کاربر:H.Ahmadi/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخهها
(←فعالیتهای تبلیغی و سیاسی: اصلاح ارقام) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
مدیریت، دانش و هنر اداره جامعه و سازمان در نگاه و عمل امامخمینی. | |||
مدیریت به معنای توانایی و شایستگی اداره جایی برای رسیدن به هدفهای مورد نظر است (انوری، 7/6831) و در اصطلاح رایج، آن را علم و هنر هماهنگی کوششها و تلاشهای اعضای سازمان و استفاده از منابع برای رسیدن به اهداف معین دانستهاند (الوانی، 9). در گذشته از این مفهوم به «تدبیر» به معنای اندیشهکردن در عاقبت کار و «تولّی» به معنای سرپرستیکردن یاد شده است (زبیدی، 20/310 ـ 311)؛ همچنین مدیریت دانشی با موضوع، ساختار، مفاهیم و نظریههای مشخص است که موضوعی اصلی در بررسی نگاه امامخمینی نیست. | |||
مدیریت دارای سه سطح اداره امور سیاسی (مدیریت سیاسی)، اداره امور عمومی (مدیریت دولتی) و مدیریت خصوصی است. این سه سطح در تعامل با یکدیگر جامعه را مدیریت میکنند، اما هر یک کارکرد متفاوتی دارند؛ بر این اساس، خط مشیگذاری عمومی برای اداره امور کشور، به عهده مدیریت سیاسی و اجرای این خط مشیها بر عهده مدیریت دولتی است. مدیریت دولتی همچنین حلقه پیوند مدیریت سیاسی با بخش خصوصی و به طور کلی جامعه است (داناییفرد، 1 ـ 2). | |||
پیشینه: مدیریت پیشینهای به درازای حیات اجتماعی بشر دارد و نخستین اندیشههای مدیریتی از زمانی شکل گرفت که انسانها زندگی اجتماعی خود را در قالب گروههای اجتماعی سامان دادند و تصمیم گرفتند به هدفهای گروهی دست پیدا کنند (کونتز و دیگران، 1/17). بهتدریج اندیشه مدیریت، ذهن متفکران اجتماعی را به خود مشغول کرد و از افلاطون تا ارسطو و فارابی و ابنسینا و خواجهنظامالملک در خصوص ضرورت مدیریت و شیوههای اداره جامعه ایدهپردازی کردند (تقوی دامغانی، 28 ـ 40). | |||
پس از انقلاب صنعتی و گذر از تولید سنتی، فردریک تیلور پدر مدیریت علمی، نخستین گامها را برای نظریهپردازی علم مدیریت برداشت (مصاحب، 2/2725). او با تکیه بر روشهای علمی، کارگران را همچون ماشین میدانست که برای افزایش بازدهی آنان باید از طریق نظارت دقیق و جبران هزینههای اقتصادی اقدام کرد (کونتز و دیگران، 1/19؛ ساروخانی، 663). پس از آن نظریههای مختلفی در علم مدیریت پدید آمد (کونتز و دیگران، 1/20 ـ 23) که باعث تحول عمیق در این عرصه شد. نظریه دیگر را که به تئوری روابط انسانی شهرت دارد، التون مییو ارائه کرد. این نظریه اثبات کرد نباید با کارگران مانند ماشین برخورد کرد، بلکه باید به نیازهای انسانی، روحی و روانی آنان توجه کرد تا تولید و بهرهوری بیشتر شود (نبوی، 25). آخرین نظریه دراینباره نظریه نگرش «سیستمی» است که امروزه بیشتر به آن توجه میشود و بر اساس آن، سازمان به صورت یک نظام و پیکر واحد در نظر گرفته میشود که درباره مسائل و برنامههای آن باید از ابعاد مختلف و در ارتباط با دیگر اجزای جامعه تصمیمگیری کرد (دفت، 1/22 ـ 27). در ایران نخستین اندیشههای مدیریت را باید در اندیشه متفکرانی چون فارابی، ابنسینا و خواجهنظامالملک جستجو کرد. فارابی مدینه فاضله را کاملترین شکل جامعه میدانست که در آن مردم برای رسیدن به سعادت، در امور مختلف با همدیگر همکاری و تعاون دارند و رهبری شایسته که بر انجام وظایف اعضا نظارت دارد، آن را اداره میکند (112 ـ 126). خواجهنظامالملک نیز به دلیل حضور در دربار ملکشاه سلجوقی در نقش وزارت، دارای تجربهای قوی در مدیریت بود و در کتاب مشهور سیر الملوک به بیان وظایف مدیران، شیوههای گزینش مأموران، نظارت مدیر، روابط رهبر و مردم و مانند آن پرداخته است (12 ـ 186). | |||
افزون بر این، در حکمت اسلامی در بخش حکمت عملی، بر مباحث مدیریت امور جامعه در قالب تدبیر خانواده و سیاست مُدن (شهرها) تأکید شده است (ابنسینا، 2 ـ 3؛ شیخ اشراق، 1/2 ـ 3). در فقه اسلامی نیز با بیان قواعد و احکام اداره جامعه، روابط با بیگانگان در حوزه مدیریت سیاسی، حقوق و وظایف مکلفان، وجوب عدل و احسان در روابط اجتماعی، احکام و قواعد اقتصادی و عبادی، به مدیریت جامعه در ابعاد مختلف آن توجه ویژه شده است (بجنوردی، 1/187، 211 و 249). امامخمینی که بیشتر احکام اسلام را سیاسی و اجتماعی میدانست (صحیفه، 3/227)، ولایت و سرپرستی دینی جامعه را بدیهی و پیامبر اسلام(ص) را نخستین سرپرست جامعه اسلامی میشمرد که از مدیریت جامعه پس از خود نیز غافل نبوده است (ولایت فقیه، 19 ـ 21). ایشان بحث مدیریت و رهبری دینی جامعه را در کتاب البیع و سلسله مباحث ولایت فقیه و همچنین سخنرانیها و نوشتههای خود در طول دوران مبارزه و تشکیل حکومت مطرح کرده است (← ادامه مقاله). | |||
جایگاه مدیریت: نخستین مدیران جامعه چنانکه امیرالمؤمنین علی(ع) اشاره کرده است، پیامبران الهی(ع) بودهاند که از طرف خداوند برای شکوفاکردن درونمایههای عقل بشری و نجات انسانها از گمراهی فرستاده شدند (نهج البلاغه، خ1، 15). در منابع و متون اسلامی، موضوع مدیریت، یکی از شئون اساسی جامعه معرفی و به آن توجه ویژهای شده است. در آیات قرآن کریم، آفرینش و تدبیر امور جهان به خداوند نسبت داده شده (یونس(ع)، 31؛ اعراف، 54) و نیز به فرشتگانی که تدبیر نظام آفرینش را بر عهده دارند، سوگند یاد شده است (نازعات، 5). همچنین اشاره به انتخاب هارون(ع) به جانشینی حضرت موسی(ع) (اعراف، 142) و برتردانستن پیامبر خاتم(ص) به عنوان مدیر جامعه اسلامی بر دیگر مسلمانان (احزاب، 6) و دستور خداوند به پیامبر اکرم(ص) برای معرفی امیرالمؤمنین(ع) برای جانشینی (مائده، 67؛ قمی، 1/171 ـ 175)، دلالت بر اهمیت مدیریت و سرپرستی جامعه در پیشبرد امر دین و دنیای انسانها دارد (امامخمینی، صحیفه، 20/113 ـ 115) (← مقاله رهبری). | |||
بنابر آموزههای قرآن، امانت در معنایی عام که شامل رهبری و مدیریت هم میشود باید به کسانی که شایستگی آن را دارند، سپرده شود (نساء، 58؛ طباطبایی، 4/385). رسول خدا(ص) نیز از نداشتن مدیریت و تدبیر صحیح در امور برای امت خود ابراز نگرانی کرده است (احسائی، 4/39). امامعلی(ع) ضمن امانتدانستن آن (نهج البلاغه، ن5، 379)، در بیان اصل نیاز جامعه به رهبری و مدیریت، بر ضرورت وجود حاکم و مدیر ـ نیکوکار یا بدکار ـ برای اداره جامعه تأکید کرده است (همان، خ40، 61). امامصادق(ع) ساماندهی امور دنیا و آخرت هر جامعهای را وابسته به وجود عالم پرهیزگار، حاکم و مدیر خیرخواه و پزشک توانمند دانسته است که بدون آنان جامعه دچار سقوط و شکست خواهد شد (ابنشعبه، 321). امامرضا(ع) نیز بقای جوامع را در گرو وجود حاکمانی دانسته که امور دین و دنیای مردم را تدبیر کنند (مجلسی، 23/32). | |||
به صورت خاص، بزرگترین و برترین منشور حکومتداری و مدیریتی اسلام، در قالب نامه امیرالمؤمنین علی(ع) به مالک اشتر ارائه شده است. در این نامه علاوه بر یادآوری وظایف و مسئولیتهای کارگزاران و مدیران، بر ضرورتِ داشتنِ برنامه برای انجام صحیح امور، شناسایی افراد لایق و متعهد برای سپردن کارها به آنان، بهکارگماریِ درست افراد در جای مناسب و مطابق توان و شایستگی آنان، یادآوری وظایف و مسئولیتهای آنان در قبال مردم، نظارت بهموقع و درست بر انجام وظایف کارگزاران و کارکنان و آمادگی در برابر حمله دشمنان تأکید شده است (نهج البلاغه، ن53، 452 ـ 456). | |||
ارزیابی مدیریت مدرن: هدف مدیریت اسلامی از نظر امامخمینی، فراهمآوردن زمینههای پیوند میان خلق و خالق و هدایت انسان به سوی تعالی و سعادت است؛ زیرا از نظر ایشان، از یک سو، حقیقتِ علم، مجرّد از ماده است (صحیفه، 21/225) و از سوی دیگر، انسان میخواهد به حق مطلق برسد تا فانی در خدا شود (همان، 21/223)؛ بنابراین مدیریت در جایگاه یک دانش یا اندیشه، نمیتواند تنها به ساماندادن امور مادی انسان بپردازد، بلکه باید زمینههای رشد و کمال معنوی انسانها را برای پیوستن به حق مطلق فراهم سازد و به اصلاحِ رابطه انسان و خدا همت گمارد. بر این اساس، از نگاه امامخمینی مشکل اصلی مکتبهای مدیریتی و حکومتی امروز آن است که تنها به بعد مادی حیات آدمی توجه میکنند و از توجه به دیگر ابعاد وجودی او ازجمله توجه به معنویات و رشد و تربیت انسان که هدف اصلی بعثت انبیای الهی(ع) است، غفلت میورزند (همان، 3/219 ـ 220؛ 4/177 و 7/189 ـ 191، 414)؛ از اینرو برخلاف مکتبهای غربی که به اداره جامعه همانند اداره کارخانه مینگرند و تنها به ظاهر عالم طبیعت و بعد مادی وجود انسان توجه میکنند (همان، 5/410 و 8/108)، اصلیترین ویژگی نگرش مدیریتی امامخمینی، توجه به معنویات و ارزشهای الهی و جلب رضایت الهی در مدیریت است (همان، 4/8 ـ 9 و 20/341). | |||
مدیریت کارآمد و شاخصهای آن: امامخمینی موضوع اساسی در مدیریت کشور را توجه و خدمت به محرومان و حفظ منافع آنان و گسترش مشارکت عمومی مستضعفان در تمامی عرصههای جامعه و پرهیز از تجملگرایی و دوری از زرق و برق دنیا میدانست (همان، 20/340 ـ 342)؛ زیرا توجه به طبقات ضعیف و مستضعف و خدمت به آنان برای رضایت خداوند، برترین عبادت و محل کار آنان عبادتگاه است (همان، 16/332). از نظر ایشان میزان در سنجش مدیریت، خدمت است (همان، 19/365) و مدیران باید با اتکا به قدرت خداوند، برای قطع وابستگی به بیگانگان تلاش کنند (همان، 17/282). بر این اساس ویژگیهای مدیر و مسئول عبارت است از: فعال، خدمتگزار و فهیمبودن و برخورداری از شایستگی، کار برای خدا، تعهد به اسلام (همان، 16/494 و 19/367 ـ 368)، شجاعت در حل مسائل و مشکلات (همان، 21/51)، دارای سابقه اسلامی و مؤمن به انقلاب و ارزشهای انقلابی (همان، 13/175 و 14/243، 323)، سادهزیستی (همان، 14/122 ـ 123)، احساس تعلق به کشور و مردم (همان، 14/321)، توجه به تخصص و تعهد در بهکارگیری نیروی انسانی مورد نیاز دستگاهها (همان، 19/157)، عزتمندی و نداشتن ترس در برابر بیگانگان (همان، 18/30) و بیتوجهی به مقام و موقعیت دنیا (همان، 18/31) (← مقاله تعهد و تخصص). | |||
نقد مدیریت و مدیران در رژیم پهلوی: به باور امامخمینی مدیریت در رژیم پهلوی کارآمد نبود و مدیران و کارگزاران اصلی این رژیم به سبب تعلق به طبقه اعیان و اشراف نمیتوانستند از وضعیت قشر ضعیف جامعه اطلاع پیدا کنند و میان آنان و مردم، شکاف عمیق وجود داشت (همان، 16/442 ـ 444 و 18/27)؛ به همین دلیل شناخت و احساس درد محرومان برای آنان معنا نداشت و برای رسیدگی به امور مردم و ایجاد تسهیلات و رفاه برای آنان بهویژه طبقه محروم، چارهاندیشی نمیکردند (همان، 18/27 ـ 28) و در مقابل، از قدرت مدیریت خود برای غارت و چپاول بیتالمال و صرف آن در جهت هوا و هوسهای خود و خانوادههای خود بهره میبردند (همان، 14/121). آنان به رأی و نظر مردم بیتوجه بودند (همان، 3/473 و 4/205 ـ 207) و در جهت وابستگی هرچه بیشتر کشور به بیگانگان (همان، 5/69، 133 و 13/499) و رواج فساد در جامعه بهویژه میان جوانان (همان، 5/395؛ 11/429 و 12/26) گام بر میداشتند. | |||
آسیبشناسی مدیریت: در کنار خدمات و مزایایی که مدیریت برای اداره و بهبود نظام جامعه ایفا میکند، از برخی آسیبها و مشکلات آن نیز نباید غافل بود. برخی از مهمترین آسیبهای مدیریت در نظام اسلامی از نگاه امامخمینی از این قرار است: | |||
1. نپذیرفتن مسئولیت: از نگاه امامخمینی نپذیرفتن مسئولیت با وجود لیاقت و شایستگی، به منزله پشتکردن به خدا و خلق خداست، مگر اینکه افرادی همتراز یا بهتر در جامعه وجود داشته باشند (همان، 19/157)؛ از اینرو، شانهخالیکردن از پذیرش مسئولیتهای مهم در حالیکه فرد توان مدیریت و تدبیر امور جامعه را دارد، موجب میشود تا افراد با توانایی و تعهد کمتر در مسئولیتهای سنگین به کار گماشته شوند و بدیهی است خسارت این نوع مسئولیتها برای جامعه غیر قابل جبران خواهد بود (همان). | |||
2. ضعف فکر و عمل: یکی از آسیبهای مهم مدیریت، رخنهکردن ضعف در اندیشه و عمل مدیران و کارگزاران است. امامخمینی معتقد بود اگر از این ناحیه، ضرری به اسلام و مسلمانان وارد شود، گناهی عظیم شمرده میشود و عذاب دردناک الهی را به دنبال خواهد داشت و چنین مدیرانی باید بدون جوسازی و مقاومت، کنار بروند و جای خود را به افراد شایسته بدهند (همان). | |||
3. دخالت خواستهها و منافع شخصی: از نگاه امامخمینی مدیران در انتخاب همکاران خود باید به تعهد و توان خدمت به مردم توجه کنند، نه به دوستی و آشنایی و سفارشهای بیمنطق که این امر موجب ناکامی در خدمت به کشور است (همان) و بیتوجهی به لیاقتها و شایستگیها در واگذاری پستها و انتخاب همکاران، کاری شیطانی است و با معیارهای اسلامی سازگاری ندارد؛ زیرا در اسلام، تعهد و توان خدمت و اداره کشور، شرط واگذاری مسئولیت است و تأمین منافع اشخاص و گروهها موضوعیت ندارد (همان، 19/367 ـ 368). | |||
4. فاصلهگرفتن از مردم: از نظر امامخمینی رابطه میان حکومت و ملت در نظام اسلامی بر اساس محبت است (همان، 7/233) و بدون همراهی ملت، دولت نمیتواند هیچ کاری انجام دهد (همان، 20/57)؛ از اینرو ایشان فاصلهگرفتن از مردم را باعث راندن مسئولان و مدیران میدانست (همان، 17/452 ـ 453) و بر ضرورت قدردانی از مردم و توجه به مشکلات آنان و ایجاد رابطه دوسویه مردم و مسئولان توصیه میکرد (همان، 21/412). | |||
5. قوانین دست و پاگیر اداری: اگرچه قوانین و ضوابط سازمانی برای آسانکردن امور و تعریف مجرای درست برای انجام کارها وضع میشوند، این قوانین و مقررات نباید تبدیل به ابزاری برای سستی در انجام وظایف و نادیدهگرفتن حقوق مردم شوند. امامخمینی ابراز نگرانی میکرد که مجریان ناصالح، بر خلاف مقررات یا با کاغذبازی و پیچوخمهایی که به آن عادت کردهاند، قوانین پیشرفته و مفید را دگرگون کنند یا عمداً اسباب نگرانی و نارضایتی مردم را فراهم کنند (همان، 21/426) یا به بهانههای غیر منطقی و مقررات غیر ضروری، انجام امور مهم و ضروری را به تأخیر بیندازند (همان، 13/205 ـ 206). | |||
مدیریت روحانیت: جایگاه ممتاز روحانیت در هدایت و رشد معنوی جامعه ایجاب میکند تا به جنبه الگویی و سرمشقبودن آنان برای دیگران، با حساسیت بیشتری نگریسته شود؛ چنانکه امامخمینی نیز اشاره کرده است، برخلاف دیدگاه کسانی که روحانیت را از دخالت در سیاست و مدیریت کشور برحذر میداشتند و جوهر دین و دینداری را مغایر با سیاست میدانستند (همان، 9/177 ـ 178 و 13/11 ـ 12)، از نگاه ایشان، ورود روحانیت در مسائل سیاسی موجب میشود تا قدرت و توان روحانیت اسلام که نگهبانان شریعتاند، در اداره کشور به نمایش گذاشته شود (همان، 20/336)؛ از اینرو ایشان بر این باور بود که روحانیت علاوه بر فراست، زیرکی، زهد، تقوا و وظیفه هدایت جامعه، باید مدیر و مدبّر نیز باشد (همان، 21/289). | |||
دیدگاه امامخمینی درباره حضور روحانیت در سمتهای اجرایی، با پیش و آغاز پیروزی انقلاب اسلامی تا حدودی متفاوت بود و ایشان در گذشته معتقد بود روحانیت در نظام جمهوری اسلامی هیچ منصب حکومتی را اشغال نخواهد کرد (همان، 5/472 و 482) و آنان نقش هدایت مجریان امور را ایفا خواهند کرد (همان، 4/160 و 5/386)؛ زیرا وظیفه روحانیون ارشاد دولتها (همان، 5/472) و نظارت بر قوانین (همان، 5/482) است. ایشان حتی درباره خود اعلام کرد بناى دخالت مستقیم در امور را نداشته و با تأسیس حکومت به هدایت و ارشاد آن خواهد پرداخت (همان، 5/122 و 137). عزیمت امامخمینی به شهر قم (10/12/1357) کمتر از یک ماه پس از ورود به کشور (← همان، 6/277)، سپردن دولت موقت به مهدی بازرگان و وزرای غیر روحانی (همان، 6/54 و 6/213)، مخالفت جدی با ریاست جمهوری روحانیان (مهدوی کنی، 424) و در نهایت ریاست جمهوری سیدابوالحسن بنی صدر (انقلاب اسلامی، 1)، و حمایت اولیه ایشان از وی (صحیفه، 12/295 و 13/94، 104، 109، 141)، نشان از پایبندی ایشان به این سیاست در اوائل انقلاب دارد؛ اما تجربه دولت موقت (← مقاله دولت موقت) و عملکرد بنیصدر و عزل او از ریاست جمهوری (← مقاله بنیصدر، سیدابوالحسن) و مجموعه قضایای دو سال نخست پیروزی انقلاب اسلامی، نگاه ایشان را تغییر داد. | |||
امامخمینی با اذعان به اینکه از زمان اقامت در نجف بر این اعتقاد بوده که روحانیون در مناصب اجرایی قرار نگیرند، آن را مشروط به آن دانست که افراد متعهدی باشند که بتوانند کارها را بر اساس موازین اسلامی اداره کنند ولی در زمانی که افراد متعهد نباشند، یا نتوانند و یا نخواهند بر اساس موازین اسلامی عمل کنند، روحانیون نباید خود را کنار بکشند (همان، 13/433). ایشان با تأکید بر اینکه هر کس بفهمد اشتباه کرده است باید به اشتباه خود اعتراف و از آن بر گردد، به اشتباه خود در این نظر اقرار کرده است (همان، 18/241). ایشان با تصریح به اینکه روحانیون نباید موضع قبلی ایشان را دایمی تلقی کنند، خاطرنشان کرد که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی فکر میکرده است از میان غیر روحانیون افراد متدینی هستند که بتوانند کشور را آن گونه که خدا میخواهد و بر اساس اهدافی که مردم برای آن شهید دادهاند، اداره کنند اما در تجربه اداره کشور به این نتیجه رسیده است که اشتباه میکرده و اگر روحانیون کنار بکشند، کشور به حلقوم امریکا و شوروی میافتد (همان، 16/350). از نظر ایشان برخی افراد با اینکه متدین و خوب بودهاند، نتوانستهاند اهداف مورد نظر ایشان را که استقلال کشور بوده است پیگیری کنند، چنانکه برخی نیز خود را به عنوان افراد خوب جا زده و مناصب حکومتی را اشغال کردهاند (همان). در عین حال ایشان ابراز داشت، اینبار هم اصراری بر نظر خود ندارد و هر وقت به این نتیجه برسد که از غیر روحانیون کسانی میتوانند کشور را آن گونه که خداوند تعالی راضی است، اداره کنند، روحانیون به شغل اصلی خود که ارشاد و هدایت مردم و نظارت بر امور است بر میگردند (همان). البته ایشان تأکید داشت اکنون که حکومت اسلامی در قالب نظام جمهوری اسلامی، ظهور و بروز پیدا کرده است و با مدیریت روحانیت اداره میشود، روحانیان باید به رعایت شئون اسلامی و حفظ و مراقبت از خود توجه بیشتری کنند و متوجه باشند که هر گونه غفلت و بیتوجهی، منجر به صدمه واردشدن به حیثیت و موقعیت اسلام خواهد شد که غیر قابل جبران است (همان، 9/475) (← مقاله روحانیت). | |||
مدیریت امامخمینی: سیره عملی امامخمینی در مدیریت در دوره رهبری خود، گواه روشنی بر توان ایشان در مدیریت امور کشور بوده است: | |||
1. مدیریت در رفتار: برای مدیریت، دستکم پنج وظیفه اصلی بیان شده است: الف) برنامهریزی: ترسیم آینده سازمان، پیشبینی امکانات مورد نیاز و تعیین راههای تحقق اهداف (کونتز و دیگران، 1/77)؛ ب) سازماندهی: تعیین صریح وظایف و اختیارات و برقراری هماهنگی میان مشاغل مختلف در سازمان (همان، 1/79)؛ ج) بهکارگماری نیروی انسانی: شناخت و تأمین نیروی انسانی مورد نیاز بر اساس ساخت سازمان؛ د) رهبری: برانگیختن و هدایت افراد برای پیشبرد و تحقق اهداف سازمان (همان، 1/81)؛ هـ) نظارت: سنجش و اصلاح عملکرد به منظور اطمینان از تحقق درست اهداف پیشبینیشده (همان، 1/82). | |||
با ملاحظه رفتار و اندیشه امامخمینی در زمینه مدیریت، میتوان به این واقعیت پی برد که ایشان با وظایف مدیریت بهخوبی آشنا بود و همزمان با رعایت همه آنها، همه توان خود را به کار میگرفت. داشتن برنامه و هدف در کارها (صحیفه، 17/121 ـ 122، 129 و 21/91، 158)، خدمت به ملت (همان، 20/55) و محرومان جامعه (همان، 9/122)، نیازشناسی و اولویتگذاری (همان، 19/149 ـ 151 و 21/233)، سازماندهی و ایجاد تشکیلات مناسب (همان، 7/185، 364 ـ 365 و 12/164)، انتخاب افراد شایسته برای واگذاری پستهای مهم (همان، 6/171؛ 10/524 و 16/371، 475)، تقسیم وظایف و جلوگیری از دخالت دستگاهها در حوزه مأموریت یکدیگر (همان، 13/62، 135 و 15/269)، واگذاری اختیارات و دخالتنکردن در امور دستگاههای اجرایی (همان، 13/175، 263؛ 14/75 و 21/64) و در نهایت نظارت دقیق بر انجام وظایف مسئولان و دستگاهها و افراد (همان، 9/121؛ 10/311؛ 12/439 ـ 440 و 15/436)، شواهد روشنی بر اِشراف امامخمینی بر وظایف مدیریت و به کارگیری بههنگام آنهاست. | |||
2. احساس دَین به مردم: امامخمینی از ابراز احساسات مردم و جوانان نه تنها گرفتار غرور و خودپسندی نمیشد، بلکه تکلیف خود را زیادتر میدید و آن را برای خود و دیگر مسئولان نظام به منزله نعمتی میدانست که نمیتوان از عهده شکر آن برآمد؛ از اینرو معتقد بود مدیران و مسئولان، موقعیت و منزلت خود را مدیون مردماند و همه باید در ادای دَین خود به مردم تلاش کنند (همان، 20/54 ـ 55)؛ به همین جهت برخی از تحلیلگران معتقدند از عوامل موفقیت امامخمینی در رهبری جامعه، محبت و علاقه قلبی و متقابل میان ایشان و مردم بود (عابدی جعفری، 7 و 33). | |||
3. مشورت در امور: امامخمینی برای اصلاح امور کشور، مسئولان را به مشورت در کارها توصیه میکرد (صحیفه، 15/380 و 21/64). خود ایشان هم در موضوعات مهم با مسئولان کشوری و لشکری و حتی در نوشتن نامهها و مکاتبات اداری پیش از انتشار، با اطرافیان بهویژه اعضای دفتر مشورت میکرد و از نظرهای اصلاحی خبرگان و کارشناسان بهره میگرفت و آنان را به تذکردادن به خودش تشویق میکرد (همان، 14/516 ـ 517 و 20/442 ـ 443)؛ به همین جهت ایشان پیش از آنکه یک «مدیر» باشد، در نقش یک «رهبر» ظاهر شد (عابدی جعفری، 31 ـ 32). | |||
4. نکوداشت مدیران شایسته: امامخمینی در کنار تذکر و سختگیری بر مدیران در یادآوری وظایف خطیر آنان و تأکید بر انجام صحیح آن، به همان نسبت در دوره رهبری خود از برخی مدیران به دلیل لیاقت، تعهد، تدین (صحیفه، 14/518 ـ 519 و 21/20، 142)، صلاحیت اخلاقی (همان، 14/516)، حسن تدبیر، کفایت، وثاقت، امانت (همان، 19/71) و مانند آن به نیکی یاد کرد و آنان را به دلیل برخورداری از این خصلتهای پسندیده ستود. | |||
5. تبدیل تهدیدها به فرصت: از ویژگیهای مدیریتی امامخمینی باید به تصمیمگیریهای مهم ایشان در شرایط خاص همچون تسخیر لانه جاسوسی امریکا به دست دانشجویان پیرو خط امام، شهادت یاران نزدیک به دست افراد و گروههای مخالف و منحرف در آغاز انقلاب و تصمیم بهموقع ایشان در پایاندادن به جنگ تحمیلی اشاره کرد که تصمیمگیری بههنگامِ ایشان در شرایط بحرانی، توانست تهدیدهای جدی برای کشور را به فرصت تبدیل کند (عابدی جعفری، 36 ـ 40) (← مقالههای اخلاق و سیره امامخمینی؛ تسخیر لانه جاسوسی امریکا؛ ترور؛ قطعنامه 598). | |||
منابع: قرآن کریم؛ ابنسینا، حسینبنعبدالله، الهیات دانشنامه علائی، تصحیح محمد معین، همدان، دانشگاه بوعلی سینا، چاپ دوم، 1383ش؛ ابنشعبه حرانی، حسنبنعلی، تحف العقول فیما جاء من الحکم و المواعظ عن آلالرسول(ص)، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1404ق؛ احسائی، ابنابیجمهور، عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیه، تحقیق مجتبی عراقی، قم، مؤسسه سیدالشهداء(ع)، چاپ اول، 1403ق؛ الوانی، سیدمهدی، مدیریت عمومی، تهران، نی، چاپ هفتم، 1373ش؛ امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ پنجم، 1389ش؛ همو، ولایت فقیه، حکومت اسلامی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ بیستم، 1388ش؛ انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن، چاپ دوم، 1382ش؛ انقلاب اسلامی، روزنامه، 9/11/58ش؛ بجنوردی، سیدحسن، القواعد الفقهیه، تحقیق مهدی مهریزی و محمدحسین درایتی، قم، نشر الهادی، چاپ اول، 1419ق؛ تقوی دامغانی، سیدرضا، نگرشی بر مدیریت اسلامی، تهران، نخیل، چاپ سوم، 1387ش؛ نظامالملک طوسی، حسنبنعلی، سیر الملوک (سیاستنامه)، به اهتمام هیوبرت دارک، تهران، علمی فرهنگی، چاپ سوم، 1372ش؛ داناییفرد، حسن، چالشهای مدیریت دولتی در ایران، تهران، سمت، چاپ دوم، 1388ش؛ دَفت، ریچارد ال، تئوری و طراحی سازمان، ترجمه علی پارسائیان و سیدمحمد اعرابی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای بازرگانی، چاپ نهم، 1387ش؛ زبیدی، سیدمحمدمرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، تصحیح علی هلالی و علی شیری، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1414ق؛ ساروخانی، باقر، دائرةالمعارف علوم اجتماعی، تهران، کیهان، چاپ اول، 1370ش؛ شیخ اشراق، سهروردی، شهابالدین، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانری کربن و دیگران، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ دوم، 1375ش؛ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق؛ عابدی جعفری، حسن، رهبری و مدیریت امامخمینی، قم، جزوه آموزشی، مؤسسه تنظیم ...، چاپ اول، 1384ش؛ فارابی، ابونصر، آراء اهل المدینة الفاضلة و مضاداتها، تحقیق علی بوملحم، بیروت، الهلال، چاپ اول، 1995م؛ قمی، علیبنابراهیم، تفسیر القمی، تصحیح سیدطیب موسوی جزایری، قم، دارالکتاب، چاپ سوم، 1363ش؛ کونتز، هَرُولد و دیگران، اصول مدیریت، ترجمه محمدعلی طوسی و دیگران، تهران، مرکز آموزش مدیریت دولتی، چاپ دوم، 1372ش؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق؛ مصاحب، غلامحسین، دایرةالمعارف فارسی، تهران، امیرکبیر، چاپ چهارم، 1383ش؛ مهدوی کنی، محمدرضا، خاطرات آیتالله مهدوی کنی، تدوین غلامرضا خواجهسروی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، 1387ش؛ نبوی، محمدحسن، مدیریت اسلامی، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، 1375ش؛ نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، 1379ش. | |||
نسخهٔ ۲۵ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۵۸
مدیریت، دانش و هنر اداره جامعه و سازمان در نگاه و عمل امامخمینی. مدیریت به معنای توانایی و شایستگی اداره جایی برای رسیدن به هدفهای مورد نظر است (انوری، 7/6831) و در اصطلاح رایج، آن را علم و هنر هماهنگی کوششها و تلاشهای اعضای سازمان و استفاده از منابع برای رسیدن به اهداف معین دانستهاند (الوانی، 9). در گذشته از این مفهوم به «تدبیر» به معنای اندیشهکردن در عاقبت کار و «تولّی» به معنای سرپرستیکردن یاد شده است (زبیدی، 20/310 ـ 311)؛ همچنین مدیریت دانشی با موضوع، ساختار، مفاهیم و نظریههای مشخص است که موضوعی اصلی در بررسی نگاه امامخمینی نیست. مدیریت دارای سه سطح اداره امور سیاسی (مدیریت سیاسی)، اداره امور عمومی (مدیریت دولتی) و مدیریت خصوصی است. این سه سطح در تعامل با یکدیگر جامعه را مدیریت میکنند، اما هر یک کارکرد متفاوتی دارند؛ بر این اساس، خط مشیگذاری عمومی برای اداره امور کشور، به عهده مدیریت سیاسی و اجرای این خط مشیها بر عهده مدیریت دولتی است. مدیریت دولتی همچنین حلقه پیوند مدیریت سیاسی با بخش خصوصی و به طور کلی جامعه است (داناییفرد، 1 ـ 2). پیشینه: مدیریت پیشینهای به درازای حیات اجتماعی بشر دارد و نخستین اندیشههای مدیریتی از زمانی شکل گرفت که انسانها زندگی اجتماعی خود را در قالب گروههای اجتماعی سامان دادند و تصمیم گرفتند به هدفهای گروهی دست پیدا کنند (کونتز و دیگران، 1/17). بهتدریج اندیشه مدیریت، ذهن متفکران اجتماعی را به خود مشغول کرد و از افلاطون تا ارسطو و فارابی و ابنسینا و خواجهنظامالملک در خصوص ضرورت مدیریت و شیوههای اداره جامعه ایدهپردازی کردند (تقوی دامغانی، 28 ـ 40). پس از انقلاب صنعتی و گذر از تولید سنتی، فردریک تیلور پدر مدیریت علمی، نخستین گامها را برای نظریهپردازی علم مدیریت برداشت (مصاحب، 2/2725). او با تکیه بر روشهای علمی، کارگران را همچون ماشین میدانست که برای افزایش بازدهی آنان باید از طریق نظارت دقیق و جبران هزینههای اقتصادی اقدام کرد (کونتز و دیگران، 1/19؛ ساروخانی، 663). پس از آن نظریههای مختلفی در علم مدیریت پدید آمد (کونتز و دیگران، 1/20 ـ 23) که باعث تحول عمیق در این عرصه شد. نظریه دیگر را که به تئوری روابط انسانی شهرت دارد، التون مییو ارائه کرد. این نظریه اثبات کرد نباید با کارگران مانند ماشین برخورد کرد، بلکه باید به نیازهای انسانی، روحی و روانی آنان توجه کرد تا تولید و بهرهوری بیشتر شود (نبوی، 25). آخرین نظریه دراینباره نظریه نگرش «سیستمی» است که امروزه بیشتر به آن توجه میشود و بر اساس آن، سازمان به صورت یک نظام و پیکر واحد در نظر گرفته میشود که درباره مسائل و برنامههای آن باید از ابعاد مختلف و در ارتباط با دیگر اجزای جامعه تصمیمگیری کرد (دفت، 1/22 ـ 27). در ایران نخستین اندیشههای مدیریت را باید در اندیشه متفکرانی چون فارابی، ابنسینا و خواجهنظامالملک جستجو کرد. فارابی مدینه فاضله را کاملترین شکل جامعه میدانست که در آن مردم برای رسیدن به سعادت، در امور مختلف با همدیگر همکاری و تعاون دارند و رهبری شایسته که بر انجام وظایف اعضا نظارت دارد، آن را اداره میکند (112 ـ 126). خواجهنظامالملک نیز به دلیل حضور در دربار ملکشاه سلجوقی در نقش وزارت، دارای تجربهای قوی در مدیریت بود و در کتاب مشهور سیر الملوک به بیان وظایف مدیران، شیوههای گزینش مأموران، نظارت مدیر، روابط رهبر و مردم و مانند آن پرداخته است (12 ـ 186). افزون بر این، در حکمت اسلامی در بخش حکمت عملی، بر مباحث مدیریت امور جامعه در قالب تدبیر خانواده و سیاست مُدن (شهرها) تأکید شده است (ابنسینا، 2 ـ 3؛ شیخ اشراق، 1/2 ـ 3). در فقه اسلامی نیز با بیان قواعد و احکام اداره جامعه، روابط با بیگانگان در حوزه مدیریت سیاسی، حقوق و وظایف مکلفان، وجوب عدل و احسان در روابط اجتماعی، احکام و قواعد اقتصادی و عبادی، به مدیریت جامعه در ابعاد مختلف آن توجه ویژه شده است (بجنوردی، 1/187، 211 و 249). امامخمینی که بیشتر احکام اسلام را سیاسی و اجتماعی میدانست (صحیفه، 3/227)، ولایت و سرپرستی دینی جامعه را بدیهی و پیامبر اسلام(ص) را نخستین سرپرست جامعه اسلامی میشمرد که از مدیریت جامعه پس از خود نیز غافل نبوده است (ولایت فقیه، 19 ـ 21). ایشان بحث مدیریت و رهبری دینی جامعه را در کتاب البیع و سلسله مباحث ولایت فقیه و همچنین سخنرانیها و نوشتههای خود در طول دوران مبارزه و تشکیل حکومت مطرح کرده است (← ادامه مقاله). جایگاه مدیریت: نخستین مدیران جامعه چنانکه امیرالمؤمنین علی(ع) اشاره کرده است، پیامبران الهی(ع) بودهاند که از طرف خداوند برای شکوفاکردن درونمایههای عقل بشری و نجات انسانها از گمراهی فرستاده شدند (نهج البلاغه، خ1، 15). در منابع و متون اسلامی، موضوع مدیریت، یکی از شئون اساسی جامعه معرفی و به آن توجه ویژهای شده است. در آیات قرآن کریم، آفرینش و تدبیر امور جهان به خداوند نسبت داده شده (یونس(ع)، 31؛ اعراف، 54) و نیز به فرشتگانی که تدبیر نظام آفرینش را بر عهده دارند، سوگند یاد شده است (نازعات، 5). همچنین اشاره به انتخاب هارون(ع) به جانشینی حضرت موسی(ع) (اعراف، 142) و برتردانستن پیامبر خاتم(ص) به عنوان مدیر جامعه اسلامی بر دیگر مسلمانان (احزاب، 6) و دستور خداوند به پیامبر اکرم(ص) برای معرفی امیرالمؤمنین(ع) برای جانشینی (مائده، 67؛ قمی، 1/171 ـ 175)، دلالت بر اهمیت مدیریت و سرپرستی جامعه در پیشبرد امر دین و دنیای انسانها دارد (امامخمینی، صحیفه، 20/113 ـ 115) (← مقاله رهبری). بنابر آموزههای قرآن، امانت در معنایی عام که شامل رهبری و مدیریت هم میشود باید به کسانی که شایستگی آن را دارند، سپرده شود (نساء، 58؛ طباطبایی، 4/385). رسول خدا(ص) نیز از نداشتن مدیریت و تدبیر صحیح در امور برای امت خود ابراز نگرانی کرده است (احسائی، 4/39). امامعلی(ع) ضمن امانتدانستن آن (نهج البلاغه، ن5، 379)، در بیان اصل نیاز جامعه به رهبری و مدیریت، بر ضرورت وجود حاکم و مدیر ـ نیکوکار یا بدکار ـ برای اداره جامعه تأکید کرده است (همان، خ40، 61). امامصادق(ع) ساماندهی امور دنیا و آخرت هر جامعهای را وابسته به وجود عالم پرهیزگار، حاکم و مدیر خیرخواه و پزشک توانمند دانسته است که بدون آنان جامعه دچار سقوط و شکست خواهد شد (ابنشعبه، 321). امامرضا(ع) نیز بقای جوامع را در گرو وجود حاکمانی دانسته که امور دین و دنیای مردم را تدبیر کنند (مجلسی، 23/32). به صورت خاص، بزرگترین و برترین منشور حکومتداری و مدیریتی اسلام، در قالب نامه امیرالمؤمنین علی(ع) به مالک اشتر ارائه شده است. در این نامه علاوه بر یادآوری وظایف و مسئولیتهای کارگزاران و مدیران، بر ضرورتِ داشتنِ برنامه برای انجام صحیح امور، شناسایی افراد لایق و متعهد برای سپردن کارها به آنان، بهکارگماریِ درست افراد در جای مناسب و مطابق توان و شایستگی آنان، یادآوری وظایف و مسئولیتهای آنان در قبال مردم، نظارت بهموقع و درست بر انجام وظایف کارگزاران و کارکنان و آمادگی در برابر حمله دشمنان تأکید شده است (نهج البلاغه، ن53، 452 ـ 456). ارزیابی مدیریت مدرن: هدف مدیریت اسلامی از نظر امامخمینی، فراهمآوردن زمینههای پیوند میان خلق و خالق و هدایت انسان به سوی تعالی و سعادت است؛ زیرا از نظر ایشان، از یک سو، حقیقتِ علم، مجرّد از ماده است (صحیفه، 21/225) و از سوی دیگر، انسان میخواهد به حق مطلق برسد تا فانی در خدا شود (همان، 21/223)؛ بنابراین مدیریت در جایگاه یک دانش یا اندیشه، نمیتواند تنها به ساماندادن امور مادی انسان بپردازد، بلکه باید زمینههای رشد و کمال معنوی انسانها را برای پیوستن به حق مطلق فراهم سازد و به اصلاحِ رابطه انسان و خدا همت گمارد. بر این اساس، از نگاه امامخمینی مشکل اصلی مکتبهای مدیریتی و حکومتی امروز آن است که تنها به بعد مادی حیات آدمی توجه میکنند و از توجه به دیگر ابعاد وجودی او ازجمله توجه به معنویات و رشد و تربیت انسان که هدف اصلی بعثت انبیای الهی(ع) است، غفلت میورزند (همان، 3/219 ـ 220؛ 4/177 و 7/189 ـ 191، 414)؛ از اینرو برخلاف مکتبهای غربی که به اداره جامعه همانند اداره کارخانه مینگرند و تنها به ظاهر عالم طبیعت و بعد مادی وجود انسان توجه میکنند (همان، 5/410 و 8/108)، اصلیترین ویژگی نگرش مدیریتی امامخمینی، توجه به معنویات و ارزشهای الهی و جلب رضایت الهی در مدیریت است (همان، 4/8 ـ 9 و 20/341). مدیریت کارآمد و شاخصهای آن: امامخمینی موضوع اساسی در مدیریت کشور را توجه و خدمت به محرومان و حفظ منافع آنان و گسترش مشارکت عمومی مستضعفان در تمامی عرصههای جامعه و پرهیز از تجملگرایی و دوری از زرق و برق دنیا میدانست (همان، 20/340 ـ 342)؛ زیرا توجه به طبقات ضعیف و مستضعف و خدمت به آنان برای رضایت خداوند، برترین عبادت و محل کار آنان عبادتگاه است (همان، 16/332). از نظر ایشان میزان در سنجش مدیریت، خدمت است (همان، 19/365) و مدیران باید با اتکا به قدرت خداوند، برای قطع وابستگی به بیگانگان تلاش کنند (همان، 17/282). بر این اساس ویژگیهای مدیر و مسئول عبارت است از: فعال، خدمتگزار و فهیمبودن و برخورداری از شایستگی، کار برای خدا، تعهد به اسلام (همان، 16/494 و 19/367 ـ 368)، شجاعت در حل مسائل و مشکلات (همان، 21/51)، دارای سابقه اسلامی و مؤمن به انقلاب و ارزشهای انقلابی (همان، 13/175 و 14/243، 323)، سادهزیستی (همان، 14/122 ـ 123)، احساس تعلق به کشور و مردم (همان، 14/321)، توجه به تخصص و تعهد در بهکارگیری نیروی انسانی مورد نیاز دستگاهها (همان، 19/157)، عزتمندی و نداشتن ترس در برابر بیگانگان (همان، 18/30) و بیتوجهی به مقام و موقعیت دنیا (همان، 18/31) (← مقاله تعهد و تخصص). نقد مدیریت و مدیران در رژیم پهلوی: به باور امامخمینی مدیریت در رژیم پهلوی کارآمد نبود و مدیران و کارگزاران اصلی این رژیم به سبب تعلق به طبقه اعیان و اشراف نمیتوانستند از وضعیت قشر ضعیف جامعه اطلاع پیدا کنند و میان آنان و مردم، شکاف عمیق وجود داشت (همان، 16/442 ـ 444 و 18/27)؛ به همین دلیل شناخت و احساس درد محرومان برای آنان معنا نداشت و برای رسیدگی به امور مردم و ایجاد تسهیلات و رفاه برای آنان بهویژه طبقه محروم، چارهاندیشی نمیکردند (همان، 18/27 ـ 28) و در مقابل، از قدرت مدیریت خود برای غارت و چپاول بیتالمال و صرف آن در جهت هوا و هوسهای خود و خانوادههای خود بهره میبردند (همان، 14/121). آنان به رأی و نظر مردم بیتوجه بودند (همان، 3/473 و 4/205 ـ 207) و در جهت وابستگی هرچه بیشتر کشور به بیگانگان (همان، 5/69، 133 و 13/499) و رواج فساد در جامعه بهویژه میان جوانان (همان، 5/395؛ 11/429 و 12/26) گام بر میداشتند. آسیبشناسی مدیریت: در کنار خدمات و مزایایی که مدیریت برای اداره و بهبود نظام جامعه ایفا میکند، از برخی آسیبها و مشکلات آن نیز نباید غافل بود. برخی از مهمترین آسیبهای مدیریت در نظام اسلامی از نگاه امامخمینی از این قرار است: 1. نپذیرفتن مسئولیت: از نگاه امامخمینی نپذیرفتن مسئولیت با وجود لیاقت و شایستگی، به منزله پشتکردن به خدا و خلق خداست، مگر اینکه افرادی همتراز یا بهتر در جامعه وجود داشته باشند (همان، 19/157)؛ از اینرو، شانهخالیکردن از پذیرش مسئولیتهای مهم در حالیکه فرد توان مدیریت و تدبیر امور جامعه را دارد، موجب میشود تا افراد با توانایی و تعهد کمتر در مسئولیتهای سنگین به کار گماشته شوند و بدیهی است خسارت این نوع مسئولیتها برای جامعه غیر قابل جبران خواهد بود (همان). 2. ضعف فکر و عمل: یکی از آسیبهای مهم مدیریت، رخنهکردن ضعف در اندیشه و عمل مدیران و کارگزاران است. امامخمینی معتقد بود اگر از این ناحیه، ضرری به اسلام و مسلمانان وارد شود، گناهی عظیم شمرده میشود و عذاب دردناک الهی را به دنبال خواهد داشت و چنین مدیرانی باید بدون جوسازی و مقاومت، کنار بروند و جای خود را به افراد شایسته بدهند (همان). 3. دخالت خواستهها و منافع شخصی: از نگاه امامخمینی مدیران در انتخاب همکاران خود باید به تعهد و توان خدمت به مردم توجه کنند، نه به دوستی و آشنایی و سفارشهای بیمنطق که این امر موجب ناکامی در خدمت به کشور است (همان) و بیتوجهی به لیاقتها و شایستگیها در واگذاری پستها و انتخاب همکاران، کاری شیطانی است و با معیارهای اسلامی سازگاری ندارد؛ زیرا در اسلام، تعهد و توان خدمت و اداره کشور، شرط واگذاری مسئولیت است و تأمین منافع اشخاص و گروهها موضوعیت ندارد (همان، 19/367 ـ 368). 4. فاصلهگرفتن از مردم: از نظر امامخمینی رابطه میان حکومت و ملت در نظام اسلامی بر اساس محبت است (همان، 7/233) و بدون همراهی ملت، دولت نمیتواند هیچ کاری انجام دهد (همان، 20/57)؛ از اینرو ایشان فاصلهگرفتن از مردم را باعث راندن مسئولان و مدیران میدانست (همان، 17/452 ـ 453) و بر ضرورت قدردانی از مردم و توجه به مشکلات آنان و ایجاد رابطه دوسویه مردم و مسئولان توصیه میکرد (همان، 21/412). 5. قوانین دست و پاگیر اداری: اگرچه قوانین و ضوابط سازمانی برای آسانکردن امور و تعریف مجرای درست برای انجام کارها وضع میشوند، این قوانین و مقررات نباید تبدیل به ابزاری برای سستی در انجام وظایف و نادیدهگرفتن حقوق مردم شوند. امامخمینی ابراز نگرانی میکرد که مجریان ناصالح، بر خلاف مقررات یا با کاغذبازی و پیچوخمهایی که به آن عادت کردهاند، قوانین پیشرفته و مفید را دگرگون کنند یا عمداً اسباب نگرانی و نارضایتی مردم را فراهم کنند (همان، 21/426) یا به بهانههای غیر منطقی و مقررات غیر ضروری، انجام امور مهم و ضروری را به تأخیر بیندازند (همان، 13/205 ـ 206). مدیریت روحانیت: جایگاه ممتاز روحانیت در هدایت و رشد معنوی جامعه ایجاب میکند تا به جنبه الگویی و سرمشقبودن آنان برای دیگران، با حساسیت بیشتری نگریسته شود؛ چنانکه امامخمینی نیز اشاره کرده است، برخلاف دیدگاه کسانی که روحانیت را از دخالت در سیاست و مدیریت کشور برحذر میداشتند و جوهر دین و دینداری را مغایر با سیاست میدانستند (همان، 9/177 ـ 178 و 13/11 ـ 12)، از نگاه ایشان، ورود روحانیت در مسائل سیاسی موجب میشود تا قدرت و توان روحانیت اسلام که نگهبانان شریعتاند، در اداره کشور به نمایش گذاشته شود (همان، 20/336)؛ از اینرو ایشان بر این باور بود که روحانیت علاوه بر فراست، زیرکی، زهد، تقوا و وظیفه هدایت جامعه، باید مدیر و مدبّر نیز باشد (همان، 21/289). دیدگاه امامخمینی درباره حضور روحانیت در سمتهای اجرایی، با پیش و آغاز پیروزی انقلاب اسلامی تا حدودی متفاوت بود و ایشان در گذشته معتقد بود روحانیت در نظام جمهوری اسلامی هیچ منصب حکومتی را اشغال نخواهد کرد (همان، 5/472 و 482) و آنان نقش هدایت مجریان امور را ایفا خواهند کرد (همان، 4/160 و 5/386)؛ زیرا وظیفه روحانیون ارشاد دولتها (همان، 5/472) و نظارت بر قوانین (همان، 5/482) است. ایشان حتی درباره خود اعلام کرد بناى دخالت مستقیم در امور را نداشته و با تأسیس حکومت به هدایت و ارشاد آن خواهد پرداخت (همان، 5/122 و 137). عزیمت امامخمینی به شهر قم (10/12/1357) کمتر از یک ماه پس از ورود به کشور (← همان، 6/277)، سپردن دولت موقت به مهدی بازرگان و وزرای غیر روحانی (همان، 6/54 و 6/213)، مخالفت جدی با ریاست جمهوری روحانیان (مهدوی کنی، 424) و در نهایت ریاست جمهوری سیدابوالحسن بنی صدر (انقلاب اسلامی، 1)، و حمایت اولیه ایشان از وی (صحیفه، 12/295 و 13/94، 104، 109، 141)، نشان از پایبندی ایشان به این سیاست در اوائل انقلاب دارد؛ اما تجربه دولت موقت (← مقاله دولت موقت) و عملکرد بنیصدر و عزل او از ریاست جمهوری (← مقاله بنیصدر، سیدابوالحسن) و مجموعه قضایای دو سال نخست پیروزی انقلاب اسلامی، نگاه ایشان را تغییر داد. امامخمینی با اذعان به اینکه از زمان اقامت در نجف بر این اعتقاد بوده که روحانیون در مناصب اجرایی قرار نگیرند، آن را مشروط به آن دانست که افراد متعهدی باشند که بتوانند کارها را بر اساس موازین اسلامی اداره کنند ولی در زمانی که افراد متعهد نباشند، یا نتوانند و یا نخواهند بر اساس موازین اسلامی عمل کنند، روحانیون نباید خود را کنار بکشند (همان، 13/433). ایشان با تأکید بر اینکه هر کس بفهمد اشتباه کرده است باید به اشتباه خود اعتراف و از آن بر گردد، به اشتباه خود در این نظر اقرار کرده است (همان، 18/241). ایشان با تصریح به اینکه روحانیون نباید موضع قبلی ایشان را دایمی تلقی کنند، خاطرنشان کرد که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی فکر میکرده است از میان غیر روحانیون افراد متدینی هستند که بتوانند کشور را آن گونه که خدا میخواهد و بر اساس اهدافی که مردم برای آن شهید دادهاند، اداره کنند اما در تجربه اداره کشور به این نتیجه رسیده است که اشتباه میکرده و اگر روحانیون کنار بکشند، کشور به حلقوم امریکا و شوروی میافتد (همان، 16/350). از نظر ایشان برخی افراد با اینکه متدین و خوب بودهاند، نتوانستهاند اهداف مورد نظر ایشان را که استقلال کشور بوده است پیگیری کنند، چنانکه برخی نیز خود را به عنوان افراد خوب جا زده و مناصب حکومتی را اشغال کردهاند (همان). در عین حال ایشان ابراز داشت، اینبار هم اصراری بر نظر خود ندارد و هر وقت به این نتیجه برسد که از غیر روحانیون کسانی میتوانند کشور را آن گونه که خداوند تعالی راضی است، اداره کنند، روحانیون به شغل اصلی خود که ارشاد و هدایت مردم و نظارت بر امور است بر میگردند (همان). البته ایشان تأکید داشت اکنون که حکومت اسلامی در قالب نظام جمهوری اسلامی، ظهور و بروز پیدا کرده است و با مدیریت روحانیت اداره میشود، روحانیان باید به رعایت شئون اسلامی و حفظ و مراقبت از خود توجه بیشتری کنند و متوجه باشند که هر گونه غفلت و بیتوجهی، منجر به صدمه واردشدن به حیثیت و موقعیت اسلام خواهد شد که غیر قابل جبران است (همان، 9/475) (← مقاله روحانیت). مدیریت امامخمینی: سیره عملی امامخمینی در مدیریت در دوره رهبری خود، گواه روشنی بر توان ایشان در مدیریت امور کشور بوده است: 1. مدیریت در رفتار: برای مدیریت، دستکم پنج وظیفه اصلی بیان شده است: الف) برنامهریزی: ترسیم آینده سازمان، پیشبینی امکانات مورد نیاز و تعیین راههای تحقق اهداف (کونتز و دیگران، 1/77)؛ ب) سازماندهی: تعیین صریح وظایف و اختیارات و برقراری هماهنگی میان مشاغل مختلف در سازمان (همان، 1/79)؛ ج) بهکارگماری نیروی انسانی: شناخت و تأمین نیروی انسانی مورد نیاز بر اساس ساخت سازمان؛ د) رهبری: برانگیختن و هدایت افراد برای پیشبرد و تحقق اهداف سازمان (همان، 1/81)؛ هـ) نظارت: سنجش و اصلاح عملکرد به منظور اطمینان از تحقق درست اهداف پیشبینیشده (همان، 1/82). با ملاحظه رفتار و اندیشه امامخمینی در زمینه مدیریت، میتوان به این واقعیت پی برد که ایشان با وظایف مدیریت بهخوبی آشنا بود و همزمان با رعایت همه آنها، همه توان خود را به کار میگرفت. داشتن برنامه و هدف در کارها (صحیفه، 17/121 ـ 122، 129 و 21/91، 158)، خدمت به ملت (همان، 20/55) و محرومان جامعه (همان، 9/122)، نیازشناسی و اولویتگذاری (همان، 19/149 ـ 151 و 21/233)، سازماندهی و ایجاد تشکیلات مناسب (همان، 7/185، 364 ـ 365 و 12/164)، انتخاب افراد شایسته برای واگذاری پستهای مهم (همان، 6/171؛ 10/524 و 16/371، 475)، تقسیم وظایف و جلوگیری از دخالت دستگاهها در حوزه مأموریت یکدیگر (همان، 13/62، 135 و 15/269)، واگذاری اختیارات و دخالتنکردن در امور دستگاههای اجرایی (همان، 13/175، 263؛ 14/75 و 21/64) و در نهایت نظارت دقیق بر انجام وظایف مسئولان و دستگاهها و افراد (همان، 9/121؛ 10/311؛ 12/439 ـ 440 و 15/436)، شواهد روشنی بر اِشراف امامخمینی بر وظایف مدیریت و به کارگیری بههنگام آنهاست. 2. احساس دَین به مردم: امامخمینی از ابراز احساسات مردم و جوانان نه تنها گرفتار غرور و خودپسندی نمیشد، بلکه تکلیف خود را زیادتر میدید و آن را برای خود و دیگر مسئولان نظام به منزله نعمتی میدانست که نمیتوان از عهده شکر آن برآمد؛ از اینرو معتقد بود مدیران و مسئولان، موقعیت و منزلت خود را مدیون مردماند و همه باید در ادای دَین خود به مردم تلاش کنند (همان، 20/54 ـ 55)؛ به همین جهت برخی از تحلیلگران معتقدند از عوامل موفقیت امامخمینی در رهبری جامعه، محبت و علاقه قلبی و متقابل میان ایشان و مردم بود (عابدی جعفری، 7 و 33). 3. مشورت در امور: امامخمینی برای اصلاح امور کشور، مسئولان را به مشورت در کارها توصیه میکرد (صحیفه، 15/380 و 21/64). خود ایشان هم در موضوعات مهم با مسئولان کشوری و لشکری و حتی در نوشتن نامهها و مکاتبات اداری پیش از انتشار، با اطرافیان بهویژه اعضای دفتر مشورت میکرد و از نظرهای اصلاحی خبرگان و کارشناسان بهره میگرفت و آنان را به تذکردادن به خودش تشویق میکرد (همان، 14/516 ـ 517 و 20/442 ـ 443)؛ به همین جهت ایشان پیش از آنکه یک «مدیر» باشد، در نقش یک «رهبر» ظاهر شد (عابدی جعفری، 31 ـ 32). 4. نکوداشت مدیران شایسته: امامخمینی در کنار تذکر و سختگیری بر مدیران در یادآوری وظایف خطیر آنان و تأکید بر انجام صحیح آن، به همان نسبت در دوره رهبری خود از برخی مدیران به دلیل لیاقت، تعهد، تدین (صحیفه، 14/518 ـ 519 و 21/20، 142)، صلاحیت اخلاقی (همان، 14/516)، حسن تدبیر، کفایت، وثاقت، امانت (همان، 19/71) و مانند آن به نیکی یاد کرد و آنان را به دلیل برخورداری از این خصلتهای پسندیده ستود. 5. تبدیل تهدیدها به فرصت: از ویژگیهای مدیریتی امامخمینی باید به تصمیمگیریهای مهم ایشان در شرایط خاص همچون تسخیر لانه جاسوسی امریکا به دست دانشجویان پیرو خط امام، شهادت یاران نزدیک به دست افراد و گروههای مخالف و منحرف در آغاز انقلاب و تصمیم بهموقع ایشان در پایاندادن به جنگ تحمیلی اشاره کرد که تصمیمگیری بههنگامِ ایشان در شرایط بحرانی، توانست تهدیدهای جدی برای کشور را به فرصت تبدیل کند (عابدی جعفری، 36 ـ 40) (← مقالههای اخلاق و سیره امامخمینی؛ تسخیر لانه جاسوسی امریکا؛ ترور؛ قطعنامه 598). منابع: قرآن کریم؛ ابنسینا، حسینبنعبدالله، الهیات دانشنامه علائی، تصحیح محمد معین، همدان، دانشگاه بوعلی سینا، چاپ دوم، 1383ش؛ ابنشعبه حرانی، حسنبنعلی، تحف العقول فیما جاء من الحکم و المواعظ عن آلالرسول(ص)، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1404ق؛ احسائی، ابنابیجمهور، عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیه، تحقیق مجتبی عراقی، قم، مؤسسه سیدالشهداء(ع)، چاپ اول، 1403ق؛ الوانی، سیدمهدی، مدیریت عمومی، تهران، نی، چاپ هفتم، 1373ش؛ امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ پنجم، 1389ش؛ همو، ولایت فقیه، حکومت اسلامی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ بیستم، 1388ش؛ انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن، چاپ دوم، 1382ش؛ انقلاب اسلامی، روزنامه، 9/11/58ش؛ بجنوردی، سیدحسن، القواعد الفقهیه، تحقیق مهدی مهریزی و محمدحسین درایتی، قم، نشر الهادی، چاپ اول، 1419ق؛ تقوی دامغانی، سیدرضا، نگرشی بر مدیریت اسلامی، تهران، نخیل، چاپ سوم، 1387ش؛ نظامالملک طوسی، حسنبنعلی، سیر الملوک (سیاستنامه)، به اهتمام هیوبرت دارک، تهران، علمی فرهنگی، چاپ سوم، 1372ش؛ داناییفرد، حسن، چالشهای مدیریت دولتی در ایران، تهران، سمت، چاپ دوم، 1388ش؛ دَفت، ریچارد ال، تئوری و طراحی سازمان، ترجمه علی پارسائیان و سیدمحمد اعرابی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای بازرگانی، چاپ نهم، 1387ش؛ زبیدی، سیدمحمدمرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، تصحیح علی هلالی و علی شیری، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1414ق؛ ساروخانی، باقر، دائرةالمعارف علوم اجتماعی، تهران، کیهان، چاپ اول، 1370ش؛ شیخ اشراق، سهروردی، شهابالدین، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانری کربن و دیگران، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ دوم، 1375ش؛ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق؛ عابدی جعفری، حسن، رهبری و مدیریت امامخمینی، قم، جزوه آموزشی، مؤسسه تنظیم ...، چاپ اول، 1384ش؛ فارابی، ابونصر، آراء اهل المدینة الفاضلة و مضاداتها، تحقیق علی بوملحم، بیروت، الهلال، چاپ اول، 1995م؛ قمی، علیبنابراهیم، تفسیر القمی، تصحیح سیدطیب موسوی جزایری، قم، دارالکتاب، چاپ سوم، 1363ش؛ کونتز، هَرُولد و دیگران، اصول مدیریت، ترجمه محمدعلی طوسی و دیگران، تهران، مرکز آموزش مدیریت دولتی، چاپ دوم، 1372ش؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق؛ مصاحب، غلامحسین، دایرةالمعارف فارسی، تهران، امیرکبیر، چاپ چهارم، 1383ش؛ مهدوی کنی، محمدرضا، خاطرات آیتالله مهدوی کنی، تدوین غلامرضا خواجهسروی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، 1387ش؛ نبوی، محمدحسن، مدیریت اسلامی، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، 1375ش؛ نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، 1379ش.