روشنفکری، نواندیشی نقادانه و تلاش برای هدایت جامعه به سوی آرمان‌ها.

مفهوم‌شناسی

روشنفکری برابر واژه انگلیسی «Intellectuality» است که برگرفته از اسم «Intellect»، به معنای عقل، خرد و نیروی عقلانی است.[۱] در بیشتر تعریف‌های فرهنگنامه‌ای، به دو واژه «روشن» و «فکر» توجه شده و اصطلاح روشنفکر به معنای دارای اندیشه روشن، آمده است.[۲] روشنفکری هم به عمل، حالت و صفت روشنفکر و هم به جریان‌های تجددخواه و نوگرا گفته می‌شود[۳] و در معنای وصفی، صفتی است که نوع نگرش انسان نسبت به جامعه و اجتماع را روشن می‌کند.[۴]

روشنفکری به معنای خودآگاهی اجتماعی، ریشه فطری دارد، نه ریشه طبقاتی و در پرتو ایمان در انسان رشد می‌کند، پرورش می‌یابد و استوار می‌شود؛[۵] اما از یک نگاه، محصول تمدنی است که بر ارزش‌های عقل، انسان‌باوری و پیشرفت تکیه دارد[۶] و ویژگی‌هایی مانند جهان‌بینی رئالیستی باز، متحرک و نوگرا، بینش علمی و منطق تحلیلی، گرایش اجتماعی مردم‌گرا و ضد استعماری و ضد اشرافی و سرانجام ارزش‌های انسانی (اومانیستی) را دربر می‌گیرد.[۷] در عین حال، روشنفکری مقوله‌ای است که نمی‌تواند بریده از دین و غیر دین باشد؛ زیرا روشنفکری، پذیرش نوعی عقلانیت است و عقلانیت، ماهیتی است که می‌تواند هویتی دینی یا غیر دینی پیدا کند؛[۸] از این رو، در کنار این نوع روشنفکری که بر پایه اومانیسم شکل گرفته،[۹] روشنفکری دینی قرار دارد که برای احیای دین، ضمن پرداختن به جنبه‌هایی از دین که به آن توجه نشده، به نوفهمی در دین و دفع آفت‌های علمی و شبهه‌های فکری از آن همت می‌گمارد.[۱۰] روشنفکر دینی به کسی گفته می‌شود که افزون بر ویژگی‌هایی که برای روشنفکر وجود دارد، نظر او معطوف به دین باشد و دین برای او هدف باشد نه ابزار.[۱۱]

شاخص‌های روشنفکری دینی را می‌توان دغدغه کارآمدی دین در جامعه، دوری از جمود و جزم‌اندیشی، دوری از خودباختگی، برخورداری از خودآگاهی دینی، اعتماد به خویشتن اسلامی و هدایت پیامبرانه دانست؛[۱۲] چنان‌که برخی، کسانی چون سیدجمال‌الدین اسدآبادی، اقبال لاهوری، محمد عبده، علی شریعتی، مرتضی مطهری، سیدمحمود طالقانی و سیدمحمدباقر صدر را از روشنفکران مقبول و مذهبی دوران معاصر شمرده‌اند[۱۳] و این در حالی است که در این رده، بر این افراد باید عالمان روشن‌بین و روشنفکر دیگری مانند سیدمحمد حسینی بهشتی، سیدعلی خامنه‌ای و اکبر هاشمی رفسنجانی را افزود.

امام‌خمینی با توجه به تحلیل و تبیین پاره‌ای از مشکلات فکری ـ فرهنگی و طرح مباحث حکومت اسلامی و نظریه ولایت فقیه و نظریات فقهی جدید و جهانی‌دیدن مسائل و مفاهیم دینی، احیاگری و اصلاح‌گری جهانی، یک روشنگر و روشنفکر بزرگ دینی بود و در عین حالی‌که یکی از منتقدان روشنفکری به شمار می‌آمد،[۱۴] به ‌طور کلی نگاه مثبتی به روشنفکری داشت و روشنفکران دینی و علاقه‌مند به اسلام را خوب و مثبت ارزیابی می‌کرد.[۱۵]

(ببینید: احیاگری و اصلاح)

پیشینه و خاستگاه

در یک نگاه روشنفکری پدیده‌ای غربی و متعلق به تمدن جدید و عصر روشنگری است[۱۶] و اساسی‌ترین آموزه‌های آن عقل‌گرایی[۱۷] و آزادی اندیشه[۱۸] است. گرایش به آزادی اندیشه، واکنشی بود به سلطه مسیحیت کاتولیک و تفتیش عقاید (انگیزیسیون) و جنگ‌های مذهبی بسیار طولانی که به قیام «مارتین لوتر» و تجدید نظر در اعتقادات مذهبی انجامید. در سایه چنین گرایشی بود که روشنفکران به وضع موجود و نهادهای اجتماعی و سیاسی انتقاد کردند و خواهان آزادی، برابری حقوقی و اصلاح اقتصادی بودند.[۱۹] علم‌گرایی، ملی‌گرایی و سکولاریسم، سه راهکار اساسی برای تغییر جامعه بود که روشنفکران در پیش گرفتند. انگیزه اصلی و جو غالب در مراحل نخستینِ جریان روشنفکری اروپایی، دین‌گریزی و دین‌ستیزی بود.[۲۰] روشنفکران در این دوره، در پی تخریب مبانی جامعه سنتی و ایجاد طرح و اساسی نو بودند[۲۱] و از آغاز عصر تجدد، نقش روشنفکران در تحولات و دگرگونی‌های جامعه آشکار شد و به‌ویژه در انقلاب فرانسه (۱۷۸۹م/ ۱۱۶۸ش)، روشنفکران نقش هدایت‌گرانه برجسته‌ای داشتند.[۲۲] با استقرار نظام سرمایه‌داری و تحقق بسیاری از آرمان‌های روشنفکران، جنبش تازه‌ای در قالب نهضت سوسیالیسم پدیدار شد که جو روشنفکری قرن بیستم را تا حد زیادی تحت تأثیر قرار داد. آرمان عمده این جنبش، عدالت اجتماعی و ضدیت با سرمایه‌داری بود.[۲۳]

در ایران روشنفکری با فروپاشی ساختار سیاسی تمدن ایران در دوره صفویه و قاجار و حضور استعمار در ایران آغاز شد. با شکست ایران در جنگ با روسیه و احساس نیاز به فناوری غربی، دولت‌مردان ایرانی به فکر فراهم‌کردن زمینه برای آشنایی با فرهنگ و تمدن جدید افتادند[۲۴] و زمینه این ارتباط با فرستادن نخستین گروه از دانشجویان ایرانی به غرب در سال ۱۲۳۰ق/ ۱۱۹۴ش، انتشار نخستین روزنامه در سال ۱۲۵۳ق/ ۱۲۱۶ش، تأسیس نخستین چاپخانه در تبریز و نخستین مدرسه به سبک غربی (دارالفنون) در سال ۱۲۶۸ق/ ۱۲۳۰ش فراهم شد.[۲۵] نشر عقاید روشنفکران اولیه، زمینه فکری انقلاب مشروطیت را آماده ساخت. این روشنفکران، مروج اندیشه‌های نو همچون لیبرالیسم، سکولاریسم و تجدد بودند و خواست عمده آنان ازجمله تجدید هویت و سنت‌های ملی، وضع نظام قانون اساسی به شیوه اروپا و ایجاد دولت مدرن بود.[۲۶]

پس از نسل‌های اولیه روشنفکری، این عنوان برای تمام کسانی به کار رفت که با آگاهی و تلاش فکری، به انتقاد از وضع موجود، برای رسیدن به وضعیت ایده‌آل می‌پرداختند.[۲۷] عمده‌ترین ویژگی‌های روشنفکری در ایران، احترام به خردگرایی غربی، تساهل دینی، نقد سنت‌های عرفی و دینی و جستجوی حقوق و آزادی‌های انسانی است.[۲۸] رشد تک‌بعدی عقلانیت نزد روشنفکران ایرانی موجب شد آنان تنها راه جبران عقب‌ماندگی جامعه را گرفتن فناوری از غرب بدانند. نتیجه رشد بی‌رویه علم و نبود نهادهای دموکراتیک، شکل‌گیری رژیم تمامیت‌خواه و نظامی پهلوی را در پی داشت که هیچ نقدی را تحمل نمی‌کرد و با افزایش قدرت نظامی در تلاش بود قدرت شاهان باستانی ایران را به دست آورد.[۲۹]

روشنفکری در ایران را می‌توان بر اساس دوره‌های تاریخی یا ماهیت فکری به دوره‌های مشخصی تقسیم کرد. دوره‌های تاریخی روشنفکری عبارت‌اند از: ۱. عصر مشروطه؛ ۲.عصر رضاخان پهلوی؛ ۳. دوران پس از شهریور۱۳۲۰؛ ۴. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲؛ ۵. دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی. روشنفکران از نظر دیدگاه و ماهیت فکری نیز در دسته‌های مختلفی مانند غرب‌گرا، چپ‌گرا، ملی‌گرا و دینی جای می‌گیرند. این گروه‌ها با وجود تفاوت در شعار و عملکرد که ناشی از تأثیرپذیری از تحولات تاریخی است، دارای روح حاکم نزدیک به هم و آرمان‌های تقریباً یکسانی‌اند.[۳۰]

روشنفکران در آستانه انقلاب مشروطه، خواهان اصلاحات گسترده سیاسی، مالی و ارضی برای رفع اسباب عقب‌ماندگی شدند. با پیروزی جنبش مشروطه و تشکیل مجلس شورای ملی، نقش روشنفکران در عرصه سیاست و حکومت بارز شد.[۳۱] در این میان نقش جریان نواندیش روحانیت در صدر مشروطیت نیز قابل توجه بود. مباحث نظری میرزامحمدحسین نایینی درباره نگرش دینداری ضد استبداد که برای نخستین بار از آزادی سخن گفت و نیز دفاع همه‌جانبه محمدکاظم خراسانی از مشروطیت که آن را روشن‌ترین ضروریات دین اسلام خواند، نشئت‌گرفته از این جریان نواندیش بود.[۳۲]

در دوره رضاشاه پهلوی، بسیاری از نظریات روشنفکران همچون ایجاد مبانی دولت مدرن، ناسیونالیسم ایرانی، جلوگیری از نفوذ روحانیت و احیای مفاخر ایران باستان، زمینه اصلاحات و نوسازی این دوره را فراهم کرد؛ در حالی‌که برخی دیگر از نظریات روشنفکری مانند حکومت قانون و آزادی و لیبرالیسم، با سرکوب روبه‌رو شد[۳۳] و تحکیم پایه‌های قدرت رضاشاه نیز بسته‌شدن فضای روشنفکری و تعطیلی تمام احزاب را درپی داشت. با سقوط پهلوی در شهریور۱۳۲۰، فعالیت احزاب و روشنفکران از سرگرفته شد. در این دوره، علاوه بر دو گروه چپ‌گرا و ملی‌گرا، جریان اسلام‌گرایی هم مطرح شد.[۳۴] از دهه ۱۳۳۰ به بعد، ‌اندیشه‌های مترقی اسلامی، کم‌کم رشد کردند و روشنفکرانی همچون مرتضی مطهری و سیدمحمود طالقانی، اسلام را از جنبه فلسفی و اجتماعی مطرح کردند.[۳۵]

پس از تحولات کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در ایران، موفقیت‌نیافتن گروه‌های سیاسی چپ و راست، تناسب‌نداشتن فرهنگ سیاسی و اجتماعی بیگانه با جامعه ایران و نبود یک ایدئولوژی مبتنی بر فرهنگ و اعتقادات مردم، موجب شد روشنفکران دهه ۱۳۴۰ که راهی جز بازگشت به دین و فرهنگ بومی برای مبارزه و رسیدن به اهداف خود نداشتند، به ایدئولوژی‌سازی برای فعالیت‌های سیاسی خود روی آورند.[۳۶] در این دهه، روشنفکری دینی فعال‌تر شد و در دهه ۱۳۵۰ بخشی از قشر روشنفکری ایران، ایدئولوژی سیاسی اسلام را با هدف احیای اسلام به عنوان یک نظام اجتماعی و سیاسی مطرح کردند. از نمایندگان این گرایش، می‌توان به بنیان‌گذاران نهضت آزادی، مجاهدین خلق و علی شریعتی اشاره کرد.[۳۷]

افزون بر عوامل یادشده، رهبری امام‌خمینی در واقعه ۱۵ خرداد که جایگاه مذهب را برای روشنفکران مشخص کرد نیز در این تغییر نگرش سهیم بود. برخوردهای خشن و انعطاف‌ناپذیر محمدرضا پهلوی باعث شد تا جریان روشنفکری از خاصیت اصلاح‌طلبی، به انقلابی‌گری میل کند و به جنبه‌های مبارزاتی دین توجه بیشتری شود، به طوری که حتی نیروهای غیر مذهبی هم تلاش کردند با رویکردی ابزارگرایانه، از برخی مؤلفه‌های دینی همچون شهادت و انتظار بهره ببرند.[۳۸] در این دوره تا پیروزی انقلاب اسلامی، مشخصه اصلی روشنفکری در کشور، مبارزه بود و جریان روشنفکری مذهبی نیز توفیق بیشتری در جلب نظر مردم داشت. با این همه، امام‌خمینی، فقیه و مرجعی که مورد حمایت روحانیان، محفل‌های مذهبی و توده مردم بود، توانست عمیق‌ترین و گسترده‌ترین رابطه را با توده مردم برقرار کند و رهبری مردم در پیروزی انقلاب اسلامی را به دست گیرد.[۳۹] جریان روشنفکری در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بررسی دوباره مبانی نظری حکومت اسلامی و جایگزینی مبانی یک حکومت دموکراتیک مذهبی را آغاز کرد.[۴۰]

روشنفکری دینی

تعامل گروه‌های متفاوت روشنفکری، تأثیرپذیری روشنفکران مذهبی از یک جریان فکری که از اسدآبادی آغاز شد و تا لاهوری ادامه داشت و تلاش برخی از روحانیان در ایجاد پیوند میان روحانیان و روشنفکران، در نهایت به شکل‌گیری جریان روشنفکری دینی انجامید.[۴۱] از زمان شکل‌گیری روشنفکری دینی تاکنون، سه الگوی مسلط در این جریان، شکل گرفته است: ۱. الگوی احیا و اصلاح فکر دینی (از مشروطیت تا دهه ۱۳۲۰): این جریان تلاش کرد میان مفاهیم و نهادهای جدید غربی، با معرفت دینی، سازگاری به وجود آورد؛ ۲. الگوی انقلابی‌گری (از دهه ۱۳۲۰ تا ۱۳۶۸) که تحت تأثیر مارکسیسم روسی، مفاهیم جدیدی مانند جهان‌بینی، ایدئولوژی، زیربنا و روبنا، انقلاب و عدالت اجتماعی را وارد گفتمان دینی جامعه کرد؛ ۳. الگوی عرفی‌گری (از ۱۳۶۸ به بعد): مهم‌ترین ویژگی شاخص این الگو، ایدئولوژی‌زدایی از دین و برای دنیا نبودن دین و مدیریت علمی جامعه در برابر مدیریت فقهی است.[۴۲]

با وجود برخی اختلاف‌ها در دیدگاه‌های روشنفکران دینی، نقد روشنفکری نسل‌های گذشته، نقد دین و روحانیت سنتی در جامعه، استفاده از علم و آموزه‌های جدید غربی و دین‌شناسی مستقل از نهاد حوزه، ازجمله مبانی مشترک روشنفکران دینی (بیرون از نهاد حوزه) محسوب می‌شود. همچنین تجدید مناسبات میان عقل و علم با دین، تغییر روش‌های شناخت دینی، نگاه بیرونی به دین و احیای اسلام به عنوان یک نظام سیاسی اجتماعی، ازجمله محورهای مورد توجه این دسته از روشنفکران دینی در نگاه جدید به دین بوده است.[۴۳] این در حالی است که اندیشه برخی دیگر از روشنفکران دینی (از نهاد حوزه)، با دیدگاه‌های این گروه از روشنفکران متفاوت است.

مهم‌ترین کانون‌های روشنفکران دینی از آغاز را می‌توان کانون اسلام (۱۳۱۹ ـ ۱۳۲۲)، با محوریت سخنرانی طالقانی، کانون نشر حقایق در مشهد (اوایل دهه بیست تا حوادث سال ۱۳۴۲) با سخنرانی محمدتقی شریعتی، انجمن‌های اسلامی دانشگاه‌ها (۱۳۲۲) با حضور و سخنرانی افرادی چون مهدی بازرگان، و حسینیه ارشاد (۱۳۴۳) با سخنرانی افرادی چون مطهری و علی شریعتی دانست که با تشکیل این نهادها، فعالیت روشنفکران دینی سازمان و گسترش یافت و در فعالیت‌های اصلاح‌گرایانه اجتماعی، مشارکت جست.[۴۴]

روشنفکری در میان روحانیت

روحانیت نوگرا و نواندیش، برخلاف روحانیت سنتی، با پدیده‌های مدرن، تحولات جوامع و پیشرفت علوم مختلف و مقتضیات زمان بیگانه نیست و آن را نفی نمی‌کند، بلکه با اعتقاد و عمل به معارف دینی و توجه به شرایط جدید، بر مبنای اجتهاد فقاهتی، به استنباط احکام و بیان ضابطه‌مند و اصولی آن برای مردم می‌پردازد؛ چنان‌که در یک قرن و نیم اخیر، روحانیت نوگرا منشأ بسیاری از جنبش‌های مردمی و یکی از ستون‌های اصلی مبارزه با استعمار و استبداد بوده است.[۴۵]

امام‌خمینی در جایگاه یک عالم دینیِ روشنفکر و نواندیش، علاوه بر تأکید بر دین سنتی، ضرورت درک زمان و مکان در فقه را لازم می‌شمرد و فقه اسلامی را پویا و نظریه‌ای کامل برای اداره انسان از گهواره تا گور می‌دانست[۴۶] و فقها را به برداشت‌های نو از احکام الهی ترغیب می‌کرد؛[۴۷] چنان‌که از برخی آخوندهای متحجر حوزه‌های علمیه که ضربه بزرگی به اسلام و مسلمانان می‌زدند، سخت انتقاد می‌کرد.[۴۸] از نظر ایشان روشنفکری دینی با روحانیت اصیل، دین‌باور و انقلابی، پیوندی عمیق دارد؛ از این‌رو ایشان در کلام خود، روشنفکری را در برابر تحجرگرایی و علم را در برابر خرافه قرار می‌داد و با تبیین زحمات روحانیت اصیل و روشنفکر در حفظ اسلام،[۴۹] زمزمه اسلام منهای روحانیت را توطئه‌ای از جانب دشمنان اسلام برای ایجاد تفرقه و نابودی اسلام ارزیابی می‌کرد.[۵۰]

موفقیت و پیروزی بسیاری از جنبش‌های مردمی، مرهون همراهی روحانیت و روشنفکران بوده و شکست‌ها نیز از جدایی و معارضه این دو قشر، نشئت گرفته است.[۵۱] هر دو جریان، مذهب را اصلی‌ترین بخش هویت جامعه ایرانی می‌دانستند و به ظرفیت‌های فرهنگ تشیع برای مقابله با استبداد آگاه بودند؛ از این‌رو تعامل و روابط میان دو طیف، به میزان قابل توجهی افزایش یافت؛ البته با وجود این همسویی، اختلافات اساسی فکری نیز میان آنها وجود داشت که هرگز به طور کامل حل نشد.[۵۲]

گفته شده انتقادهای روشنفکران دینی به غرب، غرب‌زدگی و استبداد، در دهه‌ چهل و افزایش احساس نیاز جامعه به روحانیت در مسائل اجتماعی ـ سیاسی، موجب آزادی عمل روحانیان و گسترش ایدئولوژی و ارزش‌های دینی در جامعه شد. نقدهای روشنفکران مذهبی مانند جلال آل‌احمد، شریعتی و بازرگان به روحانیان در دوری آنان از جامعه و فعالیت‌های اجتماعی ـ سیاسی، گروهی از آنان را برای ورود به مسائل سیاسی ـ اجتماعی آماده کرد.[۵۳] بازشناسی افکار و رفتار روشنفکران دینی نشان می‌دهد آنان با تشکیل نهادها و ارتباط مستقیمی که با بخشی از بدنه روحانیت داشتند، در قسمت‌هایی از فعالیت‌های دهگانه روحانیت: بازسازی و نوسازی سازمان روحانیت، بهره‌بردن از ابزارها و روش‌های ارتباطی و تبلیغی جدید، ارائه تفسیری عقلانی از دین، مقابله با بهائیت، مقابله با کمونیسم، مارکسیسم و مبارزه با استعمار، با آنان مشارکت و اشتراک نظر داشتند.[۵۴]

ویژگی‌های روشنفکران

روشنفکران یگ گروه مشخص و دارای یک پایگاه اجتماعی خاص نیستند و اصولاً روشنفکری یک صفت بارز معنوی در انسان است، نه یک فرم اجتماعی مشخص.[۵۵] روشنفکر در هر دوره (با هر گرایشی که باشد) دارای یک بینش انتقادی به وضع موجود و نیز در تلاش برای جانشین‌ساختن وضع مطلوب است.[۵۶] ویژگی مهم هر روشنفکری که بیداری و هدایت مردم خود را تعهد کرده است، حرکت‌بخشیدن و جهت‌دادن به جامعه و نیز به زبان مردم سخن‌گفتن است.[۵۷]

امام‌خمینی با توجه به نقش مؤثر روشنفکران بر جامعه، از آنان می‌خواست در راستای شناخت دردها و نابسامانی‌های اجتماعی و درمان آن حرکت کنند.[۵۸] ایشان در یک نگاه کلی روشنفکری را به معنای برخورداری از درک و آگاهی درباره مسائل روز و واکنش مناسب نشان‌دادن به آن می‌دانست و در شرح حرکت و قیام مردم در برابر رژیم به کار می‌برد؛[۵۹] همچنان‌که در نگاهی خاص‌تر، از این واژه برای اشاره به اقشار تحصیل‌کرده و نوگرا و نواندیش جامعه استفاده می‌کرد. این گروه از نظر امام‌خمینی در دو طیف «غیر متعهد و وابسته به غرب یا شرق» و «متعهد و مذهبی» قابل دسته‌بندی است. مهم‌ترین ویژگی‌های روشنفکر غیر متعهد از نظر امام‌خمینی عبارت‌اند از: ۱. خودباختگی کامل در برابر غرب و نداشتن استقلال فکری؛[۶۰] ۲. جانبداری از آزادی غربی؛[۶۱] ۳. مخالفت و جسارت به اسلام و ارزش‌های اسلامی،[۶۲] روحانیت،[۶۳] ولایت فقیه[۶۴] و مظاهر و شعائر اسلامی؛[۶۵] ۴. نشناختن جامعه و مردم و بی‌اعتنایی و ارزش‌ننهادن به آنان؛[۶۶] ۵. دعوت به فساد.[۶۷]

امام‌خمینی از این دسته روشنفکران با تعابیری مانند وارداتی،[۶۸] مصنوعی،[۶۹] حرفه‌ای،[۷۰] غرب‌زده،[۷۱] روشنفکرنما،[۷۲] به‌خودمشغول و ازمردم‌بریده[۷۳] و دارای نفاق و دورویی[۷۴] یاد می‌کرد. ایشان معتقد بود در دوره پهلوی، از این گروه برای سرکوب روحانیت استفاده شد[۷۵] و با سپردن مراکز تعلیم و تربیت کشور به‌خصوص دانشگاه‌ها به این گروه تلاش شد تا جوانان و دانشجویان را از فرهنگ و ادب و ارزش‌های خودی دور کنند.[۷۶] ایشان همچنین معتقد بود برخی از این روشنفکران، منافق، سیاست‌باز و کاسب‌کارند و به اقتضای شرایط، مواضع خود را تغییر می‌دهند؛ چنان‌که در دوران رژیم پهلوی همراه آن و در دوران اسلام و انقلاب، مسلمان و انقلابی‌اند.[۷۷] ایشان بسیاری از روشنفکران، نویسندگان و شعرای دوره پهلوی را همدست، همفکر و همراه رژیم پهلوی، در ضربه‌زدن به اسلام، خودباختگی و ارزش قائل‌نشدن برای مردم می‌دانست.[۷۸] به باور ایشان این روشنفکران در اظهار مخالفت و دشمنی با اسلام، صریح‌تر از محمدرضا پهلوی عمل می‌کردند[۷۹] و برخی از آنان، پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در صدد بازگرداندن رژیم پهلوی یا مشابه آن بودند؛[۸۰] چنان‌که برخی از این اشخاص، مخالفت و ضدیت با انقلاب و نظام را با عناوین فریبنده‌ای چون روشنفکری، آزادی‌خواهی و دموکراسی پوشش می‌دادند.[۸۱] ایشان دلایل مخالفت چنین روشنفکرانی با اسلام را ناآگاهی از اسلام[۸۲] یا دشمنی با اسلام و ابزار دست بیگانه بودن[۸۳] ذکر می‌کرد.

از سوی دیگر، امام‌خمینی به روشنفکرانِ متعهد و علاقه‌مند به اسلام خوشبین بود و آنان را مایه امید خود می‌شمرد[۸۴] و با تعبیرهایی مانند روشنفکران راه حق،[۸۵] روشنفکران مذهبی،[۸۶] اسلامی،[۸۷] مترقی،[۸۸] متفکر[۸۹] و تحصیل‌کرده[۹۰] از آنان تجلیل می‌کرد. ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با معرفی افراد متعهد و فهیمی چون مرتضی مطهری، محمد مفتح، سیدمحمد حسینی بهشتی، سیدعلی خامنه‌ای و اکبر هاشمی رفسنجانی، این افراد را سرمایه‌های نظام و ارزشمند برای اسلام خواند.[۹۱]

رسالت روشنفکران

درباره رسالت روشنفکران در جامعه، دیدگاه‌های گوناگونی ابراز شده است. کسانی چون آل‌احمد و شریعتی با استفاده از تعبیر رسالت روشنفکری، کار روشنفکر را پیامبرانه دانسته‌اند. آل‌احمد پیامبران(ع) را در زمره نخستین روشنفکران به‌ شمار آورده، معتقد بود روشنفکران عصر جدید نیز در دوره ختم پیامبری و بی‌نیازی بشر از بیان اندیشه به زبان عالم غیب، همان بار پیامبران یعنی بار امانت را بر دوش دارند.[۹۲] شریعتی نیز معتقد بود روشنفکران در عصر فکر، همان رسالت پیامبران در عصر وحی را بر عهده دارند و وظیفه روشنفکر که عنصر آگاه جامعه است، آگاه‌کردن جامعه است؛ زیرا نفس وجود واقعیت‌هایی چون ظلم، فقر، اختلاف طبقاتی، استعمار و استثمار عامل حرکت، انقلاب و دگرگونی نیست، بلکه احساس فقر، ظلم، استثمار است که حرکت و انقلاب را به وجود می‌آورد و این احساس در پی آگاهی عمومی از واقعیت‌های جامعه به وجود می‌آید.[۹۳]

در برابر، برخی دیگر رسالت پیامبرانه روشنفکر را بی‌وجه دانسته‌اند و معتقدند روشنفکر نمی‌تواند ایدئولوژی‌پرداز یا طراح آرمان‌شهر باشد. برای روشنفکر تنها دو وظیفه اخلاقی «تقریر حقیقت» و «تقلیل مرارت» وجود دارد و در این میان، تقریر حقیقت (کشف و رساندن حقیقت به آستانه آگاهی شهروندان) بر وظیفه دیگر مقدّم و ارجح است.[۹۴] در عین حال باید توجه کرد که روشنفکران همه در یک ردیف نیستند و درجات و مراتب دارند. برخی مولد و مبدع نظریه‌اند و برخی دیگر، توزیع‌کننده و مصرف‌کننده اندیشه‌های دیگران‌اند.[۹۵]

امام‌خمینی ضمن اذعان به اهمیت نقش متفکران در صلاح و فساد جامعه[۹۶] و اینکه تا معنویت و عقیده به توحید و معاد در کسی نباشد، محال است از خود بگذرد و در فکر امت باشد، مهم‌ترین وظایف روشنفکران را شناخت اصول اساسی اسلام،[۹۷] تعهد به آن،[۹۸] معرفی اسلام به دنیا،[۹۹] مشارکت در سرنوشت کشور و تلاش برای استقلال آن،[۱۰۰] آگاه‌ساختن ملت از نیرنگ‌های دشمنان،[۱۰۱] جلوگیری از تبلیغات مسموم برای منحرف‌‌کردن نهضت،[۱۰۲] گرم نگه‌داشتن مساجد و محافل مذهبی،[۱۰۳] ابراز علاقه به اسلام و عالمان و واعظان،[۱۰۴] احترام به روحانیان و همبستگی با آنان،[۱۰۵] مجهزشدن به سلاح علم دین و دنیا[۱۰۶] و پرهیز از تفرقه و تشتت[۱۰۷] می‌دانست. ایشان وابستگی روشنفکران به شرق و غرب را موجب خسارات فراوان به دنیای اسلام بر می‌شمرد و نجات روشنفکران را از این خودباختگی، در بیداری و حرکت ملت‌های مسلمان می‌دید.[۱۰۸] از نگاه ایشان علت عقب‌ماندگی‌های کشور، شناخت صحیح‌نداشتن بیشتر روشنفکران از جامعه اسلامی ایران، بی‌توجهی به مشکلات مردم و بسنده‌کردن به نظریه‌پردازی درباره موضوعات غیر قابل فهم برای مردم است؛[۱۰۹] چنان‌که در یک نگاه کلی، مهم‌ترین انتظارات امام‌خمینی از روشنفکران عبارت است از آگاه‌ساختن مردم و دفاع از اسلام و نجات مسلمانان از استبداد و استعمار،[۱۱۰] وحدت و همدلی با روحانیت و خدمت هر دو گروه به مستضعفان،[۱۱۱] مبارزه با فساد[۱۱۲] و مبارزه با تحجر.[۱۱۳] ایشان همچنین با تأکید بر تغییر و رشد ملت‌ها در دنیای امروز، تنها راه همراهی علما و روشنفکران کشورهای اسلامی با ملت‌ها و عقب‌نماندن از آنان در مبارزه با استکبار و استثمار را گسترش ارتباط و تعامل میان روشنفکران جهان اسلام و استفاده از زبان مردم می‌دانست.[۱۱۴]

جریان‌ها و گروه‌های روشنفکری

گروه‌های روشنفکری ایران در هنگام نهضت امام‌خمینی را می‌توان در سه گروه بررسی کرد: ۱. روشنفکران چپ با گرایش ضد دینی و اغلب وابسته به مارکسیسم؛ ۲. گروه‌های راست، قائل به مذهب غیر سیاسی و خواهان ایجاد حکومت مستقل و ملی؛ ۳. روشنفکران دینی، مخالف با گرایش‌های چپ و راست، قائل به حکومت دینی با قرائت‌ها و تعریف‌های مختلف.[۱۱۵]. امام‌خمینی که تنها گروه سوم را متعهد و روشنفکر حقیقی می‌دانست، از آغاز نهضت و با وجود هدف مشترک مبارزاتی، حفظ فاصله با گروه‌های چپ را همواره در اولویت رفتاری خود قرار داد؛ برهمین اساس با درخواست از گروه‌های مبارز برای اعلام مواضع خود و تأکید بر اسلامی‌بودن نهضت تلاش کرد تا زمینه فرصت‌طلبی رژیم پهلوی را در وابسته‌دانستن نهضت اسلامی به مارکسیسم از میان ببرد.[۱۱۶] افزون بر این، ایشان معتقد بود روشنفکرانی که دارای شناخت از جامعه اسلامی ایران‌اند، به چپ واقعی و مارکسیسم گرایش ندارند و هواداران این مکتب فکری را تعدادی از جوانان بی‌تجربه تشکیل می‌دهند.[۱۱۷]

برخورد با گروه‌های راست نیز از جانب امام‌خمینی، همواره به شکل جذبی ـ دفعی بود.[۱۱۸] رفتار جذبی امام‌خمینی براساس ضدیت‌نداشتن این گروه‌ها با دین و اشتراک در اهداف سیاسی استقلال‌طلبانه و البته توأم با ذکر اشتباهات آنان بود؛ ولی هنگامی که وجهه سکولاریستی این جریان، در عمل به مخالفت با احکام دین می‌انجامید، واکنش امام‌خمینی را نیز در پی داشت.[۱۱۹] ایشان در برخورد با گروه‌های روشنفکری دینی، به دنبال جذب کامل و ایجاد وحدت میان آنان و روحانیت بود و پیروزی را در صورت ایجاد چنین وحدتی میسر می‌دید[۱۲۰] و انتقادهای ایشان به این گروه در چارچوب مباحث فکری و نصیحت‌های دلسوزانه بود.[۱۲۱] ایشان از سویی به روشنفکران سفارش می‌کرد از هدایت روحانیان بهره گیرند و از سوی دیگر، روحانیان را از زدن اتهام التقاط به اندیشه‌های روشنفکران برحذر می‌داشت[۱۲۲] و آنان را کسانی می‌دانست که برای مملکت سختی کشیده ‌و زندان رفته‌اند؛[۱۲۳] در عین حال زیاده‌روی روشنفکران درباره علمای اسلام و شعار «اسلام منهای روحانیت» را عامل مهم جدایی دو قشر می‌دانست[۱۲۴] و جدایی هر یک از این دو گروه را باعث شکست نهضت می‌شمرد.[۱۲۵]

پانویس

  1. (حق‌شناس و دیگران، فرهنگ معاصر هزاره انگلیسی ـ فارسی، ۸۳۵)
  2. (دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۸/۱۰۹۱۲؛ معین، فرهنگ فارسی، ۲/۱۶۹۰)
  3. (دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۸/۱۰۹۱۲)
  4. (صاحبی، چیستی روشنفکری دینی، ۱۰۴)
  5. (مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۴/۴۲۴)
  6. (آشوری، دانشنامه سیاسی، ۱۷۹)
  7. (شریعتی، بازگشت، مجموعه آثار ج۴، ۸۵)
  8. (خسروپناه، روشنفکری و روشنفکران، ۱۱)
  9. (زکریایی، درآمدی بر جامعه‌شناسی روشنفکری دینی، ۴۸)
  10. (سروش، روشنفکری، رازدانی، روشنفکری و دینداری، ۳۳۴)
  11. (صاحبی، چیستی روشنفکری دینی، ۱۰۸)
  12. (نوایی، عناصر اصلی روشنفکری دینی با تکیه بر آزاداندیشی در حوزه‌ها، ۱۳۹ ـ ۱۴۸)
  13. (← سروش، روشنفکری، رازدانی، روشنفکری و دینداری، ۳۰۴ ـ ۳۱۲)
  14. (زکریایی، درآمدی بر جامعه‌شناسی روشنفکری دینی، ۱۵۰)
  15. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۸/۳۳۸ و ۹/۳۴۵)
  16. (زکریایی، درآمدی بر جامعه‌شناسی روشنفکری دینی، ۴۸)
  17. (تریگ، فهم علم اجتماعی، ۳۲۸)
  18. (راسخ، فرهنگ جامع جامعه‌شناسی و علوم انسانی، ۱/۶۲۹)
  19. (زکریایی، درآمدی بر جامعه‌شناسی روشنفکری دینی، ۴۹)
  20. (یزدی، روشنفکری دینی و چالش‌های جدید، ۱۰ ـ ۱۱)
  21. (زکریایی، درآمدی بر جامعه‌شناسی روشنفکری دینی، ۴۹)
  22. (زکریایی، درآمدی بر جامعه‌شناسی روشنفکری دینی، ۹۸ ـ ۹۹)
  23. (بشیریه، جامعه‌شناسی سیاسی، ۲۴۹)
  24. (زکریایی، درآمدی بر جامعه‌شناسی روشنفکری دینی، ۸۶)
  25. (آل‌احمد، در خدمت و خیانت روشنفکران، ۱۹۶ ـ ۱۹۷ و ۱۹۹)
  26. (بشیریه، جامعه‌شناسی سیاسی، ۲۵۷ ـ ۲۵۸)
  27. (امیری، روشنفکری و سیاست، ۲۲)
  28. (مسعودی، امام و روشنفکران، ۲۹۳)
  29. (رضادوست و دیگران، آسیب‌شناسی جریان روشنفکری در ایران معاصر، ۱۴۴ ـ ۱۴۵)
  30. (امیری، روشنفکری و سیاست، ۱۹ ـ ۲۰)
  31. (بشیریه، جامعه‌شناسی سیاسی، ۲۵۸)
  32. (شیخ‌فرشی، روشنفکری دینی و انقلاب اسلامی، ۳۳ ـ ۳۴، ۳۷ ـ ۳۸ و ۴۲)
  33. (بشیریه، جامعه‌شناسی سیاسی، ۲۵۹)
  34. (بشیریه، جامعه‌شناسی سیاسی، ۲۵۹)
  35. (زکریایی، درآمدی بر جامعه‌شناسی روشنفکری دینی، ۹۰)
  36. (امیری، روشنفکری و سیاست، ۳۴۹ ـ ۳۵۱)
  37. (زکریایی، درآمدی بر جامعه‌شناسی روشنفکری دینی، ۹۱)
  38. (اسماعیلی، دین و سیاست در ‌اندیشه سیاسی معاصر، ۳۸۱ ـ ۳۸۲)
  39. (یثربی، ماجرای غم‌انگیز روشنفکری در ایران، ۲۵۳ و ۲۵۵ ـ ۲۵۶)
  40. (جهانبخش، از بازرگان تا سروش، ۲۰۱ ـ ۲۰۲)
  41. (اسماعیلی، دین و سیاست در ‌اندیشه سیاسی معاصر، ۲۹۶ ـ ۲۹۷)
  42. (زکریایی، درآمدی بر جامعه‌شناسی روشنفکری دینی، ۱۰۰ ـ ۱۱۶)
  43. (امیری، روشنفکری و سیاست، ۳۵۴)
  44. (اسماعیلی، دین و سیاست در ‌اندیشه سیاسی معاصر، ۲۹۷ ـ ۲۹۹؛ جهانبخش، از بازرگان تا سروش، ۷۲ ـ ۷۶)
  45. (امیری، روشنفکر دینی، ۹۱ ـ ۹۵)
  46. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۲۱/۲۸۹)
  47. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۲۱/۱۵۰ ـ ۱۵۱)
  48. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۲۱/۲۸۰ ـ ۲۸۱)
  49. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۲۱/۲۴۰)
  50. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۵/۲۷۹ ـ ۲۸۰؛ ۷/۴۸۶ و ۸/۵۷)
  51. (آل‌احمد، در خدمت و خیانت روشنفکران، ۲۷۵)
  52. (امیری، روشنفکری و سیاست، ۳۳۷)
  53. (← اسماعیلی، دین و سیاست در ‌اندیشه سیاسی معاصر، ۳۷۷)
  54. (اسماعیلی، دین و سیاست در ‌اندیشه سیاسی معاصر، ۳۰۴)
  55. (شریعتی، بازگشت، مجموعه آثار ج۴، ۱۵۵)
  56. (شریعتی، بازگشت، مجموعه آثار ج۴، ۲۵۹)
  57. (شریعتی، بازگشت، مجموعه آثار ج۴، ۳۱۱)
  58. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۲/۳۴۵)
  59. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۳/۱۰۱ و ۵/۱۰۲)
  60. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۸/۲۳ ـ ۲۶؛ ۹/۲۵؛ ۱۰/۵۳ ـ ۵۴ و ۱۲/۴ ـ ۵، ۲۰۲، ۲۰۷)
  61. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۹/۳۴۳ ـ ۳۴۵، ۴۵۳؛ ۱۲/۲۹۹ و ۲۱/۴۰۶)
  62. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۳/۴۰۴ ـ ۴۰۶؛ ۱۴/۳۷۶ و ۱۷/۴۸، ۱۵۰)
  63. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۳/۲۴۶ و ۱۳/۱۷۷)
  64. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۳/۲۴۶ ـ ۲۴۷ و ۳۲۵؛ ۱۰/۲۲۱، ۴۸۱ و ۱۱/۴۶۴)
  65. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۱۲/۳۴۹)
  66. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۱۲/۲۰۷ ـ ۲۰۸ و ۱۸/۳۴۲)
  67. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۱۴/۴۵۱ ـ ۴۵۲)
  68. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۸/۱۷۷)
  69. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۲۱/۴۲۵)
  70. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۸/۱۶۲)
  71. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۸/۱۶۱)
  72. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۱۸/۲۱۶)
  73. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۹/۲۵)
  74. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۱۱/۲۳۴ ـ ۲۳۵)
  75. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۱۳/۱۷۷)
  76. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۲۱/۴۱۸)
  77. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۱۱/۲۳۲ ـ ۲۳۵)
  78. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۱۰/۵۴ و ۱۷/۱۵۰)
  79. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۷/۴۶۲)
  80. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۸/۱۶۱)
  81. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۹/۳۴۴)
  82. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۸/۱۷۱ ـ ۱۷۲)
  83. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۹/۴۵۳)
  84. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۳/۱۱۴)
  85. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۳/۱۷۴)
  86. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۵/۴۰۷)
  87. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۸/۲۱۸ ـ ۲۱۹)
  88. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۱۰/۴۷۲)
  89. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۶/۱۷۳ و ۱۸۷)
  90. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۵/۲۳۱ و ۹/۳۴۵)
  91. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۱۵/۲۲ ـ ۲۳)
  92. (آل‌احمد، در خدمت و خیانت روشنفکران، ۱۶۵ و ۱۶۸ ـ ۱۶۹)
  93. (شریعتی، بازگشت، مجموعه آثار ج۴، ۱۵۵ ـ ۱۵۶)
  94. (ملکیان، تقریر حقیقت و تقلیل مرارت: وجه اخلاقی و تراژیک زندگی روشنفکری، ۴۵ و۴۷)
  95. (سروش، روشنفکری، رازدانی، روشنفکری و دینداری، ۹ و ۲۳)
  96. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۷/۲۵۵)
  97. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۳/۳۲۲)
  98. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۲۱/۴۲۲)
  99. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۴/۱۴۲)
  100. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۱۸/۳۴۲ ـ ۳۴۳ و۲۱/۴۳۲)
  101. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۲/۱۴۲)
  102. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۳/۴۳۴)
  103. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۸/۶۰)
  104. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۲/۳۹۸)
  105. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۳/۳۲۵ ـ ۳۲۶)
  106. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۳/۳۲۷)
  107. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۱۲/۲۰۸)
  108. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۱۲/۲۰۲ و ۱۳/۲۱۲)
  109. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۱۲/۲۰۷ ـ ۲۰۸)
  110. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۲/۵۸)
  111. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۱۰/۴۷۲ ـ ۴۷۴)
  112. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۳/۴۶۸)
  113. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۲۱/۲۴۰)
  114. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۱۸/۳۴۲)
  115. (ظهیری، رفتارشناسی امام‌خمینی در برابر جریان روشنفکری، ۲۴)
  116. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۳/۴۴۷ ـ ۴۴۸؛ ظهیری، رفتارشناسی امام‌خمینی در برابر جریان روشنفکری، ۸)
  117. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۵/۳۹۲)
  118. (ظهیری، رفتارشناسی امام‌خمینی در برابر جریان روشنفکری، ۲۴)
  119. (ظهیری، رفتارشناسی امام‌خمینی در برابر جریان روشنفکری، ۲۴)
  120. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۶/۱۷۳؛ ظهیری، رفتارشناسی امام‌خمینی در برابر جریان روشنفکری، ۱۷ ـ ۱۸)
  121. (ظهیری، رفتارشناسی امام‌خمینی در برابر جریان روشنفکری، ۲۴)
  122. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۲۱/۹۷ ـ ۹۸)
  123. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۶/۲۴ و ۱۱/۴)
  124. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۵/۲۸۰ و ۷/۴۱۲)
  125. (امام‌خمینی، صحیفه امام، ۵/۲۸۰ ـ ۲۸۱)

منابع

  • آشوری، داریوش، دانشنامه سیاسی، تهران، مروارید، چاپ چهاردهم، ۱۳۸۶ش.
  • آل‌احمد، جلال، در خدمت و خیانت روشنفکران، تهران، فردوس، چاپ اول، ۱۳۷۲ش.
  • اسماعیلی، حمیدرضا، دین و سیاست در ‌اندیشه سیاسی معاصر، تهران، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
  • امیری، جهاندار، روشنفکر دینی: لیبرال یا دین‌مدار؟، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۹ش.
  • امیری، جهاندار، روشنفکری و سیاست، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۸۳ش.
  • بشیریه، حسین، جامعه‌شناسی سیاسی، تهران، نی، چاپ هفتم، ۱۳۸۰ش.
  • تریگ، راجر، فهم علم اجتماعی، ترجمه شهناز مسمی‌پرست، تهران، نی، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
  • جهانبخش، فروغ، از بازرگان تا سروش.
  • اسلام، دموکراسی و مدرنیسم مذهبی در ایران، ترجمه سعیده سریانی، تهران، بهزاد، چاپ اول، ۱۳۸۲ش.
  • حق‌شناس، علی‌محمد و حسین سامعی و نرگس انتخابی، فرهنگ معاصر هزاره انگلیسی ـ فارسی، تهران، فرهنگ معاصر، چاپ هفتم، ۱۳۸۵ش.
  • خسروپناه، عبدالحسین، روشنفکری و روشنفکران، تهران، کانون اندیشه جوان، ۱۳۸۹ش.
  • دهخدا، علی‌اکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
  • راسخ، کرامت‌الله، فرهنگ جامع جامعه‌شناسی و علوم انسانی، شیراز، دانشگاه آزاد اسلامی جهرم، چاپ اول، ۱۳۹۱ش.
  • رضادوست، کریم، علی‌حسین حسین‌زاده و فیروز طاهری، آسیب‌شناسی جریان روشنفکری در ایران معاصر، مجله جامعه‌شناسی ایران، شماره ۳۱، ۱۳۸۶ش.
  • زکریایی، محمدعلی، درآمدی بر جامعه‌شناسی روشنفکری دینی، مقدمه سعید حجاریان، تهران آذریون، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
  • سروش، عبدالکریم، روشنفکری، رازدانی، روشنفکری و دینداری، تهران، صراط، چاپ چهارم، ۱۳۷۷ش.
  • شریعتی، علی، بازگشت، مجموعه آثار ج۴، تهران، الهام، چاپ پنجم، ۱۳۷۵ش.
  • شیخ‌فرشی، فرهاد، روشنفکری دینی و انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
  • صاحبی، محمدجواد، چیستی روشنفکری دینی، مجله حوزه، شماره، ۱۴۱، ۱۳۸۶ش.
  • ظهیری، سیدمجید، رفتارشناسی امام‌خمینی در برابر جریان روشنفکری، مجله پژوهش‌های اجتماعی اسلامی، شماره ۲۵، ۱۳۷۹ش.
  • مسعودی، حسین، امام و روشنفکران، مجله حوزه، شماره ۹۴ ـ ۹۵، ۱۳۷۸ش.
  • مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲۴، صدرا، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
  • معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، امیرکبیر، چاپ چهارم، ۱۳۶۰ش.
  • ملکیان، مصطفی، تقریر حقیقت و تقلیل مرارت: وجه اخلاقی و تراژیک زندگی روشنفکری، مجله آفتاب، شماره ۱۳، ۱۳۸۰ش.
  • نوایی، علی‌اکبر، عناصر اصلی روشنفکری دینی با تکیه بر آزاداندیشی در حوزه‌ها، مجله حوزه، شماره ۱۴۲، ۱۳۸۶ش.
  • یثربی، سیدیحیی، ماجرای غم‌انگیز روشنفکری در ایران، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و ‌اندیشه معاصر، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
  • یزدی، ابراهیم، روشنفکری دینی و چالش‌های جدید، تهران، کویر، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.

محمدکاظم کریمی