سیداحمد کسروی: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۵۳ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۷ دی ۱۴۰۱
بدون خلاصۀ ویرایش
(ابرابزار)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۰: خط ۳۰:
|امضا          =
|امضا          =
}}
}}
'''سیداحمد کسروی'''، [[مورخ]] معاصر و [[نویسنده]] ضد آموزه‌های دینی.
'''سیداحمد کسروی'''، مورخ معاصر و نویسنده ضد آموزه‌های دینی.


== زندگی‌نامه ==
== زندگی‌نامه ==
سیداحمد کسروی تبریزی، هشتم مهر ۱۲۶۹ در محله «هکماوار» تبریز به دنیا آمد. سه تن از نیاکانش روحانی بودند؛ اما پدرش حاج‌میرقاسم به مکتب‌خانه رفت و سپس به بازرگانی مشغول شد.<ref>کسروی، زندگانی من، ۵–۶.</ref> مادرش نیز درس‌ناخوانده و از خانواده‌ای کشاورز بود.<ref>کسروی، زندگانی من، ۶۹.</ref> کسروی در کودکی به مکتب رفت و سیزده‌ساله بود که پدرش فوت کرد و او سه سال تحصیل را رها کرد و به حرفه فرش و قالی که شغل پدرش بود، مشغول شد؛<ref>کسروی، زندگانی من، ۲۳–۲۴.</ref> اما در پی اصرار ارادتمندان و وصی پدر خود به قصد فراگیری دروس حوزوی وارد مدرسه طالبیه تبریز شد.<ref>کسروی، زندگانی من، ۲۶.</ref> او پس از چهار سال تحصیل به خواست مردم در مسجد اجدادی خانوادگی خود به اقامه نماز پرداخت.<ref>کسروی، زندگانی من، ۴۱.</ref> کسروی در سال‌های تحصیل پس از آشنایی با حاجی‌آقاخان (پسر صفرعلی‌خان) که فرد باسوادی بود و مفهوم [[مشروطه]] را از طریق او فهمید،<ref>کسروی، زندگانی من، ۴۷.</ref> با مشروطه‌خواهان و متجددان ارتباط برقرار کرد و آثار روشنفکران غیرمذهبی مانند هیئت طالبوف (طالب اوف) و میرزافتح‌علی آخوندزاده را مطالعه می‌کرد<ref>کسروی، زندگانی من، ۴۴ و ۴۷.</ref> که به تعبیر خودش «تکان سختی به وی پدیدآورد و آتش در درونش زد».<ref>کسروی، بهائی‌گری، ۱۷.</ref> بر اثر این مطالعات، وی از اعتقاد به طلبگی دست کشید و در سخنرانی‌ها از روضه‌خوانی پرهیز کرد.<ref>کسروی، زندگانی من، ۴۲ و ۴۵–۴۷.</ref> او با تردید در باورهای مردم، موجب بدبینی روحانیان و مردم محله «هکماوار» شد و در نهایت در ۲۴سالگی از لباس روحانیت بیرون آمد و به‌زعم خود زنجیر ملّایی از گردنش برداشته شد.<ref>کسروی، زندگانی من، ۴۶.</ref>
سیداحمد کسروی تبریزی، هشتم مهر ۱۲۶۹ در محله «هکماوار» [[تبریز]] به دنیا آمد. سه تن از نیاکانش روحانی بودند؛ اما پدرش حاج‌میرقاسم به مکتب‌خانه رفت و سپس به بازرگانی مشغول شد.<ref>کسروی، زندگانی من، ۵–۶.</ref> مادرش نیز درس‌ناخوانده و از خانواده‌ای کشاورز بود.<ref>کسروی، زندگانی من، ۶۹.</ref> کسروی در کودکی به مکتب رفت و سیزده‌ساله بود که پدرش فوت کرد و او سه سال تحصیل را رها کرد و به حرفه فرش و قالی که شغل پدرش بود، مشغول شد؛<ref>کسروی، زندگانی من، ۲۳–۲۴.</ref> اما در پی اصرار ارادتمندان و وصی پدر خود به قصد فراگیری دروس حوزوی وارد [[مدرسه طالبیه تبریز]] شد.<ref>کسروی، زندگانی من، ۲۶.</ref> او پس از چهار سال تحصیل به خواست مردم در مسجد اجدادی خانوادگی خود به اقامه نماز پرداخت.<ref>کسروی، زندگانی من، ۴۱.</ref> کسروی در سال‌های تحصیل پس از آشنایی با حاجی‌آقاخان (پسر صفرعلی‌خان) که فرد باسوادی بود و مفهوم [[مشروطه]] را از طریق او فهمید،<ref>کسروی، زندگانی من، ۴۷.</ref> با مشروطه‌خواهان و متجددان ارتباط برقرار کرد و آثار روشنفکران غیرمذهبی مانند هیئت طالبوف (طالب اوف) و میرزافتح‌علی آخوندزاده را مطالعه می‌کرد<ref>کسروی، زندگانی من، ۴۴ و ۴۷.</ref> که به تعبیر خودش «تکان سختی به وی پدیدآورد و آتش در درونش زد».<ref>کسروی، بهائی‌گری، ۱۷.</ref> بر اثر این مطالعات، وی از اعتقاد به [[طلاب|طلبگی]] دست کشید و در سخنرانی‌ها از [[روضه‌خوانی]] پرهیز کرد.<ref>کسروی، زندگانی من، ۴۲ و ۴۵–۴۷.</ref> او با تردید در باورهای مردم، موجب بدبینی [[روحانیت|روحانیان]] و مردم محله «هکماوار» شد و در نهایت در ۲۴سالگی از [[لباس روحانیت]] بیرون آمد و به‌زعم خود زنجیر ملّایی از گردنش برداشته شد.<ref>کسروی، زندگانی من، ۴۶.</ref>


کسروی برای فراگیری زبان انگلیسی در سال ۱۲۹۴ وارد مدرسه «مموریال اسکول» آمریکایی شد<ref>کسروی، زندگانی من، ۶۰.</ref> و در سال ۱۲۹۵ به امید پیداکردن کار در باکو یا تفلیس، [[ایران]] را ترک کرد؛ اما پس از یک‌سال با درخواست مادرش برای بازگشت و با دریافت نامه‌ای از «چسپ» رئیس مدرسه آمریکایی برای آموزگاری در مدرسه یادشده، به ایران بازگشت<ref>کسروی، زندگانی من، ۶۹–۷۵.</ref> و در آن مدرسه مشغول تدریس شد؛ اما در آن زمان [[امپراتوری عثمانی]] و [[انگلیس]] با هم رقابت می‌کردند. مسلمانان از عثمانی و ارمنی‌ها از انگلیس حمایت می‌کردند. کسروی به سبب اختلاف با یکی از آموزگاران ارمنی از مدرسه آمریکایی بیرون شد.<ref>کسروی، زندگانی من، ۷۵.</ref> پس از آن وی کتاب «النجمة الدرّیه» را به روش مدرسه آمریکایی در آموختن زبان عربی، تنظیم کرد و برای چاپ به اداره فرهنگ آذربایجان فرستاد که موجب آشنایی کسروی با آن اداره شد و پس از بازگشایی مدارس در اداره فرهنگ آذربایجان آموزگار زبان عربی شد.<ref>کسروی، زندگانی من، ۷۷ و ۷۹.</ref>
کسروی برای فراگیری زبان انگلیسی در سال ۱۲۹۴ وارد مدرسه «مموریال اسکول» آمریکایی شد<ref>کسروی، زندگانی من، ۶۰.</ref> و در سال ۱۲۹۵ به امید پیداکردن کار در باکو یا تفلیس، [[ایران]] را ترک کرد؛ اما پس از یک‌سال با درخواست مادرش برای بازگشت و با دریافت نامه‌ای از «چسپ» رئیس مدرسه آمریکایی برای آموزگاری در مدرسه یادشده، به ایران بازگشت<ref>کسروی، زندگانی من، ۶۹–۷۵.</ref> و در آن مدرسه مشغول تدریس شد؛ اما در آن زمان [[امپراتوری عثمانی]] و [[انگلیس]] با هم رقابت می‌کردند. مسلمانان از عثمانی و ارمنی‌ها از انگلیس حمایت می‌کردند. کسروی به سبب اختلاف با یکی از آموزگاران ارمنی از مدرسه آمریکایی بیرون شد.<ref>کسروی، زندگانی من، ۷۵.</ref> پس از آن وی کتاب «النجمة الدرّیه» را به روش مدرسه آمریکایی در آموختن زبان عربی، تنظیم کرد و برای چاپ به اداره فرهنگ آذربایجان فرستاد که موجب آشنایی کسروی با آن اداره شد و پس از بازگشایی مدارس در اداره فرهنگ آذربایجان آموزگار زبان عربی شد.<ref>کسروی، زندگانی من، ۷۷ و ۷۹.</ref>


== فعالیت‌های سیاسی ==
== فعالیت‌های سیاسی ==
کسروی پس از مدتی با [[محمد خیابانی]] در [[حزب دمکرات آذربایجان]] به همکاری پرداخت. در سال ۱۲۹۸ قیام آزادی‌خواهی مردم تبریز موجب شد خیابانی از وی فاصله بگیرد و رئیس مدرسه که از طرفداران خیابانی بود با کسروی به دشمنی پرداخت. در شرف اخراج وی از مدرسه، رئیس استیناف آذربایجان، او را به اداره عدلیه دعوت کرد و در شهریور ۱۲۹۸ در [[دادگستری]] مشغول کار شد.<ref>کسروی، زندگانی من، ۹۰–۹۴.</ref> کسروی گرچه در جریانِ مخالف خیابانی قرار گرفت و با روش سیاسی او مخالفت کرد، اما پیشنهاد مأمور انگلیسی و کربلایی حسین آقافشنگچی نماینده وثوق‌الدوله نخست‌وزیر را در قیام علیه خیابانی و همکاری با انگلیسی‌ها رد کرد؛ زیرا او معتقد بود خیابانی برای آذربایجان قیام کرده‌است و هرگز او و همراهانش علیه وی وارد مبارزه نمی‌شوند.<ref>کسروی، زندگانی من، ۹۴–۹۸.</ref>
کسروی پس از مدتی با [[محمد خیابانی]] در حزب دمکرات آذربایجان به همکاری پرداخت. در سال ۱۲۹۸ قیام آزادی‌خواهی مردم تبریز موجب شد خیابانی از وی فاصله بگیرد و رئیس مدرسه که از طرفداران خیابانی بود با کسروی به دشمنی پرداخت. در شرف اخراج وی از مدرسه، رئیس استیناف آذربایجان، او را به اداره عدلیه دعوت کرد و در شهریور ۱۲۹۸ در دادگستری مشغول کار شد.<ref>کسروی، زندگانی من، ۹۰–۹۴.</ref> کسروی گرچه در جریانِ مخالف خیابانی قرار گرفت و با روش سیاسی او مخالفت کرد، اما پیشنهاد مأمور انگلیسی و کربلایی حسین آقافشنگچی نماینده وثوق‌الدوله نخست‌وزیر را در قیام علیه خیابانی و همکاری با انگلیسی‌ها رد کرد؛ زیرا او معتقد بود خیابانی برای آذربایجان قیام کرده‌است و هرگز او و همراهانش علیه وی وارد مبارزه نمی‌شوند.<ref>کسروی، زندگانی من، ۹۴–۹۸.</ref>


در سال ۱۳۰۳ [[رضاخان سردار سپه]] که در سمت نخست‌وزیری بود،<ref>مرزبان، مجله راه آزادی، ۲۴.</ref> کسروی را به حضور طلبید و سپس او را به ریاست عدلیه خوزستان منصوب کرد<ref>کسروی، ده سال در عدلیه، ۳۲۱.</ref> تا با کمک او زمینه ورود نیروهای نظامی را به خوزستان که در دست [[شیخ‌خزعل]] بود آماده کند.<ref>کسروی، ده سال در عدلیه، ۳۱۸، ۳۲۵–۳۳۲ و ۳۵۱–۳۶۴؛ مرزبان، مجله راه آزادی، ۲۴.</ref> به گفته کسروی پس از بازگشت از خوزستان، رضاخان به سبب خدماتش، به او توجه کرد.<ref>کسروی، ده سال در عدلیه، ۴۰۰.</ref> کسروی با توجه به فعالیت خود در سال ۱۳۰۵، رئیس بازرسی کل کشور و در سال ۱۳۰۷ رئیس دادگاه جنایی تهران شد.<ref>کسروی، ده سال در عدلیه، ۴۱۶–۴۲۱.</ref> وی که در مجموع به مدت ده سال سمت‌های قاضی و مدعی‌العموم و ریاست عدلیه در مناطق مختلف را عهده‌دار بود، (از سال ۱۳۱۱) به شغل وکالت دادگستری مشغول شد<ref>کسروی، پس از عدلیه، ۱/۵۳۷.</ref> و به فعالیت‌های پژوهشی و مطبوعاتی پرداخت و کتاب‌هایی چون تاریخ پانصدساله خوزستان و تاریخچه شیر و خورشید را به چاپ رساند.<ref>کسروی، پیمان، ۹/۵۳۸.</ref> او «تاریخ حوادث آذربایجان» را در دوره مشروطه که به زبان عربی نوشته بود، به مجله عرفان که در شهر صیدا چاپ می‌شد فرستاد و بعدها آن مطالب را به فارسی تنظیم کرد و همراه مطالب ماهنامه پیمان که خودش از سال ۱۳۱۳ صاحب‌امتیاز و مدیرمسئول آن شد، به نام تاریخ هجده ساله آذربایجان منتشر کرد. این مقاله سپس با همین عنوان در جلد دوم تاریخ مشروطه ایران در سال‌های پس از قتل کسروی عرضه شد.<ref>دفتر پژوهش‌های کیهان، نیمه پنهان، ۴/۴۹.</ref>
در سال ۱۳۰۳ رضاخان سردار سپه که در سمت نخست‌وزیری بود،<ref>مرزبان، مجله راه آزادی، ۲۴.</ref> کسروی را به حضور طلبید و سپس او را به ریاست عدلیه خوزستان منصوب کرد<ref>کسروی، ده سال در عدلیه، ۳۲۱.</ref> تا با کمک او زمینه ورود نیروهای نظامی را به [[خوزستان]] که در دست شیخ‌خزعل بود آماده کند.<ref>کسروی، ده سال در عدلیه، ۳۱۸، ۳۲۵–۳۳۲ و ۳۵۱–۳۶۴؛ مرزبان، مجله راه آزادی، ۲۴.</ref> به گفته کسروی پس از بازگشت از خوزستان، [[رضاخان]] به سبب خدماتش، به او توجه کرد.<ref>کسروی، ده سال در عدلیه، ۴۰۰.</ref> کسروی با توجه به فعالیت خود در سال ۱۳۰۵، رئیس بازرسی کل کشور و در سال ۱۳۰۷ رئیس دادگاه جنایی تهران شد.<ref>کسروی، ده سال در عدلیه، ۴۱۶–۴۲۱.</ref> وی که در مجموع به مدت ده سال سمت‌های قاضی و مدعی‌العموم و ریاست عدلیه در مناطق مختلف را عهده‌دار بود، (از سال ۱۳۱۱) به شغل وکالت دادگستری مشغول شد<ref>کسروی، پس از عدلیه، ۱/۵۳۷.</ref> و به فعالیت‌های پژوهشی و مطبوعاتی پرداخت و کتاب‌هایی چون تاریخ پانصدساله خوزستان و تاریخچه شیر و خورشید را به چاپ رساند.<ref>کسروی، پیمان، ۹/۵۳۸.</ref> او «تاریخ حوادث آذربایجان» را در [[دوره مشروطه]] که به زبان عربی نوشته بود، به مجله عرفان که در شهر صیدا چاپ می‌شد فرستاد و بعدها آن مطالب را به فارسی تنظیم کرد و همراه مطالب ماهنامه پیمان که خودش از سال ۱۳۱۳ صاحب‌امتیاز و مدیرمسئول آن شد، به نام تاریخ هجده ساله آذربایجان منتشر کرد. این مقاله سپس با همین عنوان در جلد دوم تاریخ مشروطه ایران در سال‌های پس از قتل کسروی عرضه شد.<ref>دفتر پژوهش‌های کیهان، نیمه پنهان، ۴/۴۹.</ref>


کسروی در نوشته‌های خود از به‌کار بردن واژه‌های عربی دوری می‌جست و اصطلاحات و ترکیبات خودساخته از ریشه فارسی را به کار می‌برد.<ref>کسروی، پیمان، ۹/۵۴۱–۵۴۲؛ کسروی، نوشته‌ها، ۵۲–۵۳.</ref> او دراین‌باره مطالبی در مجله هفتگی ایران باستان نوشت و گزیده آنها را در کتاب زبان پاک چاپ کرد. این حرکت با برنامه‌های رضاشاه پهلوی مبنی بر باستان‌گرایی و مخالفت با فرهنگ ایران پس از [[اسلام]]، همخوانی داشت.<ref>کسروی، نوشته‌ها، ۱۷–۱۸.</ref> وی از عناصر مورد اعتماد [[رضاشاه]] بود و از طرح او در یک‌شکل‌شدن لباس استقبال کرد و خود را از پیشگامان دستور او دانست.<ref>کسروی، خواهران و دختران ما، ۳–۴.</ref> وی برنامه‌های رضاشاه در [[مبارزه با حجاب]] را جنبش در حال پیشرفت خواند<ref>کسروی، خواهران و دختران ما، ۳–۴.</ref> و از اقدامات ضد دینی وی حمایت کرد.<ref>کسروی، فرهنگ چیست، ۲۲؛ کسروی، امروز چه باید کرد، ۴.</ref>
کسروی در نوشته‌های خود از به‌کار بردن واژه‌های عربی دوری می‌جست و اصطلاحات و ترکیبات خودساخته از ریشه فارسی را به کار می‌برد.<ref>کسروی، پیمان، ۹/۵۴۱–۵۴۲؛ کسروی، نوشته‌ها، ۵۲–۵۳.</ref> او دراین‌باره مطالبی در مجله هفتگی ایران باستان نوشت و گزیده آنها را در کتاب زبان پاک چاپ کرد. این حرکت با برنامه‌های [[رضاشاه پهلوی]] مبنی بر باستان‌گرایی و مخالفت با فرهنگ ایران پس از [[اسلام]]، همخوانی داشت.<ref>کسروی، نوشته‌ها، ۱۷–۱۸.</ref> وی از عناصر مورد اعتماد رضاشاه بود و از طرح او در یک‌شکل‌شدن لباس استقبال کرد و خود را از پیشگامان دستور او دانست.<ref>کسروی، خواهران و دختران ما، ۳–۴.</ref> وی برنامه‌های رضاشاه در مبارزه با [[حجاب و نگاه|حجاب]] را جنبش در حال پیشرفت خواند<ref>کسروی، خواهران و دختران ما، ۳–۴.</ref> و از اقدامات ضد دینی وی حمایت کرد.<ref>کسروی، فرهنگ چیست، ۲۲؛ کسروی، امروز چه باید کرد، ۴.</ref>


== اعتقادات ==
== اعتقادات ==
کسروی با موضع‌گیری افراطی علیه باورهای دینیِ مردم در مجله پیمان از سال ۱۳۱۲<ref>کسروی، در پیرامون اسلام، ۸۵–۹۳.</ref> و از سال ۱۳۲۱ تا سال ۱۳۲۴ با نگارش کتاب آیین و نشریات پرچم روزانه، پرچم هفتگی، پرچم نیمه‌ماهه و پرچم ماه‌ها فعالیت گسترده‌ای را انجام داد.<ref>دفتر پژوهش‌های کیهان، نیمه پنهان، ۴/۶۱.</ref> وی در این نشریات پیروی مسلمانان از [[دین اسلام]] را نشانه جهالت آنان می‌خواند که مانع ترقی و پیشرفت جامعه شده‌است<ref>کسروی، در پیرامون اسلام، ۷–۱۲.</ref> و در این میان، [[فرقه وهابیت]] را واقع‌بین‌ترین گروه در میان مسلمانان خواند.<ref>کسروی، در پیرامون اسلام، ۴۵، ۵۴ و ۵۶؛ طبری، آورندگان اندیشه خطا، ۴۲.</ref> او آموزه‌های [[مذهب شیعه]] را ناسازگار با خرد و همچنین [[غیبت امام زمان(ع)]] را خارج از دین خداوند دانست و شیعه را کیش ساختگی و محصول تضاد دولت عثمانی با [[صفویه]] شمرد؛<ref>کسروی، شیعی‌گری، ۱۷۳–۱۷۴ و ۱۸۳–۲۰۴؛ مجتهدی، رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، ۱۳۰ و ۲۲۱–۲۲۵؛ طبری، آورندگان اندیشه خطا، ۶۵–۶۶.</ref> همچنین ارزش‌های دینی و شیعی را ناسازگار با عصر حاضر خواند؛<ref>کسروی، نیکخواهان توده، ۵۰–۵۳؛ دفتر پژوهش‌های کیهان، نیمه پنهان، ۴/۷۰؛ مظفری، جریان‌شناسی سیاسی معاصر ایران، ۶۴.</ref> چنان‌که او زیارت قبور، تکریم ائمه اطهار (ع)، بزرگداشت [[شهادت امام‌حسین(ع)]] در محرم و دیگر اعتقادات شیعه را موجب بدبختی مردم ایران معرفی می‌کرد.<ref>مظفری، جریان‌شناسی سیاسی معاصر ایران، ۶۵؛ کسروی، در پیرامون اسلام، ۳۱.</ref>
کسروی با موضع‌گیری افراطی علیه باورهای دینیِ مردم در مجله پیمان از سال ۱۳۱۲<ref>کسروی، در پیرامون اسلام، ۸۵–۹۳.</ref> و از سال ۱۳۲۱ تا سال ۱۳۲۴ با نگارش کتاب آیین و نشریات پرچم روزانه، پرچم هفتگی، پرچم نیمه‌ماهه و پرچم ماه‌ها فعالیت گسترده‌ای را انجام داد.<ref>دفتر پژوهش‌های کیهان، نیمه پنهان، ۴/۶۱.</ref> وی در این نشریات پیروی مسلمانان از [[دین اسلام]] را نشانه جهالت آنان می‌خواند که مانع ترقی و پیشرفت [[جامعه]] شده‌است<ref>کسروی، در پیرامون اسلام، ۷–۱۲.</ref> و در این میان، [[وهابیت|فرقه وهابیت]] را واقع‌بین‌ترین گروه در میان مسلمانان خواند.<ref>کسروی، در پیرامون اسلام، ۴۵، ۵۴ و ۵۶؛ طبری، آورندگان اندیشه خطا، ۴۲.</ref> او آموزه‌های [[مذهب شیعه]] را ناسازگار با خرد و همچنین [[غیبت امام زمان(ع)]] را خارج از دین خداوند دانست و شیعه را کیش ساختگی و محصول تضاد دولت عثمانی با [[صفویه]] شمرد؛<ref>کسروی، شیعی‌گری، ۱۷۳–۱۷۴ و ۱۸۳–۲۰۴؛ مجتهدی، رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، ۱۳۰ و ۲۲۱–۲۲۵؛ طبری، آورندگان اندیشه خطا، ۶۵–۶۶.</ref> همچنین ارزش‌های دینی و شیعی را ناسازگار با عصر حاضر خواند؛<ref>کسروی، نیکخواهان توده، ۵۰–۵۳؛ دفتر پژوهش‌های کیهان، نیمه پنهان، ۴/۷۰؛ مظفری، جریان‌شناسی سیاسی معاصر ایران، ۶۴.</ref> چنان‌که او زیارت قبور، تکریم ائمه اطهار (ع)، بزرگداشت شهادت [[امام حسین(ع)|امام‌حسین(ع)]] در محرم و دیگر اعتقادات شیعه را موجب بدبختی مردم ایران معرفی می‌کرد.<ref>مظفری، جریان‌شناسی سیاسی معاصر ایران، ۶۵؛ کسروی، در پیرامون اسلام، ۳۱.</ref>


کسروی آیینی به نام «پاکدینی» بنیان نهاد و افتخار کرد سال‌هاست برای پاکدینی کوشش کرده‌است. مبانی اصلی آن هدف‌دار بودن جهان، اعتقاد به آفریدگار و [[جهان آخرت]] و زندگی بر اساس موازین [[عقل]] بود که دین به معنای رایج سنتی را رد و با استفاده از شرایط خاص جامعه، در آموزه‌های سنتی اسلام تردید می‌کرد.<ref>کسروی، در پیرامون اسلام، ۸۴ و ۹۳؛ کاکه‌جانی، جریان‌شناسی اصول‌گرایی در جمهوری اسلامی، ۳۵–۳۶.</ref> وی سپس کتاب ورجاوند بنیاد (اصول مقدسه) را نوشت.<ref>طبری، آورندگان اندیشه خطا، ۳۱.</ref> او [[بعثت]] را منکر شد<ref>کاکه‌جانی، جریان‌شناسی اصول‌گرایی در جمهوری اسلامی، ۳۵–۳۶؛ کسروی، گزارش نشست پاکدینان، ۱۳؛ کسروی، در پیرامون اسلام، ۸۲–۸۳.</ref> و از لزوم تأسیس دین جدید سخن گفت<ref>کسروی، در پیرامون اسلام، ۸۹؛ کسروی، گزارش نشست پاکدینان، ۱۳.</ref> و گفته شده حتی ادعای پیغمبری کرد.<ref>طبری، آورندگان اندیشه خطا، ۳۱، ۳۳–۳۴ و ۳۶.</ref> دین اسلام را زیان‌آور و خوارکننده «نام پاک خداوند» خواند.<ref>کسروی، در پیرامون اسلام، ۲۹.</ref> او کتاب‌هایی را که به نظرش زیانمند و گمراه‌کننده نسل جوان بود، ازجمله [[مفاتیح الجنان]]، [[اصول کافی]]، [[جامع الدعوات]]، [[بحار الانوار]]، [[دیوان حافظ]]، [[بوستان سعدی|بوستان]] و [[گلستان سعدی]] را به آتش می‌کشید<ref>کسروی، گزارش همایش کتابسوزان، ۶–۷ و ۹.</ref> و بسیاری از مفاهیم [[قرآن]] را خرافی و خیالی می‌پنداشت و از آن به نام کتاب ملایان و صوفیان یاد می‌کرد.<ref>کسروی، دادگاه، ۱۵.</ref>
کسروی آیینی به نام «پاکدینی» بنیان نهاد و افتخار کرد سال‌هاست برای پاکدینی کوشش کرده‌است. مبانی اصلی آن هدف‌دار بودن جهان، اعتقاد به آفریدگار و [[جهان آخرت]] و زندگی بر اساس موازین [[عقل]] بود که دین به معنای رایج سنتی را رد و با استفاده از شرایط خاص جامعه، در آموزه‌های سنتی اسلام تردید می‌کرد.<ref>کسروی، در پیرامون اسلام، ۸۴ و ۹۳؛ کاکه‌جانی، جریان‌شناسی اصول‌گرایی در جمهوری اسلامی، ۳۵–۳۶.</ref> وی سپس کتاب ورجاوند بنیاد (اصول مقدسه) را نوشت.<ref>طبری، آورندگان اندیشه خطا، ۳۱.</ref> او [[بعثت]] را منکر شد<ref>کاکه‌جانی، جریان‌شناسی اصول‌گرایی در جمهوری اسلامی، ۳۵–۳۶؛ کسروی، گزارش نشست پاکدینان، ۱۳؛ کسروی، در پیرامون اسلام، ۸۲–۸۳.</ref> و از لزوم تأسیس دین جدید سخن گفت<ref>کسروی، در پیرامون اسلام، ۸۹؛ کسروی، گزارش نشست پاکدینان، ۱۳.</ref> و گفته شده حتی ادعای پیغمبری کرد.<ref>طبری، آورندگان اندیشه خطا، ۳۱، ۳۳–۳۴ و ۳۶.</ref> دین اسلام را زیان‌آور و خوارکننده «نام پاک خداوند» خواند.<ref>کسروی، در پیرامون اسلام، ۲۹.</ref> او کتاب‌هایی را که به نظرش زیانمند و گمراه‌کننده نسل جوان بود، ازجمله [[مفاتیح الجنان]]، [[اصول کافی]]، [[جامع الدعوات]]، [[بحار الانوار]]، دیوان حافظ، بوستان و گلستان سعدی را به آتش می‌کشید<ref>کسروی، گزارش همایش کتابسوزان، ۶–۷ و ۹.</ref> و بسیاری از مفاهیم [[قرآن]] را خرافی و خیالی می‌پنداشت و از آن به نام کتاب ملایان و [[صوفیان]] یاد می‌کرد.<ref>کسروی، دادگاه، ۱۵.</ref>


== مبارزه امام با افکار کسروی ==
== مبارزه امام با افکار کسروی ==
[[امام‌خمینی]] نخستین کسی بود که در نخستین سند مبارزاتی خود که مربوط به ۱۵ اردیبهشت ۱۳۲۳ است، به علما انتقاد شدید کرد که چرا هنگامی که یک بی‌سر و پا یعنی کسروی تشیع و اسلام را به باد ناسزا گرفت و در مرکز تشیع به [[امام‌صادق(ع)]] و [[امام‌غایب(ع)]] جسارت کرد، کسی اعتراضی نکرد.<ref>امام‌خمینی، صحیفه، ۱/۲۳.</ref> ایشان در خرداد ۱۳۴۲ که در بازداشتگاه قیطریه [[تهران]] به سر می‌برد، در نامه‌ای از [[سیدمحمدصادق لواسانی]]، تاریخ مشروطیت اثر کسروی را درخواست کرده‌است<ref>امام‌خمینی، صحیفه، ‏۲۱/۵۰۵.</ref> و ضمن اشاره به ابعاد منفی مطالب تاریخی کسروی،<ref>امام‌خمینی، صحیفه، ۱۵/۱۸۸.</ref> کسروی را نویسنده زبردستی شمرده‌است که در نهایت دیوانه شده و مانند بسیاری از شرقی‌ها که تا چند کلمه یادمی‌گیرند، ادعای آنان بالا می‌رود، کتاب‌های دعا و عرفانی را می‌سوزاند.<ref>امام‌خمینی، صحیفه، ۱۳/۳۲.</ref> ایشان با تعبیر «مرد خبیث» از وی، علت آتش‌زدن دعاها را عدم فهم تأثیر آن در نفس انسان دانسته<ref>امام‌خمینی، تفسیر حمد، ۱۴۸.</ref> و خاطرنشان کرده‌است امثال کسروی که دعا را تضعیف می‌کنند، بیچاره‌هایی هستند که فهم درستی از دعا ندارند و در واقع اسلام را تضعیف می‌کنند و وی شاید دعاهای ماه‌ها و روزها به‌ویژه دعاهای ماه شعبان، رجب و رمضان را در طول عمر خود یک بار هم نخوانده باشد و از این‌رو از [[فهم قرآن|فهم زبان قرآن]]، [[ائمه(ع)]] و [[عرفان]] عاجز بود، نمی‌توانست معنای آنها را درک کند و از طریق آنها به مدارج بالا دست یابد؛ از این‌رو تصمیم گرفت دعاها را پایین آورد و در آخر عمر ادعای پیغمبری کند.<ref>امام‌خمینی، تفسیر حمد، ۱۳/۳۲–۳۳.</ref>
[[امام‌خمینی]] نخستین کسی بود که در نخستین سند مبارزاتی خود که مربوط به ۱۵ اردیبهشت ۱۳۲۳ است، به علما [[انتقاد]] شدید کرد که چرا هنگامی که یک بی‌سر و پا یعنی کسروی تشیع و اسلام را به باد ناسزا گرفت و در مرکز تشیع به [[امام‌صادق(ع)]] و [[امام زمان(ع)|امام‌غایب(ع)]] جسارت کرد، کسی اعتراضی نکرد.<ref>امام‌خمینی، صحیفه، ۱/۲۳.</ref> ایشان در خرداد ۱۳۴۲ که در بازداشتگاه قیطریه [[تهران]] به سر می‌برد، در نامه‌ای از [[سیدمحمدصادق لواسانی]]، تاریخ مشروطیت اثر کسروی را درخواست کرده‌است<ref>امام‌خمینی، صحیفه، ‏۲۱/۵۰۵.</ref> و ضمن اشاره به ابعاد منفی مطالب تاریخی کسروی،<ref>امام‌خمینی، صحیفه، ۱۵/۱۸۸.</ref> کسروی را نویسنده زبردستی شمرده‌است که در نهایت دیوانه شده و مانند بسیاری از شرقی‌ها که تا چند کلمه یادمی‌گیرند، ادعای آنان بالا می‌رود، کتاب‌های دعا و عرفانی را می‌سوزاند.<ref>امام‌خمینی، صحیفه، ۱۳/۳۲.</ref> ایشان با تعبیر «مرد خبیث» از وی، علت آتش‌زدن دعاها را عدم فهم تأثیر آن در نفس انسان دانسته<ref>امام‌خمینی، تفسیر حمد، ۱۴۸.</ref> و خاطرنشان کرده‌است امثال کسروی که دعا را تضعیف می‌کنند، بیچاره‌هایی هستند که فهم درستی از دعا ندارند و در واقع اسلام را تضعیف می‌کنند و وی شاید دعاهای ماه‌ها و روزها به‌ویژه دعاهای ماه شعبان، رجب و رمضان را در طول عمر خود یک بار هم نخوانده باشد و از این‌رو از [[فهم قرآن|فهم زبان قرآن]]، [[ائمه(ع)]] و [[عرفان]] عاجز بود، نمی‌توانست معنای آنها را درک کند و از طریق آنها به مدارج بالا دست یابد؛ از این‌رو تصمیم گرفت دعاها را پایین آورد و در آخر عمر ادعای [[نبوت|پیغمبری]] کند.<ref>امام‌خمینی، تفسیر حمد، ۱۳/۳۲–۳۳.</ref>


امام‌خمینی که بعدها اسلام‌شناسی کسروی، [[مناخیم بگین]]، [[صدام حسین]]، [[انورسادات]] و [[جیمی کارتر]] رئیس‌جمهور آمریکا را در یک ردیف دانسته‌است،<ref>امام‌خمینی، تفسیر حمد، ۱۵/۱۸۸.</ref> در گذشته از متدینان و جوانان غیرتمند خواسته بود اوراق کسروی و ناسزاهای او به مقدسات دینی را بخوانند و در صدد چاره‌جویی برآیند و تأکید کرد با جوشش ملی، جنبش دینی و اراده‌ای قوی ریشه ناپاکانی مانند کسروی را از زمین برکنند؛ زیرا امثال کسروی، ودیعه‌های خدایی را دستخوش هوا و هوس کرده و کتاب‌های دینی را که با خون‌های پاک [[شهدا]] به دست دیگران رسیده، آتش می‌زنند؛ کتاب‌هایی را می‌سوزانند که از فداکاری [[امام‌حسین(ع)]] و رنج‌های [[خاندان پیامبر(ص)]] به دست رسیده‌است.<ref>امام‌خمینی، کشف اسرار، ۷۴.</ref> ایشان در سال ۱۳۶۷، در هشدار به تحریف [[تاریخ]] در کتاب‌های درسی در [[جمهوری اسلامی ایران]]، اظهار تعجب و تأسف کرده‌است که در نظام آموزشی کشور اسلامی ایران به [[سیدعبدالله بهبهانی]] و [[سیدمحمد طباطبایی]] از رهبران مشروطه چنین نسبتی داده شود که آنان به مردم دستور به پناه‌بردن به سفارت یک دولت بیگانه را داده‌اند؛ یعنی نسبتی که حتی کسروی با آن سوابق ضد دینی و اسلامی نداده‌است.<ref>امام‌خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۹۶.</ref>
امام‌خمینی که بعدها اسلام‌شناسی کسروی، [[مناخیم بگین]]، [[صدام حسین]]، [[انورسادات]] و [[جیمی کارتر]] رئیس‌جمهور آمریکا را در یک ردیف دانسته‌است،<ref>امام‌خمینی، تفسیر حمد، ۱۵/۱۸۸.</ref> در گذشته از متدینان و جوانان غیرتمند خواسته بود اوراق کسروی و ناسزاهای او به مقدسات دینی را بخوانند و در صدد چاره‌جویی برآیند و تأکید کرد با جوشش ملی، جنبش دینی و اراده‌ای قوی ریشه ناپاکانی مانند کسروی را از زمین برکنند؛ زیرا امثال کسروی، ودیعه‌های خدایی را دستخوش هوا و هوس کرده و کتاب‌های دینی را که با خون‌های پاک [[شهدا]] به دست دیگران رسیده، آتش می‌زنند؛ کتاب‌هایی را می‌سوزانند که از فداکاری [[امام‌حسین(ع)]] و رنج‌های [[خاندان پیامبر(ص)]] به دست رسیده‌است.<ref>امام‌خمینی، کشف اسرار، ۷۴.</ref> ایشان در سال ۱۳۶۷، در هشدار به تحریف تاریخ در کتاب‌های درسی در [[جمهوری اسلامی ایران]]، اظهار تعجب و تأسف کرده‌است که در نظام آموزشی کشور اسلامی ایران به [[سیدعبدالله بهبهانی]] و [[سیدمحمد طباطبایی]] از رهبران مشروطه چنین نسبتی داده شود که آنان به مردم دستور به پناه‌بردن به سفارت یک دولت [[اجانب|بیگانه]] را داده‌اند؛ یعنی نسبتی که حتی کسروی با آن سوابق ضد دینی و اسلامی نداده‌است.<ref>امام‌خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۹۶.</ref>


== قتل ==
== قتل ==
خط ۹۱: خط ۹۱:
* مظفری، آیت‏، جریان‌شناسی سیاسی معاصر ایران، قم، زمزم هدایت‏، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش. ‏
* مظفری، آیت‏، جریان‌شناسی سیاسی معاصر ایران، قم، زمزم هدایت‏، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش. ‏
{{پایان}}
{{پایان}}
غلامرضا گلی زواره
 
== پیوند به بیرون ==
 
* غلامرضا گلی زواره


[[رده:مقاله‌های آماده ارزیابی]]
[[رده:مقاله‌های آماده ارزیابی]]
[[رده:مقاله‌های جلد هشتم دانشنامه]]
[[رده:مقاله‌های جلد هشتم دانشنامه]]
۲۱٬۱۴۹

ویرایش