کتب اربعه، چهار کتاب اصلی حدیثی شیعه
اهمیت کتب اربعه
چهار کتاب حدیثی شیعه[۱] نزد عالمان شیعه از اعتبار خاصی برخوردارند و مهمترین منابع حدیثی شیعه بهشمار میآیند تا جایی که به «اصول اربعه» شهرت یافتهاند. قدمت زمانی و نزدیکی آنها به زمان حضور معصومان، تنظیم و باببندی زیبا و حجم زیاد و گستردگی مباحث از عوامل این شهرت است.[۲] اخباریان به قطعیت روایاتِ کتابهای چهارگانه یا اطمینان به صدور آنها اعتقاد دارند؛ ولی اصولیان در عین اهمیتدادن به این کتابها این ادعا را نپذیرفتهاند.[۳] امامخمینی نیز این ادعا را نپذیرفتهاست.[۴]
معرفی کتب اربعه
کتابهای چهارگانه فوق به قرار زیر است:
الکافی تألیف محمدبنیعقوب کلینی رازی (م۳۲۹ق) ملقب به ثقة الاسلام است. وی در دقت علمی، ثبت و ضبط حدیث و نیز وثاقت، مقامی برجسته در نزد عالمان شیعی ازجمله نجاشی، شیخ مفید، محقق کرکی، شهید اول و دیگران دارد و عالمان شیعه از این کتاب ستایشهای بسیار کردهاند.[۵] امامخمینی نیز این کتاب را متقنتر از دیگر کتابها و کلینی را نیز در ضبط احادیث بسیار دقیقتر از دیگران دانستهاست[۶]؛ برای نمونه، ایشان پس از نقل روایت «اذا نشّ العصیر أو غلی حرم…» یادآور شده که روایت در نسخه صحیح کافی با «واو»، است و در تهذیب با «أو» ذکر شدهاست؛ ولی اولی به جهت منضبطبودن کافی مقدم است.[۷]
من لایحضره الفقیه، تألیف محمدبنعلی ملقّب به صدوق است. از او نیز علما به نیکی یاد کردهاند و او را از استوانههای فقه شیعه شمردهاند.[۸] او کتابهای روایی بسیاری دارد که برجستهترینِ آنها این کتاب است. صدوق در آغاز این کتاب یادآور شدهاست تنها روایاتی را نقل خواهد کرد که آنها را صحیح و میان خود و خدای متعالْ حجّت میداند[۹]؛ ولی با توجه به وجود برخی روایات ضعیف در این کتاب، این اشکال پیش آمده که چگونه صدوق همه روایات این کتاب را حجت دانستهاست. امامخمینی یادآور شده هرچند صدوق، روایات ضعیف را نیز نقل کردهاست، اما برگشت او از تعهد خود، در اول کتاب بسیار بعید است.[۱۰] در برابر، برخی معتقدند صدوق بر عهد خود باقی است؛ ولی مراد وی از حدیث صحیح آن است که حدیث در یک یا دو اصل مشهور از «اصول اربعمأه» باشد؛ ولی از قرن هشتم به بعد، صحیح به معنای آن است که تمام راویانِ سند حدیث، همه عادل امامی باشند. خلط این دو معنای صحیح، موجب این اشتباه شدهاست.[۱۱] از سوی دیگر، برخی همه روایات مرسله صدوق را حجت شمردهاند[۱۲] و برخی آن را محدود به مرسلههای من لایحضره الفقیه کردهاند[۱۳] و برخی مربوط به مرسلههای جزمی وی شمردهاند.[۱۴] امامخمینی نیز همین دیدگاه را پذیرفتهاست[۱۵] (ببینید: رجال)؛ از اینرو ایشان در روایت «اللهم ارحم خلفایی» یادآور شدهاست که روایت به جهت کثرت طُرق آن مورد اعتماد است و اگر مرسل هم باشد، از مرسلات صدوق است که اعتبار آن از مرسلات ابنابیعمیر کمتر نیست.[۱۶]
تهذیب الاحکام تألیف محمدبنحسن، معروف به شیخ طوسی است. علمای شیعه طوسی را از بزرگترین علمای شیعه شمردهاند.[۱۷] امامخمینی او را یکی از استوانههای فقه شیعه شمرده که باید به سخنان، طریقه او در فقه و روش استنباط او توجه کامل کرد.[۱۸] در زمان نگارش این کتاب تعارض و اختلاف روایات از ایرادهای عمده اهل سنت بر شیعه بهشمار میرفتهاست. طوسی اسباب این تعارض و وجه جمع معقول میان آنها را مطرح کردهاست.[۱۹]
الاستبصار این کتاب نیز از آثار شیخ طوسی است. هدف وی در این کتاب جمع عرفی میان اخبار متعارض است.[۲۰] امامخمینی در آثار خود به این ویژگی اشاره کردهاست.[۲۱] ایشان پس از آنکه یازده نوع از جمع عرفی را بیان میکند، یادآور میشود طوسی در کتاب استبصار بسیاری از آنها را آوردهاست.[۲۲]
دیدگاه امامخمینی درباره اعتبار کتب اربعه
امامخمینی در مجموع بر این باور است که این کتابهای چهارگانه از اهمیت ویژهای برخوردارند؛ به گونهای که اگر مؤلفان کتابهای یادشده از اصل یا کتابی نقل نکنند یا کم نقل کنند، سبب بیاعتباری آن اصل میشود و این امر بر توثیق اهل رجال نیز مقدم است.[۲۳] ایشان رجوع به کتابهای حدیثی را امری عقلایی و مورد امضای شارع میداند؛ ولی معتقد است سند و دلالت آنها باید بررسی شود و این گفته که کتابهای چهارگانه قطعیاند یا نویسندگان آنها شهادت به صحت آنها دادهاند، درست نیست.[۲۴]
پانویس
- ↑ الکافی، من لایحضره الفقیه، تهذیب الاحکام و الاستبصار.
- ↑ مهریزی، آشنایی با متون حدیث و نهج البلاغه، ۸۴–۸۵.
- ↑ خویی، معجم رجال الحدیث، ۱/۲۲–۲۶.
- ↑ امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۱۲.
- ↑ ← نوری، خاتمة مستدرک، ۳/۴۶۳–۴۷۰.
- ↑ امامخمینی، الطهاره، ۳/۳۵۶.
- ↑ امامخمینی، الطهاره، ۳/۲۹۸–۲۹۹.
- ↑ ← نوری، خاتمة مستدرک، ۴/۵؛ امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۱۴–۱۶.
- ↑ صدوق، من لایحضره الفقیه، ۱/۳.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۱/۸۳–۸۴.
- ↑ عابدی، کتابهای حدیثی از نگاه امامخمینی، ۳۳–۳۴.
- ↑ ← سبحانی، کلیات فی علم الرجال، ۳۸۳–۳۸۴.
- ↑ نوری، خاتمة مستدرک، ۴/۶.
- ↑ بروجردی، نهایة التقریر، ۲/۳۵۱.
- ↑ امامخمینی، البیع، ۲/۶۲۸؛ امامخمینی، مکاسب، ۱/۱۱۶.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۲/۶۲۷–۶۲۸.
- ↑ ← آقابزرگ، مقدمه، ۱/۲–۴۲.
- ↑ امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۱۴–۱۶.
- ↑ طوسی، تهذیب الاحکام، ۱/۲–۳؛ طوسی، الاستبصار، ۱/۳.
- ↑ طوسی، الاستبصار، ۱/۳.
- ↑ امامخمینی، الخلل، ۲۵۵؛ امامخمینی، الطهاره، ۴/۲۹۸.
- ↑ امامخمینی، التعادل و الترجیح، ۱۵–۱۷.
- ↑ امامخمینی، الطهاره، ۳/۳۵۶–۳۵۷.
- ↑ امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۱۲.