شیخ فضلالله نوری، فقیه مجاهد و از رهبران نهضت مشروطه و منتقد آن.
شناسنامه | |
---|---|
نام کامل | شیخ فضلالله نوری |
زادروز | دی ۱۲۲۲ |
شهر تولد | مازندران |
کشور تولد | ایران |
دین | اسلام |
مذهب | شیعه |
اطلاعات سیاسی | |
پستها | ریاست امور مذهبی و شرعی |
اطلاعات علمی و مذهبی | |
اساتید | راضی آلخضر نجفی، مهدی آلکاشفالغطاء، میرزاحبیبالله رشتی و سیدحسن شیرازی |
شاگردان | عبدالکریم حائری یزدی، آقاحسین قمی، ملاعلی مدرس، محمد قزوینی، سیدمحمود مرعشی (پدر سیدشهابالدین مرعشی نجفی) و میرزاابوالقاسم قمی |
تالیفات | رساله اصولی المشتق: تقریر درس میرزای شیرازی، رساله تحریم سفر حاجیان به مکه از طریق جبل، صحیفه قائمیه حاوی دعاهای رسیده از اماممهدی(ع)، |
معرفی
فضلالله کجوری مازندرانی معروف به شیخفضلالله نوری در دوم ذیحجه ۱۲۵۹ق/ سوم دی ۱۲۲۲ در روستای لاشک از توابع کجور مازندران به دنیا آمد. پدر او ملاعباس نوری، از عالمان برجسته[۱] و پیشوای مورد اعتماد مردم نور و مازندران بود. وی کتابی با عنوان الاخلاق نگاشته است.[۲] میرزامحمدتقی نوری جد مادری وی نیز از عالمان بزرگ بود.[۳]
تحصیلات
شیخفضلالله نوری تحصیلات نخستین را نزد ملااسماعیل، در مکتب محل آغاز کرد، پس از مدتی به حوزه پررونق «بَلَده» نور مازندران رفت و سپس به تهران سفر کرد و نزد حسین فاضل لنکرانی و پدرش ـ که در محله سنگلج تهران پیشنماز بود ـ به تحصیل پرداخت.[۴] او پس از مدتی برای تکمیل تحصیلات خود، همراه میرزاحسین نوری، معروف به محدث نوری، دایی و پدر زن خود، رهسپار نجف شد و در آنجا در درس استادانی چون راضی آلخضر نجفی، مهدی آلکاشفالغطاء، میرزاحبیبالله رشتی و سیدحسن شیرازی معروف به میرزای بزرگ شیرازی شرکت کرد.[۵] با هجرت میرزای شیرازی به سامرا در سال ۱۲۹۲ق/ ۱۲۵۴ش (ببینید: شیرازی، میرزامحمدحسن) او نیز به سامرا رفت و دوازده سال در این شهر ماند.[۶]
نوری در مدت اقامت در سامرا در شمار شاگردان نامدار و برجسته میرزای شیرازی درآمد[۷] و در همین زمان به مقام اجتهاد رسید و چندین رساله فقهی و اصولی تألیف و تقریر کرد.[۸] وی در حفظ و تقویت حریم مرجعیت میرزای شیرازی تلاش فراوانی کرد و میرزای شیرازی نیز او را نفس خویش شمرد و میان خود و او غیریّت را منتفی دانست.[۹] حوزه درسی نوری در عراق مورد توجه طلاب اهل فضل قرار گرفت و شخصیتهایی چون عبدالکریم حائری یزدی، آقاحسین قمی، ملاعلی مدرس، محمد قزوینی، سیدمحمود مرعشی (پدر سیدشهابالدین مرعشی نجفی) و میرزاابوالقاسم قمی مشهور به کبیر از محضر او بهره بردند.[۱۰] وی به دستور میرزای شیرازی برای ارشاد و تبلیغ دین در سال ۱۳۰۳ق/ ۱۲۶۳ش به تهران بازگشت.[۱۱]
ریاست امور مذهبی و شرعی
نوری سالها در تهران ریاست امور مذهبی و شرعی مردم را عهدهدار بود و مصدر خدمات مهمی بود[۱۲]؛ بهویژه در زمان صدارت عینالدوله، صدر اعظم ناصرالدینشاه قاجار، دعاوی مهم مردم به وی و سیدعلیاکبر تفرشی ارجاع میشد.[۱۳] وی همچنین با نفوذ فرهنگ بیگانه در ایران و حمل کالاهای استعمارگران به کشورهای اسلامی مخالف بود و ماهیت مکتبهای مادی غربی را با وجود عناوین مختلف، یکی میدانست و معتقد بود که بینش آنها را پرده تیره مادیت پوشانده است.[۱۴] او دراینباره استفتائاتی از میرزای شیرازی تدوین و در تهران منتشر کرد.[۱۵] وی در سال ۱۳۰۹ق/ ۱۲۶۹ش در جریان جنبش تنباکو (ببینید: نهضت تحریم تنباکو)، در اعتراض به دادن امتیاز توتون و تنباکو، با میرزاحسن آشتیانی، رهبر این قیام در تهران، همکاری میکرد.[۱۶]
پس از درگذشت آشتیانی، شیخفضلالله نوری، به عنوان مجتهد تراز اول تهران مطرح شد.[۱۷] وی در شوال ۱۳۱۹ق/ بهمن ۱۲۸۰ش به حج رفت و پس از انجام مناسک در ماه صفر ۱۳۲۰ق/ خرداد ۱۲۸۱ به نجف رفت و در رجب همان سال به ایران بازگشت.[۱۸]
نهضت مشروطه
رهبران دینی، نقش اساسی و بنیادینی در نهضت مشروطه داشتند، به گونهای که مرجعیت شیعه مستقر در نجف، به رهبری محمدکاظم خراسانی، میرزاعبدالله مازندرانی و میرزاخلیل تهرانی، مسئولیت اداره نهضت را بر عهده داشتند. در تهران عالمانی چون سیدعبدالله بهبهانی، سیدمحمد طباطبایی و شیخفضلالله نوری که عالمان تراز اول بودند، به پیشبرد امور نهضت همت گماشتند و مردم را در آستانه طلوع مشروطه، بر ضد حکومت بسیج کردند.[۱۹] در سال ۱۲۸۴، مظفرالدینشاه قاجار پیش از سفر خود به اروپا، برای حفظ آرامش پایتخت، به شیخفضلالله متوسل شد و وی به همراه سیدعلیاکبر تفرشی نزد بهبهانی رفت و از او قول گرفت که در غیاب شاه قاجار، از تضعیف حکومت بپرهیزد.[۲۰]
نوری با وجود اصرار افرادی مانند بهبهانی و طباطبایی، در اعتراض اولیه که به هجرت صغرا شهرت یافت، شرکت نکرد؛ زیرا آن را نزاع شخصی میان روحانیان یادشده با عینالدوله میدانست؛ به همین دلیل شبنامهنویسان به او هتاکی کردند. وی اما در مهاجرت علما به شهر قم که به مهاجرت کبرا معروف شد، شرکت کرد و این اعتراض، به قیام سراسری تبدیل شد و عینالدوله را زیر فشار قرار داد. نوری در این مرحله برای همراهکردن علمای نجف با مهاجران، تلاش کرد.[۲۱] وی در طول توقف در قم تا زمان صدور دستخط و فرمان مشروطیت از سوی مظفرالدینشاه و بازگشت مهاجران از قم، با آنان همداستان بود (ببینید: نهضت مشروطه)؛ اما پس از بازگشت از قم و انعقاد مجلس شورای ملی و مطرحشدن نگارش قانون اساسی و مسئله بررسی آن توسط علما، کمکم از صف رهبران نهضت جدا شد. وی در تأسیس عدالت خانه و تدوین قانون اساسی و نظارت فقها بر قوانین، خواستار ضرورت مغایرتنداشتنِ قوانین مجلس شورای ملی با اصول و ارزشهای اسلامی شد.[۲۲]
متمم قانون اساسی با اصرار و پیگیری نوری در یکم رمضان ۱۳۲۵ق/ پانزده مهر ۱۲۸۶ به تصویب مجلس شورای ملی رسید، اما وی و برخی روحانیان، مفاد متمم قانون اساسی را پس از تدوین آن مغایر با قوانین شرعی دانستند و برای اعتراض به آن، چند روزی را در آستانه عبدالعظیم حسنی(ع) در شهر ری، تحصن کردند و مشروطه مشروعه را خواستار شدند. آنان برای بیان اندیشههای خود و خنثیکردن نقشههای مشروطهطلبان در فاصلهگرفتن از دیانت و قانون اسلام، روزنامهای منتشر کردند.[۲۳] نوری با ناامیدی از اصلاح اوضاع و حفظ دین و استقلال، در صدد تحریم مشروطه برآمد و مشروطه مشروعه را مطرح کرد. وی ضمن تأکید بر انهدام استبداد معتقد بود در تصویب قوانین لازم است شریعت اسلامی مبنا قرار گیرد.[۲۴]
شکلگیری اختلاف میان رهبران دینی پشتیبان مشروطه با محوریت آخوند خراسانی و عالمان مشروعهخواه با محوریت نوری، از مهمترین فصلهای تاریخ مشروطه است. مناسبات آنان از زمانی تیره شد که نوری از جریان مشروطه کناره گرفت و آن را جریانی ضد شریعت خواند. از آن پس، میان روحانیان دودستگی بهوجود آمد. نوری با اصرار بر اسلامیبودن مجلس و نظارت علما بر قوانین مجلس، پرچمدار مشروطه مشروعه شد و آخوند خراسانی و دیگر عالمانِ همرأی او، به پشتیبانی خود از مشروطه و مجلس ادامه دادند و مخالفت با آن را کاری نادرست شمردند.[۲۵] فاصله میان تهران و نجف، و نرسیدن پیامهای نوری و همفکران او به نجف از یک سو و فرستادن پیام از طرف مشروطهخواهان، علیه نوری به نجف، این شکاف را بیشتر کرده بود؛ در حالیکه اسلامیت نهضت، خواسته مشترک علمای نجف و نوری بود.[۲۶]
با تعطیلی مجلس شورای ملی در تیر ۱۲۸۷، شماری از مجتهدان ازجمله نوری در باغشاه گرد آمدند و در دیدار با محمدعلیشاه قاجار، دربارهٔ ساختار حکومت با او گفتگو کردند. آنان در همراهی با محمدعلیشاه، مشروطه را خلاف اسلام دانستند و مکتوب این نظر را در باغشاه آویختند و در شوال ۱۳۲۶ق/ آبان ۱۲۸۷ش شاه انصراف خود را از برپایی مجلس اعلام کرد.[۲۷]
حمله به نوری
در سال ۱۳۲۶ق به تحریک سفارت انگلیس، شخصی به نام کریم دواتگر، به نوری حمله و او را ترور کرد و وی از ناحیه ران چپ زخمی شد. وی سه ماهونیم بستری بود و اثر جراحت آن تا آخر عمر، وی را آزار میداد؛ ولی او ضارب را بخشید.[۲۸] نوری، محمدعلیشاه را به استقلال و رعایت قوانین اسلام فرا خواند و او را از انفعال در برابر تهدیدهای سفارت روس و انگلیس برحذر داشت.[۲۹]
محاکمه
پس از پیروزی مشروطهطلبان و خلع محمدعلیشاه از حکومت، هیئت مدیریه موقت مشروطهطلبان مرکب از سردار اسعد، معزالسلطان، یپرمخان ارمنی و فاتحان تهران در جلسهای محرمانه حکم بازداشت نوری را صادر کردند. سرانجام وی بازداشت و در دادگاهی به ریاست شیخابراهیم معروف به مجتهد زنجانی و با عضویت منتصرالدوله پیشکار سپه سالار، عمیدالسلطان، سالار فاتح، اعتلاءالملک، میرزااحمد نجات، عینالنظام، وحیدالملک و میرزاعلیمحمدخان محاکمه شد. در این دادگاه وی به جرم «افساد فی الارض» به اعدام محکوم شد.[۳۰]
شهادت
سفارت خانههای انگلیس و روسیه، به نوری پیشنهاد پناهندگی دادند؛ ولی وی آن را نپذیرفت.[۳۱] سرانجام نوری در سیزدهم رجب ۱۳۲۷ق/ ۱۲۸۸ش در میدان توپخانه تهران به فرماندهی یپرمخان ارمنی بر دار کشیده شد.[۳۲] گفته شده فرزند ارشد وی به نام مهدی، نخستین کسی بود که با خوشحالی شعار زندهباد مشروطیت را پای دار پدر سرداد.[۳۳] عضدالملک نایبالسلطنه، شخصیت متدین و نیکنام قاجار بود که مسئولیت سلطنت را تا زمان به سن قانونی رسیدن احمدشاه قاجار بر عهده داشت و از عقیدهمندان به شیخفضلالله نوری بود. او پس از خبر اعدام نوری، بسیار متأثر شد و پیکر او را پس از چندی پنهانی به همراه عدهای با کالسکه مخصوص خود به قم فرستاد و در یکی از مقبرههای صحن اتابکی حرم فاطمه معصومه(س) با مراسم مذهبی به خاک سپرده شد.[۳۴]
پس از شهادت نوری، مخالفان وی به کمالات او اعتراف کردند و او را بسیار فهیم و باهوش و دارای قدرت استدلال کمنظیر دانستند[۳۵]؛ حتی یپرمخان ارمنی که او را به دار کشید، وی را روحانی عالیقدری میدانست که گفتههایش برای مردم وحی مُنزَل شمرده میشد[۳۶]؛ چنانکه میرزاحبیبالله رشتی از شاگردان خاص شیخمرتضی انصاری، نوری را عالم پرسوز و گداز، عالم ربانی و مجتهد متبحر و کامل در علوم عقلی و نقلی شمرده است.[۳۷] مقام علم و فضل نوری، او را در زمره یاران خاصِ میرزای شیرازی قرار داده بود[۳۸] و او از مجتهدان به نام و باشکوه تهران شمرده شده است که هماورد طباطبایی و بهبهانی بود.[۳۹] مقام بلند علمی نوری سبب شده بود که حتی مخالفان او با وجود ارتکاب تهمتهای فراوان علیه وی، نتوانند مقام علمی او را انکار کنند.[۴۰]
از میرزای شیرازی نقل شده است که در پاسخ به پرسش شرعی برخی از مردم تهران گفته بود: «مگر شیخفضلالله در تهران نیست که به من مراجعه میکنید؟».[۴۱] امامخمینی نیز معتقد به مقام علمی و مجاهدتهای سیاسی نوری بود و او را علمدار دفاع از دین میشمرد و دربارهٔ قاتلان وی دیدگاهی شدیداً منفی داشت. مقبره نوری در شهر قم محل درس امامخمینی و دوستان ایشان بود. ایشان به نویسندگان توصیه میکرد دربارهٔ صحت عملکرد نوری مطلب بنویسند.[۴۲]
به باور امامخمینی شیخفضلالله نوری، مجتهدی مجاهد و دارای مقامات عالی بود. او برای اسلام کار کرد و در ماجرای مشروطه بر موافقت قوانین با اسلام تأکید کرد. او از مشروطه مشروعه دفاع میکرد و تصویب متمم قانون اساسی نیز به کوشش او انجام شد[۴۳] و معتقد بود آن مشروطه ای که از غرب و شرق برسد مورد پذیرش نیست.[۴۴] از نظر ایشان مخالفان داخلی و خارجی نتوانستند چنین اقتداری را که در روحانیت بود، تحمل کنند؛ از اینرو با جوسازی این عالم شاخص و مورد قبول همه را به دست یک روحانی منحرف و ملای غیر مهذّب، محاکمه و حکم قتلش را صادر کردند.[۴۵] بدینگونه او در دفاع از مشروطه مشروعه به شهادت رسید و گروهی از مردم نیز پای دارش کف زدند و حوادث را چنان منعکس کردند که از حوزه نجف هم فریاد اعتراضی بلند نشد.[۴۶] به باور ایشان شهادت نوری نقشهای بود که اسلام را منعزل کنند و کردند.[۴۷]
نظر امامخمینی
امامخمینی پس از پیروزی انقلاب بارها هشدار داد مبادا مردم، دولت، مسئولان و علما به گونهای رفتار کنند که وقایع صدر مشروطه دوباره تکرار شود. ایشان اصرار میکرد باید از این حادثه عبرت گرفت.[۴۸] ایشان از برخی نشریات، بهدلیل بدگویی علیه نوری انتقاد کرد و افزود این روحانی جرمش آن بود که میگفت قانون باید اسلامی باشد و احکام قصاص غیرانسانی نیست، انسانی است.[۴۹] نگاه ایشان به نوری، عمدتاً معطوف به غیرت دینی و مظلومیت او در شهادت بوده است.[۵۰]
پایان
نوری دو همسر داشت. او از همسر اول خود، سکینه، سه پسر و پنج دختر و از همسر دیگر خود، گلین، یک پسر و سه دختر داشت.[۵۱] از وی تألیفاتی برجای مانده است، ازجمله:
رساله سؤال و پاسخ که در بردارنده ۲۳۶ پرسش از میرزای شیرازی است، رساله عملیه که حاوی شصت پرسش و پاسخ از میرزای شیرازی است، رساله اصولی المشتق: تقریر درس میرزای شیرازی، رساله تحریم سفر حاجیان به مکه از طریق جبل، صحیفه قائمیه حاوی دعاهای رسیده از اماممهدی(ع)، شرح مقاصد که حاوی مجموعه نامهها و اعلامیههای وی و یارانش در تحصن حرم عبدالعظیم حسنی(ع) است، تحریم مشروطیت که حاوی دلیل موافقت اولیه و مخالفت ثانویه نوری با مشروطیت و دلایل شرعی این تصمیم به قلم خودش است.[۵۲]
پانویس
- ↑ امینی، شهیدان راه فضیلت، ۵۱۴؛ ابوالحسنی، تنهای شکیبا، ۲۳ و ۲۶–۲۷؛ بروجردی، نخستین فریادگر مشروعه، ۱۶.
- ↑ انصاری، شیخفضلالله نوری و مشروطیت، ۲۹؛ ابوالحسنی، اندیشه سبز، ۱۸.
- ↑ ابوالحسنی، تنهای شکیبا، ۲۳–۲۴.
- ↑ ابوالحسنی، تنهای شکیبا، ۳۵؛ ابوالحسنی، اندیشه سبز، ۱۷.
- ↑ مدرس تبریزی، ۶/۲۶۳؛ گلی زواره، امامخمینی و انقلاب مشروطه، ۴۴.
- ↑ ابوالحسنی، تنهای شکیبا، ۳۷–۳۸ و ۵۷۳.
- ↑ ابوالحسنی، تنهای شکیبا، ۳۷–۳۸.
- ↑ ابوالحسنی، تنهای شکیبا، ۷۴–۷۷؛ شریف رازی، گنجینه دانشمندان، ۱/۱۴۴.
- ↑ ابوالحسنی، پایداری تا پای دار، ۲۵۷.
- ↑ گلی زواره، امامخمینی و انقلاب مشروطه، ۴۴؛ حسنزاده، شیخفضلالله نوری در ظلمت مشروطیت، ۱/۴۲۰؛ انصاری، شیخفضلالله نوری و مشروطیت، ۳۶.
- ↑ علویان، روحانیت و جامعهپذیری سیاسی، ۱۳۱؛ ابوالحسنی، اندیشه سبز، ۷۵.
- ↑ موسوی اصفهانی، احسن الودیعة، ۲/۲۵۰؛ ادیب هروی، تاریخ انقلاب طوس، ۱/۱۴۲ و ۱۴۳.
- ↑ صفایی، تاریخ مشروطیت، ۲۲۵.
- ↑ ابوالحسنی، تنهای شکیبا، ۲۴۰–۲۴۲ و ۲۹۲.
- ↑ قزوینی، یادداشتهای قزوینی، ۵/۸۸۰.
- ↑ بروجردی، نخستین فریادگر مشروعه، ۱۶–۱۷.
- ↑ دولتآبادی، حیات یحیی، ۱/۱۳۵.
- ↑ ابوالحسنی، تنهای شکیبا، ۵۷۶.
- ↑ ابوالحسنی، دیدهبان بیدار، ۱۷–۱۸؛ انصاری، شیخفضلالله نوری و مشروطیت، ۲۴۸–۲۴۹ و ۲۶۰–۲۶۱.
- ↑ صفایی، تاریخ مشروطیت، ۲۲۷–۲۲۸.
- ↑ صفایی، تاریخ مشروطیت، ۲۳۵ و ۶۶۹؛ اکبرزاده، در نهضت مشروطه، ۵۴–۵۵.
- ↑ ترکمان، مجموعهای از مکتوبات، ۱/۳۷۹؛ ابوالحسنی، تنهای شکیبا، ۲۵۷–۲۷۷.
- ↑ سلیمانی و علیان، از عدالتخانه تا مشروطه غربی، ۱۸۰–۱۸۱.
- ↑ ابوالحسنی، تنهای شکیبا، ۲۶۸؛ اصغری، مظلومی بر بالای دار، ۱۹ و ۲۰.
- ↑ ابوالحسنی، تنهای شکیبا، ۲۶۸ و ۲۷۷–۲۷۸.
- ↑ انصاری، شیخفضلالله نوری و مشروطیت، ۲۹۲–۲۹۴.
- ↑ صفایی، تاریخ مشروطیت، ۳۱۲–۳۱۳.
- ↑ ابوالحسنی، پایداری تا پای دار، ۴۲۵–۴۲۷.
- ↑ ابوالحسنی، پایداری تا پای دار، ۴۲۹–۴۳۰.
- ↑ صفایی، تاریخ مشروطیت، ۳۵۲.
- ↑ ابوالحسنی، پایداری تا پای دار، ۴۳۳–۴۴۰.
- ↑ بهمنی، فاجعه قرن، ۱۴۴؛ اصغری، مظلومی بر بالای دار، ۱۹–۲۰.
- ↑ ابوالحسنی، پایداری تا پای دار، ۴۵۹؛ کیانوری، خاطرات نورالدین، ۳۶.
- ↑ ابوالحسنی، تنهای شکیبا، ۶۶۳؛ صفایی، تاریخ مشروطیت، ۳۵۲.
- ↑ ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ۶/۱۲۵۷.
- ↑ ابوالحسنی، پایداری تا پای دار، ۲۶۷.
- ↑ ابوالحسنی، تنهای شکیبا، ۳۸–۳۹.
- ↑ ابوالحسنی، تنهای شکیبا، ۳۷ و ۴۰.
- ↑ کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ۳۱ و ۵۸.
- ↑ ابوالحسنی، دیدهبان بیدار، ۲۱–۲۲؛ ابوالحسنی، تنهای شکیبا، ۱۳۸.
- ↑ ابوالحسنی، تنهای شکیبا، ۱۳۸.
- ↑ ابوالحسنی، تنهای شکیبا، ۵۰۸–۵۱۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۳/۳۵۸ و ۱۴/۴۵۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۸/۱۷۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۳/۳۵۸ و ۴۲۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۸/۲۴۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۸/۲۵۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۸/۱۷۰–۱۷۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه امام، ۱۴/۴۶۴.
- ↑ ابوالحسنی، تنهای شکیبا، ۵۰۸–۵۰۹.
- ↑ ابوالحسنی، تنهای شکیبا، ۵۳–۵۷.
- ↑ ابوالحسنی، تنهای شکیبا، ۷۴–۸۷.
منابع
- ابوالحسنی (منذر)، علی، اندیشه سبز، زندگی سرخ، زمان و زندگی شیخفضلالله نوری، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
- ابوالحسنی (منذر)، علی، پایداری تا پای دار؛ سیری در حیات پربار علمی، معنوی، اجتماعی و سیاسی شهید حاجشیخفضلالله نوری، تهران، مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی نور، چاپ اول، ۱۳۶۸ش.
- ابوالحسنی (منذر)، علی، تنهای شکیبا، احوال، افکار و آثار شیخفضلالله نوری، قم، مؤسسه کتابشناسی شیعه، چاپ اول، ۱۳۹۴ش.
- ابوالحسنی (منذر)، علی، دیدهبان بیدار، دیدگاهها و مواضع سیاسی و فرهنگی شیخفضلالله نوری، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
- ادیب هروی، محمدحسن، تاریخ انقلاب طوس یا پیدایش مشروطیت ایران، مشهد، شرکت چاپخانه خراسان، چاپ دوم، ۱۳۳۱ش.
- اصغری، سیدمحمد، مظلومی بر بالای دار، تهران، امیرکبیر، چاپ اوّل، ۱۳۶۲ش.
- اکبرزاده، فریدون، نقش رهبری، در نهضت مشروطه، ملی نفت و انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- امینی، عبدالحسین، شهیدان راه فضیلت؛ شرح حال مختصر علمای شهیدمان از قرن چهارم هجری تا کنون، ترجمه جلالالدین فارسی، تهران، روزبه، چاپ سوم، ۱۳۶۲ش.
- انصاری، مهدی، شیخفضلالله نوری و مشروطیت (رویارویی دو اندیشه)، تهران، زوّار، ۱۳۷۱ش.
- بروجردی، مصطفی، نخستین فریادگر مشروعه در بیداد مشروطه، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوّم، ۱۳۶۲ش.
- بهمنی، جواد، فاجعه قرن یا کشتن شیخفضلالله نوری در ملأ عام، تهران، سعیدی، ۱۳۵۹ش.
- ترکمان دهنوی، محمد، مجموعهای از مکتوبات، اعلامیهها، … و چند گزارش پیرامون نقش شیخ شهید فضلالله نوری در مشروطیت، تهران، رسا، چاپ اوّل، ۱۳۶۳ش.
- حسنزاده آبلشکری، سیدمجید، شیخفضلالله نوری در ظلمت مشروطیت، چاپشده در گلشن ابرار، قم، معروف، چاپ دوم، ۱۳۸۲ش.
- دولتآبادی، میرزایحیی، حیات یحیی، تهران، عطار ـ فردوس، چاپ ششم، ۱۳۷۱ش.
- سلیمانی، جواد و رمضان علیان، از عدالتخانه تا مشروطه غربی، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیّه قم، چاپ اوّل، ۱۳۸۴ش.
- شریف رازی، محمد، گنجینه دانشمندان، تصحیح سیدهدایتالله مسترحمی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۵۲ش.
- صفایی، ابراهیم، تاریخ مشروطیت به روایت اسناد، تهران، ایران یاران، ۱۳۸۰ش.
- علویان، مرتضی، روحانیت و جامعهپذیری سیاسی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امامخمینی، ۱۳۸۳ش.
- قزوینی، محمدبنعبدالوهاب، یادداشتهای قزوینی، به کوشش ایرج افشار، تهران، اساطیر، ۱۳۶۳ش.
- کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، تهران، امیرکبیر، چاپ بیستم، ۱۳۸۳ش.
- کیانوری، نورالدین، خاطرات نورالدین کیانوری، تهران، مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی نگاه ـ اطلاعات، چاپ دوم، ۱۳۷۲ش.
- گلی زواره قمشهای، غلامرضا، امامخمینی و انقلاب مشروطه، مجله پاسدار اسلام، شماره ۲۸۴، ۱۳۸۴ش.
- مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانة الادب فی تراجم المعروفین بالکنیة او اللقب یا کنی و القاب، تهران، خیام، چاپ چهارم، ۱۳۷۴ش.
- ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران، علمی، چاپ اول، ۱۳۶۹ش.
- موسوی اصفهانی، سیدمحمدمهدی، احسن الودیعة فی تراجم اشهر مشاهیر مجتهدی الشیعه، بغداد، مطبعة النجاح، چاپ اول، ۱۳۴۸ق.
پیوند به بیرون
محمد خردمند، شیخفضلالله نوری دانشنامه امامخمینی (ره)، ج۱۰، ص ۱۳۴–۱۳۸.