


== پانویس ==
== پانویس ==
۲۰٬۸۷۶

ویرایش