شکر، شناخت نعمت و قدردانی از نعمتدهنده.
معنی
شکر به معنای شناخت احسان و نشر آن [۱] و یا یادآوری نعمت و اظهار آن [۲] است. برخی نیز آن را ستایش احسانکننده دانستهاند [۳] و ضد آن کفران است که به معنای فراموشی نعمت و پوشاندن آن است [۴]. برخی آن را برگرفته از «عین شکری» ـ به معنای چشم پراشک ـ دانستهاند. طبق این معنا، شکر پرشدن ذهن و خاطر انسان از ذکر و یاد نعمتدهنده است [۵]. شکر در اصطلاح اخلاقی، به معنای شناخت نعمت پروردگار، شادبودن به آن و عمل به مقتضای آن است [۶]. شکر نزد عارفان، اقرار به نعمت [۷] و ثنای حقتعالی برای آن چیزی است که از ناحیه اوست [۸]. امامخمینی شکر را قدردانی از نعمتهای نعمتدهنده میداند که پایه و اساس آن معرفت نعمتدهنده و نعمت اوست [۹].
از واژههای مرتبط با شکر، حمد است. برخی شکر را اعم از حمد میدانند [۱۰] و بعضی نسبت میان آن دو را «عموم و خصوص من وجه» دانستهاند [۱۱]. امامخمینی حمد و شکر را در مصداق مساوی هم میداند و حمد خداوند را افضل افراد شکر زبانی میشمارد [۱۲].
پیشینه
انسان از روی فطرت الهی خواهان ستایش انعامکننده و تعظیم اوست. در ادیان الهی خداوند سزاوار همه حمدها دانسته شده است [۱۳] و به شکرگزاری از خداوند سفارش شده است [۱۴]. در قرآن کریم نیز شکر از صفات پسندیدهای شمرده شده است که خداوند خود را به آن ستوده است [۱۵]؛ همچنین شکر بندگان را نتیجه حکمت و شناخت اسرار جهان هستی و خالق آن شمرده است که سودش متوجه خود انسان میشود [۱۶]. در منابع روایی بابی به شکر اختصاص داده شده است [۱۷]. در روایتی از امامصادق(ع) دوریجستن از محرمات، شکر نعمت و کمال آن، گفتن ذکر «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین» است [۱۸]. برخی از علمای اخلاق، شکر را افضل مراتب منازل اهل سعادت، عمده توشه سالکان عالم نور و بهجت، سبب فزونی نعمت و دفع بلا شمردهاند [۱۹]. امامخمینی نیز شکر را از مقامات سالکان میشمارد و روایاتی را در فضیلت آن ذکر میکند؛ مانند روایتی [۲۰] از امامصادق(ع) که سه امر است که برخورداری از آن، زیان نمیرساند؛ دعا هنگام شدت و سختی، استغفار بر گناهان و شکر در هنگام نعمت [۲۱].
در میان آثار عرفانی، کتاب قوت القلوب (م ۳۸۶) ازجمله قدیمیترین آثاری است که به تبیین شکر و وصف حالات شاکران پرداخته است [۲۲]. نیز رساله قشیریه [۲۳]، منازل السائرین [۲۴] و اوصاف الاشراف [۲۵] باب مستقلی به بحث شکر اختصاص داده، آن را از مقامات سالکان شمردهاند و به بیان مراتب و درجات آن پرداختهاند. علمای اخلاق نیز به اهمیت شکر توجه داشته، آن را بررسی کردهاند. در میان آثار اخلاقی، الذریعة الی مکارم الشریعه [۲۶] راغب اصفهانی (م ۵۰۲)، احیاء علوم الدین [۲۷] و کیمیای سعادت [۲۸] ابوحامد غزالی (م ۵۰۵) از نخستین کتابهای اخلاقی است که بابی به این موضوع اختصاص دادهاند. پس از آنان نیز علمای اخلاق به تبیین و تکمیل آن پرداختهاند [۲۹]. متکلمان نیز در بحث معرفت حقتعالی از شکر بحث کردهاند و شکر نعمتدهنده را به حکم عقل واجب میدانند و آن را بدون معرفت حقتعالی ممکن نمیدانند، از این جهت وجوب شکر نعمتدهنده مستلزم معرفت به او است [۳۰].
امامخمینی عمده مباحث این زمینه را در دو کتاب شرح چهل حدیث و شرح حدیث جنود عقل و جهل مطرح کرده است. ایشان با تبیین برخی آیات و روایات، موضوعاتی چون حقیقت شکر، تأثیر شکر در زیادی نعمت، مراتب شکر و فضیلت آن را بیان کرده است [۳۱]. ایشان در این دو اثر، افزون بر استناد به آیات و روایات مربوط به شکر، به نقل دیدگاههای صاحبنظران بهویژه خواجهعبدالله انصاری در کتاب منازل السائرین اهتمام داشته است [۳۲]؛ همچنین در آثار دیگر خود، همچون آداب الصلاة [۳۳]، از شکر سخن گفته است.
حقیقت شکر
برخی از اهل معرفت، حقیقت شکر را اقرار به نعمت میدانند [۳۴]. بعضی نیز آن را اسمی برای معرفت نعمت شمردهاند؛ زیرا شکر، راه معرفت نعمتدهنده است [۳۵]. امامخمینی این تعریف را نمیپذیرد و معتقد است شکر حالتی نفسانی است که خود، اثر معرفت نعمتدهنده و نعمت است و ثمره این حالت، اعمال قلبی و ظاهری است [۳۶]. بنابر نظر ایشان، شکر، اظهار نعمت نعمتدهنده یا قدردانی از آن به واسطه قلب، زبان و سایر اعضاست و آن وابسته به معرفت نعمتدهنده و نعمت است [۳۷].
به اعتقاد امامخمینی شکر و ثنای نعمتدهنده، ازجمله امور فطری است و انسان فطرتاً خواهان تعظیم انعامکننده و ستایش اوست و تمامی ثناها و تعظیمهایی که بشر به یکدیگر ابراز میکنند، از همین فطرت الهی برخاسته است و در حقیقت این امور به شکر و ثنای ذات خداوند که نعمتدهنده علیالاطلاق است، بر میگردد؛ زیرا او دارای رحمت مطلقه و رزّاقیت علیالاطلاق است و نعمتبخشی و رزّاقیت دیگر موجودات از اوست؛ گرچه موجودات خود، به آن واقف نباشند [۳۸]. در مقابل، ناسپاسی و ترک ثنای نعمتدهنده برخلاف فطرت الهی و خروج از غریزه و طبیعت انسانیت و از لوازم فطرت مخموره و از جنود ابلیس و جهل است [۳۹].
امامخمینی کمال شکر و رسیدن عبد به مقام شکور را منوط به معرفت چگونگی ارتباط خلق با حق، بسط رحمت حق از اول ظهور تا ختم آن، ارتباط نعمتها با یکدیگر و اطلاع بر آغاز و انجام وجود آنگونه که هست، میداند [۴۰]. ایشان با استناد به روایتی منسوب به امامصادق(ع) که به شکر فعلی دستور میدهد [۴۱]، معتقد است سالک الی الله در پرتو تربیت ربوبی میتواند با قدم عبودیت از خودپرستی بیرون آید و الوهیت حق را به قلب دریابد و بداند هیچ قدرتی از خود ندارد، مگر با قدرت و مشیت حقتعالی؛ با وجود چنین شناخت توحیدی و دریافت قلبی است که حقیقت شکر برای سالک رخ میدهد و شکر موحدانه از قلب به جمیع اعضا و اعمال او سرایت میکند، و هر یک از اعضای انسان، حظّی از توحید میبرند [۴۲].
به باور امامخمینی، شکر با دید توحیدی، آخرین مرتبه از مراتب شکر است که جز برای کاملترین اولیای الهی حاصل نمیشود [۴۳]. اولیای الهی نیز نه تنها همه نعمتها و تمام کمالات و جمال و جلال را صورت تجلی ذاتی و تمامی محامد و مدایح را به ذات مقدس حقتعالی مربوط میدانند، بلکه معتقدند همه مدحها و حمدها به او بازمیگردد [۴۴]؛ زیرا هر حمد و ثنایی که افراد میگزارند، در برابر آن جهتِ نعمت و کمال است که به خالق بر میگردد؛ اما از جهت مخلوق جز نقص و تحدید نیست [۴۵]. ایشان در عین حال که شکر خداوند را نیز لازم میداند، شکر مخلوق را با استناد به روایات اهل بیت(ع) [۴۶]، از وظایف حتمی معرفی میکند. ایشان بهترین نوع شکرگزاری را عدم غفلت از خدمت به بندگان خدا بر میشمارد [۴۷]؛ البته از آن جهت که خداوند بندگان را وسایل بسط نعمت و رحمت خود قرار داده است؛ نه آنکه انسان با شکر از بندگان، از خالق و رازق حقیقی محجوب گردد؛ زیرا این، عین کفران نعمت ولینعمت خواهد بود [۴۸].
ارکان شکر
علمای اخلاق برای شکر سه رکن ذکر کردهاند:
- علم: معرفت به نعمتدهنده و نعمت او؛
- حال: حالت خضوع و تواضع همراه با سرور و خوشحالی در برابر عنایت نعمتدهنده که نتیجه و ثمره معرفت است؛
- عمل: عمل مناسب با نعمت و قیام به آنچه مقصود و محبوب نعمتدهنده است که خود ثمره و نتیجه حالت خضوع (رکن دوم) است [۴۹].
امامخمینی از میان این سه رکن، اصل شکر را، همان حال میداند که ثمره شناخت نعمت و نعمتدهنده است و شکر به قلب، زبان و سایر اعضا و جوارح را آثار شکر معرفی میکند [۵۰].
اقسام شکر
علمای اخلاق، اقسام و مراتبی برای شکر بیان کردهاند که آن، شکر به زبان، شکر به جوارح و شکر به قلب است [۵۱]. شکر زبانی را شکر به حمد و ثنا، شکر به جوارح را کاربری نعمتها در راه اطاعت خداوند و پرهیز از کاربری آنها در معاصی، و شکر قلبی را قصد خیر و پنهانکردن آن از همه مردم دانستهاند [۵۲]. بعضی نیز شکر زبانی را اعتراف به نعمت و شکر بدنی را مشغولشدن به فرمان نعمتدهنده و خدمت به او و شکر دل را دوام شهود نعمتدهنده و نگهداشتن حرمت او شمردهاند [۵۳]. امامخمینی نیز شکر را به شکر قلبی، زبانی و جوارحی تقسیم میکند [۵۴] و معتقد است شکر قلبی به معرفت نعمتدهنده است که اثر آن به صورت خضوع و خشوع ظاهر میشود و شکر به زبان، ثنای نعمتدهنده است که اثر آن به صورت حمد و مدح بروز میکند و شکر جوارحی استفاده از جوارح و اعضا برای رضای نعمتدهنده است [۵۵]. ایشان با استناد به بعضی روایات [۵۶] معتقد است شکر وظیفه قلب است، پیش از اینکه به زبان جاری شود [۵۷]. به اعتقاد ایشان هر یک از نعمتها شکری خاص خود دارد. اگر نعمت ازجمله نعمتهای ظاهری باشد، شکری دارد و اگر ازجمله علوم و معارف باشد، شکری دارد و اگر جزو نعمتهای باطنی، از قبیل تجلیات اسمائی باشد، شکر آن به گونهای دیگر است. اگر نعمت ازجمله تجلیات ذاتی باشد، شکر آن نیز به گونهای دیگر است و از آنجاکه همه این نعمتها برای افراد اندکی ممکن است ـ که آنان نیز جزو اولیای خالص هستند ـ از اینرو شکر آنان به همه زبانهای ظاهری و باطنی و سرّی است [۵۸].
مراتب و درجات
اهل معرفت شکر را در قسم اخلاق و پس از مقام صبر و رضا دانستهاند [۵۹] و شکر را از مراتب عامه شمرده، برای آن سه مرتبه ذکر کردهاند:
- شکر در خوشیها که همه ادیان در آن متفقاند؛
- شکر در ناخوشیها و ناگواریها؛
- شکر حق به گونهای که بنده در نعمت، جز نعمتدهنده را نبیند، که این مرتبه، خود سه مقام دارد:
- شکرگزار، از خود غافل و مستغرق ادب حضور است و برای خود قدری قائل نیست؛ بنابراین وقتی خود را حقیر شمرد، اگر نعمتی به او عنایت شود، عظیم شمارد و خود را لایق آن نداند؛
- شکرگزار، نعمتدهنده را از روی حب و عشق مشاهده کند و مستغرق جمال محبوب شود؛
- شکرگزار، حق را توحیدی مشاهده کند. در این حال، از خود و غیر خود غافل شود و جز ذات حق مشهود او نباشد؛ نه نعمتی بیند و نه رنجی مشاهده کند [۶۰].
امامخمینی با نقل کلام خواجهعبدالله انصاری در این مقامات، معتقد است این نظر که شکر از مراتب عامه مردم باشد، صحیح نیست؛ بلکه مراتب ابتدایی شکر از مراتب عامه شمرده میشود و مراتب نهایی آن برای اولیا و کاملان است که مرتبهای جامع بوده، حافظ همه مراتب ظاهری و باطنی است. از اینرو شکر آنان به تمامی زبانهای ظاهری و باطنی و سرّی است [۶۱]؛ زیرا از حجاب حیوانیت و دنیاطلبی بیرون رفتهاند و قلبشان را جلوهگاه عالم غیب نموده، صاحب کاملترین درجات معرفت توحیدی نسبت به نعمتدهنده و نعمتهای او گشتهاند؛ از اینرو اسباب و مسببات ظاهری و باطنی را مستقل نمیدانند و جلوه حق را در ورای چنین حجابی میبینند [۶۲].
به اعتقاد امامخمینی شکر، مراتب و درجات بسیاری دارد که به حسب مراتب معرفتِ نعمتدهنده و معرفت نعمتها و نیز به حسب اختلاف مراتب کمال انسانی مختلف میشود؛ چنانکه شکر نعمتهای ظاهری، باطنی و نعمت معارف و تجلیات اسمائی هر کدام به گونهای خاص است [۶۳]. به اعتقاد ایشان، زمانی شکر حقیقی نسبت به همه مراتب شکر رخ میدهد که تجلیات جمالی و جلالی حق در قلب سالک به صورت مشاهده حضوری رخ دهد و قلب سالک مظهر جلوه رحمانی، رحیمی، مالکی و قهری شود و این حقیقت تنها برای رسول ختمی مرتبت(ص) و اولیای کامل او حاصل میشود [۶۴]. در مقابل، کسانی که از تجلیات ذاتی بهرهای نبردهاند و قلب آنها از تجلیات صفاتی، اسمائی، افعالی و توحید فعلی خالی است، به گونهای در کفران نعمتهای الهی واقع شدهاند [۶۵].
امامخمینی مانند دیگر علمای اخلاق [۶۶]، معتقد است شکر نعمتهای ظاهری و باطنی حضرت حق، یکی از وظایف بندگی است که هر کس به قدر توان خود باید آن را ادا کند؛ امّا شکر خداوند آنگونه که او شایسته شکرگزاری است، از عهده مخلوقات خارج است؛ زیرا چنانکه در بعضی از دعاها و روایات به آن اشاره شده است [۶۷]، هر شکر علاوه بر نیاز به نعمتهایی از قبیل زبان، قلب و عقل، خود توفیقی از جانب خداست که به شکر جدیدی نیاز دارد [۶۸]. از آنجاکه کمال و نقصِ شکر، تابع کمال و نقصِ معرفت نعمتدهنده و شناخت نعمتهای اوست و این معرفت به صورت کامل برای محجوبان در عالم ظاهر حاصل نمیشود، پس غایت شکر، اعتراف به عجز از قیام به حق شکر است [۶۹].
راه تحصیل
علمای اخلاق اموری برای تحصیل شکر برشمردهاند؛ ازجمله:
- معرفت و تفکر در صنع الهی و انواع نعمتهای ظاهری و باطنی؛
- نگاه به افراد پایینتر در امور دنیا و نظر به افراد عالی و موفق در آخرت؛
- تحمل ریاضتها و مشقت عبادات در دنیا؛
- تفکر در مصائبی که ممکن بود او را به هلاکت اندازد یا مصائبی که ممکن بود بدتر از آن پیش آید [۷۰].
امامخمینی با استناد به روایتی منسوب به امامصادق(ع) [۷۱]، طریق تحصیل شکر حقیقی را رساندن شکر زبانی به شکر قلبی میداند؛ به این معنا که سالک لازم است اذکار و دعاهای خود را به قلب برساند و قلب را متوجه کند تا عبودیت او به همه قوای ظاهری و باطنیاش سرایت کند [۷۲]؛ در عین حال باید بداند این عبودیت، خود نعمتی از نعمتهای بزرگی است که از شکر آن عاجز است؛ بنابراین اگر به این امر علم و ایمان پیدا کرد، به تقصیر خود در عبودیت معترف خواهد بود [۷۳]. ایشان یکی از راههای تحصیل شکر را تحصیل معرفت نعمتدهنده میداند؛ یعنی بداند تنها مؤثر عالم حقتعالی است؛ اما کسی که نعمتها را به ولیّنعمت آن ارجاع نمیدهد و برای غیر خدا تأثیری در عالم میبیند، در برابر نعمتهای الهی کفران کرده است [۷۴]. به اعتقاد ایشان، هر یک از نعمتهای ظاهری و باطنی و علوم و معارف، شکر خاصی دارند و شکر آنها به تمام زبانهای ظاهری و باطنی و سری است [۷۵].
آثار شکر
قرآن کریم شکر را سبب فزونی نعمت [۷۶] و رفع عذاب [۷۷] میداند که در حقیقت ثمره آن به خود انسان بازمیگردد [۷۸]؛ همچنین در روایات شکر سبب فزونی نعمت و برترین زاد و توشه آخرت شمرده شده است [۷۹]. بعضی از علمای اخلاق، اعمال و حالاتی را که در نتیجه معرفت نعمتدهنده حاصل میشود، مانند خضوع، تحمید، تعظیم و تمجید نعمتدهنده، از ارکان شکر میدانند [۸۰].
امامخمینی بر این باور است که هر یک از این اعمال قلبی و جوارحی از آثار شکر و معرفت نعمتدهنده است و این آثار در قلب، زبان و افعال، هر یک به گونهای بروز مییابد. به اعتقاد ایشان آثار شکر در قلب، تعظیم، تحمید و تمجید نعمتدهنده است و سبب میشود شخص در آثار و افعال خداوند و خیر و احسان او به بندگان، تفکر کند. اثر شکر در زبان، تسبیح، تحمید، تهلیل و امر به معروف و نهی از منکر است، و اثر شکر در جوارح، بهکارگیری اعضا و جوارح در عبادت خداوند است [۸۱]. در مقابل، کفران نعمت، موجب میشود عنایت الهی و نعمتهای او از انسان برداشته شود [۸۲].
سیره عملی امامخمینی
معرفت بالای امامخمینی، سبب شده بود شکر در برابر نعمتهای الهی در جانشان ریشه و از ایمانشان سرچشمه بگیرد [۸۳]. امامخمینی خداوند را در برابر نعمتهای مختلف ولی نعمت میدانست و در برابر آنها شاکر بود و در موارد متعددی نعمتهای الهی، ازجمله: بهرهمندی از منبع وحی و ولایت، پیروزی انقلاب اسلامی و استقلال و آزادی را به دیگران گوشزد میکرد [۸۴]. ایشان با آگاهی کامل از این نکته که شکر مخلوق شکر خالق است، نه تنها در مناسبتهای گوناگون از ایثار، مقاومت و وفاداری مردم به انقلاب اسلامی، سپاسگزاری میکرد [۸۵]، بلکه آنان را نیز به شکرگزاری ترغیب و سفارش میکرد [۸۶]. ایشان نعمت علم و استاد را ارج مینهاد و در برابر آن شاکر بود. پیوسته از استاد خود محمدعلی شاهآبادی با احترام و با عنوان «شیخ عارف کامل شاهآبادی روحی فداه» یاد میکرد [۸۷] و تأکید میکرد با دست و زبان از عهده شکر آن استاد که حق حیات روحانی بر ایشان دارد، برنخواهد آمد [۸۸].
امامخمینی در وصیتنامه خود نیز به برخی نعمتهای الهی، مانند نعمت پیروی از مذهب جعفری، نعمت کتاب نهج البلاغه که در بردارنده بزرگترین دستورهای زندگی مادی و معنوی است، ادعیه حیاتبخشی چون مناجات شعبانیه و دعای عرفه امامحسین(ع) و صحیفه سجادیه و صحیفه فاطمیه اشاره کرده، به خاطر آنها شکر الهی را به جای آورده است [۸۹].
پانویس
- ↑ فراهیدی، العین، ۵/۲۹۲؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ۲/۱۳۱.
- ↑ راغب، مفردات، ۴۶۱.
- ↑ جوهری، الصحاح، ۲/۷۰۲.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ۵/۱۴۴.
- ↑ راغب، مفردات، ۴۶۱؛ ← امامخمینی، حدیث جنود، ۱۸۱.
- ↑ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۳/۲۳۳؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۷۹۰.
- ↑ قشیری، رساله قشیریه، ۳۲۲.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۲۰۲.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۱۸۲؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۳.
- ↑ راغب، الذریعه، ۲۷۹؛ دهخدا، لغتنامه، ۹/۱۲۶۶۷.
- ↑ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۱/۱۰۳۸.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۸ ـ ۳۴۹.
- ↑ کتاب مقدس، مزامیر، ب۱۸، ۳.
- ↑ کتاب مقدس، مزامیر، ب۱۰۷، ۱ ـ ۴۳، لاویان، ب۲۲، ۲۹، لوقا، ب۲، ۳۸ و ب۱۸، ۱۱.
- ↑ تغابن، ۱۷؛ بقره، ۱۵۸.
- ↑ لقمان، ۱۲.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۹۴؛ مجلسی، بحار الانوار، ۲۴/۴۸.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۹۵.
- ↑ غزالی، إحیاء علوم الدین، ۱۲/۶۸؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۳/۲۳۸؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۷۹۲.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۹۵.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۸.
- ↑ مکی، قوت القلوب، ۱/۳۵۹.
- ↑ قشیری، رساله قشیریه، ۳۲۱.
- ↑ انصاری، منازل السائرین، ۷۲.
- ↑ خواجهنصیر، اوصاف الاشراف، ۶۱.
- ↑ راغب اصفهانی، الذریعة، ۲۷۹.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۲/۶۵.
- ↑ غزالی، کیمیای سعادت، ۲/۳۴۳.
- ↑ خواجهنصیر، اوصاف الاشراف، ۶۱؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۷/۱۴۰.
- ↑ شهید اول، اربع رسائل کلامیه، ۴۷؛ جرجانی، شرح المواقف، ۱/۲۷۰.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۳ ـ ۳۵۲؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۱۸۱ ـ ۱۹۲.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۴؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۱۸۴ ـ ۱۸۵.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۵۲.
- ↑ قشیری، رساله قشیریه، ۳۲۲؛ کاشانی، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ۳۸۴.
- ↑ انصاری، منازل السائرین، ۷۲.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۴.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۳ ـ ۳۴۴؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۱۸۱ ـ ۱۸۲.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۱۸۵ ـ ۱۸۶؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۵۲.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۱۸۶ و ۱۸۸.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۵.
- ↑ منسوب به امامصادق(ع)، مصباح الشریعه، ۲۴ ـ ۲۵.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۶۴ ـ ۳۶۵.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۱۸۳.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۵۱ ـ ۲۵۲.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۵۱ ـ ۲۵۲.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۶۸/۳۸ و ۷۱/۶۸.
- ↑ امامخمینی، سرّ الصلاة، مقدمه، ۳۰.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۱۸۸.
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۲/۶۸؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۷/۱۴۴ ـ ۱۵۱؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۳/۲۳۳ ـ ۲۳۵.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۴.
- ↑ فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۷/۱۴۴؛ مدنی، ریاض السالکین، ۲/۲۶۱؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۳/۲۳۵.
- ↑ فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۷/۱۴۸.
- ↑ قشیری، رساله قشیریه، ۳۲۲.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۱۸۲.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۴.
- ↑ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۶/۳۱۱.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۱۹۰.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۶.
- ↑ انصاری، منازل السائرین، ۶۹.
- ↑ انصاری، منازل السائرین، ۷۲ ـ ۷۳.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۱۸۴؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۶ ـ ۳۴۷.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۱۸۲ ـ ۱۸۳؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۵.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۶.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۱۸۳.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۱۸۳ ـ ۱۸۴.
- ↑ فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۷/۱۵۱؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۷۹۴.
- ↑ صحیفه سجادیه، ۱۶۲ ـ ۱۶۶؛ مجلسی، بحار الانوار، ۶۸/۳۶.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۱۸۹ ـ ۱۹۰.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۵.
- ↑ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۳/۲۷۲؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۸۱۰.
- ↑ منسوب به امامصادق(ع)، مصباح الشریعه، ۲۴ ـ ۲۵.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۶۴ ـ ۳۶۵.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۲۲۴.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۵.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۶.
- ↑ ابراهیم، ۷.
- ↑ نساء، ۱۴۷.
- ↑ نمل، ۴۰.
- ↑ کلینی، الکافی، ۲/۹۵؛ مجلسی، بحار الانوار، ۷۴/۲۹۴.
- ↑ فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۷/۱۴۸ ـ ۱۵۰.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۳ ـ ۳۴۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۳۴۸.
- ↑ اِلهامینیا، سیره اخلاقی ـ تربیتی امامخمینی، ۲۱۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۲۳۰؛ ۱۴/۵۰۳؛ ۱۵/۳۸۳؛ ۱۶/۹۵؛ ۱۷/۱۲۸ و ۲۱/۳۹۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۹۷ و ۶/۲۳۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۳۹۹.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۵۳؛ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۱۲؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۴۰۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۳۹۶ ـ ۳۹۷.
منابع
- قرآن کریم.
- ابنعربی، محیالدین، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، بیتا.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- اِلهامینیا، علیاصغر، سیره اخلاقی ـ تربیتی امامخمینی، قم، زمزم هدایت، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، سرّ الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، تهران، مؤسسه تنظیم...، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم...، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم...، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم...، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- انصاری، خواجهعبدالله، منازل السائرین، تحقیق علی شیروانی، تهران، دارالعلم، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
- تهانوی، محمد علی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، تحقیق علی دحروج، لبنان، ناشرون، چاپ اول، ۱۹۹۶م.
- جرجانی، سیدشریف، شرح المواقف، تصحیح بدرالدین نعسانی، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۳۲۵ق.
- جوهری، اسماعیلبنحماد، الصحاح، تاج اللغة و صحاح العربی، تحقیق احمد عبدالغفور عطار، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- حر عاملی، محمدبنحسن، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، قم، مؤسسه آلالبیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- خواجهنصیر طوسی، محمدبنمحمد، اوصاف الاشراف، تحقیق سیدمهدی شمسالدین، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۷۳ش.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
- راغب اصفهانی، حسینبنمحمد، الذریعة الی مکارم الشریعه، تحقیق ابوالیزید العجمی، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
- راغب اصفهانی، حسینبنمحمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان، بیروت ـ دمشق، دارالقلم ـ دارالشامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
- شهید اول، محمدبنمکی، اربع رسائل کلامیه، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
- صحیفه سجادیه، امامعلیبنالحسین(ع)، قم، نشر الهادی، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
- غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، تحقیق عبدالرحیمبنحسین عراقی، بیروت، دارالکتاب العربی، بیتا.
- غزالی، ابوحامد، کیمیای سعادت، تصحیح حسین خدیوجم، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ یازدهم، ۱۳۸۳ش.
- فراهیدی، خلیلبناحمد، کتاب العین، تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.
- فیروزآبادی، محمدبنیعقوب، القاموس المحیط، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
- فیض کاشانی، ملامحسن، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۷ق.
- قشیری، عبدالکریمبنهوازن، رساله قشیریه، ترجمه حسنبناحمد عثمانی، تصحیح بدیعالزمان فروزانفر، تهران، زوار، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، تصحیح جلالالدین همایی، تهران، هما، چاپ چهارم، ۱۳۷۲ش.
- کتاب مقدس، بیجا، دارالکتاب المقدس، ۱۹۸۰م.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
- مدنی، سیدعلیخان، ریاض السالکین فی شرح صحیفة سیدالساجدین(ع)، تصحیح سیدمحسن حسینی امینی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- مصباح الشریعه، منسوب به امامصادق(ع)، بیروت، اعلمی، چاپ اول، ۱۴۰۰ق.
- مکی، ابوطالب محمدبنعلی، قوت القلوب فی معاملة المحبوب، تصحیح باسل عیونالسود، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
- نراقی، ملااحمد، معراج السعاده، تحقیق محمد نقدی، قم، هجرت، چاپ ششم، ۱۳۷۸ش.
- نراقی، ملامهدی، جامع السعادات، تصحیح سیدمحمد کلانتر، بیروت، اعلمی، چاپ چهارم، بیتا.
پیوند به بیرون
- مهدی رضوانیپور، شکر، دانشنامه امامخمینی، ج۶، ص۴۴۰-۴۴۶.