نفی سبیل: تفاوت میان نسخه‌ها

(صفحه‌ای تازه حاوی «'''نفی سبیل'''، قاعده فقهی در نفی تسلط کفار بر مسلمانان. == معنای لغوی و اصطلاحی == سبیل واژه‌ای عربی به معنای طریق و راه است<ref> جوهری، الصحاح، 5/1724؛ ابن‌منظور، لسان العرب، 11/319.</ref>. نفی سبیل در اصطلاح به معنای نفی سلطه کفار بر مسلمانان و حاکی ا...» ایجاد کرد)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۴: خط ۱۴:
==مدرک قاعده==
==مدرک قاعده==


عموم فقها اصل قاعده نفی سبیل را پذیرفته و برای اثبات و اعتبار آن، به ادله چهارگانه قرآن، سنت، عقل و اجماع<ref> مراغی، العناوین الفقهیه، 2/352؛ بجنوردی، القواعد الفقهیه، 1/187 ـ 192؛ فاضل لنکرانی، القواعد الفقهیه، 234 ـ 241، 233 و 234.</ref> استدلال کرده‌اند که مهم‌ترین آنها قرآن و سنت است. محور اصلی استدلال آنان به قرآن که خداوند در آن تصریح می‌کند هرگز برای کافران بر مؤمنان راه تسلطی قرار نداده است<ref> طوسی، الخلاف، ‌3/188؛ حلی، تذکرة الفقهاء، ‌10/19؛ اردبیلی، ‌مجمع الفائدة، 9/26‌؛ کاشف‌الغطاء، امام‌خمینی، البیع، 12.</ref>. امام‌خمینی نیز دلالت این آیه را بر قاعده پذیرفته<ref> امام‌خمینی، البیع، ‏2/720 ـ 722.</ref> و بارها در مسائل و مباحث مختلف از آن یاد کرده است<ref> امام‌خمینی، صحیفه، ‏1/409 و 4/91، 317.</ref>.
عموم فقها اصل قاعده نفی سبیل را پذیرفته و برای اثبات و اعتبار آن، به ادله چهارگانه [[قرآن]]، [[سنت]]، [[عقل]] و [[اجماع]]<ref> مراغی، العناوین الفقهیه، 2/352؛ بجنوردی، القواعد الفقهیه، 1/187 ـ 192؛ فاضل لنکرانی، القواعد الفقهیه، 234 ـ 241، 233 و 234.</ref> استدلال کرده‌اند که مهم‌ترین آنها قرآن و سنت است. محور اصلی استدلال آنان به قرآن که خداوند در آن تصریح می‌کند هرگز برای کافران بر مؤمنان راه تسلطی قرار نداده است<ref> طوسی، الخلاف، ‌3/188؛ حلی، تذکرة الفقهاء، ‌10/19؛ اردبیلی، ‌مجمع الفائدة، 9/26‌؛ کاشف‌الغطاء، امام‌خمینی، البیع، 12.</ref>. امام‌خمینی نیز دلالت این آیه را بر قاعده پذیرفته<ref> امام‌خمینی، البیع، ‏2/720 ـ 722.</ref> و بارها در مسائل و مباحث مختلف از آن یاد کرده است<ref> امام‌خمینی، صحیفه، ‏1/409 و 4/91، 317.</ref>.


فقها در استدلال به آیه، «سبیل» را به معنای سبیل تشریعی معنا کرده‌اند<ref> بجنوردی، القواعد الفقهیه، ‏1/188.</ref>؛ همچنین حرف «ال» در دو کلمه «الکافرین» و «المؤمنین» را الف و لام جنس گرفته‌اند<ref> مراغی، العناوین الفقهیه، ‌2/358؛ فاضل لنکرانی، القواعد الفقهیه، 237.</ref> تا سلطه نوع کفار بر نوع مسلمانان را نفی کنند؛ البته درباره معنای سبیل، نزد مفسران و فقها آرای دیگری هم وجود دارد که در صورت پذیرش آنها، آیه توانایی اثبات قاعده را نخواهد داشت<ref>مراغی، العناوین الفقهیه، 2/357؛ بجنوردی، القواعد الفقهیه، 1/188.</ref>. مهم‌ترین آنها حجت و برهان در دنیا<ref>طوسی، التبیان، 3/364.</ref>، مطلق حجت و برهان<ref>بحرانی، یوسف، ‌18/425؛ نجفی، جواهر الکلام، 22/336.</ref>، استیلای در قیامت<ref>انصاری، کتاب المکاسب، 3/584؛ حکیم، ‌مستمسک، 14/483.</ref>، سلطه خارجی و تسلط در دنیا و آخرت<ref> طباطبایی، المیزان، ‏5/116.</ref> و قدرتی که بتواند دولت و شوکت مسلمانان را نابود سازد<ref> قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، 5/420.</ref> است.
فقها در استدلال به آیه، «سبیل» را به معنای سبیل تشریعی معنا کرده‌اند<ref> بجنوردی، القواعد الفقهیه، ‏1/188.</ref>؛ همچنین حرف «ال» در دو کلمه «الکافرین» و «المؤمنین» را الف و لام جنس گرفته‌اند<ref> مراغی، العناوین الفقهیه، ‌2/358؛ فاضل لنکرانی، القواعد الفقهیه، 237.</ref> تا سلطه نوع کفار بر نوع مسلمانان را نفی کنند؛ البته درباره معنای سبیل، نزد مفسران و فقها آرای دیگری هم وجود دارد که در صورت پذیرش آنها، آیه توانایی اثبات قاعده را نخواهد داشت<ref>مراغی، العناوین الفقهیه، 2/357؛ بجنوردی، القواعد الفقهیه، 1/188.</ref>. مهم‌ترین آنها حجت و [[برهان]] در [[دنیا]]<ref>طوسی، التبیان، 3/364.</ref>، مطلق حجت و برهان<ref>بحرانی، یوسف، ‌18/425؛ نجفی، جواهر الکلام، 22/336.</ref>، استیلای در [[قیامت]]<ref>انصاری، کتاب المکاسب، 3/584؛ حکیم، ‌مستمسک، 14/483.</ref>، سلطه خارجی و تسلط در دنیا و آخرت<ref> طباطبایی، المیزان، ‏5/116.</ref> و قدرتی که بتواند دولت و شوکت مسلمانان را نابود سازد<ref> قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، 5/420.</ref> است.


امام‌خمینی بر این باور است که بدون در نظر گرفتن صدر آیه که در آن تعبیر «لَکمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ» وجود دارد، «سَبیل» در همان معنای لغوی خودش یعنی راه و طریق به‌کار رفته است<ref> امام‌خمینی، البیع، 2/721 ـ 723.</ref>؛ بنابراین بر نفی مطلق طریق(اعم از تکوینی و تشریعی) دلالت دارد<ref> قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، 2/722.</ref>؛ زیرا خداوند در مراحل و موارد مختلف با تأیید‌های فراوان مادی و معنوی، پیامبر اکرم(ص) و مؤمنان را یاری کرده است<ref> آل عمران، 123 ـ 125؛ توبه، 25؛ فتح، 1.</ref>، همچنین پیامبر(ص) ، ائمه(ع) و سپس علما را ولی و سلطان بر مردم قرار داده تا کفار بر مؤمنان مسلط نشوند<ref> امام‌خمینی، البیع، 2/723.</ref>؛ اما اگر صدر و ذیل آیه در نظر گرفته شود و تناسب میان صدر؛ «لَکمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ» و ذیل؛ «وَ لَنْ یجْعَلَ اللَّهُ» رعایت گردد، «سبیل» به این معنا خواهد بود که خداوند هیچ نصیبی از فتح به کفار نداده و پیروزی ظاهری آنان را از نگاه خود فتح ندانسته است<ref> امام‌خمینی، البیع، 2/724.</ref>. امام‌خمینی در ادامه تذکر می‌دهد وجود این مناسبت موجب نمی‌شود آیه به نفی سبیل تکوینی انصراف یابد، بلکه بعید نیست مفاد این آیه بیانگر مطلق نفی سبیل و سلطه کفار بر مؤمنان، اعم از تکوینی و تشریعی، باشد<ref> امام‌خمینی، البیع، 2/724.</ref>.
امام‌خمینی بر این باور است که بدون در نظر گرفتن صدر آیه که در آن تعبیر «لَکمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ» وجود دارد، «سَبیل» در همان معنای لغوی خودش یعنی راه و طریق به‌کار رفته است<ref> امام‌خمینی، البیع، 2/721 ـ 723.</ref>؛ بنابراین بر نفی مطلق طریق(اعم از تکوینی و تشریعی) دلالت دارد<ref> قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، 2/722.</ref>؛ زیرا خداوند در مراحل و موارد مختلف با تأیید‌های فراوان مادی و معنوی، پیامبر اکرم(ص) و مؤمنان را یاری کرده است<ref> آل عمران، 123 ـ 125؛ توبه، 25؛ فتح، 1.</ref>، همچنین [[پیامبر(ص)]]، [[ائمه(ع)]] و سپس علما را [[ولی]] و سلطان بر مردم قرار داده تا کفار بر مؤمنان مسلط نشوند<ref> امام‌خمینی، البیع، 2/723.</ref>؛ اما اگر صدر و ذیل آیه در نظر گرفته شود و تناسب میان صدر؛ «لَکمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ» و ذیل؛ «وَ لَنْ یجْعَلَ اللَّهُ» رعایت گردد، «سبیل» به این معنا خواهد بود که خداوند هیچ نصیبی از فتح به کفار نداده و پیروزی ظاهری آنان را از نگاه خود فتح ندانسته است<ref> امام‌خمینی، البیع، 2/724.</ref>. امام‌خمینی در ادامه تذکر می‌دهد وجود این مناسبت موجب نمی‌شود آیه به نفی سبیل تکوینی انصراف یابد، بلکه بعید نیست مفاد این آیه بیانگر مطلق نفی سبیل و سلطه کفار بر مؤمنان، اعم از تکوینی و تشریعی، باشد<ref> امام‌خمینی، البیع، 2/724.</ref>.


بعضی از فقها<ref> نجفی، جواهر الکلام، ‌21/284.</ref> به آیات دیگری استناد جسته‌اند که واژه عزت و مشتقات آن در آنها به‌کار رفته است<ref> منافقون، 8؛ فاطر، 10؛ یونس، 65.</ref>. این آیات که بالغ بر 140 موردند، بیانگر عزت و برتری خدا و پیامبر اسلام و مؤمنان بوده، نشان می‌دهند اسلام با هر گونه سلطه و حاکمیت کافران مخالف است<ref> بجنوردی، القواعد الفقهیه، ‌1/192.</ref>.
بعضی از فقها<ref> نجفی، جواهر الکلام، ‌21/284.</ref> به آیات دیگری استناد جسته‌اند که واژه [[عزت]] و مشتقات آن در آنها به‌کار رفته است<ref> منافقون، 8؛ فاطر، 10؛ یونس، 65.</ref>. این آیات که بالغ بر 140 موردند، بیانگر عزت و برتری خدا و پیامبر اسلام و مؤمنان بوده، نشان می‌دهند اسلام با هر گونه سلطه و حاکمیت کافران مخالف است<ref> بجنوردی، القواعد الفقهیه، ‌1/192.</ref>.


از دیگر دلایلی که برای اثبات قاعده به آن استناد شده<ref>بجنوردی، القواعد الفقهیه، 1/190.</ref> روایتی است که از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است:
از دیگر دلایلی که برای اثبات قاعده به آن استناد شده<ref>بجنوردی، القواعد الفقهیه، 1/190.</ref> روایتی است که از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است:


«الإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لا یُعْلَی عَلَیهِ: اسلام برتر است و هیچ چیز بر اسلام برتری ندارد»<ref> صدوق، من ‌لایحضر، 4/334.</ref>. این حدیث به حدیث اعتلا معروف است و فقهای متعدد<ref> طوسی، الخلاف، ‌6/419؛ شهید ثانی، ‌مسالک الافهام، 7/167؛ نجفی، جواهر الکلام، ‌29/206‌؛ خویی، مصباح الفقاهه، 35/743.</ref> در فروع مختلفی به آن استناد کرده‌اند. امام‌خمینی با اینکه سند این حدیث را معتبر می‌داند<ref> امام‌خمینی، البیع، 2/726.</ref>، دلالت آن را بر قاعده نفی سبیل به سبب وجود احتمال‌های مختلف در معنای آن، نپذیرفته است<ref> امام‌خمینی، البیع، 2/726؛ امام‌خمینی، الطهاره، 3/421.</ref>.
«الإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لا یُعْلَی عَلَیهِ: اسلام برتر است و هیچ چیز بر اسلام برتری ندارد»<ref> صدوق، من ‌لایحضر، 4/334.</ref>. این حدیث به حدیث اعتلا معروف است و فقهای متعدد<ref> طوسی، الخلاف، ‌6/419؛ شهید ثانی، ‌مسالک الافهام، 7/167؛ نجفی، جواهر الکلام، ‌29/206‌؛ خویی، مصباح الفقاهه، 35/743.</ref> در فروع مختلفی به آن استناد کرده‌اند. امام‌خمینی با اینکه [[سند]] این حدیث را معتبر می‌داند<ref> امام‌خمینی، البیع، 2/726.</ref>، دلالت آن را بر قاعده نفی سبیل به سبب وجود احتمال‌های مختلف در معنای آن، نپذیرفته است<ref> امام‌خمینی، البیع، 2/726؛ امام‌خمینی، الطهاره، 3/421.</ref>.


دلیل دیگر حکم قطعی عقل است که به دو بیان ارایه شده است:
دلیل دیگر حکم قطعی عقل است که به دو بیان ارایه شده است: