کاربر:Salar/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''دیکتاتوری'''، خودکامگی در زمامداری همراه با سرکوب. | '''دیکتاتوری'''، خودکامگی در زمامداری همراه با سرکوب. | ||
== مفهومشناسی == | == مفهومشناسی == | ||
واژه انگلیسی دیکتاتور (dictator) به معنای فرد خودرأی، مستبد و مطلقالعنان آمدهاست<ref>دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۷/۱۰۰۲۸.</ref> و دیکتاتوری به سیطره، خودرأیی، استبداد و حکومت مطلقه فرد یا طبقهای (حزب، ارتش، پرولتاریا) گفته میشود که با اقتدار نامحدود و فوقالعاده، زمام امور و اختیارات حکومت را در دست میگیرند.<ref>عالم، بنیادهای علم سیاست، ۲۸۴ ـ ۲۸۵.</ref> دیکتاتوری در برابر دموکراسی است که در آن قدرت فرمانروایی دولت به طور قانونی، نه متعلق به طبقه یا طبقات خاص، بلکه به همه اعضای جامعه به طور کامل اختصاص دارد؛<ref>عالم، بنیادهای علم سیاست، ۲۹۵.</ref> اما در رژیمهای دیکتاتوری، فرد یا حزب حاکم از رقابت افراد و احزاب دیگر جلوگیری میکند و اداره قوای عمومی کشور بدون رقیب در دست شخص و سازمان او مستقر است.<ref> | واژه انگلیسی دیکتاتور (dictator) به معنای فرد خودرأی، مستبد و مطلقالعنان آمدهاست<ref>دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۷/۱۰۰۲۸.</ref> و دیکتاتوری به سیطره، خودرأیی، استبداد و حکومت مطلقه فرد یا طبقهای (حزب، ارتش، پرولتاریا) گفته میشود که با اقتدار نامحدود و فوقالعاده، زمام امور و اختیارات حکومت را در دست میگیرند.<ref>عالم، بنیادهای علم سیاست، ۲۸۴ ـ ۲۸۵.</ref> دیکتاتوری در برابر دموکراسی است که در آن قدرت فرمانروایی دولت به طور قانونی، نه متعلق به طبقه یا طبقات خاص، بلکه به همه اعضای جامعه به طور کامل اختصاص دارد؛<ref>عالم، بنیادهای علم سیاست، ۲۹۵.</ref> اما در رژیمهای دیکتاتوری، فرد یا حزب حاکم از رقابت افراد و احزاب دیگر جلوگیری میکند و اداره قوای عمومی کشور بدون رقیب در دست شخص و سازمان او مستقر است.<ref>علیبابایی، فرهنگ روابط بینالملل، ۱۷۰.</ref> دیکتاتوریها را در قرن بیستم به سه دسته فاشیستی (ضد دموکراتیک)، نظامی و حزبی تقسیم کردهاند.<ref>عالم، بنیادهای علم سیاست، ۲۸۴ و ۲۸۹.</ref> | ||
استبداد از واژههای مرتبط با دیکتاتوری نیز به معنای بهخودیِخود کارکردن، تفرد، خودسری و خودکامگی است<ref>دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۲/۱۷۸۸.</ref> و به حکومت خودکامه یک فرد بر افراد دیگر حکومت استبدادی گفته میشود.<ref>طلوعی، فرهنگ جامع علوم سیاسی، ۱۴۸.</ref> استبداد یکی از کهنترین واژهها در ادبیات سیاسی است و در انواع دولت مطلقه، سلطنت مطلقه و دیکتاتوری رواج یافتهاست.<ref>علیزاده، فرهنگ خاص علوم سیاسی، ۳۰.</ref> هرچند دو اصطلاح دیکتاتوری و استبداد مترادف به کار میروند، اما در اصل، دیکتاتوری نوعی حکومت استبدادی است و در بیان رابطه میان آنها گفته شدهاست که هر رژیم فراگیر (توتالیتر)، استبدادی است؛ اما هر رژیم استبدادی لزوماً فراگیر (توتالیتر) نیست.<ref>علیزاده، فرهنگ خاص علوم سیاسی، ۳۱؛ آشوری، دانشنامه سیاسی، تهران، ۲۵.</ref> | استبداد از واژههای مرتبط با دیکتاتوری نیز به معنای بهخودیِخود کارکردن، تفرد، خودسری و خودکامگی است<ref>دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۲/۱۷۸۸.</ref> و به حکومت خودکامه یک فرد بر افراد دیگر حکومت استبدادی گفته میشود.<ref>طلوعی، فرهنگ جامع علوم سیاسی، ۱۴۸.</ref> استبداد یکی از کهنترین واژهها در ادبیات سیاسی است و در انواع دولت مطلقه، سلطنت مطلقه و دیکتاتوری رواج یافتهاست.<ref>علیزاده، فرهنگ خاص علوم سیاسی، ۳۰.</ref> هرچند دو اصطلاح دیکتاتوری و استبداد مترادف به کار میروند، اما در اصل، دیکتاتوری نوعی حکومت استبدادی است و در بیان رابطه میان آنها گفته شدهاست که هر رژیم فراگیر (توتالیتر)، استبدادی است؛ اما هر رژیم استبدادی لزوماً فراگیر (توتالیتر) نیست.<ref>علیزاده، فرهنگ خاص علوم سیاسی، ۳۱؛ آشوری، دانشنامه سیاسی، تهران، ۲۵.</ref> | ||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
امامخمینی ازجمله به دلیل اینکه رژیم پهلوی را حکومتی استبدادی و زورگو میدانست که از آغاز با سرنیزه بر سر کار آمده، مشروعیتی برای آن قائل نبود.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۱۷۳.</ref> دنبالنشدن خواست مشروطه پس از پیروزی، ازجمله به دلیل کناررفتن عالمان و پایبند نبودن سلسله پهلوی به قانون اساسی مشروطه و افزایش خودمحوری و استبداد آنان به گونهای بود که امامخمینی میزان استبداد پس از نهضت مشروطه را بسیار سیاهتر و تاریکتر از دوران قاجار میشمرد<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۵/۳۲۸ و ۳۶۶.</ref> و معتقد بود در این دوران تنها اسمی بیمعنا از مشروطه باقی مانده بود و استبداد با تمام قدرت بر ملت حکومت میکرد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۵/۳۶۶ و ۱۸/۱۷۸.</ref> ایشان معتقد بود رضا و محمدرضا پهلوی به لحاظ خودسری و خودکامگی روی حاکمان مستبد گذشته را سفید کردهاند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۳۵۴.</ref> ایشان به لحاظ اینکه حکومت پهلوی متکی به سرنیزه ارتش و قدرتهای استعماری بود و فریادهای آزادیخواهانه را با زور سرکوب خاموش میکرد و حق انتخاب آزادانه را از مردم میگرفت، این حکومت را دیکتاتور و مستبد میخواند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۲۳۰ و ۳۹۴.</ref> ایشان با اشاره به اینکه دیکتاتورها در اواخر عمر خود دیوانه میشوند و مثال به آقامحمدخان قاجار و نادرشاه افشار زد، محمدرضا پهلوی را در ماههای پایانی سلطنت خود فردی دیوانه و عصبی شمرد که تسلط بر خود ندارد و در گفتگوی با خبرنگار نیز بارها با خود سخن میگفتهاست؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۱۳۶ ـ ۱۳۷.</ref> چنانکه با اشاره به جنایات پهلوی در رویارویی با نهضت اسلامی مردم، او را دیکتاتوری خواند که به سبب نزدیکشدن مرگ سیاسی، دیوانه شده و حرکات جنونآمیز نشانه سقوط اوست.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۳۸۳ ـ ۳۸۴.</ref> به باور ایشان اوج خفقان سیاسی در این دوره بر ملت ایران تحمیل شد، به گونهای که در دوره پهلوی هیچ قشر و طبقه اجتماعی اجازه بیان عقاید سیاسی نداشت.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۲۰۰.</ref> {{ببینید|رضا پهلوی | محمدرضا پهلوی}} | امامخمینی ازجمله به دلیل اینکه رژیم پهلوی را حکومتی استبدادی و زورگو میدانست که از آغاز با سرنیزه بر سر کار آمده، مشروعیتی برای آن قائل نبود.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۱۷۳.</ref> دنبالنشدن خواست مشروطه پس از پیروزی، ازجمله به دلیل کناررفتن عالمان و پایبند نبودن سلسله پهلوی به قانون اساسی مشروطه و افزایش خودمحوری و استبداد آنان به گونهای بود که امامخمینی میزان استبداد پس از نهضت مشروطه را بسیار سیاهتر و تاریکتر از دوران قاجار میشمرد<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۵/۳۲۸ و ۳۶۶.</ref> و معتقد بود در این دوران تنها اسمی بیمعنا از مشروطه باقی مانده بود و استبداد با تمام قدرت بر ملت حکومت میکرد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱۵/۳۶۶ و ۱۸/۱۷۸.</ref> ایشان معتقد بود رضا و محمدرضا پهلوی به لحاظ خودسری و خودکامگی روی حاکمان مستبد گذشته را سفید کردهاند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۳۵۴.</ref> ایشان به لحاظ اینکه حکومت پهلوی متکی به سرنیزه ارتش و قدرتهای استعماری بود و فریادهای آزادیخواهانه را با زور سرکوب خاموش میکرد و حق انتخاب آزادانه را از مردم میگرفت، این حکومت را دیکتاتور و مستبد میخواند.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۵/۲۳۰ و ۳۹۴.</ref> ایشان با اشاره به اینکه دیکتاتورها در اواخر عمر خود دیوانه میشوند و مثال به آقامحمدخان قاجار و نادرشاه افشار زد، محمدرضا پهلوی را در ماههای پایانی سلطنت خود فردی دیوانه و عصبی شمرد که تسلط بر خود ندارد و در گفتگوی با خبرنگار نیز بارها با خود سخن میگفتهاست؛<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۱۳۶ ـ ۱۳۷.</ref> چنانکه با اشاره به جنایات پهلوی در رویارویی با نهضت اسلامی مردم، او را دیکتاتوری خواند که به سبب نزدیکشدن مرگ سیاسی، دیوانه شده و حرکات جنونآمیز نشانه سقوط اوست.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۳۸۳ ـ ۳۸۴.</ref> به باور ایشان اوج خفقان سیاسی در این دوره بر ملت ایران تحمیل شد، به گونهای که در دوره پهلوی هیچ قشر و طبقه اجتماعی اجازه بیان عقاید سیاسی نداشت.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۲۰۰.</ref> {{ببینید|رضا پهلوی | محمدرضا پهلوی}} | ||
در دهه چهل شمسی و با تداوم رفتارهای خودسرانه رژیم پهلوی در تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و بیتوجهی به مواضع علما و قانون اساسی، رویکرد مبارزاتی امامخمینی به سوی نقد صریح رژیم دیکتاتوری پهلوی تقویت شد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱/۱۵۴.</ref> {{ببینید|لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی}} ایشان از این دوره به بعد به شکل علنیتری رژیم پهلوی را رژیم دیکتاتوری میدانست<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲/۱۲۴، ۱۲۹ و ۳/۱۰۰.</ref> و آنان را با عباراتی همچون «استبداد جهنمی» و «دیوی که ملت را اسیر کرد» خطاب میکرد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۳۶۶ و ۴۷۱.</ref> در آن دوران، حکومت پهلوی کاملاً به لحاظ ساختار و محتوا به شکل یک حکومت دیکتاتوری سلطنتی تبدیل شده بود<ref>کدی، ریشههای انقلاب ایران، ۲۱۷ ـ ۲۱۸.</ref> که در آن به اعتقاد امامخمینی نه تنها آزادیهای فردی و سیاسی و مذهبی سلب میشد، بلکه انتخابات واقعی، مطبوعات آزاد و استقلال قضایی از میان رفته بود<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۳۶۸.</ref> و چنانکه ایشان خاطرنشان کرده در این شکل از حکومت دیکتاتوری، مخالفانْ اراذل و اوباشِ کمونیست و خرابکار نامیده میشدند<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۴۷۴ و ۴/۲.</ref> و تنها تکیهگاه و حامی رژیم، قدرتهای بزرگ بهویژه امریکا بودند و پایگاه مردمی در این رژیم دیده نمیشد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۴.</ref> این در حالی بود که رژیم پهلوی با تبلیغات فراوان افکار عمومی را به سمت تجددخواهی و پیشرفت رژیم خود جلب میکرد؛ اما امامخمینی با رد هر گونه دیکتاتوری که به نام پیشرفت و ترقی تبلیغ میشد،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۱ | در دهه چهل شمسی و با تداوم رفتارهای خودسرانه رژیم پهلوی در تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و بیتوجهی به مواضع علما و قانون اساسی، رویکرد مبارزاتی امامخمینی به سوی نقد صریح رژیم دیکتاتوری پهلوی تقویت شد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۱/۱۵۴.</ref> {{ببینید|لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی}} ایشان از این دوره به بعد به شکل علنیتری رژیم پهلوی را رژیم دیکتاتوری میدانست<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۲/۱۲۴، ۱۲۹ و ۳/۱۰۰.</ref> و آنان را با عباراتی همچون «استبداد جهنمی» و «دیوی که ملت را اسیر کرد» خطاب میکرد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۳۶۶ و ۴۷۱.</ref> در آن دوران، حکومت پهلوی کاملاً به لحاظ ساختار و محتوا به شکل یک حکومت دیکتاتوری سلطنتی تبدیل شده بود<ref>کدی، ریشههای انقلاب ایران، ۲۱۷ ـ ۲۱۸.</ref> که در آن به اعتقاد امامخمینی نه تنها آزادیهای فردی و سیاسی و مذهبی سلب میشد، بلکه انتخابات واقعی، مطبوعات آزاد و استقلال قضایی از میان رفته بود<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۳۶۸.</ref> و چنانکه ایشان خاطرنشان کرده در این شکل از حکومت دیکتاتوری، مخالفانْ اراذل و اوباشِ کمونیست و خرابکار نامیده میشدند<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۳/۴۷۴ و ۴/۲.</ref> و تنها تکیهگاه و حامی رژیم، قدرتهای بزرگ بهویژه امریکا بودند و پایگاه مردمی در این رژیم دیده نمیشد.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۴.</ref> این در حالی بود که رژیم پهلوی با تبلیغات فراوان افکار عمومی را به سمت تجددخواهی و پیشرفت رژیم خود جلب میکرد؛ اما امامخمینی با رد هر گونه دیکتاتوری که به نام پیشرفت و ترقی تبلیغ میشد،<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۱.</ref> مسئولیت عواقب استبداد و دیکتاتوری را مستقیماً بر عهده خودِ محمدرضا پهلوی میدانست.<ref>امامخمینی، صحیفه امام، ۴/۴۸۵.</ref> | ||
== نفی دیکتاتوری در انقلاب اسلامی == | == نفی دیکتاتوری در انقلاب اسلامی == |