۲۱٬۲۹۴
ویرایش
(ابرابزار) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
|امضا = | |امضا = | ||
}} | }} | ||
حبیبالله عسکراولادی | '''حبیبالله عسکراولادی مسلمان'''، بازرگان مبارز، عضو [[جمعیت مؤتلفه]] و [[کمیته امداد امامخمینی]]، وزیر بازرگانی و نماینده [[مجلس شورای اسلامی]]. | ||
== زندگینامه == | == زندگینامه == | ||
حبیبالله عسکراولادی مسلمان در سال ۱۳۱۱ در [[تهران]] محله امامزاده یحیی متولد شد.<ref>عسکراولادی، خاطرات، ۲۵؛ خلیلی، ۲۴.</ref> گفته شده پسوند «مسلمان» به سبب اشتباه مأمور ثبت احوال در ادامه نام خانوادگی وی ثبت شد و حبیبالله حاضر به حذف آن نشد.<ref>خلیلی، ده سال مصاحبت با عسکراولادی، ۲۴.</ref> پدر وی حسین، عمدهفروش خواروبار بود که با آغاز [[جنگ جهانی دوم]] تمام دارایی خود را از دست داد.<ref>امیری، تاریخ شفاهی هیئتهای مؤتلفه، ۴۹.</ref> مادرش آمنه توسلی بود<ref>عسکراولادی، خاطرات، ۲۵.</ref> و پدر و مادر وی هر دو از خانوادههای بزرگ و شناختهشده مذهبی دماوند بودند.<ref>خلیلی، ده سال مصاحبت با عسکراولادی، ۲۶؛ عسکراولادی، خاطرات، ۲۵–۲۶.</ref> عسکراولادی در ششسالگی به همراه خانواده به دماوند رفت و تا ششم ابتدایی، در دبستان امید تحصیل کرد.<ref>عسکراولادی، خاطرات، ۲۷–۲۸.</ref> وی به علت ورشکستگی پدر و ناتوانی در پرداخت هزینه تحصیل،<ref>خلیلی، ده سال مصاحبت با عسکراولادی، ۲۷.</ref> در سال ۱۳۲۹ دوباره به تهران بازگشت و به شاگردی در بازار مشغول شد.<ref>عسکراولادی، خاطرات، ۲۸–۲۹؛ امیری، تاریخ شفاهی هیئتهای مؤتلفه، ۴۹.</ref> | حبیبالله عسکراولادی مسلمان در سال ۱۳۱۱ در [[تهران]] محله امامزاده یحیی متولد شد.<ref>عسکراولادی، خاطرات، ۲۵؛ خلیلی، ۲۴.</ref> گفته شده پسوند «مسلمان» به سبب اشتباه مأمور ثبت احوال در ادامه نام خانوادگی وی ثبت شد و حبیبالله حاضر به حذف آن نشد.<ref>خلیلی، ده سال مصاحبت با عسکراولادی، ۲۴.</ref> پدر وی حسین، عمدهفروش خواروبار بود که با آغاز [[جنگ جهانی دوم]] تمام دارایی خود را از دست داد.<ref>امیری، تاریخ شفاهی هیئتهای مؤتلفه، ۴۹.</ref> مادرش آمنه توسلی بود<ref>عسکراولادی، خاطرات، ۲۵.</ref> و پدر و مادر وی هر دو از خانوادههای بزرگ و شناختهشده مذهبی دماوند بودند.<ref>خلیلی، ده سال مصاحبت با عسکراولادی، ۲۶؛ عسکراولادی، خاطرات، ۲۵–۲۶.</ref> عسکراولادی در ششسالگی به همراه خانواده به دماوند رفت و تا ششم ابتدایی، در دبستان امید تحصیل کرد.<ref>عسکراولادی، خاطرات، ۲۷–۲۸.</ref> وی به علت ورشکستگی پدر و ناتوانی در پرداخت هزینه تحصیل،<ref>خلیلی، ده سال مصاحبت با عسکراولادی، ۲۷.</ref> در سال ۱۳۲۹ دوباره به تهران بازگشت و به شاگردی در بازار مشغول شد.<ref>عسکراولادی، خاطرات، ۲۸–۲۹؛ امیری، تاریخ شفاهی هیئتهای مؤتلفه، ۴۹.</ref> | ||
عسکراولادی در سال ۱۳۲۷ به صف هواداران | عسکراولادی در سال ۱۳۲۷ به صف هواداران [[سید ابوالقاسم کاشانی|سیدابوالقاسم کاشانی]] و [[سیدمجتبی نواب صفوی]] پیوست<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۷۱؛ بادامچیان و بنایی، هیئتهای مؤتلفه، ۱۳۱.</ref> و بدون اینکه عضو [[گروه فداییان اسلام]] بشود، در گردهماییهای آنان شرکت میکرد.<ref>امانی، خاطرات، ۱۵۷.</ref> او در پی دستور کاشانی به تجمع در [[مسجد شاه تهران|مسجد شاه]] (امامخمینی) تهران برای حمایت از مردم مظلوم [[فلسطین]]، در این گردهمایی شرکت کرد<ref>امانی، خاطرات، ۱۵۷.</ref> و به همین دلیل [[رژیم پهلوی]] او را شناسایی و بازداشت کرد.<ref>عسکراولادی، خاطرات، ۳۰–۳۱؛ امیری، تاریخ شفاهی هیئتهای مؤتلفه، ۵۰.</ref> وی از سال ۱۳۲۹ با خردهفروشی برنج در بازار حضرتی تهران شغل اصلی خود را آغاز کرد و تا سال ۱۳۴۳ که به زندان افتاد، در بازار فعالیت کرد.<ref>عسکراولادی، خاطرات، ۲۹.</ref> او در این دوران در جلسات درس [[محمدحسین زاهد]] در مسجد جامع تهران حضور پیدا کرد و درسهای صرف و نحو حوزوی را فرا گرفت. وی از همدرسی خود با [[سیدمحسن خرازی]] و [[رضا استادی]] در آن دوره حکایت کرده و گفتهاست روزها در [[بازار]] و شبها در مدرسه مروی به درس طلبگی مشغول بودهاست.<ref>عسکراولادی، خاطرات، ۳۰–۲۹؛ استادی، خاطرات، ۳۰.</ref> | ||
در پی اختلاف | در پی اختلاف فداییان اسلام با نخستوزیر وقت، [[محمد مصدق]] و همچنین اختلاف میان رهبران [[نهضت ملی]]،<ref>امیری، تاریخ شفاهی هیئتهای مؤتلفه، ۵۱–۵۲؛ عسکراولادی، خاطرات، ۱۸.</ref> عسکراولادی فعالیتهای سیاسی را کنار گذاشت و با همکاری گروهی از بازاریان، هیئتی مذهبی به نام «مؤید» را در مسجد امینالدوله تأسیس کردند.<ref>امیری، تاریخ شفاهی هیئتهای مؤتلفه، ۴۸.</ref> پس از درگذشت مرجع تقلید [[سیدحسین بروجردی]] در فروردین ۱۳۴۰، اعضای هیئتهای مساجد امینالدوله، شیخعلی و حسینیه اصفهانیهای تهران، [[امامخمینی]] را [[مرجعیت|مرجع تقلید]] خود قرار دادند.<ref>امیری، تاریخ شفاهی هیئتهای مؤتلفه، ۹۵؛ عسکراولادی، خاطرات، ۱۸ و ۷۰.</ref> عسکراولادی ضمن پخش برنج در بازار، اعلامیهها را بهطور سرّی پخش میکرد.<ref>عسکراولادی، خاطرات، ۲۹.</ref> وی آغاز آشنایی خود با امامخمینی را در سال ۱۳۴۰ از طریق [[محمدرضا مهدوی کنی]] میداند که در مسیر تهران به [[قم]] اتفاق افتاده بود. وی این اطلاعات را رزق الهی و مایه برکت برای خود معرفی کردهاست. به گفته او، کاشانی پس از فوت بروجردی، مراجعان خود را به سوی [[امامخمینی]] میفرستاد.<ref>عسکراولادی، خاطرات، ۶۷–۶۸ و ۷۰.</ref> در سال ۱۳۴۱ برای ارتباط هیئتهای یادشده مساجد با یکدیگر، به پیشنهاد امامخمینی جلسهای در خانه عسکراولادی در قم برگزار شد و در این جلسه هر گروه چهار نفر را به عنوان عضو شورای مرکزی انتخاب کردند<ref>امیری، تاریخ شفاهی هیئتهای مؤتلفه، ۸۱؛ توکلیبینا، خاطرات، ۵۹.</ref> و عسکراولادی، عضو این شورا شد.<ref>عسکراولادی، خاطرات، ۱۹؛ توکلیبینا، دیدار در، ۱۱.</ref> از ائتلاف این سه هیئت با یکدیگر، گروه هیئتهای مؤتلفه در فروردین سال ۱۳۴۲ ایجاد شد.<ref>باهنر، یاران امام، ۴۶۷؛ اسماعیلی، حزب جمهوری اسلامی، ۷۹؛ بادامچیان و بنایی، هیئتهای مؤتلفه، ۱۲۷.</ref> امامخمینی نیز از تشکیل این ائتلاف ابراز خشنودی کرد.<ref>توکلیبینا، خاطرات، ۶۰.</ref> | ||
عسکراولادی از اعضای فعال شاخه نظامی [[هیئت مؤتلفه]] و همچنین رابط گروههای دیگر با امامخمینی بود و هر هفته با ایشان دیدار میکرد و ایشان موارد لازم را به وی گوشزد میکرد.<ref>امانی، خاطرات، ۱۵۹.</ref> پاسداری از ارزشهای اسلامی و همکاری مؤثر با | عسکراولادی از اعضای فعال شاخه نظامی [[هیئت مؤتلفه]] و همچنین رابط گروههای دیگر با امامخمینی بود و هر هفته با ایشان دیدار میکرد و ایشان موارد لازم را به وی گوشزد میکرد.<ref>امانی، خاطرات، ۱۵۹.</ref> پاسداری از ارزشهای اسلامی و همکاری مؤثر با مبارزات امامخمینی از اهداف مهم هیئت مؤتلفه بود.<ref>بادامچیان، آشنایی با جمعیت مؤتلفه اسلامی، ۱–۵.</ref> با توجه به اینکه امامخمینی از عسکراولادی خواسته بود که این هیئتها از هم جدا نباشند، وی برای ساماندهی آن تلاش زیادی کرد و به نوعی محور فعالیت این تشکل بود.<ref>امانی، خاطرات، ۱۶۵؛ مقصودی، خاطرات، ۱۹۱.</ref> از سوی دیگر، شورای مرکزی هیئتهای مؤتلفه به امامخمینی پیشنهاد کرده بودند که ایشان فرد یا افرادی از فقها و روحانیان را معین کند تا در صورت ممکننبودن دسترسی به ایشان، نظر آنان به مثابه نظر امامخمینی باشد و در نتیجه [[سیدمحمد بهشتی|سیدمحمد حسینی بهشتی]]، [[مرتضی مطهری]]، [[محیالدین انواری]] و [[احمد مولایی]] برای این کار انتخاب شدند.<ref>توکلیبینا، خاطرات، ۶۰–۶۱؛ امانی، خاطرات، ۱۷۴.</ref> | ||
عسکراولادی در پی تصمیم اعضای هیئت مؤتلفه برای ترور [[حسنعلی منصور]]، عامل [[کاپیتولاسیون|قرارداد کاپیتولاسیون]] و نخستوزیر رژیم پهلوی، برای کسب اجازه به دیدار امامخمینی رفت، اما ایشان با این اقدام مخالفت کرد.<ref>عسکراولادی، خاطرات، ۱۶۵–۱۶۶؛ امانی، خاطرات، ۱۵۷؛ اندرزگو، یاران امام به روایت اسناد ساواک، ۶.</ref> او در دومین مراجعه به امامخمینی، از فتوای برخی فقها سخن به میان آورد و منع امامخمینی را مانع عمل [[صادق امانی]] و دیگر دوستان او اعلام کرد. امامخمینی خطاب به وی گفت: «با کار اینها (صادق امانی و…) چه کار دارید؟ قرار نیست که شما در این کارها باشید. اینها وظایفی دارند و وظایف خود را انجام میدهند».<ref>عسکراولادی، خاطرات، ۱۶۶.</ref> استنباط آنان از این جمله امامخمینی برداشتهشدن منع این اقدام بود. سرانجام حسنعلی منصور پس از [[تبعید امامخمینی]] در اول بهمن ۱۳۴۳ در مقابل [[مجلس شورای ملی]] به ضرب گلوله [[محمد بخارایی]] کشته شد.<ref>عسکراولادی، خاطرات، ۱۶۶–۱۶۹.</ref> پس از این حادثه، سازمان اطلاعات و امنیت کشور ( | عسکراولادی در پی تصمیم اعضای هیئت مؤتلفه برای ترور [[حسنعلی منصور]]، عامل [[کاپیتولاسیون|قرارداد کاپیتولاسیون]] و نخستوزیر رژیم پهلوی، برای کسب اجازه به دیدار امامخمینی رفت، اما ایشان با این اقدام مخالفت کرد.<ref>عسکراولادی، خاطرات، ۱۶۵–۱۶۶؛ امانی، خاطرات، ۱۵۷؛ اندرزگو، یاران امام به روایت اسناد ساواک، ۶.</ref> او در دومین مراجعه به امامخمینی، از فتوای برخی فقها سخن به میان آورد و منع امامخمینی را مانع عمل [[صادق امانی]] و دیگر دوستان او اعلام کرد. امامخمینی خطاب به وی گفت: «با کار اینها (صادق امانی و…) چه کار دارید؟ قرار نیست که شما در این کارها باشید. اینها وظایفی دارند و وظایف خود را انجام میدهند».<ref>عسکراولادی، خاطرات، ۱۶۶.</ref> استنباط آنان از این جمله امامخمینی برداشتهشدن منع این اقدام بود. سرانجام حسنعلی منصور پس از [[تبعید امامخمینی]] در اول بهمن ۱۳۴۳ در مقابل [[مجلس شورای ملی]] به ضرب گلوله [[محمد بخارایی]] کشته شد.<ref>عسکراولادی، خاطرات، ۱۶۶–۱۶۹.</ref> پس از این حادثه، [[ساواک|سازمان اطلاعات و امنیت کشور]] (ساواک)، [[رضا صفار هرندی]]، مرتضی نیکنژاد، [[مهدی عراقی]]، محمد بخارایی، صادق امانی و حبیبالله عسکراولادی از اعضای هیئت مؤتلفه را بازداشت کرد.<ref>امانی، خاطرات، ۱۵۷.</ref> همه این افراد به اعدام محکوم شدند، به استثنای مهدی عراقی که حکم اعدام او به حبس با کار کاهش یافت<ref>اسلامی، یاران امام به روایت اسناد ساواک، ۳۱، ۸۱ و ۹۴–۹۵.</ref> و حکم عسکراولادی نیز پس از فرجامخواهی به حبس ابد کاهش یافت.<ref>انواری، یاران امام به روایت اسناد ساواک، ۱۵۶؛ لاجوردی، یاران امام به روایت اسناد ساواک، ۲۳۶.</ref> | ||
عسکراولادی از اینکه حادثه [[ترور]] منصور بهرغم بازداشت اعضای شورای مرکزی هیئتهای مؤتلفه، در بازجوییها به مؤتلفه ارتباط پیدا نکرد، ابراز خوشحالی کردهاست. او گفتهاست در این حادثه | عسکراولادی از اینکه حادثه [[ترور]] منصور بهرغم بازداشت اعضای شورای مرکزی هیئتهای مؤتلفه، در بازجوییها به مؤتلفه ارتباط پیدا نکرد، ابراز خوشحالی کردهاست. او گفتهاست در این حادثه مرتضی مطهری و سیدمحمد حسینی بهشتی به سبب ارتباطشان با وی و [[اسدالله لاجوردی]] بازجویی شدند و محیالدین انواری در ارتباط با فتوای قتل منصور بازداشت شد.<ref>عسکراولادی، خاطرات، ۱۷۴–۱۷۵.</ref> عسکراولادی سال ۱۳۴۸ به اتهام اختلال در نظم و عدم تمکین از مقررات داخلی زندان قصر، به زندان برازجان تبعید شد.<ref>انواری، یاران امام به روایت اسناد ساواک، ۱۷۹؛ توکلیبینا، دیدار در، ۸۲.</ref> او از بازدید [[اکبر هاشمی رفسنجانی]] همراه با خانواده و دوستان خود، از این زندان خبر دادهاست و اینکه در آن دوران غربت، این بازدید بر روحیه او و دوستانش بسیار تأثیرگذار بودهاست.<ref>عسکراولادی، حریم امام، ۴.</ref> وی در سال ۱۳۴۹ از ندامتگاه برازجان به زندان قصر منتقل شد<ref>انواری، یاران امام به روایت اسناد ساواک، ۱۸۷.</ref> و مدتی نیز به زندان مشهد [[تبعید]] گردید<ref>عسکراولادی، خاطرات، ۲۲۴.</ref> و سال ۱۳۵۴ به [[زندان اوین]] انتقال داده شد و با [[سیدمحمود طالقانی]]، [[حسینعلی منتظری]]، [[محمدرضا مهدویکنی]]، [[مهدی کروبی]] و اکبر هاشمی رفسنجانی همبند شد.<ref>امیری، تاریخ شفاهی هیئتهای مؤتلفه، ۲۱۵.</ref> او گفتهاست در سال ۱۳۵۵ پس از تحمل سیزده سال حبس، درپی پیغام امامخمینی برای زندانیان که با نوشتن یک عذرخواهی ساده میتوانند از زندان [[رژیم پهلوی]] آزاد شوند، این کار را انجام داد و از زندان آزاد شد.<ref>عسکراولادی، خاطرات، ۲۲۷.</ref> | ||
عسکراولادی پس از ورود امامخمینی به [[فرانسه]] در مهر ۱۳۵۷، نخست در نخستین روزهای آبان<ref>عسکراولادی، خاطرات، ۲۳۰.</ref> و سپس در پایان آذر آن سال برای دیدار ایشان به پاریس رفت تا پیام مبارزان را به ایشان منتقل کند.<ref>عسکراولادی، خاطرات، ۲۳۱.</ref> امامخمینی از وی خواست، در هنگام بازگشت همراه ایشان باشد<ref>توکلیبینا، دیدار در، ۲۵۶.</ref> و او همراه ایشان به ایران بازگشته است<ref>عسکراولادی، پابهپای آفتاب، ۴/۳۵۸–۳۶۰.</ref> و در عین حال وی از اعضای ستاد استقبال از امامخمینی بودهاست.<ref>رفیقدوست، خاطرات، ۱۳۱–۱۳۲.</ref> | عسکراولادی پس از ورود امامخمینی به [[فرانسه]] در مهر ۱۳۵۷، نخست در نخستین روزهای آبان<ref>عسکراولادی، خاطرات، ۲۳۰.</ref> و سپس در پایان آذر آن سال برای دیدار ایشان به پاریس رفت تا پیام مبارزان را به ایشان منتقل کند.<ref>عسکراولادی، خاطرات، ۲۳۱.</ref> امامخمینی از وی خواست، در هنگام بازگشت همراه ایشان باشد<ref>توکلیبینا، دیدار در، ۲۵۶.</ref> و او همراه ایشان به ایران بازگشته است<ref>عسکراولادی، پابهپای آفتاب، ۴/۳۵۸–۳۶۰.</ref> و در عین حال وی از اعضای [[کمیته استقبال از امامخمینی|ستاد استقبال از امامخمینی]] بودهاست.<ref>رفیقدوست، خاطرات، ۱۳۱–۱۳۲.</ref> | ||
عسکراولادی پس از [[پیروزی انقلاب اسلامی]] مسئولیت مبارزه با رباخواری را از سوی امامخمینی پذیرفت<ref>خلیلی، ده سال مصاحبت با عسکراولادی، ۱۴.</ref>؛ همچنین امامخمینی در اول اسفند ۱۳۵۷، در پیامی به [[فضلالله محلاتی]] مأموریت داد تا به همراه عسکراولادی و محسن لبافی صندوق تعاون اصناف پایتخت را سرپرستی کنند<ref>امامخمینی، صحیفه، ۶/۲۰۹.</ref> و در نوزدهم اسفند ۱۳۵۷ در حکمی به [[مهدی کروبی]]، از وی خواست تا به همراه عسکراولادی و [[حبیبالله شفیق]]، کمیته امداد را در تهران و شهرستانها تشکیل دهند<ref>امامخمینی، صحیفه، ۶/۳۶۷.</ref> {{ببینید|کمیته امداد امامخمینی}}. وی پس از آغاز به کار [[حزب جمهوری اسلامی]] یکی از اعضای شورای مرکزی حزب شد<ref>اسماعیلی، حزب جمهوری اسلامی، ۶۲.</ref> و در نخستین نشست کنگره حزب در سال ۱۳۶۲ به عنوان یکی از سی نفر اعضای اصلی شورای مرکزی حزب انتخاب شد.<ref>دعاگو، خاطرات، ۲۴۸.</ref> وی با ائتلاف بزرگ [[جامعه روحانیت مبارز تهران]] و [[حزب جمهوری اسلامی]]، در نخستین دوره انتخابات [[مجلس شورای اسلامی]] شرکت کرد و درکنار افرادی چون [[محمدجواد باهنر]]، [[محمدعلی رجایی]]، [[سیدعلی خامنهای]] و [[اکبر هاشمی رفسنجانی]] به نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی انتخاب شد.<ref>هاشمی رفسنجانی، انقلاب و پیروزی، ۴۶۷؛ خوشزاد، مجلس شورای اسلامی، ۶۴–۶۷ و ۲۶۵.</ref> عسکراولادی در انتخابات هیئترئیسه دوم مجلس شورای اسلامی در تیر۱۳۶۰ یکی از نایبان رئیس شد.<ref>خوشزاد، مجلس شورای اسلامی، ۷۶.</ref> وی که نامزد دومین دوره انتخابات ریاستجمهوری شده بود، در ۲۹ تیر ۱۳۶۰ توسط [[سازمان مجاهدین خلق]] ترور شد که نافرجام بود.<ref>جمهوری اسلامی، ۳۰/۴/۱۳۶۰ش؛ حاج سیدجوادی، روایت انتخابات، ۸۴.</ref> وی دو روز پیش از رأیگیری اعلام کرد که به محمدعلی رجایی رأی خواهد داد.<ref>حاج سیدجوادی، روایت انتخابات، ۹۱.</ref> در مرداد همان سال محمدجواد باهنر او را برای وزارت بازرگانی به مجلس معرفی کرد و او رأی اعتماد گرفت.<ref>باهنر، یاران امام، ۳۱؛ خوشزاد، مجلس شورای اسلامی، ۲۶۵؛ نعمتی زرگران، شهید دکتر محمدجواد باهنر، ۲۲۰.</ref> پس از [[شهادت]] باهنر و انتخاب محمدرضا مهدویکنی برای سمت نخستوزیری، از سوی وی نامزد تصدی پست وزارت بازرگانی شد و با ۱۳۴ رأی، موفق به گرفتن رأی اعتماد از مجلس شد.<ref>راعی گلوجه، دولتهای شهید رجایی، شهید باهنر و آیتالله مهدوی کنی، ۲۵۳ و ۳۱۷.</ref> | عسکراولادی پس از [[انقلاب اسلامی ایران|پیروزی انقلاب اسلامی]] مسئولیت مبارزه با [[ربا|رباخواری]] را از سوی امامخمینی پذیرفت<ref>خلیلی، ده سال مصاحبت با عسکراولادی، ۱۴.</ref>؛ همچنین امامخمینی در اول اسفند ۱۳۵۷، در پیامی به [[فضلالله محلاتی]] مأموریت داد تا به همراه عسکراولادی و محسن لبافی صندوق تعاون اصناف پایتخت را سرپرستی کنند<ref>امامخمینی، صحیفه، ۶/۲۰۹.</ref> و در نوزدهم اسفند ۱۳۵۷ در حکمی به [[مهدی کروبی]]، از وی خواست تا به همراه عسکراولادی و [[حبیبالله شفیق]]، کمیته امداد را در تهران و شهرستانها تشکیل دهند<ref>امامخمینی، صحیفه، ۶/۳۶۷.</ref> {{ببینید|کمیته امداد امامخمینی}}. وی پس از آغاز به کار [[حزب جمهوری اسلامی]] یکی از اعضای شورای مرکزی حزب شد<ref>اسماعیلی، حزب جمهوری اسلامی، ۶۲.</ref> و در نخستین نشست کنگره حزب در سال ۱۳۶۲ به عنوان یکی از سی نفر اعضای اصلی شورای مرکزی حزب انتخاب شد.<ref>دعاگو، خاطرات، ۲۴۸.</ref> وی با ائتلاف بزرگ [[جامعه روحانیت مبارز تهران]] و [[حزب جمهوری اسلامی]]، در نخستین دوره انتخابات [[مجلس شورای اسلامی]] شرکت کرد و درکنار افرادی چون [[محمدجواد باهنر]]، [[محمدعلی رجایی]]، [[سیدعلی خامنهای]] و [[اکبر هاشمی رفسنجانی]] به نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی انتخاب شد.<ref>هاشمی رفسنجانی، انقلاب و پیروزی، ۴۶۷؛ خوشزاد، مجلس شورای اسلامی، ۶۴–۶۷ و ۲۶۵.</ref> عسکراولادی در انتخابات هیئترئیسه دوم مجلس شورای اسلامی در تیر۱۳۶۰ یکی از نایبان رئیس شد.<ref>خوشزاد، مجلس شورای اسلامی، ۷۶.</ref> وی که نامزد دومین دوره انتخابات ریاستجمهوری شده بود، در ۲۹ تیر ۱۳۶۰ توسط [[سازمان مجاهدین خلق]] ترور شد که نافرجام بود.<ref>جمهوری اسلامی، ۳۰/۴/۱۳۶۰ش؛ حاج سیدجوادی، روایت انتخابات، ۸۴.</ref> وی دو روز پیش از رأیگیری اعلام کرد که به محمدعلی رجایی رأی خواهد داد.<ref>حاج سیدجوادی، روایت انتخابات، ۹۱.</ref> در مرداد همان سال محمدجواد باهنر او را برای وزارت بازرگانی به مجلس معرفی کرد و او رأی اعتماد گرفت.<ref>باهنر، یاران امام، ۳۱؛ خوشزاد، مجلس شورای اسلامی، ۲۶۵؛ نعمتی زرگران، شهید دکتر محمدجواد باهنر، ۲۲۰.</ref> پس از [[شهادت]] باهنر و انتخاب [[محمدرضا مهدویکنی]] برای سمت نخستوزیری، از سوی وی نامزد تصدی پست وزارت بازرگانی شد و با ۱۳۴ رأی، موفق به گرفتن رأی اعتماد از مجلس شد.<ref>راعی گلوجه، دولتهای شهید رجایی، شهید باهنر و آیتالله مهدوی کنی، ۲۵۳ و ۳۱۷.</ref> | ||
با نخستوزیری [[میرحسین موسوی]] در آبان ۱۳۶۰ عسکراولادی دوباره عهدهدار وزارت بازرگانی شد؛ ولی با توجه به اینکه موسوی و بیشتر اعضای هیئت دولت، معتقد به تمرکز کار در دولت بودند و او و برخی از وزرا معتقد به تمرکز بر بخش خصوصی و بازار بودند، با نخستوزیر دچار اختلاف نظر شد و اشاره امامخمینی مبنی بر خروج افرادی که با دولت هماهنگ نیستند،<ref>درویشی سهتلانی، سیره عملی امامخمینی در اداره امور کشور، ۴۳۸.</ref> سبب شد در ششم مرداد ۱۳۶۲ وی از سمت خود در وزارت بازرگانی استعفا کند.<ref>درویشی سهتلانی، سیره عملی امامخمینی در اداره امور کشور، ۴۳۸؛ هاشمی رفسنجانی، آرامش و چالش، ۲۰۷؛ ناطق نوری، خاطرات، ۲/۵۹.</ref> | با نخستوزیری [[میرحسین موسوی]] در آبان ۱۳۶۰ عسکراولادی دوباره عهدهدار وزارت بازرگانی شد؛ ولی با توجه به اینکه موسوی و بیشتر اعضای هیئت دولت، معتقد به تمرکز کار در دولت بودند و او و برخی از وزرا معتقد به تمرکز بر بخش خصوصی و بازار بودند، با نخستوزیر دچار اختلاف نظر شد و اشاره امامخمینی مبنی بر خروج افرادی که با دولت هماهنگ نیستند،<ref>درویشی سهتلانی، سیره عملی امامخمینی در اداره امور کشور، ۴۳۸.</ref> سبب شد در ششم مرداد ۱۳۶۲ وی از سمت خود در وزارت بازرگانی استعفا کند.<ref>درویشی سهتلانی، سیره عملی امامخمینی در اداره امور کشور، ۴۳۸؛ هاشمی رفسنجانی، آرامش و چالش، ۲۰۷؛ ناطق نوری، خاطرات، ۲/۵۹.</ref> | ||
[[امامخمینی]] در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۶۱ در حکمی، با ذکر این جمله که عسکراولادی را شخص صالح و متدینی میداند و سابقه طولانی با وی دارد، او را به عضویت در هیئت امنای بنیاد ۱۵ خرداد منصوب کرد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۲۵۵.</ref> ایشان در شهریور ۱۳۶۲ نیز در جمع اعضای دولت، وی را شخص بسیار صالح و بسیار [[فداکاری]] دانست که از آغاز نهضت همراه بود و زحمت کشید و به اقتضای همین خوبی، به خاطر اختلاف نظر خود با دولت موسوی، با رضایت، پست خود را رها کرد تا دولت بتواند به کار خود، آنطور که مایل است ادامه دهد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۸۱–۸۲.</ref> عسکراولادی به همراه برخی همفکرانش همچون [[احمد آذری قمی]]، [[احمد توکلی]] و [[سیدمرتضی نبوی]] که همگی مواضع اقتصادی موسوی را قبول نداشتند، [[روزنامه رسالت]] را در دی سال ۱۳۶۴ راهاندازی کردند. وی از اعضای هیئت امنای روزنامه بود.<ref>نبوی، ۱۵۶–۱۵۸.</ref> | [[امامخمینی]] در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۶۱ در حکمی، با ذکر این جمله که عسکراولادی را شخص صالح و متدینی میداند و سابقه طولانی با وی دارد، او را به عضویت در هیئت امنای [[بنیاد ۱۵ خرداد]] منصوب کرد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۲۵۵.</ref> ایشان در شهریور ۱۳۶۲ نیز در جمع اعضای دولت، وی را شخص بسیار صالح و بسیار [[فداکاری]] دانست که از آغاز نهضت همراه بود و زحمت کشید و به اقتضای همین خوبی، به خاطر اختلاف نظر خود با دولت موسوی، با رضایت، پست خود را رها کرد تا دولت بتواند به کار خود، آنطور که مایل است ادامه دهد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۸۱–۸۲.</ref> عسکراولادی به همراه برخی همفکرانش همچون [[احمد آذری قمی]]، [[احمد توکلی]] و [[سیدمرتضی نبوی]] که همگی مواضع اقتصادی موسوی را قبول نداشتند، [[روزنامه رسالت]] را در دی سال ۱۳۶۴ راهاندازی کردند. وی از اعضای هیئت امنای روزنامه بود.<ref>نبوی، ۱۵۶–۱۵۸.</ref> | ||
پس از تعطیلی [[حزب جمهوری اسلامی]] در خرداد ۱۳۶۶ اعضای | پس از تعطیلی [[حزب جمهوری اسلامی]] در خرداد ۱۳۶۶ اعضای هیئت مؤتلفه پس از نظرخواهی از امامخمینی و موافقت ایشان، تصمیم به تأسیس حزب [[جمعیت مؤتلفه]] گرفتند و عسکراولادی به عنوان عضو هیئت مؤسس انتخاب شد.<ref>اسماعیلی، حزب جمهوری اسلامی، ۸۴.</ref> در مهر ۱۳۶۶ وی به همراه جمع دیگری از مسئولان صندوقهای قرضالحسنه، طی نامهای به امامخمینی خواستار عنایت و هدایت ایشان شدند و ایشان در پاسخ، بر لزوم تقویت سنت قرضالحسنه میان مسلمانان به عنوان یکی از ستونهای [[اقتصاد اسلامی]] تأکید و اظهار امیدواری برای موفقیت مراکزی کرد که در این راه تلاش میکنند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۳۹۹–۴۰۰.</ref> عسکراولادی که در دوره انقلاب، از امامخمینی اجازه شفاهی دریافت [[وجوه شرعی]] را داشت،<ref>عسکراولادی، خاطرات، ۱۶۵.</ref> در اسفند ۱۳۶۶ برای این کار از ایشان اجازه کتبی دریافت کرد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۴۹۹.</ref> امامخمینی در ششم اردیبهشت ۱۳۶۸ دربارهٔ همه اموال [[مجهولالمالک]] و موارد مشابه و اجرای اصل ۴۹ [[قانون اساسی]] و دیگر قوانین که در اختیار [[ولی فقیه]] است، اعلام کرد اختیار همه آنها را به مهدی کروبی و [[حسن صانعی]] واگذار کرده تا هر گونه صلاح دانستند ازجمله در اختیار کمیته امداد و دیگر نهادها بگذارند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۳۶۵.</ref> | ||
عسکراولادی ارادت خود به امامخمینی را از بستر ارتباط عمیق ایشان با معنویت و اخلاق برشمرده و حرکت حقجویانه و اسلامخواهانه ایشان را در مسیر رضایت خدا و مؤید به هدایت الهی دانستهاست. وی مبارزات سیاسی امامخمینی را چنانکه از | عسکراولادی ارادت خود به امامخمینی را از بستر ارتباط عمیق ایشان با معنویت و اخلاق برشمرده و حرکت حقجویانه و اسلامخواهانه ایشان را در مسیر رضایت خدا و مؤید به هدایت الهی دانستهاست. وی مبارزات سیاسی امامخمینی را چنانکه از سخنرانی ایشان در ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ برداشت کرده، در سه بعد مبارزه با [[دیکتاتوری]] در داخل کشور به نفع حاکمیت اسلام، مبارزه بر ضد [[نژادپرستی]] و غصب سرزمینهای دیگران و بیدارکردن مسلمانان و هشداردادن به مسلمانان و موحدان بر ضد سلطهگری و چپاول انسانها شمردهاست.<ref>عسکراولادی، پابهپای آفتاب، ۴/۳۵۸.</ref> او روحیه آرام امامخمینی در شرایط بحرانی بازگشت ایشان به ایران را درسی برای نسلهای آینده دانسته و این آرامش روحی را مدد الهی شمردهاست و بر نقش مردم در [[انقلاب اسلامی ایران|پیروزی انقلاب اسلامی]] در نگاه ایشان تأکید کردهاست.<ref>عسکراولادی، پابهپای آفتاب، ۴/۳۵۸–۳۶۰.</ref> | ||
حبیبالله عسکراولادی مسلمان صبح روز ۱۴ آبان ۱۳۹۲ در ۸۱سالگی بر اثر سکته قلبی، در بیمارستان دی تهران درگذشت و پس از تشییع، در مزار شهدای ۷۲ تن در [[بهشت زهرا(س)]] به خاک سپرده شد.<ref>اعتماد، ۱۵/۸/۱۳۹۲ش، ۲.</ref> کتاب خاطرات وی را [[مرکز اسناد انقلاب اسلامی]] منتشر کردهاست. | حبیبالله عسکراولادی مسلمان صبح روز ۱۴ آبان ۱۳۹۲ در ۸۱سالگی بر اثر سکته قلبی، در بیمارستان دی تهران درگذشت و پس از تشییع، در مزار شهدای ۷۲ تن در [[بهشت زهرا(س)]] به خاک سپرده شد.<ref>اعتماد، ۱۵/۸/۱۳۹۲ش، ۲.</ref> کتاب خاطرات وی را [[مرکز اسناد انقلاب اسلامی]] منتشر کردهاست. |