سیدحسن مُدرس فقیه مبارز، نماینده علمای نجف و مردم تهران در مجلس شورای ملی و شخصیت محبوب امامخمینی.
زندگینامه و تحصیلات
سیدحسن طباطبایی مشهور به سیدحسن مدرس، در سال ۱۲۴۹ در روستای سرابه کچو از توابع شهرستان اردستان اصفهان به دنیا آمد. پدرش سیداسماعیل و جدش میرعبدالباقی و خدیجه مادرش از خویشاوندان سیداسماعیل، از سادات طباطبایی زواره بودهاند[۱] و نسب سیدحسن با ۳۳ واسطه به امامحسن مجتبی(ع) میرسد[۲]
سیدحسن مدرس تا ششسالگی در دهکده سرابه در دامن مادرش پرورش یافت؛ سپس پدرش او را به شهرضا برد[۳] و به جدش میرعبدالباقی سپرد[۴] وی زبان فارسی و دروس مقدمات عربی را نزد پدربزرگ خود فراگرفت[۵] و در چهاردهسالگی او را از دست داد و در شانزدهسالگی، برای ادامه تحصیل علوم دینی، به شهر اصفهان رفت و ۲۱ سال داشت که پدرش نیز درگذشت.[۶] مدرس در سال ۱۲۷۱ که سال ششم تحصیل بود، در اصفهان با دختر اسدالله از اهالی روستای اسفه ازدواج کرد[۷] او در سیزده سال کسب دانش و تحقیق در اصفهان، رشتههای ادبیات عرب، منطق، فلسفه، عرفان، کلام و دیگر علوم رایج حوزوی را با شرکت در درسهای استادان حوزه اصفهان ازجمله میرزاعبدالعلی هرندی نحوی استاد علوم عربی، جهانگیرخان قشقایی و آخوند ملامحمد کاشانی استاد در علوم عقلی گذراند[۸] و به مدت چهار سال از درس خارج اصول مرتضی ریزی و دو سال از درس سیدمحمدباقر درچهای استفاده کرد.[۹]
مدرس در بهمن ۱۲۷۸ از اصفهان به حوزه علمیه نجف رفت و تا سال ۱۲۸۵ نزد میرزامحمدحسن شیرازی، آخوند محمدکاظم خراسانی و سیّدمحمدکاظم طباطبایی یزدی دروس خارج فقه و اصول را پی گرفت[۱۰] او روزهای پنجشنبه و جمعه کارگری میکرد و در پنج روز تحصیلی خود از آن بهره میجست[۱۱] میرزای شیرازی که هوش و فراست مدرس را ستودهاست، او را سرآمد همه میدانست[۱۲] وی پس از رسیدن به درجه اجتهاد در ۳۶سالگی به اصفهان بازگشت و در مدرسه جده کوچک اصفهان، تدریس فقه و اصول را آغاز کرد[۱۳] در کنار تدریس فقه و اصول، تدریس اخلاق بر پایه نهج البلاغه را نیز از موضوعات درسی در اصفهان قرار داد[۱۴] جایگاه او در رشتههای گوناگون علمی معارف اسلامی، آنچنان درخشنده و چشمگیر است که شاگردان و همعصران وی، از او به عنوان فقیه، فیلسوف، مفسر، اقتصاددان و سخنور و تاریخشناس یاد کردهاند.[۱۵]
ورود به مبارزات
مدرس با توجه به علاقهای که به آثار باستانی داشت، با حمایت آقانورالله اصفهانی به پارهای از کارهای ظلالسلطان پسر ناصرالدینشاه قاجار که حاکم شهر بود، انتقاد و از تخریب سازههای تاریخی اصفهان به دست او جلوگیری میکرد؛ از اینرو وی همواره از مدرس خشمگین بود.[۱۶] مدرس که به تدریس و تبلیغ اهتمام داشت، از زمان پیروزی جنبش مشروطه (۱۲۸۵) وارد مبارزات سیاسی شد[۱۷] و سرآغاز فعالیت سیاسی وی پیش از راهیابی به مجلس شورای ملی، عضویت در انجمن ملی (ولایتی) اصفهان بود.[۱۸]
در کشاکش نهضت مشروطه، در پی دوره استبداد صغیر که محمدعلیشاه، مجلس را به توپ بست، سواران و تفنگداران بختیاری تحت فرماندهی ضرغامالسلطنه بختیاری در بهمن ۱۲۸۷ وارد شهر اصفهان شدند و پس از سخنرانی مدرس نیروهای دولتی را شکست دادند و عازم تهران شدند.[۱۹] صمصامالسلطنه بختیاری در جایگاه فرمانده نیروهای مسلح عشایر بختیاری حاکم اصفهان شد و با مردم اصفهان رفتار خشونتآمیز داشت و مدرس به رفتار او اعتراض کرد[۲۰] و او دستور بازداشت و تبعید مدرس را داد؛ اما اعتراض مردم اصفهان و حمایت از مدرس، حاکم اصفهان را ناگزیر کرد تا در دریافت مالیات و دیگر رفتارهای خود، تجدید نظر کند. به دنبال این رخدادها مخالفان سودجو و فرصتطلب و شماری از علمای مخالف مدرس، تصمیم به ترور او گرفتند.[۲۱] دو نفر از طلاب به نام عبدالله سمیرمی و علی قزوینی اقدام به ترور نافرجام مدرس کردند که مردم آن دو را بازداشت کردند؛ اما مدرس آنان را آزاد و اعلام کرد که آنان عامل ترور او نیستند و شکایتی ندارد و در ضمن به آنان توصیه کرد از دست مأموران حکومت باید پنهان شوند.[۲۲]
در اول دی ۱۲۸۸، مجلس شورای ملی دوم، طبق اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطه بر لزوم موافقت قوانین تصویبشده با شرع مقدس اسلام که تشخیص این موافقت را بر عهده علمای اعلام دانستهاست، مراجع شیعه بیست نفر از علمای واجد شرایط را به مجلس شورای ملی معرفی کردند که از میان آنان پنج تن به نام میرزازینالعابدین قمی، سیدابوالحسنی اصفهانی، سیدعلی حائری و میرزایحیی معروف به حاجامامجمعه خویی با رأی نمایندگان و مدرس به قید قرعه، در مرداد سال ۱۲۸۹ انتخاب شدند؛ اما تنها مدرس و امامجمعه خویی مسئولیت را پذیرفتند و وارد مجلس شدند.[۲۳] مدرس که در دوران پرآشوبی، در جایگاه مجتهد ناظر در مجلس دوم حاضر شد؛ اما از مجلس سوم تا مجلس ششم با رأی مردم به عنوان نماینده مجلس شورای ملی به مجلس راه یافت[۲۴] وی با شروع جنگ جهانی اول[۲۵] و اشغال ایران به دست دولتهای بیگانه، در جایگاه نماینده مردم تهران در مجلس سوم، پیشنهاد «دولت سایه» در کنار دولت اصلی را داد تا پس از سقوط احتمالی دولت مرکزی، زمام امور را به دست بگیرد و مجلس نیز با پیشنهاد او موافقت کرد و ریاست دولت را بر عهده نظامالسلطنه مافی گذاشت و مدرس در این دولت پست وزارت عدلیه را عهدهدار شد.[۲۶] دولت موقت ملی عمری بسیار کوتاه داشت (اول بهمن تا ششم اسفند ۱۲۹۴) و پس از ناکامی آن، مدرس به سرزمین عثمانی (ترکیه) رفت و در استانبول با سلطان عثمانی و صدراعظم گفتگو کرد.[۲۷]
پس از پایان جنگ جهانی اول، مدرس افزون بر فعالیت سیاسی، در مدرسه سپهسالار (شهید مطهری) به تدریس فقه و اصول پرداخت.[۲۸] وی بعدها در این مدرسه برای نخستین بار طرح امتحان طلاب را اجرایی کرد[۲۹] و برای مدرسه، نظامنامهای تدوین کرد و به روش تحصیلی طلاب رسیدگی کرد و برای احیا و آبادانی روستاها و مغازههای موقوفه مدرسه، تلاش فراوانی انجام داد.[۳۰] وی به علت ناتوانی دولت صمصامالسلطنه بختیاری با گروهی از مردم تهران در حرم عبدالعظیم حسنی(ع) تحصن کردند که در نتیجه دولت صمصامالسلطنه برکنار و وثوقالدوله به نخستوزیری رسید.[۳۱]
مدرس در انتخابات دوره چهارم مجلس شورای ملی پیروزمندانه وارد مجلس شد؛ اما دوسه ماه بعد، کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹رخ داد[۳۲] که طی آن رضاخان میرپنج به همراه سیدضیاءالدین طباطبایی، اداره نیروهای مملکتی و تأمین نظم داخلی را بر عهده گرفت. دولت کودتا، شمار زیادی از دولتمردان و نمایندگان مجلس، ازجمله مدرس را در قزوین زندانی و تبعید کرد؛ اما مدرس پس از سه ماه، آزاد شد و به تهران بازگشت.[۳۳] رضاخان پس از سقوط هیئت دولت کودتا عهدهدار وزارت جنگ شد و بیپروا در همه کارهای لشکری و کشوری و مالی دخالت و از لغو حکومتنظامی در تهران، پیشگیری میکرد.[۳۴]
در مجلس چهارم که اول تیر ۱۳۰۰ گشایش یافته بود، حسین پیرنیا (مؤتمنالملک) به ریاست و مدرس نیز به جایگاه نایب رئیس اول مجلس انتخاب شدند؛ اما فزونخواهی و دخالت رضاخان، در همه عرصههای دولت و تهدید و حبس و تبعید مخالفان، موجب شد تا مدرس در نشست روز دوازدهم مهر ۱۳۰۱، رضاخان را به باد انتقاد و اعتراض بگیرد و سرانجام رضاخان در ۲۴ مهر ۱۳۰۱ در صحن علنی مجلس حاضر و متعهد شد تا حکومتنظامی را لغو و نیز دریافتیهای دولتی (درآمدها و مالیاتها) را بر عهده وزارت دارایی بگذارد.[۳۵] در بهمن ۱۳۰۱، قوامالسلطنه از نخستوزیری کنارهگیری کرد و احمدشاه قاجار با موافقت مجلس، مستوفیالممالک را به نخستوزیری گماشت. مدرس با اینکه درستکاریِ او را قبول داشت، با نخستوزیری او مخالفت کرد و باور داشت در شرایط موجود، وی توانایی کافی در برخورد با فزونخواهیهای رضاخان را ندارد.[۳۶] مدرس در نوزدهم خرداد ۱۳۰۲ در مجلس، با انتقاد به رویه دولت در سیاست خارجی، دولت مستوفی را استیضاح کرد و مستوفی در ۲۱ خرداد استعفا کرد. در پایان مجلس چهارم، مشیرالدوله حکم نخستوزیری گرفت و در تابستان ۱۳۰۲، انتخابات پنجمین دوره مجلس شورای ملی را آغاز کرد. او در آبان همان سال با فشار رضاخان کنارهگیری کرد و بدینگونه، احمدشاه، از سر ناچاری، فرمان نخستوزیری رضاخان را صادر کرد و خود راهی اروپا شد. رضاخان انتخابات مجلس پنجم را به سود خود و شکست مخالفان به پایان برد.[۳۷]
در پایان دوره مجلس چهارم، رضاخان خواهان تغییر رژیم مشروطه به «جمهوری» شد و در مجلس پنجم میخواست تغییر نظام شاهنشاهی را به جمهوری اعلام و خود را نخستین رئیسجمهور ایران به مجلس معرفی کند[۳۸] اما مدرس مانع تصویب طرح پیشنهادی نظام جمهوری به جای مشروطه شاهنشاهی شد[۳۹] با طرح استیضاح رضاخان، به دلیل سوء سیاست داخلی و خارجی، اقدام علیه قانون اساسی و حکومت مشروطه و توهین به مجلس، مدرس یقه وی را در مجلس گرفت و رو به حاضران کرد و گفت: «صدبار بگویید مرده باد سپهسالار، زنده باد مدرس»[۴۰] در فروردین ۱۳۰۴ در جریان تصویب اعتبارنامه نمایندگانِ طرفدار رضاخان که با مقاومت مدرس روبهرو شده بودند، به منظور ساکتکردن وی، حسین بهرامی (احیاء السلطنه) به تحریک سیدمحمد تدیّن به صورت مدرس سیلی زد و جریان به بیرون از مجلس کشیده شد تا آنجاکه بازار تهران بسته شد و گروه گستردهای از مردم و روحانیان به تظاهرات پرداختند و چند نماینده مجلس از موافقان جمهوریخواهان نیز به مدرس پیوستند.[۴۱]
در آبان ۱۳۰۴ مجلس پنجم به ریاست سیدمحمد تدین، رسماً ماده واحده «خلع قاجاریه» و انتقال قدرت از قاجاریه به پهلوی را قرائت کرد. مدرس که خلع قاجاریه را خلاف قانون اساسی میدانست، مذاکرات مجلس را غیرقانونی اعلام و جلسه مجلس را ترک کرد؛ اما ماده واحده تصویب شد[۴۲] و با وجود تلاشها و مخالفتهای مدرس، رضاخان، شاه موقت شد.[۴۳]
مدرس دلیل اصلی اختلافش با رضاشاه پهلوی را آنگونه که خود گفتهاست، مقابله با انگلستان میدانست و اختلاف بر سرکلاه و عمامه و نظام زور را جزئی و ناچیز میدانست. او معتقد بود که رضاشاه عامل اجرای مقاصد استعماری در ایران است که آزادی و استقلال ملت ایران و جهان اسلام را تهدید میکرد. وی باور داشت، راه و هدف خود را میشناسد و در مبارزه، به پشت سر خود، نگاه نمیکند که کسی یا کسانی با او همراه هستند یا نه. او لازمه مبارزه را از خودگذشتگی و فداکاری میدانست[۴۴] وی در نطقی که در مخالفت با تغییر نوع نظام حاکم بر ایران داشت، گفته بود رضاخان، فردی نظامی و شایستهاست و میتواند برای تمامیت ارضی ایران خدمت کند؛ حتی در جایگاه صدراعظمی هم میتواند مفید باشد؛ اما نظامی نباید پادشاهی کند. اگر نظامی پادشاه شود، پایان قانون اساسی و دموکراسی در ایران خواهد بود.[۴۵]
در دوره انتخابات مجلس ششم در تیر ۱۳۰۵ نیز با وجود موانع و مشکلاتی که سر راه مخالفان رضاخان قرار داشت، مدرس و هشت تن از همراهانش به مجلس ششم راه یافتند و وی پیروز اول رقابت انتخاباتی در تهران شد.[۴۶] صبح روز هفتم آبان ۱۳۰۵ در راهِ مدرسه علمیه سپهسالار، افراد ناشناس به سوی او تیراندازی کردند. مدرس مجروح شد و به مدت دو ماه در بیمارستان بستری شد[۴۷] آن روز رضاشاه در مازندران بود و به وسیله تلگرام جویای حال مدرس شد. مدرس در پاسخ تأکید کرد «به کوری چشم دشمنان، نمردهام و هنوز زندهام»[۴۸]
پیوند و شیفتگی امامخمینی
منش و اندیشه مدرس و سادهزیستی وی به گونهای بود که خیلیها شیفته و هوادار او شوند. زمانیکه وی برای شرکت در مجلس دوم به تهران آمد، دو خانه اجارهای به او پیشنهاد شد و او آن را که ارزانتر بود، پسندید و تأکید کرد میخواهد آزاد باشد و نیازها و هزینههایش کم باشد تا زبانش آزاد باشد و بتواند آنچه را که در درون دارد، بیان کند.[۴۹] امامخمینی که علاقه زیادی به مدرس داشت[۵۰] از سنین جوانی در پی درسآموزی از او بود و برای دیدار او از قم به تهران میرفت؛[۵۱] چنانکه ایشان خود اشاره کرده بارها به خانه وی میرفته و با او دیدار کردهاست.[۵۲] ایشان که یکبار در مدرسه سپهسالار تهران نیز، به پای درس مدرس رفته و شاهد سادهزیستی و فروتنی او بودهاست، میگوید با اینکه مدرس، نماینده مجلس بود و پست سیاسی و جایگاه اجتماعی داشت، مانند طلبهای که هیچ پست و مقامی ندارد، رفتار میکرد و با فروتنی وارد جلسه درس میشد و پس از تدریس به سوی مجلس میرفت.[۵۳] ایشان که مدرس را یک روحانی باسواد و پرهیزکار[۵۴] الگو:چک شود با منطق قوی و اطلاعات خوب و شجاع[۵۵] میدانست، پایمردی و پافشاری بر انجام وظیفه را نشانه اقتدار و الهیبودن وی شمردهاست و خاطرنشان کرده که مدرس فردی نترس بود و هر رفتاری از او برای خدا بهشمار میآمد. ایشان به نقل از ملکالشعرا محمدتقی بهار گفتهاست که از زمان مغول تاکنون، مانند مدرس به دنیا نیامده است.[۵۶] ایشان خاطرنشان کردهاست که مدرس یکتنه در برابر رضاشاه ایستاد و در زمان قدرت او، فریاد زد «زنده باد خودم، مرده باد رضاخان»؛ اما مردم همراهی نکردند.[۵۷]
امامخمینی بر این باور بود که مدرس از هواهای نفسانی آزاد و وارسته بود و وابستگی دنیایی نداشت. ایشان او را انسانی میدیدکه به جایگاههای سیاسی و داراییهای دنیایی و زراندوزی بیتوجه بود و هیچ پست و مقامی او را جذب نمیکرد و در مجلس، پایدار و مقاوم در برابر رضاشاه بود؛[۵۸] چنانکه در زمانی که در ایران قلمها شکسته و زبانها بسته بود، او در بیان حق و ابطال باطل دریغ نمیکرد. در هنگامی که دست مزدوران به خون عزیزان آزاده وطن، علما و دیگر اقشار آغشته بود، این عالم ضعیفالجثه با جسمی نحیف و ضعیف، اما روحی بزرگ، و شاداب از ایمان و صفا و حقیقت و زبانی چون شمشیر رویاروی ظلم ایستاد، فریاد کشید و حق را گفت و جنایت را آشکار کرد و مجال را بر رضاخان تنگ کرد و روزگار آنان را سیاه کرد و در عاقبت جان پاک خود را در راه اسلام عزیز و ملت شریف نثار کرد[۵۹] و وجود امثال مدرس در میان روحانیت، نشاندهنده استقلال روحانیت است.[۶۰]
از سوی دیگر، اندیشه سیاسی امامخمینی پیوند بسیار نزدیکی با بینش و اندیشه سیاسی مدرس دارد؛ بر همین پایه، ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی خطاب به نمایندگان مجلس شورای اسلامی و کارگزاران دولت، بر توجه به مشی و بینش سیاسی او سفارش و تأکید میکرد.[۶۱] ایشان از چاپ عکس چهره مدرس بر اسکناس در هفتم آذر ۱۳۶۴ استقبال و سزاوار شمرد که بر نخستین اسکناسی که پس از انقلاب اسلامی در ایران به چاپ میرسد، «اولین مرد مجاهد در رژیم منحوس پهلوی» مدرس نقش ببندد.[۶۲] بانک مرکزی اسکناس یکصد ریالی را نخستین بار به دست متخصصان ایرانی طراحی و به مناسبت ولادت پیامبر اکرم(ص) و امامصادق(ع) چاپ کرد. روی این اسکناس تصویر مدرس و پشت آن نمای خارجی مجلس شورای اسلامی نقش بستهاست و جمله معروف مدرس که «سیاست ما عین دیانت ماست» در کنار تصویر وی آمدهاست. ایشان بهترین الگو برای خروجی دانشگاهها را مانند مدرس میدانست[۶۳] و ارزش شخصیت مدرس را با تعبیر «بزرگمرد تاریخ» به گونهای وصف میکرد که القاب را برای او کوتاه و کوچک میدانست و باور داشت که وی ستاره درخشانی بر تارک کشوری که از ستم و زورگویی رضاشاهی تیره و تار بود، دیده میشد و تا کسی آن زمان را درک نکرده باشد، به ارزش این شخصیت عالیمقام پی نمیبرد.[۶۴]
مبارزه امامخمینی با استبداد محمدرضا پهلوی الگوپذیری زیادی از زندگی سیاسی مدرس در مقابله با رضاخان و مقابله با استبداد و استعمار دارد. استعمارستیزی، مقابله با دخالت بیگانگان، شجاعت و قاطعیت و نیز ستمستیزی و جداییناپذیری سیاست و دین، از نقاط مشترک و ویژگیهای همانندِ مبانی و اندیشه و منش سیاسی ایشان و مدرس است.[۶۵] ایشان که بر بزرگداشت مدرس پس از پیروزی انقلاب، سفارش میکرد، وی را مجاهدی بزرگ و متعهدی برومند و دانشمندی برجسته میدانست که در دوران خفقان سیاسی رضاخانی عرض اندام کرد و در آن زمان که قلمها شکسته و زبانها بسته بود، در دفاع از حق و رد باطل کوتاهی نکرد و با اینکه تن باریک و ضعیفی داشت، اما روح بزرگ و زندهای داشت. او رو در روی رضاخان میایستاد و با زبانی که چون شمشیر امیرالمؤمنین(ع) بود، حق میگفت و روزگار را بر او تنگ و سیاه میکرد. ایشان با مرهوندانستن ملت در برابر خدمات و فداکاریهای مدرس، معتقد بود او که با سربلندی جان پاک خود را در راه اسلام عزیز و ملت شریف نثار کرد و به دست دژخیمان ستمشاهی در غربت به شهادت رسید و به اجداد پاکش پیوست، باید زوایای روحی و بینش سیاسی و اعتقادیاش هرچه بهتر شناسانده شود.[۶۶] ایشان بر این باور بود که مدرس بهتنهایی تواناییهایش به اندازه گروهی، اثرگذار بود و با اینکه پیرمرد بود، در برابر قدرت شیطانی ایستاد و جلوی هجوم شوروی در لشکرکشی به ایران را گرفت و نمونه انسانسازی قرآن بود.[۶۷]
امامخمینی خاطرنشان کردهاست هنگامیکه جبهه ملی و غیر روحانیان، واکنش بایسته و شایستهای از خود نشان ندادند، مدرس بهتنهایی در برابر رضاخان و طرحهای ستمگرانه او در مجلس ایستاد.[۶۸] او تنها به دور از خطر و چشم ستمگر مبارزه نمیکرد، بلکه شجاعانه رو در روی ستمگر میایستاد و با طرحها و خواستههای فردی چون رضاشاه، مخالفت میکرد. این ویژگیها و رویهها، وارستگی و پیروینکردن او از هوا و هوس را میرساند.[۶۹]
امامخمینی به دلیل علاقهمندی خود به مدرس خاطراتی نیز از ایشان نقل میکند؛ ازجمله اینکه هنگامیکه رضاشاه از سفری بازمیگردد، مدرس او را مخاطب قرار میدهد که برای بازگشت وی دعا کردهاست. این سخن مدرس موجب خوشحالی رضاشاه میشود؛ اما تعجب میکند چگونه دشمن سرسخت او، در حق وی دعا کردهاست. مدرس ادامه میدهد اگر او در سفر میمرد، اموالی که غارت کرده بود، در دستان بیگانگان قرار میگرفت و از میان میرفت؛ از اینرو مدرس در حق او دعا کرده که سالم برگشته تا آن اموال به بیتالمال برگردد.[۷۰] مدرس که لباسی کرباسی به تن میکرد، در برابر قلدری رضاشاه، چه در مجلس و چه خارج از مجلس میایستاد، به گونهای که زمانی رضاشاه به او گفت: «سید، چه از جان من میخواهی» و مدرس گفته بود «میخواهم تو نباشی»[۷۱] چنانکه به نقل از ابنسینا به رضاخان گفت «من از گاو میترسم؛ برای اینکه اسلحه دارد و عقل ندارد»[۷۲] همچنین هنگامیکه رضاشاه طرح تغییر حکومت به جمهوری را به مجلس کشاند، مدرس در برابر طرح رضاشاه ایستادگی کرد و گفت آن طرح، حقهبازی و چپاول است؛ از اینرو تصویب آن در مجلس رد شد؛[۷۳] گرچه امامخمینی معتقد است اگر مدرس مخالفت نمیکرد و طرح جمهوریت اجرا میشد، به نفع کشور بود.[۷۴] نیز هنگامیکه دولت روسیه اولتیماتومی برای ایران فرستاد تا طرح اخراج مورگان شوستر، مستشار اقتصادی آمریکایی را که دستور توقیف اموال شعاعالسلطنه و تحت حمایت روسیه را داده بود، به تصویب مجلس برسانند،[۷۵] امامخمینی خاطرنشان ساخته که مدرس که آن طرح را بردگی و ذلت ایران میدانست، علیرغم تردید نمایندگان در تصویب طرح، تمامقد در برابر آن ایستاد[۷۶] و با بیان اینکه «اگر بناست از بین برویم، چرا خودمان خودمان را از بین ببریم»[۷۷] با آن مخالفت کرد و به دیگران نیز جرئت مخالفت داد[۷۸] و تهدید روسیه را از میان برداشت.[۷۹] ایشان با نقل خاطرهای از خود که نامهای را از برادر خود، سیدمرتضی پسندیده در شکایت از یک مسئول محلی در خمین برده بود، منطق مدرس را بازگو کردهاست که «بزنید تا بروند از شما شکایت کنند؛ نه اینکه بخورید و بروید شکایت کنید»[۸۰] نیز پس از ترور اکبر هاشمی رفسنجانی، امامخمینی در خرداد ۱۳۵۸ در پیامی که به وی داد گفت هنگامی که مدرس به دستور رضاخان ترور شد، از بیمارستان به رضاشاه، پیام داد: «به رضاخان بگویید من زنده هستم». مدرس حالا هم زنده است و مردان تاریخ همیشه زندهاند[۸۱]
مدرس در دوره هفتم مجلس شورای ملی، در رقابت انتخاباتی شرکت کرد؛ اما پس از پایان رقابت انتخابات، حتی یک رأی هم به نفع او اعلام نشد که مدرس آن جمله معروف خود را بیان کرد: «اگر هیچکس از مردم تهران به من رأی نداده باشند، خودم که به خودم رأی دادم؛ پس رأی من کو؟!»[۸۲] به اعتقاد امامخمینی مجلس بدون مدرس چیزی نبود و محتوا نداشت.[۸۳]
تبعید و شهادت
امامخمینی تأکید کردهاست که رضاشاه از مدرس میترسید؛[۸۴] اما مردم یا کسانی که باید مردم را آگاه میکردند و نیز جناحهایی که ازجمله در مجلس باید از مدرس پشتیبانی میکردند، بهموقع از وی حمایت نکردند و این یکی از اشتباهات بود.[۸۵] دشمنی رضاشاه با مدرس که او را مانع اجرای سیاستهای خود میدانست، با گذر زمان بیشتر میشد، تا آنجاکه در صدد حذف وجود مدرس برآمد؛ به همین سبب روز دوشنبه شانزدهم مهر ۱۳۰۷، مدرس شبهنگام، به دست رئیس شهربانی تهران و مأموران او با وضعی توهینآمیز، بازداشت و با حکم تبعیدی که از پیش فراهم شده بود، به شهرستان خواف در نزدیکی مرز افغانستان تبعید شد و سالها ممنوعالملاقات بود. گفتهاند شهربانی ماهانه ۱۵۰ تومان مقرری برای وی تعیین کرده بود و مدرس پس از چند سال پسانداز از مقرری خود، آبانباری در شهر خواف ساخت.[۸۶] از ۲۸ آذر ۱۳۰۸، ناصرقلیخان جوانشیری مأمور مراقبت از مدرس شد و پس از آشنایی او با مقام علمی مدرس درخواست مذاکره علمی در باب عرفان و علوم عقلی کرد. مدرس به مدت هفت ماه و نیم برای وی شبها تدریس کرد و با این تدریس دفتر سوم یادداشت خاطرات مدرس که در سه دفتر تدوین و به نام گنجینه خواف منتشر شده، تکمیل شد.[۸۷]
علت انتخاب شهر خواف برای تبعیدگاه مدرس، این بود که بیشتر مردم آن شهر سنیمذهب و حنفی بودند؛ از اینرو کسی نگران مدرس نمیشد و سخنان او در تبعیدگاهش بیاثر بود.[۸۸] او پس از نُه سال و اندی تبعید در خواف، به زندان کاشمر انتقال یافت[۸۹] و در شب دهم آذر ۱۳۱۶ هنگام غروب در حالیکه روزهدار بود، به دست میرزاکاظم جهانسوزی افسر شهربانی به همراه دو مأمور دیگر که از شهربانی مشهد آمده بودند، مسموم شد و به شهادت رسید.[۹۰] چگونگی قتل مدرس پس از چند سال سکوت، پس از شهریور ۱۳۲۰ و برکناری رضاشاه، در مجلس شورای ملی به همت شیخالاسلام ملایری و سپس در سال ۱۳۲۱ در دادگستری بررسی و آشکار شد.[۹۱]
مدرس در نزدیکی شهر کاشمر به خاک سپرده شد و در سال ۱۳۲۰ مردم کاشمر مقبره کوچکی بر مزار او ساختند. بعدها نیکوکاران و سیاستمداران خراسان باغهای پیرامونی مزار را خریداری کردند و آرامگاه را گسترش دادند؛[۹۲] تا اینکه در شهریور ۱۳۶۳ امامخمینی در نامهای به عباس واعظ طبسی، تولیت آستان قدس امامرضا(ع)[۹۳] به شرح شخصیت مدرس و ستایش از وی پرداخت و او را مجاهد عظیمالشأن و عالم بزرگوار و متعهدی شمرد که از اظهار حق و ابطال باطل دریغ نمیکرد. در روزگاری که حق ملت ایران سلب شده بود و کشور میدان تاخت و تاز قلدرهای هتاک و دست آنان تا آرنج به خون مردم و علما آغشته شده بود، این عالم ضعیفالجثه با روح بزرگی که داشت در برابر آنان ایستاد و جنایات آنان را آشکار کرد. ایشان در این نامه با تأکید بر لزوم شناختن و شناساندن ابعاد روحی و بینش سیاسی و اعتقادی مدرس، بر لزوم احیای مزار دورافتاده وی به عنوان خدمتی ناچیز تأکید کرد و ضمن ستایش از خدمات طبسی در دوره تولیت خود، این کار را به او واگذار کرد تا وی متناسب با شأن مدرس اقدام کند.[۹۴] به دنبال این دستور بارگاه وی به صورت درخوری ساخته شد.
آثار
از مدرس آثار چندی چون تعلیقات و حواشی بر کفایة الاصول محمدکاظم خراسانی و رسائل شیخمرتضی انصاری، رسالههای فقهی[۹۵] و گنجینه خواف منتشر شدهاست. وی دارای دو پسر به نام سیداسماعیل و سیدعبدالباقی، و دو دختر به نام فاطمهبیگم و خدیجهبیگم بودهاست. سیداسماعیل همراه پدر تبعید شد و پس از چندی آزاد شد. او پس از مشخصشدن محل دفن مدرس به کاشمر رفت و برای ساخت مزار پدرش تلاش کرد و به درخواست مردم کاشمر در آن شهر اقامت گزید. وی در سال ۱۳۵۲ درگذشت و در پایین پای پدرش به خاک سپرده شد.[۹۶] سیدعبدالباقی در سال ۱۳۰۷ که پدرش تبعید شد، با هزینه دولت برای تحصیل به پاریس رفت و در سال ۱۳۱۲ به تهران بازگشت و به دیدار پدر به خواف رفت و سپس به عنوان پزشک در وزارت بهداری مشغول کار شد و در بیمارستانهای شهرهای قصر شیرین، ملایر، سنندج، همدان، اصفهان و تهران به خدمت مردم مشغول شد. وی در آذر ۱۳۶۶ درگذشت و در شهر ری، کنار قبر ابنبابویه به خاک سپرده شد.[۹۷]
پانویس
- ↑ اطلاعات، روزنامه، ۱؛ مرکز بررسی اسناد، زنده تاریخ، شهید آیتالله سیدحسن مدرس به روایت اسناد، ۳؛ مدرسی، مرد روزگاران، ۳۸–۴۴.
- ↑ مزینانی، سر گذشت، افکار و آثار آیتالله شهید سیدحسن مدرس، ۵۲.
- ↑ مزینانی، سر گذشت، افکار و آثار آیتالله شهید سیدحسن مدرس، ۵۱؛ مدرسی، مرد روزگاران، ۴۱.
- ↑ اطلاعات، روزنامه، ۱؛ مزینانی، سر گذشت، افکار و آثار آیتالله شهید سیدحسن مدرس، ۵۲.
- ↑ مرکز بررسی اسناد، زنده تاریخ، شهید آیتالله سیدحسن مدرس به روایت اسناد، ۳؛ مزینانی، سر گذشت، افکار و آثار آیتالله شهید سیدحسن مدرس، ۵۵.
- ↑ اطلاعات، روزنامه، ۱.
- ↑ مزینانی، سر گذشت، افکار و آثار آیتالله شهید سیدحسن مدرس، ۵۶–۵۷.
- ↑ اطلاعات، روزنامه، ۱.
- ↑ مدرسی، مرد روزگاران، ۴۵.
- ↑ اطلاعات، روزنامه، ۱.
- ↑ مدرسی، مدرس، ۱/۲۴؛ مزینانی، سر گذشت، افکار و آثار آیتالله شهید سیدحسن مدرس، ۵۸.
- ↑ مکی، مدرس قهرمان آزادی، ۱/۴۸.
- ↑ اطلاعات، روزنامه، ۱.
- ↑ مزینانی، سر گذشت، افکار و آثار آیتالله شهید سیدحسن مدرس، ۱۳۰–۱۳۱.
- ↑ مزینانی، سر گذشت، افکار و آثار آیتالله شهید سیدحسن مدرس، ۱۲۵.
- ↑ مکی، نگاهی به، ۹۱–۹۲.
- ↑ اطلاعات، روزنامه، ۱.
- ↑ رجایی، تاریخ مشروطیت اصفهان، ۱۱۳.
- ↑ مدرسی، مدرس، ۱/۲۷–۲۸.
- ↑ باقی، مدرس مجاهدی شکستناپذیر، ۲۹.
- ↑ باقی، مدرس مجاهدی شکستناپذیر، ۲۹–۳۰؛ مدرسی، مدرس، ۱/۲۸–۲۹.
- ↑ مدرسی، مدرس، ۱/۲۱۳.
- ↑ جواهری، نقش علما در انجمنها و احزاب دوران مشروطیت، ۱۹۶ و ۱۹۹.
- ↑ بهشتیسرشت، چتر شهید مدرس روی سر همه باز بود، ۱۴.
- ↑ مرکز بررسی اسناد، زنده تاریخ، شهید آیتالله سیدحسن مدرس به روایت اسناد، ۷.
- ↑ طاهری، یک بررسی تحلیلی از زندگی سیاسی مدرس، ۲۴؛ مرکز بررسی اسناد، زنده تاریخ، شهید آیتالله سیدحسن مدرس به روایت اسناد، ۷.
- ↑ مرکز بررسی اسناد، زنده تاریخ، شهید آیتالله سیدحسن مدرس به روایت اسناد، ۷.
- ↑ مرکز بررسی اسناد، زنده تاریخ، شهید آیتالله سیدحسن مدرس به روایت اسناد، ۸.
- ↑ مدرسی، مدرس، ۱/۱۶۴.
- ↑ باقی، مدرس مجاهدی شکستناپذیر، ۳۳.
- ↑ مرکز بررسی اسناد، زنده تاریخ، شهید آیتالله سیدحسن مدرس به روایت اسناد، ۸.
- ↑ بهشتیسرشت، چتر شهید مدرس روی سر همه باز بود، ۱۴.
- ↑ بهشتیسرشت، چتر شهید مدرس روی سر همه باز بود، ۱۴.
- ↑ مرکز بررسی اسناد، زنده تاریخ، شهید آیتالله سیدحسن مدرس به روایت اسناد، ۱۰.
- ↑ مرکز بررسی اسناد، زنده تاریخ، شهید آیتالله سیدحسن مدرس به روایت اسناد، ۱۰–۱۱.
- ↑ مرکز بررسی اسناد، زنده تاریخ، شهید آیتالله سیدحسن مدرس به روایت اسناد، ۱۱.
- ↑ مرکز بررسی اسناد، زنده تاریخ، شهید آیتالله سیدحسن مدرس به روایت اسناد، ۱۱–۱۲.
- ↑ طاهری، یک بررسی تحلیلی از زندگی سیاسی مدرس، ۲۶–۲۷.
- ↑ مرکز بررسی اسناد، زنده تاریخ، شهید آیتالله سیدحسن مدرس به روایت اسناد، ۱۳–۱۶.
- ↑ مدرس، گنجینه خواف، ۴۲.
- ↑ سالور، روزنامه خاطرات عینالسلطنه، ۹/۶۷۹۷–۶۷۹۸.
- ↑ مدرس، گنجینه خواف، ۴۳؛ مرکز بررسی اسناد، زنده تاریخ، شهید آیتالله سیدحسن مدرس به روایت اسناد، ۲۰–۲۱.
- ↑ طاهری، یک بررسی تحلیلی از زندگی سیاسی مدرس، ۲۸.
- ↑ تقوی، جاودانگی مدرس، ۲۰۸–۲۱۳.
- ↑ بهشتیسرشت، چتر شهید مدرس روی سر همه باز بود، ۱۴.
- ↑ مرکز بررسی اسناد، زنده تاریخ، شهید آیتالله سیدحسن مدرس به روایت اسناد، ۲۲.
- ↑ مرکز بررسی اسناد، زنده تاریخ، شهید آیتالله سیدحسن مدرس به روایت اسناد، ۲۵؛ طاهری، یک بررسی تحلیلی از زندگی سیاسی مدرس، ۲۸–۲۹.
- ↑ مرکز بررسی اسناد، زنده تاریخ، شهید آیتالله سیدحسن مدرس به روایت اسناد، ۲۵–۲۶.
- ↑ ترکمان، مجلس از منظر مدرس، ۱۴۵.
- ↑ بهشتیسرشت، چتر شهید مدرس روی سر همه باز بود، ۱۵.
- ↑ عبداللهی، سه دیدار مهم امامخمینی با شهید مدرس، ۱۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۲۴۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۶/۴۵۱.
- ↑ (۴/)،
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۳۶۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۷/۳۰۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۲۲۴؛ ۶/۲۳۹ و ۷/۳۰۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۶/۴۵۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۷۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۳۹۰.
- ↑ انصاری، تکیهگاه حرکت سیاسی شهید مدرس مردم بود، ۱۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۴۳۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۷/۴۱۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۷۳–۷۴.
- ↑ انصاری، تکیهگاه حرکت سیاسی شهید مدرس مردم بود، ۱۰–۱۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۷۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۷/۴۱۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۷/۴۵ و ۳۰۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۶/۴۵۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۰/۱۰۰–۱۰۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۶/۴۵۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۲۹۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۲/۳۸۸–۳۸۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۹/۲۰۲.
- ↑ قدیانی، فرهنگ جامع تاریخ ایران، ۲/۷۹۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۲۴۵؛ ۴/۲۲۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۹/۴۳۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۲۲۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۳۸۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۸/۱۳۸–۱۳۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۷/۴۹۵.
- ↑ مرکز بررسی اسناد، زنده تاریخ، شهید آیتالله سیدحسن مدرس به روایت اسناد، ۲۵–۲۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۸/۶۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۹/۲۹۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۳۶۹.
- ↑ طاهری، یک بررسی تحلیلی از زندگی سیاسی مدرس، ۲۹.
- ↑ مدرس، گنجینه خواف، ۶۸–۶۹.
- ↑ مرکز بررسی اسناد، زنده تاریخ، شهید آیتالله سیدحسن مدرس به روایت اسناد، ۲۷.
- ↑ مدرس، گنجینه خواف، ۴۵.
- ↑ مرکز بررسی اسناد، زنده تاریخ، شهید آیتالله سیدحسن مدرس به روایت اسناد، ۲۷.
- ↑ مدرسی، مرد روزگاران، ۳۳۸–۳۴۰؛ مکی، مدرس قهرمان آزادی، ۲/۷۸۷–۸۳۳.
- ↑ انصاری، تکیهگاه حرکت سیاسی شهید مدرس مردم بود، ۱۰.
- ↑ مقاله عباس واعظ طبسی.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۷۳–۷۴.
- ↑ مزینانی، سر گذشت، افکار و آثار آیتالله شهید سیدحسن مدرس، ۱۲۶–۱۲۷.
- ↑ مزینانی، سر گذشت، افکار و آثار آیتالله شهید سیدحسن مدرس، ۱۱۹–۱۲۰.
- ↑ مزینانی، سر گذشت، افکار و آثار آیتالله شهید سیدحسن مدرس، ۱۲۰–۱۲۱.
منابع
- اطلاعات، روزنامه، ۸/۸/۱۳۰۶ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشرآثار امامخمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- انصاری، حمید، تکیهگاه حرکت سیاسی شهید مدرس مردم بود، مجله حریم امام، شماره ۲۴۴، ۱۳۹۵ش.
- باقی، عبدالعلی، مدرس مجاهدی شکستناپذیر، قم، گواه، چاپ اول، ۱۳۷۰ش.
- بهشتیسرشت، محسن، چتر شهید مدرس روی سر همه باز بود، مجله حریم امام، شماره ۲۴۴، ۱۳۹۵ش.
- ترکمان، محمد، مجلس از منظر مدرس، چاپشده در مجموعه مقالات سمینار مدرس و تحولات سیاسی تاریخ معاصر ایران، *اصفهان، سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان، چاپ دوم، ۱۳۹۱ش.
- تقوی، سیدرضا، جاودانگی مدرس، چاپشده در مجموعه مقالات سمینار مدرس و تحولات سیاسی تاریخ معاصر ایران، اصفهان، سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان، چاپ دوم، ۱۳۹۱ش.
- جواهری، مریم، نقش علما در انجمنها و احزاب دوران مشروطیت، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- رجایی، عبدالمهدی، تاریخ مشروطیت اصفهان، اصفهان، سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- سالور، عینالسلطنه، قهرمان میرزا، روزنامه خاطرات عینالسلطنه، تحقیق و مصحح مسعود سالور و ایرج افشار، تهران، اساطیر، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
- طاهری، سیدصدرالدین، یک بررسی تحلیلی از زندگی سیاسی مدرس، تهران، رسا، چاپ دوم، ۱۳۷۳ش.
- عبداللهی، حامد، سه دیدار مهم امامخمینی با شهید مدرس، مجله حریم امام، شماره ۲۴۴، ۱۳۹۵ش.
- قدیانی، عباس، فرهنگ جامع تاریخ ایران، تهران، آرون، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- مدرس، سیدحسن، گنجینه خواف، مجموعه درسها و یادداشتهای شهید سیدحسن مدرس در تبعید، به کوشش نصرالله صالحی، تهران، طهوری، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- مدرسی، علی، مدرس، تهران، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.
- مدرسی، علی، مرد روزگاران مدرس شهید نابغه ملی ایران، تهران، نشر هزاران، چاپ دوم، ۱۳۷۴ش.
- مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، زنده تاریخ، شهید آیتالله سیدحسن مدرس به روایت اسناد، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- مزینانی، محمدصادق، سر گذشت، افکار و آثار آیتالله شهید سیدحسن مدرس، قم، مؤسسه کتابشناسی شیعه، چاپ اول، ۱۳۹۳ش.
- مکی، حسین، مدرس قهرمان آزادی، ج۱، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۸ش.
- مکی، حسین، مدرس قهرمان آزادی، ج۲، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۹ش.
- مکی، حسین، نگاهی به سوء قصدها به جان مدرس، چاپشده در مجموعه مقالات سمینار مدرس و تحولات سیاسی تاریخ معاصر ایران، اصفهان، سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان، چاپ دوم، ۱۳۹۱ش.
پیوند به بیرون
- سیداحمدرضا احمدپور، مدرس، سیدحسن، دانشنامه امامخمینی، ج۹، ص۱۶۳–۱۷۲.