کلُّ ممکنٍ زوجٌ ترکیبیٌ: یکی از قواعد فلسفی در باره این که هر ممکنی دارای دو جنبه وجود و ماهیت است
این قاعده از امهات قواعد فلسفی است که بر اساس آن، ریشه هر گونه ترکیب و انتزاع را باید در معنای امکان ذاتی جستجو کرد.[۱] مفاد این قاعده در آثار فارابی بحث شدهاست؛ اگرچه به صورت «کل ممکن زوج ترکیبی» تصریح نشدهاست.[۲] ابنسینا دربارهٔ این قاعده بحث کردهاست.[۳] این قاعده یکی از نتایج اصالت وجود است و فیلسوفانی که دربارهٔ این قاعده سخن گفتهاند، قائل به اصالت وجود و اعتباریت ماهیت هستند.[۴] مفاد قاعده: از آنجاکه ذات مقدس حقتعالی نامتناهی و نامحدود است و هر ممکنی دارای تعین و حدود وجودی است و از این تعین و حدود، ماهیت انتزاع میشود، پس هر ممکنی دارای دو جنبه وجود و ماهیت است که در ذهن، وجود زاید و عارض بر ماهیت است و این همان معنای زوج ترکیبی است؛ زیرا ماهیت امکانی بدون وجود هرگز قوام نمیپذیرد؛ چنانکه وجود امکانی بدون یک نوع قصور که از ماهیت سرچشمه میگیرد، هرگز تعین نمیپذیرد؛ بنابراین همه موجودات ممکنالوجود از یک نوع ماده و صورت عقلی ـ که آنها را ماهیت و وجود گویند ـ ترکیب شدهاند.[۵] پس امکان پیوسته هیولای ترکیب است؛ چنانکه ترکیب همواره صورت امکان است و از این هیولا و صورت است که نظام عالم آفرینش تشکیل میگردد؛ بنابراین نظام خلقت و جهان آفرینش بر هیولای امکان و صورت ترکیب استوار شدهاست و این دو عنصر همیشه لازم و ملزوم یکدیگرند؛ یعنی همانطور که قاعده «کلُّ ممکنٍ زوجٌ ترکیبیٌ» در همه موارد صادق است، قاعده «کلُّ مرکبٍ ممکنٌ» نیز در همه موارد صدق میکند.[۶] امامخمینی معتقد است در هر موجودی از عقل اول تا نهایت عالم طبیعت، دو حیثیت وجود دارد: یک حیثیت آن حقیقتی است که هویت آن از علت صادر شده و مجعول بالذات است و حیثیت دیگری مجعول نبوده و از تبعات جعل و لوازم آن است.[۷] بنابر نظر ایشان، قاعده «کلُّ ممکنٌ زوجٍ ترکیبیٌ»، این ترکیب مرکب از وجود و حدّ آن است؛ پس هر ممکنی دارای وصفی است؛ وصفی برای حدّ و وصفی برای وجود. این اوصاف حدود جهت نقص و تنزل وجودند؛ یعنی تا وجود متنزل به حدّ خاصی نشود و متخصص به استعدادی نگردد، صفتی مانند انسانیت بر او صدق نمیکند؛[۸] از اینرو مفاد این قاعده، این نیست که در خارج دو شیء اصیل با یکدیگر مزدوج شوند، بلکه عبارت «کل ممکن زوج ترکیبی» برای تعلیم و تعلم است؛ چنانکه وقتی قضیه «الانسان موجودٌ» لحاظ میشود، انسان در مقابل وجود، شیء متأصل و متحصل نیست تا انسانیت در مقابل وجود باشد.[۹] البته اگر مراد از انسان یک وجود مخصوص و موجود باشد، نزاعی نیست؛ چون بنابر قانون جعل، کمال از کمال صادر شدهاست؛ امّا این کمال صادر با توجه به مصدر و مبدأ و جاعل، چیزی جز حیثیت کمالی نیست که در مرتبه معلولیت و صادریت دارای وجدان و فقدان است. البته فقدان چیزی نیست که ضمیمه وجدان شود؛ زیرا وجدان و فقدان دو شیء اصیل نیستند تا ترکیب دو امر متحصل لازم آید؛ بلکه فقدان، عبارت از عدم وجدان یک مرتبه از کمال است و آنچه تحقق و خارجیت دارد، وجدان است؛[۱۰] پس فقدان مقابل و مابهازای چیزی قرار ندارد.[۱۱] امامخمینی براساس اصالت وجود، بر این باور است که هر موجودی که خالص و صرف نباشد و از فقدان و وجدان مخلوط شده باشد، مصداق قاعده میباشد و دارای ماهیت و وجود است که مفهوم وجود از جهت وجدانی آن و مفهوم ماهیت از جهت نقصی و عدمی آن انتزاع میشود.[۱۲] مفهوم ماهیت به حسب واقع و خارج لاتحقق است؛ بلکه این عقل است که از راه وهم و خیال آن را در ذهن آورده و برای آن نحو وجودی قائل است. پس ماهیت، فقدان کمال است و فقدان کمال به حسب تحقق، وجودی ندارد تا موجود بر آن حمل شود؛ بلکه این محمول (موجود) به حکم اصالت وجود بر وجود حمل میگردد. پس آنچه در عالم به حسب واقع تحقق دارد، تنها وجود است.[۱۳] از دیدگاه امامخمینی وجود منبسط از تحت این قاعده خارج است؛ زیرا دارای ماهیت نیست. واحد حقیقی که «ذات له الوحدة» نیست یا بالخصوص است یا بالعموم و واحد بالعموم نیز یا مفهومی است یا وجودی است به معنای سعه وجودی؛ از اینرو بنابر نظر ایشان وجود منبسط، وجود سِعی است که ذات ثبت له الوحدة نیست؛ زیرا دارای ماهیت نیست؛ هرچند ممکن است؛ یعنی وجود لابشرط (وجود منبسط) و ظل وجود حقتعالی و صرف الربط است، ولی زوج ترکیبی نیست؛ از اینرو قاعده «کلُّ ممکنٍ زوجٌ ترکیبیٌ» به عمومیتش درست نیست تا وجود منبسط را هم شامل شود.[۱۴] (← مقاله نفس رحمانی).
- ↑ دینانی، قواعد فلسفی، ۱/۳۵۱.
- ↑ ← دینانی، قواعد فلسفی، ۱/۳۵۴.
- ↑ ابنسینا، الشفاء، الالهیات، ۴۵–۴۷؛ ← ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ۶۱؛ دینانی، قواعد فلسفی، ۱/۳۵۶.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۱۸۷؛ ← ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ۳۷؛ دینانی، قواعد فلسفی، ۱/۳۵۸–۳۵۹.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۴۲۱؛ دینانی، قواعد فلسفی، ۱/۳۵۳.
- ↑ دینانی، قواعد فلسفی، ۱/۳۵۴.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۰۹.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۶.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۱۸.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۱۸.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۱۸–۲۱۹.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۲۰.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۱۸–۲۲۰.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۷۷.