کاربر:Salehi/صفحه تمرین۲: تفاوت میان نسخهها
(صفحه را خالی کرد) برچسبها: خالی کردن واگردانی دستی |
(اصلاح ارقام) برچسب: برگرداندهشده |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''مارکسیسم'''، مکتبی فلسفی ـ سیاسی، اقتصادی، بر اساس نظریه کارل مارکس و با هدف برقراری جامعه بیطبقه. | |||
مارکسیسم نظریهای است که «کارل مارکس» (م۱۸۸۳م/ ۱۲۶۱ش) و «فریدریش انگلس» (م۱۸۹۵م/ ۱۲۷۴ش)، در باب چگونگی تحول زندگی اجتماعی ـ تاریخی انسان و قانونهای حاکم بر آن ارائه کردند و سپس شاگردان آن دو، آن را تکمیل و به صورت یک دستگاه جامع نظری شامل مباحث مابعدالطبیعه، فلسفه تاریخ، جامعهشناسی، اقتصاد و انجامشناسی تاریخی (آشوری، ۲۹۰) که سیر جبری جامعه را بر اساس تکامل ابزار تولید، کشف میکند (مطهری، ۳/۴۲۱ و ۱۳/۴۹۹) در آوردند. | |||
مارکسیسم عنوانی کلی است که مصادیق متنوع و مختلفی را که گاه حتی درباره اصول جزمی مارکس نیز اتفاق نظر ندارند، شامل میشود و این واقعیت تا حدی در تناقضهای نظری نهفته در سلسله افکار مارکس ریشه دارد (رنجبران، ۹ ـ ۱۰). از مفاهیم مرتبط با مارکسیسم، سوسیالیسم، ماتریالیسم دیالکتیک و کمونیسم است. سوسیالیسم مرامی است که فردگرایی، مالکیت خصوصی و منافع شخصی را به نفع نظام مبتنی بر اقتصاد اشتراکی، مالکیت دولتی، اجتماعی یا مالکیت گروهی صنعتی بر ابزارهای تولید و توزیع، مردود میداند (پلنو و آلتون، ۱۸۰). ماتریالیسم دیالکتیک چگونگی تکامل اجتماعی در نتیجه اجتماع اضداد را توضیح میدهد. دیالکتیک که مارکس آن را از فلسفه هگل اقتباس کرده است، چنین میانگارد که هر ایده (تز) ایدهای متضاد خود (آنتیتز) را پدید میآورد و این امر ستیزی میان آن دو را منجر میشود که از آن یک ایده جدید و برتر (سنتز) حاصل میشود (همان، ۱۳۶). کمونیسم که مرحله پایانی این سیر جبری است، متضمن حذف نهادهای سرمایهداری و استقرار یک جامعه اشتراکی است که در آن سرمایه و زمین، متعلق به جامعه است و تضاد طبقاتی و قوه قهریه دولت در آن، وجود ندارد (همان، ۱۲۰). | |||
==پیشینه== | |||
کارل مارکس در سال ۱۸۱۸م/ ۱۱۹۷ش در آلمان زاده شد. پدر وی وکیل دادگستری و فردی آزادیخواه و آزاداندیش بود که از یهودیت به مذهب پروتستان گرویده بود. مارکس در رشته حقوق و فلسفه تاریخ تحصیل کرد و سپس به روزنامهنگاری و نوشتن مقالات انتقادی پرداخت. وی در سفری به فرانسه، آثار سوسیالیستهای تخیلی را مطالعه کرد و در همین سفر با انگلس آشنا شد که به دوستی دایمی انجامید و نقش بزرگی در تاریخ مارکسیسم ایفا کرد. مارکس به جهت انتقاد از روسیه تزاری، از فرانسه اخراج شد و به بروکسل رفت و با «جبهه درستکاران» که بعداً به «جبهه کمونیستها» تغییر نام داد، ارتباط برقرار کرد. در سال ۱۸۴۱م/ ۱۲۲۰ش کنگره دوم این جبهه در لندن با حضور مارکس و انگلس برپا شد و اساسنامه آن با نام «بیانیه کمونیست» در همان سال نوشته و منتشر شد (میلز، ۱۵ ـ ۱۶). سرمایه، گامی در نقد فلسفه حق هگل، نبردهای طبقاتی در فرانسه، جنگ داخلی در فرانسه ۱۸۷۱، فقر فلسفه و مبانی نقد اقتصاد سیاسی، برخی از آثار مارکس است (همان، ۱۸). | |||
نخستین نظریههای سوسیالیستی پیش از مارکس را اندیشمندان انگلیسی و فرانسوی عرضه کردند؛ اما مرحله تحول سوسیالیسم از «تخیلی» به «علمی» با آمیختن اندیشههای فرانسوی ـ بریتانیایی با تفکر آلمانی به وسیله مارکس، محقق شد (همان، ۱۹ ـ ۲۰). برخی پیدایش مارکسیسم را معلول وضعیت اقتصادی نامناسب و پدیدآمدن یک طبقه «پرولتر» یا استثمارشده جدید و افزایش آگاهیهای سیاسی ـ اجتماعی توده در قرن نوزدهم دانسته و بر آناند که این وضعیت، مردم را متشکل کرد و زمینه پذیرش هر تز و فلسفهای را که در دفاع از توده تحت فشار ارائه میشد، فراهم ساخت (مطهری، ۱۳/۴۹۸). در چنین وضعی، مارکس و انگلس که دارای افکار انقلابی و احساسات تند اجتماعی بودند، مکتب ماتریالیسم دیالکتیک را به وجود آوردند (همان، ۶/۴۶). مارکس را تحت تأثیر اندیشههای فریدریک هگل، فیلسوف آلمانی و شاگرد او لودریک فویرباخ دانستهاند (رنجبران، ۱۷ ـ ۱۸). پس از مارکس و انگلس، لنین بزرگترین نقش را در بسط و توسعه مارکسیسم و تکمیل آن به مثابه یک نظام فکری ایفا کرد (مؤسسه مطالعات، ۱/۱۸). مارکسیسم تأثیر عمیقی بر تاریخ قرن بیستم نهاد. موفقیت انقلاب اکتبر ۱۹۱۷م/ ۱۲۹۶ش در روسیه با رهبری لنین و به قدرترسیدن رژیمهای کمونیست در شرق اروپا، چین، کره شمالی و کشورهای متعدد دیگری در جهان سوم، جهان را به دو اردوگاه نظامی و عقیدتی رقیب تقسیم کرد و بر روابط خارجی تمامی کشورها تأثیر گذاشت (پلنو و آلتون، ۱۳۰). برخی معتقدند که تاریخ تفکر اجتماعیِ پس از نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی را بدون درک و فهم افکار مارکس، نمیتوان ادراک کرد (میلز، ۸۷ ـ ۸۸). | |||
==ماهیت و اهداف== | |||
مکتب مارکسیسم دارای سه جزء جوهری است: ۱. دیدگاهی کلی درباره تاریخ بشر که فلسفه مارکس را تشکیل میدهد؛ ۲. کاربرد خاص این دیدگاه در مورد رژیم سرمایهداری که اقتصاد این نظریه را تبیین میکند؛ ۳. انقلاب مارکس که پیشبینی وقوع اجتنابناپذیر تغییرات اجتماعی با توجه به تضادهای نظام سرمایهداری است (مطهری، ۱۳/۵۰۰) و از فروپاشی اقتصادی محتوم این نظام خبر میدهد (میلز، ۱۰۵). | |||
در شرح و نقد جزء نخست قابل توجه است که این مکتب قائل به حقیقت ثابت نیست (مطهری، ۱۳/۵۰۷) و حقیقت را برایند مکان، زمان و ماده میداند و بر آن است که روح نیز مادی است (ارانی، ۱۶۴) و دنیای غیر مادی وجود ندارد (همان، ۳)؛ بنابراین همه صورتهای هستی، منشأ مادی دارند و ناشی از دگرگونیهای ماده، بنابر قوانین دیالکتیک (آشوری، ۲۸۹) یعنی تغییر (نهاد)، تأثیر متقابل (برابرنهاد) و تضاد (همنهاد)اند (مصباح یزدی، جامعه و تاریخ، ۲۹۱). مکتب مارکسیسم، خدا، روح، بهشت و جهنم را اموری اسطورهای و زاییده فکر انسان برای رویارویی با دنیای حقیقی یعنی ماده میداند (میلز، ۷۴). این مکتب، قائل به نیکی ذاتی نیست، اخلاق و دین را زاییده وضع اقتصادی (مطهری، ۱۵/۳۵۷) و از امور نسبی و بدون معیار مشخص (هاشمی رفسجانی، ۳۳)، میشمرد؛ همانگونه که مذهب و دین را ساخته انسان و خوشبختی موهوم، افیون مردم و دستاویزی برای سرپوشگذاشتن بر ستمهای اجتماعی به شمار میآورد و بر آن است که خوشبختی واقعی او با محو دین، تحقق مییابد (مارکس، ۳ ـ ۴؛ میلز، ۲۴۵ ـ ۲۴۶). | |||
از سوی دیگر، مارکسیسم تاریخ را صحنه مبارزه طبقاتی و در مجموع پیکار پنهان و پیدای ستمگر و ستمکش میداند که در نهایت به نوسازی انقلابی و کامل جامعه یا نابودی هر دو طرف پیکار منتهی میشود (مارکس و انگلس، ۲۶). بر اساس این مکتب، شیوه تولید و خواص مادی هر دوره، منشأ افکار و عقاید افراد آن جامعه است (ارانی، ۱۵) و بر اثر تضاد، کشاکش و جنگ طبقاتی که در همه دورهها غیر از کمونیسم اولیه وجود داشته، صورتهای اجتماعی زندگی تغییر میکند (آشوری، ۲۹۰ ـ ۲۹۱). مارکسیسم دورههای زندگی اجتماعی بشر را بر محور اقتصاد و مالکیت، به اشتراک اولیه، بردهداری، فئودالیسم (ارباب ـ رعیتی) سرمایهداری، سوسیالیسم و کمونیسم تقسیم کرده است. دوره اشتراک اولیه، از دیدگاه این مکتب، دوره مطلوب به شمار میآید؛ زیرا به جهت ناآشنایی انسان با اصول کشاورزی، دامپروری و صنعت، هر فرد به اندازه نیاز خود تولید میکرد و چون عوامل جنگ و درگیری مانند مال و ثروت در بین نبود، برادری و مساوات و عدالت وجود داشت (مطهری، ۳/۴۱۸ ـ ۴۱۹). | |||
مهمترین بخش مکتب مارکس، جزء سوم یا همان انقلاب مارکس است. پیروان وی معتقدند میتوان از این فلسفه، به صورت دانشی انقلابی استفاده کرد؛ یعنی به صورت ابزاری که به وسیله آن بتوان وضع موجود را توجیه و سپس آینده را بر اساس آن پیشبینی کرد و با تکیه بر آن، راهی به سوی آینده گشود (همان، ۱۳/۵۰۱). مارکسیسم هدف خود را رسیدن به جامعه کمونیستی معرفی کرده، معتقد است که پس از نابودی سرمایهداری، سوسیالیسم که یک دوره گذار و موقتی به شمار میآید، شکل میگیرد و در آن، دولت، نماینده طبقه کارگر است و مالکیت خصوصی از میان میرود. سرانجام، جامعه از سوسیالیسم نیز عبور میکند و به نظام کمونیستی پای مینهد که کاملاً بیطبقه است (رنجبران، ۳۱ ـ ۳۳). | |||
مارکس و انگلس کمونیستها را در عمل، قاطعترین بخش احزاب کارگری تمام کشورها میدانستند که احزاب کارگری دیگر را به پیشروی بر میانگیزند (مارکس و انگلس، ۵۵ ـ ۵۶). لنین برخلاف مارکس اعتقاد داشت که رهبری انقلاب باید بر عهده حزبی پیشرو و متشکل از افراد انقلابی، نه لزوماً کارگر و پرولتر باشد (رحیمی، ۳۵)؛ بر این اساس، مارکس معتقد به دیکتاتوری اکثریت یا پرولتاریا بود؛ اما لنین به دیکتاتوری اقلیت یا انقلابیون حرفهای اعتقاد داشت (همان). | |||
==نقد مارکسیسم== | |||
نقد مارکسیسم یا نقد یک یا چند اصل مارکسیسم که به اعتقاد مارکس، غیر قابل خدشه است، بنیاد مارکسیسم را متزلزل میکند (مطهری، ۲/۴۳۲). | |||
۱. اصول فلسفی: اگرچه ماده، واقعیت عینی دارد، هستی تنها در ماده، خلاصه نمیشود و موجودات مجرد و غیر مادی مانند خداوند تعالی به عنوان هستیبخش موجوات دیگر و روح هم وجود دارند و همانطور که طول و عرض و عمق از ویژگیهای ذاتی ماده است، علم و ادراک و اراده از خصایص ذاتی روح شمرده میشود و ماده هیچگاه نمیتواند دارای این خصوصیات باشد (مصباح یزدی، جامعه و تاریخ، ۳۰۴). جبر تاریخی نیز ضمن اینکه حوادث و وقایع تاریخی خلاف آن را نشان میدهد، با آزادی و اراده و اختیار انسان، سازگار نیست (مطهری، ۲/۳۸۴ ـ ۳۸۸)؛ زیرا انسان با اراده خود کار میکند و توان پیشرفت و عقبگرد دارد (مصباح یزدی، انقلاب اسلامی، ۸۲). | |||
منطق دیالکتیک تا آنجاکه به اصل حرکت، تضاد و پیوستگی اجزای طبیعت بر میگردد، مورد قبول حکمای اسلامی نیز است؛ اما اینکه اندیشه و معرفت و شناخت نیز مانند ماده تحت تأثیر این منطق باشد، پذیرفتنی نیست (مطهری، ۱/۱۹۳)؛ زیرا اندیشه و ادراک و معرفت، خواص ضروری ماده مثل اجزا، تجزیهپذیری و انقسام، تحول و شخصیت را ندارد (همان، ۶/۱۳۸). | |||
امامخمینی نیز چنانکه در نامه خود به میخائیل گورباچف، رهبر وقت شوروی، آورده، تأکید داشت مارکسیسم به جهت اینکه مکتبی مادی است، جوابگوی هیچیک از نیازهای واقعی بشر نیست؛ زیرا با مادیت نمیتوان بزرگترین درد جامعه بشری در غرب و شرق عالم، یعنی اعتقادنداشتن به معنویت را درمان کرد (۲۱/۲۲۱) (← مقاله نامه به میخائیل گورباچف). ایشان خاطرنشان کرده است نگاه اسلام به انسان برخلاف مارکسیسم، مادی و تکبعدی نیست و برای همه ابعاد انسان از طبیعت تا ماورای آن برنامه دارد (۴/۹ ـ ۱۰) و با نگاه به عملکرد انبیا(ع) در طول تاریخ، بطلان این نظریه که «دین افیون تودههاست» روشن میشود (۴/۵۱)؛ همانگونه که آیات قرآن کریم درباره جنگ، جهاد، مبارزه و بهتحرکواداشتن مردم، باطلبودن این دیدگاه را اثبات میکند (۴/۲۴۰) و مذهب شیعه با سازشنکردن با دولتها و ایستادگی در برابر آنها و کشتهشدن بزرگان این مذهب در این مسیر نشان داده که معرف اسلام حقیقی است و دین افیون جامعه نیست (۵/۲۷۱). | |||
۲. اندیشه اقتصادی: روش مارکس در بسیاری از مسائل مارکسیستی، متناقض است که به معنای عدول مارکس از مارکسیسم به شمار میآید (مطهری، ۲/۴۳۳). وی از یک سو با زیربنادانستن اقتصاد، از تأثیر یکطرفه عامل زیربنایی بر همه عوامل روبنایی سخن گفته و از سوی دیگر، بر مبنای منطق دیالکتیک، همبستگی و تأثیر متقابل همه اجزای طبیعت و جامعه را پذیرفته است (همان، ۲/۴۳۵) و اساساً تأثیر یکسویه و مطلق اقتصاد بر انسان که دارای شخصیت، اصالت و فطرت است، پذیرفتنی نیست. انسان برخلاف دیدگاه مارکس، ساخته تاریخ و تاریخ ساخته اقتصاد نیست (همان، ۱۳/۶۲۹ ـ ۶۳۰). | |||
مرام کمونیسم که پیش از انقلاب روسیه، با تبلیغات فکری و فداکاریهای طبقاتی پیش میرفت، پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷م روسیه، نیروی نظامی و پلیسی و الزام و اجبار، نقش بزرگی در استیلا و استقرار آن داشت و هیچگاه عدالت و آزادی و مساوات و دموکراسی را به خود ندید (بازرگان، ۲۲۴). به باور امامخمینی تمام مکاتب غیر توحیدی، انحرافیاند و برای اغفال و به دامانداختن جوانان ساخته شدهاند. ایشان با بیان نمونهای از زندگی اشرافی استالین، ادعاهای کمونیستها درباره برادری و برابری و خدمتگزاری به ملتها را پوچ و بیاساس شمرده است (۹/۵۱۴ ـ ۵۱۵). ایشان تأکید داشت مکتبی که اقتصاد را زیربنا میداند، شناختی از انسان ندارد و او را در شمار حیوان به حساب میآورد (۹/۴۵۰). | |||
۳. انقلاب مارکسی: ماتریالیسم تاریخی، یک تئوری بدون دلیل است و با واقعیتهای تاریخی هزارانساله بشر و شواهد تاریخی دوران مارکس و انگلس تأیید نمیشود (مطهری، ۲/۴۳۴ ـ ۴۳۵) و هیچکدام از کشورهای تحت قلمرو مارکسیسم، از کانال ادعایی این مکتب عبور نکردند (هاشمی رفسنجانی، ۵۷)؛ برای نمونه انقلاب چین به رهبری «مائو» با انقلاب کشاورزی، فئودالیسم را از میان برد و به جای سرمایهداری، به دوره سوسیالیسم رسید و این خود، نقض دیگری بر مارکسیسم بود (مطهری، ۲/۴۴۲). از سوی دیگر، نظریه مارکسیستها در عمل با مشکل روبهرو شد و هرجا کمونیسم پدید آمد، پس از چندی عقبگرد کرد و به سمت سرمایهداری بازگشت که نمونه آشکار آن کشور چین است که به بازسازی اقتصاد خود بر اساس سرمایهداری اقدام کرد (مصباح یزدی، انقلاب اسلامی، ۸۲). در نگاهی کلی، امامخمینی برخلاف دیدگاه رایج، بر آن بود که سران کشورهای کمونیستی از مکتب کمونیسم به عنوان مخدر برای جوامع خود استفاده میکنند و توان حل مشکلات مردم را ندارند (۳/۳۰۳)، تبلیغات دامنهدار کمونیسم بینالمللی، تنها برای اغفال و استثمار تودههای مستضعف است (۳/۳۲۲) و قدرتمندان کمونیست هم مانند امریکا و ابرقدرتهای غرب، برای پیشبرد اهداف خود، خون ملتهای مستضعف را پایمال میکنند (۳/۴۸۴). ایشان گروههای چپگرا ازجمله چریکهای فدایی خلق را از مبارزه با ملت و کشور خود به نام دوستی توده، برحذر داشت و درباره غلطیدن به دامن شوروی و چین، بدون شناخت درست از مکاتب مختلف که موجب فعالیت به نفع کشورهای بیگانه و علیه تودههای ستمدیده خواهد شد، هشدار داد؛ زیرا مدعیان کمونیسم از آغاز در شمار دیکتاتورترین، قدرتطلبترین و انحصارگراترین حکومتهای جهان بوده و هستند (۲۱/۴۳۸ ـ ۴۳۹). | |||
==ورود مارکسیسم به ایران== | |||
سابقه فعالیت مارکسیستها در ایران، به دوران جنبش مشروطه (۱۲۸۵ش) باز میگردد (بهروز، ۲۷). فعالیت سوسیالیستها در ایران مدتها پیش از تأسیس حزب توده و حتی پیش از ایجاد حزب کمونیست ایران آغاز شده بود (طبری، ۱۴). این تفکر با تلاش چهرههایی چون «تقی ارانی» و «تشکل ۵۳ تن» نمود مارکسیستی ـ کمونیستی پیدا کرد (رنجبران، ۵۴). پس از به قدرترسیدن کمونیسم در شوروی، نحلههایی از این تفکر، فعالیت خویش را در ایران آغاز کردند (← ادامه مقاله). پس از سقوط رضاشاه پهلوی روشنفکران چپ به طور جدی طرح آرمانهای کارگری و نجات زحمتکشان را مطرح کردند و همین جاذبه زیادی پدید آورد و در نهایت منجر به تشکیل حزب توده در مهرماه ۱۳۲۰ گردید (جعفریان، ۲۰ ـ ۲۱) (← مقاله حزب توده ایران). | |||
با پیدایش گروههای مارکسیستی در ایران مانند حزب جمعیت، حزب عدالت، حزب کمونیست ایران، گروه تقی ارانی و حزب توده (مرکز بررسی اسناد، ۳/نوزده)، بهتدریج تفکراتی که متأثر از آموزههای مارکسیسم بود، در میان برخی از روشنفکران مسلمان به وجود آمد (آژینی، ۲۵). این گفتمان که با تکیه بر تجربه تاریخی خود میدانست با پشتکردن به هویت فرهنگی جامعه ایران که مبتنی بر ارزشهای اسلامی است، نمیتواند با اقبال عمومی روبهرو شود، سعی کرد مارکسیسم را بیشتر به عنوان الگوی مبارزه نشان دهد، نه رویکردی که متضمن نفی دین است (رنجبران، ۱۰). در ادامه جریانهای یاد شده تشکیلاتی با عنوان خداپرستان سوسیالیست، در میان روشنفکران و جوانان مسلمان ایجاد شد که تا سال ۱۳۳۰ به فعالیت خود ادامه داد (آژینی، ۲۶). امامخمینی علت اصلی این وابستگی فکری و به سراغ نظریات شکستخورده اقتصاد مارکسیستی رفتن را نادیدهگرفتن و نشناختن صحیح مکتب و اقتصاد اسلام معرفی کرد (۱۱/۱۸۱). ایشان خاطرنشان ساخته است بیشتر کسانی که در ایران، مکتب مارکسیسم را تبلیغ میکردند، هیچ شناختی از آن نداشتند یا مزدورانی بودند که برای جلوگیری از پیشرفت اسلام تلاش میکردند (۹/۳۷۶ ـ ۳۷۷). | |||
بخشی از مارکسیستهای ایران صرف نظر از هر نامی که به خود نهاده باشند، با پذیرش ایدئولوژی الحادی و نفی اصالت شرقی و اسلامی، راه بیگانگی از جامعه خود را در پیش گرفتند و از واقعیتهای جامعه ایران دور ماندند؛ اگرچه آنان کوشیدند ایدئولوژی خود را در کالبد ایرانی جای دهند، اما از آنجاکه جرئت نمیکردند از اصول ماتریالیسم و انترناسیونالیسم پرولتاریایی فراتر روند، برنامههای آنان در بهبود حیات جامعه ایران تأثیری نداشت (طبری، ۲۰). مارکسیسم در ایران از سازمانها و احزاب کوچکی تشکیل شده بود که بخش عمده آن گروههای جوان و بیتجربه فاقد توانایی فعالیت سیاسی بودند و به دلیل سرکوب پیوسته به دست رژیم پهلوی، هیچیک از آنان توانایی ایفای نقش رهبری در جنبش مردم یا ارائه راهکاری برای مبارزه علیه رژیم پهلوی را نداشتند (امیراحمدی و پروین، ۴۸). در مرداد ۱۳۳۲ دو گروه فعال مارکسیستی در ایران، حزب توده ایران و گروه بسیار کوچکتر موسوم به «نیروی سوم» به رهبری خلیل ملکی بود که از حزب توده منشعب شده بود (رنجبران، ۵۴). حزب توده از آنجاکه محمد مصدق را نماینده منافع بورژوازی و برخوردار از حمایت امریکا میشمرد، ملیکردن صنعت نفت را رد میکرد و در برابر، نیروی سوم با گشودن باب تحلیلها و برداشتهای متفاوت و مستقل از شوروی، ملیشدن نفت را بر اساس مبانی سوسیالیسم تئوریزه میکرد (شیخفرشی، ۳۱۲). | |||
حزب توده پس از قیام سیام تیر ۱۳۳۱ مشی خود را در قبال محمد مصدق، تصحیح کرد (← مقاله مصدق، محمد) و این مرحله نیز با افراط و تفریط همراه بود و حزب توده در مقطعی سیاست پیروی از مصدق را در پیش گرفت و در زمان کودتا علیه مصدق، سیاست عدم هر گونه مقاومت در برابر کودتای محمدرضا پهلوی ـ اردشیر زاهدی را در پیش گرفت. حزب توده پس از پیروزی کودتا نیز با سیاستهای نسنجیده خود به امپریالیسم و دربار پهلوی خدمت کرد (مؤسسه مطالعات، ۱/۱۳۸ ـ ۱۴۲) (← مقاله حزب توده ایران). دو هسته از مهمترین هستههای مارکسیستی دهه چهل گروه جزنی ـ ظریفی و گروه احمدزاده ـ پویان بودند که گامهای عملی مبارزه مسلحانه علیه رژیم پهلوی را در ایران برداشتند و از ادغام این دو در دهه پنجاه، چریکهای فدایی خلق پدید آمد (بهروز، ۹۴). | |||
اهداف شوروی از ترویج مارکسیسم در ایران: با سقوط نظام تزاری و برپایی انقلاب اکتبر، دوران کوتاهی در روابط دو کشور ایران و شوروی ایجاد شد که همراه لغو قراردادهای تحمیلی گذشته و انعقاد قرارداد ۱۹۲۱م/ ۱۲۹۹ش بود؛ ولی با مرگ لنین، سیاست مسکو در قبال ایران، ماهیت تهاجمی و مداخلهجویانه پیدا کرد (کولایی، ۱۳). رایجترین روش دخالت شوروی در کشورهای غیر کمونیستی، ایجاد تشکلها و احزاب سیاسی و اطلاعاتی در این قبیل کشورها بود. عوامل و عناصر این تشکلها به طور معمول، روشنفکرانی بودند که در شوروی، آموزشهای مارکسیستی دیده بودند یا کارگران و مهاجرانی بودند که برای کار به آن کشورها مهاجرت کرده بودند (مرکز بررسی اسناد، ۳/نوزده). اوج دخالت شوروی در جریان اشغال خاک ایران در جنگ جهانی دوم و تخلیهنکردن به موقع در پایان جنگ و نیز تقویت گروههای جداییطلب و طرفدار شوروی مانند حزب دموکرات آذربایجان و حزب توده نمایان میشود (کولایی، ۱۳). شوروی در پی مقاصد خود تلاش داشت تا حزب توده نه تنها به شکل یک حزب کمونیست، بلکه بیشتر به صورت یک حزب دموکراتیک عام، شامل همه طبقات اجتماعی باشد (رنجبران، ۵۵). | |||
نگاه شوروی به ایران تنها از زاویه ایدئولوژیک و تشویق به انقلاب کمونیستی خلاصه نمیشد، بلکه این دولت، توسعه و پیشرفت و در نتیجه سلطه جهانی خود را بر مبنای وصیت پتر کبیر، دسترسی به آبهای گرم خلیج فارس میدید که نزدیکترین راه دسترسی به این هدف، ایران بود (مرکز بررسی اسناد، ۳/سیزده). این روند افزون بر اینکه از ملاحظات راهبردی، ژئوپولتیک و تا حدودی ایدئولوژیک تأثیر میگرفت، ریشه در سیاست خارجی شوروی داشت و ناشی از جنگ سرد و به عبارت بهتر ماهیت روابط آن با امریکا بود (کولایی، ۱۳). ماهیت عملکرد مارکسیستها در ایران هم خدمت به ابرقدرت شرق بود (طبری، ۱۴)؛ چنانکه از از نظر امامخمینی شوروی نیز مانند دیگر قدرتها همواره در صدد تعدی و تجاوز به ایران بوده است (۵/۱۴۲) و نارضایتی ملت ایران از این کشور، به دلیل همین سوء نیتها بوده است (۳/۵۱۵) (← مقاله شوروی). | |||
==مارکسیستها در نهضت اسلامی== | |||
در جریان قیام پانزده خرداد، برخلاف ادعاهای پیاپی محمدرضا پهلوی، حزب توده و دیگر گروههای کمونیستی، نه تنها مشارکتی در این قیام نداشتند، بلکه در نوشتهها و مواضع خویش تفسیر رادیو مسکو و روزنامههای شوروی را تکرار میکردند. حزب کمونیست شوروی، قیام پانزده خرداد را حرکتی کور و ارتجاعی و ضد اصلاحات مترقیانه محمدرضا پهلوی میدانست (انصاری، ۵۷). بعضی از گروههای مارکسیستی نیز که در دهه چهل تأسیس شدند، از آغاز، یگانه راه نجات سیاسی را مبارزه مسلحانه میدانستند (میلانی، ۱۵۱). | |||
در سال ۱۳۴۴، بخشی از روشنفکران و تحصیلکردگان مسلمان، به قصد مبارزه مسلحانه با رژیم پهلوی سازمان مجاهدین خلق را پایهگذاری کردند (← مقاله مبارزه مسلحانه). این سازمان برای تطبیق اسلام با مفاهیم مدرن و تب انقلابی دهه چهل، مارکسیسم را مطالعه و از آن اقتباس کرد و پس از یک تصفیه درونگروهی و حذف نیروهای وفادار به اسلام، گرویدن خود به مارکسیسم را در سال ۱۳۵۴ اعلام کرد (بهروز، ۱۳۴) و درصد بالایی از نیروهای سازمان، مارکسیست شدند (جعفریان، ۴۲۸) (← مقاله سازمان مجاهدین خلق ایران). | |||
مارکسیسم به عنوان یک اندیشه مدعی نجات خلقِ تحت استعمار و با استفاده از برخی مفاهیم و عناصر انقلابی بهویژه در جو خفقانزده دهههای چهل و پنجاه در میان اقشار جوان و دانشجویان و روشنفکران دینی ایران، به صورت یک رقیب برای اندیشه و فرهنگ دینی مطرح بود (هنری لطیفپور، ۱۲۸)؛ به همین دلیل در راستای مبارزه با بیدینی پس از رضاشاه پهلوی، دامنه مبارزه فکری با مارکسیسم در ادبیات مذهبی این دوره، گسترش یافت؛ چنانکه میتوان آن را یکی از محورهای اصلی مبارزات فکری متفکران، نویسندگان و سخنوران مذهبی اعم از روحانی و غیر روحانی دانست (جعفریان، ۳۳). | |||
==اتهام مارکسیسم اسلامی== | |||
رژیم پهلوی و دستگاه تبلیغی آن، در پی بهصحنهآمدن مارکسیستها بهویژه پس از تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق، چنین اعلام کرد که ایران در خطر فروافتادن در دام مارکسیسم ـ لنینیسم است و باید برای مقابله با آن، با رژیم همکاری کرد یا دست از مبارزه کشید (روحانی، ۳/۶۷۸ ـ ۶۷۹). امامخمینی نیز اشاره کرده است که محمدرضا پهلوی تلاش میکرد همه مخالفان خود را در سراسر کشور که شعار ضد دیکتاتوری میدادند، مارکسیست و کمونیست و خارجی بخواند (۳/۴۷۴ ـ ۴۷۵). ایشان مفهوم نادرست و حاوی تناقض مارکسیسم اسلامی را خدعه رژیم پهلوی برای ایجاد وحشت و ابهام در میان مردم و از اعتبارانداختن و از میانبردن مبارزه مردم (۳/۳۷۰ ـ ۳۷۱) و ترساندن آنان از خطر حاکمیت کمونیستها در صورت رفتن پهلوی (۳/۴۲۲ ـ ۴۲۳) میدانست. رژیم پهلوی در همین راستا، چنانکه امامخمینی خاطرنشان کرده است، حتی از نفوذدادن عوامل خود در میان مردم انقلابی و سردادن شعارهای کمونیستی دریغ نمیکرد (۳/۴۹۵ و ۴/۱۰۳، ۱۱۶)؛ اما این توطئه و تبلیغات سوء رژیم با ابراز تنفر امامخمینی از همه گروههای منحرف از مذهب، با هر اسم و رسمی، چه مارکسیست و چه کمونیست (۳/۲۰۴) و تأکید بر این مطلب که حتی برای سرنگونکردن پهلوی، حاضر به همکاری با مارکسیستها نیست (۳/۳۷۱)، خنثی شد. به اعتقاد ایشان اصولاً شرایط اجتماعی ایران پذیرای کمونیسم نبود (۵/۱۴۲) و این گروهها به دلیل نداشتن پایگاه مردمی (۳/۳۶۲؛ ۴/۴۱۵، ۵۰۱ و ۵/۱۳۰)، تقریباً از میان رفته بودند و نمیتوانستند در نهضت مردمی ایران تأثیری داشته باشند (۴/۲). | |||
امامخمینی تأکید میکرد که اسلام بهتنهایی کامل است و نیاز به بهرهگیری از هیچ مکتب فکری دیگری ندارد (۳/۴۷۲ ـ ۴۷۳) و اساساً اسلام که بر اساس توحید و وحدانیت خداوند بنا شده است، با ماتریالیسم در تضاد قرار دارد (۳/۳۷۰) و نمیتوان هم مسلمان واقعی و هم مارکسیست بود (۵/۴۴۷). ایشان خاطرنشان کرده است که هدف رژیم از رواج اصطلاح متناقض «مارکسیسم اسلامی»، افزون بر بیاعتباری مبارزه مردم مسلمان ایران (۳/۳۷۰ ـ ۳۷۱)، مشروع جلوهدادن سلطه خود در خارج از ایران بود. بدینگونه با وارونه جلوهدادن حقایق، کشتار مردم را نزد سربازان ساده دل و معتقد، موجه نشان میداد تا با وجدان راحت به سوی مردم آتش بگشایند (۳/۴۷۲ ـ ۴۷۳). از همان زمان، امامخمینی اعتقاد داشت با روشنشدن ماهیت حکومت اسلامی در میان اقشار جوان، بساط مکاتب منحرف کمونیستی برچیده میشود (۲/۳۴۶)؛ زیرا عموم ملت ایران خواهان اسلام بوده (۵/۱۷۰ ـ ۱۷۱) و با توجه به تجربیات تلخ گذشته، هرگز به کمونیستها، زمینه دخالت در سرنوشت خود را نخواهند داد (۵/۱۸۸). | |||
==گروههای مارکسیستی پس از پیروزی== | |||
پس از سقوط رژیم پهلوی، گروههای متنوع چپ در ایران، تحلیلها و مواضع کاملاً پراکندهای درباره انقلاب در پیش گرفتند (امیراحمدی و پروین، ۴۹). کمونیستها، انقلاب اسلامی را نتیجه قیام مردم فقیر (آنتیتز) علیه سرمایهداری (تز) میدانستند که با ترکیب اینها انقلاب اسلامی (سنتز) به وجود آمده است و البته هنوز به طور کامل به نفع کارگران نبوده است؛ بدین جهت انقلاب کمونیستی دیگری محقق خواهد شد که این خلأ را جبران کند (مصباح یزدی، انقلاب اسلامی، ۸۰). برای هواداران مارکسیسم و نظریهپردازان دوران پس از انقلاب، مسئله حکومت جدید اسلامی، حلناشدنی و ویرانگر بود و در حالیکه تعدادی از سازمانهای مارکسیستی ازجمله حزب توده، استقلال سیاسی جمهوری اسلامی ایران و بهویژه سیاستهای ضد امریکایی را نشانه حرکت تدریجی به سوی شوروی تفسیر میکردند، اکثریت آنان این امر را انکار و نظام جدید را ابزار دست امپریالیسم معرفی میکردند (بهروز، ۱۸۲). | |||
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، آزادی عمل بهوجودآمده در میان احزاب و گروههای سیاسی گوناگون، گروههای مارکسیستی را نیز به تکاپو واداشت تا طبقه کارگر را مورد خطاب قرار دهند و در صدد یافتن روشهای نظری و عملی تازهای برای سازماندهی آنان باشند. از آنجاکه همه این سازمانها مدعی پیشاهنگی در مبارزه بودند، برای به دست آوردن رهبری طبقه کارگر به رقابت با یکدیگر و با حکومت پرداختند که گاه به خصومت و خشونت منجر میشد (همان، ۲۴۷). حزب توده که در آغاز، امامخمینی را به عنوان مرکز ثقل انقلاب میشناخت، قادر به پذیرش این واقعیت نبود که ایشان هرگز حاضر نیست هیچ گروه مارکسیستی را به رسمیت بشناسد. آنان در صدد برآمدند از اسلام در راستای منافع خود استفاده کنند و امیدوار بودند با مخالفت با دولت موقت بتوانند ایران را به سمت سوسیالیسم سوق دهند (← مقالههای دولت موقت؛ حزب توده ایران). | |||
دو سازمان مهم چپ مارکسیست آن زمان، یعنی سازمان پیکار برای آزادی طبقه کارگر که شاخه مارکسیستی سازمان مجاهدین خلق بود و سازمان چریکهای فدایی خلق که در آغاز انقلاب نیز بر مبارزه مسلحانه و سیاسی تأکید میکردند، پس از گسترش مخالفتها با مشی سیاسی و نظامی آنها، به تشکیل شاخههای شبهنظامی پرداختند و به حرکتهای مسلحانه ادامه دادند (قزلایاق، ۱۴۷). همچنین مجاهدین خلق که در آغاز بسیار محتاطانه عمل میکردند، آشکارا به انتقاد از حزب جمهوری اسلامی و حمایت از سیدابوالحسن بنیصدر، رئیسجمهور وقت پرداختند (امیراحمدی و پروین، ۵۴) (← مقاله سازمان مجاهدین خلق ایران) و هیچیک از این احزاب و گروهها نتوانستند خود را با نیازها و اولویتهای جامعه انقلابی و اهداف اصلی انقلاب اسلامی تطبیق دهند و بهتدریج مسیر خود را از انقلاب جدا کردند (قزلایاق، ۱۴۷). این به دلیل جاذبه و دافعه انقلاب اسلامی بود که به صورت نیرومند و تکاندهندهای بر گروههای مارکسیستی تأثیر گذاشت و واقعیاتی که از ماهیت الهی انقلاب بر میخاست و با معیارهای مادی و مارکسیستی قابل سنجش نبود، این گروهها را در برابر پرسشهای بسیاری قرار داد و این پرسشها از بدنه به رهبری این سازمانها سرازیر شد و سرانجام به جهت ناتوانی رهبران در پاسخگویی قانعکننده و بیان حقایق انقلاب، این گروهها پیش از برخوردهای قضایی ـ امنیتی، دچار بحران عمیق سیاسی ـ ایدئولوژیک و انشعاب و فروپاشی شدند (مؤسسه مطالعات، ۱/۲۴۰ ـ ۲۴۱). تا سال ۱۳۶۰ بیشتر این گروهها غیر قانونی اعلام شدند و آخرین فعالیت قانونی سازمانهای مارکسیستی در ایران به پایان رسید. پس از آن برخی فعالیتهای پنهانی ادامه یافت؛ اما با پایانیافتن این دهه این فعالیتها نیز در نتیجه مستقیم فروپاشی و ازدستدادن حمایت عمومی، رو به زوال رفت. مارکسیستهای ایران که پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دوباره قد علم کرده بودند، پس از سی سال، سرانجام در سال ۱۳۶۰ نابود شدند (رنجبران، ۵۸ ـ ۵۹). | |||
امامخمینی این گروهها را دستنشانده دشمنان یعنی امریکا و شوروی میدانست که نه تنها کمونیست نیستند، بلکه اشراریاند که به دنبال غارتگریاند و با وجود اسلام نمیتوانند به اهداف خود برسند و دچار محدودیت میشوند (۱۱/۳۰۹)؛ بنابراین با اخلالگری در دانشگاهها و با نقاب کمونیسم به دنبال ضربهزدن به انقلاب اسلامی بودند (۸/۱۳۸). ایشان خاطرنشان کرده است این گروهها با نام کمونیست یا مارکسیست و با حمایت مالی امریکا کارگران را تشویق به اعتصاب میکردند و در حالیکه جمهوری اسلامی در پی استقلال کشور از قدرتهای جهانی بود، آنان با تلاش برای به تعطیلیکشاندن کارخانهها و صنایع و نیز با ایجاد اغتشاش در مرزها حتی به فکر تجزیه کشور بودند (۸/۱۳۷). | |||
از سوی دیگر، امامخمینی از مسئولان کشور میخواست از طرحهایی که به نام اسلام و در واقع کمونیستی و مارکسیستی بود، جلوگیری کنند (۱۳/۶۵ ـ ۶۶). ایشان گرایش کورکورانه به مکاتب وارداتی و دیدگاههای اقتصادی این مکاتب ازجمله مارکسیسم را بدون توجه به مبانی اسلامی، نشانه وابستگی فکری میدانست (۱۱/۱۸۱) و درباره خطر انطباقدادن اسلام با مارکسیسم هشدار میداد (۱۱/۶۷) و آن را موجب اضمحلال و پوسیدگی نظام اسلامی از درون میشمرد (۱۱/۳۱۳). ایشان پیش از پیروزی انقلاب اسلامی نیز تلاش گروهی را برای منطبقکردن اسلام با مکتبهای مادی و هدف همه احکام آن را بهوجودآمدنِ عدالت اجتماعی و جامعه بیطبقه برشمردن، و توحید را به وحدت اجتماعی مردم تعریفکردن، نادرست میدانست (۳/۲۲۲)؛ با این حال، پس از پیروزی انقلاب به مسئولان توصیه میکرد در تلاش پیاپی برای رفاه زندگی مستمندان، بدون واهمه از اتهام عدهای که برای ضربهزدن به انقلاب، خدمتگزاران به طبقه فرودست را کمونیست و التقاطی میخوانند، همواره خدا را در نظر داشته باشند (۲۱/۸۷) (← مقاله التقاط). | |||
==فرجام مارکسیسم== | |||
امامخمینی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، مکتب بیاساس مارکس را مواجه با شکست میدانست و بیپایگی آن را آشکار و برملاشده معرفی میکرد (۳/۲۰۴)؛ همچنانکه در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، کمونیسم را طرحی شکستخورده در دنیا برشمرد (۴/۱۱۶). در پایان دهه هشتاد میلادی و با آغاز اصلاحات در شوروی، در حالیکه تحلیلگران سیاسی هرگز باور نداشتند نظام هفتادساله کمونیستی در حال نابودی باشد (انصاری، ۱۵۶)، امامخمینی در دی ۱۳۶۷ در نامهای به رهبر شوروی اعلام کرد که صدای شکستن استخوانهای کمونیسم به گوش جهانیان رسیده است و پس از این باید کمونیسم را در موزههای تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد (۲۱/۲۲۰ ـ ۲۲۲) (← مقاله نامه به میخائیل گورباچف). | |||
آغاز اصلاحات میخائیل گورباچف در شوروی و به دنبال آن فروپاشی سوسیالیسم در اروپای شرقی، آخرین ضربه را به مارکسیسمِ سازمانیافته در ایران وارد ساخت؛ اگرچه مدتها پیش از مطرحشدن پروستریکا (اصلاحات اقتصادی گورباچف)، روند نزول قدرت مارکسیسم و کمونیسم آغاز شده بود (رنجبران، ۵۹) (← مقاله شوروی). از سوی دیگر، مارکسیستهای ایران با اعتقاد به جهانبینی و ایدئولوژی مارکسیسم، دچار بیگانگی از مردم و میهن خود شدند و این یکی از دلایل منفرد و منزویبودن آنان شد. دلیل دیگر که به طرد آنان در جامعه ایران انجامید، بیاعتقادی مارکسیسم به مذهب و ازجمله اسلام و بیاعتنایی آنان به معارف اصیل اسلامی است (طبری، ۱۴) و شاید بتوان مؤثرترین عامل شکست مارکسیسم را ناکامی در ایجاد یک پایگاه نیرومند در میان طبقه کارگر ایران دانست که کمونیستها در برنامههای خود آن را حیاتی میدانستند (بهروز، ۲۴۶). | |||
==پانویس== | |||
{{پانویس|۲}} | |||
==منابع== | |||
{{منابع}} | |||
* آژینی، محسن، التقاط و تحجر از دیدگاه شهید مطهری، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی ـ معاونت فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۹ش. | |||
* آشوری، داریوش، دانشنامه سیاسی، تهران، مروارید، چاپ چهاردهم، ۱۳۸۶ش. | |||
* ارانی، تقی، آثار و مقالات دکتر تقی ارانی، تهران، طلوع، چاپ دوم، ۱۳۵۷ش. | |||
* امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش. | |||
* امیراحمدی، هوشنگ و منوچهر پروین، ایران پس از انقلاب، ترجمه علی مرشدیزاد، تهران، باز، چاپ اول، ۱۳۸۱ش. | |||
* انصاری، حمید، حدیث بیداری، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ بیستم، ۱۳۸۰ش. | |||
* بازرگان، مهدی، مجموعه آثار (۲)، تبلیغ پیامبر، تهران، بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان، چاپ اول، ۱۳۷۷ش. | |||
* بهروز، مازیار، شورشیان آرمانخواه، ناکامى چپ در ایران، ترجمه مهدى پرتوى، تهران، ققنوس، چاپ سوم، ۱۳۸۰ش. | |||
* پلنو، جک و آلتون سی روی، فرهنگ روابط بینالملل، ترجمه ابوالفضل رئوف، تهران، سرای عدالت، چاپ اول، ۱۳۸۷ش. | |||
* جعفریان، رسول، جریانها و سازمانهای مذهبی ـ سیاسی ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ـ پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ پنجم، ۱۳۸۳ش. | |||
* رحیمی، مصطفی، لنین و لنینیسم، مجله اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، شماره ۱۷۷ ـ ۱۷۸، ۱۳۸۱ش. | |||
* رنجبران، داود، بررسی جریان مارکسیسم دانشجویی در ایران، تهران، مؤسسه ساحلاندیشه، چاپ اول، ۱۳۸۸ش. | |||
* روحانی، سیدحمید، نهضت امامخمینی، تهران، عروج، چاپ پنجم، ۱۳۸۲ش. | |||
* شیخفرشی، فرهاد، روشنفکری دینی و انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران، چاپ اول، ۱۳۸۱ش. | |||
* طبری، احسان، کژراهه، خاطراتی از تاریخ حزب توده، تهران، امیرکبیر، چاپ اول، ۱۳۶۶ش. | |||
* قزلایاق، حسین، ائتلافهای سیاسی در جمهوری اسلامی ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۱ش. | |||
* کولایی، الهه، اتحاد جماهیر شوروی و انقلاب اسلامی ایران، تهران، انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۹ش. | |||
* مارکس، کارل و فردریک انگلس، مانیفست حزب کمونیست، ترجمه محمد پورهرمزان، تهران، حزب توده ایران، ۱۳۵۹ش. | |||
* مارکس، کارل، نقد فلسفه حق هگل، مترجم رضا سلحشور، ماربورگ، نقد، چاپ اول، ۱۹۸۹م. | |||
* مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، عنکبوت سرخ، چپ در ایران به روایت اسناد ساواک، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۸ش. | |||
* مصباح یزدی، محمدتقی، انقلاب اسلامی جهشی در تحولات سیاسی تاریخ، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امامخمینی، چاپ اول، ۱۳۸۴ش. | |||
* مصباح یزدی، محمدتقی، جامعه و تاریخ از نگاه قرآن، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امامخمینی، چاپ اول، ۱۳۹۰ش. | |||
* مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱، تهران، صدرا، چاپ دهم، ۱۳۸۰ش. | |||
* مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲، تهران، صدرا، چاپ نهم، ۱۳۷۹ش. | |||
* مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۳، تهران، صدرا، چاپ دهم، ۱۳۸۲ش. | |||
* مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۶، تهران، صدرا، چاپ هشتم، ۱۳۷۰ش. | |||
* مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱۳، تهران، صدرا، چاپ هشتم، ۱۳۸۶ش. | |||
* مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱۵، تهران، صدرا، چاپ سوم، ۱۳۸۶ش. | |||
* مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سیاست و سازمان حزب توده، از آغاز تا فروپاشی، تهران، ۱۳۷۰ش. | |||
* میلانی، محسن، شکلگیری انقلاب اسلامی از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی، ترجمه مجتبی عطازاده، تهران، گام نو، چاپ اول، ۱۳۸۱ش. | |||
* میلز، چارلز رایت، مارکس و مارکسیسم، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، تهران، خجسته، چاپ اول، ۱۳۷۹ش. | |||
* هاشمی رفسنجانی، اکبر، ارزشها و مکتبها، قم، پاسدار اسلام، چاپ اول، ۱۳۶۸ش. | |||
* هنری لطیفپور، یدالله، فرهنگ سیاسی شیعه و انقلاب اسلامی ۱۳۴۲ ـ ۱۳۵۷، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۹ش. | |||
{{پایان}} | |||
اشرفسادات قوامی |
نسخهٔ ۲۵ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۱۱
مارکسیسم، مکتبی فلسفی ـ سیاسی، اقتصادی، بر اساس نظریه کارل مارکس و با هدف برقراری جامعه بیطبقه.
مارکسیسم نظریهای است که «کارل مارکس» (م۱۸۸۳م/ ۱۲۶۱ش) و «فریدریش انگلس» (م۱۸۹۵م/ ۱۲۷۴ش)، در باب چگونگی تحول زندگی اجتماعی ـ تاریخی انسان و قانونهای حاکم بر آن ارائه کردند و سپس شاگردان آن دو، آن را تکمیل و به صورت یک دستگاه جامع نظری شامل مباحث مابعدالطبیعه، فلسفه تاریخ، جامعهشناسی، اقتصاد و انجامشناسی تاریخی (آشوری، ۲۹۰) که سیر جبری جامعه را بر اساس تکامل ابزار تولید، کشف میکند (مطهری، ۳/۴۲۱ و ۱۳/۴۹۹) در آوردند.
مارکسیسم عنوانی کلی است که مصادیق متنوع و مختلفی را که گاه حتی درباره اصول جزمی مارکس نیز اتفاق نظر ندارند، شامل میشود و این واقعیت تا حدی در تناقضهای نظری نهفته در سلسله افکار مارکس ریشه دارد (رنجبران، ۹ ـ ۱۰). از مفاهیم مرتبط با مارکسیسم، سوسیالیسم، ماتریالیسم دیالکتیک و کمونیسم است. سوسیالیسم مرامی است که فردگرایی، مالکیت خصوصی و منافع شخصی را به نفع نظام مبتنی بر اقتصاد اشتراکی، مالکیت دولتی، اجتماعی یا مالکیت گروهی صنعتی بر ابزارهای تولید و توزیع، مردود میداند (پلنو و آلتون، ۱۸۰). ماتریالیسم دیالکتیک چگونگی تکامل اجتماعی در نتیجه اجتماع اضداد را توضیح میدهد. دیالکتیک که مارکس آن را از فلسفه هگل اقتباس کرده است، چنین میانگارد که هر ایده (تز) ایدهای متضاد خود (آنتیتز) را پدید میآورد و این امر ستیزی میان آن دو را منجر میشود که از آن یک ایده جدید و برتر (سنتز) حاصل میشود (همان، ۱۳۶). کمونیسم که مرحله پایانی این سیر جبری است، متضمن حذف نهادهای سرمایهداری و استقرار یک جامعه اشتراکی است که در آن سرمایه و زمین، متعلق به جامعه است و تضاد طبقاتی و قوه قهریه دولت در آن، وجود ندارد (همان، ۱۲۰).
پیشینه
کارل مارکس در سال ۱۸۱۸م/ ۱۱۹۷ش در آلمان زاده شد. پدر وی وکیل دادگستری و فردی آزادیخواه و آزاداندیش بود که از یهودیت به مذهب پروتستان گرویده بود. مارکس در رشته حقوق و فلسفه تاریخ تحصیل کرد و سپس به روزنامهنگاری و نوشتن مقالات انتقادی پرداخت. وی در سفری به فرانسه، آثار سوسیالیستهای تخیلی را مطالعه کرد و در همین سفر با انگلس آشنا شد که به دوستی دایمی انجامید و نقش بزرگی در تاریخ مارکسیسم ایفا کرد. مارکس به جهت انتقاد از روسیه تزاری، از فرانسه اخراج شد و به بروکسل رفت و با «جبهه درستکاران» که بعداً به «جبهه کمونیستها» تغییر نام داد، ارتباط برقرار کرد. در سال ۱۸۴۱م/ ۱۲۲۰ش کنگره دوم این جبهه در لندن با حضور مارکس و انگلس برپا شد و اساسنامه آن با نام «بیانیه کمونیست» در همان سال نوشته و منتشر شد (میلز، ۱۵ ـ ۱۶). سرمایه، گامی در نقد فلسفه حق هگل، نبردهای طبقاتی در فرانسه، جنگ داخلی در فرانسه ۱۸۷۱، فقر فلسفه و مبانی نقد اقتصاد سیاسی، برخی از آثار مارکس است (همان، ۱۸).
نخستین نظریههای سوسیالیستی پیش از مارکس را اندیشمندان انگلیسی و فرانسوی عرضه کردند؛ اما مرحله تحول سوسیالیسم از «تخیلی» به «علمی» با آمیختن اندیشههای فرانسوی ـ بریتانیایی با تفکر آلمانی به وسیله مارکس، محقق شد (همان، ۱۹ ـ ۲۰). برخی پیدایش مارکسیسم را معلول وضعیت اقتصادی نامناسب و پدیدآمدن یک طبقه «پرولتر» یا استثمارشده جدید و افزایش آگاهیهای سیاسی ـ اجتماعی توده در قرن نوزدهم دانسته و بر آناند که این وضعیت، مردم را متشکل کرد و زمینه پذیرش هر تز و فلسفهای را که در دفاع از توده تحت فشار ارائه میشد، فراهم ساخت (مطهری، ۱۳/۴۹۸). در چنین وضعی، مارکس و انگلس که دارای افکار انقلابی و احساسات تند اجتماعی بودند، مکتب ماتریالیسم دیالکتیک را به وجود آوردند (همان، ۶/۴۶). مارکس را تحت تأثیر اندیشههای فریدریک هگل، فیلسوف آلمانی و شاگرد او لودریک فویرباخ دانستهاند (رنجبران، ۱۷ ـ ۱۸). پس از مارکس و انگلس، لنین بزرگترین نقش را در بسط و توسعه مارکسیسم و تکمیل آن به مثابه یک نظام فکری ایفا کرد (مؤسسه مطالعات، ۱/۱۸). مارکسیسم تأثیر عمیقی بر تاریخ قرن بیستم نهاد. موفقیت انقلاب اکتبر ۱۹۱۷م/ ۱۲۹۶ش در روسیه با رهبری لنین و به قدرترسیدن رژیمهای کمونیست در شرق اروپا، چین، کره شمالی و کشورهای متعدد دیگری در جهان سوم، جهان را به دو اردوگاه نظامی و عقیدتی رقیب تقسیم کرد و بر روابط خارجی تمامی کشورها تأثیر گذاشت (پلنو و آلتون، ۱۳۰). برخی معتقدند که تاریخ تفکر اجتماعیِ پس از نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی را بدون درک و فهم افکار مارکس، نمیتوان ادراک کرد (میلز، ۸۷ ـ ۸۸).
ماهیت و اهداف
مکتب مارکسیسم دارای سه جزء جوهری است: ۱. دیدگاهی کلی درباره تاریخ بشر که فلسفه مارکس را تشکیل میدهد؛ ۲. کاربرد خاص این دیدگاه در مورد رژیم سرمایهداری که اقتصاد این نظریه را تبیین میکند؛ ۳. انقلاب مارکس که پیشبینی وقوع اجتنابناپذیر تغییرات اجتماعی با توجه به تضادهای نظام سرمایهداری است (مطهری، ۱۳/۵۰۰) و از فروپاشی اقتصادی محتوم این نظام خبر میدهد (میلز، ۱۰۵).
در شرح و نقد جزء نخست قابل توجه است که این مکتب قائل به حقیقت ثابت نیست (مطهری، ۱۳/۵۰۷) و حقیقت را برایند مکان، زمان و ماده میداند و بر آن است که روح نیز مادی است (ارانی، ۱۶۴) و دنیای غیر مادی وجود ندارد (همان، ۳)؛ بنابراین همه صورتهای هستی، منشأ مادی دارند و ناشی از دگرگونیهای ماده، بنابر قوانین دیالکتیک (آشوری، ۲۸۹) یعنی تغییر (نهاد)، تأثیر متقابل (برابرنهاد) و تضاد (همنهاد)اند (مصباح یزدی، جامعه و تاریخ، ۲۹۱). مکتب مارکسیسم، خدا، روح، بهشت و جهنم را اموری اسطورهای و زاییده فکر انسان برای رویارویی با دنیای حقیقی یعنی ماده میداند (میلز، ۷۴). این مکتب، قائل به نیکی ذاتی نیست، اخلاق و دین را زاییده وضع اقتصادی (مطهری، ۱۵/۳۵۷) و از امور نسبی و بدون معیار مشخص (هاشمی رفسجانی، ۳۳)، میشمرد؛ همانگونه که مذهب و دین را ساخته انسان و خوشبختی موهوم، افیون مردم و دستاویزی برای سرپوشگذاشتن بر ستمهای اجتماعی به شمار میآورد و بر آن است که خوشبختی واقعی او با محو دین، تحقق مییابد (مارکس، ۳ ـ ۴؛ میلز، ۲۴۵ ـ ۲۴۶).
از سوی دیگر، مارکسیسم تاریخ را صحنه مبارزه طبقاتی و در مجموع پیکار پنهان و پیدای ستمگر و ستمکش میداند که در نهایت به نوسازی انقلابی و کامل جامعه یا نابودی هر دو طرف پیکار منتهی میشود (مارکس و انگلس، ۲۶). بر اساس این مکتب، شیوه تولید و خواص مادی هر دوره، منشأ افکار و عقاید افراد آن جامعه است (ارانی، ۱۵) و بر اثر تضاد، کشاکش و جنگ طبقاتی که در همه دورهها غیر از کمونیسم اولیه وجود داشته، صورتهای اجتماعی زندگی تغییر میکند (آشوری، ۲۹۰ ـ ۲۹۱). مارکسیسم دورههای زندگی اجتماعی بشر را بر محور اقتصاد و مالکیت، به اشتراک اولیه، بردهداری، فئودالیسم (ارباب ـ رعیتی) سرمایهداری، سوسیالیسم و کمونیسم تقسیم کرده است. دوره اشتراک اولیه، از دیدگاه این مکتب، دوره مطلوب به شمار میآید؛ زیرا به جهت ناآشنایی انسان با اصول کشاورزی، دامپروری و صنعت، هر فرد به اندازه نیاز خود تولید میکرد و چون عوامل جنگ و درگیری مانند مال و ثروت در بین نبود، برادری و مساوات و عدالت وجود داشت (مطهری، ۳/۴۱۸ ـ ۴۱۹).
مهمترین بخش مکتب مارکس، جزء سوم یا همان انقلاب مارکس است. پیروان وی معتقدند میتوان از این فلسفه، به صورت دانشی انقلابی استفاده کرد؛ یعنی به صورت ابزاری که به وسیله آن بتوان وضع موجود را توجیه و سپس آینده را بر اساس آن پیشبینی کرد و با تکیه بر آن، راهی به سوی آینده گشود (همان، ۱۳/۵۰۱). مارکسیسم هدف خود را رسیدن به جامعه کمونیستی معرفی کرده، معتقد است که پس از نابودی سرمایهداری، سوسیالیسم که یک دوره گذار و موقتی به شمار میآید، شکل میگیرد و در آن، دولت، نماینده طبقه کارگر است و مالکیت خصوصی از میان میرود. سرانجام، جامعه از سوسیالیسم نیز عبور میکند و به نظام کمونیستی پای مینهد که کاملاً بیطبقه است (رنجبران، ۳۱ ـ ۳۳).
مارکس و انگلس کمونیستها را در عمل، قاطعترین بخش احزاب کارگری تمام کشورها میدانستند که احزاب کارگری دیگر را به پیشروی بر میانگیزند (مارکس و انگلس، ۵۵ ـ ۵۶). لنین برخلاف مارکس اعتقاد داشت که رهبری انقلاب باید بر عهده حزبی پیشرو و متشکل از افراد انقلابی، نه لزوماً کارگر و پرولتر باشد (رحیمی، ۳۵)؛ بر این اساس، مارکس معتقد به دیکتاتوری اکثریت یا پرولتاریا بود؛ اما لنین به دیکتاتوری اقلیت یا انقلابیون حرفهای اعتقاد داشت (همان).
نقد مارکسیسم
نقد مارکسیسم یا نقد یک یا چند اصل مارکسیسم که به اعتقاد مارکس، غیر قابل خدشه است، بنیاد مارکسیسم را متزلزل میکند (مطهری، ۲/۴۳۲). ۱. اصول فلسفی: اگرچه ماده، واقعیت عینی دارد، هستی تنها در ماده، خلاصه نمیشود و موجودات مجرد و غیر مادی مانند خداوند تعالی به عنوان هستیبخش موجوات دیگر و روح هم وجود دارند و همانطور که طول و عرض و عمق از ویژگیهای ذاتی ماده است، علم و ادراک و اراده از خصایص ذاتی روح شمرده میشود و ماده هیچگاه نمیتواند دارای این خصوصیات باشد (مصباح یزدی، جامعه و تاریخ، ۳۰۴). جبر تاریخی نیز ضمن اینکه حوادث و وقایع تاریخی خلاف آن را نشان میدهد، با آزادی و اراده و اختیار انسان، سازگار نیست (مطهری، ۲/۳۸۴ ـ ۳۸۸)؛ زیرا انسان با اراده خود کار میکند و توان پیشرفت و عقبگرد دارد (مصباح یزدی، انقلاب اسلامی، ۸۲). منطق دیالکتیک تا آنجاکه به اصل حرکت، تضاد و پیوستگی اجزای طبیعت بر میگردد، مورد قبول حکمای اسلامی نیز است؛ اما اینکه اندیشه و معرفت و شناخت نیز مانند ماده تحت تأثیر این منطق باشد، پذیرفتنی نیست (مطهری، ۱/۱۹۳)؛ زیرا اندیشه و ادراک و معرفت، خواص ضروری ماده مثل اجزا، تجزیهپذیری و انقسام، تحول و شخصیت را ندارد (همان، ۶/۱۳۸). امامخمینی نیز چنانکه در نامه خود به میخائیل گورباچف، رهبر وقت شوروی، آورده، تأکید داشت مارکسیسم به جهت اینکه مکتبی مادی است، جوابگوی هیچیک از نیازهای واقعی بشر نیست؛ زیرا با مادیت نمیتوان بزرگترین درد جامعه بشری در غرب و شرق عالم، یعنی اعتقادنداشتن به معنویت را درمان کرد (۲۱/۲۲۱) (← مقاله نامه به میخائیل گورباچف). ایشان خاطرنشان کرده است نگاه اسلام به انسان برخلاف مارکسیسم، مادی و تکبعدی نیست و برای همه ابعاد انسان از طبیعت تا ماورای آن برنامه دارد (۴/۹ ـ ۱۰) و با نگاه به عملکرد انبیا(ع) در طول تاریخ، بطلان این نظریه که «دین افیون تودههاست» روشن میشود (۴/۵۱)؛ همانگونه که آیات قرآن کریم درباره جنگ، جهاد، مبارزه و بهتحرکواداشتن مردم، باطلبودن این دیدگاه را اثبات میکند (۴/۲۴۰) و مذهب شیعه با سازشنکردن با دولتها و ایستادگی در برابر آنها و کشتهشدن بزرگان این مذهب در این مسیر نشان داده که معرف اسلام حقیقی است و دین افیون جامعه نیست (۵/۲۷۱). ۲. اندیشه اقتصادی: روش مارکس در بسیاری از مسائل مارکسیستی، متناقض است که به معنای عدول مارکس از مارکسیسم به شمار میآید (مطهری، ۲/۴۳۳). وی از یک سو با زیربنادانستن اقتصاد، از تأثیر یکطرفه عامل زیربنایی بر همه عوامل روبنایی سخن گفته و از سوی دیگر، بر مبنای منطق دیالکتیک، همبستگی و تأثیر متقابل همه اجزای طبیعت و جامعه را پذیرفته است (همان، ۲/۴۳۵) و اساساً تأثیر یکسویه و مطلق اقتصاد بر انسان که دارای شخصیت، اصالت و فطرت است، پذیرفتنی نیست. انسان برخلاف دیدگاه مارکس، ساخته تاریخ و تاریخ ساخته اقتصاد نیست (همان، ۱۳/۶۲۹ ـ ۶۳۰). مرام کمونیسم که پیش از انقلاب روسیه، با تبلیغات فکری و فداکاریهای طبقاتی پیش میرفت، پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷م روسیه، نیروی نظامی و پلیسی و الزام و اجبار، نقش بزرگی در استیلا و استقرار آن داشت و هیچگاه عدالت و آزادی و مساوات و دموکراسی را به خود ندید (بازرگان، ۲۲۴). به باور امامخمینی تمام مکاتب غیر توحیدی، انحرافیاند و برای اغفال و به دامانداختن جوانان ساخته شدهاند. ایشان با بیان نمونهای از زندگی اشرافی استالین، ادعاهای کمونیستها درباره برادری و برابری و خدمتگزاری به ملتها را پوچ و بیاساس شمرده است (۹/۵۱۴ ـ ۵۱۵). ایشان تأکید داشت مکتبی که اقتصاد را زیربنا میداند، شناختی از انسان ندارد و او را در شمار حیوان به حساب میآورد (۹/۴۵۰). ۳. انقلاب مارکسی: ماتریالیسم تاریخی، یک تئوری بدون دلیل است و با واقعیتهای تاریخی هزارانساله بشر و شواهد تاریخی دوران مارکس و انگلس تأیید نمیشود (مطهری، ۲/۴۳۴ ـ ۴۳۵) و هیچکدام از کشورهای تحت قلمرو مارکسیسم، از کانال ادعایی این مکتب عبور نکردند (هاشمی رفسنجانی، ۵۷)؛ برای نمونه انقلاب چین به رهبری «مائو» با انقلاب کشاورزی، فئودالیسم را از میان برد و به جای سرمایهداری، به دوره سوسیالیسم رسید و این خود، نقض دیگری بر مارکسیسم بود (مطهری، ۲/۴۴۲). از سوی دیگر، نظریه مارکسیستها در عمل با مشکل روبهرو شد و هرجا کمونیسم پدید آمد، پس از چندی عقبگرد کرد و به سمت سرمایهداری بازگشت که نمونه آشکار آن کشور چین است که به بازسازی اقتصاد خود بر اساس سرمایهداری اقدام کرد (مصباح یزدی، انقلاب اسلامی، ۸۲). در نگاهی کلی، امامخمینی برخلاف دیدگاه رایج، بر آن بود که سران کشورهای کمونیستی از مکتب کمونیسم به عنوان مخدر برای جوامع خود استفاده میکنند و توان حل مشکلات مردم را ندارند (۳/۳۰۳)، تبلیغات دامنهدار کمونیسم بینالمللی، تنها برای اغفال و استثمار تودههای مستضعف است (۳/۳۲۲) و قدرتمندان کمونیست هم مانند امریکا و ابرقدرتهای غرب، برای پیشبرد اهداف خود، خون ملتهای مستضعف را پایمال میکنند (۳/۴۸۴). ایشان گروههای چپگرا ازجمله چریکهای فدایی خلق را از مبارزه با ملت و کشور خود به نام دوستی توده، برحذر داشت و درباره غلطیدن به دامن شوروی و چین، بدون شناخت درست از مکاتب مختلف که موجب فعالیت به نفع کشورهای بیگانه و علیه تودههای ستمدیده خواهد شد، هشدار داد؛ زیرا مدعیان کمونیسم از آغاز در شمار دیکتاتورترین، قدرتطلبترین و انحصارگراترین حکومتهای جهان بوده و هستند (۲۱/۴۳۸ ـ ۴۳۹).
ورود مارکسیسم به ایران
سابقه فعالیت مارکسیستها در ایران، به دوران جنبش مشروطه (۱۲۸۵ش) باز میگردد (بهروز، ۲۷). فعالیت سوسیالیستها در ایران مدتها پیش از تأسیس حزب توده و حتی پیش از ایجاد حزب کمونیست ایران آغاز شده بود (طبری، ۱۴). این تفکر با تلاش چهرههایی چون «تقی ارانی» و «تشکل ۵۳ تن» نمود مارکسیستی ـ کمونیستی پیدا کرد (رنجبران، ۵۴). پس از به قدرترسیدن کمونیسم در شوروی، نحلههایی از این تفکر، فعالیت خویش را در ایران آغاز کردند (← ادامه مقاله). پس از سقوط رضاشاه پهلوی روشنفکران چپ به طور جدی طرح آرمانهای کارگری و نجات زحمتکشان را مطرح کردند و همین جاذبه زیادی پدید آورد و در نهایت منجر به تشکیل حزب توده در مهرماه ۱۳۲۰ گردید (جعفریان، ۲۰ ـ ۲۱) (← مقاله حزب توده ایران).
با پیدایش گروههای مارکسیستی در ایران مانند حزب جمعیت، حزب عدالت، حزب کمونیست ایران، گروه تقی ارانی و حزب توده (مرکز بررسی اسناد، ۳/نوزده)، بهتدریج تفکراتی که متأثر از آموزههای مارکسیسم بود، در میان برخی از روشنفکران مسلمان به وجود آمد (آژینی، ۲۵). این گفتمان که با تکیه بر تجربه تاریخی خود میدانست با پشتکردن به هویت فرهنگی جامعه ایران که مبتنی بر ارزشهای اسلامی است، نمیتواند با اقبال عمومی روبهرو شود، سعی کرد مارکسیسم را بیشتر به عنوان الگوی مبارزه نشان دهد، نه رویکردی که متضمن نفی دین است (رنجبران، ۱۰). در ادامه جریانهای یاد شده تشکیلاتی با عنوان خداپرستان سوسیالیست، در میان روشنفکران و جوانان مسلمان ایجاد شد که تا سال ۱۳۳۰ به فعالیت خود ادامه داد (آژینی، ۲۶). امامخمینی علت اصلی این وابستگی فکری و به سراغ نظریات شکستخورده اقتصاد مارکسیستی رفتن را نادیدهگرفتن و نشناختن صحیح مکتب و اقتصاد اسلام معرفی کرد (۱۱/۱۸۱). ایشان خاطرنشان ساخته است بیشتر کسانی که در ایران، مکتب مارکسیسم را تبلیغ میکردند، هیچ شناختی از آن نداشتند یا مزدورانی بودند که برای جلوگیری از پیشرفت اسلام تلاش میکردند (۹/۳۷۶ ـ ۳۷۷).
بخشی از مارکسیستهای ایران صرف نظر از هر نامی که به خود نهاده باشند، با پذیرش ایدئولوژی الحادی و نفی اصالت شرقی و اسلامی، راه بیگانگی از جامعه خود را در پیش گرفتند و از واقعیتهای جامعه ایران دور ماندند؛ اگرچه آنان کوشیدند ایدئولوژی خود را در کالبد ایرانی جای دهند، اما از آنجاکه جرئت نمیکردند از اصول ماتریالیسم و انترناسیونالیسم پرولتاریایی فراتر روند، برنامههای آنان در بهبود حیات جامعه ایران تأثیری نداشت (طبری، ۲۰). مارکسیسم در ایران از سازمانها و احزاب کوچکی تشکیل شده بود که بخش عمده آن گروههای جوان و بیتجربه فاقد توانایی فعالیت سیاسی بودند و به دلیل سرکوب پیوسته به دست رژیم پهلوی، هیچیک از آنان توانایی ایفای نقش رهبری در جنبش مردم یا ارائه راهکاری برای مبارزه علیه رژیم پهلوی را نداشتند (امیراحمدی و پروین، ۴۸). در مرداد ۱۳۳۲ دو گروه فعال مارکسیستی در ایران، حزب توده ایران و گروه بسیار کوچکتر موسوم به «نیروی سوم» به رهبری خلیل ملکی بود که از حزب توده منشعب شده بود (رنجبران، ۵۴). حزب توده از آنجاکه محمد مصدق را نماینده منافع بورژوازی و برخوردار از حمایت امریکا میشمرد، ملیکردن صنعت نفت را رد میکرد و در برابر، نیروی سوم با گشودن باب تحلیلها و برداشتهای متفاوت و مستقل از شوروی، ملیشدن نفت را بر اساس مبانی سوسیالیسم تئوریزه میکرد (شیخفرشی، ۳۱۲).
حزب توده پس از قیام سیام تیر ۱۳۳۱ مشی خود را در قبال محمد مصدق، تصحیح کرد (← مقاله مصدق، محمد) و این مرحله نیز با افراط و تفریط همراه بود و حزب توده در مقطعی سیاست پیروی از مصدق را در پیش گرفت و در زمان کودتا علیه مصدق، سیاست عدم هر گونه مقاومت در برابر کودتای محمدرضا پهلوی ـ اردشیر زاهدی را در پیش گرفت. حزب توده پس از پیروزی کودتا نیز با سیاستهای نسنجیده خود به امپریالیسم و دربار پهلوی خدمت کرد (مؤسسه مطالعات، ۱/۱۳۸ ـ ۱۴۲) (← مقاله حزب توده ایران). دو هسته از مهمترین هستههای مارکسیستی دهه چهل گروه جزنی ـ ظریفی و گروه احمدزاده ـ پویان بودند که گامهای عملی مبارزه مسلحانه علیه رژیم پهلوی را در ایران برداشتند و از ادغام این دو در دهه پنجاه، چریکهای فدایی خلق پدید آمد (بهروز، ۹۴).
اهداف شوروی از ترویج مارکسیسم در ایران: با سقوط نظام تزاری و برپایی انقلاب اکتبر، دوران کوتاهی در روابط دو کشور ایران و شوروی ایجاد شد که همراه لغو قراردادهای تحمیلی گذشته و انعقاد قرارداد ۱۹۲۱م/ ۱۲۹۹ش بود؛ ولی با مرگ لنین، سیاست مسکو در قبال ایران، ماهیت تهاجمی و مداخلهجویانه پیدا کرد (کولایی، ۱۳). رایجترین روش دخالت شوروی در کشورهای غیر کمونیستی، ایجاد تشکلها و احزاب سیاسی و اطلاعاتی در این قبیل کشورها بود. عوامل و عناصر این تشکلها به طور معمول، روشنفکرانی بودند که در شوروی، آموزشهای مارکسیستی دیده بودند یا کارگران و مهاجرانی بودند که برای کار به آن کشورها مهاجرت کرده بودند (مرکز بررسی اسناد، ۳/نوزده). اوج دخالت شوروی در جریان اشغال خاک ایران در جنگ جهانی دوم و تخلیهنکردن به موقع در پایان جنگ و نیز تقویت گروههای جداییطلب و طرفدار شوروی مانند حزب دموکرات آذربایجان و حزب توده نمایان میشود (کولایی، ۱۳). شوروی در پی مقاصد خود تلاش داشت تا حزب توده نه تنها به شکل یک حزب کمونیست، بلکه بیشتر به صورت یک حزب دموکراتیک عام، شامل همه طبقات اجتماعی باشد (رنجبران، ۵۵).
نگاه شوروی به ایران تنها از زاویه ایدئولوژیک و تشویق به انقلاب کمونیستی خلاصه نمیشد، بلکه این دولت، توسعه و پیشرفت و در نتیجه سلطه جهانی خود را بر مبنای وصیت پتر کبیر، دسترسی به آبهای گرم خلیج فارس میدید که نزدیکترین راه دسترسی به این هدف، ایران بود (مرکز بررسی اسناد، ۳/سیزده). این روند افزون بر اینکه از ملاحظات راهبردی، ژئوپولتیک و تا حدودی ایدئولوژیک تأثیر میگرفت، ریشه در سیاست خارجی شوروی داشت و ناشی از جنگ سرد و به عبارت بهتر ماهیت روابط آن با امریکا بود (کولایی، ۱۳). ماهیت عملکرد مارکسیستها در ایران هم خدمت به ابرقدرت شرق بود (طبری، ۱۴)؛ چنانکه از از نظر امامخمینی شوروی نیز مانند دیگر قدرتها همواره در صدد تعدی و تجاوز به ایران بوده است (۵/۱۴۲) و نارضایتی ملت ایران از این کشور، به دلیل همین سوء نیتها بوده است (۳/۵۱۵) (← مقاله شوروی).
مارکسیستها در نهضت اسلامی
در جریان قیام پانزده خرداد، برخلاف ادعاهای پیاپی محمدرضا پهلوی، حزب توده و دیگر گروههای کمونیستی، نه تنها مشارکتی در این قیام نداشتند، بلکه در نوشتهها و مواضع خویش تفسیر رادیو مسکو و روزنامههای شوروی را تکرار میکردند. حزب کمونیست شوروی، قیام پانزده خرداد را حرکتی کور و ارتجاعی و ضد اصلاحات مترقیانه محمدرضا پهلوی میدانست (انصاری، ۵۷). بعضی از گروههای مارکسیستی نیز که در دهه چهل تأسیس شدند، از آغاز، یگانه راه نجات سیاسی را مبارزه مسلحانه میدانستند (میلانی، ۱۵۱).
در سال ۱۳۴۴، بخشی از روشنفکران و تحصیلکردگان مسلمان، به قصد مبارزه مسلحانه با رژیم پهلوی سازمان مجاهدین خلق را پایهگذاری کردند (← مقاله مبارزه مسلحانه). این سازمان برای تطبیق اسلام با مفاهیم مدرن و تب انقلابی دهه چهل، مارکسیسم را مطالعه و از آن اقتباس کرد و پس از یک تصفیه درونگروهی و حذف نیروهای وفادار به اسلام، گرویدن خود به مارکسیسم را در سال ۱۳۵۴ اعلام کرد (بهروز، ۱۳۴) و درصد بالایی از نیروهای سازمان، مارکسیست شدند (جعفریان، ۴۲۸) (← مقاله سازمان مجاهدین خلق ایران).
مارکسیسم به عنوان یک اندیشه مدعی نجات خلقِ تحت استعمار و با استفاده از برخی مفاهیم و عناصر انقلابی بهویژه در جو خفقانزده دهههای چهل و پنجاه در میان اقشار جوان و دانشجویان و روشنفکران دینی ایران، به صورت یک رقیب برای اندیشه و فرهنگ دینی مطرح بود (هنری لطیفپور، ۱۲۸)؛ به همین دلیل در راستای مبارزه با بیدینی پس از رضاشاه پهلوی، دامنه مبارزه فکری با مارکسیسم در ادبیات مذهبی این دوره، گسترش یافت؛ چنانکه میتوان آن را یکی از محورهای اصلی مبارزات فکری متفکران، نویسندگان و سخنوران مذهبی اعم از روحانی و غیر روحانی دانست (جعفریان، ۳۳).
اتهام مارکسیسم اسلامی
رژیم پهلوی و دستگاه تبلیغی آن، در پی بهصحنهآمدن مارکسیستها بهویژه پس از تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق، چنین اعلام کرد که ایران در خطر فروافتادن در دام مارکسیسم ـ لنینیسم است و باید برای مقابله با آن، با رژیم همکاری کرد یا دست از مبارزه کشید (روحانی، ۳/۶۷۸ ـ ۶۷۹). امامخمینی نیز اشاره کرده است که محمدرضا پهلوی تلاش میکرد همه مخالفان خود را در سراسر کشور که شعار ضد دیکتاتوری میدادند، مارکسیست و کمونیست و خارجی بخواند (۳/۴۷۴ ـ ۴۷۵). ایشان مفهوم نادرست و حاوی تناقض مارکسیسم اسلامی را خدعه رژیم پهلوی برای ایجاد وحشت و ابهام در میان مردم و از اعتبارانداختن و از میانبردن مبارزه مردم (۳/۳۷۰ ـ ۳۷۱) و ترساندن آنان از خطر حاکمیت کمونیستها در صورت رفتن پهلوی (۳/۴۲۲ ـ ۴۲۳) میدانست. رژیم پهلوی در همین راستا، چنانکه امامخمینی خاطرنشان کرده است، حتی از نفوذدادن عوامل خود در میان مردم انقلابی و سردادن شعارهای کمونیستی دریغ نمیکرد (۳/۴۹۵ و ۴/۱۰۳، ۱۱۶)؛ اما این توطئه و تبلیغات سوء رژیم با ابراز تنفر امامخمینی از همه گروههای منحرف از مذهب، با هر اسم و رسمی، چه مارکسیست و چه کمونیست (۳/۲۰۴) و تأکید بر این مطلب که حتی برای سرنگونکردن پهلوی، حاضر به همکاری با مارکسیستها نیست (۳/۳۷۱)، خنثی شد. به اعتقاد ایشان اصولاً شرایط اجتماعی ایران پذیرای کمونیسم نبود (۵/۱۴۲) و این گروهها به دلیل نداشتن پایگاه مردمی (۳/۳۶۲؛ ۴/۴۱۵، ۵۰۱ و ۵/۱۳۰)، تقریباً از میان رفته بودند و نمیتوانستند در نهضت مردمی ایران تأثیری داشته باشند (۴/۲).
امامخمینی تأکید میکرد که اسلام بهتنهایی کامل است و نیاز به بهرهگیری از هیچ مکتب فکری دیگری ندارد (۳/۴۷۲ ـ ۴۷۳) و اساساً اسلام که بر اساس توحید و وحدانیت خداوند بنا شده است، با ماتریالیسم در تضاد قرار دارد (۳/۳۷۰) و نمیتوان هم مسلمان واقعی و هم مارکسیست بود (۵/۴۴۷). ایشان خاطرنشان کرده است که هدف رژیم از رواج اصطلاح متناقض «مارکسیسم اسلامی»، افزون بر بیاعتباری مبارزه مردم مسلمان ایران (۳/۳۷۰ ـ ۳۷۱)، مشروع جلوهدادن سلطه خود در خارج از ایران بود. بدینگونه با وارونه جلوهدادن حقایق، کشتار مردم را نزد سربازان ساده دل و معتقد، موجه نشان میداد تا با وجدان راحت به سوی مردم آتش بگشایند (۳/۴۷۲ ـ ۴۷۳). از همان زمان، امامخمینی اعتقاد داشت با روشنشدن ماهیت حکومت اسلامی در میان اقشار جوان، بساط مکاتب منحرف کمونیستی برچیده میشود (۲/۳۴۶)؛ زیرا عموم ملت ایران خواهان اسلام بوده (۵/۱۷۰ ـ ۱۷۱) و با توجه به تجربیات تلخ گذشته، هرگز به کمونیستها، زمینه دخالت در سرنوشت خود را نخواهند داد (۵/۱۸۸).
گروههای مارکسیستی پس از پیروزی
پس از سقوط رژیم پهلوی، گروههای متنوع چپ در ایران، تحلیلها و مواضع کاملاً پراکندهای درباره انقلاب در پیش گرفتند (امیراحمدی و پروین، ۴۹). کمونیستها، انقلاب اسلامی را نتیجه قیام مردم فقیر (آنتیتز) علیه سرمایهداری (تز) میدانستند که با ترکیب اینها انقلاب اسلامی (سنتز) به وجود آمده است و البته هنوز به طور کامل به نفع کارگران نبوده است؛ بدین جهت انقلاب کمونیستی دیگری محقق خواهد شد که این خلأ را جبران کند (مصباح یزدی، انقلاب اسلامی، ۸۰). برای هواداران مارکسیسم و نظریهپردازان دوران پس از انقلاب، مسئله حکومت جدید اسلامی، حلناشدنی و ویرانگر بود و در حالیکه تعدادی از سازمانهای مارکسیستی ازجمله حزب توده، استقلال سیاسی جمهوری اسلامی ایران و بهویژه سیاستهای ضد امریکایی را نشانه حرکت تدریجی به سوی شوروی تفسیر میکردند، اکثریت آنان این امر را انکار و نظام جدید را ابزار دست امپریالیسم معرفی میکردند (بهروز، ۱۸۲).
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، آزادی عمل بهوجودآمده در میان احزاب و گروههای سیاسی گوناگون، گروههای مارکسیستی را نیز به تکاپو واداشت تا طبقه کارگر را مورد خطاب قرار دهند و در صدد یافتن روشهای نظری و عملی تازهای برای سازماندهی آنان باشند. از آنجاکه همه این سازمانها مدعی پیشاهنگی در مبارزه بودند، برای به دست آوردن رهبری طبقه کارگر به رقابت با یکدیگر و با حکومت پرداختند که گاه به خصومت و خشونت منجر میشد (همان، ۲۴۷). حزب توده که در آغاز، امامخمینی را به عنوان مرکز ثقل انقلاب میشناخت، قادر به پذیرش این واقعیت نبود که ایشان هرگز حاضر نیست هیچ گروه مارکسیستی را به رسمیت بشناسد. آنان در صدد برآمدند از اسلام در راستای منافع خود استفاده کنند و امیدوار بودند با مخالفت با دولت موقت بتوانند ایران را به سمت سوسیالیسم سوق دهند (← مقالههای دولت موقت؛ حزب توده ایران).
دو سازمان مهم چپ مارکسیست آن زمان، یعنی سازمان پیکار برای آزادی طبقه کارگر که شاخه مارکسیستی سازمان مجاهدین خلق بود و سازمان چریکهای فدایی خلق که در آغاز انقلاب نیز بر مبارزه مسلحانه و سیاسی تأکید میکردند، پس از گسترش مخالفتها با مشی سیاسی و نظامی آنها، به تشکیل شاخههای شبهنظامی پرداختند و به حرکتهای مسلحانه ادامه دادند (قزلایاق، ۱۴۷). همچنین مجاهدین خلق که در آغاز بسیار محتاطانه عمل میکردند، آشکارا به انتقاد از حزب جمهوری اسلامی و حمایت از سیدابوالحسن بنیصدر، رئیسجمهور وقت پرداختند (امیراحمدی و پروین، ۵۴) (← مقاله سازمان مجاهدین خلق ایران) و هیچیک از این احزاب و گروهها نتوانستند خود را با نیازها و اولویتهای جامعه انقلابی و اهداف اصلی انقلاب اسلامی تطبیق دهند و بهتدریج مسیر خود را از انقلاب جدا کردند (قزلایاق، ۱۴۷). این به دلیل جاذبه و دافعه انقلاب اسلامی بود که به صورت نیرومند و تکاندهندهای بر گروههای مارکسیستی تأثیر گذاشت و واقعیاتی که از ماهیت الهی انقلاب بر میخاست و با معیارهای مادی و مارکسیستی قابل سنجش نبود، این گروهها را در برابر پرسشهای بسیاری قرار داد و این پرسشها از بدنه به رهبری این سازمانها سرازیر شد و سرانجام به جهت ناتوانی رهبران در پاسخگویی قانعکننده و بیان حقایق انقلاب، این گروهها پیش از برخوردهای قضایی ـ امنیتی، دچار بحران عمیق سیاسی ـ ایدئولوژیک و انشعاب و فروپاشی شدند (مؤسسه مطالعات، ۱/۲۴۰ ـ ۲۴۱). تا سال ۱۳۶۰ بیشتر این گروهها غیر قانونی اعلام شدند و آخرین فعالیت قانونی سازمانهای مارکسیستی در ایران به پایان رسید. پس از آن برخی فعالیتهای پنهانی ادامه یافت؛ اما با پایانیافتن این دهه این فعالیتها نیز در نتیجه مستقیم فروپاشی و ازدستدادن حمایت عمومی، رو به زوال رفت. مارکسیستهای ایران که پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دوباره قد علم کرده بودند، پس از سی سال، سرانجام در سال ۱۳۶۰ نابود شدند (رنجبران، ۵۸ ـ ۵۹).
امامخمینی این گروهها را دستنشانده دشمنان یعنی امریکا و شوروی میدانست که نه تنها کمونیست نیستند، بلکه اشراریاند که به دنبال غارتگریاند و با وجود اسلام نمیتوانند به اهداف خود برسند و دچار محدودیت میشوند (۱۱/۳۰۹)؛ بنابراین با اخلالگری در دانشگاهها و با نقاب کمونیسم به دنبال ضربهزدن به انقلاب اسلامی بودند (۸/۱۳۸). ایشان خاطرنشان کرده است این گروهها با نام کمونیست یا مارکسیست و با حمایت مالی امریکا کارگران را تشویق به اعتصاب میکردند و در حالیکه جمهوری اسلامی در پی استقلال کشور از قدرتهای جهانی بود، آنان با تلاش برای به تعطیلیکشاندن کارخانهها و صنایع و نیز با ایجاد اغتشاش در مرزها حتی به فکر تجزیه کشور بودند (۸/۱۳۷).
از سوی دیگر، امامخمینی از مسئولان کشور میخواست از طرحهایی که به نام اسلام و در واقع کمونیستی و مارکسیستی بود، جلوگیری کنند (۱۳/۶۵ ـ ۶۶). ایشان گرایش کورکورانه به مکاتب وارداتی و دیدگاههای اقتصادی این مکاتب ازجمله مارکسیسم را بدون توجه به مبانی اسلامی، نشانه وابستگی فکری میدانست (۱۱/۱۸۱) و درباره خطر انطباقدادن اسلام با مارکسیسم هشدار میداد (۱۱/۶۷) و آن را موجب اضمحلال و پوسیدگی نظام اسلامی از درون میشمرد (۱۱/۳۱۳). ایشان پیش از پیروزی انقلاب اسلامی نیز تلاش گروهی را برای منطبقکردن اسلام با مکتبهای مادی و هدف همه احکام آن را بهوجودآمدنِ عدالت اجتماعی و جامعه بیطبقه برشمردن، و توحید را به وحدت اجتماعی مردم تعریفکردن، نادرست میدانست (۳/۲۲۲)؛ با این حال، پس از پیروزی انقلاب به مسئولان توصیه میکرد در تلاش پیاپی برای رفاه زندگی مستمندان، بدون واهمه از اتهام عدهای که برای ضربهزدن به انقلاب، خدمتگزاران به طبقه فرودست را کمونیست و التقاطی میخوانند، همواره خدا را در نظر داشته باشند (۲۱/۸۷) (← مقاله التقاط).
فرجام مارکسیسم
امامخمینی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، مکتب بیاساس مارکس را مواجه با شکست میدانست و بیپایگی آن را آشکار و برملاشده معرفی میکرد (۳/۲۰۴)؛ همچنانکه در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، کمونیسم را طرحی شکستخورده در دنیا برشمرد (۴/۱۱۶). در پایان دهه هشتاد میلادی و با آغاز اصلاحات در شوروی، در حالیکه تحلیلگران سیاسی هرگز باور نداشتند نظام هفتادساله کمونیستی در حال نابودی باشد (انصاری، ۱۵۶)، امامخمینی در دی ۱۳۶۷ در نامهای به رهبر شوروی اعلام کرد که صدای شکستن استخوانهای کمونیسم به گوش جهانیان رسیده است و پس از این باید کمونیسم را در موزههای تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد (۲۱/۲۲۰ ـ ۲۲۲) (← مقاله نامه به میخائیل گورباچف).
آغاز اصلاحات میخائیل گورباچف در شوروی و به دنبال آن فروپاشی سوسیالیسم در اروپای شرقی، آخرین ضربه را به مارکسیسمِ سازمانیافته در ایران وارد ساخت؛ اگرچه مدتها پیش از مطرحشدن پروستریکا (اصلاحات اقتصادی گورباچف)، روند نزول قدرت مارکسیسم و کمونیسم آغاز شده بود (رنجبران، ۵۹) (← مقاله شوروی). از سوی دیگر، مارکسیستهای ایران با اعتقاد به جهانبینی و ایدئولوژی مارکسیسم، دچار بیگانگی از مردم و میهن خود شدند و این یکی از دلایل منفرد و منزویبودن آنان شد. دلیل دیگر که به طرد آنان در جامعه ایران انجامید، بیاعتقادی مارکسیسم به مذهب و ازجمله اسلام و بیاعتنایی آنان به معارف اصیل اسلامی است (طبری، ۱۴) و شاید بتوان مؤثرترین عامل شکست مارکسیسم را ناکامی در ایجاد یک پایگاه نیرومند در میان طبقه کارگر ایران دانست که کمونیستها در برنامههای خود آن را حیاتی میدانستند (بهروز، ۲۴۶).
پانویس
منابع
- آژینی، محسن، التقاط و تحجر از دیدگاه شهید مطهری، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی ـ معاونت فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۹ش.
- آشوری، داریوش، دانشنامه سیاسی، تهران، مروارید، چاپ چهاردهم، ۱۳۸۶ش.
- ارانی، تقی، آثار و مقالات دکتر تقی ارانی، تهران، طلوع، چاپ دوم، ۱۳۵۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- امیراحمدی، هوشنگ و منوچهر پروین، ایران پس از انقلاب، ترجمه علی مرشدیزاد، تهران، باز، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- انصاری، حمید، حدیث بیداری، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ بیستم، ۱۳۸۰ش.
- بازرگان، مهدی، مجموعه آثار (۲)، تبلیغ پیامبر، تهران، بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
- بهروز، مازیار، شورشیان آرمانخواه، ناکامى چپ در ایران، ترجمه مهدى پرتوى، تهران، ققنوس، چاپ سوم، ۱۳۸۰ش.
- پلنو، جک و آلتون سی روی، فرهنگ روابط بینالملل، ترجمه ابوالفضل رئوف، تهران، سرای عدالت، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- جعفریان، رسول، جریانها و سازمانهای مذهبی ـ سیاسی ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ـ پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ پنجم، ۱۳۸۳ش.
- رحیمی، مصطفی، لنین و لنینیسم، مجله اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، شماره ۱۷۷ ـ ۱۷۸، ۱۳۸۱ش.
- رنجبران، داود، بررسی جریان مارکسیسم دانشجویی در ایران، تهران، مؤسسه ساحلاندیشه، چاپ اول، ۱۳۸۸ش.
- روحانی، سیدحمید، نهضت امامخمینی، تهران، عروج، چاپ پنجم، ۱۳۸۲ش.
- شیخفرشی، فرهاد، روشنفکری دینی و انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- طبری، احسان، کژراهه، خاطراتی از تاریخ حزب توده، تهران، امیرکبیر، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.
- قزلایاق، حسین، ائتلافهای سیاسی در جمهوری اسلامی ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۱ش.
- کولایی، الهه، اتحاد جماهیر شوروی و انقلاب اسلامی ایران، تهران، انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- مارکس، کارل و فردریک انگلس، مانیفست حزب کمونیست، ترجمه محمد پورهرمزان، تهران، حزب توده ایران، ۱۳۵۹ش.
- مارکس، کارل، نقد فلسفه حق هگل، مترجم رضا سلحشور، ماربورگ، نقد، چاپ اول، ۱۹۸۹م.
- مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، عنکبوت سرخ، چپ در ایران به روایت اسناد ساواک، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- مصباح یزدی، محمدتقی، انقلاب اسلامی جهشی در تحولات سیاسی تاریخ، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امامخمینی، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
- مصباح یزدی، محمدتقی، جامعه و تاریخ از نگاه قرآن، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امامخمینی، چاپ اول، ۱۳۹۰ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱، تهران، صدرا، چاپ دهم، ۱۳۸۰ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲، تهران، صدرا، چاپ نهم، ۱۳۷۹ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۳، تهران، صدرا، چاپ دهم، ۱۳۸۲ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۶، تهران، صدرا، چاپ هشتم، ۱۳۷۰ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱۳، تهران، صدرا، چاپ هشتم، ۱۳۸۶ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱۵، تهران، صدرا، چاپ سوم، ۱۳۸۶ش.
- مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سیاست و سازمان حزب توده، از آغاز تا فروپاشی، تهران، ۱۳۷۰ش.
- میلانی، محسن، شکلگیری انقلاب اسلامی از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی، ترجمه مجتبی عطازاده، تهران، گام نو، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- میلز، چارلز رایت، مارکس و مارکسیسم، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، تهران، خجسته، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- هاشمی رفسنجانی، اکبر، ارزشها و مکتبها، قم، پاسدار اسلام، چاپ اول، ۱۳۶۸ش.
- هنری لطیفپور، یدالله، فرهنگ سیاسی شیعه و انقلاب اسلامی ۱۳۴۲ ـ ۱۳۵۷، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
اشرفسادات قوامی