کاربر:Salehi/صفحه تمرین۶
قضا و قَدَر، قطعیت و تقدیر پدیدههای هستی.
قضا به معنای فیصلهدادن، قطعیت و محکمکردن[۱] و قَدَر به معنای حکم[۲] و تقدیر بیان کمیّت یک شیء[۳] است. قضا در اصطلاح کلامی اراده ازلی خداوند است که به اشیا تعلق گرفته است[۴] و در اصطلاح حکما به معنای وجود صورتهای عقلی همه موجودات به ابداع حقتعالی (بدون سبق ماده و زمان) در عالم عقلی است که به صورت جمعی و کلی، حاصل شدهاند[۵] و در اصطلاح عارفان، حکم کلی خداوند درباره اشیاست که از علم او به احکام و احوال اعیان، در عالم غیب و پیش از وقوع آنها در خارج تحقق مییابد.[۶] قدر در اصطلاح متکلمان و فیلسوفان وجود اشیا در مواد خارجی پس از حصول شرایط آن، به صورت مفصل است[۷] و در اصطلاح عارفان تعلیق هر یک از احوال اشیا به زمان یا سبب معین است که هر شیء به واسطه استعدادهای جزئی خود، اقتضای آن را دارد.[۸]
امامخمینی اصطلاح عرفانی قضای الهی را نظام اتم و اکمل عالم از آغاز تا انتها از جهت حقی میداند که همان فیض مقدس و وجود منبسط است و این امر از جهت خلقی قَدَر الهی نامیده میشود و جهت ماهیات و بروز اشیا در خارج است.[۹] ایشان در بیان دیگری قدر را در اصطلاح عرفانی ظهور اعیان ثابته در مرتبه واحدیت میداند.[۱۰]
از واژگان مرتبط با قضا و قدر، سرّالقدر، سرّ سرّالقدر و بداء است. قدر به اصل اشیا و سرّالقدر به حکمت این تقدیر اشاره دارد. سرّالقدر به این معناست که حکومت قضای الهی، تابع اعیان ثابته است و بر اشیا بر اساس اعیان ثابته خود آنها صورت میگیرد؛[۱۱] اما سرّ سرّالقدر به این معناست که هرچند علم حقتعالی تابع حقیقت اشیا در اعیان ثابته است، اما این اعیان خود شئون ذاتی حقاند و در نهایت همان وجود واحد حقتعالی است که با طی مراحل تنزلی و به واسطه اعیان ثابته در خارج به شکل تعینات در میآید.[۱۲] در حقیقت اعیان و ممکنات در اصلِ خود، وجودی جز وجود حق ندارند و این وجود به صورت و احوال گوناگون درآمده است؛[۱۳] بنابراین سرّالقدر زبان کثرت است؛ ولی سرّ سرّالقدر زبان احدیت و محو کثرت است.[۱۴]
امامخمینی نیز سرالقدر را حکم بر اشیا به واسطه تجلی به فیض اقدس میداند.[۱۵] بداء نیز به معنای اراده جدید الهی است و از مراتب علم خداوند است که در موطن عالم نفوس و لوح محو و اثبات روی میدهد.[۱۶]
- (ببینید: سرّالقدر)
پیشینه
بحث از قضا و قدر سابقهای طولانی دارد. برخی بر این باورند که این بحث در میان فیلسوفان یونانی نیز مطرح بوده است.[۱۷] این مسئله یکی از مسائل مهم و پیچیده در معارف اسلامی و در حوزه زندگی فردی و اجتماعی است؛ بنابراین اعتقاد درست به این مسئله تأثیر مثبت و تفسیرهای نادرست از قضا و قدر میتواند تأثیر منفی داشته باشد.[۱۸] قضا و قدر در آیات قرآن[۱۹] در معانی گوناگونی بهکار رفته است. در روایات نیز به قضا و قدر پرداخته شده و بابی مستقل به آن اختصاص داده شده است.[۲۰] در برخی روایات قَدَر الهی، سرّی از اسرار خداوند معرفی شده[۲۱] و مردم عادی از گامنهادن در آن و بحث و مجادله در این موضوع نهی و به تسلیم در برابر حق و تزکیه نفس دعوت شدهاند؛ زیرا مباحث اسرارآمیزی چون قضا و قدر از مباحث دقیق و مشکلی است که فراتر از درک عقل و قیاسهای بشری است و ورود به چنین عرصههایی موجب انحراف فکری میشود.[۲۲] مسلمانان صدر اسلام اعتقاد راسخی به قضا و قدر داشتند و این آموزه را آنچنان دریافت کرده بودند که آن را در مقابل اختیار خود بر سرنوشتشان نمیدیدند.[۲۳] برخی معتقدند بحث از مسئله قدر و سرنوشت ازلی از سرزمین شام وارد اسلام شده است؛ زیرا متکلمان مسیحی در کنیسه شرقی در دمشق از دیرباز به این مسئله توجه داشتند.[۲۴] امویان با القای تصویری نادرست از قضا و قدر، جبر را در سرنوشت اجتماعی مردم تبلیغ میکردند و حکومت ظالمانه خویش را قضای حتمی الهی میدانستند و رضا به این قضا را از ایمان میشمردند.[۲۵] بر اساس برخی روایات، جبر ناشی از تفکر «اموی» و توحید ناشی از تفکر «علوی» است.[۲۶]
اهل معرفت نیز با نگاه هستیشناختی از قضا و قدر بحث کردهاند.[۲۷] بحث از قضا و قدر الهی در عرفان با مباحثی چون، علم الهی و مراتب آن، تجلی به فیض اقدس و مقدس، عین ثابت اشیا و مسئله بداء مرتبط است.[۲۸] حکما نیز به بحث از قضا و قدر پرداختهاند و قضا را علم الهی و مرتبه قدر را مجموعه نظام هستی شمردهاند.[۲۹]
امامخمینی در آثار خود به بحث از قضا و قدر، اقسام، مراتب آنها، رابطه آنها با شرور و رضا به قضای الهی پرداخته است.[۳۰] بنابر نظر ایشان حقیقت قضا و قدر و کیفیت و مراتب آن، از اجلّ و اشرف علوم الهی است که از جهت کمالِ دقت و لطافت آن، مردم عادی از فرورفتن در آن نهی شدهاند؛ زیرا موجب حیرت و گمراهی میشود و از همینروی این حقیقت، از اسرار شریعت و ودیعه نبوت شمرده شده است.[۳۱]
حقیقت قضا و قدر
قضا در آیات قرآن به معانی گوناگون ازجمله به معنای امر،[۳۲] حکم[۳۳] و اعلام[۳۴] بهکار رفته است؛ اما در همه موارد حتمیت در آن لحاظ شده است؛ از اینرو برخی آیات قرآن قضا را مرحله قطعیت، ابرام و ضروریبودن وجود شیء میشمارند[۳۵] و از ضبط همه نوع رویداد در مرحله قضا گزارش کردهاند.[۳۶] در این مرحله خصوصیات اشیا، معین و به تحقق شرایط آنها حکم داده میشود.[۳۷] همچنین واژه قدر در قرآن کریم به معنای خلق، الزام و ایجاب آمده است.[۳۸] در برخی آیات، قدر به معنای صورت اشیا با تقدیر و اندازهگیری و جدا از یکدیگر آمده است.[۳۹] در روایات نیز قضا به معنای ابرام و حتمیت و قدر به معنای مهندسی اشیا و تعیین حدود آنها از نظر بقا و فنا تفسیر شده است.[۴۰] برخی از متکلمان قضای الهی را به امر به طاعات و نهی از گناهان و قدر الهی را علم الهی به اندازه افعال، حدود و اسباب آنها تفسیر کردهاند.[۴۱]
اشاعره بر اساس مبنای خود که تأثیر «طولی و عرضی» و اصل علیت موجودات را انکار میکنند و همه افعال را بدون واسطه، فعل خداوند میشمارند، معنای قضا و قدر را خلق و تقدیر موجودات میدانند؛[۴۲] از اینرو تفسیر حقیقت قضا و قدر از نگاه آنان چیزی جز قبول جبر تکلیفی نیست.[۴۳] در برابر، برخی از متکلمان معتزلی قضا و قدر الهی را درباره افعال اختیاری بندگان انکار کردهاند؛ زیرا آنان افعال اختیاری را مخلوق بندگان میدانند و معتقدند اراده الهی به آنها تعلق نگرفته است.[۴۴]
برخی از حکما، حقیقت قضا را وجود جمعی و اجمالی همه موجودات در عالم عقلی میدانند که به صورت ابداعی با حقایق کلی و صورت عقلی خود موجودند.[۴۵] عرفا حقیقت قضا را حقیقتی علمی در صقع ربوبی میدانند که علم حقتعالی به احکام و احوال اعیان ثابته است[۴۶] و قدر نیز تابع معلوم مقدر، یعنی استعدادهای اعیان ثابته است.[۴۷]
ݢݢامامخمینی بنابر مبانی فلسفی، حقیقت قضای الهی را صورتهای مجرد عقلانی قائم به عقل میداند.[۴۸] ایشان معتقد است بنابر نظر فلاسفه مشاء[۴۹] قضای الهی صورتهایی است که به نحو ارتسام به عقل قائماند[۵۰] و طبق نظر اشراقیون[۵۱] قضای الهی مُثُل افلاطونی است که اشیا در آن به صورت تفصیل وجود دارند؛ بنابراین مُثل افلاطونی، قضای تفصیلی حقتعالی هستند، به خلاف عقل اول و دیگر عقول که حقیقتی بسیط دارند و شامل صورتهای پایینتر از خود به صورت بساطت و قضای اجمالی حقاند.[۵۲] امامخمینی در نهایت با استناد به سخن بعضی از اهل معرفت،[۵۳] قضای الهی را همان فیض مقدس و وجود منبسط و قدر الهی را همان ظهور و بروز حدود اشیا میداند.[۵۴]
اقسام قضا و قدر
اندیشمندان اسلامی برای قضا و قدر اقسامی ذکر کردهاند،[۵۵] ازجمله:
- قضا و قدر حتمی و غیر حتمی: برخی با الهام گرفتن از روایات[۵۶] معتقدند قضا و قدر الهی به دو قسم حتمی و غیر حتمی تقسیم میشود.[۵۷] قضای حتمی قضای ثابتی است که تغییرپذیر نیست؛ بنابراین هرگاه حوادث با علتهای تامه آنها بسنجیم، مورد قضای حتمی الهیاند و هرگاه حوادث را با علتهای ناقصه آنها سنجیده شوند، مورد قضای غیر حتمی الهیاند که از آن تعبیر به قدر میشود.[۵۸] امامخمینی نیز به قضا و قدر حتمی و غیر حتمی اشاره کرده است و حقایقی که در حضرت علم و به تبع آن در مرتبه قلم و لوح مجرد وجود دارند و تغییر و تبدیل در آنها راه ندارد، قضای حتمی و حقایقی که در عالم مثال، عالم طبیعت و لوح قدر واقع میشوند و اموری متغیر و متبدلاند، قضای غیر حتمی میداند.[۵۹]
- قضا و قدر تکوینی و تشریعی: از آنجاکه علت تامه موجودات جز با مشیت و اراده الهی حاصل نمیشود و وجوب و قطعیت موجودات، مستند به مشیت و اراده الهی است، قضا و قدر تکوینی مقدار و اندازه مخصوص هر یک از موجودات در علم الهی است که ناشی از اسباب و علل آنهاست و به افاضه؛[۶۰] اما قضا و قدر تشریعی مربوط به فعل تشریعی خداوند است. مقصود از قضای تشریعی آن است که حکم افعال بشر از نظر احکام تکلیفی و وضعی به مشیت و اراده الهی باز میگردد[۶۱] و هر یک از این احکام با ویژگیها و شرایط خاصی همراه است که در این صورت قدر تشریعی است.[۶۲]
- قضا و قدر علمی و عینی: قضای علمی عبارت است از علم الهی که منشأ حتمیت، اتمام و ضرورت اشیاست. این اتمام و حتمیت گاهی به اعتبار وجود علمی است که بر علم واجبتعالی منطبق میشود و سابق بر وجود اشیا است و گاهی به اعتبار وجود عینی است که قضای عینی نامیده میشود.[۶۳] قدر نیز مانند قضا به اعتبار وجود اشیا در علم حقتعالی، قدر علمی و به اعتبار تحقق فعلی آن در خارج، قدر عینی نامیده میشود.[۶۴]
امامخمینی نیز قدر را به قدر علمی و عینی تقسیم و خاطرنشان میکند قدر علمی طبق مبانی مشاء صورتهای جزئیای است که به نفس جزئی منطبع در فلک، قائم است.[۶۵] این صورتهای جزئی در حکمت مشاء مانند صورتهای ترسیمشدهای است که در خیال انسان نقش میبندند.[۶۶] در حکمت اشراق قدر علمی، عالم مثال است که به آنها مُثُل معلقه نیز گفته میشود؛[۶۷] اما بنابر مبنای عرفانی، امامخمینی قدر علمی را حضرت اعیان ثابته میداند که استعداد و قابلیتهای اشیا در آن به واسطه تجلی به فیض اقدس ظهور مییابند[۶۸] و به واسطه این استعدادها در اعیان ثابته، تقدیر عینی اشیا به حسب اوقات و شرایط هر شیئی در خارج محقق میگردد که از آن به قدر عینی تعبیر میشود؛[۶۹] از اینرو وجودات عینی و صورتهای طبیعی، قدر عینیاند.[۷۰]
مراتب قضا و قدر
امامخمینی مانند دیگر اندیشمندان اسلامی[۷۱] برای قضا و قدر الهی مراتبی قائل است که به حسب آن مراتب و نشئات، احکام نیز متفاوت میشود: ۱. حقایقی که در حضرت علم به تجلی فیض اقدس و به تبع ظهور اسما و صفات، تقدیر و اندازهگیری میشود. ۲. اموری که در قلم اعلی و الواح عالی به تجلی فعلی، تقدیر و تحکیم میشوند. در این مراتب تغییر و تبدّل واقع نمیشود و قضای حتمی است.[۷۲] ۳. حقایق به صورتهای برزخی و مثالی در الواح دیگر و عالم نازلتر ظهور میکنند که آن را عالم خیال منفصل و خیال کل گویند که بنابر نظر اشراقیان، عالم مثل معلقه نیز گفته میشود. در این مرتبه و عالم، تغییرات و اختلافات ممکن است.[۷۳] ۴. حقایقی که در لوح قدر عینی موجوداند و در آن تقدیرات و اندازهگیریها به دست ملائکه موکل به عالم طبیعت است. در این لوح قدر تغییرات دایمی است، بلکه خود صورت سیال است و حقایق قابل شدت و ضعف، زیاده و نقصاناند؛ اگرچه جهت حقی و غیبی همین اشیا که ظهور فیض منبسط و ظل ممدود حقیقت علم فعلی حقاند، به هیچوجه تغییر و تبدیل در آنها راه ندارد[۷۴] حکما بر این اعتقادند که همه تغییرات و تبدلات و زیادی اجل و عمر و تقدیر رزق، در لوح قدر علمی که عالم مثال است، تحقق مییابد.[۷۵] امامخمینی معتقد است این تغییرات و تبدلات با همه جزئیات و گستردگی و تنگی که دارند، در لوح قدر عینی که محل تقدیرات است، به دست ولی کامل و قطب زمان واقع میشود و او در هر یک از جزئیات عالم طبیعت که بخواهد تصرف میکند و هر رزقی را که بخواهد گسترش یا کاهش میدهد؛ البته اراده او، ظل و شعاع اراده ازلی حق است؛ چنانکه ملائکه نیز خود تصرفی در این امور ندارند و تمام ذرات وجود، تحت تصرف الهیاند.[۷۶]
رابطه قضا و قدر و شرور
حکما درباره چگونگی ورود شر در قضای الهی بحث کردهاند.[۷۷] شر به دو قسم حقیقی و بالذات و غیر حقیقی و بالعرض تقسیم میشود (← مقاله خیر و شر). شر حقیقی به طور قطع داخل در قضا و قدر الهی نیست؛ زیرا قضا و قدر از مراتب علم و علم نیز مساوق وجود است؛ در حالیکه شر حقیقی، عدم محض است و نمیتواند متعلق علم حق واقع شود؛ اما شر بالعرض امری وجودی و دارای دو حیثیت است که از جهت وجودی، متعلق قضا و قدر الهی است؛ اما از جهت شربودن، متعلق قضا و قدر الهی نیست و امری عدمی است؛ بنابراین به صورت عدم ملکه بهرهای از وجود دارد و به تبع جهت وجودیاش دارای قضا و قدر الهی است.[۷۸]
امامخمینی نیز در بیان چگونگی وقوع شر در قضای الهی معتقد است نظام وجود در بالاترین مرتبه از کمال و خیریت و حسن جمال است و آنچه از سنخ کمال و خیریت است، از حقیقت وجود خارج نیست.[۷۹] ایشان رضا به قضا و قدر الهی را خشنودی از پیشامدهای گوارا و ناگوار و همچنین شادمانی از آنچه حقتعالی برای او از بلایا و امراض و فقدان مرحمت فرموده است، میداند.[۸۰] (← مقاله رضا). ایشان با استناد به بعضی آیات قرآن کریم[۸۱] قائل است آنچه بالذات متعلق به خلقت و مورد جعل الهی است، خیرات و کمالاتاند.[۸۲] در مقابل، عدم حقیقی به حسب ذات، هیچ بهرهای از وجود ندارد و بطلان صرف است و همانگونه که ذات مقدس حقتعالی از تحدید، نقص و قصور مبراست، فیض مقدس او نیز از نقص، ماهیت و امکان منزه است؛ پس فیض او که ظل جمیل مطلق است، خیر مطلق است و چیزی جز اصل وجود و خیر، متعلق جعل واقع نمیشود. از طرفی تمام شرور، امراض و حوادث که در این عالم طبیعت وجود دارند، از جهت وجودی آنها نیست، بلکه به سبب نقص در این نشئه و تضاد و تزاحم میان آنهاست و این به حدود و نقصهای اشیا بر میگردد که از حیطه جعل خارجاند؛ اما این نقصها و شرور، اگرچه بالذات جعل نشدهاند، بالعرض ایجاد شدهاند؛ زیرا این قبیل عدمها، عدمهای مطلق و حقیقی نیستند، بلکه عدم مضافاند که به تبع ملکات خود، تحققی بالعرض دارند.[۸۳]
رابطه قضا و قدر با بداء
بداء از ریشه «بدو» به معنای ظهور و آشکارشدن است.[۸۴] بنابر بعضی آیات، خدای سبحان اموری مانند دعا، صدقه، صله رحم یا قطع رحم را موجب تغییر در مقدرات ثبتشده در لوح محو و اثبات میداند.[۸۵] بداء در اصطلاح کلامی، ظهور امری از ناحیه خداوند است که گمان به ظهور آن نبوده[۸۶] و نوعی تغییر در تقدیرات جزئی است.[۸۷] مسئله بداء ریشه قرآنی دارد و از لطیفترین حقایق فلسفی است که تنها برخی فیلسوفان به عمق آن رسیدهاند.[۸۸] متکلمان امامیه با استناد به بعضی آیات[۸۹] و بعضی روایات معصومان(ع)[۹۰] به بحث در حقیقت بداء پرداخته[۹۱] و فرق آن با نسخ را بیان کردهاند.(سید مرتضی، ۳۵۷ ـ ۳۵۸؛ سبحانی، بحوث فی الملل، ۳/۲۷۶ ـ ۲۷۸.) فیلسوفان اسلامی نیز به این بحث توجه نشان دادهاند.[۹۲] بداء از مختصات مذهب شیعه است[۹۳] و ازجمله موضوعاتی است که برخی از مخالفان شیعه بدون کمترین تحقیقی، مطالب موهوم و بیاساسی را درباره آن به شیعه نسبت دادهاند.[۹۴] بداء در شرع، از جهت بیان قدرت الهی در تغییر نظام جاری در عالم دارای اهمیت است و محدودیت قدرت حقتعالی را در تغییر نظام وجوبی عالم نفی میکند.[۹۵] بداء به معنای تغییر در لوح محو و اثبات و صحیفه تقدیرات الهی است و هیچ ضرری به علم و مشیت و اراده ازلی خدا و قضا و قدر او وارد نمیسازد؛ زیرا آنچه ثابت و غیر قابل تغییر است، ذات الهی و علم ازلی اوست که سابق بر این الواح است و خود بر این تغییرات در مقدرات عالم حاکم است.[۹۶]
امامخمینی نیز بداء را این میداند که بعضی امور با بعضی دیگر به هم پیوسته هستند که با نبود یکی از آنها برای دیگری حکمی ثابت است و با بودن آن، حکمی دیگر ثابت میشود.[۹۷] به اعتقاد ایشان ازجمله موارد بداء میتوان به این موارد اشاره کرد: داستان حضرت ابراهیم(ع) درباره ذبح فرزندش، مناجات حضرت موسی(ع) در سی شب که در ادامه به چهل شب تغییر یافت و حقتعالی جهت آزمایش آن امر را آشکار کرد و همچنین بداء در امامت اسماعیل فرزند امامجعفر صادق(ع).[۹۸] برخی بر این باورند که منشأ بداء از ناحیه ذات حق نیست و تنها در بخشی از نظام آفرینش مانند لوح محو و اثبات رخ میدهد نه در تمام امور و مراتب هستی و از این جهت در صورتهای موجودات عالم در امالکتاب و لوح محفوظ که از آن به خلق اول تعبیر میشود، بداء رخ نمیدهد.[۹۹] ایشان این نظر را نمیپسندد و دراینباره قائل است اگرچه بداء به حسب نشئه عینی و خارجی در مرتبه ملکوت محقق میشود، اما منشأ آن علم ربوبی در حضرت علمیه و اعیان ثابته است که در صقع ربوبی واقع میشود.[۱۰۰] ایشان سعادت و شقاوت و همه تقدیرات الهی را از ناحیه عالم ربوبی میداند[۱۰۱] و با استناد به برخی روایات،[۱۰۲] مخزن علم به بداء را از ناحیه حقتعالی میداند که حتی انبیا و رسولان به آن علم ندارند[۱۰۳] و تنها انسان کامل که گاهی بر عین ثابت اشیا علم پیدا میکند، بر آن آگاه میشود.[۱۰۴]
پانویس
- ↑ (راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۶۷۴ ـ ۶۷۵؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۵/۱۸۶ ـ ۱۸۷.)
- ↑ (راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۶۵۸؛ زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ۷/۳۷۰؛ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۳۰۱.)
- ↑ (راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۶۵۸.)
- ↑ (← جرجانی، شرح المواقف، ۸/۱۸۰.)
- ↑ (خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۳۱۷؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۹۱ ـ ۲۹۲؛ ملاصدرا، المظاهر الالهیه، ۴۸.)
- ↑ (ابنعربی، مجموعه رسائل، ۲/۳۴؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۲۱۱.)
- ↑ (خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۳۱۷؛ حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ۵۸۸؛ جرجانی، شرح المواقف، ۸/۱۸۱.)
- ↑ (ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۳/۱۱۲ و ۴/۱۷؛ ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۳۱؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۲۱۱.)
- ↑ (امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۵.)
- ↑ (امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۹۰؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۱.)
- ↑ (ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۳۱.)
- ↑ (جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۲۱۱.)
- ↑ (جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۲۱۱؛ ابنعربی، فصوص الحکم، ۹۶.)
- ↑ (قیصری، شرح فصوص الحکم، ۶۷۵.)
- ↑ (امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۲.)
- ↑ (ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۴/۱۷۷.)
- ↑ (قنبس، مسئلة القضاء و القدر، ۲۵.)
- ↑ (← مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱/۳۵۳ و ۵۵۸.)
- ↑ (اسراء، ۲۳؛ طه، ۷۲؛ فصلت، ۱۰؛ نمل، ۵۷.)
- ↑ (کلینی، الکافی، ۱/۱۵۵ ـ ۱۶۰؛ صدوق، التوحید، ۳۶۴.)
- ↑ (صدوق، التوحید، ۳۸۳؛ مجلسی، بحار الانوار، ۵/۹۷.)
- ↑ (← نهج البلاغه، ح۲۷۹، ۵۶۹؛ صدوق، التوحید، ۳۶۵.)
- ↑ (مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱/۳۹۶.)
- ↑ (گلدزیهر، العقیدة و الشریعة فی الاسلام، ۹۵.)
- ↑ (مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱/۳۷۵ ـ ۳۷۶.)
- ↑ (حسنی، تبصرة العوام فی معرفة مقالات الأنام، ۱۷۶.)
- ↑ (ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۳۱؛ جندی، شرح فصوص الحکم، ۵۰۷ ـ ۵۰۹؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۲۱۱.)
- ↑ (قونوی، النفحات الالهیه، ۱۷۱؛ جندی، شرح فصوص الحکم، ۲۳۴؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۸۴؛ آشتیانی، مقدمه کتاب مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه تألیف امامخمینی، ۵۰.)
- ↑ (خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۳۱۷؛ ملاصدرا، مجموعة الرسائل التسعه، ۱۴۸ ـ ۱۴۹؛ آشتیانی، مقدمه کتاب مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه تألیف امامخمینی، ۶۳.)
- ↑ (امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۵؛ امامخمینی، آدابالصلاة، ۳۲۶؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۱ ـ ۳۲ و ۵۴؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۵۶۲ ـ ۵۶۳، ۶۴۲ و ۶۴۴؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۹.)
- ↑ (امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۶.)
- ↑ (اسراء، ۲۳.)
- ↑ (طه، ۷۲.)
- ↑ (اسراء، ۴.)
- ↑ (سبأ، ۱۴؛ بقره، ۱۱۷.)
- ↑ (تستری، تفسیر التستری، ۸۵؛ صدوق، التوحید، ۳۸۵؛ ثعلبی، الکشف و البیان (تفسیر الثعلبی)، ۱/۲۶۴؛ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۱/۳۷۵ ـ ۳۷۸.)
- ↑ (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱/۹۷ و ۱۳/۷۲ ـ ۷۳.)
- ↑ (فصلت، ۱۰؛ نمل، ۵۷؛ واقعه، ۶۰.)
- ↑ (قمر، ۴۹؛ فرقان، ۲؛ رعد، ۸.)
- ↑ (کلینی، الکافی، ۱/۱۵۰ و ۱۵۵ ـ ۱۶۰؛ مجلسی، بحار الانوار، ۵/۱۲۲ ـ ۱۲۴.)
- ↑ (صدوق، التوحید، ۳۷۰ و ۳۸۴.)
- ↑ (تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۲۶۵.)
- ↑ (← حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ۳۱۶ ـ ۳۱۷.)
- ↑ (← جرجانی، شرح المواقف، ۸/۱۴۵ ـ ۱۵۰ و ۱۸۱.)
- ↑ (خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۳۱۷؛ ملاصدرا، اسرار الآیات، ۴۷.)
- ↑ (ابنعربی، مجموعه رسائل، ۲/۳۴؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۲۱۱.)
- ↑ (ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۳/۱۱۲ و ۴/۱۵ ـ ۱۷.)
- ↑ (امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۵.)
- ↑ (خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۳۱۷؛ میرداماد، القبسات، ۴۲۱ ـ ۴۲۳.)
- ↑ (امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۳.)
- ↑ (شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۹۲ ـ ۹۴.)
- ↑ (امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۳.)
- ↑ (میرداماد، القبسات، ۴۱۷ ـ ۴۱۸.)
- ↑ (امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۵.)
- ↑ (میرداماد، القبسات، ۴۲۰ ـ ۴۲۱؛ میرداماد، نبراس الضیاء، ۱۱۷؛ ملاصدرا، اسرار الآیات، ۱۰۱؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۳/۶۱۲.)
- ↑ (کلینی، الکافی، ۲/۴۶۹.)
- ↑ (جرجانی، التعریفات، ۸۴؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۳۵۱.)
- ↑ (← طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۱/۳۸۰ ـ ۳۸۴.)
- ↑ (امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۶ ـ ۳۲۷.)
- ↑ (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۷/۱۱۶ ـ ۱۱۷ و ۱۳/۷۲ ـ ۷۳.)
- ↑ (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۳/۷۹ و ۱۶/۳۲۱.)
- ↑ (ربانی گلپایگانی، جبر و اختیار، ۱۳۲.)
- ↑ (ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۵۰؛ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۶/۱۰۶۴ ـ ۱۰۶۸.)
- ↑ (میرداماد، القبسات، ۴۲۱ ـ ۴۲۳؛ اشکوری، حواشی اشکوری بر کتاب رسالة النصوص صدرالدین قونوی، ۱۴۰.)
- ↑ (امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۴.)
- ↑ (خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۱۷۲ ـ ۱۷۵ و ۳۱۶ ـ ۳۱۷.)
- ↑ (شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۹۲ ـ ۹۴ و ۱۴۴ و ۱۵۴ ـ ۱۶۷؛ ← امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۴ ـ ۲۸۵.)
- ↑ (امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۱ و ۵۴.)
- ↑ (امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۱.)
- ↑ (امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۵.)
- ↑ (میرداماد، القبسات، ۴۲۰ ـ ۴۲۲؛ سبزواری، شرح الاسماء الحسنی، ۱۹۳؛ ابنقیّم، شفاء العلیل فی مسائل القضاء و القدر و الحکمة و التعلیل، ۸۳.)
- ↑ (امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۶.)
- ↑ (امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۶ ـ ۳۲۷.)
- ↑ (امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۶ ـ ۳۲۷ و ۳۴۳.)
- ↑ (ملاصدرا، المظاهر الالهیه، ۵۰.)
- ↑ (امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۷.)
- ↑ (ابنسینا، الشفاء، الالهیات، ۴۱۴؛ قطبالدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، ۴۹۵؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۷/۷۲.)
- ↑ (خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۳۱۹ ـ ۳۲۴؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۳۴۲ و ۷/۷۲ ـ ۷۴.)
- ↑ (امامخمینی، چهل حدیث، ۶۴۳.)
- ↑ (امامخمینی، چهل حدیث، ۲۶۳؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۱۶۸ ـ ۱۶۹.)
- ↑ (نساء، ۷۹.)
- ↑ (امامخمینی، چهل حدیث، ۶۴۴.)
- ↑ (امامخمینی، چهل حدیث، ۶۴۳ ـ ۶۴۴.)
- ↑ (راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۱۱۳؛ طریحی، مجمع البحرین، ۱/۴۴ ـ ۴۷؛ ← امامخمینی، کشف اسرار، ۸۵.)
- ↑ (یونس، ۹۸؛ ← سبحانی، الاضواء، ۴۴۶.)
- ↑ (مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ۶۵ ـ ۶۶.)
- ↑ (مجلسی، مرآة العقول، ۲/۱۴۷.)
- ↑ (مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱/۳۹۰.)
- ↑ (انعام، ۲؛ رعد، ۳۹.)
- ↑ (کلینی، الکافی، ۱/۱۴۶ ـ ۱۴۹.)
- ↑ (مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ۶۵ ـ ۶۷؛ مازندرانی، شرح الکافی، ۴/۳۲۱ و ۳۲۹؛ کاشفالغطاء، اصل الشیعة و اصولها، ۱۵۱ ـ ۱۵۲؛ سبحانی، الالهیات، ۲/۲۲۳)
- ↑ (میرداماد، نبراس الضیاء، ۵۵ ـ ۵۶؛ ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۴/۱۷۷؛ ملاصدرا، مجموعه رسائل فلسفی، ۳۰۰.)
- ↑ (مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ۶۵ ـ ۶۸.)
- ↑ (مکارم شیرازی، یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ، ۱۰۷.)
- ↑ (ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۱/۱۲۶.)
- ↑ (ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۴/۱۸۸ ـ ۱۸۹.)
- ↑ (امامخمینی، کشف اسرار، ۸۶.)
- ↑ (امامخمینی، کشف اسرار، ۸۴ ـ ۸۹.)
- ↑ (فیض کاشانی، الوافی، ۱/۵۱۳.)
- ↑ (امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۱ ـ ۳۲.)
- ↑ (امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۹.)
- ↑ (کلینی، الکافی، ۱/۱۴۷.)
- ↑ (امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۱.)
- ↑ (امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۱.)
منابع
* قرآن کریم. * آشتیانی، سیدجلالالدین، مقدمه کتاب مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه تألیف امامخمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش. * ابنسینا، حسینبنعبدالله، الشفاء، الالهیات، تصحیح سعید زاید، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق. * ابنعربی، محیالدین، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، بیتا. * ابنعربی، محیالدین، فصوص الحکم، تحقیق ابوالعلاء عفیفی، تهران، نشر الزهرا(س)، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش. * ابنعربی، محیالدین، مجموعة رسائل ابنعربی، بیروت، دارالمحجة البیضاء، چاپ اول، ۱۴۲۱ق. * ابنقیم جوزیه، محمدبنابیبکر، شفاء العلیل فی مسائل القضاء و القدر و الحکمة و التعلیل، تحقیق عصام فارس، بیروت، دارالجمیل، چاپ اول، ۱۴۱۷ق. * ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق. * اشکوری، میرزاهاشم، حواشی اشکوری بر کتاب رسالة النصوص صدرالدین قونوی، قم، اشراق، چاپ اول، ۱۳۹۰ش. * امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش. * امامخمینی، سیدروحالله، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، قم، پاسدار اسلام، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق. * امامخمینی، سیدروحالله، تقریرات فلسفه امامخمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش. * امامخمینی، سیدروحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش. * امامخمینی، سیدروحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش. * امامخمینی، سیدروحالله، کشف اسرار، تهران، محمد، بیتا. * امامخمینی، سیدروحالله، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش. * تستری، سهلبنعبدالله، تفسیر التستری، تحقیق باسل عیون السود، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۳ق. * تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، تصحیح عبدالرحمن عمیره، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق. * تهانوی، محمد علی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، تحقیق علی دحروج، لبنان، ناشرون، چاپ اول، ۱۹۹۶م. * ثعلبی نیشابوری، احمدبنمحمد، الکشف و البیان (تفسیر الثعلبی)، تحقیق ابیمحمدبنعاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق. * جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، تصحیح ویلیام چیتیک، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش. * جرجانی، سیدشریف، شرح المواقف، تصحیح بدرالدین نعسانی، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۳۲۵ق. * جرجانی، سیدشریف، کتاب التعریفات، تهران، ناصرخسرو، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش. * جندی، مؤیدالدین، شرح فصوص الحکم، تحقیق سیدجلالالدین آشتیانی، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، ۱۴۲۳ق. * حسنی، سیدمرتضی، تبصرة العوام فی معرفة مقالات الأنام، تصحیح عباس اقبال آشتیانی، تهران، اساطیر، چاپ دوم، ۱۳۶۴ش. * حلی، علامه، حسنبنیوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تحقیق و تعلیق حسن حسنزاده آملی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۳ق. * خواجهنصیر طوسی، محمدبنمحمد، شرح الاشارات و التنبیهات، قم، بلاغت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش. * راغب اصفهانی، حسینبنمحمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان، بیروت ـ دمشق، دارالقلم ـ دارالشامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق. * ربانی گلپایگانی، علی، جبر و اختیار، قم، مؤسسه تحقیقات سیدالشهدا(ع)، چاپ اول، ۱۳۶۸ش. * زبیدی، سیدمحمدمرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، تصحیح علی هلالی و علی شیری، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۴ق. * سبحانی، جعفر، الأضواء علی عقائد الشیعة الامامیة و تاریخهم، قم، مؤسسه امامصادق(ع)، ۱۴۲۱ق. * سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، قم، مرکز العالمی للدراسات الاسلامیه، چاپ سوم، ۱۴۱۲ق. * سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، قم، مؤسسه امامصادق(ع)، بیتا. * سبزواری، ملاهادی، شرح الاسماء الحسنی، تحقیق نجفقلی حبیبی، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۲ش. * سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، تصحیح و تعلیق حسن حسنزاده آملی، تهران، ناب، چاپ اول، ۱۳۶۹ ـ ۱۳۷۹ش. * شیخ اشراق، سهروردی، شهابالدین، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانری کربن و دیگران، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش. * صدوق، محمدبنعلی، التوحید، تحقیق سیدهاشم حسینی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۸ق. * طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق. * طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تصحیح سیداحمد حسینی اشکوری، تهران، مرتضوی، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش. * فیض کاشانی، ملامحسن، الوافی، تحقیق سیدضیاءالدین علامه، اصفهان، کتابخانه امیرالمؤمنین(ع)، چاپ اول، ۱۴۰۶ق. * قطبالدین شیرازی، محمودبنمسعود، شرح حکمة الاشراق، به اهتمام عبدالله نورانی و مهدی محقق، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش. * قنبس، عبدالحمید محمد و خالد عبدالرحمان العک، مسئلة القضاء و القدر، دمشق، دارالکتاب العربی، چاپ اول، ۲۰۰۵م. * قونوی، صدرالدین، النفحات الالهیه، تحقیق محمد خواجوی، تهران، مولی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش. * قیصری، داوودبنمحمود، شرح فصوص الحکم، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش. * کاشفالغطاء، محمدحسین، اصل الشیعة و اصولها، بیروت، اعلمی، چاپ چهارم، ۱۴۱۳ق. * کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق. * گلدزیهر، ایگناز، العقیدة و الشریعة فی الاسلام، ترجمه محمد یوسف موسی، مکتبه ثانی، ۱۹۱۰م. * مازندرانی، ملاصالح، شرح الکافی، تحقیق ابوالحسن شعرانی، تهران، المکتبة الاسلامیه، چاپ اول، ۱۳۸۲ق. * مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق. * مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول فی شرح اخبار آلالرسول(ص)، تصحیح سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق. * مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱، تهران، صدرا، چاپ دهم، ۱۳۸۰ش. * مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۶، تهران، صدرا، چاپ هشتم، ۱۳۷۰ش. * مفید، محمدبنمحمد، تصحیح اعتقادات الامامیه، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق. * مکارم شیرازی، ناصر، یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ش. * ملاصدرا، محمدبنابراهیم، اسرار الآیات، تصحیح محمد خواجوی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۶۰ش. * ملاصدرا، محمدبنابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۱م. * ملاصدرا، محمدبنابراهیم، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیه، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، مشهد، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دوم، ۱۳۶۰ش. * ملاصدرا، محمدبنابراهیم، المظاهر الالهیة فی اسرار العلوم الکمالیه، تصحیح سیدمحمد خامنهای، تهران، بنیاد حکمت صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۷ش. * ملاصدرا، محمدبنابراهیم، شرح اصول الکافی، تحقیق محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش. * ملاصدرا، محمدبنابراهیم، مجموعة الرسائل التسعه، تهران، ۱۳۰۲ق. * ملاصدرا، محمدبنابراهیم، مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتألهین، تحقیق حامد ناجی اصفهانی، تهران، حکمت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش. * میرداماد، سیدمحمدباقر، القبسات، به اهتمام مهدی محقق و دیگران، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۱۳۶۷ش. * میرداماد، سیدمحمدباقر، نبراس الضیاء و تسواء السواء فی شرح باب البداء و اثبات جدوی الدعاء، تصحیح حامد ناجی اصفهانی، قم ـ تهران، هجرت ـ میراث مکتوب، چاپ اول، ۱۳۷۴ش. * نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
باقر صاحبی