مَشروعیت حق حاکمیت حاکم، شرایط و موانع آن.
مشروعیت؛ قانونیبودن و حق حاکمیت و توجیه عقلانیِ اِعمال سلطه است.
مشروعیت دارای دو رکن حاکم و مردم است و به سه نوع؛ کاریزماتیک، سنتی و عقلایی ـ قانونی. تقسیم شده و اصالت ارزش، اصالت خواست مردم و اصالت سنت ازجمله دیدگاههای ملاک مشروعیت است.
فقها مشروعیت سیاسی حکومت پیامبر(ص) و امامان(ع) را مشروعیتی الهی میدانند و به موضوع مشروعیت حکومت در غیاب امام(ع) توجه کردهاند و دراینباره سه نظریه مطرح شدهاست، انتصاب، انتخاب و تلفیق انتصاب و انتخاب. امامخمینی به نوعی تلفیق گرایش دارد. نظر ایشان بر اصل ثبوت ولایت بر پایه نصب و مشروعیت عهدهداری و تولّی فقیه در مقام عمل و اجرا برخاست اکثریت مردم دلالت میکند،
امامخمینی در تبیین مبنای مشروعیت حاکمیت، قائل است که به حکم عقل، فرمانروایی و ولایت، حق انحصاری خداوند است و خداوند این حق را برای پیامبر(ص) قرار داده و پیامبر(ص) آن را به امر الهی به امیرالمؤمنین(ع) و امامان(ع) پس از او سپرده، و فقهای جامع شرایط را منصوب از سوی معصومان(ع) میداند.
با توجه به اختیاراتی که ولیّ فقیه دارد، وی باید از ویژگیهایی چون فقاهت، عدالت، بینش سیاسی و قدرت کافی برای رهبری برخوردار باشد. این ویژگیها موجب مشروعیت اوست و در صورت نبود یا تخلف از آنها مشروعیت خود را از دست میدهد و خود به خود برکنار خواهد شد.
مفهومشناسی
مشروعیت از ریشه «شرع» است و شرع به معنای سنتها و احکام خداوند برای بندگان یا دین است[۱] مشروع به معنای روا و جایز، مطابق شرع و قانون، و در مقابل ممنوع و نامشروع است.[۲] مشروعیت مصدر صناعی از مشروع به معنای منطبقبودن با احکام شرعی است.[۳] مشروعیت در فلسفه سیاسی دو اصطلاح دارد:
پیشینه
مشروعیت حکومت از قدیمیترین بحثها در نظامهای سیاسی است و متفکران و صاحبنظران، از زمان افلاطون و ارسطو تاکنون به این مقوله توجه ویژهای کردهاند و ضمن بیان انواع حکومتها، به حکومت مشروع از دیدگاه خود پرداختهاند[۵] چنانکه برخی پرسش از مشروعیت را نخستین پرسش در تبیین مسائل اجتماعی دانستهاند.[۶] کلمه مشروعیت هرچند در ادبیات مسلمانان صدر اسلام مطرح نشده، اما دستکم از زمان درگذشت پیامبر اکرم(ص) و انتخاب نخستین خلیفه در سقیفه بنیساعده مضمون چنین موضوع و مفهومی در میان مسلمانان مطرح بوده است. امامعلی(ع) و پیروان آن حضرت اقدام برخی از صحابه پیامبر اکرم(ص) را در انتخاب خلیفه، نامعتبر[۷] و حق حاکمیت را به دلایل گوناگون از آنِ خداوند دانستهاند که به علی(ع) عطا شده است؛[۸] بر همین اساس حکومتهایی که به دست بنیامیه و بنیعباس و بیشتر حکومتهایی که پس از آنها تشکیل شدند، از نگاه شیعه غیر مشروع بودهاند.[۹] در کتابهای فقهی از این نوع حکومتها با عنوان حکومت جائر یاد شده است.[۱۰] برخی روایات، فقها را جانشینان معصومان(ع) در زمان غیبت معرفی کردهاند که در حوادث پیشآمده باید به آنان مراجعه کرد.[۱۱]
تنها در سدههای اخیر، حاکمیت برخی از حاکمان شیعه صفویه و قاجاریه به شرط پیروی از فقهای جامع شرایط، در سخن بعضی از فقهای برجسته این دوره همانند محقق کرکی[۱۲] و کاشفالغطاء در برخی از کارهای حکومتی،[۱۳] مشروع شمرده شدهاند. همچنین در نهضت مشروطه طبق اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطه، مشروعیت قانونگذاری مشروط به حضور پنج نفر از مجتهدان تراز اول که مراجع معرفی میکنند، شد تا قانون را تصویب نهایی کنند. امامخمینی هر گونه حاکمیتی ازجمله رژیم پهلوی را به جز حاکمیت فقیه جامع شرایط، فاقد اعتبار عقلی و دینی دانست و نظام جمهوری اسلامی ایران را با محوریت ولایت فقیه تشکیل داد. ایشان بدون اینکه از این اصطلاح نامی ببرد، مضمون آن را در آثار گوناگون خود ازجمله کشف اسرار، الاجتهاد و التقلید، تحریر الوسیله، المکاسب المحرمه، کتاب البیع، ولایت فقیه و نیز در سخنرانیهای خود مطرح کرده است.[۱۴] (ببینید: نظام سلطنتی و ولایت فقیه)
اهمیت و جایگاه
موضوع مشروعیت از مهمترین و اساسیترین بحثهای مربوط به حکومت و دولت است؛ زیرا بسیاری از مسائل سیاسی و حکومتی با این مقوله پیوند دارند. دیدگاههای گوناگون متفکران دانشهای سیاسی از همینجا ریشه میگیرند. همچنین انواع حکومتها و انتخاب نوع خاصی از حکومت، قدرت قانونی و حاکمیت دولت، ضمانت اجرایی آن و دهها مسئله دیگر با این مقوله پیوند دارند.[۱۵] حتی برخی معتقدند مشروعیت، بزرگترین و مهمترین مسئلهای است که همواره مطرح بوده است؛ اینکه چه کسی باید برای جامعه تصمیم بگیرد و چه کسی باید به برخی از کارها فرمان دهد و از برخی کارها باز بدارد؟[۱۶]
مشروعیت دارای دو رکن حاکم و مردم است؛ فرد یا گروهی که میتوانند فرمان دهند و انسانهایی که باید به آن عمل کنند[۱۷] در میان مسلمانان به مضمون این بحث همواره در کمال شدت و جدیت، توجه شده است، تا جایی که گفته شده در طول تاریخ اسلام هیچ شمشیری در مسائل دینی، بهشدتِ شمشیری که بر سر حقانیت امامت و رهبری کشیده شده، نبوده است.[۱۸] هرچند انگیزه افراد و گروهها درکسب این مقام در جامعه با یکدیگر متفاوت بوده، برخی همچون پیامبر اکرم(ص) و معصومان(ع) در جهت گسترش عدالت و فراهمآوردن زمینههای رشد و تعالی انسانها و برخی برای کسب قدرت و هوسهای نفسانی در صدد بهدستآوردن حکومت بودهاند؛ از اینرو پاسخ به پرسشها در باب مشروعیت از چنان اهمیتی برخوردار است که در بسیاری از موارد همین امر موجب تمایز یک مکتب از مکتب دیگر شده است.[۱۹]
انواع و ملاکهای مشروعیت
متفکران و فیلسوفان سیاسی دربارهٔ انواع مشروعیت و ملاکهای آن، دیدگاههای گوناگونی ارائه کردهاند[۲۰] برخی از دانشمندان غربی، مشروعیت را به سه نوع تقسیم کردهاند: کاریزماتیک یا فرهمندانه، سنتی و عقلایی ـ قانونی[۲۱] مشروعیت کاریزماتیک مبتنی بر فرمانبرداری و پیروی کامل از یک فرد به سبب تقدس، قهرمانی و سرمشقبودن اوست که برای او نوعی جاذبه استثنایی پدیدآورده است. مشروعیت سنتی مبتنی بر تقدس و احترام سنتهایی است که از قدیم معتبر بودهاند. این نوع مشروعیت کهنترین نوع مشروعیت است و در گستره وسیعی پایدار مانده است. مشروعیت عقلایی ـ قانونی مبتنی بر آن است که مقررات وضعشده در جامعه به هر حال قانونی است و بر اساس این مقررات هرکه به حکومت برسد، قانونی خواهد بود.[۲۲] برخی دیگر نیز مشروعیت را به سه نوع ایدئولوژیک، ساختاری و شخصی تقسیم کردهاند.[۲۳]
دربارهٔ ملاک مشروعیت نیز دیدگاههای گوناگونی متفکران اسلامی و غیر اسلامی به دست دادهاند. در برخی از این دیدگاهها ارزشها اصالت دارند؛ همانند نظریه عدالت، نظریه سعادت و ارزشهای اخلاقی و نظریه الهی که در آن تشکیل دولت ناشی از حکمت و اراده الهی است. برخی دیگر از نظریهها بر مبنای اصالت خواست مردم ارائه شدهاند؛ همانند نظریه قرارداد اجتماعی، نظریه رضایت و نظریه اراده عمومی یا دموکراسی؛ در این نظریهها رأی مردم علاوه بر مقبولیت در مشروعیت حکومت نیز دخیل است. برخی از نظریهها نیز بر اساس اصالت سنت، اصالت زور یا اصالت طبیعت ارائه شدهاند[۲۴] برخی از متفکران اسلامی این نظریهها را نقل و بررسی کردهاند.[۲۵] امامخمینی نیز برخی از نظریهها را نقد و رد کرده است.[۲۶]
خاستگاه مشروعیت
مشروعیت در دو حوزه فلسفه سیاسی و جامعهشناسی سیاسی مطرح شده است. مشروعیت در حوزه جامعهشناسی به معنای مقبولیت و رضایت مردمی است و با مفهوم اصطلاحی آن در فلسفه سیاسی متفاوت است. مشروعیت در جامعهشناسی سیاسی به حق و ناحقبودن حاکم کاری ندارد، بلکه به مقبولیت مردمی و پایگاه اجتماعی نظر دارد[۲۷] و در نظامهای مردمسالار غیر دینی، مشروعیت و مقبولیت یکی است. چیزی مشروع و مقبول است که جامعه آن را با واسطه یا بدون واسطه تصویب کند.[۲۸]
مشروعیت نظام سیاسی در نظریات قدیم اهل سنت، مستند به دو اصل اساسی انتخاب اهل حل و عقد و استخلاف (نصب به حکم خلیفه پیشین) است؛ اگرچه زور و غلبه نیز یکی از راههای انعقاد خلافت در اندیشه اهل سنت بیان شده است[۲۹] در نظریات جدید اهل سنت شورا نیز جایگاه ویژهای یافته است؛[۳۰] اما شیعه مشروعیت سیاسی حکومت پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) را مشروعیتی الهی و بدون واسطه میداند و بر آن است که تصرف این مقام به دست دیگران غصب بهشمار میآید.[۳۱] فقهای شیعه به موضوع مشروعیت حکومت در غیاب امام معصوم(ع) نیز توجه کردهاند و دراینباره چند نظریه مطرح شده است:
- انتصاب: بنابر این دیدگاه، ماهیت حکومت اسلامی در عصر حضور و غیبت یکسان است و فقیهان و عالمان دینیِ برخوردار از شرایط تعیینشده، همانند معصومان(ع) دارای حق ولایت از جانب خداوندند و به نیابت از معصوم(ع) حق برپایی حکومت و اداره جامعه را دارند.[۳۲] این دیدگاه از دیرباز در میان فقهای شیعه ازجمله شیخ مفید،[۳۳] محقق کرکی،[۳۴] ملااحمد نراقی،[۳۵] محقق اردبیلی،[۳۶] نجفی[۳۷] و بسیاری از دیگر فقها[۳۸] مطرح بوده است و آنان مشروعیت حکومت فقیه را الهی و بر مبنای نصب عام از سوی معصومان(ع) تبیین کردهاند. برخی معتقدند آنچه در آغاز میان فقهای شیعه مطرح بود، نظریه انتصاب بود؛ یعنی معصوم(ع) فقیه را برای ولایت برگزیده است؛ البته این نصب برای شخص خاصی نبود. در ولایت انتصابی، فقیه جامع شرایط والی الهی و منصوب از طرف معصوم(ع) برای امت اسلامی است، نه نایب و وکیل مردم.[۳۹]
- انتخاب: پس از پیروزی انقلاب اسلامی آرا و نظریههای جدیدی در میان علمای شیعه مطرح شد که این نظریهها در پی نقشآفرینی بیشترِ آرای عمومی در مشروعیت تشکیل حکومتاند. گروهی بر این باورند که شارع حکیم، تنها شرایط حاکم را بیان کرده است؛ ولی انتخاب او را از میان کسانی که شرایط رهبری و حکمرانی و اداره جامعه را دارند، به مردم واگذاشته است. این دیدگاه، رأی و انتخاب مردم را چه مستقیم و چه غیر مستقیم، برای مشروعیت حاکم اسلامی لازم میداند و برای اثبات دیدگاه خود به حکم عقل و سیره عقلا و برخی از آیات و روایات بهویژه روایاتی که شیوه بهحکومترسیدن امیرالمؤمنین علی(ع) را بیان کردهاند، استناد کرده است.[۴۰] از نگاه قائلان به انتخاب، این نظریه در طول نظریه نصب الهی قرار دارد و در صورتی که دلایل نصب بیاشکال باشد، نصب مقدم بر انتخاب است.[۴۱] این گروه بر آناند که دلیلهای نصب کافی نیست؛ بنابراین مردم از میان فقیهانی که ویژگیهای رهبری جامعه را دارند، یکی را برمیگزینند و در این صورت حکومت او مشروعیت مییابد.[۴۲] هرچند نظریه انتخاب چنین مینماید که رکن اصلی در مشروعیت حکومت، مردماند و گزینش حاکم با روشی دموکراتیک انجام میگیرد، همانگونه که برخی از معتقدان به این نظریه تصریح کردهاند، اما گفته شده شیوه ارائهشده در این نظریه برزخ میان انتخاب و انتصاب است و بهطور کامل نمیتوان برای آن ماهیتی انتخابی قائل شد؛[۴۳] تا بدآنجاکه هر انتخابی را خارج از شرایطی که شارع معین کرده، نادرست و بیاثر دانستهاند.[۴۴] در واقع نظریه انتخاب با دیدگاههای مبتنی بر دموکراسی غربی کاملاً متغایر است. در تفکر غربی انتخاب صرفاً جنبه بشری دارد و مشروعیت خود را از انسانها کسب میکند؛ اما در انتخابِ مبتنی بر بینش اسلامی، حاکمیت در اصل از آنِ خداست؛ پس انتخاب در نزد معتقدان به این دیدگاه، با رنگ الهی مطرح است؛ یعنی انتخابی که از اراده الهی برخاسته و منطبق با ضوابط شرع باشد؛ بنابراین هر جا که مشیت الهی بر انتخاب صورت نگرفته باشد، آنان نیز برای انتخاب، جایگاهی قائل نیستند.[۴۵]
- تلفیق انتصاب و انتخاب: دغدغه برجستهسازیِ نقش مردم در حکومت، برخی از اندیشمندان را بر آن داشته که در صدد تلفیق دیدگاه انتصاب و انتخاب برآیند تا ضمن پایبندی به مشروعیت الهی حکومت فقیه، آرای مردمی را نیز در مشروعیتبخشی به حکومت فقیه دخیل بدانند. در این خصوص نقش مردم جزء مشروعیتبخش به معنای این است که فقیه جامع شرایطِ مقبول مردم، به ولایت نصب شده است؛ بر این اساس هر فقیه دارای شرایط، مجاز به اعمال ولایت نخواهد بود، بلکه اصولاً دارای مقام ولایت نخواهد بود. نه ثبوتاً چنین مقامی را دارد و نه اثباتاً میتواند اعمال ولایت کند، مگر آنکه دارای مقبولیت مردمی نیز باشد.[۴۶] تفاوت این دیدگاه با دیدگاه انتصاب در آن است که لزوم مقبولبودن تنها بدان دلیل نیست که فقیهِ غیر مقبول در عمل، امکان اعمال ولایت را ندارد، بلکه فقیه بدون آرای عمومی شرعاً به این مقام منصوب نشده و اعمال ولایت وی مشروع نیست؛ به عبارت دیگر مقبولیت در کنار فقاهت و عدالت جزء مشروعیتبخش در ثبوت و اثبات ولایت فقیه در تشکیل حکومت است.[۴۷] در تلفیق میان نصب و انتخاب نظریهای دیگری وجود دارد که نقش مردم را نه در اصل ثبوت ولایت بلکه شرط مشروعیت حکومتکردن فقیه است. بر اساس این دیدگاه هرچند خداوند، فقیهان را برای اجرای احکام و تشکیل حکومت نصب کرده است، اما شرط اِعمال و اجرای این ولایت وجود آرای عمومی مردم است و بدون اقبال مردم و تحقق شرط، تشکیل حکومت و در واقع تولّی و اجرای ولایت برای فقیه نامشروع خواهد بود. این دیدگاه نه تنها حکومت فقیهان، بلکه حکومت معصومان(ع) را نیز مشروط به این شرط دانسته است[۴۸]
در این میان سخنان اولیه امامخمینی ازجمله در مبحث فقهی ولایت فقیه گرایش ایشان به نظریه انتصاب را نشان میدهد؛ اما آنچه ایشان در آستانه پیروزی انقلاب و ماههای نخست در موارد چندی بیان کرده است، نشان میدهد ایشان به نظریه سوم و نوعی تلفیق گرایش دارد و آنچه به صورت روشن و صریح بر دیدگاه فقهی ایشان در تلفیق میان اصل ثبوت ولایت بر پایه نصب از یک سو و مشروعیت عهدهداری و تولّی فقیه در مقام عمل و اجرا برخاست اکثریت مردم از سوی دیگر، دلالت میکند، پاسخ به پرسشی است که در سال ۱۳۶۶ از ایشان شده است و ظاهر آن محدود به ولایت فقها است و شامل امامان معصوم(ع) نمیشود.[۴۹]
مبانی و ادله مشروعیت
در اندیشه سیاسی شیعه نظریههای مختلفی دربارهٔ مبانی مشروعیت ارائه شده است که مهمترین آنها مبنای مشروعیت الهی و مشروعیت الهیمردمی است که از دیدگاه نخست به دیدگاه انتصاب و از دوم به دیدگاه انتخاب یا تلفیق این دو تعبیر میشود. امامخمینی در تبیین مبنای مشروعیت حاکمیت، بر این باور است که به حکم عقل، فرمانروایی و ولایت، حق انحصاری خداوند تعالی است و او مالک بالذات و سلطان مطلق این عالم است و جز او هیچکس بر دیگری سلطنت و فرمانروایی ندارد. خداوند این حق را برای پیامبر(ص) قرار داده و پیامبر(ص) آن را به امر الهی به امیرالمؤمنین علی(ع) و امامان معصوم(ع) پس از او سپرده است.[۵۰] ایشان ولایت فقیه را امری از جانب خدا و همانند ولایت رسول خدا(ص) دانسته است.[۵۱] و با توجه به دلیلهای عقلی و نقلی ولایت فقیه، فقهای جامع شرایط را منصوب از سوی معصومان(ع) شمرده است.[۵۲] به تصریح ایشان ولایت فقیه از ولایت معصومان(ع) سرچشمه میگیرد و ولایت آنان خاستگاه الهی دارد و همه اختیارات حکومتی رسول خدا(ص) و ائمه اطهار(ع) به فقها واگذار شده است.[۵۳]
امامخمینی با اشاره به روایاتی که مستند ولایت فقهاست، یادآور شده است که هرچند ممکن است به دلالت یا سند تکتک این روایات اشکال شود، روایات در مجموع بر این نکته دلالت میکنند که قدر متیقن از جواز ولایت، ولایت فقیه عادل است[۵۴] ازجمله ایشان در ذیل مقبوله عمربنحنظله[۵۵] همسو با دیگر فقها[۵۶] بخشهای مختلف روایت را بیانگر وضع ولایت عامه برای فقیهان دانسته و اختصاص دلالت روایت را به باب قضا و افتا چنانکه برخی از فقها مطرح کردهاند،[۵۷] نپذیرفته است[۵۸] ایشان همچنین دلالت توقیع منسوب به امام زمان(ع) و مشهوره ابیخدیجه را بر نصب فقها به ولایت عامه پذیرفته است[۵۹] و در پاسخ به این اشکال که اگر امامصادق(ع) شخصی را برای قضاوت یا حکومت نصب کرده باشد، اعتبار آن تنها در همان زمان است، تأیید و نصب فقها به حکم دیگر امامان معصوم(ع) را آورده است.[۶۰] ایشان همچنین پس از اظهار اینکه واجب است فقها به صورت جمعی یا فردی برای اجرای حدود و حفظ ثغور نظام، حکومت شرعی تشکیل دهند، این امر را برای فردی که امکان داشته باشد واجب عینی وگرنه واجب کفایی دانسته و یادآور شده در صورتی که فقها موفق به تشکیل حکومت نیز نشوند، باز از ولایت ساقط نمیشوند.[۶۱]
(ببینید: ولایت فقیه)
امامخمینی پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در عین تأکید فراوان بر نقش و جایگاه مردم، همچنان از مشروعیت الهی ولایت فقیه و حکومت اسلامی سخن میگفت؛ بنابراین سخن کسانی که پنداشتهاند، سخنان ایشان دربارهٔ نقش مردم پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ناسخ دیدگاه ایشان دربارهٔ مشروعیت الهی ولایت فقیه پیش از پیروزی انقلاب است،[۶۲] درست نیست؛ چنانکه ایشان به هنگام معرفی دولت موقت یادآور شد به واسطه ولایتی که از سوی شارع دارد، مهدی بازرگان را به نخستوزیری نصب میکند و پیروی از حکومتِ او را واجب و مخالفت با آن را مخالفت با شرع شمرد.[۶۳] همچنین در حکم تنفیذ ریاستجمهوری سیدابوالحسن بنیصدر، پس از اشاره به رأی اکثریت مردم به بنیصدر، یادآور شد چون مشروعیت آن باید با نصب فقیه جامع شرایط باشد، رأی ملت را تنفیذ و بنیصدر را به ریاستجمهوری نصب کرد و متذکر شد تنفیذ و نصب و رأی ملت مسلمان، محدود به تخلفنکردن وی از احکام مقدس اسلام و تبعیت از قانون اساسی است.
امامخمینی سپس از بنیصدر خواست که مسئولیتی که به موجب اراده ملت و قانون اساسی به او واگذار شده، همچون امانتی الهی از آن پاسداری کند.[۶۴] ایشان در حکم تنفیذ ریاستجمهوری محمدعلی رجایی نیز یادآور شد چون مشروعیت آن باید با نصب فقیه ولی امر باشد، رأی ملت را تنفیذ و رجایی را به سِمت ریاستجمهوری اسلامی ایران منصوب میکند و یادآور شد این تنفیذ تا زمانی است که وی در خط اسلام باشد و ملت نیز در همین محدوده به او رأی دادهاند؛[۶۵] چنانکه در حکم ریاستجمهوری سیدعلی خامنهای نیز رأی ملت را تنفیذ و او را به ریاستجمهوری نصب کرد.[۶۶]
امامخمینی در جای دیگر پس از اشاره به سخنان مخالفان ولایت فقیه، حکومت غیر فقیه را طاغوتی دانست و یادآور شد حتی اگر رئیسجمهور نیز به وسیله فقیه نصب نشود، غیر مشروع و طاغوت است؛ طاغوتیبودن حکومت زمانی از میان میرود که به گونهای حکومت به خدا متصل شود.[۶۷] ایشان در پیامی به مناسبت انتخابات مجلس خبرگان، همه شئون حکومت و ارگانهای آن ازجمله قوه مقننه، قضاییه و اجرایی را تا از سوی شرع مقدس و خداوند تبارک و تعالی شرعیت پیدا نکنند، غیر مشروع و طاغوتی شمرد و به همین جهت تعیین خبرگان و فقیهشناسان را از تکالیف بزرگ الهی خواند.[۶۸]
با این حال، امامخمینی به نظر و آرای مردم توجه کامل میکرد و آن را در تولی و تشکیل عملی حکومت شرط میدانست و در سخنرانیها، پیامها و مصاحبهها، بهویژه در پاریس، بیشتر به نقش مردم و چگونگی تشکیلات حکومت اسلامی در قالب جمهوری اسلامی پرداخت.[۶۹] ایشان پس از ورود به ایران در بهشت زهرا(س) یادآور شد به واسطه اینکه ملت ایشان را قبول دارد، دولت تعیین میکند؛ دولتی که متکی به آرای ملت و حکم خدا باشد.[۷۰] از نگاه ایشان شکل حکومت بر خلاف محتوای آن چندان اهمیت ندارد[۷۱] در سخنان یادشده آمده است تولی و تصدیِ حکومت برای فقیهی ثابت است که اکثر مردم با او بیعت کرده باشند؛ از اینرو امامخمینی خطاب به ارتش در دوازدهم بهمن ۱۳۵۷[۷۲] و در حکم بازرگان به نخستوزیری، مشروعیت تشکیل دولت موقت ـ پیش از تصویب قانون اساسی ـ را به حق ولایت شرعی و همچنین به حق قانونی ناشی از آرای اکثریت قاطع ملت ـ که در اجتماعات بزرگ و تظاهرات وسیع و متعدد در سراسر ایران ابراز شده بود ـ مستند کرد.[۷۳] این نوع موضعگیری از ایشان و توجه به حق ولایت شرعی در کنار اتکای به رأی اکثریت، در دیگر موارد ازجمله در تشکیل شورای انقلاب نیز مشاهده شده است؛[۷۴] اما ایشان به صورت روشنتر در ۲۹ دی ۱۳۶۶ در پاسخ به پرسش نمایندگان خود در دبیرخانه ائمه جمعه دربارهٔ اینکه فقیه جامع شرایط در چه صورت بر جامعه اسلامی ولایت دارد، پاسخ داد: «ولایت در جمیع صور دارد، لکن تولّی امور مسلمین و تشکیل حکومت بستگی دارد به آرای اکثریت مسلمین، که در قانون اساسی هم از آن یاد شده است و در صدر اسلام تعبیر میشده به بیعت با ولیّ مسلمین».[۷۵]
از سوی دیگر، امامخمینی در کنار آگاهیبخشی به مردم در عمل به وظیفه الهی خویش، بر انتخاب و آزادی و رأی مردم تأکید میکرد؛[۷۶] به گونهای که هر فرد احساس کند با رأی خود سرنوشت خود و کشور را میسازد و چون اکثریت قاطع مردم مسلماناند، موازین و قواعد اسلامی در همه زمینهها باید رعایت شود.[۷۷] حکومت مورد نظر امامخمینی حکومتی است که هم دلخواه ملت است و هم بیعت با کسی است که بیعتِ با او بیعت با خداست؛[۷۸] به تعبیر دیگر از نگاه ایشان حاکم اسلامی مشروعیت و مقبولیت را با هم باید دارا باشد؛ زیرا اگر مقبولیت نداشته باشد، چنین حاکمی شرعاً و عملاً (در مقام اجرا) نمیتواند حکومت تشکیل دهد و در صورت تشکیل، استمرار آن با مشکل مواجه است. انتخابات و بیعت و تأکید امامخمینی بر آن مربوط به همین بعد است. با این حال، شماری از نویسندگان یادآور شدهاند درست است که امامخمینی چه پیش از انقلاب و چه پس از آن به مشروعیت الهی باور داشته، ولی در نامهای که در آخرین روزهای حیات خویش به شورای بازنگری قانون اساسی نوشته، مشروعیت را به رأی مردم واگذاشته است.[۷۹] ایشان در آن نامه اشاره کرده که از آغاز اعتقاد و اصرار داشته که شرط مرجعیت برای رهبری لازم نیست، بلکه مجتهد عادل مورد تأیید خبرگان محترم سراسر کشور کفایت میکند. اگر مردم به خبرگان رأی دادند تا مجتهد عادلی را به رهبری حکومتشان تعیین کنند، وقتی آنان فردی را تعیین کردند تا رهبری را به عهده بگیرد، قهراً او مورد قبول مردم است. در این صورت او ولی منتخب مردم شده و حکمش نافذ است.[۸۰]
این در حالی است که امامخمینی با اینکه به دیدگاه نصب و مشروعیت الهی ولی فقیه باور دارد، اما در مرحله عمل و اجرا به رضامندی و خواست مردم نیز اهمیت فراوان میدهد و میان مشروعیت الهی و خواست مردم هیچگونه ناسازگاری نمیبیند؛ بنابراین از دیدگاه ایشان مردم در چارچوب اسلام نقشی تمامعیار دارند؛ زیرا ولی فقیه اگر پذیرش همگانی پیدا نکند و مورد اقبال مردم قرار نگیرد، توان بهکاربستن ولایت را ندارد و نمیتواند عملاً و شرعاً حکومت تشکیل دهد؛ هرچند مشروعیت وی به حکم و نصب امامان(ع) باشد. سخن ایشان به شورای بازنگری قانون اساسی نیز در این راستا قابل تفسیر است؛[۸۱] زیرا به اعتقاد ایشان حتی اگر ولی فقیه مورد پذیرش مردم نباشد، باز هم ولایت دارد و از ولایت ساقط نمیشود،[۸۲] ولی همانند امامعلی(ع) در ۲۵ سال خانهنشینی با استفاده از زور، حکومت خود را بر مردم تحمیل نمیکند.[۸۳]
سلب مشروعیت
با توجه به وظایف و اختیارات و جایگاهی که ولیّ فقیه و حاکم اسلامی دارد، وی باید از شرایط و ویژگیهایی چون فقاهت، عدالت و تقوا، بینش سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافی برای رهبری برخوردار باشد[۸۴] که در اصول ۵ و ۱۰۹ قانون اساسی نیز به آن تصریح شده است و این ویژگیها همانگونه که موجب مشروعیت اوست، در صورت نبود آنها یا تخلف او از آنها نه تنها مشروعیت خود را از دست میدهد که خود به خود برکنار خواهد شد و حکم وی نافذ نخواهد بود؛[۸۵] چنانکه در اصل ۱۱۱ قانون اساسی نیز آمده است هرگاه رهبر از انجام وظایف قانونی خود ناتوان شود، یا فاقد یکی از شرایط مذکور در اصول ۵ و ۱۰۹ شود، یا معلوم شود از آغاز فاقد برخی از شرایط بوده است، از مقام خود برکنار خواهد شد. برخی معتقدند قانون اساسی با این تعبیر خواسته است راه عملی و قانونی برکناری را بیان کند وگرنه کار مجلس خبرگان برکنارکردن نیست، بلکه اعلام برکنارشدن فقیه حاکم در صورت ناتوانیاش در انجام وظیفه یا نداشتن شرایط است.[۸۶] امامخمینی نیز در موارد گوناگون با توجه به شرایط حاکم اسلامی یادآور شده است، اگر ولی فقیه یک کلمه دروغ بگوید یا یک نگاه به نامحرم داشته باشد یا یک قدم بر خلاف بگذارد[۸۷] و حتی یک گناه صغیره، او را از ولایت ساقط میکند.[۸۸] ایشان در جای دیگر پس از اشاره به اینکه ولایت فقیه ضد دیکتاتوری است نه دیکتاتوری،[۸۹] یادآور شده است، اگر فقیهی بخواهد زورگویی کند، این فقیه دیگر ولایت ندارد.[۹۰] ایشان در پاسخ کسانی که ولایت فقیه را موجب دیکتاتوری میدانستند، ولایت فقیه را ضد دیکتاتوری و هدیه الهی خواند و افزود اگر فقیه بخواهد دیکتاتوری کند از ولایت ساقط میشود.[۹۱] ایشان پیشتر نیز پس از اشاره به ماهیت حکومت اسلامی و حقوق متقابل دولت و مردم و همچنین وظایف سنگین حاکم یادآور شده است، اگر حاکم این وظایف را پایمال یا به وظایف خود عمل نکند، مشروعیت خود را از دست میدهد و خود به خود از زمامداری برکنار میشود.[۹۲] (ببینید: دیکتاتوری)
بنابر اصل چهارم قانون اساسی همه قوانین و مقررات باید با معیارهای اسلامی برابر و هماهنگ باشند. امامخمینی نیز معتقد است که حکومت اسلامی در همه شئون خود باید از قانون الهی سرچشمه بگیرد و هیچیک از والیان در اسلام نمیتوانند استبداد به رأی داشته باشند؛[۹۳] بر همین اساس امامخمینی در تنفیذ حکم ریاستجمهوری بنیصدر یادآور شد تنفیذ و نصب و رأی ملتِ مسلمان محدود به شرایطی ازجمله تخلفنکردن او از احکام مقدس اسلام است.[۹۴] برای تشخیص شرایط و ویژگیهای رهبری و همچنین عمل به وظایف یا از دستدادن شرایط و تخلف از وظایف و در نتیجه برکناری شرعیِ حاکم اسلامی، راهکارهایی وجود دارد. ازجمله راهکارهایی که در قانون اساسی جمهوری اسلامی پیشبینی شده این است که تشخیص این امر بنابر اصول ۱۰۷و ۱۱۱ بر عهده خبرگان رهبری گذاشته شده است.[۹۵] (ببینید: مجلس خبرگان رهبری)
پانویس
- ↑ فراهیدی، کتاب العین، ۱/۲۵۳؛ ازهری، تهذیب اللغه، ۱/۲۷۰.
- ↑ دهخدا، فرهنگلغت دهخدا، ۱۲/۱۸۵۰۲.
- ↑ انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۷/۷۰۴۲.
- ↑ عالم، بنیادهای علم سیاست، ۱۰۵–۱۰۸؛ عاملی، مبانی علم سیاست، ۱/۱۹۰–۱۹۹؛ مصباح یزدی، ۱/۱۰–۱۱).
- ↑ خواجهنصیر، اخلاق ناصری، ۲۴۱–۲۵۷؛ کاپلستون، تاریخ فلسفه، یونان و روم، ۱/۲۶۲–۲۶۸ و ۴۰۶؛ پازارگاد، تاریخ فلسفه سیاسی، ۱/۱۳۴ و ۲/۶۵۵، ۷۷۳؛ مطهری، مجموعه آثار، ۱۰/۵۰.
- ↑ معصومی، مبانی مشروعیت، ۲۱.
- ↑ نهج البلاغه، خ۵، ۲۶–۲۷؛ جوهری بصری، احمدبنعبدالعزیز، السقیفة و فدک، ۴۶–۵۱؛ ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ۱۸/۴۱۶.
- ↑ مجلسی، ۲۱/۳۸۷؛ ۲۸/۱۸۷؛ ۳۶/۳۰ و ۳۷/۱۱۵.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۳۵.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۲/۱۵۹–۱۶۰؛ نجفی، جواهر الکلام، ۴۰/۲۳–۳۷.
- ↑ حر عاملی، وسائل الشیعه، ۲۷/۱۳۶–۱۴۰؛ ← نراقی، مستند الشیعه، ۵۳۱–۵۳۶.
- ↑ محقق کرکی، جامع المقاصد، ۱/۶۷.
- ↑ کاشفالغطاء، کشف الغطاء، ۴/۳۳۳–۳۳۴
- ↑ ادامه مقاله.
- ↑ مزینانی، حکومت و مشروعیت، ۲۷۳.
- ↑ افلاطون، مجموعه آثار افلاطون، ۳۱۵–۳۱۶؛ معصومی، مبانی مشروعیت، ۲۴.
- ↑ مصباح یزدی، ۱/۱۰.
- ↑ شهرستانی، الملل و النحل، ۳۱.
- ↑ ادامه مقاله.
- ↑ پازارگاد، تاریخ فلسفه سیاسی، ۱/۱۳۴ و ۲/۶۵۵، ۷۳۳؛ کوئن، مبانی جامعهشناسی، ترجمه و اقتباس غلامعباس توسلی و رضا فاضل، ۳۸۸–۳۸۹.
- ↑ وبر، اقتصاد و جامعه، ۲۷۳–۲۷۴؛ وبر، مفاهیم اساسی جامعهشناسی، ۸۷–۱۰۲؛ برزونی، منشأ مشروعیت حکومت اسلامی از دیدگاه امامخمینی، ۶۸.
- ↑ وبر، اقتصاد و جامعه، ۲۷۳–۲۷۴؛ برزونی، منشأ مشروعیت حکومت اسلامی از دیدگاه امامخمینی، ۶۸.
- ↑ عالم، بنیادهای علم سیاست، ۱۰۸.
- ↑ برزونی، منشأ مشروعیت حکومت اسلامی از دیدگاه امامخمینی، ۶۸–۶۹.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۱۰/۴۷؛ مصباح یزدی، ۱/۱۳–۱۹.
- ↑ امامخمینی، البیع، ۲/۶۱۸–۶۱۹.
- ↑ عالم، بنیادهای علم سیاست، ۱۰۶–۱۰۷؛ خسروپناه، مشروعیت حکومت ولایی، ۱۱۱–۱۱۳.
- ↑ جوادی آملی، درس خارج، جلسه، ۵۰۷.
- ↑ قاضی ابویعلی، الاحکام السلطانیة و الولایات الدینیه، ۲۳–۲۵؛ ماوردی، الاحکام السلطانیة و الولایات الدینیه، ۶–۱۰.
- ↑ مودودی، خلافت و ملوکیت، ۲۹؛ عبدالرازق، الاسلام و اصول الحکم، ۱۲۹.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۲/۱۵۹–۱۶۰؛ منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الإسلامیه، ۱/۷۸.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۰۴.
- ↑ شیخ مفید، المقنعه، ۸۱۰–۸۱۱)
- ↑ محقق کرکی، رسائل، ۱/۱۴۲.
- ↑ نراقی، ملااحمد، عوائد الایام فی بیان قواعد الاحکام و مهمات مسائل الحلال و الحرام، ۵۲۹ و ۵۳۶–۵۳۷.
- ↑ محقق اردبیلی، مجمع الفائدة والبرهان، ۱۲/۱۱.
- ↑ نجفی، جواهر الکلام، ۲۱/۳۹۶–۳۹۷.
- ↑ مزینانی، ولایت مطلقه فقیه، ۲۱–۲۵.
- ↑ منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الإسلامیه، ۱/۴۰۸؛ جوادی آملی، پیرامون وحی، ۱۵۹–۱۶۰ و ۱۶۴.
- ↑ منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الإسلامیه، ۱/۵۰۳–۵۰۶).
- ↑ منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الإسلامیه، ۱/۴۰۴ و ۴۰۹.
- ↑ منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الإسلامیه، ۱/۴۲۵ و ۴۹۳.
- ↑ معرفت، تحقیق عن مسألهٔ ولایهٔ الفقیه، ۱۳۴؛ معرفت، حدود و ضوابط شرعی، ۳۰.
- ↑ منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الإسلامیه، ۱/۴۹۶.
- ↑ سروش محلاتی، دین و دولت در اندیشه اسلامی، ۴۸۲–۴۸۳.
- ↑ سبحانی، مفاهیم القرآن، ۲۱۷–۲۱۸؛ طباطبایی و نوروزی، بررسی فقهی دیدگاه مشروعیت تلفیقی ولایت فقیه در قالب ثبوت الهی و اثبات مردمی، ۹.
- ↑ طباطبایی و نوروزی، بررسی فقهی دیدگاه مشروعیت تلفیقی ولایت فقیه در قالب ثبوت الهی و اثبات مردمی، ۹–۱۰.
- ↑ ارسطا، نگاهی به مبانی تحلیلی نظام جمهوری اسلامی ایران، ۴۵۰–۴۶۰؛ طباطبایی و نوروزی، بررسی فقهی دیدگاه مشروعیت تلفیقی ولایت فقیه در قالب ثبوت الهی و اثبات مردمی، ۱۰–۱۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۴۵۹؛ ادامه مقاله.
- ↑ امامخمینی، مکاسب، ۲/۱۵۹–۱۶۰؛ امامخمینی، کشف اسرار، ۱۸۱–۱۸۲.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۳۰۸.
- ↑ امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۲۲–۲۴؛ امامخمینی، البیع، ۲/۶۲۲–۶۵۰.
- ↑ امامخمینی، البیع، ۲/۶۳۲، ۶۳۷ و ۶۵۳.
- ↑ امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۲۲–۲۵.
- ↑ حر عاملی، وسائل الشیعه، ۲۷/۱۳۶–۱۳۷.
- ↑ نراقی، عوائد الایام، ۵۳۶؛ نجفی، جواهر الکلام، ۲۱/۳۹۴–۳۹۶.
- ↑ مراغی، العناوین الفقهیه، ۲/۵۷۰؛ آشتیانی، کتاب القضاء، ۷۱.
- ↑ امامخمینی، البیع، ۲/۶۳۸–۶۴۲؛ امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۲۶–۳۰.
- ↑ امامخمینی، البیع، ۲/۶۳۷ و ۶۴۱–۶۴۲؛ امامخمینی، ولایت فقیه، ۸۳.
- ↑ امامخمینی، البیع، ۲/۶۳۱.
- ↑ امامخمینی، البیع، ۲/۶۲۴؛ امامخمینی، ولایت فقیه، ۴۲.
- ↑ موسوی خوئینیها، سیدمحمد، مصاحبه، اندیشه حکومت، مجله کنگره امامخمینی و حکومت، ۴۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۵۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۱۳۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۶۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۲۷۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۲۲۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۱۳۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۲۴۸، ۳۳۴، ۴۷۹ و ۵/۱۴۴، ۱۷۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۱۶–۱۷.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۳۳۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۲۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۶/۵۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۴۲۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۴۵۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۳۴۹؛ ۶/۶۹، ۳۲۸، ۴۳۵ و ۱۱/۳۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۳/۴۶۷–۴۶۸؛ ۴/۳۶۷ و ۵/۴۴۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۴/۴۶۰.
- ↑ مزینانی، رویکردهای گزینشی، ۱۲۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۳۷۱.
- ↑ مزینانی، رویکردهای گزینشی، ۱۲۱–۱۲۲.
- ↑ امامخمینی، البیع، ۲/۶۲۴؛ امامخمینی، ولایت فقیه، ۴۲.
- ↑ مصباح یزدی، ۱/۲۰–۲۱.
- ↑ امامخمینی، البیع، ۶۲۳–۶۲۴.
- ↑ جوادی آملی، ولایت فقیه، ۲۳۲.
- ↑ جوادی آملی، ولایت فقیه، ۴۵۴–۴۵۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۴۶۴–۴۶۵.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۳۰۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۳۱۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۳۱۰.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۴۱۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۵/۴۰۹–۴۱۰.
- ↑ امامخمینی، البیع ۲/۶۱۸–۶۱۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۱۳۹–۱۴۰.
- ↑ مقاله مجلس خبرگان رهبری.
منابع
- آشتیانی، میرزامحمدحسن، کتاب القضاء، تحقیق علیاکبر زمانینژاد، قم، زهیر، کنگره علامه آشتیانی، چاپ اول، ۱۴۲۵ق.
- ابنابیالحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
- اردبیلی، احمدبنمحمد، مجمع الفائدة و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان، تحقیق مجتبی عراقی و دیگران، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.
- ارسطا، محمدجواد، نگاهی به مبانی تحلیلی نظام جمهوری اسلامی ایران، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، ۱۳۸۹ش.
- ازهری، محمدبناحمد، تهذیب اللغه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۲۱ق.
- افلاطون، جمهوریت، ترجمه فؤاد روحانی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ پنجم، ۱۳۶۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، الاجتهاد و التقلید، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ دوم، ۱۳۸۴ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، کتاب البیع، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، کشف اسرار، تهران، محمد، بیتا.
- امامخمینی، سیدروحالله، المکاسب المحرمه، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، ولایت فقیه، حکومت اسلامی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ بیستم، ۱۳۸۸ش.
- انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن، چاپ دوم، ۱۳۸۲ش.
- برزونی، محمدعلی، منشأ مشروعیت حکومت اسلامی از دیدگاه امامخمینی، چاپشده در امامخمینی و حکومت اسلامی، فلسفه سیاسی (۱)، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- پازارگاد، بهاءالدین، تاریخ فلسفه سیاسی، تهران، زوار، چاپ دوم، ۱۳۶۶ش.
- جوادی آملی، عبدالله، پیرامون وحی و رهبری، تهران، الزهرا (س)، چاپ اول، ۱۳۶۸ش.
- جوادی آملی، عبدالله، درسهای خارج آیتالله جوادی آملی در بحث ولایت فقیه، درس۵۰۷.
- جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، تنظیم و ویرایش محمد محرابی، قم، اسراء، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- جوهری بصری، احمدبنعبدالعزیز، السقیفة و فدک، تحقیق محمدهادی امینی، بیروت، شرکة الکتبی، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق.
- حر عاملی، محمدبنحسن، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، قم، مؤسسه آلالبیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- خسروپناه، عبدالحسین، مشروعیت حکومت ولایی، مجله کتاب نقد، شماره ۷، ۱۳۷۷ش.
- خواجهنصیر طوسی، محمدبنمحمد، اخلاق ناصری، تهران، علمیه اسلامیه، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
- سبحانی، جعفر، مفاهیم القرآن، قم، مؤسسه امامصادق(ع)، چاپ چهارم، ۱۴۲۱ق.
- سروش محلاتی، محمد، دین و دولت در اندیشه اسلامی، قم، بوستان کتاب، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- شهرستانی، محمدبنعبدالکریم، الملل و النحل، تحقیق محمد بدران، قم، شریف رضی، چاپ سوم، ۱۳۶۴ش.
- طباطبایی، سیدعلیرضا و محمدجواد نوروزی، بررسی فقهی دیدگاه مشروعیت تلفیقی ولایت فقیه در قالب ثبوت الهی و اثبات مردمی، مجله حکومت اسلامی، شماره ۷۵، ۱۳۹۴ش.
- عالم، عبدالرحمان، بنیادهای علم سیاست، تهران، نی، چاپ سوم، ۱۳۷۶ش.
- عاملی، حشمتالله، مبانی علم سیاست، تهران، ابنسینا، ۱۳۵۱ش.
- عبدالرازق، علی، الاسلام و اصول الحکم، بیروت، مؤسسه الدراسهٔ و النشر، بیتا.
- فراهیدی، خلیلبناحمد، کتاب العین، تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.
- قاضی ابویعلی، محمدبنحسین فرا، الاحکام السلطانیة و الولایات الدینیه، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۶ق.
- کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، یونان و روم، ترجمه سیدجلالالدین مجتبوی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، ۱۳۸۰ش.
- کاشفالغطاء، جعفربنخضر، کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
- کرکی، محقق ثانی، علیبنحسین، جامع المقاصد فی شرح القواعد، قم، مؤسسه آلالبیت(ع)، چاپ دوّم، ۱۴۱۴ق.
- کرکی، محقق ثانی، علیبنحسین، رسائل المحقق الکرکی، تحقیق محمد حسون، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی و دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- کوئن، بروس، مبانی جامعهشناسی، ترجمه و اقتباس غلامعباس توسلی و رضا فاضل، تهران، سمت، چاپ بیست و ششم، ۱۳۹۳ش.
- ماوردی، علیبنمحمد، الاحکام السلطانیة و الولایات الدینیه، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۶ق.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
- مراغی، سیدمیرعبدالفتاح، العناوین الفقهیه، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
- مزینانی، محمدصادق، حکومت و مشروعیت، مجله حوزه، شماره ۹۱، ۱۳۷۸ش.
- مزینانی، محمدصادق، رویکردهای گزینشی و جناحی به اندیشههای سیاسی امامخمینی، مجله حوزه، شماره ۹۶، ۱۳۷۸ش.
- مزینانی، محمدصادق، ولایت مطلقه فقیه از دیدگاه امامخمینی و قرائتهای گوناگون، مجله حوزه، شماره ۸۵–۸۶، ۱۳۷۷ش.
- مزینانی، محمدصادق، پرسشها و پاسخها، قم، انتشارات آموزشی و پژوهشی امامخمینی، چاپ دهم، ۱۳۷۹ش.
- مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۱۰، تهران، صدرا، ۱۳۷۷ش.
- معرفت، محمدهادی، تحقیق عن مسألهٔ ولایهٔ الفقیه، معهد الشهید مطهری للدراسات الاسلامیه العالیه، چاپ اول، ۱۴۰۲ق.
- معرفت، محمدهادی، حدود و ضوابط شرعی ولایت فقیه، مجله کیهان اندیشه، شماره ۴۶، ۱۳۷۱ش.
- معصومی، سیدمحمدمسعود، مبانی مشروعیت، مجله حکومت اسلامی، شماره ۵۳، ۱۳۸۸ش.
- مفید، محمدبنمحمد، المقنعه، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
- منتظری، حسینعلی، دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الإسلامیه، قم، تفکر، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.
- مودودی، سیدابوالاعلی، خلافت و ملوکیت، ترجمه خلیل احمد حامدی، تهران، بیان، چاپ اول، ۱۴۰۵ق.
- موسوی خوئینیها، سیدمحمد، مصاحبه، اندیشه حکومت، مجله کنگره امامخمینی و حکومت، شماره ۱۳، ۱۳۷۸ش.
- نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، تحقیق عباس قوچانی و علی آخوندی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ هفتم، ۱۴۰۴ق.
- نراقی، ملااحمد، عوائد الایام فی بیان قواعد الاحکام و مهمات مسائل الحلال و الحرام، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
- نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- وبر، ماکس، اقتصاد و جامعه (جامعهشناسی سیاسی)، ترجمه عباس منوچهری و دیگران، تهران، مولی، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
- وبر، ماکس، مفاهیم اساسی جامعهشناسی، ترجمه احمد صدارتی، تهران، مرکز، چاپ اول، ۱۳۶۷ش.
پیوند به بیرون
- محمدصادق مزینانی، مشروعیت، دانشنامه امامخمینی، ج۹، ص۳۰۶–۳۱۵.