کاربر:Salehi/صفحه تمرین۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی امام خمینی
(خالی کردن صفحه تمرین)
برچسب‌ها: خالی کردن واگردانی دستی
(اصلاح ارقام)
برچسب: برگردانده‌شده
خط ۱: خط ۱:
'''سیداحمد کسروی'''، مورخ معاصر و نویسنده ضد آموزه‌های دینی.


سیداحمد کسروی تبریزی، هشتم مهر ۱۲۶۹ در محله «هکماوار» تبریز به دنیا آمد. سه تن از نیاکانش روحانی بودند؛ اما پدرش حاج‌میرقاسم به مکتبخانه رفت و سپس به بازرگانی مشغول شد (کسروی، زندگانی من، ۵ ـ ۶). مادرش نیز درس‌ناخوانده و از خانواده‌ای کشاورز بود (همان، ۶۹). کسروی در کودکی به مکتب رفت و سیزده‌ساله بود که پدرش فوت کرد و او سه سال تحصیل را رها کرد و به حرفه فرش و قالی که شغل پدرش بود، مشغول شد (همان، ۲۳ ـ ۲۴)؛ اما در پی اصرار ارادتمندان و وصی پدر خود به قصد فراگیری دروس حوزوی وارد مدرسه طالبیه تبریز شد (همان، ۲۶). او پس از چهار سال تحصیل به خواست مردم در مسجد اجدادی خانوادگی خود به اقامه نماز پرداخت (همان، ۴۱). کسروی در سال‌های تحصیل پس از آشنایی با حاجی‌آقاخان (پسر صفرعلی‌خان) که فرد باسوادی بود و مفهوم مشروطه را از طریق او فهمید (همان، ۴۷)، با مشروطه‌خواهان و متجددان ارتباط برقرار کرد و آثار روشنفکران غیر مذهبی مانند هیئت طالبوف (طالب اوف) و میرزافتحعلی آخوندزاده را مطالعه می‌کرد (همان، ۴۴ و ۴۷) که به تعبیر خودش «تکان سختی به وی پدید آورد و آتش در درونش زد» (همو، بهائی‌گری، ۱۷). بر اثر این مطالعات، وی از اعتقاد به طلبگی دست کشید و در سخنرانی‌ها از روضه‌خوانی پرهیز کرد (همو، زندگانی من، ۴۲ و ۴۵ ـ ۴۷). او با تردید در باورهای مردم، موجب بدبینی روحانیان و مردم محله «هکماوار» شد و در نهایت در ۲۴سالگی از لباس روحانیت بیرون آمد و به‌زعم خود زنجیر ملّایی از گردنش برداشته شد (همان، ۴۶).
کسروی برای فراگیری زبان انگلیسی در سال ۱۲۹۴ وارد مدرسه «مموریال اسکول» امریکایی شد (کسروی، زندگانی من، ۶۰) و در سال ۱۲۹۵ به امید پیداکردن کار در باکو یا تفلیس، ایران را ترک کرد؛ اما پس از یک‌سال با درخواست مادرش برای بازگشت و با دریافت نامه‌ای از «چسپ» رئیس مدرسه امریکایی برای آموزگاری در مدرسه یادشده، به ایران بازگشت (همان، ۶۹ ـ ۷۵) و در آن مدرسه مشغول تدریس شد؛ اما در آن زمان امپراتوری عثمانی و انگلیس با هم رقابت می‌کردند. مسلمانان از عثمانی‌ و ارمنی‌ها از انگلیس حمایت می‌کردند. کسروی به سبب اختلاف با یکی از آموزگاران ارمنی از مدرسه امریکایی بیرون شد (همان، ۷۵). پس از آن وی کتاب «النجمة الدرّیه» را به روش مدرسه امریکایی در آموختن زبان عربی، تنظیم کرد و برای چاپ به اداره فرهنگ آذربایجان فرستاد که موجب آشنایی کسروی با آن اداره شد و پس از بازگشایی مدارس در اداره فرهنگ آذربایجان آموزگار زبان عربی شد (همان، ۷۷ و ۷۹).
کسروی پس از مدتی با محمد خیابانی در حزب دمکرات آذربایجان به همکاری پرداخت. در سال ۱۲۹۸ قیام آزادی‌خواهی مردم تبریز موجب شد خیابانی از وی فاصله بگیرد و رئیس مدرسه که از طرفداران خیابانی بود با کسروی به دشمنی پرداخت. در شرف اخراج وی از مدرسه، رئیس استیناف آذربایجان، او را به اداره عدلیه دعوت کرد و در شهریور ۱۲۹۸ در دادگستری مشغول کار شد (همان، ۹۰ ـ ۹۴). کسروی گرچه در جریانِ مخالف خیابانی قرار گرفت و با روش سیاسی او مخالفت کرد، اما پیشنهاد مأمور انگلیسی و کربلایی حسین آقافشنگچی نماینده وثوق‌الدوله نخست‌وزیر را در قیام علیه خیابانی و همکاری با انگلیسی‌ها رد کرد؛ زیرا او معتقد بود خیابانی برای آذربایجان قیام کرده است و هرگز او و همراهانش علیه وی وارد مبارزه نمی‌شوند (همان، ۹۴ ـ ۹۸).
در سال ۱۳۰۳ رضاخان سردار سپه که در سمت نخست‌وزیری بود (مرزبان، ۲۴)، کسروی را به حضور طلبید و سپس او را به ریاست عدلیه خوزستان منصوب ‌کرد (کسروی، ده سال در عدلیه، ۳۲۱) تا با کمک او زمینه ورود نیروهای نظامی را به خوزستان که در دست شیخ‌خزعل بود آماده کند (همان، ۳۱۸، ۳۲۵ ـ ۳۳۲ و ۳۵۱ ـ ۳۶۴؛ مرزبان، ۲۴). به گفته کسروی پس از بازگشت از خوزستان، رضاخان به سبب خدماتش، به او توجه کرد (کسروی، ده سال در عدلیه، ۴۰۰). کسروی با توجه به فعالیت خود در سال ۱۳۰۵، رئیس بازرسی کل کشور و در سال ۱۳۰۷ رئیس دادگاه جنایی تهران شد (همان، ۴۱۶ ـ ۴۲۱). وی که در مجموع به مدت ده سال سمت‌های قاضی و مدعی‌العموم و ریاست عدلیه در مناطق مختلف را عهده‌دار بود، (از سال ۱۳۱۱) به شغل وکالت دادگستری مشغول شد (همو، پس از عدلیه، ۱/۵۳۷) و به فعالیت‌های پژوهشی و مطبوعاتی پرداخت و کتاب‌هایی چون تاریخ پانصدساله خوزستان و تاریخچه شیر و خورشید را به چاپ رساند (همو، پیمان، ۹/۵۳۸). او «تاریخ حوادث آذربایجان» را در دوره مشروطه که به زبان عربی نوشته بود، به مجله عرفان که در شهر صیدا چاپ می‌شد فرستاد و بعدها آن مطالب را به فارسی تنظیم کرد و همراه مطالب ماهنامه پیمان که خودش از سال ۱۳۱۳ صاحب‌امتیاز و مدیرمسئول آن شد، به نام تاریخ هجده ساله آذربایجان منتشر کرد. این مقاله سپس با همین عنوان در جلد دوم تاریخ مشروطه ایران در سال‌های پس از قتل کسروی عرضه شد (دفتر پژوهش‌های کیهان، ۴/۴۹).
کسروی در نوشته‌های خود از به‌کار بردن واژه‌های عربى دورى مى‏جست و اصطلاحات و ترکیبات خودساخته از ریشه فارسى را به کار مى‏برد (کسروی، پیمان، ۹/۵۴۱ ـ ۵۴۲؛ همو، نوشته‌ها، ۵۲ ـ ۵۳). او دراین‌باره مطالبی در مجله هفتگی ایران باستان نوشت و گزیده آنها را در کتاب زبان پاک چاپ کرد. این حرکت با برنامه‌های رضاشاه پهلوی مبنی بر باستان‌گرایی و مخالفت با فرهنگ ایران پس از اسلام، همخوانی داشت (همو، نوشته‌ها، ۱۷ـ ۱۸). وی از عناصر مورد اعتماد رضاشاه بود و از طرح او در یک‌شکل‌شدن لباس استقبال کرد و خود را از پیشگامان دستور او دانست (همو، خواهران و دختران ما، ۳ ـ ۴). وی برنامه‌های رضاشاه در مبارزه با حجاب را جنبش در حال پیشرفت خواند (همان) و از اقدامات ضد دینی وی حمایت کرد (همو، فرهنگ چیست، ۲۲؛ همو، امروز چه باید کرد، ۴).
کسروی با موضع‌گیری افراطی علیه باورهای دینیِ مردم در مجله پیمان از سال ۱۳۱۲ (همو، در پیرامون اسلام، ۸۵ ـ ۹۳) و از سال ۱۳۲۱ تا سال ۱۳۲۴ با نگارش کتاب آیین و نشریات پرچم روزانه، پرچم هفتگی، پرچم نیمه‌ماهه و پرچم ماه‌ها فعالیت گسترده‌ای را انجام داد (دفتر پژوهش‌های کیهان، ۴/۶۱). وی در این نشریات پیروی مسلمانان از دین اسلام را نشانه جهالت آنان می‌خواند که مانع ترقی و پیشرفت جامعه شده است (کسروی، در پیرامون اسلام، ۷ ـ ۱۲) و در این میان، فرقه وهابیت را واقع‌بین‌ترین گروه در میان مسلمانان خواند (همان، ۴۵، ۵۴ و ۵۶؛ طبری، ۴۲). او آموزه‌های مذهب شیعه را ناسازگار با خرد و همچنین غیبت امام ‌زمان(ع) را خارج از دین خداوند دانست و شیعه را کیش ساختگی و محصول تضاد دولت عثمانی با صفویه شمرد (همو، شیعی‌گری، ۱۷۳ ـ ۱۷۴ و ۱۸۳ ـ ۲۰۴؛ مجتهدی، ۱۳۰ و ۲۲۱ ـ ۲۲۵؛ طبری، ۶۵ ـ ۶۶)؛ همچنین ارزش‏هاى دینى و شیعى را ناسازگار با عصر حاضر خواند (کسروی، نیکخواهان توده، ۵۰ ـ ۵۳؛ دفتر پژوهش‌های کیهان، ۴/۷۰؛ مظفری، ۶۴)؛ چنان‌که او زیارت قبور، تکریم ائمه اطهار(ع)، بزرگداشت شهادت امام‌حسین(ع) در محرم و دیگر اعتقادات شیعه را موجب بدبختى مردم ایران معرفی می‌کرد (مظفری، ۶۵؛ کسروی، در پیرامون اسلام، ۳۱).
کسروی آیینی به نام «پاکدینی» بنیان نهاد و افتخار کرد سال‌هاست برای پاکدینی کوشش کرده است. مبانی اصلی آن هدف‌دار بودن جهان، اعتقاد به آفریدگار و جهان آخرت و زندگی بر اساس موازین عقل بود که دین به معنای رایج سنتی را رد و با استفاده از شرایط خاص جامعه، در آموزه‌های سنتی اسلام تردید می‌کرد (کسروی، در پیرامون اسلام، ۸۴ و ۹۳؛ کاکه‌جانی، ۳۵ ـ ۳۶). وی سپس کتاب ورجاوند بنیاد (اصول مقدسه) را نوشت (طبری، ۳۱). او بعثت را منکر شد (کاکه‌جانی، ۳۵ ـ ۳۶؛ کسروی، گزارش نشست پاکدینان، ۱۳؛ همو، در پیرامون اسلام، ۸۲ ـ ۸۳) و از لزوم تأسیس دین جدید سخن گفت (همو، در پیرامون اسلام، ۸۹؛ همو، گزارش نشست پاکدینان، ۱۳) و گفته شده حتی ادعای پیغمبری کرد (طبری، ۳۱، ۳۳ ـ ۳۴ و ۳۶). دین اسلام را زیان‌آور و خوارکننده «نام پاک خداوند» خواند (کسروی، در پیرامون اسلام، ۲۹). او کتاب‌هایی را که به نظرش زیانمند و گمراه‌کننده نسل جوان بود، ازجمله مفاتیح الجنان، اصول کافی، جامع الدعوات، بحار الانوار، دیوان حافظ، بوستان و گلستان سعدی را به آتش می‌کشید (کسروی، گزارش همایش کتابسوزان، ۶ ـ ۷ و ۹) و بسیاری از مفاهیم قرآن را خرافی و خیالی می‌پنداشت و از آن به نام کتاب ملایان و صوفیان یاد می‌کرد (همو، دادگاه، ۱۵).
امام‌خمینی نخستین کسی بود که در نخستین سند مبارزاتی خود که مربوط به ۱۵ اردیبهشت ۱۳۲۳ است، به علما انتقاد شدید کرد که چرا هنگامی که یک بی‌سر و پا یعنی کسروی تشیع و اسلام را به باد ناسزا گرفت و در مرکز تشیع به امام‌صادق(ع) و امام‌غایب(ع) جسارت کرد، کسی اعتراضی نکرد (صحیفه، ۱/۲۳). ایشان در خرداد ۱۳۴۲ که در بازداشتگاه‏ قیطریه تهران به سر می‌برد، در نامه‌ای از سیدمحمدصادق لواسانی، تاریخ مشروطیت اثر کسروی را‏ درخواست کرده است (همان، ‏۲۱/۵۰۵) و ضمن اشاره به ابعاد منفی مطالب تاریخی کسروی (همان، ۱۵/۱۸۸)، کسروی را نویسنده زبردستی شمرده است که در نهایت دیوانه شده و مانند بسیارى از شرقی‌ها که تا چند کلمه‏ یاد مى‏گیرند، ادعای آنان بالا مى‏رود، کتاب‌های دعا و عرفانی را می‌سوزاند (همان، ۱۳/۳۲). ایشان با تعبیر «مرد خبیث» از وی، علت آتش‌زدن دعاها را عدم فهم تأثیر آن در نفس انسان دانسته (تفسیر حمد، ۱۴۸) و خاطرنشان کرده است امثال کسروى که دعا را تضعیف می‌کنند، بیچاره‌هایی هستند که فهم درستی از دعا ندارند و در واقع اسلام را تضعیف می‌کنند و وی شاید دعاهای ماه‌ها و روزها به‌ویژه دعاهای ماه شعبان، رجب و رمضان را در طول عمر خود یک بار هم نخوانده باشد و از این‌رو از فهم زبان قرآن، ائمه(ع) و عرفان عاجز بود، نمی‌توانست معنای آنها را درک کند و از طریق آنها به مدارج بالا دست یابد؛ از این‌رو تصمیم گرفت دعاها را پایین آورد و در آخر عمر ادعاى پیغمبرى کند (همان، ۱۳/۳۲ ـ ۳۳).
امام‌خمینی که بعدها اسلام‌شناسی کسروی، مناخیم بگین، صدام حسین، انورسادات و جیمی کارتر رئیس‌جمهور امریکا را در یک ردیف دانسته است (همان، ۱۵/۱۸۸)، در گذشته از متدینان و جوانان غیرتمند خواسته بود اوراق کسروی و ناسزاهای او به مقدسات دینی را بخوانند و در صدد چاره‌جویی برآیند و تأکید کرد با جوشش ملی، جنبش دینی و اراده‌ای قوی ریشه ناپاکانی مانند کسروی را از زمین برکنند؛ زیرا امثال کسروی، ودیعه‌های خدایی را دستخوش هوا و هوس کرده و کتاب‌های دینی را که با خون‌های پاک شهدا به دست دیگران رسیده، آتش می‌زنند؛ کتاب‌هایی را می‌سوزانند که از فداکاری امام‌حسین(ع) و رنج‌های خاندان پیامبر(ص) به دست رسیده است (کشف اسرار، ۷۴). ایشان در سال ۱۳۶۷، در هشدار به تحریف تاریخ در کتاب‌های درسی در جمهوری اسلامی ایران، اظهار تعجب و تأسف کرده است که در نظام آموزشى کشور اسلامى ایران به سیدعبدالله بهبهانى و سیدمحمد طباطبایی از رهبران مشروطه چنین نسبتی داده شود که آنان به مردم دستور به پناه‌بردن به سفارت یک دولت بیگانه را داده‌اند؛ یعنی نسبتی که حتى کسروى با آن سوابق ضد دینی و اسلامى نداده است (صحیفه، ۲۱/۲۹۶).
روند طغیان فکری کسروی احساسات دینی بزرگان را در مراکز حوزوی به‌شدت جریحه‌دار کرده بود. در این راستا سیدمجتبی نواب صفوی در نجف، از علمای بزرگ نجف کمک خواست و استفتا کرد و بیشتر مراجع و فقهای نجف مانند سیداسدالله مدنی و سیدابوالقاسم خویی با او همدلی کردند؛ اما کمک‌ فکریِ مؤثر از آن عبدالحسین امینی نویسنده کتاب الغدیر بود. او تأکید کرد کسی باید باشد تا از طریق دیگری علیه کسروی اقدام کند. نواب صفوی برای اجرای نظر امینی در قتل کسروی به ایران آمد و در آغاز خواست کسروی را از طریق گفتگو هدایت کند و چند جلسه با وی گفتگو کرد؛ اما او به عقاید خود اصرار می‌ورزید و نواب به ارتداد کسروی یقین پیدا کرد؛ از‌ این‌رو در ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ و در ۵۵سالگی کسروی به دست سیدحسین امامی یکی از اعضای فداییان اسلام در اتاق بازپرسی در وزارت عدلیه به قتل رسید (خسروشاهی، ۳۵؛ دفتر پژوهش‌ها، ۴/۶۴؛ مظفری، ۶۵ ـ ۶۶).
از کسروی آثار چندی منتشر شده است، ازجمله تاریخ مشروطیت، تاریخ هجده‌ساله آذربایجان، تاریخ پانصدساله خوزستان، تاریخچه شیر و خورشید، تاریخچه چپق و قلیان، شهریاران گمنام، شیخ‌صفی و تبارش، نادرشاه، بهایى‏گرى و شیعه‏گرى (طبری، ۳۳).
==پانویس==
{{پانویس|۲}}
==منابع==
{{منابع}}
* امام‌خمینی، سیدروح‌الله، تفسیر سوره حمد، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی، چاپ یازدهم، ۱۳۸۸ش.
* امام‌خمینی، سیدروح‌الله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
* امام‌خمینی، سیدروح‌الله، کشف اسرار، تهران، محمد، بی‌تا.
* خسروشاهی، سیدهادی، خاطرات مستند سیدهادی خسروشاهی درباره شهید نواب صفوی، قم، چاپ اول، ۱۳۹۵ش.
* دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان، نیمه پنهان، تهران، کیهان، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.
* طبری، احسان، آورندگان‌ اندیشه خطا، تهران، کیهان، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش.
* کاکه‌جانی، عباس، جریان‌شناسی اصول‌گرایی در جمهوری اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۲ش.
* کسروی، سیداحمد، امروز چه باید کرد، تهران، پایدار، چاپ اول، ۱۳۴۴ش.
* کسروی، سیداحمد، بهائی‌گری، تهران، نوید، ۱۳۶۷ش.
* کسروی، سیداحمد، پس از عدلیه، مجله پیمان، شماره ۱، آذر ۱۳۱۲ش.
* کسروی، سیداحمد، چرا از عدلیه بیرون آمدم، زندگی و زمانه‌ی احمد کسروی در برگیرنده زندگانی من، ده سال در عدلیه، چرا از عدلیه بیرون آمدم، بازبینی و ویرایش همراه با یادداشت‌ها و افزوده‌ها، به کوشش محمد امینی، شرکت کتاب، چاپ اول، ۱۳۹۵ش، ۲۰۱۶م.
* کسروی، سیداحمد، خواهران و دختران ما، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.
* کسروی، سیداحمد، دادگاه، تهران، پیمان، چاپ دوم، ۱۳۲۵ش.
* کسروی، سیداحمد، در پیرامون اسلام، تهران، پایدار، چاپ چهارم، ۱۳۴۴ش.
* کسروی، سیداحمد، ده سال در عدلیه، زندگی و زمانه‌ی احمد کسروی در برگیرنده زندگانی من، ده سال در عدلیه، چرا از عدلیه بیرون آمدم، بازبینی و ویرایش همراه با یادداشت‌ها و افزوده‌ها، به کوشش محمد امینی، شرکت کتاب، چاپ اول، ۱۳۹۵ش، ۲۰۱۶م.
* کسروی، سیداحمد، زندگانی من، مهر، ۱۳۷۷ش.
* کسروی، سیداحمد، شیعی‌گری، تهران، نوید، ۱۳۶۷ش.
* کسروی، سیداحمد، فرهنگ چیست، تهران، پایدار، چاپ اول، ۱۳۴۴ش.
* کسروی، سیداحمد، گزارش نشست پاکدینان، تهران، پیمان، ۱۳۲۲ش.
* کسروی، سیداحمد، گزارش همایش کتابسوزان، تهران، پیمان، ۱۳۲۲ش.
* کسروی، سیداحمد، نوشته‌ها، تهران، پایدار، ۱۳۴۴ش.
* کسروی، سیداحمد، نیکخواهان توده، نوشته پرویز شهریاری و مهدی نعمت‌الهی، از سلسله انتشارات مبارز، شماره یکم، ۱۳۲۶ش.
* مجتهدی، مهدی، رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، تهران، زرین، بی‌تا.
* مرزبان، رضا، مجله راه‌ آزادی، شماره ۴۵.
* مظفرى، آیت‏، جریان‌شناسى سیاسى معاصر ایران، قم، زمزم هدایت‏، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.‏
{{پایان}}
غلامرضا گلی زواره

نسخهٔ ‏۱۵ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۵۰

سیداحمد کسروی، مورخ معاصر و نویسنده ضد آموزه‌های دینی.

سیداحمد کسروی تبریزی، هشتم مهر ۱۲۶۹ در محله «هکماوار» تبریز به دنیا آمد. سه تن از نیاکانش روحانی بودند؛ اما پدرش حاج‌میرقاسم به مکتبخانه رفت و سپس به بازرگانی مشغول شد (کسروی، زندگانی من، ۵ ـ ۶). مادرش نیز درس‌ناخوانده و از خانواده‌ای کشاورز بود (همان، ۶۹). کسروی در کودکی به مکتب رفت و سیزده‌ساله بود که پدرش فوت کرد و او سه سال تحصیل را رها کرد و به حرفه فرش و قالی که شغل پدرش بود، مشغول شد (همان، ۲۳ ـ ۲۴)؛ اما در پی اصرار ارادتمندان و وصی پدر خود به قصد فراگیری دروس حوزوی وارد مدرسه طالبیه تبریز شد (همان، ۲۶). او پس از چهار سال تحصیل به خواست مردم در مسجد اجدادی خانوادگی خود به اقامه نماز پرداخت (همان، ۴۱). کسروی در سال‌های تحصیل پس از آشنایی با حاجی‌آقاخان (پسر صفرعلی‌خان) که فرد باسوادی بود و مفهوم مشروطه را از طریق او فهمید (همان، ۴۷)، با مشروطه‌خواهان و متجددان ارتباط برقرار کرد و آثار روشنفکران غیر مذهبی مانند هیئت طالبوف (طالب اوف) و میرزافتحعلی آخوندزاده را مطالعه می‌کرد (همان، ۴۴ و ۴۷) که به تعبیر خودش «تکان سختی به وی پدید آورد و آتش در درونش زد» (همو، بهائی‌گری، ۱۷). بر اثر این مطالعات، وی از اعتقاد به طلبگی دست کشید و در سخنرانی‌ها از روضه‌خوانی پرهیز کرد (همو، زندگانی من، ۴۲ و ۴۵ ـ ۴۷). او با تردید در باورهای مردم، موجب بدبینی روحانیان و مردم محله «هکماوار» شد و در نهایت در ۲۴سالگی از لباس روحانیت بیرون آمد و به‌زعم خود زنجیر ملّایی از گردنش برداشته شد (همان، ۴۶).

کسروی برای فراگیری زبان انگلیسی در سال ۱۲۹۴ وارد مدرسه «مموریال اسکول» امریکایی شد (کسروی، زندگانی من، ۶۰) و در سال ۱۲۹۵ به امید پیداکردن کار در باکو یا تفلیس، ایران را ترک کرد؛ اما پس از یک‌سال با درخواست مادرش برای بازگشت و با دریافت نامه‌ای از «چسپ» رئیس مدرسه امریکایی برای آموزگاری در مدرسه یادشده، به ایران بازگشت (همان، ۶۹ ـ ۷۵) و در آن مدرسه مشغول تدریس شد؛ اما در آن زمان امپراتوری عثمانی و انگلیس با هم رقابت می‌کردند. مسلمانان از عثمانی‌ و ارمنی‌ها از انگلیس حمایت می‌کردند. کسروی به سبب اختلاف با یکی از آموزگاران ارمنی از مدرسه امریکایی بیرون شد (همان، ۷۵). پس از آن وی کتاب «النجمة الدرّیه» را به روش مدرسه امریکایی در آموختن زبان عربی، تنظیم کرد و برای چاپ به اداره فرهنگ آذربایجان فرستاد که موجب آشنایی کسروی با آن اداره شد و پس از بازگشایی مدارس در اداره فرهنگ آذربایجان آموزگار زبان عربی شد (همان، ۷۷ و ۷۹).

کسروی پس از مدتی با محمد خیابانی در حزب دمکرات آذربایجان به همکاری پرداخت. در سال ۱۲۹۸ قیام آزادی‌خواهی مردم تبریز موجب شد خیابانی از وی فاصله بگیرد و رئیس مدرسه که از طرفداران خیابانی بود با کسروی به دشمنی پرداخت. در شرف اخراج وی از مدرسه، رئیس استیناف آذربایجان، او را به اداره عدلیه دعوت کرد و در شهریور ۱۲۹۸ در دادگستری مشغول کار شد (همان، ۹۰ ـ ۹۴). کسروی گرچه در جریانِ مخالف خیابانی قرار گرفت و با روش سیاسی او مخالفت کرد، اما پیشنهاد مأمور انگلیسی و کربلایی حسین آقافشنگچی نماینده وثوق‌الدوله نخست‌وزیر را در قیام علیه خیابانی و همکاری با انگلیسی‌ها رد کرد؛ زیرا او معتقد بود خیابانی برای آذربایجان قیام کرده است و هرگز او و همراهانش علیه وی وارد مبارزه نمی‌شوند (همان، ۹۴ ـ ۹۸).

در سال ۱۳۰۳ رضاخان سردار سپه که در سمت نخست‌وزیری بود (مرزبان، ۲۴)، کسروی را به حضور طلبید و سپس او را به ریاست عدلیه خوزستان منصوب ‌کرد (کسروی، ده سال در عدلیه، ۳۲۱) تا با کمک او زمینه ورود نیروهای نظامی را به خوزستان که در دست شیخ‌خزعل بود آماده کند (همان، ۳۱۸، ۳۲۵ ـ ۳۳۲ و ۳۵۱ ـ ۳۶۴؛ مرزبان، ۲۴). به گفته کسروی پس از بازگشت از خوزستان، رضاخان به سبب خدماتش، به او توجه کرد (کسروی، ده سال در عدلیه، ۴۰۰). کسروی با توجه به فعالیت خود در سال ۱۳۰۵، رئیس بازرسی کل کشور و در سال ۱۳۰۷ رئیس دادگاه جنایی تهران شد (همان، ۴۱۶ ـ ۴۲۱). وی که در مجموع به مدت ده سال سمت‌های قاضی و مدعی‌العموم و ریاست عدلیه در مناطق مختلف را عهده‌دار بود، (از سال ۱۳۱۱) به شغل وکالت دادگستری مشغول شد (همو، پس از عدلیه، ۱/۵۳۷) و به فعالیت‌های پژوهشی و مطبوعاتی پرداخت و کتاب‌هایی چون تاریخ پانصدساله خوزستان و تاریخچه شیر و خورشید را به چاپ رساند (همو، پیمان، ۹/۵۳۸). او «تاریخ حوادث آذربایجان» را در دوره مشروطه که به زبان عربی نوشته بود، به مجله عرفان که در شهر صیدا چاپ می‌شد فرستاد و بعدها آن مطالب را به فارسی تنظیم کرد و همراه مطالب ماهنامه پیمان که خودش از سال ۱۳۱۳ صاحب‌امتیاز و مدیرمسئول آن شد، به نام تاریخ هجده ساله آذربایجان منتشر کرد. این مقاله سپس با همین عنوان در جلد دوم تاریخ مشروطه ایران در سال‌های پس از قتل کسروی عرضه شد (دفتر پژوهش‌های کیهان، ۴/۴۹).

کسروی در نوشته‌های خود از به‌کار بردن واژه‌های عربى دورى مى‏جست و اصطلاحات و ترکیبات خودساخته از ریشه فارسى را به کار مى‏برد (کسروی، پیمان، ۹/۵۴۱ ـ ۵۴۲؛ همو، نوشته‌ها، ۵۲ ـ ۵۳). او دراین‌باره مطالبی در مجله هفتگی ایران باستان نوشت و گزیده آنها را در کتاب زبان پاک چاپ کرد. این حرکت با برنامه‌های رضاشاه پهلوی مبنی بر باستان‌گرایی و مخالفت با فرهنگ ایران پس از اسلام، همخوانی داشت (همو، نوشته‌ها، ۱۷ـ ۱۸). وی از عناصر مورد اعتماد رضاشاه بود و از طرح او در یک‌شکل‌شدن لباس استقبال کرد و خود را از پیشگامان دستور او دانست (همو، خواهران و دختران ما، ۳ ـ ۴). وی برنامه‌های رضاشاه در مبارزه با حجاب را جنبش در حال پیشرفت خواند (همان) و از اقدامات ضد دینی وی حمایت کرد (همو، فرهنگ چیست، ۲۲؛ همو، امروز چه باید کرد، ۴).

کسروی با موضع‌گیری افراطی علیه باورهای دینیِ مردم در مجله پیمان از سال ۱۳۱۲ (همو، در پیرامون اسلام، ۸۵ ـ ۹۳) و از سال ۱۳۲۱ تا سال ۱۳۲۴ با نگارش کتاب آیین و نشریات پرچم روزانه، پرچم هفتگی، پرچم نیمه‌ماهه و پرچم ماه‌ها فعالیت گسترده‌ای را انجام داد (دفتر پژوهش‌های کیهان، ۴/۶۱). وی در این نشریات پیروی مسلمانان از دین اسلام را نشانه جهالت آنان می‌خواند که مانع ترقی و پیشرفت جامعه شده است (کسروی، در پیرامون اسلام، ۷ ـ ۱۲) و در این میان، فرقه وهابیت را واقع‌بین‌ترین گروه در میان مسلمانان خواند (همان، ۴۵، ۵۴ و ۵۶؛ طبری، ۴۲). او آموزه‌های مذهب شیعه را ناسازگار با خرد و همچنین غیبت امام ‌زمان(ع) را خارج از دین خداوند دانست و شیعه را کیش ساختگی و محصول تضاد دولت عثمانی با صفویه شمرد (همو، شیعی‌گری، ۱۷۳ ـ ۱۷۴ و ۱۸۳ ـ ۲۰۴؛ مجتهدی، ۱۳۰ و ۲۲۱ ـ ۲۲۵؛ طبری، ۶۵ ـ ۶۶)؛ همچنین ارزش‏هاى دینى و شیعى را ناسازگار با عصر حاضر خواند (کسروی، نیکخواهان توده، ۵۰ ـ ۵۳؛ دفتر پژوهش‌های کیهان، ۴/۷۰؛ مظفری، ۶۴)؛ چنان‌که او زیارت قبور، تکریم ائمه اطهار(ع)، بزرگداشت شهادت امام‌حسین(ع) در محرم و دیگر اعتقادات شیعه را موجب بدبختى مردم ایران معرفی می‌کرد (مظفری، ۶۵؛ کسروی، در پیرامون اسلام، ۳۱).

کسروی آیینی به نام «پاکدینی» بنیان نهاد و افتخار کرد سال‌هاست برای پاکدینی کوشش کرده است. مبانی اصلی آن هدف‌دار بودن جهان، اعتقاد به آفریدگار و جهان آخرت و زندگی بر اساس موازین عقل بود که دین به معنای رایج سنتی را رد و با استفاده از شرایط خاص جامعه، در آموزه‌های سنتی اسلام تردید می‌کرد (کسروی، در پیرامون اسلام، ۸۴ و ۹۳؛ کاکه‌جانی، ۳۵ ـ ۳۶). وی سپس کتاب ورجاوند بنیاد (اصول مقدسه) را نوشت (طبری، ۳۱). او بعثت را منکر شد (کاکه‌جانی، ۳۵ ـ ۳۶؛ کسروی، گزارش نشست پاکدینان، ۱۳؛ همو، در پیرامون اسلام، ۸۲ ـ ۸۳) و از لزوم تأسیس دین جدید سخن گفت (همو، در پیرامون اسلام، ۸۹؛ همو، گزارش نشست پاکدینان، ۱۳) و گفته شده حتی ادعای پیغمبری کرد (طبری، ۳۱، ۳۳ ـ ۳۴ و ۳۶). دین اسلام را زیان‌آور و خوارکننده «نام پاک خداوند» خواند (کسروی، در پیرامون اسلام، ۲۹). او کتاب‌هایی را که به نظرش زیانمند و گمراه‌کننده نسل جوان بود، ازجمله مفاتیح الجنان، اصول کافی، جامع الدعوات، بحار الانوار، دیوان حافظ، بوستان و گلستان سعدی را به آتش می‌کشید (کسروی، گزارش همایش کتابسوزان، ۶ ـ ۷ و ۹) و بسیاری از مفاهیم قرآن را خرافی و خیالی می‌پنداشت و از آن به نام کتاب ملایان و صوفیان یاد می‌کرد (همو، دادگاه، ۱۵).

امام‌خمینی نخستین کسی بود که در نخستین سند مبارزاتی خود که مربوط به ۱۵ اردیبهشت ۱۳۲۳ است، به علما انتقاد شدید کرد که چرا هنگامی که یک بی‌سر و پا یعنی کسروی تشیع و اسلام را به باد ناسزا گرفت و در مرکز تشیع به امام‌صادق(ع) و امام‌غایب(ع) جسارت کرد، کسی اعتراضی نکرد (صحیفه، ۱/۲۳). ایشان در خرداد ۱۳۴۲ که در بازداشتگاه‏ قیطریه تهران به سر می‌برد، در نامه‌ای از سیدمحمدصادق لواسانی، تاریخ مشروطیت اثر کسروی را‏ درخواست کرده است (همان، ‏۲۱/۵۰۵) و ضمن اشاره به ابعاد منفی مطالب تاریخی کسروی (همان، ۱۵/۱۸۸)، کسروی را نویسنده زبردستی شمرده است که در نهایت دیوانه شده و مانند بسیارى از شرقی‌ها که تا چند کلمه‏ یاد مى‏گیرند، ادعای آنان بالا مى‏رود، کتاب‌های دعا و عرفانی را می‌سوزاند (همان، ۱۳/۳۲). ایشان با تعبیر «مرد خبیث» از وی، علت آتش‌زدن دعاها را عدم فهم تأثیر آن در نفس انسان دانسته (تفسیر حمد، ۱۴۸) و خاطرنشان کرده است امثال کسروى که دعا را تضعیف می‌کنند، بیچاره‌هایی هستند که فهم درستی از دعا ندارند و در واقع اسلام را تضعیف می‌کنند و وی شاید دعاهای ماه‌ها و روزها به‌ویژه دعاهای ماه شعبان، رجب و رمضان را در طول عمر خود یک بار هم نخوانده باشد و از این‌رو از فهم زبان قرآن، ائمه(ع) و عرفان عاجز بود، نمی‌توانست معنای آنها را درک کند و از طریق آنها به مدارج بالا دست یابد؛ از این‌رو تصمیم گرفت دعاها را پایین آورد و در آخر عمر ادعاى پیغمبرى کند (همان، ۱۳/۳۲ ـ ۳۳).

امام‌خمینی که بعدها اسلام‌شناسی کسروی، مناخیم بگین، صدام حسین، انورسادات و جیمی کارتر رئیس‌جمهور امریکا را در یک ردیف دانسته است (همان، ۱۵/۱۸۸)، در گذشته از متدینان و جوانان غیرتمند خواسته بود اوراق کسروی و ناسزاهای او به مقدسات دینی را بخوانند و در صدد چاره‌جویی برآیند و تأکید کرد با جوشش ملی، جنبش دینی و اراده‌ای قوی ریشه ناپاکانی مانند کسروی را از زمین برکنند؛ زیرا امثال کسروی، ودیعه‌های خدایی را دستخوش هوا و هوس کرده و کتاب‌های دینی را که با خون‌های پاک شهدا به دست دیگران رسیده، آتش می‌زنند؛ کتاب‌هایی را می‌سوزانند که از فداکاری امام‌حسین(ع) و رنج‌های خاندان پیامبر(ص) به دست رسیده است (کشف اسرار، ۷۴). ایشان در سال ۱۳۶۷، در هشدار به تحریف تاریخ در کتاب‌های درسی در جمهوری اسلامی ایران، اظهار تعجب و تأسف کرده است که در نظام آموزشى کشور اسلامى ایران به سیدعبدالله بهبهانى و سیدمحمد طباطبایی از رهبران مشروطه چنین نسبتی داده شود که آنان به مردم دستور به پناه‌بردن به سفارت یک دولت بیگانه را داده‌اند؛ یعنی نسبتی که حتى کسروى با آن سوابق ضد دینی و اسلامى نداده است (صحیفه، ۲۱/۲۹۶).

روند طغیان فکری کسروی احساسات دینی بزرگان را در مراکز حوزوی به‌شدت جریحه‌دار کرده بود. در این راستا سیدمجتبی نواب صفوی در نجف، از علمای بزرگ نجف کمک خواست و استفتا کرد و بیشتر مراجع و فقهای نجف مانند سیداسدالله مدنی و سیدابوالقاسم خویی با او همدلی کردند؛ اما کمک‌ فکریِ مؤثر از آن عبدالحسین امینی نویسنده کتاب الغدیر بود. او تأکید کرد کسی باید باشد تا از طریق دیگری علیه کسروی اقدام کند. نواب صفوی برای اجرای نظر امینی در قتل کسروی به ایران آمد و در آغاز خواست کسروی را از طریق گفتگو هدایت کند و چند جلسه با وی گفتگو کرد؛ اما او به عقاید خود اصرار می‌ورزید و نواب به ارتداد کسروی یقین پیدا کرد؛ از‌ این‌رو در ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ و در ۵۵سالگی کسروی به دست سیدحسین امامی یکی از اعضای فداییان اسلام در اتاق بازپرسی در وزارت عدلیه به قتل رسید (خسروشاهی، ۳۵؛ دفتر پژوهش‌ها، ۴/۶۴؛ مظفری، ۶۵ ـ ۶۶).

از کسروی آثار چندی منتشر شده است، ازجمله تاریخ مشروطیت، تاریخ هجده‌ساله آذربایجان، تاریخ پانصدساله خوزستان، تاریخچه شیر و خورشید، تاریخچه چپق و قلیان، شهریاران گمنام، شیخ‌صفی و تبارش، نادرشاه، بهایى‏گرى و شیعه‏گرى (طبری، ۳۳).

پانویس

منابع

  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، تفسیر سوره حمد، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی، چاپ یازدهم، ۱۳۸۸ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، کشف اسرار، تهران، محمد، بی‌تا.
  • خسروشاهی، سیدهادی، خاطرات مستند سیدهادی خسروشاهی درباره شهید نواب صفوی، قم، چاپ اول، ۱۳۹۵ش.
  • دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان، نیمه پنهان، تهران، کیهان، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.
  • طبری، احسان، آورندگان‌ اندیشه خطا، تهران، کیهان، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش.
  • کاکه‌جانی، عباس، جریان‌شناسی اصول‌گرایی در جمهوری اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۲ش.
  • کسروی، سیداحمد، امروز چه باید کرد، تهران، پایدار، چاپ اول، ۱۳۴۴ش.
  • کسروی، سیداحمد، بهائی‌گری، تهران، نوید، ۱۳۶۷ش.
  • کسروی، سیداحمد، پس از عدلیه، مجله پیمان، شماره ۱، آذر ۱۳۱۲ش.
  • کسروی، سیداحمد، چرا از عدلیه بیرون آمدم، زندگی و زمانه‌ی احمد کسروی در برگیرنده زندگانی من، ده سال در عدلیه، چرا از عدلیه بیرون آمدم، بازبینی و ویرایش همراه با یادداشت‌ها و افزوده‌ها، به کوشش محمد امینی، شرکت کتاب، چاپ اول، ۱۳۹۵ش، ۲۰۱۶م.
  • کسروی، سیداحمد، خواهران و دختران ما، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.
  • کسروی، سیداحمد، دادگاه، تهران، پیمان، چاپ دوم، ۱۳۲۵ش.
  • کسروی، سیداحمد، در پیرامون اسلام، تهران، پایدار، چاپ چهارم، ۱۳۴۴ش.
  • کسروی، سیداحمد، ده سال در عدلیه، زندگی و زمانه‌ی احمد کسروی در برگیرنده زندگانی من، ده سال در عدلیه، چرا از عدلیه بیرون آمدم، بازبینی و ویرایش همراه با یادداشت‌ها و افزوده‌ها، به کوشش محمد امینی، شرکت کتاب، چاپ اول، ۱۳۹۵ش، ۲۰۱۶م.
  • کسروی، سیداحمد، زندگانی من، مهر، ۱۳۷۷ش.
  • کسروی، سیداحمد، شیعی‌گری، تهران، نوید، ۱۳۶۷ش.
  • کسروی، سیداحمد، فرهنگ چیست، تهران، پایدار، چاپ اول، ۱۳۴۴ش.
  • کسروی، سیداحمد، گزارش نشست پاکدینان، تهران، پیمان، ۱۳۲۲ش.
  • کسروی، سیداحمد، گزارش همایش کتابسوزان، تهران، پیمان، ۱۳۲۲ش.
  • کسروی، سیداحمد، نوشته‌ها، تهران، پایدار، ۱۳۴۴ش.
  • کسروی، سیداحمد، نیکخواهان توده، نوشته پرویز شهریاری و مهدی نعمت‌الهی، از سلسله انتشارات مبارز، شماره یکم، ۱۳۲۶ش.
  • مجتهدی، مهدی، رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، تهران، زرین، بی‌تا.
  • مرزبان، رضا، مجله راه‌ آزادی، شماره ۴۵.
  • مظفرى، آیت‏، جریان‌شناسى سیاسى معاصر ایران، قم، زمزم هدایت‏، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.‏

غلامرضا گلی زواره