کاربر:H.Ahmadi/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۵: خط ۳۵:
غایت به معنای نهایت و پایان یک چیز به‌کار رفته‌است؛<ref>فراهیدی، کتاب العین، ۴/۴۵۷؛ مروج، منتهی الدرایة فی توضیح الکفایه، ۳/۴۱۴ ـ ۴۱۵.</ref> ولی در علم اصول، غایت، نهایت و پایان یک چیز است درصورتی‌که با واژگانی چون: «حتّی» و «إلی» بیان می‌شود، مانند آیه «أَتِمُّوا الصِّیامَ اِلَی اللَّیْلِ»:<ref>بقره، ۱۸۷.</ref> روزه خود را تا شب به پایان برسانید.<ref>مروج، منتهی الدرایة فی توضیح الکفایه،۳/۴۱۵.</ref> با توجه به [[تقیید]] پایان روزه به غایت «الی‌اللّیل» آیا روزه‌گرفتن در شب، واجب نیست و امر به روزه شامل پس از غایت (الی) نمی‌شود<ref>آخوند خراسانی، کفایه الاصول، ۲۰۸ ـ ۲۰۹.</ref> یا اینکه تا شب باید روزه گرفت؛ ولی کلام درباره پس از غایت ساکت است.
غایت به معنای نهایت و پایان یک چیز به‌کار رفته‌است؛<ref>فراهیدی، کتاب العین، ۴/۴۵۷؛ مروج، منتهی الدرایة فی توضیح الکفایه، ۳/۴۱۴ ـ ۴۱۵.</ref> ولی در علم اصول، غایت، نهایت و پایان یک چیز است درصورتی‌که با واژگانی چون: «حتّی» و «إلی» بیان می‌شود، مانند آیه «أَتِمُّوا الصِّیامَ اِلَی اللَّیْلِ»:<ref>بقره، ۱۸۷.</ref> روزه خود را تا شب به پایان برسانید.<ref>مروج، منتهی الدرایة فی توضیح الکفایه،۳/۴۱۵.</ref> با توجه به [[تقیید]] پایان روزه به غایت «الی‌اللّیل» آیا روزه‌گرفتن در شب، واجب نیست و امر به روزه شامل پس از غایت (الی) نمی‌شود<ref>آخوند خراسانی، کفایه الاصول، ۲۰۸ ـ ۲۰۹.</ref> یا اینکه تا شب باید روزه گرفت؛ ولی کلام درباره پس از غایت ساکت است.


برخی از علمای پیشین مانند سید مرتضی<ref>سیدمرتضی، الذریعه، ۱/۴۰۷.</ref> و شیخ طوسی<ref>شیخ طوسی، عدة الاصول، ۲/۴۷۸.</ref> مفهوم غایت را نپذیرفته‌اند؛ در برابر، بر اساس گزارش [[میرزای قمی]] بسیاری از اصولیان، مفهوم غایت را پذیرفته‌اند و خود وی آن را قوی‌تر از مفهوم شرط دانسته‌است.<ref>میرزای قمی، قوانین الاصول، ۱/۴۱۵.</ref> تا زمان آخوند خراسانی این دو نظریه استمرار یافته‌است؛ تا آنکه او نظریه سومی به دست داد که مورد توجه عالمان پس از او قرار گرفت. طبق این رویکرد، غایت اگر قید برای حکم باشد، دارای مفهوم خواهد بود؛ مانند جمله «کُلُّ شَیءٍ حَلالٌ حَتّی تَعرِف أنَّهُ حَرام؛ هر چیزی حلال است تا وقتی که یقین به حرمت آن کنی». در این مثال «حتّی تعرف انه حرام» قید برای حکم حلیت قرار گرفته و مفهوم جمله، این می‌شود که اگر یقین به حرمت چیزی پیدا شود، حکم حلیت از آن برداشته می‌شود؛ ولی اگر غایت قید برای موضوع، یعنی متعلق حکم باشد، مانند «سِر مِنَ البَصرَةِ إلَی الکُوفَه» در این صورت غایت نیز همانند وصف، مفهوم نخواهد داشت.<ref>آخوند خراسانی، کفایه الاصول، ۲۰۸ ـ ۲۰۹؛ فیروزآبادی، عنایة الاصول فی شرح کفایة الاصول، ۲/۲۱۳ ـ ۲۱۵.</ref>
برخی از علمای پیشین مانند سید مرتضی<ref>سیدمرتضی، الذریعه، ۱/۴۰۷.</ref> و شیخ طوسی<ref>شیخ طوسی، عدة الاصول، ۲/۴۷۸.</ref> مفهوم غایت را نپذیرفته‌اند؛ در برابر، بر اساس گزارش [[میرزای قمی]] بسیاری از اصولیان، مفهوم غایت را پذیرفته‌اند و خود وی آن را قوی‌تر از مفهوم شرط دانسته‌است.<ref>میرزای قمی، قوانین الاصول، ۱/۴۱۵.</ref> تا زمان آخوند خراسانی این دو نظریه استمرار یافته‌است؛ تا آنکه او نظریه سومی به دست داد که مورد توجه عالمان پس از او قرار گرفت. طبق این رویکرد، غایت اگر قید برای حکم باشد، دارای مفهوم خواهد بود؛ مانند جمله «کُلُّ شَیءٍ حَلالٌ حَتّی تَعرِف أنَّهُ حَرام؛ هر چیزی [[حلال]] است تا وقتی که یقین به حرمت آن کنی». در این مثال «حتّی تعرف انه حرام» قید برای حکم حلیت قرار گرفته و مفهوم جمله، این می‌شود که اگر یقین به حرمت چیزی پیدا شود، حکم [[حلیت]] از آن برداشته می‌شود؛ ولی اگر غایت قید برای موضوع، یعنی متعلق حکم باشد، مانند «سِر مِنَ البَصرَةِ إلَی الکُوفَه» در این صورت غایت نیز همانند وصف، مفهوم نخواهد داشت.<ref>آخوند خراسانی، کفایه الاصول، ۲۰۸ ـ ۲۰۹؛ فیروزآبادی، عنایة الاصول فی شرح کفایة الاصول، ۲/۲۱۳ ـ ۲۱۵.</ref>


امام‌خمینی در کتاب اصولی خود و دوره‌های درس خارج اصول<ref>ادامه مقاله.</ref> مفهوم غایت را بررسی و درباره آن تحقیق کرده‌است. ایشان ضمن مطرح‌کردن آرای گوناگون اصولیان در مفهوم غایت، به تبیین مبنای استاد خود، [[عبدالکریم حائری یزدی]] پرداخته که طبق آن اگر غایت به حکم برگردد، مفهوم خواهد داشت؛ زیرا مفاد هیئت انشایی، حقیقت [[طلب]] است نه طلب جزئی؛ از این‌رو غایت قید حقیقت طلب خواهد بود و لازمه آن، برداشته‌شدن حقیقت طلب در صورت تحقق غایت است. امام‌خمینی در ادامه بر استاد خویش به سبب عدول از نظریه نخست و برگزیدن نظریه عدم مفهوم، اشکال کرده‌است.<ref>امام خمینی، تهذیب الاصول، ۲/۱۴۳ ـ ۱۴۵؛ امام خمینی، مناهج الوصول، ۲/۲۱۹ ـ ۲۲۲.</ref>
امام‌خمینی در کتاب اصولی خود و دوره‌های درس خارج اصول<ref>ادامه مقاله.</ref> مفهوم غایت را بررسی و درباره آن تحقیق کرده‌است. ایشان ضمن مطرح‌کردن آرای گوناگون اصولیان در مفهوم غایت، به تبیین مبنای استاد خود، [[عبدالکریم حائری یزدی]] پرداخته که طبق آن اگر غایت به حکم برگردد، مفهوم خواهد داشت؛ زیرا مفاد هیئت انشایی، حقیقت [[طلب]] است نه طلب جزئی؛ از این‌رو غایت قید حقیقت طلب خواهد بود و لازمه آن، برداشته‌شدن حقیقت طلب در صورت تحقق غایت است. امام‌خمینی در ادامه بر استاد خویش به سبب عدول از نظریه نخست و برگزیدن نظریه عدم مفهوم، اشکال کرده‌است.<ref>امام خمینی، تهذیب الاصول، ۲/۱۴۳ ـ ۱۴۵؛ امام خمینی، مناهج الوصول، ۲/۲۱۹ ـ ۲۲۲.</ref>
خط ۴۱: خط ۴۱:
امام‌خمینی سرانجام با استناد به فهم عرف، غایت را در [[مقام ثبوت]] و عالم واقع، دارای مفهوم می‌داند. البته از ظاهر کلام ایشان استفاده می‌شود که غایت، تنها در صورتی مفهوم دارد که به حکم بازگردد؛ ولی در [[مقام اثبات]] و دلالت، معتقد است برای معین‌کردن بازگشت غایت به موضوع یا حکم به سبب تأثیرگذاربودن اختلاف ترکیب واژگان و اوضاع و احوال غایت، نمی‌توان معیار کامل و قانون خاصی ارائه کرد.<ref>امام خمینی، تهذیب الاصول، ۲/۱۴۶.</ref>
امام‌خمینی سرانجام با استناد به فهم عرف، غایت را در [[مقام ثبوت]] و عالم واقع، دارای مفهوم می‌داند. البته از ظاهر کلام ایشان استفاده می‌شود که غایت، تنها در صورتی مفهوم دارد که به حکم بازگردد؛ ولی در [[مقام اثبات]] و دلالت، معتقد است برای معین‌کردن بازگشت غایت به موضوع یا حکم به سبب تأثیرگذاربودن اختلاف ترکیب واژگان و اوضاع و احوال غایت، نمی‌توان معیار کامل و قانون خاصی ارائه کرد.<ref>امام خمینی، تهذیب الاصول، ۲/۱۴۶.</ref>


مسئله دیگری که به مناسبت بحث از غایت، مورد توجه اصولیان بوده‌است، داخل‌بودن غایت در حکم مغیاست. برای نمونه در آیه «فَاغْسِلُوا وُجُوهَکمْ وَ أَیدِیکمْ إِلَی الْمَرافِقِ»<ref>مائده، ۶.</ref> که خداوند دستور می‌دهد هنگام وضو صورت و دست‌ها تا آرنج شسته شود، اگر غایت، داخل در مغیا فرض شود، باید آرنج‌ها نیز به همراه دست شسته شود و در غیر این صورت شستن آرنج واجب نیست. برخی از اصولیان به طور مطلق، غایت را داخل در مغیا نمی‌دانند. استدلال این نظر مبنی بر اینکه حدود و نهایت یک شیء خارج از خود آن چیز است، به [[سید رضی]] منسوب است.<ref>فیروزآبادی، عنایة الاصول فی شرح کفایة الاصول، ۲/۲۱۶.</ref> و عکس این نظر را آخوند خراسانی به گروهی نسبت داده‌است.<ref>آخوند خراسانی، کفایه الاصول، ۲۰۹.</ref> برخی نیز قائل به تفصیل در ادات گوناگون غایت شده‌اند.<ref>عراقی، مقالات الاصول، ۱/۴۱۵؛ حائری یزدی، درر الفوائد، ۲۰۴ ـ ۲۰۵.</ref>
مسئله دیگری که به مناسبت بحث از غایت، مورد توجه اصولیان بوده‌است، داخل‌بودن غایت در حکم مغیاست. برای نمونه در آیه «فَاغْسِلُوا وُجُوهَکمْ وَ أَیدِیکمْ إِلَی الْمَرافِقِ»<ref>مائده، ۶.</ref> که خداوند دستور می‌دهد هنگام [[وضو]] صورت و دست‌ها تا آرنج شسته شود، اگر غایت، داخل در مغیا فرض شود، باید آرنج‌ها نیز به همراه دست شسته شود و در غیر این صورت شستن آرنج واجب نیست. برخی از اصولیان به طور مطلق، غایت را داخل در مغیا نمی‌دانند. استدلال این نظر مبنی بر اینکه حدود و نهایت یک شیء خارج از خود آن چیز است، به [[سید رضی]] منسوب است.<ref>فیروزآبادی، عنایة الاصول فی شرح کفایة الاصول، ۲/۲۱۶.</ref> و عکس این نظر را آخوند خراسانی به گروهی نسبت داده‌است.<ref>آخوند خراسانی، کفایه الاصول، ۲۰۹.</ref> برخی نیز قائل به تفصیل در ادات گوناگون غایت شده‌اند.<ref>عراقی، مقالات الاصول، ۱/۴۱۵؛ حائری یزدی، درر الفوائد، ۲۰۴ ـ ۲۰۵.</ref>


امام‌خمینی قول اول را برگزیده و غایت را به هیچ روی در مغیا داخل نمی‌داند؛ از نظر ایشان داخل‌نبودن غایت در مغیا، یک مسئله عرفی است و به دقت‌های عقلی و بحث‌های فلسفی که برداشت‌های نادرست برخی را در پی داشته، نیاز ندارد.<ref>امام خمینی، مناهج الوصول، ۲/۲۲۲ ـ ۲۲۴؛ امام خمینی، تهذیب الاصول، ۲/۱۴۶ ـ ۱۴۷).</ref> ایشان در ادامه با ذکر نظریه گروهی که قائل به تفصیل شده‌اند، در آرا و نظریات آنها مناقشه کرده‌است.<ref>امام خمینی، مناهج الوصول، ۲/۲۲۳ ـ ۲۲۴؛ امام خمینی، تهذیب الاصول، ۲/۱۴۷ ـ ۱۴۸.</ref>
امام‌خمینی قول اول را برگزیده و غایت را به هیچ روی در مغیا داخل نمی‌داند؛ از نظر ایشان داخل‌نبودن غایت در مغیا، یک مسئله عرفی است و به دقت‌های عقلی و بحث‌های فلسفی که برداشت‌های نادرست برخی را در پی داشته، نیاز ندارد.<ref>امام خمینی، مناهج الوصول، ۲/۲۲۲ ـ ۲۲۴؛ امام خمینی، تهذیب الاصول، ۲/۱۴۶ ـ ۱۴۷).</ref> ایشان در ادامه با ذکر نظریه گروهی که قائل به تفصیل شده‌اند، در آرا و نظریات آنها مناقشه کرده‌است.<ref>امام خمینی، مناهج الوصول، ۲/۲۲۳ ـ ۲۲۴؛ امام خمینی، تهذیب الاصول، ۲/۱۴۷ ـ ۱۴۸.</ref>
confirmed، emailconfirmed، templateeditor
۱٬۵۵۴

ویرایش