confirmed، emailconfirmed، templateeditor
۱٬۱۸۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
الف) از طریق طبیعت سیال فلک: بنابر نظر ملاصدرا چیزی که میتواند واسطه میان حادث و قدیم باشد، آن است که وجود فینفسه داشته باشد (و امری نسبی و انتزاعی نباشد) و دیگر اینکه وجود لنفسه داشته باشد؛ به این معنا که جوهر باشد نه عرض و سوم اینکه دارای حدوث ذاتی و فاقد حدوث عرضی باشد و دارای آغاز زمانی نباشد؛ یعنی فردی زمانی ازلی از جنس جوهر جسمانی است که عین سیلان و حرکت است و این همان صورت نوعیه فلک یا طبیعت فلک میباشد.<ref>اسرار الآیات، ۸۵؛ شرح حکمة الاشراق، ۲/۲۵۵ ـ ۲۵۶ و ۲۵۸ ـ ۲۶۱؛ عبودیت، ۱/۳۷۸.</ref> | الف) از طریق طبیعت سیال فلک: بنابر نظر ملاصدرا چیزی که میتواند واسطه میان حادث و قدیم باشد، آن است که وجود فینفسه داشته باشد (و امری نسبی و انتزاعی نباشد) و دیگر اینکه وجود لنفسه داشته باشد؛ به این معنا که جوهر باشد نه عرض و سوم اینکه دارای حدوث ذاتی و فاقد حدوث عرضی باشد و دارای آغاز زمانی نباشد؛ یعنی فردی زمانی ازلی از جنس جوهر جسمانی است که عین سیلان و حرکت است و این همان صورت نوعیه فلک یا طبیعت فلک میباشد.<ref>اسرار الآیات، ۸۵؛ شرح حکمة الاشراق، ۲/۲۵۵ ـ ۲۵۶ و ۲۵۸ ـ ۲۶۱؛ عبودیت، ۱/۳۷۸.</ref> | ||
ب) از طریق هویت سیال جسم: از آنجایی که نظر ملاصدرا در راهحل نخست مبتنی بر نظریه افلاک نهگانه است | ب) از طریق هویت سیال جسم: از آنجایی که نظر ملاصدرا در راهحل نخست مبتنی بر نظریه افلاک نهگانه است {{ببینید|فلک}}، این رأی نظر نهایی او نیست، بلکه برای تکمیل نظر فیلسوفان پیشین است.<ref>شرح حکمة الاشراق، ۲/۲۵۶؛ عبودیت، ۱/۳۸۰.</ref> ملاصدرا در راهحل نهایی خود به جای طبیعت و وضع سیال ازلی فلک، هویت سیال جسم و صور متعاقب بر یک ماده را که هم سیال و هم ازلی و ابدیاند، واسطه میان حادث و قدیم قرار میدهد.<ref>الحکمة المتعالیه، ۳/۶۸ و ۱۳۸ ـ ۱۳۹؛ رسالة فی الحدوث، ۵۱ ـ ۵۲؛ عبودیت، ۱/۳۸۰ ـ ۳۸۱.</ref> | ||
وی بر این اساس در دو جهت از نظریه گذشتگان فاصله میگیرد: یکی آنکه جواهر اجسام و صورتهای طبیعی را به جای حرکت دوری افلاک مینشاند و دیگری آنکه، صفت ذاتیبودن تغیر و حدوث را به وجود آنها نسبت میدهد، نه به ماهیت آنها و از این رو همه صورتهای نوعی را اعم از بسائط و مرکبات، از سنخ وجود میداند؛ این امور وجوداتی محضاند و هر یک شأنی از شئون حقتعالی و پرتوی از تابشهای ذات اویند؛ همانطور که هر صورت طبیعی نیز خود دارای شئون پیدرپی است که این شئون، در علم حقاند و از همین جهت به صورت جریانی متصل و امر واحدی بروز میکنند.<ref>ملاصدرا، رسالة فی الحدوث، ۱۲۳ ـ ۱۲۶.</ref> ملاصدرا بر اساس حرکت جوهری، همه عالم طبیعت را یک هویت اتصالی و متصرم میداند که تجدد در متن طبیعت آن حاضر است، طبیعت متحرک عین حرکت و تجدد است، اینجا دوگانگی میان طبیعت و سیلان وجود ندارد و جاعل و علت، به جعل بسیط، وجودی را جعل میکند که عین سیلان و حرکت است و چنین نیست که حرکت خارج از ذات متحرک باشد، بلکه جعل طبیعت، همان جعل سیلان و حرکت است.<ref>الحکمة المتعالیه، ۳/۶۸؛ رسالة فی الحدوث، ۱۲۳ ـ ۱۲۹؛ المشاعر، ۶۵.</ref> {{ببینید|حرکت جوهری}} بنابر نظر وی این مسئله مسلّم است که وقتی یک موجود در حد ذات و جوهرِ وجودِ متجدد خود، مجعول شود، برای تجدد خود نیازمند به جاعل نیست؛ زیرا جاعل وجود، جاعل تجدد است و به واسطه همین مشکل ربط حادث به قدیم حل میشود؛ زیرا وجود جوهر، غیر از وجود تدریجی، چیز دیگری نیست و بر این اساس بقای آن عین حدوث آن است و ثبوت آن عین تغیر و تجددش به شمار میآید.<ref>همو، المشاعر، ۶۵؛ ← دینانی، ماجرای فکر فلسفی، ۳/۳۷۶.</ref> | وی بر این اساس در دو جهت از نظریه گذشتگان فاصله میگیرد: یکی آنکه جواهر اجسام و صورتهای طبیعی را به جای حرکت دوری افلاک مینشاند و دیگری آنکه، صفت ذاتیبودن تغیر و حدوث را به وجود آنها نسبت میدهد، نه به ماهیت آنها و از این رو همه صورتهای نوعی را اعم از بسائط و مرکبات، از سنخ وجود میداند؛ این امور وجوداتی محضاند و هر یک شأنی از شئون حقتعالی و پرتوی از تابشهای ذات اویند؛ همانطور که هر صورت طبیعی نیز خود دارای شئون پیدرپی است که این شئون، در علم حقاند و از همین جهت به صورت جریانی متصل و امر واحدی بروز میکنند.<ref>ملاصدرا، رسالة فی الحدوث، ۱۲۳ ـ ۱۲۶.</ref> ملاصدرا بر اساس حرکت جوهری، همه عالم طبیعت را یک هویت اتصالی و متصرم میداند که تجدد در متن طبیعت آن حاضر است، طبیعت متحرک عین حرکت و تجدد است، اینجا دوگانگی میان طبیعت و سیلان وجود ندارد و جاعل و علت، به جعل بسیط، وجودی را جعل میکند که عین سیلان و حرکت است و چنین نیست که حرکت خارج از ذات متحرک باشد، بلکه جعل طبیعت، همان جعل سیلان و حرکت است.<ref>الحکمة المتعالیه، ۳/۶۸؛ رسالة فی الحدوث، ۱۲۳ ـ ۱۲۹؛ المشاعر، ۶۵.</ref> {{ببینید|حرکت جوهری}} بنابر نظر وی این مسئله مسلّم است که وقتی یک موجود در حد ذات و جوهرِ وجودِ متجدد خود، مجعول شود، برای تجدد خود نیازمند به جاعل نیست؛ زیرا جاعل وجود، جاعل تجدد است و به واسطه همین مشکل ربط حادث به قدیم حل میشود؛ زیرا وجود جوهر، غیر از وجود تدریجی، چیز دیگری نیست و بر این اساس بقای آن عین حدوث آن است و ثبوت آن عین تغیر و تجددش به شمار میآید.<ref>همو، المشاعر، ۶۵؛ ← دینانی، ماجرای فکر فلسفی، ۳/۳۷۶.</ref> |