اجزا
اِجزا، اصطلاح اصولی به معنای کافیبودن عمل انجامشده از اعاده و قضا.
امامخمینی، اجزا را پایانیافتن امر و نهی پس از انجام ماموربه و عدم اقتضا برای بقا میداند.
در تبیین ماهیت اِجزا به دو نکته توجه شدهاست: لفظی یا عقلیبودن و تعدد یا وحدت امر به طبیعت. امامخمینی، مسئله اجزای هر امر نسبت به خودش را، به لحاظ ماهیت بحث از آن، عقلی شمرده؛ اما مسئله اجزای امر اضطراری یا ظاهری از امر واقعی را لفظی دانستهاست.
برای اجزا، سه قسم ذکر شده: اِجزای ماموربه از امر خود: امامخمینی قائل است که عمل به ماموربه واقعی از امر واقعی و ماموربه اضطراری و ظاهری از امر اضطراری و ظاهری اگر با اَجزا و شرایط خاص خود انجام شوند، مجزی است.
اِجزای ماموربه اضطراری از ماموربه واقعی: اصل اولی این است که امتثال هیچ امری، مجزی از امتثال امر دیگر نیست، مگر اینکه دلیلی بر آن وجود داشته باشد..
اجزای امر ظاهری از واقعی: در اینباره آرای مختلفی گزارش شدهاست: عدم اجزای مطلق، اجزای مطلق در امارات و اصول و تفصیل میان امارات و اصول و تفصیل در امارات بنابر مبنای طریقیت و سببیت.
امامخمینی، در امارات بنابر طریقیت، قائل به عدم اجزا شده است؛ و در مورد امارات عقلایی و شرعی به سبب اینکه اماره تنها کاشف از حکم واقعی است که امتثال نشده، قائل به عدم اجزا شده و میان امارات قایم بر احکام یا موضوعات، فرقی نگذاشته است. و در اصول عملیه متذکر میشود قول به اجزا، به جهت حکومت دلیل تشریعِ اصول بر ادله اَجزا، شرایط و موانعِ اَفعال است، و در تمام اصول عملیه قائل به اجزا شده است.
برخی از اصولیان ذیل مسئله اجزا در باب اوامر به بررسی مسئله تبدل رای مجتهد و حکم فقهی آن برای خود او و مقلدانش پرداختهاند.
معنای لغوی و اصطلاحی
اِجزا یا اِجزاء از ریشه «جزء» به معنای اکتفا به شیء است[۱] و در اصطلاح، انتفای تکلیف پس از انجام عمل، [۲] اعم از اعاده و قضا[۳] یا اسقاط قضا[۴] به معنای مطلق تدارک در وقت یا خارج آن است.[۵] برخی تاکید کردهاند اجزا در کلمات علما نیز در معنای لغوی (اکتفا به عمل انجامشده) بهکار رفته است[۶] که لازمه آن کفایت از تکرار عمل به اعاده و قضاست.[۷] از لابهلای سخنان امامخمینی به دست میآید ایشان اجزا را به معنای سقوط امر و تکلیف، پس از انجام عمل دانسته است[۸]؛ البته ایشان در جای دیگر تصریح کرده اجزا در واقع پایانیافتن امر و نهی پس از انجام ماموربه و عدم اقتضا برای بقاست.[۹]
پیشینه
در کتابهای فقهی گذشته به مناسبتِ برخی از فروع فقهی مانند نماز با تیمم، به مجزیبودن اشاره شده است.[۱۰] این بحث در نخستین کتابهای اصولی[۱۱] بهاختصار ذکر شده و در دورههای بعد نیز این روند ادامه یافته است.[۱۲] همزمان با غلبه اخباریگری، بحث از آن راکد ماند؛ به گونهای که حتی در معدود کتابهای اصولی این دوره مانند وافیه فاضل تونی و معالم الاصول نیز بحثی جدی از آن مشاهده نمیشود. پس از افول اخباریگری در اواخر قرن دوازدهم، این بحث به دنبال سایر مباحث علم اصول ارتقا یافت.[۱۳] از نیمه قرن سیزدهم هجری قمری، بحث اجزا در کلام شیخ انصاری عمق و غنا یافت[۱۴] و پس از آن، سیر تکاملی خود را ادامه داد و در غالب کتابهای اصولی در بحث اوامر به طور مبسوط به آن پرداخته شد. در منابع اهل سنت نیز بحث اجزای انجام ماموربه از امر خود و از کفایت انجام در خارج وقت و قضا مطرح شده است[۱۵] که در هر دو مورد، عموم آنان قائل به اجزا شدهاند[۱۶]
امامخمینی بحث اجزا را در کتاب مناهج الوصول[۱۷] مطرح و مانند دیگر علمای اصول در درسهای اصولی خود بهتفصیل مسائل آن را بررسی کرده است. ایشان در کتابهای فقهی خود نیز به فراخور برخی مسائل، به آن اشاره کرده است.[۱۸]
ماهیت بحث
در تبیین ماهیت این بحث به دو نکته توجه شده است:
- لفظی یا عقلیبودن: ظاهر تعبیرهای گروهی از علما در عنوان مسئله که از آن به «دلالت و اقتضای امر بر اجزا» تعبیر کردهاند و ذکر این مسئله در مباحث الفاظ اصول، [۱۹] اشعار به لفظیبودن بحث دارد. هرچند با تامل در کلمات علما روشن میشود مسئله در نظرشان لفظی صرف نبوده است[۲۰]؛ چنانکه شیخ انصاری و پس از وی دیگر اصولیان با تغییر عنوانِ مسئله و بحث از «اقتضای انجام ماموربه بر وجه خویش» به اجزا، [۲۱] بر عقلیبودن بحث تاکید کردهاند؛ زیرا اجزا را لازمه انجام ماموربه و از شئون آن و نه از مقتضیات لفظِ امر دانستهاند.[۲۲]
امامخمینی تعیین لفظی یا عقلیبودن بحث اجزا را در همه اقسام آن، صحیح نمیداند.[۲۳] ایشان مسئله اجزای هر امر نسبت به خودش را، به لحاظ ماهیت بحث از آن، عقلی شمرده؛ اما مسئله اجزای امر اضطراری یا ظاهری از امر واقعی را لفظی دانسته است؛ زیرا در این دو مسئله بحث از تقدم دلیل اوامر اضطراری یا ظاهری بر دلایل اوامر اختیاری و واقعی است که بحث از دلیل و دلالت الفاظ آن است[۲۴]؛
- تعدد یا وحدت امر به طبیعت: به نظر امامخمینی سخنان بیشتر اصولیان متاخر[۲۵] در مسئله اجزای امر اضطراری و ظاهری از اختیاری و واقعی، ظهور دارد که دو امر منجّز، به دو طبیعت وجود دارد: یک امر به طبیعت در حال اختیار و علم به واقع و امر دیگر به طبیعت در حال اضطرار یا جهل تعلق گرفته است؛ آنگاه بحث در این است که آیا انجام طبیعت در اضطرار مثلاً مجزی از طبیعت در حال اختیار است یا نه.[۲۶] ایشان ظاهر عبارات برخی از علما و صریح برخی دیگر را[۲۷] این صورت دانسته که بیش از یک امر به طبیعت تعلق نگرفته است و آن طبیعت دارای حالاتی مانند اختیار یا اضطرار و علم یا شک است که در این صورت ماموربه یک طبیعت است و اختلاف تنها در افراد طبیعت است، نه در تعدد امر و تعدد طبیعت؛ بنابراین مکلف در حال اختیار به گونه خاصی از طبیعت و در حال اضطرار به گونه دیگری، امر شده است؛ از اینرو بر مبنای اول، بحث از اجزا بحث از امتثال و مجزیبودن طبیعت دوم به جای طبیعت اول و بر مبنای دوم بحث از اجزا، مجزیبودن کیفیت اضطراری یا ظاهری از کیفیت اختیاری و واقعی است.[۲۸] ایشان نماز را که جزو مسائل مهم بحث اجزاست، از مصادیق مبنای دوم و برخی از ابواب دیگر مانند کفاره صید و ظهار و قتل خطایی را از مصادیق مبنای اول و تعدد امر میداند؛ از اینرو قائل به گسترش بحث میشود.[۲۹]
اقسام و احکام
علمای اصول برای اجزا، سه قسم ذکر کردهاند: اجزای ماموربه از امر خودش، اجزای ماموربه اضطراری از واقعی و اجزای ماموربه ظاهری از واقعی. بسیاری از آنان میان اجزای امتثال امرِ اضطراری و ظاهری از امر اختیاری و واقعی و نیز اجزای امتثال هر امری از خودش را تفصیل ندادهاند و اطلاق کلام آنان شامل همه این موارد میشود[۳۰]؛ اما اصولیان متاخر تنها در برخی موارد قائل به اجزا شدهاند و بهتفصیل به بررسی حکم این سه قسم پرداختهاند:
اِجزای ماموربه از امر خود
علمای اصول اختلاف نظری ندارند[۳۱] که عمل به ماموربه واقعی از امر واقعی و ماموربه اضطراری و ظاهری از امر اضطراری و ظاهری اگر با اَجزا و شرایط خاص خود انجام شوند، مجزی است.[۳۲][۳۳][۳۴][۳۵]
امامخمینی نیز ضمن پذیرش اجزا، در تبیین آن اذعان میکند اراده و امر آمر به طبیعت، برای تحصیل غرض از آن امر است؛ بنابراین اگر هر یک از ماموربه واقعی یا اضطراری و ظاهری با شرایط خاص خودش انجام شود، بقای امر و وجوب اعاده آن ممکن نیست؛ زیرا با حصول غرض که علت امر و اراده آن است، اراده از امر نیز پایان مییابد و بقای آن مستلزم بقای معلول بدون علت خواهد بود.[۳۶] ایشان در ادامه به بررسی مسئله تبدیل یک امتثال به امتثال دیگر پرداخته و همانند بسیاری دیگر، [۳۷] قائل به امتناع شده است؛ زیرا عمل به ماموربه با تمام اجزا و شرایط، علت تام در حصول غرض است و پس از عمل به آن قهراً امر ساقط میشود و دیگر امری وجود ندارد تا سبب تحقق امتثال به فرد اخیر شود، لکن تبدیل مصداقی از ماموربه به مصداقی دیگر را که محصّل غرض مولا بوده پذیرفته است؛ گرچه امر نداشته و امتثال به شمار نمیآید.[۳۸]
اِجزای ماموربه اضطراری از ماموربه واقعی
اصل اولی نزد علمای اصول این است که امتثال هیچ امری، مجزی از امتثال امر دیگر نیست، مگر اینکه دلیلی بر آن وجود داشته باشد.[۳۹] پس در امر ظاهری و اضطراری اگر دلیلی بر اجزای آن دو از امر واقعی و اختیاری نباشد، نیازی به دلیل بر عدم اجزا نیست.
در بررسی این مسئله از زمان آخوند خراسانی، بحث از دو مقام مرسوم شده است:
- مقام تصور و امکان (ثبوت) و صورتهای قابل تصور از مسئله در وافیبودن عملِ انجامشده از تمام یا بعضی از مصلحت واقعی یا قابل جبران و تدارکبودن آن مصلحت و عدم آن؛
- مقام تحقق (اثبات). [۴۰] عمده علمای پس از آخوند مانند آقاضیاء عراقی، از وی پیروی کرده و بحث را در همین دو مقام مطرح کردهاند.[۴۱]
امامخمینی از مقام ثبوت و امکان، به علت بیفایدهبودن، بحث نکرده است؛ زیرا دلیل و اطلاق آن دلالتی ندارد بر اینکه عمل انجامشده وافی به مصلحت است یا نه، بلکه باید از دلیل خارجی فهمید که این خود، خروج از محل بحث است.[۴۲] ایشان مانند بعضی دیگر از علما، [۴۳] در دو صورت «اعاده در وقت» و «قضا در خارج وقت» به بررسی مسئله اجزای ماموربه اضطراری پرداخته است:
- اعاده در وقت: اجزای ماموربه اضطراری (مانند نماز با تیمم) از امر واقعی (مانند نماز با وضو) در فتاوای فقهی مورد پذیرش علماست؛ هرچند در بیان وجه آن به حسب قواعد، اختلاف نظر وجود دارد.[۴۴] بیشتر اصولیان مانند شیخ انصاری، [۴۵] آخوند خراسانی[۴۶] و حائری یزدی، انجامدادن عمل در اول وقت را که به آن «بدار» میگویند جایز دانستهاند و به سبب اطلاق ادله اضطرار، [۴۷]درباره اعاده و قضا قائل به اجزا شدهاند؛ هرچند برخی نیز قائل به تفصیل شدهاند.[۴۸]
امامخمینی در آغاز اشاره میکند باید احراز شود دلیل، اطلاق دارد و صرف وجود اضطرار و عذری که تمام وقت را اشغال نمیکند (عذر غیر مستوعب) کافی است و موضوع تکلیف و امر میباشد؛ چون بحث از اجزای ماموربه اضطراری، فرع وجود امر است.[۴۹] در این صورت انجامدادن عمل در اول وقت (بدار) جایز است. البته ایشان پذیرفته است که ادله، اطلاق دارند و بدار جایز است.[۵۰] بنابر مبنای ایشان نیز امر متعدد نیست و تنها یک امر به یک طبیعت تعلق گرفته است؛ بر این اساس ایشان قائل به اجزا شده است؛ زیرا امر واحد به طبیعتی خورده است که دارای مصادیق اختیاری و اضطراری است و چنانچه دلیلی از میان افراد طبیعت، امتثال فرد اضطراری را مجاز کند، مکلف از نظر عقل یا شرع مخیر است فرد اضطراری را در حال اضطرار و بدار انجام دهد یا اینکه تا زمان زوالِ عذر و انجامدادن فرد اختیاری منتظر بماند؛ بنابراین با عمل به فرد اضطراری، طبیعت ماموربه با هر چه که در آن معتبر بوده، انجام شده و با فرض انجام طبیعت ماموربه، بقای امر معقول نیست؛ زیرا امتثال هر امری مسقط آن امر است.[۵۱] ایشان در ادامه به بررسی مسئله اجزا بر مبنای دیگران که قائل به تعدد امر میباشند پرداخته است.[۵۲]
تمام این مباحث در جایی است که ادله اطلاق داشته و شامل عذر غیر مستوعب باشند؛ اما اگر مفاد ادله مجمل باشد و این احتمال داده شود که موضوع امر اضطراری، تنها فراگیری اضطرار در تمام وقت (عذر مستوعب) است و عذر غیر مستوعب، جواز انجامدادن عمل را نمیآورد، در این صورت با اجمال دلیل، نوبت به اصل عملی میرسد.[۵۳] دراینباره گروهی چون شیخ انصاری، [۵۴] آخوند خراسانی، [۵۵] حائری یزدی، [۵۶] خویی[۵۷] و دیگران[۵۸] با استناد به اصل برائت از وجوب اعاده، اجزا را متعین دانستهاند. برخی نیز استناد به این اصل را نپذیرفته و حکم به احتیاط دادهاند.[۵۹]
امامخمینی بر اساس مبنای خود یعنی وحدت امر، قائل به اشتغال شده است؛ زیرا این مسئله از موارد دَوَران امر میان تعیین و تخییر است که در این صورت در مقام امتثال، فردِ اختیاری متعین است و نمیتوان به فرد مشکوک بسنده کرد[۶۰]؛ زیرا بنابر وحدت امر، تنها یک امر به طبیعت وجود دارد و پس از امتثال ماموربه اضطراری و رفع عذر، شک در سقوط تکلیف به طبیعت وجود دارد و جای اشتغال است[۶۱]؛
- قضا در خارج وقت: در صورتی که عذر در تمام وقت فراگیر باشد و پس از خروج وقت برطرف شود، اگر مفاد دلیل اضطرار، جواز بدار باشد و در فرض ارتفاع عذر در داخل وقت، قول به اجزا متعین باشد، در خارج وقت نیز اجزا متعین و قضا واجب نیست؛ اما اگر مفاد دلیلِ اضطرار جواز بدار نباشد، بلکه مختص به عذر تماموقت باشد، برای اثبات عدم وجوب قضا، باید به دلایل دیگری رجوع کرد.[۶۲] در این صورت برخی از اصولیان قائل به اجزا شدهاند.[۶۳] امامخمینی در این فرض میان وحدت امر در حالت اختیار و اضطرار و تعدد امر تفصیل داده است. ایشان بنابر مبنای خود که وحدت امر است، قائل به اجزا شده است؛ زیرا فوت-که موضوع قضاست-در اینجا صدق نمیکند و با انجامدادن طبیعت ماموربه اضطراری در داخل وقت، موضوعی برای قضا نمیماند[۶۴]؛ اما بنابر تعدد امر، اجزا را تمام ندانسته است، جز در صورتی که دلیل جداگانهای مانند اجماع دلالت کند بیش از یک نماز در یک وقت، بر مکلف واجب نیست.[۶۵] طبق نظر ایشان در صورت شک در وجوب قضا، برائت جاری میشود؛ زیرا موضوعِ قضا فوت است و با فرض عمل به ماموربه اضطراری، در صدق فوت، تردید وجود دارد. در این صورت استصحاب عدم انجام فریضه نیز کارایی ندارد و موضوع قضا را ثابت نمیکند؛ زیرا این اصل، مثبت بوده، حجت نیست.[۶۶]
اجزای امر ظاهری از واقعی
در خصوص اجزای امر ظاهری از واقعی، آرای مختلفی گزارش شده است:
- عدم اجزای مطلق که از ظاهر کلمات شیخ انصاری[۶۷] و حائری یزدی[۶۸] استفاده میشود امر ظاهری چه در اعاده یا قضا و چه در اصول یا امارات مجزی نیست.
- اجزای مطلق در امارات و اصول.[۶۹] بروجردی قول به اجزا را منسوب به فقهای گذشته تا عصر شیخ انصاری و پیدایش اختلاف نظر را از زمان انصاری و پس از آن دانسته است. .[۷۰]
- تفصیل میان امارات و اصول و تفصیل در امارات بنابر مبنای طریقیت و سببیت که خود دارای وجوه مختلفی است.[۷۱]
امامخمینی در آغاز به تبیین مسئله پرداخته و بحث را در جایی دانسته است که دلیل اجتهادی یا اصل عملی، بر جزئیت یا شرطیت یا عدم مانعیت چیزی در ماموربه یا بر عدم جزئیت و مانند آن دلالت کند و پس از عمل به آن، کشف خلاف شود. ایشان بحث را اعم از شبهات موضوعیه (مانند قیام بینه در اثبات جهت قبله) و حُکمیه (مانند دلالت خبر واحد بر عدم جزئیت سوره در نماز) میداند که ظاهر کلام اصولیان[۷۲] نیز حکایت از اعمبودن محل نزاع دارد[۷۳]؛ هرچند در صورتی که اماره یا اصل بر واجبنبودن یک عمل مانند نماز جمعه دلالت و مکلف آن را ترک کند و پس از آن کشف خلاف شود، داخل در محل نزاع نیست و اجزا در آن بیمعنا خواهد بود.[۷۴]
امامخمینی سپس در دو بخش امارات و اصول بحث را دنبال کرده و در امارات بنابر طریقیت، قائل به عدم اجزا شده است؛ ولی متعرض حکمِ مسئله بر مبنای سببیت نشده است، که شاید به جهت وضوح مسئله و لزوم اجزا باشد.[۷۵] ایشان سپس حجیت امارات عقلایی و شرعی را مطرح و بررسی کرده و در همه آنها به سبب اینکه اماره تنها کاشف از حکم واقعی است که همچنان محفوظ است و امتثال نشده، قائل به عدم اجزا شده[۷۶] و میان امارات قایم بر احکام یا موضوعات، فرقی نگذاشته است.[۷۷]
امامخمینی در اصول عملیه متذکر میشود قول به اجزا، به جهت حکومت ادله اصول بر خود احکام واقعی نیست؛ زیرا عالم و جاهل در احکامِ واقعی مشترکاند، بلکه از باب حکومت دلیل تشریعِ اصول بر ادله اَجزا، شرایط و موانعِ اَفعال است[۷۸]؛ به گونهای که دایره شرایط و اَجزا توسعه مییابد و شرط طهارت در نماز مثلاً، پس از تشریع طهارت استصحابی، اعم از طهارت واقعی و طهارت ظاهری میگردد.[۷۹] در این صورت مکلف با بهجا آوردن نماز با طهارت استصحابی، فعل را با شرایط خودش در ظرف شک بهجا آورده که لازمه آن اجزاست. ایشان در تمام اصول عملیه مانند اصل طهارت و حلیت و استصحاب و قاعده فراغ و تجاوز، قائل به اجزا شده است؛ ولی چون لسان دلیل هر اصل را متفاوت از دیگری یافته از هر یک از آنها جداگانه بحث کرده است: [۸۰]
- اصل طهارت و حلیت: امامخمینی ادله این دو اصل در روایات[۸۱] را حاکم بر ادله اشتراط طهارت و تذکیه میداند که از آن توسعه در ناحیه شروط استفاده میشود و به تبع آن، آثار طهارت و حلیت بر مشکوکالطهاره و مشکوکالحلیه مترتب میشود؛ بنابراین در صورت کشف خلاف مجزی خواهد بود[۸۲]؛ مگر در بعضی موارد در فقه که دلیل خاصی بر اعاده وارد شده باشد[۸۳]؛
- برائت شرعیه: این اصل، مفاد حدیث رفع است.[۸۴] امامخمینی کلمه «رفع» در این حدیث را بر رفع ظاهری، نه رفع حقیقی حمل میکند؛ یعنی آثار رفع امر مشکوک، بار میشود که این رفع به صورت رفع موضوع، در حدیث بیان شده است؛ از اینرو بر ادلهای که متکفل بیان اَجزا و شرایط است، حاکم میشود و موجب توسعه آنها میگردد؛ پس اگر در جزئیت یا شرطیت یا مانعیت چیزی شک شد، مقتضای حدیث رفع، جواز ترتیب آثار رفع به شکل ظاهری است که ازجمله این آثار، جواز انجامدادن ماموربه بر اساس مقتضای رفع در مقام امتثال است؛ بنابراین اگر پس از نماز، کشف خلاف شود، اعاده و قضا واجب نیست[۸۵]؛
- استصحاب: با توجه به اختلاف مبانی در حجیت استصحاب، مسئله اجزا نیز محل اختلاف است. بنابر مبنای امارهبودن استصحاب و جعل آن به جهت حفظ واقع که نظر نخست امامخمینی بود[۸۶] و همچنین بنابر اینکه شارع آن را طریق به واقع قرار داده و به استمرار یقین سابق در ظرف شک، حکم کرده است، در صورت کشف خلاف، عمل به استصحاب، مجزی از واقع نخواهد بود[۸۷]؛ اما بنابر اینکه حکم شارع به وجوب ترتیب آثار، از باب تعبد است و ظاهر عبارت «لاتنقض» ترتیب آثار متیقن بر مشکوک یا تنزیل مشکوک به منزله متیقن است-که نظر برگزیده بعدی امامخمینی بوده است[۸۸] در این فرض دلیل استصحابْ، حاکم بر دلیل شرایط و موانع بوده، مجزی است[۸۹]؛
- قاعده فراغ و تجاوز: امامخمینی اصل عملی بودن این قاعده را موافق با روایات این باب[۹۰] میداند و از آنها بنای عملی بر وجود شیء مشکوک، به شکل تعبدی و ضابطه کلیهای استظهار میکند؛ به این معنا که آنچه انجام شده و در آن شک افتاده، مصداق تعبدی ماموربه بوده و عمل اگرچه در واقع ناقص است، به منزله عمل کامل به شمار میآید که لازمه آن سقوط امر و اِجزاست.[۹۱]
اجزا در تبدل رای مجتهد
برخی از اصولیان ذیل مسئله اجزا در باب اوامر به بررسی مسئله تبدل رای مجتهد و حکم فقهی آن برای خود او و مقلدانش پرداختهاند.[۹۲] امامخمینی بر این باور است که محل طرح این بحث، مبحث اجتهاد و تقلید است، زیرا محل نزاع در اجزای امر اضطراری یا ظاهری، جایی است که وجود امر در زمان اضطرار یا جهل، احراز گردد؛ اما اگر چنین نباشد و تنها توهم امر شده باشد، خروج از محل نزاع خواهد بود و مسئله تبدل رای غالباً از این قبیل است؛ اما اگر تبدل رای داخل در بحث شود، از نظر ایشان آنچه در تفصیل میان امارات و اصول گذشت، در اینجا نیز جاری میگردد؛ یعنی اگر مستند رای مجتهد امارات باشد، مجزی نخواهد بود و اگر مستند او اصول عملیه باشد، مجزی است.[۹۳]
در خصوص اجزا به لحاظ عمل مقلدان، نظر مشهور میان عالمان، قول به عدم اجزاست.[۹۴] امامخمینی نیز در یک جا قائل به عدم اجزا شده است؛ زیرا مستند مقلدان در عمل، اصول حکمیه نیست، بلکه اماره است که همان رای مجتهد میباشد و در صورت تبدل رای مجتهد، دلیلی بر اجزا نخواهد بود[۹۵]؛ اما در کتاب الخلل فی الصلاة در عمل مقلد نیز با استناد به حدیث رفع و عمومیت آن در همه ابواب فقه، قائل به اجزا شده است[۹۶] ایشان در کتاب البیع نیز اشارهای به این امر کرده است.[۹۷]
پانویس
- ↑ ابنفارس، معجم، ۱/۴۵۵؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۱/۴۶-۴۷؛ طریحی، مجمع البحرین، ۱/۸۵.
- ↑ حلی، محقق، معارج الاصول، ۱۰۸.
- ↑ میرزای قمی، القوانین المحکمة، ۱/۲۸۹.
- ↑ حائری اصفهانی، الفصول الغرویة فی الاصول الفقهیه، ۱۱۶.
- ↑ ← انصاری، مطارح الانظار، ۱/۱۱۰.
- ↑ انصاری، مطارح الانظار، ۱/۱۱۲؛ آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۸۲.
- ↑ عراقی، نهایة الافکار، ۱/۲۲۳؛ بروجردی، نهایة الاصول، ۱۲۵.
- ↑ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۱/۲۵۷-۲۵۸ و ۲۶۳.
- ↑ امامخمینی، جواهر الاصول، ۲/۲۸۵.
- ↑ صدوق، المقنع، ۲۵-۲۶؛ مفید، المقنعه، ۶۰؛ طوسی، المبسوط، ۱/۳۰.
- ↑ مفید، مختصر التذکره، ۳۰؛ سید مرتضی، الذریعة ، ۱/۱۲۱-۱۲۵؛ طوسی، العده، ۱/۲۱۲-۲۱۴.
- ↑ حلی، محقق، معارج الاصول، ۱۰۸-۱۰۹؛ حلی، علامه، مبادئ الوصول، ۱۱۶-۱۱۷.
- ↑ میرزای قمی، القوانین المحکمة، ۱/۲۸۹-۳۰۰؛ مجاهد، مفاتیح الاصول، ۱۲۵-۱۲۷؛ حسینی، غایة المسئول، ۲۸۰-۲۸۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۰۷-۱۹۴.
- ↑ غزالی، المستصفی، ۲۱۶؛ آمدی، الاحکام فی اصول الاحکام، ۲/۱۷۵-۱۷۷.
- ↑ بیضاوی، تهذیب شرح الاسنوی، ۱/۱۳۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۹۷-۳۲۲.
- ↑ امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۱۳۷ و ۱۴۳؛ امامخمینی، الطهاره، ۲/۱۸، ۲۹ و ۴۷؛ امامخمینی، الخلل، ۲۷، ۱۱۳ و ۱۶۰.
- ↑ مفید، مختصر التذکره، ۳۰؛ سید مرتضی، الذریعة ، ۱/۱۲۱؛ میرزای قمی، القوانین المحکمة، ۱/۲۸۹.
- ↑ ← حلی، محقق، معارج الاصول، ۱۰۸-۱۰۹؛ حائری اصفهانی، الفصول الغرویة فی الاصول الفقهیه، ۱۱۶.
- ↑ انصاری، مطارح الانظار، ۱/۱۰۹؛ آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۸۲؛ نایینی، فوائد الاصول، ۱/۲۴۱.
- ↑ اصفهانی، نهایة الدرایه، ۱/۲۵۷.
- ↑ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۱/۲۵۰-۲۵۱.
- ↑ امامخمینی، مناهج الوصول، ۱/۲۹۸-۲۹۹.
- ↑ ← حائری اصفهانی، الفصول الغرویة فی الاصول الفقهیه، ۱۱۶؛ حسینی، غایة المسئول، ۲۸۲؛ آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۸۲.
- ↑ امامخمینی، مناهج الوصول، ۱/۳۰۳؛ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۱/۲۵۴.
- ↑ ← میرزای قمی، القوانین المحکمة، ۱/۲۹۶؛ بروجردی، نهایة الاصول، ۱/۱۲۷-۱۳۱.
- ↑ امامخمینی، جواهر الاصول، ۲/۲۹۰؛ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۱/۲۵۵.
- ↑ امامخمینی، مناهج الوصول، ۱/۳۰۴.
- ↑ سید مرتضی، الذریعة ، ۱/۱۲۱-۱۲۵؛ طوسی، العده، ۱/۲۱۲-۲۱۴؛ حلی، علامه، مبادئ الوصول، ۱۱۶-۱۱۷.
- ↑ خویی، محاضرات، ۲/۳۶.
- ↑ انصاری، مطارح الانظار، ۱/۱۱۶؛ آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۸۳.
- ↑ حائری یزدی، درر الفوائد، ۷۷-۷۸.
- ↑ نایینی، اجود التقریرات، ۱/۱۹۴؛ عراقی، نهایة الافکار، ۱/۲۲۴.
- ↑ اصفهانی، نهایة الدرایه، ۱/۲۶۲.
- ↑ امامخمینی، مناهج الوصول، ۱/۳۰۴؛ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۱/۲۵۷.
- ↑ عراقی، نهایة الافکار، ۱/۲۲۴-۲۲۶؛ اصفهانی، نهایة الدرایه، ۱/۲۶۲-۲۶۵؛ خویی، محاضرات، ۲/۳۶-۴۰.
- ↑ امامخمینی، مناهج الوصول، ۱/۳۰۴-۳۰۵.
- ↑ نایینی، اجود التقریرات، ۱/۲۰۷.
- ↑ آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۸۴-۸۶.
- ↑ عراقی، نهایة الافکار، ۱/۲۲۷؛ حائری یزدی، درر الفوائد، ۷۸-۸۱؛ بروجردی، نهایة الاصول، ۱۲۷-۱۳۲؛ صدر، بحوث فی علم الاصول، ۲/۱۳۷.
- ↑ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۱/۲۶۵؛ امامخمینی، جواهر الاصول، ۱/۳۱۱.
- ↑ نایینی، فوائد الاصول، ۱/۲۴۳؛ عراقی، نهایة الافکار، ۱/۲۲۷-۲۳۲.
- ↑ نایینی، اجود التقریرات، ۱/۱۹۵؛ روحانی، ۲/۴۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۲۰-۱۲۱.
- ↑ آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۸۵.
- ↑ حائری یزدی ، درر الفوائد، ۸۰.
- ↑ ← نایینی، فوائد الاصول، ۱/۲۴۵-۲۴۶؛ نایینی، اجود التقریرات، ۱/۱۹۶؛ عراقی، نهایة الافکار، ۱/۲۲۸-۲۲۹؛ بروجردی، نهایة الاصول، ۱۲۹-۱۳۰.
- ↑ امامخمینی، مناهج الوصول، ۱/۳۰۹-۳۱۰؛ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۱/۲۶۲.
- ↑ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۱/۲۶۴؛ امامخمینی، جواهر الاصول، ۲/۳۰۷.
- ↑ امامخمینی، مناهج الوصول، ۱/۳۱۰؛ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۱/۲۶۲-۲۶۳؛ امامخمینی، جواهر الاصول، ۲/۳۰۷-۳۰۸؛ امامخمینی، تنقیح الاصول، ۱/۲۹۳-۲۹۴.
- ↑ امامخمینی، مناهج الوصول، ۱/۳۱۰-۳۱۱.
- ↑ ← صدر، بحوث فی علم الاصول، ۲/۱۵۰.
- ↑ انصاری، مطارح الانظار، ۱/۱۲۲.
- ↑ آخوند خراسانی، کفایة الاصول، 85.
- ↑ حائری یزدی ، درر الفوائد، 80.
- ↑ حاشیه اجود التقریرات، ۱/۱۹۶؛ محاضرات، ۲/۵۰-۵۱.
- ↑ اصفهانی، نهایة الدرایه، ۱/۲۷۱-۲۷۴؛ صدر، بحوث فی علم الاصول، ۲/۱۵۰-۱۵۴.
- ↑ عراقی، نهایة الافکار، ۱/۲۳۰؛ بروجردی، نهایة الاصول، ۱۳۲.
- ↑ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۱/۲۶۵.
- ↑ امامخمینی، مناهج الوصول، ۱/۳۱۲.
- ↑ صدر، بحوث فی علم الاصول، ۲/۱۵۴-۱۵۵.
- ↑ انصاری، مطارح الانظار، ۱/۱۲۴؛ آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۸۵.
- ↑ امامخمینی، مناهج الوصول، ۱/۳۱۰؛ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۱/۲۶۳.
- ↑ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۱/۲۶۴-۲۶۵؛ امامخمینی، جواهر الاصول، ۲/۳۰۹.
- ↑ امامخمینی، مناهج الوصول، ۱/۳۱۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۲۷ و ۱۳۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۸۱-۸۲.
- ↑ اصفهانی، بحوث، ۱/۱۲۰-۱۲۵ و ۱۲۹؛ بروجردی، نهایة الاصول، ۱۴۱.
- ↑ بروجردی، نهایة الاصول، ۱۴۱.
- ↑ آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۸۶-۸۷؛ عراقی، نهایة الافکار، ۱/۲۴۳-۲۵۵؛ خویی، محاضرات، ۲/۷۶-۹۹.
- ↑ ← انصاری، مطارح الانظار، ۱/۱۵۳؛ نایینی، اجود التقریرات، ۱/۱۹۸-۲۰۰.
- ↑ امامخمینی، مناهج الوصول، ۱/۳۱۴-۳۱۵؛ امامخمینی، تنقیح الاصول، ۱/۲۹۸.
- ↑ امامخمینی، مناهج الوصول، ۱/۳۱۴-۳۱۵.
- ↑ امامخمینی، جواهر الاصول، ۲/۳۲۲-۳۲۳.
- ↑ امامخمینی، مناهج الوصول، ۱/۳۱۵؛ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۱/۲۶۹-۲۷۰؛ امامخمینی، تنقیح الاصول، ۱/۲۹۸-۲۹۹.
- ↑ امامخمینی، مناهج الوصول، ۱/۳۱۶؛ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۱/۲۷۱.
- ↑ امامخمینی، مناهج الوصول، ۱/۳۱۸.
- ↑ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۱/۲۷۳؛ امامخمینی، جواهر الاصول، ۲/۳۳۹.
- ↑ امامخمینی، مناهج الوصول، ۱/۳۱۷-۳۲۲؛ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۱/۲۷۲-۲۷۸.
- ↑ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعه، ۳/۴۶۷ و ۱۷/۸۹.
- ↑ امامخمینی، مناهج الوصول، ۱/۳۱۷-۳۱۹؛ امامخمینی، جواهر الاصول، ۲/۳۴۰-۳۴۱.
- ↑ امامخمینی، تنقیح الاصول، ۱/۳۰۱.
- ↑ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعه، ۱۵/۳۶۹.
- ↑ امامخمینی، مناهج الوصول، ۱/۳۱۹-۳۲۰؛ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۱/۲۷۷-۲۷۸؛ امامخمینی، جواهر الاصول، ۲/۳۵۵.
- ↑ امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۱۲۲.
- ↑ امامخمینی، تنقیح الاصول، ۱/۳۰۲.
- ↑ امامخمینی، جواهر الاصول، ۲/۳۶۳.
- ↑ امامخمینی، مناهج الوصول، ۱/۳۲۰؛ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۱/۲۷۸؛ امامخمینی، تنقیح الاصول، ۱/۳۰۲-۳۰۳.
- ↑ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعه، ۱/۴۷۱ و ۸/۲۳۷.
- ↑ امامخمینی، مناهج الوصول، ۱/۳۲۰-۳۲۱؛ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۱/۲۷۹-۲۸۰؛ امامخمینی، تنقیح الاصول، ۱/۳۰۴-۳۰۵؛ امامخمینی، جواهر الاصول، ۲/۳۶۴.
- ↑ انصاری، مطارح الانظار، ۱/۱۵۳-۱۸۸؛ نایینی، اجود التقریرات، ۱/۲۰۷؛ خویی، محاضرات، ۲/۱۰۲.
- ↑ امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۱۴۲ و ۱۴۵؛ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۳/۶۷۸.
- ↑ ← نایینی، اجود التقریرات، ۱/۲۰۷؛ عراقی، نهایة الافکار، ۱/۲۵۶.
- ↑ امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۱۴۵-۱۴۷.
- ↑ امامخمینی، الخلل فی الصلاة، ۳۰۰-۳۰۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۶۳.
منابع
- آخوند خراسانی، کفایة الاصول، محمدکاظم، کفایة الاصول، قم، مؤسسه آلالبیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- آمدی، علیبنمحمد، الاحکام فی اصول الاحکام، تحقیق عبدالرزاق عفیفی، دمشق، المکتب الاسلامی، چاپ دوم، ۱۴۰۲ق.
- ابنفارس، معجم، احمد، معجم مقاییس اللغه، تصحیح عبدالسلام محمدهارون، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر-دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- اصفهانی غروی، محمدحسین، بحوث فی الاصول، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۶ق.
- اصفهانی غروی، محمدحسین، نهایة الدرایة فی شرح الکفایه، تحقیق مهدی احدی، قم، مؤسسه سیدالشهداء(ع)، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، الاجتهاد و التقلید، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ دوم، ۱۳۸۴ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، انوار الهدایة فی التعلیقة علی الکفایه، تهران، مؤسسه تنظیم...، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تنقیح الاصول، تقریر حسین تقوی اشتهاردی، تهران، مؤسسه تنظیم...، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تهذیب الاصول، تقریر جعفر سبحانی، تهران، مؤسسه تنظیم...، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، جواهر الاصول، تقریر سیدمحمدحسن مرتضوی لنگرودی، تهران، مؤسسه تنظیم...، چاپ دوم، ۱۳۸۶ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، الخلل فی الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم... ، چاپ دوم، ۱۳۸۴ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، کتاب الطهاره، تهران، مؤسسه تنظیم...، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، مناهج الوصول الی علم الاصول، تهران، مؤسسه تنظیم...، چاپ سوم، ۱۳۸۷ش.
- انصاری، مطارح الانظار، مرتضی، مطارح الانظار، تقریر ابوالقاسم کلانتری، قم، مجمع الفکر الاسلامی، چاپ دوم، ۱۳۸۳ش.
- سیدحسین بروجردی، نهایة الاصول، نهایة الاصول، تقریر حسینعلی منتظری، تهران، تفکر، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
- بیضاوی، عبداللهبنعمر، تهذیب شرح الاسنوی علی منهاج الوصول الی علم الاصول، قاهره، چاپخانه جمهوریة مصر، بیتا.
- حائری اصفهانی، الفصول الغرویة فی الاصول الفقهیه، محمدحسین، الفصول الغرویة فی الاصول الفقهیه، قم، دار احیاء العلوم الاسلامیه، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
- عبدالکریم حائری یزدی، درر الفوائد، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ ششم، ۱۴۱۸ق.
- حر عاملی، محمدبنحسن، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، قم، مؤسسه آلالبیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- حسینی شهرستانی، محمدحسین، غایة المسئول فی علم الاصول، قم، مؤسسه آلالبیت(ع)، چاپ اول، بیتا.
- حلی، علامه، مبادئ الوصول، حسنبنیوسف، مبادئ الوصول الی علم الاصول، تحقیق عبدالحسین محمدعلی بقال، قم، علمیه، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
- حلی، محقق، معارج الاصول، جعفربنحسن، معارج الاصول، تحقیق سیدمحمدحسین رضوی، لندن، مؤسسه امامعلی(ع)، چاپ اول، ۱۴۲۳ق.
- خویی، سیدابوالقاسم، محاضرات فی اصول الفقه، تقریر محمداسحاق فیاض، قم، مؤسسه احیاء آثار الامامالخوئی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
- خویی، سیدابوالقاسم، هامش اجود التقریرات نایینی، قم، مصطفوی، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
- روحانی، سیدمحمد، منتقی الاصول، تقریر سیدعبدالصاحب حکیم، قم، چاپخانه امیر، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
- سید مرتضی، الذریعة ، علمالهدی، علیبنحسین، الذریعة الی اصول الشریعه، تحقیق ابوالقاسم گرجی، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
- صدر، سیدمحمدباقر، بحوث فی علم الاصول، تقریر سیدمحمودهاشمی شاهرودی، قم، مؤسسه دائرةالمعارف فقه اسلامی، چاپ سوم، ۱۴۱۷ق.
- صدوق، محمدبنعلی، المقنع، قم، نشر الهادی، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
- طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تصحیح سیداحمد حسینی اشکوری، تهران، مرتضوی، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش.
- طوسی، محمدبنحسن، العدة فی اصول الفقه، تحقیق محمدرضا انصاری، مطارح الانظار، قم، محمدتقی علاقبندیان، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
- طوسی، محمدبنحسن، المبسوط فی فقه الامامیه، تحقیق سیدمحمدتقی کشفی، تهران، مرتضوی، چاپ سوم، ۱۳۸۷ق.
- عراقی کزازی، آقاضیاءالدین علیبنآخوند، نهایة الافکار، تقریر محمدتقی بروجردی، نهایة الاصول، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ سوم، ۱۴۱۷ق.
- غزالی، ابوحامد، المستصفی فی علم الاصول، تحقیق محمد عبدالسلام، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
- مجاهد طباطبایی، سیدمحمد، مفاتیح الاصول، قم، مؤسسه آلالبیت(ع)، چاپ اول، ۱۲۹۶ق.
- مفید، محمدبنمحمد، المقنعه، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
- مفید، محمدبنمحمد، مختصر التذکره، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
- میرزای قمی، القوانین المحکمة، ابوالقاسم، القوانین المحکمة فی الاصول، قم، احیاء الکتب الاسلامیه، چاپ اول، ۱۴۳۰ق.
- نایینی، میرزامحمدحسین، اجود التقریرات، تقریر سیدابوالقاسم خویی، قم، مصطفوی، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
- نایینی، میرزامحمدحسین، فوائد الاصول، تقریر محمدعلی کاظمی خراسانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
پیوند به بیرون
- ابوالقاسم مقیمی حاجی، مقاله «اجزا»، دانشنامه امامخمینی، ج۱، ص۴۷۱-۴۷۷.