قاعده معطی الشی

از ویکی امام خمینی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۴ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۴۶ توسط P.mahdi (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «'''قاعده معطی الشی:''' یکی از قواعد فلسفی در باره لزوم واجدیت علت فاعلی نسبت به کمالات معلول این قاعده در کلمات اندیشمندان به گونه‌های مختلفی آمده‌است؛ ازجمله «معطی الکمال لایقصر عنه بل یزید علیه»،<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۳۰۷.</ref> «مبد...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

قاعده معطی الشی: یکی از قواعد فلسفی در باره لزوم واجدیت علت فاعلی نسبت به کمالات معلول

این قاعده در کلمات اندیشمندان به گونه‌های مختلفی آمده‌است؛ ازجمله «معطی الکمال لایقصر عنه بل یزید علیه»،[۱] «مبدأ کل فضیلة أولی بتلک الفضیلة من ذی‌المبدأ»،[۲] «معطی الکمال لیس فاقدا له و لایشذّ عن حیطة وجوده و سعة نوره».[۳] مصداق این قاعده در علت فاعلی است؛ زیرا اعطا و ایجاد پیوسته در مورد وجود اشیا صادق است؛[۴] بنابراین کسانی که وجود علت فاعلی را در قانون علیت می‌پذیرند، مفاد این قاعده را پذیرفته‌اند.[۵] برخی فلاسفه اسلامی در بیان کیفیت حصول معرفت اولیای الهی به این قاعده اشاره کرده‌اند.[۶]

در مکتب اشراق نیز شهاب‌الدین سهروردی با نظر به مبنای اضافه اشراقیه، معتقد است مبدأ عالم نور الانوار است؛ زیرا او معطی هر نور و حیاتی در عالم است.[۷] ملاصدرا از این قاعده در حل بسیاری از مسائل فلسفی بهره برده‌است.[۸] این قاعده برگرفته از سریان وجودی خداوند در هستی تلقی شده[۹] که مستلزم واجدیت علت فاعلی به کمالات معلول است و این نشان از اهمیت کارکرد قاعده در شناخت خداوند دارد.[۱۰] این قاعده از اصول قطعی تلقی شده که گاهی از آن به فطرت عقل[۱۱] و گاه به فطرت سالم[۱۲] یا بدیهی[۱۳] وصف شده‌است. ملاصدرا دربارهٔ قاعده بسیط الحقیقه و اثبات اینکه حق‌تعالی همه اشیاست، مطابق اصطلاح عرفا به اطلاق و تقیید، تمسک کرده، مطلق را فاعل وجود مقید دانسته‌است؛ سپس نتیجه گرفته‌است چون مطلق، مبدأ هر گونه فضیلت و کمالی است که در موجودات مقیده وجود دارد، خود مطلق به داشتن جمیع فضایل و کمالات سزاوارتر است. ایشان برای اثبات مقصود خویش از قاعده «معطی الشیء لایکون فاقداً له» استفاده کرده‌است؛[۱۴] همچنین وی دربارهٔ صفات واجب الوجود و اثبات علم حق‌تعالی به ذات خویش از این قاعده بهره برده‌است.[۱۵]

مفاد و کارکرد قاعده

امام‌خمینی در بیان مفاد قاعده معتقد است اگر شیئی فاقد کمالی باشد، نمی‌تواند آن را به خودش عطا کند؛ زیرا اگر بخواهد خود او معطی باشد، باید پیش از وجود خودش واجد آن کمال باشد تا به خودش عطا کند و اگر خودش قبلاً واجد بوده، پس فاقد نبوده تا مستحق بخشش باشد و در این صورت دور لازم می‌آید.[۱۶] ایشان در تقریر دیگری از این قاعده قائل است هر چه در معلول از جهت کمال هست، باید به نحو اعلی و اتم در مبدأ و علت آن باشد؛ زیرا اگر چیزی از حیثیات کمالی در معلول باشد، این کمال یا از ذات معلول است یا از چیزی غیر مبدأ و غیر علت معلول است یا علت معلول است؛ اما اینکه از ذات معلول باشد محال است؛ چون وجود معلول محال است حیثیتی از کمال را بدون علت دارا باشد؛ اما از غیر علت نیز محال است؛ زیرا معنا ندارد چیزی معلول چیزی نباشد، ولی از آن حیثیتی وجودی و کمالی کسب کند؛ پس باید از مبدأ و علت خود کسب کرده باشد. با این برهان اثبات می‌شود کلیه کمالات وجودی و حیثیات کمالی که در معلول هست، باید در مرتبه فوق و علت او باشد.[۱۷] امام‌خمینی در بیان این مطلب که حضرت حق معطی کمال به موجودات است و آنها را از عدم به وجود می‌آورد و آنچه عطا کرده، خود واجد آن بوده‌است، معتقد است معنای اعطای انسانیت، انسان‌بودن خدا نیست؛ زیرا انسانیت ماهیت است و ماهیت قابل جعل و عطا نیست؛ بلکه آنچه قابل عطاست، وجود انسانی است که خداوند مرتبه‌ای از وجود را به او عطا می‌کند، اما از لوازم آن مرتبه، حیوان ناطق بودن است که در مرتبه تنزل از جهت حد عدمی آن، از این ماهیت انتزاع می‌شود و معلوم است که عدم، کمال نیست؛ بلکه کمال اصل وجود است که قابل اعطا و جعل است؛ بنابراین علت فاقد کمالات فیض خود نیست و این وجودات که فیض حضرت احدیت در مرتبه کمال علت است، همان علم احدی حق‌تعالی است.[۱۸] این قاعده ازجمله قواعدی است که در علوم مختلف عقلی کارکردهای گوناگونی دارد؛ ازجمله:

  1. اثبات وجود خدا از طریق برهان حرکت؛[۱۹]
  2. اثبات بساطت ذات.[۲۰]

امام‌خمینی نیز در آثار خود از این قاعده بهره برده‌است؛ ازجمله:

  1. حدوث دهری: ایشان در یکی از مقدمات آن از این قاعده بهره برده‌است و بر این باور است که راسم اعدام در سلسله طولی فقدان سلسله پایین‌تر نسبت به کمال سلسله وجودات عالی است؛ اما وجود عالی فاقد وجود پایین‌تر نیست؛ چون معطی شیء فاقد شیء نیست، بلکه وجود عالی جامع کمالات وجود پایین‌تر است.[۲۱]
  2. فاعل الهی: امام‌خمینی در بیان فاعل حرکت به اقسام فاعل پرداخته، فاعل حقیقی را ایجادکننده و معطی وجود می‌داند و هیچ‌یک از فاعل‌های طبیعی را معطی وجود نمی‌داند؛ بلکه از علل معدّه به‌شمار می‌آورد؛[۲۲] زیرا فاعل الهی خارج‌کننده معلول از عدم به وجود و معطی کمال معلولات خود است و نباید معطی شیء فاقد شیء باشد.[۲۳]
  1. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۳۰۷.
  2. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۱۶.
  3. سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، ۲/۴۸۸؛ سبزواری، سیدعلی‌رضا، بررسی قاعده «معطی الشیء…» و کارکرد آن در خداشناسی، ۳۹–۴۰.
  4. دینانی، قواعد فلسفی، ۱/۳۶۸.
  5. دینانی، قواعد فلسفی، ۱/۳۶۸.
  6. اخوان‌الصفاء، رسائل اخوان الصفاء و خلان الوفاء، ۳/۳۴۲؛ سبزواری، سیدعلی‌رضا، بررسی قاعده «معطی الشیء…» و کارکرد آن در خداشناسی، ۳۹.
  7. شیخ اشراق، سهروردی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۴/۹۰؛ سبزواری، سیدعلی‌رضا، بررسی قاعده «معطی الشیء…» و کارکرد آن در خداشناسی، ۳۹.
  8. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۱۶.
  9. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۱۶–۱۱۷.
  10. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۷۶؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۸۹؛ دینانی، قواعد فلسفی، ۱/۳۶۸–۳۶۹؛ سبزواری، سیدعلی‌رضا، بررسی قاعده «معطی الشیء…» و کارکرد آن در خداشناسی، ۳۸.
  11. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۷۶.
  12. دینانی، قواعد فلسفی، ۱/۳۶۸.
  13. سبزواری، ملاهادی، تعلیقه بر اسفار، ۳/۲۳۶؛ سبزواری، سیدعلی‌رضا، بررسی قاعده «معطی الشیء…» و کارکرد آن در خداشناسی، ۳۸.
  14. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۱۶؛ سبزواری، سیدعلی‌رضا، بررسی قاعده «معطی الشیء…» و کارکرد آن در خداشناسی، ۴۱.
  15. ← دینانی، قواعد فلسفی، ۱/۳۷۰–۳۷۱.
  16. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۴۹–۵۰.
  17. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۳۱۹.
  18. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۹.
  19. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۳۸–۴۰؛ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱۱/۱۱۴؛ سبزواری، سیدعلی‌رضا، بررسی قاعده «معطی الشیء…» و کارکرد آن در خداشناسی، ۴۳.
  20. طباطبایی، نهایة الحکمه، ۲۷۶.
  21. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۷۳.
  22. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۲۹۵–۲۹۶.
  23. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۹.